بررسی متون ادبی
طاهر لاوژه
چکیده
مولانا برای بیانِ نکاتِ عرفانی حکایتِ «آبگیر و سه ماهیِ» کلیله و دمنه را در مثنوی بازآفرینی می-کند. تحلیلِ دگردیسیِ معناییِ این حکایت، شگرد مولانا برای تبدیلِ مضامینِ محدودِ آن به مفاهیمِ گستردة عرفانی و چگونگی آفرینش ساختاری نو، هدف اصلی پژوهش حاضر است. این مقاله با شیوة توصیفی ـ تحلیلی به نقد دلایلی میپردازد که مولانا بر ...
بیشتر
مولانا برای بیانِ نکاتِ عرفانی حکایتِ «آبگیر و سه ماهیِ» کلیله و دمنه را در مثنوی بازآفرینی می-کند. تحلیلِ دگردیسیِ معناییِ این حکایت، شگرد مولانا برای تبدیلِ مضامینِ محدودِ آن به مفاهیمِ گستردة عرفانی و چگونگی آفرینش ساختاری نو، هدف اصلی پژوهش حاضر است. این مقاله با شیوة توصیفی ـ تحلیلی به نقد دلایلی میپردازد که مولانا بر آن اساس حکایتِ کلیله را «قشر قصه» و داستانِ خویش را «مغز جان» میخواند. یافتهها مبینِ آن است که مولانا با استفاده از مضامینِ قرآنی، احادیث نبوی، سخنان مشایخ صوفیه و درجِ امثال و حکم، مفاهیمِ مُلهم از تجاربِ عرفانیِ خود را در فضای کلیِ قصه به مخاطب القاء میکند و با توسل به نوعی شیوة سخنپردازی در تفسیر افکار و اعمال سه شخصیتِ اصلیِ حکایت، بر فهمِ اسرارِ درونی و درک نکتهها و رمزها تأکید میورزد و در اشاره به ماجراهای داستانی از طریق کارکردِ ترغیبی ـ اقناعیِ پیامهای خود مباحثِ عرفانی را میگسترد و به هنگام نقل ماجراهای میانی در قالبِ تمثیلهای گوناگون و با استفاده از قابلیتهای زبانِ عرفان، درونمایة قصه را تا حد ادراکِ مخاطب بسط میدهد و در بیانِ محتوا بر اساس دو مقولة حکمت و هدف نمادهای عالیِ خود را بر مبنای دریافتهای سمبلیکِ مبتنی بر معرفتِ شهودی عرضه میدارد تا قصة مثنوی را ضمنِ حفظِ مشابهتِ ظاهریِ روایت، در بافتاری متمایز از حکایتِ کلیله جلوه دهد.