تعامل و تقابل سیاست‌ورزی و دین از منظر شاهنامۀ فردوسی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد اسلامشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، اسلامشهر، ایران

چکیده

 در دورۀ باستان همواره ارتباط معناداری میان اصول و ارزش‌های سیاسی و اندیشه‌های دینی وجود داشته است. از این ‌بین نخستین اصل، تعامل یا تقابل دین و حکومت‌داری است که با استناد به حماسۀ فردوسی یکی از ارکان مهم ساختار سیاسی ایران باستان بوده و در متون ادبی به آن  پرداخته ‌شده است. در ایام قدرت پادشاهان ایران باستان رابطه میان این دو، گاه با تعامل و گاه با تقابل همراه بوده است. در خلال مطالب شاهنامه، اشارات بسیاری به این موضوع شده است. در این جستار تلاش شده ضمن تحلیل موارد تعامل و تقابل بین این دو متغیر از منظر شاهنامۀ فردوسی، موارد تقابل و دلایل آن را از متن شاهنامه احصا و ضمن تجزیه‌ و تحلیل نشان داده شود که این تقابل‌ها چگونه در سیستم حکومت‌داری تأثیر گذاشته است. این پژوهش به روش تحلیلی– توصیفی انجام‌ شده و ساختار نهاد حکومت و دین به ‌مقتضای هر دوره دسته‌بندی، سپس هر یک از دو متغیر با شواهد و قرائن تحلیل ‌شده است. ضمن این پژوهش مشخص شد که در موارد متعددی تقابل بین این دو به نتایج مهمی منجر شده و همچنان که فرّه ایزدی، نشانی است از وجود رابطۀ عمیق میان حاکمیت و دین، تقابل این دو به نابودی ساختار سیاسی و نظام اجتماعی منجر شده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Interaction and confrontation between politics and religion in Ferdowsi's Shahnameh

نویسنده [English]

  • Ali Asmand Juneghani
Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Islamshahr Branch, Islamic Azad University, Islamshahr, Iran
چکیده [English]

Abstract

In ancient times, there was always a significant connection between political principles and values and religious ideas. Among these, the first principle is the interaction and confrontation between religion and governance, which is one of the important pillars of the political structure of ancient Iran, citing Ferdowsi's epic, and has been addressed in literary texts. In the days of the power of the kings of ancient Iran, the relationship between the two was sometimes accompanied by interaction and sometimes by confrontation. During the contents of Shahnameh, many references have been made to this issue. In this article, we have tried to analyze the cases of interaction and confrontation between these two variables from the perspective of Ferdowsi Shahnameh, to count the cases and their reasons from the text of Shahnameh Ehsa and to analyze how these confrontations have affected the system of governance. This research has been done by analytical-descriptive method and the structure of the institution of government and religion has been categorized according to each period, then each of the two variables has been analyzed with evidence. In addition to this research, we have found that in many cases, the confrontation between the two has led to important results and as Farreh Izadi is a sign of a deep relationship between government and religion, the confrontation between the two has led to the destruction of political structure and social system.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Keywords: Politics
  • religion
  • interaction and confrontation
  • priests and kings
  • Ferdowsi'
  • s Shahnameh

مقدمه

با توجه به اهمیت شاهنامه و روایت‌هایی که از نحوه حکومت‌داری و چگونگی دین و رونق آن در شاهنامه آمده است، می‌توان به رابطۀ حاکمیت و دین و تعاملات بین این دو دست‌یافت. «منظور فردوسی از سرودن شاهنامه ساختن پایگاهی در زیر شاخ سرو سایه‌افکن دانش است؛ دانشی که چگونگی دانش گیتی؛ یعنی راه و رسم کشورداری را که فردوسی از آن با تعبیر جهان‌داری یاد می‌کند» (پرهام، 1373: 129). بر اساس مستندات تاریخی و آثار به‌جای مانده از اوستا و حماسه فردوسی، نهاد دین و سیاست در دوره‎های مختلف پیوسته در تعامل و تقابل با یکدیگر بوده‌اند و عوامل مختلفی دربارة این پیوند و همبستگی و تقابل و رودررویی تأثیرگذار بوده و گاهی تقابل بین این دو، عواقب وخیمی در جامعه در پی داشته است.

می‌توان گفت تعبیرهای مختلفی که از تعامل و تقابل حکومت و دین در شاهنامۀ فردوسی آمده حکایت از این واقعیت دارد که پیوند دین و سیاست لااقل از حیث نظری می‌تواند به صورت‌های گوناگونی تحقق یابد. در شاهنامه، دولت روندی ثابت و یکنواخت دارد و دین است که با فراز و فرود خود این رابطه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. دولت که همان حکمرانی و جهان­‏داری است ساختار ساده‌ای دارد، اما دین به‌ مرور زمان از ساختار ساده به ‌سوی ساختار پیچیده حرکت می‌کند که همین موضوع رابطۀ دین با دولت را متحول می‌سازد و طی زمان، رابطۀ ساده آن در دوران کیومرث به رابطه‌ای پیچیده در پایان شاهنامه تبدیل می‌شود (شیرودی و جهانبخش، 1397: 177).

پادشاهان ایران، پیوسته کوشیده‌اند برای مشروعیت بخشیدن به حکومت و تحکیم قدرت خود از عنصر دین، بهره گیرند. کتیبۀ بیستون که بزرگ‌ترین سنگ‌نبشتۀ جهان است، دیدگاه داریوش اول هخامنشی را منعکس کرده که می‌گوید: «به خواست اهورامزدا من شاهم، اهورامزدا شاهی را به من ارزانی فرمود» (حکمت، ۱۳۵۰: 41). حاکمان اشکانی و ساسانی هم برای به دست آوردن مشروعیت از عنصر دین بهره گرفتند. «شاهان اشکانی مانند اخلاف ساسانی خود مدعی بودند که قدرت آنان بر پایۀ حسن نیت رعایایشان نهاده نشده، بلکه موهبت خداوند است که به عبارتی ایشان نمایندۀ وی در زمین هستند» (یارشاطر، 1373: 21).

در استفاده از عنصر دین هم برای اخذ مشروعیت در عصر ساسانیان آمده است: «اردشیر پسر خود شاپور اول را که به شاهی می‌گماشت بدو گفت: پسر من! دین و شاهی ترین یکدیگرند و یکی از دیگری بی‌نیاز نیست. دین اساس مُلک است و مُلک نگهبان دین است. هرچه را اساس نباشد، معدوم گردد و هرچه نگهبان نداشته باشد، تباهی گیرد» (مسعودی، ۱۳۶۵، ج1: 243). به‌هر حال دین و حکومت از منظر شاهنامه بر یکدیگر تأثیر گذاشته‌اند. در این بخش از پژوهش وضعیت تعامل و تقابل دین و حکومت در سه دورۀ اساطیری (افسانه‌ای)، حماسی (پهلوانی) و تاریخی شاهنامه مورد تجزیه‌وتحلیل قرار می‌گیرد.

  1. روش پژوهش

 هدف‌ از این‌ پژوهش‌ بررسی‌ تعامل و تقابل دین و سیاست و عوامل‌ مؤثر در این‌ پیوند است که عواملی متعددی در آن دخیل بوده است. جامعۀ آماری این تحقیق شاهنامۀ فردوسی و روش‌ انجام  تحقیق‌ در این‌ پژوهش‌ تحلیلی- توصیفی بوده که با تکنیک‌ پژوهش‌ بر مطالعات‌ کتابخانه‌ای‌ و اسنادی انجام‌ شده است.

  1. پیشینۀ پژوهش

تحقیقات متعددی تاکنون در خصوص همبستگی دین و دولت در شاهنامۀ فردوسی انجام ‌شده است.

باقر پرهام (1377) در کتاب با نگاه فردوسی، مبانی نقد خرد سیاسی در ایران را با اشاراتی به سیاستمداری در حکومت‌های باستان به چاپ رسانده است.

عزیزالله جوینی (1380) در مقالۀ «همبستگی دین و دولت» وظیفۀ عنصر پادشاهی را در آغاز برای پیروزی نیکی بر بدی و بعد از گشتاسب وظیفۀ پادشاهی را آموختن دین به ‌عنوان رکن اصلی حکومت می‌داند.

فرج الله میزانی (جوانشیر) (1380)در کتاب حماسه داد، بحثی در محتوای سیاسی شاهنامه را در انتشارات حزب توده، منتشر کرده که حاوی رفتار حاکمیت در دوره باستان است.

مرتضی شیرودی و مصطفی جهانبخش (1397) در مقالۀ «تحلیل گفتمانی دین و دولت در بخش‌های سه‌گانه شاهنامۀ فردوسی با روش هرمنوتیک نورمن فرکلاف[1]» در سه سطح توصیف، تفسیر، تبیین و روند دولت و دین را مورد بررسی قرار داده است.

علی عباسی و علیرضا سایبانی (1396) در مقاله‌ای با عنوان «اندیشۀ حکومت دینی و روابط دین و دولت در ذهن و زبان ایرانیان» به رابطۀ عمیق بین سلطنت و دین اشاره‌کرده و فرّه ایزدی را بیانگر مشروعیت سیاسی نظام‌های سلطنتی می‌داند.

الهیار خلعتبری (1386) در مقالۀ «بررسی جایگاه دین در اندیشۀ سیاسی شاهنامۀ فردوسی»، جایگاه دین را کنکاش کرده و مبانی نظریۀ پادشاهی آرمانی را مورد تأکید قرار داده است.

کتب و مقالات دیگری به‌طور جسته‌ گریخته در خصوص نقش دین در حکومت و وظیفۀ حکومت در قبال دین صورت منتشر شده است که هیچ‌یک از منابع موجود به موضوع موارد تقابل دین و حاکمیت نپرداخته و به‌طور جامع تعاملات بین این دو متغیر را مورد بررسی قرار نداده‌اند. در این مقاله به ‌طور مشخص بر اساس دوره‌های سه‌گانۀ اسطوره‌ای، پهلوانی و تاریخی به موارد تعامل و تقابل هر یک می‌پردازیم.

  1. مبانی نظری

موضوع توجه انسان‌ به‌ دین‌ ‌دارای اهمیت‌ فراوانی است‌.‌ فردوسی در شاهنامه واژۀ دین را که در اوستایی و پهلوی مرسوم بوده حدود هزار بار تکرار کرده است. «واژۀ دین در فرهنگ کهن ایران به شکل «دئنا» به معنای وجدان و نوعی دریافت درونی، کاربردی وسیع دارد. به ‌عبارت ‌دیگر، دئنا بیان اسطوره وجدان است» (خسروی و موسوی، 1387: 13). در اوستا واژۀ دئنا به معنی دین و نیز نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد گزارش ‌شده است (قربانی، 1389: 5). در سانسکریت و گات‌ها و دیگر بخش‌های اوستا مکرر کلمۀ دئنا آمده است. مقصود از ادیان الهی، دین‌هایی هستند که بنای آن‌ها بر اعتقاد به یگانگی خداست و آن را ادیان آسمانی نیز گویند. احکام این ادیان از طریق پیامبران از جانب خدا به خلق ابلاغ می‌شود. اساس این ادیان تسلیم است (دهخدا، ۱۳73، ج7: 10042).

در قرون ‌وسطی منشأ قدرت را خدا می‌دانستند که توسط کلیسا باید به اجرا درمی‌آمد (قربانی، 1389: 5-6). توماس هابز[2] در کتاب لویاتان عنوان می‌کند: حاکم هم بر دنیا و هم بر دین شهروندان اشراف پیدا می‌کند و این خواسته‌ خود مردم است تا جامعه را به‌ غایت صلح برسانند (میرموسوی و مکتبی، 1392: 115). در شاهنامه از چهار دین زردشت، اسلام، عیسوی و جهود یاد شده است. علامه طباطبائی در تعریف دین می‌گویند: دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده‌اند. اعتقاد به دین و عقاید و انجام این دستورها سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است (طباطبایی، 1378: 41).

     در کنار دین، مفهوم حکومت یا جهانداری شامل دولت، حاکمیت، سرزمین و مردمی است که حاکمان آن، همه امور را هدایت می‌کنند. دولت «ساخت قدرتی است که در سرزمین معین بر مردمانی معین تسلط پایدار دارد ... این ساخت قدرت به ‌صورت نهادها و سازمان‌های اداری سیاسی قضایی و نظامی فعلیت می‌یابد» (آشوری، ۱۳۶۶: 62). در آیین شهریاری ایران، فرّه ایزدی، فروغ ایزدی است که به دل هر که بتابد از همگنان برتری یابد و از پرتو این فرّه است که کسی به پادشاهی می‌رسد، برازنده تاج‌وتخت گردد و می‌تواند دست اهریمن و بدها را کوتاه کند و دیوان را اسیر و به‌ فرمان خود درآورد. همچنین از نیروی این نور است که کسی در کمالات نفسانی و روحانی آراسته شود و از سوی خداوند از برای رهنمای مردم برانگیخته گردد و به مقام پیامبری رسد و شایسته الهام ایزدی گردد (پورداوود، ۱۳۷۷: 314). شهریاری کاری است که مبنای ایزدی دارد. شاید به همین دلیل فردوسی از فرّه ایزدی نام می‌برد و گاه شهریاری را مترادف با ره ایزدی می‌گیرد (پرهام، 1373: 55).

  1. بحث و بررسی

اندیشۀ حاکمیت دین در نظریۀ فرّه ایزدی در کتاب مقدس اوستا و متون شاهنامۀ فردوسی آمده است؛ که شاه جانشین خدا روی زمین است و به قول پورداوود پادشاهان کیانیان نزد ایرانیان به ‌منزلۀ انبیای بنی‌اسرائیل در نزد اقوام سامی هستند (عباسی، ۱۳۸0: 21). ابوالفضل قاضی می‌گوید پادشاهان ایرانی بر اساس حاکمیت الهی فرمان می‌رانند. پس ارادۀ مردم در تکوین قدرت، چندان محلی از اعراب ندارد (شریعت‌پناهی، ۱۳۸۲: 19). طبق این نظر، پادشاه در برابر خدا مسئول است و نه در برابر خلق. این نگرش مخصوص ایرانیان نبود. «مردم عهد قدیم یونان، خدایان را زمامداران اولیه و قانون‌گذاران نخستین به شمار می‌آوردند و گاهی هم آنان را نمایندگان خدایان و مجری قوانین محسوب می‌کردند و هرگونه مقاومت و سرکشی را در برابرشان جایز نمی‌دانستند و چون قانون دولت را من جانب الله تصور می‌کردند، متخلفین به آن را مستوجب برخورداری از خشم الهی می‌پنداشتند» (دشتی قره‌بلاغ، 1385: 80). ارضای حب نفس و مقام‌طلبی حاکمان سبب می‌شد تا هر عاملی از جمله دین در راه برآورده شدن هواهای نفسانی پادشاهان به‌کار گرفته شود و هدف منکوب کردن دشمنان و مخالفان حاکمان باشد. همین عامل باعث استبداد و خودرأیی می‌شد و مخالفت با پادشاه، مخالفت باخدا تلقی می‌شد. در طول دوران سه‌گانۀ شاهنامه، وضعیت دین و حکومت با توجه به شرایط گاه در تعامل و گاه در تقابل باهم بوده است. در این جستار وضعیت این دو متغیر در سه دورۀ اسطوره‌ای، پهلوانی و تاریخی مورد بررسی قرار می‌گیرد تا تعامل و تقابل هر یک از نهادهای حکومت و دین با یکدیگر شناخته شود.

1-4. نقش و جایگاه حاکمیت در دوران اسطوره‌ای

دورۀ اساطیری عهد کیومرث، هوشنگ، تهمورث، جمشید و ضحاک را دربر می‌گیردکه منشأ پیدایش حکومت و ایجاد تمدن است. «انسان، نخستین حکومت خود را ایجاد می‌کند و برای نگهبانی از آن به جنگ با نیروهای اهریمنی می‌پردازد» (صفا، ۱۳۸۴: 211). ارتباط بین پادشاهی و دین محدود است و تنها از ویژگی‌هایی همچون یزدان‌پرست بودن و ایزدشناس بودن و یا فرّه ایزدی شاهان سخن رفته است. «اشاراتی که به پیوند دین و دولت در آغاز شاهنامه است، ناظر بر خاستگاه الهی قدرت است؛ همچنان که در آغاز، شاهان تکرارکنندۀ اعمال ایزدان بر زمین بوده و سپس با آنان شخصیتی مشترک پیدا کرده‌اند و در مرحلۀ بعد خود تجسم خدایان بر زمین شده‌اند» (بهار، ۱۳۷۵: 227). «نکتۀ مهم دیگری که در اندیشه‌ فردوسی و بالأخص دربارۀ فرّ ایزدی وجود دارد، گره خوردن دین و سیاست است. اگر شاه دارای «فرّ» باشد، سمبل «دین» نیز هست. فرمان شاه فرمان دین نیز هست» (کسرایی، 1386: 227). بر این اساس صاحبان قدرت همواره می‌خواستند که ریاست روحانی و دینی را علاوه بر ریاست سیاسی به خود اختصاص دهند و آن را ضمیمه‌ قدرت خود کنند.

از پادشاهی کیومرث تا پادشاهی فریدون شاهد تأسیس کشورداری و گسترش حاکمیت برآمده از جامعۀ مدنی خودفرمان و شکل گرفتن هنر کشورداری هستیم. «شهریاری امری در مقابل با بدسگالی اهریمن است. هر جا که شهریاری در خطر می‌افتد و اختلالی در آن ایجاد می‌شود، انگشت اهریمن و ابلیس را در کار می‌بینیم؛ مانند داستان سیامک در عهد کیومرث. یا داستان ضحاک و همدست شدن او با ابلیس برای سر به نیست کردن پدرش مرداس در عهد جمشید و فراهم شدن زمینه تسلط هزارساله‌ بیداد و نامردمی بر ایران» (پرهام، 1373: 53).

1- «در دورۀ اسطوره‌ای، ساختار قدرت بر مبنای پادشاه محوری بوده و مشروعیت آن‌ها از خداوند است و خداوند هم یار و یاور آن‌هاست و از طریق سروش با آن‌ها در ارتباط است» (رستگار،  1348: 18).

2- اولین کسی که آیین شاهی را بنیان نهاده و حکومت را برای قوام قدرت تأسیس کرد، کیومرث بوده است.

سخنگوی دهقان چه گوید نخست
چنین گفت کایین تخت و کلاه

 

که تاج بزرگی به گیتی که جست...
کیومرث آورد و او بود شاه
              (فردوسی، 1366، ج1: 21)

3- پادشاه دارای فرّ ایزدی است و به خاطر داشتن اصلی‌ترین راز مشروعیت الهی، شایستگی حکمرانی را دارد. او با کسب «فرّه ایزدی در نقش طبقۀ واسط مینو و گیتی به شمار می‌رود» (احمدوندو همکاران، 1395: 11).

بر آییــن شاهـــان پیشیــن رویــم

 

هـــمان از پـسِ فرّه و دین رویم 
            (فردوسی، 1366، ج5: 337)

4- پادشاه به‌عنوان بالاترین شخصیت اجتماعی و رابط آسمان و زمین است و «اطاعت از او امری قدسی برای تداوم فرّه ایزدی است» (شیرودی و جهانبخشی، 1397: 186).

کمر بست با فرّ شاهنشهی

 

جهان گشت سرتا سر او را رهی
               (فردوسی، 1366، ج1: 12)

5- نقش دین به ‌طور مستقل کم‌رنگ بوده و در امور مختلف دینی امر پادشاه جاری و ساری بوده است.

6- در مقابل ارادۀ شاهی فقط یک دشمن به نام اهریمن وجود داشت. پادشاه به‌عنوان نمایندۀ خداوند با دیوان مبارزه می‌کند؛ چنان‌ که تهمورث دست دیوان را کوتاه می‌کند و جهان را از بدی‌ها می‌شوید.

به گیتی نبودش کسی دشمنا

 

مگر در نهان ریمن آهرمنا
                                         (همان: 22)

7- حمایت از دین وظیفۀ پادشاه بوده است؛ «عنصر پادشاهی در آغاز برای پیروزی نیکی بر بدی تلاش می‌کرد و وظیفه‌اش ایجاد نظم و نظارت بر آن بود و راستی و نظم، دین و راه یزدان تلقی می‌شد که پادشاه باید از آن محافظت می‌کرد» (جوینی و مالمیر، 1380: 43). پادشاهی که دارای این صفات بوده دارای فرّه ایزدی نیز بوده است. در این دوره «فرّ مشروعیت‌ساز است و اطاعت و پذیرش شاه را موجه‌تر می‌کند» (شیرودی و جهانبخش، 1397: 183) و به ‌دور از بیداد با خردورزی امور حکومتی را سامان می‌داده است.

منم گفت با فرّه ایزدی

 

همم شهریاری و هم موبدی
                                         (همان: 41)

8- ادعای خدایی کردن جمشید، نماد چیرگی کامل قدرت سیاسی بر دین است و همزمان، مایۀ اصلی تباهی قدرت. او به‌محض ادعای خدایی، مشروعیت خود را از دست می‌دهد و فرّه ایزدی از او گرفته می‌شود.

ز گیتی سر شاه یزدان‌شناس

 

ز نیکی بپیچید و شد ناسپاس
                                         (همان: 44)

1-1-4. نقش و جایگاه دین و موبدان در دورۀ اسطوره‌ای

به علت نبود دین مستقل و ضعف در قدرت نهاد دین، خودمحوری‌های حاکمان با تأیید موبدان دینی مشروعیت پیدا می‌کرد. وحدت بین نهاد شاهی و نهاد دین مشهود است و نهاد مستقلی به نام دین نیست و هر چه پادشاه می‌گوید عین راه یزدان و حکم دین است و حاکم دارای دو وجه «همم پادشاهی، همم موبدی» است. در این میانه، موبدان یا به خواست سلاطین تن داده و دچار چاپلوسی و تملق می‌شدند یا آنچه را در دل داشتند، پنهان می‌کردند تا جانشان در امان بماند. در این گذر فقط عدۀ کمی در مقابل زورگویان می‌ایستادند.

1- طبق اسناد ارائه شده در اولین بیت‌های دورۀ کیومرث، دین مجزا از حکومت نیست و حکومت بر دین تقدم داشته است.

2- طبق همین سند ارائه شده در بند اول، مدنیت نیز پس از حکومت و پیش از دین به وجود آمده است و تمدن‌سازی در حال شکل‌گیری است.

ازو اندر آمد همی پرورش

 

که پوشیدنی نو بد و نو خورش
                                         (همان: 22)

 

3- تلاش برای نیکی و راستی مبنای خردورزی و دینی داشته و مبارزه  با اهریمن با کمک سروش و هدایت یزدان اتفاق می‌افتد و نقش عوامل ماورایی به‌وضوح دیده می‌شود. اولین مبارزه با دیوان با قتل سیامک فرزند کیومرث و همراهی نیروهای طرفدار یزدان اتفاق می‌افتد.

4- وقتی هوشنگ راز به دست آوردن آتش را دریافت آن را هدیه‌ای الهی دانست و به‌ عنوان نشانه‌ای از روشنایی ایزدی آن را محراب پرستش قرارداد و با انجام نماز و روزه فرّه ایزدی بر او تابید.

جهاندار پیش جهان‌آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
بگفــتا فروغـی است این ایزدی

 

نیایش همی کرد و خواند آفرین
همین آتش آنگاه قبله نهاد
پرستید بایــد اگـر بخردی
                                         (همان: 30)

5- تهمورث به دین سامان ‌بخشید. هنوز هیچ اثری از دین به‌عنوان کنش مثبت دیده نمی‌شود، اما مردم را به اطاعت از خداوند ترغیب کرده و توصیه می‌کند:

چنین گفت کین را نمایش کنید
که او دادمان بر ددان دستــــگاه

 

جهان‌آفرین راستایش کنید
ستـایش مـرو را که بنمود راه
                                         (همان: 36)

7- در همین دوره، نهاد موبدان به ‌عنوان یکی از اقشار جامعه تأسیس می‌شود. جمشید در کامل‌ترین مرحلۀ تمدن‌سازی، مردم را طبقه‌بندی و آدمیان را به چهار گروه بخش کرد. اولین گروه کارشان پرستش و پارسایی بود و نگهبان آتش بودند:

گروهی که آثوربان خوانیش
جدا کردشان از میان گــروه

 

به‌ رسم پرستندگان دانیش
 پرستنده را جایگه کرد کوه
                                         (همان: 42)

8- ضعف جایگاه موبدان؛ در دورۀ ضحاک نقش موبد معبری و حضور در مجلس شاهی و... است. وقتی ضحاک خواب می‌بیند که فریدون او را به زیر می‌کشد، موبدان را فرامی‌خواند تا خواب او را تعبیر کنند.

سپهبد هر آنجا که بد موبدی
ز کشور به نزدیک خویش آورید

 

سخن‌دان و بیدار دل بخردی
بگفت آن جگر خسته، خوابی که دید
                                         (همان: 58)

9- همراهی موبدان با ظالمان؛ وقتی ضحاک می‌خواهد محضری بنویسد تا همه گواهی بر نیکی و راست‌گویی او بنویسند، موبدان را خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید:

... یکی محضر اکنون بباید نبشت
ز بیم سپـهبـــــــــد همـه راستــان

 

که جز تخم نیکی سپهبد نکشت...
بدان کار گشتند همداستان
                                         (همان: 67)

وقتی هم کاوه محضر را امضا نمی‌کند و از مجلس بیرون می‌رود، اعتراضی هم به موبدان دارد که چرا محضر ظلم به پا کردید و تسلیم ضحاک شدید. در همین داستان آخرین گروهی که در اعتراض مردمی علیه ضحاک همراهی کردند، موبدان هستند.

خروشی برآمد ز آتشکده
همه پیـر و برناش فرمـان‌ بـریم

 

که بر تخت اگر شاه باشد دده
یکایک ز گفتـار او نگذریم
                                         (همان: 81)

موبدان تا زمانی که از سقوط ضحاک مطمئن نشدند با فریدون همراهی نکردند. نقش موبدان در این دوره، حاشیه‌ای، نمادین و به‌ عنوان ابزاری در دست قدرت بوده و اراده و اختیاری نمی‌توان برای موبدان قائل شد.

10- به دلیل ترس از پادشاهان و عدم استقلال فکری در مقابل اعلام خدایی جمشید، طبقه آثوریان (موبدان) جرأت اعتراض به شاه را نداشتند؛ چون جایگاه والایی نداشتند. تنها کاری که از آن‌ها برمی‌آمد سکوت و سرافکندگی بود، چراکه مزدور جمشید بودند. در دورۀ ضحاک نیز وقتی از موبدان می‌خواهد تا خواب او را تعبیر کنند، موبدان از ترس، رخساره‌هایشان زرد و لب‌ها خشک‌ شده و از بیم جان نمی‌دانند راست بگویند یا نه؟ تا اینکه یکی از موبدان با بی‌باکی تعبیر خواب ضحاک را بیان می‌کند.

گر این راز بر من بباید گشاد
لب موبدان خشک و رخساره تر
که گر بودنی بازگوییم راست
و گر نشنود بودنی‌ها درست
همه موبدان سرفکنده نگون

 

وگر سر به خواری بباید نهاد
زبان پر ز گفتار یک با دگر
به جان است ‌پیکار و جان بی‌بهاست
بباید همیدون ز جان دست شست...
 پر از هول دل دیدگان پر ز خون
                                         (همان: 60)

2-1-4. تقابل حکومت با دین در دورۀ اسطورهای

سال‌ها بر این نظم و مدنیت گذشت و فرّ کیانی از شاه ‌تافت و مردمان از شاه جز خوبی ندیدند. یک مرتبه جمشید به افزایش قدرت خود دست ‌یازید و به کامیابی رسید.  به خود نگاه کرد و دید همه‌چیز در ید اختیار اوست. از این ‌رو، منیّت تمام وجود او را ‌گرفت و گفت:

بزرگی و دیهیم شاهی مراست
منی چون بپیوست با کردگار

 

که گوید که جز من کسی پادشاست؟
شکست اندر آورد و برگشت کار
                                         (همان: 45)

نتیجه این تقابل سقوط شد؛ با خروش و اعتراض مردم و تیره شدن فرّه ایزدی جمشید، سپاهیان دنبال شاه نشانی، سوی تازیان رفتند و شاهی پر هول اژدهاپیکر جای جمشید گماردند. نتیجه دوری از نهاد دین، گسستن فرّ ایزدی از پادشاه شد.

چن این گفته شد فرّ یزدان ازوی
 به یزدان هر آن‌ کس که شد ناسپاس
 به جمشید بر تیره‌گون گشت روز

 

بگشت و جهان شد پر از گفت‌وگوی...
به دلش اندر آید ز هر سو هراس
همی کاست آن فرّ گیتی فـروز
                                         (همان: 45)

نکته قابل‌ تأمل اینکه با وجود پشیمانی  جمشید، باز فرّه ایزدی از او کاست و پشیمانی او مانع از نابودی او نشد. در داستان ضحاک نیز رفتار بیدادگرانه و خروج او از آیین دادگری و خردورزی باعث سقوط او می‌شود.

دومین نمونه تقابل با دین، رفتار ضحاک است که از همان ابتدا به کژی گرایید و به تلبیس ابلیس پدر را کشت. در دوران پادشاهی او دست دیوان در بدی باز شد و کشتن و غارت کردن شروع شد و درنهایت با ستم بر مردم و کشتن جوانان، کاوه بر او شورید و فریدون او را در بند کشید.

شده بــر بدی دست دیوان دراز

 

به نیکی نبودی سخن جز به راز
                                         (همان: 55)

جدول 1. وضعیت نهاد دین و سیاست در دورۀ اسطورهای

تقابل حکومت با دین

تعامل حکومت و دین

وضعیت نهاد دین

در دورۀ اسطوره‌ای

وضعیت نهاد حکومت در

دورۀ اسطوره‌ای

2 مورد

ü                 جمشید ادعای خدایی کرد.

ü                 ضحاک بیدادگری کرد و به کژی گرایید.

3 مورد

ü                 آتش، محراب پرستش شد.

ü                 نهاد موبدی (آثوریان) تأسیس شد.

ü                 راستی و نیکی، دین است.

ü                 موبدان عامل و تحت فرمان حکومت‌اند.‎

ü                 موبدان مقام ضعیف و نقش حاشیه‌ای دارند.

ü                 موبدان فاقد اختیارند.

ü                 دین در اختیار مقام شاهی است.

ü                 دورۀ پادشاه محوری است.

ü                 فرّه ایزدی، مشروعیت‌ساز است.

ü                 - شاه رابط زمین و آسمان است.

ü                 شاه دارای قدرت سیاسی و دینی است.

ü                 دین با سیاست گره خورده است.

ü                 درگیری شاهان با موبدان

2-4. دورۀ حماسی یا پهلوانی

دورۀ پهلوانی با قیام کاوه آغاز می‌شود. از فریدون تا دارا (15 پادشاه) تنها ۶  نفر دادگر بوده و بقیه بیدادگرند. این دوره حد فاصل دوران‌ اساطیری و تاریخی است و تنیدگی و پیوستگی بسیار با دورۀ اساطیری دارد و نهاد دین دو بخش است؛ یکی تا قبل از ظهور زرتشت که دین در دست نهاد شاهی است و موبدان نقشی مشورتی و حاشیه‌ای دارند و ادامۀ دورۀ قبلی است. دوم پس از ظهور زرتشت که نهاد دین دارای شأن و قدرت نفوذ و گاه تصمیمگیر است؛ به‌خصوص وقتی پادشاهان، دین را وجه‌المصالحه قرار داده و خود را صاحب دین جلوه می‌دادند بر انحراف آن‌ها افزوده می‌شد. گاه این نهاد بهانه‌ای در دست مدعیان دین و حذف مخالفان بود و همین عامل در کاهش محبوبیت دین مؤثر بود؛ «در این دورۀ پادشاهی که از حکیم علیالاطلاق و قادر متعال اطاعت نکند، سزاوار و لایق پیروی کردن نخواهد بود» (فاضلی، ۱۳۹۱: 1).

1-2-4. نقش حاکمیت در دورۀ حماسی

1- گرایش به قدرت و استبداد؛ که در رفتار کاووس و برتری‌جویی‌های او اتفاق میافتد و باعث مشکلات عدیده‌ای برای بزرگان و لشکریان  میشود.

2- همه نقش‌های مرتبط با دین به عهده پادشاه است و نقش موبدان نقشی کلیشه‌ای است. از دوره نوذر نقش پهلوانان به‌عنوان حافظان حریم شاهی افزایش می‌یابد و دستان و رستم  به جای موبدان در حکومت نقش ایفا می‌کنند. در این زمان شرط لازم برای شاهی، داشتن فرّه ایزدی ذکرشده، به‌گونه‌ای که با مرگ نوذر به دست افراسیاب، بزرگان به دنبال کسی بودند که از نژاد شاهی و دارای فرّه باشند.

همی گفت: هر چند کز پهلوان
نزیبد بریشان همی تاج‌وتخت
که باشد برو فرّه ایزدی
 ز تخم فریدون بجستند چند
 ندیدند جز پور تهماسب: زو

 

بود بخت بیدار و روشن‌روان...
بباید یکی شاه پیروز بخت
بتابد ز دیهیم او بخردی
 یکی شاه، زیبای تخت بلند
که تاج فریدون بدو گشت نو
                (فردوسی، 1366، ج1: 323)

3- وقتی منوچهر نوۀ فریدون به پادشاهی می‌رسد او هم خود را دارای دین و فرّه ایزدی می‌داند و به پیروی از آیین فریدون هر چه دارد از جانب خدا می‌داند.

همم دین و هم فرّه ایزدی
ابا این هنرها یکی بنده‌ام
کزو تاج‌ و تخت است و زومان سپاه

 

همم بخت نیکی و دست بدی...
جهان‌آفرین را ستاینده‌ام...
بدومان امید و بدومان پنـاه
                                        (همان: 162)

2-2-4. نقش دین و موبدان در دورۀ حماسی

1- مهرپرستی؛ از آغاز دورۀ پهلوانی و پادشاهی فریدون آیین مهر پرستی رونق دارد و زمانه از پلیدی پاک می‌شود.

بفرمود تا آتش افروختند
 پرستیـدن مهرگان دین اوست

 

همه عنبر و زعفران سوختند
تن آسـانی و خوردن آیین اوست
                                         (همان: 89)

2- کار موبدان در این دوره ذیل قدرت پادشاه، بیشتر پیشگویی بوده است. وقتی سام در خصوص رودابه با موبدان رایزنی می‌کند که:

چه گوید کنـــون مــوبد پیش‌بین

 

چه رانند فرزانگان اندرین؟
                                        (همان: 203)

موبدان جانب احتیاط را رعایت می‌کنند، چراکه نیای مهراب کابلی به ضحاک می‌رسید. اتفاقاً در بسیاری از موارد نظر موبدان نادرست بوده و در همین خصوص سام بعد از سکوت آنان که ناشی از مخالفت است برمی‌آشوبد:

گشاده سخن کس نیارست گفت
چــو نشنید از ایشان سپهبد سخن

 

که نشنید کس نوش با زهر جفت
بجوشید و رای نـو افکند بن
                                        (همان: 204)

3- در این دوره موبدان، نقش مشورتی و عمدتاً نقش رساننده پیام و مشاوره‌ای در امور دارند. وقتی منوچهر می‌خواهد در کار زال رایزنی کند، موبدان را فرامی‌خواند تا سؤال‌هایی از زال کنند. وقتی زال پاسخ موبدان را می‌دهد، منوچهر شادمان می‌شود.

4- کمک به حکومت و پادشاهی؛ چنان‌که موبد به همراهی قارن و مرزبان و بزرگان سپاه و پهلوانان نزد زَو پسر طهماسب رفتند و به او مژدۀ شاهی دادند و او را به تخت نشاندند و گشتاسب بعد از لهراسپ در بلخ بر تخت نشست.

نیایش همی کرد خورشید را
منم گفت یـزدان پــرسـتنده شـاه

 

چنان بوده بد راه جمشید را ...
 مــرا ایــــــــزد پاک داد ایـــن کــلاه
                  (فردوسی، 1375، ج5: 78)

5- آتشکده‌داری موبدان؛ پس از گشتاسب دردورۀ بهمنِ اسفندیار که نودونه سال به شاهی می‌نشیند، اثری از تأثیرگذاری موبدان بر عرصه سیاست دیده نمی‌شود و موبدان همان نقش و وظیفه آتشکدهداری را دارند و نهاد موبدان در سایه و حاشیه است.

3-2-4. ظهور زردشت و اولین تعامل اساسی نهاد دین با حکومت

1- ظهور زردشت؛ در دوران گشتاسب زردشت ظهور می‎کند و با پیدا شدن او دین تازه طرح می‌شود و با رونق دین‌سالاری، نقش دین در قدرت سیاسی افزایش می‌یابد. مهم‌ترین اتفاق در خصوص دین با پادشاهی گشتاسب روی می‌دهد. تقریباً پایان دورۀ پهلوانی ظهور زردشت است. فردوسی این واقعه را این‌گونه تعریف می‌کند:

چو یک‌چند سالان برآمد برین
 همه برگ او پند و بارش خرد
خجسته پی و نام او زردهُشت
 به شاه کیان گفت پیغمبرم
جهان آفرین گــفت بپذیر دین

 

درختی پدید آمد اندر زمین...
کسی کز خرد بر خورد کی مرد
 کز آهرمنی دست گیتی بشست
سوی تو خرد رهنمون آورم
نگه کن بدین آسمان و زمین
                                  (همان: 79)

2- گرویدن حکومتیان به دین تازه؛ گشتاسبشاه به زردشت گروید و زمینۀ پذیرش و گسترش آن را در ایران فراهم ساخت. او اولین کسی است که باعث تقویت نهاد دین شد. بعد از او برادرش زریر و پدرش لهراسپ نیز دین بهی گرفتند و بلااستثنا ارکان حکومت زردشتی شدند.

3- دخالت دین در حکومت؛ با دین جدید امور حکومتی با قواعد دینی به‌کار گرفته ‌شد تا جایی که دین و اصول کشورداری درهم ‌آمیخته بود. در تصمیمات حکومت، زردشت نقش اساسی داشته و برای حکومت همچون رایزن بوده است. چنان‌که در این سخنان زردشت به گشتاسب می‌بینیم:

گر ایدون که دانی که من کردم این
 ز گــوینده بپـــــذیر بـه دیــن اوی
  

 

مرا خواند باید جهان آفرین
 بـیــامـوز ازو راه و آیــین اوی
                                           (همان: 80)

4- بنای آتشکده؛ گشتاسب دانایان و موبدان به شهرها فرستاد و به بنای آتشکده پرداخت. نخست آتشکدۀ مهر برزین را بنا نهاد. برای هر آتشکده آذربان و موبد تعیین کرد تا آتش را زنده نگه ‌دارند و به تقدیس اهورامزدا بپردازند. پس از سال‌ها گشتاسب پیامی به همۀ کشورها فرستاد و همگان از در اطاعت درآمدند.

پراگندش اندر جهان موبدان
نخست آذر مِهر بُرزین نهاد
نبشــتش بر آن  زاد سرو سهی

 

نهاد از بر آذران گنبدان
 به کَشمر نگر تا چه آیین نهاد:
که پذرفت گشتاسب دین بهی
                                        (همان: 81)

5- غلبۀ نهاد دین به نهاد حکومت؛ اولین دخالت دین در سیاست اتفاق افتاد. زردشت مانع از خراج دادن گشتاسب به ارجاسب پادشاه توران شد و گفت چون ارجاسب به دین بهی نیست نباید بدو خراج داد. گشتاسب هم پذیرفت.

به شاه کیان گفت زردشت پیر
که تــو بــاژ بدهـی به سـالار چین

 

که در دین ما این نباشد هژیر
نه اندر خـور دین ما باشد این
                                         (همان: 84)

این نگاه جدید و تأثیرپذیری حکومت از دین برای اولین بار در شاهنامه اتفاق می‌افتد و نهاد دین، دارای نفوذ و قدرت می‌شود و شاه از زردشت فرمان می‌گیرد و در کنار قدرت شاهی، حامل دین هم دارای قدرت اجرایی است و این فرمان را گشتاسب با جان و دل می‌پذیرد.

بپذرفت گشتاسب گفــــتا که نیز

 

نفرمایمش دادن این بار چیز
                                          (همان: 85)

پس ‌از آن گشتاسب از اسفندیار می‌خواهد تا همۀ کشورها را به دین بهی دعوت کند با دعوت او از هند و روم گرفته تا دریا و تاریکی همه به دین بهی گرویدند. در نتیجه دین زردشت نفوذ و گسترشی یافت.

همه نامـــه کــردند زی شهریار

 

که ما دین گرفتیم از اسفندیار
                                      (همان: 154)

4-2-4. موارد تقابل دین با حکومت در دورۀ حماسی

1- فردوسی در دورۀ پهلوانی نشان می‌دهد که بزرگ‌ترین عامل مخل و انحطاطآور در کار شهریاری، عامل تراکم قدرت و گرایش پادشاهان به استبداد و خودکامگی و خود مطلق‌بینی است. این پدیده ازخودکامگی کاووس آغاز و در داستان گشتاسب که خود را با مبشر دین بهی و دارنده حقیقت مطلق می‌پندارد به اوج خود می‌رسد؛ چندان ‌که دو پهلوان نامی ایران را رودرروی یکدیگر قرار می‌دهد و شرایطی را فراهم می‌سازد که رستم ناگزیر از کشتن اسفندیار شود درحالی‌که می‌داند با این کار طوق لعنتی به گردن وی خواهد افتاد (پرهام، ۱۳۷۳: 107).

2- اولین سوءاستفاده ابزاری از دین و تقابل دین و حکومت در دورۀ پهلوانی، زیاده‌خواهی گشتاسب و آز او در حکومت است. اسفندیار پس از فداکاریهای متعدد از پدر می‌خواهد تاج شاهی را بدو واگذارد، اما زیاده‌خواهی گشتاسب و سعایت بدخواهان او را به جنگ با قهرمان شاهنامه، رستم، سوق می‌دهد و اولین سوءاستفاده از دین اتفاق می‌افتد.

3- اسفندیار برای حراست از دین بهی تن به جنگ با رستم می‌دهد، اما در واقع برای کسب حکومت با رستم می‌جنگد؛ او نیز دچار آز میشود و دین را بهانه می‌سازد. در نهایت این آز و زیاده‌خواهی بانام دین باعث کشته شدنش می‌شود و این امر به بی‌اعتباری دین در جامعه و کاهش محبوبیت آن منجر می‌شود.

4- «در داستان رستم و اسفندیار خروج دین از نقش خود برای کشورداری به نادیده گرفتن شایستگی‌ها و اقتدار مطلق و خودکامگی است» (همان: 130). وقتی شاهان قدرت مطلقه می‌شوند و مقام موبدی و شاهی و پهلوانی را باهم دارند در این صورت شاهد استبداد و ظلم پادشاهان خواهیم بود.

جدول 2. وضعیت نهاد دین و دولت در دورۀ حماسی

تقابل حکومت با دین

تعامل حکومت و دین

وضعیت نهاد دین

در دورۀ حماسی

وضعیت نهاد حکومت در

دورۀ حماسی

4 مورد

ü                 نوذر که با موبدان درگیر شد.

ü                 گرایش کیکاووس به خودکامگی

8 مورد

ü                 پرستیدن مهر

ü                 نقش پیشگویی موبدان در حکومت

ü                 نقش مشورتی موبدان در حکومت

ü                 کمک به حکومت در گماردن شاهان

ü                 گرایش به استبداد و خودکامگی

ü                 نقش‌های دین به عهده پادشاه است.

ü                 همراهی و تعامل دین و حکومت

ü                 لزوم ملازمت فره ایزدی با حاکم

2 مورد

ü                 زیاده‌خواهی و جاه‌طلبی  گشتاسب در حکومت و نقش او در کشتن اسفندیار

ü                 آز اسفندیار و مقام طلبی او

4 مورد

ü                 بنای آتشکده‌های مهم

ü                 آتشکده داری موبدان

ü                 دین‌سالاری

ü                 نفوذ و دخالت نهاد دین در حاکمیت

ü                 قدرت اجرایی دین

ü                 پذیرش آیین زردشت

ü                 کاهش قدرت شاهان

ü                 غلبه نهاد دین بر نهاد حکومت

ü                 تأثیرپذیری از زردشت

ü                 جدا شدن نهاد دین از حکومت

3-4. دورۀ تاریخی

 در دورۀ تاریخی بیش از سی پادشاه حکمرانی کرده‌اند؛ تعداد شش نفر از آنان فاقد فرّه ایزدی بوده و با بیداد حکمرانی کردهاند. در آغاز این عصر، اردشیر بابکان هم شاه بود، هم موبد و از همین ‌رو می‌توانست در کارهای دینی دخالت کند. در حوزۀ دین، رأی شاه حرف اول بود. با رونق آیین زردشتی، موبدان در سیاست دخالت می‌کنند. در این دوره رقابت بین دین و حاکمیت افزایش یافت به‌اندازه‌ای که تعصبات دینی فراوانی در این دوران می‌توان دید که اوج تبلورش در داستان «نوش‌زاد» فرزند خسرو است که به کیش مادری خود (مسیحیت) گروید و سرانجام نیز جانش را بر سر این کار نهاد. در روزگار «ساسانی» شاهد حکومتی مذهبی در دربار هستیم. روحانیون نیز در زمینۀ سیاسی و کشورداری دخالت می‌کردند. وندیداد -یکی از پنج بخش اوستا- سرشار از آگاهی‌ها دربارۀ شرایع و قوانین مدنی و شرعی است (رضی، ۱۳۸1: 22). خسرو انوشیروان گوید: «من این دانم که از پیش هرمزد خدای بیامدم و برای ستوهیدن (دیو) دروغ اینجایم و باز پیش هرمزد خدای باید شدن. از من اشویی (= راستی) بازخواهند و خویش کاری دانایان...» (ماهیارنوابی، 1339: 502).

1-3-4. نقش حاکمان در دورۀ تاریخی

1- از آغاز دورۀ ساسانی که با اردشیر شروع می‌شود، تدبیر امور حکومت در دست پادشاه است. او حکومت ملوک‌الطوایفی را که ساختۀ فکر اسکندر و باعث از بین رفتن اتحاد ایران بوده،  برمی‌اندازد و با حمایت موبدان، دین زردشتی را مجدداً برقرار کرده و با  تشکیل حکومت یکپارچه، دین را با حکومت پیوند میزند. در این دوره موارد مختلف همراهی موبدان با حکومت دیده می‌شود و برای پادشاه آرزو شده که: «نشست تو همواره با موبدان باشد» (جنیدی، ۱۳۸۹: 209). یک امر این جدایی را بیشتر غیرممکن کرده بود و آن ‌هم بنا به گفتۀ برنارد لوییس[3]، ایران‌شناس برجسته آن بود که «رویکرد ایرانیان به پادشاهی اساساً مذهبی بود، ساسانیان برخلاف پارت‌ها نوعی تشکیلات دولتی به وجود آوردند که به‌نوبه خود شاه را مقدس می‌شمرد و در حیات اجتماعی و سیاسی کشور نیز نقش داشت» (لوئیس، ۱۳۸۶: 180). عمدتاً نهاد دین در اختیار پادشاه بود و جدایی دین و سیاست ناممکن می‌گردید.

2- این دوره الزاماً پادشاه باید دین‌دار باشد و توأمان باید دادگری و خردورزی را به همراه دین‌داری با خود داشته باشد. «بهترین راه برای دوام یک حکومت از نظر اندیشۀ آرمان‌گرایانۀ ایرانی، همانا ارتباط با دین است» (شیرودی و جهانبخش، 1397: 194).

3- در توصیۀ اردشیر به فرزندش شاپور، دین و حکومت را دو نهادی می‌داند که همچون دو برادر نسبت به یکدیگر هستند. او می‌گوید:

چو بر دین کند شهریار آفرین
 نه بی تخت شاهی ست دینی به‌پای
نه از پادشا بی‌نیاز است دین
 چنین پاسبانان یکدیگرند
 نه آن زین، نه این زان بود بی‌نیاز

 

برادر شود پادشاهی و دین
نه بی‌دین بود شهریاری به‌جای...
نه بی دین بود شاه را آفرین
 توگویی که در زیر یک چادرند
 دو انباز دیدیم شان نیک ساز
    (فردوسی، 1384، ج6: 231-232)

4- تقویت و پیروی از دین؛ پس از به تخت نشستن بهرام، خود را هم وارث تاج ‌و تخت و هم حامی دین می‌داند. او قول می‌دهد در تقویت دین بکوشد:

به داد از نیاکان فزونی کنم
 بُد آیین زردشت پیغامبرم
نِهم دین زرتشت پیشین به روی

 

شما را به دین رهنمونی کنم...
ز راه نیاکان خود نگذرم

 نُهُم  پــور پیغامبرراستگوی
                                           (همان: 419)

5- خسروپرویز حکومت را عطیۀ الهی می‌داند و خواستار پیروی بی‌چون‌وچرای از موبدان است. او به دنبال ایجاد مشروعیت برای خود است تا هر حرکت اعتراضی را منکوب کند و به موبدان می‌گوید:

شما نیـــز دل‌ها به‌فــرمان نـــهید

 

به هر کار با ما سپاسی نهید
                                                 (همان)

2-3-4. نقش دین و موبدان در دورۀ تاریخی

 در دورۀ تاریخی نهاد دین‌ نفوذ بیشتری داشت؛ «موبدان عمده‌ کار خود را متوجۀ حکومت دنیوی کرده بودند و با نفوذ و شبکه‌ای نیرومند که در ارکان حکومت داشتند به شکلی مستقیم در سرنوشت و احوال یکایک مردم دخالت می‌کردند. همۀ مردم، الزاماً به قبول دین؛ یعنی پذیرش قدرت مغان ملزم بودند و همۀ امور کشور به صواب دید و رایزنی آنان به نتیجه می‌رسید. در رأس این سازمان بزرگ و قدرتمند مغانه، موبد موبدان قرار داشت که با جدیت، خشونت و سخت‌گیری -با هزاران مأمور زیردست- سازمان خود را اداره می‌کرد و عزل و نصب و تعیین حدود اختیاراتی که به کارگزاران وامی‌گذاشت با او بود و برحسب ظاهر، وی را شاه تعیین می‌کرد، اما هرگاه شاه گامی برخلاف منافع و خواست‌ها و محدودیت این طایفه برمی‌داشت، موقعیت خودش را به خطر می‌انداخت! تربیت ولیعهد با نظر ویژۀ موبد موبدان بود و هرگاه سازمان مغان نمی‌خواست ولیعهد به سلطنت رسد، رای و نظرش صائب بود (رضی، ۱۳۸1: 48). نفوذ دین در عرصۀ اجتماعی و قدرت گرفتن آن در این دوره اتفاق افتاده است. عمده نقش موبدان در این دوره به شرح زیر است:

1- ساختن شهرها؛ یکی از وظایفی که اردشیر برای موبدان ذکر کرده فرستادن آن‌ها برای ساختن شهرها است.

به هر سو فرستاد پس موبدان
که تا هر سویی شهرها ساختند

 

به بی‌آزار و بیداردل بخردان
بدین نیز گنجی بپرداختند
               (فردوسی، 1386، ج6: 220)

2- نظارت بر کار لشکریان و جنگجویان؛ اردشیر وقتی لشکری یا رهنمونی جایی گسیل می‌کرد، همراه او موبدانی آگاه هم می‌فرستاد. پادشاهی شاپور و اورمزد و بهرامِ‌بهرام اورمزدوبهرام و اورمزدنرسی نیز این‌گونه بود. در دورۀ شاپورذوالاکتاف چند اتفاق در خصوص نقش موبدان بیان شده است.

چو جنگ آمدی نورسیده جوان
 یکی موبدی را زکارآگهان
 ابا هــر هـزاری یـکی کارجـــوی

 

برفتی ز درگاه با پهلوان
 که بودی خریدار کار جهان
 بـرفتی نـگه داشتی کار اوی
                                         (همان: 214)

3- وزارت و کمک در امر حکومت؛ وقتی‌که شاپور چهل‌ روزه بود و توان هدایت کشور را نداشت؛ موبدی مَهروی نام بر کرسی زر نشست و چندین سال به‌عنوان وزیر شاه حکومت دست او بود.

یکی موبدی بود مهروی نام
 بیامد به کرسی زرین نشست
جهــان را همه داشت با داد و رای

 

خردمند و شایسته و شادکام
میان پیش او بندگی را ببست
سپـه را به هر نیکویی رهنمای
                                         (همان: 291)

4- پاسخ به ابهامات دینی؛ پس از مدتی که آمدن مانی و دعوی پیغمبری او اتفاق افتاد، شاپور موبدان را فراخواند و گفت: از سخن او به دین خود بدگمان شده است. با این اوصاف نقش پررنگ‌تر موبدان در مشورت دادن به شاه مشاهده می‌شود.

سرش تیره شد موبدان را بخواند
کـزین مــرد چینی چیــره زبان

 

ز مانی فراوان سخن‌ها براند
 فتادستم از دین خود در گمان
                                         (همان: 334)

5- صدور حکم حکومتی؛ موبدان با محکوم ‌کردن مانی، درخواست طرد و مجازات مانی را می‌کنند و چون مانی از سخنان موبدان درماند و نتوانست پاسخی بدهد، شاپور خشمگین شد و دستور داد او را از درگاه بیرون انداختند و پوست او را کندند و داخل آن را پر از کاه کرده و از در شارستان آویزان کردند.

بفرمود پس تاش برداشتند
 همان خامش آکنده باید به کاه
بیـــــاویــزنـــید از در شـــــارســان

 

به خواری ز درگاه بگذاشتند
 بدان تا نجوید کس این پایگاه
 و گر پیش دیوان و بیمارسـتان
                                           (همان: 337)

دو نکتۀ مهم از این موضوع دریافت می‌شود: اول اینکه شاپور امور دینی را به موبدان می‌سپارد و دیگر اینکه بر مبنای سخن موبدان مانی طرد و کشته می‌شود.

6- رساندن پیام پادشاه به کشورها و حاکمان اطراف از وظایف موبدان بوده است.

بــــــرفتند با نامــــــه‌ها موبدان

 

سواران بینا دل و بخردان
                                          (همان: 420)

7- نقش موبد گاهی همراهی با پادشاه است. وقتی بهرام به روستایی آباد و سرسبز برمی‌خورد که کسی بهرام را کرنش نمی‌کند، تنگ‌دل می‌شود.

به موبد چنین گفت کین سبز جای
کنـــام دد و دام و نخجــــیر بـــاد

 

پر از خانه و مردم و چهرپای
به جوی اندرون آب چـون قیر باد
                                       (همان: 445)

8- از وظایف دیگری که در شاهنامه برای موبدان بیان شده پاسخ به سؤالات و شبهات بوده است. در داستان بهرام گور وقتی فرستاده رومی هفت سؤال از پادشاه می‌پرسد او از موبدان می‌خواهد تا پاسخ او را بدهند.

درودی رسانم زقیصر به شاه
 و دیگر که فرمود تا هفت چیز
...بفرمود تا موبد موبدان
...بشد مـــوبد و هر کـه دانا بـــدند

 

که جاوید باد این سر و تاج و گاه
 بپرسم ز دانندگان تو نیز
بشد پیش با نامور بخردان
به هـــــر دانـشی بر تـــوانا بــــدند
                                         (همان: 547)

3-3-4. تقابل حکومت با دین در دورۀ تاریخی

1- یزدگرد بزهکار پادشاهی است که وقعی به موبدان نمی‌نهد و کسی نزد او پایگاهی ندارد؛ از این ‌رو، همه از او در رنج و عذاب بودند.

ز شاهیش بگذشت چون هفت سال

 

مه موبدان زو به رنج و وبال
                                        (همان: 363)

وقتی فرزند یزدگرد به دنیا آمد، موبدان برای اینکه  خوی یزدگرد را نگیرد، گفتند این کودک را به‌جایی که دانش هست بفرست و دایه‌ای برای پرورش او انتخاب کن. پس از جست‌وجوی فراوان در نهایت به پیشنهاد موبدان، نعمان و منذر برای پرورش او انتخاب شدند.

برفتند نعمان و منذر به شب

 

بسی نامور نیزه دار عرب
                                            (همان: 366)

یزدگرد وقتی به چشمه سو رفته بود و کمی از آب را بر سرش ریخت و خون دماغ او خوب شد، منیّت او باعث شد فرّه ایزدی از او برگردد.

منی کرد و گفت اینت آیین و رای
چــــو گـردنکشی کرد شاه رمه

 

نشستم چو بایست چندین به‌جای؟
که از خویشتن دیــد نیـکی همه
                                         (همان: 387)

به امر خدای اسب آبی جفتهای بر او انداخت و او را کشت.

2- در موضوع مزدک نیز دومین تقابل بین دو نهاد دین و حکومت مشاهده می‌شود. قباد به خاطر قدرت‌گرفتن موبدان و مقابله با آنان از قیام مزدک حمایت کرد، اما با قدرت موبدان و همدستی آنان با انوشیروان این قیام سرکوب و مزدکیان قتل‌عام شدند.

3- سومین تقابل نهاد دین با نهاد حکومت در دورۀ هرمزد، جانشین انوشیروان اتفاق افتاد که وقتی به قدرت رسید از این سه در هراس بود؛ بنابراین، تصمیم به قتل موبدان ایزدگشسب، سیما برزین و بهرام آذرمهان گرفت و سه موبد بزرگ را به کام مرگ فرستاد.

همی خواست هرمزد کزین هر سه مرد همی بود ازیشان دلش پر هراس

 

یکایک  برآرد ز ناگاه گرد
که روزی شوند اندرو ناسپاس
              (فردوسی، 1386، ج7: 471)

جدول 3 . وضعیت نهاد دین و حکومت در دورۀ تاریخی

تقابل حکومت با دین

تعامل حکومت و دین

وضعیت نهاد دین

وضعیت نهاد حکومت

 

6 مورد

ü                 شاپورکه مانی را به طرز فجیعی کشت.

ü                 یزدگرد بزهکار که موبدان از او در وبال بودند.

ü                 قباد که بر سوفزای خشم گرفت و او را کشت. همچنین باعث مرگ مزدک شد.

ü                 هرمزد که باعث مرگ موبدان شد.

ü                 خسرو پرویز که همه از او بیزار شدند و به دست شیرویه کشته شد.

ü                 فرآیین گراز، رویگردانی از داد و  رفتارهای ناشایست

25 مورد

ü                 قدرت گرفتن نهاد دین

ü                 واگذاری شهرسازی به موبدان

ü                 نظارت دین بر کار لشکریان

ü                 کمک در امر وزارت و حکومت

ü                 پاسخگویی به ابهامات دینی

ü                 صدور احکام حکومتی

ü                 مشارکت و همراهی موبدان با شاهان ورود موبدان به امور دنیوی

ü                 اختلافات در درون حکومت

ü                 پیوند دین با حکومت

ü                 سرکوب کردن هر اعتراض در لوای دین

ü                 کنترل نهاد دین توسط حکومت

ü                 مذهبی شدن حکومت

  1. بحث و نتیجهگیری

یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد در هر سه دوره، شاه نمایندۀ خدا بر زمین و دارای فرّه ایزدی است و علاوه بر شهریاری، دارای موقعیت دینی نیز هست. این دو ویژگی در ذهن و باور مردم، مقامی ایزدی و الهی یافته است؛ بنابراین، مخالفت با او به‌ نوعی مخالفت با ایزدان نیز هست و او به مدد این قدرت توانسته حکمرانی خود را مستحکم کند.

در دورۀ اسطوره‌ای، ساختار حکومت و دین ساده و توصیف‌ها محدود بوده و تنها از ویژگی‌هایی همچون یزدان‌پرست و ایزدشناس بودن شاهان سخن رفته است. با وجود پادشاه‌محوری و پیوند بین دین و دولت در دورۀ اسطورهای، دو مورد تقابل با دین اتفاق افتاده است؛ یکی در اواخر دوره جمشید با منیّت او، دیگری در ضحاک با فریب ابلیس و بیداد و ستم بر مردم که هر دو مورد به سقوط انجامیده است.

     در دورۀ پهلوانی، شاه در باور ایرانی حاکمی است که با فرّه ایزدی، دارای فضایل والای انسانی و شایستۀ رهبری است و از نظر دینی جانشین خداوند است. تعامل نهاد شاهی و دین دو مرحله دارد؛ در دورۀ اول پهلوانی، نهاد دین به امور ساده و حاشیه‎ای مشغول است تا اینکه زردشت ظهور می‎کند و غلبۀ نهاد دین بر نهاد حکومت اتفاق می‎افتد. این دوره، قدرت دین در برخی موارد هم‌سنگ حکومت است. وظایف او دخالت در حکومت، آتشکده‌داری و حضور در حاکمیت است. چند مورد تقابل بین دو نهاد حکومت و آتشکده روی ‌داده است. درگیری نوذر با موبدان و تلاش برای حذف نقش آنان، خودکامگی و خودسری کیکاووس و سوءاستفاده ابزاری و تن ندادن به قواعد دین، حذف رقیبان و زیاده‌خواهی گشتاسب که درنهایت به مرگ اسفندیار منتهی شد و آز اسفندیار در لوای دین و دخالت و نفوذ دین در حاکمیت در دورۀ قدرت گشتاسب از موارد مهم تقابل در این دوره بوده است.

    در دورۀ تاریخی اغلب شاهان هنگام احساس خطر از سوی موبدان سیاست‌هایی را برای حذف آن‌ها در پیش می‌گرفتند و بین پادشاه و موبد پیوسته نبرد سختی در جریان بوده و شاهان ساسانی به لطایف‌الحیل می‌کوشیدند از قدرت موبدان بکاهند. در این دوره، تقابلها در اوج خود بوده و همین امر باعث تضعیف حکومت ساسانی و در نهایت سقوط آنان شد.

تعارض منافع

تعارض منافع وجود ندارد.

 

[1]. N, Fairclough. ‏

[2]. Hobbes, T. 

[3]. Lewis, B.

منابع
آشوری، داریوش. (1366). دانشنامه سیاسی. تهران: انتشارات مروارید.
احمدوند، شجاع؛ نوذری، محمد اسماعیل و جبرائیلی، نیما. (1395). فهم تحول و تطور اسطوره فره ایزدی: از عهد ساسانی تا دوران اسلامی. دو فصلنامۀ تحقیقات تاریخ اجتماعی، 6(1)، 1-32. https://socialhistory.ihcs.ac.ir/article_2043.html
بهار، مهرداد. (1375). پژوهشی در اساطیر ایران. (پاره نخست و دویم). چاپ اول. تهران: انتشارات آگاه.
پرهام، باقر. (1373). با نگاه فردوسی مبانی نقد خرد سیاسی در ایران. تهران: نشر مرکز.
پورداوود، ابراهیم. (1377). یشت‏ها. جلد اول. تهران: انتشارات اساطیر.
جنیدی، فریدون. (1398). روزنامه اعتماد. شماره 4485 پنجشنبه 18 مهر . ص16.
جوینی، عزیزالله و مالمیر، تیمور. (1380). همبستگی دین و دولت در شاهنامۀ فردوسی. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، (2)، 43-61.
حکمت، علیرضا. (۱۳۵۰). آموزش‌وپرورش در ایران باستان. چاپ اول. تهران: مؤسسه تحقیقات و برنامه‌ریزی علمی و آموزشی.
خسروی، اشرف و موسوی، سید کاظم. (1387). خردورزی و دین‌داری اساس هویت ایرانی در شاهنامه. کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی، 9(16)، 99-127. Doi: 10.29252/KAVOSH.2008.2407
خلعتبری، الهیار  و پاشنا، بهنام. (1386). بررسی جایگاه دین در اندیشه سیاسی شاهنامۀ فردوسی. مسکویه، 2(6)، 63-80.
دشتی قره‌بلاغ، خدیجه. (1385). درون‌مایه‌های سیاسی و اجتماعی و مردمی در اسکندرنامه نظامی گنجوی. پایان­نامه ارشد. دانشگاه پیام نور.
دهخدا، علی‌اکبر. (1373). لغت‌نامه، زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی. چاپ اول. تهران: امیرکبیر.
رستگار، نصرت‌الله. (1384). مشروعیت حکومت از دیدگاه فردوسی. آینۀ میراث، 3(2)، 9-31.
رضی، هاشم. (1381). دانشنامه ایران باستان. جلد دوم. تهران: سخن.
شریعت پناهی، ابوالفضل. (1382). حقوق اساسی و نهادهای سیاسی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
شیرودی، مرتضی و جهانبخش، مصطفی. (1397). تحلیل گفتمانی دین و دولت در بخش‌های سه‎گانه فردوسی. فصلنامه جامعه‌شناسی ایران، 1(4)، 177-208. Doi: 10.30510/PSI.2019.106363
صفا، ذبیح‌الله. (۱۳۷۲). تاریخ ادبیات ایران. جلد دوم. چاپ دوازدهم. تهران: انتشارات فردوس.
طباطبایی، محمد محیط. (1313). عقیده دینی فردوسی. نشریه هنر و معماری، (17 و 18)، 22-37.
طباطبایی، سید محمدحسین.(1378). شیعه در اسلام. قم: دفتر انتشارات اسلامی.
عباسی، مختار. (1380). فره ایزدی در ادب فارسی. پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی.
فاضلی، قادر. (1391). خبرگزاری فارس. مصاحبه به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی، تاریخ مصاحبه 25/ 2/1399 شماره خبر: 13910224001509 www.fars.ir
فردوسی. ابوالقاسم. (1386). شاهنامۀ فردوسی. به کوشش جلال خالقی مطلق. مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی.
قربانی، مهدی. (1389). رابطه دین و دولت در اندیشه کانت. نشریه معرفت، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، (3)، (150-151).
کسرایی، محمدسالار. (1386). اندیشه سیاسی فردوسی. فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، 4(7)، 213-234.
لوئیس، برنارد. (1386). خاورمیانه دوهزارسال تاریخ از مسیحیت تا امروز. ترجمه حسن کامشاد. تهران: نشر نی.
ماهیار نوابی، عباس. (1339). اندرز دانایان به مزدیسنان و اندرز خسرو قبادان. نشریه دانشکده ادبیات تبریز، 11(52)، 127-142. Dor: 20.1001.1.22517979.1343.11.52.8.5
مسعودی، ابوالحسن. (1365). مروج الذهب و معادن الجواهر. ابوالقاسم پاینده. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
 منتظری، بهرام. (1386). پیوستگی دین و سیاست در اندیشه خواجه نصیر توسی. فصلنامه علمی پژوهشی فرهنگ، (61 و 62)، 310-335.
میرموسوی، سید علی و مکتبی، زهرا.(1392). دین و دولت در مکتب قرارداد اجتماعی. فصلنامه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم، 16(62)، 113-132. https://psq.bou.ac.ir/article_12445.html
میزانی، فرج الله. (جوانشیر). (1357). حماسه داد، بحثی در محتوای سیاسی شاهنامه. تهران: انتشارات حزب توده.
یارشاطر، احسان. (۱۳۷۳). تاریخ ایران (از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی). جلد سوم (قسمت اول) ترجمۀ حسن انوشه. تهران: انتشارات امیرکبیر.