بررسی و تحلیل زمان روایی در رمان «مدار صفر درجه» براساس نظریة ژنت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران

2 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران

چکیده

یکی از مؤلفه­های بنیادی روایت، زمان است که خط سیر روایت براساس آن به پیش می­رود. ژنت از جمله نظریه‌پردازانی است که با تأکید بر اهمیت زمان -در چارچوب عناصر زمانی- روایت را بررسی می­کند. از آنجا که با توجه به تجسم زمان در روایت (برحسب مفاهیم نظم، تداوم و بسامد) می­توان به چگونگی ساختار زمان و اهمیت آن در روایت­های داستانی پی برد، برآن شدیم تا با بررسی رمان مدار صفر درجه اثر احمد محمود به این هدف دست یابیم .شیوة این پژوهش تحلیلی– استنباطی است و اساس تحقیق برمبنای مؤلفه­های الگوی روایت‌شناسی ژنت بنا نهاده شده است. این جستار، ضمن تحلیلی توصیفی از زمان در «مدار صفر درجه» که از کانون دید دانای کل محدود روایت می­شود به این نتیجه می­رسد که در فصول یکم تا چهارم رمان، نمونه­هایی از زمان­پریشی از نوع بازگشت زمانی و پیشواز زمانی مشاهده می­شود که هر یک در نوع خود کارکردهای متفاوت دارد. تداوم داستان در این رمان به طور تقریبی هفت سال است و با توجه به شتاب معیار، داستان در پاره‌ای موارد ضرباهنگی تند و گاه کند را نشان می­دهد. گفت‌وگوها حجم وسیعی از متن را به خود اختصاص داده­اند و نویسنده با حذف بسیاری از زمان‌های تقویمی و حوادث با ذکر صحنه­های نمایشی، وقایع مهم را به تصویر می­کشد. کارکرد انواع بسامد نیز در این رمان جریان دارد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Study of the Novel Zero Degree Orbit in light of Gerard Genette's Narrative Discourse

نویسندگان [English]

  • Safieh Tavakkoli Moghaddam 1
  • Fatemeh Koupa 2
  • Mostafa Gorji 2
1 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Payame Noor, Tehran, Iran
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Payame Noor, Tehran, Iran
چکیده [English]

The idea that time progresses in a narrative line is one of the fundamental characteristics of narrative. Among the theorists who study narrative in terms of time elements, Genette underscores the significance of time. Based on concepts of order, duration, and frequency, this study examines the novel The Zero Degree Orbit by Ahmad-Mahmoud to gain a deeper understanding of time structure and its importance in fictional narratives. Based on the components of the Genette’s narrative model, this research employs an analytical-inferential method. Aside from a descriptive analysis of time in The Zero Degree Orbit, which is told from the perspective of a limited omniscient, the paper concludes that anachronisms are evident in the first four chapters of the novel. In this novel, there are a number of anachronisms, such as analepsis and prolepsis, each of which serves a specific purpose. Depending on the acceleration criteria, the story may demonstrate a fast or slow rhythm in some cases. A large part of the text is composed of dialogues, and many calendar events and dramatic scenes have been omitted in order to maintain a focus on the most important events. In this novel, various frequencies also play a role.

کلیدواژه‌ها [English]

  • The Zero Degree Orbit
  • Ahmad Mahmoud
  • Narrative
  • Time
  • Genette

یکی از عرصه­های موفقیت ساختارگرایی، روایت­شناسی یا علم مطالعه روایت است. روایت‌شناسی، رویکردی نوین و دانشی برساخته از مطالعات صورت­گرایان و ساختارگرایان است که چارچوبی ساختاری برای تحلیل مؤلفه­های متن روایی فراهم می­آورد. روایت­شناسی طی سه دورة پیش از ساختارگرایی (تا سال1960میلادی)، ساختارگرایی (1960-1980میلادی) و پساساختارگرایی مطالعه می­شود. اصطلاح روایت­شناسی، نخستین بار در سال 1969میلادی در کتاب دستور زبان دکامرون از سوی تزوتان تودوروف به‌کار گرفته شد، حال آنکه سابقه مهم­ترین پژوهش در این زمینه به کتاب ریخت­شناسی قصه­های پریان بازمی­گردد که در آن ولادیمیر پراپ[1]، انگارة ریخت­شناسی روایت را بنیان نهاد. «از برجسته­ترین نظریه­پردازان روایت­شناسی ساختارگرا، ولادیمیر پراپ، آ.ژ.گریماس[2]، تزوتان تودوروف[3]، کلود برمون[4]، ژرار ژنت[5] و رولان بارت[6] هستند.» (مکاریک[7]، 1384)

روایت­شناسان در پی یافتن الگوهای روایتی مشخص هستند تا برای تمام ساختارهای روایتی قابل صدق باشد. «هدف نهایی نظریة روایت، کشف الگوی جامع روایت است که تمامی روش­های ممکن روایت داستان­ها را دربر می­گیرد» (برتنز[8]، 1382). علم روایت به عنوان نظریه­ای مدرن با مطالعه ساختار آثار ادبی و کشف واحدهای روایی، زمینه را برای مقایسه­های اصولی فراهم می­آورد و فرآیند درک آثار ادبی را ارتقا می­بخشد.

به استنباط بارتز «روایت­شناسی می­خواهد فارغ از التزام به یک مکتب یا شیوة نقد ادبی، پژوهش فرارسانه‌ای برای همه انواع داستانی باشد و هر چیزی از افسانه­ها و قصه­ها تا حماسه­ها و تراژدی­ها را مطالعه کند» (Barthes, 1977). در این میان، روایت­شناسی اولیه ترکیبی از چند نظریة مختلف است که نظریۀ ژرار ژنت فرانسو، تاثیرگذارترین نظریه­پرداز زمان متن، یکی از برجسته­ترین آن­ها به شمار می­آید. ژنت که از سوی برخی منتقدان، پدر علم روایت نام گرفته است در کتاب گفتمان روایی (1972میلادی) به کشف ظرفیت­های اثر روایی از نظر کاربرد زمان دست یافت. «آنچه در هر روایت، مدّنظر روایت­شناسان است، ارتباط میان حوادث داستان در یک زنجیرة زمانی است، اما به جز زمان، که ژرار ژنت آن را اصلی­ترین عنصر روایت می­داند» (تولان، 1383).

زمان، مؤلفه ساختاردهنده هر روایت است که شکل‌گیری روایت به این مؤلفه وابسته است. آسابرگر بر آن است که «روایت­ها داستان­های ساختگی هستند که طی زمان گشوده می­شوند» (آسابرگر، 1380). زمان‌مندی در روایت به این مفهوم است که زمان به مثابة ابزاری در اختیار نویسنده قرار گیرد تا به وسیلة آن و با تغییر در مسیر خطی آن، روایت خود را جذاب کند. «در تحلیل روایت، دو مقیاس زمانی داریم می­باید تمایزی قایل شد میان زمان درونی محتوی، زمان بدان گونه که در داستان بازنمایی می­شود و زمان بیرونی یا زمان سخن، زمانی که مخاطب به وسیلة آن داستان را دنبال می­کند»  (Chatman, 1975).

ژنت سه گونه رابطة زمانی میان زمان داستان و زمان متن را بررسی می­کند که عبارتند از: نظم و ترتیب، تداوم و بسامد. مقصود از ترتیب[9] «ترتیب زمانی رخدادهای داستان نسبت به ارائه همین رخدادها درگفتمان روایی است» (لوته[10]، 1386). هرگونه پیچش در ترتیب زمانی قصه که منجر به خروج زمان از قاعده داستان شود زمان­پریشی نام دارد. «هرگاه رویدادی خارج از توالی مستقیم ارائه گردد، به عبارتی پاره­ای از رویدادی دیرتر یا زودتر از موقعیت منطقی خود در متن حاضر شده باشد نابهنگام خوانده می­شود» (Meqviliam, 2000).

 بررسی نظم زمان‌مندانۀ روایت، مبتنی بر مقایسۀ میان ترتیبی است که رخدادها یا بخش‌های زمان‌مند در سخن روایی با ترتیب زنجیره‌ای که همین رخدادها یا بخش‌های زمان‌مند در داستان دارند، انتظام می‌یابند به گونه‌ای که نظم‌وترتیب زمانی مربوط به داستان یا به واسطۀ خود روایت مورد اشارت قرار می­گیرد و یا از این یا آن سرنخ فهمیده می­شود  ‌(Genette, 2000).

ژنت، زمان­پریشی را در دو دستة بازگشت زمانی[11] (گذشته‌نگر) و پیشواز زمانی[12] (آینده‌نگر) درون متن مطالعه می­کند. بازگشت زمانی به روایت رویدادی در متن اطلاق می­شود که رویدادهای بعد از آن به لحاظ زمانی روایت شده باشند و کنش روایت به بخشی از گذشته داستان بازگردد. اگر زمان روایی به گذشته­ای پیش از آغاز روایت بازگردد، بازگشت زمانی بیرونی نامیده می­شود و بازگشت زمانی درونی «گذشته­ای را در یاد زنده می­کند که پس از نقطه آغاز اولین روایت رخ داده است» (ریمون کنان[13]، 1387).

پیشواز زمانی به روایت رویدادی گفته می­شود که رویدادهای از پس آینده به لحاظ زمانی روایت شوند. در چنین حالتی زمان داستان بر زمان سخن پیشی می‌گیرد.

دومین رابطة زمانی درنظریۀ ژنت، تداوم[14] است که به بررسی روابط میان گسترۀ زمان و رویداد می­پردازد و اینکه هر رویداد چه بازه زمانی و حجمی از متن را دربرمی­گیرد. «ژنت تداوم را به معنی نسبت میان زمان متن و حجم متن به‌کار می‌برد و از آن در تعیین ضرباهنگ و شتاب داستان استفاده می‌کند» (تولان، 1383). سرعت روایت را با توجه به رابطۀ بین تداوم داستان (که برحسب دقیقه، ساعت، روز، ماه و سال است) و تداوم متن (که با تعداد سطور یا صفحات مشخص می‌شود) اندازه‌گیری می‌کنیم (Genette, 1980). بدین ترتیب رابطۀ بین زمان روایت و زمان واقعی ممکن است به صورت یکی از این سه قسم باشد: شتاب ثابت، شتاب مثبت (تلخیص، حذف، پرش‌های حجمی- زمانی)، شتاب منفی (مکث توصیفی و توضیحی، صحنه نمایشی).

بسامد[15] به عنوان دفعات روایت یک واقعه در متن، نخستین بار از سوی ژنت مطرح شد که در سه شکل متفاوت بررسی می­شود؛ متداول‌ترین نوع آن، بسامد مفرد بوده که عبارت است از یک بار گفتن آنچه یک بار اتفاق افتاده و یا چند بار گفتن واقعه‌ای که چند بار اتفاق افتاده است. بسامد مکرر؛ یعنی حادثه‌ای که یک بار اتفاق افتاده، چند بار نقل شود. بسامد بازگو نیز آن است که اگر حادثه‌ای چند بار اتفاق افتاده، تنها یک بار روایت شود.

پیشینۀ مطالعات روایت‌شناسانه براساس نظریۀ ژنت به چند سال اخیر بازمی­گردد که در پژوهش­های مختلف، عنصر زمان در چارچوب این نظریه بررسی شده است. غلامحسین‌زاده (1386) در مقاله‌ای عنصر زمان را در حکایت اعرابی درویش در مثنوی بررسی می‌کند و با تاکید بر نظریۀ ژنت، شواهدی از حکایت را ذکر می­کند. حسن لی و دهقانی (1389)، سرعت روایت در رمان جای خالی سلوچ اثر محمود دولت‌آبادی را نشان می‌دهند و درودگریان و زمان احمدی (1390) براساس نظریۀ ژنت، زمان روایی را در داستان بی‌ وتن بررسی می‌کنند.

با توجه به این نکته که اصول نظریه­های روایت­شناسانه، خوانشی نوین از متون روایی به دست می­دهد برآن شدیم با تکیه بر الگوی زمانی ژنت در بررسی روایت، رمان مدار صفر درجه را از نظر مؤلفه­های روایت و نقش عنصر زمان بررسی کنیم؛ چراکه عنصر زمان به عنوان یکی از مهم­ترین عناصر در این رمان، نقش اساسی دارد و تاکنون از این دیدگاه، دربارۀ این اثر روایی برجسته، پژوهشی انجام نشده است و می­تواند نگرشی تازه به این رمان را دربر داشته باشد. پرسش اساسی این مقاله در آغاز این بوده که با توجه به الگوی روایت­شناسی ژنت، رمان مدار صفر درجه چگونه قابل بررسی خواهد بود و احمد محمود تا چه اندازه از شگردهای زمان روایی در سیر روایت رمان بهره برده است.

 

1. بررسی و تحلیل رمان مدار صفر درجه

مدار صفر درجه، چهارمین رمان احمد محموداست که 1782 صفحه دارد و به 3 جلد و 10 فصل تقسیم شده است. داستان با حادثۀ غرق شدن بابو درکارون آغاز می­شود و با رفتن باران به سلمانی یارولی و رابطۀ عاشقانه با مائده و فعالیت‌های سیاسی او درکنار نوذر ادامه می­یابد. رمان، فضای اجتماعی سال­های بین 1350 تا 1357 را با روایت 7 سال زندگی خانواده­ای جنوبی در جامعه شهری دوران ستم‌شاهی به تصویر می­کشد. شخصیت­های این رمان که اغلب تیپیک هستند، هر یک داستانی جداگانه دارند و زندگی آن­ها که با رخدادهای سیاسی آن زمان گره خورده در طول خط روایی رمان قابل مشاهده است. نویسنده برای بیان صریح تحولات تاریخی این دوره، روایت‌های گوناگونی را شکل می­دهد؛ او برای تعمیق بخشیدن به روایت، داستان را چند لایه می‌کند. روایت‌هایی که به طور موازی پیش می­روند و در پایان رمان، مفاهیم گوناگونی به دست می­دهند. خط سیر زمان در رمان­های محمود به خوبی قابل مشاهده است، می‌توان این خط سیر را کاملاً تقویمی- تاریخی دانست. «زیرساخت رمان­های احمد محمود بیش از هر چیز دیگر بر شانۀ رویدادهای مهم و شاخص تاریخ ما استوار است» (زنوزی، 1386).

1-1. نظم و ترتیب

1-1-1. زمان پریشی گذشته‌نگر

رمان مدار صفر درجه با حادثۀ دلخراش غرق شدن بابو و طعمۀ کوسه­ها شدن او در یکی از روزهای گرم تابستان 1350 آغاز و از زاویه دید دانای کل محدود روایت می­شود. این رمان که زیرساخت روایی آن، رویدادهای سیاسی- اجتماعی دهه 50 و تحولات جامعه آن روزگار در قالب شخصیت­های خاص داستانی است، تقریباً 7 سال از زمان گاه‌شمارانه را دربر می­گیرد. 7 سالی که نویسنده در خلال 3 جلد، 10 فصل و1780 صفحه آن را به تصویر می­کشد. بدیهی است که روایت این مدت زمان طولانی، اگر با شگردهای خاص نویسندگی و بهره بردن ازحذف­ها و تلخیص­ها وگاه پرش­های زمانی به عقب یا جلو همراه نباشد برای خواننده ملال­آور و کسل‌کننده خواهد بود. مولف با چند لایه کردن داستان در راستای هدفی مشخص و محور قرار دادن عناصر مهم داستانی مثل زبان، کنش، گفت‌وگو و... اثر خود را از ملال‌افزایی ایمن ساخته است. نویسنده با اهمیت به عنصر زمان، ضمن اشاره به بسیاری از وقایع مهم، داستان را در یک خط محوری به پیش می­برد و از اسلوب زمان­پریشی در جذب مخاطب و پویایی داستان بهره جسته است. زمان­پریشی از نوع بازگشت زمانی برون‌داستانی بیشتر در فصول یک تا چهار دیده می­شود و کارکرد این نوع پس­نگری­ها، شخصیت‌پردازی و اشاره به حوادث مهم پیش از شروع داستان، پیچیدگی متن و مرور خاطرات شخصیت­ها است.

«اگر پس‌نگاه یا پیش‌نگاه راجع به شخصیت، رخداد و خط سیر داستان در حال نقل شدن باشد، درون‌داستانی یا همبافت است و اگر در روایت پس‌نگاه یا پیش‌نگاه، اطلاعاتی دربارۀ شخصیت، رخداد و خط سیر داستان دیگری خارج از نقطۀ آغاز و پایان متن ذکر شود،

، برون‌داستانی یا دگربافت است» (مارتین[1]، 1382). در فصل اول، زمان پریشی از نوع گذشته‌نگر برون داستانی از زبان بی‌بی سلطنت، شخصیت پریشان‌حالی مطرح می­شود که گویی زمان را گم کرده است و گذشته را در زمان حال می­بیند. او که مرگ فرزندش نوروز را -که در تظاهرات سال 1342 کشته شده- هرگز باور نکرده، همواره با مرور رخدادهای پیش از شروع داستان، مخاطب را به یاد او می­اندازد: «بابو تو دهانه دالان است... پاییز است، نوروز صبح سحر از خانه رفته است بیرون ... مردم دسته‌دسته می­روند به طرف عباسیه» (محمود، 1380).

البته توقف بی‌بی در گذشته در طول داستان استمرار دارد: «نوروز ناخوشه که ور نمیخیزه نماز بخونه؟... نوروز خودش تنها رفته عباسیه» (همان: 80). مرگ نوروز از نظر راوی به اندازه‌ای ناخوشایند است که گاه و بیگاه از طریق پس‌نگری، ذهن شخصیت­های مختلف را به سوی او می­کشد تا خاطره او را از یاد نبرند: «چشم خاور دنبال نوروز می­گردد پیدا نیست، نوروز با تفنگ شکاری از اتاق می­آید بیرون... لوله تفنگ نوروز می‌نشیند رو خرند بام ... جیغ می‌زند می‌بیند که برزو پای دیوار افتاده است و خون از سرش می‌جوشد» (همان: 175 و 178). تجسم شخصی که مرده و او را در هر لحظه از نبودنش احساس کردن، یکی دیگر از کارکردهای بازگشت زمانی در این روایت است که چندین بار اتفاق می­افتد. باران با نگاه کردن در آینه، گویی نگرانی­های برادر غرق شده خود –بابو- را احساس می­کند و تا مدت‌ها پس از مرگ بابو، او را در حالات مختلف تجسم می­کند و یکی از خاطرات گذشته برایش تداعی می­شود: «صدای بابوآمد: مو کار می­کنم تا تو درس بخونی دیپلم بگیری ... مو دیگه فاتحۀ برزو خوانده‌م باران، سی مونو تو برار نمیشه» (همان: 43). درفصل دوم، راوی با همسانی واژه و مکان، گذشته را تداعی می­کند. الله‌اکبرگفتن بی‌بی و رفتن خاور به مطبخ، یادآور صحنه زایمان خاور و پس‌نگری برون‌داستانی دیگری می‌شود: «آذربانو از مطبخ می­آید تو اتاق... صدای بی‌بی را می­شنود اذان می­گوید، خاور ناله می­کند صدای آذربانو را می­شنود: شکم اول. چشمش سیاهی می­رود و می‌بیند که دوپاره گوشت کبود دستش است» (همان: 411).

گاهی همسانی کنش‌های زمان حال با گذشته، موجب نقب زدن به تونل زمان می شود. در پنجشنبۀ آخر سال که خاور به روال همیشه مشغول کلوچه پختن برای اهالی گورستان است، باران به یاد دوران کودکی‌اش می‌افتد: «پنجشنبه آخرسال ... پدرش از اتاق می‌آید بیرون و خنده خنده می‌گوید زنده‌ها یادت نره خاور از مرده‌ها واجبترن ... برزو بیدارشده نشده از اتاق می‌آید بیرون و چنگ می‌زند تو خرما» (همان: 611). تاثیر دیگر گذشته‌نگری‌ها، شخصیت‌پردازی و آشنایی با گذشتۀ شخصیت‌ها است که بیشتر مربوط به زمان پیش ازشروع داستان می‌شود. «نوذر» ازشخصیت‌های محوری داستان درکنار یکی از هم‌سلولی‌های خود به یاد سال‌ها پیش می­افتد: «ئو شب که جسد اسفندیار نهادیم تو دودینگ هاوس، همه خوشی‌ها از دماغم کشیده شد... و ذهن نوذر رفت انگار ...جسد اسفندیار را لای پتو و خون چکان به دوش می­کشند تا اتاقک تخته‌ای پشت منبع آب» (همان: 302 و 303).

در پس‌نگری برون‌داستانی دیگری، راوی با اشاره به فعالیت­های سیاسی خاور درگذشته و گشودن لایه‌های پنهان شخصیت او -با نگاهی اندرزگونه- گذشته‌ای نه چندان آرام را فراروی باران که سرنوشتی مبهم در انتظار اوست می­نهد: «بابای خدا بیامرزت سی خاطر همی کارا سرش به باد داد... ئو سال سی‌ودو که پنجسال دربدر کویت شد ئونم ئوروز که صبح رفت ظهر خبرش ئووردن ... میدونی همی مو زیر چادرم چقد کتاب و کاغذ و روزنامه سی بابای خدا بیامرزت جابه‌جا کرده‌م» (همان: 515 و 517). یادآوری خاطرات بابو برای باران، کشته شدن نوروز در سال 1342 و کشتارعباسیه، مرور بازجویی‌های نوذر و خاطرات یارولی در بمبئی که بیشتر از طریق مرور ذهنیات و شخصیت‌پردازی شکل می­گیرد از دیگر موارد گذشته‌نگری‌های برون‌داستانی است که در فصول یکم تا چهارم بدان اشاره می­شود. از میان 20 مورد گذشته‌نگر در کل رمان، 17 مورد از نوع روایت‌آمیز برون‌داستانی هستند که بیشتر کارکرد شخصیت‌پردازی و مرور خاطرات گذشته را دارند و مخاطب را با دنیای خارج از متن و پیش از شروع داستان آشنا می­سازند. از این 17 مورد، 10 مورد برون‌داستانی اصلی و 7  مورد برون‌داستانی فرعی هستند. سه مورد نیز گذشته‌نگر درون‌داستانی دیده می­شود.

 

 

 

نمودار 1. درصد زمان پریشی گذشته‌نگردرون و برون داستانی

 

1-1-2. زمان‌پریشی آینده‌نگر

در یکی از بهترین نمونه‌های پیشواز زمانی از نوع روایت‌آمیز درون‌داستانی، راوی از زاویه نگاه نوذر، 7 سال بعد را که همزمان با پیروزی انقلاب است به تصویر می­کشد و با اشاره به مرگ نوذر در آینده، ما را از سرنوشت دو شخصیت محوری روایت آگاه می­سازد و به این دلیل که این اتفاق در پایان داستان رخ می­دهد، درون‌داستانی است. کارکرد این آینده نگر، افزایش اشتیاق مخاطب به ادامه داستان و اشاره به پیروزی باران در انتهای رمان دارد: «هفت سال بعد -کمتر یا بیشتر- باران با مشت سنگین کتف حقگو را خواهد کوفت... و لوله اسلحه کمری را پس گردن حقگو خواهد فشرد و حسینیه اعظم مثل روز عاشورا شلوغ خواهد بود... شهباز پس از خواندن پرونده عمو نوذر در ساواک به شهروز خواهد گفت: چون عمو نوذر مرده بوده است پس صداش به گوشش غریبه می­آمده است ... در اتاق یکهو باز خواهد شد و باران پرونده را زیر کاپشن پنهان خواهد کرد و از اتاق بیرون خواهد رفت» (همان: 486 و 485). گاه برخی از پرش‌های زمانی به جلو، صورت طنز به خود می­گیرد به ویژه زمانی که با چاشنی اغراق و خیال‌پردازی همراه می­شود. هنگامی که نوذر به عمو فیروز وعده نوشتن شِکوِه‌نامه می­دهد: «یک شکایتی از دست انگلیس به دربار بنویسم که خود مستر جیکاک از لندن بیاد زمینت تحویل بده» (همان: 117).

راوی گاه از دریچه رویاها و آرزوهای شخصیت‌ها، زمان را درهم می­نوردد و در پیشواز زمانی از نوع درون‌داستانی، آینده آن‌ها را در نمای حال به تصویر می­کشد: «یارولی به باران وعده می­دهد: از فردا تیغ میدم دستت خوب که راه افتادی یه صندلی هم میذارم سی تو... از بانک وام میگیرم میکنمش آرایشگاه هالیوود، سه‌شوار میخرم» (همان: 224). نویسنده در پاره‌ای موارد با تلفیق گذشته و آینده به نوع دیگری از زمان پریشی دست می­زند. در حالی که یارولی با وعده دادن، باران را به شاگردی دلگرم می­کند: «کار که یادگرفتی دوتاش میکنم یه صندلی تو یه صندلی مو». درهمان لحظه به یاد بابو، برادر باران که پیش از مرگ شاگرد او بوده است می­افتد: «بابو همیشه همینجا می­نشست ئوروزم همینجا نشست خدا رحمتش کنه» (همان: 18). کارکرد بیشتر آینده‌نگری‌های داستان در ایجاد حس تعلیق و افزایش اشتیاق مخاطب، رویاپردازی و اغراق در کلام شخصیت‌ها نسبت به آینده نمود می­یابد.

از مجموع 29 مورد آینده‌نگر این رمان، چهار مورد برون‌داستانی و 25 مورد درون‌داستانی است. در این میان، 15 مورد درون‌داستانی اصلی و 10 مورد درون‌داستانی فرعی به‌شمار می­آید.

نمودار 2. درصد زمان پریشی آینده‌نگردرون و برون داستانی

 

 

1-2. تداوم

این رمان از نظر کرونولوژیک (تقویمی)، چند برهۀ مشخص زمانی را دربر می­گیرد که در مجموع از سال 1350تا 1357 است. با توجه به حذف بسیاری از رخدادها و زمان‌ها در خلال این 7 سال، تداوم این روایت را براساس نشانه‌های زمانی نیمی از فصول ابتدایی بررسی می­کنیم؛ از فصل اول تا اواسط فصل پنجم به لحاظ زمانی از تابستان 1350 تا زمستان 1353 را دربر می‌گیرد (1095روز) که در 958 صفحه روایت شده است. شتاب ثابت (معیار) براساس 14/1 صفحه در روز به دست می­آید. تداوم که در رمان مدرن، اصلی­ترین عنصر زمان در داستان به‌شمار می­آید از نظر ژنت «سرعت» نام دارد و برحسب محدودۀ زمانی رخ دادن واقعی حوادث، نسبت به حجم اختصاص یافته به همان رخداد سنجیده می­شود. «اختصاص یک تکه کوتاه از متن به مدت زمان درازی از داستان، شتاب مثبت و اختصاص یک تکه بلند از متن به زمان کوتاهی از داستان، شتاب منفی نام دارد. همچنین سرعت حداکثر را حذف و سرعت حداقل را مکث توصیفی می­نامند» (ریمون کنان، 1387). مواردی که در این رمان شتاب منفی ایجاد کرده‌اند، عبارتند از: مکث توضیحی، درنگ توصیفی و صحنه.

1-2-1. مکث توضیحی و درنگ توصیفی

 یکی از عوامل ایجاد شتاب منفی، وجود مکث‌های توضیحی است که فضایی ساکن و ایستا را بر داستان حاکم می­کند. در این حالت، زمان داستان متوقف می­شود و هیچ کنشی صورت نمی­گیرد: «این حالت زمانی اتفاق می­افتد که زمان سخن در زمان داستان هیچ قرینه­ای نداشته باشد» (تودروف، 1379). در «مدار صفر درجه»، مکث­های توضیحی که در فصول مختلف دیده می­شود، شتاب منفی به روایت می­دهد. در همان صفحات ابتدایی داستان، خاور پس ازمرگ بابو، پنجشنبه بعدازظهر، همراه باران کنار کارون می­رود و راوی در سه صفحه، دل‌مویه‌های او را به تصویر می­کشد: «خاور عبا را از سر برداشت، بقچه رخت بابو را گذاشت رو سنگ و بازش کرد. بعد زانو زد، سجده رفت و ماسۀ مرطوب را بوسید سه بار... خاور رخت بابو را گذاشت پیش رو، فاتحه خواند، بعد باز فاتحه خواند و حلوا را لقمه لقمه کرد و به آب انداخت. چشمان خاور سرخ بود، حلوا تمام شد، خورشید غرب کارون بود، نارنجی بود» (همان: 12).

توصیفات ایستا و مکث‌های توصیفی در جای جای رمان مدار صفر درجه مشاهده می­شود و در پیشبرد روایت، شتاب منفی ایجاد می­کند. به عنوان مثال، آزادی نوذر از بازداشتگاه سازمان امنیت در توصیفی ایستا که بازدارندۀ حرکت زمان است، بیان می­شود: «غروب بود. هوا آشفته بود، آسمان می­بارید، باد بود. نوذر شال گردن پشمی را به سر بست، ریش پنج شش روزه‌اش جوگندمی می‌زد. سبیلش ریخته بود رو دهانش، یقه بارانی را زد بالا، چنته را شانه به شانه کرد... نوذر اسفندیاری از پله در ساختمان سرخ پا گذاشت رو سنگفرش خیس» (همان: 482).

1-2-2. صحنه

 شکل دیگری که در آن، زمان داستان و زمان روایت در یک راستا پیش می‌روند، «صحنه»‌ است. به گفته ریمون کنان، «آنچه ویژگی نمایش صحنه را مشخص می‌کند، کمیت اطلاعات روایتی است از یک سو و حذف و کنار نهادن نسبی راوی است از دیگر سوی» (Rimmon-kenan, 2002). محمود در «مدار صفر درجه» به منظور وسعت بخشیدن به زاویه دید رمان از شیوۀ بیان‌بیرونی (زاویۀ دید نمایشی) استفاده می‌کند. انتخاب این شیوۀ بیان در برخی موارد، کار را به پرگویی آدم‌ها کشانده و باعث کندی حرکت داستان می‌شود. نویسنده می‌کوشد حتی آن‌جا که فضا و دورنما وصف می‌شود، صحنه را از درون و به طور عینی نقل کند. وارد کردن صحنه‌هایی از زندگی اجتماعی و رویدادهای سیاسی و دقت در توصیف جزییات، آهنگی منفی به حرکت داستان بخشیده است. در صحنه‌ای که خاور، شب هنگام با استشمام بوی کاغذ سوخته به یاد حوادث گذشته می‌افتد، نویسنده این صحنه را با تمام جزییات، در پنج صفحه بازنمایی می‌کند: «شکم برآمده خاور، راه برنفسش می‌بندد با مشت می‌زند به در مطبخ... بابو گریه می‌کند، در مطبخ یکهو باز می‌شود، دود یکمرتبه بیرون می‌زند... چشم نوروز خیس و سرخ است... نوروز با تفنگ شکاری از اتاق می‌آید بیرون» (همان: 175).

عنصر گفت‌وگو، یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های شتاب ثابت و از نمودهای صحنه است که در این رمان نقش محوری دارد: «برجسته‌ترین نمود صحنه، دیالوگ است که البته براساس توافقی عمومی و نه علمی، تعادل زمانی میان زمان متن و زمان داستان برقرار است» (استم و دیگران، 1377). محدودیت زمانی و مکانی رمان از یک سو و وسعت دایرۀ موضوع­ها ازسوی دیگر، موجب می­شود که عمده بار طرح این داستان را دیالوگ‌ها برعهده بگیرند. گفت‌وگو، حجم عمده­ای از این روایت داستانی را دربر می‌گیرد؛ به خصوص هنگامی که نویسنده تصمیم دارد اندیشه­های سیاسی و حزبی خود را در قالب افکار شخصیت‌ها بیان کند. شبی که یارولی به قصد تریاک کشیدن به محفل سیاسی اعضای حزب قدم می­گذارد، گفت­وگوهای سیاسی ایشان 20 صفحه به طول می‌انجامد (همان: 336-316). این دیالوگ­های طولانی در فصول مختلف رمان چندین بار تکرار می­شود.

1-2-3. تلخیص و حذف

تلخیص و حذف، نمونه­هایی از شتاب مثبت به حساب می­آیند. در فرم تلخیص، برهه­ای طولانی از زمان داستان به شکل برشی کوتاه، فشرده و خلاصه می­شود. در این صورت، زمان سخن، کوتاه­تر از زمان داستان خواهد بود. به گفته تولان «ممکن است وقایع مهم ولی ناگوار را به صورتی گذرا و خلاصه نمایان سازند، در حالی که وقایع و رویدادهای کم‌اهمیت­تر را با جزییات ارائه دهند» (Toolan, 1988). در رمان مدار صفر درجه، وقایع ناگواری مثل مرگ بابو، دستگیری باران، مرگ نوذر، سقط جنین بلقیس، مرگ منیجه و نامدار و... به شکل خلاصه آورده می­شود در حالی که ورود ناگهانی برزو به خانه و دعوای او با اهالی خانه که به عنوان کنشی پرتکرار چند بار اتفاق می­افتد در فصل اول، 8 صفحه را به خود اختصاص می­دهد (همان:30-38). در حالت حذف، زمان داستان برای خود حرکت می­کند، اما سخن متوقف می­ماند. حذف در واقع بیشترین شتاب و سرعت در زمان داستان است که روایت نمی­شود، اما فهمیده می­شود؛ در حقیقت، حذف را نوعی افزایش شتاب زمانی داستان می­دانند.

ایجاز در اثر حذف، یکی از ویژگی‌های زیبایی‌شناختی در ساخت رمان مدار صفر درجه است. در این روایت، بسیاری از زمان‌ها حذف می‌شود تا دراثر این پرش‌های زمانی و حجمی، رویدادها و اهدافی که مطلوب نویسنده است، مطرح شود. مثلاً به وقایع سال‌های 1351، 1352 و 1354 هیچ اشاره‌ای نمی­شود، اما رویدادهای سال‌های 1353، 1356 و 1357 حجم وسیعی از رمان را دربر می­گیرد. حوادث و لحن روایی نویسنده در فصل نهایی که همزمان با سال 1357 است، شتاب می­گیرد. خلأ زمانی بین برخی فصول در نتیجه همین حذف‌ها و تلخیص‌ها روی می­دهد و ریتم تند حوادث، روایت را سرعت می­بخشد در نتیجه نوعی داستان به وجود می­آورد که خود نویسنده آن را «تعریف در حرکت » می­نامد (گلستان، 1383).

 

 

 

نمودار 3. درصد تداوم و شتاب مثبت و منفی

 

1-3. بسامد

1-3-1. بسامدمفرد

برای نخستین بار، ژنت به مقولۀ بسامد اشاره کرده است. بسامد، رابطۀ میان تعداد دفعات روایت یک واقعه در متن نسبت به میزان رخ دادن آن در داستان را نشان می­دهد. ژنت می­پرسد که آیا رخداد تکراری هر بار از دیدگاه واحدی روایت شده است؟ در هر نوبت چه نقشی دارد؟ اهمیت این بررسی در کارکردی است که نسبت زمان با موقعیت را روشن می­کند. انواع بسامد در مدار صفر درجه رایج است، اما وجه غالب بسامدهای این رمان، نوع معمول بسامد مفرد است؛ یعنی یک بار روایت کردن رویدادی که یک بار اتفاق افتاده است. در زیر به نمونه‌هایی از این نوع بسامد در رمان اشاره می­شود:

- تیغ کشیدن باران به روی یارولی وتهدید او در آرایشگاه (همان: 1044)

- شاگردی باران در سلمانی یارولی (همان: 46)

- آتش گرفتن سینمای آبادان (همان:191)

- دستگیری نوذر، باران، برهان، شهروز و بازجویی از آن‌ها در ساواک به دلایل مختلف (همان: 474).

موارد بسیاری از کنش‌ها و رویدادها در این داستان وجود دارد که یک بار اتفاق افتاده و یک بار روایت شده­اند. بسامد مفرد از نوع دوم؛ یعنی چند بار روایت رویدادی که چند بار اتفاق افتاده نیز در این رمان به وفور دیده می­شود. در ادامه به نمونه­هایی از این نوع بسامد اشاره می­شود:

- شکایت وعریضه نویسی نوذر (همان: 27)

- پریشان حالی بی‌بی سلطنت و بی‌وقت اذان گفتن و درخواست قلیان چاق کردن از خاور (همان: 194)

- سیگارکشیدن پنهانی بلقیس که نوذر آن را علت اصلی بچه‌دار نشدن او می‌داند (همان: 29، 184 و 271)

- دعواهای برزو با اهالی خانه و کتک کاری با باران (همان: 195)

- عریضه گرفتن بلقیس از ملامیرزا و دارو گرفتن نوذر از عطار برای بچه‌دار شدن (همان: 86)

- کتک خوردن رئیسه از پدرش و اشاره راوی به چشمان شیشه‌ای او (همان:‌ 219)

- تشکیل جلسات سیاسی حزب توده در عکاسخانه و منزل دکتر (همان: 322)

- چاقو زدن مدیران به قصد ارعاب و تهدید آن‌ها برای بازگرداندن به شهر خودشان (همان: 510)

- اشتیاق اسعد برای رفتن به سینما و تف پراندن در خیابان (همان: 310، 389 و 391).

1-3-2. بسامد مکرر

اگر یک رویداد چند بار روایت شود، مکرر نامیده می‌شود. تعداد بسامدهای مکرر نسبت به مفرد، کمتر است، اما رخدادهایی هستند که به دلیل اهمیت آن‌ها از نظر نویسنده، چند بار روایت می‌شوند. نمونه‌هایی از بسامد مکرر عبارتند از:

- کشتار عباسیه و فعالیت‌های سیاسی نوروز که از دید افراد مختلف چند بار تکرار می­شود (همان:‌ 93، 97 و 1565)

- زایمان خاور که چند بار روایت می­شود (همان: 411)

- خاطرات نوذر در دودینگ هاوس و هاستل (همان: 510)

- فرار یارولی از دادگستری (همان: 581 و 583)

- معافی سربازی گرفتن یارولی برای باران (همان: 1044).

1-3-3. بسامد بازگو

اگر رویدادی که چند بار اتفاق افتاده تنها یک بار روایت شود، «بازگو» نام دارد. بیشتر وقایع کم اهمیت­تر که نوعی روزمرگی در آن­ها نهفته است به این اسلوب نقل می­شود. موارد زیر، نمونه‌هایی از بازگو است:

- اصرار نوذر بر نرفتن باران پیش یارولی «صد بار به ئی بچه گفتم که صلاحت نیس پیش یارولی نامرد نامسلمان کارکنی» (همان: 573)

- یارولی به نبی می­گوید: «صد دفعه دیگه­م که پل ببندی و تظاهرات کنی، آب از آب تکون نمیخوره» (همان: 648)

- خاور درباره اشراف نوذر بر همه اشخاص و حوادث پیرامون می­گوید: «مش نوذر همیشه از همه جا خبر صحیح داره» (همان: 409)

- یارولی دربارۀ کار کردن برای رییس مخابرات می­گوید: «مو پنج سال که هر روز جمعه میرم خانه رییس تلفنخانه سرش مجانی اصلاح میکنم» (همان:‌ 904).

نمودار4. بسامد

 

1-4. کانونی شدگی[2]

ژنت مفهوم «کانونی شدن» را از یکی از نظریه‌های نقد نو گرفته است؛ کلینت بروکس[3] و آستین وارن[4] در سال 1943میلادی مفهوم کانون روایت را مطرح کردند (برتنز، 1382). در سال 1972میلادی، ژنت با طرح دو سوال «چه کسی می‌نویسد؟» و «چه کسی مشاهده می‌کند؟» به بررسی تمایز میان کانون عمل روایت وکانون شخصیت پرداخت (مارتین، 1382).

در مدار صفر درجه، داستان از زاویه دید دانای کل محدود به صورت سوم شخص روایت می­شود. «شیوه­ای که در آن نویسنده در مقام دانای کل، محتوا و روند ذهنی شخصیت‌ها را از طریق شیوه‌های قراردادی روایت وصف می­کند» (بیات، 1387). استفاده از راوی دانای کل سبب می­شود نویسنده در پردازش داستان، اندیشه‌ها و ایده­های خود را مطرح کند و مخاطب به خوبی از احساسات و نظرهای نویسنده آگاه می­شود؛ آن چنان که در مدار صفردرجه مشاهده می­شود هر جا افکار سیاسی شخصیت‌های داستان در طول جلسه‌های حزبی مطرح می‌شود، محمود به عنوان نویسنده‌ای روشنفکر و سیاستمد‌ار، نقطه‌نظرهای خود را ارائه می­کند و به منظور تاثیر این نظرها بر مخاطب، چنین گفت‌وگوهایی را بسط می­دهد. راوی در دیدگاه کانون روایت بیرونی، فردی است بیرون از ماجرای داستان که افکار، اعمال و ویژگی‌های شخصیت‌ها را از بیرون داستان تشریح می­کند. در واقع نویسنده، راوی داستان است (کالر[5]، 1385). در این رمان، دانای کل می­تواند بر تمام مناظر و زوایای داستان احاطه داشته باشد؛ محمود از این ظرفیت نامحدود زاویۀ دید به طور کامل استفاده نکرده است.

بحث و نتیجه‌گیری

بررسی رمان مدارصفر درجه از منظر نظریۀ زمان ژنت نشان می­دهد که در این رمان سیر خطی زمان، گاه به منظور بازگشت زمانی یا پیشواز زمانی شکسته شده و در روال منطقی زمان شکاف ایجاد می­شود. قابلیت­های روایی این رمان برجسته، حاکی از بهره‌مندی محمود از شگردهای زمان روایی است که مهم­ترین موارد آن به شرح زیر است:

- نویسنده برای عمق بخشیدن به روایت، داستان را چند لایه می­کند و روایت‌هایی چند لایه را که در پایان رمان دربردارنده مفاهیمی متفاوت است به طورموازی پیش می‌برد.

- نویسنده با اهمیت به عنصر زمان از اسلوب زمان پریشی در جذب مخاطب و پویایی داستان بهره می­برد.

- زمان پریشی از نوع بازگشت زمانی برون داستانی، بیشتر در این رمان مشاهده می­شود و کارکرد آن، شخصیت‌پردازی، پیچیدگی متن و مرور خاطرات شخصیت‌ها است.

- زمان پریشی از نوع پیشواز زمانی درون داستانی با کارکرد ایجاد حس تعلیق و افزایش اشتیاق مخاطب، رویاپردازی و اغراق در کلام و گاه طنزپردازی در این روایت به‌کار رفته است.

- مدار صفر درجه از نظر تقویمی از سال 1350 تا 1357 را دربر می­گیرد، اما به دلیل حذف بسیاری از زمان­ها برای محاسبه تداوم، سه سال اول رویدادها در نظرگرفته شد و شتاب ثابت (معیار) براساس 14/1 صفحه در روز به دست آمد.

- مکث‌های توضیحی، درنگ‌های توصیفی و صحنه‌های نمایشی در این رمان از عوامل ایجادکننده شتاب منفی در داستان هستند که موجب بازایستادن حرکت زمان و یا مانع از پیشبرد روایت می­شوند.

- عنصر گفت‌وگو به عنوان یکی از برجسته­ترین نمونه­های شتاب ثابت، حجم عمده‌ای از این روایت داستانی را دربر می­گیرد.

- تلخیص و حذف و پرش­های زمانی حجمی که از فرم‌های ایجاد شتاب مثبت هستند در این رمان کاربرد دارد، بسیاری از وقایع به طور خلاصه آورده می­شود و ریتم تند حوادث، در پی خلأهای زمانی و حذف‌های پی درپی، روایت را سرعت می­بخشد.

- انواع بسامد در این رمان کاربرد دارد، اما وجه غالب بسامدها، نوع معمول بسامد مفرد است که شامل رویدادهایی می‌شود که یک بار اتفاق افتاده و یک بار روایت می‌شوند. بسامد بازگو نیز دربارۀ وقایعی که نوعی روزمرگی و یکنواختی در آن نهفته است به‌کار می­رود.

- کانون روایت در این رمان، کانون روایت بیرونی یا همان دانای کل است که محمود از ظرفیت نامحدود این زاویه دید به طورکامل استفاده نکرده است.



[1]- Martin, W.

[2]- Focalization

[3]- Brooks, C.

[4]- Warren,A.

[5]- Culler, J.



[1]- Propp, V.

[2]- Greimas, A, J.

[3]- Todorov, T.

[4]- Bermon, C.

[5]- Genette, G.

[6]- Barthes, R.

[7]- Makaryk, I, R.

[8]- Bertens, J, W.

[9]- Order

[10]- Lothe, J.

[11] Analepsis

[12]- Prolepsis

[13]- Rimmon-kenan

[14]- Duration

[15]- Frequency

آسابرگر، آرتور. (1380). روایت در فرهنگ عامیانه، رسانه وزندگی روزمره. ترجمۀ محمدرضا لیروانی. چ اول. تهران: سروش.
احمدی، بابک. (1372). ساختار و تأویل متن. چ دوم. تهران: مرکز.
اخوت، احمد. (1371). دستور زبان داستان. چ اول. اصفهان: فردا.
استم، رابرت؛ بورگواین، رابرت و فلیترمن، سندی. (1377). روایت فیلم شناسی، روایت و ضد روایت. ترجمۀ فتاح محمدی. چ 1. تهران: فارابی.
ایگلتون، تری. (1368). پیش درآمدی بر نظریۀ ادبی. ترجمۀ عباس مخبر. تهران: مرکز.
برتنز، یوهانس ویلم. (1382). نظریۀ ادبی، ترجمۀ فرزان سجودی. تهران: آهنگ دیگر.
بیات، حسین. (1387). داستان‌نویسی جریان سیال ذهن. تهران: علمی وفرهنگی.
تودروف، تزوتان. (1379). بوطیقای ساختارگرا. ترجمۀ محمد نبوی. تهران: آگاه.
تولان، مایکل جی. (1383). درآمدی نقادانه- زبان‌شناختی بر روایت. ترجمۀ ابوالفضل حری. تهران: بنیاد فارابی.
حسنلی، کاووس و دهقانی، ناهید. (1389). بررسی سرعت روایت در رمان جای خالی سلوچ. متن پژوهی ادبی. دوره14. ش45. صص63-37.
درودگریان، فرهاد؛ زمان احمدی، محمدرضا و حدادی، الهام. (1390). تحلیل زمان روایی از دیدگاه روایت شناسی بر اساس نظریه زمان ژنت در داستان بی وتن اثر رضا امیرخانی. سبک شناسی نظم و نثر فارسی. دوره4. ش3. صص138-127.
ریمون کنان، شلومیت. (1387). روایت داستانی؛ بوطیقای معاصر. ترجمۀ ابوالفضل حری. تهران: نیلوفر.
زنوزی جلالی، فیروز. (1386). باران بر زمین سوخته. تهران: تندیس.
غلامحسین زاده، غلامحسین؛ طاهری، قدرت­اله و رجبی، زهرا. (1386). بررسی عنصر زمان در روایت با تاکید بر حکایت اعرابی درویش در مثنوی. پژوهشهای ادبی. دوره4. ش16. صص217-199.
کالر، جاناتان. (1385). نظریۀ ادبی. ترجمۀ فرزانه طاهری. چ دوم. تهران: مرکز.
گلستان، لیلی. (1383). حکایت حال (گفت‌وگو با احمد محمود). تهران: معین.
لوته، یاکوب. (1386). مقدمه‌ای بر روایت در ادبیات و سینما. ترجمۀ امید نیک فرجام. تهران: مینوی خرد.
مارتین، والاس. (1382). نظریه‌های روایت. ترجمۀ محمد شهبا. تهران: هرمس.
محمود، احمد. (1380). مدار صفر درجه. چ چهارم. تهران: معین.
مکاریک، ایرناریما. (1384). دانشنامه نظریه­های ادبی معاصر. ترجمۀ مهران مهاجر ومحمد نبوی. تهران: آگه.