سمانهالسادات آقادادی؛ سید علی اصغر میرباقری فرد؛ طاهره خوشحال دستجردی
چکیده
اگرچه این گمان وجود دارد شمس و مولانا در همه موضوعات عرفانی باهم اتفاقنظر دارند؛ اما تأمّل در دیدگاههای آنها نشان میدهد در بعضی از فروع دارای اختلافنظرند. یکی از محورهای متفاوت، آرای آنها دربارة شطح و ابعاد مختلف آن است که چرایی این اختلافنظر و پاسخ بدان در رجحان سکر بر صحو باتوجه بر مشربعرفانی هرعارف است. مولانا دیدگاهش ...
بیشتر
اگرچه این گمان وجود دارد شمس و مولانا در همه موضوعات عرفانی باهم اتفاقنظر دارند؛ اما تأمّل در دیدگاههای آنها نشان میدهد در بعضی از فروع دارای اختلافنظرند. یکی از محورهای متفاوت، آرای آنها دربارة شطح و ابعاد مختلف آن است که چرایی این اختلافنظر و پاسخ بدان در رجحان سکر بر صحو باتوجه بر مشربعرفانی هرعارف است. مولانا دیدگاهش با مشرب بایزید همخوانی دارد. برهمیناساس، بیهوشی و بیخویشی شطّاح در مرتبة سکروحیرت نشانة دینداری و اتحاد نورانی او با حق است که بیهیچ اختیار و حرکتی خاموش و حیران حق است تا حق از زبان وی برای ادای سخن استفاده کند. اما شمس مطابق با مشربعرفانی جنید معتقد است، شطح یا سخنان بیتأویل و رسوا معنایی جز حلول، تکبر، عجز و تلوین ندارد و کسب معرفتالرب و حقیقتدین در مرتبة هوشیاری، ورای مراتب چهارگانة مستی بنیان شده است. همچنین از یافتههای نوین این پژوهش، کیفیت ارتباط جبر و اختیار با شطح از دیدگاه آنان است. درنگاه مولانا شطّاحان، جبّارانی هستند که از سراختیار از حق خواستهاند آنها را بیاختیار و فانی در خود گرداند. درنتیجه، هیچ قول و فعلی را به خویش نسبت نداده و خدا را قائل و فاعل حقیقی تمام اعمال میدانند. اما از نظر شمس، اهلسکر چون تنها نمود لطف حقّند، از تسلط بر احوال، ثبات و اختیار هوشیاران بیبهره و دچار جبر و ضلالت گشتهاند؛ لیکن هوشیاران، قَدَریانی هستند که بهسبب برخورداری از صفات لطف و قهر حق قادرند بر احوال خویش کاملاً مسلط و شایستة مقام ولایت گردند؛ مقامی که صرفاً مختصّ اهلصحو است.