نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد رامهرمز، دانشگاه آزاد اسلامی، رامهرمز، ایران
2 استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد رامهرمز، دانشگاه آزاد اسلامی، رامهرمز، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
One of the main axioms of eccentric criticism is the examination of the interrelationship between humans and the environment. This type of criticism seeks to understand how human attitudes to nature and how environmental issues are reflected in literary works and to analyze the impact that human beings have on nature and the physical and psychological properties of humans in literary works. In Moniro Ravanipour's Ahl-e-Ghargh, nature is not only regarded as the scene of events but as the main context of the story itself, the agent of events and the advancing events, directly affecting the characters and interacting with humans and their decisions. In this story, the characters sometimes find themselves exposed to the power of the sea as part of submissive wildlife, and sometimes it is nature that inevitably interferes with man and his power. In this story, the characters are sometimes frightened and wandering against nature, sometimes mingling with nature and resting in its lap.
کلیدواژهها [English]
در ادبیات داستانی معاصر ایران، مکتب جنوب یکی از برجستهترین مکتبهای داستاننویسی فارسی است؛ مکتبی که میتوان گفت براثر تقابل میان سنّت و مدرنیسم شکل گرفته است؛ مردمی با شکل زندگی سنّتی و کاملاً ناآشنا با مؤسسات نفتی و تجهیزات مربوط به آن، درگیر تبعیض میشوند و در مدتی اندک، عناصر بومیشان را در حال غارت و نابودی مییابند؛ بنابراین تنوع فرهنگی و آمیختگی شکلهای گوناگون زندگی در جنوب ایران به سبب موقعیت تجاری و اقتصادی و تنوع جغرافیایی آن در کنار هم و آمیزش آنها با صنعت نفت و مسائل مربوط به آن، به داستانهای این منطقه از کشور سبکی ویژه بخشیده است.
در داستانهای اقلیمی جنوب با سهگونه توصیف از طبیعت مواجهیم: 1. محیط دریایی، 2. محیط بیابانی و نخلستانی و 3. محیط کارگری و صنعتی. (صادقی شهپیر، 1397) به داستانی که دریا زمینة اصلیاش باشد و حوادث و شخصیتها به شکلی پویا بر دریا متکی باشند، »داستان دریایی» یا "Sea Story" (Bluefarb,1959) میگوییم؛ بر این اساس رمان اهل غرق را نیز میتوان یک داستان دریایی نامید؛ روانیپور که خود زادة روستای جفره در جنوب ایران است، زمینة اصلی داستانش را بر پایه طبیعت جنوب بهویژه دریا بنانهاده است و ازآنجاکه یکی از موضوعات مهم نقد بومگرا، بررسی تأثیر انسان بر طبیعت و بالعکس تأثیر طبیعت بر انسان و ویژگیهای فیزیکی و روانی اوست، در این داستان نیز میتوان تأثیر متقابل انسان و طبیعت را - که دریا بهعنوان بخشی از حیاتوحش در آن برجسته مینماید- بررسی کرد.
بسیاری از پژوهشگران برجستة ادبیات داستانی ازجمله رضا سید حسینی (سیدحسینی، 1394) اهل غرق منیرو روانیپور را از نمونههای موفق رئال جادویی میدانند؛ زیرا همانطور که میدانیم و در این رمان نیز برجسته مینماید، گرایش به رئالیسم جادویی ناشی از بحران دگرگونی ارزشها است؛ به تعبیری دیگر رئالیسم جادویی سبک بیان شکافی است که براثر ورود تجدّد به جوامع سنتی ایجاد میشود. (میرعابدینی، 1387)
رمان با حضور آبی دریایی آغاز میشود؛ موجودی که هستیاش به دریا بسته است. باور اهل جفره این است که این آبیها و بوسلمه میتوانند روی نیکشان را نشان دهند و با دست یافتن به زیباترین جوان آبادی و بارور کردن مروارید در دهان ماهی کوچک، مردم را تا ابد از جستوجوی نان رها کنند و هم میتوانند بدکردار باشند و دلیرترین ماهیگیر را به کام دریا بکشانند؛ اهل غرق حکایت مردمان دیاری است که برای گذران زندگی و تأمین نان، در گیرودار دائمی با دریا و ساکنانش هستند؛ همة امورات مردم جفره، به دریا بستگی دارد و ترس مردم از خشم دریا همیشگی است؛ البته نکتة روشن در داستان این است که دریا بهخودیخود خشمگین یا آرام نمیشود؛ این ساکنان دریا هستند که از عکسالعمل جفرهایها خشمگین میشوند؛ بنابراین مردم باید تلاش کنند که بوسلمه و آبیها را راضی نگه دارند تا روزیشان قطع نشود و جوانان به کام دریا کشیده نشوند. اهل جفره برای آرام کردن «بوسلمه» باید خون مهجمال را که شخصیتی واقعی- دریایی دارد، به دریا بریزند؛ شاید آنچه باعث شده جفرهایها خشم دریا را به ساکنان اسطورهای یا افسانهای دریا نسبت دهند، تقدّس همیشگی و باستانی طبیعت نزد بشر باشد.
«بوسلمه» این دشمن اسطورهای که هرلحظه ممکن است یکی از اهالی جفره را با خود به عمق آبها ببرد، در فصلهای بعدی جای خود را به انگلیسیها، حزبیها و مأموران دولت میدهد (مرادی و حسینی، 1394) که با تأسیس و استخراج نفت، طبیعت جفره را نابود میکنند. با نابودی طبیعت، فقر، قحطی و آشفتگی بر زندگی مردم سایه میاندازد؛ مردم ابتدا با عاملین این بدبختی به مبارزه برمیخیزند؛ اما کمکم متوجه میشوند که قدرت مقابله ندارند و بهناچار به کوچ اجباری روی میآورند و قهرمانانشان نیز که مردانه ایستادگی کردهاند، به کام مرگ میروند.
در این پژوهش برآنیم که به دو پرسش اصلی نقد بومگرا که عبارتاند از: 1. اثر ادبی چه دیدگاه و رویکردی نسبت به محیطزیست دارد؟ و 2. محیطزیست و طبیعت در شکلگیری اثر چه نقشی داشته است؟ پاسخ دهیم.
پیشینه پژوهش
آثاری که نوشتههای منیرو روانیپور را بررسی کردهاند، بهغیراز رسالههای دانشجویان تحصیلات تکمیلی، عبارتاند از:
اصطلاح نقد بومگرا در سال 1978 م توسط ویلیام روکرت ابداع شد. طی این سالها دهها کتاب در سراسر جهان در این زمینه نگاشته شده است که سرآمد آنها دو اثر پایهای بود که برای اولین بار در اواسط دهة نهم چاپ شد: «گلچین نقدبوم ادبی» ویراستة چریل گلوتفلتی و هرولد فروم و «پندار زیستمحیطی» اثر لارنس بوئل؛ اما در ایران این نقد، نوپا و کمتر شناخته شده است؛ اصلیترین منابع فارسی نقد بومگرا، سه کتاب و چندین مقالة ارزنده از زهرا پارساپور است؛ کتابها شامل: «نقد بومگرا (ادبیات و محیطزیست)» (1392) که در آن به معرفی نقد بومگرا و بیان ضرورت، اهداف و موضوعات آن پرداخته شده است. «دربارة نقد بومگرا» (1392) که در آن، شش مقالة معتبر جهانی در زمینة نقد بومگرا گردآوری شده است و در فصل آخرکتاب، فرهنگ توصیفی پارهای از اصطلاحات نقد بومگرا آورده شده است و «ادبیات سبز» (1396) که در آن، مقالات نقد بومگرایانه در ادبیات فارسی جمعآوری شده است؛ البته پیش از آن، مقالاتی درمورد مبانی این نوع نقد از داوود عمارتیمقدم (1387)، ناصر مودودی (1390) و مسیح ذکاوت (1390) نگاشته شده بود. علاوه بر این، پژوهشهای کاربردی مفیدی نیز حول متون ادبی در این زمینه انجام شده است؛ از جمله: مقالة «بررسی شعر نیما بر مبنای نقد بومگرا» (1395) نوشتة غلامرضا سالمیان، تورج زینیوند و رضوان محمدی؛ «شعر سهراب سپهری در پرتو نقد بومگرا» (1396) نوشتة غلامرضا سالمیان، تورج زینیوند و رضوان محمدی؛ «نقد بومگرایانة دفتر شعر «از زبان برگ» سرودة محمدرضا شفیعی کدکنی» (1396) از فرهاد بشیریان و اکبر شایان سرشت و «بررسی بومگرایانة با شبیرو، اثر محمود دولتآبادی» (1393) از مرتضی حبیبی نسامی.
روش پژوهش
در این پژوهش که از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شده است، در ابتدا منابع نقد بومگرایی به دقّت موردمطالعه قرار گرفته است؛ سپس رمان اهل غرق، مطالعه و شواهد بر اساس نقد محیطیزیستی (نقد بومگرا) جمعآوری شدهاند و در نهایت، یافتهها بر پایة نقد بومگرا مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتهاند.
با آغاز پیشرفتهای روزافزون انسان در زمینههای علمی و تکنولوژی، اثرات مخرب دخالتهای ناروای بشر در طبیعت پیرامونش، بیشازپیش نمایان شد؛ طوری که در یکی دو قرن اخیر، آثار دهشتناک تخریب محیطزیست و انواع آلودگیهای زیستمحیطی و انقراض هزاران گونه گیاه و جانور، جهان را در لبة پرتگاه زیستمحیطی قرار داد؛ انسان نوگرا با اندیشة «انسانمحورانه»، خود را مرکز و فرمانروای عالم دانست و تنها به رفاه خود و بهرهوری از منابع طبیعی اندیشید و این نگاه سودجویانه به طبیعت، مقدمات بحرانهای کنونی را فراهم آورد.
از میانة قرن بیستم، دانشمندان علوم مختلف به فکر یافتن راههای برونرفت از بحرانهای محیطزیستی برآمدند؛ انواع جنبشها و سازمانها بهمنظور حفظ محیطزیست به وجود آمد. این جنبش را در فضای ادبیات در سال 1978 ویلیام روکرت در قالب رویکردی تازه به نقد ادبی، به نام «نقد بومگرا» به وجود آورد؛ رویکردی که با دیدگاهی زیستمحیطی به نظاره و نقد متن مینشیند؛ در این راستا مطالعات بینرشتهای جدیدی در حوزة ادبیات و محیطزیست آغاز گردید تا نقش پررنگ طبیعت را در زندگی انسانهای متمدن یادآور شود. ازنظر لغوی اصطلاح نقد بومگرا "Ecocriticism" از دو بخش "Eco" و Criticism"" تشکیل شده است. (پارساپور، 1392) این شیوة مطالعاتی نو میکوشد تا بر همکنشهای انسان و محیط پیرامونش را به نقد بکشد؛ منتقدان این عرصه از علم، ادراک آدمی از حیات بکر را مطالعه میکنند و خواهان فهم این نکتهاند که آیا مسائل نوین زیستمحیطی بازتابی دقیق یا حتی عاطفی در فرهنگ عامة مردم یا در ادبیات مدرن از خود بهجای گذاشته است یا خیر. (مودودی، 1390) در این نقد «ضمن بررسی رابطة انسان با طبیعت در ادبیات، به چگونگی بازتاب مسائل زیستمحیطی و پدیدههای طبیعت در آثار ادبی، در دورههای تاریخی و مناطق مختلف جغرافیایی پرداخته میشود و نیز تلاش میشود با این مطالعات، رویکردهای نادرست فرهنگی به محیطزیست، اصلاح و رویکردهای تازه که لازمة ادامة بقای زمین است، در آثار ادبی جدید تقویت شود.» (پارساپور، 1391) منتقدان زیستمحیطی، هدف عمدة خود را از میان بردن تقابل انسان/ طبیعت یا فرهنگ/ طبیعت میدانند و بر آناند که نگاه انسانمدارانه به جهان، مهمترین دلیل ایجاد بحرانهای زیستمحیطی است. (عمارتیمقدم، 1387)
هرچند همة انواع ادبی در نقد بومگرا، موردتوجه قرار میگیرند، بررسی برخی ژانرها، نظیر فاجعهنوشتها "The Writing of the Disaster" و طبیعتنگاری اهمیت بیشتری دارند؛ همچنین در حوزة داستان، رمانهای اقلیمی که محیطزیست در آنها برجستگی دارد، از اهمیت بالایی برخوردارند؛ (پارساپور، 1392) ازاینرو پیوند عمیق نویسندة معاصر جنوب ایران، منیرو روانیپور با طبیعت و پررنگ بودن اقلیم و زادبوم در «اهل غرق»، زمینه را برای بررسی این اثر از دیدگاه نقد بومگرا فراهم نمود. قبل از بررسی بومگرایانة اثر، به ابهامی که در زمینة باورهای رایج مردم روستای جفره در داستان وجود دارد، میپردازیم تا افسانه یا اسطوره بودن این باورها – که شالودة رمان نیز هست- برایمان آشکار شود.
افسانه و اسطوره را ضمن داشتن اشتراکاتی، باید از هم متمایز کرد؛ افسانه، فسانه یا اوسانه، قصة غیرواقعی یا داستانی است که در آن، انسانها، جانوران، اشیاء یا موجودات تخیّلی، ماجراهای گوناگون باور نکردنی به وجود میآورند و این تعریف را بیشتر در ادب فارسی بهویژه قصههای عامیانه میتوان افسانههای عامه نامید. (خانی و کوکبی، 1393) افسانه برخلاف اسطوره، مقدّس و راست نیست؛ هم کسانی که آن را روایت میکنند و هم مخاطبین، میدانند که دروغ و ساختگی است؛ حوادث افسانهها در زمان نامعینی از گذشته رخ میدهند؛ اما در اسطوره، زمان تاریخی وجود ندارد؛ بلکه زمان ازلی و ابدی در جریان است. (جعفری قنواتی، 1397) اسطوره با جامعه و طبیعت ارتباط مستقیم دارد؛ «نحوة مرتبط شدن با جامعه و نحوة ارتباط دادن این جامعه با جهان طبیعت و کیهان؛ این چیزی است که اسطورهها همه دربارهاش صحبت کردهاند.» (کمبل، 1398) از سوی دیگر مبارزة قهرمان اسطوره، در راه تعالی جامعه است نه در راه اهداف فردی. بازتاب بسیاری از روایتهای اسطورهای به شکل تحریفشدهای تاکنون در فرهنگ مردم ما جریان دارد (جعفری قنواتی، 1397) و در جوامعی که اسطوره هنوز زنده و جاری است، بومیان به دقّت میان اسطورهها – داستانهای واقعی- با قصهها یا داستانهای خیالی که خودشان آنها را «داستانهای دروغین» میخوانند، فرق میگذارند؛ در داستانهای واقعی بازیگران اصلی عبارتاند از: موجودات الوهی، فوق طبیعی، آسمانی یا اختری. (الیاده، 1393)
با توجه به تعریف افسانه و اسطوره، به نظر میرسد باورهای عمیقی که در رمان اهل غرق، پایة داستان قرار میگیرند، باورهای اسطورهایاند، نه افسانهای. اسطورهسازی در آثار روانیپور تحت تأثیر اوضاع اقلیمی و بومی است و عناصر طبیعت در دایرة ذهن او، عامل آگاه همة حوادث و پدیدههایی بودند که زندگی و مرگ انسان را تحت تأثیر قرار میدهند. (مونسان و دیگران، 1393) ماجرای بوسلمه و قربانی کردن مهجمال برای آرام کردن او، ریشه در اسطورههای ایران باستان دارد؛ نیروی خیر در این میان میتواند دریا و آب باشد که مهجمال برایش قربانی میشود؛ خون مهجمال باید پاسبان آب دریا و نیروهای خیر شود تا جلوی خشم و کینة بوسلمه را بگیرد؛ «بنمایة اسطورهای دیگر رمان، جدال میان آب و خشکسالی است؛ در اساطیر ایرانی، اهریمن، دیوان، جادوگران و پریان، با درندگان، مارها، اژدها و حشرات در ارتباط هستند و چهارپایان و گیاهان که مقدّس هستند، با اسپندارمذ، الهة زمین و رودها و دریاها که مقدّس و دارای مینو هستند، در ارتباطاند.» (مرادی و حسینی، 1394، به نقل از بهار)
با نگرشی کلی به اساطیر جهان و ایران، میتوان فهمید که طبیعت و عناصر آن، جزو جداییناپذیر داستانهای اسطورهایاند؛ آب، باران، خشکی، گیاهان، چهارپایان، زمین، دریا و ... . بیشک مردم هر سرزمینی بسته به طبیعت و محیطزیستشان، اسطورههایشان را میسازند؛ ازاینروست که مردم نواحی سواحل دریا که ناخودآگاه زندگیشان با دریا بهعنوان بخشی از محیطزیست گره خورده است، تخیّل، اندیشه و حتی اسطورههایشان متأثر از دریاست؛ در این راستا شناختن طبیعت و ابعاد آن در این داستان ضروری به نظر میرسد؛ دریا در اهل غرق دو چهرة کلی دارد:
الف. چهرة خشمگین و تاریک
در ادامه به هرکدام از این ابعاد و اثراتش بر حوادث داستان و شخصیتها خواهیم پرداخت:
زمینة اصلی حوادث رمان اهل غرق بر دریا استوار است؛ رابطة انسان با دریا که بزرگترین بخش از طبیعتوحش است، به زمان خلقت انسان برمیگردد و ازآنجاکه دریا هیچگاه برای انسان قابلکنترل نبوده، همواره منشأ ترس و وحشت انسانها بهویژه ساکنان مجاور آن بوده است.
طبیعت علاوه بر مزایای بیشمار و بخشندگی فراوان برای بشر، جنبههای پیشبینیناپذیر پرخطری نیز به همراه دارد؛ جنبههایی که اغلب، نمودش را در حیاتوحش شامل جنگل، بیابان و دریا میتوان مشاهده کرد؛ در طبیعت وحش، انسان هیچگونه کنترل و احاطهای ندارد؛ بنابراین برایش هراس و وحشت به همراه دارد و بهناچار، باید راه مسالمت را در پیش بگیرد.
ادموند برک (1757) بُعد تاریک طبیعت را «سابلایم» و درد و رنج و وحشت ناشی از آن را از اصول مسلم سابلایم "Sublime" معرفی میکند؛ اما سابلایم علاوه بر بیان مفهوم تاریکی و سیاهی، مفهوم شرارت و بیتفاوتی طبیعت را نیز به همراه دارد. (حبیبی نسامی، 1393) این بُعد تاریک ازآنجاکه تأثیرات طبیعت بر انسان را نشان میدهد، در نقد بومگرا قابلبررسی است.
هرچند طبیعتوحش به محیط فیزیکی اشاره دارد، آبوهوای (گرما، سرما، طوفان، باران و خشکی) ناشی از آن محیط فیزیکی را نیز که بر کنش و منش انسانها تأثیر میگذارد، باید جزوی از طبیعتوحش در نظر گرفت؛ (حبیبی نسامی، 1393) در داستان، بارها به طوفان در دریا اشاره شده است؛ طوفانی که همهچیز را با خود میبرد و همة زمینیان و دریاییها را وحشتزده میکند؛ دریا هنگام طوفان در این داستان، اغلب سیاه است و کفآلود و موجب ویرانی خانهها، وحشت، اضطراب، خستگی، گرسنگی و مرگ انسانهاست. به اثرات این بعد از طبیعت بر حوادث، رفتار و منش شخصیتهای رمان اهل غرق در ذیل اشاره شده است:
3-1. ویرانی خانهها
هنگامیکه دریا خشمگین میشود و از کنترل انسان خارج میگردد، یکی از اثراتش ویرانی خانهها و زندگی فیزیکی مردم حاشیة آن است. در اهل غرق نیز میتوان این اثر ویرانگر را مشاهده کرد:
«آبادی به عزا نشسته بود. یک هفته بود که دریا میغرید. باد بوره میکشید، موجهای بلند روی آبادی خراب میشد، دیوارها میرمبید. کپرها را آب میگرفت و مردم بالای پشتبام خانههای گچی مانده بودند...» (روانیپور، 1384)
3-2.ترس و وحشت
مردم جفره ترس و وحشت خود را از دریا در قالب تصوّر کردن موجودات خشمگین دریا نشان دادهاند؛ برای مثال، بوسلمه که گویا نماد بعد تاریک طبیعت است، گاهی برای بردن یا کشتن کسی میآید و تا خونش را نریزد، آرام نمیگیرد؛ گویی بشر ترس و وحشت و عجز خود را در مقابل خشم طبیعت، به باورها و اسطورههایش میدهد. اوج وحشت مردم از دریا زمانی است که بوسلمه خشم میگیرد و زمین جفره به لرزه میافتد. توصیف نویسنده از خشم دریا و بوسلمه به اندیشههای آخرالزمانی نزدیک است: مردگان زنده میشوند، زمین میلرزد و ...:
«زمین میلرزید، نخلها میلرزیدند و درخت گلابریشم انگار سرگیجه گرفته باشد، شاخ و برگش تکان میخورد... و حالا بار دیگر بوسلمه با ترفندی کاری، آبادی را نشانه کرده بود. همهچیز درهم و پریشان بود. آبانبار ترکخورده بود. حبانههای آب خالی میشد. گچ خانهها میریخت. دیوارها ترک برمیداشت و سرگیجه چنان امان مردم را بریده بود که حتی وقتی چشمانشان را میبستند، جهان دور سرشان میچرخید... بوسلمه این بار مردگان زمین را رو در روی آبادی قرار داده بود.» (روانیپور، 1384)
3-3.مرگ انسانها
دریا بهعنوان نمودی از حیاتوحش، نسبت به انسانها، شرور و بیتفاوت است و یکی از اثرات شرارتش، گرفتن جان انسانهاست؛ در اهل غرق، دریا شش تا از پسران «دی منصور» را در کام خود فرو برده است و هر آن، اگر خشم بگیرد، میتواند آبادی را نابود کند:
«چه دل نابکاری دارد بوسلمه که راه بر ماهیگیران جوان و رعنایی چون مهجمال میبندد و آنها را به قعر آبهای خاکستری میبرد. چطور نفرین مادران عزادار کاری نمیکند؟» (روانیپور، 1384)
«آنجا، ته دریا، چیزی از عاطفة زمینی ندیده بود. یاد آن مردان غرقشده، یاد پسران ششگانة دی منصور و آن مرد که میخواست فایزی بشنود و گریه کند، او را به زمین، به آبادی زنجیر میکرد.» (روانیپور، 1384)
3-4.خستگی، تشنگی و گرسنگی
یکی دیگر از اثرات خشم دریا برای انسانهایی که ناچار به ارتباط با آن هستند، خستگی، گرسنگی و تشنگی است:
«نه روز بود که دریا روی کشتیها میرمید... فرصت آتش نبود و مردان خستة ماهیگیر، تمام باروبنة خود را به دریا انداخته بودند. لبها خشک و تاول بسته بود. زایراحمد کلافه بود و دیگر نمیدانست جهان بیهیاهوی دریا، چه رنگ و بویی دارد. تشنگی و گرسنگی هیچکدام نمیتوانست زائر را به زانو در بیاورد. پرطاقت بود و آنچه اکنون توانش را تمام میکرد، هیاهوی موجها و غناهشت دریا بود.» (روانیپور، 1384)
3-5.زوال عقل انسانها
بعد پیچیده و رازآلود دریا گاهی حتی عقلِ «به دریا زدگان» را میگیرد؛ روزی که مهجمال برای آرام کردن دریا و برگرداندن اهل غرق ته دریا، به آب زده بود، گویا در دریا عقل خود را از دست میدهد:
«مردان و زنان آبادی، به قصة غریب مهجمال گوش دادند و یقین کردند که او این بار عقل خود را در دریا از دست داده است...» (روانیپور، 1384)
باوجود وحشت همیشگی مردم جفره از خشم دریا و طبیعت پیرامونشان، شخصیتها همواره به چهرة مهربان و بخشندة طبیعت عشق میورزند و برای یافتن آرامش و آسایششان به آن نیازمندند؛ شخصیت مهجمال، مدینه، بهادر، شمایل و ستاره در این زمینه، برجستگی خاصی دارند؛ گویی آنها الفتی عمیق با دریا و طبیعت دارند؛ الفتی که از عشق آنها به دریا و طبیعت حکایت دارد؛ آنها چنان دلبستة طبیعتاند که گویی، گاهی با طبیعت یکی میشوند و تحوّلاتی که بعدها در داستان باعث تغییر چهرة طبیعت جفره میشود، این شخصیتها را سرگردان و آشفته میکند و گاهی حتی به شورش وا میدارد:
«مدینه یک بار خودش را به آبها میسپارد و نیمة بدنش تبدیل به ماهی میشود و وصیت میکند که او را در آبهای سبز رها کنند؛ مدینه از بوق کشتیهای نفتی که مانع شنیدن صدای آبیها شده بود، بیزار است.» (روانیپور، 1384)
«شش ماه بعد، سد ساخته شد؛ سدّی که در تمام مدت، مدینه و بهادر نگران بالا آمدن آن بودند و میترسیدند که ناگهان آنقدر بالا بیاید که دریا تا آنسوی جهان گم شود.» (روانیپور، 1384)
یا ستاره که در انتها به مرغ دریایی بدل میشود:
«هیچکس نمیتوانست زنی که دستانش را مثل بال مرغ دریایی باز کرده بود و میدوید از رفتن باز دارد. ستاره که لبهایش را از درد به هم میفشرد، آنقدر دوید و جرقههای آتش را از تنش ریخت که سرانجام در هیبت مرغ دریایی که آتشگرفته بود، رو به غبه پرواز کرد.» (روانیپور، 1384)
و یا شمایل:
«هیچکس فریادهای شمایل را نشنید که با دستان کوچکش دامن این و آن را میگرفت تا برای تارا، آهویی که چشمانش بوی مرگ میداد، چارهای بیندیشد.» (روانیپور، 1384)
«شمایل که در جستوجوی چشمان غرق شدة تارا تمام زندگیاش را سرگردان مانده بود، سرانجام نامهای به مریم نوشت که چندخطی بیشتر نبود: «اینجا پایان سرگردانی است... چشمان تارا در آینههای روبهرو مکرّر میشود. مریم تو نمیدانی در دلم چه غوغایی است.»» (روانیپور، 1384)
اما اوج یگانگی انسان و طبیعت، در شخصیت «مهجمال دریایی» متبلور میشود؛ در اهل غرق مهجمال، گویی نماد دریا و حیات است که به شخصیتها آرامش و به طبیعت جان میدهد:
«نخلی که سالها خشکیده بود، با حضور مهجمال سبز شده است و جویبار کوچک از دل کوه راهش را گرفته است بهجانب خانة او میآید...اگر خوشههای گندم قد میکشید، اگر نخلها از بار رطب خم میشد، اگر چشمهها از آب میجوشید، برای همه روشن بود که مهجمال از آن نواحی گذشته است.» (روانیپور، 1384)
«مهجمال برای آبهایی که روزگاری زلال بودند، بغض میکرد.» (روانیپور، 1384)
«دل مهجمال با هر شکافی که زمین برمیداشت، قاچقاچ میشد. مهجمال دریایی آن قدر در غم زن و فرزندان خود نبود که در اندیشة زمین.» (روانیپور، 1384)
اخلاق زیستمحیطی، ایجاد اصولی است که بر روابط انسان با طبیعت حاکم باشد؛ یعنی مسئولیّتهای انسان برای ممانعت از آسیب، حفاظت در مقابل آسیب و یا پیشبرد فعالانة خیر و مصلحت. برخی اقداماتی که انسانها در برابر طبیعت انجام میدهند و باعث تغییر چهرة طبیعت میشود، زیر مجموعة اخلاق زیستمحیطی قرار میگیرد؛ اقداماتی از قبیل سدسازی یا تغییر مسیر رودخانهها، زهکشی تالابها یا حذف جنگلها برای مقاصد کشاورزی، اقدامات عمدی بشر برای تغییر محیطزیست محسوب میشود. تغییرات غیرعمدی را شامل آلودگی هوا، خاک و آب از طریق انتشار صنعتی میدانند که غیر مستقیم باعث انهدام جمعیّت گیاهان و جانوران میشود. (بنسون، 1393) هرچند به گمانم با توجه به افزایش روزافزون آگاهی بشر نسبت به برخی اثرات مخرب فعالیتها و اقدامات صنعتی بر طبیعت، نمیتوان این اقدامات اولیّه را که منجر به تغییرات ثانویه میشوند، غیرعمد دانست. در همة فعالیتهای بشر که در نهایت منجر به تغییر محیطزیست میشود، تنها سود و منفعت انسانها و قدرتها در نظر گرفته شده است و خرابیهای ناشی از آن کاملاً بیاهمیت جلوه میکند.
از ابتدا تا انتهای داستان اهل غرق، مردم روستای جفره با طبیعت ارتباط تنگاتنگی دارند؛ حال ممکن است این رابطه، ناشی از ترس و وحشت باشد یا دلبستگی عمیق به دریا و زمین و گیاه و پرنده. در فصلهای میانی داستان، مردم جفره علاوه بر دستوپنجه نرم کردن با دریا و ساکنانش، درگیر چالش تازهای میشوند: بطریهایی که از دریا چیزهای تازهای میآورد و آدمهای ناشناس با لهجههای غریب که کمکم به استقرار نیروهای دولتی در جفره میانجامد و ساکنان روستایی که تا آن زمان راههای ارتباطی بسیار کمی با شهرها و دههای دیگر داشتند و روستا را چون قلمرویی از آن خود میدانستند، اکنون مضطرب حضور مهاجمانی است که بدون توجه به اخلاق زیستمحیطی، آگاهانه و بیپروا یا ناآگاه، دست به تغییر و حتی تخریب طبیعت و محیطزیست میزنند.
با اکتشاف و استخراج نفت در جفره، تأسیس پاسگاه ضرورت مییابد؛ اما مردم روستا این کار را تجاوز به قلمروشان محسوب میکنند؛ واژة «قلمرو» به معنای محیطی بسته است که موجودات زندهای از آن دفاع میکنند. (آلتمن، 1395) طبق رفتار قلمرویی، وقتی کسی پا به درون مرز قلمرو میگذارد، صاحبان آن قلمرو به آنها اخطار میدهند یا حمله میکنند؛ گرچه دفاع پرخاشگرانه در زندگی انسان زیاد اتفاق نمیافتند، واکنشهایی مثل ناراحتی، عصبانیّت و نگرانی به تجاوز نشان داده میشود. (آلتمن، 1395) ساکنان روستای جفره نیز که همواره خود را حامی و یار دریا و زمین میدانند، در مقابل نیروهای مهاجم، بهگونهای دست به طغیان میزنند تا از آن دفاع کنند؛ خشم اصلی جفرهایها به خاطر تغییرات محیط پیرامونشان است که بهعمد یا غیرعمد در قلمروشان ایجاد شده است؛ آنچه طبیعت را برای مردم جفره مقدّس میکند، چیزی فراتر از نان است؛ آنها وقتی احساس میکنند به قلمروشان تجاوز شده و آدمهای بیگانهای قصد دارند در محیط پیرامونشان تحوّلاتی ایجاد کنند که ممکن است منجر به نابودی زیبایی، آرامش و سلامت محیطشان شود، خشمگین میشوند و گاهی دست به عصیان میزنند و ازآنجاکه شکل دیگر تجاوز به قلمرو از نظر «لایمن و اسکات» (1967) و «گافمن» (1971)، «آلودگی» نامیده میشود (آلتمن، 1395)، مهجمال با استخراج نفت که منجر به آلودگیهای فراوان زیستمحیطی در آبادی میشود، به شدّت مقابله میکند و درنهایت، جانش را بر سر همین مسئله از دست میدهد:
«انگار که این تقدیر آدمی است که برای حراست ازآنچه دارد، دست به عصیان و شورش بزند؛ امروز دریا را از تو میگیرند و فردا مشکل بتوانی بیاجازه پاسگاه روی زمین قدم برداری... برای حراست از عشق، هرچه که میخواهد باشد، دریا و مرد غریبه، گوشهای از دلت باید طغیان کند.» (روانیپور، 1384)
«مهجمال در لولههایی که قرار بود گاز از کنگان به کشورهای خارجه ببرد، ایجاد حریق کرده بود...» (روانیپور، 1384)
«مهجمال زیر بار این کاغذبازی نرفت. کسی که بتواند با نامهای آب را از آسمان سرازیر کند و آبادی را از گرسنگی نجات دهد، باید پیش از همه بگوید تابهحال این قدرت را کجا پنهان کرده بود و اینیک سال تشنگی را کجا بوده است.» (روانیپور، 1384)
در ادامه، برخی از تأثیرات انسان بر طبیعت در رمان اهل غرق و در پی آن، تأثیرات این تحوّلات را بر شخصیتها بررسی خواهیم کرد:
5-1. آلودگی صوتی
در اهل غرق، ابتدا صدای رادیو و پسازآن صدای دستگاههایی که زمین را برای اکتشاف نفت خراش میداد و سپس صداهای ناشی از ساختن سدهای بتنی، باعث برهم خوردن آرامش روستای جفره و موجودات زندة آن منطقه شد. تأثیر آلودگی صوتی، علاوه بر زندگی انسان، بر رشد گیاهان و کوچ پرندگان و حیوانات، ملموس است؛ با ایجاد این صداهای گوشخراش، صداهای طبیعی کمتر شد، ساکنان دریا غیبشان زد و صدای بال مرغان دریایی به گوش نمیرسید و درنتیجه، اضطراب و غصه مونس انسان شد:
«جعبه میخواند...دیگر صدای بال مرغان دریایی به گوش نمیرسید، جهان پر از صدا میشد... مهجمال میدید که زنان آبادی دیگر نمیخوانند؛ حتی صدای خلخال پاشان شنیده نمیشد و حسرتی غریب در دل مهجمال قد میکشید. چیزی از دست میرفت.» (روانیپور، 1384)
«هجوم حرکت و صدا به آبادی، آرامش جهان را بر هم میزد. صداهای عجیبوغریب که مدینه را وامیداشت تا گوشهایش را همیشه بگیرد و صورتش را از سرسام حرکت مچاله کند.» (روانیپور، 1384)
«مهجمال با هر صدای دوردستی که میشنید گوشهایش را میگرفت و در خود میپیچید، انگار گوشت تنش را به تاراج میبردند.» (روانیپور، 1384)
5-2. استخراج نفت
اگرچه اکتشاف نفت از نظر اقتصادی باعث رشد کشورهای ذینفع میشود، مشکلات محیطزیستی ناشی از آن گاهی چنان غیرقابلکنترل است که حتی باعث تخلیة کامل سکنة بومی منطقه میگردد. برخی اثرات محیطزیستی فعالیّتهای نفتی در خشکی و دریا عبارتاند از: آلودگی صوتی ناشی از پرواز هلیکوپتر و هواپیما و سر وصدای کارخانه و واحدهای جنبی؛ آلودگیهای هوا در اثر سوزاندن گازهای تفکیکی در مشعل، انتشار گاز سولفید هیدروژن و رها شدن ترکیبات هیدروکربنی سبک از مخازن ذخیره، آلودگی خاک منطقه در اثر ریختو پاش مواد نفتی و رهاسازی پساب نفتی که باعث تهدید حیات انسانها، پرندگان و گیاهان میشود؛ آلودگی آب دریا ناشی از افزایش روغن و پسابهای صنعتی که باعث تهدید جانوران و گیاهان آبزی و کاهش تنوّع زیستی جانوران میشود. (جعفری و لطفی جلالآبادی، 1383)
در روستای جفره نیز وقتی دولت تصمیم میگیرد دست به اکتشاف و استخراج نفت بزند، ابتدا پاسگاه را تأسیس میکند؛ با ورود پاسگاه و اقدامات مربوط به استخراج نفت، آرامش از زندگی مردم رخت برمیبندد و طبیعت جلوههایش را یکییکی از دست میدهد؛ نفت و تکنولوژی که فقط زیانش به مردم منطقه میرسد، آوارگی و مهاجرت، آشفتگی و تشویش ذهن، اختلال در حافظه و تخیّل، انزوا و مرگومیر انسانها را در پی دارد:
«مهجمال همهچیز را دور میدید، دور از پریان دریایی و دور از آبی دریا؛ هجوم حرکت و صدا به ذهن مهجمال!... آه چه چیزهای سختی در روی زمین وجود دارد. زمین زخمی بود؛ زخمی و آشفته، انگار کسی یقة او را گرفته باشد و او را تا نهایت مرگ زده باشد.» (روانیپور، 1384)
آفت نفت، به خاطر آلوده کردن آب و زمین و ایجاد ناامنی، کمکم مردم آبادی را به مهاجرت وامیدارد؛ اثر نفت در دریا نیز باعث مهاجرت برخی موجودات زنده و یا مرگ آنها میشود؛ گویی دریا تسلیم انسان و تکنولوژی شده است:
«جهان سر آرامش نداشت. آفت نفت که مردم را از آبادیهای بالا فراری داده بود، مردمی که باروبنة خود را برداشته بودند و اطراف جفره در کپرهای خود به انتظار تمام شدن نفت چاهها، روز را شب میکردند، به جفره هم رسید.» (روانیپور، 1384)
«... یک آبادی را نفت بلعیده بود. دولت، مردم را مجبور کرده بود که خانههای خود را رها کنند و آواره شوند... به خاطر چاه نفت که میگفتند مملکت را ثروتمند میکند، تردّدها کنترل میشد.» (روانیپور، 1384)
«بوی نفت هوای جفره را سنگین کرده بود. زائر فکر کرد که جفره زیر این هوای سنگین خواهد رمبید، حتی مرغان دریایی به کندی در هوا بال میزدند؛ انگار نفسشان گرفته بود... حتی دریا هم بوی قیر گرفته بود.» (روانیپور، 1384)
«...ماهیهای مردة ریز و درشتی که از دریا بر میآمد، شلیوهای به قیر آغشته که ماسهها را سیاه کرده بود، همه نشان از تسلیم دریایی بود که روزگاری موجهایش تا ستارهها میرسید. دریا انگار یاغی پیری که برنویش را زمین بگذارد و کند و آهسته از دامنة کوه پایین بیاید، مینالید و مه خاکستری رنگی که روی دریا ایستاده بود و معلوم نبود از دود قلیانهای همیشه روشنآبادی است یا از دودکش کشتیهای نفتی که در دوردست، شب و روز مینالیدند، دل مردم را به غصه مینشاند.» (روانیپور، 1384)
آلودگی دریا به ساحل نیز کشیده شده بود:
«بچهها دیگر کنار ساحل بازی نمیکردند. (انزوا) گاهی اگر از سر بیاحتیاطی بچهای هوس دریا میکرد، با پاهای قیری و شکاف خورده از شیشهخردهها، گریان به خانه وا میگشت.» (روانیپور، 1384)
علاوه بر عصیان و بیقراری اهل آبادی و درنهایت تسلیم شدنشان در برابر قانون دولتی، طبیعت نیز همچون انسانی شورشگر، توانایی پذیرش قانون دولتی (انسانی) را ندارد و دست به شورش میزند تا شاید حریم خود را خشمگینانه به انسانها گوشزد کند:
«و بدینطریق بود که آبادی به اولین قانون دولتی گردن نهاد؛ اما دریا خیال اطاعت نداشت؛ ناگهان سیاه شد و مانند زنی شوی مرده وهچیره کشید؛ موجهایش به هوا رفت و یک شب روی پاسگاه و آبادی رمبید.» (روانیپور، 1384)
تأثیر دیگر اکتشاف نفت، مرگومیر و مهاجرت انسانها، حیوانات و پرندگان بود:
«سرانجام تارا، آهویی که از بوی نفت گیج شده بود و از درد، دندههایش درآمده بود و پاهایش آنقدر لاغر شده بود که نمیتوانست جثهاش را نگه دارد، در غروب یکی از روزهای پاییزی مرد.» (روانیپور، 1384)
«بوی نفت و قیر داغ، همهجا پیچیده بود و زائر خیال کرد که اسب هم مثل تمام حیواناتی که از بوی نفت، سر به بیابان میگذاشتند، در رفته است.» (روانیپور، 1384)
«پریان دریایی پیدایشان نبود. مرغان دریایی با احتیاطی بیشتر و در ارتفاعی بالاتر روی آسمان جفره پرواز میکردند...» (روانیپور، 1384)
«زائر غلام یک روز، وقتی هوا از بوی قیر و نفت چنان سنگین شد که مرغان دریایی از آسمان میافتادند و روی زمین پرپر میزدند و میمردند، جان داد... در گیرودار مرگ مرغان دریایی، زائر غلام و گوسفندانی که شکمشان باد میکرد و میترکید، هیچکس فریادهای شمایل را نشنید...» (روانیپور، 1384)
علاوه بر تأثیر نفت بر گیاهان، پرندگان، حیوانات و طبیعت بیجان (دریا و زمین)، روح و روان، حافظه و تخیّل انسان نیز از این پدیده در امان نماند؛ از آن هنگام به بعد، زنان ترانههایشان را که پیشازاین با الهام از دریا و طبیعت آبادی سروده بودند، فراموش کردند:
«مدینه که پابهپای نوة دریاییاش، دلتنگ پریان دریایی بود، به دکتر عادلی گفته بود که از زمان غیبت آبیها، نیمی از دلش را گم کرده است؛ انگار دیوارهای پاسگاه روی دلش رمبیده و آن را در میان خس و خاشاک له و لورده کردهاند.» (روانیپور، 1384)
«زنان آبادی پسین تنگ، وقتی سر چاه میرفتند، رو به روی پاسگاه که میرسیدند، مینار بر صورت میکشیدند و روی برمیگرداندند... زنها از سر چاه ساکت برمیگشتند، انگار صدایشان گم شده بود و ترانههایشان را از یاد برده بودند.» (روانیپور، 1384)
«خیجو که حافظهاش را از دست داده بود و ترانههایش را فراموش کرده بود، دست به دامان سرهنگ تبعیدی، برای اولین بار در حضور جمع گریه کرد.» (روانیپور، 1384)
5-3. سدسازی
سدسازی در کنار فوایدش برای بشر، اثرات مخربی نیز بر محیطزیست دارد؛ ازجمله: تشدید فرسایش در مسیر رودخانة پاییندست، خروج آب گلآلود حاوی مواد رسوبی به روی مناطق پاییندست سد و محیطزیست منطقه، تغییرات سطح آب زیرزمینی، ایجاد زمینلرزههای القایی، تأثیر دریاچة سد بر آبوهوا با تشکیل مه و بالا بردن نم نسبی در محدودة دریاچه، ایجاد برخی تغییرات جوی، شور شدن اراضی کشاورزی، اثر دریاچة سد بر جوامع حیوانی و نباتی منطقه که باعث مهاجرت حیوانات و نابودی بعضی از گونهها میشود، توقّف زادوولد ماهیهای مهاجر، تأثیر احداث سد بر روستاهای مجاور که در دریاچة سد غرقاب میشوند و با مهاجرت باعث افزایش جمعیّت شهرها میشوند، ایجاد آلودگی صوتی با ورود دستگاهها و ماشینآلات ساخت سد و ... . (پیرستانی و شفقتی، 1388)
در رمان اهل غرق، صاحبان قدرت برای به دست آوردن سود بیشتر، بدون توجه به زیانهایی که سدسازی میتواند برای طبیعت و مردم داشته باشد، دست به احداث سد میزنند که رهآوردش برای مردم، خشکسالی یا سیل، فقر و فلاکت و قحطی است.
«سرانجام روزی از روزهای قحطسالی، دکتر عادلی سرهنگ تبعیدی ارتش، به زائر خبر داد که گویا یکی از والاحضرتها میخواهد برای بازدید به شهر بیاید. دکتر به زائر که هنوز نمیدانست چه نسبتی میتواند بین باران و والاحضرت باشد، گفت: «باید بدونن اینجا چه میگذره، اونا مسئول تشنگی و گشنگی مردمن.»» (روانیپور، 1384)
مهجمال تصوّر میکرد، دولتیان با کندن کوه و ایجاد سد و استخراج نفت، زمین را اسیر کردهاند و دریا را به بند کشیدهاند:
«مهجمال با هر صدای دوردستی که میشنید، گوشهایش را میگرفت و دور خود میپیچید، انگار گوشت تنش را به تاراج میبردند. زمین دست میخورد. زمین مثل آبی کوچکی که در چنگال بوسلمه بیفتد وهچیره میکشید...» (روانیپور، 1384)
«شاید قانون خیال دارد دیواری بلند جلوی دریا بکشد تا دیگر هیچکس نتواند دریا را ببیند...چهبسا که با دیواری سخت و سیمانی، مثل دیوارهای زندان که مهجمال و دیگر مردان در شهر دیده بودند، بخواهند دریا را زندانی کنند.» (روانیپور، 1384)
یکی از اثرات سدسازی، خشکسالی است و در اهل غرق، خشکسالی، مرگومیر گستردة حیوانات، پرندگان، گیاهان و پریشانی و زمینگیر شدن انسانها را در پی دارد و بر تخیّل، حافظه، زبان و ترانههای انسانها اثر میگذارد و باعث کم شدن تردّد، گرسنگی و تشنگی و حتی مرگ انسانها میشود:
«بهزودی آبادی پر از لاشة مرغان دریایی تشنهای شد که از بیآبی بالبال میزدند و میمردند. شبها از روی دریا صدای گریة اهل غرق میآمد که بوی خشکسالی را شنیده بودند و برای ساکنین زمین گریه میکردند. آدمی چه اهل غرق باشد چه اهل زمین، عقلش را در خشکسالی گم میکند... تشنگی حافظه آدمی را به تاراج میبرد.» (روانیپور، 1384)
«خشکسالی تردّد آدمها را کم کرد. شترها خسته با لبهای به تاول نشسته، نرسیده به آبادی میمردند و بیماران خود را میان کورهراهها، زیر سایة نخلهای خشکیده بر جای میگذاشتند.» (روانیپور، 1384)
«زمین ترک برمیداشت و مهجمال با لبهای به تاول نشستة زمین، زمینگیر میشد؛ کجاست آن گلهای کوچک آبی که در صحرای جفره سر از زمین بیرون میآورد و میخندید.» (روانیپور، 1384)
در نقد ادبی گذشته، توجه به «زمینه» یا "Setting" مطرح بوده است؛ اما گستره و وضوح موردنظر در نقد بومگرا را نداشته است. در دیدگاههای مختلف نقد ادبی، زمینه معانی متفاوتی دارد؛ واژهنامة آبرامز، "Setting" یا زمان و مکان یک اثر روایی یا نمایشی را مکان کلی، دورة تاریخی و شرایط اجتماعی تعریف میکند که وقایع داستان در آن رخ میدهد (آبرامز، 1384)؛ اما در نقد بومگرا اصطلاح «زمان و مکان» جایگزین محیطزیست میشود. یکی از دلایل اهمیت نقش مکان و زمینه در داستان به سبب تأثیری است که بر دیگر عناصر داستان ازجمله زبان، شخصیتپردازی، حوادث و صور خیال دارد. توجه به محیططبیعی در مبحث ادبیات اقلیمی، اهمیت بیشتری دارد. (پارساپور، 1392) در همین راستا در رمان اهل غرق نیز که جزو ادبیات اقلیمی فارسی محسوب میشود، مکان و طبیعتی که نویسنده، خود در آن زندگی کرده است، بر داستان سایه افکنده و تبدیل به زمینة اصلی داستان شده است. زمینهای که نهتنها بهعنوان یکی از عناصر اصلی داستان، بلکه بهعنوان عامل اصلی پیشبرد حوادث و شخصیتها قابلبررسی است؛ باورهای اسطورهای که اساس اهل غرق را شکل میدهد، بیشک ارتباط بیواسطهای با مکان دارد؛ حافظه، تخیّل و روابط انسانها با یکدیگر و با جامعه در رمان، بسته به زمینه و مکان شکلگرفته است؛ فضای داستان، حالتها و احساسات شخصیتها در بستر مکان قالب گرفته است؛ ترس و وحشت شخصیتها از دریا، دلبستگی و عشقشان به طبیعت روستاشان و همچنین غم و شادیشان بسته به محیط و زمینة داستان است.
بحث و نتیجهگیری
با بررسی رمان اهل غرق منیرو روانیپور بر اساس نقد بومگرا، میتوان به این نتیجه رسید که در این رمان، طبیعت فقط مکان رویداد حوادث تلقّی نمیشود؛ بلکه بهعنوان بستر و زمینة اصلی داستان، خود عامل رویدادها و پیشبرد حوادث است و بهطور مستقیم بر شخصیتها تأثیر میگذارد و متقابل تحت تأثیر انسانها و تصمیمات آنها قرار میگیرد. در پاسخ به پرسش اول تحقیق، یعنی نوع دیدگاه و رویکرد اثر نسبت به محیطزیست، باید گفت در داستان اهل غرق، دو رویکرد اساسی به محیطزیست و طبیعت وجود دارد: در رویکرد نخست، نویسنده از چهرة غیرقابلکنترل طبیعت و ترس و وحشت و سرگردانی بشر و چالش همیشگی انسان با محیط پیرامونش سخن میگوید و درنهایت، یافتن راههایی برای مسالمه با طبیعت را مطرح میکند؛ مردم جفره برای زنده ماندن به ناچار باید بر بهارخوابشان از دریا غلبه کنند و راهی بیابند تا با تسلیم کردن خود در مقابل دریا و ساکنانش، نان و آرامششان را تأمین کنند. در داستان گاه شخصیتها خود را در مقابل قدرت دریا بهعنوان بخشی از حیاتوحش مطیع و ناتوان میدانند؛ اما گاهی این طبیعت است که بهناچار در مهار انسان و قدرتطلبی او قرار میگیرد. در رویکرد دیگر، شخصیتها شیفته و دلبستة طبیعتاند؛ بهگونهای که تصوّر میشود خود، بخشی از طبیعتاند و با آسیب رساندن به طبیعت، گویی جسم و روحشان آسیبدیده است و همین دیدگاه است که شخصیتهای داستان را به مبارزه علیه انسانهایی وامیدارد که قصد آسیب رساندن به محیطزیست و دستدرازی به دامان طبیعت را دارند؛ انسانهای مهاجم بیهیچ ملاحظه و دلبستگی به طبیعت و محیطزیست و برای اجرای احکام اهالی قدرت، از هیچ آسیب و دستدرازی واهمه ندارند و با استخراج نفت، سدسازی و جادهسازی، طبیعت بکر روستا را دستخوش تغییر و آلودگی میکنند که نتیجهاش بهطور مستقیم بر محیطزیست، زندگی شخصیتهای داستان و دیگر جانداران اثر میگذارد. نویسنده با به تصویر کشیدن ویرانیهایی که انسانها خودخواهانه مرتکبش میشوند، در ذهن خواننده، نسبت به مسائل محیطزیستی حساسیّت ایجاد میکند و اینیکی از اهداف اصلی نقد بومگراست. در پاسخ به پرسش دوم نقد بومگرا یعنی نقش محیطزیست و طبیعت در شکلگیری اثر ادبی، باید گفت در این اثر، طبیعت و محیطزیست را نمیتوان تنها بهعنوان یک عنصر که به اندازة دیگر عناصر داستان نقش دارند، در نظر گرفت؛ بلکه باید اذعان کرد که موضوع اصلی داستان در این اثر، خود طبیعت و محیطزیست است و همة شخصیتها و حوادث، در خدمت این موضوع اساسی شکل گرفتهاند؛ طبیعت در این داستان، بر صور خیال، زبان، شخصیتپردازی و حوادث داستان به طور مستقیم تأثیر گذاشته است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.