نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار دانشگاه ایلام
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
One of the basic techniques for the analysis of a novel is to study and criticize its narrative using the Narratology Theory of Gérard Genette, the French structuralist critic. Considering time as one of the main components for the development of a narrative, he established his theory of grammatical time upon its three components of Order, Duration, and Frequency. This study aimed at investigating the importance of time and its relevant components as the basic elements of a narrative. To do so, the novels ‘Missing Soluch’ by Mahmoud Dowlatabadi and ‘Season of Migration to the North’ by Tayeb Salih were studied with use of a descriptive analysis and a focus on the time continuity of Genette’s theory. The findings of the study showed that the novel ‘Missing Soluch’ has an average narrative pace because the author has had a moderate use of the pace-increasing (i.e. ellipsis, acceleration and flashforward) and pace-decreasing factors(i.e. descriptive pause, deceleration, episode addition, mental action, and flashback). But, in ‘Season of Migration to the North’, the pace is slow and sometimes completely paused due to the abundance of descriptions, episodes addition, and frequent use of flashbacks. Nonetheless, the abundance of dynamism, excitement, internal and external conflicts, and anxiety in the two novels has significantly rectified the slow pace of their narratives.
کلیدواژهها [English]
هر داستان با بیان حادثهای آغاز میشود که این حادثه به تدریج و در بستر زمان، از سوی راوی و در ضمن ترکیب با حادثههای دیگر، جهان ویژة متن را میسازد. راوی داستان بر اساس ادراک یا سلیقة هنری خویش، بخشهایی از حادثه را برمیگزیند و بخشهایی دیگر از آن را رها میکند و با ترکیب و مقدّم و مؤخّر داشتن زمان حوادث، طرح داستان را میآفریند. بنابراین، علاوه بر علّیّت، آنچه در تبدیل یک حادثه به داستان نقش اساسی دارد، عنصر زمان است و چگونگی تبلور زمان در روایت یکی از مسائل مهمّی است که در نظریّههای ساختارگرایی مطرح شده است و در میان اندیشمندان و نظریّهپردازان از سابقهای دیرینه برخوردار است.
در هر روایت دو نوع زمان وجود دارد: «نوع اوّل، بستر تمام حوادثی است که پیاپی و همخوان با لحظهها، زنجیروار شکل میگیرد. زندگی انسانها در بستر آن جاری است و مشهور به زمان واقعی، گاهشمارانه، عمومی، مکانیکی، تقویمی (کرونولوژیک) است. نوع دوم، زمان روایت است که در مقابل زمان واقعی وجود دارد و از آن با عنوانهای زمان روایی، خصوصی، درونی، ادراکی و یا خیالی یاد میکنند» (مندنیپور، 1383: 114).
در زمینة زمانبندی متن روایی، ژنت از نخستین کسانی است که به صورت جدّی به مسئلة زمان در روایت پرداخته است و جامعترین بحث را ذیل ناهمخوانی میان زمان داستان و زمان متن مطرح کرده است و با اعتقاد به سه نوع رابطة زمانی میان زمان داستان و نظم زمانمندانة روایت، به مقایسة ترتیب رخدادها با بخشهای زمانمند در حوادث و چگونگی انتظام آن در متن روایی پرداخته است. نظریّة ژنت، محور اصلی نقد ساختارگرایانة بسیاری از آثار ادبی قرار گرفته است. او مسیر چرخش داستان را از زمان تقویمی به زمان روایی، به سه مبحث عمدة نظم یا ترتیب، تداوم یا دیرش و بسامد تقسیم میکند (ر.ک؛ لوته، 1388: 72).
رمانهای معاصر فارسی و عربی، بر اساس تحوّلات اجتماعی و تأثیرپذیری از رماننویسی غربی، رویکردهای مختلفی را پذیرفتهاند و توانستهاند علاوه بر انعکاس اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور، بسیاری از تکنیکهای ساختاری داستاننویسی مدرن را نیز در خود بگنجانند. از جملة این تکنیکها، «زمانپریشی» است. در ادبیّات داستانی امروز ایران و عرب، با داستانهایی مواجه میشویم که نویسندگان آنها با کاربرد گونههای پیچیدة زمان که خطّ سیر داستان را از مسیر مستقیم خارج میکند، به خلق آثاری زمانپریش پرداختهاند که زمان وقوع رخدادهای آن با زمانی که در متن به آنها اختصاص داده شده است، برابری نمیکند. محمود دولتآبادی، نویسندة ایرانی و طیّب صالح، رماننویس سودانی، از جمله نویسندگانی هستند که در رمانهای جای خالی سلوچ و موسم الهجرة إلی الشّمال، توجّه ویژهای به عنصر زمان نمودهاند. لذا با توجّه به فُرم و شکل خاصّ این رمانها و تکیة آنها بر عنصر زمان، این پژوهش به شیوة توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر مبانی نظریّة روایت زمانی ژرار ژنت به تحلیل و واکاوی رمانهای مذکور اقدام نموده است. پرسشهای مطرح در این پژوهش به شرح ذیل است:
1ـ رویدادهای رمانهای جای خالی سلوچ و موسم الهجرة إلی الشّمال در طول چه مدّت زمانی رخ دادهاند و در سنجش با این برهة زمانی، چه حجمی از کتاب به آنها اختصاص داده شده است؟
2ـ نویسندگان رمانهای مذکور به چه میزان از عوامل کاهنده یا افزایندة سرعت بهره بردهاند؟
3ـ سرعت نقل رویدادها یا کُندی آنها در ارائة بهتر محتوا و اجرای طرح، چه تأثیری گذاشته است؟
1ـ روش پژوهش
در این مقاله، روش پژوهش به این صورت است که ابتدا با ارائة جداول متعدّد، مقدار «تداوم» یا «دیرش» که بیانگر شتاب مثبت یا منفی است، در دو رمان مذکور نشان داده شده است. سپس ضمن ارائة توضیحات لازم در باب هر یک از عوامل افزایندة سرعت روایت (حذف یا گزینش، شتاب مثبت و زمانپریشی از نوع آیندهنگری) و عوامل کاهندة آن (عمل ذهنی، افزودن اپیزود، شتاب منفی، درنگ توصیفی و زمانپریشی از نوع گذشتهنگر)، چگونگی وضعیّت آن عوامل و تأثیری که در ارائة محتوا در این دو رمان داشتهاند، مورد بررسی قرار گرفته است و در پایان، با ارائة نمودار، این مسائل به خوبی تبیین شده است.
2ـ پیشینة پژوهش
با اینکه مدّت زمان تقریباً زیادی از ارائه نظریّة ژرار ژنت در صحنة ادبیات داستانی گذشته، اما پژوهشهای اندکی بر روی رمانهای فارسی و عربی بر اساس نظریّة مذکور صورت گرفته است که به برخی از آنها اشاره میشود. فیروز فاضلی در مقالهای با عنوان «روایت زمان در رمان از شیطان آموخت و سوزاند»، به بررسی چگونگی روایت و روابط زمانمند آن در این اثر از نظرگاه ژرار ژنت پرداخته است. ابوالفضل حرّی با تکیه بر زمان روایی ژنت به «تحلیل زمان و مکان روایی در داستانهای قرآن» پرداخته است. قدرتالله طاهری در مقالهای با عنوان «نقد روایتشناسانة مجموعة ساعت پنج برای مردن دیر است»، حجّت رسولی و همکاران در پژوهشی با عنوان «تحلیل روایی رمان النّهایات عبدالرّحمن منیف» و نیز فروغ صهبا در مقالهای با نام «زمان روایی در تاریخ بیهقی» بر اساس نظریّة ژنت و با تکیه بر مؤلّفههای نظم، تداوم و بسامد، به تحلیل ساختاری آثار مذکور پرداختهاند. فرهاد درودگریان و همکاران در مقالهای با عنوان «تحلیل زمان روایی از دیدگاه روایتشناسی بر اساس نظریّة زمان ژنت در داستان بیوتن» مبحث زمانپریشی را در این داستان مورد بررسی قرار دادهاند. دزفولیان در مقالهای با عنوان «روایتشناسی یک داستان کوتاه از هوشنگ گلشیری»، بر اساس نظریّة ژنت به تفسیر این اثر پرداخته است. غلامحسینزاده عنصر زمان را در داستانهای مولوی از دیدگاه ژنت بررسی کرده است و با بررسی داستان «اعرابی فقیر و زنش» نشان داده که چگونه نویسنده در مسیر حرکت از زمان تقویمی به زمان متن به گزینشهای گوناگون در عرصة زمان دست زده است، امّا بر اساس مطالعات نظاممند تاکنون هیچ گونه پژوهشی تطبیقی بر روی رمانهای فارسی و عربی بر اساس نظریّة ژنت صورت نگرفته است و این پژوهش برای اوّلین بار به تحلیل تطبیقی همهجانبة مؤلّفههای سرعت روایت در رمانهای جای خالی سلوچ و موسم الهجرة إلی الشّمال بر اساس نظریّة مذکور پرداخته است.
3ـ خلاصة رمانها
3ـ1) جای خالی سلوچ
این رمان، شرح حال ساکنان روستای کوچکی به نام «زمینچ» و نیز روایت دردمندانة تباه شدن خانوادهای تهیدست در این روستاست که از زوایة دید دانای کُل روایت میشود. شخصیّتهای اصلی رمان را سلوچ (سرپرست این خانواده)، مِرگان (همسر وی) و فرزندان آنان، یعنی عبّاس، اَبراو و هاجر به خود اختصاص میدهند. خانوادهای که همواره مجبورند میان بد و بدتر انتخاب کنند. ابتدای داستان با غیبت ناگهانی سلوچ آغاز میشود که این غیبت باعث پُررنگتر شدن شخصیّت مرگان در رمان میشود، مرگان پس از رفتن همسرش دچار سرگشتگی و بیهویّتی شده است و تنها و بییاور، عهدهدار برآوردن نیازهای اقتصادی و عاطفی خانواده میگردد و در این راه، سختیهای بسیاری را متحمّل میگردد. دشمنی دو پسر سلوچ (عبّاس و ابراو)، نبرد عبّاس با شتری مست و افتادن در چاه و پیری زودرس او و بیتوجّهی به هاجر و اجبار وی برای پذیرش ازدواجی ناخواسته باعث میگردد اساس و بنیاد خانواده بیش از بیش تهدید شود. هر یک از اعضای خانواده برای نجات خود بدون اندیشیدن به دیگری میکوشند تا نیازهای خود را تأمین کنند و در نهایتِ این داستان تراژیک، مِرگان برای اینکه بتواند خانواده را از فقری نجات دهد که مرگ حتمی به دنبال آن است، مخفیانه و به همراه پسر کوچکتر، یعنی ابراو از روستا خارج میگردد و برای کار در معدنی روانه میشود.
3ـ2) موسم الهجرة إلی الشّمال
مضمون اصلی این رمان، برخورد شرق و غرب با یکدیگر است. داستان از زاویة دید اوّل شخص و از زبان راوی حکایت میشود. شخصیّت اصلی داستان را مردی پُر رمز و راز به نام مصطفی سعید به خود اختصاص میدهد. داستان با ترسیم اوّلین ملاقات راوی با شخصیّت مصطفی سعید به عنوان دو شخصیّت اروپارفته در روستایی در سودان و کنار رود نیل آغاز میگردد. غریبه بودن مصطفی سعید و مخصوصاً شعری که به زبان انگلیسی میخواند، کنجکاوی راوی را نسبت به این شخصیّت برمیانگیزاند و میکوشد به ابعاد شخصیّت مرموز و پیچیدة او پیببرد. شخصیّت اصلی رمان پس از تعریف ناتمام زندگی خود برای راوی و بازگو کردن بخشی از گذشتة زندگی خویش در اروپا و رابطه با چهار زن اروپایی و فراهم کردن اسباب خودکشی یا قتل آنان، در نامهای راوی را به عنوان وصیّ خود انتخاب میکند و مسئولیّت خانوادهاش را به وی میسپرد و برای آنکه راوی به شخصیّت وی پی ببرد، کلید اتاق خود را به وی میسپرد و ناگهان در روزی که نیل طغیان میکند، ناپدید میگردد. همگان گمان میکنند که وی یا غرق شده، یا خودکشی کرده است. این اتاق آخرین مرحله برای کشف شخصیّت مصطفی سعید است. امّا راوی به دلایل نامعلوم در باز کردن دَرِ اتاق او تعلّل میورزد تا اینکه همسر مصطفی به اجبار به ازدواج پیرمردی به نام ودالریس درمیآید و دست به خودکشی میزند. راوی خود را در مرگ آن زن مقصّر میداند. لذا با عصبانیّت به سراغ اتاق مصطفی میرود و آن را میگشاید و پس از جستجوی طولانی در بین یادداشتهای او، با آنکه میداند این نوشتهها به حلّ معمّای مصطفی سعید کمک میکند، این معمّا را ناتمام میگذارد و خسته به سمت نیل میرود و خود را در درون آن میاندازد، امّا در یک لحظه پشیمان میشود و کمک میخواهد، بدین صورت رمان با پایانی مبهم و رازآلود به اتمام میرسد.
4ـ سرعت روایت در رمانهای جای خالی سلوچ و موسمالهجرة إلی الشّمال
بخش بزرگی از تلاش رماننویس صرف این میشود که توالی دقیق زمانی را برای داستان خود طرحریزی کند و معیّن نماید که برای هر رویداد و کنشی چه زمانی مناسب است و چه مدّت زمانی را باید به آن اختصاص دهد (ر.ک؛ آلوت، 1368: 391)؛ به عبارت دیگر، بررسی سرعت روایت به این منظور است تا نشان داده شود در یک اثر ادبی، کنشها و رویدادها در طول چه مدّت زمانی رخ دادهاند و در سنجش با این برهة زمانی، چه حجمی از کتاب به آنها اختصاص داده شده است.
رمان جای خالی سلوچ 480 صفحه است. زمان تقویمی این رمان به شکلی دقیق مشخّص نشده است. بنابراین، با توجّه به اشارة نویسنده به زمان دقیق رویدادها از فصل زمستان تا پاییز، زمان تقویمی این رمان، در یک برهة زمانی حدوداً یکساله در نظر گرفته شده است و برای سهولت بررسی سرعت روایت در این رمان، متن کتاب از سوی نگارنده بر اساس فصلهای سال به چهار بخش اصلی تقسیم شده است:
بخش اوّل) روایت رمان در فصل زمستان (سه ماه).
بخش دوم) روایت رمان در فصل بهار (سه ماه).
بخش سوم) روایت رمان در فصل تابستان (سه ماه).
بخش چهارم) روایت رمان در فصل پاییز (سه ماه).
بر اساس نظریّة ژنت، نسبت میان زمان روایی و زمان تقویمی (رمان) و معیار سنجش کُندی و تندی سرعت روایت، در نتیجة تقسیم صفحات کُلّ رمان بر زمان متن بهدست میآید (ر.ک؛ احمدی، 1388: 316). لذا زمان تقریبی رمان جای خالی سلوچ بر اساس این معیار 12 ماه و میزان صفحات اختصاص یافته به هر ماه 40 صفحه است. با توجّه به این معیار، چنانچه تعداد صفحات برای هر ماه از معیار 40 بیشتر باشد، سرعت زمان روایت نسبت به کّلّ داستان، کندتر و چنانچه کمتر باشد، سرعت زمان روایت نسبت به کُلّ داستان تندتر است. «تداوم» یا «دیرش»، همان سرعت روایت داستان است و بیانگر این است که داستان در کجا سرعت میگیرد و کجا آرام میشود؛ به عبارت دیگر، «تداوم» رابطة میان مدّت زمانی است که رخدادی معیّن در طول آن زمان در داستان اتّفاق میافتد و تعداد صفحاتی از متن روایی که به توصیف و نقل آن رخداد اختصاص دارد (ر.ک؛ تایسن، 1387: 372).
در جای خالی سلوچ، تداوم «75/0» است و چنانکه تداوم هر یک از بخشهای رمان از این عدد بیشتر باشد، شتاب، مثبت و چنانچه کمتر باشد، شتاب، منفی است (ر.ک؛ جدول شمارة 1).
زمان اختصاصیافته |
سال |
ماه |
روز |
صفحة اختصاصیافته |
تداوم |
سرعت |
برای کُلّ کتاب (1سال) |
1 |
12 |
360 |
480 صفحه |
75/0 |
ثابت |
برای یک ماه |
- |
1 |
30 |
40 صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
- |
1 |
33/1 صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 1
در بخش اوّلِ رمان جای خالی سلوچ که حدود 3 ماه (90روز) از فصل زمستان را در بر گرفته است، تعداد صفحات اختصاصیافته به هر ماه، حدود 3/66 صفحه است. با توجّه به اینکه صفحات معیار برای هر ماه در کُلّ رمان، حدود 40 صفحه است، سرعتِ روایت در این بخش، از سرعتی تقریباً 65/1 برابر کندتر نسبت به سرعت معیار (40 صفحه برای هر ماه) برخوردار است، تداوم نیز در این بخش، 45/0 است و از سرعت معیار (75/0) کمتر است. بنابراین، شتاب در این بخش، منفی است (ر.ک؛ جدول شمارة 2).
زمان اختصاصیافته |
ماه |
روز |
صفحة اختصاصیافته |
تداوم |
شتاب |
برای کُلّ بخش اوّل |
3 |
90 |
199صفحه |
45/0 |
منفی |
برای یک ماه |
1 |
30 |
3/66 صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
1 |
21/2 صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 2
در بخش دوم رمان جای خالی سلوچ که حدود 3 ماه (90روز) از فصل بهار را در بر میگیرد، تعداد صفحات اختصاصیافته به هر ماه، حدود 3/53 است. با توجّه به اینکه صفحات معیار برای هر ماه در کُلّ رمان حدود 40 صفحه است، سرعتِ روایت در این بخش، از سرعتی تقریباً 33/1 برابر کُندتر نسبت به سرعت معیار (40 صفحه برای هر ماه) برخوردار است، تداوم در این بخش، 56/0 است و از سرعت ثابت (75/0) کمتر است. بنابراین، در این بخش نیز شتاب منفی است (ر.ک؛ جدول شمارة 3).
زمان اختصاصیافته |
ماه |
روز |
صفحة اختصاصیافته |
تداوم |
شتاب |
برای کُلّ بخش دوم |
3 |
90 |
160 صفحه |
56/0 |
منفی |
برای یک ماه |
1 |
30 |
3/53 صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
1 |
77/1 صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 3
در بخش سوم رمان مذکور که حدود 3 ماه (90 روز) از فصل تابستان را شامل میشود، به هر ماه حدود 6/10 صفحه اختصاص داده شده است، با توجّه به اینکه صفحات معیار برای هر ماه در کُلّ رمان حدود 40 صفحه است، سرعتِ روایت در این بخش تقریباً از سرعتی 26/0 برابر تندتر نسبت به سرعت معیار (40 صفحه برای هر ماه) برخوردار است. تداوم در این بخش، «81/2» است و از سرعت ثابت (75/0) بیشتر است. بنابراین، شتاب در این بخش، مثبت است (ر.ک؛ جدول شمارة 4).
زمان اختصاصیافته |
ماه |
روز |
صفحه اختصاصیافته |
تداوم |
شتاب |
برای کُلّ بخش سوم |
3 |
90 |
32 صفحه |
81/2 |
مثبت |
برای یک ماه |
1 |
30 |
6/10 صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
1 |
35 درصد صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 4
در بخش چهارم رمان مذکور که حدود 3 ماه (90روز) از فصل پاییز را شامل میشود، تعداد صفحات اختصاصیافته به هر ماه حدود 6/29 است، با توجّه به اینکه صفحات معیار برای هر ماه در کُلّ رمان، حدود 40 صفحه است، سرعتِ روایت در این بخش، تقریباً از سرعتی 74/0 برابر تندتر نسبت به سرعت معیار (40 صفحه برای هر ماه) برخوردار است. تداوم نیز در این بخش عدد 01/1 است و از سرعت ثابت (75/0) بیشتر است. بنابراین، در این بخش نیز شتاب، مثبت است (ر.ک؛ جدول شمارة 5).
زمان اختصاصیافته |
ماه |
روز |
صفحة اختصاصیافته |
تداوم |
شتاب |
برای کُلّ بخش چهارم |
3 |
90 |
89 صفحه |
01/1 |
مثبت |
برای یک ماه |
1 |
30 |
6/29 صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
1 |
98 درصد صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 5
رمان موسم الهجرة إلی الشّمال، 171 صفحه است. زمان تقویمی رمان مذکور نیز به شکلی دقیق مشخّص نشده است، امّا با توجّه به اشارة نویسنده به تاریخ تولّد مصطفی سعید، شخصیّت اصلی داستان، در صفحات آغازین رمان (1898م.) و با توجّه به اینکه رویدادهای اصلی رمان، خاطرات زندگی شخصیّت مذکور از هشت سالگی تا پنجاه سالگی را در بر میگیرد، لذا نگارندة پژوهش حاضر، زمان تقویمی وقایع رمان مذکور را بین سالهای 1906ـ 1948، یعنی دورانی که گروههای روشنفکر آفریقایی برای ادامة تحصیل در قالب هیئتهایی به اروپا اعزام میشدهاند، در نظر گرفته است. از این رو، میتوان گفت که این رمان در یک بُرهة زمانی حدوداً چهلودو ساله به وقوع پیوسته است. برای سهولت بررسی سرعت روایت و به دلیل تعدّد فصلهای این رمان که از ده فصل تشکیل شده است، نگارندة این مقاله، متن کتاب را بر اساس زمان و مکان سکونت شخصیّت اصلی داستان به چهار بخش اصلی تقسیم کرده است:
بخش اوّل) اقامت مصطفی سعید در سودان از 8 سالگی تا 13 سالگی (5 سال).
بخش دوم) اقامت مصطفی سعید در قاهره از 13 سالگی تا 15 سالگی (2 سال).
بخش سوم) اقامت مصطفی سعید در لندن از 15 سالگی تا 45 سالگی (30 سال).
بخش چهارم) اقامت مصطفی سعید در روستایی در سودان از 45 سالگی تا50 سالگی (5 سال).
همانگونه که در جدول شمارة 6 ملاحظه میکنیم، زمان تقریبی رمان موسم الهجرة إلی الشّمال حدود 504 ماه (42 سال) و میزان صفحات اختصاصیافته به هر سال، 07/4 صفحه و برای هر ماه 33 درصد صفحه است. با توجّه به این معیار، چنانچه تعداد صفحات برای هر ماه از معیار 33 درصد بیشتر باشد، سرعت زمان روایت نسبت به کُلّ داستان، کندتر و چنانچه کمتر باشد، سرعت زمان روایت نسبت به کُلّ داستان، تندتر است. تداوم در کُلّ رمان موسم الهجرة إلی الشّمال، عدد 6/89 (سرعت ثابت معیار) است. بنابراین، با توجّه به این معیار، چنانچه تداوم بخشهای دیگر مذکور از معیار 6/89 بیشتر باشد، شتاب، مثبت و سرعت روایت، تند است و چنانچه از این مقدار کمتر باشد، شتاب، منفی و سرعت روایت، کند است (ر.ک؛ جدول شمارة 6).
زمان اختصاصیافته |
سال |
ماه |
روز |
صفحة اختصاصیافته |
تداوم |
سرعت |
برای کُلّ کتاب |
42 |
504 |
15330 |
171 صفحه |
6/89 |
ثابت |
برای یک سال |
1 |
12 |
365 |
07/4 صفحه |
- |
- |
برای یک ماه |
- |
1 |
30 |
33 درصد صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
- |
1 |
1/1 درصد صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 6
در بخش اوّل رمان که حدود 60 ماه (5 سال) طول میکشد، با توجّه به اینکه تعداد صفحات اختصاصیافته به یک ماه حدود 11 درصد صفحه است، روایت تقریباً از سرعتی 33/0 برابر تندتر نسبت به سرعت معیار (33 درصد صفحه برای هر ماه) برخوردار است، تداوم در این بخش، 7/260 است و از سرعت ثابت (6/89) بیشتر است. لذا شتاب در این بخش، مثبت است (ر.ک؛ جدول شمارة 7).
زمان اختصاص یافته |
سال |
ماه |
روز |
صفحة اختصاص یافته |
تداوم |
شتاب |
برای کُلّ بخش اوّل |
5 |
60 |
1825 |
7 صفحه |
7/260 |
مثبت |
برای یک سال |
1 |
12 |
365 |
4/1 صفحه |
- |
- |
برای یک ماه |
- |
1 |
30 |
11 درصد صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
- |
1 |
03/0 درصد صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 7
در بخش دوم رمان که حدود 24 ماه (2 سال) طول میکشد، تعداد صفحات اختصاصیافته به هر ماه حدود 16 درصد صفحه است. با توجّه به صفحات معیار برای هر ماه در کُلّ رمان (33 درصد)، سرعتِ روایت در این بخش نیز تقریباً از سرعتی 48/0 برابر تندتر نسبت به سرعت معیار برخوردار است. تداوم در این بخش، عدد 5/182 است و از سرعت ثابت (6/89) بیشتر است. لذا در این بخش نیز شتاب، مثبت است (ر.ک؛ جدول شمارة 8).
زمان اختصاص یافته |
سال |
ماه |
روز |
صفحه اختصاص یافته |
تداوم |
شتاب |
برای کُلّ بخش دوم |
2 |
24 |
730 |
4 صفحه |
5/182 |
مثبت |
برای یک سال |
1 |
12 |
365 |
2 صفحه |
- |
- |
برای یک ماه |
- |
1 |
30 |
16 درصد صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
- |
1 |
53 درصد صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 8
در بخش سوم رمان که حدود 360 ماه (30سال) به درازا میکشد، با توجّه به تعداد صفحات اختصاصیافته به یک ماه، 1/12 درصد صفحه میباشد و روایت تقریباً از سرعتی 36/0 برابر تندتر نسبت به سرعت معیار (33 درصد صفحه برای هر ماه) برخوردار است. همچنین در این بخش، تداوم (8/248) از سرعت ثابت (6/89) بیشتر است. بنابراین، در این بخش نیز همانند بخشهای پیشین، شتاب، مثبت است (ر.ک؛ جدول شمارة 9).
زمان اختصاصیافته |
سال |
ماه |
روز |
صفحة اختصاصیافته |
تداوم |
شتاب |
برای کُلّ بخش سوم |
30 |
360 |
10950 |
44 صفحه |
8/248 |
مثبت |
برای یک سال |
1 |
12 |
365 |
46/1 صفحه |
- |
- |
برای یک ماه |
- |
1 |
30 |
1/12 درصد صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
- |
1 |
3/40 درصد صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 9
در بخش چهارم رمان که حدود 60 ماه (5 سال) به درازا میکشد، با توجّه به اینکه تعداد صفحات اختصاصیافته به یک ماه، حدود 75/1 صفحه است، روایت تقریباً از سرعتی 05/0 برابر کندتر نسبت به سرعت معیار (33 درصد صفحه برای هر ماه) برخوردار است. تداوم در این بخش، 05/17 و از سرعت ثابت (6/89) کمتر است. بنابراین، در این بخش، شتاب، منفی است (ر.ک؛ جدول شمارة 10).
زمان اختصاصیافته |
سال |
ماه |
روز |
صفحة اختصاصیافته |
تداوم |
شتاب |
برای کُلَ بخش اوّل |
5 |
60 |
1825 |
107صفحه |
05/17 |
منفی |
برای یک سال |
1 |
12 |
365 |
04/21 صفحه |
- |
- |
برای یک ماه |
- |
1 |
30 |
75/1 صفحه |
- |
- |
برای یک روز |
- |
- |
1 |
8/5 درصد صفحه |
- |
- |
جدول شمارة 10
5ـ عوامل افزایندة سرعت روایت
5ـ1) حذف یا گزینش (Ellipsis)
حذف یا گزینش و یا پرش زمانی، اصلیترین شگردی است که نویسنده برای سرعت بخشیدن به ریتم، روایت آن را به کار میگیرد. این تکنیک به دو صورت انجام میگیرد:
1ـ وقتی که راوی از سالها و ماههای سپریشده خبر میدهد، بدون اینکه از وقایع و حوادثی که در این مدّت اتّفاق افتاده است، سخنی به میان آورد. در این صورت، زمان در سطح حوادث، طولانی است، امّا در سطح کلام و گفتار، مختصر و خلاصه و در حقیقت، صفر است (ر.ک؛ ژنت، 1997م.: 109) و به عبارت دیگر، در حذف، بخشی از زمان داستان و رویدادهای آن زمان، روایت نمیشوند و نویسنده مجاز است رویدادهای کماهمیّت را کنار و گسترة وسیع روایت را با اسلوبی موجز نمایان سازد (ر.ک؛ تولان، 1383: 90). به عنوان نمونه، در بند پنج از بخش سوم جای خالی سلوچ، راوی از شگرد حذف برای سرعت بخشیدن به روند داستان استفاده کرده است: «ابر او بر زمین نشست و به مادرش گفت، سردار میگوید: یک ماه هم بیشتر میگذرد که آرد را جا کردهام، امّا مادرت پیدایش نمیشود» (دولتآبادی، 1361: 372). در این نمونه، نویسنده از یک ماه سپریشده خبر میدهد، بدون اینکه از وقایع و حوادثی که در این یک ماه اتّفاق افتاده است، سخنی به میان آورد. باز در نمونة زیر، کاربرد حذف یا گزینش را در رمان مذکور به وضوح میتوان مشاهده کرد: «زن سردار از او گریخته بود، نه الان، بیست سال پیش و سردار دیگر زن نستانده بود، زنش را که آن روزها دختربچّهای بیش نبود، از یزد آورده بود، به سال نکشیده بود که زن گریخته بود» (همان: 369).
در جملة بالا، نویسنده دورة زمانی گستردهای (20 سال) را بدون ذکر جزئیّات و تنها در چند جمله به صورت فشرده روایت کرده است.
در رمان موسم الهجرة نیز در گزیدههای زیر، نویسنده با کاربرد تکنیک حذف یا گزینش، در نمونة اوّل، هفت سال و در نمونة دوم، سه سال از زمان تقویمی را در کمتر از یک خط روایت کرده است: «عدّت إلی أهلی یا سادتی بعد الغیبة الطویلة سبعة أعوام علی وجه التّحدید کنت خلالها أتعلّم فی أروبا تعلّمتُ کثیر و غاب عنّی کثیر...: بعد از غیبت طولانیمدّت که دقیقاً هفت سال به طول انجامید، نزد خانوادهام بازگشتم، در خلال این سالها در اروپا چیزهای بسیاری آموختم و بسیاری چیزها را از یاد بردم...» (صالح، 1981م.: 5)؛ «فقلت له: أنّنی قضیت ثلاثة أعوام، أنقب فی حیاة شاعر مغمور مِن شعراء الإنکلیز: به او گفتم، سه سال را پشت سر گذاشتم (و در این مدّت،) دربارة زندگی یکی از شاعران گمنام انگلیسی تحقیق کردم» (همان: 12).
2ـ وقتی که نویسنده برای جلوگیری از اطالة کلام و برای اینکه خواننده را با خود همراه کند، در زمان تقویمی تصرّف میکند. معمولاً نویسندگان، بخشهای مهمّ حوادث و بُرهههای خاصّی از زمان رخدادها را از کُلّ زمان داستان، گزینش میکنند و قسمتهای کماهمیّت را حذف مینمایند. اغلب نویسندگان کانونهای تمرکز را روایت میکنند و «کانون تمرکز آن نقطهای است که رویداد اصلی و تعیینکنندهتر در همانجا روی میدهد و بیشتر ارتباط عاطفی خواننده هم در همین نقاط پدید میآید» (بینیاز، 1388: 119):
«سلوچ، ژنده، بیپاپوش و بیکلاه، کپان خَرِ مردهاش را روی شانهها میکشید و در این خشکهسرما که یوز در آن بند نمیآورد، گم میشد و مِرگان نمیدانست مردش کجا میرود» (دولتآبادی، 1361: 10).
راوی در این قطعه، فقط تأکید بر نحوة بیرون رفتن سلوچ در سرمای شدید را داشته است و از ذکر بقیّة حوادث در آن شرایط جوّی، خودداری کرده است.
جریان رفتن ابراو به سراغ علی گناو، برای گرفتن مزدش نیز از همین نوع است: «نگران و دلواپس، در گرگومیش سَحَر، ابراو از زیر جا بیرون خزید. استخوانهایش کمی گرم شده بود و احساس میکرد میتواند راه برود. آرام و بیصدا رخت به تن کرد و نرم از در بیرون خزید ... و به سوی علی گناو پیش رفت» (همان: 178).
راوی همة حوادث این برهة زمانی را حذف کرده است و کانون توجّه خواننده را روی رفتن ابراو برای گرفتن حقّ خود قرار داده است.
نویسندة رمان موسم الهجرة إلی الشّمال نیز برای افزایش سرعت روایت از این شگرد به وفور استفاده کرده است؛ مثلاً میگوید: «قضیتُ فی البلد شهرین، کنت خلالهما سعیداً و قد جمعتنی الصّدف بمصطفی عدّة مرّات، مرّة دُعیتُ لحضور إجتماع لجنة مشروع الزّراعی و...: دو ماه را در وطن پشت سر گذراندم و در خلال این دو ماه، بسیار خوشبخت بودم. چندین بار اتّفاقات گوناگون، من و مصطفی سعید را در یک مکان گرد آورد. یک بار برای حضور در کمیتة طرح زراعت دعوت شدیم...» (صالح، 1981م.: 15).
در این مثال، آنچه در طول این دو ماه برای راوی مهم است، فقط دیدار و گفتگوی او با مصطفی سعید است. به همین دلیل، از ذکر وقایع دیگر در طول این مدّت خودداری کرده است: «قریباً مِنَ السّاعة الرّابعة بعد الظّهر ذهبت إلی بیت مصطفی سعید، ودخلت مِن باب الحوش الکبیر و...: حدود ساعت چهار بعد از ظهر به خانة مصطفی سعید رفتم و از دَرِ اصلی خانه وارد شدم...» (همان: 91).
آنچه برای راوی در این روز مهمّ است، رفتن او به خانة مصطفی سعید در فلان ساعت معیّن است. در واقع، این بُرهههای زمانی، همان بسترهای کانون تمرکز، یعنی نقطهای هستند که رویدادهای اصلی و تعیینکنندة روایت، در همان زمان به وقوع پیوسته است.
5ـ2) شتاب مثبت (Acceleration)
اختصاص یک قطعة کوتاه از متن به مدّت زمان درازی از داستان، «شتاب مثبت» نام دارد (ر.ک؛ ریمون کنان، 1387: 72). نویسندة رمان جای خالی سلوچ در بند پنجم از فصل سوم، با هدف افزودن سرعت روایت از تکنیک شتاب مثبت بهره برده است و سه ماه از زمان تقویمی (تابستان) را در کمتر از سیوپنج صفحه روایت کرده است، نویسنده تمام رویدادهای جزئی و غیراصلی در این بخش را حذف نموده است و به ذکر حوادث اصلی اکتفا کرده است. لذا انتظار میرود که سرعت روایت در این بخش از رمان بسیار زیاد باشد، امّا به دلیل استفادة شخصیّتهای داستان از عنصر گذشتهنگر و نیز توصیف مکانها، سرعت روایت در برخی قسمتهای این بخش کُند شده است. همچنین در بخش چهارم رمان نیز نویسنده با کاربرد تکنیک شتاب مثبت، سه ماه از زمان تقویمی (پاییز) را در کمتر از 90 صفحه روایت کرده است.
در رمان موسم الهجرة نیز شتاب مثبت یکی از مهمترین عوامل افزایش سرعت به شمار میآید. نویسندة این رمان در بخش دوم با استفاده از شتاب مثبت، یک قطعة کوتاه از متن (چهار صفحه) را به شرح دو سال از زندگی شخصیّت اصلی رمان در قاهره اختصاص داده است و به این ترتیب، بر سرعت روایت رمان افزوده است.
علاوه بر این، نمونة بارز حذف در رمان طیّب صالح را میتوان در بخش سوم رمان ملاحظه نمود؛ یعنی بخشی که مصطفی سعید از خاطرات خود در لندن سخن میگوید. نویسنده در این بخش، سی سال از زندگی شخصیّت اصلی داستان را در چهلوچهار صفحه روایت کرده است. او از ذکر جزئیّات امتناع کرده است و به بیان حوادثی در این سی سال پرداخته است که نقشی بسیار مهمّ و اساسی در پیشبرد مسیر اصلی روایت دارند.
5ـ3) زمانپریشی از نوع آیندهنگر (Flashforward)
در «زمانپریشی از نوع آیندهنگر» که از آن به «پیشواز زمانی» نیز یاد میشود، حوادثی بیان میگردند که در سیر روایی رمان، هنوز به وقوع نپیوسته است و در زمان آینده به وقوع خواهد پیوست. مؤلّف غالباً با اهدافی مانند، مقدّمهچینی برای بیان حوادثی که در داستان به وقوع خواهد پیوست، اعلان آمادگی برای به وجود آمدن حادثهای جدید، مشارکت خواننده در متن و جلب توجّه او، از این شگرد استفاده میکند» (ژنت، 1997م.: 102).
در رمان جای خالی سلوچ، دولتآبادی از عنصر زمانپریشی (آیندهنگر) استفاده نموده است و با پرش به آینده، ذهن خواننده را همراه خود به مدّتها بعد برده است. گزیدههای زیر از این نمونههاست:
ـ «حاج سالم به پسرش مسلم گفت: فردا هم روز خداست. حرکت میکنیم. حرکت به جانب رزق. امشب دولتمندها یک جا جمع میشوند و تو باید بتوانی نان یک هفتهات را از گُردهشان بکنی» (دولتآبادی، 1361: 99).
وقتی ذبیحالّه در باب میرزاخان دچار شکّ و تردید میشود، سالار عبدالّه دربارة او میگوید:
ـ «ما که با او طرف نیستیم. طرف ما دولت است. سند ملک را گرو میگذاریم و پولی قرض میکنیم. سَرِ هر ماه هم یک جزءاَش را میدهیم. از این طرف، با چار تا آفتابنشین روی ‹خدازمین› طرفیم که لقمهای به حلق هر کدامشان میاندازیم» (همان: 114).
ـ «مرگان به هاجر گفت: بهار هم که بیاید، آبی زیر پوستت میدود. تازه شتابی نیست؛ هنوز دو سال دیگر مانده چهاردهساله بشوی...» (همان: 146).
ـ «عبّاس گفت در سَر دارم که بقّالی باز کنم. میخواهم بدهم برایم یک حصیر خرما و چهار بسته چای و دَه مَن آرد بیاورند» (همان: 478).
نویسندة رمان جای خالی سلوچ در صفحات: 109، 112، 132، 286، 291، 319، 324 و491 نیز با استفاده از عنصر پیشواز زمانی بر سرعت روایت افزوده است.
در رمان موسم الهجرة إلی الشّمال نیز به مواردی از پیشواز زمانی برمیخوریم که نویسنده برای افزایش سرعت روایت از آنها استفاده نموده است:
* «قال مصطفی: هل تحضر إلی بیتی مساء غد؟ أرید أن أتحدث إلیک: آیا فردا عصر به خانة من میآیی؟! میخواهم با تو صحبت کنم» (صالح، 1981م.: 20).
* «ضحک جدّی و قال: حدثنی عراف و أنا شاب، إنّنی إذا جاوزت أمر النبوة یعنی الستّین، إنّنی سأصلالمائة: پدربزرگم خندید و گفت: ای پیشگو! با من صحبت کن! من جوانم. هنگامی که من... شصت سالگی را پشت سر گذاشتم، به صد سالگی نیز خواهم رسید» (همان: 10).
* «قال مصطفی سعید: خفت أن تذهب و تتحدّث إلی الآخرین؛ أنّنی لست الرّجل الّذی أزعم. یحدّث بعض الحرج لی و لهم، لذا فإنّ لی رجاء واحداً أن تقسم لی بأنّک لن تبوح لمخلوق بشیء ممّا سأحدثک باللّیلة...: مصطفی سعید گفت: میترسم بروی و دربارة رازی که آن را برایت بازگو خواهم کرد، با دیگران سخن بگویی. من مردی نیستم که تو میپنداری. از تو خواهش میکنم که برایم سوگند یاد کنی که دربارة هر آنچه امشب برایت خواهم گفت، با هیچ کس سخن نگویی» (همان: 21).
* «قالت إمرأة مصطفی: إذ أجبرونی علی الزّواج، فإنّنی سأقتله و أقتل نفسی: زن مصطفی سعید گفت: اگر مرا به این ازدواج مجبور کنند، او و خودم را خواهم کشت» (همان: 99).
در قطعات بالا، نویسنده با ذکر واژههایی همانند «مساءً غَد»، «سین» و «سوف» از پرش به جلو استفاده کرده است و سرعت روایت را افزایش داده است.
6ـ عوامل کاهشدهندة سرعت روایت
6ـ1) زمانپریشی از نوع گذشتهنگر (Flashback)
زمانپریشی از نوع گذشتهنگر یا بازگشت زمانی که از بسامد بالاتری در متن دو رمان مذکور، برخوردار بوده، تکنیکی است که برخلاف جریان روایت قرار دارد و بر بازگشت راوی به حادثهای که در گذشته اتّفاق افتاده، استوار است. بازگشت زمانی به نسبت حکایتی که در درون آن قرار میگیرد، از لحاظ زمانی به مثابة حکایت دوم است (ر.ک؛ ژنت، 1997م.: 61). راوی به دلایل گوناگونی، مانند پُر کردن شکافهای احتمالی متن که روایت در زمان حاضر قادر به رمزگشایی آنها نیست، ظهور شخصیّتهای جدید در داستان، تکمیل عملیّات حکایت و... از بازگشت زمانی استفاده میکند (ر.ک؛ یعقوب، 2001م.: 62). علاوه بر موارد مذکور، در این دو رمان، گاهی گذشتهنگریها به منظور ایجاد نوعی پیشآگاهی ایفای نقش کرده است.
در رمان جای خالی سلوچ، تغییر زمان فعلهای روایت از حال به گذشته و از گذشته به حال، اوّلین دلالتی را که در ذهن خواننده ایجاد میکند این است که خاطره و وقایع گذشته برای شخصیّتها اهمیّت ویژهای دارد. گزیدههای زیر از نوع گذشتهنگری در رمان مذکور است:
ـ «سالار گفت: دیروز وعدة ناشتا دَمِ حسینیّه وعده کرد که امروز بیایم آن پنج مَن مِس را بردارم ببرم» (دولتآبادی، 1361: 38).
ـ «پدربزرگ عبّاس تنورمالِ بنامی بود که سالهای آخر عمر، کمرش تا خورده بود و چمبر شده بود، وقتی راه میرفت...» (همان: 89).
ـ «وقتهایی که سلوچ بیلچه و کلنگش را برمیداشت و میرفت تا چاهی در خانة کسی بکَنَد، یا میرفت تا گِرِه کاریز را باز کند، عبّاس هم به دنبال پدر میرفت» (همان: 89).
نمونههای دیگری از زمانپریشی گذشتهنگر نیز در صفحات121، 181، 184، 194، 222، 223، 308، 329، 369، 374، 392، 455 از رمان جای خالی سلوچ به چشم میخورد.
در رمان موسم الهجرة إلی الشّمال با نمونههای بسیاری مواجه میگردیم که حاکی از استفادة نویسنده از عنصر زمانپریشی از نوع گذشتهنگر است. در این رمان، راوی اتّفاقاتی را که بیشتر در گذشته به وقوع پیوسته، روایت کرده است و گاه زمان گذشته را ناتمام و آن را در زمان حال ادامه میدهد. موارد زیر از نمونههای کاربرد گذشتهنگری در رمان مذکور است:
* «قال أبی إنّ مصطفی لیس مِن أهل البلد لکنّه غریب جاء منذ خمسة أعوام، إشتری مزرعة و بنی بیتاً و تزوّج بنت محمّد: پدرم گفت: مصطفی اهل این سرزمین نیست! او غریبه است! پنج سال پیش به اینجا آمد، مزرعهای خرید، خانهای بنا کرد و با دختر محمّد ازدواج کرد» (صالح، 1981 م.: 6).
* «قال مصطفی سعید: کنتُ فی خرطوم أعمل فی التّجارة ثمّ لأسباب العدیدة قررت أن أتحوّل للزّراعة، کنت طول حیاتی أشتاق للإستقرار فی هذا الجزء مِنَ القطر: در خارطوم ساکن بودم و به کار تجارت مشغول بودم. سپس به دلایل گوناگون تصمیم گرفتم که به زراعت بپردازم و در طول زندگیاَم اشتیاق بسیاری برای زندگی در این بخش از کشور را داشتم» (همان: 14).
* «قلتُ له لکنّک لیلة أمس قرأت الشّعر باللّغة الإنجلیزیّة: به او گفتم امّا تو شب گذشته شعری را به زبان انگلیسی خواندی» (همان: 19).
همانگونه که در نمونههای فوق مشاهده شد، نویسنده با بازگشت به گذشته، سرعت روایت را کاهش میدهد و خوانندة رمان را همراه خود به گذشته میبرد. نمونههای دیگری از زمانپریشی گذشتهنگر نیز در صفحات 23، 24، 25، 26، 27، 28، 54، 55، 56، 58، 59 و... به کار رفته است. بنابراین، گذشتهنگریها در مسیر روایت از سرعت رمان کاسته است، امّا با معرّفی شخصیّتها و اشاره به تغییرها، در ذهن خواننده دربارة رویدادهای آینده، پیشآگاهی ایجاد کرده است و این امر خواننده را در پیشبینی آیندة روایت یاری کرده است.
6ـ2) عمل ذهنی (Mental Action)
شتاب منفی داستان گاه به عمل ذهنی و تفکّر شخصیّتهای آن مربوط میشود و «افکاری که فقط در ذهن شخصیّت داستان میگذرد و در کنش داستانی هیچ ردّ و نشانی ندارد و از این روی، سبب کُندی زمان روایت و شتاب منفی میشود» (جاهد و رضایی،1390: 39).
غالباً عبارتهایی همچون «فکر میکردم» و «تصوّر میکردم» نشانگر استفاده از تکنیک عمل ذهنی در روایتگری است. در ابتدای رمان دولتآبادی، وقتی سلوچ ناپدید میشود، مرگان به فکر چگونگی این کار فرو میرود:
ـ «چه شبهای درازی را سلوچ باید با خودش کلنجار رفته باشد. چه روزهای سنگینی را باید بیزار و دلمرده در خرابه و در خارستان گذرانده باشد؛ چه فکرها، وهمها، خیالها! بچّهها را لابد یکییکی به درد از دل برکنده و دور انداخته بوده... رفته است، بگذار برود! بگذار برود!» (دولتآبادی، 1361: 12).
در جایی دیگر، عمل ذهنی چنین آمده است:
ـ «عبّاس نیمخیز شد و چون گربهای سیاه، چار دستوپا روی بامها به راه افتاد. کوشش او این بود تا نرم بر بامها بخزد؛ مبادا که گوش تیزی صدای خشخاش پاهای او را بشنود و زبانهایی به هیاهو گشوده شوند: این وقت شب روی بام خانة من چه میکنی...؟! مگر خودت ناموس نداری؟» (همان: 98).
همچنین هنگامی که عبّاس، هاجر را به باد کتک میگیرد و او شبانه از خانه فرار میکند، عبّاس به دنبال او میدود، ولی او را نمییابد و در این موقع، انواع فکر و خیالات به ذهنش خطور میکند که مبادا به چاه یا چالهای افتاده باشد (ر.ک؛ همان: 88).
در رمان موسم الهجرة إلی الشّمال نیز این گونه آمده است:
* «نظرتُ إلی النّخلة فی فناء دارنا... أحسّ إنّنی لست ریشة فی مهبّ الرّیح، ولکنّنی مثل تلک الرّیشة، مخلوق له أصل، له جذور، له هدف... أحسّ بالإستقرار. أحسّ إنّنی مهمّ، و إنّنی مستمرّ و متکامل: به نخلی که در وسط حیاطمان قرار داشت، نگاه کردم... حس کردم ریشهای در مسیر وزش طوفانها نیستم، بلکه مخلوقی مانند همین نخل هستم که اصالت، ریشه و هدف دارد ...احساس آرامش میکنم. حس میکنم اهمیّت دارم و ادامه دارم و کاملم» (صالح، 1981م.: 6ـ9).
* «وخامرنی بغتةً شعور فظیع، شیئ مثل الکابوس، کأنّنا نحن الرّجال المجتمعین فی تلک الغرفة، لم نکن حقیقة، إنّما وهماً مِنَ الأوهام: فکری عجیب! چیزی مانند کابوس! انگار ما آدمهایی که در آن اتاق بودیم، حقیقت نداشتیم و وهمی بیش نبودیم» (همان: 18).
همچنین از زبان مصطفی سعید میگوید:
* «وتخیّلت برهة لقاء الجنود العرب لأسبانیا. مثلی فی هذه اللّحظة، أجلس قبالة ایزابیلا سیمور، ضمأ جنونی تبدّد فی شعاب التّاریخ فی الشّمال...: برای لحظهای برخورد سربازان عرب را با اسپانیاییها تخیّل کردم. مثل من در چنین لحظهای که مقابل ایزابلا سیمور نشستهام و تشنگی جنونم در پیوند تاریخ با اقوام شمالی از بین رفته است...» (همان: 46).
6ـ3) افزودن اپیزود (حادثة مستقل) (Episode)
اپیزود عبارت است از: «داستان فرعی یا رویدادی مستقل که در متن داستان میآید. گاه این حادثة مستقل به روند پیرنگ داستان مربوط میشود و گاه ربطی به پیرنگ داستان ندارد. اپیزود میتواند به تنهایی، داستان کاملی باشد، چنانکه میتوان آن را بیآنکه در کُلّ داستان خللی وارد آید، حذف کرد» (داد، 1380: 112).
قابل توجّه است که ژنت زمانپریشی را با دو گونة بازگشت زمانی روایتِ همگوی و بازگشت زمانی روایتِ دیگرگوی معرّفی میکند. نوع اوّل اطّلاعاتی در باب شخصیّتها، رخدادها و حوادثِ یک خطّ داستانی همسان فراهم میآورد و نوع دوم، به رخدادها، شخصیّتها یا خطّ داستانی دیگری اشاره دارد (ر.ک؛ ریمون کنان، 1387: 134).
در رمان جای خالی سلوچ، چندین اپیزود درونگوی و بیرونگوی به کار رفته است که به برخی از آنها اشاره میشود:
درونگوی (Homodiegetic) |
بیرونگوی (Heterodiegetic) |
* داستان سیزده بهدر رفتن خانوادة سلوچ و به هم خوردن حال ابراو در اثر تاببازی (ر.ک؛ دولتآبادی، 1361: 64). * دورهگردی مولا امان و جریان جرّ و بحث او با عبّاس بر سَرِ دزدی (ر.ک؛ همان:90ـ91). * داستان شاهنامهخوانی حاج سالم (ر.ک؛ همان: 101). |
* داستان سرمازدگی شدید یکی از دوستان سالار در سفر مشهد (ر.ک؛ همان: 12) * جریان تنورمالی پدربزرگ عبّاس (ر.ک؛ همان: 89). * داستان اجاره کردن یک ماشین از سوی اهالی سه روستا برای زیارت (ر.ک؛ همان:186). * داستان جوانی که به پیری زودهنگام دچار شده بود (ر.ک؛ همان: 329). |
بخش قابل توجّهی از رمان طیّب صالح را داستان زندگی مصطفی سعید از دوران کودکی تا رفتن به قاهره و لندن و نیز ازدواج او با چهار زن و خودکشی و قتل یکی از آنان به دست مصطفی سعید، زندانی شدن او و پس از آن، سفرش به پاریس، کپنهاک، دهلی و بانکوک و نیز بازگشت مجدّد او به خارطوم به خود اختصاص داده است که به صورت درونگوی است.
6ـ4) تکرار یا بسامد (Frequency)
تکرار یا بسامد به رابطة میان شمار اتّفاقات یک رخداد و تعداد دفعات نقل آن در روایت اشاره دارد و به چهار نوع مفرد، مکرّر، بازگو و مساوی تقسیم میشود (ر.ک؛ رسولی، 1392: 121).
در دو رمان مذکور، استفادة نویسندگان از تکرار و بسامد، بهویژه از نوع مکرّر آن، منجر به کاهش سرعت روایت شده است. تکرار یا بسامد مکرّر به معنی این است که نویسنده آنچه را که یک بار اتّفاق افتاده است، چندین بار روایت کند.
دولتآبادی چندین بار در بخشهای گوناگون رمان با اشاره به موضوعات تکراری، از جمله غیبت سلوچ، دزدکی نان خوردن عبّاس و پیر شدن عبّاس بعد از نبرد با شتر مست، از سرعت روایت کاسته است. علاوه بر این موارد، یکی از عوامل اصلی کاهش سرعت روایت در جای خالی سلوچ، تکرار فراوان برخی واژههاست؛ به عنوان نمونه، از همان صفحة آغازین رمان که مرگان از دهنة دَر پا به حیاط میگذارد، با مجموعهای از تصویرهای گودی، گودال، قنات، چاه و... روبهرو میشویم. بسامد این واژگان در این رمان بسیار بالاست، به گونهای که حداقل 200 بار تکرار شده است. افزون بر پراکندگی در سراسر رمان، هر جا شخصیّتها در موقعیّت دلهره یا ترس قرار میگیرند، این تصویرها نمود مییابند. در نتیجه، هم بسامد بالای این تصاویر و همزمانی آنها با موقعیّتهای ترس و دلهره، باعث کُندی سرعت روایت میگردد؛ به عنوان نمونه، از صفحة 304 تا 325 که حادثة به چاه افتادن عبّاس به تصویر کشیده شده است، عبّاس به گذشته برمیگردد، به یاد آسیاب قدیمی و چاههای قنات میافتد و واژههای «قنات» و «چاه» را بیش از 16 بار تکرار میکند.
طیّب صالح نیز در رمان خویش، بارها در صفحات 50، 53 و 65 به خودکشی یا غرق شدن شخصیّت مصطفی سعید و حسّ کنجکاوی راوی برای کشف شخصیّت پُر رمز و راز او در صفحات 15، 19 و 54 و نیز ازدواج مصطفی سعید با جین موریس و مشکلات متعدّد آنان در چند جای این رمان اشاره کرده است.
6ـ5) درنگ توصیفی (Descriptive Pause)
درنگ، گسست یا وقفة وصفی نیز در کُند نمودن جریان نمایش نقش مؤثّر دارد، به گونهای که زمان حکایت در آن تعطیل میشود و نوعی استراحت زمانی در جریان روایت برقرار میشود تا بهوسیلة آن، زمان گفتمان افزایش یابد. این حرکت زمانی دقیقاً برعکس پرش زمانی است. در این نوع، راوی به وصف حوادثی میپردازد که کمترین مدّت زمانی را در داستان دارند و زمان در سطح گفتمان، طولانیتر از زمان داستان است (ر.ک؛ ژنت، 1997م.: 112).
انواع گوناگون توصیف در تار و پود رمان جای خالی سلوچ نیز تنیده شده است. هرچند استفادة نویسنده از این اسلوب بهشدّت از سرعت روایت کاسته است، امّا خواننده از این طریق توانایی بیان ذهنیّت اشخاص و حوادث متفاوت داستان را مییابد:
ـ «عبّاس سلوچ دیگر جوانکی بود جُرّه بالای پانزده سال؛ گوشهای برگشته و بزرگ؛ صورتی قاقکشیده؛ چشمانی بزرگ و سیاه...» (دولتآبادی، 1361: 27).
ـ «مرگان دیگر جوان نبود؛ سخت خسته و در هم شکسته بود، امّا تازه موهای سیاهش جابهجا تار سفیدی به خود راه داده بودند، پایین مقراضوار زلفها...» (همان: 120).
دولتآبادی از صفحة 44 تا 46 به توصیف چگونگی کار کردن پسران مرگان پرداخته است و یا از صفحة 63 تا 65 را به توصیف خستگی و رنجوری ابراو اختصاص داده است.
علاوه بر این، در صفحات 15، 24، 46، 91، 119، 153، 216، 222 و ... نیز با استفاده از جملات کوتاه و بلند وصفی، سرعت روایت را بهشدّت کاهش داده است.
نویسندة رمان موسم الهجرة إلی الشّمال نیز با استفاده از توصیفهای گوناگون در برخی از بخشها، از پیش رفتن داستان جلوگیری کرده است. گزیدههای زیر از این نمونههاست:
* «رجل ربعة القامة فی نحو الخمسین أو یزید قلیلاً، شعر رأسه کثیف مبیض لیست له لحیة و شاربه أصغر قلیلاً مِن شوارب الرّجال فی البلد، رجل وسیم: مردی با قد و قامت متوسّط، حدوداً پنجاهساله یا کمی بیشتر، با موهای سفید پُرپشت، بدون ریش، سبیلهایش کمی کمتر از دیگر مردان کشور، مردی زیبا...» (صالح، 1981م.: 6).
* «دققتُ النّظر فی وجهه وهو مطرق، إنّه رجلٌ وسیم دون شک، جبهته عریضة رحبة وحاجباه متباعدان یقومان أهلة فوق عینیه ورأسه بشعره الغزیر الأسیب متناسق تماماً مع رقبته کتفیه وأنفه...: در حالیکه سرافکنده بود، در چهرهاش با دقّت (نگریستم). او بیگمان مردی خوشچهره بود. چهرهاش پهن و عریض بود، ابروهایش از هم فاصله داشت ... موهایش پُرپشت، منظّم بر روی گردن و پشتش فرو افتادهاند، و بینیاش....» (همان: 11).
* «ونظرتُ إلی زراعیه فکانتا قویتین عروفهما نافرة کانت أصابعه طویلة رشیقة...: به بازوانش نگاه کردم. قوی بودند ... انگشتانش کشیده و زیبا بود...» (همان: 12).
با اینکه توصیف در این دو رمان از سرعت روایت کاسته است، امّا فضای داستان را زنده و ملموس ساخته است.
6ـ6) شتاب منفی (Deceleration)
شتاب منفی، اختصاص دادن یک قسمت بلند از متن به زمان کوتاهی از داستان است (ر.ک؛ ریمونکنان، 74:1387).
در رمان جای خالی سلوچ، محمود دولتآبادی بارها از شتاب منفی استفاده کرده است؛ از جمله، اختصاص هفت صفحه (از 44 تا50) به پنبه چوب کندن عبّاس و ابراو در یکی دو ساعت، اختصاص یازده صفحه (از 158 تا 168) به بازی قمار کمتر از یک ساعت، اختصاص سیزده صفحه (از 191 تا 203) به دفن کردن مادر علی گناو که نهایتاً یکی دو ساعت طول کشید و نیز اختصاص بیست و دو صفحه (از 304 تا 325) به اتّفاق کمتر از یک شبانهروز درگیری عبّاس و شتر مست و به چاه افتادن او. بدین ترتیب، با استفاده از شتاب منفی، از سرعت روایت کاسته است. در واقع، در رمان جای خالی سلوچ، شتاب منفی اصلیترین و مهمترین عاملی است که منجر به کُند شدن سرعت روایت شده است.
در رمان موسم الهجرة إلی الشّمال نیز شتاب منفی یکی از عوامل کاهشدهندة سرعت روایت محسوب میشود. در این رمان، نویسنده با اختصاص یازده صفحه از متن رمان (از 76 تا 88) به گفتگوی کمتر از یک ساعت بزرگان روستا دربارة ازدواج ودالریس و زن مصطفی سعید، با اختصاص نُه صفحه (از 92 تا 100) به گفتگوی چنددقیقهای راوی و زن مصطفی سعید و با اختصاص هفت صفحه (از 100 تا 107) به گفتگوی چنددقیقهای راوی و شخصیّت محجوب، از شگرد شتاب منفی استفاده نموده است و از سرعت روایت کاسته است.
6ـ7) صحنة نمایش (Scene)
گاهی اوقات در حرکت زمانی، تداوم داستان و متن تقریباً برابرند. در این حرکت زمانی، راوی از صحنة داستان غیب میشود و خواننده بیواسطه و بدون دخالت نویسنده و راوی با جهان داستان روبهرو میشود. در این حالت، زمان قصّه و زمان روایت کاملاً با هم برابرند و این امر زمانی صورت میگیرد که مکالمه و گفتگویی بین دو شخص و یا اشخاص داستان صورت گیرد که از آن به «صحنة نمایشی» تعبیر میشود. در واقع، صحنه، توافق تامّ میان دو زمان داستان است که در آن، ریتم واحد و ملایم روایت از طریق گفتگو شکسته میشود. در برخی موارد، مونولوگ نیز مانند دیالوگ، بخشی از صحنة نمایش را به خود اختصاص میدهد. نویسنده از زبان راوی برای ورود به دنیای درونی شخصیّتها و نگه داشتن زمان داستان و یا برای تأکید بر امر مهمّی از آن استفاده کرده است (ر.ک؛ ژنت، 1997م.: 112).
با این حال، این قاعده دربارة دو رمان مورد بحث برقرار نیست؛ زیرا در بسیاری از موارد، به دلیل طولانی بودن گفتگوها، از سرعت روایت کاسته شده است.
بررسی عوامل کُندی سرعت روایت در رمان جای خالی سلوچ نشان میدهد از کُلّ این رمان که 9395 سطر است، گذشتهنگری، 350 سطر (72/3 درصد)، درنگ توصیفی، 496 سطر (29/5 درصد)، تکرار، 20 سطر (21/0 درصد)، اپیزود، 50 سطر (8/1 درصد)، عمل ذهنی، 35 سطر (37/0 درصد) شتاب منفی، 850 سطر (9 درصد) و گفتگو (دیالوگ و منولوگ)، 2696 سطر (71/28 درصد) آن را به خود اختصاص داده است.
با بررسی عوامل کُندی سرعت روایت در رمان موسم الهجرة إلی الشّمال نیز به این نتیجه میرسیم که از 3234 سطر رمان مذکور، گذشتهنگری، 789 سطر (40/24 درصد)، درنگ توصیفی، 212 سطر (55/6)، تکرار، 20 سطر (61/0 درصد)، اپیزود، 1300 سطر (40 درصد)، عمل ذهنی، 50 سطر (5/1 درصد)، شتاب منفی، 860 سطر (56/26 درصد) و گفتگو، 398 سطر (31/12 درصد) آن را به خود اختصاص داده است.
نتیجهگیری
نتیجة این پژوهش نشاندهندة این است که دو بخش اوّل رمان جای خالی سلوچ شتاب مثبت دارد و سرعت روایت، تند است و در دو بخش دوم، شتاب منفی و سرعت روایت، کُند است. لذا در کُلّ این رمان، سرعت روایت، متوسّط است، امّا سرعت روایت در سه بخش اوّل رمان موسم الهجرة إلی الشّمال، تند و در بخش آخر، کُند است.
در رمان جای خالی سلوچ، استفاده از تکنیک شتاب منفی و توجّه ویژة نویسنده به شخصیّتپردازی، تکیه بر توصیفهای دقیق و طولانی، توجّه فراوان به جزئیّات و طولانی کردن گفتگوها موجب کُندی سرعت روایت در این رمان شده است و در رمان موسم الهجرة إلی الشّمال، زمانپریشی از نوع گذشتهنگر، منجر به کُندی سرعت روایت شده است.
به دلیل اینکه بیشتر حوادث و اتّفاقات رمان جای خالی سلوچ در بخش سوم به وقوع پیوسته است و سرنوشت شخصیّتهای اصلی در آن مشخّص شده، نسبت به دیگر بخشها از شتابی کُندتر برخوردار است و در بخش دوم و سوم رمان موسم الهجرة إلی الشّمال، استفادة نویسنده از عنصر حذف و شتاب مثبت، باعث شده تا نسبت به فصلهای دیگر از سرعت تندتری برخوردار باشد.