نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران
2 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران
3 دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Metaphor is one of the most important tools for transferring language from its real usage. On the other hand, today metaphor in the west is no longer specific to poetry and literature and tool for adoring the word; rather, metaphors have entered the realm of thought and cognitions and have been used from different perspectives in many sciences. In the field of poetry, the use of metaphor in human emotions has always been considered; because human emotions have always been used as a source of origin in the metaphorical structuring of various concepts in most languages and take advantage of the cultural patterns of each language. Khaghani is one of the most creative Persian-speaking poets who use novel and fresh metaphors. The purpose of this article is to study the frequency of usage of conceptual writings in Khaghani’s poetry with a permissible conceptual approach or conceptual metaphor and to analyze the data of Khaghani's poetry. In fact, the three domains of origin “change of state” “change of gaze” and “impatience” can be included in one domain of physical change. Finally, the field of origin “anger is in line” and “anger is outrage” are the most frequent field of origin for conceptualizing anger in Khaghani’s Divan.
کلیدواژهها [English]
خاقانی شروانی، شاعر سده 6 هجری از سرایندگان دشوار گوی زبان فارسی است. دشواری و غرابت، صفتی است که از دیرباز دیوان خاقانی به آن موصوف بوده است. «طریق غریب او تئوری خاص خود را دارد. وی از نخستین شاعران پارسیگوی است که رفتار هنری ویژه و سازمانمندی داشت و سخنش از بوطیقای شگفتی پیروی میکرد.» (مهدویفر، 1392) دیوان خاقانی به جهت دربرگرفتنِ اشارات نجومی، پزشکی، مذهبی (اسلامی و ترسایی و...)، اساطیری، تاریخی، رسوم و فرهنگ عامیانه و...، جایگاه والایی در ادبیات فارسی دارد و تاکنون دربارۀ هرکدام از موارد یادشده پژوهشهایی انجام شده است. با توجه به نظریههای جدید و کاربرد آن در ادبیات، لازم است متون کلاسیک و مهم عرصۀ پهناور ادبیات فارسی نیز از این زاویه بررسی شود. ازجملۀ این نظریهها استفاده از استعارۀ مفهومی در تحلیل کلام شاعران و نویسندگان با نگاهی نو است.
در نظریۀ استعارۀ مفهومی دیدگاهی از استعاره در نظر گرفته میشود که در آن ساختمان معنی استعاری صرفاً موضوع این نکته است که چگونه استعارهها از همبستگیها در تجربه یا از شباهتها بین حوزههای تجربی برمیخیزند (ر.ک: کوچش، 1398) استعاره تجربۀ بشر از کالبد، خود را با سخن او پیوند داده است. از زمان انسانهای نخستین تاکنون، انسان از بدن و تجارب کالبدی خود برای درک بهتر پدیدههای جهان اطراف خود و صحبت دربارۀ آنها بهره گرفته است. (قادری نجفآبادی و توانگر، 1392) به باور لیکاف و جانسون مفهوم بنیادین علیت نیز کاملاً استعاری یا کاملاً پیدایشی نیست و هستۀ پیدایشی مستقیمی دارد و به شکل استعاری گسترش مییابد. (لیکاف و جانسون، 1394) آنان همچنین معتقدند که حوزۀ مفهومی عواطف معمولاً ویژگیهای بارز فرهنگی و قومشناسی را نشان میدهد و در پژوهشهای بینا زبانی و بینا فرهنگی از اهمیت فراوانی برخوردار است. (زورورز و افراشی، 1392) زمانی که بهصورت استعاری دربارۀ تمایلات صحبت میکنیم یا میاندیشیم؛ درواقع متناسبترین تجارب خود را از حوزهای به حوزۀ دیگر منتقل میکنیم؛ مانند جملۀ «من تشنۀ محبت هستم.» (کوچش، 1394) درواقع مغز است که جسم را هدایت میکند و اگر استعاره در جسم وجود داشته باشد، لزوماً باید در مغز نیز باشد. زمانی که مفاهیم انتزاعی را بهصورت استعاری درک میکنیم دو گروه عصب در مغز همزمان با هم فعال میشوند؛ زمانی که یک گروه عصب (مبدأ) شروع به فعالیت میکند، گروه دیگر نیز (مقصد) فعال میشود این مطلب عبارت «عصبهایی که باهم شروع به فعالیت میکنند به یکدیگر مرتبطاند» را ایجاد کرده است. بر این اساس (جانسون، 1398) زمانی که به مفهوم انتزاعی شدت در ارتباط با وقایع، فعالیتها و حالتهایی معین فکر میکنیم در مغز نیز عصبهای مربوط بهشدت و حرارت، بههمینترتیب همزمان با یکدیگر فعال میشوند. بهاینصورت، زمانی که به مقادیر انتزاعی مانند قیمتها میاندیشیم، آن دست از عصبهای مربوط به مقدار و نیز محور عمودی (بالا و پایین) در مغز باهم فعال میشوند. این جهتها بر اساس تجربههای جسمانی و فرهنگی ما شکل میگیرند. (لیکاف و جانسون، 1394) فعالیتِ همزمانِ گروههای عصبی باعث بروز استعارههای مفهومی نخستین، ازجمله «شدت حرارت است» و «بیشتر بالاست» میشود. استعارههای مفهومی مجموعهای از اعصاب در نقاط مختلف مغزند که از طریق مدارهای عصبی به یکدیگر متصل شدهاند. گروههای عصبی موجود در نقاط مختلف مغز، همان حوزههای مبدأ و مقصداند و مدارهای عصبی که آنها را به یکدیگر متصل میکنند نگاشتاند. (لیکاف و جانسون، 1397) برای یادگیری یک استعاره، بین نواحی مختلف مغز پیوندهای عصبی مناسب به وجود میآید. بدین ترتیب غلبۀ احساسات بر جسم اثر خود را نمایان میسازد.
دربارۀ مفهومسازی خشم و کاربرد استعاری آن از دیدگاه شناختی پژوهشهایی انجام شده است. ازجمله میتوان به کوچش (1981) اشاره کرد که در آن تلاش کرد تا سه مفهوم احساسی خشم، غرور و عشق را ارزیابی کند. وی در پایان به این نتیجه میرسد که ساختار مفهومی مرتبط با این احساسات شامل چهار بخش است: 1-نظام استعارهها، 2-نظام مجازها، 3-نظام مفاهیم مربوط 4-مقولۀ الگوهای شناختی که یک مدل پیشنمونهای در مرکز آن دارد. این برداشت با دیدگاه قدرتمند ساختار مفاهیم در زبانشناسی، روانشناسی و مردمشناسی مغایرت دارد؛ زیرا بر اساس آن دیدگاه ساختار یک مفهوم برمبنای تعداد کمی از بخشهای حسی شکل میگیرد. لیکاف و کوچش (1987) در تحقیقی به بررسی اصطلاحاتی که برای بیان خشم در زبان انگلیسی آمریکایی به کار میرود پرداختهاند. آنها بر این باوراند که احساسات ساختار مفهومی بسیار پیچیدهای دارند و ساختار قاعدهمندی برای تمام اصطلاحات بهکاررفته برای خشم وجود دارد. یو (1995) عبارتهای استعاری خشم و شادی در دو زبان انگلیسی و چینی را باهم مقایسه کرده است. در پایان بر این باور است که زبانهای انگلیسی و چینی استعارههای مفهومی اصلی مشترکی دارند. کوچش (1995) استعارههای موجود برای خشم را در 4 زبان انگلیسی، مجاری، چینی و ژاپنی بررسی کرده و از زبانهای دیگر مانند کاتالوگ و زولو نمونههایی ذکر کرده است. کوچش به ذکر دلایل روانشناختیای مبنیبر جسمیشدگی استعارهها؛ ازجمله خشم میپردازد. وی سپس بیان کرده است که در زبانشناسی شناختی، استعاره شامل یکسری انطباقهای مفهومی یا نگاشتها میان دو حوزه مبدأ و مقصد است. ماتسوکی (1995) شواهدی از زبان ژاپنی میآورد که نشان میدهد احساس ساختار دارد. این بررسی تحلیل کوچش از احساسات در زبان انگلیسی آمریکایی را که نتیجۀ مشابهی گرفته است، تأیید میکند. این تحقیق بهطور مفصل مفهوم خشم در زبان ژاپنی را توضیح داده است و شیوههایی را خشم بهواسطۀ آن در زبان انگلیسی آمریکایی و ژاپنی مقایسه میکند. ضمن اینکه روی جنبههای مشترک و منحصربهفرد فرهنگی تأکید دارد.
کوچش (2000) در مقالهای مینویسد، برخلاف جهانی بودن تجربۀ جسمانی که بر اساس آن بسیاری از استعارههای عاطفی همچون [انسان خشمگین ظرفی درفشار است] را میسازیم، در بسیاری از مفهومسازیهای استعاری عواطف شاهد جهانیبودن آنها هستیم، بهایندلیل است که قابگیری و کانون تجربی قلمرو مبدأ از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. صراحی و عموزاده (1392) به بررسی استعارههای مربوط به عاطفۀ خشم در زبان فارسی و انگلیسی بر اساس الگوی شناختی- زبانی لیکاف و کوچش پرداختهاند. دستاورد این تحقیق حاکی از آن است که شباهتها و تفاوتهای فراوانی میان استعارههای خشم در زبان فارسی و انگلیسی وجود دارد. ساسانی و ملکیان (1393) در تحقیقی به بررسی مفهومسازی خشم در زبان فارسی پرداختهاند و چگونگی مفهومسازی خشم در زبان فارسی به کمک استعاره را بررسی کردهاند؛ در این تحقیق از بین مجموعهای از جملههای گویشوران فارسیزبان شهر تهران سالهای 90-91 گردآوریشده و حوزۀ مبدأ بهکاررفته در آن با حوزۀ مبدأ معرفیشده از سوی لیکاف مقایسه شدهاند. درنهایت، استعارهها بر اساس الگویی که کوچش برای تقسیمبندی استعارۀ احساس ارائه داده است به سه دسته تقسیم کردهاند و در پایان به این نتیجه رسیدهاند که خرابی/ویرانی با بیشترین میزان فراوانی و پسازآن آتش/گرما، تغییر فیزیولوژیکی و رفتار/ واکنش حیوانی، با نسبت فراوانی برابر، در جایگاه بعدی رایجترین حوزههای مبدأ برای مفهومسازی خشم در زبان فارسی است. دستاورد تقسیمبندی استعارهها نیز چنین بوده است که بیشتر استعارهها واکنش احساسی حاصل از بروز حس خشم را بازنمایی میکنند. همچنین بر تأثیر باورهای فرهنگی در انتخاب حوزههای مختلف در جوامع گوناگون و حتی درون یک جامعه تأکید دارند.
مولودی، کریمیدوستان و بیجنخان (1394)، در تحقیقی به بررسی مفهومسازی استعاری حوزۀ مقصد خشم بر اساس نظریۀ استعارۀ مفهومی به روش پیکرهبنیاد تحلیل الگوی استعاری بر روی پیکرۀ همشهریِ دو پرداختهاند. پس تجزیهوتحلیل دادهها، 42 حوزۀ مبدأ برای «خشم» شناسایی کردهاند و مقایسهای بین نتایج بهدستآمده از پژوهش با پژوهشهایی که به روش سنتی به گردآوری دادههای حوزۀ خشم در زبان فارسی پرداختهاند، برتری روش پیکرهای پژوهش خود را تأیید کردهاند. در پایان، پس از بررسی تطبیقی مفهومسازی خشم بین دو زبان فارسی و انگلیسی مشخص کردهاند که بسیاری از حوزههای مبدأ پرتکرار در دو زبان مشترکاند و برخی تنها در زبان فارسی وجود دارند و دلیل پارهای از این تفاوتها را مشخصههای فرهنگی مربوط به دو زبان میدانند.
طی دو دهۀ گذشته، زبانشناسی شناختی تا جایی رشد کرده است که اکنون برنامههای دانشگاهی در زمینۀ زبان، بدون توجه به آن، چیزی کم دارد. (لی، 1397) ویژگی عمدۀ زبانشناسی شناختی جایگاه معنی است؛ شناختیها استدلال میکنند که ساختارِ زبان بازتاب مستقیمِ شناخت به این مفهوم است که هر عبارتِ زبانی خاص وابسته به شیوۀ خاص مفهومسازی یک موقعیت معین است. شناختیها بر این باورند که هرچند ممکن است اصول جهانی حاکم بر طراحی همۀ زبانها وجود داشته باشد، درنهایت این اصول ریشه در شناخت دارند. در این پژوهش سعی بر این است تا نظریۀ استعارۀ مفهومی عاطفۀ خشم در شعر کلاسیک شاعر قرن ششم، خاقانی شروانی بررسی شود. اصطلاح شناختی برای جنبههایی از نظام حسی- حرکتی به کار گرفته میشوند که در توانایی انسان برای مفهومسازی و خرد مؤثر باشند. (لیکاف و جانسون، 1397) اصلیترین ادعای رویکرد زبانشناسی شناختی این است که استعاره نهتنها در زبان، بلکه در افکار وجود دارد. پرسش پژوهش این است که حوزه مبدأ و مقصد بیشتر به چه منظوری در اشعار خاقانی به کار گرفته شده است. با بررسی اشعار خاقانی در حوزۀ عاطفۀ خشم میتوان به این نتیجه رسید که حدود 160 بیت مربوط به واژۀ خشم و مترادفات آن است؛ درحقیقت، خشم در زبان خاقانی از حوزههای مبدأ «خشم گرما است» خشم نیرو (قدرت وادارنده) است؛ خشم مادۀ خوراکی (ناخوشگوار) است؛ خشم بیتابی است؛ خشم در خطشدن است و... است که در پایان 19 حوزۀ مبدأ برای آن یافت شد و درنهایت حوزۀ مبدأ «خشم درخطشدن است» و «خشم طیرگی است» بهعنوان رایجترین حوزۀ مبدأ برای مفهومسازی خشم، بیشترین بسامد را در دیوان خاقانی دارند.
استعارهها جزء جداییناپذیر زبان و اندیشۀ روزمرۀ ما است. هم زبان روزمره و هم نظام مفهومیای که ما برای مقاصد روزمره به کار میبریم از استعارههای زبانی و استعارههای مفهومی متناظر استفاده میکنند که در زیربنای استعارههای زبانی قرار دارند. استعاره را بهصورت درک یک حوزۀ مفهومی استعارههای مفهومی متشکل از مجموعههایی از تناظرها یا نگاشتهای منظم میان دو حوزۀ تجزیه است و معنی هر عبارت استعاری خاص که یک استعاره مفهومی زیربنایی را محقق میسازد مبتنیبر چنین تناظرهایی است؛ چون استعارههای مفهومی و نگاشتهای آن بهراحتی دسترسپذیرند. سخنگویا/مفهومسازان در جریان ارتباطات روزمره، هرزمان به معنیهای مبتنیبر این نگاشتها نیاز داشته باشند، میتوانند آنها را به کار ببرند. (کوچش، 1398) ارتباط و مفهومسازی به کمک استعاره حاصل مجموعه استعارههای از پیش موجود است که به یک مجموعه معنای از پیش موجود منجر میشود. اینجا استعارۀ مفهومی، استعاره در مفهوم سنتیاش نیست و نباید آن را فرآیندی دانست که واحدی را برحسب مشابهت جایگزین واحد دیگری میکند. (صفوی، 1396) ازآنجاکه «مردم برمبنای تجربههای بدنی خود دربارۀ جهان، دانش کسب میکنند و دربارۀ جهان مفهوم میسازند.» بازنمودهای ذهنی ناشیاز این تجارب بدنی در فعالیتهای اجتماعی ما حک میشود و این امکان فراهم میشود که جنبههای مختلف جهان را با دیگران به اشتراک بگذاریم. (کوچش، 1398) در نظریۀ استعارۀ مفهومی، استعاره در معنای وسیعتر بهمثابۀ مفهومسازی یک حوزه از تجربه برحسب حوزۀ دیگر تعبیر میشود. حوزهای از تجربه که برای درک حوزۀ دیگر به کار میرود از حوزهای که میخواهیم آن را درک کنیم نوعاً فیزیکیتر، تجربۀ آن مستقیمتر و شناختهشدهتر است؛ حوزۀ دوم انتزاعیتر، تجربۀ آن غیرمستقیمتر و کمتر شناختهشده است. در دیدگاه زبانشناسی شناختی حوزۀ فیزیکیتر و عینیتر را حوزۀ مبدأ و حوزۀ انتزاعیتر را حوزۀ هدف (مقصد) مینامند. حوزههای تجربه در ذهن با مفاهیمی که بهصورت چارچوبهای ذهنی یا مدلهای شناختی داده میشوند بازنمایی میشوند. نظر اصلی دربارۀ استعاره این است که افکار انتزاعی برگرفته از همبستگیهای تجارب جسمانیاند که منجربه روابط عصبی خوشساخت در مغز میشود. در زبانشناسی شناختی، استعاره مجموعهای از مطابقتهای مفهومی یا در اصطلاح دقیقتر، نگاشت بین دو حوزۀ مفهومی مبدأ. مقصد است. (کوچش، 1394) مطابقت بین یک حوزۀ مبدأ با یک حوزۀ مقصد یک استعارۀ مفهومی را ایجاد میکند. بسیاری از استعارههای مفهومی خود را در اصطلاحات زبانی روزمره بروز میدهند. استعاره یک محیط مهم است که از طریق آن تصویربرداری خاصی بر صحنۀ خاصی تحمیل میشود. این مفاهیم، در برهمکنشِ با همدیگر، پیآمدهای مهمی برای فهمِ ماهیت ارتباط دربر دارند. (لی، 1397) برای نمونه استعارۀ مفهومی «خشم مایع داغ داخل ظرف است» را میتوان در گروهی از اصطلاحات استعاری زبان، نظیر «از خشم جوشیدن» و «قلقل زدن» و «از خشم در فوران بودن» و... نشان داد. نگاشت اصلی یا مجموعه انطباقات که آن استعارۀ مفهومی که اساس ایجاد این عبارات است را ایجاد میکند شامل موارد زیر است:
مبدأ: مایع داغ داخل ظرف |
|
مقصد: خشم |
ظرف فیزیکی |
|
جسم فرد خشمگین |
درجه حرارت مایع |
|
شدت خشم |
علت افزایش حرارت مایع |
|
علت خشم |
بر پایۀ نظریۀ استعارۀ شناختی زبان عادی و زبان ادبی در مفهومسازی مفاهیم از جهاتی شبیه به هم و از جهاتی با هم متفاوتاند. (پورابراهیم، 1392) در استعارۀ مفهومی خشم مایع داغ داخل ظرف است از چهار استعارۀ مفهومی موجود دربارۀ شدت، دستِکم سه مورد تشکیل استعارۀ ترکیبی مذکور دخیل بودهاند؛ یعنی حرارت، مقدار و سرعت. اگر خونسردیمان را از دست بدهیم، خیلی خشمگین خواهیم شد. بالا آمدن کفر شخص نسبتبه چیرهشدن خشم بر او یا دربر گرفته شدنش بهوسیلۀ خشم نشاندهندۀ شدت کمتری از خشم است و شدت عصبانیت کسی که در خشم خود میسوزد از شخصی که از خشم گُر گرفته بسیار بیشتر است. گاهی برای واژهای استعارۀ مفهومیای به کار گرفته میشود؛ درحالیکه آن واژه در عبارت مدّنظر به کار گرفته نشده است؛ برای نمونه عبارت استعاری «حسابی جوش آورده بود.» مفهومسازی در حوزۀ خشم را مینمایاند؛ ولی واژۀ خشم یا سایر واژههای همحوزۀ آن در این عبارت استعاری بهکار نرفته است (افراشی، 1397) فوران خشم نشاندهندۀ عصبانیتی در مقیاس فاجعهای مهیب است. استعارههای کاملاً سادۀ مکانی که ریشه در روابط پایه تجارب بشری دارند در این استعارۀ ترکیبی با یکدیگر کاربرد مییابند و آن را به استعارۀ بسیار عادیای از خشم تبدیل میکند. (کوچش، 1394) به اعتقاد لیکاف و جانسون بدنمندی انسان بر ساختار مقولات ادراکشده ازسوی او تأثیر میگذارد. این مقولهها محصول تجربۀ بدن در مواجهه با جهان است و بخشی از فرآیندی است که بدن و مغز انسان دائماً درگیر آن است. (افراشی، به نقل از لیکاف و جانسون، 1395) روانشناسان شناختی یکی از اولین آزمایشهایی که در جهت نشان دادن صحت استعارههای مفهومی و اینکه آنها نهتنها در زبان، بلکه در نظام ادراکی ما وجود دارند را ریگیبز و همکارانش انجام دادهاند. در این آزمایش، از شرکتکنندگان درخواست شد تا از اصطلاحاتی مانند (از خشم به سقف خوردن، جوش آوردن و از کوره دررفتن) تصویر ذهنی ایجاد کنند و پاسخهای آنان تشابه فراوانی داشته است. آنان اظهار کردند در اصطلاحاتی نظیر از خشم منفجرشدن، علت از دست دادن کنترل خشم فشاری درونی است و این امری غیر ارادی و شدتدار است. (کوچش، 1394) اگر بعضی از انواع استعارههای مفهومی برگرفته از تجارب جسمانی جهانی باشند، باید دستِکم بهصورت بالقوه در بسیاری از زبانهای سراسر جهان نمود پیدا کنند. این استعارهها با توجه به تجارب جهانیای که بر اساس آنها ایجاد شدهاند بهطور بالقوه میتوانند جهانی باشند، اما نباید توقع داشته باشیم که در تمام زبانها نمود یابند.
3-1. عواطف
عواطف انسان اساساً پایه و مبنای زیستی دارند، دور از انتظار نیست که بتوان دستِکم برخی استعارههای مفهومی را در بسیاری از زبانها یافت؛ چراکه بعضی از انواع استعارههای مفهومی برگرفته از تجارب جسمانی جهانیاند و دستِکم بهصورت بالقوه در بسیاری از زبانهای سراسر جهان نمود پیدا میکنند. به اعتقاد جانسون عواطف حاصل نظارت بدن بر تغییر در حالتهای خود است که حتی در استدلال انسان نیز نقش مهمی بازی میکند. (جانسون، 1397) طبق آنچه در علوم شناختی مرسوم است، اصطلاح در غنیترین معنی برای توصیفِ ساختارهای ذهنی به کار گرفته میشود؛ که شامل زبان، معنی، ادراک، نظامهای مفهومی و خرد است و این نظامهای مفهومی و خرد انسان برخاسته از بدن است. (لیکاف و جانسون، 1394) استعارههای جسمانیشده بر اساس تجارب جهانی، لزوماً نباید در تمام زبانها یافت شوند، بلکه این استعارهها با توجه به تجارب جهانیای که بر اساس آنها ایجاد شدهاند بهطور بالقوه میتوانند جهانی باشند. (کوچش، 1394) ممکن است چندین زبان غیرمرتبط برای مفاهیم احساسی، چندین استعارۀ مفهومی مشترک داشته باشند. شادی یکی از این مفاهیم است. در انگلیسی استعارههای مفهومی فراوانی برای شادی وجود دارد؛ که از میان آنها سه استعاره از اهمیت ویژهای برخورداراند. این سه استعاره عبارتاند از شادی بالا است. شادی نور است. شادی مایعی داخل ظرف است. نینگ یو، زبانشناس چینی، دقیقاً همین استعارههای مفهومی را در زبان چینی یافته است. اینکه این سه استعاره عیناً در سه زبان وجود دارند، موضوع قابلملاحظهای است؛ زیرا زبانهای انگلیسی، چینی و مجارستانی به خانوادههای زبانی متفاوتی تعلق دارند و نمایندۀ فرهنگهای بسیار متفاوتی در جهاناند که احتمالاً در زمان پیدایش این استعارههای مفهومی چندان ارتباطی با یکدیگر نداشتهاند.
در هر فرهنگ، زبان نهتنها بهواسطۀ استعدادهای عمومی و فطری بشری شکلگرفته است؛ بلکه تجارب اجتماعی –فرهنگی و جسمانی نیز در این زمینه نقش عمدهای دارند و این دمسازی زبان و فرهنگ و حاکمیت فرهنگ بر زبان آغازگری بر زبانشناسی فرهنگی است. (قادری نجفآبادی و توانگر، 1392 به نقل از پالمر) زبانشناسان شناختی مدعیاند که استعارههای ساده یا نخستین بهدلیل تجارب جسمانی مشابه در جهان ایجاد شدهاند.
زمانی که شاد هستیم بیشتر به بالا بودن، در حوالی چرخیدن، فعال بودن و بالا و پایین پریدن تمایل داریم تا ایستا و منفعل بودن. هنگامیکه شاد هستیم چشمان ما میدرخشد و لبخند میزنیم؛ همچنین، در حس شادی، نور و درخشش از تاریکی قابللمستر است. (کوچش، 1394)
3-1-1. خشم
طرحواره تصویری مبنای توضیح بدنمندی ذهن و معنا قلمداد میشود؛ لیکاف و جانسون بر این باوراند شناخت حوزههای مفهومی ذهنی مبنایی استعاری دارد و نظام مفهومی فراوردۀ کنش مفهومسازی استعاری است. این نظام مفهومی، نقش اصلی در تبیین واقعیتهای روزمرۀ زندگی دارد؛ ازآنجاکه این نظام ساختاری استعاری دارد، شیوۀ اندیشیدن، تجربه اندوختن و عمل کردن بشر نیز زیربنای استعاری دارد. کوچش، معتقد است؛ دربارۀ مفهوم خشم در استعارۀ مفهومی فرد خشمگین ظرف تحتفشار است نیز قضیه به همین صورت است. این استعاره برای نخستینبار در زبان انگلیسی به دست لیکاف و کوچش مطالعه شد. تو خون مرا به جوش میآوری. کمتر جوش بزن. سرش از خشم منفجر شد. در تمام این زبانها استعارۀ ظرف و بهویژه ظرف تحتفشار، چه با حرارت و چه بدون آن به چشم میخورد. نگاشتهای استعارۀ ظرف تحتفشار برای خشم شامل موارد زیر است:
ظرف حاوی مواد یا اجسام |
|
فرد خشمگین |
مواد یا اجسام داخل ظرف |
|
خشم |
فشار مواد یا اجسام داخل ظرف |
|
شدت فشاری که خشم به فرد خشمگین وارد میکند. |
علت فشار |
|
علت نیروی خشم |
نگاهداشتن مواد یا اجسام داخل ظرف |
|
کنترل خشم |
فشار مواد یا اجسامی که داخل از ظرف بیرون میریزد |
|
بیان خشم |
کوچش چنین استدلال میکند که این نگاشتها حالتی از خشم را بروز میدهند؛ در این حالت نیرویی که در شخص وجود دارد سبب میشود که از فرد اعمال خاصی سر بزند ولی باید سرکوب شوند. «علت، توان، بیان قدرتی» بدون در نظر گرفتن استعارۀ ظرف تحتفشار، بهصورت یک رمز و راز و رخدادی تصادفی باقی میماند. این استعاره، به کمک نگاشتهای دقیق خود ساختار منسجمی برای مفاهیم «خشممانند» گوناگون در زبانهای مختلف ایجاد میکند. استعارۀ ظرف تحتفشار باعث بروز مجموعهای از استلزامهای استعاری میشود. در زبان انگلیسی این استلزامها از این قرارند: زمانی که شدت خشم افزایش یابد، مایع بالا میآید: فشار خشم وجودش را به غلیان انداخت. داشت از خشم منفجر میشد. بسیاری از این استلزامها در چندین زبان مشترکاند.
حرارت بدن نمایانگر خشم است.
فشار درونی نمایانگر خشم است.
سرخی چهره و گردن نمایانگر خشم است. این مجازهای مفهومی نشاندهندۀ فرضیات قومی افراد دربارۀ بیشتر سازوکارهای فیزیولوزیک خشم است. در دیدگاه کوچش پاسخهای فیزیولوژیکی و بیانی که مانند کنایه در زبانها رمزگذاری میشوند ممکن است به مفهومسازی مشابه خشم و همتاهای آن در فرهنگهای مختلف منجر شده باشد. (کوچش، 1398) بخش دیگری از انگیزۀ این کار ممکن است این باشد که این فرهنگها و شاید فرهنگهای دیگر، بدن انسان را طرفی تعبیر میکنند که نوعی مایع داغ در آن وجود دارد؛ مثلاً خون میتواند بر ظرف فشار آورد.
دادههای پژوهش حاضر باهدف بررسی استعارههای مفهومی خشم در دیوان شعر خاقانی شاعر صاحب سبک سدۀ ششم استخراجشده است. در حوزۀ ادبیات کلاسیک بر روی استعارههای عواطف تاکنون تحقیقی انجامنشده است؛ بهویژه در اشعارِ سبک مصنوع؛ بههمیندلیل نگارندگان با محدودیتهایی روبهرو بودهاند؛ ازجمله اینکه استعارههای مفهومی در زبان روزمره کاربرد بیشتری نسبتبه زبان شعر دارند و سرآغاز و معرفی این استعارهها با کتاب «استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم» لیکاف و جانسون بوده است. دیگر اینکه زبان مادری شاعر فارسی نبوده است و دیگر اینکه بر اساس تحقیقات ضیاءالدین سجادی زبان یا گویش (لهجه) مردم آذربایجان، آذری بوده که از شاخههای فارسی قدیم است و آن را فهلوی نیز گفتهاند؛ پس شاعران و گویندگان قدیم آذربایجان و نواحی ارّان و شروان، فارسی دری را از کتابها فراگرفته و در حقیقت زبانشان در شاعری و نویسندگی، فارسی کتابی و درسی بوده و با گویش و زبان محاورهای آنها فرق داشته است. (سجادی، 1384) از آن گذشته، شاعر دعوی ابتکار و نوآوری دارد و بهوفور از صنایع بیانی و بدیعی و طب و نجوم و سایر علوم در اشعارش به کار گرفته و آن را بسیار متکلف و مصنوع ساخته است. حال با توجه به دلایل ذکرشده موانعی وجود دارد که بررسی استعارههای مفهومی را با دشواری روبهرو میکند. باوجوداین نگارندگان به استخراج و بررسی نمونههای موجود در دیوان پرداخته است؛ ابتدا اشعار با شیوۀ تحلیل دستی استخراجشده؛ این ابیات شامل تمام ابیات فارسی دیوان خاقانی بوده است و در آن ابیات حوزۀ عاطفی خشم به کار گرفته شده است. در پایان پس از تعیین حوزۀ مبدأ و مقصد، میزان فراوانی هر حوزه نشان داده شده است.
4-1. استعارههای مفهومی خشم
از میان مجموعه داده استخراجشده، 163 بیت به استعاره مفهومی خشم پرداخته که بیشترین حوزۀ مبدأ آن مربوط به حوزۀ «خشم آتش است» بوده است. علاوهبرآن، حوزۀ دیگری در این قلمرو دیده میشود و آن «خشم گرما است».
یکی از اصول اساسی زبانشناسی شناختی، شناخت و درک عواطف و احساسات از طریق پدیدهای فیزیکی و ملموس است و از آن با نام «جسمیشدگی» یاد میکنند. درواقع انسان برای درک بهتر احساسات و عواطف که جنبۀ انتزاعی و ناملموس دارد، به دنبال مبنای فیزیکی و ملموس در جهان تجربی اطراف خود است. در ابیات زیر خشم بهعنوان یک احساس در حوزۀ مقصد بهوسیلۀ جسم مادیای چون: «آتش»، «گرما»، «نیرو» «حیوان» در حوزۀ مبدأ مفهومی شده و ارائه داده میشود.
*خشم گرما است.
در این استعارۀ مفهومی بدن انسان بهصورت ظرفی مجسم میشود که احساسات گوناگون؛ ازجمله خشم، اندوه، شادمانی و... را میتوان در آن ریخت. زبانشناسی شناختی معتقد است علاوهبر شباهتهای عینی از پیش موجود، استعارههای مفهومی بر پایۀ مجموعهای از تجربیات بشر شکل گرفتهاند و آنها رخدادهایی است که ریشه در تجربیات ما دارند. (کوچش، 1393)
ولی بجوشم ازین خامپوش یکسبلت مرغان بر در به پای، عنقا در خلوهجای اگر بوی خشمش برد، مغز دریا پیش کآید تف خشم، به طلب بوی رضاش |
|
قراطغانشه پشمین گه طعان و ضراب (خاقانی، 1387: 53) فاخته با پردهدار گرمشده در عِتاب (همان: 203) تیممگهی در بیابان نماید (همان: 131) کز رضاش آب و گل بوالبشر آمیختهاند (همان:120) |
در ابیات بالا خشم مانند مایع درون ظرف جسم است که از شدت گرما به جوش آمده و لبریز شده است؛
در این نمونه، عشق برمبنای حوزۀ مفهومی جوشیدن دریافت میشود. تحقیقات انجامشده در زبانهای مختلف نشان میدهد، مجموعهای از حالتهای عاطفی و جسمانی؛ بهویژه آنهایی که دارای برانگیختگی بیشازحد است؛ ازقبیل بیصبری، خشم و عشق برحسب حرارت درک میشود. (افراشی، به نقل از تیلر، 1990) درضمن عواطفی چون خشم، عشق و شادی در جهت بالا روان میشوند و میتوانند فوران کنند و لبریز شوند. به باور کوچش وقتی شخص را «زودپز در آستانۀ انفجار» مینامند، این استعارۀ کاملاً مکانیکی خشم را بهمثابۀ فردی ناتوان در هرگونه قضاوت بخردانه و منطقی به تصویر میکشد و خشم را رفتاری کاملاً خطرناک توصیف میکند. (کوچش، 1393) در بیت سوم خشم دارای بو است به گونهای که یک شمّه از آن چنان گرمای شدیدی دارد که میتواند دریا را به بیابان تبدیل کند.
*خشم نیرو (قدرت وادارنده) است
فلدمن برای بیان علیّت؛ که به عبارتی واژههای سیاه علیّت را بیان میکنند، نمونههایی مانند شلوغی سرم را به درد آورد، ذکر کرده است. در ابیات زیر علیّت بیان شده است، نه یک مفهوم از آن. با استفاده از استعارههای علتها نیرو است، حالتها محلاند و تغییر حرکت است، همۀ اینها را میتوان برای بیان علیّت به کار برد. (فلدمن، 1397) بهعبارتی شاعر خشم و ظلم را نیرویی برای اهریمن شدن دانسته است. در ابیات دیگر نیز دلیل انجام دست بوسیدن انصاف و سهو انداختن بر دل دانا را نیرویی برای انجام کار دانسته است.
مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم |
|
در عدم نه روی کآنجا بینی انصاف و رضا (خاقانی، 1387: 2) |
ز بأسش زمان دست انصاف بوسد |
|
ز جودش جهان مست احسان نماید (همان: 131) |
گفتم که آفتاب کفی، سهمم اوفتاد |
|
سهم تو سهو بر دل دانا برافکند (همان: 139) |
*خشم مادۀ خوراکی (ناخوشگوار) است.
یوسف من گرگمست، بادهبهکف صبحفام |
|
وز دو لبِ بادهرنگ، سرکهفشان در عتاب (همان: 214) |
گر برای شوربایی بر در اینان روی |
|
اوّلت سکبا دهند از چهره، آنگه شوربا (همان: 70) |
روی ساقی خوانِ جان، وز چهره و گفتار و لب |
|
هم نمک، هم سرکه، هم حلوا ز خوان انگیخته (همان: 1238) |
گریۀ تلخ صراحی، ترک شکرخنده را |
|
خوشترش چون طوطی از خواب گران انگیخته (همان: 1238) |
در این بیت خشم خوراکی ناگواری است که خوردنش آزاردهنده است. در این بیت و ابیات نظیرش نگاشت قلمروی مقصد (غم) بر قلمرو مبدأ خوراکی نشان داده شده است. فرآیند شناخت در ذهن بر پایۀ طرحواره استوار است که مانند شبکهای فراهم آمده از ساختارهای آگاهی و دانش، نحوۀ فعالیت ذهن را تعیین میکند. این طرحواره اساساً زمینهای است برای معنابخشیدن به تجربهها، حوادث شخصی، موقعیتها یا عناصر زبانی لازم است. (فتوحی، 1391) ترشرویی در فرهنگ فارسی ترشروی را اخمو و گرفته معنی میکنند و معادل عبوس عربی است. شاعر برای نشان دادن خشم در این ابیات آن را به کار گرفته است، شاید به همین دلیل است که اخم کردن و چین به پیشانی انداختن را با مزۀ ترش بیان کردهاند. وقتی انسان مزۀ ترشی را میچشد، چهرهاش در هم میرود و چین اخم در چهرهاش نمایان میشود. به همین دلیل شاعر مزۀ ترش را برای نشان دادن این عاطفه بهکاربرده است.
*خشم بیتابی است
در این استعاره خشم نوعی حالت فیزیکی و روانی است که با تأثیر بر روان انسان باعث بروز حالتهای فیزیکی و جسمانی نیز میشود. در بیت زیر خاقانی میگوید: ای دل هرچند ستم دهر قابلتحمل نیست؛ اما تو خشمگین مشو (تافته) و تحملکن. علاوهبر بیتابی حالت بار بودن خشم را نشان میدهد؛ و میتوان گفت خشم باری است که سنگین که باعث خمیدگی میشود.
هان ای دل خاقانی اگرچه ستم دهر |
|
برتافتنی نیست، مشو تافته، برتاب (خاقانی، 1387: 57) |
*خشم در خطشدن است
در خطشدن در شعر خاقانی و کلاً متون کلاسیک به معنای خشمگین شدن است. احتمالاً کنایه از گره بر جبین زدن است؛ اما پیشینۀ تاریخی آن بر ما معلوم نیست؛ همچان که کنایاتی همچون دندانگرد به معنای حریص و سختگیر در معامله؛ و آبدندان؛ به معنای گول و احمق و نادان. در ابیات زیر میتوان آن را واکنش فیزیکی دانست.
وگر ز ظلم گله کردم، مشو در خط |
|
نه منصفی؟ قسم نو شنو به فصل خطاب (همان: 231) |
خط در خط عالم کش و درخط مشو از کس |
|
دل طاق کن از هستی و بر طاق نه اسباب (همان: 58) |
لیک از آن درخطم که از خط تو |
|
نافهها رایگان همیریزد (همان: 468) |
ور زمن باتو بدی گفت کسی |
|
مشو اندر خط کان گفته خطاست (همان: 55) |
با او سخن کنار گفتم |
|
در خط شد و کار برنیامد (همان: 598) |
از محنت خاقانی بس بیخبری ویحک |
|
دانم نشوی درخط گر بیخبرت خوانم (همان: 637) |
*خشم دیو (خوی حیوانی) است
خشم را میتوان موجب دیودلی به معنای گستاخی و دلیری کردن دانست. دیو نماد انجام کارهای غیرعقلانی است و شاید دیوانه از دیو مشتق شده باشد و پسوند (انه) نوعی پسوند نسبت باشد و فرد خشمگین که کارهای دور از خرد انجام میدهد به دیو مانند کرده است. خاقانی برای نشان دادن حوزۀ مبدأ خشم دیودلی را آورده است.
دیودلی میکنند بر سر خاتم |
|
خاتم جمشید داشتن نه گزافست (همان: 86) |
پیش کز آسیب روز برد و یک افتد صبوح |
|
دیودلی کن بدزد از فلک این یک دو دم (همان: 259) |
بامدادان نفس حیوان کرده در قربان منی |
|
لیک قربان خواص از نفس انسان دیدهاند (همان: 94) |
*خشم شکننده است
در بیت زیر خشونت و خشم است که باعث شکستن دندان زحل شده است؛ بنابراین خشم را یا همان کار خشونتآمیز دندان شکستن را در جایگاه حوزۀ مبدأ آوردهایم.
از دو سندان چاردندان زحل درهم شکست |
|
جفتهای کز نیم راه آسمان افشاندهاند (همان: 110) |
* خشم زهر کشنده است
در این بیت خشم ضمن اینکه دارای حرارت و گرما نشان داده شده است، زهرآگین و کشنده نیز است. در مقابل آن رضا پادزهر و التیام بخش درد توصیف شده است. به اعتقاد لیکاف و جانسون شناخت حوزههای مفهومی ذهن، مبنایی استعاری دارد و نظام مفهومی محصول عملکرد مفهومسازی استعاری است. این نظام مفهومی دارای نقش اصلیای در تبیین واقعیات روزمرۀ زندگی است. (از لیکاف و جانسون، 1394) تریاک خاصیت درمانی دارد، در مقابل آن خشم زهر کشنده است و شاعر این دو را برای نشان دادن تضاد آورده است.
هست تریاک رضاش از دم فردوس چنانک |
|
زهر خشمش ز سموم سقر آمیختهاند (خاقانی، 1387: 120) |
* خشم تغییر نگاه است
در ابیات زیر شاعر خشم را بهعنوان واکنش فیزیکی نشان داده است. خشم بر نوع نگاه جزء استعارههای اولیه است. به نظر لیکاف و جانسون استعارههای اولیه سازههای دلبخواهی اجتماعی نیستند، چون هم بدن و مغز انسان و هم واقعیت برهمکنشهای روزمرۀ ما کاملاً آن را مقید میکند. (لیکاف و جانسون، 1397) حوزۀ مبدأ گژنگریستن در این ابیات برای نمایاندن خشم به کار گرفته شده است (افراشی، 1395)؛ زیرا یک نگاشت ساختمند کژنگریستن به مقصد خشم درک میشود).
دیو کژکژ به مردم اندیشد |
|
فحل بدبد به مادر اندازد (خاقانی، 1387: 126) |
گر بما کژ نگه کنی ما را |
|
خایۀ راست بر شود به شکم (همان: 908) |
*خشم انسان است
شاید بدیهیترین استعارههای هستیشناختی، استعارههایی است که در آن شیء فیزیکی و عواطف شخص پنداشته شده است و این امکان را به شاعر داده است تا گسترۀ وسیعی از تجربیات مربوط به پدیدههای غیرانسانیاش را در چارچوب فعالیتهای انسانی درک کنیم. (لیکاف و جانسون، 1394) در بیت زیر شاعر خشم را ابتدا شخصی اسیرکننده پنداشته است و سپس خشم را شخصی دارای دست نشان داده است.
خصمان اسیر قهر تو تا هم بهدست قهر |
|
بنیادشان خدای تعالی برافکند (خاقانی، 1387: 140) |
*خشم عاجزکننده است
میتوان خشم را ماده نیز دانست که حجم آن بسیار زیاد است. به اعتقاد کوچش اکثر حوزههای مبدأ، نه یک که چندین مفهوم مقصد را توصیف میکنند. (کوچش، 1393) شاعر در بیت زیر گونهای تشخیص برای خشم آورده است و خشم را بهنوعی انسان نشان داده است که فلک از دست آن درمانده و امان خواسته است.
ای به گه انتقام همچو حسودت مدام |
|
خواسته از خشم تو چرخ فلک زینهار (خاقانی، 1387: 184) |
تا خبر بأس او در ملکوت اوفتاد |
|
سبحۀ روحالامین نیست مگر الامان (همان: 352) |
*خشم طیرگی (؟) است
در ابیات زیر طیره گشتن بهعنوان حوزۀ مبدأ خشم آورده شده است که ازجمله استعارههایی است که منبع موثقی برای شکلگیری و به وجود آمدن و کاربرد آن در معنای خشمگین شدن یافت نشد. خاقانی 12 بار در اشعار فارسی از طیرگی استفاده کرده است که در معنی خشمگینی است و نیز یک مورد که مرحوم سجادی هم آن را در فرهنگ خود آورده به معنی خجلت و شرمساری است (به نقل از برزگر خالقی) طیره به معنی فال بدگرفتن است و واردشدن پرنده که اعراب آن را نشان نحوست میدانستند، است. شاید در بیت زیر نیز شاعر خشمگین شدن بهرام را، به آن دلیل میداند که وقتی نحوست و بدشانسی به او روی آورد خشمگین شده است. در فرهنگ اصطلاحات نجومی بهرام، جنگجو و سلحشور فلک است. بر مبنای همین باورها است شاعران فارسی از بهرام با عنوانهای مریخ خونآلود و مریخ سلحشور، ترک خنجرکش، امیر خطۀ پنجم یاد کرده و از خشم و سلحشوری او سخن گفتهاند. (مصفا، 1357) در این بیت نیز خاقانی سبب خشمگینشدن را واردشدن بدشانسی و نحوست در زندگی شخص میداند.
بهرام نهام که طیره گردم |
|
چون مقنع و دوکدان ببینم (همان: 267) |
نه از آن طیرهام که طرّۀ تو |
|
خون من هرزمان همیریزد (همان: 468) |
طیره نشین که غرامت برماست |
|
طرّه منشان که قیامت برخاست (همان: 556) |
طیره از آنی که دل پای سریر ترا |
|
هدیه بجز سر نیافت تحفه بجز جان نداشت (همان: 560) |
خستهام نیک از بد ایام خویش |
|
طیرهام بر طالع پدرام خویش (همان: 799) |
حدیث بوزنه خواندی و رشم کردن او |
|
چو طیره گشت کتابت ده خراسانی (همان: 931) |
*خشم زبری و تندی است
منظور از استعارههای مفهومی را میتوان تعمیم داد این است که استعارههای مفهومی نوعاً مفهوم انتزاعیتر را برای حوزۀ مقصد و مفهوم عینیتر و مادیتر را برای حوزۀ مبدأ به کار میگیرند. بحث خشم، فکر و سازمان اجتماعی، همه در مقایسه با جنگ، سفر، غذا و گیاه، مفاهیم انتزاعیتری است. (کوچش، 1393) شاعر در ابیات زیر درشتی و زبری را برای نشان دادن مفهوم خشم به کار گرفته است.
ترا در رنگ آزادان کجا معنی آزادی |
|
که ازرقپوش چون پیکان خشنسیرت چو سوهانی (خاقانی، 1387: 414) |
مهتر آن به که درشت است نه نرم |
|
که درشتی صفت فحل رم است (همان: 820) |
خارپشت است کمآزار و درشت |
|
مار نرم است و سراپای سم است (همان:820) |
گه کند تندی و گه بخشش از آنک |
|
بحر تند است و گهر بخش هم است (همان:820) |
*خشم مانع است
این استعاره شکل عامترش، خشم نیرویی ویرانگر/تخریبکننده است و خشم فشار است نیز در نظر گرفته شده است. (ملکیان و ساسانی، 1393) در بیت زیر شاعر خشم را مانعی برای دیدن به کار گرفته است. در فارسی میتوان از خون جلوی چشمش را گرفته بود نیز برای این نمونه یاد کرد.
کز خشمگنی کز آسمانم |
|
ماه نو از آسمان ندیدم (خاقانی، 1387: 510) |
*خشم آتش است
در بالا حوزۀ مبدأ گرما برای خشم آورده شد؛ علاوهبر آن خاقانی از عناصر اربعه، ازجمله آتش برای نشان دادن خشم استفاده کرده است. پس از آن باد که نمونۀ آن در پایین آورده شده است.
زآب حسامش فلک رنگ برد چون زمین زآتش |
|
خشمش زمین دود شود چون فلک (همان: 521) |
دل کوفتهام چو تخمکان ز آتش قهر |
|
بس شسته به هفت آب ز آلایش دهر (همان: 720) |
*خشم باد ویرانگر (طوفان) است
صرصر قهرش گذشت بردر ابخاز و روم |
|
چون دوورق کردشان یک بهدگر درشکست (همان: 522) |
*خشم جسم است
در این بیت شاعر خشم را جسمی برسر جسم دیگر تصور کرده است. به عبارتی خشم سنگینی است که بر اجسام وارد شده است و شاعر خشم را بهصورت جسمی حجیم که سنگینیاش را روی فرد نشان میدهد تجسم و بیان کرده است.
|
*خشم تغییرحالت است
شاعر تأثیر خشم بر جسم و روح را با استعاره آورده است. استعارههای ادبیِ خلاق و اصیل، در قیاس با استعارههای روزمره یا استعارههای زبان علم، از حیث معنا، شفافیت کمتر ولی غنای بیشتری دارند. (کوچش، 1393) از سر عتاب یا به عبارت امروزی از سر غیظ کاری انجام دادن را میتوان بهنوعی [خشم نیرو است] نیز دانست. به اعتقاد کوچش، (کوچش، 1395) انسان دارای ذهن و بدن است و رابطهای بین این دو برقرار است و مستقل از یکدیگر نیستند و بدن توان واقعی خود را از نوع ظرفیتهای ذهن دریافت میکند.
گر عتابی زسر ناز برفت |
|
مرو از جای ه صحبت برجاست (خاقانی، 1387: 556) |
*خشم آلایش است
شاعر خشم را آلودگی دانسته است؛ زیرا وقتی دل آلوده به خشم است از پاکی و شفافیت به دور است و تمام عناصر بهتبعِ آن از این آلودگی در امان نماندهاند. شاید به این دلیل که انسانها موجودت عاطفیای هستند و تجارب خود را از همان بدو تولد مقولهبندی میکنند. (کوچش، 1395) این استعاره نیز به تجربهگرا بودن انسان برمیگردد؛ زیرا در تجربهگرایی، ، بدن نقشی اساسی در تولید نوع ذهنی که ما داریم بازی میکند. به باور کوچش، ذهن مبتنی بر بدن است و به عبارتی، نوع بدنی که انسان دارد بر نوع ذهن او اثر میگذارد. برای نمونه، اگر مقولۀ مفهومی درخت را در نظر بگیریم، بدن ما اینگونه میتواند نقشی در فهم آنچه درخت نامیده میشود داشته باشد که ازیکطرف ما درخت را ایستاده میفهمیم و این ازآنجا ناشی میشود که ما بدن خود را چگونه تجربه میکنیم و ازطرفدیگر، ما درخت را بلند حس میکنیم. جنبۀ بلندی فقط در ارتباط با استاندارد ارزیابی ما از قد خود معنی پیدا میکند. درخت نسبتبه اندازۀ متوسط انسان بلند است. بهاینترتیب، مقولههای ذهن در برهمکنشِ بدن با محیط تعریف میشود. (همان) استعارۀ [خشم آلودگی است] نیز با توجه به مقولهبندی ذهنی شاعر شکل گرفته است، همچنین محیط زندگی و فرهنگی که شاعر در آن نشو و نما یافته است در بهکارگیری اینگونه استعارهها بیتأثیر نیست.
خاقانی را دلیست آلودۀ خشم |
|
|
زین زرّق زرق پیشۀ ازرق چشم (خاقانی، 1387: 725) |
لیکاف و جانسون مجاز را کاربرد چیزی برای اشاره به چیز دیگری که به آن مربوط است مینامند. (لیکاف و جانسون، 1394) احساس خشم نیز اغلب با برخی واکنشهای فیزیولوژیکی، رفتاری و عاطفی همچون افزایش دمای بدن، حالت تهاجمی یافتن، افزایش فشار درونی، سرخشدن صورت، اخمکردن، فحاشیکردن همراه است. واکنشهایی که تحتتأثیر مستقیم خشماند و در عبارتهای زبانی برای نشاندادن خشم بهکار میروند. (صراحی، 1391) مجاز مفهومی تأثیر احساس بهجای خود احساساند. در اشعار خاقانی فراوانی بالایی دارند. مجازهای مفهومی مانند پاسخهای فیزیولوژیک، هیجان و لرزش بدن، پاسخهای رفتاری همچون فحاشی کردن و شکستن اشیا، حملهکردن به اطرافیان، دادوبیداد کردن، چشمغره رفتن، پاسخهای فیزیکی است که هنگام خشم بروز میکند. در ابیات زیر پاسخهای رفتاری جنگ و حملهکردن به دشمن دیده میشود.
آتش تیغ او گه پیکار |
|
شرر قصرپیکر اندازد (همان: 124) |
شراری جهد ز آهن نعل اسبش |
|
که حراقش اروند وثهلان نماید (همان: 132) |
وین تیغ شاه شروان آتشنمای دریا |
|
دریا شده غریقش، آتش شده زگالش (همان: 228) |
از تف شمشیر تو در سقمانداین سه قوم |
|
چون صف اصحاب فیل در المند از الم (همان: 263) |
میغ درافشانی به کف، تیغ درفشانت ز تف |
|
هست آتش دوزخ علف طوفان بر اعدا ریخته (همان: 380) |
تیغت در آب آذر شده چرخ و زمین مظهر شده |
|
دودش به بالا برشده، رنگش به پهنا ریخته (همان: 380) |
برده به رمح مارفش نیروی گاو آسمان |
|
چون تف گرز گاوسر شوکت مار حمیری (همان: 423) |
از سرتیغش چو داغ تازیان |
|
ران شیران را نشان ملک باد (همان: 480) |
باد آتش شمشیرت داغ دل سگفعلان |
|
بس داغ سگان کرده سگدار تو عالم را (همان: 504) |
گو ز تفّ تیغ زهرۀ شیران نگر |
|
آنکه لعاب گوزن در طرسان دیده نیست (همان: 522) |
واکنشهای مربوط به احساس خشم که برای نشان دادن این احساس بهکاررفته مجاز مفهومی است. به باور کوچش مفاهیم احساسی، ازجمله خشم از چهار جزء مجزا تشکیل شدهاند: استعارههای مفهومی، مجازهای مفهومی، مفاهیم مرتبط و الگوهای شناختی. استعارههای مفهومی، مجازهای مفهومی و مفاهیم مرتبط، الگوهای شناختی را میسازند. در مجاز یک حوزۀ مفهومی را میتوان کلی در نظر گرفت که از اجزایی تشکیل شده است، بهعبارتی پدیدهها یا عناصر مفهومی اجزایی هستند که یک نشا را میسازند. دیگر اینکه مجاز تنها بین مفاهیم، یعنی بین دو عنصر مفهومی (درون یک حوزۀ مفهومی یا یک نشا) پدید نمیآید. درواقع، رابطههای مفهومی را میتوان بین صورتهای واژگانی و مصداقهای غیرزبانی در جهان خارج و نیز بین صورتهای واژگانی و مفاهیم متناظر با آنها نیز یافت؛ چراکه میان اجزای نشانه بهطورکلی و بین اجزای نشانۀ زبانی بهطور خاص روابط متنوعی وجود دارد. (کوچش، 1393)
1-خشم گرما است |
4 |
2-خشم نیرو است |
3 |
3-خشم ماده خوراکی (ناخوش) است |
4 |
4-خشم بیتابی است |
1 |
5-خشم درخطشدن است |
6 |
6-خشم حیوان (دیو) است |
3 |
7-خشم شکننده است |
1 |
8-خشم زهر کشنده است |
1 |
9-خشم تغییر نگاه است |
2 |
10 خشم انسان است |
1 |
11-خشم عاجزکننده است |
2 |
12-خشم طیرگی است |
6 |
13-خشم زبری و تندی است |
3 |
14-خشم آتش است |
2 |
15-خشم باد ویرانگر است |
1 |
16-خشم جسم است |
2 |
17-خشم تغییرحالت است |
1 |
18-خشم آلایش است |
1 |
مجازهای مفهومی |
115 |
بحث و نتیجهگیری
در بحث استعارۀ مفهومی باید بیان داشت که وقتی اصطلاحی با استعاره برانگیخته میشود معنی کلی اصطلاح مبتنیبر حوزۀ مقصدی است که مناسب آن اصطلاح است. جنبههای دقیقتر و شفافتر معنای اصطلاح بر انطباقهای مفهومی آن اصطلاح استوار است. با جستوجو در دیوان خاقانی 160 عبارت حاوی مطالب مربوط به استعاره و مجاز یافت شد. پس از تعیین حوزههای مبدأ و نگاشت نامهای آن، این نتیجه حاصل شد که در بین این نمونهها کمترین بسامد مربوط به استعارة مفهومی است؛ درواقع با توجه به تحلیل استعارۀ مفهومی خشم در دیوان خاقانی میتوان چنین نتیجه گرفت که بیشترین کاربرد نمونههای یافتشده در حوزۀ مبدأ «درخطشدن» و «طیرهشدن» است و این میزان تنها برای 6 حوزه بهکاررفته است. برای نمونه [خشم تندی است]، تنها یک عبارت یافت شد.
با دادههای مدنظر میتوان چنین استنباط کرد که استعارۀ مفهومی در شعر کلاسیک کاربرد کمتری نسبتبه ادبیات معاصر و زبان محاورۀ امروزی دارد؛ درحالیکه در تمام ابیات بررسیشده برای مجاز مفهومی 115 بیت یافت شده است. چنین میزان بسامدی دربارة مجاز دلیلی است بر کاربرد فراوان چنین رویکردی در شعر کلاسیک؛ درواقع، شاعران شعر کلاسیک؛ بهویژه خاقانی از مجاز مفهومی بهرۀ بیشتری بردهاند.
درواقع باید گفت بیشاز یک سازوکار شناختی برای برانگیختن یک عبارت مجازی لازم است و آن اینکه چگونه بخشهایی از عباراتی که ارتباط مستقیمی با خشم ندارند بهلحاظ مفهومی برانگیخته میشوند. با توجه به نظر کوچش میتوان چنین نتیجه گرفت که خشم تغییر فیزیولوژیکی است، خشم تغییر رنگ چهره است، خشم تغییر حالت چهره است و خشم تغییر نوع نگاه است؛ همچنین، گرسنگی، تشنگی، بیماری و مانند آن زیرمجموعۀ استعارۀ احساس است، چراکه این تغییر واکنشی است به حسی که فرد را تحت تأثیر قرارداده است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.