جلال آل احمد (1302- 1348 ه.ش) نویسندهای متعهّد، آرمانگرا و عملگراست که داستان نویسی را با نگارش داستانهای کوتاه از سال 1323 شروع کرد و تا پایان عمر ادامه داد. آنچه در داستانهای آل احمد چشمگیر به نظر میرسد شیوههای حضور نویسنده در این آثار است که گاه شکل مداخله گرانه به خود میگیرد و گاه نیز این حضور بهصورت غیرمستقیم است و در هر حال برآمده از نگرش خاص نویسنده و الزاماتی است که این نگرش بر داستانهای وی اعمال میکند. داستانهای بلند جلال آل احمد «سرگذشت کندوها» و «مدیر مدرسه» (1337)، «نون و القلم» (1340) و «نفرین زمین» (1346) که در دهه پایانی زندگی وی به نگارش درآمده، حاصل نگرش ویژهی نویسنده به قالب داستان است. در مقاله حاضر کوشش شده است تا چگونگی حضور نویسنده به قالب داسان است. در مقاله حاضر کوشش شده است تا چگونگی حضور نویسنده و رابطه آن با این نگرش خاص و الزاماتی که موجب حضور نویسنده در این آثار گردیده است بررسی شود.
حضور نویسنده در داستانهای مورد نظر را میتوان ناشی از تعهد نویسنده دانست که داستان را به عنوان ابزاری برای آگاهی دادن در شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاص در نظر گرفته و با صراحت و تکیه بر گنجینهی سنتهای قصههای ایرانی کوشیده است رسالت خود را به انجام برساند.