نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
2 استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
3 استاد، گروه زبان شناسی و زبان های خارجی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
4 دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The Cognitive poetic theory is a theory based on the language of literary works and the type of arrangement of linguistic units that leads to the discovery of the relationship between the structure and concept of a literary work. This theory enables the systematic reading of literary texts with the tools it provides to the analyst for literary criticism. The purpose of this study is to investigate the interpretive levels of the two poems in terms of structure and content with the above approach to explain how the structure of poems affects the construction of Shafiee intellectual coding world. For this purpose, by performing three mappings of the attribute, relational and system, in two poems: "lyric in passion and blossoming" and "youth" the author's reasoning processes were examined. It was concluded that the organization of conceptual spaces in these two poems is based on the Container scheme and the author's intellectual world has influenced the structure of the poems. Cognitively, in the poet's perfectionist thought, there is always the possibility of getting out of the unwanted space, and changing circumstances begins with oneself. The system mapping of poems showed that the poems are within the framework of a coherent linguistic structure. The mental form, which is the content link of the work, is in harmony with the external form of the poems and is presented to the audience in the form of an integrated abstract pattern. This is a reason for the coherence and effectiveness of the poems.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
زبانشناسیشناختی در اواخر دهه 1970 در واکنش به رویکردهای ساختگرا پدید آمد. خاستگاه این رویکرد زبانشناختی، تجربهگرایی و درک تجسم یافته است. در زبانشناسی شناختی رویکردهای متفاوتی وجود دارد و یکی از رویکردهای اخیر آن که به طور اختصاصی به بررسی ادبیات و شناخت میپردازد «شعرشناسی شناختی» است. این نظریه با تحلیل آثار ادبی بر پایۀ چهارچوبهای نظری روانشناسی و زبانشناسی شناختی سعی در تبیین رابطۀ ذهن انسان با متون ادبی دارد (Gavins and Steen, 2003). بوطیقایشناختی بر سه محور مؤلف، متن و مخاطب استوار است و «روش هایی را مطالعه میکند که در آن پردازششناختی انسان محدود میشود و زبان و فرم شعری و همچنین پاسخ خوانندگان به آنها، شکل میگیرد» (صادقی، 1390: 109). براساس این رویکرد؛ «کل متن شعر از منظر دلالت، یک واحد معناشناختی یکپارچه است و این یکپارچگی با بررسی روابط مفهومی و ساختاری واحدهای زبانی در کل شعر به دست می آید» (صادقی، 1391: 154).
شعرشناسیشناختی ارزیابی بنیادین کل فرآیند کنش ادبی است. در این رویکرد ساختارمحور، درک معنای اثر به صورت جزء به جزء در اثر رخ نمی دهد، بلکه این درک، از کلیت اثر به دست می آید؛ جایی که در آن، الگویشناختی اثر شکل میگیرد و این جز در بافت کلی و ساختار آن امکان پذیر نیست. دو مسئلۀ مهم این رویکرد، درک تجسم یافته و مفهوم سازی های ذهن انسان است. درک تجسم یافته با طرحواره های تصویری اثر مرتبط است و بُعد مرکزی در تفسیر شعر به شمار میآید و مفهوم سازی های ذهن به نگاشت های قیاسی که ذهن انسان با کشف سطحی از شباهت میان قلمروهای مختلف به واسطۀ فضاسازی های ذهنی، انجام میدهد، ارتباط مییابد.
طرحواره ها، دانش ذهنی انسان دربارۀ جهان هستند و از تعامل موضعی اندامِ فرد با جهان و همبستگیِ فیزیولوژیکی مستقیم میان حس های انسان شناخته میشوند. به عنوان مثال، استعاره های «اندوه، پایین است» یا «مهربانی، گرما است» با همبستگی های میانجی فرهنگی هماهنگ است. «این نوع استعاره ها به بُعدنمایی های مجازی دو حوزۀ مبدأ و مقصد بستگی دارند» (بارسلونا[1]، 1390: 54).
طرحواره ها ساخت هایی انتزاعی اند که براساس آن درک معنای نمادین اثر ممکن میشود. به انواع مختلفی از این ساخت ها میتوان اشاره کرد که از جملۀ آنها طرحوارههای حرکت، حجم، راه، انسداد، قدرت، تهی و سرشار، تعادل، تکرار، دوری و نزدیکی، برخورد، جزء و کل، چرخش و... است. چگونگی بهکارگیری طرحواره ها در متن، میزان ادبیت و خلاقیت آن را تعیین میکند و آثار ادبی مختلف براساس نحوۀ بهکارگیری و نیز مدیریت طرحواره ها از یکدیگر متمایز میشوند (صادقی، 1392: 95).
در قلمرو مفهوم سازی های ذهن، مسئلۀ نگاشت مطرح میشود که ذهن، براساس آن به فرافکنی مفهومی از یک فضای عینی به فضای انتزاعی دیگری میپردازد و گونه ای از شباهت را میان دو یا چند قلمرو مفهومی به واسطۀ فضاهای ذهنی ایجاد میکند. وقتی مفهوم یا پدیده ای در شعر بر اساس شباهت به مفهوم یا پدیدۀ دیگری نگاشت میشود، قلمرو مبدأ، فضای درونداد اول شعر است و قلمرو مقصد، فضای درونداد دوم آن. در این میان، عناصر انتزاعی مشترک این دو قلمرو که در فضای عام آشکار شدهاند در فضای ادغام به ساخت مفهوم جدیدی منجر میشود. در این فضا، یک یا چند مفهوم همزمان میتوانند از چند قلمرو به فضای دیگر منتقل شوند.
ادغام مفهومی از مهمترین بخش های تفکر است. در قلمرو ادغام اطلاعات از دو فضای مختلف در یک فضای نتیجه آمیخته میشوند. به گفتۀ فوکونیه و ترنر[2] (2002) در نظریۀ ادغام چهار فضای ذهنی مجزا وجود دارد:
الف- دو فضای درونداد یا دو قلمرو منطبق بر هم که شامل دو قلمرو است: 1- قلمرو مبدأ: مجموعهای که دارای مفاهیم عینی است و 2- قلمرو مقصد: مجموعهای که دارای مفاهیم انتزاعی است.
ب- یک فضای پایه که اشتراکات دو فضای درونداد در آن گِرد آمده و نگاشت بینافضایی بین عناصر موجود در دو فضای درونداد تعیین میشود.
ج- یک فضای آمیخته که ساختهای مفهومی تازهای که در هیچ یک از دروندادها یافت نمیشود را دربر دارد. فضای آمیخته از مجموع داده های دروندادها فراتر میرود و به قلمروی متمایزی دست مییابد (Fauconnier & Turner, 2002: 42-43).
مسئله مهم دیگر در این رویکرد بررسی تصویرگونگی در آثار منسجم ادبی است. یکی از مهمترین وظایف شعرشناسی شناختی یافتن روش های اثبات پیوستگی میان معنا و ساختار در آثار ادبی است. هر متن نوعی تجلی زبان است و جایگاه زبان، ذهن است. بنابراین، ساخت دستوری زبان متون، بازتاب تصویرگونۀ ساخت ذهنی آن است (Newmeyer, 2000: 114). «در متون ادبی ارتباط بین صورت اثر و مفهوم آن، نوعی طراحی ناخودآگاهانۀ مؤلف است که سبک شناختی او را آشکار میکند» (Geert & Jeroen, 2009: 178).
از آنجایی که ساختار زبانی، آینۀ ساختار مفهومی است، مفاهیم ذهنی، شکلِ معنی را در متن پدید می آورند و در بررسی ساختار اثر به منصۀ ظهور میرسند و با توجه به هدف متن و نوع ارائه معنا، تفسیر میشوند (ibid: 175). به عبارت دیگر، معنی از شکلِ محتوی و محتوایی که در شکل قرار دارد به وجود میآید. مطالعۀ کنشِ تصویر در شعر، تحلیلگر را به درون معناشناسی ذهن رهنمون میشود. تصویرگونگی شعر با تکیه بر توان طرحوارههای موقعیتی، همینطور استدلال، زبان و نگاشته ای مفهومی بر خوانندگان اثر ادبی تأثیر میگذارد.
در سطح موقعیت، تصویر کلیِ فضای مبدأ که از درک مفهوم ساخته شده توسط مؤلف به وجود میآید به یک تصویر خاص در فضای مقصد نگاشت میشود و این دو با هم ارتباط مییابند (Freeman, 2009: 191). بنابراین، متن، مؤلف و خواننده هر سه در به وجود آمدن این فضای جدید سهیم هستند. در این فضا، ارتباط حاکم میان صورت و معنی اثر آشکار میشود و به کشف جهان متن مؤلف منجر میشود. در مرحلۀ نگاشت نظامِ متون ادبی و در بررسی ساختار کلی آثار، تصویرگونگی هر شعر با کشف روابط زبانی ومعنایی در سطح کلان آشکار میشود.
بر اساس راهکارهای تحلیلی این نظریه که مبتنی بر نگاشته ای قیاسی و مفهوم سازی تأخیری است؛ هدف پژوهش حاضر بررسی سطوح تفسیری دو شعر «غزلی در مایۀ شور و شکفتن» و «جوانی» اثر شفیعی کدکنی از لحاظ ساختاری و محتوایی و تبیین چگونگی تأثیرگذاری جهان فکری مؤلف بر ساختار اشعار است. پرسش پژوهش این است که چه عواملی سبب تأثیرگذار بودن و انسجام شعر شفیعی کدکنی به شمار میآید و آیا در مرحلۀ نگاشت نظام -که ویژگی برجسته نظریۀ شعرشناسی شناختی است- میتوان با وجه تازهای از شعرهای مورد نظر مواجه شد؟ فرضیه پژوهش این است که چینش واحدهای زبانی در شعر شفیعی کدکنی با توجه به محتوای آثار از نظام درونی قدرتمندی پیروی میکند که سبب انسجام و تاثیرگذاری شعرها میشود.
اصطلاح شعرشناسی شناختی برای نخستین بار در سال 1980 توسط ریون تسر[3] مطرح شد. تسر (1992) در کتاب «به سوی نظریۀ شعرشناسیشناختی» طرحی کلی از مفاهیم بنیادین این نظریه را که در روانشناسی گشتالت، فرمالیسم روسی، نقد ادبی، زبان شناسی و عصبشناسی پایه دارد، ارائه داد. در بخشهایی از این کتاب دربارۀ چندبخشی بودن شعر و یکپارچگی آن سخن به میان آمده و به بررسی عناصری که در متن وجود دارند و توسط مؤلف اداره میشوند، پرداخته شده است. پس از او گیبس[4] (1994) در کتاب «شعرشناسی ذهن» ارتباط بین شناخت و فرآیندهای استعاری و شعری را تشریح کرده و به ویژگی آینه بودن ذهن در مواجهه با حقیقت پرداخته است.
ترنر[5] (1996) پژوهشگر دیگر این حوزه در کتاب «ذهن ادبی» دربارۀ فرافکنی مفهومی واژه ها و جملات و همینطور اصول شناختی که از نوع زندگی، حرکات و عادتهای روزانه نشأت میگیرند و به خلق یک اثر ادبی منجر میشوند، توضیح داده است.
لیکاف[6] (1993) در مقالۀ «تئوری معاصر استعاره» تعریف کلاسیک استعاره را زیر سئوال برده است. به باور او، استعاره یک مسئلۀ زبانی نیست، بلکه در حوزۀ اندیشه قرار دارد و بر اساس درک ذهن از شناخت دو حوزۀ متفاوت ساخته میشود.
مطالعۀ پر اهمیت دیگر با این رویکرد، مقالۀ نانی و فیشر[7] با عنوان «تصویرگونگی در زبان و ادبیات» (1999) است که انواع تصویرگونگی در شعر را مورد بررسی قرار داده و شرح مفصلی دربارۀ شمایل و تصویر در ساختار و مفهوم آثار ادبی ارئه میدهد.
استاک ول[8] (2002) در کتاب «درآمدی بر شعرشناسی شناختی» به تفاوت بین خواندن متن و آنچه به عنوان علم خواندن مطرح است، پرداخته و چگونگی فرآیند درک خواننده از متن را توصیف میکند.
مقالۀ کاربردی دیگر نوشتۀ فریمن[9] (2009) با عنوان «احساس، شکل و معنا در خلق تصویرگونگی شعری» است که اثبات میکند معنای اصلی متن نمیتواند بدون حضور شکل در احساس و همینطور بدون حضور احساس در شکل رخ دهد.
استین[10] (2002) در مقالۀ «سیاستهای عشق» نامههای عاشقانۀ یک نجیبزاده و خواهرش اثر افرا بن[11] را تحلیل کرده و نشان داده است که در این رمان، فضاهای ذهنی عشق و سیاست با یکدیگر آمیخته شده و انتخابهای زبانی متعلق به مفهوم قدرت در مورد احساسات بهکار رفته است.
سمینو[12] (2006) در مقالۀ «آمیختگی و کارکرد ذهنی شخصیتها در داستان ویرجینیا وولف» فضاهای ذهنی شخصیتهای داستان را تحلیل کرده و دنیای خیالی را به عنوان آمیختگی چندگانه که میتواند دنیاهای متفاوتی را در یک متن روایی به هم پیوند بزند، معرفی میکند و البته کتب و مقالات دیگر... .
در ایران نیز صادقی (1390) در مقالۀ «شناخت جهان متن رباعیات خیام براساس نگاشت نظام با رویکرد شعرشناسی شناختی» مطالعۀ کاربردی منسجمی دربارۀ سبکِ شناختی خیام داشته و برخی رباعیات منسوب به او را رد کرده است. صادقی (1391) همچنین در مقالۀ دیگری با عنوان «خوانش شعر حکایت اثر شاملو با رویکرد شعرشناسی شناختی» ویژگیهای شعر و معنای آن در بافت فرهنگی را تشریح کرده است. ایشان (1392) در مقالۀ «ادغام نوشتار و تصویر در متون ادبی بر اساس نظریۀ ادغام مفهومی» به تبیین چگونگی شکلگیری معنای متن متشکل از نوشتار و تصویر در ذهن خواننده پرداخته و از الگوی فوکونیه و ترنر برای نشان دادن عملکرد استعاری ذهن به طور کاربردی استفاده کرده است.
صادقی و همکاران (1394) در مقالۀ «تحلیل نگاشتهای مفهومی در دو شعر از مهدی اخوان ثالث با رویکرد شعرشناسی شناختی» با ترسیم الگوهای حاصل از جهان فکری مؤلف نتیجهگیری میکنند که در شعر اخوان میان فرم ذهنی و فرم بیرونی رابطۀ تنگاتنگی وجود دارد.
گلفام، روشن و شیررضا (1393) در مقالۀ «کاربرد نظریه جهان متن در شناسایی عناصر سازندۀ متن روایی داستان شازده احتجاب بر مبنای رویکرد شعرشناسی شناختی» به بررسی جهانهای زیر شمولِ روایت پرداخته و درک جامعی از متن را برای خواننده ممکن میکنند.
در حوزۀ تحلیل شعر شفیعیکدکنی با رویکرد شعرشناسی شناختی تاکنون مطالعهای انجام نشده است، اما جاماسبی (1395) پایاننامه خود با عنوان «بررسی استعارههای مفهومی زمان، حالت و تغییر در اشعار شفیعی کدکنی در چهارچوب معنیشناسی شناختی» به بررسی سه نوع استعاره مفهومی در دو دفتر شعر از هفت دفتر مجموعه شعر آیینهای برای صداها پرداخته شده است.
پژوهشهای بسیاری با رویکردهای متفاوت بر شعر شفیعی صورت پذیرفته که از آن جمله میتوان به مقالۀ مدرسی (1388) با عنوان «فرآیند فراهنجاری واژگانی در اشعار شفیعیکدکنی» اشاره کرد. ایشان در این پژوهش به بررسی ابداع واژههای نو و فرآیند هنجارشکنی در شعر شفیعیکدکنی پرداخته است. همچنین دلاویر (1391) در مقالۀ «نشانههای سبک خراسانی در شعر شفیعیکدکنی» به بررسی ویژگیهای شعر شفیعی کدکنی از جمله کاربرد افعال کهن و فعلهای دعایی اشاره داشته است و مطالعات بسیارِ دیگر.
در این پژوهش دو شعر از مجموعه شعر «آیینهای برای صداها» (شفیعیکدکنی، 1385) با عناوین «غزلی در مایه شور و شکفتن» و «جوانی» به روش توصیفی- تحلیلی از نظر ساختاری و محتوایی مورد بررسی قرار گرفت. در این راستا برای وضوح بخشیدن به فرآیندهای استدلالی مؤلف؛ مؤلفههایشناختی شعر، فضاهای ذهنی و نگاشتهای قیاسی ویژگی، رابطهای و نظام در شعر واکاوی شد.
«نگاشت[13]» رابطة تناظری بین مجموعة مفاهیم ذهنی و مفاهیم عینی است. در نگاشت ویژگی[14] که نگاشتی استعاری است؛ شباهت میان اشیاء و عناصر شعر آشکار میشود. در نگاشت رابطهای[15] به رابطۀ موجود میان عناصر و اشیاء در شعر پرداخته میشود، این نگاشت، مبتنی بر مجاز است و به رابطۀ مجاورت و تناظر در پدیدههای شعر مربوط میشود و در نگاشت نظام[16] که اصلیترین مشخصۀ نظریۀ مورد بحث است، یک الگوی انتزاعی یا یک قاب مشخص، در ساخت یک موقعیت در بافت اثر آشکار میشود (ر. ک: صادقی، 1393: 130 و Freeman, 1998: 5-254). به گفته استاکول[17] (2014) بررسی فضاها و مؤلفههای شناختی اثر به عنوان یک ابزار اکتشافی عمل میکند، چراکه متن به خودی خود اطلاعات توصیفی کافی به مخاطب ارائه نمیکند. پس از انجام نگاشتهای قیاسی و تحلیل فضاهای ذهنی؛ تصویرگونگی[18] شعر نیز به منصۀ ظهور میرسد.
در این مقاله دو شعر از شفیعی کدکنی بر اساس نگاشتهای سهگانه و فضاهای مفهومی مورد بررسی قرار میگیرد. دلیل انتخاب این دو شعر آن است که در هر دو شعر موانعی وجود دارد که از بیرون به گوینده تحمیل میشود. در هر دو شعر برای رهایی از فضای مفهومی منفی باید حرکت و تلاش را از ثقل درون آغاز کرد. در این نوشتار به نوع مواجههی دو شعر با مانع بیرونی پرداخته میشود.
در این بخش دو شعر از شفیعی کدکنی بر اساس نگاشتهای سهگانه و فضاهای مفهومی مورد بررسی قرار میگیرد. دلیل انتخاب این دو شعر آن است که در هر دو شعر موانعی وجود دارد که از بیرون به گوینده تحمیل میشود. در هر دو شعر برای رهایی از فضای مفهومی منفی باید حرکت و تلاش را از ثقل درون آغاز کرد. در این نوشتار به نوع مواجهۀ دو شعر با مانع بیرونی پرداخته میشود.
1-4. «غزلی در مایۀ شور و شکستن»
نفسم گرفت از این شب، در این حصار بشکن |
|
در این حصار جادویی روزگار بشکن |
1-1-4. نگاشت ویژگیِ غزلی در مایه شور و شکستن
در نگاشتِ ویژگی، رابطه دال و مدلول مبتنی بر تشابه است؛ یعنی دال از برخی جهات مشابه مدلول است. به عبارت دیگر، برخی کیفیات مدلول را دارد؛ مثلِ کاریکاتور، عکس، ماکت، نقشه و... . در شعر فوق برخی عناصر از فضاهای درونداد شعر برهم منطبق است. مثل سنگ و حصار و دل سنگ و صخره کوهسار از جهت سختی و نفوذناپذیری، شقایق و رایت خون از جهت رنگ و... . جدول (1) نگاشت ویژگی شعر را نشان میدهد.
جدول 1. نگاشت ویژگی غزلی در مایه شور و شکستن
درونداد 1 |
درونداد 2 |
درونداد 3 |
فضای ادغام |
سنگ |
حصار شب |
حصار جادویی روزگار |
سختی و ظلمت |
دل سنگ |
صخره ی کوهسار |
|
سختی و ظلمت |
برآوردن رایت خون از صخره |
به جنون صلابت صخرۀ روزگار شکستن |
|
قدرت/ امید تغییر دادن فضا |
شقایق |
رایت خون |
|
سرخی/ امید |
ترجمان صبح |
گشودن لب زخم دیده |
شکستن صف انتظار |
تغییر دادن فضا |
تو/ ترجمان صبح |
صبح |
ترنم و ترانه |
روشنی/ امید |
سایه افکندنِ شب غارت تتاران به همه سو |
سایه دیوسار |
|
سختی / ظلمت |
سرِبرآمدن نداشتنِ آفتاب |
طلسم کار |
|
سختی / ظلمت |
خود |
آفتاب |
شکستن طلسم |
روشنی |
سرودن |
بودن |
ترنم |
روشنی/ امید |
در سطر سطر شعر، طرحواره حجم وجود دارد؛ «شب حجم است»، «روزگار حجم است»، «طلسم حجم است»، «صف حجم است»، «وحشت، حجم است»، «سایه حجم است»، «خویشتن حجم است» و «سپه تتار حجم است». بنابراین، استعاره کلان شعر «جهان حجم است» خواهد بود. البته نگاشتهای دیگری نیز میتوان متصور شد مثل «انسان گیاه است» که میتواند دل سنگ را بشکافد و پرچم هستیاش را بالا بیاورد.
2-1-4. نگاشت رابطهای شعر
در نگاشت رابطهای، دال به طور مستقیم به طریقی فیزیکی به مدلول وابسته است. این رابطه را می توان مشاهده یا استنتاج کرد. مانند: ردِ پا، پژواکِ صدا، بستر رود و... .
در شعر، دو قلمروی مفهومی فعال و منفعل در تقابل با هم قرار دارند؛ تو (مستتر): روی حصار جادویی روزگار/ جنون: روی صلابت صخره کوهسار/ ترنم و ترانه: روی لب زخم دیده و صف انتظار/ آفتاب: روی خود و طلسم کار/ ترنم: روی دژ وحشت/ آذرخش: روی سایه/ تو: روی خویشتن و سپه تتار فعال است. طرحواره انسداد در سراسر شعر جریان دارد و شاعر خواستار فعلیت قدرت و خروج از تنگنا است، مثل «بیرون آوردن پرچم خون از دل سنگ سخت». آنچه در اینجا مهم به نظر میرسد این است که عناصر منفعل در شعر قطعی و عناصر فعال غیرقطعی، آرزو و درخواست است. شاعر در آغاز هر مصراع از حقایق قطعی سخن میگوید تا با ترسیم شرایط حاضر «مخاطب و حتی خود» را متقاعد کند تا شرایط را تغییر دهد. در واقع شاعر از میان شش نظامِ باور[19] مطرح در شعرشناسی شناختی (استاک ول[20]، 1393: 171)، «جهانِ منظوری»[21] -جهانی که در آن شخصیتها برای تغییر جهان خود برنامهریزی میکنند- را برای ارائه سخن خویش برمیگزیند که البته بیشباهت به جهان آرزو هم نیست.
در شکل (1) ترکیبهای مفعولیِ فعلِ مشترک «بشکن» نمایان است. از آنجایی که فعل مؤثر همۀ آنها یک فعل واحد است که از نظر واژگانی تکرار یافته است، همۀ این عناصر در نگاشت رابطهای در تناظر با هم قرار میگیرند.
شکل 1. زیرمجموعه ی مفعولی فعل «بشکن»
بین فضای مفهومی شعر که متأثر از محیط و زمانۀ راوی است و متون تاریخی قرن هفتم هجری که عصر حملۀ تاتار به ایران است، ارتباط وجود دارد. نظریۀ بینامتنیت[22] یکی از مهمترین نظریات ادبی- فلسفی قرن بیستم است که نخستین بار در سال 1966 در مقالۀ «کلمه، گفتوگو، رمان» توسط ژولیا کریستوا[23] مطرح شد و مبتنی بر این اندیشه است که متن، نظامی بسته، مستقل و خود بسنده نیست، بلکه پیوندی دوسویه و تنگاتنگ با سایر متون دارد و این رابطه در چگونگی درک «درون متن» مؤثر است (مقدادی، 1393: 143). بر اساس این نظریه، در تولید و دریافت یک متن همواره پیشمتنها نقش اساسی ایفاء میکنند و متون، منفک از متنیت فرهنگی یا اجتماعی گستردة خویش نیستند. در شعر مورد بحث، بین عصر شاعر و عصر حملۀ مغول به ایران همسانسازی ایجاد شده است. بنابراین، در لایه درونی شعر با این استعاره مواجهیم: «قرن چهاردهم هجری، قرن هفتم هجری است». مخاطب با دانش پیشزمینهای که از قرن هفتم هجری دارد در خوانش شعر شروع به تصویرسازی میکند. در واقع نگاه مخاطب نوعی عقبگرد به قرنها قبل دارد. شب، حصار، سنگ، صخره، زخم، انتظار، طلسم، دژ وحشت، شب غارت، سایه دیوسار، خویشتن و سپه تتار همه در فضای ادغام به شرایط سخت زندگی، اختناق و منفعل بودن نگاشت میشود.
3-1-4. نگاشت نظام
در نگاشت نظام، دال مشابه مدلول نیست، بلکه بر اساس رابطهای دلخواه یا به طور قراردادی به مدلول دلالت میکند. در اینجا یک الگوی انتزاعی یا یک قاب مشخص در ساخت یک موقعیت در بافت اثر آشکار میشود. در سطر نخست شعر، گوینده با آوردن صفت پیشین «این»، ملموس بودنِ تاریکی، رنج، شب و حصار را نشان میدهد. «این» در واقع زمان اتفاق را زمان حال معرفی میکند؛ زمان رنج کشیدنِ مؤلف (و همعصرانش) که قابلیت توسع به زمانِ خوانش شعر را هم دارد.
فعل امر «بشکن» میتواند در زمان آینده یا حال به انجام برسد، قطعی نیست و موسیقی کناری شعر از تکرار همین فعل به وجود آمده است. بخش نخستِ هر بیت به جهت تکرارِ کسره و گاه تتابع اضافات از نظر وزن روانتر است. گویا برای رسیدن به نقطۀ گریز و منفذ نور شتاب وجود دارد. شعر شبیه رودی با خروش و شتاب و قدرت حرکت میکند، اما فعل «بشکن» در پایان ابیات وزن را متوقف میکند. شاید تکیه روی این بخش از کلام همان تلاش برای شکستن حصار باشد. تا زمانی که این شکستن به وقوع نپیوسته باشد میتوان از انجامِ شعر به آغاز برگشت و از نظر مفهومی دچار سردرگمی و ابهام نشد، چراکه شعر با گزارش نفسِ تنگ گوینده آغاز میشود.
واژۀ «گرفت» در سطر نخست طرحواره مانع یا انسداد را مطرح میکند و در پی آن در همه سطور، سخن از مانع و برداشتن آن است. این موانع از بیرونِ وجود گوینده تحمیل میشوند. در بیت آخر شاعر با گفتن «ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا تو زخویشتن برون آ سپه تتار بشکن» بر مخاطب آشکار میسازد که «تو»ی مخاطبِ شعر در«تو که ترجمان صبحی»، «بشکن» و... همان منِ مستتر در «نفسم گرفت» سطر نخست است. با این برداشت همۀ عناصر بیان شده در نگاشت رابطهای در زیرمجموعه «خویشتن» سطر آخر قرار میگیرد؛ همه حصارها، گرفتگی، صخره و... .
از نقاط قوت شعر، نمادگرایی صوتی آن است. ریتم تند و روان شعر، تقابل واکههای بلند وکوتاه و تکرار همخوان «ش» که تلفظی سبک دارد و از حروف القاکنندۀ شادی به شمار میآید، همگی بر شادی درونی متن دلالت دارند.
زبانشناسان مدرن و قدمای اهل ادب، نظریۀ دلالت ذاتی الفاظ را مردود میدانند -با این دلیل که اگر رابطۀ میان لفظ و معنی، امری ذاتی باشد باید در همۀ زبانها کلمات مشترک باشند و هرکس هر زبانی را بدون آموختن دریابد- اما شفیعی کدکنی (1397: 322-320) ضمن تأیید این مسئله معتقد است که گاه نمیتوانیم از نقش طبیعی ساختار کلمه و نظام آوایی آن در رسانگی مفهوم لغوی آن چشمپوشی کنیم، زیرا علمای لغت در حوزۀ زبان عرب و ساختمان کلمات آن به قوانینی دست یافتهاند که نشاندهندۀ نوعی تناسب میان بعضی از ساختارهای آوایی کلمات و مفاهیم آنهاست.
شفیعیکدکنی در گفتار «دلالت موسیقایی کلمات» به این مسئله اشاره میکند که گاهی کلمات در ساختار آوایی خود، جز نقش معنایی و رسانگی با مجموعۀ اصوات بهگونهای غیرمستقیم مفهوم مورد نظر شاعر را بیان میکنند. از شواهدی که برای دلالت موسیقایی کلمات آوردهاند بیتی از عنصری، خطاب به ممدوحش در ستایش جنگاوری او است: «به یک خدنگ دژآهنگ، جنگ داری تنگ تو بر پلنگ شَخ و بر نهنگ دریابار» هنگام خواندن این بیت و تکرار صدای ang، در مقاطع خاص مصراعها، صدای رها شدن تیر از کمان شنیده می شود، همین طور سطری از ویرژیل، شاعر رومی که صدای یورتمۀ اسب از تلفظ آن به گوش میرسد:"Quadrupedante putrem sonitu quatit ungula campum". با استناد به این استدلال میتوان گفت مجموعۀ ساختار زبانی، ریتم و ساختار معنایی شعر، مخاطب را به امید و قطعیت شکستن حصار رهنمون میسازد. نگاشت نظام شعر مورد بحث در شکل (2) قابل مشاهده است.
شکل 2. نگاشت نظام شعر «غزلی در مایه شور و شکستن»
با رسم خطوط تناظر شعر کلیت و ساختار اثر به حجمی مانند میشود که تمام آنچه به عنوان عناصر بیرونی قیاس کرده بودیم در درون این ظرف به مثابه ظرفِ وجود قرار دارد: حصار، دل سنگ، صخرهی کوهسار و... . همۀ اینها در کنار عناصر مثبت به صورت مجموعهای از تضادها در ظرف وجود حاضر است. آنچه برای شکستن این ظرف نیاز است، حرکت برای خروج از این حصار است که تنها از طریق خویشتن خویش امکانپذیر است.
در این نگاشت «من» مستتر در سطر نخست با «تو و خویشتن» در سطر آخر در تناظر قرار میگیرد. ضمیر «تو» در سطور پنج، هشت، دوازده و چهارده شعر تکرار میشود و این سطور را به هم مربوط میکند. در سطر پنج «تو» هستۀ بند موصولی است، «ترجمان صبح» بند توصیفگر و «که» نشانۀ موصول که بند توصیفگر را به هستۀ بند موصولی متصل میکند. این بند توصیفگر مرتبط با «تو» در واقع توصیفگر همۀ «تو»هایی است که در شعر سریان دارد. بنابر آنچه پیش از این گفته شد، میتوان چنین نتیجه گرفت که منِ ترجمان صبح و روشنایی و امید، درونِ حجمی محصور و زندانی است. موانع از بیرون تحمیل شدهاند، اما چرا شعر با درخواست از «خویشتن» برای شکستن این حجم پایان میگیرد؟
از نظر زبانی در بیشتر سطور دو فضای مفهومی مثبت وجود دارد؛ مثل «چو شقایق» و «برآر رایت خون»/ «تو خود آفتاب خود باش» و «بشکن»/ و... . بین این دو فضای مفهومیِ مثبت، یک فضای مفهومی منفی مثل دل سنگ، صخره، صف انتظار و... وجود دارد. چینش واحدهای زبانی به این شکل، نشاندهنده آن است که حجاب و مانع در دل آدمی است؛ جایی میان امیدها و خواستهای او و رهایی و آرامش کامل. حجابها و موانع، ترسها، تردیدها و تشویشهای آدمی است که بین دو حیطۀ روشن وجود، سایه و فاصله انداخته است.
در بخش قبل یکی از نتایجی که از نگاشتها گرفته شد این بود که «قرن چهاردهم، قرن هفتم است از جهت سختیها و مصائب». با این دیدگاه تمام آنچه در این بخش به عنوان «من فردی» بازنمایی شد به عنوان یک ملت یا سرزمین قیاس میشود؛ یعنی جوامع با تکیه بر ثروتهای ملی، فرهنگ بومی و ایمان و تلاش خود میتوانند مشکلات و مصائب اجتماعی را از میان بردارند. به عبارت دیگر، اتحاد و انسجام همۀ طبقات اجتماعی در یک جامعه است که قدرت برداشتن موانع را به وجود خواهد آورد و تحقق فعل امر «بشکن» را ممکن خواهد کرد.
2-4. شعر «جوانی»
«این گل سرخ
این گل سرخ صد برگ شاداب
این گل سرخ تاج خدایان
که به هر روز برگی از آن را
میکنی با سرانگشت نفرت
تا نبینی که پژمردگیهاش
میشود در نظرها نمایان
چند روز دگر برگهایش
میرسد اندک اندک به پایان»
(شفیعی کدکنی، 1385: 345)
1-2-4. نگاشت ویژگی
گل سرخ در اینجا میتواند نماد هر چیزی باشد، اما عنوان شعر راه را برای نمادپردازی میبندد؛ همانطور که هر اثر سمبلیک به طرز دلالتمندی، مخاطب را به سمت مقصد شاعر پیش میبرد در شعر فوق استعارۀ تصویری «جوانی گل سرخ است» به وضوح قابل ملاحظه است. از لحاظ ویژگی، گل سرخِ صد برگ بر شادابی منطبق است و بر نقش روی تاج خدایان. کنده شدن برگها از یک جهت با به پایان رسیدن، و از جهت دیگر با پژمردگی در تناظر است و نمایان شدن پژمردگی در نظرها با نفرت از سپری شدن جوانی پیوند دارد. این نگاشت در مرحلۀ بعد منجر به ایجاد نگاشت یا استعارهای جدید خواهد شد.
2-2-4. نگاشت رابطهای
گل صد برگ شاداب جوانی/ عمر
گل صد برگ شاداب روزهای شاد و پرتوان عمر و جوانی
هر برگ هر روز
صد برگ صد روز/ روزهای زیاد/ عمر
گل سرخ صد برگ شاداب/ نقش تاج خدایان قدرت، توان، زیبایی
کنده شدن برگهای گل در هر روز کاسته شدن از عمر/ رفتن جوانی
کندن برگها با سرانگشت نفرت انکار مرگ وگذر عمر/خشم از گذر جوانی
به پایان رسیدن برگها به پایان رسیدن عمر/ تمام شدن مهلت
دو استعاره مفهومی دیگر نیز در این بخش قابل بررسی است: «زندگی، جوانی است» و «جوانی، شیء قابلِ تکه تکه شدن است».
3-2-4. نگاشت نظام
شعر مورد بحث 9 سطر دارد. با توجه به مفاهیم مطرح شده در شعر، دو مجموعۀ مفهومی مثبت و منفی قابل درک است. سطر پنجم، فضای مفهومی شعر را تغییر داده و شعر را به دو بخش مساوی تقسیم میکند؛ در بخش نخست گل سرخ با عنصر درونیِ شادی قرین است و در بخش دوم گلبرگها با پژمردگی همراهند و عنصر سرانگشت نفرت به شعر افزوده میشود. بر مبنای استعارۀ «زندگی/جوانی شیء قابل تکه تکه شدن است» (حجم) میتوان چنین نتیجه گرفت که تکه تکه شدن و برگ چین شدن، نتیجۀورود عنصر بیرونی است. تا وقتی انسان متکی به روح سبز درون خویش است، آزاد، شاد، جوان و پر انرژی خواهد بود -درست مثل کودکان که از تأیید دیگران مستغنی هستند و در لحظه زندگی میکنند- هر چه به پایان شعر و به برگهای آخرینِ گل نزدیکتر میشویم، غیاب عنصر شادی محسوستر میشود. نفرت و پژمردگی زمانی به وجود میآید که نمایان شدن در نظرها -یعنی عنصر بیرونی- برای راوی مهم میشود. آنچه در اینجا مهم به نظر میآید، این است که چهار سطر نخست شعر با نوعی عدم قطعیت همراه است؛ چراکه فاقد فعل است و فعل در سطر پنجم آشکار میشود. درست مثل زندگی که تا دورۀ جوانی بینش به قطعیت نرسیده و انسان در افکار و گرایشهای خود به ثبات نسبی دست نیافته و کار مهمی انجام نداده است. پس از این دوره است که نظر دیگران برای او اهمیت پیدا میکند و نظر به یافتههای روانشناسی، وابستگی انسان به تصویری که دیگران از او دارند سبب میشود اگر کسی، او را از جهاتی زیر سؤال برد، قضاوت یا نکوهش کرد به شدت آسیب ببیند. در واقع این تعامل مخرب در زندگی ما به شکل الگوی آسیبرسانی و آسیب دیدگی آشکار شده و در جلوههای مختلفی بروز مییابد.
به بیان دقیقتر، انسان تا زمانی میتواند قدرت خداگونۀ درون خود را حفظ کند که نیازمند و مطیع تأیید و تحسین دیگران نباشد. با این تفاسیر در فضای ادغام؛ یعنی اجتماع همۀ مفاهیمی که در نگاشت رابطهای شاهد آن بودیم، یک استعارهی تازه در لایههای زیرین شعر رخ مینماید: «زندگی/ جوانی/ شادی، پذیرفتنِ خویشتن است» و یا «زندگیِ راستین، رهایی از نمودهاست». با این نگاشت، مرگ مطرح در شعر، مرگِ جسم نیست، بلکه مرگِ روح است که به تدریج و با پر رنگ شدن نقش دیگران در زندگیِ آدمی جلوه میکند. بین دو بخش نخست و پسینِ شعر تضاد وجود دارد: بین گل صد برگ و به پایان رسیدن برگها، بین شادابی و پژمردگی، بین سرخیِ گل و تیرگی و پژمردگی گل یا تیرگیِ نفرت، بین زندگی و مرگ، بین نقش گل سرخِ تاجِ خدایان و نمایان شدن پژمردگی در نظر دیگران! نگاشت نظام شعر در جدول (2) قابل ملاحظه است.
جدول 2. نگاشت نظام شعر جوانی اثر شفیعی کدکنی
با رسم خطوط تناظر شعر بین دو حوزۀ مفهومی متضاد چنین استنباط میشود که در فاصلۀ آغاز زندگی تا مرگ و به عبارتی فاصلۀ میان آغاز تا پایان شعر، عمر یا بخش مرکزی شعر قرار دارد که تا نیمه متعلق به زندگی و از نیمه به بعد متعلق به فضای مفهومی مرگ است. مرگ حقیقی در خلال زندگی قابل مشاهده است و با ورود عنصر بیرونی به حیطه آرامش و خرسندیِ باطنی به وجود آمده است. بنابراین، مرگ درونی پیش از رسیدن مرگ جسمی، زندگیِ راستین را متوقف کرده است. نگاشت نظام شعر تداعیگر تصویر گل نیز هست. همانطور که مشاهده میشود ساختار و فرمِ شعر با مفهوم و درونمایۀ آن انطباق کامل دارد. موسیقی درونی و کناری شعر نیز در القای مفهوم مورد نظر شاعر و تأثیرگذاری بیشتر شعر بیتاثیر نیست.
در این نوشتار با بررسی سطوح تفسیری دو شعر از شفیعی کدکنی با رویکرد شعرشناسیشناختی و با ساده کردن صورتبندیها مشخص شد که چگونه نگاشتهای قیاسی قادرند ناگفتههای متن را فراروی مخاطب قرار دهند. این پژوهش نشان داد که سازمانبندی فضاهای مفهومی در این دو شعر براساس طرحواره حجم شکل گرفته است و جهان فکری مؤلف بر ساختار اشعار تأثیرگذار بوده است.
پژوهش حاضر پرسشهایی که در بخش مقدمه مطرح شد را چنین پاسخ میدهد؛ در شعر شفیعی کدکنی تعامل میان ساختار و محتوا و استفاده از موسیقی درونی و کناری مناسب که در خدمت القای مفاهیم مورد نظر شاعر قرار دارد از دلایل تاثیرگذاری و موفقیت شعرها به شمار میآید. در مرحلۀ نگاشت نظام وجهی از شعر که تاکنون به آن پرداخته نشده بود، بازنمایی و الگوی انتزاعی یکپارچهای که در ساختار شعرها وجود داشت، آشکار شد و نشان داد که شعر شفیعی کدکنی در چهارچوب یک ساختار منسجم زبانی قرار دارد. فرم ذهنی که پیوند محتوایی اثر است با فرم بیرونی شعرها در هماهنگی و تطابق قرار دارد و این دلیلی بر انسجام شعرهاست.
با توجه به اینکه تفسیر آثار ادبی با ابزار تحلیلیِ نظریه شعرشناسیشناختی دیدگاه جامعی از متن به مخاطب میبخشد، لایههای درونی اثر را واکاوی میکند و از خلال نگاشتهای ذهنی مؤلف، سبکِشناختی او را مورد مطالعه قرار میدهد. انجام پژوهشهایی با این رویکرد بر روی متون ادبی ارزشمند به پژوهشگران توصیه میشود.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Barcelona, A.
[2]. Fauconnier, G. & Turner, M.
[3]. Tsur, R.
[4]. Gibbs, R.
[5]. Turner, M.
[6]. Lakoff, G.
[7]. Nanny, M. & Fischer, O.
[8]. Stockwell, P.
[9]. Freeman, M.
[10]. Steen, F.
[11]. Aphra, Behn.
[12]. Semino, E.
[13]. Mapping
[14]. Attribute mapping
[15]. Relational mapping
[16]. System mapping
[17]. Stockwell, P.
[18]. Iconicity
[19]. جهانهای اجبار، آرزو، خیالی، منظوری، معرفتی و فرضی
[20]. Stockwell, P.
[21]. Intentional world
[22]. Intertextuality
[23]. Kristeva, J.