مهدی دهرامی
چکیده
معمولاً از قالب مثنوی بهدلیل آزادی در کاربرد قافیه و ردیف و محدود نبودن تعداد ابیات، در سرودن اشعار بلند روایی و مباحث مبسوط استفاده میشود و علمای بلاغت نیز همواره اشاره به بلندی اشعار قالب مثنوی داشتهاند. با وجود این، در ادبیات فارسی مثنویهای بسیار کوتاهی وجود دارد که عدد ابیات آن به ده نیز نمیرسد. هدف این مقاله بررسی سیر ...
بیشتر
معمولاً از قالب مثنوی بهدلیل آزادی در کاربرد قافیه و ردیف و محدود نبودن تعداد ابیات، در سرودن اشعار بلند روایی و مباحث مبسوط استفاده میشود و علمای بلاغت نیز همواره اشاره به بلندی اشعار قالب مثنوی داشتهاند. با وجود این، در ادبیات فارسی مثنویهای بسیار کوتاهی وجود دارد که عدد ابیات آن به ده نیز نمیرسد. هدف این مقاله بررسی سیر و محتوای این نوع اشعار، جنبههای بلاغی و دلایل گرایش شاعر به سرودن آنهاست. سرودن این اشعار از قرن ششم آغاز شده و تا قرن هشتم نزدیک به صد مثنوی کوتاه در موضوعاتی مانند مدح، تعلیم، نامههای کوتاه و تقاضایی، ثبت تجربیات سراینده و اشعار مناسبتی سروده شده است. نیازهای آموزشی و تعلیمی، تمایل شاعران به پرداخت معانی رایج در قوالب غیرکلیشهای، کمرنگشدن اهمیت زبان پرطمطراق، تمایلات مخاطبان، افزودن صمیمیت لحن و رواج و محبوبیت قالب مثنوی در گرایش شاعران به سرودن مثنویهای کوتاه نقش مؤثری داشته است.
منصور نیک پناه؛ ابراهیم نوری
چکیده
در باب حقّانیّت و نجات بخشی پیروان ادیان، پیوسته سه رویکرد کلی کانون توجه بوده است: انحصارگرایی، کثرتگرایی و شمولگرایی. کثرتگرایی دینی به عنوان یک دیدگاه در قرن بیستم متولد شد، اما ریشههای آن را میتوان در برخی سخنان پیشینیان از جمله عرفای مسلمان پیدا کرد. یکی از این افراد، جلالالدین محمدمولوی است که مواضع مبهمی به او نسبت ...
بیشتر
در باب حقّانیّت و نجات بخشی پیروان ادیان، پیوسته سه رویکرد کلی کانون توجه بوده است: انحصارگرایی، کثرتگرایی و شمولگرایی. کثرتگرایی دینی به عنوان یک دیدگاه در قرن بیستم متولد شد، اما ریشههای آن را میتوان در برخی سخنان پیشینیان از جمله عرفای مسلمان پیدا کرد. یکی از این افراد، جلالالدین محمدمولوی است که مواضع مبهمی به او نسبت داده میشود. این پژوهش با روش تحلیلی- توصیفی با محوریّت سخنان مولانا و بهرهگیری از دیدگاههای مولویپژوهان به داوری پرداخته و به این نتیجه رسیده است که با وجود قرائن متعدد بر انحصارگرایی، شمولگرایی و کثرتگرایی در کلام ایشان، حکم کلی و مطلق به انحصارگرا یا کثرتگرا بودن وی در نجاتبخشی پیروان ادیان ناموجّه است. وی حقیقت را یکی میداند چون از زوایای گوناگون نگریسته شود، متفاوت مینماید. محجوب بودن چهره واقعی حقیقت، محدودیتهای قوای ادراکی از جمله علل بروز اختلاف دیدگاهها است. مولانا دیانات الهی را نوری واحد میداند که از چراغهای مختلف پرتوافشانی میکنند و فرق واقعی ندارند و همه نجاتبخش هستند، اما در مقام حقّانیّت، اسلام را واجد حقّانیّت برتر و در مواردی حقمطلق میبیند.
سید علی اصغر میرباقری فرد؛ سید محمد جلیل مصطفوی روضاتی؛ سیده مریم روضاتیان
چکیده
شاعران و نویسندگان متون ادب فارسی همواره برای انتقال روشنتر مفاهیم موردنظر خود از شگردهای بلاغی متنوعی بهره جستهاند. یکی از رایجترین شگردهای ادبی تشبیه است تا جایی که هیچ متن ادبی را نمیتوان یافت که از ظرفیتهای هنری تشبیه برای انتقال مفاهیم بهره نبرده باشد. مولوی در کتاب مثنویمعنوی که یکی از بلیغترین متون تعلیمی- ...
بیشتر
شاعران و نویسندگان متون ادب فارسی همواره برای انتقال روشنتر مفاهیم موردنظر خود از شگردهای بلاغی متنوعی بهره جستهاند. یکی از رایجترین شگردهای ادبی تشبیه است تا جایی که هیچ متن ادبی را نمیتوان یافت که از ظرفیتهای هنری تشبیه برای انتقال مفاهیم بهره نبرده باشد. مولوی در کتاب مثنویمعنوی که یکی از بلیغترین متون تعلیمی- عرفانی فارسی است در کنار بهرهمندی از شگردهای مناسب ادبی، تشبیه را با ساختارهای متنوع بهکار گرفته است. در میان اقسام تشبیه در مثنویمعنوی گونهای تشبیه مشاهده میشود که درونمایه طنز دارد و مولوی برای انتقال مضامینی ویژه از آن بهره برده است؛ این گونه تشبیه را تشبیه طنز نامیدهاند. سنّت استفاده از شگردهای طنزپردازی در منظومههای عرفانی مانند بسیاری دیگر از نوآوریها با سنایی آغاز میشود. مولوی علاوه بر تأثیرپذیری احتمالی از سنایی، خلاقیتهای فراوانش را در طنزپردازی به ظهور رسانده است. یکی از گونههای طنز در مثنوی، تشبیهات معناداری است که صبغه فکاهی و طنز دارد. تبیین کارکردهای وجوه شبه طنزِ متنوعِ بهکار رفته در تشبیهاتِ طنز مثنوی از زمینههای اساسی این تحقیق است. در این مقاله کوشش شده به شیوه توصیفی- تحلیلی موارد یافت شده در مثنویمعنوی براساس ساختار بلاغیشان بررسی شود
علی محمد موذنی
چکیده
در این مقاله، ابتدا به تعریف فکر از منظر علمای قدیم علم منطق، حکمت و عرفان پرداخته شده، آنگاه از لابهلای ابیات مثنوی و فیهمافیه به تعریف اندیشه از دریچة نگاه مولانا اشاره شدهاست. امروزه نظریات زبانشناسی و رابطة زبان و تفکر با مبانی نظریات مولانا در این زمینه تطبیق یافتهاست و موضوعات و موارد مختلف آن طبقهبندی و تشریح شدهاست؛ ...
بیشتر
در این مقاله، ابتدا به تعریف فکر از منظر علمای قدیم علم منطق، حکمت و عرفان پرداخته شده، آنگاه از لابهلای ابیات مثنوی و فیهمافیه به تعریف اندیشه از دریچة نگاه مولانا اشاره شدهاست. امروزه نظریات زبانشناسی و رابطة زبان و تفکر با مبانی نظریات مولانا در این زمینه تطبیق یافتهاست و موضوعات و موارد مختلف آن طبقهبندی و تشریح شدهاست؛ موضوعاتی از قبیل: تعریف انسان در رابطه با نیروی ناطقه، تفکر در آفریدههای خداوند، بروز اندیشه از راه سخن، تقسیمبندی سخن به برونی و درونی، زبان درونی یا اندیشههای بازداری شده، علل عدم ظهور اندیشه به صورت کامل، همدلی و همزبانی، اولیاءالله و دامنة اندیشههای آنها، زبان اسرار، ظهور اندیشه با ابزارهایی غیر از زبان، راههای بسط اندیشه، بحر و مرزهای اندیشه و... تعریف، و مصداقهای متعددی از شش دفتر مثنوی به همراه دیدگاههای علوم مربوط روز جمعآوری و طبقهبندی شدهاست.
محمد بهنام فر؛ اردشیر سنچولی جدید
چکیده
هدف از این پژوهش، بررسی کاربرد آرایة ایهام تناسب و تحلیل عناصر سازندة این صنعت در مثنوی مولاناست. نتایج این تحقیق که به شیوة تحلیل محتوا صورت گرفتهاست، نشان میدهد مولوی علیرغم اینکه در سرایش مثنوی به صورت ارتجالی عمل کردهاست و در مجالس خود تحت تأثیر جرّ جرار کلام و تداعی معانی و افکار قرار داشته، اما دانش و آگاهی او نسبت به برخی ...
بیشتر
هدف از این پژوهش، بررسی کاربرد آرایة ایهام تناسب و تحلیل عناصر سازندة این صنعت در مثنوی مولاناست. نتایج این تحقیق که به شیوة تحلیل محتوا صورت گرفتهاست، نشان میدهد مولوی علیرغم اینکه در سرایش مثنوی به صورت ارتجالی عمل کردهاست و در مجالس خود تحت تأثیر جرّ جرار کلام و تداعی معانی و افکار قرار داشته، اما دانش و آگاهی او نسبت به برخی از علوم باعث شدهاست تا ظرافت و دقتهای خاصی را نیز در زمینة صنایع بدیعی، بهویژه ایهامتناسب و انواع آن؛ نظیر ایهام تناسب تلمیحی، تضاد، ترجمه و تبادر داشته باشد و تناسبهایی را پدید آورد که بیش از همه در ارتباط با حوزههایی همچون موسیقی، نجوم، طب، مسائل دینی و قرآنی و نیز امور اساطیری و تاریخی است؛ حوزههایی که برخی از آنها با توجه به نگرش و جهانبینی وی، مورد علاقة او بودهاست و نسبت به آنها تعلّق خاطر خاصی داشته و توانسته با استفاده از این شگرد بلاغی ظرفیت بالایی برای خلق معانی دربارة آنها ایجاد کند.
داوود اسپرهم؛ سمیه تصدیقی
چکیده
«عشق» مهمترین کلیدواژه تمام متون عرفانی، بهویژه در مکتب فکری مولاناست. از عشق نمیتوان با بیانی صریح و مستقیم سخن گفت. از این رو، عرفا با ابزارهای گوناگون زبانی و مفهومی سعی در روشن ساختن منظور خود از این مقولة اساسینمودهاند. در مثنوی نیز عشق، عنصری کلیدی است که باید بدان اهتمام ویژهای داشت. در این مقاله، استعارههایی ...
بیشتر
«عشق» مهمترین کلیدواژه تمام متون عرفانی، بهویژه در مکتب فکری مولاناست. از عشق نمیتوان با بیانی صریح و مستقیم سخن گفت. از این رو، عرفا با ابزارهای گوناگون زبانی و مفهومی سعی در روشن ساختن منظور خود از این مقولة اساسینمودهاند. در مثنوی نیز عشق، عنصری کلیدی است که باید بدان اهتمام ویژهای داشت. در این مقاله، استعارههایی بررسی شدهاند که با محوریت عشق در مثنوی مولانا بازتاب یافتهاند. مبنای نظری و اساس تحقیق، همان نظریة استعارة مفهومی/ شناختی لیکاف و جانسون است که مطابق با آن، برخلاف رویکرد سنّتی، استعاره تنها نقش زیباییآفرینی ندارد، بلکه ابزاری شناختی برای پی بردن به جهانبینی و تفکر نویسنده است. در ابتدای مقاله، گزارشی از استعارههای مفهومی/ شناختی عشق در مثنوی مولانا آمدهاست و این استعارهها بر پایة حوزة مبدأ و مقصد بررسی و تحلیل شدهاند. هدف از این کار، مشخص کردن استعارههای کانونی و اصلی عشق در مثنوی و سرانجام، کشف دیدگاه مولانا دربارة عشق بودهاست. این استعارهها از نظر مضمون و محتوا در چهار گروه اصلی قرار میگیرند: 1ـ گروهی که تصویری مثبت از عشق ارائه میدهند. 2ـ آنها که صفات و ویژگیهای منفی عشق را برجسته میکنند. 3ـ استعارههایی که دوجانبه و دوپهلو هستند. 4ـ استعارههایی هستند که از نظر مفهومی، خنثی هستند. تحلیل شناختی هر گروه/ شبکه از استعارهها با توجه به استعارههای مرکزی آنها ارائه شدهاست. نتایج پژوهش نشان میدهد که سوزندگی، مستکنندگی و ذیشعور بودن عشق، بیشتر از سایر جنبههای آن مدّ نظر مولانا بودهاست و در نگاه وی، تمام اقتدار از آنِ معشوق است و عاشق دنبالهرو، بیمار و نیازمند معشوق است.
سیّد علیاصغر میرباقریفرد؛ احمد آصف
دوره 18، شماره 62 ، اسفند 1393، ، صفحه 41-57
چکیده
دورۀ ادبی را که همزمان با روزگار صفوی در ایران رواج داشت، عدّهای دورة انحطاط ادبی میدانند و گروهی برخلاف آنان معتقدند این دوره از دورههای پویا و پُررونق ادب فارسی است که علاوه بر تداوم سنّتهای ادبی رایج در دورههای بعد، زمینۀ ظهور تجارب جدیدی فراهم آمد. در این مقاله، بیآنکه این دو دیدگاه ارزیابی شود، یکی از این تجربههای ...
بیشتر
دورۀ ادبی را که همزمان با روزگار صفوی در ایران رواج داشت، عدّهای دورة انحطاط ادبی میدانند و گروهی برخلاف آنان معتقدند این دوره از دورههای پویا و پُررونق ادب فارسی است که علاوه بر تداوم سنّتهای ادبی رایج در دورههای بعد، زمینۀ ظهور تجارب جدیدی فراهم آمد. در این مقاله، بیآنکه این دو دیدگاه ارزیابی شود، یکی از این تجربههای جدید به نام واقعهسرایی بررسی و تحلیل میشود. از شواهد و قرائن برمیآید که مبدع این خُرده نوع ادبی، شاعری است به نام آقامحمّد شیخا متخلّص به مقبل اصفهانی (م. 1157 ق.) که از شاعران متعهّد و معتقد شیعی بود. وی در ایّام آشفته و ناامن اواخر عهد صفوی به تته و دکن پناه برد و دردستگاه نوّابان و سخنوران آن دیار با اکرام و احترام روزگار را به سر برد. شیوة شاعری او در دورههای مختلف با اقبال بسیاری از شاعران مرثیهسرا روبهرو شد. مقبل در ساحت شعر فارسی سنّتی بنیادی گذارد که امروز به «واقعه» شناخته میشود. واقعه را میتوان از فروع «مرثیه» به شمار آورد. در این مقاله، ساختار و ویژگیهای واقعه تببین میشود و نقش مقبل در شکلگیری و رواج این سنّت ادبی بررسی و تحلیل میگردد
علی حیدری
چکیده
شمس قهرمان بلامنازع غزلیات مولوی است. تا جایی که این دیوان کبیر به نام او مزین شده است؛ اما همین شمس در مثنوی حضوری ظاهراً کمرنگ دارد و قابل مقایسه با حضور او در غزلیات که هر دو سروده مولویاند، نیست. به نظر میرسد از آنجایی که مثنوی به خواهش حسامالدین سروده شده است و هم اوست که کاتب مثنوی است، دوست ندارد که مثنوی نیز جلوهگاه ...
بیشتر
شمس قهرمان بلامنازع غزلیات مولوی است. تا جایی که این دیوان کبیر به نام او مزین شده است؛ اما همین شمس در مثنوی حضوری ظاهراً کمرنگ دارد و قابل مقایسه با حضور او در غزلیات که هر دو سروده مولویاند، نیست. به نظر میرسد از آنجایی که مثنوی به خواهش حسامالدین سروده شده است و هم اوست که کاتب مثنوی است، دوست ندارد که مثنوی نیز جلوهگاه نام شمس شود؛ بنابراین مولوی که از این غیرت حسامالدین مطلع شده است، برای احترام و رعایت حال او آشکارا، از شمس در مثنوی و در محضر وی صحبت نمیکند؛ ولی بنا به دلایل دیگر، در اوایل دفتر اول (دو بار) و دفتر دوم (یکبار) صریحاً به توصیف شمس پرداخته است و در دفترهای بعدی اگر نامی از شمس آمده، مراد خورشید است نه شمس تبریزی. مگر حدس زد که با ایما و اشاره به شمس تبریزی نیز نظر داشته است. در این صورت نیز میتوان گفت: شمس بنا به دلیلی که گفتیم به ناچار از خودآگاه مولوی در مثنوی حذف شده است؛ اما در ناخودآگاه او هنوز زنده است و هرگاه از حسامالدین، خورشید و آفتاب صحبت میکند، با ایما و اشاره نیز گوشهی چشمی به او دارد.
شهلا خلیل الهی
چکیده
داستانپردازی و آوردن حکایات، تمثیلات و به طور کلّی طرح «قصّه در قصّه» از ویژگی-های ساختار روایی مثنوی است. از میان داستانهای مثنوی، داستان نمادین دقوقی، چیرهدستی مولانا را در داستانپردازی نمایان میسازد. این داستان، قصّهای است حادثهپردازانه که در آن شخصیّت اصلی با وقایع شگفتآوری که سالها در آرزوی تحقّق آنها بوده، ...
بیشتر
داستانپردازی و آوردن حکایات، تمثیلات و به طور کلّی طرح «قصّه در قصّه» از ویژگی-های ساختار روایی مثنوی است. از میان داستانهای مثنوی، داستان نمادین دقوقی، چیرهدستی مولانا را در داستانپردازی نمایان میسازد. این داستان، قصّهای است حادثهپردازانه که در آن شخصیّت اصلی با وقایع شگفتآوری که سالها در آرزوی تحقّق آنها بوده، به تصویر کشیده شده است. هدف مقالة حاضر بررسی داستان دقوقی برحسب مؤلّفههای روایتشناختی با تکیه بر عنصر بُنمایه ثابت است، مسألة اصلی آن تبیین بُنمایههای ثابت این داستان برحسب مؤلّفههای روایتشناختی است که به روش تحلیل محتوا انجام گرفته است. پراپ عنصر ثابت و عنصر متغیّر را واحدهای کمینة گزارهروایی معرّفی میکند. بُنمایههایی که موقعیّت را تغییر میدهند، «بُنمایههای پویا» و بُنمایههایی که تغییری در آن پدید نمی-آورند، «بُنمایههای ایستا» خوانده میشوند. نتیجة این بررسی نشان میدهد که «جستجو» و «دعا» عنصر ثابت بُنمایة اصلی و موتیفهای تکرار شوندةاین داستان هستند که تصاویر خیالی و داستانپردازی در لایههایی از آن و جنبههای فیزیکی در سطوح دیگر این روایت آشکار میشود.
محمدحسن حائری
چکیده
از مباحث مهم عرفانی، اسرار رازهایی است که در شطحیات و سخنان متناقض نمای عرفای بزرگ مطرح گردیده است. برای دریافت بن مایههای پارادوکسهای هنری در زبان و بیان اهل تصوف، بهخصوص پارادوکسهای عرفانی (شطحیات)، باید به دنبال مبانی نظریای بود که بتواند اساس شطحیات عرفانی را تبیین و تفسیر نماید.
نگارندگان معتقدند تقابل ساحات وجودی آدمی ...
بیشتر
از مباحث مهم عرفانی، اسرار رازهایی است که در شطحیات و سخنان متناقض نمای عرفای بزرگ مطرح گردیده است. برای دریافت بن مایههای پارادوکسهای هنری در زبان و بیان اهل تصوف، بهخصوص پارادوکسهای عرفانی (شطحیات)، باید به دنبال مبانی نظریای بود که بتواند اساس شطحیات عرفانی را تبیین و تفسیر نماید.
نگارندگان معتقدند تقابل ساحات وجودی آدمی در نگاه مولانا، اساس پارادوکسهای عرفانی را تشکیل میدهد؛ به همین خاطر ضمن طرح نظرهای گوناگون دربارهی توجیه شطحیات عرفانی، مبانی نظری اندیشه مولانا دراین مسئله، براساس نظریه تعدد مصادیق بررسی شده است.
فرزاد قائمی
چکیده
اعتقاد به وجود جهانی مثالی که پیش از خلق دنیای مادی موجود بوده است، اگر چه بیشتر به افلاطون و نظریه عالم مثلی او منسوب می شود، ریشه در اندیشه های زرتشت و اعتقاد به جهان فروشی دارد. این باور در اندیشه فلاسفه و عرفای اسلامی نیز رسوخ کرده، از آن به "اعیان ثابته"، "عالم مثل معلقه" و... تعبیر شده است. چنین تفسیری از وجود دو گانه (جهان "مثالی و ...
بیشتر
اعتقاد به وجود جهانی مثالی که پیش از خلق دنیای مادی موجود بوده است، اگر چه بیشتر به افلاطون و نظریه عالم مثلی او منسوب می شود، ریشه در اندیشه های زرتشت و اعتقاد به جهان فروشی دارد. این باور در اندیشه فلاسفه و عرفای اسلامی نیز رسوخ کرده، از آن به "اعیان ثابته"، "عالم مثل معلقه" و... تعبیر شده است. چنین تفسیری از وجود دو گانه (جهان "مثالی و عالم "سایه")، در اندیشه و جهان بینی مولانا نیز به روشنی قابل مشاهده است. در اندیشه یونگ نیز وجود "کهن الگو"ها را در گنجینه جهانی ماورای ادراک مادی ("ناخود آگاه جمعی")، می توان تفسیر جدیدی از همان صورتهای مثالی و عالم مثلی و شکل علمی و انسان شناسانه ای از آن تفکر کهن فلسفی دانست؛ همه ی این نظریه ها بر پایه صدور معقول در محسوس و نزول از وحدت به کثرت و نظام سلسله مراتبی استوار است. چنین دیدگاه هایی وقتی به تبلور ادبی می انجامند، شکلی از ادبیات تمثیلی یا رمزی را به وجود می آورند که درون مایه ای دوگانه به اثر می بخشد ("ممثل به" ملموس و "ممثل" مجرد). این جستار،ضمن مقایسه این اندیشه ها در آرای زرتشت، افلاطون، مولانا و یونگ (با تاکید بر آثار و افکار مولانا) و سیری در تحول و ارتباط ماهوی این اندیشه ها از دیدگاهی تطبیقی، به بررسی نمودهای چنین فلسفه ای در آثار و مکتب های ادبی می پردازد که در ارتباط سمبولیسم غربی و ایده آلیسم افلاطونی، ادبیات تمثیلی مولانا در مثنوی و قرائت های یونگ از اصالت خلاقیت ناخود آگاه و ادبیات رمزی متجلی شده است.