نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
2 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
“Shemiran Bus” is the first collected story of “scattered memories” written by Goli Taraghi. She has used narrative technique efficiently by employing memory and story narrative type. Time, which narrative is heavily contingent on, plays an important role in shaping the structure of a narrative. Time in narratology is investigated mainly in three parts: order, continuity and frequency. Gérard Genette, a pioneer researcher, is one of the greatest theorists of “time and narrative”. The current study employed descriptive-analytical method to examine time from narratology perspective of Gérard Genette and its role in shaping the narrative in the short story of Shemiran Bus. The results showed that Taraghi has employed retrospective internal anachronism and external anachronism to destruct the time linear trend. The retrospective internal anachronism due to association is the common application of time in this story. Also, the retrospective external anachronism has been used in two cases accompanied by arguing act of character and nostalgia of the memories. In the scope of continuity, the elements of descriptive pause, deletion, summarization and display have been used according to the importance of the subject matters. At the beginning of the story, due to attention of the writer to descriptive pause, characterization and explanation with more detail, the narration momentum is negative. The dominant frequency in this story is singular, and repetitive frequency has been used for meaningful emphasis on the plot.
کلیدواژهها [English]
«روایت مجموعهای از حوادث با نظم خاص است و دیباچه، میانه و پایانبندی مشخصی دارد» (بنت و رویل، 1387: 67). در روایتشناسی، توالی، نظم و ترتیب ارائۀ رخدادهای جهان داستانی، با عنوان مؤلّفة زمان داستان مطرح میشود. در واقع، «گذر زمان مثل هر چیز دیگر میتواند در متنی روایی نمود یابد، ولی عنصر زمان نه فقط درونمایة مکررِ تعداد زیادی داستان روایی است، بلکه عنصر سازهای داستان و متن هم به شمار میآید» (ریمون کنان، 1387: 62).
«دو نوع زمانمندی در تحلیلهای روایی مطرح میشود: یکی زمانمندی دنیای بازنمودة داستانی و دیگری زمانمندی سخن بازنمودة آن. این تفاوت میان ترتیب رخدادها و ترتیب کلام آشکار است، اما بهرغم این آشکارگی، ورود این تفاوت به ساحت نظریة ادبی هنگامی پذیرفته شد که فرمالیستهای روسی، از آن به عنوان یکی از شاخصهای اساسی برای تقابل گذاردن میانِ حکایت (ترتیب رخدادها) و متنِ حکایت (ترتیب سخن) بهره جستند» (تودورف، 1392: 58).
یکی از وجوه بررسیهای روایی، بررسی و تحلیل عنصر زمان در آثار روایی است. تولان عقیده دارد که «عنصر زمان در متن، مفهومی ساختاردهنده است؛ چراکه رابط میان موقعیتهای خاص یا تغییرات یک حالت را نشان میدهد» (تولان، 1383: 54). ژرار ژنت یکی از نظریهپردازان برجسته در این زمینه است. بحث اصلی مؤلفة زمان بر اساس آرای ژنت، به ارتباط میان زمان گاهشمارانه در سطح داستان و زمان سطح متن مربوط است. زمان داستان، رابطة گاهشمارانة میان حوادث داستان است، به گونهای که در اصل رخ دادهاست و زمان متن به چگونگی جایگزین کردن این حوادث در متن ارتباط دارد (ر.ک؛ حرّی، 1387: 97).
زمان در روایتشناسی عمدتاً در سه بخش نظم، تداوم و بسامد بررسی میشود. تا پیش از ژنت، هیچ کس به طور کامل به این جنبههای سهگانه نپرداخته بود. در روایتشناسی او، این سه مفهوم به طور کامل بررسی، و بیانی جامع از آنها ارائه شدهاست. در این مقاله، پس از ارائة توضیحاتی دربارة هر یک از جنبههای زمان روایی از دیدگاه ژنت، رویکرد روایی بهکار رفته در داستان کوتاه اتوبوس شمیران را از کتاب خاطرههای پراکنده بررسی میکنیم.
در میان آثار داستاننویسان معاصر، آثار ترقّی این قابلیت را دارد که از نظر ساختاری به عنوان یک اثر روایی بررسی میشود. کتاب خاطرههای پراکنده، مجموعة هشت داستان است که اتوبوس شمیران از نظر عنصر زمان از قابلیت بیشتری نسبت به دیگر داستانها برخوردار است و به دلیل نبودِ پژوهشی مستقل در این زمینه ضرورت دارد تا دربارة زمان در آثار ترقی تحقیقات مستقل و مستندی صورت گیرد.
پیشینة پژوهش
در سدة اخیر، در کشورهایی چون فرانسه، آمریکا، انگلیس و... توجه ویژهای به روایتشناسی شدهاست و علیرغم سابقة اندک پژوهشهای روایتشناختی در ایران، امروزه حجم عمدهای ازپژوهشهای ادبی به بررسیهای روایی اختصاص یافتهاست. البته در چند سال اخیر با وجود ترجمة منابع انگلیسی، فرانسوی و... دربارة روایتشناسی و نظریات آن هنوز بسیاری از منابع در این زمینه ترجمه نشدهاند و در دسترس ما قرار ندارند. در زمینة روایت و نظریات آن، از جمله نظریة ژنت، ترجمة آثاری به فارسی چون درآمدی نقادانه و زبانشناختی بر روایت اثر مایکل تولان، بوطیقای ساختارگرا اثر تزوتان تودوروف، نظریههای روایت از مارتین والاس، روایت داستانی: بوطیقای معاصر از ریمونکنان ترجمة ابوالفضل حرّی و آثاری دیگر از این قبیل وجود دارد که در پژوهشهای محققان در روایتشناسی تأثیر زیادی داشتهاست.
از میان کتابهای تألیفشده به زبان فارسی نیز میتوان به کتاب درآمدی بر داستان نویسی و روایتشناسی از فتحالله بینیاز در شرح انواع روایت مدرن و پُستمدرن و نظریههای روایت و نیز روایتشناسی داستانهای مثنوی از سمیرا بامشکی در تحلیل ساختار روایت داستانهای مثنوی بر اساس نظریة ژرار ژنت اشاره کرد.
از مقالههایی که با بهرهگیری از نظریة ژنت به بررسی زمان درآثار داستانی پرداختهاند، میتوان به این موارد اشاره کرد: «بررسی تداوم زمان در منظومة آرش کمانگیر» از خدابخش اسداللّهی، «بینظمی زمانی در خسرو و شیرین نظامی» از تقی پورنامداریان و هیوا حسنپور، «رابطة زمان و روایت و چگونگی تبلور زمان در روایت» از قاسمیپور و «بررسی عنصر زمان در روایت با تأکید بر روایت اعرابی درویش در مثنوی» از غلامحسینزاده.
شیوة پژوهش بر اساس منابع کتابخانهای و با رویکرد توصیفیـ تحلیلی است. پس از ذکر مقدمهای در باب زمان روایی و نظریة روایی ژرار ژنت، پیشینة تحقیق و روش آن ارائه شدهاست و زمان روایی در داستان اتوبوس شمیران براساس نظریة ژنت تحلیل، و در پایان، بر اساس دادههای بهدست آمده نتیجهگیری شدهاست. از آنجا که هدف این پژوهش، بررسی ساختار زمان روایت است، تلاش شده تا ضمن تحلیل زمانمندی روایت و چگونگی کاربرد عنصر زمان، به دلایل زمانپریشی، شتاب روایت و تأثیر آن بر داستان پرداخته شود.
1. نظریةروایتژنت
ژرار ژنت یکی از روایتشناسان مطرح ساختارگراست که طرح جامع و کاملی برای بررسی متون روایی پیشنهاد میدهد. او در نظریات خود، به بررسی سه جنبه از سخن روایی، یعنی «زمان»، «وجه» یا «حالت و لحن» میپردازد. اولین جنبه، یعنی زمان خود شامل سه زیرمجموعة «نظم و ترتیب»، «تداوم روایت» و «تکرار یا بسامد» است.
1ـ1. نظم و ترتیب
نظم به رابطة میان توالی وقوع رویدادها در داستان و ترتیب بازگویی آنها در متن دلالت دارد. نظم و توالی زمان مستقیم، خود نوعی از ترتیب است. «شیوة ارائة ترتیب زمانی رخدادها و کنشهای مثلاً یک رمان (طرح اولیه/ Fibula در نزد فرمالیستها) در یک داستان عینی (طرح روایی/ Syuzhet) است» (برتنس، 1387: 87). ژنت ناهماهنگی در ترتیب و نظم رویدادها در گفتمان روایی را با ترتیب و نظم همان رویدادها در داستان، «زمانپریشی» مینامد (Genette, 1980: 23)؛ به عبارت دیگر، وی «هر گونه انحراف در ترتیب ارائة وقایع در متن را نسبت به ترتیب آشکار وقوع آنها در داستان، نابهنگامی یا زمانپریشی میداند» (تولان، 1383: 79). او زمانپریشی را در درون متن مطالعه میکند. زمانپریشیها دو گونهاند: گذشتهنگرها و آیندهنگرها.
1ـ1ـ1. زمانپریشی گذشتهنگر
این نوع زمانپریشی، روایت رخداد داستان پس از نقل رخدادهای سپریشدة متن است؛ گویی روایت به گذشتهای در داستان رجعت میکند. اگر رخدادهای «الف»، «ب» و «ج» در متن به ترتیب «ب»، «ج» و «الف» قرار گیرند، گذشتهنگر خواهند بود (ر.ک؛ ریمون کنان، 1387: 66). گذشتهنگرها سه نوع هستند: گذشتهنگر بیرونی، درونی و مرکّب یا مختلط. «گذشتهنگر بیرونی» گذشتهای را فرا یاد میآورند که پیش از نقطة آغاز اولین روایت رخ دادهاست و دورة زمانی پیش از رویدادهای اصلی را در بر میگیرد، شبیه زمانی که یک روایت اطلاعات پیشزمینهای ارائه کند. «گذشتهنگر درونی» گذشتهای را در یاد زنده میکند که پس از نقطة آغاز اولین روایت رخ دادهاست. اما یا به طور پسنگرانه تکرار یا خارج از مکان مقرر برای اولین مرتبه نقل شدهاند. اگر دورهای را که گذشتهنگر در بر میگیرد، پیش از نقطة آغاز اولین روایت آغاز شود، اما در مرحلة بعدتر داستان این دوره به اولین روایت متصل شود یا از آن جلوتر برود، آنگاه گذشتهنگر «مرکّب» خواهد بود (ر.ک؛ همان: 65ـ67).
1ـ1ـ2. زمانپریشی آیندهنگر
روایت رخداد داستان پیش از نقل رخدادهای اولیه است؛ گویی روایت به آیندة داستان نقل مکان میکند. اگر رخدادهای «الف»، «ب» و «ج» در متن به ترتیب «ج»، «الف» و «ب» پشت سر هم قرار گیرند، آنگاه رخداد «ج» آیندهنگر خواهد بود (ر.ک؛ همان: 66). «پیشنگاه از پسنگاه نادرتر است و اغلب در روایت اول شخص دیده میشود» (لوته، 1386: 75). این نوع زمانپریشی باعث کم شدن یا از بین رفتن تعلیق میشود، بدین علت که «تقدم شرایط و موقعیتهای آینده را خیلی پیش از آن که ضرورت زمانی، گفتن آن را ایجاب کند، برای خواننده آشکار مینماید» (تولان، 1383: 85). آیندهنگرها نیز چون گذشتهنگرها ممکن است به یک شخصیت، رخداد یا خط داستانی مورد نظر در متن اشاره کند (همانند داستانی)، یا به شخصیت، رخداد و خط داستانی دیگر (متفاوت داستانی). همچنین، آیندهنگرها میتوانند دورهای ورای پایان اولین روایت را در بر گیرند (بیرونی)، یا دورهای مقدم بر اولین روایت در آن آغاز شدهاست (درونی)، یا ترکیبی از بیرونی و درونی (مرکّب) (ر.ک؛ ریمونکنان، 1387: 69).
1ـ2. تداوم/ دیرش
دومین مقوله از مقولههای زمان روایت در نظریة ژنت، استمرار زمان و تداوم است که گسترة زمانی روی دادن واقعی حوادث را نسبت به حجم متن اختصاصیافته به ارائة همان رویداد میسنجد. ژنت در بحث تداوم، راهکار فرامتنی را در پیش میگیرد. در این راهکار، ضربآهنگ متن در هر نقطة خاص نسبت به ضربآهنگی دیگر در همان روایت سنجیده میشود. بنابراین، آن ضربآهنگ به عنوان نسبت میان تداوم مشخص داستان و حجم متن اختصاصیافته به نقل آن در نظر گرفته میشود. بر این اساس، معیار شتاب مثبت و شتاب منفی در تداوم نیز تعریف میشوند. این شتابها به واسطة فرمهای تداوم، همچون پرشهای حجمیـ زمانی، حذف، مکث توصیفی (متن بدون تداوم داستان)، تلخیص و یا صحنه صورت میگیرد (ر.ک؛ تولان، 1383: 61ـ62). بنابراین، «استمرار به رابطة مدت زمان وقوع یک رخداد در جهان داستان و مدت زمانی میپردازد که طول میکشد تا این رخداد روایت شود. روایت برای دوری گزیدن از پیامدهای فاجعهآمیز، نظیر فیلمهایی به بلندی یک روز، باید بر سرعت وقایع بیفزاید. برابری درازای زمان رخداد و روایت، برحسب اتفاق میتواند تأثیری ناخواسته و چشمگیر بیافریند» (برتنس، 1387: 88). مراد از ثبات تداوم و شتاب ثابت، نسبت ثابت میان تداوم داستان و طول متن اختصاصیافته به آن تکّه از داستان است. اختصاص تکهای کوتاه از متن به مدت زمان درازی از داستان، شتاب مثبت و اختصاص تکهای بلند از متن به زمان کوتاهی از داستان، «شتاب منفی» نام دارد. همچنین، سرعت حداکثر را «حذف» و سرعت حداقل را «مکث توصیفی» مینامند. به لحاظ نظری، میان شتاب مثبت و شتاب منفی، بینهایت پویایی احتمالی قرار گرفتهاست. اما در عمل، تمام این پویایی بنا بر قرارداد به دو پویایی تقلیل مییابد: تلخیص و صحنة نمایش (ر.ک؛ ریمونکنان، 1387: 73). ژنت مقیاس تداوم داستان را دقیقه، ساعت، روز، ماه، سال و مقیاس تداوم متن را سطر و صفحه قرار میدهد (ر.ک؛ احمدی، 1378: 216). ژنت انتخاب ایستایی و حرکت روایت را در چهار نوع سرعت روایت زیر بررسی میکند:
1ـ2ـ1. حذف
زمان روایت، صفر و زمان داستان، در جریان است؛ سرعت حداکثر. حذف در بخش تداوم به صورت مستقیم با خلاء اطلاعاتی در ارتباط است.
1ـ2ـ2. مکث توصیفی
زمان داستان، متوقف، اما زمان روایت در جریان است؛ حداقل سرعت. توصیف کارآمدترین ابزار نویسنده برای شخصیتپردازی و بیان چگونگی روی دادن رخدادهاست. این عنصر به جهان داستان، بُعد و فضا میبخشد و آن را زنده، واقعی و باورپذیر میسازد. بسیاری از ادبپژوهان، توصیف را بخشی از نقل و نمایش میدانند و برخی دیگر، آن را مقولهای جداگانه میشمارند. به هر روی، توصیف عنصر ساکن در روایت است (ر.ک؛ بینیاز، 1393: 115ـ116). در توصیف، زمان سخن صرف توصیف یا تفسیر میشود. زمان داستان از حرکت بازمیایستد و به واقع، کنشی صورت نمیگیرد (ر.ک؛ قاسمیپور، 1387: 136)، به طوری که گمان میرود زمان روایت از حرکت ایستاده است.
1ـ2ـ3. تلخیص یا چکیده
فشردگی زمان در این بخش میگنجد و زمان روایت از زمان داستان، کوتاهتر است.
1ـ2ـ4. صحنة نمایش
زمان روایت و داستان یکسان است. در داستانهایی که گفتگو اساس داستان است، حائلی میان زمان داستان و زمان روایت قرار نمیگیرد و این دو زمان برابر میشوند و مخاطب، بی واسطه به سرعت روایت پی میبرد. دیالوگ، نابترین شکل صحنة نمایشی به حساب میآید (ر.ک؛ ریمونکنان، 1387: 75).
1ـ3. تکرار یا بسامد
سومین رابطة بین ترتیب زمانی و ترتیب روایی، تکرار است. ژنت برای تشریح رابطة بین دفعات تکرار یک رخداد در جهان داستان و دفعاتی که این رخداد عملاً روایت میشود، از تکرار استفاده کرد (ر.ک؛ برتنس، 1383: 88). تکرار، جزء زمانی مهمی از داستان روایی است. از نظر ژنت، بسامد عبارت است از رابطة بین اینکه یک رخداد چند بار در داستان تکرار میشود و تعداد روایت شدن آن در متن. بنابراین، بسامد به تکرار ربط دارد که مفهوم مهمی در روایت است (ر.ک؛ لوته، 1386: 80). پس بسامد مشمول تکرار میشود و تکرار برساختی ذهنی است که با حذف کیفیات خاصِ هر اتفاق و حذف کیفیاتِ مشترک آن اتفاق با سایر اتفاقات پدید میآید. تکرار روابط میان رخدادهای داستان و روایت آنها در متن در مقام برساختهای ذهنی، به یکی از شکلهای زیر ظاهر میشود:
1ـ3ـ1. بسامد مفرد یا تکمحور
بسامد مفرد، یعنی یک بار گفتنِ آنچه یک بار در داستان اتفاق افتادهاست. بسامد مفرد یا تک محور مرسومترین نوع روایت است (ر.ک؛ ریمونکنان، 1387: 79).
1ـ3ـ2. بسامد مکرر
نقل n دفعة چیزی است که یک بار اتفاق افتادهاست (ر.ک؛ همان)؛ یعنی واقعهای که یک بار روی دادهاست، چند بار روایت میشود. این روش یکی از شیوههای روایی مهم در ادبیات مدرن است.
1ـ3ـ3. بسامد بازگو
نقل یک بار آنچه n بار اتفاق افتادهاست (ر.ک؛ همان)؛ یعنی آنچه چند بار رخ دادهاست، یک بار روایت میشود.
2. خلاصة داستان اتوبوس شمیران
اتوبوس شمیران اولین روایت از مجموعهداستان خاطرههای پراکنده است. روایت، تداعی خاطرات گذشته، عشق و تنهایی است. همچنین، طبقات اجتماعی و فاصلة طبقاتی در بین افراد جامعه از موضوعات اصلی این روایت هستند.
راوی، زنی است که به همراه دخترش منتظر اتوبوس هستند. با دیدن «اتوبوس خط هفتاد» و «ریزش برف» روزهای کودکی در ذهنش تداعی میشود. ریزش شدید برف، راوی را به یاد دوران کودکی او میاندازد که به سبب برف شدید مدرسهها تعطیل میشد و همة فامیل در خانة آنها جمع میشدند و خاطرات شیرینی داشتند که راوی با حسرت از آن دوران یاد میکند و دیدن اتوبوس، او را به یاد «اتوبوس عزیزآقا» میاندازد که رانندة دوران مدرسة او (راوی) بود. راوی از عزیزآقا خوشش میآید و با اینکه همسن پدرش است، او را دوست دارد و به سبب علاقة زیادی که به عزیزآقا پیدا میکند، با خودش عهد میبندد که سوار هیچ اتوبوسی جز اتوبوس عزیزآقا نشود! همیشه و در هر حال به او فکر میکند. تمام این نگرانیهایش را در دلش نگه میدارد و مهربانی عزیزآقا را به گونة عشق کودکی در ذهنش گنجاندهاست. راوی مثل همیشه فقط سوار اتوبوس عزیزآقا میشود، اما در راه به دلیل ریزش برف، راهها بسته میشود که باعث میشود راوی سرمای سختی بخورد و در خانه بماند و هفتهها مدرسه نرود. راوی در این دوران فقط به عزیزآقا فکر میکند و به سبب نرفتن به مدرسه و ندیدن عزیزآقا حالش روزبهروز بدتر میشود. تا اینکه عزیزآقا یک روز به ملاقاتش میآید که با برخورد بسیار تند و عصبانی مادرِ راوی مواجه میشود که او را به خانه راه نمیدهد و از اینکه یک رانندة اتوبوس جرأت کرده به ملاقات دخترش بیاید، بسیار عصبانی میشود. اما راوی تا متوجه میشود عزیزآقا به ملاقاتش آمده، از رختخواب بلند میشود، کنار پنجره او را میبیند که هر دو از دیدن هم خوشحال میشوند و راوی با دیدن عزیزآقا حالش خوب میشود.
2ـ1. نظم
روایتپردازی اتوبوس شمیران با کاربرد گذشتهنگر و در نتیجه، خروج از سیر خطی رویدادها از سوی نویسنده صورت گرفتهاست که در آن، نوعی عقبگرد نسبت به زمان تقویمی صورت میگیرد و بدین ترتیب، حادثهای که قبلاً رخ دادهاست، بعداً روایت میشود. در این روایت، راوی در حین زمان حال به گذشته برمیگردد و یاد خاطرهای از دوران کودکی میافتد و دوباره به زمان حال برمیگردد. در واقع، «این داستان ساختاری نو دارد و تداعی در آن به نحو بارزی مؤثر است. حال و گذشته درهم میآمیزد و عرف زمان را درهم میریزد» (دهباشی و کریمی، 1382: 328). در ابتدای داستان، زمان، حال است و با برف و اتوبوس تداعی خاطرات صورت میگیرد و بازگشت به گذشته داریم.
در ابتدای داستان، راوی با دیدن برف و اتوبوس خط هفتاد، یاد دوران کودکی خود میافتد و آن خاطرات را تا پایان روایت خود تعریف میکند و دوباره در پایان داستان به زمان خود برمیگردد. فرم روایت، دایرهوار است؛ حال، گذشته، حال.
شروع داستان با زمان حال:
«برفی ناگهانی شروع شده. فضا لبریز از غباری شفاف است و سکوتی خوب جای هیاهوی روزانة شهر را گرفتهاست. همه جا سفید است و آرام» (ترقّی، 1383: 2).
زمان گذشته با تداعی زمستانهای پربرف تهران:
«به زمستانهای تهران فکر میکنم، روزهای کودکی، ریزش برف که شروع میشد، تمامی نداشت. شنبه، یکشنبه، دوشنبه، روزها را میشمردم. سهشنبه، چهارشنبه، پنجشنبه برف میآمد؛ ده سانتیمتر، بیست سانتیمتر، نیم متر تا جایی که درها یخ میزد و مدرسه برای یک هفته تعطیل میشد» (همان: 3).
این گذشتهنگری به دلیل تداعی صورت گرفته است و بارش برف سنگین در پاریس، زمستانهای تهران را به یاد راوی آوردهاست. دلیل این امر را شاید بتوان حس نوستالژیک گذشته عنوان کرد که در اثر آن، روزهای کودکی در ذهنش تداعی میشود.
پس از توصیف تعطیلی مدارس، دوباره به زمان حال برمیگردد و با توصیف بیقراری دخترش که منتظر آمدن اتوبوس خط هفتاد است، به یاد عزیزآقا رانندة اتوبوس شمیران میافتد.
زمان حال
«امشب هم از تماشای برف، مثل زمانی که بچه بودم، ذوقزده و خوشحالم. دخترم هیجانزده است، دور خودش میچرخد... بیتابی او مرا یاد تپش قلبهای کوچکم میاندازد. وقتی هر غروب بعد از مدرسه با نگرانی چشم به انتهای خیابان میدوختم و در انتظار دیدن دوستم عزیزآقا، دقیقهشماری میکردم» (همان: 5).
دیدن اتوبوس او را به یاد اتوبوس عزیزآقا میاندازد که رانندة اتوبوس دوران مدرسة او (راوی) بود که با گذشتهنگری همراه است. کلّ داستان از لحظة انتظار اتوبوس تا سرماخوردگی شدید راوی و رفتن به پاریس برای درمان، با گذشتهنگری درونی روایت میشود: «حس میکنم پاهایم از زمین کنده شدهاست و در فضا شناورم. انگار در حبابی از شیشه هستم و نَفَسی پنهانی مرا در زمان به عقب میبرد. نگاه میکنم. دَه سال دارم. سَرِ چهارراه نزدیک مدرسه، منتظر اتوبوس شمیران هستم»(همان: 5). این گذشتهنگری همراه با بازگویی وقایع داستان است.
توصیف راوی دربارة «حسنآقا» که آشپز و خدمتکار خانه است، با گذشتهنگری همراه است:
«تا مدرسة فیروزکوهی، اگر با اتوبوس برویم، بیشتر از یک ساعت در راهیم. برادرم بزرگتر است و اجازه دارد تنها برود و بیاید. اما من باید دستم را به حسنآقا بدهم و بدون اجازة او قدم هم برندارم. این دستور مادر است، ولی من هر کار دلم بخواهد، میکنم و اگر حسنآقا کلمهای به مادر بگوید، پوستش را میکنم، چون میدانم کلید انبار بالا که گم شده بود، توی آسترِ کت اوست و میدانم وقتی مادر نیست، مشتمشت عدس و برنج و لوبیا از توی گونیها میدزدد و همه را توی جعبهای پشت مستراح ته باغ میگذارد و روز مرخصیاش میبرد. برای همین است که ما کاری به کار هم نداریم و زورمان مساوی است» (همان: 6).
این گذشتهنگریبه دلیل اینکه به رخدادی در گذشتهای (پنهان کردن کلید انبار بالا در آسترِ کت خود) اشاره دارد که بیرون از زمان اولین روایت داستان رخ داده، از نوع گذشتهنگر بیرونی است. این گذشتهنگری برونداستانی، در حکم فضاسازی برای معرّفی شخصیت حسنآقا و تعلیل و توجیهی برای سرپیچی راوی از نظارت حسنآقا است.
در اواسط روایت، وقتی راوی مریض و در بستر بیماری است، نگران رفوزه شدن و منتظر تابستان است و با گفتن «تابستان» به یاد خاطرات تابستانهای گذشته میافتد و آن را توصیف میکند که با گذشتهنگری همراه است. با تداعی تابستان، دوباره ذهن راوی به یاد تابستانهای گذشته میافتد که همه در خانة آنها جمع میشدند و خاطرات آن زمان را بیان میکند و این، گذشتهنگری بیرونی میشود؛ یعنی زمانی که به روایت وقایع بیماری و بستری شدنش که در گذشته اتفاق افتاده، میپردازد، با تداعی تابستان به یاد خاطرات گذشته و جمع شدن همة فامیل در خانة خود میافتد:
«امسال رفوزه خواهم شد. گریه میکنم و خالهآذر میگوید که هیچ چیز مهمتر از سلامتی نیست. کاش تابستان زودتر میرسید و درخت گیلاس برگ و میوه میداد. تابستانها خانة ما شلوغتر از همیشه میشود. خانوادة ما یک قبیلة بزرگ است... روزهای جمعه، این قبیله در خانة ما نهار میخورد و مادر نصف بیشتر مهمانها را نگه میدارد. همگی دستهجمعی توی باغ روی ایوان میخوابیم...» (همان: 16).
از شگردهای دیگر این روایت، استفاده از جریان سیال ذهن است. راوی همان طور که به گذشته برمیگردد، گاهی زمان و مکان تغییر میکنند؛ یعنی با تداعی شدن یک خاطره یا چیزی، ذهن راوی آشفته میشود و در خلال آن، بدون اینکه مرجعی برای حرفهایش داشته باشد، به توضیح میپردازد؛ مثلاً راوی درون اتوبوس است و از سرما یخ زده، با دیدن لبخند عزیزآقا، به یاد حرفهای شاگردها میافتد که میگفتند دندانهای عزیزآقا طلاست و آنگاه یاد حرفهای مادرش میافتد و دوباره به اتوبوس و سرمای آن برمیگردد:
«اتوبوس دیگر حرکت نمیکند. راهبندان است. سرما جای همه چیز را گرفتهاست. نُک پنجههایم گِزگِز میکند و پاهایم را حس نمیکنم!... دست خودم نیست. عزیزآقا با انگشتهای زبرش گونههایم را خشک میکند و با دهان بسته میخندد. شاگردهایی که او را میشناسند، میگویند تمام دندانهایش طلاست. باور نمیکنم. از مادر میپرسم. او هم نمیداند و عزیزآقا را نمیشناسد. اما پرسش مرا هم دوست ندارد و عصبانی تهدیدم میکند که اگر به رانندههای اتوبوس نگاه کنم، یا با آنها حرف بزنم، پوستم را خواهد کَند!... عزیزآقا از دست برف و راهبندان کلافه است» (همان: 14).
سفر خیالی به اعماق تاریخ و عهد پادشاهان بزرگ در توصیف نگرانی عزیزآقا و مهربانی مادرانة او با استفاده از جریان سیال ذهن، کارکرد ایضاحی در بازنمودن احساس و عواطف راوی نسبت به کنشهای عزیزآقا دارد:
«نگرانی عزیزآقا را دوست دارم. مهربانی مادرانة او عمق دوستی اش را نشانم میدهد. چشمهایم را میبندم و سفری خیالی به اعصار دور و عهد پادشاهان بزرگ میکنم. به زمانی که پهلوانان وفادار برای اثبات سرسپردگی به شاه، پابرهنه روی زغالهای سرخ راه میرفتند و با اژدهای هفت سر میجنگیدند» (همان: 13).
در پایان روایت، راوی به زمان اصلی روایت، یعنی زمان حال برمیگردد؛ یعنی «از زمان حال در گذشته به زمان حال روایتگری بازمیگردد» (دهباشی و کریمی، 1382: 377):
«اتوبوس خط هفتاد از سَرِ پیچ پیدا میشود و آهسته پیش میآید... دخترم جلوتر از من میرود. دستش را برای رانندة اتوبوس تکان میدهد و چشمهایش پُر از فکرهای بازیگوش و مرموز است. شاید او هم رازی دارد که به من نمیگوید، همان گونه که من به کسی نگفتم» (همان: 22).
نتایج زمانپریشیهای روایت در جدول و شکل 1 بیانگر این است که از مجموع چهارده مورد زمانپریشی گذشتهنگر، گذشتهنگری درونی به دلیل تداعی خاطرات، با دوازده مورد فراوانی (86%)، شیوة غالب کاربرد زمان در اتوبوس شمیران است که کارکرد تعلیقی و ایضاحی در روایت دارد. از گذشتهنگری بیرونی با دو مورد فراوانی (14%) در معرفی شخصیتهای فرعی با اغراضی چون تعلیل کنش شخصیت و نوستالژی خاطرات گذشته استفاده شدهاست و چون روایت مرور خاطرات کودکی است، زمان کاملاً ذهنی است و از زمانپریشی آیندهنگر استفاده نشدهاست.
جدول 1: فراوانی و درصد زمانپریشی در روایت اتوبوس شمیران
زمانپریشی |
|
||
آیندهنگر |
گذشتهنگر |
انحراف |
|
برونی |
درونی |
||
0 |
2 |
12 |
فراوانی |
0% |
14% |
86% |
درصد |
شکل 1: نمودار نظم
2ـ2. تداوم/ دیرش
بررسی انواع شگردهای روایی در این داستان، بیانگر عوامل تفاوت میان زمان داستان و زمان روایت است که در ادامه بدانها میپردازیم.
2ـ2ـ1. حذف صریح
«در روایتهای گلی ترقّی، حذف صریح، کارکرد اندکی دارد؛ زیرا رخدادهایی که راوی برای توصیف برمیگزیند، آنقدر برایش مهم و حیاتی است که کمتر پیش میآید بخواهد از آن رخداد صرف نظر کند و به گسترش آن نپردازد. بنابراین، از حذف صریح برای حذف رخدادهای بیاهمیت استفاده میکند و در نتیجه، مقادیری از زمان داستان را که در روند داستان تأثیری ندارند، در سطح متن حذف میکند» (حدادی، 1388: 54).
گاه راوی بهصراحت قسمتی از زمان داستان را که مشخص است مقدار آن چه اندازه است، حذف میکند. از بیان رخدادهای بیاهمیت میگذرد و رخدادها بعد از چند سال و چند ماه خلاصه بیان میشود. استفاده از این شگرد روایی، عامل شتاب مثبت در اواخر داستان است. ترقی در چهار مورد از شگرد روایی «حذف» بهره بردهاست. در ابتدای روایت، راوی اقامت هشتسالة خود را در پاریس با یک جمله بیان میکند و حذف صریحی از وقایع این هشت سال دارد که به دلیل بیاهمیتی و نداشتن تأثیر در روند داستان صورت گرفتهاست و صرفاً مکملی برای بیان احساسات راوی است: «هشت سال است که در پاریس زندگی میکنیم و این اولینباری است که شاهد ریزش برفی چنین سنگین هستیم» (همان: 2).
راوی اقامت ششماهة خود در پاریس و خاطرات و وقایع آن را که برای مداوا به آنجا رفته بود، به سبب اهمیت نداشتن آن در روایت، با یک جمله بیان میکند:«اقامت ما در پاریس از شش ماه هم میگذرد» (همان: 21). علت این حذف، ناراحتی از دوری عزیزآقا و ندیدن اوست که به نوعی کشمکش ذهنی و عاطفی راوی است: «روزها و هفتهها مثل باد میگذرند. درس و مدرسه از یادم رفتهاست» (همان: 15) و «سالها تند میگذرد و من برای خودم دوشیزهخانمی محترم میشوم» (همان: 21).
کلمههایی مثل «شش ماه»، «مثل باد گذشتن روزها» و نیز «تند گذشتن سالها»، همگی بیانگر حذف بخشی از روایت است و گویای آن است که ترقّی در پی بیان درونمایة اصلی داستانش، یعنی عشق کودکانه و واکنشهای عاشقانة خود به رانندة اتوبوس (عزیزآقا) بودهاست، نه شاخ و برگ دادن به کنشهایی که در سیر روایت اصلی تأثیر چندانی ندارند.
2ـ2ـ2. درنگ توصیفی
یکی از عناصر پیشبرندة روایت، توصیف است. در این داستان، درنگ در زمان روایت، در توصیف و بیان افکار ذهنی راوی دیده میشود و توصیف بیشترین سهم را در این میان داشتهاست. «ژنت دو کارکرد اصلی را برای توصیفهای موجود در روایت ذکر میکند که عبارتند از: کارکرد تزیینی و کارکرد نمادین و توضیحی» ( امامی و قاسمی پور، 1386: 154). توصیف در این داستان به دو صورت است: یکی فضا و دیگری شخصیتها. راوی در این روایت با استفاده از کارکرد نمادین و توضیحی، همه چیز را از جمله شخصیتهای روایت، صحنهها، حوادث و... را به صورت دقیق و جزئی توصیف میکند. توصیف او مستقیم است و باعث تعلیق در روایت رخدادهای داستان میشود. استفاده از عنصر مکث یا درنگ توصیفی در این روایت نمود بیشتری دارد و راوی از 45 مورد توصیف در معرفی شخصیتهای اصلی و فرعی، توصیف فضا و مکان، توسعة مضامین و بازگویی وقایع بهره بردهاست. ضربآهنگ کل متن در مقایسه با شتاب معیار، دارای شتابی منفی است.
ترقّی در کتاب خاطرههای پراکنده و به طور ویژه در این داستان، هرگاه فضا یا شخصیتی برای اولین بار در داستان مطرح میشود، با استفاده از توصیف، خواننده را با آن آشنا میکند. توصیفدقیق شخصیتهای داستان سهم زیادی از توصیفها را به خود اختصاص دادهاست و باعث طولانی شدن زمان متن شده که به نمونههایی از آن اشاره میشود.
شخصیت اصلی این روایت، خود«راوی»است. نوع پرداخت شخصیت راوی بیشتر کنش شخصیتی اوست و همه چیز در خلال ذهنش روی میدهد. راوی، دختری است که عقاید و احساسات او با بقیه متفاوت است، راوی در خاطرات کودکیاَش خود را دختری متفاوت با عقاید خانوادهاش به خواننده معرفی میکند. در واقع، او میخواهد آزاد باشد و هر کاری که دلش بخواهد انجام دهد. بیشتر کارهای زشت خود را از مادرش پنهان میکند: «خوراکیهایم را زیر آجر میگذارم و از ترس مادر مشقهایی را که صفر گرفتهام، زیر خاک چال میکنم» (همان: 6).
راوی دو گونه شخصیت دارد. شخصیت ظاهری، دختری نجیب و بااصل و نسب و تابع قوانین خانواده است و اما در شخصیت باطنی میخواهد بیقید و بند و به گونهای آزاد از هر قوانین باشد. وقتی در اتوبوس کُت عزیزآقا را روی پاهایش میبیند، حس میکند آزاد است و شبیه خود عزیزآقا شدهاست:
«عزیزآقا کُتش را درمیآورد و روی پاهای من میاندازد. کُتش بوی گند میدهد! دوست دارم مسافرها نگاهم کنند و دستم را با غرور به یقة چرب کُت او میکشم. انگشتهایم بوی عجیبی میگیرند؛ بویی که در خانة ما نیست... بوی تمام کارهای بدی است که نباید کرد و چیزهایی که حالاحالاها نباید دانست... با این کُت، آدم دیگری میشوم؛ آدمی که مجبور نیست تمیز و باادب و درسخوان و شاگرد اول باشد، به موهایش فُکُلهای پُفی بزند و به همه سلام و تعظیم کند... با کُت عزیزآقا روی پاهایم شبیه خود او میشوم. گمان میکنم که تمام تنم خالکوبی است و نصف دندانهایم طلاست» (همان: 10ـ11).
این شخصیتپردازی از راوی کارکرد ایضاحی و مقدمهچینی برای تقویت کنش عاطفی او به رانندة اتوبوس دارد و نویسنده با روایت کردن عشقش به عزیزآقا، به نوعی تضاد بین اصالت خانوادگی، طبقات مختلف اجتماعی و ذهنیات افراد مختلف را نشان میدهد.
«حسنآقای» خدمتکار از شخصیتهای فرعی این روایت است که راوی ضمن توصیف شخصیت او، تضاد طبقاتی جامعه را نشان میدهد. مردی است وفادار، اما پنهانی کارهایی میکند که راوی میبیند و اتفاقهایی را که رخ میدهد، به مادرش نمیگوید:
«من هر کار دلم بخواهد، میکنم و اگر حسنآقا کلمهای به مادر بگوید، پوستش را میکَنم، چون میدانم کلید انبار بالا که گم شده بود، توی آسترِ کُت اوست» (همان: 6).
آدمی بسیار ضعیف و ترسو است و با کوچکترین چیز میترسد و زود به گریه میافتد: «گریه توی آستینش است و روزی دو سه بار سر هیچ و پوچ اشکهایش راه میافتد. مادر معتقد است که گریههای حسنآقا مثل قُدقُد مرغهاست و دلیل خاصی ندارد» (همان: 12)
این توصیف، کارکرد تعلیقی دارد و باعث گسترش زمان متن و متوقف شدن زمان داستان است.
عزیزآقا، رانندة اتوبوس شمیران و از شخصیتهای اصلی این روایت است. شخصیتپردازی عزیزآقا بیشتر از روی سیمای ظاهری اوست. او را با تمام خصوصیات ظاهری وی توصیف میکند و خواننده با این خصوصیات ظاهری به شخصیت او پی میبرد. ظاهری لات (موهای فرفری، سبیل کلُفت، خالکوبی بدن، دندان طلا و...) و شلخته با لباسهای کثیف و بدبو از طبقة متوسط جامعه است. توصیف عزیزآقا و تشبیه او به دیو: «دوست من شکل دیو است و بچههای کوچک از او میترسند. روی دستها و بالای سینهاش خالکوبی است. از نزدیک گوش تا آن طرف گردنش، خطی کلُفت و بنفش کشیده شدهاست. انگار کسی میخواسته گردنش را ببُرد» (همان: 9). عزیزآقا مردی دلسوز و مهربان است و در کلّ داستان بین او و راوی هیچ حرفی ردّ و بدل نمیشود. مراقب راوی است و به او توجه میکند. در اتوبوس، اگر راوی سردش باشد، کُتش را روی پایش میگذارد و به او خوراکی میدهد و نیز وقتی راوی مریض میشود و مدرسه نمیرود، به عیادتش میرود.
«مادر» از شخصیتهای فرعی، ایستا و واسطهای در این روایت است. زنی نجیب و با اصل و نسب و نیز خانوادهای از طبقة مرفّه جامعه است. زنی است که قوانین خاص خود را دارد و تربیت فرزندان برایش بسیار مهم است و همیشه مراقب رفتارهای کودکش است. شخصیتپردازی مادر به همراه توصیف است. واکنش او در قبال عزیزآقا نشاندهندة با اصل و نسب بودن اوست که ترقّی از شیوة شخصیتپردازی با توصیف اعمال و گفتار، این را نشان میدهد. وقتی رانندة اتوبوس جرأت میکند و به عیادت راوی (دخترش) میرود، مادر بسیار عصبانی میشود و او را از خانه بیرون میکند:
«قیل و قال مادر به گوش میرسد. میخواهد بفهمد که چگونه رانندهای بیسروپا جرأت کرده برای احوالپرسی دخترش بیاید. حسنآقا را میفرستد تا به او بگوید اگر یک بار دیگر این طرفها پیدایش شود، دستور خواهد داد قلم پایش را بشکنند» (همان: 20).
راوی با استفاده از توصیف به معرفی شخصیتهای داستانش پرداختهاست و طولانی شدن توصیف دربارة شخصیت عزیزآقا و خود راوی به سبب آن است که موضوع و درونمایة داستان، حول این شخصیتها میچرخد.
از شخصیتهای دیگر در روایت اتوبوس شمیران، مادربزرگ، بیبیجان، داییجان احمد، طوبا خانم، دکتر کوثری، و همگی آنها از شخصیتهای فرعی این روایت هستند و تقریباً هر کدام یک بار در این روایت ظاهر میشوند و نقشی در پیشبرد داستان ندارند. توصیف شخصیتهای فرعی باعث گسترش متن و زمان آن شدهاست.
استفاده از توصیفهای شاعرانه، داستان را به نثری شاعرانه مانند میکند و بهرهگیری از جملههای حسّی و عاطفی در چهار بند از بخش اول داستان، براعت استهلالی برای ورود به مضمون رمانتیک و عاشقانة داستان است: «چه سعادتی، چه خوشبختی باورنکردنی!»، «چقدر دوست داشتم»، «برفی ناگهانی شروع شده! فضا لبریز از غباری شفاف است و سکوتی خوب جای هیاهوی روزانة شهر را گرفتهاست» (همان: 2).
بعضی توصیفهای او حسّی است و از حواس پنجگانه نشأت گرفتهاست؛ مثل بوییدن. راوی کُت عزیزآقا را این گونه توصیف میکند: «عزیزآقا کتش را درمیآورد. کُتش بوی گند میدهد... انگشتهایم بوی عجیبی میگیرند؛ بویی که در خانة ما نیست...» (همان: 10). وی آن بو را با بوی مادر مقایسه میکند و در این مقایسه، تمام تضادهای فرهنگی و خانوادگی را بهگونهای غیرمستقیم بیان میکند و این حس جنبة رئال خود را از دست میدهد و برای ایجاد معنا کارکرد دارد:
«بوی مادر با تمام بوها فرق دارد. بویی است که از عطر و پودرِ فرنگ میآید؛ از آرتیستهای سینما و مجلههای مُد و خیابان لالهزار و سالن رقص کافة شهرداری. مادر بوی روزهای آینده را میدهد؛ بوی فردا و تمام چیزهای خوبی که در انتظارم است» (همان: 10).
همچنین، بوی اطراف و چیزهای مختلف را هم توصیف میکند که با گذشتهنگری درونداستانی همراه است و کارکرد تعلیقی دارد:
«چه کیفی داشت وقتی هزاران بوی گیجکننده از گوشههای خانه برمیخاست و توی راهروها میپیچید؛ بوی تنباکوی قلیان مادربزرگ و بخار مطبوع جوشاندههای بیبیجان و عطر زعفران روی برنج گرم همراه با دارچین و زیره و گلاب...» (همان: 4).
در ابتدای داستان، شتاب روایت به نسبت حجم اختصاصیافته به متن در مقابل زمان رخداد، منفی است و وقایع با جزئیات بیشتری نقل میشود. گاهی یک جمله از داستان روایت میشود و یک یا چندین صفحه به توصیف جزئیات میپردازد که باعث تعلیق زمان داستان میشود. اختصاص پنج صفحه از داستان به برگشتن راوی با اتوبوس عزیزآقا از مدرسه به خانه که حداکثر سه ساعت طول کشیده، یا اختصاص دو صفحه به توصیف بارش برف و بهرهگیری از تداعیهای مکرّر برای فضاسازی نشان میدهد که نویسنده با ارائة جزئیات و توصیفهای مربوط به مکان، اشخاص و اشیاء سعی در گسترش زمان روایت و سیر نزولی شتاب روایت داشتهاست.
2ـ2ـ3. تلخیص یا چکیده
از شگردهای روایی تداوم، حذف و چکیده اغلب با هم بهکار میروند و گاهی با یکدیگر ادغام میشوند که باعث شتاب مثبت در روایت میشود. در اواخر داستان، پس از استفاده از شگرد روایی حذف، بلافاصله از چکیده در دو مورد استفاده میکند و زمان گاهشماری اقامت ششماهه در پاریس و ثبتنام در مدرسة جدید را در روساختی فشرده بیان میکند:
«اقامت ما در پاریس از شش ماه هم میگذرد. به تهران که برمیگردیم، مدرسهام را عوض میکنند و مدرسة تازه چند قدم بیشتر با خانه فاصله ندارد. پیاده میروم و برمیگردم، اما وقت عبور از خیابان دلم میگیرد و چشمهایم به دنبال اتوبوس شمیران میگردد» (همان: 21).
****
«سالها تند میگذرد و من برای خودم دوشیزهخانمی محترم میشوم. اتوبوسهای کهنه را جمع میکنند و جای آنها را ماشینهای کرایه با رانندههای جوان میگیرد، اما من با وجود گذشت زمان، به دوست بزرگ و عهد قدیمیاَم وفادار میمانم» (همان: 21).
این فشردهگویی به سبب کماهمیتی این رویدادها در درونمایة اصلی داستان است.
2ـ2ـ4. صحنه یا نمایش
راوی از عنصرگفتگوی مستقیم در اتوبوس شمیران استفاده نکردهاست و با بهرهگیری از شیوة تکگویی درونی، به بیان ذهنیات و درون اشخاص داستانی پرداختهاست. روایت کاملاً ذهنی است و «زمانی که صرف گفتگوی راوی با خودش میشود، زمان درونی یا زمان روانی نام دارد که بهویژه در شیوة جریان سیال ذهن، رواج دارد. گفتنی است که یکی از نقصهای دستهبندی ژنت این است که این نوع کاربرد زمانی (زمان درونی یا زمان روانی) در آن توصیف نشدهاست» (غلامحسینزاده و دیگران، 1386: 211):
«من زبان صامت او را بلدم. میدانم دلش شور مرا میزند و ترجیح میدهد جایم را عوض کنم. انگار با چشمهایش به من میگوید: پاشو، دختر کوچولوی سرتِق! سرما میخوری. برو ته اتوبوس! آنجا گرمتر است. میترسم مریض شوی. من با نگاه به او جواب میدهم: نه. از جایم تکان نمیخورم» (ترقّی، 1383: 12).
علاوه بر تکگویی درونی، در یک مورد به توصیف گفتگو و قیل و قال مادر با حسنآقا میپردازد. وقتی که رانندة اتوبوس جرأت میکند و به عیادت راوی (دخترش) میرود، مادر بسیار عصبانی میشود، او را از خانه بیرون میکند:
«قیل و قال مادر به گوش میرسد. میخواهد بفهمد که چگونه رانندة بیسروپا جرأت کرده برای احوالپرسی دخترش بیاید. حسنآقا را میفرستد تا به او بگوید اگر یک بار دیگر این طرفها پیدایش شود، دستور خواهد داد قلم پایش را بشکنند» (همان: 20).
بررسی شتاب روایت در جدول و شکل 2 نشان میدهد که ترقّی با 45 مورد (%85) مکث توصیفی بیشترین حجم متن را به موضوع عشق و کنش عاطفی خود به این امر به سبب بسط درونمایة داستان اختصاص دادهاست و این بخش از روایت با شتاب منفی روایت میشود. در اواخر داستان، 4 مورد (%7) از حوادث بیاهمیت حذف شدهاست و 2 مورد (%4) از وقایع با استفاده از تکنیک فشردهگویی (چکیده) نقل شدهاست و روایت، سرعت بالا و شتاب مثبتی دارد. شگرد روایی صحنه یا نمایش که مهمترین جلوة آن، دیالوگ و گفتگو است، در این داستان جایی ندارد و فقط در 2 مورد (%4) با بهرهگیری از شیوة تکگویی درونی، به بیان ذهنیات و درون اشخاص داستانی پرداختهاست. زمانی که صرف گفتگوی راوی با خودش میشود، زمان درونی یا زمان روانی نام دارد. گفتنی است که یکی از نقصهای دستهبندی ژنت این است که این نوع کاربرد زمانی در آن توصیف نشدهاست.
جدول 2: فراوانی و درصد شتاب روایت در اتوبوس شمیران
تداوم |
|
|||
چکیده |
صحنه یا نمایش |
حذف |
مکث توصیفی |
انحراف |
2 |
2 |
4 |
45 |
فراوانی |
%4 |
%4 |
%7 |
%85 |
درصد |
شکل 2: نمودار تداوم
2ـ3. بسامد
بسامد روایت وقایع در این داستان، مفرد است؛ یعنی رخدادها یک بار اتفاق افتادهاست و یک بار هم نقل شدهاست و راوی از دوازده مورد بسامد مفرد استفاده کردهاست.
صحنة انتظار راوی و دخترش در ایستگاه اتوبوس (بسامد مفرد یک مرتبه)، صحنة بارش برف سنگین در پاریس (بسامد مفرد یک بار)، تعطیلی مدارس به هنگام بارش برف سنگین در کودکی و ماندن مهمانها تا یک هفته در منزل راوی (بسامد مفرد یک بار)، کنش دزدیدن کلید انبار بالا از سوی حسنآقای خدمتکار (بسامد مفرد یک بار)، کنش عاطفی راوی به عزیزآقا، رانندة اتوبوس (بسامد مفرد دو بار)، خریدن خوراکی و آلبالوخشکه از سوی عزیزآقا برای راوی (بسامد مفرد دو بار)، بسته شدن راهها به علت سرما و یخبندان و نیز سرما خوردن راوی (بسامد مفرد یک بار)، بیماری و بستری راوی در منزل از زمستان تا اواخر بهار (بسامد مفرد یک بار)، آمدن عزیزآقا به عیادت راوی و برخورد تند مادر راوی با او (بسامد مفرد یک بار)، اقامت راوی در پاریس برای معالجه (بسامد مفرد یک بار) و تعویض مدرسة راوی (بسامد مفرد یک بار).
در کلّ داستان، دو بار از بسامد مکرر استفاده شدهاست. تکرار عبارتِ «من سوار هیچ اتوبوسی جز اتوبوس عزیزآقا نخواهم شد» (ترقی، 1383: 8، 18و22) از نوع بسامد درونمایه و مکرر است که راوی به قول و عهد خود وفادار است و مدام با خود تکرار میکندکه «من سوار هیچ اتوبوسی جز اتوبوس عزیزآقا نخواهم شد» و نیز تکرار «هر روز، سَرِ ساعت چهار اتوبوس شمیران را میبینم که از چهارراه جلوی مدرسه عبور میکند و عزیزآقا غمگین و تنها به جای خالی من نگاه میکند و میگذرد» (همان: 15 و 18)، بیانگر ذهن آشفتة راوی است و تکگویی درونی راوی بر تکرار این عهد، نشاندهندة میزان عشق و پایداری بر عهد است که در جایجای روایت بیان میشود.
بسامد مفرد با دوازده مورد (%86) وجه غالب روایت است. بسیاری از اتفاقات داستان فقط یک بار مطرح و دیگر به آنها اشاره نشدهاست. از بسامد مکرر در دو مورد (%14) برای تأکید معنیداردر درونمایة داستان و کنش عاطفی راوی استفاده شدهاست.
جدول 3: فراوانی و درصد بسامد در روایت اتوبوس شمیران
بسامد |
|
||
بازگو |
مکرر |
مفرد |
انحراف |
0 |
2 |
13 |
فراوانی |
0 |
%13 |
%87 |
درصد |
شکل 3: نمودار بسامد
نتیجهگیری
گلی ترقّی به عامل زمان در داستانهایش، بهویژه در اتوبوس شمیران توجهی خاص نشان دادهاست و از زمان به عنوان ابزاری برای بر هم زدن توالی خطی زمان بهره میبرد و خواننده را در لحظه و زمانی که ماجراهای داستانهایش اتفاق میافتند، قرار میدهد و به این منظور از زمان حال در داستان خود بهآسانی بهره میجوید. از آنجا که بهکار بردن فعل زمان حال در داستاننویسی رایج و ساده نیست، تکنیک و نحوة استفاده ترقّی از زمان حال میتواند در نوع خود شایستة توجه و برجسته باشد. ترقّی بهراحتی به زمان گذشته میرود و خاطرهای را که در گذشته اتفاق افتادهاست، تعریف میکند، اما همین گذشته را با زمان حال مینویسد و خواننده را در فضایی غیرقطعی قرار میدهد.
روایت اتوبوس شمیران نقل خاطرهای از دوران کودکی راوی است که نوعی گذشتهنگری به شمار میآید. شیوة روایت از روال خطی زمان تبعیت نمیکند و از انواع زمانپریشی، گذشتهنگری درونی و بیرونی بهره بردهاست. گذشتهنگری درونی به دلیل تداعی با دوازده مورد (%86)، شیوة غالب کاربرد زمان در اتوبوس شمیران است و راوی بر اساس نشانههایی که میبیند، به یاد گذشته میافتد و کلّ داستان را روایت میکند که کارکرد تعلیقی و ایضاحی در روایت دارد. از گذشتهنگری بیرونی در دو مورد (%14) استفاده شده که با اغراضی چون تعلیل کنش شخصیت و نوستالژی خاطرات گذشته همراه است.
در مبحث تداوم، از عنصر درنگ توصیفی و حذف به فراخور اهمیت موضوع استفاده شدهاست. در ابتدای روایت، بُرشهای زیادی از زمان با بهکارگیری چهلوپنج مورد (%85) مکث توصیفی، ضربآهنگی کُند دارند که باعث گسترش متن داستان شدهاست و با توجه به نسبت حجم اختصاصیافته به متن در مقابل زمان رخداد و به دلیل توجه نویسنده به شخصیتپردازی و شرح وقایع با جزئیات بیشتر، شتاب روایت، منفی است. بررسی شتاب روایت نشان میدهد که ترقّی بیشترین حجم متن را به موضوع عشق و کنش عاطفی خود به این امر، به سبب بسط درونمایة داستان اختصاص دادهاست و این بخش از روایت با شتاب منفی روایت میشود. در اواخر روایت، با استفاده از چهار مورد شگرد روایی حذف (%7) و دو مورد تکنیک فشردهگویی (%4)، حوادث بیاهمیت حذف و خلاصهشده و روایت، شتاب مثبتی دارد. شگرد روایی صحنه یا نمایش که مهمترین جلوة آن، دیالوگ و گفتگو است، در این داستان جایی ندارد و راوی فقط در دو مورد (%4) با بهرهگیری از شیوة تکگویی درونی، به بیان ذهنیات و درون اشخاص داستانی پرداختهاست. زمانی که صرف گفتگوی راوی با خودش میشود، زمان درونی یا زمان روانی نام دارد. گفتنی است که یکی از نقصهای دستهبندی ژنت این است که این نوع کاربرد زمانی (زمان درونی یا زمان روانی) در آن توصیف نشدهاست.
نویسنده از سه قِسم بسامد مطرح در نظریّة ژرار ژنت، از دو نوع آن، یعنی بسامد مفرد در دوازده مورد و از بسامد مکرر در دو مورد استفاده کرده، ولی در این میان، سهم بسامد مفرد (%86) بیشتر است. بنابراین، بسامد در این داستان از نوع بسامد مفرد است و تنها در دو مورد (%14) از بسامد مکرر برای تأکید معنیدار در درونمایة اصلی داستان استفاده شدهاست که بیانگر وفاداری راوی به قول و عهد خود است. تکرار مدام عبارت، بیانگر ذهن آشفتة راوی است و تکگویی درونی راوی بر تکرار این عهد، نشاندهندة میزان عشق و پایداری بر عهد است که در جایجای روایت بیان میشود.