تحلیل کاربردهای تشبیه طنز در مثنوی‌معنوی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

3 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

چکیده

شاعران و نویسندگان متون ادب فارسی همواره برای انتقال روشن­تر مفاهیم موردنظر خود از شگردهای بلاغی متنوعی بهره جسته­اند. یکی از رایج­ترین شگردهای ادبی تشبیه است تا جایی که هیچ متن ادبی را نمی‌توان یافت که از ظرفیت­های هنری تشبیه برای انتقال مفاهیم بهره نبرده باشد. مولوی در کتاب مثنوی‌معنوی که یکی از بلیغ­ترین متون تعلیمی- عرفانی فارسی است در کنار بهره­مندی از شگردهای مناسب ادبی، تشبیه را با ساختارهای متنوع به‌کار گرفته است. در میان اقسام تشبیه در مثنوی‌معنوی گونه­ای تشبیه مشاهده می­شود که درونمایه طنز دارد و مولوی برای انتقال مضامینی ویژه از آن بهره برده است؛ این گونه تشبیه را تشبیه طنز نامیده‌اند. سنّت استفاده از شگردهای طنزپردازی در منظومه­های عرفانی مانند بسیاری دیگر از نوآوری‌ها با سنایی آغاز می­شود. مولوی علاوه بر تأثیرپذیری احتمالی از سنایی، خلاقیت‌های فراوانش را در طنزپردازی به ظهور رسانده است. یکی از گونه­های طنز در مثنوی، تشبیهات معناداری است که صبغه فکاهی و طنز دارد. تبیین کارکردهای وجوه شبه طنزِ متنوعِ به‌کار رفته در تشبیهاتِ طنز مثنوی از زمینه­های اساسی این تحقیق است. در این مقاله کوشش شده به شیوه توصیفی- تحلیلی موارد یافت شده در مثنوی‌معنوی براساس ساختار بلاغیشان بررسی شود

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Analysis of the Usages of Satiric Similes in Masnavi-ye-Ma'navi

نویسندگان [English]

  • Sayed Aliasghar Mirbagherifard 1
  • Sayed Mohammadjalil Mostafavirozati 2
  • Sayedeh Maryam Rozatian 3
1 Professor of Persian Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran,
2 PhD Student in Persian Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran.
3 Associate Professor of Persian Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran.
چکیده [English]

In order to communicate their ideas more clearly, Persian writers and poets have always employed a variety of rhetorical techniques. In literature, simile is one of the most commonly used techniques. In fact, simile has gained such popularity among writers that it cannot be found in any literary text that does not make use of simile's artistic ability to convey concepts. Among the most eloquent Persian mystical-educational texts, Masnavi also uses similes with various structures in conjunction with appropriate literary devices. There is a type of simile found in the Masnavi that has a satiric theme, and Rumi uses it to convey special messages. The term satiric simile refers to this type of simile. The tradition of using satire in mystical poetry dates back to Sanā'ī, as do many other innovations. In addition to the possible influence of Sanā'ī, Rumi brings forth his own unique innovations in satire. One type of satire in Masnavi is the use of meaningful similes with satirical backgrounds. The purpose of this study is to provide an explanation of the functions of various similar aspects in satiric similes. By using a descriptive-analytic method, the present study attempted to analyze the found cases in Masnavi based on their rhetorical structure.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Satiric Similes
  • Rumi
  • Masnavi

برای تجارب و دریافت­های عرفانی ویژگی­هایی برشمرده­اند که از مهم­ترین آن‌ها بیان‌ناپذیری و وصف­ناپذیری دریافت­های عرفانی است (جیمز[1]، 1372: 62؛ فورمن[2]، 1384: 171 و علی شیروانی، 1381: 99). بر این اساس اهل طریقت نمی‌توانستند مواجید و تجربه­های عرفانی خود را به سادگی بیان و آن‌ها را به دیگران منتقل کنند؛ با وجود این، گزارش­ها و روایت­های متنوعی از این تجارب در قالب اقوال و حکایات در آثار و تألیفات پرشمار عرفانی به دست داده شده است که از طریق آن‌ها می‌توانیم با سنّت و مشرب عرفانی اهل تصوف و عرفان آشنا شویم.

یکی از مسائل مهمی که ضرورت دارد در تحقیقات عرفانی بدان توجه شود این موضوع است که با وجود آن‌که بیان تجارب عرفانی غیرممکن یا بسیار دشوار است، اهل طریقت چگونه دریافت­های عرفانی خود را به بیان آورده­اند (استیس[3]، 1367: 47). می‌توان زبانی را که عارفان و متصوفه برای بیان تعالیم و مواجید عرفانی خود به‌کار گرفتند زبان عرفانی خواند (میرباقری­فرد، 1394: 20). بدیهی است به سبب تنوع و کثرت دریافت‌های عرفانی، اهل طریقت برای بیان و انتقال تجربه­های خود از یک شیوه و شگرد بهره نبرده­اند، بلکه از انواع و اقسام شگردها برای گزارش و روایت مواجید و تعالیم خود استفاده کرده­اند. بدین جهت یکی از کارهای ضروری برای فهم و تحلیل متون عرفانی، شناخت زبان عرفانی و شیوه­های اهل طریقت برای گزارش تعالیم و مواجید آن‌ها است.

یکی از جنبه­های قابل توجه زبان عرفانی، کاربرد طنز است. عارفان و صاحبان آثار تعلیمی عرفانی در آثارشان از شگرد طنز به ویژه در حکایات و قصه­های هدفمند خود بهره برده­اند و از ویژگی­ها و ظرفیت­های طنز برای ترویج تعالیم خود استفاده کرده­اند.

مولانا جلال­الدین محمد بلخی از جمله کسانی است که مجموعه­ای غنی، متنوع و تأثیرگذار از دریافت­ها و تعالیم عرفانی را در آثار خود بازتاب داده است. برای بررسی و تحلیل آثار مولانا سخت ضروری است با زبان عرفانی و شگردهای بیانی او آشنا شویم. زبان عرفانی مولوی در میان زبان عرفانی آثار ادب عرفانی فارسی جایگاهی ممتاز دارد. در زبان عرفانی مولانا، طنز جایگاهی ویژه دارد. نگاهی به بزرگ‌ترین آثار عرفانی ادب فارسی این نکته را تأیید می­کند که در میان شگردهای بیانی، طنز یکی از پرکاربردترین راهکارها برای نقد، تنبّه و همچنین جاذبه­بخشی به حکایات و قصه­ها است. این مسأله درباره مولانا با طرز بیان منحصر به فردش، ابعادی قابل توجه دارد. بیانِ طنزآمیز مولوی گاهی در ضمن داستان­ها و حکایات از زبان شخصیت­ها مصداق می­یابد. مولانا در مثنوی از داستان‌های طنزآمیزی همچون شیر و گرگ و روباه ، مردِ کَر و عیادت همسایه رنجور، خادم و تیمار خر صوفی و... بهره برده است. شاید محتوای دشوار و دیریاب لطایف مثنوی، یکی از علل روی آوردن مولوی به طنز بوده است. بهره­گیری وی از طنز در حکایات و قصه‌های مثنوی در جهت دلپذیر ساختن آن‌ها نیز بر همین مبنا قابل تفسیر است. علّت توجه بسیارِ معناگرایانی همچون مولوی به طنز را شاید بتوان در سخن قابل تأمل «کی یرکگور[4]» یافت. وی آخرین شرط ورود به مرحله دینی را طنز و تسخَر برمی‌شمرد و معتقد است مظاهر بازیچه این دنیا در نظر دینداران بیشتر از هرکسی مسخره و مضحک جلوه می‌کند: «کسی که با وارستگی و اعتزال کار و بار و جنب و جوش مورچه­وار بشر خاکی را نظاره کند، همه چیزهای عادی به نظرش غریب و مضحک می‌آید... انسانِ متدیّن بیش از هر کس دیگری می­تواند به بوالعجب­کاری آدم و عالم بخندد»
(امینی، 1385، 56-55).

سنّت استفاده از شگردهای طنزپردازی در منظومه­های عرفانی با سنایی آغاز می­شود. سنایی به عنوان پیشگام در این عرصه با نوعِ اغراق­آمیز طنز، یعنی هزل، قصد تعلیم دارد:

 

هزل من هزل نیست تعلیم است

 

بیت من بیت نیست اقلیم است

 (سنایی، 1368: 718)

 

طنز صوفیانه در آثار عطار نمود بیشتری دارد و البته در آثار سنایی و مولانا نیز کاربرد داشته است (زرین­کوب، 1376: 158-157). با آنکه مولانا در طنز از پیشینیان، خاصه سنایی و عطار اثر پذیرفته، اما خود شگردهای خاصی در طنز به‌کار گرفته که سخت درخور تأمل است.

از میان شگردهای مطایبه در سخن می­توان به تحقیر، تشبیه به حیوانات، اراده مفهوم متضاد، تهکّم، دشنام و نفرین اشاره کرد (فاضلی، 1387: 28). در این میان نکته مهم نوعِ بهره­گیری از شگرد طنزپردازی در مثنوی است. تشبیه طنز یکی از پرکاربردترین این شیوه‌ها است. یکی از عناصر مهم بلاغت زبان مولانا در مثنوی، تشبیه­ها و استعارات آن است. باید به این نکته توجه داشت که با وجود آنکه مولانا بارها تأکید می­کند که قصد شاعری ندارد و بهره­گیری از شعر برای وی در جهت بیان اندیشه­های او است، شعرش سرشار از آرایه­های بلاغی است. کاربرد تشبیه، فراوان، ساده­ و طبیعی­ است و تعلیمی بودنِ مثنوی‌معنوی این امر را توجیه می­کند، چنانکه هدف از آفرینشِ تشبیه، کشف حقیقت و شناخت چیزی از راه چیز دیگری است که وجودش برای ذهن روشن‌تر و ملموس­تر باشد.

تشبیه به عنوان یکی از مهم­ترین و شاید پرکاربردترین عنصر بلاغی، جایگاه ویژه‌ای در شعر مولانا دارد تا جایی که انواع آن از قبیل تشبیه مرکّب، تشبیه محسوس و معقول، تشبیه‌هایی با وجه‌شبه دوگانه (استخدام) به مثابه نمونه­های برجسته بلاغت فارسی در شعر وی به چشم می­آید. شیوه حکایت در حکایت و زبان تمثیلی و نمادین مثنوی هم این امکان را به شاعر می­دهد که آزادانه از انواع تشبیهات بهره گیرد.

به نظر می­رسد یکی از مهم­ترین شیوه­های مولانا برای القای طنزآلود مفاهیم در مثنوی، بهره­گیری وی از عنصر بلاغی تشبیه است. وی با ایجاد ظرافتی پنهان میان مشبه و مشبهٌ‌به‌هایی که عموما عاری از مقام و شخصیت هستند، وجوه شبهِ مدّنظر خود را به مخاطب القا می­کند و در این میان نوعی تشبیه در بین تشبیهات مولانا مشاهده می‌شود که با طنز پیوند می­یابد. این نوع تشبیه «تشبیه طنز» نام دارد. این پیوندِ قابل توجه در واقع تلفیق دو شگرد مهم بیانی مولوی است که گونه­ای تشبیه با صبغه طنز را پدید آورده است. تشبیهات طنز متنوع و شامل تشبیه به حیوانات، نباتات و اشیا است. حال پرسش این است که وجوه­شبه مولانا در چنین تشبیهاتی چیست و چه کسانی یا چه گروه­هایی مشبهِ این تشبیهات قرار گرفته­اند.

به نظر می­رسد مولانا با بهره­گیری از بیان طنز­آمیز درصدد القای معانی بلند تعلیمی به مخاطب است که این امر یا در منکوب کردن اشقیا و معاندان دین یا در تنبّه خود مخاطب و هشدار به وی تبلور می­یابد. در واقع مشبه این نوع تشبیه همین گروه­ها و افراد یاد شده هستند. در میان نقاط اتصالِ طنز با شگردهای بلاغی، تشبیهِ طنز جایگاهی ویژه دارد. در این میان نباید فراموش کنیم بسیاری از تمثیل­های مثنوی نیز که از ستون­های اصلی این کتاب است در کلیّت و ساختار خود طنزآلودند و از این جهت تمثیل که خود دارای ژرف­ساخت تشبیهی است با موضوع بحث ما ارتباط می­یابد: «تشبیه عام و تمثیل اخص از آن است. پس هر تمثیلی تشبیه است و هر تشبیهی تمثیل نیست» (جرجانی، 1361: 53). البته در این مقاله به تشبیه، دقیقا در همان معنای مصطلح بلاغی خواهیم پرداخت؛ چراکه کار روی طنز در تمثیل­های مثنوی (از جهت ژرف­ساخت تشبیهی آن‌ها) مستلزم مجالی بیش از یک مقاله است.

 

1. پیشینه پژوهش

در حوزۀ طنز در مثنوی آثار فراوانی پدید آمده است (مقاله و پایان­نامه) و از جمله می­توان به این موارد اشاره کرد:

الف- خندمین­تر افسانه؛ جلوه­های طنز در مثنوی‌معنوی (امینی، 1385).

ب- ساختارشناسی داستان­های طنزآمیز مثنوی (پارسانسب، 1386).

ج- زمینه­های گفت‌وگویی طنز در مثنوی (محمدی کله­سر و دیگران، 1390).

هیچ یک از این آثار، پیوند میان طنز با تشبیه را نسنجیده­اند. در واقع نکته­ای که نگارندگان را به انجام این تحقیق برانگیخت، همین نکته؛ یعنی بررسی پیوند میان نوع خاصی از بیانِ دلنشین (طنز) با شگردی بلاغی (تشبیه) است. در کتب بلاغی قدیم و معاصر نیز این تلفیق (تشبیه طنز) چندان مورد توجه قرار نگرفته است.

 

2. روش پژوهش

روش این پژوهش اسنادی- کتابخانه­ای است. بر این اساس، ابتدا هر شش دفتر مثنوی بررسی و موارد تشبیه طنز گردآوری شده است. در ادامه همه موارد یاد شده را مورد بررسی و تحلیل قرار خواهیم داد.

 

 

 

 

3. ادبیات نظری

3-1. تشبیه- تشبیه طنز

«تشبیه» مانند کردن است به شرطی که این مانندگی مبتنی بر کذب یا حداقل دروغ­نما باشد (شمیسا، 1387: 33). به بیان دیگر، تشبیه، مانند کردن چیزی است به چیز دیگر، مشروط بر آن‌که این همانندپنداری مبتنی بر تخییل باشد. وجه‌شبه را نیز از منظرهای مختلف دسته­بندی کرده­اند؛ از جمله تحقیقی و تخیلی، مفرد و متعدد و مرکّب. همچنین از نوعی خاص از وجه‌شبه به نام استخدام (وجه­شبه دوگانه) نام برده­اند. ساختار تشبیه (در حالت عام آن) شامل چهار جزء است. وجود مشبه و مشبهٌ­به الزامی است، اما وجه‌شبه و ادات تشبیه گاهی ذکر نمی­شوند که در این صورت مسائلی مانند مقاصدِ شاعر و وجه شباهت­های پنهان و اغراق­آمیز یا میزانِ درک و جست‌وجوی ذهنی مخاطب برای کشف آن مطرح می­شود. از میان انواع تشبیه در آثار ادب فارسی گونه­ای تشبیه مشاهده می‌کنیم که تشبیه طنز نامیده می­شود. این تشبیه نوعی همانندانگاری برمبنای طنز است. به عبارت دیگر، تشبیهی است که مشبهٌ­به و وجه­شبهِ آن مُبیّن و القاکننده معنا و مفهومی لطیف و طنزآمیز باشد.

در باب تشبیه، به موقعیت مشبه و مشبهٌ­به که بسترساز شکل­گیری طنز و مطایبه باشد، توجه نشده است. از میان کتاب­های بلاغی تعداد کمی به این نوع تشبیه؛ یعنی تشبیه طنز پرداخته­اند. «سکّاکی» به صورت مختصر به نوعی از تشبیهات طنز اشاره کرده و معتقد است در این تشبیه، گوینده متضاد وجهِ‌شبه را اختیار می­کند؛ یعنی دقیقاً عکسِ ویژگی­ای را که در مشبه وجود دارد به عنوان وجه شبه به‌کار می­برد و همین دوگانگی و تعارض پدیدآورنده طنز است. سکاکی معتقد است کاربرد چنین انتخابی برای تلمیح یا تهکّم است، مثلاً انسان ترسویی را به شیر یا انسان بخیلی را به حاتم مانند کنند: «وَجهُ التَّشبیه مِن نَفسِ التَضاد لِاشتِراکِ الضدَّینِ فیهِ... مَنزِلَه التَناسُبِ بِواسِطَه تَملیح اَی ایتان بِما فیه ملاحه و ظرافَه اَو تَهَکُّمٍ اَی سخریه وَ اِستِهزاء فَیُقالُ لِلجَبانِ ما اَشبَهَهُ بِالاَسَدِ وَ لِلبَخیل اَنه هُوَ حاتَمٌ» (سکّاکی، بی­تا: 142).

تشبیه طنز را بر سه قسم دانسته­اند: 1- تشبیه تذییل یا مغالطه، 2- تشبیهی که اساس آن بر طنز است؛ مانند داستان موش و گربه عبید زاکانی و 3- تشبیهی که عکس وجه‌شبه مدنظر است (آقاحسینی و همّتیان، 1394: 154- 151). در مثنوی تقریباً همه تشبیهات طنز به‌کار رفته را می­توان در دسته دوم جای داد؛ یعنی تشبیهاتی که اساس آن‌ها برمبنای طنز است.

تشبیه طنزی که در این تحقیق در پی بررسی آن هستیم، تشبیهی است که اساس آن بر مبانی طنز و مطایبه باشد. تشبیه طنز؛ یعنی تشبیهی که وجه‌شبه آن از خصوصیت و یا حالت خنده­آور، متناقض و یا لطیفِ مشبهٌ­به برگرفته شده باشد. این وجه­شبه می­تواند ویژگی­ای تمسخرآمیز،ژ وهن­آور و یا تنبّه­آفرین را نشان دهد. گاهی ساختار تشبیه به شاعر در جهت پروراندن طنز یاری می­رساند؛ مانند وجه‌شبه دوگانه یا استخدام که دوگانه بزرگِ حسی- عقلی یا ظاهر- باطن در آن مطرح می­شود و شاعر می­تواند با استفاده از دوگانگی و تعارض موجود در آن، طنزآفرینی کند. همچنین در تشبیهات مرکّب که می‌توان با استفاده از یک بخش از اجزای طرفین تشبیه، شکل‌گیری طنز را تسهیل کرد.

 

3-2. اقسام تشبیه طنز در مثنوی

در میان تشبیه­های طنز به‌کار رفته در مثنوی، تشبیه به حیوانات پرکاربردترین است. در کنار آن می­توان به تشبیه به یکی از متعلّقات حیوانی و تشبیه به اشیا و جمادات اشاره کرد.

 

 

3-2-1. تشبیه به حیوانات

در تشبیه به حیوانات یکی از حیوانات به عنوان مشبهٌ­به انتخاب می­شود و سپس یک یا چند ویژگی آن مورد اشاره مولانا قرار می­گیرد که همان وجه‌شبه موردنظر او است. به «خر» به عنوان مشبهٌ­به بیش از دیگر حیوانات توجه شده است. بعد از خر، سگ در کانون توجه مولانا قرار گرفته و به عنکبوت، مگس، گاو، کفتار و... نیز در این نوع تشبیه توجه شده است. استفاده از این‌گونه تشبیه سابقه­ای طولانی دارد : «از روزگار بسیار قدیم افسانه­سرایان و داستان­پردازان اغلب یا شاید همه کشورها برای بیان مقاصد خود از جهانِ جانوران و حرکات و سکنات آن‌ها سود جسته­اند» (حلبی، 1364 : 66). مشبه­های مولانا در این نوع تشبیه مختلف هستند؛ از جمله آن‌ها می­توان به دشمنان و معاندان حق، نادانان (از جمله مریدان ناآگاه)، شیطان، شروران و بدطینتان اشاره کرد. همچنانکه انواع مشبه­های تشبیهات ذکر شد، می‌توان وجه­شبه­های مختلفی را برای آن‌ها برشمرد. در ادامه به انواع وجه شبه این نوع تشبیه می­پردازیم.

 

3-2-1-1. طبع خسیس

درباره منکران می­فرماید:

 

منکران همچون جُعَل ز آن بوی گل
 خویشتن مشغول می­سازند و غرق

 

یا چو نازک­مغز در بانگ دهل چشم می­دزدند از این لمعان برق
 

(مولوی، 1387: 1/ 186)

 

منکران از جهت طبع کژمدارشان از نور حق دوری می­کنند. از این جهت مانند جُعَل هستند که نوعی حشره است و در مکان­های آلوده زندگی می­کند و گویند تحمّل بوی گُل را ندارد. این تشبیه یکی از طنزآلودترین و در عین حال از گزنده‌ترین و تحقیرآمیزترین تشبیهات در مثنوی است. مولانا خواسته است از یک سو با توجه به ویژگی‌های جُعَل (سرگین­گردانک) زشتی طبع منکران را برجسته سازد و مخاطب خود را از دنباله­روی آن‌ها برحذر دارد و از سوی دیگر با بهره‌گیری از رمز «گل»، انبیا و اولیا را که با عنادِ منکران روبه‌رو می­شده­اند، تحسین کند.

 

3-2-1-2. نادانی، ناآگاهی، غفلت و بی­بصیرتی

از دیگر وجوه شبه پرکاربرد در تشبیه به طنز با مشبهٌ‌بهِ حیوانات، نادانی و غفلت است. با درنظر گرفتن نسبتِ انسان با حیوان و بی­بهره بودنِ حیوان از خِرد -به عنوان وجه تمایزش با انسان- این کاربرد معنادار می­شود به ویژه آن‌که بعضی حیوانات -مانند خر- به شکلی ویژه­ نماد این غفلت و نادانی­اند:

 

سال­ها گوید خدا آن نان­خواه

 

همچو خر مصحف کشد از بهر کاه

(همان: 2/30)

 

در این بیت «خدا گفتن گدای نان» به رفتار خری مانند شده که بار کتاب قرآن را تحمّل می­کند و این امر نشان از اوج حماقت دارد که با وجود دسترسی به گنجینه حکمت، تنها بار و تکلّفی بر وجودِ نادان باقی می­ماند. این مضمون برگرفته از آیه پنجم سوره جمعه است: «مَثَلُ الّذینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أسفاراً» (مَثَل کسانی که تورات بر آنان بار شد، آنگاه آن را به‌کار نبستند، همچون مَثَل خری است که کتاب‌هایی را بر پشت می­کشد).

مولانا بی­خردان را تنها بهره­مند از ظواهر می­داند. وی در حکایت «مارگیر که اژدهای فسرده را مار پنداشت» مارگیر را که به واسطه غفلتش مارِ یخ­زده را در مقابل آفتاب عراق قرار داد و خود به سوی مرگ رفت به میشِ کور مانند می­کند. این رمزی از انسان­های بی­بصیرت است. نادان همواره برای خود رنج می­آفریند، درست مانند دامی که شکارچی را به خود می­خوانَد:

 

مارگیر از ترس بر جا خشک گشت گرگ را بیدار کرد آن کور میش

 

که چه آوردم من از کُهسار و دشت
 رفت نادان سوی عزراییل خویش

(مولوی، 1387: 3/53)

 

3-2-1-3. درماندگی، عجز و ناتوانی

گاهی تشبیه به خر با توجه به درماندگی­اش از حرکت کردن روی یخ است:

 

ای که خلقان را تو خر می­خوانده­ای
 

 

این زمان چون خر بر این یخ مانده­ای

(همان: 1/223)

 

در این بیت کسی مورد خطاب است که در گذشته به طعن مردم می­پرداخته و اکنون خود وی شایستة همان استهزاها است. شاعر، طعن­پیشگانِ مدّعی را مستحقّ چنین نسبتی دانسته است. این طعن­کنندگان با توجه به بافتِ داستانِ «نحوی و کشتیبان» خود مدّعی علم نیز هستند: «علمای ظاهر و طلّاب قدیم خویش را اهلِ علم و دیگران را خر می‌خواندند. این تعبیرِ زشت وِرد زبان آن‌ها بود، مولانا این خُلق ناپسند را انتقاد می‌فرماید» (فروزانفر، 1390، ج 3: 1180).

3-2-1-4. غیظ و خشم، مردم­آزاری، بدرَگی، مکّاری، سَبُعیّت و درندگی

مردم­آزاری و مکّاری با توجه به خوی حیوان در تهاجم و درندگی، وجه‌شبهی منطقی است. در این نوع تشبیه، مولانا بیشتر از سگ به عنوان مشبهٌ­به بهره می­برد. غالباً هنگامی که «سگ» به عنوان مشبهٌ­به انتخاب می­شود، وجه‌شبه شاعر، آزار و صدمه­رسانی است. این وجه‌شبه هنگامی برجستگی می­یابد که آزار و زیان­رسانی در حق ضعیفان و درماندگان انجام شود که در چنین شکلی نقطه مقابل رفتار اولیا و کاملاً غیرانسانی است:

 

خیز شیران خدا بین گورگیر

 

تو چو سگ چونی به زرقی کورگیر؟

(مولوی، 1387: 4/57)

 

البته باید توجه داشت بسیاری از تشبیهات به جانوران در ضمن حکایات و از زبان شخصیت­های داستانی نثار یکدیگر می­شود. نمونه آن قصه «اعرابی درویش و ماجرای زن او» است که طنز موجود در گفت‌وگوهای میان زن و شوهر، مخاطب را در راه فهم تمثیل پرمعنای مولانا یاری می­رساند. زن در خطاب به اعرابی بارها وی را به جانوران مردم­آزار و زیان­رسان مانند می­کند:

 

همچو گرگِ غافل اندر ما مَجِه
 چون که عقل تو عقیلة مردم است

 

ای ز ننگ عقل تو بی­عقل بِه
آن نه عقل است آن‌که مار و کژدم است

(همان: 1/200)

 

در این دو بیت سه تشبیه به‌کار رفته است؛ در یک مورد زن شوهرش را به گرگِ غافل مانند می­کند و در مورد دوم و سوم زن، عقل شوهرش -یعنی یکی از متعلّقات مجرّد انسانی- را با گزندگان همانند می­پندارد؛ همین ارتباطی که دو امرِ ظاهراً نامتناسب و نامربوط را به یکدیگر پیوند داده، سازنده طنز است. به عبارت دیگر، عقل، مشبه (عقلی) است و مار و کژدم دو مشبهٌ­به (حسی) و از زیان­بارترین جانوران­اند؛ در این تشبیه پیوندِ این دو موضوعِ ناهماهنگ و متعارض، بسترساز مطایبه است.

 

3-2-1-5. آلودگی و پلیدی

زندگی حیوانی همواره متضمّن آلودگی است. همچنانکه کِرم به زندگی در محیط­های آلوده عادت دارد، برخی انسان­ها نیز به خباثت و پلیدی­ها خو گرفته­اند. در این میان قطعاً باید به دو نوع آلودگی ظاهری و باطنی توجّه داشت که اگر این دوگونگی مدّنظر باشد، وجه‌شبه دوگانه یا صنعت استخدام مطرح خواهد بود. استخدام وقتی رخ می­دهد که وجه‌شبه در ارتباط با مشبّه یک معنی و در ارتباط با مشبّهٌ­به معنای دیگری داشته باشد که نوع آن‌ها متفاوت است: «یک بار حسی و بار دیگر عقلی است. در این صورت کلام بسیار زیبا و هنری خواهد بود» (شمیسا، 1387: 42). مولانا خود بهره­های فراوانی از صنعت استخدام برده است و در کتب بلاغی برای این صنعت از آثار وی نمونه آورده‌اند. همین دوگانگی موجود در استخدام بستر­ساز شکل­گیری طنز است؛ چراکه دوگانگی از پایه­های طنز است:

 

کرمکی و از قذر آگنده­ای

 

طمطراقی در جهان افکنده­ای

(مولوی، 1387: 5/92)

 

3-2-1-6. شومی و بدشگونی

 مولانا در مواردی نادر، شومی و نامبارکی را از آن دسته از جانداران که شهره به بدشگونی و ناخجستگی هستند، اخذ می­کند و به مشبه منسوب می­دارد. از جمله زاغ که بانگ او (غراب البَین) در ادب فارسی و عربی نشانه نحوست و بدشگونی است:

 

این مثالت را چو زاغ و بوم دان

 

که از ایشان پست شد صد خاندان

 (همان: 3/131)

 

«بوم» نیز چهره تمثیلی منفوری در مثنوی است. شاعر با ذکر بوم در کنار زاغ، وجه­شبه القایی خود و طنز برآمده از آن را تثبیت می­کند. به نمونه­هایی اینچنین که دو مشبهٌ‌­به برای یک مشبهٌ‌­به کار رفته، «تشبیه جمع» گویند (شمیسا، 1387: 48). در واقع مولانا از تشبیه جمع برای تأکید پیام طنز خود بهره برده است.

مکر، نحوست، تعلّق به دنیا، آسان­فریبی، بی­قراری و ناآرامی، حمایت از ظالم (بی­عدالتی)، ازدحام، ترس و بی­شهامتی، ریا و تظاهر، کم­همّتی و بی­ارزشی از دیگر وجوه شبه به‌کار رفته در این‌گونه تشبیهات است.

خاطرنشان می‌شود همه وجوه شبه بیان شده به همراه نمونه­های آن‌ها در پایان مقاله در قالب یک جدول ارائه خواهد شد.

 

3-2-2. تشبیه به متعلّقات حیوانی

گاهی در تشبیهات طنز مثنوی مشبهٌ­به انتخابی، حیوان نیست، بلکه یکی از اجزای بدن حیوان، صدای حیوان، لانه­ حیوان و در بیان مختصر، یکی از متعلّقات حیوانی است. در بسیاری از موارد، مشبهٌ‌­به عضوی از پیکر حیوان است. وجوه شبه این دسته نیز مختلف است؛ زشتی از وجوه شبه پرکاربرد این دسته است. شاعر زلفِ زیبا را در عاقبتِ حالش -در زشتی- به دُم خر تشبیه می­کند؛ در حقیقت زیبایی ابتدایی در تقابل با رسوایی نهایی، موردنظر مولانا است؛ چنانکه ابتدا از پیچیدگی و خوشبویی و دلفریبی زلف سخن می‌گوید و سپس آن را به دم زشت مانند می­کند:

 

زلف جعد مشکبار عقل­بَر

 

آخرا چون دمّ زشت خنگ خر

 

(مولوی، 1387: 4/82)

 

در داستان پیرِ چنگی به گذشته وی اشاره می­رود و شاعر از صدای دلنشین و طرب­انگیز مطرب در گذشته سخن می­گوید، اما اکنون همان صدا مانند صوتِ خر به ناخوشایندترین آوازها تبدیل شده است: «إنَّ اَنکَرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمیرِ» (لقمان/ 19) (که بدترین آوازها بانگِ خران است). در اینجا نیز شاعر ابتدا به محاسن و مزیت­های پیشین مشبه (نوای نیکوی چنگی) می‌پردازد و بی­درنگ در مصراع بعد با مانند کردن این نوا به آواز خری که پیر هم شده، مخاطب را غافلگیر می‌کند:

 

آن نوای رشکِ زهره آمده

 

همچو آواز خر پیری شده

(مولوی، 1387: 1/189)

 

ناگُنجایی و کوچکی، وجه‌شبه دیگری است که مشبهٌ‌به آن نه حیوان، بلکه لانه او است. هوش و عقل انسان مانند لانه مرغ گنجایش اسرار حق را ندارد:

 

خانة مرغ است هوش و عقل ما

 

هوش صالح طالب ناقه خدا

(همان: 3/213)

 

مشبه (هوش و عقل انسان) عقلی است و مشبهٌ­به (خانه مرغ) حسی است. هوش و عقل انسان که امری مجرّد و بسیط است و در واقع مایه تمایز وی از حیوان است به خانه مرغ که بسیار کوچک و حقیرانه است، تشبیه شده است. همین تناقض پدیدآورنده طنز است.

بی­ارزشی، ناصافی، بی­ثباتی، کژی، سستی، ناگُنجایی، افتادگی و رسوایی وجوه شبه دیگری است که مولانا به وسیله آن‌ها میان مشبه و متعلّقاتِ حیوانی پیوند ایجاد کرده است.

 

3-2-3. تشبیه به اشیا و نباتات

در میان پرکاربردترین تشبیه­های طنز مثنوی بعد از تشبیه به حیوانات دو دسته مهم تشبیه به نباتات و تشبیه به جمادات و اشیا قابل اشاره هستند. باید توجه داشت که این نوع تشبیه در سطحی پایین­تر و نازل­تر از تشبیه به حیوانات جای می­گیرد: «گاهی هجا و هزل به سطحِ نازل­تر از جهانِ حیوانات؛ یعنی به جهانِ نباتات و معدنیّات نیز سر می­زند» (حلبی، 1364: 68 ). از جمله وجوه‌شبه این نوع تشبیه برآمدگی است. شاعر معده کافر زیاده‌خواری را که مهمانِ پیامبر شد به طبل مانند می­کند و این نوع زیاده­خواری­ را که محصول کفر است، مورد استهزا قرار می­دهد:

 

معده طبلی­خوار همچون طبل کرد

 

قسم هژده آدمی تنها بخورد

 (مولوی، 1387: 5/12)

 

ظرافت این تشبیه آنجا است که کافر با وجود زیاده­خواری وجودی بی­حاصل و بی­ثمر دارد و طبل نیز چنین خاصیتی دارد، چنانکه در امثالی مانند «مثل طبل توخالی» یا «آواز دهل شنیدن از دور خوش است» به این نکته اشارتی رفته است.

«بی­حاصلی با وجود رشدِ ظاهری» وجه­شبه انتخابی دیگر مولانا برای پیوند میان انسان و جماد است. مولانا برای مرشدان دروغین از تعبیر «قرع» که به معنای کدو است (لغت‌نامه دهخدا، ذیل: قرع) بهره می­گیرد. مولانا شیخِ خام را به بوتة کدو تشبیه می­کند که به سرعت درخت تناوری می­شود، اما حاصل چندانی ندارد. علاوه بر این، شکلِ ظاهری کدو خود تنبلی و فَربِگی را فرایاد می­آورد:

 

بر دویدی چون کدو فوق همه
تکیه کردی بر درختان و جِدار

 

کو تو را پای جهاد و مَلحَمه
بر شدی ای اَقرَعک تو قرع­وار

(همان: 6/ 63)

 

دیگر وجوه شبه این نوع عبارتند از: برآمدگی، میان­تهی بودن (مانند دهل)، آوادِهی و آگاهی­بخشی، پُربادی، بی‌حاصلی و بهره­نادِهی، تو در تویی و لایه به لایه بودن، خامی و نابالغی. همچنین وجه­شبه نادانی، بی­خبری و غفلت که در تشبیه حیوانات کاربرد داشت در این نوع تشبیه نیز کارکرد دارد؛ مانند تشبیه به سنگِ بی‌خبر.

 

3-2-4. تشبیه به سایر موارد

مشبهٌ­به­های کم بسامدی نیز در مثنوی هستند که زمینه طنز دارند؛ مانند وجه‌شبه ترس و ضعف در تشبیهات به زن که از جمله تشبیهات کم­بسامد (با تعداد سه کاربرد) است. در بعضی موارد مولانا سعی دارد تصویر مناسبی از حال مشبه را به خواننده القا کند؛ از این رو، مشبه­هایی نظیر «عور از زمهریر» (در توصیف بیم و ترسِ دلقک از شاه ترمذ) به‌کار می­برد:

 

دست دیگر باختن فرمود میر

 

او چنان لرزان که عور از زمهریر
 

(همان: 5/169)

 

مولانا با بهره­گیری از تشبیه مرکّب طنز آفریده است بدین ترتیب که شاعر با چینشِ زیرکانه اجزا در مشبهٌ­به؛ یعنی ترکیب عور و زمهریر، تصویرِ حاصل را دارای صبغه­ای مطایبه­آمیز قرار داده است. تشبیه مرکّب هیأتی منتزع از چند جزء است و تصویری است که چند چیز در آفرینش آن نقش داشته باشند (شمیسا، 1387: 40). مولانا در چند موضع دیگر نیز از تشبیه مرکّب در زمینه­سازی طنز بهره برده است و این تشبیهات در تجسّم و تصویرسازی امور به شاعر یاری رسانده است. درماندگی و عجز که در دسته های قبلی به آن اشاره شد در این نوع تشبیهات نیز کاربرد دارد مانند این بیت:

 

بعد از آن گوشَت کشد مرگ آن­چنان

 

که چو دزد آیی به شحنه جان­کَنان
ظ

(مولوی، همان: 4/59)

 

تصویر حاصل از درماندگی در برابر مرگ در یک سو و تصویر دزدی که در برابر شحنه لابه می­کند در سوی دیگر قرار دارد و این درماندگی­ها با وجود خنده‌آفرینی، تلخ هستند.

کم­ارزشی و نیز حسرت و افسوس از دیگر وجوه شبه تشبیهات کم بسامد (غیرحیوانی و غیرجماد) هستند.

در پایان برای مشاهده فشرده مباحث و بسامدهای تشبیه طنز، جدول یافته­های این تحقیق (جدول (1)) براساس وجه­شبه ترتیب و ارائه می­شود. همه تشبیهات طنز از جمله مواردی که در متنِ اصلی مقاله به علت نبودِ مجال به ذکر وجوه شبه آن‌ها بسنده شد در جدول (1) آمده­اند. در این جدول در مواضعی که تشبیه در گفت‌وگوهای میان شخصیت­های داستانی انجام نشده و خود مولانا مخاطب مثنوی را به چیزی مانند می‌کند در قسمت مشبه، واژه «مخاطب» را قرار داده­ایم.

 

جدول (1): ارکان تشبیه طنز در مثنوی معنوی

مشبه

مشبهٌ­به

وجه­شبه

نام حکایت

شماره دفتر

منکران

جُعَل

طبع خسیس

قصه سؤال کردن عایشه از مصطفی صلَّی الله علیه

اول

مخاطب

خر

نادانی و بی­خبری

تمامی قصه زنده شدن استخوان­ها به دعای عیسی

دوم

مخاطب

خر

نادانی و بی­خبری

قَسَم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن

دوم

مارگیر

میشِ کور

نادانی و بی­خبری

حکایت مارگیر که اژدهای فسرده را مرده پنداشت...

سوم

طبعِ تیز

خرِ پیر

نادانی و بی­خبری

نصیحتِ دنیا اهلِ دنیا را به زبانِ حال

چهارم

طبیب

خرِ احمق

نادانی و بی­خبری

شکایت گفتنِ پیرمردی به طبیب از رنجوری­ها...

دوم

مخاطب

کفتارِ کور

نادانی و بی­خبری

بقیّة قصه ابراهیم ادهم بر لب آن دریا

دوم

مخاطب

خر

نادانی و بی­خبری

تتمّة حسدِ آن حَشَم بر آن غلامِ خاص

دوم

مخاطب

خر

نادانی و بی­خبری

شکایت گفتنِ پیرمردی به طبیب از رنجوری­ها...

دوم

خادمِ امیر

مرغ

نادانی و بی­خبری

حکایت آن امیر که غلام را گفت که: می بیار...

پنجم

مریدِ غافل

خر

نادانی و بی­خبری

گفتن آن جُهود علی را ...

چهارم

ادامه جدول (1)-

مشبه

مشبهٌ­به

وجه­شبه

نام حکایت

شماره دفتر

فریب‌خوردگان شیطان

خر

آسان­فریبی

گمان بردن کاروانیان که بَهیمة صوفی رنجور است

دوم

محتسب

خر در آب و گِل

آسان­فریبی

خواندن محتسب مستِ خراب‌افتاده را به زندان

دوم

شیطان

غُراب

مکر

هِلال پنداشتنِ آن شخص خیال را در عهد عمَر

دوم

مخاطب

روباه

مکر

دعا و شفاعتِ دقوقی...

سوم

تدبیرهای انسان

دُمِ روباه

وسیله اشتغال بیهوده

دعا و شفاعتِ دقوقی...

سوم

انسان

خرس

حرص

قصة خورندگان پیل بچه از حرص...

سوم

انسان

خرس

حرص

قصة اهل سَبا...

سوم

مخاطب

خر بر یخ

عجز و درماندگی

حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان

اول

مخاطب

دزد نزد شحنه

عجز و درماندگی

مثلِ قانع شدن آدمی به دنیا...

چهارم

اَعرابی

گرگِ غافل

آسیب­رسانی (درندگی)

نصیحت کردن زن مر شوی را که سخن افزون از ...

اول

عقل

مار و کژدم

آسیب­رسانی

نصیحت کردن زن مر شوی را که سخن افزون از ...

اول

چون و چرا

سگ

کم­ارزشی

در بیان آن که مصطفی علیه السلام شنید که عیسی...

ششم

اغنیا

سرگین­کشان

کم­ارزشی

مثالِ دنیا چون گلخن و تقوی چون حمام

چهارم

مفلسِ زندان

مگس

وقاحت و بی‌شرمی

شکایت کردن اهلِ زندان پیشِ وکیل قاضی...

دوم

بیمار

گاو

بی­قراری و ناآرامی

دانستن پیغامبر علیه السلام که سببِ رنجوری...

دوم

 

 

ادامه جدول (1)-

مشبه

مشبهٌ­به

وجه­شبه

نام حکایت

شماره دفتر

قاضی

بزِ شیردهنده به گرگ

بی­عدالتی و حمایت از ظالم

طیره شدن قاضی از سیلی درویش و...

ششم

خانوادة خواجه

ملخ­ها

ازدحام در مکانی تنگ و کوچک

رسیدن خواجه و قومش به دِه و نادیده و ناشناخته...

سوم

ورود افراد به حجرة کوچک

حشراتِ افتاده در دوغ

سقوط در اثر ازدحام

آمدن آن امیرِ نمّام با سرهنگان، نیم شب ...

پنجم

بینشِ کودک

معرفتِ خر در آخور

عاقبت­نااندیشی

پیدا شدن روحُ‌القُدُس به صورت آدمی بر مریم...

سوم

انسان در خدمت تن

خر

عاقبت­نااندیشی

باز جواب گفتنِ ابلیس معاویه را

دوم

جنبش انسان بی‌فکر

جنبش کژدم

عاقبت­نااندیشی

قصه رُستنِ خَرّوب در گوشة مسجد اقصی...

چهارم

انسانِ بی­فکر

بهایم

عاقبت­نااندیشی

زجرِ مدّعی از دعوی...

چهارم

دیده ظاهربین

چشمِ گاو

ظاهربینی و عاقبت‌نااندیشی

زجرِ مدّعی از دعوی...

چهارم

دزد

موش

ترس

قصه آن کسی که کسی مشورت می‌کرد...

چهارم

انسان

کِرم

آلودگی

فیما یُرجی من رحمه الله تعالی معطِی النِّعَم...

پنجم

مثال­های القایی منکران

زاغ و بوم

نُحوست

بیان آن‌که هر کس را نرسد مثل آوردن، خاصه در...

سوم

صوفیانِ دروغینِ زیاده خوار

گربه

تظاهر به پاکی

حلوا خریدنِ شیخ احمد خضرویه جهتِ غریمان...

دوم

زلف

دُمِ خر

زشتی

نصیحتِ دنیا اهلِ دنیا را به زبانِ حال...

چهارم

چهره پیر

پشت سوسمار

زشتی و ناصافی

تفسیرِ خَلَقنَا الاِنسانَ فی...

پنجم

ادامه جدول (1)-

مشبه

مشبهٌ­به

وجه­شبه

نام حکایت

شماره دفتر

سبب

دُمِ خر

حرکتِ بی­نتیجه

روان شدنِ شه‌زادگان در ممالک پدر...

ششم

صدا

آوازِ خر

زشتی و دل­ناپسندی

بقیه قصه پیر چنگی و بیان مَخلصِ آن

اول

خانه

خانه عنکبوت

سستی

نصیحت کردن زن مر شوی را...

اول

هوش و عقلِ انسان

خانه مرغ

عدم ظرفیت و ناگُنجایی

نواختنِ معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش بازآید

سوم

پشتِ پیر

پشتِ خُم

خمیدگی

یقیه قصه پیر چنگی و بیان مَخلصِ آن

اول

افتادگی ابروها بر چشم

پالدُم

افتادگی

یقیه قصه پیر چنگی و بیان مَخلصِ آن

اول

ابلیس

سرگین وقت چاشت

رسوایی

مرتَد شدن کاتب وحی به سبب آن که پرتو وحی...

اول

معده کافر

طبل

برآمدگی

در سببِ ورودِ این حدیث مصطفی...

پنجم

دلقک

دهل

میان­تهی بودن

منادی کردن سیّد ملکِ ترمذ که: هر که در سه یا چهار...

ششم

اعرابی

مشک پُر باد

پُر بادی

حکایت آن اعرابی که سگ او از گرسنگی می­مرد و...

پنجم

پاسبان

تلّ ریگ

بی­حاصلی علیرغم رشدِ ظاهری

حکایت آن پاسبان که خاموش کرد تا دزدان...

ششم

شیخِ خام و نابالغ

کدو

بی­حاصلی علیرغم رشدِ ظاهری

در بیان آن‌که مصطفی علیه السلام شنید که عیسی...

ششم

مخاطب

دوغ ترش در معدن

بی­حاصلی و بهره‌نادِهی

مَثَل

ششم

مخاطب

حشیشِ پا در گِل

توقف در عین سرگشتگی

مَثَل

ششم

مخاطب

خمیر

خامی و نابالغی

مَثَل

ششم

 

 

ادامه جدول (1)-

مشبه

مشبهٌ­به

وجه­شبه

نام حکایت

شماره دفتر

پیرزن

پیاز

تو در تویی و لایه به لایه بودن

صفتِ آن عجوز

ششم

زاهد

زنان

ترس و ضعف

جواب گفتن آن امیر مر شفیعان را...

پنجم

شاهزادگان

زنان

ترس و ضعف

مقالت برادر بزرگین

ششم

مخاطب

زنان

ترس و ضعف

مقالت برادر بزرگین

ششم

دلقک

عور در برابر زمهریر

ترس و ضعف

حکایتِ مات کردن دلقک، سیّد شاهِ ترمَذ را

پنجم

کافرِ زیاده‌خوار

کافر در قعر گور

حسرت و افسوس

در سببِ ورود این حدیث مصطفی که الکافِرُ یأکُلُ فی...

پنجم

منبع: یافته‌های پژوهش

 

نتیجه‌گیری

صاحبان آثار تعلیمی عرفانی در آثارشان به فراوانی از طنز بهره برده­اند. از جمله این آثار مثنوی‌معنوی است که زبان عرفانی مولانا در آن با وجود تأثّر احتمالی وی از سنایی و عطار، دارای سبکی خاص و تنوعی خلّاقانه است. هنر مولانا در طنزپردازی سبب شده که سراینده مثنوی از اقسام طنز بهره گیرد که یکی از آن‌ها نوعی تشبیه با زمینة طنز است (تشبیه طنز).

تشبیهات طنز در مثنوی در دو جایگاه اصلی تشبیه به حیوانات و تشبیه به غیرحیوان مطرح هستند. تشبیه به حیوان (درندگان، جانوران اهلی و حشرات، اعضای بدن آن‌ها و یا امور حیوانی) به فراوانی در مثنوی یافت می­شود و در مقابل تشبیه به غیرحیوان و از جمله تشبیه به اشیا (که در مرتبه­ای نازل­تر از حیوانات مطرح هستند) بسامد کمتری دارد. شاعر با توانایی­های ویژه توانسته میان طنز و خلاقیت‌های بلاغی­اش پیوند زند. شاهدِ این مدّعا تشبیهاتی با وجه­شبه­های متنوع مانند نادانی، مکر، درندگی، درماندگی، عاقبت­نااندیشی، نحوست، ازدحام و پلیدی است. موفّقیّت مولوی در تناسب­سازی مشبه و مشبهٌ­به و نیز ظرافت تعلیمی موجود در وجه­شبه­های به‌کار رفته چشمگیر است.

تشبیه تذییل (مغالطه) و نیز تشبیه با وجه‌شبه عکس در مثنوی چندان کاربردی ندارد و بیشتر تشبیهاتی به‌کار رفته که اساسشان بر طنز بنا شده است. مشبهِ­ تشبیهات طنز وی بیشتر معاندان و منکران حق و دین، مدّعیان و مرشدان دروغین، بدباطنان، نادانان و غافلان، مردم­آزاران، آسان­فریبان و یا مخاطبان مثنوی است. گاهی این تشبیهات از زبان شخصیت­های حکایات و قصه­های مثنوی نثار یکدیگر می­شود. مولوی در بهره­گیری از تشبیه طنز تنها در پی تحقیر منکران حق و معاندان اولیا و انبیا نیست، بلکه گاهی قصد دارد مخاطب خود را متنبّه و بیدار کند. وجوه شبه عموما ذکر شده، اما در بیشتر موارد ادات تشبیه ذکر نشده است که بر اغراقِ شاعر در همسان­اِنگاری مشبه و مشبهٌ­به دلالت دارد. گاهی تنها افزودن یک صفت در یکی از دو طرف تشبیه؛ یعنی مقیّد کردن یکی از طرفین تشبیه، پدیدآورنده طنز است. همچنین یکی از اجزای تشبیهِ مرکّب می­تواند سازنده تصویری مطایبه­آمیز باشد.

مولانا گاهی با استفاده از وجه­شبه دوگانه (استخدام) طنزآفرینی کرده است؛ زیرا دوگانگی موجود در این صنعت خود زمینه­ساز شکل­گیری طنز است. همچنین در برخی موارد با استفاده از عنصر اغراق، طنزِ مورد نظرش را پرورانده است. از وجه­شبه­های به‌کار رفته، نادانی و غفلت دارای بیشترین بسامد است. برخی وجوه‌شبه مانند نادانی و غفلت یا درماندگی و عجز در تشبیه به حیوان و انسان و جماد به صورت مشترک کاربرد داشته­اند.

نکته بسیار مهم آن است که بسامد تشبیهات طنز در دفاتر شش­گانه مثنوی تقریباً یکسان است و این امر نشان از آن دارد که مولانا در سرایش مثنوی همواره به بیان طنزآمیز تعلیم از طریق کاربردِ تشبیه توجه ویژه­ای داشته است.



[1]- James

[2]- Forman

[3]- Stace

[4]- Kierkrgaard

قرآن کریم
استیس، و.ت. (1367). عرفان و فلسفه. ترجمۀ بهاءالدین خرمشاهی. چ 3. تهران: سروش.
 امینی، اسماعیل. (1385 ). خندمین­تر افسانه؛ جلوه­های طنز در مثنوی‌معنوی. تهران: سوره مهر.
 آقاحسینی، حسین و محبوبه همتیان. (1394). نگاهی تحلیلی به علم بیان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه­ها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعة علوم انسانی.
 بلخی، مولانا جلال­الدین محمد (مولوی). (1387). مثنوی‌معنوی. چ 9. به کوشش محمد استعلامی، تهران: سخن.
 پارسانسب، محمد. (1386). «ساختارشناسی داستان­های طنزآمیز مثنوی». پژوهش‌های ادبی. د 4. ش 16. صص 56-33.
 تجلیل، جلیل. (1387 ). شرح درد اشتیاق (مجموعه مقالات با رویکرد زیبایی­شناسی و بلاغی). تهران: سروش.
 جرجانی، عبدالقاهر. (1361). اسرار­البلاغه. ترجمۀ جلیل تجلیل. تهران: دانشگاه تهران.
 جیمز، ویلیام. (1372). دین و روان. ترجمۀ مهدی قائنی. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
 حلبی، علی اصغر. (1364 ). مقدمه­ای بر طنز و شوخ طبعی در ایران. تهران: پیک.
 دهخدا، علی اکبر. (1339). لغت­نامه. ج 43. تهران: دانشگاه تهران.  
 زرین­کوب، عبدالحسین. (1376 ). حکایت همچنان باقی. تهران: سخن.
 سکّاکی، یوسف بن ابی­بکر. (بی­تا). مفتاح­العلوم (برگزیده، شرح)، شرح المختصر سعدالدین تفتازانی. تهران: چاپخانۀ افست مصباحی.
 سنایی غزنوی، ابوالمجدود مجدود بن آدم. (1368). حدیقۀ الحقیقه و طریقۀ الشّریعه. تصحیح و تحشیه محمدتقی مدرس‌رضوی. تهران: دانشگاه تهران.
 شمیسا، سیروس. (1387 ). بیان و معانی. چ 3. و 2. تهران: میترا.
 شیروانی، علی. (1381). مبانی نظری تجربه دینی: مطالعه تطبیقی و انتقادی آرای ابن عربی و رودلف اُتو. قم: بوستان کتاب.
 فاضلی، قادر. (1387 ). طنز و طنازی در مثنوی (عرفان طنزی). تهران: فضیلت علم.
 فروزانفر، محمد حسن (بدیع­الزمان). شرح مثنوی شریف. چ 15. تهران: زوّار.
 فورمن، رابرت کی. سی. (1384). عرفان، ذهن، آگاهی. ترجمۀ سید عطاء انزلی. قم: دانشگاه مفید.
 کاسب، عزیزالله. (1366). چشم­انداز تاریخی هجو. زمینه­های طنز و هجا در شعر فارسی. تهران: مؤلف.
 محمدی کله­سر، علیرضا؛ محمدکاظم یوسف­پور و محمدعلی خزانه‌دارلو. (1390). «زمینه­های گفت‌وگویی طنز در مثنوی». پژوهش­های ادب عرفانی. د 5. س 5. ش 3 (پ 19). صص 166-143.
 میرباقری­فرد، سید علی‌اصغر. (1394). تاریخ تصوف: سیر تطور عرفان اسلامی از قرن هفتم تا دهم هجری. ج 2. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه­ها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی.