تحلیل خشم در مثنوی مولوی با تکیه بر نظریۀ استعارۀ مفهومی لیکاف

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اراک، اراک، ایران

چکیده

استعاره بخش جدایی‌ناپذیری از فرآیند تفکر در انسان است. خشم نیز یکی از هیجان‌های قدرتمند در وجود آدمی است که پیامدهای مثبت و منفی زیادی به همراه دارد. تبیین خشم موضوعی است که نظر بسیاری از علمای اخلاق، اندیشمندان و روان‌شناسان را به خود معطوف داشته است و هرکدام دیدگاه‌هایی در این زمینه دارند. مولوی شاعر اندیشمند و خوش ذوق و بیان در اشعار خود ابعاد گوناگونی از خشم را برای مخاطبان خود بیان می‌دارد. این مقاله با هدف بررسی خشم در مثنوی مولوی با تکیه بر نظریۀ استعارۀ مفهومی لیکاف پاسخ‌گوی این سؤالات است: چه تصاویری حول محور خشم شکل گرفته است؟ استعاره‌های مفهومی خشم در مثنوی مولوی کدامند؟ دلایل خشم و راهکارهای آن در مثنوی مولوی چگونه تبیین شده است؟ نتایج خشم و نشانه‌های بروز آن کدامند؟ روش تحقیق، تحلیل محتوایی است که تمام مثنوی مولوی با موضوع خشم مورد بررسی قرار گرفته است. بحث اصلی چهار محور دارد که در آن استعاره‌های مفهومی در ارتباط با فیزیولوژی خشم، تصویر خشم، دلایل خشم و راه‌های درمان آن و نتایج خشم در مثنوی مولوی مورد تحلیل قرار گرفته است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Analysis of Anger in Rumi's Masnavi Relying on Lakoff's Conceptual Metaphor Theory

نویسنده [English]

  • Hojjatallah Omidali
Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Arak University, Arak, Iran
چکیده [English]

Metaphor is an integral part of the thought process in humans, and anger is also one of the most powerful emotions in humans that has many positive and negative consequences. Molavi, a thoughtful poet with good taste and expression, explains the various dimensions of anger to the audience in the spiritual Masnavi. This article answers these questions to investigate anger in Rumi's Masnavi based on Lakoff's conceptual metaphor theory: What images are formed around the axis of anger? What are the conceptual metaphors of anger in Rumi's Masnavi? How are the reasons for anger and its solutions explained in Rumi's Masnavi? What are the consequences of anger and its symptoms? The research method is content analysis through which the whole of Rumi's Masnavi has been examined with the subject of anger. The main discussion has four axes in which conceptual metaphors are analyzed in relation to the physiology of anger, the image of anger, the causes of anger, its treatment methods, and the results of anger in Rumi's Masnavi.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Review and Analysis
  • Rumi's Masnavi
  • Conceptual Metaphor
  • Anger

اواخر قرن بیستم، نظریۀ معاصر استعاره با نوشته شدن کتابی به نام «استعاره­هایی که براساس آن‌ها زندگی می­کنیم[1]» مجال طرح یافت. این نظریه، دیدگاه‌های کلاسیک استعاره را به چالش کشید و مدعی شد که جایگاه استعاره تنها در کلام ادبی و برای زیبایی سخن نیست، بلکه در زبان روزمره و نظام مفهومی انسان­ها جای دارد و در خدمت شناخت قرار می­گیرد. به عبارت دیگر، دستگاه فکری انسان، ساختاری استعاری دارد که بدون استفاده از استعاره قادر به شناساندن منظور خود به دیگران و حتی زندگی کردن نیست. به این ترتیب پس از طرح این دیدگاه، فضایی برای استعاره باز می­شود و حالتی رایج و همگانی در زندگی انسان‌ها پیدا می­شود و استعاره از محدوده متون ادبی و بلاغی خارج می­شود. از آن‌جا که در دیدگاه جدید، استعاره با شناخت و فهم[2] سروکار دارد به آن، عنوان «استعارۀ مفهومی» می­دهند.

منظور از استعارۀ مفهومی که لیکاف و جانسون[3] مطرح کردند، این بود که استعارۀ مفهومی امری ذهنی و انتزاعی است که در زبان به صورت استعاری تجلی می­یابد. آن­ها معتقد بودند که مفاهیم پایه­ای در اذهان مردم و زندگی آن‌ها وجود دارد که براساس آن مفاهیم، صورت­های زبانی متفاوت شکل می­گیرد. لیکاف و جانسون معتقد بودند ما جهان را از راه تجربه درک می­کنیم و برای بیان مفاهیم از استعاره استفاده می­کنیم و برخلاف بلاغت سنتی، پایه و اساس استعاره­ها، مفاهیم هستند، نه واژه­ها و استعاره، لزوماً براساس تشابه نیست، بلکه براساس زمینۀ تجربه­های محیطی ما، بین دو حوزۀ مفهومی متفاوت شکل می­گیرد (لیکاف و جانسون، 1389). بدین صورت که همواره یک حوزۀ ذهنی توسط یک حوزۀ عینی ملموس می‌شود و از اصطلاحات یک حوزه برای تبیین یک حوزۀ دیگر استفاده می­شود. نظریه­پردازان این نوع استعاره به حوزۀ عینی، عنوان «حوزه مبدأ[4]» و به حوزۀ ذهنی، عنوان «حوزۀ مقصد[5]» داده­اند و به ارتباطی که میان این دو حوزه به صورت یک گزاره، برقرار می‌شود «نگاشت[6]» می­گویند.

بررسی استعارهای مفهومی می­تواند جنبه­های پنهان زبان را فراتر از گفتار و نوشتار آشکار کند و متوجه شد که در زبان، جهت ساختن عبارات و کلمات، اشتراکات بنیادین، زیاد است و تفاوت­های فرهنگی نقش عمده­ای در حوزۀ مبدأ عبارات استعاری و کنایی دارد.

1. بیان مسأله و سؤالات پژوهش

با مطرح شدن نظریۀ استعارۀ مفهومی، مفهوم‌سازی عواطف در قالب استعاره­ها، تشخص و جایگاه ویژه­ای پیدا کرد. عواطف و زبان با هم ارتباط دارند. توجه به رابطۀ عواطف و زبان از این اندیشه سرچشمه می­­گیرد که «ارتباطات بشر همواره از افکار و احساسات او تأثیر می­پذیرد و شناخت و عواطف هم بر تعاملات اجتماعی تأثیر می­گذارد و هم از آن تأثیر می­گیرد. این کل مسأله­ای است که عواطف را وارد مطالعات زبان­شناسی می­کند» (افراشی، 1390).

«خشم» به عنوان یکی از عواطف و هیجانات آشکار و پرکاربرد در زندگی انسان­ها در مثنوی معنوی مورد توجه خاص مولوی بوده که هم دستمایۀ تصویرپردازی و هم ابزاری برای بیان آموزه­های تعلیمی و اخلاقی قرار گرفته است.

هدف این پژوهش آن است که خشم در مثنوی مولوی براساس استعاره­های مفهومی نهفته در آن تحلیل و بررسی شود و مهم‌ترین سؤالات تحقیق به این شرح است: خشم در نگاه مولوی چه تصویری دارد؟ علت­های خشم و راه­های درمان آن در مثنوی چیست؟ سود و زیان خشم بنابر نظرات مولوی در مثنوی چه می­تواند باشد؟ کدام استعاره­های مفهومی در ژرف­ساخت سخن­های مولوی دربارۀ این هیجان چالش­برانگیز وجود دارد؟

2. پیشینۀ پژوهش

مثنوی مولوی اثر ارزشمندی است که بسیاری از گزاره­های عرفانی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و... در آن به چشم می­خورد و پژوهش­های بسیاری در ارتباط با این گزاره­های مختلف انجام شده است از جمله: شطح در مثنوی (علی‌اصغری، 1388)، رشک و حسد در مثنوی مولوی (محبی، 1390)، اشارات اجتماعی در مثنوی مولوی (فلاح تفتی، 1381)، بررسی و تحلیل محتوای مثنوی مولوی براساس مقوله‌های مطرح در روان‌شناسی اجتماعی و دلالت‌های تربیتی آن (سلمانی، 1391)، تحلیل شناختی استعارۀ مفهومی جمال در مثنوی و دیوان شمس (علامی، 1395)، بررسی استعارۀ مفهومی نور در دیوان شمس (بهنام، 1389)، استعارۀ مفهومی باغ در دیوان شمس (اسکویی، 1396)، مفهوم­سازی عشق در غزلیات شمس (ولی­زاده پاشا، 1397) و... .

3. روش پژوهش

روش پژوهش، تحلیل محتوایی است و تا جایی که نگارنده جست‌وجو کرده، خشم در مثنوی مولوی از نظر استعارۀ مفهومی لیکاف مورد بررسی و تحلیل قرار نگرفته است.

4. بحث اصلی

هیجان­ها انواع مختلفی دارند که عبارتند از: ترس، نفرت، شادی، علاقه و خشم. خشم هیجان مثبتی است که هنگام مواجه شدن با تهدید عاطفی، جسمی و روانی بروز می­کند. یکی از عمده­ترین حالات و رفتارهای هیجانی انسان­ها برای ارضای نیازهایشان، خشم و پرخاشگری است که می­تواند پیامدهای ناگواری را به همراه داشته باشد و از جهاتی ریشه بسیاری از جرائم، نابسامانی­ها، انحرافات و جنگ­ها را می­توان در این امر جست‌وجو کرد. موضوع خشم اهمیت خاص خود را دارد؛ از یک طرف، آثار مثبت و پیامدهای مهم و گسترده­ای در زندگی و سرنوشت انسان ها چه در دنیا و چه در آخرت دارد و از طرف دیگر، دارای پیامدهای منفی و زیان‌باری است که عامل سقوط و گمراهی انسان­ها می­شود.

خشم مناسب به ما امکان می­دهد تا از خود در مقابل صدمات و خطرهای عاطفی و جسمی محافظت کنیم. خشم، یک مشکل نیست، بلکه اینکه ما هنگام خشم دست به چه اقدامی بزنیم، ممکن است مشکل‌آفرین باشد.

موضوع خشم در مثنوی معنوی بسیار مورد توجه مولوی است و تحلیل بن­مایه­های ذهنی آن می­تواند مفید واقع شود. مولوی بارها به تبیین و تفسیر خشم پرداخته است و با آگاهی زیادی که در این زمینه دارد، قصد دارد مخاطبان خود را با سود و زیان این هیجان قدرتمند و فطری انسان­ها آشنا کند.

تحلیل خشم در مثنوی براساس نظریۀ استعارۀ مفهومی این نکته را روشن می‌کند که آگاهی و مهارت مولوی در این زمینه قابل تأمل است و بسیاری از تصاویر شعری او در ارتباط با خشم و آموزه­های تعلیمی در این باره با مفاهیم بنیادین استعاری خشم تناسب دارد. این پژوهش در چهار محور اصلی «فیزیولوژی و نشانه‌های خشم و راه‌های بروز آن»، «تصویر خشم»، «علت‌های خشم و درمان آن» و «نتایج خشم» را در مثنوی مولوی تحلیل می­کند.

4-1. فیزیولوژی و نشانه­های خشم و راه­های بروز آن در مثنوی مولوی

لیکاف در تفسیر استعاره­های مفهومی خشم می­نویسد: «تحلیل ما با نظریۀ عامیانۀ رایجِ اثرهای خشم شروع می­شود: اثرهای فیزیولوژی خشم عبارتند از: افزایش گرمای بدن، افرایش فشار داخلی (فشار خون و فشار ماهیچه ها) تشویش و اضطراب و تداخل با ادراک حسی دقیق» (لیکاف، 1395).

بررسی­ها حاکی از آن است که بدرفتاری و اهانت کلامی دیگران غالباً عامل عمده­ای در بروز خشم است. وقتی فرد خشمگین می­شود، معمولاً الگویی فزاینده پیدا می­کند و در نتیجه حتی ضربه­ای خفیف یا کلامی بی­اهمیت می­تواند موجب تحریکات قوی شود (پورافکاری، 1376). سیستم سمپاتیک در فرد خشمگین با کوچک‌ترین تحریکی فعال می­شود و موجب یک سلسله تغییرات زیستی مانند برانگیختگی، برافروختگی، تغییر رنگ، تپش قلب و... در فرد می­شود. همین امر موجب عصبانیت فرد شده او را به سمت ابراز خشم می­کشاند (مرادی، 1381).

مولوی با آگاهی از این علائم فیزیولوژی به تفسیر و تحلیل خشم می­پردازد و با تفسیر این علائم تلاش دارد که مخاطب خشم خود را مدیریت کند. وی در مثنوی به نشانه­های بروز خشم توجه دارد و در لابلای اشعار خود، آن‌ها را به خوبی وصف می­کند. یکی از نشانه­های خشم در مثنوی رو برگرداندن است:

در خیال افـــتـــاد مــرد از جــد او

 

خشمــگــیـن شـد زود گـردانـیـد رو

(مولوی، 2/ 2030) [7]

در بیتی دیگر هم به این حالت شخص خشمگین اشاره دارد:

خـویـش در آیـیـنه دید آن زشت مرد

 

رو بــگـردانـیـد از آن و خشم کـرد

(مولوی، 1/ 3346)

مولوی یکی دیگر از نشانه­های خشم را چنین وصف می­کند:

چـونـک حـارث بـا سـراقـه گـفـت ایـن
دست خود خشمین ز دست او کشید
رحــم ایــمــانــی ازو بــبــریــده شـد
کـارگـاه خشم گـشـت و کـیـن‌وری

 

از عـتـابـش خشمـگـین شد آن لعین
چــون ز گــفـت اوش درد دل رسـیـد
کـیـن شـیـطـانـی بـرو پـیـچـیـده شـد
کــیـنـه دان اصـل ضلال و کـافـری

(مولوی، 4/ 112)

بررسی فیزیولوژی خشم به درک جسم­مداریِ مفهومی کمک می­کند. به باور لیکاف «جسم­مداری مفهومی، مؤلفه­های زبانی­ای هستند که از ظرفیت­های زیستیِ بدن انسان، تجربه­های جسمانی و محیط اجتماعی نشأت گرفته و در زبان بازتاب دارند» (لیکاف، 1389).

یکی دیگر از بارزترین نشانه­های خشم، حرکات و رفتارهایی است که افراد در حالت عصبانیت از خود نشان می­دهند. یکی از این رفتارها گرفتن گریبان دیگران و درگیری فیزیکی است:

او ز خشم آمـد گـریـبـانـش گـرفت

 

چـنـد مـشـتی زد به رویش ناشکفت

(مولوی، 3/ 2314)

با توجه به فیزیولوژی و نشانه­هایی که در عالم واقع نشان­دهندۀ خشم افراد است، استعاره‌های مفهومی هم شکل می­گیرد. مثلاً ضرب­المثل­ها و عباراتی از قبیل «فلانی هار شده، فلانی پاچه می­گیره، می­خواد آدم را بخوره، از عصبانیت افسار پاره کرده و...» همگی ناظر بر استعارۀ مفهومی خشم است که «خشم حیوان درنده‌ای است». این مفهوم استعاری از عالم واقعی گرفته شده است. تأمل در رفتار و عادات و گفتار انسان­های خشمگین به این نتیجه استعاری منجر شده است که این حرکات از حیوانات سر می­زند نه از انسان. یادآور می‌شود که «یکی از اصول نظریۀ استعارۀ مفهومی تأکید بر انگیزش تجربی استعاره­ها است» (لیکاف، 1389). در تشریح بیشتر شباهت رفتاری افراد خشمگین با حیوان درنده، حمله­ور شدن فرد خشمگین یا شکستن اشیا است که در مثنوی به آن اشاره شده است. پرت کردن اشیا و شکستن آن‌ها از دیگر نشانه­های خشم است:

بر زمین زد سوزن از خشم اوستاد

 

گـفـت در عـالـم کـسـی را ایـن فتاد

(مولوی، 1/ 3000)

یا حمله‌ور شدن به دیگری و دست خاییدن:

او عــصـاتـان داد تـا پـیـش آمـدیـت

 

آن عـصـا از خشم هم بر وی زدیت

(مولوی، 1/ 2141)

دسـت خـایـیـدن گـرفـتندی ز خشم

 

لـیـک عـیب خود ندیدندی به چشم

(مولوی، 1/ 3345)

از دیگر نشانه­های خشم در مثنوی تنبیه کردن دیگران است:

پــادشــاهـی بـر نـدیـمـی خشم کـرد
کـرد شـه شـمـشـیـر بـیـرون از غـلاف

 

خـواسـت تـا از وی بـرآرد دود و گرد
تــا زنــد بــر وی جــزای آن خلاف

(مولوی، 4/ 2934)

و در این بیت:

خواست کشتن مرد زاهد را ز خشم

 

مـرد زاهـد گـشـت پـنـهـان زیر پشم

(مولوی، 5/ 3501)

با تأمل در ابیات اشاره شده، نشانه­هایی که مولوی برای خشم برمی­شمرد حاکی از ارتباط ظریف تصویرپردازی او از خشم با استعارۀ مفهومی خشم است و از این حالاتی که برای خشم بیان می­کند برای توضیح استعاره­های مرکزی این هیجان می­توان بهره برد. فیزیولوژی خشم در مثنوی را می­توان در نمودار (1) خلاصه کرد.

 

 

نمودار 1. فیزیولوژی خشم و رفتارهای ناشی از آن در مثنوی مولوی

 

بنابر آنچه آمد، نظریۀ عامیانۀ واکنش­های فیزیولوژی خشم، اساس استعارۀ اصلی را تشکیل می­دهد که تناظرهایِ مفصلِ میان حوزۀ مبدأ و حوزۀ هدف را توصیف می­کند. به کمک این تحلیل­ها می­توانیم ببینیم که چرا روابط متنوعی میان عبارات برقرار است. نگاه کلی به استعاراتی که حول محور خشم شکل گرفته، نمایانگر این است که «خشم» یک عاطفه منفی تلقی می­شود، زیرا واکنش­های فیزیولوژی نامناسب تولید می­کند، به ناتوانی در رفتار منجر می­شود و بدتر از همه برای دیگران خطرناک است.

4-2. تصویر خشم در مثنوی مولوی

مولوی برای روشن شدن مفهوم خشم در ذهن مخاطبان تصاویر شعری قابل تأملی دربارۀ خشم دارد. این تصاویر بیشتر برگرفته از تجربه­های جسمانی متعارف و محیط زندگی و جامعه است. یکی از این تصاویر آن است که او خشم را به آتش تشبیه کرده است:

خـشـمـش آتـش مـی‌زنـد در رخـت

 

حلم او رد مــی‌کــنــد تیر بلا

(مولوی، 2/ 2496)

تشببیه خشم به آتش تصویری است که به گونه­های مختلف در زبان روزمره و ضرب­المثل­ها به چشم می­خورد. ضرب­المثل­هایی از قبیل «از عصبانیت مثل اسپند رو آتیشه، بدجور جوش آورده، آمپرش زده بالا و...» ناظر به این تصویر خشم در ذهن مردم است.

مولوی در چند جای دیگر خشم را به آتش تشبیه کرده است:

 آتـش خـشـم از شـمـا هـم حـلـم شد

 

ظـلـمـت جـهـل از شـمـا هـم علم شد

(مولوی، 2/ 2562)

آب حــلــم و آتــش خــشـم ای پـسـر

 

هـم ز حـق بـیـنـی چـو بـگـشـایـی بصر

(مولوی، 1/ 852)

آتش خشم مانند دیگر آتش­ها برای زندگی لازم است، اما خطرات زیادی هم می­تواند به همراه داشته باشد. استعارۀ مفهومی «خشم حرارت است» اساس گزاره­های ذکر شده است که به صورت­های مختلف بیان شده است. بنیان این استعاره از فیزیولوژی خشم است که هنگام خشم و عصبانیت گرمای بدن افزایش می­یابد.

از دیگر استعاره­های مفهومی که دربارۀ خشم وجود دارد این است که «خشم نیروی شدید است». این استعاره در تصاویر شعری مختلف در مثنوی بروز یافته است. مولوی خشم را از جهت فراوانی و قدرت به دریا تشبیه کرده است تا به این روش، تصویری گیرا از خشم ارائه دهد:

خـبـث یـارش را چـو از شـه گوش کرد

 

در زمـان دریـای خـشـمش جوش کرد

(مولوی، 2/ 1011)

نکتۀ قابل توجه در ارتباط با انتخاب مشبهٌ­به­های مختلف برای تفسیر خشم در مثنوی این است که مولوی با ذهن وقاد و پویای خود، متناسب با فضا و زنجیرۀ کلمات، دست به خلق تصاویر نو می­زند که ضمن تأثیرگذاری بهتر، ابعاد مختلف خشم را به شگردها مختلف برای مخاطب تفسیر کند. در جای دیگر نیز قدرت خشم را به وسیلۀ باد نشان داده است و اضافه تشبیهی باد خشم را به‌کار می­برد:

باد خشم و باد شهوت بــاد آز

 

بــــرد او را کـــه نبود اهـــل نماز

(مولوی، 1/ 3796)

بنابراین، یک استعاره می­تواند در عبارات و تصاویر مختلف به‌کار رود و متناسب با جسم­انگاری و تأثیرپذیری از فرهنگ و اجتماع کدهای متفاوتی در یک زبان داشته و دائماً در حال زایش و تولد باشد. «تعداد عبارت­های متعارف زبان که می­توانند یک استعارۀ معین را رمزگذاری کنند، معیاری برای زایایی استعاره است» (لیکاف، 1395). همچنین عبارات و واژه­های یک زبان می­توانند استعارۀ مفهومی را تفسیر و تبیین کنند.

نکته قابل تأمل در بیت بالا، آوردن خشم و شهوت در کنار هم است که از نظر تحلیل استعارۀ مفهومی، این دو کلمه شباهت­های زیادی با هم دارند. لیکاف در بررسی مفهوم شهوت می­نویسد: «شهوت یک مفهوم پیچیده است که از طریق نظامی از استعاره­های مفهومی فهمیده می­شود» (همان). استعاره­هایی از قبیل «شهوت غذا است: تشنه جنس مخالف است، اشتهای زیادی به او دارم، آب از لب و لوچه او راه افتاد و ...»، «شهوت حیوان است: به من چنگ نزن وحشی، او پیوسته در فکر شکارهای متنوع است، چته به جوون فلانی افتاده­ای و ...»،  «شهوت گرما است: دلم برای او لک زده، او دو آتیشه است، فلانی یه تیکه یخه و ...»، «شهوت دیوانگی است»، «شهوت قمار است» و... .

لیکاف معتقد است که یک واقعیت فوق­العاده جالب دربارۀ مجموعه استعاره­های مربوط به شهوت وجود دارد که حوزه­های مبدأ آن به طرز قابل توجهی با حوزه­های مبدأ خشم هم­پوشانی دارد. بنابراین، خشم و شهوت شباهت زیادی با هم دارند. یک شخص می­تواند هم بر اثر شهوت و هم بر اثر خشم تحلیل رود یا اینکه خشم و شهوت او را دیوانه کند. هم شهوت هم خشم می­تواند از کنترل خارج شود. به نظر لیکاف «ارتباط میان مفهوم­سازی ما از خشم و مفهوم­سازی ما از شهوت به هیچ‌وجه یک ارتباط تصادفی و نامنظم نیست و همین ارتباط پیامدهای اجتماعی مهمی دارد» (همان).

مولوی در جایی، خشم و شهوت را در کنار هم می­آورد:

خــشـم و شـهـوت مـرد را احـول کند

 

ز استقامت روح را مبدل کــنـد

(مولوی، 1/ 333)

«خشم حیوانی درنده است» دیگر استعارۀ مفهومی است که در زبان روزمره و ضرب­المثل­ها و عبارات کنایی مورد استفاده قرار می­گیرد که نشان از وجهۀ منفی خشم در نظر مخاطبان است و «از عصبانیت هار شده، می­خواد آدم رو گاز بگیره، مثل سگ پاچه می­گیره، می­خواد مثل گرگ آدم رو تیکه پاره کنه و ...» از جمله مصادیق روزمرۀ آن است. استعارۀ مفهومی «خشم حیوانی درنده‌ است» در مثنوی مولوی به چشم می­خورد؛ به طوری که وی خشم را به کژدم تشبیه کرده است:

تا بر آنجایی ببینی خــارزار

 

پر ز کژدم‌های خشم و پـر ز مـار

(مولوی، 4/ 3542)

مولوی به صراحت در بیتی اشاره می­کند که خشم از اوصاف حیوانات است:

مــهـر و رقـت وصـف انـسـانـی بـود

 

خشم و شهوت وصف حیوانی بود

(مولوی، 1/ 2436)

چـون سـگـان کـوی پـر خشم و مهیب

 

اندر افتادند در دلـــق غـــریـــب

(مولوی، 2/ 1137)

مولوی در جای دیگر خشم را به شیر تشبیه کرده است:

بــوی شــیـر خشم دیـدی بـاز گـرد

 

بــا مــنــاجــات و حــذر انــبــاز گـرد

(مولوی، 3/ 389)

از دیگر تصاویری که خشم به آن تشبیه شده، «پرده» است. مولوی خشم را از این جهت که مانع دید و فهم درست می‌شود به پرده تشبیه کرده است:

ظلمت افـزود ایـن چـراغ آن چشم را

 

چون خدا بـگـمـاشـت پـرده خشم را

(مولوی، 3/ 2755)

یکی از استعاره­های مفهومی که در گفتار روزمره در ارتباط با خشم مورد استفاده قرار می­گیرد این است: «خشم، مانع است». عبارات «کارد می­زدی خونش در نمیاد، خون جلوی چشمشو گرفته و... » برگرفته از این استعارۀ مفهومی است. مولوی هم به خوبی بر مانع بودن خشم واقف بوده و آن را به پرده تشبیه کرده و بیت زیر هم مؤید مانع بودن خشم است:

شیر می‌گـفـت از سـر تـیـزی و خشم

 

کــز ره گــوشـم عـدو بـر بـسـت چشم

(مولوی، 1/ 1092)

یکی از زیبایی­هایی که مولوی در تصویرآفرینی با خشم دارد، این است که تشبیه موقوف­المعانی می­آورد؛ یعنی برای درک یک تشبیه از تشبیه دیگر استفاده می­کند. مثلاً در بیت زیر:

تیغ حلمم گـردن خشمم زده اسـت

 

خشم حـق بـر من چـو رحمت آمده است

(مولوی، 1/ 3800)

ترکیب «گردن خشم» در کنار «تیغ حلم» ملموس و محسوس می­شود. علاوه بر این، آوردن «گردن خشم» همسو است با استعارۀ مفهومی «خشم حیوانی درنده است». در بیت زیر تشبیه موقوف­المعانی می­آورد:

یک چراغی هست در دل وقت گشت

 

وقـت خـشـم و حـرص آید زیر طشت

(مولوی، 5/ 3960)

خشم را به طشت تشبیه کرده است که عقل را که مانند چراغ است در زیر خود پنهان می­کند. این تصویر از خشم نیز با استعارۀ مفهومی «خشم مانع است» همسویی دارد. بنابراین، با واکاوی و تحلیل تصاویر خشم در مثنوی این نکته مشخص شد که این تصاویر با استعاره­های مفهومی که دربارۀ خشم وجود دارد، هم­سو و در تعامل است. در بیت زیر که خشم به زندان ارتباط داده شده، بیانگر مانع بودن خشم است:

چون بــامــر اهبطوا بندی شـدنـد

 

حبس خشم و حرص و خرسندی شدند

(مولوی، 1/ 926)

استعاره نه محدود به واژه­ها است و نه محدود به ادبیات و تصاویر شعری، بلکه استعاره از ویژگی­های نظام مفهومی ذهن ما است که برای درک ملموس و عمیق­تر مفاهیم برای بشر بسیار مفید و تأثیرگذار است. استعاره­های مفهومی خشم در ارتباط با تصویرهای شعری مولوی از خشم در نمودار (2)  ارائه شده است.

نمودار 2. استعاره‌های مفهومی در تصاویر شعری خشم در مثنوی مولوی

 

 

4-3. علت­های خشم و درمان آن در مثنوی مولوی

عوامل متعددی می­تواند باعث ایجاد و بروز خشم شود و توجه به این عوامل مهم است؛ چراکه بدون شناخت آن‌ها، زمینۀ پیشگیری و درمان خشم فراهم نمی­شود. از نظر دانشمندان علم اخلاق، کبر، عجب، لجاجت، استهزاء، حرص، عیب جویی و... باعث خشم می­شود (ر.ک؛ جعفری، 1384). بسیاری از روان‌شناسان نیز علت­های بسیاری برای ایجاد خشم بیان کرده­اند. عده­ای از روان‌شناسان خشم را معلول تقلید و یادگیری می­دانند. آن‌ها معتقدند مشاهده رفتار خشونت­آمیز دیگران در این تقلید نقش دارد. به عقیدۀ آن‌ها، خشم ریشه اجتماعی دارد و کاملاً تابع الگوها و قوانین یادگیری است. بنابراین، مواجه شدن با الگوهای خشم، نقش زیادی در ایجاد خشم دارد؛ از جمله: محیط، دوستان، اجتماعی و... . عده­ای دیگر، خشم را نیروی غریزی و ذاتی بشر می­دانند که بسته به وارثت می­تواند این نیرو در افراد شدت و ضعف داشته باشد. به طور کلی، دربارۀ ریشه خشم از نظر روان‌شناسان دو نظریه وجود دارد: الف- نظریۀ ذاتی بودن خشم و پرخاشگری و ب- نظریۀ اکتسابی بودن خشم و پرخاشگری (همان).

بیشتر روان‌شناسان بر نقش عمدۀ شناخت در بروز خشم و رفتار پرخاشگرانه تأکید ورزیده­اند. طبق این نظریه، خشم و پرخاشگری ناشی از باورها و چگونگی تحلیل و تفسیر حادثۀ برانگیزاننده و باورها است (برکوویتز[8]، 1372).

مولوی یکی از دلایل خشم را پیری می­داند و برای اثبات سخن خود دلایلی را هم ذکر می­کند:

پـس طـبـیـبش گفت ای عمر تو شصت
چـون هـمـه اوصـاف و اجـزا شد نحیف
برنتابد دو سـخـن زو هـی کـنـد
جـز مـگـر پـیـری کـه از حقست مست

 

این غضب وین خشم هم از پیریست
خـویـشـتـن‌داری و صـبرت شد ضعیف
تــاب یــک جــرعــه نــدارد قـی کـنـد
در درون او حـــیــات طــیــبــه‌ســت

(مولوی، 2/ 3100)

پس در پیری به دلیل این‌که انسان ناتوان است و قدرت کافی ندارد، خشمگین می­شود تا شاید با نیروی خشم جبران مافات کند. بنابراین، این استعارۀ مفهومی در زیرساخت این رفتار است: خشم نیرویی شدید است یا خشم فشار است. شخص با توسل به این نیروی شدید و فشار به فکر رفع موانع و گشایش گره­ها است. در بیت زیر نیز همین استعارۀ مفهومی در ژرف­ساخت وجود دارد. پادشاه به خاطر اینکه شکست می­خورد، خشمگین می­شود:

شــاه بــا دلقک همی شـطـرنـج بـاخـت

 

مـات کـردش زود خشم شـه بـتـاخـت

(مولوی، 5/ 3507)

و دلقک از ترس فرار می­کند و می­گوید:

کــی توان حـق گـفـت جـز زیـر لحاف

 

بـــا تــو ای خشم‌آور آتــش‌ســجــاف

(مولوی، 5/ 3515)

شاه چون در بازی ضعف دارد برای جبران ضعف و شکست خود به دنبال نیروی کمکی می­گردد و خشم را نیرویی شدید می­داند که می­تواند به کمک او بیاید.

از دیگر دلایل خشم از نظر مولوی «شهوت» است:

ابـتـدای کـبـر و کـیـن از شـهـوتـسـت
چون ز عادت گشت محکم خوی بد
چـونـک تـو گـل‌خوار گشتی هر که او
مــرغ بــی‌هــنــگـام شـد آن چـشـم او
سر بریدن واجـــب آیــد مــرغ را

 

راســخــی شــهــوتـت از عـادتـسـت
خـشـم آیـد بـر کـسـی کـت واکـشـد
واکــشــد از گــل تو را بــاشـد عـدو
از نتیجۀ کــبــر او و خــشــم او
کو به غیر وقت جنباند درا

(مولوی، 3/ 122)

مولوی در ادامه می­گوید نهی کردن دیگران از عادات بدشان باعث خشم آن‌ها می­شود. این خشم گرفتن افراد برای افزایش نیرو و برطرف کردن موانع است. بنابراین، در این مورد هم این استعارۀ مفهومی که «خشم نیروی شدید است» اساس این دلیل خشمگین شدن است. در مورد ناسپاسی دیگران هم که یکی از دلایل خشم از نظر مولوی است، این استعارۀ مفهومی همچنان وجود دارد:

شــکــر مـنـعـم واجـب آیـد در خـرد
پس شناسایی بگردانید رو
زیــن سبب جان نبی را جان بـد

 

ور نــه بــگــشــایــد در خــشــم ابـد
خشم کــرد آن مــه ز نــاشــکـری او
ناشنا گشت و پشت پـای زد

(مولوی، 4/ 3834)

مولوی در کنار بیان دلایل خشم، درمان آن را هم مطرح کرده است. او یکی از راه­های درمان خشم را محبت کردن می­داند. از نظر او محبت باعث نشاندن خشم است:

جــز عنایت کـه گـشـایـد چـشـم را

 

جــز محبت کــه نــشــانـد خـشـم را

(مولوی، 3/ 838)

مولوی به این نکته واقف است که نقطۀ مقابل خشم، مهر و محبت و عطوفت است. در تعالیم دینی و مواعظ وحیانی آمده است که در بسیاری از موارد می‌‌توان خشم و غضب را با مهربانی و عطوفت از بین برد. اظهار محبت در فرو بردن خشم بسیار مؤثر است و عواقب شوم خشم به واسطۀ ابراز مودت رفع می‌شود. امام باقر (ع) در بیانی محبت‌آمیز می فرماید: «هر فردی که بر نزدیکان خویش خشمگین شد به سمت او برود و او را نوازش کند؛ زیرا تماس بدنی با نزدیکان سبب آرامش است» (صدوق، 1362).

رفتار خوشایند، داروی خشم و عصبانیت است. به جای ترس و وحشت از شخص عصبانی با خوش­برخوردی و مهربانی، شرایط عصبانیت را می­توان تغییر داد. در واقع، انسان با خوش برخوردی و اظهار محبت باید خوراک این خشم را بگیرید و برایش جایگزین داشته باشید. استعارۀ مفهومی «خشم آتش است» زیرساخت این بیت را تشکیل می­دهد. مولوی با آوردن کلمه «نشاندن» در ارتباط با خشم به دنبال ارائۀ راه‌حلی برای خاموش کردن و نشاندن این آتش است. محبت و بردباری و رضا را آبی می­داند که این آتش را خاموش می­کند. مولوی در بیتی صراحتاً حلم را به آب تشبیه کرده است:

آب حــلــم و آتــش خــشـم ای پـسـر

 

هـم ز حـق بـیـنـی چـو بـگـشـایـی بصر

(مولوی، 1/ 852)

مولوی در ابیات زیر اشاره می­کند رضا، خشم را از بین می­برد:

تـــرســد ار آیــد رضا خشمــش رود
خشم مـــی‌آرد رضـــا را مــی‌بــرد

 

انتقام و ذوق آن فایت شـــود
بـــخـــل مـــی‌آرد ســـخــا را می‌برد

(مولوی، 6/ 3334)

از راهکارهای دیگر مولوی برای درمان خشم، حلم است. او بارها حلم را در برابر خشم قرار می­دهد که نمونه­های آن در بالا ارائه شد. امام علی (ع) در این زمینه می‌فرمایند: «ضادّوا الغضبَ بالحلم» (تمیمی، 1384). اگر انسان به صفت حلم مزین باشد خشم به راحتی نمی­تواند اختیار او را به دست بگیرد.

در نمودار (3)، استعاره‌های مفهومی در ارتباط با علت‌های خشم  و راه‌های درمان آن در مثنوی مولوی ارائه شده است.

نمودار 3. استعاره‌های مفهومی در ارتباط با علت‌های خشم و راه‌های درمان آن در مثنوی مولوی

 

نکته قابل تأمل در ارتباط با خشم این است که باورها و چگونگی تحلیل و تفسیر واقعه در بروز و عدم بروز خشم تأثیر بسزایی دارد. به همین علت ممکن است در برابر یک محرک، افراد متفاوت واکنش­های متفاوتی داشته باشند. نظریۀ شناخت درمانی بر این تأکید می­کند که انسان­ها به وسیله اشیاء، مضطرب و پریشان نمی­شوند، بلکه دیدگاه و تصور آن‌ها از اشیاء و حوادث است که موجب نگرانی آن‌ها می­شود. در واقع نگرش افراد به رویدادها تعیین­کننده­تر و مهم­تر از خود رویداد است (شورکی، 1379).

بنابراین، می­توان گفت هیجانات و احساسات یک فرد محصول تفکر اوست و هرگونه بیندیشد احساساتی متناسب با آن بروز می­یابد:

گر بود اندیشه‌ات گل گلشنی

 

گر بود خاری تو هیمه‌ای گلخنی

(مولوی، 2/ 287)

پس اگر امری ترسناک و خشم برانگیز باشد به تنهایی برای ایجاد خشم کافی نیست، بلکه باید عنصر شناخت و آگاهی را به آن اضافه کرد. غزالی در این زمینه مثالی می­زند: «کودکی را فرض کنید که خوف­انگیز بودن حیوان درنده یا مار را درک نمی­کند، اما هنگامی که نگاهش به پدر می­افتد که استخوان ­بدنش لرزان است و برای گریز از مار و حیوان درنده دنبال چاره می­گردد، مشاهده این اوضاع طفل خردسال را بر آن می­دارد که از جای خود برخیزد. ترس و خشم پدر ناشی از بصیرت و آگاهی او نسبت به مار و حیوان درنده است که کودک از طریق پدر آگاه می­شود» (عثمانی، 1387).

مثال دیگر آنکه به فرض اگر کسی بیاید کوزۀ آب را از دست شما بگیرد و زمین بزند ممکن است بسیار خشمگین شوید و در پی انتقام باشید، اما شکستن کوزه لزوماً نمی­تواند باعث خشم شود. حتی ممکن است باعث خوشحالی شخصی شود:

اگر با من نبودش هیچ میلی

 

چرا ظرف مرا بشکست لیلی

پس منشأ بسیاری از خشم­ها به چگونگی تفسیر ما از وقایع برمی­گردد و به محض تغییر برداشت و دید، همه چیز تغییر می­کند.

4-4. نتایج خشم در مثنوی مولوی

خشم نقشی بسزا در حفظ موقعیّت، عزّت نفس و صیانت از شخص هنگام تهدید دارد. خشم، قدرت و انرژی فرد را به سمت غلبه کردن بر موانع ناموجّه یا اصلاح آن‌ها هدایت می­کند، اما اگر تحت مدیریت عقلانی و اخلاقی قرار نگیرد به مشکلی روانی و رفتاری تبدیل می‌شود که سامان فکری، عاطفی و رفتاری وی را ویران می­سازد. در متون اسلامی، خشم را به غضب و غیط تعبیر کرده­اند. خداوند در سورۀ مبارک آل­عمران، آیۀ 134 می­فرمایند: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ». پیامبر اکرم (ص) نیز می­فرمایند: «از محبوب­ترین راه­ها به سوی خداوند دو جرعه نوشیدن است؛ جرعه خشمی که با بردباری آن را رد کنی و جرعه مصیبتی که با صبر آن را بگردانی» (کلینی، 1365).

البته این‌گونه نیست که خشم همیشه زیان­آور باشد، بلکه بسته به این‌که چگونه مدیریت شود، سود و زیان آن سنجیده می­شود. خشم اقسامی دارد: خشم افراطی، تفریط در خشم و خشم معتدل. قوۀ خشم و غضب اگر به افراط گراید «تهور»، اگر به تفریط روی آورد «جبن» و اگر در حد اعتدال باشد «شجاعت» نام دارد (شفیعی مازندرانی، 1372). خشم معتدل و بجا آن است که توازن و اعتدال خود را از دین و عقل استمداد کند و در این صورت حافظ و پاسدار حریم اشخاص است. در واقع یکی از فلسفه­های وجود خشم این است که انسان از اصل و نسب و ناموس خود حفاظت کند اگر به خاطر ترس نتواند خشم خود را بروز دهد این امر نکوهیده است. امام صادق (ع) می­فرمایند: «مَن لم یَغضب فی الجفوهِ لم یَشکُر النعمه» (مجلسی، 1366).

خشم معتدل و مدیریت شده به منظور به‌کار گرفتن تمام نیروها در برابر تهدیدات و تجاوزات است که این خشم از روی عقل و با برنامه­ریزی است. هدف از ابراز خشم معتدل و سالم، حل مشکل است نه فقط ابراز خشم و آزار دیگران. بنابراین، پس از رفع مشکل خشم از بین می‌رود. خشم همچون چراغ چشمک‌زنی است در تقاطع راه‌آهن که گاهی روشن می­شود، اما وقتی روشن می­شود حتماً قطاری در حال آمدن است. خشم وقتی آمد به این معنی است که مشکلی در کار است و انسان باید دنبال راه‌حلی باشد و برای بهبود وضعیت کاری انجام دهد. خشم هشداردهنده خوبی است، اما در همه‌جا راه‌حل مناسبی نخواهد بود و انسان باید راه­های دیگری مثل تفاهم، گذشت، مدارا، متانت و... را برای حل مشکل انتخاب کند (پاترافرون، 1378).

در مثنوی با توجه به این‌که بسیاری از مردم نمی­توانند خشم خود را کنترل کنند، مولوی به نتایج منفی آن توجه زیادی دارد و آن را تشریح می­کند؛ یکی از نتایج منفی خشم این است که مرد را کور و کر می­کند:

چون یکی بشکست هر دو شد ز چشم

 

مـرد احـول گـردد از میلان و خـشم

(مولوی، 1/ 332)

یکی از بارزترین آفات خشم زائل کردن عقل و قوۀ شناخت آدمی است. امام علی (ع) می­فرمایند: «الغضب یفسد الالباب و یبعد عن الصّواب» خشم و غضب آلودگی باعث فساد و تباهی عقل است و آدمی را از راه صلاح و صواب دور می­سازد (تمیمی، 1384). مکرر توصیه شده است که هنگام عصبانیت تصمیم نگیرید و خشم خود را کنترل کنید؛ زیرا خشم مایۀ تباهی عقل و دوری از حقیقت است.

مولوی در جای دیگر نیز به این آفت خشم اشاره می­کند:

خــشـم و شـهـوت مـرد را احـول کند

 

ز استقامت روح را مبدل کــنـد

(مولوی، 1/ 333)

طبق ابیات اشاره شده، این استعارۀ مفهومی دربارۀ نتایج خشم برجسته است که «خشم مانع است». خشم باعث می­شود عقل به درستی کار نکرد و شخص دچار خطا در تصمیم­گیری شود.

مولوی در بیت زیر با آوردن ترکیب «چشم خشم» آفت خشم را که کژ فهمیدن اشیا است، برجسته می­کند:

خشم خـود بـشـکـن تـو مـشـکـن تیر را

 

چشم خشمـت خـون شـمـارد شـیـر را

(مولوی، 2/ 1307)

همین مضمون را به گونه­ای دیگر در این ابیات اشاره می­کند:

گـرگ مـی‌دیـدنـد یـوسـف را بـه چشم
بـا پـدر چـون صـلـح کـردی خشم رفت

 

چـونـک اخوان را حسودی بود و خشم
آن ســگــی شـد گـشـت بـابـا یـار تفت

(مولوی، 4/ 3258)

بنابراین، مرد واقعی کسی است که هنگام خشم خویشتن­دار باشد:

وقـت خشم و وقـت شـهوت مرد کو

 

طــالــب مــردی چنینم کــو بــه کــو

(مولوی، 5/ 2893)

خویشتن­داری باعث می­شود عیب انسان آشکار نشود. امام علی می­فرمایند: «خشم، انسان را پست می­گرداند و عیوب او را نمایان می­سازد» (تمیمی، 1384). استعارۀ مفهومی «خشم ویران­گر است» متناسب با این ویژگی خشم است که هم مولوی و هم اندیشمندان اخلاق و اجتماع و هم بزرگان دینی پیوسته توصیه می­کنند که با خویشتن­داری و کظم غیظ جلوی ویرانگری و آفات خشم گرفته شود.

یکی‌دیگر از نتایج و تبعات خشم آفت­های دنیوی و اخروی آن برای مردم است. از نظر مولوی خشم باعث خشکسالی می­شود:

صـد هـزاران شـهـر را خـشـم شهان
خشم مردان خشک گرداند سحاب
آنــچـنـان پیلان و شـاهـان ظـلـوم

 

سـرنـگـون کـرده است ای بد گم‌رهان
خــشـم دل‌هـا کـرد عـالـم‌هـا خـراب
زیـر خـشـم دل هـمـیـشه در رجوم

(مولوی، 4/ 2824)

ویرانگر بودن خشم زیرساخت ابیات بالا است. خشک­سالی نوعی ویرانگری سبزه و آبادی است. مولوی در مصرع دوم به ویژگی مخرب بودن خشم اشاره می­کند.

در ابیات زیر استعارۀ مفهومی «خشم آتش است» و مولوی یکی از آفت­های خشم را این می­داند که آتش جهنم را فروزنده می­کند:

چـون ز خشم آتـش تـو در دل‌ها زدی
خشم تــو تـخـم سـعـیـر دوزخـسـت
گر نباشد جــاه فــرعــون و ســری
فربهش کن آنـگـهـش کـش ای قصاب
گـر نبودی خصم و دشـمـن در جـهان
دوزخ آن خشمست خـصـمـی بـایدش

 

مایه نــــار جهنم آمــــدی
هین بکش این دوزخت را کین فخست
از کـــجـــا یـــابـــد جهنم‌پــروری
ز آنکه بــی‌بــرگ‌انــد در دوزخ کلاب
پــس بمردی خشم انــدر مردمان
تــا زیــد ور نــی رحیمی بـکـشـدش

(مولوی، 4/ 1074)

در کنار آفت­هایی که مولوی از خشم ذکر می­کند، مواردی از جنبه­های مثبت خشم را نیز بیان می­دارد و اگر مدیریت شود، خوب است. مثل خشم حضرت ابراهیم بر بت­ها و آفلین:

خاصه تقلید چـنـیـن بی‌حاصلان

 

خشم ابراهیم بــا بــر آفلان

(مولوی، 2/ 568)

یکی از استفاده­هایی که مولوی از خشم می­کند در مباحث کلامی است و آن را دلیل اختیار می­­دارند:

خشم در تــو شــد بـیـان اخـتـیـار
امر عــاجــز را قبیح است و ذمـیـم

 

تــا نــگــویــی جبریانه اعــتـذار
خشم بتر خــاصــه از رب رحــیــم

(مولوی، 5/ 3080)

استعارۀ مفهومی «خشم نیروی شدید است» در ابیات بالا قابل استنباط است.

یکی دیگر از استدلال­هایی که مولوی در ارتباط با خشم دارد، این است که خشم نوعی امتحان محسوب می­شود:

از پی مردم‌ربایی هر دو هست

 

شــاخ حــلـم و خشم از عـهـد الـسـت

(مولوی، 5/ 2124)

در این بیت با توجه به مردم­رُبا بودن خشم، این استعارۀ مفهومی به ذهن متبادر می­شود که خشم ویرانگری و تخریب است.

نمودار (4)، استعاره‌های مفهومی خشم در ارتباط با نتایج خشم در مثنوی مولوی ارائه شده است.

نمودار 4. استعاره‌های مفهومی خشم در ارتباط با نتایج خشم در مثنوی مولوی

 

بحث و نتیجه­گیری

خشم در مثنوی مولوی در چند محور قابل بحث است؛ یکی فیزیولوژی و نشانه­های خشم است از قبیل: رو برگرداندن، درگیری فیزیکی، پرت کردن اشیا یا شکستن آن‌ها، دست خاییدن و... . این نشانه­ها که جزء تجربیات مشترک زیستی انسان­ها است، القاگر مفاهیم استعاری مشترک و بنیادینی هستند.

تصویرپردازی و ملموس­سازی خشم نکته قابل توجه در مثنوی مولوی است. او برای درک درست و محسوس­تر مردم از خشم، تصاویری خلق کرده است که آن را مخاطبان بهتر درک کنند. تشبیه خشم به آتش، دریا، زندان، باد و... از جملۀ این تصاویر است که متناظر استعاره­های مفهومی خشم در حوزه مبدأ آن است؛ از قبیل: خشم حرارت است، خشم مانع است، خشم حیوان درنده است، خشم نیروی شدید است و... .

علت­های خشم و راه­های درمان آن دیگر مطلبی است که مورد توجه مولوی است. او پیری، ناتوانی در رسیدن به خواسته­ها، ناسپاسی، نهی دیگران از عادات بدشان و... را دلایل خشم مردم می­داند و درمان آن را در محبت کردن، حلیم بودن، تغییر نگرش و تفکر به رفتار دیگران و... توصیه می­کند. این محور هم حاوی استعاره­های مفهومی مرتبط با خود است از قبیل: خشم آتش است، خشم نیروی شدید است و... .

نتایج خشم، دیگر محوری است که مولوی به آن توجه دارد. خشم دو روی مثبت و منفی دارد، بسته به اینکه آن را مدیریت کرد یا نه، نتایج و پیامدهایی دارد. در مثنوی با توجه به اینکه بسیاری از مردم نمی­توانند خشم خود را کنترل کنند، مولوی به نتایج منفی آن توجه زیادی دارد و آن را تشریح می­کند. یکی از نتایج منفی خشم این است که مرد را کور و کر می­کند. آفات دنیوی و اخروی از دیگر نتایج خشم است که مولوی به آن اشاره کرده است و استعاره‌های مفهومی مرتبط با آن را می­توان چنین ذکر کرد: خشم ویرانگر است، خشم مانع است، خشم نیروی شدید است، خشم آتش است و... .



[1]- Metaphors We Live By

[2]- Conceptual Metaphor

[3]- Lackoff, G. Johnson, M.

[4]- Source Domain

[5]- Target Domain

[6] - Mapping

[7]- در ارجاع ابیات رقم قبل از ممیز شماره دفتر مثنوی و رقم بعد از ممیز شماره ابیات است.

[8]- Berkowitz, L.

قرآن کریم
اسکویی، نرگس. (1396). استعارۀ مفهومی باغ در دیوان شمس. سومین همایش متن پژوهی (نگاهی تازه به آثار مولوی). تهران: کتابخانه ملی.
افراشی، آزیتا. (1390). روندهای جدید پژوهش در معنی­شناسی شناختی. ماهنامه پژوهشگران، 23 (18) ، 128- 123.
برکوویتز، لئونارد. (1372). روا‌نشناسی اجتماعی. ترجمۀ محمدحسین فرجاد. تهران: اساطیر.
بهنام، مینا. (1389). بررسی استعارۀ مفهومی نور در دیوان شمس. مجله نقد ادبی، 10 (3)، 114-91.
پاترافرون، رونالد. (1378). غلبه بر خشم. ترجمۀ مهدی مجرد زاده. تهران: راه­بین.
پورافکاری، نصرت. (1376). فرهنگ جامع روانشناسی. تهران: فرهنگ معاصر.
تمیمی، عبدالواحدین. (1384). شرح غرر الحکم. ترجمۀ سیدجلال الدین محدث. جلد اول و دوم و سوم. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
جعفری، محمدتقی. (1384). روانشناسی اسلامی. گردآوری و تنظیم: محمدرضا جوادی. تهران: پیام آزادی.
سلمانی، ستاره. (1391). بررسی و تحلیل محتوای مثنوی مولوی براساس مقوله‌های مطرح در روانشناسی اجتماعی و دلالت‌های تربیتی آن. پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد. دانشگاه شیراز.
شفیعی‌مازندرانی، محمد. (1372). پرتوی از اخلاق اسلامی. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
شورکی، مصطفی، (1379). رهایی از افسردگی. تهران: ارجمند.
صدوق، ابن بابویه. (1362). عیون اخبار الرضا. ترجمۀ محمدتقی آقا نجفی اصفهانی. تهران: علمیه اسلامی.
عثمانی، عبدالکریم. (1387). روان‌شناسی از دیدگاه غزالی و دانشمندان اسلامی. ترجمۀ سید محمدباقر حجتی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
علاّمی، ذوالفقار. (1395). تحلیل شناختی استعارۀ مفهومی جمال در مثنوی و دیوان شمس. دو فصلنامه زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی)، 25 (24)، 159-137. 
علی‌اصغری، احمد. (1388). شطح در مثنوی مولوی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه سیستان و بلوچستان.
فلاح‌تفتی، مهدیه. (1381). اشارات اجتماعی در مثنوی. پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه یزد.
کلینی، محمد. ( 1365). اصول کافی. بیروت: دارالتعارف.
لیکاف، جورج. (1395). قلمرو تازه علوم شناختی. ترجمۀ جهانشاه میرزابیگی. تهران: آگاه.
لیکاف، جورج و مارک جانسون. (1389). استعاره­هایی که با آن زندگی می­کنیم. ترجمۀ هاجر آقاابراهیمی. تهران: علم.
مجلسی، محمدباقر. (1366). بحار الانوار. ج 70. قم: اسلامیه.
محبی، اعظم. (1390). رشک و حسد در مثنوی مولوی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه سمنان.
مرادی، مهناز. (1381). بررسی سودمندی آموزش مهارت‌های زندگی. تهران: دیدآور.
مولوی، جلال‌الدین محمد. (1389). مثنوی معنوی. تهران: ققنوس.
ولی­زاده پاشا، لیلا. (1397). مفهوم‌سازی عشق در غزلیات شمس و بررسی ارتباط آن با مضامین قرآنی از ‏دیدگاه معنی‌شناسی. پژوهش­های ادب عرفانی (گوهر گویا)، 2 (12)، 1-37.