Conceptual Metaphors of Anger in Khaghani’s Divan

Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. Student in Persian Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran

2 Professor, Department of Persian Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran

3 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran

Abstract

Metaphor is one of the most important tools for transferring language from its real usage. On the other hand, today metaphor in the west is no longer specific to poetry and literature and tool for adoring the word; rather, metaphors have entered the realm of thought and cognitions and have been used from different perspectives in many sciences. In the field of poetry, the use of metaphor in human emotions has always been considered; because human emotions have always been used as a source of origin in the metaphorical structuring of various concepts in most languages and take advantage of the cultural patterns of each language. Khaghani is one of the most creative Persian-speaking poets who use novel and fresh metaphors. The purpose of this article is to study the frequency of usage of conceptual writings in Khaghani’s poetry with a permissible conceptual approach or conceptual metaphor and to analyze the data of Khaghani's poetry. In fact, the three domains of origin “change of state” “change of gaze” and “impatience” can be included in one domain of physical change. Finally, the field of origin “anger is in line” and “anger is outrage” are the most frequent field of origin for conceptualizing anger in Khaghani’s Divan.

Keywords

Main Subjects


 خاقانی شروانی، ‌شاعر سده 6 هجری از سرایندگان دشوار گوی زبان فارسی است. دشواری و غرابت، ‌صفتی است که از دیرباز دیوان خاقانی به آن موصوف بوده است. «طریق غریب او تئوری خاص خود را دارد. وی از نخستین شاعران پارسی‏گوی است که رفتار هنری ویژه و سازمان‌مندی داشت و سخنش از بوطیقای شگفتی پیروی می‌کرد.» (مهدوی‏فر، 1392) دیوان خاقانی به جهت دربرگرفتنِ اشارات نجومی، ‌پزشکی، ‌مذهبی (اسلامی و ترسایی و...)، ‌اساطیری، ‌تاریخی، ‌رسوم و فرهنگ عامیانه و...، ‌جایگاه والایی در ادبیات فارسی دارد و تاکنون دربارۀ هرکدام از موارد یادشده پژوهش­هایی انجام شده است. با توجه به نظریه­های جدید و کاربرد آن در ادبیات، ‌لازم است متون کلاسیک و مهم عرصۀ پهناور ادبیات فارسی نیز از این زاویه بررسی شود. ازجملۀ این نظریه‎ها استفاده از استعارۀ مفهومی در تحلیل کلام شاعران و نویسندگان با نگاهی نو است.

 در نظریۀ استعارۀ مفهومی دیدگاهی از استعاره در نظر گرفته می‌شود که در آن ساختمان معنی استعاری صرفاً موضوع این نکته است که چگونه استعاره‏ها از همبستگی‌ها در تجربه یا از شباهت‌ها بین حوزه‏های تجربی برمی‏خیزند (ر.ک: کوچش، ‌1398) استعاره تجربۀ بشر از کالبد، ‌خود را با سخن او پیوند داده است. از زمان انسان‏های نخستین تاکنون، ‌انسان از بدن و تجارب کالبدی خود برای درک بهتر پدیده‏های جهان اطراف خود و صحبت دربارۀ آن‏ها بهره گرفته است. (قادری نجف‏آبادی و توانگر، ‌1392) به باور لیکاف و جانسون مفهوم بنیادین علیت نیز کاملاً استعاری یا کاملاً پیدایشی نیست و هستۀ پیدایشی مستقیمی دارد و به شکل استعاری گسترش می‏یابد. (لیکاف و جانسون، 1394) آنان همچنین معتقدند که حوزۀ مفهومی عواطف معمولاً ویژگی‏های بارز فرهنگی و قوم‏شناسی را نشان می‏دهد و در پژوهش‏های بینا زبانی و بینا فرهنگی از اهمیت فراوانی برخوردار است. (زورورز و افراشی، ‌1392) زمانی که به‏صورت استعاری دربارۀ تمایلات صحبت می‏کنیم یا می‏اندیشیم؛ درواقع متناسب‏ترین تجارب خود را از حوزه‏ای به حوزۀ دیگر منتقل می‏کنیم؛ مانند جملۀ «من تشنۀ محبت هستم.» (کوچش، ‌1394) درواقع مغز است که جسم را هدایت می‏کند و اگر استعاره در جسم وجود داشته باشد، ‌لزوماً باید در مغز نیز باشد. زمانی که مفاهیم انتزاعی را به‏صورت استعاری درک می‏کنیم دو گروه عصب در مغز هم‏زمان با هم فعال می‏شوند؛ زمانی که یک گروه عصب (مبدأ) شروع به فعالیت می‏کند، ‌گروه دیگر نیز (مقصد) فعال می‏شود این مطلب عبارت «عصب‏هایی که باهم شروع به فعالیت می‏کنند به یکدیگر مرتبط‏اند» را ایجاد کرده است. بر این اساس (جانسون، ‌1398) زمانی که به مفهوم انتزاعی شدت در ارتباط با وقایع، ‌فعالیت‏ها و حالت‏هایی معین فکر می‏کنیم در مغز نیز عصب‏های مربوط به‌شدت و حرارت، ‌به‏همین‏ترتیب هم‏زمان با یکدیگر فعال می‏شوند. به‏این‏صورت، ‌زمانی که به مقادیر انتزاعی مانند قیمت‏ها می‏اندیشیم، ‌آن دست از عصب‏های مربوط به مقدار و نیز محور عمودی (بالا و پایین) در مغز باهم فعال می‏شوند. این جهت‏ها بر اساس تجربه‏های جسمانی و فرهنگی ما شکل می‏گیرند. (لیکاف و جانسون، ‌1394) فعالیتِ هم‏زمانِ گروه‏های عصبی باعث بروز استعاره‏های مفهومی نخستین، ازجمله «شدت حرارت است» و «بیشتر بالاست» می‏شود. استعاره‏های مفهومی مجموعه‏ای از اعصاب در نقاط مختلف مغزند که از طریق مدارهای عصبی به یکدیگر متصل شده‏اند. گروه‏های عصبی موجود در نقاط مختلف مغز، ‌همان حوزه‏های مبدأ و مقصداند و مدارهای عصبی که آن‏ها را به یکدیگر متصل می‏کنند نگاشت‏اند. (لیکاف و جانسون، ‌1397) برای یادگیری یک استعاره، ‌بین نواحی مختلف مغز پیوندهای عصبی مناسب به وجود می‏آید. بدین ترتیب غلبۀ احساسات بر جسم اثر خود را نمایان می‏سازد.

  1. پیشینۀ پژوهش

 دربارۀ مفهوم‏سازی خشم و کاربرد استعاری آن از دیدگاه شناختی پژوهش‏هایی انجام شده است. ازجمله می‏توان به کوچش (1981) اشاره کرد که در آن تلاش کرد تا سه مفهوم احساسی خشم، ‌غرور و عشق را ارزیابی کند. وی در پایان به این نتیجه می‏رسد که ساختار مفهومی مرتبط با این احساسات شامل چهار بخش است: 1-نظام استعاره‏ها، ‌2-نظام مجازها، ‌3-نظام مفاهیم مربوط 4-مقولۀ الگو‏های شناختی که یک مدل پیش‏نمونه‏ای در مرکز آن دارد. این برداشت با دیدگاه قدرتمند ساختار مفاهیم در زبان‏شناسی، ‌روان‏شناسی و مردم‏شناسی مغایرت دارد؛ زیرا بر اساس آن دیدگاه ساختار یک مفهوم برمبنای تعداد کمی از بخش‏های حسی شکل می‏گیرد. لیکاف و کوچش (1987) در تحقیقی به بررسی اصطلاحاتی که برای بیان خشم در زبان انگلیسی آمریکایی به کار می‏رود پرداخته‏اند. آن‏ها بر این باوراند که احساسات ساختار مفهومی بسیار پیچیده‏ای دارند و ساختار قاعده‏مندی برای تمام اصطلاحات به‏کاررفته برای خشم وجود دارد. یو (1995) عبارت‏های استعاری خشم و شادی در دو زبان انگلیسی و چینی را باهم مقایسه کرده است. در پایان بر این باور است که زبان‏های انگلیسی و چینی استعاره‏های مفهومی اصلی مشترکی دارند. کوچش (1995) استعاره‏های موجود برای خشم را در 4 زبان انگلیسی، ‌مجاری، ‌چینی و ژاپنی بررسی کرده و از زبان‏های دیگر مانند کاتالوگ و زولو نمونه‏هایی ذکر کرده است. کوچش به ذکر دلایل روان‏شناختی‏ای مبنی‏بر جسمی‏شدگی استعاره‏ها؛ ازجمله خشم می‏پردازد. وی سپس بیان کرده است که در زبان‏شناسی شناختی، ‌استعاره شامل یک‏سری انطباق‏های مفهومی یا نگاشت‏ها میان دو حوزه مبدأ و مقصد است. ماتسوکی (1995) شواهدی از زبان ژاپنی می‏آورد که نشان می‏دهد احساس ساختار دارد. این بررسی تحلیل کوچش از احساسات در زبان انگلیسی آمریکایی را که نتیجۀ مشابهی گرفته است، ‌تأیید می‏کند. این تحقیق به‏طور مفصل مفهوم خشم در زبان ژاپنی را توضیح داده است و شیوه‏هایی را خشم به‏واسطۀ آن در زبان انگلیسی آمریکایی و ژاپنی مقایسه می‏کند. ضمن اینکه روی جنبه‏های مشترک و منحصربه‏فرد فرهنگی تأکید دارد.

کوچش (2000) در مقاله‏ای می‏نویسد، ‌برخلاف جهانی بودن تجربۀ جسمانی که بر اساس آن بسیاری از استعاره‏های عاطفی همچون [انسان خشمگین ظرفی درفشار است] را می‏سازیم، ‌در بسیاری از مفهوم‏سازی‏های استعاری عواطف شاهد جهانی‎بودن آن‏ها هستیم، ‌به‏این‎دلیل است که قاب‏گیری و کانون تجربی قلمرو مبدأ از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. صراحی و عموزاده (1392) به بررسی استعاره‏های مربوط به عاطفۀ خشم در زبان فارسی و انگلیسی بر اساس الگوی شناختی- زبانی لیکاف و کوچش پرداخته‏اند. دستاورد این تحقیق حاکی از آن است که شباهت‏ها و تفاوت‏های فراوانی میان استعاره‏های خشم در زبان فارسی و انگلیسی وجود دارد. ساسانی و ملکیان (1393) در تحقیقی به بررسی مفهوم‏سازی خشم در زبان فارسی پرداخته‏اند و چگونگی مفهوم‏سازی خشم در زبان فارسی به کمک استعاره را بررسی کرده‏اند؛ در این تحقیق از بین مجموعه‏ای از جمله‏های گویشوران فارسی‏زبان شهر تهران سال‏های 90-91 گردآوری‌شده و حوزۀ مبدأ به‌کاررفته در آن با حوزۀ مبدأ معرفی‏شده از سوی لیکاف مقایسه شده‏اند. درنهایت، ‌استعاره‏ها بر اساس الگویی که کوچش برای تقسیم‏بندی استعارۀ احساس ارائه داده است به سه دسته تقسیم کرده‏اند و در پایان به این نتیجه رسیده‏اند که خرابی/ویرانی با بیشترین میزان فراوانی و پس‌ازآن آتش/گرما، ‌تغییر فیزیولوژیکی و رفتار/ واکنش حیوانی، ‌با نسبت فراوانی برابر، ‌در جایگاه بعدی رایج‏ترین حوزه‏های مبدأ برای مفهوم‏سازی خشم در زبان فارسی است. دستاورد تقسیم‏بندی استعاره‏ها نیز چنین بوده است که بیشتر استعاره‏ها واکنش احساسی حاصل از بروز حس خشم را بازنمایی می‏کنند. همچنین بر تأثیر باورهای فرهنگی در انتخاب حوزه‏های مختلف در جوامع گوناگون و حتی درون یک جامعه تأکید دارند.

 مولودی، ‌کریمی‏دوستان و بی‏جن‏خان (1394)، ‌در تحقیقی به بررسی مفهوم‏سازی استعاری حوزۀ مقصد خشم بر اساس نظریۀ استعارۀ مفهومی به روش پیکره‏بنیاد تحلیل الگوی استعاری بر روی پیکرۀ همشهریِ دو پرداخته‏اند. پس تجزیه‌وتحلیل داده‏ها، ‌42 حوزۀ مبدأ برای «خشم» شناسایی کرده‏اند و مقایسه‏ای بین نتایج به‌دست‌آمده از پژوهش با پژوهش‏هایی که به روش سنتی به گردآوری داده‏های حوزۀ خشم در زبان فارسی پرداخته‏اند، ‌برتری روش پیکره‏ای پژوهش خود را تأیید کرده‏اند. در پایان، ‌پس از بررسی تطبیقی مفهوم‏سازی خشم بین دو زبان فارسی و انگلیسی مشخص کرده‏اند که بسیاری از حوزه‏های مبدأ پرتکرار در دو زبان مشترک‏اند و برخی تنها در زبان فارسی وجود دارند و دلیل پاره‏ای از این تفاوت‏ها را مشخصه‏های فرهنگی مربوط به دو زبان می‏دانند.

  1. بیان مسئله

 طی دو دهۀ گذشته، ‌زبان‌شناسی شناختی تا جایی رشد کرده است که اکنون برنامه­های دانشگاهی در زمینۀ زبان، ‌بدون توجه به آن، ‌چیزی کم دارد. (لی، ‌1397) ویژگی عمدۀ زبان‏شناسی شناختی جایگاه معنی است؛ شناختی‏ها استدلال می‏کنند که ساختارِ زبان بازتاب مستقیمِ شناخت به این مفهوم است که هر عبارتِ زبانی خاص وابسته به شیوۀ خاص مفهوم‏سازی یک موقعیت معین است. شناختی‏ها بر این باورند که هرچند ممکن است اصول جهانی حاکم بر طراحی همۀ زبان‏ها وجود داشته باشد، ‌درنهایت این اصول ریشه در شناخت دارند. در این پژوهش سعی بر این است تا نظریۀ استعارۀ مفهومی عاطفۀ خشم در شعر کلاسیک شاعر قرن ششم، ‌خاقانی شروانی بررسی شود. اصطلاح ‏شناختی برای جنبه‏هایی از نظام حسی- حرکتی به کار گرفته می‏شوند که در توانایی انسان برای مفهوم‏سازی و خرد مؤثر باشند. (لیکاف و جانسون، ‌1397) اصلی‏ترین ادعای رویکرد زبان‏شناسی شناختی این است که استعاره نه‏تنها در زبان، ‌بلکه در افکار وجود دارد. پرسش پژوهش این است که حوزه مبدأ و مقصد بیشتر به چه منظوری در اشعار خاقانی به کار گرفته ‌شده است. با بررسی اشعار خاقانی در حوزۀ عاطفۀ خشم می‌توان به این نتیجه رسید که حدود 160 بیت مربوط به واژۀ خشم و مترادفات آن است؛ درحقیقت، ‌خشم در زبان خاقانی از حوز‌ه‌های مبدأ «خشم گرما است» خشم نیرو (قدرت وادارنده) است؛ خشم مادۀ خوراکی (ناخوش‏گوار) است؛ خشم بی‏تابی است؛ خشم در خط‏شدن است و... است که در پایان 19 حوزۀ مبدأ برای آن یافت شد و درنهایت حوزۀ مبدأ «خشم درخط‏شدن است» و «خشم طیرگی است» به‌عنوان رایج‌ترین حوزۀ مبدأ برای مفهوم‌سازی خشم، ‌بیشترین بسامد را در دیوان خاقانی دارند.

  1. استعاره مفهومی

 استعاره‏ها جزء جدایی‏ناپذیر زبان و اندیشۀ روزمرۀ ما است. هم ‏زبان روزمره و هم‏ نظام‏ مفهومی‏ای که ما برای مقاصد روزمره به کار می‏بریم از استعاره‏های زبانی و استعاره‏های مفهومی متناظر استفاده می‏کنند که در زیربنای استعاره‏های زبانی قرار دارند. استعاره را به‌صورت درک یک حوزۀ مفهومی استعاره‏های مفهومی متشکل از مجموعه‏هایی از تناظرها یا نگاشت‏های منظم میان دو حوزۀ تجزیه است و معنی هر عبارت استعاری خاص که یک استعاره مفهومی زیربنایی را محقق می‏سازد مبتنی‏بر چنین تناظرهایی است؛ چون استعاره‏های مفهومی و نگاشت‏های آن به‏راحتی دسترس‏پذیرند. سخن‏گویا/مفهوم‏سازان در جریان ارتباطات روزمره، ‌هرزمان به معنی‏های مبتنی‏بر این نگاشت‏ها نیاز داشته باشند، ‌می‏توانند آن‏ها را به کار ببرند. (کوچش، ‌1398) ارتباط و مفهوم‏سازی به کمک استعاره حاصل مجموعه استعاره‏های از پیش موجود است که به یک مجموعه معنای از پیش موجود منجر می‏شود. اینجا استعارۀ مفهومی، ‌استعاره در مفهوم سنتی‏اش نیست و نباید آن را فرآیندی دانست که واحدی را برحسب مشابهت جایگزین واحد دیگری می‏کند. (صفوی، ‌1396) ازآنجاکه «مردم برمبنای تجربه‏های بدنی خود دربارۀ جهان، ‌دانش کسب می‏کنند و دربارۀ جهان مفهوم می‏سازند.» بازنمودهای ذهنی ناشی‏از این تجارب بدنی در فعالیت‏های اجتماعی ما حک می‏شود و این امکان فراهم می‏شود که جنبه‏های مختلف جهان را با دیگران به اشتراک بگذاریم. (کوچش، ‌1398) در نظریۀ استعارۀ مفهومی، ‌استعاره در معنای وسیع‏تر به‌مثابۀ مفهوم‏سازی یک حوزه از تجربه برحسب حوزۀ دیگر تعبیر می‏شود. حوزه‏ای از تجربه که برای درک حوزۀ دیگر به کار می‏رود از حوزه‏ای که می‏خواهیم آن را درک کنیم نوعاً فیزیکی‏تر، ‌تجربۀ آن مستقیم‏تر و شناخته‌شده‌تر است؛ حوزۀ دوم انتزاعی‏تر، ‌تجربۀ آن غیرمستقیم‏تر و کمتر شناخته‏شده‏ است. در دیدگاه زبان‏شناسی شناختی حوزۀ فیزیکی‏تر و عینی‏تر را حوزۀ مبدأ و حوزۀ انتزاعی‏تر را حوزۀ هدف (مقصد) می‏نامند. حوزه‏های تجربه در ذهن با مفاهیمی که به‌صورت چارچوب‏های ذهنی یا مدل‏های شناختی داده می‏شوند بازنمایی می‏شوند. نظر اصلی دربارۀ استعاره این است که افکار انتزاعی برگرفته از همبستگی‏های تجارب جسمانی‏اند که منجربه روابط عصبی خوش‏ساخت در مغز می‏شود. در زبان‏شناسی شناختی، ‌استعاره مجموعه‏ای از مطابقت‏های مفهومی یا در اصطلاح دقیق‏تر، ‌نگاشت بین دو حوزۀ مفهومی مبدأ. مقصد است. (کوچش، ‌1394) مطابقت بین یک حوزۀ مبدأ با یک حوزۀ مقصد یک استعارۀ مفهومی را ایجاد می‏کند. بسیاری از استعاره‏های مفهومی خود را در اصطلاحات زبانی روزمره بروز می‏دهند. استعاره یک محیط مهم است که از طریق آن تصویربرداری خاصی بر صحنۀ خاصی تحمیل می‏شود. این مفاهیم، ‌در برهم‏کنشِ با همدیگر، ‌پی‏آمدهای مهمی برای فهمِ ماهیت ارتباط دربر دارند. (لی، ‌1397) برای نمونه استعارۀ مفهومی «خشم مایع داغ داخل ظرف است» را می‏توان در گروهی از اصطلاحات استعاری زبان، نظیر «از خشم جوشیدن» و «قل‏قل زدن» و «از خشم در فوران بودن» و... نشان داد. نگاشت اصلی یا مجموعه انطباقات که آن استعارۀ مفهومی که اساس ایجاد این عبارات است را ایجاد می‏کند شامل موارد زیر است:

مبدأ: مایع داغ داخل ظرف

مقصد: خشم

ظرف فیزیکی

جسم فرد خشمگین

درجه حرارت مایع

شدت خشم

علت افزایش حرارت مایع

علت خشم

بر پایۀ نظریۀ استعارۀ شناختی زبان عادی و زبان ادبی در مفهوم‏سازی مفاهیم از جهاتی شبیه به هم و از جهاتی با هم متفاوت‏اند. (پورابراهیم، ‌1392) در استعارۀ مفهومی خشم مایع داغ داخل ظرف است از چهار استعارۀ مفهومی موجود دربارۀ شدت، ‌دستِ‏کم سه مورد تشکیل استعارۀ ترکیبی مذکور دخیل بوده‏اند؛ یعنی حرارت، ‌مقدار و سرعت. اگر خونسردیمان را از دست بدهیم، ‌خیلی خشمگین خواهیم شد. بالا آمدن کفر شخص نسبت‏به چیره‏شدن خشم بر او یا دربر گرفته شدنش به‏وسیلۀ خشم نشان‏دهندۀ شدت کمتری از خشم است و شدت عصبانیت کسی که در خشم خود می‏سوزد از شخصی که از خشم گُر گرفته بسیار بیشتر است. گاهی برای واژه‏ای استعارۀ مفهومی‏ای به کار گرفته می‏شود؛ درحالی‏که آن واژه در عبارت مدّنظر به کار گرفته نشده است؛ برای نمونه عبارت استعاری «حسابی جوش آورده بود.» مفهوم‏سازی در حوزۀ خشم را می‏نمایاند؛ ولی واژۀ خشم یا سایر واژه‏های هم‏حوزۀ آن در این عبارت استعاری به‏کار نرفته است (افراشی، ‌1397) فوران خشم نشان‏دهندۀ عصبانیتی در مقیاس فاجعه‏ای مهیب است. استعاره‏های کاملاً سادۀ مکانی که ریشه در روابط پایه تجارب بشری دارند در این استعارۀ ترکیبی با یکدیگر کاربرد می‏یابند و آن را به استعارۀ بسیار عادی‏ای از خشم تبدیل می‏کند. (کوچش، ‌1394) به اعتقاد لیکاف و جانسون بدن‏مندی انسان بر ساختار مقولات ادراک‏شده ازسوی او تأثیر می‏گذارد. این مقوله‏ها محصول تجربۀ بدن در مواجهه با جهان است و بخشی از فرآیندی است که بدن و مغز انسان دائماً درگیر آن است. (افراشی، ‌به نقل از لیکاف و جانسون، ‌1395) روان‏شناسان شناختی یکی از اولین آزمایش‏هایی که در جهت نشان دادن صحت استعاره‏های مفهومی و اینکه آن‏ها نه‏تنها در زبان، ‌بلکه در نظام ادراکی ما وجود دارند را ری‏گیبز و همکارانش انجام داده‏اند. در این آزمایش، ‌از شرکت‏کنندگان درخواست شد تا از اصطلاحاتی مانند (از خشم به سقف خوردن، ‌جوش آوردن و از کوره دررفتن) تصویر ذهنی ایجاد کنند و پاسخ‏های آنان تشابه فراوانی داشته است. آنان اظهار کردند در اصطلاحاتی نظیر از خشم منفجرشدن، ‌علت از دست دادن کنترل خشم فشاری درونی است و این امری غیر ارادی و شدت‏دار است. (کوچش، ‌1394) اگر بعضی از انواع استعاره‏های مفهومی برگرفته از تجارب جسمانی جهانی باشند، ‌باید دستِ‏کم به‏صورت بالقوه در بسیاری از زبان‏های سراسر جهان نمود پیدا کنند. این استعاره‏ها با توجه به تجارب جهانی‏ای که بر اساس آن‏ها ایجاد شده‏اند به‌طور بالقوه می‏توانند جهانی باشند، ‌اما نباید توقع داشته باشیم که در تمام زبان‏ها نمود یابند.

3-1. عواطف

عواطف انسان اساساً پایه و مبنای زیستی دارند، ‌دور از انتظار نیست که بتوان دستِ‏کم برخی استعاره‏های مفهومی را در بسیاری از زبان‏ها یافت؛ چراکه بعضی از انواع استعاره‏های مفهومی برگرفته از تجارب جسمانی جهانی‏اند و دستِ‏کم به‏صورت بالقوه در بسیاری از زبان‏های سراسر جهان نمود پیدا می‏کنند. به اعتقاد جانسون عواطف حاصل نظارت بدن بر تغییر در حالت‏های خود است که حتی در استدلال انسان نیز نقش مهمی بازی می‏کند. (جانسون، ‌1397) طبق آنچه در علوم شناختی مرسوم است، ‌اصطلاح در غنی‏ترین معنی برای توصیفِ ساختارهای ذهنی به کار گرفته می‏شود؛ که شامل زبان، ‌معنی، ‌ادراک، ‌نظام‏های مفهومی و خرد است و این نظام‏های مفهومی و خرد انسان برخاسته از بدن است. (لیکاف و جانسون، ‌1394) استعاره‏های جسمانی‏شده بر اساس تجارب جهانی، ‌لزوماً نباید در تمام زبان‏ها یافت شوند، ‌بلکه این استعاره‏ها با توجه به تجارب جهانی‏ای که بر اساس آن‏ها ایجاد شده‏اند به‌طور بالقوه می‏توانند جهانی باشند. (کوچش، ‌1394) ممکن است چندین زبان غیرمرتبط برای مفاهیم احساسی، ‌چندین استعارۀ مفهومی مشترک داشته باشند. شادی یکی از این مفاهیم است. در انگلیسی استعاره‏های مفهومی فراوانی برای شادی وجود دارد؛ که از میان آن‏ها سه استعاره از اهمیت ویژه‏ای برخورداراند. این سه استعاره عبارت‏اند از شادی بالا است. شادی نور است. شادی مایعی داخل ظرف است. نینگ یو، ‌زبان‏شناس چینی، ‌دقیقاً همین استعاره‏های مفهومی را در زبان چینی یافته است. اینکه این سه استعاره عیناً در سه زبان وجود دارند، ‌موضوع قابل‏ملاحظه‏ای است؛ زیرا زبان‏های انگلیسی، ‌چینی و مجارستانی به خانواده‏های زبانی متفاوتی تعلق دارند و نمایندۀ فرهنگ‏های بسیار متفاوتی در جهان‏اند که احتمالاً در زمان پیدایش این استعاره‏های مفهومی چندان ارتباطی با یکدیگر نداشته‏اند.

 در هر فرهنگ، ‌زبان نه‏تنها به‏واسطۀ استعدادهای عمومی و فطری بشری شکل‌گرفته است؛ بلکه تجارب اجتماعی –فرهنگی و جسمانی نیز در این زمینه نقش عمده‏ای دارند و این دمسازی زبان و فرهنگ و حاکمیت فرهنگ بر زبان آغازگری بر زبان‏شناسی فرهنگی است. (قادری نجف‏آبادی و توانگر، ‌1392 به نقل از پالمر) زبان‏شناسان شناختی مدعی‏اند که استعاره‏های ساده یا نخستین به‏دلیل تجارب جسمانی مشابه در جهان ایجاد شده‏اند.

 زمانی که شاد هستیم بیشتر به بالا بودن، ‌در حوالی چرخیدن، ‌فعال بودن و بالا و پایین پریدن تمایل داریم تا ایستا و منفعل بودن. هنگامی‌که شاد هستیم چشمان ما می‏درخشد و لبخند می‏زنیم؛ همچنین، ‌در حس شادی، ‌نور و درخشش از تاریکی قابل‏لمس‏تر است. (کوچش، ‌1394)

3-1-1. خشم

طرح‏واره تصویری مبنای توضیح بدن‏مندی ذهن و معنا قلمداد می‏شود؛ لیکاف و جانسون بر این باوراند شناخت حوزه‏های مفهومی ذهنی مبنایی استعاری دارد و نظام مفهومی فراوردۀ کنش مفهوم‏سازی استعاری است. این نظام مفهومی، ‌نقش اصلی در تبیین واقعیت‏های روزمرۀ زندگی دارد؛ ازآنجاکه این نظام ساختاری استعاری دارد، ‌شیوۀ اندیشیدن، ‌تجربه اندوختن و عمل کردن بشر نیز زیربنای استعاری دارد. کوچش، ‌معتقد است؛ دربارۀ مفهوم خشم در استعارۀ مفهومی فرد خشمگین ظرف تحت‌فشار است نیز قضیه به همین صورت است. این استعاره برای نخستین‏بار در زبان انگلیسی به دست لیکاف و کوچش مطالعه شد. تو خون مرا به جوش می‏آوری. کمتر جوش بزن. سرش از خشم منفجر شد. در تمام این زبان‏ها استعارۀ ظرف و به‏ویژه ظرف تحت‌فشار، ‌چه با حرارت و چه بدون آن به چشم می‏خورد. نگاشت‏های استعارۀ ظرف تحت‌فشار برای خشم شامل موارد زیر است:

ظرف حاوی مواد یا اجسام

فرد خشمگین

مواد یا اجسام داخل ظرف             

خشم

فشار مواد یا اجسام داخل ظرف 

شدت فشاری که خشم به فرد خشمگین وارد می‏کند.

علت فشار           

علت نیروی خشم

نگاه‌داشتن مواد یا اجسام داخل ظرف

کنترل خشم

فشار مواد یا اجسامی که داخل از ظرف بیرون می‏ریزد

بیان خشم

کوچش چنین استدلال می‏کند که این نگاشت‏ها حالتی از خشم را بروز می‏دهند؛ در این حالت نیرویی که در شخص وجود دارد سبب می‏شود که از فرد اعمال خاصی سر بزند ولی باید سرکوب شوند. «علت، ‌توان، ‌بیان قدرتی» بدون در نظر گرفتن استعارۀ ظرف تحت‌فشار، ‌به‏صورت یک رمز و راز و رخدادی تصادفی باقی می‏ماند. این استعاره، ‌به کمک نگاشت‏های دقیق خود ساختار منسجمی برای مفاهیم «خشم‏مانند» گوناگون در زبان‏های مختلف ایجاد می‏کند. استعارۀ ظرف تحت‌فشار باعث بروز مجموعه‏ای از استلزام‏های استعاری می‏شود. در زبان انگلیسی این استلزام‏ها از این قرارند: زمانی که شدت خشم افزایش یابد، ‌مایع بالا می‏آید: فشار خشم وجودش را به غلیان انداخت. داشت از خشم منفجر می‏شد. بسیاری از این استلزام‏ها در چندین زبان مشترک‏اند.

حرارت بدن نمایانگر خشم است.

فشار درونی نمایانگر خشم است.

سرخی چهره و گردن نمایانگر خشم است. این مجازهای مفهومی نشان‏دهندۀ فرضیات قومی افراد دربارۀ بیشتر سازوکارهای فیزیولوزیک خشم است. در دیدگاه کوچش پاسخ‏های فیزیولوژیکی و بیانی که مانند کنایه در زبان‏ها رمزگذاری می‏شوند ممکن است به مفهوم‏سازی مشابه خشم و همتاهای آن در فرهنگ‏های مختلف منجر شده باشد. (کوچش، ‌1398) بخش دیگری از انگیزۀ این کار ممکن است این باشد که این فرهنگ‏ها و شاید فرهنگ‏های دیگر، ‌بدن انسان را طرفی تعبیر می‏کنند که نوعی مایع داغ در آن وجود دارد؛ مثلاً خون می‏تواند بر ظرف فشار آورد.

  1. تحلیل داده‏ها

 داده‏های پژوهش‏ حاضر باهدف بررسی استعاره‏های مفهومی خشم در دیوان شعر خاقانی شاعر صاحب سبک سدۀ ششم استخراج‌شده است. در حوزۀ ادبیات کلاسیک بر روی استعاره‏های عواطف تاکنون تحقیقی انجام‌نشده است؛ به‏ویژه در اشعارِ سبک مصنوع؛ به‏همین‏دلیل نگارندگان با محدودیت‏هایی روبه‏رو بوده‌اند؛ ازجمله اینکه استعاره‏های مفهومی در زبان روزمره کاربرد بیشتری نسبت‏به زبان شعر دارند و سرآغاز و معرفی این استعاره‏ها با کتاب «استعاره‏هایی که با آن‏ها زندگی می‏کنیم» لیکاف و جانسون بوده است. دیگر اینکه زبان مادری شاعر فارسی نبوده است و دیگر اینکه بر اساس تحقیقات ضیاءالدین سجادی زبان یا گویش (لهجه) مردم آذربایجان، ‌آذری بوده که از شاخه‏های فارسی قدیم است و آن را فهلوی نیز گفته‏اند؛ پس شاعران و گویندگان قدیم آذربایجان و نواحی ارّان و شروان، ‌فارسی دری را از کتاب‏ها فراگرفته‏ و در حقیقت زبانشان در شاعری و نویسندگی، ‌فارسی کتابی و درسی بوده و با گویش و زبان محاوره‏ای آن‏ها فرق داشته است. (سجادی، 1384) از آن گذشته، ‌شاعر دعوی ابتکار و نوآوری دارد و به‌وفور از صنایع بیانی و بدیعی و طب و نجوم و سایر علوم در اشعارش به کار گرفته و آن را بسیار متکلف و مصنوع ساخته است. حال با توجه به دلایل ذکرشده موانعی وجود دارد که بررسی استعاره‏های مفهومی را با دشواری روبه‏رو می‏کند. باوجوداین نگارندگان به استخراج و بررسی نمونه‏های موجود در دیوان پرداخته است؛ ابتدا اشعار با شیوۀ تحلیل دستی استخراج‌شده؛ این ابیات شامل تمام ابیات فارسی دیوان خاقانی بوده است و در آن ابیات حوزۀ عاطفی خشم به کار گرفته شده است. در پایان پس از تعیین حوزۀ مبدأ و مقصد، ‌میزان فراوانی هر حوزه نشان داده شده است.

4-1. استعاره‏های مفهومی خشم

 از میان مجموعه داده استخراج‏شده، ‌163 بیت به استعاره مفهومی خشم پرداخته که بیشترین حوزۀ مبدأ آن مربوط به حوزۀ «خشم آتش است» بوده است. علاوه‏برآن، ‌حوزۀ دیگری در این قلمرو دیده می‏شود و آن «خشم گرما است».

یکی از اصول اساسی زبان‏شناسی شناختی، ‌شناخت و درک عواطف و احساسات از طریق پدیده‏‏ای فیزیکی و ملموس است و از آن با نام «جسمی‏شدگی» یاد می‏کنند. درواقع انسان برای درک بهتر احساسات و عواطف که جنبۀ انتزاعی و ناملموس دارد، ‌به دنبال مبنای فیزیکی و ملموس در جهان تجربی اطراف خود است. در ابیات زیر خشم به‌عنوان یک احساس در حوزۀ مقصد به‏وسیلۀ جسم مادی‏ای چون: «آتش»، ‌«گرما»، ‌«نیرو» «حیوان» در حوزۀ مبدأ مفهومی شده و ارائه داده می‏شود.

*خشم گرما است.

در این استعارۀ مفهومی بدن انسان به‌صورت ظرفی مجسم می‏شود که احساسات گوناگون؛ ازجمله خشم، ‌اندوه، ‌شادمانی و... را می‌توان در آن ریخت. زبان‏شناسی شناختی معتقد است علاوه‏بر شباهت‏های عینی از پیش موجود، ‌استعاره‏های مفهومی بر پایۀ مجموعه‏ای از تجربیات بشر شکل گرفته‏اند و آن‏ها رخدادهایی است که ریشه در تجربیات ما دارند. (کوچش، ‌1393)

ولی بجوشم ازین خام­پوش یک­سبلت

مرغان بر در به پای، ‌عنقا در خلوه‏جای
 

اگر بوی خشمش برد، ‌مغز دریا

پیش کآید تف خشم، ‌به طلب بوی رضاش

 

قراطغانشه پشمین گه طعان و ضراب

(خاقانی، ‌1387: 53)

فاخته با پرده‏دار گرم‏شده در عِتاب

(همان: 203)

تیمم­گهی در بیابان نماید

(همان: 131)

کز رضاش آب و گل بوالبشر آمیخته‌اند


(همان:120)

در ابیات بالا خشم مانند مایع درون ظرف جسم است که از شدت گرما به جوش آمده و لبریز شده است؛

در این نمونه، ‌عشق برمبنای حوزۀ مفهومی جوشیدن دریافت می‏شود. تحقیقات انجام‏شده در زبان‏های مختلف نشان می‏دهد، ‌مجموعه‏ای از حالت‏های عاطفی و جسمانی؛ به‏ویژه آن‏هایی که دارای برانگیختگی بیش‏ازحد است؛ ازقبیل بی‏صبری، ‌خشم و عشق برحسب حرارت درک می‏شود. (افراشی، ‌به نقل از تیلر، ‌1990) درضمن عواطفی چون خشم، ‌عشق و شادی در جهت بالا روان می‏شوند و می‏توانند فوران کنند و لبریز شوند. به باور کوچش وقتی شخص را «زودپز در آستانۀ انفجار» می‏نامند، ‌این استعارۀ کاملاً مکانیکی خشم را به‌مثابۀ فردی ناتوان در هرگونه قضاوت بخردانه و منطقی به تصویر می‏کشد و خشم را رفتاری کاملاً خطرناک توصیف می‏کند. (کوچش، ‌1393) در بیت سوم خشم دارای بو است به گونه‏ای که یک شمّه از آن چنان گرمای شدیدی دارد که می‏تواند دریا را به بیابان تبدیل کند.

*خشم نیرو (قدرت وادارنده) است

 فلدمن برای بیان علیّت؛ که به عبارتی واژه‏های سیاه علیّت را بیان می‏کنند، ‌نمونه‏هایی مانند شلوغی سرم را به درد آورد، ‌ذکر کرده است. در ابیات زیر علیّت بیان شده است، ‌نه یک مفهوم از آن. با استفاده از استعاره‏های علت‏ها نیرو است، ‌حالت‏ها محل‏اند و تغییر حرکت است، ‌همۀ این‏ها را می‏توان برای بیان علیّت به کار برد. (فلدمن، ‌1397) به‏عبارتی شاعر خشم و ظلم را نیرویی برای اهریمن شدن دانسته است. در ابیات دیگر نیز دلیل انجام دست بوسیدن انصاف و سهو انداختن بر دل دانا را نیرویی برای انجام کار دانسته است.

مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم

 

در عدم نه روی کآنجا بینی انصاف و رضا

(خاقانی، ‌1387: 2)

ز بأسش زمان دست انصاف بوسد

 

ز جودش جهان مست احسان نماید

 (همان: 131)

گفتم که آفتاب کفی، ‌سهمم اوفتاد

 

سهم تو سهو بر دل دانا برافکند

 (همان: 139)

*خشم مادۀ خوراکی (ناخوش‏گوار) است.

یوسف من گرگ‏مست، ‌باده‏به‏کف صبح‏فام

 

وز دو لبِ باده‏رنگ، ‌سرکه‏فشان در عتاب

 (همان: 214)

گر برای شوربایی بر در اینان روی

 

اوّلت سکبا دهند از چهره، ‌آنگه شوربا

 (همان: 70)

روی ساقی خوانِ جان، ‌وز چهره و گفتار و لب

 

هم نمک، ‌هم سرکه، ‌هم حلوا ز خوان انگیخته

 (همان: 1238)

گریۀ تلخ صراحی، ‌ترک شکرخنده را

 

خوش‌ترش چون طوطی از خواب گران انگیخته

 (همان: 1238)

در این بیت خشم خوراکی ناگواری است که خوردنش آزاردهنده است. در این بیت و ابیات نظیرش نگاشت قلمروی مقصد (غم) بر قلمرو مبدأ خوراکی نشان داده شده است. فرآیند شناخت در ذهن بر پایۀ طرح‏واره استوار است که مانند شبکه‏ای فراهم آمده از ساختارهای آگاهی و دانش، ‌نحوۀ فعالیت ذهن را تعیین می‏کند. این طرح‌واره اساساً زمینه‏ای است برای معنابخشیدن به تجربه‏ها، ‌حوادث شخصی، ‌موقعیت‏ها یا عناصر زبانی لازم است. (فتوحی، ‌1391) ترش‏رویی در فرهنگ فارسی ترش‎روی را اخمو و گرفته معنی می‎کنند و معادل عبوس عربی است. شاعر برای نشان دادن خشم در این ابیات آن را به کار گرفته است، ‌شاید به همین دلیل است که اخم کردن و چین به پیشانی انداختن را با مزۀ ترش بیان کرده‎اند. وقتی انسان مزۀ ترشی را می‎چشد، ‌چهره‎اش در هم می‎رود و چین اخم در چهره‎اش نمایان می‎شود. به همین دلیل شاعر مزۀ ترش را برای نشان دادن این عاطفه به‌کاربرده است.

*خشم بی‏تابی است

در این استعاره خشم نوعی حالت فیزیکی و روانی است که با تأثیر بر روان انسان باعث بروز حالت‏های فیزیکی و جسمانی نیز می‏شود. در بیت زیر خاقانی می‏گوید: ای دل هرچند ستم دهر قابل‏تحمل نیست؛ اما تو خشمگین مشو (تافته) و تحمل‌کن. علاوه‏بر بی‏تابی حالت بار بودن خشم را نشان می‏دهد؛ و می‏توان گفت خشم باری است که سنگین که باعث خمیدگی می‏شود.

هان ای دل خاقانی اگرچه ستم دهر

 

برتافتنی نیست، ‌مشو تافته، ‌برتاب

 (خاقانی، ‌1387: 57)

*خشم در خط‏شدن است

در خط‎شدن در شعر خاقانی و کلاً متون کلاسیک به معنای خشمگین شدن است. احتمالاً کنایه از گره بر جبین زدن است؛ اما پیشینۀ تاریخی آن بر ما معلوم نیست؛ همچان که کنایاتی همچون دندان‏گرد به معنای حریص و سخت‏گیر در معامله؛ و آب‏دندان؛ به معنای گول و احمق و نادان. در ابیات زیر می‏توان آن را واکنش فیزیکی دانست.

وگر ز ظلم گله کردم، ‌مشو در خط

 

نه منصفی؟ قسم نو شنو به فصل خطاب

 (همان: 231)

خط در خط عالم کش و درخط مشو از کس

 

دل طاق کن از هستی و بر طاق نه اسباب

(همان: 58)

لیک از آن درخطم که از خط تو

 

نافه‏ها رایگان همی‏ریزد

 (همان: 468)

ور زمن باتو بدی گفت کسی

 

مشو اندر خط کان گفته خطاست

 (همان: 55)

با او سخن کنار گفتم

 

در خط شد و کار برنیامد

 (همان: 598)

از محنت خاقانی بس بی‏خبری ویحک

 

دانم نشوی درخط گر بی‏خبرت خوانم

(همان: 637)

*خشم دیو (خوی حیوانی) است

خشم را می‏توان موجب دیودلی به معنای گستاخی و دلیری کردن دانست. دیو نماد انجام کارهای غیرعقلانی است و شاید دیوانه از دیو مشتق شده باشد و پسوند (انه) نوعی پسوند نسبت باشد و فرد خشمگین که کارهای دور از خرد انجام می‏دهد به دیو مانند کرده است. خاقانی برای نشان دادن حوزۀ مبدأ خشم دیودلی را آورده است.

 دیودلی می­کنند بر سر خاتم

 

خاتم جمشید داشتن نه گزافست

(همان: 86)

پیش کز آسیب روز برد و یک افتد صبوح

 

دیودلی کن بدزد از فلک این یک دو دم
 

(همان: 259)

بامدادان نفس حیوان کرده در قربان منی

 

لیک قربان خواص از نفس انسان دیده‏اند
 

(همان: 94)

*خشم شکننده است

در بیت زیر خشونت و خشم است که باعث شکستن دندان زحل شده است؛ بنابراین خشم را یا همان کار خشونت‏آمیز دندان شکستن را در جایگاه حوزۀ مبدأ آورده‏ایم.

از دو سندان چاردندان زحل درهم شکست

 

جفته­ای کز نیم راه آسمان افشانده‏اند

(همان: 110)

* خشم زهر کشنده است

در این بیت خشم ضمن اینکه دارای حرارت و گرما نشان داده شده است، ‌زهرآگین و کشنده نیز است. در مقابل آن رضا پادزهر و التیام بخش درد توصیف شده است. به اعتقاد لیکاف و جانسون شناخت حوزه‏های مفهومی ذهن، ‌مبنایی استعاری دارد و نظام مفهومی محصول عملکرد مفهوم‏سازی استعاری است. این نظام مفهومی دارای نقش اصلی‏ای در تبیین واقعیات روزمرۀ زندگی است. (از لیکاف و جانسون، ‌1394) تریاک خاصیت درمانی دارد، ‌در مقابل آن خشم زهر کشنده است و شاعر این دو را برای نشان دادن تضاد آورده است.

هست تریاک رضاش از دم فردوس چنانک

 

زهر خشمش ز سموم سقر آمیخته­اند

 (خاقانی، ‌1387: 120)

* خشم تغییر نگاه است

در ابیات زیر شاعر خشم را به‌عنوان واکنش فیزیکی نشان داده است. خشم بر نوع نگاه جزء استعاره‏های اولیه است. به نظر لیکاف و جانسون استعاره‏های اولیه سازه‏های دل‏بخواهی اجتماعی نیستند، ‌چون هم بدن و مغز انسان و هم واقعیت برهم‏کنش‏های روزمرۀ ما کاملاً آن را مقید می‏کند. (لیکاف و جانسون، ‌1397) حوزۀ مبدأ گژنگریستن در این ابیات برای نمایاندن خشم به کار گرفته شده است (افراشی، ‌1395)؛ زیرا یک نگاشت ساخت‏مند کژنگریستن به مقصد خشم درک می‏شود).

دیو کژکژ به مردم اندیشد

 

فحل بدبد به مادر اندازد

(خاقانی، ‌1387: 126)

گر بما کژ نگه کنی ما را

 

خایۀ راست بر شود به شکم

 (همان: 908)

*خشم انسان است

شاید بدیهی‏ترین استعاره‏های هستی‏شناختی، ‌استعاره‏هایی است که در آن شیء فیزیکی و عواطف شخص پنداشته شده است و این امکان را به شاعر داده است تا گسترۀ وسیعی از تجربیات مربوط به پدیده‏های غیرانسانی‏اش را در چارچوب فعالیت‏های انسانی درک کنیم. (لیکاف و جانسون، ‌1394) در بیت زیر شاعر خشم را ابتدا شخصی اسیرکننده پنداشته است و سپس خشم را شخصی دارای دست نشان داده است.

 خصمان اسیر قهر تو تا هم به­دست قهر

 

بنیادشان خدای تعالی برافکند

 (خاقانی، ‌1387: 140)

*خشم عاجزکننده است

می‏توان خشم را ماده نیز دانست که حجم آن بسیار زیاد است. به اعتقاد کوچش اکثر حوزه‏های مبدأ، ‌نه یک که چندین مفهوم مقصد را توصیف می‏کنند. (کوچش، ‌1393) شاعر در بیت زیر گونه‏ای تشخیص برای خشم آورده است و خشم را به‌نوعی انسان نشان داده است که فلک از دست آن درمانده و امان خواسته است.

ای به گه انتقام همچو حسودت مدام

 

خواسته از خشم تو چرخ فلک زینهار

 (خاقانی، ‌1387: 184)

تا خبر بأس او در ملکوت اوفتاد

 

سبحۀ روح­الامین نیست مگر الامان

 (همان: 352)

*خشم طیرگی (؟) است

در ابیات زیر طیره گشتن به‌عنوان حوزۀ مبدأ خشم آورده شده است که ازجمله استعاره‏هایی است که منبع موثقی برای شکل‏گیری و به وجود آمدن و کاربرد آن در معنای خشمگین شدن یافت نشد. خاقانی 12 بار در اشعار فارسی از طیرگی استفاده کرده است که در معنی خشمگینی است و نیز یک مورد که مرحوم سجادی هم آن را در فرهنگ خود آورده به معنی خجلت و شرمساری است (به نقل از برزگر خالقی) طیره به معنی فال بدگرفتن است و واردشدن پرنده که اعراب آن را نشان نحوست می‏دانستند، ‌است. شاید در بیت زیر نیز شاعر خشمگین شدن بهرام را، ‌به آن دلیل می‏داند که وقتی نحوست و بدشانسی به او روی آورد خشمگین شده است. در فرهنگ اصطلاحات نجومی بهرام، ‌جنگجو و سلحشور فلک است. بر مبنای همین باورها است شاعران فارسی از بهرام با عنوان‏های مریخ خون‎آلود و مریخ سلحشور، ‌ترک خنجرکش، ‌امیر خطۀ پنجم یاد کرده و از خشم و سلحشوری او سخن گفته‏اند. (مصفا، ‌1357) در این بیت نیز خاقانی سبب خشمگین‏شدن را واردشدن بدشانسی و نحوست در زندگی شخص می‏داند.

بهرام نه­ام که طیره گردم

 

چون مقنع و دوکدان ببینم

 (همان: 267)

نه از آن طیره­ام که طرّۀ تو

 

خون من هرزمان همی­ریزد

 (همان: 468)

طیره نشین که غرامت برماست

 

طرّه منشان که قیامت برخاست

 (همان: 556)

طیره از آنی که دل پای سریر ترا

 

هدیه بجز سر نیافت تحفه بجز جان نداشت

 (همان: 560)

خسته‏ام نیک از بد ایام خویش

 

طیره‎ام بر طالع پدرام خویش

 (همان: 799)

حدیث بوزنه خواندی و رشم کردن او

 

چو طیره گشت کتابت ده خراسانی

 (همان: 931)

*خشم زبری و تندی است

منظور از استعاره‏های مفهومی را می‏توان تعمیم داد این است که استعاره‏های مفهومی نوعاً مفهوم انتزاعی‏تر را برای حوزۀ مقصد و مفهوم عینی‏تر و مادی‏تر را برای حوزۀ مبدأ به کار می‏گیرند. بحث خشم، ‌فکر و سازمان اجتماعی، ‌همه در مقایسه با جنگ، ‌سفر، ‌غذا و گیاه، ‌مفاهیم انتزاعی‏تری است. (کوچش، ‌1393) شاعر در ابیات زیر درشتی و زبری را برای نشان دادن مفهوم خشم به کار گرفته است.

ترا در رنگ آزادان کجا معنی آزادی

 

که ازرق­پوش چون پیکان خشن‎سیرت چو سوهانی

 (خاقانی، ‌1387: 414)

مهتر آن به که درشت است نه نرم

 

که درشتی صفت فحل رم است

 (همان: 820)

خارپشت است کم‏آزار و درشت

 

مار نرم است و سراپای سم است

 (همان:820)

گه کند تندی و گه بخشش از آنک

 

بحر تند است و گهر بخش هم است

 (همان:820)

*خشم مانع است

این استعاره شکل عام‏ترش، ‌خشم نیرویی ویرانگر/تخریب‏کننده است و خشم فشار است نیز در نظر گرفته شده است. (ملکیان و ساسانی، ‌1393) در بیت زیر شاعر خشم را مانعی برای دیدن به کار گرفته است. در فارسی می‏توان از خون جلوی چشمش را گرفته بود نیز برای این نمونه یاد کرد.

 کز خشمگنی کز آسمانم

 

ماه نو از آسمان ندیدم

(خاقانی، ‌1387: 510)

*خشم آتش است

در بالا حوزۀ مبدأ گرما برای خشم آورده شد؛ علاوه‏بر آن خاقانی از عناصر اربعه، ‌ازجمله آتش برای نشان دادن خشم استفاده کرده است. پس از آن باد که نمونۀ آن در پایین آورده شده است.

زآب حسامش فلک رنگ برد چون زمین زآتش

 

خشمش زمین دود شود چون فلک

 (همان: 521)

دل کوفته‌ام چو تخمکان ز آتش قهر

 

بس شسته به هفت آب ز آلایش دهر

 (همان: 720)

*خشم باد ویرانگر (طوفان) است

صرصر قهرش گذشت بردر ابخاز و روم
                                                                                               

 

چون دوورق کردشان یک به­دگر درشکست

 (همان: 522)

*خشم جسم است

در این بیت شاعر خشم را جسمی برسر جسم دیگر تصور کرده است. به عبارتی خشم سنگینی است که بر اجسام وارد شده است و شاعر خشم را به‏صورت جسمی حجیم که سنگینی‏اش را روی فرد نشان می‏دهد تجسم و بیان کرده است.

بس که از خصم توام بیم سراست

 

برسری این همه خشم تو چراست

 (همان: 556)

بار عتاب او نتوانم کشید از آنک

 

دل را سزای هودج او بارگیر نیست
 

(همان: 500)

*خشم تغییرحالت است

شاعر تأثیر خشم بر جسم و روح را با استعاره آورده است. استعاره‏های ادبیِ خلاق و اصیل، ‌در قیاس با استعاره‏های روزمره یا استعاره‏های زبان علم، ‌از حیث معنا، ‌شفافیت کمتر ولی غنای بیشتری دارند. (کوچش، ‌1393) از سر عتاب یا به عبارت امروزی از سر غیظ کاری انجام دادن را می‏توان به‌نوعی [خشم نیرو است] نیز دانست. به اعتقاد کوچش، ‌(کوچش، ‌1395) انسان دارای ذهن و بدن است و رابطه‏ای بین این دو برقرار است و مستقل از یکدیگر نیستند و بدن توان واقعی خود را از نوع ظرفیت‏های ذهن دریافت می‏کند.

گر عتابی زسر ناز برفت

 

مرو از جای ه صحبت برجاست

 (خاقانی، ‌1387: 556)

*خشم آلایش است

شاعر خشم را آلودگی دانسته است؛ زیرا وقتی دل آلوده به خشم است از پاکی و شفافیت به دور است و تمام عناصر به‏تبعِ آن از این آلودگی در امان نمانده‏اند. شاید به این دلیل که انسان‏ها موجودت عاطفی‏ای هستند و تجارب خود را از همان بدو تولد مقوله‏بندی می‏کنند. (کوچش، ‌1395) این استعاره نیز به تجربه‏گرا بودن انسان برمی‏گردد؛ زیرا در تجربه‏گرایی، ‌، ‌بدن نقشی اساسی در تولید نوع ذهنی که ما داریم بازی می‏کند. به باور کوچش، ‌ذهن مبتنی بر بدن است و به عبارتی، ‌نوع بدنی که انسان دارد بر نوع ذهن او اثر می‏گذارد. برای نمونه، ‌اگر مقولۀ مفهومی درخت را در نظر بگیریم، ‌بدن ما این‏گونه می‏تواند نقشی در فهم آنچه درخت نامیده می‏شود داشته باشد که ازیک‌طرف ما درخت را ایستاده می‏فهمیم و این ازآنجا ناشی می‎شود که ما بدن خود را چگونه تجربه می‏کنیم و ازطرف‏دیگر، ‌ما درخت را بلند حس می‏کنیم. جنبۀ بلندی فقط در ارتباط با استاندارد ارزیابی ما از قد خود معنی پیدا می‏کند. درخت نسبت‏به اندازۀ متوسط انسان بلند است. به‌این‌ترتیب، ‌مقوله‏های ذهن در برهم‏کنشِ بدن با محیط تعریف می‏شود. (همان) استعارۀ [خشم آلودگی است] نیز با توجه به مقوله‏بندی ذهنی شاعر شکل گرفته است، ‌همچنین محیط زندگی و فرهنگی که شاعر در آن نشو و نما یافته است در به‌کارگیری این‌گونه استعاره‏ها بی‏تأثیر نیست.

خاقانی را دلیست آلودۀ خشم

 

 

زین زرّق زرق پیشۀ ازرق چشم

 (خاقانی، ‌1387: 725)

  1. مجاز مفهومی خشم

لیکاف و جانسون مجاز را کاربرد چیزی برای اشاره به چیز دیگری که به آن مربوط است می‏نامند. (لیکاف و جانسون، ‌1394) احساس خشم نیز اغلب با برخی واکنش‎های فیزیولوژیکی، ‌رفتاری و عاطفی همچون افزایش دمای بدن، ‌حالت تهاجمی یافتن، ‌افزایش فشار درونی، ‌سرخ‎شدن صورت، ‌اخم‎کردن، ‌فحاشی‏کردن همراه است. واکنش‏هایی که تحت‎تأثیر مستقیم خشم‎اند و در عبارت‏‎های زبانی برای نشان‏دادن خشم به‎کار می‎روند. (صراحی، ‌1391) مجاز مفهومی تأثیر احساس به‎جای خود احساس‎اند. در اشعار خاقانی فراوانی بالایی دارند. مجازهای مفهومی مانند پاسخ‏های فیزیولوژیک، ‌هیجان و لرزش بدن، ‌پاسخ‏های رفتاری همچون فحاشی کردن و شکستن اشیا، ‌حمله‏کردن به اطرافیان، ‌دادوبیداد کردن، ‌چشم‎غره رفتن، ‌پاسخ‏های فیزیکی است که هنگام خشم بروز می‏کند. در ابیات زیر پاسخ‏های رفتاری جنگ و حمله‎کردن به دشمن دیده می‎شود.

آتش تیغ او گه پیکار

 

شرر قصرپیکر اندازد

 (همان: 124)

شراری جهد ز آهن نعل اسبش

 

که حراقش اروند وثهلان نماید

 (همان: 132)

وین تیغ شاه شروان آتش‎نمای دریا

 

دریا شده غریقش، ‌آتش شده زگالش

 (همان: 228)

از تف شمشیر تو در سقم‎انداین سه قوم

 

چون صف اصحاب فیل در المند از الم

 (همان: 263)

میغ درافشانی به کف، ‌تیغ درفشانت ز تف

 

هست آتش دوزخ علف طوفان بر اعدا ریخته

 (همان: 380)

تیغت در آب آذر شده چرخ و زمین مظهر شده

 

دودش به بالا برشده، ‌رنگش به پهنا ریخته

 (همان: 380)

برده به رمح مارفش نیروی گاو آسمان

 

چون تف گرز گاوسر شوکت مار حمیری

 (همان: 423)

از سرتیغش چو داغ تازیان

 

ران شیران را نشان ملک باد

 (همان: 480)

باد آتش شمشیرت داغ دل سگ­فعلان

 

بس داغ سگان کرده سگ­دار تو عالم را

 (همان: 504)

گو ز تفّ تیغ زهرۀ شیران نگر

 

آنکه لعاب گوزن در طرسان دیده نیست

 (همان: 522)

واکنش‏های مربوط به احساس خشم که برای نشان دادن این احساس به‌کاررفته مجاز مفهومی است. به باور کوچش مفاهیم احساسی، ‌ازجمله خشم از چهار جزء مجزا تشکیل شده‏اند: استعاره‏های مفهومی، ‌مجازهای مفهومی، ‌مفاهیم مرتبط و الگوهای شناختی. استعاره‏های مفهومی، ‌مجازهای مفهومی و مفاهیم مرتبط، ‌الگوهای شناختی را می‏سازند. در مجاز یک حوزۀ مفهومی را می‏توان کلی در نظر گرفت که از اجزایی تشکیل شده ‎است، ‌به‎عبارتی پدیده‏ها یا عناصر مفهومی اجزایی هستند که یک نشا را می‏سازند. دیگر اینکه مجاز تنها بین مفاهیم، ‌یعنی بین دو عنصر مفهومی (درون یک حوزۀ مفهومی یا یک نشا) پدید نمی‏آید. درواقع، ‌رابطه‏های مفهومی را می‏توان بین صورت‏های واژگانی و مصداق‏های غیرزبانی در جهان خارج و نیز بین صورت‏های واژگانی و مفاهیم متناظر با آن‏ها نیز یافت؛ چراکه میان اجزای نشانه به‏طورکلی و بین اجزای نشانۀ زبانی به‏طور خاص روابط متنوعی وجود دارد. (کوچش، ‌1393)

1-خشم گرما است

4

2-خشم نیرو است

3

3-خشم ماده خوراکی (ناخوش) است

4

4-خشم بی‏تابی است

1

5-خشم درخط‏شدن است

6

6-خشم حیوان (دیو) است

3

7-خشم شکننده است

1

8-خشم زهر کشنده است

1

9-خشم تغییر نگاه است

2

10 خشم انسان است

1

11-خشم عاجزکننده است

2

12-خشم طیرگی است

6

13-خشم زبری و تندی است

3

14-خشم آتش است

2

15-خشم باد ویرانگر است

1

16-خشم جسم است

2

17-خشم تغییرحالت است

1

18-خشم آلایش است

1

مجازهای مفهومی

115

بحث و نتیجه‏گیری

در بحث استعارۀ مفهومی باید بیان داشت که وقتی اصطلاحی با استعاره برانگیخته می‏شود معنی کلی اصطلاح مبتنی‏بر حوزۀ مقصدی است که مناسب آن اصطلاح است. جنبه‏های دقیق‏تر و شفاف‏تر معنای اصطلاح بر انطباق‏های مفهومی آن اصطلاح استوار است. با جست‌وجو در دیوان خاقانی 160 عبارت حاوی مطالب مربوط به استعاره و مجاز یافت شد. پس از تعیین حوزه‌های مبدأ و نگاشت ‌نام‌های آن، ‌این نتیجه حاصل شد که در بین این نمونه‌ها کمترین بسامد مربوط به استعارة مفهومی است؛ درواقع با توجه به تحلیل استعارۀ مفهومی خشم در دیوان خاقانی می‏توان چنین نتیجه گرفت که بیشترین کاربرد نمونه‏های یافت‏شده در حوزۀ مبدأ «درخط‏شدن» و «طیره‏شدن» است و این میزان تنها برای 6 حوزه به‌کاررفته است. برای نمونه [خشم تندی است]، ‌تنها یک عبارت یافت شد.

با داده‌های مدنظر می‌توان چنین استنباط کرد که استعارۀ مفهومی در شعر کلاسیک کاربرد کمتری نسبت‏به ادبیات معاصر و زبان محاورۀ امروزی دارد؛ درحالی‏که در تمام ابیات بررسی‌شده برای مجاز مفهومی 115 بیت یافت شده است. چنین میزان بسامدی دربارة مجاز دلیلی است بر کاربرد فراوان چنین رویکردی در شعر کلاسیک؛ درواقع، ‌شاعران شعر کلاسیک؛ به‏ویژه خاقانی از مجاز مفهومی بهرۀ بیشتری برده‏اند.

درواقع باید گفت بیش‏از یک سازوکار شناختی برای برانگیختن یک عبارت مجازی لازم است و آن اینکه چگونه بخش‏هایی از عباراتی که ارتباط مستقیمی با خشم ندارند به‏لحاظ مفهومی برانگیخته می‏شوند. با توجه به نظر کوچش می‏توان چنین نتیجه گرفت که خشم تغییر فیزیولوژیکی است، ‌خشم تغییر رنگ چهره است، ‌خشم تغییر حالت چهره است و خشم تغییر نوع نگاه است؛ همچنین، ‌گرسنگی، ‌تشنگی، ‌بیماری و مانند آن زیرمجموعۀ استعارۀ احساس است، ‌چراکه این تغییر واکنشی است به حسی که فرد را تحت تأثیر قرارداده است.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

Afrashi, A. (2016). Mabaneye Manashenakhti Shenakhti. Tehran: Institute for Humanities and Cultural Studies. [In Persian]
___________. (2018). Esteare va Shenakht. Tehran: Institute for Humanities and Cultural Studies. [In Persian]
Fotuhi Rudmajani, M. (2012). Stylistics: Theories, Approaches and Methods. Tehran: Sokhan. [In Persian]
Feldman, J. (2018). From Molecule to Metaphor, A neural Theory of Language. Translated by Mirzabeigi, J. Tehran: Agah. [In Persian] 
Ghaderi Najafabadi, S., Tavangar, M. (2013). Cognitive Analysis of Some Metaphors of the Heart in Saadi’s boustan. Journal of Khorasan Linguistics and Dialects, Ferdowsi University of Mashhad, 5(8), 21-51. [In Persian] 
Johnson, M. (2019). The Body in the Mind: the Bodily Basis of Meaning, Imagination and Reasoning, Translated by Mirzabeigi, J. Tehran: Agah. [In Persian]
__________. (2018). The Meaning of the Body, Aesthetics of Human Understanding. Translated by Mirzabeigi, J. Tehran: Agah. [In Persian]
Kovecses, Z. (2000). Metaphor and Emotion: Language, Culture and Body in Human Feeling. Cambridge University Press.
__________. (2019). Where Metaphors Come From, Reconsidering Context in Metaphor. Translated by Mirzabiegi, J. Tehran: Agah. [In Persian] 
__________. (2005). Language, Mind, and Culture A Practical Introduction. Translated by Mirzabiegi, J. Tehran: Agah. [In Persian] 
 __________. (2013). Metaphor: A Practical Introduction. Translated by Ebrahimpoor, Sh. Tehran: Samt. [In Persian]
 __________. (2000). Metaphor and Emotion: Language, Culture and body in Human Feeling. Cambridge University Press. 
Khaghani, A.  B. (2008). Edited by Sajjadi, Z. Tehran: Zavar. [In Persian]
Lee, D. (2017). Cognitive Linguistics: An Introduction. Translated by Mirzabiegi, J. Tehran: Agah. [In Persian] 
Lakoff, Ge., Johnson, M. (2014). Metaphors we Live by. Translated by Agha Ebrahimi, H. Tehran: Elam. [In Persian] 
____________________. (2017). Philosophy in The Flesh. Translated by Mirzabiegi, J. Tehran: Agah. [In Persian]
Mosafa, A. (1978). Dictionary of Astronomical Terms. Tabriz: Publications of the Institute of History and Culture of Iran. [In Persian] 
Moloudi, A., Karimi Doostan, Gh., BiJan Khan, M. (2015). Deployment of the Body Pproach of the Foundation for the Analysis of Metaphorical Patterns in Persian: A Study of the Destination of Anger. Linguistic Research, 6(1), 99-118. [In Persian]
Mahdavifar, S. (2012). Research in Animal Medicines of Khaghani’s Divan. Faculty of Literature and Humanities, 5(4), 99-120. [In Persian]   
Poorebrahim, Sh. (2013). Study of Hafez's Poetic Creations in Conceptualizing Love. Scientific-Research Quarterly of Literary Criticism, 6(23), 59-82. [In Persian]
Sasani, F., Malekian, M. (2014). Conceptualizing Anger in Persia. Journal of Linguistic Research, 6(11), 37-56. [In Persian]
Sajjadi, S. Z. (2005). Stylistics of Order in the Sixth Century. The Journal of Epic Literature, 1(1), 55-99. [In Persian]
Sorahi, M. A., Amouzadeh, M. (2013). Comparative study of anger in Persian and English. Journal of Comparative Linguistic Research, 3(6), 39-60. [In Persian]
Sorahi, M. A., Amouzadeh, M. (2012). A Contrastive Analysis of Persian and English Metaphors based on Conceptual Mwtaphor Theory. PhD thesis, University of Isfahan. [In Persian]
Safavi, k., (2018). Metaphor. Tehran: Elmi. [In Persian]       
Zorvarz, M., Afrashi, A., Asi, S. M. (2013). Conceptual Metaphors of Happiness in Persian Language: a Body-Centered Analysis. Journal of Khorasan Linguistics and Dialects, 5(9), 49-72. [In Persian]
 
استناد به این مقاله: دریکوند، عصمت، علامی، ذوالفقار و مباشری، محبوبه. (1401). استعاره‏های مفهومی خشم در دیوان خاقانی. متن پژوهی ادبی، ‌26(94)، 37-66. doi: 10.22054/LTR.2020.47853.2855
 Literary Text Research is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License.