نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار دانشگاه زابل
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Sa'di's Golestan is a narrative literary work in which the techniques of narrative time have been masterfully employed. This study aims at comparing narrative time and textual time in this literary masterpiece. To do so, based on Gerard Genette’s theory of narratology, the content of Sa'di's Golestan was analyzed for the elements of time. It was found that there were some deviations from the linear course of time in some of Golestan’s narratives. As for the criterion of order, 23 and 2 percent of the whole anecdotes included analepsis and prolepsis respectively. As for duration, 23 percent of the anecdotes contained short and long descriptions. It was also found that there was a synchrony between narrative and textual tine in 16.5 percent of the anecdotes, where the whole story is narrated at a constant speed. It was also found that due to the use of summary technique, 96 percent of the anecdotes are rapidly narrated. This rapid narration was found in 91 percent of the anecdotes that contained ellipsis technique. Finally, as for the criterion of frequency, most of anecdotes had singular frequency, 2% had repetitive frequency and 3% had recounting frequency.
کلیدواژهها [English]
بحث دربارة زمان و مفهوم آن از دیرباز یکی از پیچیدهترین مباحث و سرگرمیهای ذهنی متفکّران بوده است. از فیلسوفان گرفته تا یزدانشناسان و فیزیکدانانی که دربارة زمان اظهار نظرهایی کردهاند، همگی اذعان میکنند که تعریفی عینی و دقیق از زمان، میسّر نیست (ر.ک؛ قاسمیپور، 1387: 123). زمان با وجود پیچیدگی خود، علاوه بر حضور در متون روایی، عنصر سازهای داستان و متن به شمار میآید؛ زیرا در روایت کلامی، زمان ابزاری است برای بازنمایی زبان و رخدادها. بنابراین، در ادبیّات روایی، زمان در پرتو روابط گاهشمارانة (Chronological) میان داستان و متن حضور مییابد. در توضیح این مطلب، بیان این نکته ضروری است که در روایت دو نوع زمان وجود دارد:
الف) زمان مدلول. ب) زمان دال (the time of the signified and the time of the signifier)؛ یعنی زمانِ چیزی که نقل میشود و زمانِ روایت. این دوگانگی همة تحریفهای زمانی رایج در روایتها را نشان میدهد؛ مثلاً اینکه سه سال از زندگی قهرمان در دو جمله از یک رمان یا در چند نما از یک فیلم خلاصه شود .(Genette, 1980: 33) به جز معدودی از روایتهای ساده که در آنها قاعدة شباهت زمان داستان (توالی رخدادها) و زمان طبیعی (گاهشمارانه) رعایت میشود، در اغلب روایات بین زمان تقویمی و زمان متن انطباق کامل وجود ندارد؛ زیرا زمانمندی در روایت به این معناست که زمان به عنوان ابزار در اختیار نویسنده قرار گیرد تا از طریق آن و با ایجاد تغییرهایی که در مسیر حرکت مستقیم و خطّی آن میدهد، روایت خود را جذّاب کند (ر.ک؛ غلامحسینزاده و دیگران، 1386: 202).
هدف اصلی این پژوهش، کشف تمایز زمان تقویمی و زمان متن در روایتهای گلستان سعدی است. روش مورد استفاده در این پژوهش، روش تحلیل محتواست و واحد تحلیل، مضمون در نظر گرفته شده است. بدین منظور، بر پایة نظریّة روایتشناسی ژرار ژنت، مولّفة زمان در روایتهای گلستان سعدی بررسی شد.
پرسشی که در پژوهش حاضر مطرح میشود، این است که سعدی در نظم و آرایش ارائة عناصر متن و سامان وقوع عینی رخدادها در داستان، تا چه میزان از سِیر خطّی زمان منحرف شدهاست؟ همچنین این انحرافها شامل چه مواردی است؟ پژوهش بر پایة این فرضیّه شکل گرفت که در بخشهایی از روایتهای گلستان سعدی انحراف از سِیر خطّی زمان شامل موارد زیر است: برخی تغییرهای جزئی در ترتیب زمانی نقل ماجرا، کوتاه کردن بخشی از وقایع داستان و شرح و تفصیل پارهای دیگر از روایت و تأخیر در بیان روند ماجرا و استفادة مناسب از برخی از انواع تکرارها.
1ـ پیشینة پژوهش
با وجود آنکه دربارة مسائل فنّی زبان و اسلوب نویسندگی و حکایتپردازی سعدی پژوهشهای بسیاری صورت گرفته است، ولی تاکنون هیچ یک از منتقدان و پژوهشگران بر اساس نظریّة روایتشناسی ژرار ژنت به بررسی تمایز زمان تقویمی و زمان متن در روایتهای گلستان سعدی نپرداختهاند و این نخستین پژوهشی است که از این منظر به مطالعة اثر نامبرده میپردازد.
2ـ بحث و بررسی
«روایت» معادل واژة «Narrative» در زبان انگلیسی است. ریشة آن، «narre» یا «narrara» در زبان لاتین و «Gnarus» یونانی به معنای دانش و شناخت است که خودِ آن از ریشة «Gna» در سانسکریت است که از طریق زبان لاتین وارد زبان انگلیسی شده است که شامل دو معنای «دانستن» و «گفتن» میشود. این تبارشناسی، دو وجه از واژة روایت را نشان میدهد که روایت، ابزاری جهانشمول برای معرفتاندوزی و نیز بیان معرفت است .(Abbot, 2008: 12)
روایتها با زبان گفتاری و نوشتاری و نیز تصاویر متحرّک و ثابت، و ایماها و اشارهها بیان میشوند و در اسطوره، افسانه، قصّههای حیوانات، نوول، حماسه، تاریخ، تراژدی، درام، کمدی و نقّاشی حضور دارند (Barthes, 1977: 78). تعریف محدودتر روایتشناسی آن را نظریّهای معرّفی میکند که به تجزیه و تحلیل متون روایی میپردازد (Bal, 1997: 3). به طور خلاصه میتوان گفت که روایتشناسی علمی است که ساختارهای مختلف روایت؛ مانند راوی، طرح، شخصیّت و غیره را بررسی میکند و به تدوین دستور زبان داستان میپردازد.
تلاش برای توصیف ساختار روایی از زمان ارسطو شروع شد تا اینکه در قرن بیستم، کارِ ولادیمیر پراپ (Vladimir Propp) چشماندازی جدید را در این زمینه گشود و نقطة شروعی برای نظریّهپردازان بعدی شد. والاس مارتین اختلاف نگرش روایتشناسان را دربارة عناصر اصلی روایی به چهار بخش تقسیم میکند:
الف) نظریّهپردازانی که معتقدند ساختار بنیادین روایت را باید در پیرنگ (Plot) آن جست.
ب) کسانی که بهترین راه شناخت روایت را بازسازی زمانی خطّ داستانی و بررسی تغییرات ایجاد شده در روایت داستانی میدانند.
ج) گروهی که روایت را از بررسی کنش، شخصیّت و مکان آغاز میکنند.
د) گروهی که فقط به عناصر داستانی خاص، همچون دیدگاه و گفتمان راوی دربارة خواننده و مانند آن میپردازند (مارتین، 1386: 79ـ80).
در این میان، الگوی ژرار ژنت(Gerard Genette) در کتاب گفتمان روایت (1980 م.) را بیشک میتوان برجستهترین این نگرشها به حساب آورد (ر.ک؛ صافی، 1388: 42). آنچه موجب اقبال عمومی به نظریّة ژنت شده است و باعث شده که این نظریّه همچنان کاملترین پژوهش در این زمینه به شمار رود، این است که همة ابعاد روایت به نوعی در عناصر و مقولههایی که او در تبیین و تحلیل ساختار روایت به کار گرفته است، دخالت دارند (ر.ک؛ صالحینیا، 1388: 25).
ژنت روایتشناسی را به سه مقولة «زمان دستوری» (Tense)، «صدا» (Voice) و «وجه یا حالت» (Mode) تقسیم میکند. در نظریّة او، زمان دستوری به وضعیّت زمان در سطوح داستان و متن میپردازد. در ادامه تلاش میکنیم با تحلیل نقش و جایگاه مولّفة زمان ژنت در روایتهای گلستان سعدی به پاسخ پرسشهای این پژوهش در سه بخش زیر تقسیم برسیم.
3ـ نظم (Order) در روایتهای گلستان سعدی
نظم و سامان، مربوط به پیوندهای میان ترتیب زمانی توالی رویدادها در داستان و ترتیب شبهزمانی آرایش آنها در روایت است .(Genette, 1980: 35) دربارة ترتیب زمانی رخدادها، همواره این نکته مطرح میشود که آیا بازنمایی روایی پیرو توالی طبیعی رخدادهاست؟ اگر چنین باشد، ما با نظمی گاهشمارانه روبهرو هستیم (Ibid: 132).
از منظر ژنت، بررسی ترتیب زمانی هر روایت عبارت است از مقایسة ترتیبی که در آن، رویدادها یا بخشهای زمانمند در گفتمان روایی آرایش مییابند (Ibid: 35). چنانکه اشاره شد، در بسیاری از روایتها، توالی وقایع روایت با توالی خطّی وقایع و زمان، ناهمخوانی پیدا میکند. ژنت هر گونه به هم خوردن نظم در ترتیب بیان و چینش وقایع را زمانپریشی (Anachronies) مینامد و آن را به دو نوع کلّی گذشتهنگر (Analepsis) و آیندهنگر (Prolepsis) تقسیم میکند (Allan Powell, 1990: 37). اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، حتّی درون یک جملة مستقلّ مرکّب نیز میتوان زمانپریشی را ملاحظه کرد. در جملة «پادشاه از غصّه مُرد، چون ملکه مرده بود» جملة علّی وابسته، زمانپریشی دارد؛ زیرا به لحاظ منطقی و طبیعی، مرگ ملکه باید پیش از مرگ پادشاه بیاید (Toolan, 2001: 43).
اگر کلّیّت خطّ داستانی یک روایت را در نظر بگیریم، بازگشتها و پیشوازهای زمانی در درون همین روایت اوّلیّه یا اصلی شکل میگیرند و به نوعی در بطن آن خطّ داستانی اصلی درونهگیری میشوند. به نظر ژنت، تعیین دقیق و اندازهگیری این زمانپریشیها، به طور ضمنی مفروض بر وجود نوعی از درجة صفر است که شرط تطابق کامل زمانی میان زمان داستان و زمان سخن روایی است. این نقطة ارجاع بیشتر امری فرضی است تا واقعی (Ibid: 36). در ادامه برای نشان دادن طرحی از زمانبندی روایت در گلستان سعدی، جداگانه به معرّفی زمانپریشیهای آن میپردازیم.
3ـ1) گذشتهنگر
در نوع گذشتهنگر، نوعی عقبگرد (Flash back) نسبت به زمان تقویمی صورت میگیرد. روایت به گذشتهای در داستان بازمیگردد و واقعهای که قبلاً رخ داده است، بعداً در متن بیان میشود. در چنین حالتی، زمان داستان بر زمان سخن پیشی میگیرد. اگر رخدادهای (الف، ب، پ) در ترتیب متن به صورت (ب، پ، الف) بیایند، (الف) نوعی بازگشت زمانی است (Rimmon Kenan, 2002 :46). گذشتهنگری در گلستان سعدی انواعی دارد که عبارتند از:
3ـ1ـ1) گذشتهنگری درونداستانی (Homodiegetic analepsis)
گذشتهنگری میتواند دربارة یک شخصیّت، رخداد یا خطّ داستانی باشد. اگر گذشتهنگری دربارة شخصیّت، رخداد یا خطّ سیر داستان در حال نقل شدن باشد، گذشتهنگری درونداستانی است. عقبروی گذشتهنگریهای درونداستانی، بازگشت به گذشتة متن داستانی است (Toolan, 2001: 43).
در کتاب گلستان،به دلیل ساختار سادة روایت، بازنمایی روایی، اغلب پیرو توالی طبیعی رخدادهاست و روایتهایی که در آن، بازگشت زمانی وجود دارد، اندک است؛ به عنوان نمونه، در حکایت سوم از باب ششم، علاوه بر راوی، یکی از شخصیّتهای روایت مجدّداً به روایتگری میپردازد و گذشتة خویش و فرزندش را چنین روایت میکند:
ـ «مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد مرا به عمر خویش بجز این فرزند نبوده است. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند» (سعدی، 1374: 157).
در این حکایت، روایت پیر سبب ایجاد نوعی عقبگرد در سِیر خطّی زمان شدهاست. این روایت در بطن حکایت به گذشتهای دور در داستان بازمیگردد و واقعهای را که قبلاً رخ داده است، بعداً از زبان یک پیر نشان میدهد. این عقبگردی سبب میشود که حکایت از ظرفیّت گذشتهنگری درونداستانی برخوردار گردد. نمونههای دیگر گذشتهنگری درونداستانی به تفکیک بابهای گلستان شامل موارد زیر است:
جدول 1) گذشتهنگری درونداستانی به تفکیک بابهای گلستان
شمارة باب |
شمارة حکایت |
باب اوّل |
12، 32 و 41. |
باب دوم |
5، 19 و 30. |
باب سوم |
16 و دوبار در 28. |
باب چهارم |
13. |
باب پنجم |
9، 10، 13 و 16. |
باب ششم |
2 و 3. |
باب هفتم |
Φ1 |
3ـ1ـ2) گذشتهنگری برونداستانی (Heterodiegetic analepsis)
اگر اطّلاعاتی دربارة شخصیّت، رخداد و خطّ سِیر داستان دیگری خارج از داستان اصلی ارائه شود، گذشتهنگری برونداستانی است (Toolan, 2001: 43). در گلستان سعدیچند حکایت وجود دارد که در آن، قهرمان داستان به هنگام بیان عقاید خویش، با بازگشت به گذشته، روایتهایی را دربارة شخصیّتهای برجستة تاریخ بیان میکند. با توجّه به اینکه این شخصیّتها هیچ ارتباطی با خطّ سِیر داستان اصلی ندارند، روایت از گذشتهنگری برونداستانی برخوردار میشود. حضور این تکنیک در حکایت 28 از باب سوم آشکار است. در این حکایت، پدر قهرمان داستان برای مؤثّر کردن پند خویش به گذشتهنگری میپردازد و با بیان این ابیات، از طاووسی سخنگو تمثیلی میآورد و روایت را از ظرفیّت گذشتهنگری برونداستانی برخوردار میکند:
«شاهد آنجا که رود حرمت و عزّت بیند |
|
وَر برانند به قهرش پدر و مادر و خویش |
حکایتهای دیگری که از شگرد گذشتهنگری برونداستانی برخوردارند، به تفکیک بابهای گلستان عبارتند از:
جدول 2) گذشتهنگری برونداستانی به تفکیک بابهای گلستان
شمارة باب |
شمارة حکایت |
باب اوّل |
4. |
باب دوم |
4. |
باب سوم |
28. |
باب چهارم |
Φ |
باب پنجم |
12 و 17. |
باب ششم |
Φ |
باب هفتم |
16 و جدال سعدی با مدّعی. |
3ـ2) آیندهنگر
در نوع آیندهنگر، نوعی پرش و جلوروی (Flashforward)نسبت به زمان تقویمی صورت میگیرد و واقعهای که هنوز رخ نداده است، قبل از اینکه رخدادهای اوّلیّه آن بیان شود، نقل میگردد. گویی روایت به آیندة داستان نقل مکان میکند. اگر رخدادهای «الف، ب، پ» در ترتیب متن به صورتِ «پ، الف، ب» بیایند، «پ» نوعی بازگشت زمانی است (Rimmon Kenan, 2002: 46). پیشبینی یا آیندهنگری زمانی در مقایسه با گذشتهنگری کاربرد کمتری دارد. این زمانپریشی بیشتر مخصوص روایتهای کتب مقدّس و روایتهای پیشگویان است؛ زیرا قصّهپردازی سنّتی که راوی باید داستان را همزمان با تعریف کردن آن کشف کند، با آیندهنگری تناسبی ندارد (Genette, 1980: 67).
از میان انواع روایت، روایتِ «اوّل شخص» بهتر از هر روایت دیگری پذیرای ویژگی آیندهنگری است. در گلستان سعدی، روایتهایی که از منظر «اوّل شخص» روایت میشود، 42 حکایت است. این نوع روایت به راوی اجازه میدهد که به موقعیّت آیندة خود اشاره کند؛ زیرا این ویژگی بخشی از نقش او است (Ibid). با توجّه به تعدّد روایتِ «اوّل شخص»، آیندهنگری در گلستان سعدی در بخشهای زیر قابل بررسی است:
3ـ2ـ1) آیندهنگری درونداستانی (Homodiegetic prolepsis)
آیندهنگری میتواند دربارة یک شخصیّت، رخداد یا خطّ داستانی باشد. اگر آیندهنگری دربارة شخصیّت، رخداد یا خطّ سِیر داستان در حال نقل شدن باشد، آیندهنگری درونداستانی است. پیشروی آیندهنگریهای درونداستانی، پرش به آیندة متن داستانی است (Toolan, 2001: 43). اگر به منظور بازنمایی دقیقتر موضوع آیندهنگری درونداستانی در روایتهای گلستان سعدی، به دنبال مصداقی باشیم، میتوان به حکایت 16 از باب اوّل استناد کرد. در این روایت، راوی پیش از آزار دیدن دوستش، با این جملهها پایانِ از پیش تعیینشدة روایت را متذکّر میشود و از آنجا که آیندهنگری شخصیّت، در درون داستان تحقّق مییابد، این پرش زمانی، درونداستانی است: «تو را فضل است و دیانت و تقوی و امانت. امّا متعنّتان در کمیناَند و مدّعیان گوشهنشین...» (سعدی شیرازی، 1374: 71).
در «حکایت 28» از باب سوم نیز راوی از مجادلة پسری با پدرش سخن میگوید و از همان آغاز روایت، مخاطب خویش را از حوادثی که در پایان داستان آشکار میگردد، آگاه میسازد: «شبانگه از آنچه بر سَرِ او گذشته بود از حالت کشتی و جور ملاح و روستایان بر سر چاه و غدر کاروانیان با پدر میگفت. پدر گفت: ای پسر نگفتمت هنگام رفتن که تهیدستان را دست دلیری بسته است و پنجة شیری شکسته» (همان: 125). در «حکایت 5» از باب هفتم نیز شگرد پیشآگاهی دادن از پایان روایت با این جملات تکرار میشود: «تا پس از مدّتی، آنچه اندیشة من بود از نکبت حالش به صورت بدیدم» (همان: 157).
3ـ2ـ2) آیندهنگری برونداستانی (Heterodigeticprolepsis)
اگر اطّلاعاتی دربارة آیندة شخصیّت، رخداد و خطّ سِیر، داستان دیگری خارج از متن بیاید، آیندهنگری برونداستانی است (Toolan, 2001: 43). به دلیل ساختار سادة روایتهای گلستان سعدی، روایتی که در آن از آیندهنگری برونداستانی استفاده شود، دیده نشد.
یافتههای این بخش از پژوهش حاکی از آن است که در این کتاب، تعداد کُلّ حکایتهای حاوی گذشتهنگری، حدود 23% و تعداد کُلّ حکایتهای حاوی آیندهنگری، کمتر از 2% است. دلیل این بسامد آن است که روایتهای گلستان ساختاری ساده دارد که اغلب روی یک حادثه متمرکز میشود. در این حکایات، به دلیل کوتاهی حجم روایت، زمان رویداد و حوادث، کوتاه است و اغلب رخدادها در زمانی کمتر از یک روز و چند ساعت رخ میدهد و چون زمینة روایتها ثابت و محدودة زمان بسیار کم است، زمانپریشی نیز به ندرت رخ میدهد.
در مجموع، میتوان چنین نتیجه گرفت که با وجود اینکه در روایتهای گلستان زمانپریشی محدود است، ولی در همان موارد اندک، تعدّد مقامههایی که با نگاهی گذشتهنگر روایت شدهاند، وجه غالب این نوع از زمانپریشی را در متن کتاب به اثبات میرساند؛ زیرا اغلب پیکرة این روایتها تحت سیطرة راوی دانای کُلّی است که به بیان تجربیّات گذشتة خویش میپردازد و نگاه استثماری او به ندرت امکان جهشهای زمانی را در اختیار شخصیّتهای داستان قرار میدهد.
4ـ تداوم (Duration) در روایتهای گلستان سعدی
تداوم یا دیرش، پیوندهای میانِ تداومِ متغیّرِ رویدادها یا بخشهای داستان و نقل کردن آنها در روایت، و پیوندهای مبتنی بر سرعت (Speed) است (Genette, 1980: 35). در نخستین نگاه به نظر میرسد منظور از تداوم (کشش) مدّت زمان خواندن یک روایت است، ولی ژنت این معیار را درست نمیداند و بیان میکند که روشهای خواندن متن و سرعت خواندن افراد از یک خواننده به خوانندة دیگر متفاوت است و نه رخداد و نه ارائة آن، مدّت زمان ثابتی را برای هیچ قرائتی ارائه نمیکند (Toolan, 2001: 48).
به نظر ژنت، تنها در دیالوگ (گفتگو) است که هر واژه از متن عیناً متناظر یک واژه از داستان است. از آنجا که حتّی دیالوگ هم نمیتواند واقعاً سرعت ادای جملات یا مدّت زمان مکثها و وقفها را نشان دهد، ژنت راهکاری درونمتنی را پیشنهاد کرد و سرعت متن هر قسمت از روایت را با توجّه به سرعت قسمتهای دیگر همان روایت ارزیابی کرد و آنگاه این سرعت به طور نسبی بین تداوم تعیینشده در داستان (به دقیقه، ساعت، روز) را با طول متن اختصاص داده شده به گفتن آن (بر مبنای خطّ و صفحه) بررسی کرد (همان)؛ به بیان دیگر، ژنت، تداوم را به معنی نسبت بین زمان متن و حجم متن به کار میبرد و از آن در تعیین ضرباهنگ و شتاب داستان استفاده میکند. این معیار به متن وابسته است و اگر نسبت بین تداوم زمان داستانی و میزان حجم متن اختصاص داده شده به آن ثابت و یکسان باشد، داستان با تداوم و شتابی ثابت پیش میرود (ر.ک؛ همان).
ژنت نسبت ثابت بین طول متن و تداوم داستان را به عنوان ثبات در پویایی و معیار (Norm) در نظر میگیرد و آنگاه در قیاس با آن، «شتاب مثبت» (Acceleration) و «شتاب منفی» یا واشتاب (Deceleration) را به دست میآورد (Herman & Vervaeck, 2005: 61-62). برای مثال، وقتی هر صفحه از متن، معادل یک ماه از زندگی شخصیّت است (شتاب ثابت = معیار)، اختصاص قطعة بلندی از متن به مدّت زمانی کوتاه از زندگی او، شتاب منفی دارد و اختصاص قطعهای کوتاه به مدّت زمانی بلند از زندگی او دارای شتاب مثبت است. هنگامی که شتاب منفی گسترش یابد، در حدّ نهایی خود به «مکث توصیفی» یا کشش یا افزودهنوشت (Descriptive pause) منجر میشود؛ زیرا توصیف ماجرا، زمان خواندن را طولانیتر از زمان رویداد میکند.
شتاب مثبت نیز در نهایت به «خلاصه» یا فشردهنویسی (Summary) و «حذف» یا سپیدخوانی (Ellipsis) منجر میشود (Allan Powell, 1990: 38)؛ زیرا نویسنده بنا به ضرورت به گزینش در حوادث و یا نقل اشارهوار آنها میپردازد و سرانجام اینکه شتاب ثابت به خلق نمایش «صحنه» یا برابرنویسی (Scene) منجر میشود که برجستهترین نمود آن، دیالوگ است (ر.ک؛ غلامحسینزاده و دیگران، 1386: 205). در ادامه به بررسی جداگانة حالات مختلف دیرش زمانی داستان و سخن در روایتهای گلستانسعدیمیپردازیم تا نشان دهیم که در این کتاب، چه موقعیّتهایی محدودة زمانی روایت شدن یک حکایت و زمان متن آن روایت را از دامنة زمانی داستان آن متمایز میکند.
4ـ1) مکث توصیفی یا افزودهنوشت
توصیف یکی از موقعیّتهایی است که محدودة زمانی متن یک حکایت را از دامنة زمانی داستان آن طولانیتر میکند. توصیف به جهان داستان، بُعد و فضا میبخشد و آن را زنده، واقعی و ملموس میکند. برخی توصیف را جزئی از نقل و نمایش میدانند و برخی دیگر آن را مقولهای مستقل به شمار میآورند، ولی در هر صورت، «توصیف» عنصر ساکن در روایت است (ر.ک؛ حسنلی و دهقانی، 1389: 48). در این حالت، زمان سخن صرف توصیف یا تفسیر میشود، زمان داستان از حرکت باز میایستد و در واقع، هیچ کنشی رخ نمیدهد (Allan Powell, 1990: 38)، به این ترتیب که رویداد یا برشی از یک رویداد کلّی به گونهای مفصّل و به شیوة واکاوی جزئیّات روایت میشود.
دامنة زمانی به کار گرفته شده برای به عمل آوردن اینگونه کنشها از سوی شخصیّت داستانی، همواره کمتر از طول زمانی است که خواننده برای آن صرف میکند؛ زیرا نگاه میکروسکوپی و جزئیپرداز راوی داستان، همواره توصیفهای دقیق و موشکافانهای در پیکرة خطوط کلّی و برجستة داستان تزریق میکند و از این رهگذر، دامنة زمانی خواندن آن را طولانی میکند. در واقع، دوربین روایت در این شیوه بر چیزی مکث میکند و نمایی نزدیک از آن میگیرد. دوام زمانی این درنگ به خواست و نیّت نویسندة متن تعیین میشود (ر.ک؛ امامی و مهدیزادهفرد، 1387: 148).
با وجود آنکه در اغلب روایتهای گلستانسعدی، توصیفهای طولانی حضور چشمگیری ندارد، ولی در برخی از روایات، توصیفهایی یافت میشود که سرعت روایت را کُند کردهاند؛ زیراراوی یک مفهوم کلّی یا تصویری فشرده را با جملاتی متعدّد گسترش میدهد. در این بخش، برای آنکه نشان دهیم که دامنة زمانی خواندن این تصویر و توصیفها، طولانیتر از دامنة تجسّم آن است، نمونهای از این توصیفهای ایستا را که مربوط به ظاهر سیاهپوستی است، عیناً نقل میکنیم:
«مَر او را به سیاهی بخشید که لب زبرینش از پرة بینی درگذشته بود و زیرین به گریبان فروهشته. هیکلی که صخرالجن از طلعتش برمیدی و عینالقطر از بغلش بدمیدی:
تو گویی تا قیامت زشترویی، |
***** |
بر او ختم است و بر یوسف نکویی |
شخصی نه چنان کریهمنظر |
|
کـز زشـتـی او خبـر تـوان داد |
باتوجّه به اینکه نمای توصیف سطرهای بالا، تجسّم آنی نگاه راوی به وضعیّت ظاهر سیاهپوستی در یک لحظه است، نتیجه میگیریم که تصویر فشردة ظاهر سیاهپوست در توصیف برخاسته از تصوّر راوی، دامنة زمانی طولانیتری را به خود اختصاص داده است. مخاطب روایت با پرش از روی چنین تفصیلهایی، زنجیرة ممتدّ روایت را پیش میگیرد و سررشتة داستان را به نحوی خودخواسته حفظ میکند. کاربرد این شیوه در نمونة زیر که مربوط به توصیف جوانی سلحشور است، آشکار میباشد:
«جوانی به بدرقه همراه من شد؛ سپرباز، چرخانداز، سلحشور، بیشزور که به دَه مرد توانا کمانِ او زه کردندی و زورآوران روی زمین، پشتِ او بر زمین نیاوردندی، امّا چنانکه دانی، متنعّم بود و سایهپرورده، نه جهاندیده و سفرکرده. رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران ندیده:
نیفتاده بر دستِ دشمن اسیر |
|
به گردش نباریده باران تیر» |
علاوه بر این، در بخشهایی از حکایات گلستان، تصویرپردازیهای موجزی موجود است که به نوبة خود کمک مؤثّری در طولانیتر کردن دامنة زمانی خواندن این تصویر و توصیفها از دامنة تجسّم آن است. از آنجا که ذکر تمام این توصیفها در حوصلة این چند سطر نمیگنجد، در جدول زیر به توضیحی کوتاه از آنها اکتفا میکنیم:
جدول 3) توصیفهای حکایات گلستان به تفکیک بابها
شمارة باب |
شمارة حکایت |
دیباچة کتاب |
وصف طبیعت. |
باب اوّل |
«وصف شب» در حکایت 12. |
باب دوم |
«توصیف یکی از صلحای لبنان» در حکایت 9، «توصیف قومی افسرده» در حکایت 10، «توصیف مطربی» در حکایت 19، «وصف آواز خوش» در حکایت 26، «وصف طبیعت و کنیز و غلام عابدی» در حکایت32، «وصف زورآزمایی» در حکایت 41، «توصیف دختری زشتروی» در حکایت 44، «وصف طبیعت» در حکایت46. |
باب سوم |
«توصیف بخیل» در حکایت10، «توصیف خشکسالی و توصیف بخیل» در حکایت 13، «توصیف بخیل» در حکایت 23، «توصیف ابلهی» در حکایت 26، «توصیف زیبارو، خوشآواز، پیشهور، دریا، جوان مشتزن» در حکایت 28، «توصیف درویش» در حکایت 29. |
باب چهارم |
Φ |
باب پنجم |
«وصف پارسایی» در حکایت 3، «پسری زیبارو» در حکایت 16، «توصیف خلوتگاه عشقورزی قاضی» در حکایت 19. |
باب ششم |
«توصیف جوان ترشرو» در حکایت 2. |
باب هفتم |
«توصیف معلّمی و پارسایی» در حکایت 4 و «توصیف مکرّر توانگر و درویش» در حکایتِ «جدال سعدی با مدّعی». |
در مجموع، میتوان گفت تعداد کُلّ حکایتهای حاوی توصیفهای بلند و کوتاه در این کتاب، حدود 23% است. این بسامد، ابتکار و فردیّت سبک سعدی را در نگارش گلستان، در برابر مقامههای فارسی و عربی آشکار مینماید2؛ زیرا کمتر مقامهای از مکث توصیفی بیبهره است و نثر فنّی مقامهها به دلیل گرایش به صنعتپردازی، جایگاه مناسبی برای ایجاد اطناب در بیان راوی است. در کتاب فنّ نثر در ادب پارسی، دربارة این ویژگی گونة مقامه چنین آمدهاست: «بالاترین حدّ اطناب را در نثرهای انشایی از قبیل ترسّلات و مکاتیب و مقامات مییابیم که هدف آن، انتخاب و استعمال هر چه بیشتر لفظ در برابر معنی است و چون بیان معنی در آن مقصود نیست، راه برای هر گونه تکلّف و تصنّع در آن گشوده و هموار است» (خطیبی، 1386: 146). بنابراین، میان گلستان سعدی و مقامه تفاوتهایی بنیادین وجود دارد که اثبات میکند که سعدی خود را مقیّد به سجعبافی نکرده است و در برابر اسلوب اطناب مقامه، در گلستان شیوة ایجازی را در پیش گرفته است که از حیث لفظ، متناسب با اسلوب نثر فارسی و از حیث محتوا، مطابق با ذوق و پسند و ارزشهای فرهنگی ایرانیان است.
4ـ2) نمایش صحنه یا برابرنگاری
حالتی است که در آن، زمان داستان و زمان سخن پابهپای هم پیش میروند؛ یعنی دیرش داستان و دیرش سخن هماهنگ میشوند. از نگاه ژنت، تنها در دیالوگ (گفتگو) است که هر واژه از متن عیناً متناظر یک واژه از داستان است. بر اساس این توافق عمومی است که میتوان گفت در دیالوگ، تعادل زمانی بین زمان متن و زمان داستان برقرار میشود. در این موضع، آینهای که راوی برای بازتابانی رویدادهای داستانی، مقابل روایت خود میگیرد، آینهای تخت و معمولی است و فاصلة راوی و خواننده نسبت به آینه تقریباً یکسان است (ر.ک؛ امامی و مهدیزادهفرد، 1387: 146).
در گسترة روایتهای گلستان، مصادیق متعدّدی برای دامنههای زمانی روایتشدگی مربوط به صحنه دیده میشود، بهویژه در روایتهایی از گلستان که با محوریّت مکالمه و گفتگو پرداخت شده است، میتوان به مصادیقی از برابرنگاری اشاره کرد؛ از جمله حکایت کوتاه زیر از باب سوم که گفتگو کُلّ حکایت را در بر میگیرد:
«رنجوری را گفتند: دلت چه میخواهد؟ گفت: آنکه دلم چیزی نخواهد:
معده چو پُر گشت و شکم درد خاست |
|
سود ندارد همه اسباب راست» |
علاوه بر این حکایت کوتاه، در گلستان تعداد قابل توجّهی از حکایات، روایتی از یک «گفت و شنید» و برخی فقط روایتی از یک «گفت» هستند. این حکایتها به تفکیک بابهای گلستان عبارتند از:
جدول 4) حکایات روایی گلستان به تفکیک بابها
شمارة باب |
شمارة حکایت |
باب اوّل |
8 |
باب دوم |
1، 3، 14، 20، 21، 23، 24، 34، 37 و 47. |
باب سوم |
1، 2، 5، 7، 9، 17 و 27. |
باب چهارم |
1، 2، 5، 7، 8 و 12. |
باب پنجم |
Φ |
باب ششم |
8 |
باب هفتم |
7، 8، 13 و 17. |
اگر تمام گفتگوهای میانمتنی حکایتهای گلستان را در نظر نگیریم، میتوان گفت تعداد کُلّ حکایتهایی که در این کتاب با محوریّت مکالمه و گفتگو پرداخت شده است، حدود 5/16% است. بدیهی است که این آمار نشانگر این است که در 5/16% از متن گلستان، تعادل زمانی بین زمان متن و زمان داستان دیده میشود و شتاب روایت ثابت است.
4ـ3) نقل یا خلاصه و فشردهنویسی
حالتی از روایت است که در آن، توالی رخدادها بر مبنای گزارشی فشرده و متراکم بیان شوند (Allan Powell, 1990: 38). در حالت فشردهنویسی، ضرباهنگ زمان داستان از طریق فشردگی و تراکم متنبنیاد به دست میآید؛ یعنی زمان سخن کوتاهتر از زمان داستان خواهد بود. البتّه درجة تراکم و فشردگی هر متن در مقایسه با فشردهنویسی متن دیگر متغیّر است (ر.ک؛ قاسمیپور، 1387: 138).
راوی قصّه با بهکارگیری شگرد فشردهنویسی در گسترة روایت به تولید ساختاری در روایت دست میزند که دقیقاً نقطة مقابل مکث توصیفی است. نگاه تلسکوپی راوی در این موقعیّت، زمان گاهشماری وقوع رویداد را در روساختی بسیار فشرده به نمایش میگذارد (ر.ک؛ امامی و مهدیزادهفرد، 1387: 151). در پیکرة خطوط کلّی و به همفشردة خلاصهنویسی روایت، حرکت سیّال راوی در یک محدودة زمانی کوتاه به چشم نمیخورد و دامنة زمانی خواندن رویدادها بسیار کوتاهتر از زمان گاهشماری آن است (ر.ک؛ همان).
96% از روایتهای گلستان سعدی کوتاه هستند3. در این حکایات، نویسنده که پس از توضیح مختصر آغازین، شتاب روایت را بیشتر میکند و با معرّفی مکان، کنش، قهرمان و... با عالیترین نوع ایجاز و حُسن اثر و تأثیر، رویدادها را با شگرد فشردهنویسی ارائه میکند و این شگرد را تا فرایند پایدار فرجامین بسط میدهد. در این بخش، دامنة زمانی خواندن رویدادها بسیار کوتاهتر از زمان گاهشماری آن است. در ادامه، ضمن نقل بخشهایی از روایتهای گلستان، فشردهنویسی روایتهای او را نشان میدهیم.
در حکایت 3 از باب اوّل، توالی رخدادها در پیشرفت قهرمان داستان و حسد برادران و اقدام به نابودی وی، در قالب گزارشی فشرده و متراکم با چهار جملة زیر بیان شده است: «هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد. برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند» (سعدی شیرازی، 1374: 60).
بدیهی است در چنین روایتی، زمان سخن کوتاهتر از زمان داستان است و دامنة زمانی خواندن رویدادها بسیار کوتاهتر از زمان گاهشماری آنهاست. در بخشهای دیگر نیز این مشخصّه به صورت قابل توجّهی خود را نمایانده است، به گونهای که کاربرد شیوة فشردهنگاری در اغلب روایتها سبب شده است که دامنة زمانی خواندن رویدادها بسیار کوتاهتر از زمان گاهشماری آنها شود.
اگر به منظور بازنمایی دقیقتر شگرد فشردهنگاری در گلستانسعدی به دنبال مصداقی باشیم، میتوان به موارد زیر استناد کرد.
در حکایت 13 از باب اوّل، رخدادهای مربوط به عیش و نوش درویش پس از دریافت پول از شاه و اسراف و تبذیر او بدون ذکر جزئیّات، با جملات زیر فشردهنگاری شدهاست:
× «درویش مَر آن نقد و جنس را به اندک زمان بخورد و پریشان کرد و بازآمد» (همان: 67).
آشکار است که در این بخش از روایت، زمان گاهشماری وقوع ثروتمند شدن تا فقر درویش در روساختی بسیار فشرده ارائه شده است.
در مجموع، میتوان گفت که 96% حکایتهای گلستان به دلیل استفاده از شگرد فشردهنویسی، با شتاب مثبت روایت میشود و در آنها دامنة زمانی خواندن رویدادها بسیار کوتاهتر از زمان گاهشماری آن است.
4ـ4) حذف یا سپیدخوانی
حدّاکثر سرعت را «حذف» مینامند که در آن، هیچ فضای متنی روی بخشی از تداوم داستانی صرف نشده است (Toolan, 2001: 49)؛ بنابراین، سپیدخوانی، یعنی شکاف آشکار یا پنهان در توالی داستان برای حرکت دادن یا پراندن داستان به جلو؛ به عبارتی، مقداری از زمان مربوط به داستان است که در متن، نقل و بازنمایی نمیشود. در چنین حالتی، زمان داستان برای خود حرکت میکند، ولی سخن متوقّف میماند. سپیدخوانی بیشترین شتاب و سرعت در زمان داستان است که روایت نمیشود، ولی فهمیده میشود (ر.ک؛ قاسمیپور، 1387: 137). اگر در روایتی، سِیر زمان با چنین جملاتی نمایش داده شود: «صبح روز بعد تصمیم گرفتم با او سخن بگویم و هفتة بعد او را ملاقات کردم»، در اینجا حوادث و رخدادهای یک هفته سپیدخوانی شدهاند.
در کتاب گلستان سعدی،اغلبدر ساختار حکایتهایی با محوریّت سفر، یک دامنة زمانی نسبتاً طولانی مربوط به سفر راوی حذف میشود که با اتّکا به قراین و دلالتهای ضمنی، در ذهن مخاطب قابل بازآفرینی است. در این روایتها نیز محدودهای زمانی که برای بازآفرینی توضیحاتِ نیامده در متن یک حکایت از سوی مخاطب به کار گرفته میشود، بسیار طولانیتر از دامنة روایت شدة آن است؛ به عنوان مثال، حکایت 17 از باب پنجم با این جمله آغاز میشود: «خرقهپوشی در کاروان حجاز همراه ما بود» (سعدی شیرازی، 1374: 143). بدیهی است که حضور بیمقدّمه و بدون زمینهچینی راوی در سرزمین حجاز، حذف محدودة زمانی قابل تأمّلی را در نخستین سطر روایت، نشان میدهد. بر این اساس، آن مقدار از زمان که مربوط به جمعآوری زاد و توشة راه، گزینش کاروان، آشنایی با همسفران و طیّ طریق و رنج سفر تا رسیدن به مقصد است، در متن نقل و بازنمایی نشده است و در نتیجه، زمان سخن متوقّف مانده است و بازسازی و ترمیم اطّلاعاتِ سپیدخوانی شده بر عهدة مخاطب گذاشته شده است. علاوه بر این، در سطور نخستین حکایتهای زیر نیز این شگرد آشکار است:
جدول 5) حکایات گلستان که حذف یا سپیدخوانی در آنها دیده میشود
شمارة باب |
شمارة حکایت |
باب اوّل |
حکایتهای 3، 5، 10، 13، 14، 16، 20 و 35. |
باب دوم |
حکایتهای 5، 7، 10، 11، 12، 19»، 23، 25، 26، 30 و 41. |
باب سوم |
حکایتهای 16، 19، 22، 23 و 24. |
باب چهارم |
Φ |
باب پنجم |
حکایتهای 3، 6، 8، 9، 10، 13، 15، 16 و 17. |
باب ششم |
حکایتهای 1، 3، 4 و 5. |
باب هفتم |
حکایتهای 4، 12، 17، 19 و جدال سعدی با مدّعی. |
علاوه بر این، در آغاز بیشتر روایتهای گلستان، بخشی از صحنهها و اطّلاعات به صورت صریح در اختیار مخاطب قرار نمیگیرد و روایت با حدّاکثر سرعت ارائه میشود؛ به عنوان مثال، آغازِ حکایت30 از باب اوّل چنین است: «پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد» (سعدی شیرازی، 1374: 80).
در این حکایت، هیچ فضای متنی آشکاری برای چگونگی رسیدن به این اشارت صرف نشده است و راوی از همان آغاز بدون ارائة هیچ اطّلاعاتی سخن از کشتن بیگناهی سر میدهد. با توجّه به تعدّد شگرد حذف در آغاز حکایتهای گلستان، میتوان به درستی ادّعا کرد که این شگرد از جمله ویژگیهای ساختاری مقامهنویسی است که سعدی در گلستان، خود را ملزم به رعایت آن نموده است. نمونههای زیر از کتابهای مقامات بدیعالزّمان همدانی و مقامات حریری این حقیقت را آشکار مینماید. در مقامة «البَلخِیَّة» از کتاب مقامات بدیعالزّمان همدانیروایت چنین آغاز میشود: «نَهَضَت بِی إِلَی بَلخَ تِجَارَةُ البَزِّ فَوَرَدتُهَا وَ أَنّا بِعُذرَةِ الشَّبَابِ وَ بَالِ الفَرَاغِ وَ حِلیَةِ الثَّروَةِ»4 (عبده المصری، 1983م.: 9). در این روایت، همین که میدانیم که راوی برای تجارت به بلخ رهسپار شده است، میدانیم که طول سفر، همراهی با کاروان، خرید پارچه و... هم وجود دارند. بنابراین، طرح پرسشهایی از قبیل اینکه راوی از کجا به بلخ رفته است؟ طیّ طریق و همراهی با کاروان چه مدّت طول کشیده است؟ همسفران راوی چه کسانی بودهاند و پرسشهایی مانند این، بیمورد است. در واقع، پاسخ به ظاهر محذوف این گونه پرسشها به استناد شناخت از شگرد راوی در آغاز روایت، بازیافت و ترمیم میشوند.
در آغاز مقامة «الرّقطاء» از کتاب مقامات حریری نیز چنین مشخّصهای آشکار است، به این ترتیب که روایت با رحل افکندن و بستن در اهواز آغاز میشود و محدودة زمانی مربوط به کُلّ سفر راوی که در متن غایب است، بسیار طولانیتر از دامنة زمانی آن رخداد در عالم واقع است: «حَدَّثَ الحَارِثُ بنُ هَمَم قَالَ: حَلَلْتُ سَوقَی الأَهوَازِ. لاَبِساً حُلّةَ الإِعْوَاز»5 (حریری البصری، 1364: 205).
در این روایت نیز نه سخن از چگونگی ورود به اهواز است و نه چگونگی سکنی گزیدن در آن. مخاطب فقط میفهمد که راوی در اهواز بوده است. با توجّه به اینکه محدودة زمانی اطّلاعاتی که سپیدخوانی شده است، طولانیتر از دامنة زمان متن است، در این بخشها روایت با حدّاکثر سرعت پیش میرود.
در مجموع، میتوان گفت که آغاز 91% حکایتهای گلستان به دلیل استفاده از شگرد حذف، با شتاب مثبت روایت میشود و فضای متنی بسیار محدودی به شرح سفر راوی یا تمهید انجام کنش آغازین اختصاص مییابد. بنابراین، در آغاز اکثر روایتهای گلستان، محدودهای زمانی که برای بازآفرینی توضیحاتِ نیامده در متن از سوی مخاطب به کار گرفته میشود، بسیار طولانیتر از دامنة روایت شدة آن است.
5ـ بسامد (Frequency) در روایتهای گلستان سعدی
پیوندهای مبتنی بر بسامد، روابط میان ظرفیّتهای داستان برای تکرار و ظرفیّتهای روایت برای تکرار است (Genette, 1980: 35). این پیوندها، پیش از ژرار ژنت مورد بررسی قرار نگرفته بود (Rimmon–Kenan: 57). بسامد به رابطة بین تعداد دفعات تکرار رخدادی در داستان و تعداد دفعات روایت آن رخداد در متن میپردازد. بیان این نکته ضروری است که هیچ رخدادی در تمام جنبهها و سویههایش تکرارپذیر نیست و هیچ بخش یا زنجیرة تکرار شوندهای از متن نیز همان نیست که از قبل بوده است؛ زیرا جایگاه جدید رخداد و سخن روایی، وضعیّتی متفاوت با گذشته دارد. روابط بسامدی میان زمان داستان و زمان متن یا سخن، مبتنی بر سه امکان است که ضمن تشریح این مفاهیم در مدخلهایی مستقل، مصادیق این شیوهها در روایتهای گلستان سعدی ارائه خواهد شد.
5ـ1) بسامد مفرد یا تکمحور (Singulative)
اگر بسامد به صورت یک بار نقل کردن چیزی باشد که یک بار اتّفاق افتاده است، بسامد مفرد نامیده میشود (Herman; Vervaeck, 2005: 66) ؛ مانند وقتی که میگوییم «دیروز من زود خوابیدم». بدیهی است که این نوع تکرار در همة روایتها وجود دارد(Chatman, 1978: 79) ؛ همچنین نقل چندمرتبة چیزی که به همان تعداد مرتبه رخ داده باشد نیز از نوع همین تکرار است؛ زیرا در اینجا هم، هر بار نقلکردن یک رخداد متن، متناظر با یک بار اتّفاق افتادن آن رخداد در عالم خارج است؛ مثلاًّ در جملههای: «دوشنبه من زود خوابیدم»، «سه شنبه من زود خوابیدم» و «چهارشنبه من زود خوابیدم»، این رخداد واحد، سه مرتبه تکرار شده است و سه بار هم در عالم واقع اتّفاق افتاده است (Ibid: 79). اغلب روایتها در کتابگلستان سعدی از این ویژگی برخوردارند.
5ـ2) بسامد مکرّر یا چندمحور (Repetitive)
نوع دیگر بسامد، بسامد مکرّر است که چند مرتبه نقل کردن چیزی است که فقط یک مرتبه رخ داده است (Allan Powell, 1990: 39)؛ مثلاًّ در جملههای: «دیروز من زود خوابیدم» و «دیروز من زود خوابیدم» (Chatman, 1978: 79). ضمن این تکرارها، ممکن است راوی، تداوم و زاویة دید تغییر کند یا نکند. اگرچه خواننده در حین خواندن متن داستان با مواردی از انواع تکرارها برخورد میکند، ولی بسامد مولّفهای است که قضاوت دربارة آن در پایان روایت و با برگشت به عقب و بررسی کلّ داستان سنجیده میشود (ر.ک؛ رجبی و دیگران، 1388: 80).
حدود 2% از روایتهای گلستان سعدی6،بسامد مکرّر دارد، به این دلیل که ساختار کلّی روایتهای گلستان سعدی در هر باب، به زنجیری میماند که حلقههای آن (حکایتها) از همگسسته و در امتداد هم چیده شده است. برخی از این حلقهها روایتی از یک گفت و شنید هستند و برخی فقط روایتی از یک «گفت» هستند. هر کدام از این حلقهها تشخّصی واحد دارند. در هر حلقه، اغلب یک موقعیّت کوتاه و برشی از زندگی یک شخص روایت میشود. بنابراین، در این حجم محدود، فضایی برای بیان مکرّر رخدادی واحد وجود ندارد و اگر نکتهای چندبار در حکایتی تکرار شده، بر اساس ضرورتی از شرح حال راوی آن است؛ به عنوان مثال، به بسامد مکرّر برآمده از تکرار مضمون «گرفتن دَه دینار» از زبان امیر و مؤذّن مسجد در حکایت 13 از باب چهارم بنگرید: «ترا دَه دینار میدهم تا جایی دیگر روی. بر این قول اتّفاق کردند و برفت. پس از مدّتی، در گذری پیش امیر بازآمد، گفت: ای خداوند! بر من حیف کردی که به دَه دینار از آن بقعه بدر کردی» (سعدی شیرازی، 1374: 130).
5ـ3) بسامد بازگو یا تکرار شونده (Iterative)
بسامد بازگو، یکمرتبه نقل کردن چیزی است که در عالم واقع چند مرتبه اتّفاق افتادهاست (Herman; Vervaeck, 2005: 66)؛ مانند جملة: «در همة روزهای هفته من زود خوابیدم» (Chatman, 1978: 79). بنا به دلایل ذکر شده دربارة عدم کاربرد بسامد مکرّر در روایتهای گلستان، تنها 3% از این روایتها7 بسامد بازگو دارند.اگر به منظور بازنمایی دقیقتر بسامد بازگو در گلستانسعدی به دنبال مصداقی باشیم، میتوان به حکایت 7 از باب اوّل استناد کرد. در این حکایت، سعدی به یک مرتبه نقل کردن ناآرامیهای مکرّر غلام و ملاطفتهای صاحب او اکتفا کرده است تا ایجاز نوشتهاش را بیشتر کند: «پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده. گریه و زاری درنهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندانکه ملاطفت کردند، آرام نمیگرفت» (سعدی شیرازی، 1374: 70).
جدولها و نمودارهای زیر نشاندهندة فراوانی و درصد انحراف از سیر خطّی زمان در روایتهای گلستان است:
جدول 6) فراوانی انحراف از سیر خطّی زمان در روایتهای گلستان
بسامد |
تداوم |
زمانپریشی |
|
||||||||
بسامد بازگو |
بسامد مکرّر |
بسامد مفرد |
حذف |
فشردهنویسی |
برابرنگاری |
مکث توصیفی |
آیندهنگری |
گذشتهنگری |
انحراف |
||
5 |
3 |
176 |
160 |
169 |
29 |
40 |
3 |
41 |
فراوانی |
||
جدول7) درصد انحراف از سیر خطّی زمان در روایتهای گلستان
بسامد |
تداوم |
زمانپریشی |
|
|||||||
بسامد بازگو |
بسامد مکرّر |
بسامد مفرد |
حذف |
فشردهنویسی |
برابرنگاری |
مکث توصیفی |
آیندهنگری |
گذشتهنگری |
انحراف |
|
3% |
2% |
100% |
91% |
96% |
5/16% |
23% |
2% |
23% |
درصد |
|
نمودار 1) درصد انحراف از سِیر خطّی زمان در روایتهای گلستان
نتیجهگیری
از مجموع آنچه دربارة تمایز زمان تقویمی و زمان متن در روایتهای کتابهای گلستان سعدی گفته شد، این نتایج حاصل شد که بر اساس معیار نظم، تعداد کُلّ حکایتهای حاوی گذشتهنگری، حدود 23% و تعداد کُلّ حکایتهای حاوی آیندهنگری، کمتر از 2% است. دلیل این بسامد آن است که روایتهای گلستان، ساختاری ساده دارد که اغلب روی یک حادثه متمرکز میشود. در این حکایات، به دلیل کوتاهی حجم روایت، زمان رویداد و حوادث، کوتاه است و اغلب رخدادها در زمانی کمتر از یک روز و چند ساعت رخ میدهد و چون زمینة روایتها ثابت و محدودة زمان بسیار کم است، زمانپریشی نیز به ندرت رخ میدهد. در مجموع، میتوان چنین نتیجه گرفت که با وجود اینکه در روایتهای گلستان زمانپریشی محدود است، ولی در همان موارد اندک، تعدّد مقامههایی که با نگاهی گذشتهنگر روایت شدهاند، وجه غالب این نوع از زمانپریشی را در این کتاب به اثبات میرساند؛ زیرا اغلب پیکرة این روایتها تحت سیطرة راوی دانای کلّی است که به بیان تجربیّات گذشتة خویش میپردازد و نگاه استثماری او به ندرت امکان جهشهای زمانی را در اختیار شخصیّتهای داستان قرار میدهد.
بر اساس معیار تداوم، به بررسی جداگانة حالات مختلف دیرش زمانی داستان و سخن در روایتهای گلستانسعدیپرداختیم و به این نتایج رسیدیم که در اغلب روایتهای این کتاب، توصیفهای طولانی حضوری چشمگیر ندارد، ولی در برخی از روایات، توصیفهایی یافت میشود که سرعت روایت را کُند کردهاند. علاوه بر این، در بخشهایی از حکایات گلستان، تصویرپردازیهای موجزی موجود است که به نوبة خود کمک مؤثّری است در طولانیتر کردن دامنة زمانی خواندن این تصویر و توصیفها از دامنة تجسّم آن.
با توجّه به بررسیهای آماری، تعداد کُلّ حکایتهای حاوی توصیفهای بلند و کوتاه در این کتاب، حدود 23% است. در 5/16% از متن گلستان، تعادل زمانی بین زمان متن و زمان داستان دیده میشود و شتاب روایت، ثابت است. 96% حکایتهای گلستان به دلیل استفاده از شگرد فشردهنویسی، با شتاب مثبت روایت میشود و در آنها دامنة زمانی خواندن رویدادها بسیار کوتاهتر از زمان گاهشماری آن است. آغاز 91% حکایتهای گلستان به دلیل استفاده از شگرد حذف، با شتاب مثبت روایت میشود و فضای متنی بسیار محدودی به شرح سفر راوی یا تمهید انجام کنش آغازین اختصاص مییابد.
این بسامد، ابتکار و فردیّت سبک سعدی را در نگارش گلستان در برابر مقامههای فارسی و عربی آشکار مینماید و اثبات میکند که میان گلستان سعدی و مقامه تفاوتهایی بنیادین وجود دارد. بر این اساس، سعدی خود را مقیّد به سجعبافی نکرده است و در برابر اسلوب اطناب مقامه، در گلستان شیوة ایجازی را در پیش گرفته است که از حیث لفظ، متناسب با اسلوب نثر فارسی و از نظر محتوا، مطابق با ذوق و پسند و ارزشهای فرهنگی ایرانیان است.بر اساس معیار بسامد به این نتیجه رسیدیم که در این کتاب،اغلب روایتها از بسامد مفرد یا تکمحور برخوردارند.
حدود 2% از روایتهای گلستانسعدی،بسامد مکرّر و حدود 3% از آن، بسامد بازگو دارند، به این دلیل که ساختار کلّی روایتهای گلستان سعدی در هر باب، به زنجیری میماند که حلقههای آن (حکایتها) از هم گسسته، در امتداد هم چیده شده است. برخی از این حلقهها، روایتی از یک گفت و شنید هستند و برخی فقط روایتی از یک «گفت» هستند. هر یک از این حلقهها، تشخّصی واحد دارند؛ زیرا هر حکایت موضوع واحدی دارد و هیچ ارتباطی بین معنا و محتوای حکایتهای یک باب وجود ندارد و با جابهجا کردن حکایت سوم با چهارم و دوم با پنجم، هیچ آسیبی به ساختار اثر و معنیرسانی آن نمیرسد. در هر حلقه، اغلب یک موقعیّت کوتاه و برشی از زندگی یک شخص روایت میشود. بنابراین، در این حجم محدود، فضایی برای تکرار یک عمل یا بیان مکرّر رخدادی واحد وجود ندارد.
در مجموع، میتوان به این نتیجة کلّی رسید که حکایتهای گلستان، به رغم تکثّر و تنوّع ظاهری از نظر طرز استفاده از مؤلّفة زمان، مشابه است و اگرچه این روایتها از ساختار پیچیدهای برخوردارنیستند، ولی همان تغییرهای اندک در ترتیب زمانی نقل ماجرا، کوتاه کردن بخشی از وقایع داستان و شرح و تفصیل پارهای دیگر از روایتها و استفاده از انواع تکرار، مناسب با حجم و محتوای روایت، سبب تمایز زمان تقویمی و زمان متن در کتاب مورد نظر شدهاست.
پینوشتها
1ـ این علامت در پژوهش حاضر، نشاندهندة این مفهوم است که در باب مورد نظر، حکایتی مرتبط با آن موضوع موجود نیست.
2ـ برخی از پژوهشگران با اعتراف به تفاوتهای گلستان با مقامات حمیدی و مقامههای عربی اصرار دارند که گلستان سعدی از نظر نوع ادبی، مقامه است؛ به عنوان مثال، ملکالشّعرای بهار در کتاب سبکشناسی چنین نوشته است: «گلستان سعدی در واقع، مقامات است و میتوان آن را ثانی اثنین مقامات قاضی حمیدالدّین شمرد. امّا مقامات قاضی تقلید صِرف و خشکی است که از [مقامات] بدیعالزّمان [همدانی] و حریری شده است، ولی مقامات سعدی مقاماتی است که تقلید را در آن راه نیست و سراسر ابتکار و ابتداع و چابکدستی و صنعتگری است» (بهار، 1370: 124ـ125). این طرز تصوّر دربارة گلستان در کتاب مقامهنویسی در ادبیّات فارسی و تأثیر مقامات عربی در آن نیز چنین بیان شده است: «اگر سعدی برای کتاب خود لقب گلستان را انتخاب نمیفرمود، ناچار نام آن مقامات سعدی میبود» (حریری، 1346: 402ـ 403).
3ـ همة حکایتها به استثنای حکایتهای 4، 16 و 24 از باب اوّل، حکایتِ 28 از باب سوم، حکایتهای 16 و 19 از باب پنجم و حکایتِ 19 از باب هفتم کوتاه هستند.
4ـ تجارت پارچه مرا به سوی بلخ برانگیخت. در اوج جوانی با دلی آسوده و با زیور دارایی به آن شهر درآمدم.
5ـ حارثبن همّام روایت کرد و گفت: در حالی که لباس فقر را پوشیده بودم، در شهر اهواز فرود آمدم.
6ـ این حکایتها عبارتند از: حکایت 13 از باب اوّل، حکایت 28 از باب سوم و حکایت 13 از باب چهارم.
7ـ این حکایتها عبارتند از: حکایتهای 7 و 16 از باب اوّل، حکایت 19 از باب دوم، حکایت 9 از باب پنجم و حکایت 2 از باب ششم.