نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه زابل، زابل، ایران
2 استادیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه زابل، زابل، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The Red Manes Mare is a novel written in Persian about the life of Imru' al-Qais, one of the most famous poets of the Arab world. Based on Gérard Genette's theory of transtextuality, this study used a descriptive-analytical approach to explain the types of text relations. The results show that the novel The Red Manes Mare is an example of transtextual texts that have consciously linked with various ranges of Arabic texts. Using Gérard Genette's theory, these texts create a semantic system that includes relationships between intertextuality, hypertextuality, architextuality, and paratextuality. On the basis of intertextuality, it was determined that some historical texts which have some connection to Imru' al-Qais' life have been rewritten in the novel. It has been demonstrated through quantitative and pragmatic analysis that some parts of the story and main contexts have been modified in comparison to hypertexts. The novel style is characterized by the interaction between different types of literature. There is also a final note that contains paratextual elements.
کلیدواژهها [English]
یکی از پرطرفدارترین حوزهها و زمینههای تحقیق در ادبیات تطبیقی «بررسی ارتباط متون با یکدیگر» (نظریمنظم، 1389: 25-23 و جرجور[1]، 2008: 4) است. همگام با ادبیات تطبیقی، «بینامتنیّت نیز به تأثیر و تأثّر متقابل متون ادبی پرداخت» (نامورمطلق، 1390: 56). بینامتنیّت بر این اندیشه مبتنی است که «متن، نظامی بسته و مستقل و یکه و تنها نیست و اگر چنین باشد، آن متن غیرقابل فهم میشود» (Frow, 2005: 48). ژولیا کریستوا[2] (1941) اوّلین بار در 1960میلادی این اصطلاح را رواج داد (الزغبی، 1995: 12). او معتقد بود که «هر متن یک بینامتن است که محلّ تلاقی و تقاطع متون زیادی است» (Abrams, 1993 :285). پس از کریستوا، ژرار ژنت (1930)[3] مطالعات او را گسترش داد (1997). او واژة ترامتنیّت[4]را عامتر از بینامتنیّت در نظر گرفت و به هر نوع رابطهای که یک متن میتواند با غیرخود داشته باشد، اطلاق کرد و نظامی خاص را برای تحلیل دلالتهای متن ترسیم کرد. «او همة آثار ادبی را برگرفته از این نظام خاص میدانست و برای تبیین نظریهاش به جای تمرکز روی اثر منفرد، دربارة شیوههای خلق متون و نظامهای قابل توصیف بحث کرد» (عبدالسلام: 30/3/2017م)؛ بنابراین در نظریة او، باتوجه به اینکه هر متن در حقیقت جلوهگاهی از دیگر متون است، رابطة یک متن با یک نظام، مورد توجّه است. چندمتنیّت از منظر او شامل هر نوع رابطهای است که یک متن میتواند با غیرخود داشته باشد. ژنت این روابط را به پنج قسمت تقسیم کرد که در ادامه هر یک از آنها به طور جداگانه معرفی خواهد شد.
در پژوهش حاضر متنی که با این نظریه تحلیل و بررسی میشود، رمان«آن مادیان سرخیال»(1383)نوشتة محمود دولتآبادی (1319) است. این رمان، رمانی است نیمه تاریخی در بیان بُرشی از زندگی و احوال امرؤالقیس، شاعر نامدار عرب و سرایندة یکی از هفت قصیدة «معلّقات» که از جمله شاهکارهای شعر دوران پیش از اسلام است. دولتآبادی در این رمان شکاف بزرگ زندگی امرؤالقیس؛ یعنی عشق به زرقاء و جنگ و خونریزی برای کینخواهی پدر را بررسی میکند. «داستان از زبان شخصی نامعلوم روایت میشود و در جاهایی خود امرؤالقیس به روایت میپردازد. زرقاء در این داستان معشوقهای غایب است که همواره در کنار امرؤالقیس حضور دارد و نقش مهمی را در فراز و فرود زندگی این شاعر جنگجو ایفا میکند. روایت در این رمان به یاری چند نفر نقل میشود. قسمت عمدهای از روند داستان را توضیح و توصیف تشکیل میدهد و دیالوگ در آن بسیار کم است» (قنبری، 1383: 60). در جای جای این رمان ارتباط با متون تاریخی و آثار امرؤالقیس آشکار است. وجود این ویژگیها از یکسو و فقدان تحقیقی بنیادین دربارة انواع ارتباط متون در این رمان از سوی دیگر، سبب شد نگارندگان به تحقیق و بررسی ارتباط متن این رمان با دیگر متون بپردازند.
با توجه به آنچه گفته شد، هدف در این پژوهش، تبیین انواع روابط متون در رمان «آن مادیان سرخیال» است که میتواند به شناخت و بررسی روابط میان ادبیات عربی و فارسی و شناخت انواع شیوههای بیان در رمان مورد بررسی کمک مؤثری کند. پرسشی که در مقالة حاضر مطرح میشود این است که «براساس نظریة چندمتنیّت ژنت، ارتباط رمان آن مادیان سرخیالبا متون مختلف، چگونه ارتباطی است؟».
برای پاسخگویی به این پرسش به ارزیابی و توصیف سازههای متن این رمان و مجموعهای از روابط متنی آن پرداختیم. پژوهش بر پایة این فرضیهها شکل گرفت که رمان آن مادیان سرخیالنمونة کاملی از متون دارای چندمتنیّت است که خودآگاهانه با طیفهای گوناگونی از متون عربی ارتباط برقرار کرده و این ارتباط در جهت ایجاد نظام معنایی این متون، شامل روابط بینامتنیّت، بیشمتنیّت، سرمتنیّت و پیرامتنیّت در نظریة چندمتنیّت ژرار ژنت است.
2. پیشینة پژوهش
در زمینۀ چندمتنیّت و بررسی انواع ارتباط متون، آثار متعدّدی موجود است. در میان این آثار مقالة «بینامتنیّت، پیشینه و پسینة نقد بینامتنی» نوشتة فرهاد ساسانی (1383) به بحث و بررسی خاستگاه و وضعیت کنونی نظریة بینامتنیّت در مغرب و همچنین در بلاغت اسلامی میپردازد.
احمد زغبی در کتاب «التناص نظریاً وتطبیقاً» (1995)، آلن گراهام در کتاب «Intertextuality» (2000)، عزّالدین المناصره در کتاب «علم التناص المقارن» (2006) و بهمن نامورمطلق در کتاب «درآمدی بر بینامتنیّت: نظریهها و کاربردها» (1390) به تفصیل تاریخچة نظریهها و کاربردهای ارتباط متون را توصیف کردهاند.
ژرار ژنت در “Palimpsests: Literature in Second Degree” نظامی خاص را برای تحلیل دلالتهای متن ترسیم کرد و اصطلاح چندمتنیّت را برای نشان دادن انواع ارتباط یک متن با دیگر متون برگزید.
بهمن نامورمطلق نیز در مقالهای با عنوان «ترامتنیّت، مطالعة روابط یک متن با دیگر متنها» (1386) به معرفی انواع ارتباط متون از منظر ژرار ژنت میپردازد.
دربارة جامعة آماری مقالة حاضر، پژوهشهایی صورت گرفتهاست؛ به عنوان مثال، قنبری (1383) در مقالهای دو صفحهای با عنوان «نگاهی به آن مادیان سرخیال نوشتة محمود دولتآبادی، زبان شاعرانه ریسک داستانی» به بُعد زبانی داستان و شاعرانگی نثر این رمان پرداخته است.
فیروزیان (1389) در مقالة چهار صفحهای «با مادیان سرخیال» حدود دو صفحه به معرفی معلّقات سبع و معلّقة امرؤالقیس میپردازد و در دو صفحة دیگر فقط شش شاهد مثال از ابیات دیوان امرؤالقیس را معرفی میکند که ترجمهاش در متن این رمان آمده است. آشکار است که مطالب این مقاله علاوه بر اینکه از جامعیت لازم برخوردار نیست از حیث نظریه و روش و نتایج حاصل از آن با مطالب موجود در پژوهش حاضر تفاوت دارد.
همتی و دیگران (1394) نیز در مقالة «سبک شناسی زبانی رمان آن مادیان سُرخیال نوشتة محمود دولتآبادی» به سبکشناسی زبان این رمان پرداختهاند و برجستگیهای زبانی آن را در سطح واژگان، ترکیبات و جملات نشان دادهاند. با تأمل در این آثار، این حقیقت آشکار میشود که تاکنون هیچیک از پژوهشگران به بررسی ارتباط چندمتنی مضامین این رمان نپرداخته و این نخستین پژوهشی است که از این منظر به مطالعة این اثر میپردازد.
3. بحث و بررسی
ژرارژنت یکی از تأثیرگذارترین پژوهشگران در عرصة بینامتنیّت است که نظامی خاص را برای تحلیل دلالتهای متن ترسیم کرد. ژنت برای تحلیل ارتباط یک متن مشخص با کل نظام فرهنگی، بوطیقایی نسبتاً ثابت را طراحی کرد و واژة چندمتنیّت را برای نشان دادن انواع ارتباط یک متن با دیگر متون برگزید. چندمتنیّت از منظر او شامل هر نوع رابطهای است که یک متن میتواند با غیر خود داشته باشد. ژنت این روابط را به پنج قسمت تقسیم کرد. در ادامه به بررسی جداگانة هریک از این روابط و شاخصههای آن در متن رمان آن مادیان سرخیالمیپردازیم.
3-1. بینامتنیّت[5]
ژولیا کریستوا از نخستین پژوهشگرانی است که دربارة بینامتنیّت تحقیقاتی انجام داد. تفاوت دیدگاه او با ژنت در این است که از منظر ژنت «بینامتنیّت فقط محدود به رابطة همحضوری میان دو یا چند متن است که اساساً شامل حضور واقعی یک متن در متنی دیگر است» (Genette, 1997: 1-2).؛ به عبارت دیگر، از نگاه ژنت هرگاه بخشی از یک متن (متن A) در متن دیگری (متن B) حضور یابد، رابطة میان این دو، رابطهای بینامتنی است که این همحضوری به سه دستة مجزا تقسیم میشود:
3-1-1. نقل قول[6]
در این نوع بینامتنیّت، «مولّف (متن B) متن دیگری را که در نوشتهاش حاضر شده است به وسیلة گیومه یا ارجاع متمایز میکند» (همان: 2). در رمان آن مادیان سرخیالطیفهای گوناگونی از گفتمانهای متونی که به نوعی با زندگی امرؤالقیس در ارتباط بوده، بازنگاری شده است. نقلقولهای موجود در این رمان نشانگر صداهای متکثّر معنایی موجود در آن است که مناسباتی بینامتنی را تأیید میکند. دولتآبادی دربارة استفاده از آثار کهن پیشین چنین میگوید: «در تکمیل کار خودم به معاصرین بسنده نکردم و رفتم دست به دامن پیشینیان خودمان شدم و بارها از آنها مایه گرفتم» (چهلتن و فریاد، ١٣٨٠: ٦٦). نقل قولی که ارائه میشود، نشاندهندة مَنشی بینامتنی است که متن این رمان را در ارتباط با متون تاریخی قرار دادهاست: «حجر پدر امرؤالقیس، امیری آجین به خشم که خود نمیدانست آتش شب بادیه است شعر، باد نخوت سلطانی در سر، قیس را براند. برانده بود از خانمان به حدّت» (دولتآبادی، 1383: 10). این بخش از رمان در منابع تاریخی دیده شد: «پدرش او را در جوانی وی از خود راند» (ابن قتیبه، 1964: 17).
3-1-2. بینامتنیّت ضمنی[7]
در این نوع بینامتنیّت، مولّف (متن B) سعی در پنهانکاری ندارد، بلکه مرجع (متن A) را به شکل غیرمستقیم معرفی میکند؛ بنابراین، در این شکل از بینامتنیّت با اندکی دقت و ذکاوت ارتباط دو متن قابل فهم است (Genette, 1997: 2). کنایات، اشارات و تلمیحات از مهمترین نوع اشکال این نوع بینامتن است که در رمان آن مادیان سرخیالبه وفور دیده میشود؛ زیرا این کتاب دارای زبانی است که بخشی از فهم آن وابسته به دریافت الگوها و متونی تاریخی است که متن رمانبا آن در ارتباط است. به عنوان مثال، استفاده از لقب «امیر مطرود و گمراه» (دولتآبادی، 1383: 15) برای قیس، اشاره دارد به لقب «الملک الضلیل» که برای امرؤالقیس بهکار برده میشد «الجمحی، 1968: 15 و الأندلسی، 1453: 236».
علاوه بر آنچه گفته شد در این رمان ارجاعات ضمنی به رخدادها، مکانها و شخصیتهای داستانی تاریخی مشاهده میشود که به دلیل وضوح مطلب در این بخش فقط به ذکر فهرستوار نمونههای بینامتنیّت ضمنی آن اکتفا میکنیم: «چه زود خاموش شد آتش آن گذرانی که من برگزیده بودم، به دور از غوغای سکندر و دارا» (دولتآبادی، 1383: 120). در این نمونه تلمیح به داستان معروف اسکندر و دارا دیده میشود. در بخشی دیگر از این رمان به شهر دمّون[8] اشاره میشود: «دمون، دمون، دمون! شب تو امشب چه گران بر من میگذرد» (همان: 33). منابع تاریخی نشان میدهد که امرؤالقیس منسوب به کنده است و کنده «مجموعه قبایلی است که در بخش شرقی یمن؛ بهویژه شهر دموّن سکنی داشتند» (پیگولوسکایا[9]، 1372: 292). در جایی دیگر نیز آمده که «دمّون نام رودی است واقع در غرب حضرموت» (السقاف، 2005: 412). همچنین اشارة مکرر به «دامنة عسیب» (دولتآبادی، 1383: 10) حکایت از کوهی دارد که «شاعر هنگامی که دریافت زندگیش به پایان رسیده، در پای آن فرودآمد و شعر مرگ را در آنجا سرود» (ابنقتیبه، 1964: 18).
همچنین است تلمیحات موجود در نمونههای زیر که به طور غیرمستقیم به ارتباط امرؤالقیس و ایرانیان میپردازد: «چه بسا سوشیانس[10] که در پوست اسب یاری ما را فرود آمده است... نبشتهاند در این باور از کمبوجیه، اردشیر و داریوش هم به نشانه چنانچه در اشارت تو درمییابم از آن کتاب و سرنوشت آن مرد، ارداویراز[11]» (دولتآبادی، 1383: 44-43). «من زبان پارسی را در استخر[12] آموختهام» (دولتآبادی: 139). «در آن هنگامه که در کودکی شاپور ذوالاکتاف[13] روی داده بود... کجاست کسری؟ کجایند شاهان ساسان؟ کجا بودند ارتشتاران[14]؟» (همان: 90). «پوشیده نبود از چشم و گوش هیربدان[15] و اسپهبدان[16] و موبَدان[17] پیرامون انوشهروان، آن کار سخت بزرگ؛ یعنی گسیل داشتن سپاه یمن به کشور جمشید» (همان: 115).
علاوه بر نمونههای فوق، ارجاعات ضمنی متعددی وجود دارد که در آن نویسنده سعی دارد آگاهی امرؤالقیس را به کتب پارسیان نشان دهد: «کتابداران و نقلسُرایان جدّم حارث آکل المرار که به سلطنت حیره نشسته بود بر تخت مُنذر ماءالسماء کتب پارسیان به دست داشت بازگردان به زبان عرب» (همان: 22)؛ «آنچه به یاد مانده داشتم از کتب فارس که به تازی درآمده بود و جدّم حارث به میان آورده بودشان از در آوازهگری آیینی که خود بدان گرویده بود به ظاهر» (همان: 21)؛ «آنچه مانده که تو ندیده باشی، کتابهای است که روبرداشتهام از کتابخانة شاهی به هر دو زبان عربی و پارسی» (همان: 119).
همچنین است دلیل درج مطالبی در این رمان که براساس آن نویسنده سعی دارد ارتباط نابودی خاندان شاعر با ایرانیان را نشان دهد: «نخستین فرمان کسری به منذر ماءالسماء کشتن حارث و از همگسیختن خاندان کندی بود» (همان: 36). در توضیح میافزاییم که منابع کهن تاریخی نشان میدهند که زادگاه شاعر مدت زمانی طولانی تحت سیطرة ایرانیان بودهاست؛ بهعنوان مثال، «قباد پادشاه ساسانی، منذر بن ماءالسماء کارگزار حیره را به آیین مزدک فراخواند؛ ولی به دلیل عدم پذیرش او، حارث، جدّ امرؤالقیس را بدین آیین دعوت کرد و پس از پذیرش حارث، منذر را برکنار و حارث را کارگزار خویش در حیره و نواحی آن کرد» (ابنمسکویه، 2003: 1/125). چون قباد درگذشت و انوشیروان به پادشاهی رسید، «سرکوب مزدکیان را وجهة همت خویش ساخت و دوباره منذر را به حکومت حیره منصوب کرد تا در نواحی عراق به مقابله با آیین مزدک و دستگیری خاندان امرؤالقیس بپردازد» (ابنالأثیر، 1987: 1/396). منذر، حارث را به چنگ نیاورد، اما «تعداد بسیاری از خاندان وی را که به آیین مزدک گرودیده بودند، به قتل رساند در این زمان قبایل بنیاسد و کنانه بر حجر پدر امرؤالقیس شوریدند و او را به قتل رساندند» (الأصبهانی، 1415: 11/97).
3-2. بیشمتنیّت[18]
بیشمتنیّت نیز همانند بینامتنیّت، رابطة میان دو متن را بررسی میکند، اما «بهجای تأکید بر همحضوری به برگرفتگی و تأثیر کلی و الهامبخش متون میپردازد» (نامورمطلق، 1386: 94). بیشمتنیّت شامل هر رابطهای است که «سبب برگرفتگی یک متن؛ یعنی زیرمتن[19] از یکی از متون پیشین؛ یعنی زبرمتن[20] شود بهگونهای که این پیوند از نوع تفسیری نباشد» (Genette, 1997: 5). با رابطة برگرفتگی بیشمتنیّت از بینامتنیّت و با شرط تفسیری نبودن از فرامتنیّت متمایز میشود؛ بنابراین، بیشمتنیّت پرداختن به متون بازنوشته شده براساس متون پیشین است.
پس از بررسی نشانهها و زمینههای الهامگیری روایتهای رمان آن مادیان سرخیالاز آثار تاریخی این نتیجه حاصل شد که در این اثر نوعی از تغییر حجم متن و محتوا وجود دارد که در نظریة ژنت، گَشتار[21] نامیده میشود. گشتار «بازنویسی متون پیشین با هدف ایجاد تغییرات» (Genette, 1997: 309) است. تغییر یک متن برای ایجاد متن دیگر دارای انواع گوناگونی است که در متن رمان آن مادیان سرخیال از دو نوع گشتار استفاده شده است که در ادامه به آنها پرداخته شده است.
3-2-1. گشتار کمّی[22]
یکی از راههای تغییر یک متن برای ایجاد و خلق متن دیگر «تغییر در حجم زیرمتن براساس تقلیل یا گسترش، بدون تغییر محتوای آن است» (Genette, 1997: 228). اگر متن B فشردهتر از متن A بود در آن گشتار کمّی خلاصه کردن یا کاهش متن[23] رخ داده است، اما اگر متن B مبسوطتر از متن A بود در آن از گشتار کمّی افزایش متن[24] استفاده شده است. در بخشهای مختلف رمان مورد بحث نویسنده به گسترش حوادث و مطالب اذعان کرده است. به نقل قولهای زیر بنگرید:
«آری... هیچ نیامده است در هیچ نقل و روایتی که چکه چکة آن شب بر امرؤالقیس چه و چگونه گذشت» (دولتآبادی: 36)، «آوردهاند که من، قیس بن حُجر بن حارث کندی، به هنگام شنودن خبر قتل پدر، هیچ مویه نکردم و هیچ... اما در هیچ روایتی نیامده است که آن شب چگونه به صبح آمد... در هیچ روایتی وصف حال نشده است از من؛ از تنهایی... از مردی مطرود» (همان: 21).
این رمان همچنین سرشار از توصیفهایی است که محدودة زمانی متن روایت را از دامنة زمانی داستان آن طولانیتر میکند. «در این حالت که زمان سخن صرف توصیف یا تفسیر میشود، هیچ کنشی رخ نمیدهد» (Allan Powell, 1990: 38) و رویداد یا برشی از یک رویداد کلّی بهگونهای مفصّل و به شیوة واکاوی جزئیات روایت میشود. در واقع به این دلیل که دامنة زمانی بهکار گرفته شده برای به عمل آوردن اینگونه کنشها از سوی شخصیت داستانی، همواره کمتر از طول زمانی است که خواننده برای آن صرف میکند، روایت از گشتار کمّی گسترش برخوردار میشود. در ادامه برای آنکه نشان دهیم که دامنة زمانی خواندن این تصویر و توصیفها، طولانیتر از دامنة تجسّم آن در واقعیت است، نمونهای از این توصیفهای ایستا را که مربوط به لحظة رسیدن خبر مرگ پدر قیس به او است، عیناً نقل میکنیم:
«میشنوم قیس! میشنوم صدای سمکوب مرکبی و بوی عرق ناآشنای تن پیکی که از بیراه بادیه فرامیرسد. اکنون نه با خبری خوش، قیس!» (دولتآبادی: 11). «نامه
-وصیتنامة- حُجر به دست پیک مانده و دست او بیشوکم میلرزد. سکوت، خواه ناخواه حلقهای ساخته بر گرداگرد خرگاه و مس خورشید در غروب، رخ برکه را زنگارین کرده است. کسان حرکت میکنند و میآیند و میروند، اما گویی صدا از محیط گریخته است. بادیۀ ساکن و دمّون ساکن است و صدا بس همان صدای ریختن تاس بر صفحة نرد است و نرمه صدای جابهجا شدن مهرهها و نفسهای دم با دم دو حریف و بازی انگار سر پایان یافتن ندارد و زروان است که روان است و حرکت دستها و جابهجا شدن مهرهها و جامها نیز در گردشند، بیصدایند و غُلغُلی حتی از گلوی ابریقها برنمیآید» (همان: 12).
در نمونة فوق، دامنة زمانی خواندن توصیف، طولانیتر از دامنة تجسّم تصویر آن است؛ بنابراین، تجسم این تصویر فشرده که در چندین جمله نمایش داده شده در خدمت شیوة گشتار کمّی افزایش است.
3-2-2. گشتار کاربردی[25]
علاوه بر تغییرات صوری و کمّی، گاهی «متن B به وسیلة ایجاد تغییرات در حوزة معنی و محتوا و مضمون متن A ایجاد میشود» (Genette, 1997: 309) که گشتار کاربردی نامیده میشود. این گشتار «شامل تغییر در بسیاری از وقایع و مضامین اصلی داستان است» (همان). به عنوان مثال، در بخش زیر نویسنده به بیان کیفیت اتحاد وجودش با امرؤالقیس در عصر حاضر میپردازد و در میانة یک داستان تاریخی کهن به تاریخ تولد خودش (10/ 5/ 1319) اشاره میکند: «و من در قیس میبودم پیش از آنکه بزاده باشم از مادر در اضطراب غرّش طیارههای جنگی، در میانماه مرداد یکهزار و سیصد و نوزده» (دولتآبادی، 1383: 11).
همچنین است نمونة زیر که در آن نویسنده از زبان امرؤالقیس به تحسین انوشیروان میپردازد که در کتب تاریخی عامل نابودی خاندانش معرفی شده و این در حالی است که در واقعیت تمام تلاش امرؤالقیس پس از شنیدن خبر قتل پدرش در راستای انتقام و خونخواهی بودهاست: «اما من ای مرد پارسی! اکنون انوشهروان را نیکوتر میبینم و میپسندم تا قباد را که برنشاندة او بودهایم» (همان: 127).
دولتآبادی دربارة این سبک نگارش خود در تغییر رویدادهای تاریخی چنین میگوید: «در امکاناتی که فضای واقعیت تاریخی برای من ممکن میکند به زندگی شخصیتها فقط بهعنوان نشانهای توجه خواهم کرد و بقیۀ آن را در بازکشف و بازآفرینی آن قهرمان و آن محیط و روابط، رها خواهم کرد. آن بخشهایی که از زندگی واقعی قهرمانی موجود هست؛ مانند قلابهایی است که هر کجا خواستم در جریان حوادث تخیلی غرق بشوم به آن چنگ بیندازم، نفس بگیرم و دوباره به عمق بروم» (چهلتن و فریاد، ١٣٨٠: ٢٨٠).
علاوه بر نمونههای فوق، افزودههای خیالی نویسنده دربارة معشوقی به نام زرقاء (دولتآبادی، 1383: 29-23) از گشتاور کاربردی برخوردار است؛ زیرا نویسنده در بخشی از رمان دربارة آن چنین اعتراف میکند «آن دیدار با زرقاء هم بر ساختة ذهن من روایت میشود» (همان: 44). همچنین مطالب مرتبط با دوستانش ندیم (همان: 28-26) و ادیم (همان: 28) اسبش با عنوان حریر (همان: 20 و 29) غلامی به نام قیدار (همان: 24) و چگونگی مرگ یزدگرد و اعتقادات ایرانیان دربارة سوشیانس از زبان مردی پارسیزبان که همدم امرؤالقیس قلمداد شده است (همان: 43)، همگی از گشتاور کاربردی برخوردارند؛ زیرا هیچیک از این مطالب در منابع متقدم دیده نشده و صرفاً ساخته و پرداختة خیال نویسنده است.
3-3. سرمتنیّت[26]
سرمتنیّت به کل دستهبندیها و مقولههای عام مانند انواع گفتمانها، شیوههای بیان و ژانرهای ادبی اشاره دارد که تمام متنها از آنها نشأت میگیرند. «سرمتنیّت به این مسأله میپردازد که یک متن بخواهد خود را مستقیم یا غیرمستقیم در ژانر شعر، مقاله، رمان یا فیلم معرّفی کند» (Genette, 1997: 4). در توضیح مطالب این بخش، یادآوری این نکته ضروری است که ژانرها ثابت و غیرقابل تغییر نیستند و به دو گروه ژانرهای اولیه[27] و ثانویه[28] تقسیم میشوند؛ ژانرهای ثانویه همچون رمان، نمایشنامه و... «بههنگام شکلگیری، ژانرهای اولیهای همچون نامه، یادداشتهای روزانه و لطیفهها را در خود جذب میکنند و بر مبنای آنها شکل میگیرند» (عمارتیمقدم، 1390: 100- 99).
در نظریة انواع ادبی معاصر این مسأله به نام تداخل انواع ادبی[29] مطرح میشود. این نگرش ناظر به این است که «هیچگونة ادبی خالصی وجود ندارد. بهعنوان [مثال] در یک رمان میتواند گونههای مختلفی همچون نمایشنامه، غزل و قصیده نمود یابد» (ودیجی، 2014: 281). این امر نشاندهندة روابط سرمتن میان متون و گونه است.
با توجه به آنچه گفته شد، تداخل انواع ادبی یکی از اساسیترین مشخصههای سبک نگارش رمان آن مادیان سرخیال است. فضای حاکم بر این رمان، فضایی است مملو از تداخل گونة نظم و نثر؛ زیرا در درجة اول، آن مادیان سرخیال رمان است و در گروه ژانرهای ثانویه میگنجد و در درجة دوم در جای جای متن این رمان، ترجمههایی از ژانر اولیة شعر دیده میشود که با حفظ ویژگیهای شکلشناختی و ساختاریش وارد گونة رمان شدهاست و در سطوح متغیر، با شکلهایی قابل شناسایی در آن حضور دارد. به نمونههای زیر بنگرید:
«برق چشمانت را بر من نتافتی مگر با نیزههای نگاهت قلب مرا آماج گرفته باشی» (دولتآبادی، 1383: 14) که برگرفته از بیت زیر از معلّقة امرؤالقیس است:
ومَا ذَرَفَتْ عَیْناکِ إلا لتَضْرِبی |
|
بسَهمَیکِ فی أعشارِ قَلبٍ مُقَتَّلِ |
(امرؤالقیس، 2007: 24)
در بخش دیگری از رمان که امرؤالقیس از مهرورزی با معشوق خود سخن میگوید و او را به سبب ناز و دلال شماتت میکند، باز هم شاهد حضور ابیات معلّقة او هستیم: «و آن ظهر تفتیده از تابش آفتاب، میان ریگستان و هُرم چشمآزار آن که یار از جسارت من برآشفت و سوگند خورد که تا ابد مرا نخواهد دید. من نیز برآشفتم. بانگ برآوردم: آیا پنداشتهای عشق تو هلاک من است؟ و آیا گمان بردهای قلب من کبوتر دستآموزی است اسیر سرپنجههای تو؟ قلبم را از قلبت بیرون کن اگر خصال مرا برنمیتابی» (دولتآبادی، 1383: 29).
در این بخش از رمان ترجمة این ابیات درج شده است:
ویوماً على ظهر الکثیبِ تعذَّرت |
|
عَلیّ وَآلَتْ حَلْفَة ً لم تَحَلَّلِ |
(امرؤالقیس، 2007: 23-22)
نمونة دیگر نیز حضور ابیات دیگری از معلّقة امرؤالقیس در این بخش از رمان است: «آن شب که خود را به کجاوة آن زن مشتاق در انداختم و به تشویش و دلهره خفیده گفت: وای بر تو قیس! مرا فرو افکندی! کجاوه کج شده بود که گفتا: ناقهام را کشتی قیس! در افت، در افت؛ اما من فرو نیفکندم خود را و خواستم که مهار ناقهش را سست کند تا هرکجا که خواهد برود. بوس و کنار خود را دریغ مدار از قیس ای بانو! بگذار میوههای عشق بچینم از بوستان جمال تو» (دولتآبادی، 1383: 28).
این بخش از رمان ترجمة این سه بیت معلّقة است:
ویَوْمَ دَخَلْتُ الخِدْرَ خِدْرَ عُنَیْزَةٍ |
|
فَقَالَتْ:لَکَ الوَیْلاَتُ!،إنَّکَ مُرْجِلِی |
(امرؤالقیس، 2007: 21)
همچنین است این بخش از رمان: «هان ای شب دیرپای! آیا دریچههای بامدادی را نخواهی گشود؟ گیرم خوشتر نیست عاشقان را پرتو بامدادی از تیرگی شامگاهان! شگفتا از شبی که ستارگانش را گویی با ریسمانهای تافته بر صخرههای سخت بستهاند» (دولتآبادی، 1383: 40). در این بخش از رمان، دولتآبادی ترجمة این دو بیت از معلّقة را درج کرده است:
ألاَ أَیُّهَا اللَّیْلُ الطَّوِیْلُ ألاَ انْجَلِی |
|
بِصُبْحٍ، وَمَا الإصْبَاحُ منِکَ بِأَمْثَلِ |
(امرؤالقیس، 2007: 31)
علاوه بر این، در بخش زیر از این رمان نیز گونة شعر وجود دارد: «روزگاری مشک آب بر پشت جمّازی راهوار مینهادم از راههای دور و میآوردم برای رفیقانم، یارانم. بیابان خشک و بیآب و بیگیاه؛ شبی نیمشبی راه بر من بست با زوزة گرگان گرسنهاش که آن گرگ چون پوزه گرفت سوی من با زوزههای مرگ، من با او به سخن درآمدم، با گرگ. ای گرگ! من و تو هر دو مسکینیم و به طلب، صحراها را درمینوردیم و هردومان ای گرگ چون چیزی بیابیم، بیدرنگ از دست میدهیم و آنکه معیشتی چون من و تو داشته باشد، همواره مسکین و تهیدست باقی است» (دولتآبادی، 1383: 40).
نمونة فوق ترجمة این ابیات از معلّقة امرؤالقیس است:
وقِرْبَةِ أَقْوَامٍ جَعَلْتُ عِصَامَهَا |
|
عَلَى کَاهِلٍ مِنِّی ذَلُوْلٍ مُرَحَّلِ |
(امرؤالقیس، 2007: 32-33)
علاوه بر ابیات مربوط به معلّقة امرؤالقیس، ترجمة ابیات دیگری در این رمان دیده میشود که برگرفته از دیگر اشعار امرؤالقیس است؛ به این بخش از رمان بنگرید: «طمّاح از -بنیعدوان- از سرزمینهای دور چشم به نابودی من دوخته بود. پس سگالید تا جامهای از تیرهبختیها بر من بپوشاند» (دولتآبادی: 9). این بخش ترجمة این بیت از دیوان است:
لَقَد طَمِحَ الطَمّاحُ مِن بُعدِ أَرضِهِ |
|
لِیُلبِسَنی مِن دائِهِ ما تَلَبَّسا |
(امرؤالقیس، 2007: 124)
در بخش دیگری از این رمان چنین آمدهاست: «تا کوه عسیب برجاست من و تو اینجا خواهیم ماند. عروس من ای همسامان قیس. اینجا در دامن عسیب، من و تو هر دو غریبانیم و گفتهاند غریبان یگانة همدیگرند» (دولتآبادی: 8). بخش فوق ترجمه گونهای از ابیات زیر از امرؤالقیس است:
أجارتَنا إنّ المزارَ قریبٌ |
|
وإنّی مقیمٌ ما أقامَ عسیبُ |
(امرؤالقیس، 2007: 351)
3-4. پیرامتنیّت[30]
بنا به اعتقاد ژنت، هیچ متنی بدون پوشش وجود ندارد و «متون همواره در پوششی از متن واژههایی ارائه میشوند که آن را به طور مستقیم و غیرمستقیم در برگرفتهاند. این متنها که همچون ماهواره متن اصلی را در برمیگیرند، پیرامتن نامیده میشوند» (نامورمطلق، 1386: 90-89). پیرامتنیّت «بررسی عناصری است که در آستانة متن قرار میگیرند و دریافت یک متن را از سوی خوانندگان جهتدهی و کنترل میکنند»
(Genette, 1997: 3). پیرامتنها شامل «عنوان، مقدمه و مؤخّره، آگهیها و یادداشتهای پایانی » (همان) است.
این پیرامتنها، گاه توضیحاتی ارزنده در مورد متن ارائه میدهند که بدون این توضیحات نمیتوان به فهم متن دست یافت. رمان آن مادیان سرخیالاز یادداشتی پایانی برخوردار است که دارای ویژگی پیرامتنی است. دولتآبادی دربارة انگیزة گرایش خود به نوشتن این داستان در بخشی از این پیرامتن که در پشت جلد این رمان درج شده، چنین توضیح داده است: «در سلوک رسیدن به نام قیس بود که برخوردم به شخصیت نسبتاً روشنتری از امرؤالقیس شاعری که پنداری گنگ از او داشتم، از روزگار جوانی خود؛ هم آن زمان که معلقات سبعه (سبع) را خوانده بودم، به ترجمة استاد عبدالحمید آیتی، سرودههای هفت شاعر عرب پیش از اسلام. من زبان عربی هم نمیدانم، پس کنجکاوی چند سالة مرا فقط پراکندههایی پاسخ میتوانستند گفت که اینجا و آنجا در ترجمههای زبان دری وجود داشته و همان اندگکهای پراکنده چنانم زیر تأثیر گرفتند که نتوانستم از تخیل به آنها بپرهیزم، چنان که آن مادیان سرخیال سبقت گرفت از ذهن من و سوار خود را جای جا برمینشاند در مسیر فراز فرود پیچهای سلوک».
3-5. فرامتنیّت[31]
فرامتنیّت براساس روابط تفسیری و تأویلی متون بنا شده است (نامورمطلق، 1386: 92). این رابطه موجب پیوند یک متن با متن دیگر میشود، بدون اینکه از آن نقل کند یا نامی ببرد. «این رابطه به بهترین شکل همان نقد است که در تشریح، انکار یا تأیید متن A عمل میکند» (Genette, 1997: 4). پس از بررسی رمان مورد بحث این نتیجه حاصل شد که در این رمان روابط روابط تفسیری و تأویلی مربوط به فرامتنیّت وجود ندارد.
نتیجهگیری
رمان آن مادیان سرخیالنمونة خوبی از متونی است که از بطن متون پیشین فرهنگ و ادبیات عرب متولد و تبدیل به فضایی شده با ابعاد بسیار متنوع که در آن طیفهای گوناگونی از گفتمانهای تاریخی بازنگاری شده است. در این رمان انواع ارتباط متون در جهت ایجاد نظام معنایی، شامل روابط بینامتنیّت، بیشمتنیّت، سرمتنیّت و پیرامتنیّت در نظریة چندمتنیّت ژرار ژنت است.
براساس رابطة بینامتنیّت این نتیجه به دست آمد که در آن مادیان سرخیالمتونی تاریخی که به نوعی با زندگی امرؤالقیس در ارتباط بوده، بازنگاری شده است. نقل قولهای موجود در این کتاب نشانگر صداهای متکثّر معنایی موجود در آن است که مناسباتی بینامتنی را تأیید میکند. کنایات، اشارات و تلمیحات از مهمترین اشکال بینامتنیّت است که در رمان مورد بحثبه وفور دیده میشود.
پس از بررسی نشانهها و زمینههای الهامگیری روایتهای رمان آن مادیان سرخیالاز آثار تاریخی این نتیجه حاصل شد که در متن این رمان از دو نوع گَشتاور کمّی و کاربردی استفاده شده است؛ زیرا علاوهبر اینکه در بخشهای مختلف رمان مورد بحث گسترش حوادث و مطالب نسبت به متون زبرمتن وجود دارد، تغییر در بخشی از وقایع و مضامین اصلی داستان نیز آشکار است.
همچنین تداخل انواع ادبی یکی از اساسیترین مشخصههای سبک نگارش این رمان است. فضای حاکم بر آن مادیان سرخیال، فضایی است مملو از تداخل و آمیختگی گونة نظم و نثر؛ زیرا در درجة اول، آن مادیان سرخیال رمان است و در گروه ژانرهای ثانویه میگنجد و در درجة دوم در جای جای متن این رمان، ترجمههایی از ژانر اولیة شعر دیده میشود که با حفظ ویژگیهای شکلشناختی و ساختاریش وارد گونة رمان شدهاست و در سطوح متغیر با شکلهایی قابل شناسایی در آن حضور دارد. علاوه بر این، رمان آن مادیان سرخیالاز یادداشتی پایانی برخوردار است که دارای ویژگی پیرامتنی است.
[1]- Jarjour
[2]- Julia Kristeva
[3]- Gerard Genette
[4]-Transtextuality
معادل فارسی این اصطلاح از پورنامداریان و بامشکی (1388ش) گرفته شدهاست.
[5]- Intertextuality
[6]- Quotation
[7]- Implicit Intertextuality
[8]- Dammun: نام شهری است در یمن.
[9]- Pyguluskaya
[10]- Saoshyant: به منجیان دین زردشت اطلاق میشود.
[11]- نام مرد پرهیزگاری است که از میان 7 موبد بزرگ زردشتی برگزیده شد (راشد محصل، 1384: 2/311).
[12]- شهری ساسانی و یکی از تقسیمات اداری پنجگانة اوایل دورة اسلامی در استان فارس (ناجی، 1367: 8/169).
[13]- شاپور ذوالاکتاف یا شاپور دوم، «دهمین پادشاه ساسانی بود که مدت 72 سال حکومت کرد. او با عربهایی که بخشهای جنوبی شاهنشاهی ساسانی را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند، مقابله کرد و امنیت را به مرزهای جنوبی بازگرداند» (المسعودی، 2005: 1/194).
[14]- «بلندپایهترین مقام نظامی پس از شاه در زمان ساسانیان» (رجبی، 1384: 2/255).
[15]- «از طبقات روحانیون و یکی از پیشوایان آئین مزدیسنا است» (تفضلی، 1374: 42).
[16]- یکی از خاندانهای بزرگ پارتی در زمان اشکانیان و ساسانیان بودند.
[17]- در کیش زرتشت یا آیین مزدیسنا به فرد روحانی اطلاق میشود.
[18]- Hypertextuality
[19]- Hypotext
[20]- Hypertext
[21]- Transformation
[22]- Quantitative Transformation
[23]- Reduction
[24]- Augmentation
[25]- Pragmatic Transformation
[26]- Architextuality
[27]- Primary Genres
[28]- Secondary Genres
[29]- Literary Types Interaction
[30] Paratextuality
[31]- Metatextuality