تحلیل عوامل مضمون‌آفرینی با اصطلاحات خوشنویسی در شعر صائب تبریزی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران

2 دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران

3 استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران

چکیده

مهم‌ترین ویژگی شعر فارسی در سبک هندی مضمون‌آفرینی است. در این شگرد، شاعر میان عناصر دور از هم و به ظاهر بی‌ارتباط، پیوند ایجاد می‌کند که از رهگذر شباهت‌ها، مجاورت‌ها و تضادها، مشارکت در کارکرد، مجانست و قراردادهای ادبی به دست می‌آید. صائب تبریزی مضامین تازه‌ای را با اصطلاحات خوشنویسی ساخته و این هنر او تاکنون بررسی نشده است. مقالة حاضر مضمون‌آفرینی با اصطلاحات خوشنویسی را در دیوان صائب تحلیل می‌کند. در این پژوهش توصیفی- تحلیلی، پس از فراهم آوردن چارچوب نظری، مدل مفهومی تدوین یافت. سپس بر اساس آن، ابیات جلد نخست دیوان غزلیات صائب تحلیل شد. محققان در فرآیند بررسی معنی و درک حاصل از واژگان و تصاویر اشعار صائب به الگویی از مضمون‌سازی راه بردند که نشان می‌دهد چگونه صائب در به‌کارگیری نام خط‌های مختلف، ابزار، ژانرها، اصطلاحات اصول و قواعد خوشنویسی و آمیختن آن‌ها با عناصر صورخیال به مضمون‌آفرینی دست یافته است.  

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Analyzing the Factors of Theme Creation by Calligraphy Terms in Saeb Tabrizi’s Poem

نویسندگان [English]

  • Nahid Adli 1
  • Ali Dehghan 2
  • Rostam Amani 3
1 Ph.D. Student in Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran
2 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran
3 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran
چکیده [English]

The most prominent feature of Persian poetry in the Indian style is thematic creation. In the creation of themes, the poet establishes a connection among the far-fetched and seemingly unrelated elements which are not obtained necessarily by similar way or other aspects known in the rhetoric. Mostly, it is achieved from the stand of similarities, proximities and contrasts, implications, visual possibilities, associations of motifs, and literary conventions. Among the Indian-style poets, Saeb Tabrizi created new themes with calligraphy terms due to his mastery of calligraphy. The art of using calligraphy themes in his Divan has not been investigated yet. This article has tried to study the creation of themes by calligraphy terms in Saeb Tabrizi’s Divan. After finding a theoretical framework for this descriptive-analytical research, a conceptual model was proposed by studying the related books and articles. Then the couplets of the first volume of Saeb Tabrizi’s Divan were analyzed. In this research, the authors have found a thematic paradigm in the process of perception of meaning, vocabularies, and images of his poems that show how Saeb has created beautiful themes by using different handwritings, tools, genres, and terms and rules of calligraphy and combined them with imageries.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Saeb
  • Creation of Themes
  • Handwriting
  • Calligraphy

در اصطلاح ادبی، «مضمون عبارت است از معنی جزئی متکی به مناسبات لفظی و رایج در سنت شعر و با موجودات و روابط شعری سروکار دارد» (خرمشاهی، 1367). در برابر «معنی» که «عبارت است از فکر و فرهنگی که لزوماً شاعرانه نیست، اما در شعر بیان می‌شود... و راه به زندگی می‌برد» (همان). مضمون­آفرینی؛ یعنی خلق نکات باریک و خیال­انگیز. از مضمون­آفرینی با اصطلاحات بسیار یاد کرده‌اند. از جمله: معنی‌آفرینی، نازک‌خیالی، نازک‌بینی، نازک‌اندیشی، نکته‌سنجی، نکته‌یابی، باریک‌اندیشی، نکته‌آفرینی، نکته‌گویی، ‌خیال‌پردازی، خیال‌بافی، مضمون‌تراشی، مضمون‌سازی، مضمون‌یابی و... (وحیدیان کامیار، 1385).

گستردگی و شناوری روش­های «مضمون­سازی» مانع از آن شده است که تعریف دقیقی از آن در دست باشد. «نگفته‌اند که چه اتفاقی در زبان صورت می‌گیرد که مضمون آفریده می‌شود یا نکته و خیال نازک به وجود می‌آید» (همان)، اما در تعبیر روشن­تر، مضمون­سازی «نوعی موضع­گیری خاص در قبال امکانات زبان شعر است. شاعر میان عناصر دور از هم و به­ظاهر بی­ارتباط، پیوند تازه برقرار می­کند که ضرورتاً از راه شباهت و یا دیگر علاقه‌های شناخته شده در علم بیان نیست، گیریم که احیاناً از همه آن‌ها بهره بگیرد. عامل شکل­گیری مضمون، اساساً قدرت تداعی شاعر (از رهگذر شباهت‌ها، مجاورت‌ها و تضادها)، امکانات دلالی کلمات، امکانات تصویری و تداعی موتیف‌ها و قراردادهای ادبی است در حوزۀ آنچه در حس و ادراک آدمی واقع است؛ طبیعت با عناصر و لوازم آن و زندگی با جلوه‌ها و مظاهر آن. پس اگر بخواهیم «مضمون­آفرینی» را تعریف کنیم، شاید بتوان آن را ایجاد و یا کشف رابطه و پیوند تازه میان امری ذهنی -گاه عینی- با عناصر ذهنی یا عینی دیگر دانست که در ظاهر هیچ پیوندی میان آن‌ها نیست» (حسن­پور آلاشتی، 1384).    

اصولاً «ساختار بیت هندی چنین است که در مصراعی مطلب معقولی گفته می‌شود؛ یعنی شعاری مطرح می‌شود و در مصراعی دیگر با تمثیل یا رابطۀ لف و نشری متناظر یا تشبیه مرکب، آن را محسوس می‌کنند» (شمیسا، 1376) و «می‌توان گفت که مطلب معقول بیت هندی موضوع است که می‌تواند هر چیزی باشد و مطلب محسوس آن مضمون است که باید ظریف و هنری و تشبیهی باشد» (همان).

مضمون­سازی از ویژگی­های مهم شعر سبک هندی است، «اما زیاده­روی برخی گویندگان در مضمون­تراشی حتی «شعر را از مجرای اصلی خویش که بیان عواطف و عوالم نهانی باشد به صورت ایماگویی و معماسرایی درآورده­اند» (دریاگشت، 1371).

در سبک هندی، غزل به سمت صنایع لفظی و معنوی و تعقید و پیچیده­گویی کشانده شد. «معنایی که وقتی در شعر پیچیده شود به سادگی به ذهن مخاطب نیاید و اعجاب و شگفتی او را برانگیزد. کوشش برای یافتن چنین مضامینی یکی از دغدغه­های بزرگ شاعران سبک هندی است» (فتوحی، 1385). از شاعران برجستة سبک هندی، «شاید صائب بیش از هر شاعر دیگری به بیان این مسأله پرداخته» (همان). در دورة سبک هندی به دلیل علاقة سلاطین صفوی به هنر، خوشنویسی رونق یافت. کلیم و بیدل برای مضمون­آفرینی با عناصر خوشنویسی گرایش نداشته­اند، اما صائب (وفات 1081 هجری قمری) «خط را از عموی خود شمس­الدین تبریزی معروف به شیرین قلم آموخت» (طاهری، 1387) و در آن درجة استادی یافت.

1. پیشینۀ پژوهش

بررسی مضمون­سازی در شعر فارسی، موضوع پیشینه­داری است. مقالات زیر به صورت غیرمستقم و مستقیم به هنر مضمون­آفرینی صائب پرداخته­اند: «صائب شاعری مضمون­ساز و هنرمند» نوشتة حیدری (بی­تا)، «معنی بیگانه در شعر صائب تبریزی» اثر حسن­پورآلاشتی (1384)، «حباب خانه به دوش: (طرحی نو در طبقه­بندی عناصر مضمون­ساز دیوان صائب)» پژوهش حیدری (1387)، «سرو و مضامین، تعابیر، تناسبات شعری آن در دیوان صائب تبریزی» نگارش گلی و زینال­زاده (1388)، «مضمون­سازی و تصویرآفرینی با عناصر آسمانی در غزلیات صائب تبریزی» تحقیق ابراهیمیان (1389)، پایان‌نامۀ ارشد دانشگاه ایلام با عنوان «قافیه و مضمون‌آفرینی با تکرار قافیه در غزلیات صائب تبریزی» نگارش طاهری و کرمی (1394) و «بررسی مضمون‌آفرینی با اشیاء کم بسامد در دیوان صائب تبریزی» نوشتة اصفهانی بلندبالایی و همکاران (1395).

مضمون­آفرینی با اصطلاحات خوشنویسی در دیوان غزلیات صائب، موضوعی است که تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است.

 

2. روش[1]، ضرورت و هدف

تحقیق در مضمون­های برآمده از اصطلاحات تخصصی خوشنویسی در شعر صائب، موجب شناخت عوامل مضمون­آفرینی و درک روابط اجزای اشعار او می­شود. بنابراین، هدف که یافتن «روش و عوامل مضمون­سازی در شعر صائب با اصطلاحات خوشنویسی» بود، عناصری مضمون­ساز در اشعار جلد نخست غزلیات صائب بررسی و رابطة آن‌ها با مضامین ساخته شده تحلیل شد. در این پژوهش صدها بیت دارای اصطلاح خط و خوشنویسی بررسی شد، اما ابیاتی مورد استناد قرار گرفت که اصطلاحات آن‌ها معنای خاص و فنی خوشنویسی را دربرداشته­اند. به خاطر محدودیت مقاله از میان شواهد مکرر، مناسب­ترین آن‌ها برگزیده و ارائه شد. مباحث این مقاله بر مبنای کاربرد اصطلاحات خوشنویسی طبقه­بندی شد. ابیات از چاپ 1386 جلد نخست دیوان صائب نسخة شبلی نعمانی به اهتمام منصور نقل شد و برای ارجاع به شواهد، شمارة غزل و بیت (از راست به چپ) درج شد.

3. مدل مفهومی نظری

نگارندگان بر مبنای مباحث نظری موجود در این زمینه و مقایسة روش صائب در مضمون­سازی، عناصر مضمون­آفرین را الگوسازی کردند. بررسی تعریف­ها و اشارات اهل فن نشان می­دهد، ویژگی تبدیل موضوع به مضمون آن است که میان دو عنصر دور از هم رابطه ایجاد ­شود یا میان دو عنصر نزدیک به هم پیوند جدید برقرار شد. در این رابطة دوسویه، وجود عوامل شکل­گیری مضمون، شرط لازم به‌شمار می­آید که خود بر نشانه­های زبانی و قراین لغوی و گاهی مفهومی استوار است. بدین ترتیب عناصری که در مدل حاضر نقش دارند، عبارتند از:

- عامل مضمون­ساز؛ که برای بیان هنری و تازة آن، موضوع به مضمون تبدیل شده است.

- عامل مضمون شده؛ پیام مشترک دو مصراع معقول و محسوس یا پیام مصراع محسوس و مضمون است.

- عامل شکل­گیری مضمون؛ عناصری که با دخالت آن‌ها مضمون شکل می­گیرد؛ مانند شباهت‌، مجاورت‌، تضاد، تقابل، تقارن، قراردادهای ادبی (سنت ادبی)، ملازمت (همراهی)، سببیّت (علت)، مشارکت (عمل و کارکرد واحد) و مجانست (از یک جنس بودن) که در جدول با نشانه­های ریاضی مشخص شده­اند.

- عناصر مضمون­بند، یا نشانه­های زبانی که شکل­گیری مضمون جدید را تمهید می­کنند.

- شگرد ادبی؛ آرایه­ها و تمهیدات ادبی که در مضمون­آفرینی نقش دارند.

- طرفین پیوند مضمونی؛ دو عنصر دور که با هم ارتباط یافته­اند یا دو عنصر نزدیک که ارتباط تازه­ای پیدا کرده­اند.

4. مضمون­سازی با عناصر خوشنویسی

4-1. نام انواع خط

یکی از مهم­ترین اصطلاحات و رکن اساسی هنر خوشنویسی، واژة «خط» است، چراکه مجموعه­ای از حروف و کلمات را شامل می­شود که با رعایت اصولی، یک نوع زیبایی بصری ایجاد می­کند. «خط» در کنار موتیف­هایی مانند آیینه، حباب و... در اشعار صائب جایگاه خاصی دارد. صائب «خط» را در ترکیبات زیادی به کار برده است؛ همانند: خط عنبرین (غزل 26)، خط نوخیز (غزل 71)، ایام خط (غزل 77)، خط شوق (غزل 87)، خط جام و خط پیشانی (غزل 97)، خط شبرنگ (غزل 102)، خط عنبر فام (غزل 177)، خط سرنوشت (غزل 198)، خط آزادی (غزل 199)، خط مشکبار (غزل 255)، سرخط سرنوشت (غزل 259)، خط عنبرفشان (غزل 271)، خط شکسته (غزل 361)، خط حسن (غزل 470)، خط بدیع و خط بیزاری (غزل 501)، سرخط عبرت (غزل 495)، خط نجات (غزل 839)، خط امان (غزل 840)، خط ریحان (غزل 1105)، خط پاکی (غزل 1170)، خط مسلّمی (غزل 1254)، خط باطل (غزل 1324) و... .

صائب خط را گاهی در معنای حقیقی به کار برده، اما بیشترین کاربرد این واژه برای مضمون­آفرینی و تصویرسازی بوده است. در بیت­ نخست زیر، صائب از «خط» خوشنویسی به «خط چهره» راه برده است و در بیت دوم، خط را معکوس رفته؛ یعنی خط چهره، او را به خوشنویس رسانده است. او زیبایی خط دو استاد (ازلی و خوشنویس) را از هر اصلاحی بی­نیاز دانسته است. در این دو بیت عامل ادبی، تشبیه در خط­های خوشنویسی و چهره و نیز خط انسان و خط آفرییندة انسان است. پیام مضمون به «کمال زیبایی و بی­نیازی از آرایش» دلالت دارد. شاعر این زیبایی را با استدلال ادبی استوار کرده است. کلمات اصلاح، شانه و موی (خط سبز و مشکین) رابطة مجاورت و مراعات نظیر دارند. خط سبز، خط استاد را تداعی می­کند که از لحاظ زیبایی به هم شباهت دارند. میان خط خوشنویسی با خط چهره (و خط خدا) نیز پیوند تازه برقرار شده است.

ز اصلاح بی نیاز بود خط اوستاد

 

زنهار ره مده به خط سبز شانه را

(صائب، 1386: 288//6)

ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را

 

کس قلم داخل نمی سازد خط استاد را

(همان)

4-1-1. خط ریحان

««خط ریحان» از خط محقق مشتق شده است. خط ریحان از آن جهت به این نام خوانده شده که در ظرافت به­مانند گل خوشبوی ریحان است» (علی­شاهرودی، 1388).صائب در بیت زیر، صفت ریحان را در «خط» مبنای مضمون­سازی قرارداده است. چنانکه از خط او بهار و شکوفه می­چکد. در سایة آفتاب این مضمون، بیماری یا خزان زندگی در سیمای محبوب به طراوت و لطافت بهار می­ماند. تضاد خزان و بهار بر زیبایی و شدت معنای بیت می­افزاید.در عالم شعر، گونة برافروخته به گلی می­ماند که شرم جوانی آن را شبنم­پوش کرده است. نسبت بازیگوشی به خط سبز و نیز چهره به گل، صنعت تشخیص دارد. تشبیه گسترده و معکوس گل و بناگوش و خط ریحان و خط سبز قهرمان بیت بر لایه­های شبکة مضمون­بندی می­افزاید. مناسبت سبز و ریحان در خوشنویسی، طراوت و خوشبویی آن دو در عالم واقع، زیبایی خط هنرمند و خط چهره را دلنشین می­کنند. در این بیت، گل، ریحان و سبز در خوشبویی از یک جنس­اند.

چهره گل چون بنا گوش تو شبنم پوش نیست

 

خط ریحان چون خط سبز تو بازیگوش نیست

(صائب، 1386: 1105/2)

4-1-2. خط شکسته

ایرانیان این خط را برای تندنویسی ابداع کرده­اند. از جمله خط­های شکسته معروف، شکسته تعلیق (ترکیب دو خط رقاع و توقیع) و شکسته نستعلیق (ترکیب دو خط نسخ و تعلیق) است. صائب در اشعارش به نوع خاصی از خط شکسته اشاره نکرده و آن را در معنای کلی به‌کار برده است. در بیت زیر صائب خط شکسته را مقابل خط درست قرار می­دهد. درستی خط، ایهام تناسب دارد؛ در بیت به معنی راست نوشتن است که با خط شکسته تقابل می­یابد و در معنای حقیقی؛ یعنی نوشتن مطابق قواعد خوشنویسی با خط شکسته تناسب دارد. بیت دارای حسن تعلیل است. به­گفتة شاعر، خط اگر شکسته و کج نوشته شود، موجب خدشه در سواد می­شود. واژة سواد ایهام دارد و در معنای سیاهی با خط (نوشته شده با جوهر سیاه) تناسب دارد. درستی خط می­تواند استعاره از عمل نیک و خط شکسته استعاره از عمل بد نیز باشد. تجاور سواد، سیاهی، سواد، دانش و تضاد­ واژه درست و شکسته، عوامل شکل­گیری مضمون­اند.

زنهار در درستی خط سعی کن که هست

 

خط شکسته، خواب پریشان سواد را

(صائب، 1386: 205/9)

4-1-3. خط غبار

«از این جهت به این خط، غبار می­گویند که چنان کوچک است که چشم از دیدن آن در زحمت است» (علی­شاهرودی، 1388) و «از ریزی شباهت به گرد و غبار دارد» (فضائلی، 1387). در تصویر بیت زیر، خط غبار از ریزی حروف، مانند غبار از قلم می­ریزد. کلمة غبار ایهام تناسب دارد. در مصراع اول به معنی اندوه است و در معنای اصلی با خط غبار تناسب می­یابد. سخن شاعر از خاطر حزینش به غبارغم، آلوده است و شاعر با حسن تعلیل، عذر زحمت غبار آن را می­خواهد. عامل مضمون­ساز بیت مجاورت غبار و غم، غبار و ریزی و مشابهت خط غبار و کلام غم­آلود است. میان خط غبار و کلام، پیوند مضمونی وجود دارد.

ز بس کز دل غبارآلود می آید کلام من

 

چو بردارم قلم، خط غبار از کلک من ریزد

(صائب، 1386: 1564/12)

4-1-4. گلزار

گلزار نوعی خط تزئینی است «هرگاه خطی چون نستعلیق را جلی(درشت) نویسند و سپس داخل (بخش مرکّبی) حروف، کلمات و خصوصاً بخش­های تمام قلم و پهن را با گل، برگ و غنچه نقاشی و تزیین کنند» (قلیچ­خانی، 1388). در بیت زیر اسلوب معادله، گلزار و خط را در کنار هم قرار داده؛ زیرا گلزار از صورت­های خط است. عامل ادبی مضمون، ایهام تناسب خط (خط چهره و خط خوشنویسی) و گلزار (بهار و خط خوشنویسی) است. وقت خط و بهاران، پهلو تهی کردن و پشت کردن، یار و گلزار در تراز لفّ و نشر برابر هم قرار گرفته­اند. نوجوانی، «وقت خط» و زمانِ دمیدن خط چهره است. خط و یار، وقت خط و بهاران، بهار و گلزار و پهلو و پشت، مجاورت دارند. مضمون سختی دوری از گلزار در برابر موضوع دشواری فراق قرار دارد.

وقت خط پهلو تهی از یار کردن مشکل است

 

در بهاران پشت بر گلزار کردن مشکل است

(صائب، 1386: 826/1)

4-2. ابزارهای خوشنویسی

4-2-1. تخته مشق

«تخته چوبی که بر آن می­نوشتند و نوشته­ها را با شستن از آن پاک می­کردند و همچنین صفحة ضخیم مقوایی که ورق مشق را بر آن قرار داده و می­نوشتند» (قلیچ­خانی، 1388). گاهی این تخته از جنس پوست بوده است (ر.ک؛ شیرچی، 1393). در بیت زیر، شاعر رخسار ساده­رویان را همچون تختة مشق دانسته است که برای یافتن معانی تازه در آن اندیشه می­ورزند. «نقش» و «معنی» هم در مشق و هم در تحقیق و تفکر حضور دارند. علاوه بر این، تختة مشق و رخساره از آن جهت که محمل مشق و تفکرند، کارکرد همسان (مشارکت) دارند.

نقشبندان معانی را برای مشق فکر

 

تختة مشقی به از رخساره­های ساده نیست

(صائب، 1386: 1154/7)

4-2-2. جوهر

در اصطلاح خوشنویسی به مرکّب مصنوعی با رنگ­های مختلف، اطلاق می‌شود. صائب در بیت زیر، ماهیت قوّة ادراک خود را در سایة خط با «جوهر» مضمون­آفرینی، پررنگ می­کند. وی اقرار می­کند که قوّة ادراک او زیر تأثیر پیچ و تاب خط یار، آیینه­وار صفا یافته است. جوهر خط هر قدر پررنگ­تر باشد به آن اندازه خواندنش آسان­تر خواهد بود (سببیّت). پیچ و تاب خط نیز جوهر بیشتری دارد و پیچیدگی خط، دل شاعر را آگاه­تر می­کند. خط در این بیت، استعاره از نشانه­های محبوب ازلی است. پیچ و تاب با خط و رگ رابطة ملازمت؛ رگ، جان و ادراک، تناسب و مجاورت دارند. حسن تعلیل با شباهت (در پررنگی خط با جوهر و نیز پیچیدگی با رگ) عامل ادبی­اند. میان عنصر جوهر (مادة خط)، و پیچ و تاب، پیوند برقرار شده است.

پیچ و تابی کز خط او در رگ جان من است

 

جوهر آیینة ادراک می سازد مرا

(صائب، 1386: 459/10)

4-2-3. دوات

دوات، ظرف مرکبی است که در خوشنویسی از آن استفاده می­کنند. شاعر در بیت زیر دل را به دوات تشبیه می­کند. این دوات به چاهی می­ماند که حضرت یوسف در آنجا زندانی شده بود و در خلوت ریاضت به سر می­برد. چله­خانه به محل ریاضت صوفیان اشاره دارد. دوات تیرة دل، اضافة تشبیهی است. یوسف می­تواند استعاره از معانی نغز باشد که درون دلِ همچون چاه شاعر به چله ­نشسته است. عامل ادبی در بیت، تشبیه دل به دوات، تعلیل ادبی و تلمیح است. دوات و چاه با تیرگی ملازمند. پیام مضمون از چله­نشینی معنا در دل شاعر حکایت می­کند.

به چشم کم منگر در دوات تیره دلم

 

که چله خانة یوسف درون چاه من است

(صائب، 1386: 845/5)

4-2-4. قلم

قلم از ساقه­های بریدة نی به دست می­آید. نوع خاصی از قلم به نام خیزران برای نوشته­های درشت به‌کار می­رود. قلم «در خوشنویسی به گونه­های خط نیز گفته می­شود؛ مثلاً می­گویند «قلم نسخ» و منظورشان خط نسخ است و به شیوه و سبک نگارش نیز گویند؛ مثلاً می­گویند: این قلم باباشاه است؛ یعنی خط اوست» (قلیچ­خانی، 1388).

در بیت زیر، صائب از شکل شکاف قلم، مضمونی یافته است که روایت می­کند اهل قلم پیوسته در معرض انتقادند. مشابهت زخم زبان و چاک گریبان؛ مجاورت رقم + قلم، چاک + زخم، زبان + گریبان، عوامل مضمون­بندند. میان قلم و اهل رقم (شاعر) پیوند تازه خلق شده است. گریبان قلم استعاره است و صنعت تشخیص دارد و حسن تعلیل نیز مضمون­سازی را تقویت کرده است.

از زخم زبان نیست گریز اهل رقم را

 

بی چاک که دیده است گریبان قلم را

(صائب، 1386: 238/1)

4-2-5. کتاب

«در تعریف اصطلاحی، کتاب به مجموعه­ لوحه­های چوب یا عاج یا مجموعه­ای از ورقه­های کاغذ، پوست آهو یا موادی شبیه آن‌ها گفته می­شود که مطالبی به صورت دست­نویس یا چاپی بر آن‌ها درج شده باشد...» (قلیچ­خانی، 1388). در بیت زیر «کتاب» با سواد و دانش تقارن دارد. کتاب­دانی و حرف­شناسی، کنایه از با سواد شدن است. نقطة سویدا، نقطة سیاه دل و اضافة تشبیهی است. شاعر ضمن تعلیل ادبی، گوشزد می­کند که نباید به چشم حقارت به نقطة کوچک نگریست؛ چون همین نقطة کوچک موجب آگاهی می­شود. حرف و نقطه لازم و ملزوم و نقطه، حرف و کتاب مجاور یکدیگرند. شاخص اصطلاح خط بودن کتاب، واژة نقطه است. میان نقطه و سویدا (دل) پیوند مضمونی وجود دارد.

ز نقطه حرف‌شناسان کتاب‌دان شده‌اند

 

به چشم کم منگر نقطة سویدا را

(صائب، 1386: 286/9)

4-2-6. کاغذ

خوشنویسان به نوع و کیفیت کاغذ بسیار اهمیت داده در طرز استفاده از آن دقت زیادی می­کرده­اند (ر.ک؛ شیرچی، 1393). در بیت زیر، امر دست­نیافتنی از طریق مجانست خاک، سرمه و توتیا، پای و دست و [چشم] به مضمون تازه­ای تبدیل شده است. میان سرمه و توتیا و خاک مجانست، میان سرمه و خط مشابهت رنگ و میان خاک و کاغذ پیوند مضمونی وجود دارد.

خاک پای بلندآستان قهرمان غزل، مانند کاغذی است که توتیا با سرمه خطوط زیادی بر آن کشیده باشد. در این تعبیر، مؤثرترین عامل ادبی مضمون­ساز، صنعت تشخیص است.

دیگر به خاک پای تو دست که می­رسد؟

 

صد سرمه خط به کاغذ این توتیا گذاشت

(صائب، 1386: 1036/4)

4-2-7. لوح

صفحه­ای را که مانند کاغذ، پوست، سنگ یا هر چیز دیگری قابل نوشتن باشد، لوح می­خوانند. در بیت زیر جهان امکان به لوحی تشبیه شده که بسیار کم­پهنا است و نمی­تواند جوهر شعر صائب را بنمایاند. «جوهر» در زیِّ ایهام، معنای مادة خط و اصالت و هنر را دربر دارد. مجاورت جوهر و لوح و خامه برای نمایش جولان­های شاعرانه رنگ هنری داده است. صائب در تصویر کردن تنگی عرصة بیان از حسن تعلیل یاری جسته است. لوح و خامه نیز با آرایة تشخیص بر زیبایی مضمون افزوده است. عامل دیگر مضمون­ساز، سببیت تنگ­میدانی برای هنرنمایی شاعر است. جوهر و فولاد هم­جنس­اند. میان لوح (ابزار خط) و جهان (هستی) پیوند برقرار شده است.

لوح امکان تنگ میدان است، ورنه می نمود

 

جوهر خود را زبان خامة فولاد ما

(صائب، 1386: 244/4)

4-2-8. مسطَر

«مسطر، صفحه­ای از جنس مقوا که روی آن به جای سطرها، نخ­های ابریشمی چسبانده­اند و کاتب آن را زیر ورق گذاشته و روی سطرها که همان نقش ریسمان است دست می­کشد تا جای آن نخ بر کاغذ بماند و به این وسیله، کرسی افقی و عمودی صفحه آشکار می­شود و به راحتی می­توان بر آن نوشت» (قلیچ­خانی، 1388). در بیت زیر، منظور از مسطر زدن صفحة پهلو به وسیلة بوریا، روی حصیر خوابیدن برای ریاضت کشیدن است که به دلیل زبری حصیر، شکل تار و پود آن بر پهلوی فرد نقش می­بندد. دبستان ریاضت و صفحۀ پهلو اضافة تشبیهی­اند. عامل مضمون­ساز، مشارکت ریاضت و بوریا در بیرون آوردن شاعر از بطالت است. مسطر، صفحه و دبستان مجاورند و صنعت تشخیص در مسطرزدن بوریا، عامل ادبی؛ پیام، سختی حصیرنشینی است.

در دبستان ریاضت فرد باطل نیستیم

 

صفحة پهلوی ما را بوریا مسطر زده است

(صائب، 1386: 716/3)

4-2-9. نی و نیستان

در خوشنویسی از نی، قلم­های خطاطی تهیه می­شود. در بیت زیر، صائب با نوعی اغراق و تعلیل ادبی، خود را از دیگر شاعران برتر قلمداد می­کند و دلیل این امر را شکّرستان بودن نی قلمش می­داند. شکرین بودن کلک سبب دلبری است و نی، سخن و کلک مجاورت دارند. کلک و نی از یک جنس­اند. میان نی و سخنور پیوند وجود دارد.

چگونه دل نبری از سخنوران صائب

 

که هست در نی کلک تو شکّرستان­ها

(صائب، 1386: 497/15)

در بیت زیر، صائب، تأثر زیاد سبک­مغزان از سخن ناچیز را با نالة نیستان هنگام نسیم اندک، همسان دانسته است. او با این اصطلاح خوشنویسی، موضوع هیجان بی­جا را به وسیلة تمثیل (مصراع دوم) و تشبیه و تشخیص به مضمون­ زیبا تبدیل کرده است. سر و مغز مجاور همند و همسانی عمل نیستان و سبکساران، مشارکت را عامل شکل­گیری مضمون قرار می­دهد.

سبکساران به شور آیند از هرحرف بی مغزی

 

به فریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را

(صائب، 1386: 241/5)

4-2-10. ورق

خوشنویسان اعمال خاصی روی ورق­های خط انجام می­دهند که مهره کشیدن، ابر و باد ایجاد کردن و آهار دادن از جملة آن­ها است. در بیت زیر، صائب اوراق دل را مقارن کتاب و ریخته شدن دندان را برابر گسستن ­شیرازة کتاب قرار می­دهد و در یک تصویر بدیع، پیری و ریختن دندان­ها را به منزلة گسستن شیرازة کتاب زندگی و بر باد رفتن ورق­های آن می­داند (تمثیل). مطابق موضوع و پیام، ریزش دندان باعث از هم پاشیدن اوراق دل و گسستن شیرازه، موجب برباد رفتن ورق­های کتاب می­شود. ریختن، پاشیدن و برباد رفتن، کنش­های همسان­اند. اوراق، شیرازه و کتاب، ملازم هم­اند. اوراق دل و دندان پیوند مضمونی یافته­اند.

ریخت تا دندان، ز هم پاشید اوراق دلم

 

می­رود بر باد بی شیرازه گردد چون کتاب

(صائب، 1386: 514/8)

4-3- فنون و اصول خوشنویسی

4-3-1. بیاض و سواد

بیاض و سواد از اصول 12­گانة خوشنویسی هستند. «تناسب و رابطة میان سفیدی باقیماندة کاغذ با سیاهی مرکّب در ابعاد گوناگون دارای اهمیت است» (قلیچ­خانی، 1388). صائب در بیت زیر با این واژه­ها برای قامت شامخ استاد مضمونی تازه می­پوشاند. بیاض و سواد، استعاره از خط و قواعدآن است. این شگردها همراه حسن تعلیل، عامل ادبی مضمون­سازند. استاد، سواد، بیاض و پدر، رابطة ملازمت، تضاد، تجاور و مشارکت دارند.

ترجیح می دهد به پدر اوستاد را

 

هرکس شناخته است بیاض و سواد را

(صائب، 1386: 205/3)

4-3-2. حرف

حروف در خوشنویسی به چند دسته از قبیل حروف خرد، مانند «د» و «ر»؛ دایره­ای مانند «ن» و «س» و نیم مدّ مانند «ب» و «پ» تقسیم می­شود. هنرآموز با ترکیب مطابق قواعد خوشنویسی به حسن تشکیل حروف می­پردازد. حسن تشکیل حروف، خود چند قاعده دارد (رک؛ شیرچی، 1393). در بیت زیر «حرف» با سخن و زبان رابطة مجاورت و زبان با دل تقابل دارد. مشارکت زبان و دل شاعر در کنش «تحسین» مضمون را شکل می­دهد و دلپسندی، میان آن دو پیوند مضمونی برقرار می­سازد. موضوع بیت، مشکل­پسندی گوینده است. این دیرپسند، تنها سخنی را می­ستاید که دلش بر آن گواهی دهد. دل و زبان صنعت تشخیص دارند.

دل مشکل­پسند من به گرد آن سخن گردد

 

که دل پیش از زبان آماده گردد حرف تحسین را

(صائب، 1386: 290/8)

4-3-3. سرخط

سرخط؛ یعنی «خطی که استاد خطّاط برای شاگردان بنویسد تا از روی آن مشق کنند» (قلیچ­خانی، 1388). صائب با اصطلاح «سرخط» برای اندوه بی­نهایت مضمون می­سازد. شاعر قامت کشیدة همانند الف را سرمشق برای آه کشیدن می­بیند. علم صبح قیامت و الف قامت اضافة تشبیهی است. عامل ادبی مضمون، مشابهت الف و آه و حسن تعلیل؛ پیام مضمون، بلندی است. به سبب سرخط قرار دادن الف قامت، آه شاعر در قیامت بلند است که با مجانست قیامت و قامت، مشارکت دل با زبان و تجاور الف با سرخط، مضمون­سازی را تقویت کرده­اند.

آه من چون علم صبح قیامت نشود؟

 

چو بردارم قلم، خط غبار از کلک من ریزد

(صائب، 1386: 394/2)

4-3-4. سرمشق

«سرمشق» از سوی استاد ارائه می­شود و مشق توسط هنرجو اجرا می­شود. صائب در بیت زیر، خط موهای مشکین چهرة یار را همانند سرمشق جنونی شگفت­انگیز و طاق ابرو را به سان محرابی برای نیایش تصور می­کند. سرمشق جنون، صفت خط چهره و طاق ابرو اضافة تشبیهی است. تشبیه از نوع گسترده و وجه شبه تماشایی بودن محراب و طاق ابرو است. خط و سرمشق، جنون و خوشی، تجاور دارند و سرمشق شدن خط چهره، سبب زیبایی خط است.

خط مشکین تو سرمشق جنون عجبی است

 

طاق ابروی تو محراب تماشای خوشی است

(صائب، 1386: 676/8)

 

4-3-5. شأن

از اصول 12گانه خطاطی و «آخرین درجه و صفتی است که در خط پیدا می­شود، شأن است. از این رو، خوشنویس هیچ­گاه از تماشا و لذت بردن از اثر خویش سیر نمی­شود» (قلیچ­خانی، 1388). «حُسن» نیز از اصطلاحات اصول خوشنویسی است. شأن ایهام تناسب دارد. در بیت به معنی مقام است و با «حسن» تناسب می­یابد. «زبان» به زبانة شعله ایهام دارد. مصراع دوم نیز تمثیل است. حسن + شأن + بالادست + شعله، دست + زبان و روز + دم، رابطه تجاور دارند. میان حسن و شعله و شأن و زبان، رابطه لفّ و نشر وجود دارد و بر این اساس، هم حسن و هم شأن مضمون­ساز هستند. در صورتی که «شأن» عنصر مضمون­ساز باشد، مشابهت آن دو در مرتبه و درجه است.

حسن بالا دست را هر روز شأن دیگر است

 

شعلة جانسوز را هر دم زبان دیگر است

(صائب، 1386: 698/1)

4-3-6. شقّ

«شقّ، شکاف دادن میانة نوک قلم یا اصطلاحاً فاق زدن است» (قلیچ­خانی، 1388). طبق مضمون بیت زیر، اگر دل مانند قلم «شقّ» نیابد، نمی­تواند زلف سخن را بیاراید و نامحرم است. بنابراین، میان زلف و نامحرم مقارنه وجود دارد و نداشتن چاک در دل سبب (سببیت) نامحرمی با قلم است. قلم با شقّ رابطة ملازمت دارد. تشبیه سخن به زلف (اضافة تشبیهی) و دل به قلم (در چاکی)؛ تناسب چاک، دل، شقّ و قلم؛ عوامل ادبی بیت هستند.

چاک‌کن صائب دل خود راکه در زلف سخن

 

هرکه دردل شق ندارد چون قلم، نامحرم است

(صائب، 1386: 759/11)

4-3-7. صفا

صفا از اصول 12گانة خط است و «حالتی است در خط که طبع را مسرور و مروح می­سازد و چشم را نورانی می­نماید و بی­تصفیة قلب تحصیل آن نتوان کرد، چنانکه سلطان­علی مشهدی در صراط السطور گفته است: داند آن کس که آشنای دل است/ که صفای خط از صفای دل است» (شیرچی، 1393). صائب همواره خط صورت را عامل زیبایی دانسته است. در بیت زیر میان دو معنای حقیقی و اصطلاحی «صفا» و دو معنای حقیقی و اصطلاحی «خط» همچنین خط و نسیم، عارض و شمع، تقارن دارند. طور و نور و شمع، خط و صفا، خط و عارض، نور و صفا، دارای رابطه مجاورت­اند. «خط» در خوشنویسی و در عارض، «صفا» می­آفریند. خط صفای چهره را زایل نمی­سازد، چنانکه نسیم نمی­تواند نور «طور» را خاموش کند. شگرد ادبی، تمثیل، ایهام و تعلیل است و میان نسیم و خط، پیوند مضمونی دیده می­شود.

خط نسازد بی صفا آن عارض پر نور را

 

از نسیم صبح پروا نیست شمع طور را

(صائب، 1386: 225/1)

4-3-8. مدّ

مدّ، خطی است که روی الف می­نویسند. مدّ در خوشنویسی، شکل نوشتن برخی از حروف در اندازة بلند و در راستای افقی سطر است. در خط نستعلیق، کشیده­ها اصلی­ترین جزء سطر هستند. انتخاب کشیده­های مناسب و هماهنگی آن­ها با هم و به خصوص در چلیپا از اصول مهم و ضروری زیبایی­نویسی است. صائب با این موتیف مضمون­های زیبایی ­آفریده است. مثلاً در بیت زیر می­گوید اگر مدّ بسم­الله نبود، خط شیرازة هیچ دیوانی پایدار نمی­ماند (سببیت). او مدّ بسم­الله را به تاجی تشبیه کرده که اول عنوان­ها با آن زینت می­یابد و نام خداوند موجب ماندگاری نوشته­ها می­شود. معنای ایهامی مدّ به معنی کشیدن در شکل مدّ و دوام دیوان از تصاویر ادبی بیت است. مابین مدّ و خط، عنوان و شیرازه و دیوان، تجاور؛ میان بسم­الله و قیامت، تقابل
وجود دارد.

اگر نه مدّ بسم الله بودی تاج عنوان­ها

 

نگشتی تا قیامت نوخط شیرازه دیوان­ها

(صائب، 1386: 1/1)

4-3-9. مسلسل

عبارت است از «خطی که در نوشتن حروف و کلمات یک سطر آن تا به آخر، قلم از روی کاغذ برداشته نشود و در نتیجه کلمات به هم متصل باشند» (قلیچ­خانی، 1388). در بیت زیر، سلسلة زلف و خط مسلسل، مشابهت؛ شب و افسانه، افسانه و حرف، مجاورت دارند. تشبیه زلف دراز و مجعّد به خط پیوسته و تشخیص در زنده بودن شب، عامل ادبی مضمون است.

حرف آن سلسلة زلف، مسلسل بادا!

 

که شب هستی ما زنده به افسانه اوست

(صائب، 1386: 906/9)

4-3-10. نسبت

نسبت (رک؛ فضائلی، 1393) و تناسب میان حروف و کلمات «از قواعد خوشنویسی است و به اعتباری می­تواند دربرگیرندة تمامی اصول و قواعد خوشنویسی باشد. به این معنی که نسبت و هماهنگی دیگر قواعد نیزبه وسیلة تناسب میان آن­ها سنجیده شود» (قلیچ­خانی، 1388). در اصطلاح خوشنویسی، «نسبت» با «خط» رابطة ایهامی دارد. تشبیه تفضیل مصراع نخست و کنایۀ مصراع دوم، همراه ایهام، عوامل ادبی مضمون­ساز بیت زیر هستند. صائب از «نسبت» خط با صفحة سادة چهره، مضمونی جذاب ساخته است تا نخست از تضاد پیچش (حلقه) موی با سادگی

روی، خط با صفحة سادة چهره و سیاهی خط با سفیدی روی برای برجسته کردن زیبایی بهره ببرد. دیگر اینکه از مجاورت نسبت، خط، مشکین، روی، موی و آتش، نعل و بی­قراری، برای هنرنمایی زبانی یاری جوید.

چه نسبت خط­مشکین را به روی ساده خوبان؟

 

درآتش دارد از هر حلقه نعلی بی­قرار خط

(صائب، 1386: 2473/9)

4-3-11. نقطه

در خوشنویسی فاصلة کلیة حروف و کلمات از همدیگر و در خط چلیپا فاصلة خطوط کرسی با نقطه سنجیده می­شود «و آن عبارت است از اثر زبانة قلم بر صفحة کاغذ که یک مربع کامل را تشکیل می­دهد» (شیرچی، 1393). در بیت زیر نقطه با خط تناسب دارد. کوشش صائب در التزام نقطه و خط، مضمون نوی را پدید آورده است. در این بیت­ سنت ادبی دربارة نسبت خال و نقطه، پرگار خوشی یافته است. خال، نقطه، خط و پرگار، رابطة مجاورت دارند و پرگار، موجب نشاط نقطه شده است. حسن تعلیل، تشخیص (نشاط نقطه) و مراعات نظیر، عوامل ادبی­اند.

از خط یکی هزار شد آن خال عنبرین

 

دور نشاط نقطه به پرگار بسته است

(صائب، 1386: 750/5)

4-4- ژانرهای مهم خوشنویسی

 4-4-1. چلیپا

چلیپا در لغت به معنی خط منحنی و کج است. «در چلیپانویسی خطوط کرسی به صورت مایل نوشته می­شوند و در پایان هر مصراع حروف و کلمات تمایل شوق­آمیزی را برای بالانشینی از خود نشان می­دهند. چلیپا در اصطلاح خوشنویسی نوشتن مورب دو بیت است» (شیرچی، 1393). در این ژانر معمولاً دو بیت (گاهی بیشتر) نوشته می­شود و اندازه و فاصلة خطوط کرسی، بستگی به پهنای قلم رعایت می­شود. صائب در اشعار خود از این اصطلاح بیشتر به معنی زلف پریشان و یا در معنای ایهامی و عرفانی بهره برده است. او برتری یکرنگی و راستی را بر کجی و درهمی، در مضمون هنری تصویر کرده است. در بیت زیر، منظور از خط مشکین، خط زیبای خوشنویسی است. چلیپا، ایهام تناسب دارد. در بیت به معنی انحنای زلف است و در معنای حقیقی با خط مشکین تناسب دارد. مصراع دوم تمثیل است. در این بیت مشابهت زلف و چلیپا؛ تقابل خط مشکین و زلف چلیپا، عوامل شکل­گیری مضمون­اند.

پیش چشم ما که منظورست حسن عاقبت

 

خط مشکین صائب از زلف چلیپا بهترست

(صائب، 1386: 615/11)

4-4-2. دفتر

در این ژانر، چند مصرع شعر و یا مطلبی نسبتاً کوتاه را در سطرهای زیر هم می­نویسند. در بیت زیر صائب برای مضمون­سازی، موی میان را به مصرع تشبیه کرده که وجه شبه در آن، پیچیدگی است. در واژة «پیچیده» آرایة استخدام نیز وجود دارد. در ارتباط با موی، معنی پیچ و تاب داشتن و در ارتباط با مصراع، معنی دشوار بودن را تداعی می­کند. حرف «م» افزون بر واج­آرایی در کلمات موشکاف، مصرع، موی، میان و ما با پیچش موی رابطة تصویری دارد. میان کتاب، دفتر و مصرع، و موشکاف و موی، مجاورت و میان کتاب و دفتر با موی تقارن دیده می­شود.

موشکافان را کتاب و دفتری در کار نیست

 

مصرع پیچیدة موی میان ما را بس است

(صائب، 1386: 597/2)

4-4-3. سطرنویسی

سطرنویسی و دو سطرنویسی، یکی از قالب­های خوشنویسی است. «یک مصراع شعر یا یک جملة کوتاه در خوشنویسی را سطر گویند» (شیرچی، 1393). در بیت زیر، سخن شاعر دود دل معرفی شده که از سوز درونش برمی­خیزد و «سرخی»، باب آتش (فصل آتش) دیوان اوست و سطرهای سیاه، دود آن است. در این بیت، مشابهت سطر و دود، سرخی و آتش، آتشین جان و سمندر؛ مجاورت دیوان، سطر، باب و سرخ، آتش، دود؛ تقابل دیوان و سمندر؛ ملازمت آتش و دود عوامل شکل­گیری مضمون­اند­. صنعت تشبیه و تقسیم، عوامل ادبی­اند.

آتشین جان چون سمندر شو که دیوان مرا

 

سطرها دود دل است و سرخی باب آتش است

(صائب، 1386: 549/13)

4-4-4. نامه

در مکاتبات دیوانی، بسته به نوع نامه (رقعه، منشور، حکم و...) غالباً از خطوط تعلیق، ریحان، دیوانی، رقاع، توقیع بود. در بیت زیر، مجاورت عنوان، مضمون و نامه؛ تقارن ره و روشن، عنوان و سیمای دربان، مضمون و خلق، نامه و صاحب­خانه، عامل شکل­گیری مضمون­اند. تمثیل و تناسب اصطلاحات نامه، خلق و سیما و خانه و دربان، عوامل ادبی مضمون­سازی هستند. نامه و صاحب­خانه پیوند مضمونی یافته­اند.

می­توان ره بردن از عنوان به مضمون نامه را

 

خُلق صاحب خانه از سیمای دربان روشن است

(صائب، 1386: 709/8)

بحث و نتیجه­گیری

بررسی عوامل مضمون­ساز در شعر صائب با اصطلاحات خوشنویسی، یکی از اهداف تحقیق حاضر بود. در این پژوهش،عناصری شناسایی شد که صائب برای آفریدن مضمون، نقش هنری آن­ها را برجسته کرده است. این عناصر، عوامل اصلی مضمون­سازند که شاعر آن­ها را از نام خط­های مختلف، ابزار، ژانرها، اصطلاحات اصول و قواعد خوشنویسی برگزیده است.

تحقیق روش صائب در مضمون­سازی -با اصطلاحات خوشنویسی- هدف دیگر این جست‌وجو بود که بررسی حاضر نشان می­دهد شگردهای زبانی مجاورت، مشابهت، سببیّت، تقارن، ملازمت، مشارکت، تضاد، مجانست، تقابل و قرارداد ادبی با یاری فنون بلاغی تمثیل و حسن تعلیل، تشبیه، استعاره، تناسب، تشخیص، استخدام، ایهام، لف و نشر، تشبیه گسترده، تشبیه تفضیل، تلمیح، اغراق، التزام و تقسیم، روش صائب برای مضمون­سازی در قلمرو اصطلاحات خوشنویسی است.

در بررسی جلد اول دیوان صائب، 31 اصطلاح خوشنویسی مضمون­ساز به­دست آمد. از این اصطلاحات، خط با خط سبز، خط مشکین، سرنوشت، سواد، نسیم، سلسله زلف، زلف خوشبو و غبار کلام، قلم و دل، نسبت و خط، رابطة مضمونی یافته­ است. خط سبز با موی، خط مشکین با زلف چلیپا نیز همین رابطه را پیدا کرده­اند. در میان عناصر (جدول (1))، «حرف» (ردیف 20) موجب پیوند دو عنصر غیر از اصطلاح خط شده است.

عوامل دخیل در مضمون­سازی در جدول (1) به ترتیب ابیاتی که ارائه شده است، نشان داده می­شود.

 

 

جدول 1. عناصر مضمون­ساز

2

3

4

5

6

7

عامل مضمون‌ساز

عامل مضمون شده

(پیام)

عامل شکل‌گیری مضمون

عناصر مضمون­بند

شگرد یا عامل ادبی

طرفین پیوند مضمونی

خط

منع از شانه زدن

مجاورت

سبز + رویش خط، اصلاح + شانه + خط موی، استاد + خ ط

تمثیل و استدلال ادبی (حسن تعلیل)

خط استاد، خط سبز

مشابهت

خط سبز = [گیاه]

تضاد

اصلاح ≠ زیبا

خط

"

مجاورت

سیاه + خط مشکین، قلم + خط، خط مشکین + شانه، خط + استاد

تمثیل، استدلال ادبی (حسن تعلیل)، تشبیه

خط استاد، خط مشکین

مشابهت

خط مشکین = خط استاد

تضاد

آرایش ≠ زیبا، اصلاح≠ خط استاد

خط ریحان

برتری خط سبز(چهره)

مشابهت

خط ریحان = خط سبز = [گیاه]، چهره گل = بناگوش

تشبیه، تناسب ، تشخیص،

خط سبز، موی

مجانست

گل ≡ ریحان ≡ سبز (در خوشبویی)

خط شکسته

سواداندوزی

مجاورت

سواد + سیاهی، سواد + دانش

استخدام،

حسن تعلیل

خط شکسته، سواد

تضاد

درست≠ شکسته

خط غبار

غبارآلودگی

مجاورت

غبار + غم، غبار + ریزی

تشبیه،

حسن تعلیل

خط غبار و غبار کلام

مشابهت

خط غبار = کلام غبارآلود

گلزار

دوری از گلزار

مجاورت

وقت خط + بهار، خط + یار، پهلو + پشت

لف و نشر، ایهام

گلزار، یار

تقارن

یار = گلزار

ملازمت

وقت خط// بهاران، پهلو تهی کردن// پشت کردن

تخته مشق

نظر (تفکر) در ساده‌رویان

مجاورت

نقش + معنی

تناسب، تشبیه گسترده،

تخته مشق، رخساره

مشارکت

تختة مشق ‒ رخساره

تضاد

نقش≠ ساده

 

ادامه جدول 1.

2

3

4

5

6

7

جوهر

افزایش ادراک

مجاورت

رگ + جان + ادراک

تعلیل، تشبیه، تناسب

جوهر، پیچ و تاب خط

سببیت

جوهر← خوانایی

ملازمت

پیچ و تاب// خط// رگ

دوات

دل معنی در دل

مجاورت

چاه + [تاریکی]

تلمیح، تعلیل، تشبیه

دوات، چاه

تقارن

دوات ǁ چاهǁ [دل]

ملازمت

دوات// تیرگی// چاه

قلم

آزار دیدن

مجاورت

رقم + قلم، چاک + زخم، زبان + گریبان

تشبیه، تشخیص،

حسن تعلیل

قلم، اهل رقم

مشابهت

زخم زبان = چاک گریبان قلم

کتاب

اهمیت نقطه

مجاورت

نقطه + حرف + کتاب

حسن تعلیل

نقطه، سویدا (دل)

ملازمت

حرف// نقطه

کاغذ

گرانقدری

مجاورت

دست + پای

تشخیص، تناسب

خاک، کاغذ

ملازمت

خط// کاغذ

مجانست

خاک ≡ سرمه ≡ توتیا

لوح

عدم امکان هنرنمایی

مجاورت

لوح + جوهر + خامه

تشخیص، تعلیل، ایهام

لوح، جهان امکان

سببیت

تنگی لوح امکان← جوهرنمایی

مجانست

فولاد ≡ جوهر

مسطر

حصیرنشینی

مجاورت

دبستان + صفحه + مسطر

تشبیه، تشخیص، تناسب

مسطر، ریاضت

مشارکت

ریاضت ᴒ بوریا

نی

شیرین­بیانی قلم

مجاورت

نی + سخن + کلک

اغراق، تعلیل

نی، سخنور

سببیت

شکرین بودن کلک← دلبری

مجانست

نی ≡ شکر

نیستان

ورق

تأثر

جدایی ورق

مجاورت

سر (در سبکسار) + مغز

تمثیل، تشبیه، تشخیص

تمثیل، استعاره و تناسب

نیستان، سبکساران

دندان، اوراق دل

مشارکت

نیستان ᴒ سبکساران، نسیم ᴒ حرف

مجاورت

ریختن + پاشیدن + برباد رفتن

 

ادامه جدول 1.

2

3

4

5

6

7

لوح

عدم امکان هنرنمایی

مشابهت

ریزش دندان = ریزش اوراق دل

تشخیص، تعلیل، ایهام

لوح، جهان امکان

سببیت

باد← پاشیدن

ملازمت

اوراق// شیرازه// کتاب

بیاض و سواد

ارزش دانش

مجاورت

بیاض + سواد

تعلیل، تناسب

استاد، بیاض و سواد

ملازمت

استاد// سواد

نی

حرف

شیرین­بیانی قلم

دلپسندی

مشارکت

پدر ᴒ استاد

اغراق، تعلیل

تشخیص، تناسب

نی، سخنور

دل، زبان

تضاد

سواد≠ بیاض

مجاورت

زبان + حرف + سخن

سرخط

بلندی قامت

مجاورت

الف + سرخط

تشبیه، حسن تعلیل

سرخط، قامت

مشابهت

آه = الف

سببیّت

آه← علَم (در بلندی)

مشارکت

دل ᴒ زبان

مجانست

قیامت≡ قامت

سر مشق

تماشایی بودن

مجاورت

خط + سرمشق

جنون + خوشی

تشبیه گسترده

سرمشق، خط چهره

سببیت

خط مشکین← سرمشق

تقارن

خط مشکین ǁ طاق ابرو،
سرمشق ǁ محراب

شأن

فزایندگی

مجاورت

حسن + شأن + بالادست + شعله، دست + زبان، روز + دم

تمثیل، ایهام تناسب، لفّ و نشر

شأن، زبان

مشابهت

شأن = زبان، حسن = شعله

شقّ

چاک دلی

ملازمت

شق// قلم

تشبیه، تناسب

دل، قلم

مشابهت

چاک دل = شق قلم

تقارن

زلف ǁ نامحرم

سببیت

چاک← نامحرم

صفا

بی­تاثیری

مجاورت

طور + نور + شمع، خط + صفا، خط + عارض، نور + صفا

تمثیل، ایهام، تعلیل

نسیم، خط

تقارن

خط ǁ نسیم، عارضǁ شمع، خطǁ نسیم صبح

                     

 

ادامه جدول 1.

2

3

4

5

6

7

 

مدّ

کامل شدن

مجاورت

مد + خط ، عنوان + دیوان + شیرازه

ایهام، تشبیه، تناسب

مدّ بسم­الله، دیوان

 

سببیّت

مدّ← دیوان

 

تقابل

بسم الله/ قیامت

 

مسلسل

زنده بودن

مجاورت

شب + افسانه، افسانه + حرف

تشخیص، تشبیه

خط مسلسل، حرف

 

مشابهت

سلسله زلف = خط مسلسل

 

سببیت

تسلسل← زندگی

 

نسبت

برتری

مجاورت

نسبت + خط + مشکین + روی + موی

تشبیه تفضیل،

ایهام، کنایه

نسبت، خط

تضاد

پیچش (حلقه) ≠ سادگی، سیاهی (مشکینی) خط ≠ سفیدی روی

نقطه

افزونی زیبایی

مجاورت

خال + نقطه + خط + پرگار

تعلیل، التزام

نقطه، خال

سببیت

پرگار← نشاط نقطه

قرارداد ادبی

خال * نقطه

چلیپا

برتری خط مشکین

مشابهت

زلف = چلیپا

تمثیل، ایهام

خط مشکین، زلف چلیپا

تقابل

خط مشکین/ زلف چلیپا

دفتر

پیچیدگی

مجاورت

کتاب + دفتر + مصرع و موشکاف

تشبیه، استخدام

دفتر، موی

تقارن

کتاب و دفتر ǁ موی

سطر

برخاسته از دل

مجاورت

دیوان + سطر + باب ، سرخ + آتش + دود

تشبیه، تقسیم

دیوان شعر، آتش

مشابهت

سطر =دود، سرخی = آتش، آتشین جان = سمندر

تقارن

دیوان ǁ سمندر

ملازمت

آتش// دود

نامه

شناخت درون

مجاورت

نامه + عنوان + مضمون

تمثیل، تناسب

نامه، صاحب­خانه

تقارن

ره ǁ روشن، عنوانǁ سیمای دربان، مضمون ǁ خلق، نامه ǁ صاحب­خانه

                         

مطابق جدول (1)، مجاورت عناصر و مفاهیم، در شکل­گیری مضمون­ها بیشترین سهم را دارد. این برداشت از شمار کارکرد آن‌ها در شواهد این مقاله بر می­آید که در آن‌ها مجاورت (30 بار)، مشابهت (12بار)، سببیّت (10بار)، ملازمت (9 بار)، تقارن (8 بار)، مشارکت (7 بار)، تضاد (6 بار)، مجانست (5 بار)، تقابل (3 بار) و قرارداد ادبی (1بار)، تکرار شده­اند.

اغلب مضامین ساخته شده، به سه مقوله معنایی: شادی، غم و کنش­های غیرعاطفی خاص، اختصاص دارند. بسامد دو مقولة عاطفی نشان می­دهد که نقش زیادی در مضمون­سازی دارند:

الف- زیبایی، برتری خط سبز (چهره)، دلنشینی، زندگی، دلبری، دل­انگیختگی، دلپسندی، تماشایی بودن، فزایندگی، خودبسندگی، برتری (روی ساده)، نیکی (انسجام) و چاک دلی.

ب- بیگانگی، پریشانی، غبارآلودگی، سختی دوری، ناممکنی هنرنمایی، ریاضت­خانه، آزار دیدن، جدا شدن ورق دل، بلندی آه، تأثر، ناممکنی عیب­پوشی، کامل نشدن، پیچیدگی، تیرگی و سیاهی.

پ- سواد، تفکر، افزایش ادراک، معنارسانی، ترجیح، شناخت درونو اهمیت نقطه.

مضامین دل­انگیز با اصطلاحات خوشنویسی در اشعار صائب، نشان می­دهد که مضمون­سازی در شعر او با اصطلاحات خوشنویسی، دور خطِ چهره جولان می­زند. نقش و حضور رنگ (سبز، سرخ، سیاهی، تاریکی، روش و سفیدی)، بوی (ریحان، گل، غبار و بهار)، زیبایی( خط، چهره و خال)، بلندی (قامت، آه، هنر، فریاد و شور و شعله)، پیچیدگی (خط، موی، معنا و سلسله)، شکستگی (خط، سرنوشت، آینه و ماه)، پاکی (گل و دامن)، سختی (ریاضت، دوری از گلزار و بهار و یار)، پریشانی، گرانی (خاک پا، سرمه و توتیا)، ریزش برگ (دندان و دل)، زخم (قلم و دل) و طراوت و زندگی­بخشی (خضر و کلک)، صفت­هایی هستند که مضمون­های صائب را پویا کرده­اند و حالات عاطفی در سایة غم و روشنایی شادی، معنای اصطلاحات خوشنویسی شعر او را پربار ساخته­اند.

 مطالعة حاضر تأیید می­کند که تحلیل عناصر ابیات، بسیاری از عواملی مضمون­پردازی را کشف می­کند و رابطة مضمون و موضوع را –که گاهی مبهم یا ناشناخته است– بازسازی می‌کند.

ر



[1]- Method

حسن­پورآلاشتی، حسین. (1384). معنی بیگانه در شعر صائب تبریزی، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی تبریز، 196، 84 -69.
خرمشاهی، بهاءالدین. (1367). حافظ­نامه. بخش اول. چ 2. تهران: مروارید.
دریاگشت، محمدرسول.(1371)، صائب و سبک هندی در گستره تحقیقات ادبی. چ 1. تهران: نشر قطره.
شمیسا، سیروس. (1376). سبک‌شناسی شعر. چ 3. تهران: انتشارات فردوس.
شیرچی، اسرافیل و کیانی، حمید. (1393). خوشنویسی؛ گذری برتاریخچه و قواعد خط. چ 1. تهران: اداره کل فرهنگی شهرداری تهران.
صائب تبریزی، محمدعلی. (1370). دیوان صائب تبریزی. به کوشش محمد قهرمان. ج  1. چ 2. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
___________________ . (1386). دیوان صائب تبریزی. به اهتمام جهانگیر منصور. ج 1. چ 5. تهران: نگاه.
طاهری، پروانه. (1387). زندگی شاعران و نویسندگان ایران زمین. چ 3. تهران: محراب دانش.
علی­شاهرودی، فروغ. (1388). پیدایش و تحول خط در ایران . چ 1. تهران: رسانش.
فتوحی، محمود. (1385). نقد ادبی در سبک‌ هندی. چ 1. تهران: نشر سخن.
فضائلی، حبیب الله. (1387). تعلیم خط. چ 10. تهران: انتشارات سروش.
قلیچ خانی، حمیدرضا. (1388). فرهنگ واژگان واصطلاحات خوشنویسی وهنرهای وابسته. چ 2. تهران: روزنه.
وحیدیان کامیار، تقی. (1385). مضمون­آفرینی و نکته پردازی در غزل (از قرن 9 به بعد)، شعر، 46، 47 -45.