تحول مفهوم وطن در ادب معاصر تاجیک: از معارف‏ پروری تا استقلال و خودآگاهی ملی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران

چکیده

همزمان با تحولات سیاسی رخ داده در جغرافیای سیاسی منطقۀ ماوراءالنهر و تبدیل آن به آسیای مرکزی و سپس تشکیل جمهوری‏های پنج‏گانۀ شورایی، مفهوم وطن نیز در ادب معاصر تاجیک تحولات مهمی را از سر گذرانده است. مسألۀ اصلی این پژوهش، بررسی تحول مفهوم وطن در ادب معاصر تاجیک از دورۀ معارف‏پروری (1905-1870 م) تا استقلال و خودآگاهی ملی (1991م) در بستر دوره‏بندی ادب معاصر تاجیک است. مفهوم وطن در این دورۀ 145 ساله چه تحولاتی را از سر گذرانده و این تحولات چه نمودی در ادب معاصر تاجیک داشته است؟ نگارنده در این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و با تکیه ‏بر دوره‏بندی ادبی، ذیل نظریۀ تاریخ ادبیات، این موضوع را با هدف تحلیل تحولات این مفهوم و پیوند آن با جهان فارسی‏زبان و ایران بررسی کرده است. براساس نتایج تحقیق، تحولات سیاسی شکل ‏گرفته در این دوره به‏طور مستقیم بر تحول مفهوم وطن تأثیر گذاشته، نخست آن را از مذهب جدا، سپس در قاب شهر بخارا متجلی کرده است. وطن در دورۀ شوراها، بار ایدئولوژیکی به خود گرفته و به جهان ‏وطنی سوسیالیستی چسبیده است تا اینکه در دورۀ استقلال با دوری از این مفهوم به تاریخ و فرهنگ مشترک با آریایی‏تباران پیوند خورده است. نتایج تحقیق گام مؤثری در تحلیل جریان‏های ادبی و فکری فارسی‏زبانان منطقه دارد و برای سیاست‌گذاران فرهنگی ایران در منطقه نیز مفید است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The Evolution of Homeland’s Concept in Tajik Contemporary Literature: From Acquaintance to Independence and National Self-consciousness

نویسنده [English]

  • Ebrahim Khodayar
Associate Professor of Persian Language and Literature at Tarbiat Modarres University, Tehran, Iran
چکیده [English]

Being simultaneous with the political changes in the political geography of the Transoxanien region and turning to the Central Asia and consequently to the five-council based republics, the concept of homeland in the Tajik contemporary literature has gone throng major changes. The main issue of this research is the study of the transformation of homeland’s concept in contemporary Tajik literature from the period of acquaintance (1905-1870) to independence and national self-consciousness (1991) in the context of periodization of this contemporary tradition. This concept has experienced what changes during the 145 literature? The writer has used a descriptive – analytical method based on Literary Periodization under the theory of literature history to analyze the changes of this concept and its relations with the Persian speaker’s world and Iran. Accordingly and during this period, the formation of political developments directly affected the concept of homeland, first isolated it from religion, and then incorporated it into the framework of the city of Bukhara. Thus, throughout the period of Soviet Union the concept of homeland has had the ideological load and been tied to the notion of socialist thought and cosmopolitanism. Furthermore, it has been linked to the concept of common culture and history with Aryans after the period of independence. The research results will pave the way to take an effective step to scrutinize the literary and intellectual currents of Persian speakers in the region and are also useful to cultural -regional policy makers.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Homeland
  • National self-consciousness
  • Literary periodization of Tajik Contemporary Literature
  • Tajikistan

نقش ورارودان باستان که در دورۀ اسلامی به ماوراءالنهر شهره شد در شکل‏دهی به زبان و ادب فارسی و هویت‏بخشی به آریایی‏تباران و فارسی‏زبانان جهان در ایران و حوزۀ تمدنی مشترک با آن بسیار برجسته است. این حوزۀ جغرافیایی که در ادبیات سیاسی جهان از اواخر نیمۀ نخست سدۀ نوزدهم میلادی در سال 1843م/1222ش ابتدا به نام آسیای مرکزی نامیده شد (احمدیان شالچی، 1378: 19) و سپس در سال 1924م/1303ش پژوهشگران روسیه آن را آسیای میانه نامیدند (بلنیسکی، 1371: مقدمۀ مترجم، 13-11). از نظر جغرافیایی هرچند تا سدۀ دهم هجری/ شانزدهم میلادی با ایران دارای یک سرنوشت سیاسی و فرهنگی بود از این تاریخ به بعد با تشکیل سلسلۀ صفویه در ایران و شبانیان در بخارا از منظر مذهبی و سیاسی سرنوشت مستقلی یافت. در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم روسیه بخش بزرگی از این منطقه را به اشغال خود درآورد و با از بین بردن خان‏نشین خوقند (1876)، دو خان‏نشین خوارزم (1873م) و بخارا (1868م) را نیز تحت قیمومیت خود درآورد. این وضعیت تا 1924م ادامه یافت تا اینکه با تقسیم‏بندی‏های نوین در منطقه، پنج جمهوری شورایی قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و قرقیزستان از دل ویرانه‎های خان‏نشین‏های سه‏گانه بیرون آمد (خدایار، 1393: 24-26). با تأسیس این جمهوری‏ها که با شکل‏گیری هویت‏های بومی قزاقی، قرقیزی، ترکمنی، ازبکی از یک سو و تغییر هویت فارسی به تاجیکی (تغییر نام زبان فارسی به تاجیکی و تغییر خط فارسی به لاتین و بعدتر سیریلیک) از سوی دیگر همراه بود، تحولات مهمی در منطقه رخ داد که مهم‏ترین نتیجۀ آن، جدایی سرنوشت هویتی منطقه از پیشینۀ خود بود؛ پیشینه‏ای که با ایران و تاریخ آن از اسطوره تا تاریخ پیوند تنگاتنگی داشت. همزمان با تحولات سیاسی ایجاد شده در منطقه، مفهوم وطن نیز در تاریخ معاصر تاجیکان از معارف‏پروری تا استقلال (1991-1870م) دچار تحول شد. این تحولات با سرنوشت زبان فارسی و فارسی‏زبانان منطقه نیز عجین شد.

با تشکیل پنج جمهوری شورایی، تاجیکان منطقه پس از نزدیک به هزار سال از انقراض سامانیان صاحب حکومت شدند (1924م). آن‏ها طی نزدیک به هفت دهه «وطن خرد» خود را در دل «وطن بزرگ» سوسیالیستی نگاه داشتند، اما هرچه به پایان عمر این اتحادیه نزدیک شدند به سرچشمه‏های تاریخی و فرهنگی خود نزدیک‏تر شدند تا اینکه با کسب استقلال (1991م)، وطن خرد را از سیطرۀ وطن بزرگ نجات دادند و آن را به اسطوره‏ها و تاریخ مشترک با دیگر فارسی‏زبانان جهان بازگرداندند.

1. بیان مسأله

آشنایی نخبگان منطقه با مفاهیم جدید تمدن و اندیشه‏های دولت- ملت و بعدتر فراگیر شدن این اندیشه‏ها در میان گروه‏های دیگر را باید محصول نخستین مواجهۀ نظامی خان‏نشین‏های سه‏گانۀ ماوراءالنهر با ارتش تزار در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی برابر دانست.ارتش تزار پس از آنکه در منطقۀ قفقاز جنوبی کار ایران را در جنگ­های 25 سالۀ موسوم به ایران و روس در دهۀ نخست و دوم سدۀ نوزدهم (1234–1218ق/ 1828–1803م) ساخت و طی دو معاهدۀ گلستان (1228ق/1813م) و ترکمنچای (1243ق/ 1828م) بخش­های وسیعی از ایران را جدا کرد (زرین‏کوب، 1380: 794-784) به فکر تسخیر ماوراءالنهر افتاد.

مسألۀ اصلی این پژوهش بررسی تحول مفهوم وطن در ادب معاصر تاجیک از دورۀ معارف‏پروری (1905- 1870م) تا استقلال و خودآگاهی ملی (1991م) در بستر دوره‏بندی ادب معاصر تاجیک است. مفهوم وطن در این دورۀ 145 ساله چه تحولاتی را از سر گذرانده و این تحولات چه نمودی در ادب معاصر تاجیک داشته است؟ فرض نویسنده بر این است که عطف توجه به مفهوم وطن در ادب معاصر تاجیک، نخستین بار در آثار احمد دانش بخارایی (1897-1827م)، بنیانگذار نهضت معارف‏پروری و روشنگری در حوزۀ خان‏نشین بخارا آغاز شد، اما به دلایل مختلف از جمله عقب‏ماندگی نظام دولتداری در خان‏نشین‏های ماوراءالنهر، موانع ایجاد شده از سوی حاکمیت تزار روسیه و نبودِ رسانۀ همگانی از جمله روزنامه و مجله، تلاش روشنفکران بخارا در گسترش این اندیشه را عقیم گذاشت. بنابراین، مفهوم وطن در معنی جدید آن در دورۀ معارف‏پروری بخارا، زمینۀ ظهور جدی نیافت و ما نیز در آثار این دوره -جز آثار منثور احمد دانش- نمی­توانیم شواهدی برای این منظور بیابیم.

وطن در دورۀ تجددگرایی (1917-1905م) نخست در آثار تجددگرایان بخارایی -در قاب بخارا- متجلی شد و به موضوع اصلی آثار نوشته شده در این دوره تبدیل شد. در دورۀ نخست شوراها (1953-1917م) وطن، مفهوم جغرافیایی کوچکی به خود گرفت که برای نخستین‌بار در تاریخ تاجیکان در قاب جمهوری سوسیالیستی تاجیکستان نمود یافت؛ مفهومی که برای بسیاری از آنان، پیشینه‏ای جز از سال 1924م نداشت. این مفهوم در کنار جهان‏وطنی شوروی، وطن بزرگ سوسیالیستی را برجسته می‏کرد که فقط در پوستۀ ظاهری خود می‏توانست «تاجیکی» باشد، اما در معنا چاره‏ای جز تبلیغ اندیشه‏های سوسیالیستی رهبران شوروی نداشت.

در دورۀ دوم شوراها (1985-1953م) در کنار وطن سوسیالیستی، بازگشت نرم به ارزش‏های سنتی در میان هویت‏های بومی منطقه ازجمله تاجیکان، شکل گرفت. این حرکت در عصر اصلاحات گورباچف در دورۀ سوم شوراها (1991-1985م) از حاشیۀ ادبیات تاجیک به متن آن وارد شد و در ادامه در دورۀ استقلال، وطن تاریخی و فرهنگی با پس زدن مفهوم سوسیالیستی آن به مفهوم جغرافیایی تاجیکستان نیز اعتباری دیگر بخشید و روزبه‏روز قوام بیشتری گرفت. این درحالی بود که قلیلی از شاعران تاجیک -که می‏توان آن را نادیده گرفت- در دورۀ استقلال به دلیل فقر، جنگ شهروندی و نابسامانی حاصل از استقلال دوباره به سمت آرمان‏های دورۀ شوروی رجوع کردند. این نوستالژی بازگشت به دورۀ شوروی را هنوز هم می‏توان در بین مردم و بدنۀ حاکمیت دولتی دید.

2. پیشینۀ پژوهش و جنبۀ نوآوری آن

توجه به مفهوم وطن و تحولات آن در ادب معاصر تاجیک، نخست بار مدیون عطف توجه صدرالدین عینی (1954-1878م) در کتاب نمونۀ ادبیات تاجیک (تألیف‏شده به سال 1925م در سمرقند، چاپ شده به سال 1926م در مسکو) ذیل بررسی تحولات ادبیات تاجیک در دورۀ منتهی به عصر انقلاب اکتبر 1917م در ادب تاجیکان آسیای مرکزی است. وی در این کتاب به صورت بسیار مختصر تحولات شکل‏گرفته در ادب دورۀ معاصر را که خود از اصطلاحاتی نظیر «راه نو» و «اسلوب تازه» در مقابل «ادبیات کهنۀ صرف» بهره می‏برد (عینی، 1926: 530-529) بررسی می‏کند. این جستار بسیار مختصر، اما عالمانه به بستری مطمئن برای پژوهش‏های بعدی محققان ادبیات معاصر تاجیک برای تحقیق در زمینۀ دوره‏بندی ادبی معاصر تاجیک و دیگر مسائل نقد ادبی و تاریخ ادبیات تبدیل شد. به موازات تشکیل جمهوری‏های شورایی از سال 1924م و شکل‏گیری و گسترش روزافزون اندیشۀ کمونیستی در این منطقه به همان اندازه که از دایرۀ موضوعات ممکن در ادب تاجیک کاسته ‏شد، وطن با ساحت جغرافیایی و سوسیالیسی بر همۀ موضوعات دیگر سایه ‏افکند و به همین ترتیب این موضوع به بخش ثابت پژوهش‏های ادبی، البته از منظر کمونیستی، درآمد. حتی به دلایل مختلف طرح علمی این موضوع در دورۀ استقلال نیز در میان پژوهشگران تاجیک مجال بروز نیافت؛ به‏ویژه آنکه امکان تضعیف هویت ملی تاجیکی در معنی سیاسی آن در برابر هویت ملی در پیوستگی با معنی تاریخی و فرهنگی آن و درنتیجه پیوند با ایران در معنی جمهوری اسلامی ایران برجسته می‏شد.

آنچه در این مجال به آن پرداخته خواهد شد، بررسی مفهوم وطن از نگاه پژوهشگر ایرانی است که به دنبال یافتن پاسخی مستند و مستدل در زمینۀ تحولات مفهوم وطن در بستر دوره‏بندی ادبی معاصر تاجیک است که از این منظر در نوع خود برای نخستین‌بار در این مقاله طرح شده است. نتایج این پژوهش، ارتباط مستقیمی در جهت‏بخشی به مطالعات ادب فارسی در آسیای مرکزی در میان پژوهشگران دانشگاه‏های ایران دارد و از منظر فرهنگی نیز راهگشای سیاست‌گذاران فرهنگی در حوزۀ تمدنی مشترک با ایران در این منطقه خواهد بود.

 

 

3. تحول وطن در ادب معاصر تاجیک

نگارنده براساس نگاه تاریخی به دوره‏بندی ادبی[1]، مفهوم وطن را در ادبیات معاصر تاجیک ذیل چهار دورۀ کلی به شرح زیر (که در ادامه به تفصیل به آن پرداخته خواهد شد) بررسی کرده است:

3-1.معارف‌پروری/ روشنگری (1905-1807م)

3-2. تجددگرایی (1917-1905م)

3-3. ادبیات شورایی (1991-1917م)

3-4. استقلال و خودآگاهی ملی (1991 تاکنون).

3-1. شهرِ بی‏فرشته: وطن در دورۀ معارف‏پروری (1905- 1870م)

تاریخ نوین ماوراءالنهر با آغاز فعالیت احمد دانش و پیروانش در شکل‏دهی به نهضت معارف­پروری و روشنفکری در دهۀ80 سدۀ نوزدهم پیوند خورده است. این دوره از تاریخ ماوراءالنهر با سال‏های یورش ارتش تزار روسیه به این منطقه برابر است. در این سال­ها سه خان‌نشین ِخوقند، خوارزم و بخارا در این منطقه حاکمیت داشتند، امّا پیوسته با یکدیگر در حال نزاع بودند. روسیه با اطلاع از این موضوع و پس از آنکه دسته‌های کوچ‏نشین قزاق از نیمۀ دوم سدۀ هیجدهم تا اواسط سدۀ نوزدهم (847-1731م) به میل خود تابعیت این کشور را پذیرفته بودند (حسین­پور و دیگران، 1373: 115) برای تسخیر بخش­هایی از خان‏نشین خوقند یورش برد (1853م). ارتش تزار تا سال 1876م، یعنی طی 23 سال، تمام ماوراءالنهر را زیر قبضۀ قدرت خود درآورد. در سال 1868م، امارت بخارا و در سال 1873م خان‌نشین خوارزم را شکست داد و تحت‌الحمایۀ خود کرد و سرانجام در سال 1876م خان‌نشین خوقند را مضمحل و در سرزمین­های فتح شده، فرمانداری نظامی ترکستان به مرکزیت تاشکند را تأسیس کرد (خدایار، 1384ب: 74-73). با وقوع این حوادث، روابط این مناطق که طی سده­های پیشین با دنیای خارج محدود بود، بسیار محدودتر شد. امیران بخارا که مناسبات دنیای جدید را طی این دو دهه دریافته بودند با اعزام سفیرانی به پایتخت روسیه درصدد کشف روابط پیچیدۀ قدرت در منطقه برآمدند. همین حرکت نقطۀ آغازی شد برای شناسایی روشنفکران منطقه با دنیای جدید از طریق روسیه؛ همان‏‌گونه که شکست ایران از کشور یاد شده نیز آغازی بود برای آشنایی ایران و ایرانیان با دنیای جدید. ایران و ماوراءالنهر از این منظر سرنوشت کاملاً مشابهی را تجربه کردند. هر دو پس از شکست از روسیه به فکر بازسازی اجتماعی، اقتصادی و نظامی خود افتادند و از این طریق فرهنگ آنان تجربۀ کاملاً نوینی را از سرگذراند، اما با فاصله تقریبی 50 ساله از یکدیگر.

اگر نخستین آشنایی ایرانیان با دنیای جدید در دهۀ نخستِ سدۀ نوزدهم در جنگ با ارتش تزار و وقوف به ناتوانی خویش در این رویارویی رخ داد که منجر به اتفاقات بعدی از جمله اعزام دانشجو به غرب، نوسازی ارتش، تشکیل نهادهای اقتصادی، اجتماعی و مدنی و سرانجام وقوع انقلاب مشروطه (1324ق/1905م) شد (زرین‏کوب، 1380: 862-837)؛ آشنایی ماوراءالنهریان نیز با دنیای جدید در جنگ با ارتش تزار و آگاهی به ضعف خویش در دهۀ پنجاه سدۀ نوزدهم رخ داد.

پس از آنکه خان‏نشین خوقند از سال 4-1853م نخستین شکست خود را از ارتش تزار در منطقه آق‏مسجد و ورنوی تجربه کرد، امیر نصرالله (حک.1860-1827م) احمد دانش را در کنار گروهی از دربار در سال 1857م به پایتخت روسیه گسیل کرد (هادی‏زاده، 1373: 71). هنوز پنج سال از بازگشت دانش به بخارا نگذشته بود که ارتش تزار با فتح بسیاری از مناطق خان‏نشین خوقند طی سال­های 1865-1862م، آهنگ فتح بخارا کرد و در سال 1868م با فتح سمرقند و بسیاری دیگر از مناطق امارت بخارا، معاهدۀ صلح را با امیرمظفر (حک. 1886-1860م) در همین سال (1868م) امضا کرد و این امیرنشین را با حفظ استقلال داخلی و سلب کامل استقلال خارجی به تابعیت خود درآورد.

دومین سفر احمد دانش درسلِکِ هیئتی از امیرزادگان بخارا به روسیه پس از شکست سنگین امارت از ارتش تزار طی سال­های 1869-1870م واقع شد (دانش، 1960: 60-61). امیرمظفر منغینی که با اعزام این گروه قصد داشت بخشی از ولایات از دست رفته را از امپراتور روسیه باز پس گیرد -و لابد در خیال ترمیم قدرت از دست رفته­اش بود- به قول دانش فرستادگان با رسوایی به امارت بخارا برگشتند و گویا همچون کودکان نابالغ با آن­ها رفتار شده بود: «و بالجمله به همین رسوایی باز تاشکند آمدیم. امیرزاده متوقع بود که شاید گوبرناطور ]فرماندارгубернатор [ ولایتی بازگشت کند. وی مشتی جوز و چارمغز داده، گسیل کرد، تا که بخارا آمدیم» (همان: 73). دانش علت این رفتار امپراتور روس و گماشتگان وی را با هیئتِ امارت بخارا این‏گونه بیان کرده است: «امیر نیز متوقع بازگشت بعضی ولایت­ها بوده، چون دید که ما تهی هستیم، مأیوس شده، دانست که این کسر و نقص از سفاهتِ خود او و بلاهتِ ایلچی اوست» (همان: 74-73).

دومین سفر احمد دانش را باید نقطۀ شروع جریان معارف‏پروری و روشنفکری تاجیک در ماوراءالنهر دانست. وی پس از بازگشت از روسیه به فکر ارائۀ پیشنهادهایی به امیر برای اصلاح امور افتاد و به این کار اقدام کرد، اما امیر مغرور و جاهل نه تنها پیشنهادهای وی را نپذیرفت، بلکه خود وی را از دربار راند و به بهانۀ قضاوت به مناطق دور دست امارت بخارا فرستاد. احمد دانش دربارۀ جهالت این امیر در رساله، آخرین اثر تاریخی­اش، نوشته است: «سلطان از کمال حماقت همۀ نااصلان و ناکسان را بر سرِ مناصب و اَعمال برآورده بود که آن‏ها هیچ مُهم را بی اذنِ سلطان به امضا رسانیده نمی‏توانستند» (همان: 98).

باری مشاهدات احمد دانش از دولت‏داری امپراتور روس در سه سفر متوالی به این کشور، وی را به فردی آگاه از جهان آن روز مبدل کرد. با این همه، دانش به دلیل عمق جهالت امیران بخارا، نبود ابزارهای لازم ارتباطی و همگانی همچون روزنامه و مجله و بی‏خبری غالب مردم منطقه از تحولات جهان پیرامون، نتوانست جز بر حلقۀ کوچکی از طرفداران خود تأثیر بگذارد. در آثار وی با وجود آنکه از هر نظر آن­ها را باید دیباچۀ ورود مردم این منطقه به دنیای جدید دانست، مفاهیم و مضامین دنیای جدید به تمام و کمال دیده نمی‏شود. این در حالی است که این مفاهیم نزدیک به چهار تا پنج دهه زودتر به ادبیات سیاسی و ادبی ایرانیان راه یافته بود.

بحث خود را در این باره با واژه­های «ملت»، «دولت»، «وطن» و برخی از مفاهیم مشابه در آخرین اثر احمد دانش، رساله یا مختصری از تاریخ سلطنت منغیتی، پی می­گیریم. واژۀ ملّت در این اثر در کنار «دین» فقط در معنی قدیم آن، یعنی «دین» به‌کار رفته است و در کاربرد جدید آن، یعنی «ساکنان یک محدودۀ جغرافیایی خاص که زیرنظر دولتی خاص اداره می­شود (Nation)» دیده نمی­شود: «و لاشک رواج دین و مذهب به واسطۀ علمای هر ملّت]=دین[ است. ]...[ و این مُجدّدِ اَلف و مجدد مأئه، همچنان که در دین اسلام هم واقع می­شود، پیش از ظهور ملّت اسلام هم واقع بوده است» (همان: 7).

از آنجا که در زمان احمد دانش منطقۀ ماوراءالنهر به صورت پراکنده در ذیلِ سه خان‏نشین خوقند، خوارزم و بخارا اداره می­شد، مفهوم «دولت»، «ملّت» و «وطن» نمی‏توانست همانند کشورهای دیگر مثلاً روسیه یا ایران کاربرد داشته باشد. از قضا دانش با همۀ این مفاهیم کاملاً آشنا بود، اما در محیطی که زندگی می­کرد این مفاهیم کاربرد نداشت؛ مثلاً وی واژۀ «دولت» را علاوه‏بر کاربرد معهود و سنّتی آن به معنی «بخت‌واقبال» در معنی جدید آن نیز بارها به‌کار برده است. دولت در این مفهوم بیشتر برای روسیه، عثمانی و ایران به‏کار رفته با این همه برای این منطقه نیز کم‏وبیش به‏کار رفته است. این در حالی است که دانش برای این منظور بیشتر از واژۀ «حکومت و حاکم» برای عمارت­های مستقر در ماوراءالنهر سود برده است:

الف- دولت در معنی بخت و اقبال: «جهاندار، تعالی و تقدس، چون خواهد که دولت از کسی خلع کند، اولاً اسباب حفظ آن را برمی­دارد» (همان: 86).

ب- دولت در معنی حکومت (ایران): «از ترس آنکه مبادا منقصتی به ذاتِ او از دولت تازۀ ایران برسد...» (همان: 83).

ج- دولت در معنی حکومت (روس): «و قبل از الحاق شدن تاشکند به دولت روسیه...» (همان:40).

د- دولت در معنی حکومت و امارت (ماوراءالنهر): «این سخن از آن جهت گفته که دولت روس را همچو حکّام دولت ماوراءالنهر اعتقاد کرده بود...» (همان).

این نوع تفاوت کاربرد در معنی یک واژه برای دو منطقه، نشان از آگاهی عمیق حکیم بخارا از تحولات جهان است. وی در رساله با ذکر تمثیلی، تفاوت مفهوم «شهر» را در نگاه مردمان و حاکمان ماوراءالنهر و دولت عثمانی بیان کرده و برداشت کاملاً متفاوت از این واژه را در منطقه به خوبی نشان داده است: «آری نفس انسانی اگر احوال چیزی را بشنود که ندیده بُوَد، آن را قیاس کند به آنچه دیده است، تا در نفس او قرار گیرد؛ مثلاً اگر ما شنویم که اسلامبول نام شهرِ عظیمِ آباد است و معمور، از شهرهای آباد آنچه دیده‏ایم، در ذهن ما مرتسّم شود و گوییم: «این شهر نیز به همین شکل و اندازه بودگی است» و حال آنکه در خارج تفاوت فاحش باشد میان هر دو شهر؛ و همچنین شنویم که دولتِ پادشاهِ اسلامبول چنین و چنان است، در خاطر ما اسباب و ادواتِ پادشاه ولایتِ ما مرتسم شود می‏گوییم: «دولتِ او چون دولت امیرِ ما بودگی است» و حال آن که تفاوتی فاحش در ما بین باشد» (همان: 41).

اگر شیوع مفهوم «دولت» در آثار دانش کاربرد به نسبت فراوان داشت، کاربرد «ملّت» و مفاهیم وابسته به آن از جمله «وطن» بسیار کم و همچنان در دایرۀ بستۀ واژه­هایی مثل «دیار، محل سکونت، ولایت» و نظایر آن تکرار می­شد و واژه‏های «فقرا، رعایا و اهالی» به جای شهروند به‏کار می‏رفت و حفظ حقوق مردم و نظام کشور «فقراپروری و ولایت‏داری» دانسته می­شد:

الف- دیار در معنی وطن و کشور: «و دیگر وجهِ بی‏عقلیِ حاکم این دیار از آن جهت است...» (همان: 41).

ب- مملکت در معنی وطن و کشور: «و دیگر در یورش روسیه در مملکت ماوراءالنهر...» (همان: 82).

ج- فقراپروری و ولایت‏داری: «و برای استیفای کام که نامش در خارج فقراپروری و ولایت‏داری بود...» (همان: 99).

د- فقرا و رعیه در معنی شهروند: «و از فقرا و رعیه نیز اگر کسی عرضی دارد...» (همان: 110).

هـ- وطن در معنی ولایت و زادگاه: «امیر از شهرِسبز مراجعت نموده به قرشی [Qarshi] آمده، مقدار پانزده روز توقف نمود بی‏ دخل که مردم در انتظاریِ وطن جان می­کندند...» (همان: 115).

نتیجه آنکه به سبب عقب‏ماندگی خان‏نشین­های ماوراءالنهر با وجود آشنایی روشنفکران بخارا با دنیای جدید، مفهوم «وطن» در معنی جدید آن در دورۀ معارف‏پروری بخارا زمینۀ ظهور نیافت و ما نیز در آثار این دوره نمی­توانیم شواهدی برای این منظور بیابیم.

3-2. خراب‏آباد: وطن در دورۀ تجددگرایی (1917-1905م)

کاربرد و گسترش وطن به معنای جدید و امروزی آن در ادبیات تاجیک به سال­های شکل‏گیری و رواج فعالیت نسلِ دوم روشنفکران ماوراءالنهر معرف به جدیدان (خدایار، 1397: 23-20) برابر است. عینی در مقدمۀ «حصّۀ اولِ» «قسم سوم» کتاب نمونۀ ادبیات تاجیک دربارۀ شروع دورۀ نوین ادبیات تاجیک در نظم و نثر و نیز ویژگی­های آن در صورت و محتوا سخن گفته است.

آن‏گونه که از توضیحات عینی در این مقدمه برمی­آید، وی احمد مخدوم دانش را بنیان‌گذار ادبیات نوین تاجیک -در نثر- می­­داند که تنها در همین شخص و دایرۀ بسیار محدود شاگردانش رواج داشته است، اما در سال­های (1917-1905م) نسل دوم روشنفکران تاجیک هم در نثر و هم در نظم آثاری آفریدند که نسبت‏ به دورۀ پیشین از نظر موضوع کاملاً نو بود. وی شش موضوع اصلی را از مضامین این ادبیات برمی­شمارد که «وطن و ملت» از جمله موضوعات پرکاربرد آن هستند. عینی در «حصۀ یکم» «قسم سوم» کتاب نمونه ادبیات تاجیک (1926: صص565- 530) نمونه اشعار و آثار منثور پنج تن از جدیدان محیط­های ادبی بخارا، سمرقند و خجند و نیز نمونه­های مقالات و اشعار دو نشریۀ معروف جدیدان شامل روزنامۀ بخارای شریف (1913 -1912م در مجموع 153شماره در بخارا)، و مجلۀ آیینه (1915- 1913م در مجموع 68 شماره در سمرقند) را ذکر کرده است:

الف- عبدالرئوف فطرت بخارایی (1987- 1938م) (صص545- 531؛ 14ص)

ب- حاجی سیداحمد خواجه صدیقی عجزی سمرقندی (1864/ 1865؟- 1927م) (صص545- 531؛ 14ص)

ج- روزنامۀ بخارای شریف (صص 551- 550، 2ص؛ یک نمونه نثر از میرزا جلال یوسف‏زاده قفقازی، سردبیر روزنامه)

د- مجلّۀ آیینه (صص556- 551؛ 5ص، یک نمونه نثر از بخارا با امضای «اسعد»، یک مثنوی از خطایی سمرقندی)

هـ- تاش‎خواجه اسیری خجندی (1915- 1864م) (صص559- 557؛ 2ص)

و- صدرالدین عینی (1954- 1878م) (صص564- 559؛ 5ص)

ز- قاسم قاری‏زاده اختر بخارایی (1901- فوت بعد از 1926م) (ص 565).

عینی در این بخش که نزدیک به نیمی از صفحات آن به فطرت بخارایی تعلق دارد و نیمی دیگر به بقیۀ تجددگرایان از جمله خود مؤلف، دیدگاه­های نظری خود را درمقام مورخی آگاه و منتقدی سخن‏سنج به زبان می­آورد که بعدتر در تاریخ ادبیات و نقد ادبی تاجیکان و ازبکان در مقام نخستین گام­های نظریه و نقد ادبی بارها و بارها تکرار شده است. از آنجا که فطرت بخارایی و آثارش نمایندۀ شاخص ادبیات دورۀ تجددگرایی است، موضوع «وطن» را در آثار وی پی می‏گیریم.

عینی در بخش مربوط به فطرت بخارایی در کتاب نمونۀ ادبیات تاجیک، ضمن معرفی کوتاه زندگی و تحصیلاتش، شش اثر وی را به ترتیب شامل مناظره (رمان) (تألیف 1327ق، چاپ 1329ق، استانبول)، صیحه (مجموعه شعر) (1329ق، استانبول)، بیانات سیّاح هندی (رمان) (1330ق، استانبول)، رهبر نجات (دربارۀ اخلاق و اجتماعیات) (1915م، لنینگراد)، عایله یا خود وظایف خانه‏داری (1916م، باکو) و مسلمانان دارالراحت (ترجمۀ فارسی رمان تاتاری دارالراحت مسلمانلری اثر اسماعیل‏بیک گسپیرنیسکی) (1915م، لنینگراد) معرفی و نمونه­هایی ازآن­ها را آورده است.

این پژوهشگر در آغاز و پایان هر نمونه، ضمن معرفی اثر ازمنظر شکل و محتوا، تأثیرات برخی از آثار فطرت را در ایجاد انقلاب فکری در محیط ادبی بخارا و دیگر مناطق همجوار آن و نیز نقش شاخص وی در بنیانگذاری ادبیات نوین تاجیک را در آغاز سدۀ بیستم گوشزد می‏کند. اهم مباحث عینی دربارۀ اهمیت آثار فطرت به شرح زیر است:

1. مناظره از یک سو، باعث بیداری فکری در بخارا شد و «انقلابی در افکارآورد» و از سوی دیگر، موجب تکفیر نویسندۀ آن از سوی تعداد انگشت‏شماری از طرفداران سنت شد (همان: 533).

2. «بیانات سیاح هندی» آیینۀ احوال مردم بخارا و بیانگر دردهای این ملت بود: «سیاح هندی، بسیار دردهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بخارا را تشریح می­کند] ...[ که اهالی بخارا امثالِ آن­ها را در عهد ایران هر روزه می­دیدند» (همان: 539).

عینی در «تاریخ انقلاب بخارا» (Таърихи Инқлоби Бухоро) دربارۀ تأثیر صیحه که فقط 16 صحفۀ کوچک و مشتمل بر پنج غزل و یک ترکیب‏بند شش‏بندی –در مجموع حدود 90 بیت است- نوشته بود: «صیحه را به بخارا پنهانی آورده، شهر به‏ شهر و ده به ده پنهانی پهن کرده ]توزیع کرده، گسترانیده[ بودند» و ادامه داده: «اگر بگوییم که این اثر به خواننده چون قوۀ الکتر ]نیروی برق[ تأثیر سریع و قوی داشت، هرگز مبالغه نکرده‏ایم» (Айнй, 1987: 120).

صدر ضیا (1932-1867) در «تذکار اشعار» دربارۀ ملّی‏گرایی فطرت در دورۀ نخست آفرینش ادبی (1917- 1910م) ارزیابی دقیقی کرده است:

به اشعارِ ملّــی به احکام دیـن
به اعدایِ ملّت بسی قیل و قال

 

به احیایِ سنــت، به رای متیـــن
نمودی به صد جهد در بدوِ حال

 (صدر ضیا، 1380: 166)

فطرت در دورۀ نخست زندگی تحت تأثیر فضای پر جوش و خروش انقلابی محیط بخارا، آگاهی از اخبار تحولات دنیای اسلام و سرانجام تحصیل در مدرسه واعظیه در استانبول ترکیه (1914-1910م) به‏سرعت به یکی از رهبران فکری بخارا تبدیل شد. اندیشه­های ملّی فطرت، یکی از عوامل اصلی تشکّل مفهوم «وطن» در میان بخاراییان در خلال دورۀ تجددگرایی (1905-1917م) است. وی در آغاز این دوره بیشتر به وطن ملی در قامت زادگاهش بخارا عطف توجه نشان داده است:

ای مـادرِ عـزیز من، ای خطۀ بــــخارا!
ای کوهِ علم، بحر شهامت، بهشتِ عدل
روحــــی، چرا چو کالبد مرده مانده‏ای!

 

ای با تو افتخارم و وی با تو اعـــــتبار!
لوح صـــــفا، ستارۀ عز، برج اقـــتدار!
زیرِ ســمِ ستـــــورِ دو سه دونِ نابکار ...

 (بخشی از یک غزل)

 

 

 

 

بنمـــا سحـــــــری عزمِ طوافِ وطنِ من
هــم مأمنِ آســایش و عزّ و شــــرفِ من
آن کز غــــمِ آشفتــگیِ حالِ خرابــــش
تا پنــــــــجۀ ظلـمِ دگــران داد خراشش

 

اخ اخ چـه وطن، سجده‏گهِ جان و تنِ من!
هـــم کعبۀ من، قبلــــۀ من، هم چــمنِ من
آغشته به خـون است و خراب است تنِ من
چاک اســت ز ســر پنجۀ غم پیرهنِ من ...

(بخشی از یک ترکیب‌بند) (همان: 535)

از مطالعۀ مجموع آثار منثور و منظوم فطرت دانسته می­شود که وی در این دوره از زندگی هرچند در پرداختن به مفهوم وطن، جنبۀ ملی‏گرایانۀ را بیشتر در نظر گرفته است در پایان از مفهوم دینی و اسلامی و درنتیجه پیوند آن با سرنوشت دنیای اسلام غافل بوده است و با رجوع به «دین» قصد داشته دنیای مسلمانان را همچون مردم فرنگ سامان دهد. بی‏شک این نوع اشعار مربوط به سال­های حضور شاعر در استانبول و آشنایی وی با دنیای اسلام از دریچۀ روشنفکران طرفدار وحدت دنیای اسلام در خلافت عثمانی است. تصویر وطن در این دوره از زندگی وی در معدود اشعار باقی‏مانده از وی همانند وطن در شاخۀ اسلامی شاعران عصر دورۀ مشروطه در ایران، مانند سید اشرف‌الدین حسینی گیلانی (1313-1249ش) مشهور به نسیم شمال است (شفیعی کدکنی، 1352: 23-22). وی در سال­های بعد از طرفداری وحدت مسلمانان در وطن اسلامی به طرفداری وحدت ترکان در وطن ترکی گرایش پیدا کرد و این موضوع را با پشت پا زدن به وطن فارسی در قامت «وطن ترکی» و در اشعار ازبکی خود نمایان کرد (شکوری بخارایی، 1382: 115). فطرت در سال‏های 1938-1925م با وجود همۀ خطاهایی که نسبت به زبان فارسی تاجیکی و ملت تاجیک در سال‏های 1925-1917م روا داشته بود با تألیف آثاری تلاش کرد گذشتۀ خود را جبران کند (همان: 126- 106).

باری فطرت در ترکیب‏بندی پانزده‏بندی‏ای که در مورد جنگ بالکان در پیش از وقوع جنگ جهانی اول بین روسیه و عثمانی سروده شده و در آن بر شکست مسلمانان از ارتش روسیه دریغ خورده، حس طرفداری خود را در دفاع از اسلام این‏گونه بیان کرده است:

ای امّـــت محـــمد، ای بنـــدۀ خدا
برخـیز تا من و تو ز بــــــهر نجات او
یا جان دهیم در رهِ اســـــــلام مردوار

 

دین تو مانده است همـــی در دام بلا
سازیم مال و جان و سر خویش را فدا
یـــا مرده‏وار جای بگیریم در مــزار

(صدر ضیا، 1380: 168)

3-3. زندانیِ قلعۀ عقاب‏هایِ سرخ: وطن در ادبیات شورایی (1991-1917م)

پس از تقسیم‏بندی ماوراءالنهر و شکل‏گیری جمهوری­های پنج‏گانۀ شورایی در سال1924م به‏تدریج مفهوم «وطن» در بین اقوام گونه‏گون‏نژاد ساکن در این منطقه همسو با نام کشورهای جدید که پیوند روبارو با «ملیّت» آنان داشت، شکل کاملاً جدیدی به‏خود گرفت. ساکنان هر کشور آزادانه در قالب گفتمان اندیشۀ سوسیالیستی به ستایش وطنِ نوپای خود می‏پرداختند؛ بنابراین ستایش «وطن شورایی» به یکی از موضوعات پر بسامد ادبیات این کشورها از جمله تاجیکستان تبدیل شد و به تبع آن، شکل‏گیری ایدئولوژی حاکم بر نظام دولتی در مرکز (روسیه) در محیط پیرامونی (جمهوری‏های وابسته) منتشر و در کنار مادر تا جایگاه خدا، ارتقاء یافت و بل به جای او نشست: «ای وطن!/ ای روح!/ ای مادر، خدا!» (صفی‏اوا، 1373: 1).

عینی در نثر و ابوالقاسم لاهوتی (1335-1264ش) که از سال 1925م/1314ش به تاجیکستان کوچید در شعر نقش مهمی در شکل‏گیری این نوع وطن در تاجیکستان به عهده داشتند.[2] در این نوع شعرها، مخاطب با جلوه­های مختلفی از وطن از طبیعت تا نهادهای نوپای آن آشنا می­شود. یکی از منتقدان تاجیک دربارۀ وطن در شعر شوروی سوسیالیستی گفته است: «اگر بگوییم وطن بن‏مایۀ اصلی شعر شوروی سوسیالیستی بوده، سخن به‏گزاف نرانده‏ایم» (عبدالمنان‏اف، 1990: 100 به نقل از شعردوست، 1376: 102).

میرسعید میرشکر (1993-1912م)، شاعر کودک و نوجوان تاجیک در شعر
«وطنم س.س.س.ر» (اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
Союз Советских Социалистических Республик) = (СССР) این‌گونه در پی قهرمان‏سازی برای کودکان تاجیک است:

من کلان می­شوم

قهرمان می­شــوم

بر وطـــنِ خــودم

پاسبـــان می­شوم

وطنم س­س­س­ر

 (شعردوست، 1376: 103).

در کنار ستایش «وطنِ خرد»، «وطن بزرگ سوسیالیستی» نیز آهسته‏آهسته جای خود را در ادبیات بومی کشورها باز کرد و پس از دهۀ30 به جای آن نشست. ستارزاده در این باره نوشته است: «شاعران تاجیک قبل از این هم دربارۀ وطن، خلق و ملّت، تاجیک و تاجیکستان، گذشتۀ دور و نزدیک آن، تمدن آن، دهات و طبیعتِ و غیره، کم باشد هم، شعر می­گفتند؛ اما آن­ها هرگونه وطن نه، بلکه وطن سوسیالیستی‏شان، از هرگونه خلق و ملت نه، بلکه از خلق و ملت شوروی» (1983: 137-136).

موضوع ستایش وطن بزرگ سوسیالیستی در سال­های 1941-1945م که جنگ جهانی دوم رخ داد به بزرگ‏ترین مسأله و مهم­ترین موضوع ادبیات این کشورها ارتقا یافت. این موضوع به‏قدری در اتحاد جماهیر شوروی سابق اهمیت پیدا کرد که مورخان ادبی ناگزیر شدند در دوره‏بندی خود از تاریخ ادبیات معاصر، این سال­ها را به‏طور جداگانه به یکی از دوره­های ادبی تاریخ ادبیات روسیه و کشورهای زیرمجموعۀ اتحاد جماهیر شوروی سابق تبدیل کنند. شماری از شاعران نیز در میدان نبرد حاضر و برخی از آن­ها نیز در میدان نبرد کشته شدند. از میان این شاعران حبیب یوسفی (1916-1945م) شخصیت ویژه‏ای دارد. این شاعر با حضور در میدان جنگ تا آخرین نفس جنگید و سرانجام در راه وطن بزرگ سوسیالیستی کشته شد. وقتی برخی از دوستانش او را از ادامۀ مبارزه منع کردند و به بازگشت به وطن فراخواندند در نامه­ای خطاب به آن­ها نوشت: «شنیده‏ام که برخی از دوستان برای بازگرداندن من به استالین‏آباد (دوشنبه پایتخت تاجیکستان) می­کوشند. از ایشان بسی سپاسگزارم که بنده را مورد مهر و لطف خودشان قرار داده­اند؛ ولی به اینان لطف نموده بگویید که من فقط از راه برلین به استالین‏آباد خواهم بازگشت» (Асозодa, 1999: 78).

هیجان به وجود آمده در این سال­ها به‏گونه‏ای بود که اگر کسی از دوگانۀ «وطن خَرد» و «وطن کلان» بهره می­گرفت به‏نادرستی عقیده متهم می­شد: «در دوران شوروی، مفهوم «وطن خرد» چندان اهمیت نداشت ]...[ حتی در تنقید ادبیِ تاجیکِ آن سال­ها بودند منتقدانی که می­گفتند ما فرزندان وطن یگانه­ایم و استفاده کردن از «وطن خرد» و «وطن کلان» را ناسالم می­شماریم» (Ҳamoh, 1999: 121).

تبِ وطن‏پرستی سوسیالیستی پس از مرگ استالین (1953م) نیز ادامه یافتT امّا در فضای تلطیف‏شده­ای که خروشچف در سایۀ استالین‏زدایی خود ایجاد کرده بود، شاعران و ادیبان کشورهای درون اتحاد شوروی در کنار «وطنِ بزرگ» مجال یافتند به «وطنِ خرد» نیز رجوع کنند. فضای دهۀ60 و بازگشت اعتبار به میراث تجددگرایانِ دهۀ نخست سدۀ بیستم، یک بار دیگر ادبیات تاجیک را با یکی از مهم­ترین نیازهای فطری تاجیکان، یعنی «وطنِ خرد» آشتی داد. این بار وطنِ خرد، معنای بسیار وسیع‏تر از مفهوم سیاسی­اش با خود همراه کرد؛ به‌این‌گونه که از طریق پیوند با «فارسی» در ایران و «دری» در افغانستان به تاریخ گذشتۀ فارسی‏زبانان و ایرانی‏تباران پل زد و خود را از محیط کوچکِ کوهستانیِ تاجیک به فضای حماسی و اسطوره‌ای آریایی‏نژادان پیوند زد. این بازگشت علاوه‏بر آنکه باعث شد شعر تاجیک با سرچشمۀ الهام‏بخش نزدیک به 3000 سالۀ خود در پیش و پس از ظهور اسلام پیوند برقرار کند با ایران در مقام بزرگ­ترین و قدرتمندترین کشور و حامی زبان فارسی و فارسی‏زبانان نیز آشتی کرد. اگر ایران عصر صفوی، قاجار و پهلوی به دلایل سیاسی و مذهبی همیشه برای مردم این مناطق چهرۀ ناخوبی داشت، ایران پس از فروپاشی شوروی سیمایی کاملاً دگرگون در میانِ مردم و فرهیختگان این مناطق یافت: «در این زمان رویکرد اهل علم و ادب فارسی‏زبان تاجیکستان و ازبکستان و ایضاً ازبک‏زبان به ایران به یک رویکرد عمیق و معنادار تبدیل شد؛ این گروه راه اعتلای فرهنگ خویش را در اتصال به این «پدر وطن» دیده­اند... در این سال­ها توجه به ایران و ایرانی و میراث ادبی و فرهنگی آن به یکی از اصلی­ترین بن‏مایه­های شعر معاصر فارسیِ تاجیکیِ ماوراءالنهر تبدیل شده است» (خدایار، 1384الف: 18، 23)[3].

مؤمن قناعت (2018-1932م) پیشتاز این نوگرایی در شعر تاجیک بود. لایق شیرعلی (2000-1941م)، بازار صابر (2018-1938م) و گل‏رخسار صفی‏اوا (متولد 1947م) و دیگران نیز بعدتر این جریان را ادامه دادند: «خدمتِ دیگری که مؤمن قناعت، لایق و بازار صابر در شعر نوین تاجیک کرده‏اند، آن است که آن‏ها اولین شده موضوعِ خودجویی، خودرسی، خودآگاهی و خودشناسی ملّی را به رسمیّت درآوردند» (ستارزاده، 1384: 93).

خودشناسی ملّی تاجیک در سال­های بازسازی گورباچف -در دهۀ80- به اوج خود رسید و فضای سیاسی و فرهنگی کشور را یکسره به جنبش درآورد. در این سال­ها جریانی مردمی و اصیل در فضای آزاد دست به آفرینش زد و تا جایی که در توان داشت با روحیه­ای توفانی و لحنی رمانتیک به تاریخ پرشکوه گذشتۀ ملّت تاجیک مراجعه کرد و خود را در آیینۀ آن به تماشا نشست. محصول این خویشتن‏شناسی، خود را در ادبیات سال­های پایانی دهۀ80 نمایان کرد. در این دوره نه تنها «وطن سوسیالیستی» از قاموس ادبیات تاجیک خارج شد، بلکه میراث آن نیز به سختی از سوی منتقدان به بوتۀ نقد کشیده شد و «درویی و دروغ» نام گرفت: «در ادبیات تازه‏بنیاد که با «متدِ پیشقدم رئالیسم سوسیالیستی» مسلح بود، دورویگی و دروغگویی رواج یافت» (سلیم، 1989: 282).

3-4. بر شانه‏های سیمرغ: وطن در دورۀ استقلال و خودآگاهی ملی (1991م تاکنون)

اندیشۀ «وطن» در دورۀ استقلال ادامۀ منطقیِ تحولات آن در دورۀ بازسازی گورباچف (1991-1985م) بود با این تفاوت که اینک جمهوری تاجیکستان، کشوری مستقل بود که خود را از همه جهت آزاد می­پنداشت. یکی از جلوه‏های نوآیین رجوع فرهیختگان تاجیک به وطن در دورۀ استقلال، بازسازی وطن فرهنگی در حریم «شاهنامۀ»حکیم فردوسی بود. فردوسی و اثر تاریخ‏سازش هیچ‌گاه از زندگی مردمان گونه‏گون‏نژاد تاجیک بیرون نرفته بود، اما بازسازی وطن در شاهنامه موضوعی بود که گل‏رخسار صفی‏اوا برای نخستین بار در تاریخ شعر تاجیک به آن دست یازید. بانوی نخست شعر تاجیک در شعر «شاهنامه» (صفی‏اوا، 1395: 464-463، تاریخ سرایش 1997) در تأویلی ذهنی به این‏همانی شاهنامه با وطن دست یافت: «شاهنامه وطن است» (همان:  463). این جریان شعری که در میان فرهیختگان تاجیک هواداران فراوانی دارد، ریشه در اندیشه‏های لایق شیرعلی داشت که در دهۀ70 با سرودن سلسله شعرهایی با نام «الهام از شاهنامه» (شیرعلی، 1383: 282-277، تاریخ سرایش 1982-1976) شعر تاجیک را پس از مؤمن قناعت با سرچشمه‏های تاریخی و فرهنگی‏اش بیش از پیش آشتی داده بود. «وطن» در اندیشۀ گل‏رخسار شخصیت جدیدی پیدا کرده است که نمی‏توان بدیلی برای آن در هیچ دوره­ای از تاریخ تاجیکان از معارف‌پروری تا استقلال یافت.

آغاز جنگ شهروندی (1992) عطف توجه به «وطن» را که اینک در آتش جنگ برادرکشی می‏سوخت، بسیار برجسته­تر کرد. آرامش و آزادی، پیشرفت و سربلندی‏ای را که روشنفکران تاجیک در سال‌های بازسازی و بعدتر در یکی دو سال آغاز استقلال چشم داشتند به یکباره در سایۀ جنگ به ناآرامی، قحطی، پریشان‏حالی و آوارگی تبدیل شد. شمار زیادی از شاعران و ادیبان به‏ناچار ترک وطن گفتند، شماری کشته شدند و برخی نیز طعم تلخِ زندان را چشیدند و آن­ها که ماندن در وطن را بر مهاجرت ترجیح داده بودند، ترس و تردید را تجربه کردند. در این میان، قلیلی از آن‏ها از آرمان‏های هم‏وطنی با ایرانیان روی برگرداندند و دوباره به ستایش وطن سوسیالیستی بازگشتند. بازار صابر از معدود کسانی بود که پس از مهاجرت به آمریکا در سال 1995م این دگردیسی را در حیات ادبی خود تجربه کرد و با همین اندیشه از دنیا رفت. این درحالی است که دیگر ادیبان برجستۀ تاجیک با وجود فرازونشیب‏های رخ داده شده در دنیای سیاست بین دو کشور ایران و تاجیکستان از سال 2015م به‌این‌سو -که روابط دو کشور را تا مرز انسداد فرهنگی پیش برد- همچنان به آرمان‏های یگانگی با فرهنگ و تاریخ مشترک با ایران وفادار ماندند.

بازار صابر یکی از اضلاع چهارگانۀ جریان شعر معاصر تاجیک در شاخۀ ملی‏گرای آن، نخستین مجموعه شعر خود را با نام «پیوند» در سال 1972م منتشر کرد. وی با نخستین مجموعه شعر خود تحت تأثیر مستقیم مؤمن قناعت و لایق شیرعلی در دهۀ70 در راه احیای هویت ملی و کسب آزادی‏های فرهنگی گام نهاد و از فعالان این حوزه شد. صابر در سال 1989م با همکاری برخی از همفکرانش جنبش مردمی رستاخیز و دو سال بعد در 1990م حزب دمکرات را بنیان گذاشت. در سال 1990م نمایندۀ مجلس شد، اما بلافاصله با اعتراض به سیاست‏های آن از نمایندگی استعفا کرد. در سال‏های استقلال به فعالیت‏های سیاسی و ادبی خود ادامه داد تا اینکه در اوایل سال 1993م/1372ش از طرف حکومت وقت به زندان افتاد و پس از تحمل 279 روز زندان در 29 دسامبر1993م/ 8 دی1372 آزاد شد (صابر، 1373: 7-6). صابر از طرفداران سرسخت روابط تنگاتنگ فرهنگی و سیاسی تاجیکستان با فارسی‏زبانان ایران و افغانستان بود. از وی ده‏ها مقاله، سخنرانی و شعر در همین زمینه باقی مانده است. مهاجرت به آمریکا تأثیر عمیقی در اندیشۀ سیاسی و فکری وی به‏جا گذاشت و باعث شد دوباره به مرام کمونیستی بازگردد و به تمجید بی‏حد و مرز از آن دوران و انتقاد سخت از سرمایه‏داری بپردازد. این تحول را می‏توان در برخی از شعرهای چاپ شده در سال 2010م در کتاب خون قلم (Хуни Қалам) دید. در مقدمۀ کوتاه این کتاب آمده است: «خوشبخت بودند کسانی که در جمعیت ساویتی زیسته، در جمعیت ساویتی مردند و بدبخت‏اند کسانی که در جمعیت کاپیتالیستی زندگی کرده در جمعیت کاپیتالیستی می‏میرند (به استثنای یک مشت خرپول)» (ص3).

بازگشت به اندیشۀ ساویتی تغییرات دیگری نیز در زندگی صابر ایجاد کرد ازجمله اینکه از اندیشۀ اتحاد با ایران دور شد و به قول خودش به دامن لنین و استالین پناه برد. صابر در شعر «ای خدای بینوایان! استالین را زنده کن» در این باره سروده است:

شوروی، ای شوروی! برگرد، مشتاقِ توام
در فراقِ داس و پتکِ سـرخ و بیراقِ توام

 

روز و شب در حسـرتِ پاکیِ اخلاقِ توام
ای خــــدایِ بینوایان! استالین را زنده کن

(همان:  7)

صابر در 1 می2018م/ 11اردیبهشت1397ش در 79 سالگی در بیمارستانی در سیاتل آمریکا درگذشت و در تاریخ 14 می2018م/24 اردیبهشت 1397ش با انتقال جنازۀ وی به تاجیکستان و اقامۀ نماز میت در مسجد مرکزی شهر دوشنبه در گورستان لوچاب این شهر به خاک سپرده شد (صابر، 1373: 24-1؛ آتشین‏جان، 1380: 1/161؛ Acoзода, 1999: 366-378 Сомонй ва Салим. 2014: 222-223).

نتیجه‏گیری

وطن در تاریخ معاصر تاجیک در بستر تحولات سیاسی منطقۀ آسیای مرکزی از دورۀ خان‏نشینی تا تشکیل جمهوری تاجیکستان تحولات مهمی را از سر گذرانده است.

در پاسخ به پرسش پژوهش مبنی‏بر اینکه «مفهوم وطن در ادب معاصر تاجیک از دورۀ معارف‏پروری (1905- 1870م) تا خودآگاهی ملی و استقلال (1991م) در بستر دوره‏بندی ادب معاصر تاجیک» چه تحولاتی را از سر گذرانده است؛ باید گفت همسو با تحولات شکل‏گرفته در جامعۀ تاجیکان از زندگی در فضای خان‏نشینی (1917-1870) تا زیستن در دامان جمهوری تاجیکستان سوسیالیستی (1991-1924م) و پس از آن، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (1991م)، وطن نیز مانند دیگر تحولات رخ‏داده در جامعۀ مدنی جدید، نخست با دوری از مفهوم مذهبی در دورۀ معارف‏پروری (1907-1870م) به حوزۀ جغرافیایی نزدیک شد، اما به دلیل جامعۀ بستۀ آن روز خان‏نشین بخارا در ادبیات و فرهنگ آن نمود کامل نیافت و همچنان به مفهوم مذهبی وابسته ماند. وطن در دورۀ تجددگرایان (1917-1907م) به طور کامل از مذهب برید و در دامن جغرافیا آرام گرفت. در این دوره، شهر بخارا آیینه‏ای شد تا وطن را در خود نمایان کند. با تشکیل جمهوری‏های پنج‏گانه بر ویرانی‏های ماوراءالنهر قدیم در دورۀ شوراها (1991-1924م) وطن ضمن حفظ شخصیت تاریخی به دامن جهان‏وطنی کمونیسم پناه برد، اما این مفهوم با به صدا درآمدن ناقوس زوال اندیشۀ استالینی در دورۀ خروشچوف (1953م به بعد)، آهسته‏آهسته به نفع وطن تاریخی و فرهنگی عقب نشست تا اینکه در دورۀ اصلاحات گورباچف (1991-1985م) یکسره به نفع آن کنار رفت و در دورۀ استقلال (1991م تاکنون) به تنها صدای غالب تبدیل شد. در این میان به دلیل وقوع جنگ داخلی و مهاجرت برخی از شاعران به خارج از کشور از یک سو و به تحقق نپیوستن آرزوهای امنیتی و اقتصادی مردم در دورۀ اخیر از سوی دیگر، حیات فکری برخی از بزرگان دورۀ اصلاحات و استقلال دچار دگردیسی به نفع کمونیسم شد، هرچند این صدا هرگز به صدای غالب تبدیل نشد؛ بنابراین همچنان مفهوم تاریخی و فرهنگی وطن در کنار مفهوم جغرافیایی آن، به حیات خود ادامه داد تا آنجا که این تحول، هرچه بیشتر به نفع اتحاد فارسی‏زبانان منطقه با همتایانشان در ایران و افغانستان رقم خورد.



[1]. اگر بخواهیم در این زمینه دقیق‏تر عمل کنیم، دوره‏بندی ادبیات معاصر تاجیک شامل هشت دورۀ ذیل خواهد بود: 1. معارف‌پروری/روشنگری (1905.1870م)، 2. تجددگرایی (1917.1905م)، 3. پیدایش ادبیات شورایی (1929.1917م)، 4. رشد و استحکام ادبیات شورایی (1953.1929م)، 5. آغاز زوال ادبیات شورایی و بازگشت نرم به سنت (1985.1953م)، 6. در آستانۀ بیداری و آزادی (1991.1985م)، 7. استقلال و خودآگاهی ملی (2015. 1991م) و 8. استقلال و تردید و غربت (2015 تاکنون) (خدایار، 1397: صص 45.21). برای آگاهی بیشتر در این باره ر.ک: بچکا (1372: صص119، 242.211)، مسلمانیان قبادیانی (1371: صص27.25)، یاحقی (1383: صص388.387) و (Брогинскй, И. С., А. С. Эдельман ва Ҳ. Шарифзода, 1956: 1/31).

[2]. لاهوتی از سال 1925م/ 1304ش تا پایان عمر در سال 1956م/ 1335ش در فضای ادبی تاجیکستان حضوری بسیار مؤثر داشت. تمام شاعران و نویسندگان ادبیات شوروی تاجیک از شاگران مکتب صدرالدین عینی و ابوالقاسم لاهوتی به‏شمار می‏روند. دربارۀ حضور و تأثیر لاهوتی در ادبیات معاصر تاجیک ر.ک: Асозода, 1999: 237.260، یاحقی(1383: 24.2) و خدایار(1397: 37.33).

[3]. در این باره ر.ک: علی‏اصغر شعردوست، ایران در شعر معاصر تاجیکستان (تهران: علمی و فرهنگی، 1389). خدایار در بخشی از مقدمۀ کتاب از سمرقند چو قند (تهران: اشاره، 1384) با نام «چهرۀ ایران و زبان فارسی در ماوراءالنهر قرن بیست» (14 و 26) دربارۀ نگاه ماوراءالنهریان به ایران در خلال 1991 و1900م سخن گفته است.

آتشین‏جان، بابک. (1380). «بازار صابر» در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی: ادب فارسی در آسیای میانه. به سرپرستی حسن انوشه. و2. ج1. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
احمدیان شالچی، نسرین. (1378). دیار آشنا: ویژگی‏های جغرافیایی کشورهای آسیای مرکزی. مشهد: آستان قدس رضوی.
بلنیتسکی، الکساندر. (1371). خراسان و ماوراءالنهر. (آسیای میانه).ترجمه دکتر پرویز ورجاونـد. تهـران: مؤسـسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. (پژوهشگاه).
بچکا، یرژی. (1372). ادبیات فارسی در تاجیکستان.مترجمان محمود عبادیان و سعید عبانژاد هجران‏دوست. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین‏المللی.
حسین‏پور، اکرم و دیگران. (1373). ماهیت تحولات در آسیای مرکزی و قفقاز. تهران: وزارت امور خارجه. مؤسسۀ چاپ و انتشارات.
 خدایار، ابراهیم. (1384الف). از سمرقند چو قند. (گرینۀ شعر معاصر فارسی تاجیکی ازبکستان). موسسه تهران اشاره و مرکز تحقیقات زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیات مدرس.
ــــــــــــــــــ . (1384ب). غریبه‌های آشنا: ش‍ع‍رف‍ارس‍ی‌ ماوراءال‍ن‍ه‍ر قرن‌ ب‍ی‍س‍ت‌ ب‍ات‍ک‍یه‌ بر م‍حی‍ط‏ه‍ای‌ ادب‍ی‌ خ‍وق‍ن‍د و خ‍وارزم‌. تهران: م‍وس‍س‍ۀ‌ م‍طال‍ع‍ات‌ م‍ل‍ی‌: تمدن ایرانی.
ــــــــــــــــــ . (1385). «جامی از جیحون: نقد و بررسی جهان ایرانی در شعر معاصر فارسی». مطالعات ملی. س 7. ش 3. (پیاپی27). صص25-43.
ـــــــــــــــــ . (1393). کتاب‏شناسی توصیفی آسیای مرکزی در اوایل قرن بیستم و بیست‏ویکم. (1921-2010). تهران: وزارت امور خارجه، ادارۀ نشر.
ــــــــــــــــ. (1397). «دوره‏بندی شعر معاصر تاجیک: از روشنگری تا استقلال. (1870-2015م)». نقد و نظریۀ ادبی. د 3. ش 1. (پیاپی 5). صص21-45.
دانش، احمد مخدوم. (1960). رساله یا مختصری از تاریخ سلطنت منغیتیه. به سعی و اهتمام و تصحیح عبدالغنی میرزایف. استالین‏آباد: نشریات دولتی تاجیکستان.
زرین‏کوب، عبدالحسین. (1380). روزگاران: تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی. چ3. تهران: سخن.
ستارزاده، عبدالنبی. (2002). «مؤمن قناعت و شعر نوین تاجیکی» در کهنه و نو. دوشنبه: پژوهشگاه فرهنگ فارسی ـ تاجیکی، 1384. صص86-95.
ـــــــــــــــــــــ . (1983). «مد و جزر شعر» در کهنه و نو. دوشنبه: پژوهشگاه فرهنگ فارسی-تاجیکی، 1384. صص126-140.
سلیم، ناصر. (1989). «اصالت نقد ادبی ]گفت‏وگو با عبدالنبی ستارزاده[» درکهنه و نو. دوشنبه: پژوهشگاه فرهنگ فارسی ـ تاجیکی، 1384. صص276-288.
شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1352). «تلقّیِ قُدَما از وطن».الفبا. دوره1. ج2. صص1-26.
شعردوست، علی‏اصغر. (1389). ایران در شعر معاصر تاجیک. تهران: علمی و فرهنگی.
ــــــــــــــــــــــــــــ .  (1376). چشم‏انداز شعر معاصر تاجیک. تهران: الهدی.
شکوری بخارایی، محمدجان. (1382). جستارها: دربارۀ زبان، ادب، و فرهنگ تاجیکستان. تهران: اساطیر.
شیرعلی، لایق. (1383). کلیات اشعار لایق شیرعلی. تهران: پژوهشگاه فرهنگ فارسی تاجیکی.
صابر، بازار. (1373). برگزیدۀ اشعار استاد بازار صابر. به اهتمام رحیم مسلمانیان قبادیانی. تهران: الهدی.
صدر ضیاء، شریف‏جان مخدوم. (1380). تذکار اشعار: شرح حال برخی از شاعران معاصر تاجیکستان و نمونه‏های آنان. متن علمی انتقادی با ضمیمه به اهتمام سحاب‏الدین صدیق. به کوشش محمدجان شکوری بخارایی. تهران: سروش.
صفی‏اوا، گل‏رخسار. (1395). مجموعه اشعار گل‏خسار. با مقدمۀ سیمین بهبهانی. تهران: نگاه.
ـــــــــــــــــــــــ . (1373). گلچینی از اشعار گل‏رخسار صفی‏اوا. برگردان از الفبای کریل به فارسی میرزا شکورزاده. تهران: الهدی.
عینی، صدرالدین. (1926م). نمونة ادبیات تاجیک. مسکو: نشریات مرکزی خلق جماهیر شوروی سوسیالیستی.
 گسپرینسکی، اسماعیل‌بیگ. (1397). مسلمانان دارالراحت. برگردان فارسی عبدالرئوف ‌فطرت‌ بخارایی. مقدمه، تحلیل و توضیحات ابراهیم خدایار. تهران: نشر خاموش.
مسلمانیان قبادیانی، رحیم. (1371). «ادبیات نوِ تاجیکی». کیهانفرهنگی. س 9. ش 0. (پیاپی 92). صص25-27.
هادی‏زاده، رسول. (1372). «حکیم بخارا». کیهان فرهنگی. س 10. ش 8. (پیاپی103). صص7071.
یاحقی، محمدجعفر. (1383). جویبار لحظه‏ها: جریان‏های ادبی معاصر ایران. چ6. تهران: جامی.
Айнй, С. (1987). Таърихи Инқлоби Бухоро, Тарҷумаи Раним Ҳошим. Душанбе: Адиб.
Асозода, Худойназр (1999). Адабиёти Тоҷик дар Сади ХХ. Ҷ3. Душанбе: Маориф.
Брогинскй, И. С., А. С. Эдельман ва Ҳ. Шарифзода (1956). Очерки Таърихи Адабиёти Советии Тоҷик. Қ1. Сталинобод: Нашриёти давлатии Тоҷикистон.
Собир, бозор (2010). Хуни Қалам (Гулчини шеър). Душанбе: Шуҷоиён.
Сомони, Асрор ва Маҷид Салим (2014). Адибони Тоҷикистон. Душанбе: Адиб.