نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Simultaneous with intertextuality and structuralism, comparative literature was presented with a different approach, and it declared itself an independent discipline. Comparative literature, intertextuality, and transtextuality all "examine the relationship within a text with other text or texts," yet using a different approach; this brings the text out of a monosyllabic and closed form, and gives it a new dynamic, transformation, and meaning to find. Comparative literature examines the "literary relations between the literatures of nations based on historical relationships, similarities, differences, and the relation of affecting and being affected” which, in this case as well, occurs in the form of a dialog between texts, though it is on the transnational and cross-border level. Therefore, it is interrelated with intertextuality, and, primarily, with transtexuality. These two methods are effective ways of criticizing a text, and they play a key role in better understanding and decoding the text. This article will examine the Boustan by Saadi with the approach of intertextuality and transtextuality (as well as the paratexts within the transtexts), and it explains the external factors effective in the creation of the work and understanding the text. Some parts of the text that do not seem important at the first reading, show their function with the help, and in light, of these approaches, and their relatedness becomes evident from the viewpoint of comparative literature.
کلیدواژهها [English]
هیچ متنی صرفاً به یاری نبوغ و اذهان اصیل نویسنده آفریده نمیشود، بلکه با استفاده از متون از پیش موجود فراهم میآید؛ به تعبیر دیگر، یک متن جایگشتِ متون و بینامتنی در فضای یک متن مفروض است. آثار ادبی، چه در ادبیات ملّی و چه در قلمرو ادبیات جهانی به همان اندازه که بر نویسندگان پس از خود اثر گذاشتهاند، از نویسندگان و فضای فکریـ فرهنگی و مسائل عصر زندگی خود و پیش از خود هم اثر پذیرفتهاند. مقالة حاضر درصدد بررسی و تبیین پیرامتنهایی است که به دلایلی در خوانش متون، چندان مورد توجه قرار نمیگیرند. در نتیجه، نقش و کارکرد آنها بر خوانندگان پوشیده میماند، در حالی که پیرامتنها از نظر نقد تاریخی در شناخت متن، شخصیت، محیط اجتماعی ـ فرهنگی و مسائل دیگر روزگار نویسنده و یا حتّی در چگونگی شکلگیری اثر بسیار حائز اهمیت هستند؛ به عنوان مثال، پیرامتنِ «سبب تألیف» یا «تقدیم/ اهدا» (Dedication/ Presentation) اثر به یکی از اشخاص معتبر و ذینفوذ در حوزة علم، سیاست، تاریخ و غیره، میتواند انگیزه و عامل خلق یا ایجاد اثر به حساب بیاید. مسائل عصر زندگی هنرمند نشان میدهد که جز اثرپذیری وی از آثار، متون و سرچشمههای فکری پیش از خود، عامل یا عوامل بیرونی هم میتواند در خلق اثر یا آثار وی مؤثر باشد. همان گونه که کریستوا هم آنجا که در نشانهشناسی ساختارگرا به تحقیق در متون میپردازد، راه خود را از باختین جدا میکند؛ زیرا «قائل به ساختاری زبانی در متن است، ولی باختین بر تأثیرات جهان بیرون، بهویژه جامعه و تاریخ بر متن تأکید خاصی دارد» (نامور مطلق، 1390: 134).
نگاهی اجمالی به متون ادبی از آغاز شکلگیری زبان و ادب فارسی نشان میدهد متون کلاسیک، بهویژه آثار منظومی که از سدة چهارم به بعد، بهویژه در قالب مثنوی نگاشته شدهاند، ساختار مشابه دارند. این امر دربارة بعضی متون منثور هم صدق میکند. اثر معمولاً با عنوان در «توحید» حضرت باری آغاز و در ادامه به «نعت پیامبر، در برخی متون «معراج پیامبر»، «نعت خلفا» و آنگاه به «سبب تألیف» و «تقدیم/ اهدا» اثر به یکی از اشخاص معتبر و ذینفوذ در حوزة علم، سیاست و... ختم میشود که در انگیزه، طرح ذهنی، قصد مؤلف در ایجاد اثر، نقش انکارناپذیر دارند، دو مورد اخیر از بخشهای ثابت و همیشگی هستند که در غالب متون ادبی حضور دارند و از آنها به پیرامتن تعبیر میشود. این متنها از منظر مطالعة روابط میان متنها با رویکرد ترامتنیت ژنت، پیرامتن به حساب میآیند که در ادامه با ذکر شواهد بررسی خواهندشد.
پرسش و مسئلة پژوهش
پیرامتنها (Paratexts)/ پیرامتنیت (Paratextuality)، عامل یا عوامل تأثیرگذار و سازندة بیرون از متن هستند که موجب و موجد انگیزه شده، منجر به خلق اثر میگردند. این مقاله نخست ابتدا به تبیین پیرامتنـ از گونههای ترامتنـ میپردازد، سپس به بیان ارتباط آن با ادبیات تطبیقی برمیآید و رابطة میان جهان بیرون و درون متن را به کمک پیرامتن ها بررسی میکند تا معلوم شود که «آیا پیرامتن(ها) میتوانند در شکلگیری اثر ادبی مؤثر باشند؟». توجه به پیرامتنها میتواند دستکم در حل پارهای از مسائل و پرسشهای بیپاسخ مانده در حوزة ادبیات، بهویژه تاریخ ادبیات را یاریرسان باشد. همچنین، اهمیت و تأثیر عامل یا عوامل برونمتن را در شکلگیری یک اثر ادبی/ هنری روشن کند.
پیشینه و ضرورت پژوهش
پژوهش در ادبیات تطبیقی، بهویژه در حوزة درونمتنی و مطالعات بینامتنی درونفرهنگی به گونهای امیداوارکننده پیش میرود، اما پوشیدگی و پیچیدگی آن همچنان باقی است. البته توغّل در اصل موضوعِ روابط ادبی میان ملتها و مقایسهها تا حدود زیادی پژوهشگران را از توجه به مسائل بااهمیتی نظیر عوامل برونمتنی مانع آمدهاست. از این رو، مقالة حاضر از منظر یکی از گونههای ترامتنیت ژنت، یعنی پیرامتن به ادبیات تطبیقی مینگرد. تا آنجا که نگارنده جستجو کرده، تاکنون دربارة مسائل پیرامتنی در کتاب بوستان سعدی از منظر ادبیات تطبیقی، بهویژه دربارة پیرامتنهای مورد اشاره در این مقاله، پژوهش مستقلی انجام نگرفتهاست.
روش تحقیق
این مقاله به روش تحلیلیـ توصیفی، و مبتنی بر پژوهش کتابخانهای انجام گرفتهاست.
1. ساختار و ساختارگرایی
توجه صورتگرایان و ساختارگراها به متن و متنیت موجب شد چندصدا بودن و گفتوگوی میان متنها کشف و آغاز شود. مطالعة متنها به طور مستقل و با روشهای ساختارگرایی بسته، گرچه دستاوردهای فراوان و تازهای داشت، اما به مرور ضعفهای خود را نیز نشان داد. برخی از رمزگان با چنین روشی گشوده نمیشدند و محدودیتهایی را برای پژوهشگران ایجاد میکردند. رفتهرفته نظریههای مربوط به متن و متنیت مورد بازنگری قرار گرفت و مباحثی مبنی بر ارتباط میان متنها مطرح شد و با چنین مباحثی بود که ساختارگرایی وارد دومین مرحلة تاریخ خود، یعنی ساختارگرایی باز شد. در این دوره، متن نه به عنوان یک واحد بسته و کاملاً مستقل، بلکه به عنوان واحدی باز و گشوده به روی دیگر متنها معرفیگردید (ر.ک؛ نامور مطلق، 1390: 223ـ226). نظریهپردازانی مانند کریستوا با بهرهگیری از مکاتب اروپای شرقی و اندیشمندان آن، بهویژه میخائیل باختین نظریة بینامتنیت را طرح کردند. بینامتنیت متعلق به دورة دوم پارادایم ساختارگرایی، یعنی ساختارگرایی باز است و بر وابستگی میانمتنی تأکید دارد. اصل اساسی بینامتنیت این است که «هیچ متنی بدون پیشمتن شکل نمیگیرد؛ بهعبارتدیگر، هر متنی بر پایۀ پیشمتن یا پیشمتنهایی استوار است» (همان: 226). در نقد ادبی، ساختارگرایان به جای پرداختن به شرح حال و عقاید نویسنده، با بررسی موشکافانة متن برای استخراج معنا به کشف و تبیین نظام حاکم بر یک اثر ادبی و ارتباط آن با نظام حاکم برآن نوع ادبی یا کلّ ادبیات پرداختند و «ساختارگرایانی نظیر پراپ، تودوروف، بارت و ژنت به داستانهای خاصی نمیپرداختند، بلکه آنها را مطالعه میکردند تا «قوانین عمومی» حاکم بر یک نوع ادبی را در ادبیات ملتی کشف کنند» (مقدادی، 1393: 260). کشف قوانین حاکم بر اثر ادبی سرانجام به مطالعۀ «روابط یک متن با متن دیگر» رهنمون شد. از این منظر، بررسی روابط میان متنهای ادبی یک ملت با ملت دیگر است که از وظایف ادبیات تطبیقی به شمار میرود.
2. مکتب فرانسوی ادبیات تطبیقی
مکتب فرانسوی ادبیات تطبیقی در آغاز به بررسی شباهتها بر مبنای روابط ادبی آثار میپرداخت که از دل مکتب رمانتیسم در فرانسه است. رویکرد نحلة فرانسوی به ادبیات تطبیقی، مبتنی بر مطالعات زوجی (Binary Study)و مقایسة متون همسان و یافتن مضامین و موضوعات مشترک یا مشابه در آثار ادبی ملّتهابود. در مکتب فرانسوی، ادبیات تطبیقی به جای آنکه رویکردی بینالمللی باشد، بیشتر فراملّیتی بود و رشتهای جنبی در حوزة «تاریخ ادبیّات» فرانسه به شمار میآمد. ژان ماری کاره «ادبیّات تطبیقی را شاخهای از تاریخ ادبیّات میدانست» (ر.ک؛ گویارد، 1374: 12) و تقریباً بیست سالی پیش از او، پُل وان تیگم اعلام کرده بود که «ادبیّات تطبیقی، شاخهای از تاریخ ادبیّات است» (ر.ک؛ علوش، 1986: 56ـ58). از اصول مهم مکتب فرانسوی ادبیات تطبیقی میتوان به این موارد اشاره کرد:
ـ بیان مشابهتها و قرابتها میان دو اثر ادبی.
ـ بررسی روابط و مناسبات تاریخی میان دو ادبیات یا دو اثر ادبی.
ـ توجّه به اهمیت و جایگاه زبان و تلاش برای غنیتر کردنِ آن.
ـ تأکید بر روش تجربی و عملی در پژوهشهای تطبیقی.
ـ محدود بودن پژوهشهای تطبیقی به بررسی تأثیر و تأثر در آثار ادبی.
ـ توجّه به نژاد، محیط، زمان و شرایط اجتماعی در پژوهشهای ادب تطبیقی (ر.ک؛ تراویک، 1373: 490 و برسلر، 1386: 60ـ 61).
ـ در نحلة فرانسوی ادبیات تطبیقی بر «محصول» یا همان اثر (Product) نظر و تأکید میشود تا روند یا فرایند (Process).
3. بینامتنیت (Intertextuality)
بینامتنیت و مناسبات گوناگون متن با متن دیگر با عنوانهای دیگری چون «ترامتنیت» «پیرامتنیت» و... بر نظریههای نقد جدید و آرای زبانشناختی فردینان دو سوسور (1857ـ1913م.) و منطق گفتگویی باختین (1895ـ1975م.) مبتنی است. سالها بعد از مناظرات و چالشهای نظری، سرانجام ژولیا کریستوا (1941م.) در اواخر دهۀ شصت در میان بزرگانی مثل رولان بارت آن را در قالب نظریۀ ادبی مشخصی به نام «بینامتنیت» ارائه کرد (ر.ک؛ مکاریک، 1384: 72). در واقع، «بینامتنیت کاربرد آگاهانة تمام یا بخشی از یک متن پیشین در متن حاضراست» (احمدی، 1378: 320). در بررسی بینامتنی، متون میتوانند دو حالت کلّی داشتهباشند: یا متعلق به یک حوزة مشترک هستند که در این صورت، پیوند درونفرهنگی دارند؛ مانند پیوند شاهنامه با آثار حماسی و تاریخیـ اساطیری پیش و پس از خود در ادب فارسی. یا از حوزههای فرهنگی متفاوت برخاستهاند که در این صورت، پیوند بینامتنی آنها بینافرهنگی است؛ مانند داستان لیلی و مجنون در ادبیات فارسی و عربی. پیوند بینامتنی میان متون یا درون یک نظام نشانهای مشترک شکل میگیرد که آن را «بینامتن دروننشانهای» میخوانند؛ مانند پیوند شعر سبک خراسانی و عراقی با شعر دورة بازگشت ادبی. یا پیوند میان متون در دو نظام نشانهای متفاوت پدید میآید که آن را «بینامتن بینانشانهای» نامیدهاند؛ مانند فیلمهایی که بر اساس متون دینی یا ادبی ساخته شدهاند (ر.ک؛ نامور مطلق، 1390: 318). البته یادآوری میشود که در نظر کریستوا و بارت، بینامتنیت دقیقاً در معنای تأثیر و تأثر نیست، بلکه خود از عناصر تشکیلدهندة متن به حساب میآید؛ عناصری که چه بسا در خیلی موارد نتوان نشان آنها را بهوضوح شناسایی کرد. به عقیدة کریستوا و بارت، این بینامتنیت است که باعث پویایی و گفتگومندی متن و به تعبیر باختین، چندصدایی در متن میشود (ر.ک؛ همان، 1386: 86).
4. بوستان سعدی و بینامتنیت
با توجه به تبویب دو اثر سعدی، تنوع موضوع و مخاطب، چندصدایی و گفتگومندی باختین را که مدّ نظر کریستوا هم بود، در بوستان و گلستان سعدی هم میتوان دید. موضوع بینامتنیت در بوستان سعدی به دو شکل نمود دارد: یکی در قالب حکایتهایی که سعدی از منبعی (مکتوب یا منقول) نقل میکند، و دیگری به شکل اقتباس مایه و مضمون. از آنجا که او بر زبان و ادب عربی و فارسی اشراف دارد، مایه و مضمون را از ادبیات «دیگری» گرفته، آن را در لباسی نوتر، متناسب با فرهنگ ایرانی ارائه میدهد.
سعدی غالب «حکایاتش» را از دیگران شنیده یا از منابع دیگر اقتباس کرده، آن را برای تبیین مقاصد خویش بهکار بستهاست. بسیاری از حکایتهای او با عبارت فعلی «شنیدم: 66 مورد» یا «حکایت کنند از» و «حکایت شنو: پنج حکایت» و «یکی را حکایت کنند از: یک حکایت» آمدهاست. ما در اینجا به سبب پرهیز از انباشت صفحات، از ذکر ابیات حکایتها صرف نظر میکنیم و برای ذکر شواهد، تنها به شمارة صفحات و ابیات چند حکایت از بوستان ارجاع میدهیم (ر.ک؛ همان: 42، ب 218؛ همان: 43، ب 239؛ همان: 52، ب 461؛ همان: 53، ب 483؛ همان: 54، ب 512 و... . در باب دوم حکایتِ معروف:
«یکی در بیابان سگی تشنه یافت |
|
برون از رمق در حیاتش نیافت» |
نویسندة کتاب المتنبی و سعدی نظیر این حکایت را از صحیح بخاری نقلمیکند، با این تفاوت که در آن به جای «کُـلَه»، «خُفّه» آمدهاست، به معنای «لنگه کفش» (ر.ک؛ محفوظ، 1375: 114). سرچشمة حکایت را هم که ردیابی کنیم، میبینیم در روایت تاریخی کتاب «لئالی اخبار» که شاید منشاء حکایت سعدی هم باشد، کفش آمدهاست. حکایت «آن زن بدکارهای که در بیابان بود و تشنه، به جستجوی آب میرود و چاه آبی پیدا میکند و مینوشد. وقتی از چاه آب بیرون میآید، سگی را میبیند که از تشنگی رمقی ندارد. چون وسیلهای پیدا نمیکند آب دهد، لنگهکفش خود را درمیآورد و با آن حیوان را سیراب میکند» (ر.ک؛ تویسرکانی، 1413: 39) حکایت دیگری که سعدی آن را بر اساس شنیدهها یا خواندههای خود برای بیان مقصود خویش اقتباس میکند، این شعر معروف است:
«شبی دود خلق آتشی بر فروخت |
|
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت |
در کتاب وفیات الأعیان (ر.ک؛ ابنخلکان، 1972م.، 2: 102)، الرسالة القشیریة (ر.ک؛ القشیری، 1346: 11) و ترجمة رسالة قشیریه (ر.ک؛ قشیری، 1374: 31)، این حکایت را به سرّی سقطی از بزرگان صوفیه (د. 251 ق.) نسبت دادهاند: «گفت من سی سال است از الحمدلله که گفتهام، استغفار میکنم. گفتند: چگونه بودهاست؟ گفت: حریقی شبهنگام روی داد. بیرون رفتم تا دکان خود را ببینم. گفتند: حریق از دکان تو دور است. گفتم: الحمدلله. سپس گفتند: فرض کن دکان تو نجات یافتهاست، آیا به مسلمانان نمیاندیشی؟!».
سعدی تربیتیافتة نظامیة بغداد است و در فضایی پرورش و تعلیم یافته که بزرگانی چون غزالی در آن نفس کشیدهاند و روزگار گذرانیدهاند. آن گونه که از گلستان او برمیآید، به شیخ شهابالدّین ابوحفص سهروردی و امام محمد غزالی بیش از هر کس دیگری ارادت میورزد، از غزالی به «امام مرشد» (سعدی شیرازی، 1368: 184) و از سهروردی به «شیخ مرشد» یاد میکند (ر.ک؛ لسان، 1366: 150ـ159):
«مقالات مردان به مردی شنو |
|
نه سعدی که از سهروردی شنو |
گذشته از حکایاتی که سعدی از دیدهها و شنیدههایش نقل و نتیجهگیری میکند، اندک تأملی در همان ابیات آغازین بوستان (67 بیتِ دیباچه) نشان میدهد بیتهای اندکی هست که در آن اشارتی به قرآن و حدیث نشده، یا از کتب مقدس، روایات و احادیث قدسی و نبوی تأثیر نپذیرفته باشد. غالب مضامین ابیات بوستان، بهعینه یا ترجمة منظوم، از آیة قرآن و حدیث است، یا روایتی از معصوم؛ مثل سایر یا از مضامین شاعران معروف عرب از جمله متنبی. از همان بیت اول بوستان که برگرفته از آیات اول سورة الرّحمن است، تا ابیات پایانی آن، یا نص صریح کلام وحی است و یا تلمیح به آن (نمونة بینامتنیت) و یا به تجارب زندگی خود سعدی (ترامتنیت/ پیرامتن). در این بخش، نگارنده نمونههای فراوانی استخراج کرده بود، اما به دلیل محدودیت مقاله به ذکر برخی بسنده میشود:
نمونههای بینامتنی:
«نه گردنکشان را بگیرد به فور |
|
نه عذرآوران را براند به جور» |
مضمون این بیت مأخوذ از آیات یونس/ 11، آل عمران/ 178 و التوبه/ 104 است.
«یکی را به سر بر نهد تاج بخت |
|
یکی را به تخت اندر آرد زِ تخت» |
بیت نخست به آل عمران/ 26 و بیت دوم به انبیاء/69، اعراف/ 136 و اسری/ 103 اشاره دارد.
«اگر بد کنی چشم نیکی مدار |
|
که هرگز نیارد گزانگور بار» |
در مجمعالأمثال میدانی آمدهاست: «لاَتَجِن مِنَ الشَّوکِ العِنَبَ» (میدانی، 1425ق.، ج 2: 271 و ر.ک؛ محفوظ، 1377: 147).
«همی تا برآید به تدبیر کار |
|
مدارای دشمن بِه از کــارزار» |
این مضمون در دیوان متنبی نیز آمدهاست:
«الرَّأیُ قَبلَ شَجَاعَةِ الشُّجَعَانِ |
|
هُوَ أَوّلُ وَ هِیَ المَحَلُّ الثَّانِی» |
سعدی هنگام تحصیل در نظامیة بغداد با اشعار متنبی آشنا بودهاست.
«... شکستهدل آمد بَرِ خواجه باز |
|
عیان کرد اشکش به دیباچه راز» |
این بیت سعدی، یادآور بیت زیر از متنبی است:
«و کاتِمُ الحُبِّ یومَ البین مُنهَتِکٌ |
|
وَ صاحبُ الدَّمعِ لاتَخفَی سَــرائِرُهُ» |
این مضمون در قصیدة شمارة 103 از مجلد دوم دیوان متنبی به شرح أبیالبقاء العکبری آمدهاست و بیتردید سعدی این مایه و مضمون را در شعر این شاعر معروف عرب دیده، آن را اقتباس کردهاست. این موارد نمونههایی است که در آنها، بینامتنیت «درونفرهنگی» و «دروننشانهای» مشهود است. گذشته از این نوع بینامتنها، موضوعاتی مانند مدح، تعالیم اخلاقی، اندرزها و... از مضامین دیگری است که سعدی در آنها هم بر این روال عملکردهاست.
5. ترامتنیت (Transtextuality)
ترامتنیت در اندیشه ژنت همانند بینامتنیت کریستوا، بررسی «چگونگی ارتباط یک متن با متن دیگر» است، با این تفاوت که ژنت گستردهتر و نظامیافتهتر از کریستوا و رولان بارت بدان میپردازد. مطالعات ژنت ساختارگرایی و پساساختارگرایی و یا حتی نشانهشناختی را نیز در بر میگیرد. این امر به او اجازه میدهد روابط یک متن را با تمام متغیرات آن مطالعه و بررسی نماید. وی مجموع این روابط را ترامتنیت مینامد (ر.ک؛ نامور مطلق، 1386: 85). بر اساس نظریة ژنت، یک متن با متن/ متنهای دیگر میتواند پنج گونه رابطه داشته باشد: رابطۀ بینامتنی (Intertextuality)، فرامتنی (Metatextuality)، پیرامتنی (Paratextuality)، سرمتنی (Archetextuality) و بیشمتنی (Hypertextuality). در واقع، «ژنت برخلاف کریستوا و بارت، در جستجوی روابط اثرگذاری و اثرپذیری نیز هست، بهویژه در نوع رابطة بیشمتنی، تأثیرگذاری میان دو یا چند متن را محور اصلی مطالعات خود قرارمیدهد» (همان: 86). نزد ژنت، ترامتنیت در بر گیرندة تمام گونههای روابط یک متن با متنهای دیگر میشود. بنابراین، مطالعات ژنت هم شامل روابط متنهایی میشود که در عرض هم هستند و هم روابط متنهایی که در طول هم قرار دارند، در حالی که مطالعات کریستوایی تنها شامل متنهای همعرض میشود. در ادامه، نمونههایی از پیرامتن/ پیرامتنهای موجود در بوستان سعدی با توجه به دیدگاه ژنت آورده میشود.
6. پیرامتنها (Paratexts)
پیرامتنها،از آنجا که محتوا و مقاصد درونی نویسنده را بیان میکنند، همانند آستانهها عملمیکنند و برای ورود به جهان درون متن باید از این آستانهها (نیّات و مقاصد مؤلف) عبور کرد. پس بنا به کارکردی که دارند، مخاطب را به جهان درون متن میبرند و او را با دنیای ناشناخته یا مغفولمانده بهتر آشنا میکنند.
از عمدهترین حوزههای پیرامتنی میتوان به «پیشکشنامهها، سرلوحهها، سبب تألیف و مقدمهها اشاره کرد. حوزهای همچنانکه ژنت نشان میدهد، میتواند در فهم و تأویل متن اثرات عمدهای داشته باشد» (Allen, 2000: 105). پیرامتنها از نظر ساختار به دو دستة کلی تقسیم میشوند: پیرامتنهای پیوسته یا درونمتنی مثلاً دربارة کتاب، مواردی مانند: عنوان کتاب، نام مؤلف، ناشر طرح روی جلد، شیرازة کتاب، کیفیت جلد کتاب، شناسنامة کتاب و... است. اما پیرامتنهای ناپیوسته به چیزهایی اطلاق میشود که بیرون از متن یا پیرامون متن قرار دارند. کارکرد این پیرامتنهای ناپیوسته یا برونمتنی آن است که مخاطب را ترغیب نموده، به درون متن کشیده، توجه وی را به دنیای درون متن جلب میکنند و ما از طریق این پیرامتنهاست که با دنیای درون متن ارتباط برقرارمیکنیم. دربارة همان مثال کتاب، محیط جغرافیایی، محیط خانوادگی، نویسنده، عوامل و عناصر فرهنگی ـ اجتماعی، آموزش و... . هرچه که بیرون متن هستند، پیرامتنهای ناپیوسته به حساب میآیند.
7. قالب بوستان سعدی و درونمایههای آن
بیان نکات اخلاق و تربیتی در سنّت شعر فارسی در قالب مثنوی متداول بودهاست. در شعر شاعرانی چون ناصرخسرو، سنایی، خاقانی و دیگران در قالب قصیده هم تجربه شدهاست، اما قصیده انسجام و ظرفیت لازم برای اندرز و تعلیم لطایف اخلاقی را ندارد. بحر متقارب که فردوسی در سرودن شاهنامه و نظامی در اسکندرنامه از آن بهره گرفتهاند، از مدتها قبل از سعدی وزن مناسبی برای تقریر نکات اخلاقی تلقی شده، حتی پیش از آنها هم در قرن چهارم و پنجم مورد توجه و استفاده بودهاست.
باببندی آثار ادبی از همان نخستین سالهای قوام و تثبیت این آثار رواج داشته، مرسوم و معمول بودهاست؛ چنانکه سنایی حدیقه را در هشت باب، نظامی مخزنالأسرار را در بیست باب درآوردهاست. بوستان سعدی از نظر وزن و قالب ناظر به تتبع در اخلاقیات شاهنامه به نظر میآید و از حیث محتوا، یادآور مخزنالأسرار نظامی است. در بابهای دهگانة بوستان، بنا به ماهیت اثر و شخصیت شاعر، سعدی سعی دارد مخاطب را که مستعد تربیت استکمالی است، از آنچه در بیان ارباب وعظ و زهد (مثلاً غزالی در کیمیای سعادت و احیاء علومالدّین) منجیّات و مهلکات تعبیر میشود، آگاه سازد و بدان ترغیب نماید. بوستان سعدی هم اثری منظوم با مفاهیم و مضامین حکمت، عرفان و اخلاق و تربیت دستورهای زندگی در قالب عباراتی شیوا و دلنشین است. شکل ساختاری آن مثنوی در بحر متقارب و «در انتخاب این قالب شیخ برای هماهنگی با توقع و عادات اهل عصر سنتهای بازمانده از قدما پیروی کردهاست» (همان: 72). به استثنای باب اول که در پارهای موارد با باب اول گلستان (در سیرت پادشاهان) همسانی دارد، دیگر بابها مخاطبی مجهول و نامتعیین دارند. در واقع، مخاطبان سعدی، خوانندگان کتاب او هستند، در هر مقام و مرتبهای که باشند. هدف مثنویهای تعلیمی، تربیت روان، تصفیة قوای نَفْس و تقویت قوة خیال و پرورش شور و اشتیاق و راهنمایی همه نوع عواطف و نیروهایی است که باید در راه سعادت و سلامت افراد جامعه یاریگر باشد.
8. بوستان سعدی و «پیرامتنهای برونمتنی»
اشاره شد که یک متن هیچ گاه آنی و ناگهانی به وجود نمیآید، بلکه همواره مقدمات، الزامات و پیشزمینههای (پیرامتنهایی) وجود دارد که در خلق اثر یا شکلگیری متن مؤثر است و به گونهای متن را در بر میگیرد. بر اساس تقسیمبندی ژنت، پیرامتنها انواعی دارند که از مهمترین آنها، پیرامتنهای پیوسته و پیرامتنهای گسسته است. در ادامه، پارهای مباحث پیرامتنی بوستان سعدی با ذکر شواهدی، بررسی میشود.
8ـ1. پیرامتنهای پنهان: جامعه، محیط و عناصر فرهنگی ـ اجتماعی روزگار سعدی، سفرها و ممدوحان
بنابر شواهد تاریخی، ایران دورۀ تاریخی بدتر از سالهایی که سعدی در آن میزیست، از سر نگذرانیدهاست. اگر ویران کردن شهرها، سوزاندن کتابخانهها، کشتار و غارت و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم فنّی به حساب آید، مغولان در این فن مهارت خاصی داشتهاند! چنگیز خود را عذاب خدا میدانست که بر مردم نازل شدهاست (ر.ک؛ جوینی، 1370: 81). در همین عصر، اتابک ابوبکربن سعد زنگی بیش از 34 سال (حکومت: 623ـ658 ق.) توانست در آن زمانة پرآشوب، محیطی امن فراهم آورد که سعدی در مقدمة گلستان بدان اشاره دارد و میگوید:
«اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست |
|
تا بر سرش بُوَد چو تویی سایة خدا» |
سعدی در جامعهای زندگی میکند و مینویسد که سراسر آشوب و پرخطر است. وقتی او تحصیلات مقدماتی خود را در شیراز میگذرانید، فارس درگیر آشوب و هرج و مرج بود. مقارن حملة مغول به ایران و حملة غیاثالدّین، برادر جلالالدّین خوارزمشاه، به فارس و پناهندگی سعدبن زنگی به قلعة استخر، تقریباً در حدود 620 هجری، سعدی شیراز را به مقصد بغداد ترک میکند و همواره سعی مینماید مخاطبان خود را در جهانی فوقالعاده فاجعهآمیز، خطرخیز و جناحبندی شده به پایداری و غلبه بر مشکلات توصیه کند. از این منظر، بعضی نویسندگان و منتقدان او را با ماکیاولی (1469ـ1527م.) مقایسه کردهاند و به سعدی لقب «ماکیاولی ثانی» دادهاند (ر.ک؛ ماسه، 1369: 195ـ196)، با این تفاوت که:
«ماکیاولی برای فردی مینویسد که خودش در گیر و دار آشوبهای سیاسی نقش دارد، اما به نظر میرسد مخاطب سعدی، علیرغم اهدای دو اثر مهم خود به فرمانروایان قدرتمند محلی، کسانی هستند که از اتفاقات و مسائل مهم دور بودهاند و انتظار دارد که این افراد به واسطۀ زیرکی و بخت خود بتوانند جان سالم به در برند» (Davis, 1995: 720). توصیه به مدارا و تساهل هم که در آثار او بارها دیده میشود، ظاهراً نتیجة سفرهای اوست. بارزترین نمونة آن، شعر معروف اوست:
«بنیآدم اعضای یک پیکرند |
|
که در آفرینش ز یک گوهـرند |
سعدی در چنین جهان پرآشوب و در گوشهای به ظاهر امن، روزگار میگذراند. دوران کودکی و نوجوانی او در زمان اتابک سعدبن زنگی است. این اتابک تا پایان عمر خود، یعنی تا 623 حاکم فارس بود. رفتن به نظامیة بغداد رویدادی است حیاتی در زندگی سعدی که هم شخصیت هنری او را شکل میدهد و هم جنبههای دیگر شخصیت وی را میسازد. او که حدود سال 650 هجری به شیراز بازمیگردد، زمان فرمانروایی این پادشاه است که با پرداخت خراج سالیانه سیهزار دینار، فارس را از فتنۀ مغول در امان داشتهاست (ر.ک؛ موحد، 1374: 58) و در بوستان بدان اشاره میکند:
«تو را سد یأجوج کفر از زر است |
|
نه رویین چو دیوار اسکندر است» |
برای درک زمینههای سیاسی ـ اجتماعی که اشعار سعدی به آنها اشاره دارد، کافی است بدانیم که گلستان همزمان با غارت بغداد و انقراض خلافت عباسی به دست مغولها تکمیل شد. سازش با افراد صاحبمقام، آگاهی خارقالعاده از فراز و نشیب تقدیر، احتیاط از دشمنان سیاسی و شخصی، ناگزیر بودن به کتمان احساسات واقعی، نصایح حاکی از زیستن در فقر، به دور از مراکز قدرت جاذبههای آن، از جمله مواردی است که پیوسته مورد توجه و تأکید سعدی قرارمیگیرد.
موضوع دیگری که میشود از آن به عنوان پیرامتن پنهان در روزگار سعدی ذکر کرد، بیعتهای پیچیده و خطرناک سیاسی آن زمان است که در اشعار اهدایی سعدی انعکاس یافتهاست. سعدی از یک طرف بر مرگ خلیفة عباسی مرثیهسرایی کردهاست و به مدح سلجوقشاه، آخرین فرمانروای مستقل فارس پرداختهاست و از طرف دیگر، به مداحی قاتل هر دوی آنها، یعنی هولاکو و نیز گماشتگان مغول برای فرمانروای فارس و آبشخاتون، نوة دختری ابوبکرسعد و همسر منگوتیمور پرداختهاست. سعدی و آبشخاتون نوة ابوبکرسعد، هر دو میدانستند که زنده ماندن در این دوره، منوط به سازش با مغولهاست. از مدایح وی استنباط میشود که سعدی روند اشعار خود را با ترفندها، طرحها و نقشههای سیاسی فرمانروای خود هماهنگ میکرد. سعدی آماج انتقادهای بسیار تندی بودهاست؛ چراکه آشکارا به ستایش یا نصیحت هر کسی میپرداخت که در رأس قدرت بودهاست و چنین چیزی دور از انتظار نمیتواند باشد. این گونه مصلحتاندیشیها هم عاقلانه و هم معمول بودهاست. آثار ادبی عطاملک جوینی و برادرش شمسالدّین محمد که در حمایت مغولها بودهاند، نمونههای دیگری از این دست توانند بود.
نکته تأمل برانگیز دیگر در شناخت سعدی، «تخلص» اوست. میدانیم که سعدی را سالها پیش از آنکه به نام و تخلص شاعری خود معروف گردد، با همان نام میشناختند و «همة کتابهایی که از او ذکر کردهاند، نام و نسب سعدی را با اختلاف بسیار آوردهاند. حتی کسانی که به زمان او نزدیک بودهاند، مانند حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده در این باب اشتباه کردهاند» (نفیسی، 1316: 45). عبدالعظیم قریب هم در مقدمة مفصلی که بر گلستان سعدی نگاشته، همة آرای متضاد را آوردهاست (ر.ک؛ قریب، 1363: کز، مز). در نظامیة بغداد که غزلهایش جوانان را بهشدت تحت تأثیر قرار میداد، او را به نام «سعدی» میشناختند. وی در پایان این غزلها به «سعدی» تخلصمیکند. بنا بر کتابهای تاریخ ادبیات، جُنگها، تذکرهها و یا حتّی نوشتههای پژوهشگران، سعدی تخلص خود را از نام اتابک شیراز، «ابوبکر بن سعدزنگی» یا «سعدبن ابوبکرسعد زنگی» گرفتهاست (Davis, 1995: 808-809). سعدی بعد از سالها غربت، تحصیل و مسافرت در بلاد عرب و دیگر سرزمینها، در نیمههای قرن هفتم به شیراز برمیگردد و ظاهراً از همان اوایل ورود به شیراز مورد حمایت و علاقة اتابک شیراز واقع میشود، به صحبت سعدبن ابوبکر اختصاص مییابد و اتابک از دانش، صحبت و معارف شیخ مستفید میشود. اختصاص به سعدبن ابوبکر که تخلص شیخ را بعضی از همان معنی مأخوذ پنداشتهاند. ظاهراً باید از همین حد درنگذشته باشد (ر.ک؛ زرینکوب، 1379: 65ـ66). از حکایتی در گلستان (ر.ک؛ سعدی شیرازی، 1385: 212ـ213) هم برمیآید که سالها پیش به این تخلص معروف بودهاست؛ چنانکه در بخش قدیمیات غزلیاتش هم سعدی تخلص میکرد. از میان اقوال و احتمالهای گوناگون، این مورد که سعدی تخلص خود را نه از شخص سعد زنگی یا ابوبکر ابنسعد، بلکه از نام خاندان او که پدر سعدی نیز از نزدیکان سعد و دربار او بودهاست، گرفته باشد، پذیرفتنیتر مینماید.
«سفرهای سعدی» هم از نمونههای ترامتنیت است که به عنوان عامل بیرونی دیگر، تأثیر انکارناپذیریدر خلق اثر سعدی داشتهاست. سعدی را گفتهاند که «سفر بسیار کردهاست، اقالیم گشته و بارها به سفر حج پیاده رفته» (جامی، 1375: 598). پس از اتمام دورة تحصیل او که تاریخ آن معلوم نیست، به سیر و سفر میرود و در اقصای عالم میگردد. دو کتاب او حاصل همین سفرها و جهاندیدگی اوست. در باب سفرهای بسیار وی، مسافرت به عراق و شام و حجاز و مکّه مسلّم میباشد، اما بسیاری دیگر از سفرهای او محل تردید است؛ از جمله حکایت رفتن به هند، دیدن بتخانة سومنات و شکسستن بُت بزرگ ایشان (ر.ک؛ سعدی شیرازی، 1369، ب: 178ـ181)، سفر به بامیان، ترکستان، آذربایجان و آسیای صغیر، اگرچه بسیاری از این کشورها را از سخنان خود سعدی استنباط کردهاند، لیکن با توجه به قدرت تخیل، هوش و هنر داستانپردازی سعدی نمیتوان به درستی آنها اعتماد کرد؛ چراکه بعضی از این گفتههای سعدی با مستندات و شواهد تاریخی و نیز دلایل عقلی جور درنمیآید. سعدی در سفرهایش با بسیاری از اشخاص و افراد که بعضاً در احوال و زندگی سعدی سخت اثرگذار بودهاند، ملاقات کرد و آشنا شد؛ از جمله به صحبت شیخ شهابالدّین رسیده، با وی در یک کشتی سفر کردهاست و گفتهاند که سعدی در بیتالمقدس و بلاد شام، مدتی سقایی میکرد تا به خضر(ع) رسید و وی را از زلال انعام و افضال خود سیراب گردانید». (جامی، 1375: 598ـ599).
از عناصر پیرامتنی برونمتنی دیگر در باب سعدی و کتاب بوستان «ممدوحان سعدی» است. بنا به احصا و گزارش عالمانۀ محمد قزوینی، با شواهدی از سخن خود شیخ میآورد که سعدی با بیستوپنج تن دیدار کردهاست و در توصیف و مدح برخی از آنها شعرها گفته است (ر.ک؛ قزوینی، 1316: 726ـ731). شیخ ابوالفرج بن جوزی (نوادة ابنجوزی معروف)، شیخ شهابالدّین سهروردی عارف، برادران جوینی (شمسالدّین محمد و علاءالدّین عطاملک جوینی) معروف به صاحبدیوان، هردو از وزیران دانشمند دربار مغول بودهاند که سعدی با هر دو رابطه و دوستی استوار داشت. در بوستان از حدود 15 نفر نام میبرد که به گونهای نظر مدح نسبت به آنها داشت، اگرچه او خود اقرار میکند که مدح با طبعش سازگار نیست، اما فضای فکری ـ فرهنگی عصر بر طبع سعدی هم غالب میآید و او بر رسم زمانةخود تن درمیدهد:
«مرا طبع از این گونه خواهان نبود |
|
سَرِ مدحت پادشاهان نبود |
هرچند بعضی پژوهشگران با اذعان به قدرت سعدی در سخنوری، به خوی ستایشگری و مدایح او ایراد گرفتهاند، اما علیرغم انتقادها، این دست از اشعار گذشته از اینکه از نظر ادبی و زیباییشناسی بسیار فاخر هستند، اطلاعات مفیدی هم از روزگار سعدی به دست میدهند؛ مثل ابیاتی که به صاحب دیوان دربار مغول (جوینی) اهدا شدهاست:
«کدام باغ به دیدار دوستان ماند |
|
کسی بهشت نگوید به بوستان ماند!» |
اتابک ابوبکر پس از حدود 34 سال فرمانروایی بر اقلیم فارس درمیگذرد. ابنسعد نیز حدود سی سال در مقام اتابکی فرمانروایی میکند. این زمانی است که مغولها در حال ویران کردن ایران و عراق بودند. سعد هم از ارادتمندان شاعر بود و با مرگ این پدر و پسر، سعدی دو دوست و پشتیبان خود را از دست میدهد:
«هنوز داغ نخستین درست ناشده بود |
|
که دست جور فلک داغ دیگرش بنهاد» |
پس از مرگ اتابک ابوبکر، پسر وی نیز دوازده روز بیشتر برتخت نبود. سعدی مرثیهای هم در رثای مرگ او در قالب ترجیعبند سرود و فرمانروایی در خانوادة آنها تا سال (662 ق./ 1264م.) ادامه داشت و سعدی نیز به مدیحهسرایی اعضای خانوادة آنها ادامه داد.
8ـ2. پیرامتنهای درونمتنی در بوستان سعدی
مؤلفان متون خود را به یاری نبوغ و اذهان اصیل خویش نمیآفرینند، بلکه آن را با استفاده از متون از پیش موجود تدوینمیکنند؛ به تعبیر دیگر، متون برخاسته از آن چیزی هستند که «متن فرهنگی یا متن اجتماعی» نامیده میشود؛ یعنی همة آن گفتمانها و شیوههای سخن گفتنی که به شکل نهادینه ساختارها و نظامهای سازندۀ فرهنگیـ و اجتماعی را ایجاد میکنند. از این نظر، متن یک موضوع منفرد و مجرد نبوده، بلکه تدوینی از متنیت فرهنگی است. متن فردی و متن فرهنگی هر دو از یک بافتار متنی ساخته شدهاند و از یکدیگر تفکیکپذیر نیستند. باختین و کریستوا تأکید میکنند که متون نمیتوانند از متنیت فرهنگی یا اجتماعی گستردهتری که سنگ بنای آنهاست، منفک شوند. بنابراین، همة متون آن دسته از ساختارها و منازعات ایدئولوژیکی را با خود به همراه دارند که در جامعه و از طریق گفتمان بیان شدهاند (Allen, 2000:36).
در آثار ادبی، مجموعة مباحث و مطالبی که مؤلف پیش از ورود به اصل متن آورده، مخاطب را در آستانة ورود به متن قرارمیدهد؛ مثلاً آغاز کتاب، در توحید و نعت انبیا و اولیا، در مدح خلفا و سلاطین و... از پیرامتنها به حساب میآیند که نمونههای آن در کتاب بوستان سعدی، بر اساس چاپ غلامحسین یوسفی چنین است: بوستان سعدی از صفحة 33 تا 35 «فی نعت سیدالمرسلین(ع)»، صفحة 35 تا 37 «در سبب نظم کتاب»، صفحة 37 و 38 «در مدح ابوبکربن سعدبن زنگی»، صفحة 38 تا 40 «در مدح محمدبن سعدبن ابوبکر»، صفحة 40 و پایان این بخش با حکایت اندرزی که به زبان مستقیم خطاب به حاکم زمان است، در بیان مفهوم مطیع امر خدا و در فرمان او بودن:
«چو حاکم به فرمان داور بُوَد |
|
خدایش نگهبان و یاور بُوَد» |
سعدی در تألیف دو اثر خود از متن تاریخ و فرهنگ جامعة پیش از خود متأثر بود و باب اول بوستان و گلستان حاصل همین تأثیر است.
8ـ3. در سبب نظم کتاب
بیتردید خلق هر اثر هنری و هر آفرینشی، هدف، غایتی و علتی دارد. با برررسی اجمالی آثار عصر سعدی و دو سه قرن قبل و بعد از او میبینیم که در غالب آثار ادبی، یکی از مباحث ثابت و همیشگی که در ساختار اثر حضور دارد، عنوانِ «بیان علت و تاریخ تألیف/ نظم» اثر است و از شاهنامة فردوسی، آثار نظامی و گلشن راز شبستری گرفته تا آثار جامی در قرن نُهم، میبینیم که این روند ادامه دارد. سعدی هم به رسم پیشینیان رفتهاست و ضمن بیان سبب تألیف، زمینه را برای بروز قصد مؤلف (اهدا یا تقدیم و پیشکش) آماده میکند. با این کار، او خواننده را با خود همراه و همنوا مینماید و وارد دنیای متن میکند. در حقیقت، عنوانِ «در بیان علت یا سبب نظم و تألیف اثر»، تمهید و مقدمهای برای بروز قصد اصلی نویسنده است؛ یعنی «اهدا/ تقدیم» اثر به کسی که در نیت خود دارد. در ابیات زیر، سعدی ضمن تمهید این مقدمه، نیت خود را نیز بیان میکند:
«در اقصای عالم بگشتم بسی |
|
به سر بردم ایام با هرکسی |
وی از ممدوحان خود که غالباً از سلاطین و فرمانروایان هستند، میخواهد بر اصول بیانشده در ابواب کتاب مستطاب بوستان روند و به آنها عمل کنند.
8ـ4. اهدای کتاب (Dedication/ Presentation)و حامیان سعدی
اتحاف و بردن ارمغان به حضور سلاطین و بزرگان سنّتی مرسوم بودهاست. تقریباً از قرن چهارم به بعد، در قلمرو فرهنگ و ادب ایران هم شاعران و نویسندگان به دلایلی اثر خود را به پادشاهان یا حکمرانان محلی پیشکش میکردند و در مقابل آن، صلهای یا عطیهای دریافت میکردند. این امر دربارة آثار و اشخاص برجستة وقت، نشانگر اهمیت و اعتبار آن بود و در ادبیات فارسی و در میان آثار ادبی طراز اول، تعداد بسیار محدود و معدودی هست که نویسنده اثرش را به سلطان یا حکمرانی تقدیم نکردهباشد. فردوسی، نظامی، خاقانی و دیگران راه را بر دیگر شاعران هموار و این امر را به سنّت ادبی تبدیل کرده بودند و سعدی هم بعد از عمری زندگی در سفر و حضر، اینک میخواهد «نان در تنور گرم دربندد».
در بررسی هویت حامیان سعدی و کسانی که او آثارش را تقدیم ایشان کردهاست، موثقترین اطلاعات دربارة زندگی، آثار، شخصیت و فضای زندگی او به دست میآید. دستکم بیستوپنج شخصیت تاریخی وجود دارد که سعدی به تمجید از آنها پرداخته، یا آثار خود را به آنان «پیشکش» کردهاست. سعدی در بوستان خود از حدود پانزده تن نام میبرد و قلم در ستایش آنها میگرداند که از هر یک به نوعی افادهها بردهاست. وی این کتاب را به اتابک سلجوقی، ابوبکربن سعد زنگی تقدیم کرد و یک سال بعداز نگارش بوستان، اثر دیگرش، گلستان را نوشت و آن را هم به پسر حاکم، یعنی محمدبن سعدبن ابیبکر زنگی اهدا کرد.
نتیجهگیری
هر متنی گذشته از نبوغ نویسنده، محصول عناصری همچون جامعه، تاریخ، واقعیتها و شرایط اجتماعی و نظام فکریـ فرهنگی است که در آن پدید میآید و در حال گفتگو با سنّت یا سنّتهایی است که در درون آن شکل گرفتهاست. اصطلاحاتی مانند تقلید، تلمیح، تضمین و اقتباس، ترجمه و بازنویسی و یا حتّی سرقتهای ادبی از گونههای مختلف بینامتن، و در مقابل، تاریخ اجتماعی، عناصر فرهنگی مقاصد و نیّتها از جمله مدح، اندرز، تعلیم، روابط اجتماعی و قوانین حاکم بر جامعه از مظاهر ترامتن (= پیرامتنها) به حساب میآیند. غالب آثار ادبی فارسی ـ و در همة ادبیاتها ـ شواهد فراوانی بر این دو مورد میتوان دید که در بوستان سعدی به گونهای آشکارتر است. توجه به متنهای آستانهای و دریافت آنها میتواند نقاط تاریک یا پنهان متن یا ابهاماتی که ممکن است در باب اثر، خالق آن و زندگی او وجود داشته باشد، رفع کرده، پرسشهای تازهای را مطرح کند که این همان تحول و پویایی مورد انتظار است.
در دستهبندیهای ژنت، پیرامتن و بینامتن از گونههای ترامتنیت به حساب میآیند. پیرامتنها به بررسی متن نه بر مبنای بینامتنی در معنای همحضوری و تأثیر و تأثر، بلکه بر مبنای ویژگی آستانگی که دارند، میپردازند. این مسئله از عناصر برونمتنی محسوبمیشود. از میان پیرامتنهای موجود در بوستان سعدی، مواردی که بیرون از محتوای متن در آفرینش اثر دخیل بودهاند، مانند «جامعه و روزگار سعدی»، «تخلص سعدی»، «سبب نظم کتاب» و «تقدیم یا پیشکشنامه» در مقاله برسی شد. از نتایج آن میتوان به نقش پیرامتنها در رفع ابهامات، پاسخ به بعضی پرسشها دربارة اثر و نویسندهاش و نیز نشان دادن برخی عناصر فرهنگی (مثلاً سبب تألیف و تقدیم اثر به کسی) اشاره کرد که در فهم درست متن بسیار مؤثرند، اما معمولاً در خوانش متن چندان بدان توجه نمیکنند، اگرچه این امر ممکن است پرسشها و چالشهای دیگری را برانگیزد که خود سرآغازی است برای یافتههای جدید، و از منظر پژوهشهای تطبیقی هم پیرامتنها، موجب درک بهتر متن شده، راه رسیدن به شناخت درست اثر و صاحب اثر را هموار میکند.
نوشتة حاضر در پی آن بود تا نشان دهد سعدی به همان اندازه که در اثر (یا آثار خود) از دیگران متأثر بوده (= بینامتنت)، به همان اندازه و شاید بیش از آن تحت تأثیر عوامل و عناصر بیرون از متن، بهویژه تاریخ، جامعه و فرهنگ خود بودهاست (= ترامتنیت). ساختار دیباچۀ حدود 217 بیتی بوستان، بدون توجه به بینامتنیت و ترامتنیت، کارکرد و اهمیت خود را جز از منظر ادبی نشان نمیدهد و سؤالی هم برنمیانگیزد و یا حتی برای یافتن پاسخِ پرسشهای مهم هم باعث تلاشی نمیشود. رویکرد بینامتنیت و ترامتنیت میتواند متنها را از نو به سخن درآورد و در بازخوانی و فهم جدید متون فارسی از منظری نو یاریرسان باشد و آنها را با نگرش و تفکر امروزی دوباره به ما معرفی کند و در پرتو این رویکردها، ارزش ادبی و هنری این آثار و در ضمن آنها، اندیشههای انسانی و متعالی نهفته در کلام بزرگان ادب ایرانزمین آشکار، فراگیر و عملی شود.