نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
2 استادیار روان شناسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
3 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Choice theory addresses human behavior by emphasizing accountability in meeting basic needs. The purpose of this paper is to apply this psychological approach to the comparative study of symbolic stories. “Jonathan Livingston Seagull” by Richard Bach (1936) and Manteq-Al-Tair by Attar reveal one of the highest humanitarian concerns, the truth. The present paper, using a descriptive-analytical method, shows that these works share the same aspects of symbolic concepts. Their theme, in spite of the distinction in structure, is the conflict between humans’ possessions and demands. The desire to discover the existential essence under the guidance of guide is an attempt to satisfy the need for freedom and a sense of value. Attar, in the second valley, deals with the necessity of love in conduct, but Bach, in his last words, recounts the importance of this essential need. Another difference in the rate of representation is the intrinsic motives of characters. The narrative of Richard Bach, due to the greater use of the description and the design of the internal dialogue, has a greater ability to be read based on Glaser’s theory.
کلیدواژهها [English]
ادبیات تطبیقی به چگونگی فرایند مقایسۀ آثار ادبی دو یا چند زبان یا فرهنگ یا ملیت با یکدیگر میپردازد. این بررسی و مقایسه حتّی بر روی ادبیات اقوام و فرهنگهای مختلف در یک زبان مشترک نیز صورت میگیرد. موضوع مطالعه برخی پژوهشهای تطبیقی، هم سنجی ادبیات یا سایر رشتههای مطالعاتی نظیر رابطۀ ادبیات با سایر علوم انسانی است.
هدف مقالۀ حاضر، بررسی دو متن روایی از دیدگاه تئوری انتخاب (ChoiceTheory) است. ویلیام گلسر (Wiliam Glasser) (1925، امریکا) در سال 1998 با ارائۀ نظریۀ انتخاب، توضیح میدهد که ما بهعنوان انسان چگونه برای بهدستآوردن آنچه میخواهیم دست به انتخاب میزنیم. بر اساس این نظریه آنچه از ما سر میزند رفتار است- با چهار مؤلفۀ فکر، عمل، احساس و فیزیولوژی - و تمام رفتارهای ما پاسخی برای ارضای نیازهای اساسی است. این نیازها مبنای ژنتیکی دارند و سطح شدّت هر نیاز میتواند متفاوت باشد. در تئوری انتخاب، نیازها، بهصورت سلسلهمراتبی در نظر گرفته نمیشوند، بلکه به پایههای یک صندلی میمانند. صندلی هنگامی بهترین کارایی را دارد که روی تمامی پایههایش متعادل باشد. (ووبلدینگ، 1395: 46). نیازهای اساسی عبارتاند از:
- بقا (Survival):این نیاز فیزیولوژیک شامل غذا، پوشاک، مسکن، هوا، امنیت، سلامت جسمانی و میل وکشش هورمونی به انجام عمل جنسی است.
-عشق (love)و احساس تعلّق: ما به عشقورزیدن و مراقبتکردن از دیگران و نیز داشتن باورِ دوستداشتنی بودن، نیاز اساسی داریم. این نیاز دربردارندۀ روابط خانوادگی، دوستی، روابط شغلی و روابط با آشنایان و اطرافیان است و به ما احساس پیوند و تعلّق میبخشد.
- قدرت (Power)و پیشرفت:این نیاز برای احساس توانمندی، ارزشمندی، کارآمدی و پیشرفت و معادل «قابلیت و توانایی داشتن» است و از معنای زورگویی یا سلطه بر دیگران متمایز دانسته میشود.
- آزادی (Freedom): این نیاز روانشناختی به معنای نیاز به استقلال و خودمختاری است. توانایی انتخابکردن، آفریدن، کشفکردن و بیان آزادانۀ خود، داشتن حریم شخصی، جابهجا شدن در محیط زندگی و احساس عدم محدودیت در تعیین انتخابها و ارادۀ آزاد. (صاحبی و سلطانی فر، 1397: 30)
- تفریح (Fun) و لذّت: گرایش به لذّت بردن از کار، شوخطبعی، سرگرمی خاص خود را داشتن، علاقهمند بودن یا هیجانزدهشدن در خصوص پروژههای کاری یا اوقات فراغت و تعطیلات از نیاز به تفریح نشئت میگیرد.
«خواستهها» یکی دیگر از مبانی نظریة انتخاب است. بر اساس تبیین گلسر، هر انسان در ذهن خود بهمرور زمان در تعامل با محیط، مجموعهای از تصاویری را دارد که به او کمک میکند تا نیازهایش را ارضا کند. وی این مجموعه را آلبوم تصاویر ذهنی یا دنیای مطلوب (Quality Word) مینامد. تمام این تصاویر ذهنی برای برآورده سازی نیاز یک معیار درونی و سودمند هستند. دنیای مطلوب (خواستهها) حاوی تصاویری از افراد، اشیا و یا باورهاست که در صورت دستیابی به آنها نیاز ما ارضا میشود. تصاویر دنیای مطلوب هر فرد چند ویژگی اساسی دارد: «خاص و منحصر به فردند؛ تحت تأثیر وقایع خارجی قرار میگیرند ولی بهوسیلۀ آنها کنترل نمیشوند؛ چیزهایی هستند که فرد را برانگیخته و به حرکت وامیدارند.» (صاحبی و سلطانی فر، 1395: 36). نکتۀ مهم در رسیدن به خواستهها، کارکرد سیستم انگیزشی است. هر فرد برای بهدستآوردن آنچه میخواهد، برانگیخته میشود؛ زیرا اگر آن تصویر یا خواسته را به دست آورد، خشنود و خوشحال میشود.
انسانها جهان پیرامون خود را از طریق سیستم ادراکی خود میبینند و ادراک یا دریافتهای خود را در مکانی به نام «دنیای ادراکی» ذخیره میکنند. سیستم ادراکی از دو فیلتر سطح پایین (دانش کلی) و سطح بالا (ارزشگذاری) تشکیل شده است. تصاویر وارده از جهان بیرون، از طریق دریافتکنندگان حسّی، ابتدا وارد فیلتر دانش کلی شده، شناسایی، طبقهبندی و نامگذاری میشوند. چنانچه تصویر شناساییشده با خواسته یا نیاز ما ربطی داشته باشد، آن را توسّط فیلتر سطح بالا ارزشگذاری میکنیم. فلیتر ارزشگذاری کمک میکند دنیای پیرامون خود را درک کنیم و در واقع بازتابی مستقیم از دنیای مطلوب است. در مرحلۀ بعد مغز به مقایسۀ بین یافتههای ادراکی و خواسته (دنیای مطلوب) میپردازد. زمانی که فرد چیزی را که میخواهد ندارد، جایگاه ارزیابی در مغز این عدم تعادل را بهوسیلۀ یک علامت به او یادآوری میکند. گاه این علامت به شکل ضرورتی برای تغییر در جهت ایجاد تعادل خود را نشان میدهد و گاه به خودی خود خنثی است و فقط گرفتن اطّلاعات از وضعیت موجود است. (همان: 43)
طبق نظر گلسر، مردم دو نوع روانشناسی دارند که نقش موثّر یا مداخلهای در ارضای نیازهای پنجگانه دارد. در روانشناسی کنترل بیرونی (External Control Psychology) فرد، هیچ کنترلی بر عمل، فکر، احساس و یا حالت فیزیولوژیکی خود ندارد. فردی که از روانشناسی کنترل درونی (Internal control psychology) بهره میگیرد، هرگاه تشخیص دهد رفتار کلی یا هر جزءِ آن او را به سمت ارضای نیازها و خواستههایش سوق نمیدهد، رفتار دیگری را انتخاب و جایگزین آن میکند. هر فرد فقط بر عمل و فکر خود کنترل دارد و احساس و فیزیولوژی را بهطور غیرمستقیم از طریق عمل و فکر خود کنترل میکند.
بیان مسئله
«منطقالطیر» از مشهورترین داستانهای رمزی فارسی است که به شرح سفر گروهی از مرغان برای یافتن سیمرغ میپردازد. فروزان فر معتقد است که عطّار در سرودن این کتاب، به رسالهالطّیر احمد غزّالی و ابن سینا نظر داشته است (فروزان فر،1353: 339-345). این داستان رمزی با توجّه به جنبههای متفاوت عرفانی و تمثیلی همواره از سوی پژوهشگران ادبیات تطبیقی مورد توجّه قرار گرفته است. میتوان گفت: «پرندۀ آبی» اثر موریس مترلینگ، نویسنده و متفکّر بلژیکی، متأثّر از منطقالطیر عطار در ادبیات اروپاست. (قاضی، 145:1346)
«جاناتان مرغ دریایی» نوشتۀ ریچارد باخ، داستانی رمزی است. نویسنده به روایت سفر پرندهای میپردازد که با عبور از مراحل دشوار پرواز سعی دارد به حقیقت وجودی خود دست یابد. داستان جاناتان به سفر مرغان در منطق الطّیر شباهتهایی دارد؛ امّا بر این ادّعا نیستیم که ریچارد باخ در سبک، ساختار و محتوا تحت تأثیر عطّار بوده؛ بلکه با رویکرد روانشناختی و به شیوۀ توصیفی- تحلیلی بر آنیم تا اشارهای به کارکرد رمزهای همگانی یا جهانی در روایت داستانهایی با مضمون نسبتاً مشابه داشته باشیم.
علّت شباهت سمبلهای جهانی، بنا شدن همۀ آنها بر ادراکات حسّی و تجربیات عاطفی انسان است که در همۀ فرهنگها یکسان است؛ البته این نکته را نباید نادیده گرفت که گروهی از سمبلها در تمدّنهای مختلف جهان دارای اهمّیت و ارزش واقعی گوناگونی هستند و در نتیجه معنا و مفهوم آنها نیز متفاوت است. واکاوی درونمایۀ این آثار- فارغ از بحث تأثیرپذیری و یا تأثیرگذاری- بر مبنای مؤلّفههای اصلی نظریۀ انتخاب و بیان شباهتها و تفاوتها هدف اصلی این پژوهش است؛ بیآنکه ساختار و شاخصهای فرمالیستی و زیباییهای زبانی و تکنیکی مدنظر باشد.
هدف از پژوهش حاضر، کوشش برای دریافت پاسخ دو پرسش اساسی است:
1. با تأکید بر نظریۀ انتخاب چه مفاهیم مشترکی از سیر و سلوک «جاناتان مرغ دریایی» و مرغان «منطقالطیر» قابل دریافت است؟
2. نحوة بازنمایی هر یک از مؤلّفههای نظریۀ انتخاب در این دو داستان چگونه است؟
ضرورت و اهمیت پژوهش
پیوند ادبیات تطبیقی با موضوعات مهم روز مانند جهانیشدن، تفکّر انتقادی و ارتباط زبان و ادبیات یک کشور با کشورهای دیگر، ضرورت طرح موضوع مقالۀ حاضر را مینمایاند. بهرهگیری از «نظریۀ انتخاب» میتواند دامنۀ تحقیق دربارۀ ادبیات، بهویژه داستانهای رمزی را گسترش دهد و ضمن آن که ناظر به خوانش بینامتنی آثار ادبی است، جایگاه امروزی کاربرد روانشناسی مثبتاندیشی و نیز واقعیّتدرمانی را در بهبود کیفی زندگی افراد جامعه بازگو میکند.
پیشینۀ پژوهش
دربارۀ «منطقالطیر» و «جاناتان مرغ دریایی» مقالات مختلفی نوشته شده است؛ امّا تاکنون پژوهشی دربارۀ تطبیق این دو اثر از دیدگاه روانشناختی، بهویژه نظریۀ انتخاب صورت نگرفته است. دیگر آن که در هیچ یک از پژوهشهای انجام شده، بخشِ تازهیافتة داستان جاناتان مرغ دریایی مورد توجّه نبوده است.
- در جستوجوی کمال مطلوب؛ بررسی تطبیقی «ماهی سیاه کوچولو»، نوشتۀ صمد بهرنگی با جاناتان مرغ دریایی، اثر ریچارد باخ؛ این مقاله به بررسی وجوه اشتراک و افتراق آثار مذکور پرداخته، ترکیبی از عناصر داستانی، فرمالیستی و محتوایی را ابزار سنجش قرار داده است.
- مطالعۀ مسیر تعالی در دو اثر عرفانی حکمی (رسالهالطّیر و جاناتان مرغ دریایی)؛ در این مقاله نیز وجوه اشتراک و افتراق آثار از نظر محتوا و برخی جنبههای عنصر شخصیت بیان شده است.
- از « منطقالطیر » تا «جاناتان مرغ دریایی ریچارد باخ»؛ در این نوشتار دو اثر از نظر کارکرد نماد و چگونگی نیل به کمال بررسی شدهاند و به برخی از وجوه شباهت و تفاوت اشاره شده است.
1. بحث و تحلیل دادهها
1-1. بررسی آثار مورد تحلیل بر اساس نیازهای اساسی
1-1-1. نیاز به بقا
در آغاز داستان جاناتان، مرغ دریایی، نویسنده ضمن توصیف صبحی زیبا مینویسد: «در یکونیم کیلومتری ساحل، یک قایق ماهیگیری بر گسترۀ آب تکان میخورد و از صبحانۀ دستهجمعی در هوای آزاد خبر میدهد تا فوجی از مرغان دریایی خودشان را برسانند و برای چند تکّه نان بر سر و کلّۀ هم بزنند...» (ریچارد باخ، 1397: 21). این عبارات براعت استهلال مناسبی است برای بیان این نکته که «بیشتر مرغان دریایی زحمت فراگیری چیزی را بهجز سادهترین حقیقتهای پرواز به خود نمیدادند. آنها فقط پی یافتن راهی بودند که بدانند چگونه برای دستیابی به غذا از ساحل دور شوند و دوباره بازگردند» (همان: 22). در واقع نیاز به بقا در میان مرغان بر سایر نیازهای اساسی آنان چیرگی داشت. «در حالی که دغدغۀ جاناتان، نه غذا، بلکه پرواز بود ... بیش از هر چیز به پرواز عشق میورزید» (همان: 22).
جاناتان میخواست توانایی خود را در پرواز بسنجد. تلاش او برای کسب این خودآگاهی و نیز کم توجّهی به نیازهای فیزیولوژیک، نمونهای از تسلّط یافتن بر نیاز به بقا به دلیل ارضای نیازهای قدرت و آزادی است: «هزاران سال است ما دنبال خوردن کلّه ماهی در تلاش هستیم، ولی حالا دلیل دیگری برای زندگی، برای یادگیری، برای کشف، برای آزادی داریم!» (همان: 47). تلاش جاناتان برای ارضای تدریجی نیاز به قدرت، سبب شد به شکل موثّرتری از عهدۀ نیاز به بقا برآید: «یاد گرفت که یک شیرجۀ سوزنیِ کم اصطحکاک و با سرعت زیاد، ماهیهای کمیاب و خوشمزهای را ... برای او به ارمغان میآورد. برای بقا نیازی به قایقهای ماهیگیری و نان بیات نداشت!» (همان: 48).
در منطقالطیر، مرغان در دو بخش ظاهر میشوند: دوازده مرغ در بخش آغازین داستان مورد خطاب عطّار قرار میگیرند؛ نظیر «هُدهُد، موسیجه، طوطی، کبک و ...» و گروه دوم، مرغانی هستند که در «مجمع مرغان» با آنها آشنا میشویم که عبارتاند از: «بط، همای، بوتیمار، کوف، صعوه.» هر یک از مرغان، پس از شنیدن خطرات راه، بهانهای برای همراهی نکردن هدهد در سفر به قلّۀ قاف دارند که نشانۀ دلبستگی آنها به نفسانیات است. «دلبستگی کبک به خوردن سنگریزه و اینکه میتواند سنگریزه را در چینهدان خود آب کند، در نظر عطّار به گونة دلبستگی او به احجار کریمه (گوهرها) دیده شده است (شفیعیکدکنی، 1397: 172). تعلّق کبک به گوهرها بیانگر نیاز او به بقاست و هم با توجّه به اینکه گوهر، یادآور نگین سلیمان است، میتواند تلاش کبک را برای کسب ارزشمندی بازگو کند.
«عشق گوهر آتشی زد در دلم |
|
بس بود این آتش خوشحاصلم» |
تلاش یک بعدی کبک برای ارضای نیاز به بقا و یا حقّ ارزشمندی، بهعنوان مانع بر سر راه دنیای مطلوب مورد تأکید است.
2-1-1. نیاز به عشق و احساس تعلّق
هر فرد برای ارضای این نیاز باید فرد یا افراد دیگری را پیدا کند که او را دوست بدارد. ضرورت وجود «فرد دیگری» موجب میشود ارضای نیاز به احساس تعلّق بسیار دشوارتر از ارضای نیاز به آزادی، بقا یا تفریح باشد (گلسر، 1397، ب: 44). اکنون به بررسی اشکال مختلف بازنمود این نیاز در دو داستان جاناتان مرغ دریایی و داستان مرغان منطقالطیر میپردازیم.
الف) در شروع داستان جاناتان درمییابد برای حفظ رابطه با خانواده و اطرافیان باید پیشرفت در پرواز را که حاکی از نیاز او به آزادی و حقّ ارزشمندی است، قربانی کند؛ لذا ترجیح میدهد بدون درگیری با اطرافیان برای رسیدن به خواستههایش تلاش کند؛ گرچه نتیجۀ آن طردشدن از گروه همنوعان باشد. این رفتار جاناتان، حاصل انتخابی آگاهانه در برابر جهان بیرونی است تا بدان وسیله مهمترین نیاز خود را برآورده کند: «جاناتان، بقیۀ روزهایش را در تنهایی و انزوا به سر برد؛ ولی باز بر فراز صخرههای دوردست پرواز کرد. ناراحتیاش از تنهایی نبود؛ بلکه بیتوجّهی بقیۀ مرغان او را میآزرد که نمیخواستند لذّت و شکوه پرواز را باور کنند» (ریچارد باخ، 1397: 48). به باورگلسر، رفتار انسان نه توسّط عوامل بیرون، بلکه از درون او برانگیخته و آغاز میشود. اقدام جاناتان مصداق همین نکته است.
ب) در پایان بخش اوّل داستان، دو مرغ با بالهایی نورانی به جاناتان نزدیک میشوند: «ما آمدهایم تو را ببریم بالاتر، ببریم به خونۀ خودت» (همان: 59). جاناتان به دنیای جدیدی راه مییابد که طرز فکر مرغان به اندیشههای او می ماند. او باراهنمایی مرغ کبیر، چیانگ، برای انجام قدرتمندترین قسمت پرواز تمرین میکرد: «آماده میشی تا اوج بگیری و معنای مهربونی و عشق رو بفهمی» (همان: 84).
ج) در پایان بخش دوم، هر چه جاناتان بیشتر به ماهیت عشق میاندیشید، دلش بیشتر هوای بازگشت به زمین را میکرد. «راه او برای نشان دادن عشق این بود که آنچه را که خودش از حقیقت دیده، به مرغی نشان دهد که در پیِ فرصتی برای یافتن حقیقت بود» (همان: 85).
احساس تعلّق، عامل برانگیزانندهای است تا جاناتان، همنوعان خود را در یافتههایش سهیم کند. بازگشت جاناتان به زمین، بازنمودی از تلاش او برای ارضای احساس تعلّق است. از دیدگاه مزلو «افراد خودشکوفا میتوانند شدیداً به یکدیگر نزدیک باشند و در عین حال به هنگام ضرورت بدون جریحهدارشدن، از هم جدا شوند... » (مزلو، 1372: 271).
د) در پایان بخش سوم، جلوۀ احساس تعلّق را در رفتار همراهِ جاناتان، فلچر میبینیم: «اگرچه فلچر سعی میکرد جلوی شاگردانش سختگیر باشد، به ناگاه واقعیت وجود آنها را دید و تنها در یک لحظه، بیشتر از دوستداشتن، به آنچه میدید، عشق میورزید» (ریچارد باخ، 1397: 121).
هـ) در بخش تازهیافتۀ داستان، احساس تعلّق بسیاری از مرغان به جاناتان - که دیگر در زمین و میان آنها نیست - شکل تقدّسگرایانه به خود میگیرد و از او بهعنوان اسطورهای از پیش ساخته یاد میشود. در این میان، آنتونی در تعارض با مرغان دیگر، دچار سرخوردگی فلسفی میشود؛ امّا در پایان داستان «جان» ظاهر میشود و همچون ناجی او را به زندگی و پیشرفت سوق میدهد. این بخش از داستان را میتوان بر مبنای همخوانی شخصیتها و قدرت نیازها در تئوری انتخاب بررسی کرد. آنجا که نیاز به بقا و احساس تعلّق مطرح است، هر قدر نیازهای اشخاصِ همزیست، به هم نزدیکتر باشد، شانس تداوم زندگی اجتماعی و همنوع دوستی بیشتر خواهد بود. نیاز به تفریح و بقا در مرغان جامعهای که آنتونی در آن زندگی میکرد با شدّت این نیازها در وجود آنتونی ناهماهنگ بود؛ بهگونهای که تعادل روحیاش را برهم زده، او را به انزوا میکشاند.
در منطقالطیر،حکایت بلبل، روایتی نمادین از نیاز انسان به عشق است و از این وجه که رابطۀ بینفردی او با گل، موضوع اصلی این عشق است، بر مبنای نظریۀ گلسر دربارۀ عشق قابل بررسی است.
«در سرم از عشق گل سودا بس است |
|
زان که مطلوبم گل رعنا بس است» |
هدهد در دنیای آرمانی خود، عشقِ رویِ گل را به سبب ناپایداری آن چون خار، مایۀ رنج و ملال میداند و سعی دارد او را به دریافت حقیقتی والاتر رهنمون باشد.
«عشق چیزی کان زوال آرد پدید |
|
کاملان را آن ملال آرد پدید» |
در نگاه عطّار، عشق، بیش از یک احساس تعلّق مورد توجّه است و افزون بر آن عشق بیزوال بر عشق زمینی ترجیح داده میشود. در این داستان، عشق با حقّ ارزشمندی بهواسطۀ رسیدن به دنیای مطلوب پیوند میخورد. احساس تعلّق مرغان به پادشاهی که در اقلیم آنان فرمانروایی کند، وجه دیگری از بازنمود نیاز به احساس تعلّق است.
3-1-1. نیاز به قدرت و حقّ ارزشمندی
«انسانی مسئولیتپذیر، حتّی اگر ناچار باشد محرومیت و ناکامی را تحمّل کند، رفتاری را انتخاب میکند که بهواسطۀ آن هم نزد خود احساس ارزشمندی کند و هم دریابد که برای دیگران انسان ارزشمندی است. در آغاز روایت ریچارد باخ، نیاز به قدرت، از سوی جاناتان، جایگزین نیاز به بقا میشود و بر انتخابهای زندگی او تأثیر میگذارد. مهارت جاناتان در پرواز، دلیل اصلی برای عروج او به عالم برتر بود.
«شجاعت» ویژگی یا مفهومی است که در متن داستان، ارتباط تنگاتنگی با نیاز به قدرت دارد. در تمرین پرواز آذرباد را با شاگردانش میبینیم: «هنری کالوین نیز با جرأت تمام در سمت چپ او تلاش میکرد» (ریچارد باخ، 1397: 103).
«صاحب اختیار بودن»، خصیصهای است که جنبۀ دیگری از قدرت را نشان میدهد: «مرغ بزرگ، بهجای آن که به خاطر سنش سست و ضعیف باشد، برعکس صاحب اختیار و قدرتمند بود» (همان: 68).
کسب قدرت در پرواز، غلبه بر ترس و تنهایی و ... انتخابهایی است که جاناتان بهواسطۀ آنها کنترل درونی خویش را به دست میگیرد و ضمن مسئولیتپذیری، بهگونهای رفتار میکند که تصاویر موجود در دنیای مطلوب خود را بهطور قابل قبولی محقّق سازد.
نیاز به حقّ ارزشمندی در منطقالطیر نمودی متفاوت دارد. عطّار در بیان «حکایت طوطی»، از آرزوی او، رسیدن به چشمۀ خضر، سخن میگوید:
«من نیارم در برِ سیمرغ تاب |
|
بس بود از چشمۀ خضرم یک آب» |
جستوجوی جاودانگی، بازنمودی از نیاز انسان به قدرت و حقّ ارزشمندی است. تصویر خضر در دنیای مطلوب طوطی، برخاسته از سطح ادراک او از هستی و نیز بیانگر دریافتهای سطحی اوست. بدین سبب هدهد خطاب به او میگوید:
«آب حیوان خواهی و جان دوستی |
|
رو که تو مغزی نداری، پوستی» |
گلسر معتقد است که تغییر دادن تصاویر دنیای مطلوب دشوار است و فقط از طریق گفتوگو و سازش میتواند انجام شود. هدهد سعی دارد با بیان حقایقی از سلوک طوطی را برای همراهی با خود متقاعد کند:
«جان چه خواهی کرد؟ بر جانان فشان |
|
در رهِ جانان چو مردان جانفشان» |
در حکایتِ «طاووس»، نیاز به حقّ ارزشمندی نمود پیدا میکند. طاووس خود را مرغ بهشتی میداند که آشنایی با مار سبب شد او را از بهشت برانند. بازگشت به آن گلشن باصفا آرزوی اوست و او را از همراهی با هدهد معذور میدارد. طاووس، جایگاه ارزشمندی را در دنیای کیفی خود متصوّر است که بیانگر نیاز او به پیشرفت است.
«کی بود سیمرغ را پروای من؟ |
|
بس بود فردوس عالی جای من» |
از نظر هدهد، بهشت همچون قطرهای از دریاست؛ امّا در دنیای ادراکی طاووس نهایت ارزشمندی بازگشت به بهشت است. این خواسته با نگرش هدهد در تعارض است؛ چرا که هدهد معتقد است:
«چون به دریا میتوانی راه یافت |
|
سوی یک شبنم چرا باید شتافت» |
حکایت «باز» نیز نمونهای بارز از تلاش برای ارضای نیاز به ارزشمندی و قدرت است:
«زُقّهای از دست شاهم بس بود |
|
در جهان این پایگاهم بس بود» |
همانطور که میبینیم در هر دو داستان مورد تحلیل، تصاویر دنیای مطلوب، بازگوکنندۀ نیاز آدمی به حقّ ارزشمندی از طریق رشد و پیشرفت، افزایش کارآمدی و شایستگی از طریق شناخت هویت درونی است.
4-1-1. نیاز به آزادی
به اعتقاد گلسر، کنترل بیرونی که فرزند قدرت است، دشمن آزادی است. انسان هرچه آزادتر باشد و بتواند نیازهای خود را به طریقی ارضا کند که مانع ارضای نیازهای دیگران نشود، بیشتر میتواند در جهت منافع خود و دیگران استفاده کند (گلسر،1397، الف:86).
در جاناتان، مرغ دریایی، «آزادی» با کلیدواژۀ «پرواز» و در منطقالطیر با پرواز به قلّۀ قاف به شکلی نمادین در چند وجه مطرح است:
الف) رهایی از موانع اجتماعی باهدف پیشرفت
نیاز به آزادی جاناتان را وامیدارد که بدون زورآزمایی برای تحقّق خواستههایش اقدام کند. رفتار جاناتان، با توجّه به «رفتارکلّی» قابل تبیین است. گلسر معتقد است که همۀ مؤلّفههای رفتارکلّی مهم هستند امّا بیشترین کنترل ما روی مؤلّفۀ عمل است. در این داستان، «پرواز» نمادی از تغییر در مؤلّفۀ عمل و در نتیجه، رفتار کلی است و بیانگر مسئولیت پذیری نسبت به پیامدهای مثبت یا منفی در جهت ارضای نیاز به آزادی است. در منطقالطیر، موانع اجتماعی مورد بحث نیست بلکه هر یک از مرغان با بازدارندههای درونی مواجه هستند.
ب) رهایی از اندیشهها و احساسات بازدارندۀ درونی
در آغاز بخش سوم، از زبان جاناتان چنین میشنویم: «تمام بدن شما چیزی بیشتر از افکارتان نیست که در این شکل و فرم دیده می شه، زنجیرۀ افکارتون رو از هم باز کنین، بعد میبینین همون زنجیری که دستوپاتون رو بسته، از هم باز میشه» (ریچارد باخ، 1397: 101).
جاناتان باور داشت که «این حقّ یک مرغ است که پرواز کند که آزادی فطرت واقعی وجود اوست و هر چیزی که مانع آزادی آنهاست باید از میان برداشته شود؛ چه تشریفات و خرافات باشد و چه محدودیتها در هر شکلی» (همان: 109).
در منطقالطیر، عشق بلبل به گل، دلبستگی طوطی به چشمۀ خضر، تعلّق طاووس به جنّاتالنّعیم، ادراک بط از آب و رای و جامۀ پاک، عشق کبک به گوهر، غرور همای و تعلّق خاطر باز به تقرّب نزد سلطان نمونههایی از بازدارندههای درونی در نیل به مقصود است.
هدهد نمادی از پیر طریقت است و تنها کسی است که در سفر به قلّۀ قاف، وارسته از همۀ تعلّقات مادی و نفسانیّات است. با خوانش گلسری میتوان گفت هدهد، مظهر انسانی است که به آن درجه از آگاهی دست یافته که ضمن رهایی از هر اندیشۀ بازدارنده، در راهبری دیگر مرغان، خلّاق و آفرینش گر است. آنجا که عطّار، هدهد را خطاب میکند، به جایگاه متعالی سیر او اشاره دارد:
«ای به سر حدّ سبا سیر تو خوش |
|
با سلیمان منطقالطیر تو خوش» |
هدد سعی دارد سایر مرغان را به تامّل وادارد تا آگاهانه برای رسیدن به خواستۀ غایی خود، دیدار با سیمرغ، به انتخاب جدید روی آورند و ضمن مسئولیتپذیری راه سفر را پیش گیرند. «آزادی» در انتخاب تصاویر دنیای مطلوب، وجه مشترک هر دو داستان مذکور است؛ با این وجه تمایز که جاناتان با تکاپوی ذهنی، خود به این آگاهی میرسد ولی مرغان منطقالطیر با رهبری هدهد و روشنگریهای او راه سفر را در پیش میگیرند.
ج) رهایی از محدودیتهای جسمانی
در دنیای جدید، جاناتان تحت تعلیم چیانگ، قرار میگیرد. او آرزو دارد رها از مکان و زمان پرواز کند؛ «به عقیدۀ چیانگ راه حلّ قضیه این بود که جاناتان دیگر خودش را اسیر بدنی محدود نبیند» (ریچارد باخ، 1397: 81).
رهایی از محدودیتها، به او امکان میدهد که هر جا که میخواهد برود و هر چیزی که میخواهد باشد. «او دریافته بود که فقط پر و استخوان نیست، بلکه اندیشۀ نو از آزادی و پرواز است و هیچ چیز نمیتواند او را محدود کند» (همان: 87-88).
در منطقالطیر، ادراک «صعوه» از خود، بیانگر باور او به محدودیت جسمانی و ضعف و ناتوانی است. او به بهانۀ جستوجوی یوسف خود بر لب چاه بنشسته است.
«همچو موسی بازو و زورم نیست |
|
وز ضعیفی قوّت موریم نیست» |
هدهد، در پاسخ به بهانه جویی صعوه، به او نسبت به ادرک غیرواقعبینانهاش نهیب میزند و میگوید:
«گر تو یعقوبی فیالمثل |
|
یوسفت ندهند کمتر کن حیل» |
-نیاز به تفریح و شادی (Happiness)
گلسر، خشنودی و شادمانی را هرگز مستقل از رفتار در نظر نمیگیرد. نیاز به شادی و تفریح در داستان جاناتان چند جلوۀ متفاوت دارد:
الف) شادی مرغان عادی که حاصل تفریح کنار ساحل و پروازهای سرگرم کننده است.
ب) شادی جاناتان، به خاطر کسب مهارت در پرواز
این وجه از شادی که محصول یادگیری است با تلاش برای ارضای نیاز به قدرت بهصورت خواستۀ سرعت بیشتر در پرواز ارتباط دارد. «سرعت، قدرت بود و لذّت؛ سرعت، زیبایی محض بود!» (ریچارد باخ، 1397: 37)
ج) شادی مرغان دریایی در دنیای جدید
مرغانِ تحت تعالیم جاناتان، از دریافت آموزههای جدید لذّت میبردند. نویسنده بهخوبی در میان گفتوگوهای آنان احساس شادی را منعکس میکند.
د) شادی و تفریح جاناتان و دوستانش، پس از بازگشت او به زمین
در بخش سوم داستان، نمونهای از شادی و تفریح بازگو میشود. آنجا که جاناتان «در هوای ابری و طوفانی، برای ورزش و تفریح همراه شاگردان نوآموزش پرواز میکرد.» (همان: 105). گلسر بیان میدارد که «خوب کنار آمدن با یکدیگر کوشش زیادی میطلبد و بهترین راه برای انجام آن، این است که در کنار هم فرصتهای یادگیری سرگرمکننده و مفرّح ایجاد کنیم» (گلسر، 1397، ب: 88). شادی (Happiness) و تفریح جاناتان در این بخش از داستان ارتباط مستقیمی با ارضای نیازهای دیگر او دارد لذّت توأمان همراهی با دوستان و ارضای متعادل تمام نیازهایش، تلاشی است برای خوب کنار آمدن با دیگران.
عطّار در وادی معرفت، به شوق حاصل از وقوف بر اسرار اشاره دارد. این شادی عارفانه حاصل طی مراتب سلوک و دریافتهای معنوی است.
«گر ز اسرار شود ذوقی پدید |
|
هر زمانت نو شود شوقی پدید» |
در هر دو اثر مورد تحلیل، شادی حاصل دریافتها و ادراکهای نو از جهان هستی است.
2-1. بررسی آثار مورد تحلیل بر مبنای انواع تعارض
تعارض، محصول قرار گرفتن دو تصویر متضاد، بهطور همزمان در دنیای مطلوب یک فرد است. به وجوه مختلف تعارض در داستانهای انتخابی میپردازیم.
الف) تعارض بین دنیای ادراکی و دنیایکیفی
در دو بخش از داستان ریچارد باخ با جلوههایی از این نوع تعارض مواجه میشویم:
جاناتان در آغاز داستان با سختکوشی به تمرین پرواز میپردازد امّا کمی بعد واگویههای درونی او را میشنویم که حاکی از تعارض بین نیاز او به بقا یافتن و نیاز به احساس تعلّق از طریق ماندن در کنار سایر مرغان و نیاز او به قدرت، بهصورت توان پرواز به دوردستهاست. «باید از این حماقت دست بکشم. باید به خانهام، نزد بقیّۀ پرندهها بازگردم و مانند یک مرغ دریایی ضعیف و محدود، به آنچه هستم، راضی باشم» (ریچارد باخ، 1397: 31). او پس از تمرین بسیار آموخت که با رها کردن واگویههای منفی، به تلاش ادامه دهد.
در پایان بخش چهارم داستان، مرغ دریایی آنتونی، دچار احساس پوچی میشود تا آنجا که با خود میگوید: «بهتر است دیگر به زندگی ادامه ندهم تا اینکه مثل یک جلبک دریایی نه لذّتی ببرم نه هدفی داشته باشم» (همان: 143). احساس ناکامیِ حاصل از فاصلۀ بین داشته و خواسته، قابلتوجهترین عنصر سنجش رفتار آنتونی است که کیفیت عمل او را تعیین میکند. «رایجترین دلیل افرادی که دست به خودکشی میزنند یا تصمیم به خودکشی میگیرند، برآورده نشدن نیاز به احساس تعلّق است» (صاحبی و سلطانی فر، 1395: 47). آنتونی به سبب ناتوانی در درک واقعیت و معنای زندگی، تصمیم به خود تباهی میگیرد تا سرانجام با حضور معجزهآسای «جان» از مرگ نجات پیدا میکند و آرزویش در یافتن پرندهای که راه و رسم پرواز را به او بیاموزد، تحقّق مییابد.
به اعتقاد گلسر، «ما انسانها چون گاهی در شرایط تعارض قرار میگیریم و به دنبال راهی برای رها شدن از آن هستیم، باید همواره به اخلاق و مسئولیتپذیری توجّه کنیم و مراقب باشیم که نیازهایمان را بهگونهای برآورده کنیم که دیگران را از ارضای نیازهایشان محروم نکنیم» (گلسر، 1397، ب: 236-237).
در منطقالطیر نیز میبینیم هر یک از مرغان، بین دنیای ادراکی و کیفی خود دچار تعارض هستند و هراس ناشی از ترک داشتهها، مانع از جرأتورزی آنها در انتخاب سفر، بهعنوان اقدامی موثّر در رسیدن به خواستههاست. وجود چند تعارض، اساس گفتوگوی هدهد با مرغان است:
-تعارض نیاز به دیدار سیمرغ با سایر نیازهای مرغان؛
- تعارض هدهد با مرغان در سفر بهسوی سیمرغ.
چیرگی یک یا چند نیاز، مانع اصلی بر سر راه هر یک از مرغان برای سفر بهسوی سیمرغ بود. در واقع دنیای مطلوب مرغان، امنیت حاصل از برآوردن نیازهای اساسی، در سطحی نازل و زمینی بود. هدهد با آگاهیبخشی، کمک میکند مرغان تصاویر جدیدی از هدف غایی، دیدار سیمرغ، در دنیای کیفی خود جای دهند.
ب) تعارض بین نیازهای اساسی
-«آزادی و حقّ ارزشمندی» و «نیاز به عشق و احساس تعلّق»
برای جاناتان پاسخگویی به نیازهای آزادی و قدرت پیامد سنگینی داشت و آن طردشدن از سوی اطرافیان بود. به زبان تئوری انتخاب، میتوان تعارض موجود را چنین توضیح داد: جاناتان در دنیای مطلوب خود، پرواز در اوج و دستیابی به حقیقت وجودی را متصوّر است و همزمان تصویری عینی از دیگر مرغان دریایی میبیند که بنا بر تصاویر دنیای کیفیشان چنین آرمانگرایی را از او را برنمیتابند. او بین ارضای نیاز به قدرت و آزادی، از یک سو و نیاز به احساس تعلّق از سوی دیگر سرگردان است و نمیتواند رفتار واحدی را انتخاب کند که هر دو تصویر را همزمان برآورده کند. تصمیم نهایی جاناتان- پیشرفت در پرواز- او را از این تعارض میرهاند. در منطقالطیر، حکایت «بلبل» بازنمودی از این نوع تعارض است.
-تعارض میان «نیاز به بقا» و چهار نیاز روانشناختی
برای قبیلۀ جاناتان، نیاز به بقا اولویت نخستین بود. «پدرش با مهربانی میگفت: اگر قراره تحقیقی بکنی، روی خوراک تحقیق کن و ببین چه طوری میتونی غذا گیر بیاری... یادت نره دلیل پروازت غذا خوردنه» (ریچارد باخ، 1397: 24). جاناتان مدّتی شیوۀ اطرافیانش را پیش گرفت امّا دغدغۀ پرواز، او را به انتخاب گونهای دیگر از اندیشه و عمل واداشت. او ارضای نیاز به آزادی را بر نیاز به بقا ترجیح داد.
در منطقالطیر، «کبک» نمادی از انسانهایی است که بین انتخاب ارضای نیاز به بقا و دستیابی به حس ارزشمندی و قدرت در تعارض هستند.
ج) تعارض میان تداوم حضور در دنیای جدید و بازگشت به زمین
با توجّه به مفهوم «تعارض درون نیازی»، «نه فقط ممکن است نیازی با نیاز دیگر در تعارض باشد، بلکه جنبهای از یک نیاز میتواند با جنبۀ دیگری از همان نیاز در حالت تنش قرار بگیرد. قدرت، دربرگیرندۀ جدال بین حقّ ایستای پیشرفت و{یا} کشش به سمت یک ویژگی پویاتر مانند اکتشاف است» (ووبلدینگ، 1395: 61). این شکل از تعارض، فقط در داستان جاناتان مطرح است. چرا که در منطقالطیر، آنجا که مرغان به هدف غایی، یعنی کشف سیمرغ وجود دست مییابند، به مرحلۀ فقر و فنا میرسند.
جاناتان در دنیای دیگر، به بخشی از آرمانهای خود دست مییابد و نیازهای روانشناختی او، بهویژه، نیاز به عشق مورد توجّه قرار میگیرد. «هر چه جاناتان بیشتر روی درسهای دوستی و مهربانیاش تمرین میکرد ... دلش بیشتر هوای بازگشت به زمین را میکرد... راه او برای نشان دادن عشق این بود که آنچه را که خودش از حقیقت دیده، به مرغی نشان دهد که در پیِ فرصتی برای یافتن حقیقت بود.» (ریچارد باخ، 1397: 85). او بهرغم میل درونی، تحت تأثیر سالیوان، در دنیای جدید ماند و به آموزش سایر مرغان پرداخت امّا نمیتوانست این فکر را وانهد که «ممکن است یک یا دو مرغ دریایی، ... روی زمین هم توانایی فراگیری داشته باشد» (همان: 86).
بازگشت جاناتان به سرزمینی که از آن رانده شده بود، بازنمود جلوهای دیگر از نیاز به عشق است. بنا بر نظریۀ انتخاب، میتوان گفت او دریافت که میتواند گذشته را فراموش کند و از سرزنش دیگران که بسیار وقتگیر است و اجازه نمیدهد وقت خود را صرف انتخابهای مؤثرتر در زمان حال بکند، دست بکشد. این حاکی از اقدام موثّر او برای ارضای مسئولیتپذیرانۀ نیاز به عشق و احساس تعلّق است. گلسر مسئولیتپذیری را یکی از جنبههای مهم در شکلگیری هویّت موفّق میداند.
نتایج حاصل از بررسی مصادیق نیازهای اساسی در این دو داستان به شرح زیر است:
جدول (الف) بازنمایی فراوانی نیازهای اساسی در داستان جاناتان مرغ دریایی
درصد بازنمایی در متن |
فراوانی بازنمایی در متن |
نوع نیاز |
خواسته |
ردیف |
35/11 |
16 |
بقا |
زندگی و حفظ امنیت |
1 |
75/17 |
25 |
عشق و احساس تعلّق |
تعامل با دیگری یا دیگران |
2 |
35/33 |
47 |
قدرت و ارزشمندی |
کسب مهارت در پرواز |
3 |
70/22 |
32 |
آزادی |
رهایی از محدودیتها |
4 |
90/14 |
21 |
تفریح |
لذّت بردن از یادگیری |
5 |
ارضای «نیاز به بقا»، با خواستۀ امنیتجویی، در تلاش جاناتان و دیگر مرغان همراه او، برای برآوردن نیاز به قدرت متجلّی است. «نیاز به عشق و احساس تعلّق»، بیش از نیازهای بقا و تفریح مورد توجّه بوده و با دنیای مطلوب جاناتان ارتباطی تنگاتنگ داشته است. درصد بازنمایی «نیاز به قدرت» و غالب بودن آن بر سایر نیازها مبیّن این نکته است که نیازی متمایز و شاخص است. در متن داستان، ارضای این نیاز غالباً در خدمت ارضای نیاز به آزادی بوده است و با ویژگیهایی همچون «کنترل درونی، شجاعت، غلبه بر محدودیتهای جسمانی و پرورش قدرت تفکّر» نمود دارد.
«نیاز به آزادی»، پس از نیاز به قدرت، بیشترین فراوانی را دارد. بهرهگیری از آفرینندگی سازنده و نیز امکان برآوردن سایر نیازهای اساسی درگرو ارضای نیاز به آزادی است. شادمانی حاصل از موفّقّیت در یادگیری، جلوههایی از نتایج ارضای «نیاز به تفریح» است که میتوان آن را با دیدگاه گلسر همخوان دانست. فراوانی این نیاز بر اساس کاربرد واژگانی نظیر «شادی، ذوق، خوشحالی، هیجان» به دست آمده است.
جدول (ب): بازنمایی فراوانی نیازهای اساسی در داستان مرغان منطقالطیر
درصد بازنمایی در متن
|
فراوانی بازنمایی در متن |
نیاز |
خواسته
|
ردیف |
65/8 |
19 |
بقا |
زندهماندن و حفظ امنیت |
1 |
35 |
77 |
عشق و احساس تعلّق |
عشق به مخلوق، پیروی از هدهد، همراهی در سفر، یافتن سیمرغ |
2 |
30 |
66 |
قدرت، حق ّارزشمندی |
کشف حقیقت وجودی |
3 |
24 |
53 |
آزادی
|
رهایی از نفسانیات، کمالطلبی، کشف حقیقت وجودی و اتّصال به مبدأ |
4 |
45/2 |
5 |
تفریح |
شادی حاصل از شناخت مراحل سلوک |
5 |
لازم به ذکر است که در تنظیم جدول (ب) «بیت»، واحد شمارش، برای تعیین فراوانی هر نیاز است و مقصود از متن، مجموعه ابیاتی است که گفتوگوهای هدهد با دیگر مرغان و نیز هفت وادی عرفان را دربردارد. بر اساس رقم فراوانی و درصد بازنمایی هر نیاز میتوان اذعان داشت:
نیاز بقا، بهطور خاص دربارۀ مرغانی مانند کبک و صعوه نمود داشته است و کمترین فراوانی را از نظر کاربرد واژگان در کلام و یا بافت معنایی متن داشته است. نیاز به عشق، در تعامل با همنوع، راهنما (هدهد)، عشق ازلی و ... بیش از سایر نیازها در سفر مرغان مورد توجّه بوده است؛ بدان درجه که در هفت وادی، در جایگاه دوم است. گلسر نیز در تبیین نیازهای اساسی، «عشق و احساس تعلّق» را بنیادی برای ارضای سایر نیازها میداند.
گلسر بر این باور است که اهمیت نیاز به حقّ ارزشمندی با نیاز به عشق و احساس تعلّق برابر است. نزدیکی درصد بازنمایی این دو نیاز مبیّن همین نکته است. نیاز به آزادی، به شکل خواستۀ درونی برای رهایی از خواهشهای نفسانی و از همه مهمتر، رسیدن به سیمرغ عینیت مییابد. سفر در وجه نمادین، اقدامی موثّر برای تحقّق آزادی است. خشنودی حاصل از راهیابی به وادی معرفت، نمودی از برآورده شدن نیاز به شادی است. در متن مذکور، واژگانی نظیر شادی، شعف، شور و شوق و مشابه آن، کمترین بسامد را داشته است؛ به نظر میرسد این نیاز در وجهی والاتر در نیازهایی مانند حقّ ارزشمندی تبلور یافته است.
3-1. خواستهها (دنیای مطلوب)
ضمن ارائۀ خلاصهای از مفهوم خواستهها در هر یک از آثار مورد تحلیل، وجوه شباهت و تفاوت آنها بیان میشود.
1-3-1. انگیزه سفر و ماهیت دنیای مطلوب
گلسر معتقد است انسانها برای محقّقکردن نیازهای پنجگانۀ خود دارای انگیزههای درونی هستند. آنها میتوانند با انتخاب آگاهانۀ احساسات و رفتارشان زندگی خود را بهتر کنند. در بررسی فرایند سفر و کیفیت دنیای مطلوب آثار مورد بحث، نکات زیر قابل تأمّل است:
جاناتان، درمییابد که بین دریافتها و آنچه خواستۀ اوست، فاصلۀ زیادی وجود دارد. تصاویر ذهنی او در دنیای کیفیاش شامل باورش به آزادی، همراهی مرغان همقبیله و آسمان بیکران است اما دانش کلی او دربارۀ دنیای ادراکی، تصاویری از مرغانی را مینمایاند که مسئلۀ آنها در زندگی، نه پرواز که غذا بود و بس. برای جاناتان، پرواز در اوج، خواستهای عمیقاً درونی است. او باوجود آن که با تعارضهای مختلف مواجه بود، تصمیم میگیرد سفر خود را برای کشف حقیقت وجودی بهتنهایی آغاز کند تا آنجا که موفّق میشود بر اندیشههای محدودکننده و محدودیتهای جسمانی فائق آید. آنگاه زمان عروج او به دنیایی دیگر فرامیرسد. در آنجا او به دنیای مطلوب خود نزدیک میشود، جهانی که بازنمایی تصاویر گنجۀ ذهنی اوست:
- مرغانی که دوست دارد ببیند؛ یعنی همراهان هماندیش؛
-آموزههای جدید که دوست دارد تجربه کند؛ درسهای مربیان کارآزموده؛
- باورهایی که در برآوردن نیازها راهگشای او هستند؛ از جمله عشق و مهربانی.
انگیزۀ سفر در داستان مرغان منطقالطیر، از دو وجه قابل بررسی و تطبیق با سفر جاناتان است:
-سفر از بیرون به درون باهدف شناسایی بازدارندههای درونی برای نیل به حقیقت؛
عطّار یک بار، در آغاز داستان، دوازده مرغ را به ترتیب از «هدهد» تا «باز» مورد خطاب قرار میدهد. پیام مشترک او به همۀ این مرغان، ضمن توجّه به نوع دلبستگی هر یک، ترک هواهای نفسانی برای طی مراتب کمال است. عطّار در جایگاه یک پیر طریقت، مرغان را در شناخت بازدارندههای درونی یاری دهد. او سعی دارد مرغان را به تغییر و حرکت برانگیزاند. این سیر از بیرون به درون در واقع همان مرتبۀ نخست خویشتنشناسی و آگاهی از دنیای ادراکی است.
«همچو یوسف بگذر از زندان و چاه |
|
تا شوی در مصر عزّت پادشاه» |
-سفر از درون به بیرون، برای دستیابی به کوه قاف و رسیدن به سیمرغ در مجمع مرغان، میل درونی همگان بر آن است که «پیش از این بیشاه بودن راه نیست.» امّا وقتی مرغان از دشواری و دوری راه مطلع میشوند، عذرها میآورند. آنگاه هدهد با مرغان سخن میگوید. این بار با بیانی قاطعتر و نیز با طرح پرسشهای تامّلبرانگیز، آنان را از پرداختن به خواهشهای نفسانی بازمیدارد و بابیان جلوههایی از سیمرغ به حرکت بهسوی قاف ترغیب میکند؛ در خطاب او به طاووس چنین میشنویم:
«گر تو هستی مرد کلی، کل ببین |
|
کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین» |
2-3-1. وجود برخی محدودیتهای ادراکی و جسمانی؛
در هر دو داستان، محدودیتهای فکری و جسمانی از موانع رسیدن به دنیای مطلوب است؛ محدودیتهایی که آدمی با تغییر نگرش خود نسبت به جهان هستی قادر به درهم شکستن آنهاست.
3-3-1. تبدیل حرکت فردی به حرکت جمعی؛
حرکت جاناتان بهسوی پیشرفت، حرکتی فردی است و پس از آن که از قبیلهاش تبعید میشود، همچنان تنها به تلاش خود ادامه میدهد. در دنیای جدید، این حرکت، جمعی میشود. مرغانی به جاناتان ملحق میشوند که بهسان او دوستدار رهایی از محدودیتها هستند؛ امّا سفر مرغان منطقالطیر، از همان آغاز حرکتی جمعی است.
4-3-1. حضور راهنما برای آموزش مرغان؛
در هر دو داستان، راهنما نقش مؤثری در انگیزهبخشی به مرغان و تعلیم آنها دارد؛ در سفر جاناتان، اولین راهنما در بخش دوم روایت ظاهر میشود. «سالیوان»، پرندهای است نورانی، با توانمندی و سطح آگاهی بالاتر از دیگران که حقایقی ارزشمند را بازگو میکند: «ما دنیای بعدی مون رو با توجّه به چیزهایی انتخاب میکنیم که توی این دنیا یاد میگیریم. اگر چیزی یاد نگیریم، دنیای بعدی هم مثل همین دنیاست. چیرهشدن بر همان محدودیتها و همان موانع» (ریچارد باخ، 1397: 67). در مرحلۀ بعد، مرغ بزرگ، «چیانگ» ظاهر میشود و جاناتان را آموزش میدهد.
در منطقالطیر، هدف غایی مرغان، دیدار سیمرغ و برگزیدن او به شاهی است. هدهد، بهعنوان راهنما این دنیای مطلوب را چنین ترسیم میکند:
«در حریمِ عزت است آرامِ او
«صد هزاران پرده دارد بیشتر |
|
نیست حدّ هر زفانی نام او» هم ز نور و هم ز ظلمت پیش در» (همان: 264). |
سیمرغ در منطقالطیر در چند وجه نمادین کاربرد دارد؛ از جمله:
- ذات حق و حقیقت مطلق:
«گر نگشتی نقش پرّ او عیان |
|
این همه غوغا نبودی در جهان» |
- نمادی از عالم غیب و غیرقابل ادراک:
«در کمالش آفرینش ره نیافت |
|
دانش از پی رفت و بینش ره نیافت» |
-سایه لطف و رحمت:
«ذرّه در خورشید والا اوفتاد |
|
سایۀ سیمرغ بر ما اوفتاد» |
-نماد پادشاه و انسان کامل:
«دائماً او پادشاه مطلق است |
|
در کمال غیر خود مستغرق است» |
از دیدگاه عطّار، پدیدههای خلقت، تجلّی گاه سیمرغ است و جهان در ظلّ او پردوام؛ با این وجود عقل و جان آدمی قادر به ادراک ماهیت وجودی او نیست.
5-3-1. ارتقا یافتن مرغان از مرحلهای به مرحلۀ دیگر؛
در روایت ریچارد باخ، «پیشرفت»، بهتدریج صورت میگیرد. جاناتان با تلاش فردی به دنیای دیگر راه مییابد و در آنجا آموزههای جدید دربارۀ پرواز و مفاهیم دوستی میآموزد، بهگونهای که آمادگی گذر به مرحلهای دیگر را به دست میآورد. چیانگ در رسیدن به حقیقت وجودی، به مرحلهای برتر از دیگران میرسد تا اینکه از جمع مرغان ناپدید میشود تا مرحلهای دیگر را آغاز کند؛ مرحلهای که گویی ریچارد باخ قصد پرداختن به آن را ندارد. در روایت عطّار نیز مرغان از هفت وادی سیر و سلوک عبور میکنند تا به سیمرغ دست یابند.
«گفت ما را هفت وادی در ره است |
|
چون گذشتی هفت وادی، درگه است» |
6-3-1. جایگاه نیاز به عشق در فرایند سفر
جاناتان در دنیای جدید، با فراگیری مفهوم گستردهتری از عشق تصمیم میگیرد به زمین بازگردد تا با ابراز «عشق به همنوعان»، زیباترین تصویر دنیای مطلوب خود را عینیت بخشد. وجود رابطۀ عاطفی متقابل، کلید برآورده شدن نیازهای اساسی انسان است. در این داستان نیز «رابطه مطلوب با دیگری یا دیگران» بنیاد ارضای نیاز به عشق و همچنین نیل به دنیای کیفی است.
مسیر جاناتان در رسیدن به کمال، عبارت بود از حرکت از زمین به آسمان نامحدود، سپس رجعت به زمین؛ سیری تسلسلی امّا بر پایۀ خودآگاهی. جاناتان در بخش پایانی فصل سوم، خطاب به شاگردش، فلچر میگوید: «کاری که تو کردی تغییر سطح آگاهیات بود ... حالا انتخاب با خودته. می تونی اینجا بمونی و توی این سطح آموزش ببینی که خب یه مقدار بالاتر از سطح دنیای قبلیه ... یا می تونی برگردی و با فوج مرغان کار کنی» (ریچارد باخ، 1397: 117).
در خوانش گلسری «سفر» در آثار مورد تحلیل میتوان گفت که شروع پرواز جاناتان بر مبنای ارضای نیازهای «حقّ قدرت و ارزشمندی» و «آزادی» است؛ امّا بازگشت دوباره او به زمین، تلاش برای برآوردن «نیاز به احساس تعلّق» است. در داستان مرغان منطقالطیر نیز سفر اقدامی موثّر برای دستیابی به مهمترین خواسته، یعنی حقّ ارزشمندی در سایۀ احساس تعلّق به سیمرغ و پادشاهی اوست.
نتیجهگیری
در هر دو اثر، هر یک از مرغان، نماد انسانهایی هستند که به برخی از نیازهای اساسی خود بیش از سایر نیازها توجّه دارند. بازنمود این نیازها در مسیر سفر متفاوت است. در بخش سوم داستان جاناتان مرغ دریایی، نیاز به عشق و احساس تعلّق در ارتباط با همنوعان، بهعنوان شرط اساسی و تام برای رشد شمرده میشود؛ امّا عطّار در همان آغاز سلوک در وادی دوم به موضوع عشق به معشوق ازلی – مرحلهای والاتر از احساس تعلّق به همنوع- میپردازد. عطّار، در وادی معرفت، بر این نکته تأکید دارد که هرکس به میزان ظرفیت درونی به درک حقیقت نائل میشود. ریچارد باخ نیز در روایت خود، بهویژه در بخش دوم داستان، مرغانی را به تصویر میکشد که میزان درک آنها از حقیقت مطلق جهان متفاوت است. آن که در این دریافت، به دلیل تلاش و استقامت بیشتر در گذر از دشواریهای راه پیشروست، در نقش راهنما و یا شخصیتی با هویت موفّق ظاهر میشود.
هر دو اثر با توجّه به مؤلّفۀ مسئولیتپذیری، وجوه مشترکی دارند. هم ریچارد باخ و هم عطّار، مسئولیت گذر از موانع سلوک را بر دوش یکایک مرغان که نمادی از انسان حقیقت طلب هستند، مینهند و حضور راهنما، مسئولیت فردی را در هیچ یک از دو اثر، نفی نمیکند.
در هر دو اثر، کشف حقیقت وجودی، مهمترین بخش دنیای مطلوب مرغان است و بهضرورت وجود راهنما در طی مسیر حقیقتجویی تأکید شده است. ریچارد باخ معتقد است که راهنمای هر انسان، جوهر ذاتی خود اوست که رسالت آدمی دستیابی به آن است. عطّار نیز مرغ حقیقت را نهفته در ذات انسان میداند؛ امّا حقیقت مطلق از نظر او آفتاب لایزال معبود ازلی است که بر روح و جان سالکان پرتو افکنده است.
داستان ریچاردباخ، به دلیل بهرهگیری بیشتر از توصیف، طرح گفت و گوهای درونی شخصیتهای داستان، قابلیت بیشتری برای خوانش گلسری و تحلیل نیازهای اساسی دارد.
با توجّه به نتایج حاصل از تحلیل روانشناختی هر دو اثر مورد تحلیل، به نظر میرسد خوانش این آثار تأثیر بسزایی در اقناع ذهن خوانندگان متن در خویشتنشناسی و آگاهی از دنیای ادراکی و دنیای مطلوب دارد و افزون بر آن چیره دستی و حذاقت عطّار در روایت سیر و سلوک عرفانی و نیز مهارت ریچارد باخ در بیان نیازهای درونی انسان، خوانندگان آثار مذکور را به تلاش برای تحقّق آرمانها و کشف گوهر وجودی بر میانگیزاند.