نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ولایت ایرانشهر، سیستان و بلوچستان، ایران
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ولایت ایرانشهر، سیستان و بلوچستان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
examines social and Drawing upon the theories by Georg Lukacs, Marx, Hegel, and Jean Piaget, Genetic Structuralism stands as a branch of the sociology of literature developed by Lucien Goldmann who examined text structures and their effects as well as the way they were constructed regarding their historical status. It emphasizes the unity of form and content, relating every single work to the worldview each social class holds, in an attempt to discover the relationship between the internal structure of a work and the thought structure belonging to its author’s social class. In a nutshell, genetic structuralism historical behaviors and tangible significances affected by the author’s social class in their emotional and intellectual life. In this approach, therefore, the content of a literary work is examined rather than being described. The present research uses library study in an analytical fashion based on the above theory to examine the effects of Mohammad Ravandi’s Rahat-o-Sodour and Ayat-o-Sorour focusing on a question as follows: Have historical and social conditions and requirements influenced the author’s emotional and intellectual dimensions, and is the effects observable within the works structures? Generally, the findings show that Ravandi was influenced by the discourses of Seljuk times and his work is a framework building upon the thought and behavior system of that era.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
وقتی خوانش متون و آثار ادبی میتواند بر ذهنِ مخاطب تأثیر بگذارد پس باید اذعان کرد که دریافت صرف تلذذ هنری نمیتواند یگانه کارکرد آثار ادبی دانسته شود. بر همین اساس، مطالعۀ متون باعث خواهد شد تا دریچههایِ نگرشی تازه و تجربههای اکتسابی نوینی را برای مخاطب آگاه و اهلشناخت باز کند.
امروزه نقد ادبی به موازات مطالعات بین رشته ای قادر است با شیوهها و شگردهای خاص خود در پس لایههایِ چندگانه متون و آثار ادبی، معنا و اندیشۀ پنهان را آشکار سازد. لزوماً «تشحیذ ذهن و آشنایی با افقهای گستردهتر تحلیل و تفسیر متون» (شمیسا، 1388: 14) نیز از همین رهگذر نقد ادبی است. در این میان از خلال نظریه های ادبی، نقد جامعه شناختی که ساختگرایی تکوینی یکی از مبناهای اساسی آن است، سعی دارد تا به طور مشخص و متقن رابطۀ اثر ادبی را با ابعاد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی حاکم بر دورۀ نویستده تبیین نماید.
واضح است هر پدیدۀ ادبی دارای یک آفریننده است وآفرینندۀ پدیدۀ ادبی ناگزیر از جامعه است؛ از این رو، «تعلق فرد به هر گروه اجتماعی، بازتابهایی بر اندیشه، احساس و رفتار او دارد» (گلدمن[1]، 1392: 178) که این مجموعۀ عناصر و شرایط خواه ناخواه در تکوین معناداری ساختار اثر وی تأثیر خواهد گذاشت. حال از آنجا که جامعهشناسی نمیتواند بپذیرد که قوانین بنیادین حاکم بر رفتار آفرینشگران در عرصۀ فرهنگ از قوانین حاکم بر رفتار روزانۀ همۀ افراد در زندگی و اقتصادی قاطعانه جدا باشد (همان: 177). بنابر این، در چنین حالتی منتقد جامعهشناختی با تمرکز لازم باید بکوشد تا از رهگذر کلیت به روابط افراد جامعه با اثر ادبی پی ببرد.
با نگاه به اهمیت تحول جامعه و پیچیدگیهای زمینههای تاریخی با اجتماع پس «ژرفکاوی و ریشهجویی در بررسیِ سرچشمه و خاستگاه اجتماعی شعر و ادب؛ به ویژه تدقیق در بستگیهای متقابل این هنر با دیگر مظاهر زندگی اجتماع -اجتماعی که خود کلاف پیچیده ای از شبکه های گوناگون روابط و امور و پدیدههاست- به کوشش و ریشهجویی و ژرفنگری باز هم بیشتر نیاز دارد. این کوشش و پژوهش، این ایجاد پل میان ادبیات از سویی و علوم اجتماعی از سوی دیگر، وظیفه ای است که جامعه شناسی ادبیات تعهد کرده است» (ترابی، 1385: 5).
به هر ترتیب، ضرورت درک روابط جامعه و فرد و چگونگی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری، سرانجام موجب شد تا لوسین گلدمن شیوۀ ساخت گرایی تکوینی خود را به ظهور رساند. وی در مورد نقد آثار ادبی به روشهای اثباتی تأکید ویژه و فراوانی دارد. او با علم به اینکه در علوم انسانی نمیتوان از روش های دقیقی که در علوم تجربی بهکار میرود، بهره گرفت، معتقد است «کوشش برای تحقق واقعیت جامع و ذهنی، به اندازۀ دانش های فیزیک و شیمی، روحیۀ انتقادی و دقت میطلبد» (گلدمن، 1382: 17). از این رو، خوانش ساختگرایانۀ تکوینی اثر ادبی باید تا حد امکان منطقی و اثباتی عملکند و برای این کار، پژوهشگر باید از همدلی و برخورد عاطفی با اثر تحت مطالعه و تحقیق بپرهیزد و «این کار باید تابع یک قاعده اساسی باشد: همه متن را گزارشکند و چیزی بدان نیفزاید» (همان: 88). گذشته از این، در ساختگرایی تکوینی اهتمام محقق بر این مقرر است تا «از جهانبینی مطرح در متن به جهانبینی فرد نویسنده و نیز از جهاننگری نویسنده در نهایت به جهاننگری گروه نویسنده که در آن قرار دارد، پی ببرد» (ر. ک: گلدمن، 1377: 212). بر این پایه باید گفت ساخت گرایی تکوینی یک روش دیالکتیکی است که «از متن به فرد و از فرد به گروه اجتماعی پیش میرویم» (ر. ک: گلدمن، 1376: 190).
راحةالصدور و آیةالسرور تألیف محمد بن علی بن سلیمان راوندی که در تاریخ آلسلجوق به نگارش درآمده است «یکی از بهترین کتب نثر فارسی است و در شیوۀ نثر فنی مانند کلیله و دمنه ممتاز است، [این اثر] ولی از کلیله و دمنه ساده تر و مشکلات تازی در آن کمتر و موازنه و قرینه سازی جز در مواردی خاص و به نادر در آن دیده میشود» (بهار، 1369: 406). این متن از جمله متون فاخر در میان کتب قرن ششم و هفتم هجری قمری است که از باب سلاست انشا و اطلاعات فراوان تاریخی و اجتماعی در شمار معتبرترین و سودمندترین کتب فارسی پیش از حملۀ مغول است.
این مقاله می کوشد تا با بهره گیری علمی ازنظریۀ ساخت گرایی تکوینی با تمرکز و تأمل به دو مسئله بپردازد:
1- آگاهی های ذهنی و طبقاتی برآمدۀ مقتضیات تاریخی و اجتماعی حاکم در دورۀ راوندی در چه سطحی و با چه کیفیتی در معناداری ساختار و تکوین راحه الصدور مؤثر بوده است؟
2- راوندی در بیان آگاهی های ممکن و واقعی در بعد دیا لکتیکی جامعه و اثر ادبی چگونه اندیشیده است؟
تا به حال تحقیقی مبنی بر خوانش جامعهشناسانۀ راحةالصدور و آِیةالسرور راوندی با تکیه بر نقد ساختگرایی تکوینی صورت نگرفته است. البته مقالات درخور توجهی به موازات کتابها و پایاننامه ها با عنوان این نظریه انجام شده است که هریک از نویسندگان، فراخور عنوان و موضوع کارشان سعی کردهاند تا مؤلفه هایی از شاخصهای نظریۀ جامعه شناختی گلدمن را بهکار گیرند. به طور نمونه در ادامه به تعدادی از آنها اشاره میشود:
1- نقد جامعه شناسی رمان پاییز فصل آخر سال است با رویکرد ساختارگرایی تکوینی، نوشتۀ مهبود فاضلی، مجلۀ پژوهشهای ادبی، شماره 73، پاییز1400.
2- تحلیل رمان درازنای شب براساس نظریۀ ساختگرایی تکوینی لوسین گلدمن، نوشتۀ پریسا گل یاری، بدریه قوامی و جمال ادهمی، مجله پژوهشنامۀ ادبیات داستانی، شماره 2، تابستان1400.
3- بررسی جامعه شناختی چراغها را من خاموش میکنم با تأکید بر رویکرد لوسین گلدمن، نوشتۀ ندا یانس، پروانه عادلزاده وکامران پاشایی فخری، مجلۀ ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، شماره 68، سال1400.
4- واکاوی جامعه شناختی ادبی در داستان کوتاه الزیف بر اساس اسلوب لوسین گلدمن، نوشتۀ سید محمدرضا خضری و مریم عظمت پناه، مجلۀ زبان و ادبیات عربی، شماره 22، سال 1399.
5- تبیین وجهی مغفول در پیدایش شعر عرفانی فارسی با تکیه بر رویکرد ساختگرایی تکوینی لوسین گلدمن، نوشتۀ سپیده ملکی، سید ابوالقاسم حسینی و منصور ابراهیمی، مجلۀ الیهات هنر، شماره13، سال1397.
6- بررسی جامعه شناختی رمانهای جزیره سرگردانی و کولی کنار آتش، نوشتۀ روزبه مرادی، بهمن زندی و مریمالسادات غیاثیان، مجلۀ جامعه پژوهی فرهنگی، شماره 13، سال1397.
7- نقد ساختگرایی تکوینی رمان همسایهها اثر احمد محمود، نوشتۀ آرزو شهبازی، مریم حسینی و عسگر عسگری حسنلو، مجلۀ مطالعات داستانی، سال دوم، شماره 3، سال 1393.
8- تحلیل جامعه شناختی رمانهای احمد محمود، پایاننامة فاطمه نارویی ، دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال1391.
9- بررسی رمان های احمد محمود از منظر ساختگرایی تکوینی، پایاننامة مرتضی قاسمی، دانشگاه سمنان، سال1391.
این پژوهش به روش مطالعۀ کتابخانه ای به شیوۀ تحلیلی فراهم آمده است. ابتدا به طور مشخص کوشش شده تا اکثر منابع و مقالات مرتبط مورد توجه و بررسی قرار گیرد و بعد از آن براساس مدخل ها و پرسش ها متن راحةالصدور با نهایت دقت و شکیبابی خوانش و شواهد متنی لازم استخراج شود. سپس تمامی شواهد و اطلاعات متنی با رعایت شاخص ها و مفروضات نظری و فکری جامعه شناختی گلدمن دستهبندی شده است. سرانجام پس از انطباق و تحلیل اطلاعات به دست آمده تألیف و تدوین صورت گرفته است.
لوسین گلدمن یکی از نظریهپردازان سدۀ بیستم میلادی است که روش ساختگرایی تکوینی را در عرصۀ مطالعات جامعه شناختی ادبی ارائه کرده است. وی معروفترین منتقد مارکسیست ساختگراست که البته برخلاف سایر ساختگراها بر اصل کلیت که آن را از لوکاچ[2] و او نیز از هگل[3] گرفته بود، پافشاری میکرد. او در اصول اساسی خود؛ یعنی کلیت و انسجام پیرو لوکاچ بود و در عین حال از روانشناس معروف، ژان پیاژه[4] نیز تأثیر پذیرفته بود.
گلدمن روش خود را از این لحاظ ساختگرا نامید که «به بررسی ساختارهای اثر و رابطۀ آن با ساخت های ذهنی می پرداخت و تکوینی از این لحاظ که علت به وجود آمدن این ساختارها را براساس شرایط تاریخی تشریح میکرد» (ولی پورهفشجانی، 1387: 130). اصولاً ساختگرایی تکوینی، روشی دیالکتیکی در مطالعات جامعهشناختی هنر به طور عام و ادبیات به طور خاص است که هدف آن ایجاد وحدت میان صورت و محتوای آفرینش هنری است. وی نمیپذیرد که «قوانین بنیادین حاکم بر رفتار آفرینشگران در عرصۀ فرهنگ از قوانین حاکم بر رفتار روزانۀ همۀ افراد در زندگی اجتماعی و اقتصادی، قاطعانه جدا باشد» (گلدمن، 1377: 201). در واقع ایشان «کوشش برای دریافت اثر هنری را فارغ از درک اجتماعی که بستر آفرینش آن است، همان قدر بیهوده میداند که تلاش کنیم واژه را از جمله و جمله را از گفتار بیرون بکشیم» (همان).
یکی از مفاهیم اساسی نظریۀ گلدمن، ساختار معنادار است. ساختار، معادل نظام است. درونِ یک نظام، کارکرد اجزا به هم مرتبط است؛ در نتیجه شناخت کل مجموعه منوط به شناخت اجزا و شناخت اجزا در گرو شناخت کل مجموعه است. به این ترتیب وی به سراغ اجزای سازندۀ اثر ادبی میرود و درصدد کشف و تبیین این ساختارهای معنادار است. اصطلاح ساختار معنادار، «علاوه بر اینکه بر وحدت اجزا در یک اثر تأکید میکند و میان اجزا و کلیت اثر، رابطۀ متقابل نشان میدهد به معنای ساختار درونی اثر در نحوۀ بازتاباندن جهانبینی مستتر در آن نیز هست» (عسگری حسنلو، 1386: 57). به عبارت دیگر، با ارتباط برقرار کردن میان اجزای سازندۀ اثر، ساختار معنادار آن در قالب کلیتی منسجم پدیدار میشود. با کشف ساختار معنادار جهانبینی نویسنده که در حقیقت نمایندۀ طبقۀ خویش است نیز آشکار میشود، چراکه به اعتقاد او اثر زاییدۀ ذهن و تخیل یک فرد نیست، «بلکه اثر، بیان نوعی آگاهی جمعی است که هنرمند با شدتی بیش از اکثر افراد در تدوین آن شرکت میورزد» (گلدمن، 1377: 64).
در یک تعریف مختصر و مفید، فرضیه بنیادین و اساسی ساختگرایی تکوینی لوسین گلدمن بر این است که «خصلت جمعی آفرینش ادبی، حاصل آن است که ساختارهای جهان آثار با ساختارهای ذهنی برخی از گروه های اجتماعی همخواناند و یا با آنها رابطهای درکپذیر دارند» (اسکارپیت[5]، 1387: 19).
با توجه به این روش برای بررسی یک اثر «دو مرحله باید طی شود؛ نخست باید اثر را در ساختار آن فهمید، این مرحله را فرآیند درک (دریافت) مینامند. در مرحله بعد باید ساختار اثر را در ساختار اقتصادی- اجتماعی آن جایداد. این مرحله روند توضیح (تشریح) نام دارد» (گلدمن، 1382: 17). در مرحلۀ درک یا دریافت، وجوه هنری، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اثر واکاوی میشود و از کنار هم نهادن این یافته ها، کلیت حاکم بر اثر یا ساختار معنادار آن به دست میآید. در مرحلۀ تشریح یا توضیح، ساختارهای اجتماعی زمانه تولید اثر و مهمترین عوامل و عناصر تأثیرگذار در ساماندهی آگاهی جمعی و ساختار کلی حاکم بر آن دوره بازنمایی میشود.
1-5. تبلور جهان نگری راوندی و معناداری ساختار جهان متن راحةالصدور
آنگونه که در بخش مبانی تبیین شد، یکی از شاخصه ای مهم جامعه شناختی گلدمن در سطح تشریح، توجه به مفهوم ساختارمعنادار است. اصولاً «همۀ انسانها میکوشند تا اندیشه، عاطفه و رفتارشان را به صورت یک ساختار معنادار و منسجم درآورند و در این چشمانداز، آفرینش فرهنگی در صورت های مختلف خود اعم از دینی، فلسفی، هنری و البته ادبی، رفتاری ممتاز است؛ زیرا در عرصۀ خاص، ساختاری نسبتاً منسجم و معنادار ایجاد میکند. به این معنا که به هدفی نزدیک میشود که همۀ اعضای گروه اجتماع معینی بدان گرایش دارند» (گلدمن، 1392: 178).
مسلماً به دلیل بُعد اثرگذار اجتماعی، هر اثری زاییدۀ اندیشه و جهانبینی فرد نیست؛ بر این اساس ساختار جهان راحهالصدور با ساختار ذهنی برخی از طبقات اجتماعی زمان تولید همراستا و همخوان است.
مطلب مهم دیگر اینکه ساختار معنادار علاوه بر مشخصههای مطرح شده به طرزی میکوشد تا جهانبینی نویسنده را که به شکلی نمایندۀ گروه و طبقۀ اجتماعی است، آشکار کند؛ دورۀ زندگی راوندی مصادف با حکومت قدرتمند ترکان سلجوقی است. ایشان گروهی صحرانشین و فاقد آیین مملکتداری بودند و «زندگی شهری و پذیرش نظم و قانون با طبیعت بدوی و بیابانی آنها سازگار نبود» (زرینکوب، 1384: 463). در رأس حکومتشان سلطان قرار داشت؛ بر طریقه و سلک اهل دین بودند، اما آنگونه که از خصلت و خوی و رفتارشان در عرصۀ سیاستگذاری برمیآید، نشان میدهد که از دین و مناسک آن به نفع نظام طبقاتی سیاسی و عصبیت نژادی خود استفاده میکردند.
در کتب تاریخی و حتی راحهالصدور به فراوانی یافت میشود که دورۀ فرمانروایی سلجوقیان یکی از سختترین دوره ها به لحاظ خشونت و تعدی است؛ تا به حدی که آنان تحمل کسی و فرقهای غیر از خودشان را نداشتند و گروه و توده های اجتماعی دیگر تحت انقیاد و سیطرۀ فکری و حکومتی آنها قرار داشتند. حال اگر بخواهیم به طور مشخص به نمونههای مصرح متنی اشاره کنیم، میتوان گفت: به دارآویختن، خفه کردن، سر بریدن، مثله کردن، سوزاندن، مسموم کردن، کندن پوست، افکندن از بلندی،کورکردن، بریدن اندام، اخته کردن، تعرض به نوامبس، غارت و چپاول کردن، ریختن خاک در دهان و کندن ریش.
البته فراموش نشود که تمام این نکوهیدگی ها با اندیشۀ قیام و در لوای فهم دینی قومی و نژادی صورت میگرفت:
«در روز بار سلطان [سنجر] بهرام شاه بن مسعود از غزنین سر سوری ملک غور با هدایا فرستاده بود عرض کردند و فرید کاتب این دو بیتی بگفت:
آنها که به خدمتت نفاق آوردند سر جمله عمر خویش طاق آوردند
دور از سر تو سام به سرسام بمرد و اینک سر سوری به عراق آوردند»
(راوندی، 1364: 175)
این عبارت قابل تأمل زیما[6] را که به طریقی سنجیده میتواند کلیت ساختار راحةالصدور و ذهنیت راوندی را نشان میدهد، مدنظر قرار داد: «متن ایدئولوژی را بیان نمیکند، بلکه با پدیدار ساختن تضادها و کمبودهایش آن را نشان میدهد» (زیما، 131:1392). شرایط برشمرده شده فقط مربوط به یک زمان و یا مربوط به یک فرمانروای خاص نیست، بلکه در تمام ادوار سلجوقی جاری است. دستیابی به این آگاهی جمعی به درستی و واقعگرایانه می تواند خواننده را در درک موقعیت تولید راحه الصدور و موقعیت فردی راوندی را در عوامل فرافردی از حیث معناداری ساختار در بازتاباندن جهانبینی مستتر، یاری رساند. به این نمونههای دیگر برای اشراف بیشتر و اتقان علمی التفات فرمایید:
«مؤلف این کتاب محمد بن علی بن سلیمان الراوندی او را گفت در حق سلطان نامعتقد شدی که خانهات بغارتیذند»
(راوندی، 1364: 344)
و یا:
«بعد ازو املاک و اسباب هیچ بنماند و زن و فرزند نیندوخت، وارثان و براذران پنجاه من کاغذهای دوبیتی قسمت کردند»
(همان)
در پایان این مدخل بیان این مطلب -اگرچه پیشتر گفته شد- بجا است؛ آنکه بدانیم که راوندی در تضادی از نگرش و رفتار به سر میبرد؛ گاه به مدح فراوان و گاه به وعظ و عبرتاندیشی روی میآورد. تمام این خصوصیتها در اضلاع راحةالصدور به طور پیدا و پنهان قابل حصول است و این موضوع بر اساس ساختگرای تکوینی روانشناختی برآمده از فضا و شرایط جامعه است که پیکرۀ جامعه در اغلب بخش ها متراکم از تضادهاست. بنابراین، چنین وضعیتی خواه ناخواه هم در منش و هم در کنش اجتماعی و هم در سطح فعالیت ها در هر صنف و ردهای تأثیر میگذارد که این خود میتواند مقوله ای مهم در چهارچوب فکری ساختگرای تکوینی گلدمن در بحث ساختار معنادار و جهاننگری مستتر آفریننده تلقی شود.
2-5. کالاشدگی شخصیت زن و مذهب و بازتاب آنها در راحةالصدور
کالاشدگی از جمله اصطلاحات کلیدی و مفاهیم مطرح در نظریۀ ساختگرای تکوینی گلدمن دانسته میشود. این اصطلاح گاه در نظریۀ گلدمن معادل شیوارگی یا شیشدگی است. دراین باره گفته شده: «شیشدگی اصطلاحی است که فیلسوف مارکسیست مجار، گئورک لوکاچ در کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی به عنوان بخشی از نظریۀ دیالکتیکی خود دربارۀ جامعه مطرح کرد. لوکاچ از اصطلاح شیشدگی فرآیند اقتصادی ای را مراد میکند که به واسطۀ آن در جامعۀ سرمایه داری کنشها با روابط اجتماعی انسان، شکل کنش ها یا روابط مبان چیزها با اشیا را به خود میگیرند [ ... ] شیشدگی شباهت های مفهومی با نظریۀ کارل مارکس دربارۀ از خود بیگانگی و نظریۀ مارکس و بر دربارۀ عقلانی شدگی دارد» (مکاریک[7]، 1388: 196).
در مفاهیم فکری گلدمن شیوارگی یا کالاشدگی مفاهیم متنابهی را شامل میشود و میتواند تمامی عناصر اجتماعی و انسانی را در برگیرد. در ساختار راحةالصدور دو مقولۀ برجسته قابل بررسی است؛ دین و مقوله های اعتقادی و دیگری جنس زن. در عصر سلجوقیان این دو به موازات هم برای تحکیم و استوارسازی پایه های حکومت ایشان استفاده میشده است. آنان در ابتدای تسلط به دلیل ناهمخوانی فرهنگی و فکری و گسست تعامل با پیکره و گروههای اجتماعی میکوشیده اند تا به شکلی اندیشیده و از دو ابزار میانجی ازدواج و تقید دینی و مذهبی بهره گیرند. ازدواج در انگارههای سلجوقیان صرفاً با کارکرد انسانی و اعتقادی صورت نگرفته است. آنان همواره در پی طریقی بودند تا به هر نحوی از انحا ارتباط خود را با بخشهای قدرت و حکومت خصوصاً عباسیان برقرارکنند که البته یکی از راههای اندیشیده شده ازدواج بود.
نگاه شیوارگی به شخصیت زن و مذهب در دوره های متمادی سلجوقیان توانسته است مجالی را برای توسعهطلبی و از سر راه برداشتن دشمنان فراهم آورد. دختران در دست آنان انگار اموال و کالایی بالقوه تلقی میشدند تا بین صاحبان قدرت و نفوذ به سادگی رد و بدل شوند و دین و مذهب نه از روی حرمت، بلکه از سر غرض جاهاندیشی از اوج و تعالی به پایین ترین درجه تنزل یافته بود. حالا به این شواهد التفات فرمایید:
سلطان طغرلبک: «عمیدالملک را به بغداذ گذاشت و وکیل کرد تا سیدهالنساء خواهر خلیفه را در حباله نکاح او درآورذ»
(راوندی، 1364: 111)
در جایی دیگر راوندی به ازدواج مهملک خاتون دختر ملکشاه با ابوالقاسم عبدالله ملقب به المقتدی اشاره میکند که:
«امیر جعفر، پسر خلیفه را که مادرش مه ملک خاتون بوذ، خواهر ملکشاه ترکان خاتون او را میپرورد و با وجود پدرش مقتدی، ترکان او را امیرالمومنین میخواند»
(همان: 140)
شاید به ظاهر و در انظار عموم این ازدواج ها طبیعی و مرسوم جلوه کند، اما مجموعۀ رفتارها و برخوردها در میان توده ها و مواقع لشکرکشی و یورش چهرۀ دیگری را از شخصیت زن و ازدواج نمایان میسازد. این مقوله از منظر تفکر مارکسیسم و جامعهشناختی تکوینی گلدمن که در حقیقت بسط یافته این جریان فکری است، شیوارگی و کالاشدگی زن دانسته میشود.
موضوع دین و مذهب در نهاد فکری سلجوقیان براساس ساختار راحه الصدور، خارج از قاعدۀ میانجی شیوارگی زن نیست. به طور قطع آنگونه که مشخص است باورهای ایمانی و مذهب در بُعد پشتوانهسازی، تقویت سیطره دهی و تسلط بر نبض گروه های اجتماعی و انسداد راه اعتراض و مخالفت اجرا شده است. ایدئولوژی دینی در عصر سلجوقی ایمن ترین راه برای به چنگ آوردن اقشار و تودههای مردم است. میخوانیم:
«به برکات قلم فتوی و قدم تقوی ایشان و نگاه داشت رعیت بر راه شریعت سلاطین آل سلجوق مستقیم شذ. و چون پاذشاه و زبردست و امبر و وزیر و جمله لشکر در املاک و اقطاعات به وجه شرع و مقتضای فتوی ائمۀ دین تصرف میکردند بلاد معمور و ولایات مسکون ماند»
(راوندی، 1364: 30)
و یا:
«در جملۀ عراق کتب علمی و اخبار و قرآن به ترازو می کشیدند و یک من به نیم دانگ میفروختند
و قلم ظلم و مصادرات بر علما و مساجد و مدارس نهادند»
(همان: 33)
این شواهد و قراینی ازاین دست که در راحهالصدور به فراوانی یافت میشود، دارای دو بازتاب وپنداشت متفاوت است؛ اول اینکه آلسلجوق در راستای برپایی گسترش دین و اجرای اصول آن و امنیت و رفاه مسلمانان قیام کردهاند و هر آنچه را انجام میدهند در قالب تکلیف و موجه است. دوم، بر پایۀ جامعه شناختی ساختگرای تکوینی این شیوه نوعی ابزاراندیشی است تا به این وسیله به مطامع نژادی و قومی خود برای استیلای همهجانبه مبادرت ورزند. این همان کالاشدگی دین است، چون دین ارزش مبادله ای پیدا کرده است و دیگر دین صرفاً دین نیست، بلکه ابزار و کالایی است در دست این حاکم وآن حاکم برای به رونق انداختن خواسته و نیازهای روزمره و تداوم سلطنت و حکمرانی.
3-5. قهرمان پروبلماتیک یا مسئله دار و جایگاه آن در راحةالصدور
یکی ازشاخص های مهم در شالکۀ نظریۀ ساخت گرایی گلدمن فهرمان پروبلماتیک است. این قهرمان در واقع فردی است آگاه به ارزش ها و تضادهای جامعه. عموماً میکوشد تا نقش متفاوتتری نسبت به گروه و طبقۀ حاکم داشته باشد تا از این رهگذر بتواند از تنزل ارزش ها و معیارهای انسانی جامعه جلوگیری کند. این افراد میتوانند براساس درک شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی، متفاوت بیندیشند و متفاوت نیز عمل کنند. البته طبقۀ حاکم همواره با چنین قهرمانانی سر ستیز و مجادله دارد و به نحوی از انحا میکوشد تا آنها را به انزوا بکشاند تا مبادا انقیاد و سرسپردگی طبقات و گروه های اجتماعی دچار گسست شود.
هر چند قهرمان پروبلماتیک در عصر مدرن سرمایهداری و در ژانرهای رمان به طور مشخص قابلیت توجه و بررسی دارد، اما در طول ادوار جامعه بشری چنین انسان های برجستهای وجود داشتهاند تا با تلاش های آگاهانه و از روی بصریت اجتماعی به طرزی واقعبینانه سیر هدایت جامعه را ترسیم کنند. قدر مسلم در دورۀ سلجوقیان نیز چنین قهرمانان روشنفکر و آگاه به نظامها و نیازی اجتماعی وجود داشته است. البته تفاوت زمانی قهرمانان مسئلهدار در دوره های تاریخی گذشته و حال قیاسی معالفارق است.
ناگفته نماند آنطورکه در میانی و اصول تفهیمی جامعه شناسی ساختگرای گلدمن مطرح شده، «افراد انقلابی که روشنفکران اهل عملاند کاری که در این چشمانداز میکنند این است که به انسانها یاری میرسانند تا از گرایش های طبیعی که در اعماق وجودشان نهفته و تمدنی سرکوبگر آنها را تباه ساخته، آگاهی بهدست بیاورند. آنها برای این منظور انسانها را به رسالت راستینشان باز میگردانند: پرداختن به ایجاد اتحاد و از همین رهگذار، ساختن تاریخ» (گلدمن، 1371: 218). این نوع قهرمانان گاه خود آفرینندۀ اثرند که در واقع خرد جمعی و جهانبینی اجتماعی را نمایندگی میکنند و گاه میتوانند شخص دیگری در دورهای مشخص باشند که در لابهلای سطور، حضور و نقش فکریشان را در نمایندگی از طبقه و گروه خاص آشکار سازند و نویسندگان از پس نحوۀ پردازش زبانی، تعلق خاطر و وابستگی های اجتماعیشان را بروز میدهند.
آنچه از متن راحةالصدور قابل دریافت است، بعضی از وزیران ایرانی به خصوص خواجه نظامالملک میتواند در سلک قهرمان پروبلماتیک جامعه شناختی ساختگرای تکوینی برای عصر سلجوقی برای بررسی مدنظر قرارگیرد، چون خواجه نظامالملک در شالودهسازی علمی و ایجاد مدارس و رونق اندیشه و تربیت عالم و متعلم نقش بسیار مؤثر و انگیخته ای داشته و البته بسیار آگاهانه نیز عملکرده است.
اگر فرمانروایان سلجوقی به هر شکل و واسطه ای دریافته اند که هرگز در طولانی مدت با اتکای به عِده و عُدهی خود نمیتوانند به دلیل شرایط فرهنگی، اجتماعی و نگرشی بر شهرها و ممالک ایرانی مسلط شوند؛ بنابراین، وزیرگزینی ایرانی و ایرانیتبار را راه چاره میبینند و به این نیز عمل میکنند. در منابع تاریخی مستند به فراوانی میخوانیم که در عصر شاهان سلجوقی، وزیران در مقام وزارت به منزلۀ شمشیر و قلم بودند (ر. ک: سعیدیان و یوسفی، 1386: 101). در راحةالصدور میخوانیم:
«پاذشاه بایذ که کسی را پرورذ و بزرگی را برکشذ که اصل و مروت و عقل و ابّوت از غدر و خیانت بازدارد و عقل مروّت او را بر سر وفا و امانت دارذ که هر فرع با اصل خویش روذ و هر شاخ سر با درخت خوذ زنذ و استدلال از سیرت پادشاه به گماشتگان توانکرد و عقل دهقان از دخل بستان توانشناخت که حرّ و جوانمرد الّا آزادمردی را نپرورذ و دهقان عاقل الّا دخل نیکو نکارذ و چون این مقدمات در نظامالملک و پسران بوذ سلطان او را تربیت میفرموذ»
(راوندی، 1364: 133)
و یا راوندی در جایی دیگر دربارۀ مؤیدالدین طغرایی، یکی از وزیران مسعود بن محمد سلجوقی چنین روایت میکند:
«کمال فضل و جمال عدل و غزارت دانش داشت و به عظمتی تمام دوات پیش او نهاذ و او را از دانش و ادب و شعر و لغت عرب حظی وافر و قسطی کامل بوذ، زینت تاج و تخت سلطان بوذ و در عظمت او افزود»
(همان: 239)
حال اگر سلطان ملکشاه و شاهان دیگر سلجوقی از یمن وجود وزیرانی از جمله خواجه نظامالملک قادر شدند تا به اتفاقات خوشایندی در توسعه و تسلط دستیابند، اما آنچه برای قوم ایرانی از قبل خواجه نظامالملک از قوم ترکتبار سلجوقی نصیب ایرانیان شد نه تنها توسعۀ و ساخت مراکز علمی بود، بلکه در بخش مهم و البته به شکلی خاموش و استفاده آگاهانه از نابخردی سلجوقیان بود. بر همین پایه میتوان به خواجه نظامالملک قهرمان مسئلهدار و اصطلاحاً پروبلماتیک اطلاق کرد. چون او در حفظ هویت و فرهنگ ایرانی مجدانه کوشید که ثمرۀ این آگاهی و عمل اجتماعی به طور یقین تا به امروز متبلور و پایدار است.
گفته شد قهرمان پروبلماتیک چون در راه اجرای اهداف انسانی و اجتماعی متعهد است و برای حفظ هویت طبقه اجتماعی خود و حتی مصلحت طبقات تحت ستم از هیچ کوششی مضایقه نمیکند؛ از همین رو، یا به انزوا کشیده میشود یا به شکلی از بین برده میشود. همان سرنوشتی که برای خواجه و بعضی از وزیران ایرانی دیگر اتفاق افتاد:
«با این همه چون سمع سلطان از عثرات نظامالملک پر شد یک روز کس فرستاد و به نظامالملک پیغام داذ که تو با من در ملک شریکی و بی مشورت من هر تصرف که میخواهی میکنی و ولایت و اقطاع به فرزندان خود میدهی ببینی که بفرمایم تا دستار از سرت بردارند، او جواب داد که آنک ترا تاج داذ دستار بر سر من نهاد»
(همان: 134)
سرانجام:
«چو لشکر به نهاوند رسیذ به اغرای خواجه تاج الملک ملاحدۀ مخاذیل نظامالملک را کارد زدند چه هیچ مسلمان برقتل چنان شخصی اقدام نکردی»
(همان: 135)
و این هم نتیجه:
«چه بی حمیت قومیاند این سلجوقیان»
(همان: 147)
4-5. آگاهی ممکن و صوفیان در ساحت ساختگرایی تکوینی راحةالصدور
در نگرش جامعهشناختی گلدمن، مقولۀ آگاهی ممکن اصطلاحی مهم و مطرح دانسته میشود. «عبارت آگاهی ممکن ترجمانی از لوکاچ است. لوکاچ در کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی به هنگام بحث دربارۀ آگاهی ممکن به تشریح درونمایۀ نظری آگاهی طبقاتی میپردازد و آن را به صورت آگاهی بالقوه و آگاهی کلیت ساز تعریف میکند. آگاهی طبقاتی عبارت است از اندیشه ها و احساس هایی که اعضای یک طبقه خودآگاه؛ یعنی طبقه ای که به درک موقعیت اجتماعی خویش نائل آمده است باید داشته باشد» (فراروتی[8]، 200:1392). علاوه بر این «آگاهی ممکن یک طبقۀ اجتماعی همیشه یک جهانبینی را تشکیل میدهد و از دیدگاه روانشناسی منسجم است و ممکن است به صورت مذهب، فلسفه، ادبیات یا هنر بیان شود» (گلدمن، 1382: 39).
با این توضیح و تبیین، آنچه از نظر ماهیت دربارۀ آگاهی ممکن صوفیان قابل ذکر است، این است که صوفیان در عصر سلجوقیان طبقه ای اجتماعی با اندیشه و جهانبینی خاصی بودهاند که توانستهاند با همراهسازی طیف وسیعی از تودهها با بهرهگیری کاملاً آگاهانه از تشکیلات هممسلک پیشین با قدرت اجتماعی و نفوذ فراوان انسانی درگسترهای از اقصا نقاط آن روز ظهور یابند. مطمئناً همین فراگیری و قدرت تشکیلاتی غیرقابل انکار صوفیان موجب شده تا لمبتن[9] در مطالعات صوفیان عصر سلجوقی اذعان کند که «دو گروه از طبقات مذهبی در جامعه موقعیت و پایگاه ویژه یی داشتند؛ سادات و صوفیان. ایشان پیروان زیادی بین مردم داشتند؛ از این رو، طبقۀ حاکم نمیبایست از آنها غافل میشد، بلکه میبایست آنها را زیر چترخود میگرفت» (پرگاری و حسینی، 1389: 31).
غیر از عامل جمعیتی صوفیان، نکتۀ مهم دیگر برای توجه طبقۀ حاکم سلجوقی به صوفیان بُعد نظامی آنان بوده است؛ «زیرا صوفیان توانایی متحد کردن مردم را در مقابل هجوم های خارجی و درگیریهای داخلی داشتند» (همان). قدر مسلم، آگاهی ممکنی که به عنوان جهانبینی و نگرش صوفیان اطلاق میشود؛ یکی اینکه تصوف «لبریز از تسامح و تساهل بود» (همان:38) و دیگری «احترام به انسانیت، تعلیم و آراستگی و آزادگی، صفا و دفع ظاهرپرستی و گرایش به تعاون و ایثار» (همان) که همین ویژگی ها هر روز به اقبال عموی آنان میافزود و حاکمان سلجوقی از مخاطره و بحران بالقوۀ آنان به درستی واقف بودند؛ پس به هر ترفند و شگردی در پی مصادره به نفع قدرت اجتماعی و طبقاتی آنان بودند تا از این امکان و ظرفیت برای تحکیم حکمرانی خود استفاده کنند که سرانجام نیز موفق شدند.
اصولاً چون صوفیان، افکار و احساسات طیف تودهها را نمایندگی میکردند؛ بنابراین، این جریان فکری از نگاه جامعه شناسی ساختگرای تکوینی گلدمن مهم ارزیابی میشود و به همین دلیل از بوریس ساچکوف[10] نقل شده است: «سازندگان واقعی تاریخ، نه قهرمانان و حکمروایان، بلکه مردم عادی و شرکتکنندگان در جنبش توده ها هستند» (شهبازی، حسینی و عسگری حسنلو، 1393: 86). به هر روی، این طبقه از جمله موضوعاتی است که به طور مشخص در راحةالصدور بیان شده و به معناداری ساختار این اثر از نقطهنظر جامعه شناختی ساختگرا کمک کرده است. ناگفته نماند بعد ازجذب و حل صوفیان در بدنۀ فرمانروایی سلجوقیان، بعدها و گاه تا به امروز اثرات فکری و طرز جهانبینی آنها به طریقی در بخشی از ابعاد فرهنگی و جغرافیای ایران جریان دارد. اکنون به نمونههایی از شواهد متنی راحهالصدور دربارۀ صوفیان التفات فرمایید:
«شنیدم که چون سلطان طغرلبک به همدان آمذ از اولیا سه پیر بوذنذ بابا طاهر و بابا جعفر شیخ حمشا، کوهی است بر در همذان آن را خضر خوانند بر آن جا ایستاذه بوذند، نظر سلطان بریشان آمذ، کوکبهی لشکر بداشت و پیاذه شذ و با وزیر ابونصر الکندری پیش ایشان آمذ و دست هاشان ببوسید، بابا طاهر پارۀ شیفتهگونه بوذی او را گفت ای ترک با خلق خذا چه خواهی کرد، سلطان گفت آنچ تو فرمایی، بابا گفت آن کن که خذا میفرمایذ، آیه: ان الله یامر بالعدل و الاحسان»
(راوندی، 1364: 99-98)
و یا:
«... و از جمله حرکات پسندیده کی کرد آن بوذ کی چون سلطان را به آذربیجان میبرد خواجه امام شیخ الاسلام ظهیر الدین البلخی را که مقدم و محترم و پیشوای همه همذان بوذ فرموذ که مارا رغبتست که برکات قدم ائمة دین و علمای اسلام مصحوب خذاوند عالم باشند»
(همان: 300-299)
5-5. فاعلهای فرافردی و نقش گفتمانها در انسجام ساختاری راحةالصدور
فاعل های فرافردی یا کنشهای جمعی و نقش بین گفتمانی اجتماعی در میان انگاشت های نظریۀ گلدمن به لحاظ کاربردی حائز توجه است. باید در نظر داشت که کارکرد فاعل های فرافردی و نقش آنها در گفتمان سازی جامعه شناسی سنتی ادبیات با آنچه در جامعهشناسی ساختگرا مدنظر است، متفاوت است؛ چون در مورد اول آگاهیهای ذهنی و تجربی به صورت سطحی و بیرونی از نویسنده به متن منتقل میشود و این در حالی است که در مورد دوم به شکلی که گلدمن تصریح میکند، ارتباطی عمیق و درهم تنیده وجود دارد. وی «پیوند اساسی میان حیات اجتماعی و آفرینش ادبی را نه در مقایسۀ محتوای این دو عرصه، بلکه در بررسی ساختارهای ذهنی حاکم بر گروه اجتماعی و اثر هنری یا در بررسی مقولههای که در زمان معین، آگاهی تجربی یک گروه اجتماعی و جهان خیالی آفریدۀ نویسنده را سامان میدهد در نظر میگیرد. او در وهلۀ نخست، مفهوم فاعل جمعی و نیز فوق فردی را به عنوان آفرینندۀ راستین محصول فرهنگی و به ویژه آثار ادبی مطرح میکند» (فراروتی، 1392: 200-199).
با تشخیص و درک تمایز این دو، فاعل های فرافردی برجسته در راحةالصدور عبارتاند از: خانوادۀ سلطنت و صنفهای وزارت، امارت، قضات، سرهنگ، دبیر، حاجب، شحنه، سالار، کوتوال، وکیل، غلامان خاص، رسول، اتابک، مستوفی، کدخدا، حَشَر، جامه دار، امیربار، خیلتاش، عوان و توده ها. درحقیقت اگر بخواهیم براساس قاعدۀ علمی دربارۀ کلیت و معناداری ساختار راحهالصدور سخن بگوییم باید به شکل مجزا به ساختار ذهنی و جهاننگری صنفها و خانودۀ سلطنت پرداخت، اما مجالی برای تشریح آنها نیست و ناگزیریم در قالبی جمعی اظهارنظر کرد.
بدیهی است به دلیل ماهیت و کارکرد نهادها در هر جامعه ای بین گروه ها همواره دیالکتیک بین گفتمانی برقرار خواهد بود. از آنجا که در جامعۀ دورۀ راوندی تمام فاعلهای فرافردی در شاکلۀ صنف ها تحت انقیاد خانوادۀ سلطنت و دیوانسالاری قرار دارند؛ بنابراین، با گنجاندن همۀ اینها در دو ساختار اجتماعی فرمانروایی سلجوقی و جامعۀ عصر سلجوقی بهتر میتوان به کنه واقعیت تاریخی و اجتماعی زمانۀ وی پی برد و سرانجام میتوان دربارۀ تأثیر جهان نگری فاعلهای فرافردی در خلق راحه الصدور متقنتر نیز قضاوت کرد. پس در راحهالصدور میخوانیم:
«اردشیر بابک گفت پاذشاه بایذ که وزیری را به دست آرذ و حاجبی را بگمارد و ندیمی را بدارذو دبیری بیارذ که وزیر قوام مملکت بوذ و ندیم نشان عقل شوذ و دبیر زبان دانش ا. باشذ و حاجب سیاست افزایذ»
(راوندی، 1364: 97)
و یا:
«و سبب این عداوت آن بوذ که سلطان ملکشاه پسری داشت از ترکان خاتون نام او محمود، مادر می خواست که سلطان او را ولی عهد کنذ و او سخت خرد بوذ و برکیارق که از زبیده خاتون بوذ دختر امیر یاقوتی خواهر امیر اسمعیل بزرگ تر فرزندان سلطان بوذ نظامالملک میل او می کرد»
(همان: 134)
و یا:
«سلطان محمد پاذشاهی خذای ترس و عادل و سابس و عالم دوست بوذ اما به ادخار مال میلی عظیم داشت»
(همان: 163)
اگر بخواهیم براساس همین مدخلها رویکرد ساخت ذهنی فاعل های جمعی را که در نمود بیرونی به هیات فاعل فردی نشان داده شدهاند، سنجیده و علمی قضاوت کنیم به این نتیجه دست می یابیم که فاعل های جمعی صنفها به هر طریقی قبل از هر چیزی به مصالح و منافع خودشان می اندیشند با وجود اینکه تحت فرمانروایی فاعل های جمعی صنف غالب؛ یعنی پادشاهان به سر میبرند. سرانجام جریان این ساختار ذهنی به اینجا ختم میشود که کلیت این رقابتها، تضادها، از همگسیختگی ها و تمرد و سرکشی های پیدا و پنهان، فساد و ارتشا و غارت و چپاول و موارد فراوان دیگر که سراسر راحهالصدور به صورت سیال یافت میشود در حقیقت بیانگر تضاد نگرشی و فرهنگی بین فاعل های فرافردی در دو طیف جامعه است. همین تقابل ها منجر به تعارض ها و آسیبهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ا قتصادی جدی و فراگیری درگسترۀ ممالک زیر نفوذ و حکمرانی سلجوقیان شده است که سرجمع اینها به طرزی واقعبینانه وضعیت عصر راوندی را متبلور میگرداند. مطلب قابل تأمل دیگر این است که راوندی به صورتی با رعایت جانب احتیاط آگاهانه یا ناآگاهانه به بیان آنها میپردازد؛ به بخشی ازآنها التفات فرمایید:
«اُمرای دولت و حشم او در مهلت ایام دولت و فسحت اسباب نعمت طاغی و باغی شذند و چون دستی بالای دست خوذ ندیذند، دست تطاول از آستین بیرون کشیذند و بر رعایا ستم آغاز نهادند»
(همان: 171)
وی ریشۀ این تعدی و ستم را سوء تدبیر سلطان میداند و مینویسد:
«سوء التدبیر سبب التدمیر، تدبیر بذ، تدمیر و فساد آرذ»
(همان: 146)
راوندی گاهی به موازات مدح و ستایش پادشاهان و وزرای سلجوقی به خصلتهای بد و ناپسند آنان میپردازد. در جایی وی بعد از ذکر فضایل سلطان طغرل بن ارسلان به علت غرور و تکبر، او را نکوهش میکند:
«به زور بازو مغرور بوذی گرز او سی من بوذ چنانک به یک زخم مرد و اسپ را بکوفتی»
(همان: 368)
یکی از عمده مباحثی که راوندی بهطور جدی و برجسته در اضلاع نوشتار مطرح کرده و آن را با زبانی صریحتر و گویا هماهنگ با خواست و جهاننگریاش در راستای بنیان جامعهاندیشی تبیین کرده است، مقولۀ آزادی بیان است. ایشان آزادی بیان را یک مسئلۀ مغفول سیاسی جامعه آن روزگار برشمرد است:
«زبان نگاهدار تا از قهر سلطان امان یابی»
(همان: 147)
«زخم زبان از طعن سنان سختتر باشذ»
(همان: 148)
در ادامه مینویسد:
«مؤیدالملک گرفتار آمد و چند روز در بند بوذ»
(همان: 147)
پس از آزادی از زندان به وزارت رسید، اما چون در جاییگفته بود:
«چه بی حمیت قومیاند این سلجوقیان»
(همان: 148)
سلطان دستور داد:
«چشمش ببستند و بر کرسی نشاندند و زخمی چنان زد که گردن بگزارد و سر هنوز بر دوش بوذ که بجنبیذ سر بر زمین افتیذ»
(همان)
همۀ این شواهد متنی کلیتی جامع از ساختارتاریخ سیاسی سلحوقیان را آشکار میکند و نحوی کنش فکری و کلامی راوندی او را در دو ساحت متضاد مینشاند؛ گاه قهرمان استثنایی و گاه همداستان با سیاست غالب.
6-5. مفولات ارزشی کیفی و برآیند ساختذهنی راحةالصدور
غرض از مقولات ارزشی کیفی به آن دسته از مقولاتی اطلاق میشود که میتوانند به عنوان ابزارسنجش متون در ارزش گذاری خوانش های جامعه شناختی مفید واقع شوند. این مقولات عملاً کارکردی بنیان شناختی اجتماعی انسانی دارند و عبارتاند از: آزادی، برابری، برادری، امنیت، آموزش، رفاه و موضوعاتی از این قبیل است.
شاید برای بسیاری ایجاد پرسش کند که طرح چنین مقولاتی در چهارچوب جوامع امروزی و توسعهیافته می گنجند نه قرن ششم تاریخ آفرینش راحهالصدور. در این صورت باید خاطر نشان کرد که نه قرن ششم، بلکه قرنها قبل ازآن، زمانیکه جوامع توانستند به درک اندیشۀ حکومتسازی دست یابند به دلیل تحول جامعه و نیاز افراد و تغییر حکومتها اندک اندک چنین موضوعاتی در سطح پیرامونی و ساختارجامعه پدید آمده است و این موضوع شامل حتی حاکمانی که از طریق یورش نظامی قدرت را تصاحب کردهاند، است؛ چه برسد به حکومت هایی که اساسی دینی داشتهاند.
برای همه مشخص است که سلجوقیان حکومتی دینی بوده است و براساس برآیند بیرونی، شعار تشکیل و توسعه فرمانروایی ایشان برای گسترش و تحکیم مبانی دینی بوده است، پس لزوماً باید امور ارزشی و کیفی از جمله موارد یاد شده در ساختار راحةالصدور موجود باشد. به هر جهت، بسامد و فراوانی یا حضور این مقولات به هر حد و میزانی میتواند به ما شناختی دقیق از جهانبینی نویسنده و ساخت ذهنی متن ارائه کند که این مسئله بر پایۀ مفروضات فکری ساختگرایی تکوینی لوسین گلدمن شایستۀ دقت و توجه است.
بررسی و خوانش سطر به سطر راحةالصدور نشان میدهد که این اثر از کاربرد واقعی این مقولات به غیر از مقولة عدل و آن هم صرفاً در ساختی ستایشی و مدحی و یکی دو بار مقوله های امنیت و علم و دانش از جانب فرمانروایان سلجوقی روایت نشده و این اثر دربارۀ این موضوعات صامت و ساکت است:
«ملک تعالی روی زمین را به جمال عدل پادشاه غیاث الدین آراسته داراذ و دین و دولت و دنیا و آخرت به اقصای قصارای امنیت و مطمح نطر مبارک و منتهای امانی خاطر اعلی اعلی الله شانه برساناد»
(راوندی، 380:1364)
و یا:
«و در خطه ی روم نشر فضایلی که اهل خوراسان و عراق از خویشان کسب کرده اند بکنذ و به دولت پاذشاه عادل احیای دانش در این دیار بباشذ و چنان سازذ که آثار دانش اهل روم چنانک در ماتقدم بوذه است به جملۀ جهان برسذ...و علم فقه و خلاف و لغت عرب و خط و ادب و شعر پارسی و تازیی درین طرف متداول السنة ایشان شوذ»
(همان: 55)
عمل و عکسالعمل گاه و بیگاه سلجوقیان آشکار میکند که ایشان جهانی فرو بسته و منحصر به خواست ایدئولوژی و نژادی خود را داشته اند. در روش شناسی جامعهشناسی ساختگرا اعتقاد بر این است هر آنچه ساختار در برابر آن خاموش یا جنبۀ تقلیلی دارد، ذهنیت حاکم نسبت به آن توجهی ندارد یا مطلقاً بیاعتقاد است. بنابراین، راحهالصدور از حیث پویایی و پذیرش دیگری متعصبانه عمل کرده است و جهاننگری نویسنده بر این صحه میگذارد؛ البته با سیاقی مرموزانه.
از زاویه دید اهمیت، ناگفته رها کردن عنصر مدح که به شکلی نسبت به هر مبحثی در راحه الصدور بسیار برجسته و فراگیر است، نادرست مینماید؛ زیرا این مبحث به تفهیمشناختی و معناداری ساختار کمک و تصریح میکند که عصر سلجوقیان روحیۀ بزرگنمایی و موجه جلوه دادن افراد مثل بسیاری از ادوار معمول ورایج بوده و بهعنوان یک فرهنگ تلقی میشده و بسیاری از ستایشگران به دلیل تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی ناچار از پذیرش و رعایت آن بودهاند.
یافتههای این پژوهش که براساس رویکرد جامعه شناختی ساختگرای تکوینی لوسین گلدمن فراهم آمده، حاکی از آن است که ساختار ذهنی جامعۀ عصر راوندی در معنادارکردن ساختار راحةالصدور و آیةالسرور تأثیر گذاشته است و این تأثیرگذاری نشان میدهد که انطباقی منسجم از حیث خصلت جمعی با ساختار اثر که از رهگذر آگاهی های ممکن وآگاهیهای واقعی پیرامونی و بین گفتمانی نهادهای اجتماعی به دست آمده، وجود دارد.
جهان متنی راحةالصدور در عرصۀ سیاستگذاری سلجوقیان به طرزی کاملاً آشکار نشان میدهد که آنان دارای خوی بدوی و بیابانی بودهاند و چون در مملکت داری تجربۀ زیسته و عملی نداشته اند؛ بنابراین، با تعدی و خشونت رفتار میکردهاند و این رفتارها نه تنها در مواقع لشکرکشی، بلکه در مواقع غیر آن و در تمامی بخش های جامعه صورت گرفته است و به طور مشخص میتوان به این موارد اشاره کرد: به دارآویختن، خفه کردن، سر بریدن، مثله کردن، سوزاندن، مسموم کردن، کندن پوست، افکندن از بلندی، کور کردن، بریدن اندام، اخته کردن، تعرض به نوامیس، غارت و چپاول کردن، ریختن خاک در دهان و کندن ریش.
شیوارگی و کالاشدگی زن و دین از جمله مواردی است که در پی خوانش جامعهشناسانۀ راحهالصدور به دست آمد و جهان نگری مستتر نویسنده و متن را نشان میدهد. در عصر سلجوقیان زنان هیچگونه هویتی ندارند و نباید گمانکرد چند زنی مثل ترکان خاتون و زبیده خاتون دلیلی باشد به حضور مؤثر زنان در آن دوره. آنچه از ساختار متنی بر میآید بیانگر این است که دختران و زنان در فرمانروایی سلجوقی کالایی بالقوه در دست حاکمان بودهاند تا برای دستیابی به منافع سیاسی و قومی و همچنین پشتوانهسازی خود اقدام کنند؛ اگرچه به ظاهر در قالب ازدواج به عنوان رعایت اصلی شرعی انجام شده است. دین هم از چنین برداشتی به دور نمانده است. اگر سلجوفیان خود را به لباس دین و هیأت مذهب آراسته بروز دادهاند، اما شواهد و اضلاعاندیشی متن بیانگر آن است که دین و مذهب به موازات زن در عرصۀ سیاستگذاری حاکمان سلجوقی ارزش مبادلهای داشتهاند.
یکی از مباحث مهم و قابل طرح که در مبانی جامعه شناسی گلدمن قابل توجه است قهرمان پروبلماتیک یا قهرمان مسئله دار است. براساس جهاننگری قومی و طبقاتی و نقش آن در انسجامدهی ساختاری، متن راحهالصدور از بعد جهانبینی جمعی از شخصیت و طرز اندیشه و عمل خواجه نظامالملک قهرمانی پروبلماتیک ساخته است که میتواند در همان شاکله و شالودۀ قهرمان مسئلهدارگلدمن جایگیرد. راوندی دربیان این موضوع به وجهی غیرصریح و پوشیده رفتار کرده است و گویا آگاهانه نخواسته تا به طور آشکار و مفصل از اقدامات وی سخن بگوید. متن به شکلی گزیده و معنادارتمایز و تفاوت دو نظام فکری ایرانی و ترکی سلجوقی را نمایانده است.
خواجه نظامالملک چون به حیطۀ جهانبینی سلجوقیان و از تضاد موجود در جامعه آگاه بوده است؛ بنابراین، همواره تلاش کرده تا در مسیر تفکر و نظام جهانبینی قوم ایرانی در بنیانسازی مفاهیم و مبانی تمدن ایرانی حرکت کند و از فرصت ایجاد شدۀ نیاز سلجوقیان به فراوانی بهره برده است؛ هرچند سر انجام بار دیگر به وسیلۀ همان خوی سلجوقی از پای درآمده است.
آگاهی ممکن صوفیانه از جمله مفاهیمی است که درخوانش راحةالصدور با انطباق شاخصهای نظریۀ جامعهشناسی گلدمن به دست آمده است. راوندی در بیان این موضوع به چگونگی احترام مشایخ در نزد حاکمان سلجوقی پرداخته است، اما در خفا و به شکلی خاموشانه به موضوع مهم و کانونی جامعهشناسانه که همان نقش تودهها و اهمیت آنان در پیکرۀ اجتماع است، مبادرت ورزیده است. سلجوقیان به هر سبک و سیاقی متوجه بودهاند که توده ها میتوانند برای حاکمان سلجوقی خطر و آسیبی بالقوه باشند؛ بنابراین، برای رفع این خطر ناگزیر میشوند ارتباطی صمیمی و البته آگاهانه با مشایخ برقرار کنند تا با این کار با کمترین چالش، تودهها را تحت کنترل درآورند و علاوه بر این در مواقع لشکرکشی و دفع دشمنان داخلی از جمعیت و توانایی های آنان نیز استفاده کنند.
موضوع فاعل های فرافردی و بین گفتمانی علاوه بر مباحث ذکر شده از جمله موضوعاتی است که در بیان انسجام وجهانبینی حاکم برساختار راحةالصدور نقشی معین داشتهاند. بسیاری از فاعل های فرافردی در راحه الصدور در قالب شخص جلوه میکنند که مهمترین آنها عبارتاند از: خانوادۀ سلطنت و صنفهای وزارت، امارت، قضات، سرهنگ، دبیر، حاجب، شحنه، سالار، کوتوال، وکیل، غلامان خاص، رسول، اتابک، مستوفی، کدخدا، حَشَر، جامهدار، امیربار، خیلتاش، عوان و تودهها. ازآنجا که فاعلهای فرافردی در راحهالصدور جهانبینی گروه ها و طبقات خویشان را نمایندگی میکنند؛ از این رو، شاهد تضاد و رقابت های فراوانی هستیم که همین امر نشان میدهد که وضعیت انضباط اجتماعی، شرایط اقتصادی و سیاسی و و دینی و نهادها دیگر چگونه است. ناگفته نماند هر یک از طیفهای درون حکومتی در پی به دست آوردن منافع بیشتر هستند، اما همواره واهمۀ جهانبینی و گفتمان فرافردی مسلط سلجوقی را از ذهن دور نمیکنند.
در راحةالصدور از مقوله های ارزشی کیفی؛ یعنی برابری، برادری، آزادی، عدالت و امنیت چندان سخن قابل ذکری گفته نشده است. اگر هم دربارۀ عدالت پادشاه و مقوله هایی از این دست گفته شده جنبۀ ستایشی و مدحی دارد و همین مطلب به درستی نشان میدهد که مدح و ستایش غیرواقع در دورۀ سلجوقیان به عنوان یک فرهنگ و گفتمان غالب رایج بوده است و همه به وجهی ناگزیر از رعایت بودهاند.
به طورکلی آنچه از نحوۀ نگرش و جهانبینی راوندی در آفرینش راحةالصدور بر اساس این پژوهش میتوان گفت تشتت و تزلزل و احتیاط در بیان موضوعات است و وی سعی کرده غیر از مدخل مدح و ستایش که خیلی برجسته و فراگیر گزارش شده مابقی موارد را ضمنی و یا ایما و اشارهای بیان کند. همین امر به واقع نموداری است از شرایط سیاسی و فضای اجتماعی و افتصادی حاکم در دورۀ سلجوقیان که کلیت ساختار راحهالصدور را معنادار کرده است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[2]. Lukace, G.
[3]. Hegel, G. W. F.
[4]. Piaget, J.
[5]. Escarpit, R.
[6]. Zima, P.