بررسی متون ادبی
ابراهیم واشقانی فراهانی
چکیده
در شماری از متون ایرانی میانه میخوانیم که زاب، افرسیاب را «سپوخت» و آب و مرز را بازآورد و همین تیر انداختن به افراسیاب و سپوختن او (نه تیر انداختن به سمتی از زمین) در برخی متون ایرانی نو به آرش منسوب میشود. آیا این احتمال وجود دارد که داستان آرش و داستان پادشاهی زاب، دو اجرا از یک اسطوره باشند که با انتقال انتساب در سلسلۀ طولی ...
بیشتر
در شماری از متون ایرانی میانه میخوانیم که زاب، افرسیاب را «سپوخت» و آب و مرز را بازآورد و همین تیر انداختن به افراسیاب و سپوختن او (نه تیر انداختن به سمتی از زمین) در برخی متون ایرانی نو به آرش منسوب میشود. آیا این احتمال وجود دارد که داستان آرش و داستان پادشاهی زاب، دو اجرا از یک اسطوره باشند که با انتقال انتساب در سلسلۀ طولی علل و اسباب، گاه به آرش و گاه به زاب منسوب شدهباشد؟ شاهنامهپژوهان دلایلی چند برای توجیه غیاب داستان آرش در شاهنامۀ فردوسی اندیشیدهاند. آنچه در این مقاله بحث میشود این پرسش و پیشنهاد است که آیا ممکن است داستان آرش کمانگیر با چهره گرداندن و مطابق فرایند «گشت اسطوره»، در لایۀ زیرین و در قالب روایتی دیگر در شاهنامه حضور یافته و نقل شدهباشد؟ به تعبیر دیگر به جای جستوجوی نام آرش، پیرنگ اسطورۀ وی در بخشی از شاهنامه که میباید جایگاه زمانی حضورش باشد، کاویده شود. با این تغییر نگاه میتوان این نظریه را مطرح ساخت که با تغییر انتساب خویشکاری از قهرمان به پادشاه در سلسلۀ طولی علل و اسباب، پیرنگِ اسطورۀ آرش کمانگیر که تلفیقی از سه خویشکاری آبفزایی، مرزنمایی و روشنایی است، از آرش به زاب منتقل شدهاست. این انتقال و «گشتِ اسطوره» میان آرش و زاب، به صورت آشکار در شماری از منابع فارسی میانه و فارسی نو رخ دادهاست و دارای پیشینه و مشابه است.