مقاله پژوهشی
داوود اسپرهم؛ علی سلیمانی
دوره 19، شماره 66 ، اسفند 1394، صفحه 7-36
چکیده
زبانِ طنز از قدرتی بس ژرف برخوردار است؛ قدرتی که در سایة آن گوینده میتواند بسیاری از معضلات را بازگو و در بهتر شدن اوضاع تلاش نماید. زمانی که جامعه به بلایا و آشفتگیهای فرهنگی و اخلاقی فراوانی دچار باشد، بر دامنة طنز، بهویژه هجو و هزل افزوده میشود. در این مقاله اثبات شد که عطاملک جوینی با طبعِ شوخ و انتقادی خود، همانند بسیاری ...
بیشتر
زبانِ طنز از قدرتی بس ژرف برخوردار است؛ قدرتی که در سایة آن گوینده میتواند بسیاری از معضلات را بازگو و در بهتر شدن اوضاع تلاش نماید. زمانی که جامعه به بلایا و آشفتگیهای فرهنگی و اخلاقی فراوانی دچار باشد، بر دامنة طنز، بهویژه هجو و هزل افزوده میشود. در این مقاله اثبات شد که عطاملک جوینی با طبعِ شوخ و انتقادی خود، همانند بسیاری از شوخطبعان و منتقدان تاریخ این سرزمین، از این ابزار شگفت و تأثیرگذار به صورت چشمگیر بهره برده است. جوینی بر بسیاری از اعمال، وقایع، افراد، عقاید و غیره نگاهی توأم با نقد و طنز انداخته است و از این طریق، توانسته چون مُصلحی اجتماعی و سیاسی، در بهتر شدن اوضاع و بیان معایب بکوشد. همچنین این پژوهش ثابت کرد که این نگاه منتقدانة او (طنز و هجو) تنها به مغولان اختصاص نیافته، بلکه رعیّت، زنان، شاهان و فرماندگان خوارزمشاهی، شیخالاسلام و بسیاری از صاحبنامان آن روزگار را نیز در بر میگیرد. با این حال، نباید توقّع داشت که نویسندهای توانا و ناقد، آن هم در دبار حاکمانی بهغایت خشن و بیمنطق، نقد و طنز را بهصراحت بازگوید و خود را در معرض خطر و تاریخ را از ثبت این وقایع تلخ محروم سازد. نقد و طنزهای جوینی بیشتر در لفّافۀ زبان پنهان است و پی بردن به این جنبه از نوشتار او، تأمّل ویژه میطلبد.
مقاله پژوهشی
پیمان صالحی
دوره 19، شماره 66 ، اسفند 1394، صفحه 37-64
چکیده
یکی از تکنیکهای اصلی در تحلیل رمان، بررسی و نقد روایتپردازی داستان با توجّه به نظریّة روایتشناسی ژرار ژنت، منتقد ساختارگرای فرانسوی است. او زمان را یکی از مؤلّفههای اصلی پیشبرد هر روایت دانسته است و زمان دستوری را بر پایة سه مؤلفة زمانیِ نظم، تداوم و بسامد بنا نهاده است. در این جستار، به روش توصیفی ـ تحلیلی و با رویکرد بیشتر ...
بیشتر
یکی از تکنیکهای اصلی در تحلیل رمان، بررسی و نقد روایتپردازی داستان با توجّه به نظریّة روایتشناسی ژرار ژنت، منتقد ساختارگرای فرانسوی است. او زمان را یکی از مؤلّفههای اصلی پیشبرد هر روایت دانسته است و زمان دستوری را بر پایة سه مؤلفة زمانیِ نظم، تداوم و بسامد بنا نهاده است. در این جستار، به روش توصیفی ـ تحلیلی و با رویکرد بیشتر به مقولة تداوم زمان روایی دیدگاه ژنت، رمانهای «جای خالی سلوچ» اثر محمود دولتآبادی و «موسم الهجرة إلی الشّمال» اثر طیّب صالح، مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته شده است تا اهمیّت بهکارگیری عنصر زمان، وابستهها و همبستههای آن به عنوان یکی از بنیانهای روایت، بررسی و تحلیل شود. نتایج این پژوهش، بیانگر این است که رمان «جای خالی سلوچ»، در مجموع از سرعت روایتی متوسّطی برخوردار است؛ زیرا نویسنده از مؤلّفههای افزایندة سرعت (حذف یا گزینش، شتاب مثبت و زمانپریشی از نوع آیندهنگر) و عوامل کاهندة آن (درنگ توصیفی، شتاب منفی، افزودن اپیزود، عمل ذهنی و زمانپریشی از نوع گذشتهنگر) به شکل متوازن و متعادلی بهره برده است، امّا در رمان «موسم الهجرة إلی الشّمال» به علّت فراوانی توصیفها، افزودن اپیزود و استفاده بیش از اندازة شخصیّتهای رمان از عنصر زمانپریشی از نوع گذشتهنگر، سرعت روایت کُند و در برخی جاها متوقّف شده است. با این حال، هر دو رمان پُر از جنب و جوش، هیجان، تحرّک و پویایی، دلهره، اضطراب و کشمکشهای متعدّد درونی و بیرونی هستند و همین مسئله تا حدود زیادی، کُندی سرعت روایت را در آنها جبران کرده است.
مقاله پژوهشی
فائزه عرب یوسف آبادی
دوره 19، شماره 66 ، اسفند 1394، صفحه 65-90
چکیده
«گلستان سعدی» اثری روایی است که از تکنیکهای زمان روایی بهخوبی بهره برده است. هدف اصلی این پژوهش کشف تمایز زمان تقویمی و زمان متن در روایتهای این کتاب است. روش مورد استفاده در این پژوهش، روش تحلیل محتواست و واحد تحلیل، مضمون در نظر گرفته شده است. بدین منظور، بر پایة نظریّة روایتشناسی ژرار ژنت، مولّفة زمان در روایتهای ...
بیشتر
«گلستان سعدی» اثری روایی است که از تکنیکهای زمان روایی بهخوبی بهره برده است. هدف اصلی این پژوهش کشف تمایز زمان تقویمی و زمان متن در روایتهای این کتاب است. روش مورد استفاده در این پژوهش، روش تحلیل محتواست و واحد تحلیل، مضمون در نظر گرفته شده است. بدین منظور، بر پایة نظریّة روایتشناسی ژرار ژنت، مولّفة زمان در روایتهای «گلستان سعدی» بررسی شد و این نتایج به دست آمد که در بخشهایی از روایتهای گلستان انحراف از سیر خطّی زمان وجود دارد؛ از جمله بر اساس معیار نظم، تعداد کُلّ حکایتهای حاوی گذشتهنگری، حدود 23% و تعداد کُلّ حکایتهای حاوی آیندهنگری، کمتر از 2% است. بر اساس معیار تداوم، تعداد کُلّ حکایتهای حاوی توصیفهای بلند و کوتاه، حدود 23% است. در 5/16% از حکایتهای «گلستان»، تعادل زمانی بین زمان متن و زمان داستان دیدهمیشود و کُلّ حکایت با شتاب ثابت روایت میشود. 96% حکایتهای «گلستان» به دلیل استفاده از شگرد فشردهنویسی، با شتاب مثبت روایت میشود. آغاز 91% حکایتهای این کتاب به دلیل استفاده از شگرد حذف، با شتاب مثبت روایت میشود. بر اساس معیار بسامد، اغلب روایتهای «گلستان» از بسامد مفرد برخوردارند و حدود 2% از روایتهای آن بسامد مکرّر و 3% از روایتها، بسامد بازگو دارد.
مقاله پژوهشی
علیرضا منوچهریان؛ سعید اکبری
دوره 19، شماره 66 ، اسفند 1394، صفحه 91-114
چکیده
بابالحکایات احمد شوقی و حکایتهای پروین اعتصامی از مهمترین آثار تمثیلی ادبیّات معاصر عربی و فارسی به شمار میروند. دیدگاه غالب این است که نوع ادبی تمثیل و ساختار آن ضعیف است و به زحمت بار محتوای اخلاقی را بر دوش میکشد. در نتیجه، این نوع ادبی همواره در پایینترین درجۀ یک نوع داستانی مورد بررسی قرار میگیرد. به علاوه، اغلب تحقیقهای ...
بیشتر
بابالحکایات احمد شوقی و حکایتهای پروین اعتصامی از مهمترین آثار تمثیلی ادبیّات معاصر عربی و فارسی به شمار میروند. دیدگاه غالب این است که نوع ادبی تمثیل و ساختار آن ضعیف است و به زحمت بار محتوای اخلاقی را بر دوش میکشد. در نتیجه، این نوع ادبی همواره در پایینترین درجۀ یک نوع داستانی مورد بررسی قرار میگیرد. به علاوه، اغلب تحقیقهای این حوزه به محتوا پرداخته، به هنر «چگونه گفتن» آنها توجّهی نشان ندادهاند. بدیهی است که «چگونه گفتن» اصل بسیار مهمّی در ادبیّات است و این حجـم از تحقیقهایی که به «چه گفتنها» میپردازد، گونهای بیمهری به این اصل اصیل ادبیّات محسوب میشود. در این مقاله، کوشیدهایم تا با تکیه بر روش توصیفی ـ تحلیلی و مطالعات کتابخانـهای، ضمن بررسـی دقیق ساختار تمثیـل و عناصر سازندۀ آن بر اساس دو اثر تمثیلی مذکور، ارتباط دقیق ساختاری و محتوایی آنها را نیز با یکدیگر نشان داده، تأکید نماییم که در بررسی چنین آثاری، نگرش یکسویۀ محتوایی به هیچ وجه نمیتواند یک راهکار ژرفشناسانۀ مورد اعتماد باشد و شناخت ساختار هر اثر ادبی با تمام جزئیّات آن، یک اصل اساسی است که البتّه به درک عمقی محتوایی آن اثر نیز میانجامد.
مقاله پژوهشی
محسن پیشوایی علوی؛ مسعود باوانپوری
دوره 19، شماره 66 ، اسفند 1394، صفحه 115-152
چکیده
ادبیّات پایداری واکنش فکری ـ فرهنگی ملّتهای تحت سلطه است. ملّتها با اینکه از جغرافیا، فرهنگ، منش و آرمانهای مختلف برخوردارند، امّا بنمایههای ادبیّات پایداری در جایجای دنیا در اغلب موضوعها، جهتگیری واحدی را دنبال میکند. پژوهش حاضر بر آن است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر مکتب امریکایی ادبیّات تطبیقی، بنمایههای ...
بیشتر
ادبیّات پایداری واکنش فکری ـ فرهنگی ملّتهای تحت سلطه است. ملّتها با اینکه از جغرافیا، فرهنگ، منش و آرمانهای مختلف برخوردارند، امّا بنمایههای ادبیّات پایداری در جایجای دنیا در اغلب موضوعها، جهتگیری واحدی را دنبال میکند. پژوهش حاضر بر آن است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر مکتب امریکایی ادبیّات تطبیقی، بنمایههای ادبیّات پایداری را با محوریّت دیوان «باغ بهشت» نسیم شمال، شاعر دورة مشروطه در ایران و دیوان «مرایا الیاسمین» صالح هواری، شاعر معاصر فلسطینی، که هر دو از شاعران متعهّد در قبال سرزمین و مردم خود هستند، با هم مقایسه نماید و بیش از پیش زوایای پنهان و ناگشودة ادبیّات پایداری را در ایران دورة مذکور و فلسطین معاصر بنمایاند. از مهمترین یافتههای این پژوهش آن است که نسیم شمال اندیشههای خود را در مقولة مبارزه و پایداری با زبان صریح و آشکار بیان کرده است و صالح هواری به زبان رمز و اشاره.
مقاله پژوهشی
سیّد مرتضی میرهاشمی
دوره 19، شماره 66 ، اسفند 1394، صفحه 153-169
چکیده
«جمشید و خورشید» یکی از منظومههای داستانی از نوع نظیرههاست. سلمان ساوجی، از گویندگان قرن هشتم، این داستان را در سال 736 هحری قمری و در 2988 بیت به رشتة نظم در آورده است و به سلطان اویس ایلکانی تقدیم کرده است. این داستان اگرچه داستانی عاشقانه است و شباهتهای زیادی هم با داستانهای منظوم عاشقانة پیش از سلمان دارد، امّا شیوة پرداختن ...
بیشتر
«جمشید و خورشید» یکی از منظومههای داستانی از نوع نظیرههاست. سلمان ساوجی، از گویندگان قرن هشتم، این داستان را در سال 736 هحری قمری و در 2988 بیت به رشتة نظم در آورده است و به سلطان اویس ایلکانی تقدیم کرده است. این داستان اگرچه داستانی عاشقانه است و شباهتهای زیادی هم با داستانهای منظوم عاشقانة پیش از سلمان دارد، امّا شیوة پرداختن شاعر به آن به گونهای است که میتوان چنین استنباط کرد که سلمان در این منظومه به دنبال آن است تا با درآمیختن عناصری از تصّوف با داستان عاشقانة خود، آن را از شکل یک اثر تقلیدی صرف بیرون آورد و آب و رنگی از نوآوری بدان ببخشد. از این رو، مثلاً مهراب که از شخصیّتهای تأثیرگذار در داستان است، بیش از آنکه یک ندیم برای جمشید باشد، چنانکه در داستانهای عاشقانه میبینیم، تا حدّ زیادی خواننده را به یاد پیر طریقت در رهنمونی سالک برای رسیدن به معرفت میاندازد. شخصیّت جمشید و رفتارهای وی نیز در این منظومه غالباً حاکی از آن است که سرایندة داستان در پی آن بوده تا او را در جایگاه سالکی قرار دهد که به دنبال رسیدن به خورشید است؛ خورشیدی که از آن میتوان به «خورشید معرفت» تعبیر کرد. سرانجام هم در پی مجاهدتهای پیاپی و گذشتن از موانع متعدّد که یادآور هفت وادی سیر و سلوک است، به مقصود غایی خویش از این سفر پرفراز و نشیب عشق دست مییابد. در این نوشتار بر آنیم تا شواهد گوناگونی را که بیانگر تأثیرپذیری شاعر از برخی اندیشههای صوفیّه است، مورد بررسی قرار دهیم.
مقاله پژوهشی
فاتح رحمانی؛ محمّدهادی مرادی
دوره 19، شماره 66 ، اسفند 1394، صفحه 171-203
چکیده
رباعیّات خیّام از پرجاذبهترین آثار ادبی ایران و جهان و از ناشناختهترین آنهاست. در این مقاله، رباعیّات خیّام با هدف آمادهسازی برای تحلیلهای روانشناختی، از زاویة گسترة قابلیّت انتساب به شخص خیّام و از زاویة تفسیرپذیری مورد بررسی قرار گرفت. برای این منظور، 20 رباعی از مجموعة رباعیهای منسوب به خیّام که بیشترین اجماع را دارند، ...
بیشتر
رباعیّات خیّام از پرجاذبهترین آثار ادبی ایران و جهان و از ناشناختهترین آنهاست. در این مقاله، رباعیّات خیّام با هدف آمادهسازی برای تحلیلهای روانشناختی، از زاویة گسترة قابلیّت انتساب به شخص خیّام و از زاویة تفسیرپذیری مورد بررسی قرار گرفت. برای این منظور، 20 رباعی از مجموعة رباعیهای منسوب به خیّام که بیشترین اجماع را دارند، بررسی و تحلیل روانشناختی شدند. نخست وضعیّت استثنایی رباعیّات خیّام در گسترة ادبیّات فارسی مطرح گردید. سپس مهمترین نکات مورد اختلاف در باب آن ارائه شد. باورهای مذهبی، لاادری بودن، پوچنگری و لذّتجویی، چهار مورد از این مجموعه هستند. در این میان، نگاه خاصّ خیّام به «مرگ» و «مَی» بررسی شد و در نهایت، گسترة تفسیرپذیری رباعیّات و چند رباعی محوری از آن میان بررسی شد. سه الگوی تفسیری برای تحلیلهای مختلف، از جمله تحلیل روانشناختی ارائه گردید. این الگوها که بیان مستقیم، هدفمند و تلویحی نام گرفتند، رباعیّات خیّام را پذیرای تحلیلهای روانشناختی مختلف میکنند. بخشی از سردرگمی نویسندگان مختلف در باب آثار خیّام، ناشی از تلاش آنها برای قرار دادن این آثار در چهارچوب خاصّی است که عموماً تناسب کافی با آن ندارند. ارائة الگوهای تفسیری مختلف، راهی برای کاهش سوگیریهای گمراهکننده و نزدیک شدن به واقعیّتهای شخصیّت و آثار خیّام است.