جریان‌شناسی پیرنامه‌های سرزمین فارس از قرن چهارم تا هشتم هجری قمری

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایران

2 دکتری ادبیات عرفانی، دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایران

چکیده

از قرن چهارم تا هشتم هجری قمری در خطّۀ فارس هشت پیرنامه به زبان فارسی و عربی تألیف، ترجمه و یا گزیده شده است که عبارت‌اند از: سیرت ابن خفیف، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، انوارالمرشدیه فی اسرار الصمدیه، بدایة احوال الحلاج و نهایته، اخبار حلّاج، مفتاح الهدایه و مصباح العنایه، تحفة اهل العرفان، روح الجنان فی سیرة الشیخ روزبهان. در این مقاله کوشش شده تا ویژگی‌ها، تأثیرگذاری‌ها و تأثیرپذیری‌های مؤلفان و سیر تحوّل این آثار بررسی شود. با توجه به وجود شباهت‌های فراوان آثاری که پس از سیرت ابن خفیف نگاشته شده­اند و نسبت‌دادن شجرة خرقة بیشتر پیران مذکور به ابن خفیف احتمال بسیار وجود دارد که مقامات‌نویسان متأخر از نگاشتۀ ابوالحسن دیلمی دربارۀ شیخ کبیر شیراز تأثیر پذیرفته باشند. تغییر مخاطب در شیوۀ نگارش این نویسندگان مؤثر بوده است؛ عربی‌گویی و شیوۀ نگارش عالمانۀ مؤلفان آثاری چون سیرت ابن خفیف و فردوس المرشدیه در معرفی شخصیت والای پیران بیانگر وجود مخاطبان خاص و اهل علم برای این آثار است و سست‌بودن کلام نویسندگان پیرنامه‌های روزبهان و درج کراماتی مادی با اهدافی نه‌چندان متعالی نشان می‌دهد هدف این نویسندگان قدرتمند جلوه‌دادن روزبهان برای مخاطبان عام و به‌نوعی بهره‌وری برای خود است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Fars's Hagiographies from the 4th to the 8th Century A.H.

نویسندگان [English]

  • Maryam Hosseini 1
  • Maryam Rajabinia 2
1 Professor, Department of Persian Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran
2 Ph.D. in Mystical Literature, Alzahra University, Tehran, Iran
چکیده [English]

From the 4th to the 8th century A.H. in the Fars Region, eight manuscripts were written, translated, or selected in Persian and Arabic. Due to the many similarities between these works, after Sirat ibn Khafif it is very likely that the later writers were influenced by Abu al-Hassan Dailami's writings on Sheikh Kabir Shiraz ibn Khafif. Arabic and the scholarly writing style of the authors of works such as the Sirat of ibn Khafif and Firdows Al-Morshedieh in introducing the great personality of the mystics show the existence of special audiences and scholars for these works and the weakness of style and the inclusion of material miracles (Karamat) of Roozbihan's hagiographies represent the purpose of these writers that is to make Roozbihan stand out to the general public and to a kind of productivity for themselves. It may be concluded that with the spread of Sufism over time, the specific audience of these works became the general audience, and as a result, the change of the audience was effective in the way the authors wrote these works. Also, the writers of these hagiographies, who have usually been among the children or grandchildren of the sheikh, have tried to gain a place and rank for themselves by exaggerating the sheikh's honors and finding high credit for him.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Mysticism
  • Hagiography
  • Fars Mystics
  • 4th to 8th Centuries

اگر تذکره‎ها را به دو گروه عمومی و فردی تقسیم کنیم، پیرنامه‌ها یا کتاب‎های مقامات یا سیرۀ مشایخ در گروه دوم جای می‎گیرند. تفاوت تذکره‎های عرفانی فردی مانند اسرارالتوحید با تذکره‎های عرفانی عمومی مانند طبقات الصوفیه، در این است که به‎جای معرّفی عارفان مختلف به ترتیب زمانی، اقلیمی، موضوعی و...، تنها به بیان احوال و اقوال یک عارف می‎پردازد و بیشتر بر ریاضت‎ها و کرامت‎های وی تأکید می‎شود. سیرت ابن خفیف، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، انوارالمرشدیه فی اسرار الصمدیه، بدایة احوال الحلاج و نهایته، اخبار حلّاج، مفتاح الهدایه و مصباح العنایه، تحفة اهل العرفان و روح الجنان فیسیرة الشیخ روزبهان را نیز باید در گروه تذکره‎های فردی قرار داد. در این مقاله تلاش شد تا بررسی و مقایسۀ تطبیقی سبک نگارش، کاربرد اشعار شعرای مختلف در سیره‎ها، باب­های مشترک، عقاید و مضامین مشترک، جایگاه زنان، کرامات و دیگر ویژگی‌های موجود در پیر‎نامه‎ها صورت پذیرد. با توجّه به طولانی‌بودن و تکرار زیاد عنوان آثار یادشده، در متن مقاله از این آثار با نام‌های کوتاه‌سخن خواهد رفت.

پیشینۀ پژوهش

دربارۀ ابن خفیف چند مقالۀ مختصر از قبیل مقالۀ کوتاه ژان کلودواده دربارۀ اندیشۀ ابن خفیف به ترجمۀ سمیه تاجیک (1387) نوشته شده است ولی در زمینۀ ویژگی‌های پیرنامه‌های خطّۀ فارس، سیر تحوّل آن‌ها و شیوۀ پیرنامه‌نویسی پژوهشی مستقل انجام نشده است. در مقدمۀ برخی از این آثار، مصححان البته مطالبی را درباره ویژگی‌های آن سیرت‌نامه ذکر کرده‌اند که در مقاله به آن اشاره شده است؛ بنابراین در این مقاله تلاش می‎شود تا مشایخِ موردبحث و نویسندگان پیر‎نامه‎ها و ویژگی‌های این آثار معرّفی شوند. سپس پیرنامه‌های مربوط به یک پیر و پس‌ازآن تمام پیرنامه‌های خطۀ فارس مورد مقایسه و تحلیل قرار گیرند.

بحث و بررسی

1.معرفی سیره‌ها

1-1. سیرت الشیخ الکبیر ابوعبدالله ابن الخفیف شیرازی: دربارۀ ابوعبدالله محمّد بن خفیف بن اَسفکُشاذ (اسفکشاذ) ضبّی، معروف به شیخ کبیر، از مشایخ بزرگ فارس در قرن چهارم هجری قمری پیرنامه‌ای با عنوان سیرت الشیخ الکبیر ابو عبدالله ابن الخفیف شیرازی به رشتۀ تحریر درآمده است. اصل کتاب سیرت ابن خفیف را ابوالحسن دیلمی (ف. 391 هـ. ق.)، شاگرد ابن­ خفیف به عربی و در سیرت استادش نوشته و در آن روایات و نکات بسیاری را دربارۀ احوال، اقوال و اخلاق شیخ کبیر، نقل کرده است.

ابوالحسن دیلمی (ف.391 هـ. ق.) از بزرگان تصوّف و عرفان اسلامی بود و در سال 352 هجری قمری به ابن‌خفیف پیوست. او مؤلّف کهن‌ترین تصنیف تصوّف اسلامی-ایرانی یعنی «عطفُ الألفِ المألوفِ علی اللّامِ المعطوف» در زمینۀ عشق الهی است.

 اصل کتاب سیرت ابن خفیف ازمیان‌رفته ولی ترجمۀ فارسی آن به قلم رکن‌الدّین یحیی بن جنید شیرازی، نویسندۀ سدۀ هشتم و نهم هجری قمری، در دست است و مهم‌ترین مأخذ دربارۀ زندگی ابن خفیف به شمار می‌رود.

رکن‌الدین جنید شیرازی پسر واعظ سرشناس و نویسنده و شاعر مشهور شیراز در قرن هشتم هجری معین‌الدین ابوالقاسم جنید بن محمود شیرازی بود. این کتاب سیصد و ده صفحه، سیزده باب و هر باب، چند فصل هماهنگ با موضوع دارد. این پیرنامه تمامی ویژگی‌های یک مقامات را در خود دارد زیرا در مقامات صوفیه از کودکی شیخ تا پیری و وفات وی و استادان و شاگردان وی سخن می‌رود.

1-2. بدایة احوال الحلاج و نهایته: بدایة احوال الحلاج و نهایته نوشتۀ ابن باکویۀ شیرازی از مشایخ صوفیۀ قرن چهارم و پنجم هجری قمری و از مریدان حلاج است. او این اثر را دربارۀ حلاج، عارف قرن سوم و چهارم، به رشتۀ تحریر درآورده است. این رساله دارای فصل‌هایی مشخص و نام‌گذاری‌شده نیست. بیست‌ودو بخش کوتاه را در برمی‌گیرد. مؤلف در بخش اول از زبان حمد پسر حلاج، دربارۀ تولّد و زندگی و مرگ حلاج توضیح می‌دهد (ابن باکویۀ شیرازی، 1379: 123- 129). بیشتر بخش‌ها نقل سخنان حلاج و یا پاسخ او به پرسش‌های مریدان و دیگران است. این کتاب ساختار معمول پیر‌نامه‌ها و مقامات صوفیه را ندارد و بیشتر سخنان و وقایع از زبان ابن فاتک، شاگرد حلاج، روایت شده است. اصل این کتاب به زبان عربی است.

1-3. اخبار حلاج: مؤلف اخبار حلاج به‌طور یقین مشخص نیست. ذهبی در میزان الاعتدال، قاضی بن القصّاص شیرازی را مؤلف اخبارالحلّاج می‌داند (اخبار حلاج،1390: 11) و صاحب کشف الظنون علی بن انجب الساعی را مؤلف اخبار الحلاج می‌داند (همان: 11- 12). بنابر روایتی نصرآبادی، از مریدان نزدیک شبلی که به ورّاقی اشتغال داشت، تدوین و تنظیم اخبار این کتاب را بر عهده گرفته بود (نصرآبادی، 1378: 320). اصل این اثر به زبان عربی است. دارای 50 صفحه و شامل 74 خبر است و فصل‌بندی، مقدّمه و تحمیدیّه ندارد. خبرها نیز بیشتر نقل سخنان حلاج و یا پاسخ او به پرسش‌های دیگران است.

این اثر بیشتر ویژگی‌های عمومی پیرنامه‌ها را ندارند ولی به‌دلیل دربرداشتن برخی از ویژگی‌ها مانند بخشی از زندگی حلاج و وجود کرامات و حکایات آن در گروه پیرنامه‌ها قرار داده‌ایم.

1-4. فردوس المرشدیّه فی اسرار الصمدیّه (سیرت نامۀ شیخ ابواسحاق کازرونی): کتاب فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه (سیرت‌نامه شیخ ابو اسحاق کازرونی) اقتباس از سیرت‌نامه‎ای به زبان عربی است و بنابرگفتۀ نویسندۀ آن «مجموعۀ صفت و سیرت و معاملت شیخ مرشد» (محمود بن عثمان، 1333: 5) است.

خطیب امام ابوبکر (ف. 505 هـ. ق) مؤلّف سیرت نامۀ شیخ ابواسحاق به زبان عربی است که دربارۀ زندگی او جز کتاب فردوس، منبع دیگری وجود ندارد. شیخ ابواسحاق از یاران و نزدیکان خطیب ابوالقاسم عبدالکریم، پدر خطیب امام ابوبکر محمّد بود (محمود بن عثمان، 1333: 382-383، 389). محمود بن عثمان در سال 728 هجری قمری فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه را در کازرون ترجمه کرد.

محمود بن عثمان در کازرون زندگی می‌کرد و نویسنده، مترجم، شاعر و اهل دانش و یکی از دراویش بود. وی مرید و خادم امین‌الدّین بلیانی بود و تا لحظۀ وفات این شیخ بزرگ در کنار او به سر می‌برد. علاوه بر فردوس، انوار و مفتاح، کتابی جامع و بزرگ نیز به نام جواهرالامینیه در سیرت امین‌الدین نوشته است. کتاب دیگری هم به نام جامع الدعوات لأهل الخلوات، شامل دعاهایی که شیخ‌الاسلام پس از نماز صبح می‌خواند، در ده باب نوشته بود که هیچ نسخه‌ای از آن در دست نیست (محمود بن عثمان، 1333: 2-5، 183-184، 156، 190، 214-215، 441، 445 -457؛ محمود بن عثمان، 1358: 470).

فردوس المرشدیه 40 باب دارد. از وجوه اهمیت کتاب فردوس المرشدیّه، وجود پاره‌ای از اشعار و جمله‌ها به لهجه‌های محلّی کازرونی و شیرازی است. بیشتر ابیات، سرودۀ خود شیخ مرشد است و چون سخنان وی برای مریدانش جنبۀ تقدّس داشته، ناچار به همان لهجۀ کازرونی در کتاب سیرت‌نامۀ وی ضبط شده است (همان: شصت‌ویک مقدمه).

1-5. انوار المرشدیّه فی اسرار الصمدیّه (گزیدۀ سیرت نامۀ شیخ ابواسحاق کازرونی): انوار المرشدیّه فی اسرار الصمدیّه گزیده‌ای است از فردوس المرشدیه که محمود بن عثمان آن را بنا بر خواهش یاران در سی باب نوشته است و در دیباچۀ کتاب، خود را مؤلّف آن می‌داند (محمودبن عثمان، 1358: 469-470). این کتاب اندکی با فردوس المرشدیه از نظر ترتیب باب­ها و کم و کسری فصول و حکایات، تفاوت دارد و نیز در عبارات و کلمات آن و استفاده از اشعار، ویژگی‌هایی تازه دیده می‌شود. تاریخ نگارش این کتاب مشخص نیست امّا با توجّه به این‌که خود را در فردوس المرشدیه بندۀ کمینه و در این کتاب مؤلّف می­داند و جملاتش نسبت به فردوس المرشدیه کمی فارسی‌تر و شیواتر شده و اشعار زیادی از خود یا از شعرای پارسی‌زبان در گزیدۀ خود آورده است، می‌توان حدس زد که انوار المرشدیه را با فاصلۀ زمانی زیادی نسبت به فردوس المرشدیه نوشته و در این مدّت در شیوۀ نگارش و مرتبۀ دانش به مقام و پختگی بیشتری رسیده است.

1-6. تحفة اهل العرفان فی ذکر سید الاقطاب الشیخ روزبهان: این اثر نوشتۀ شرف‌الدین ابراهیم بن روزبهان بن صدرالدین ابی محمّد روزبهان ثانی در سال 700 هجری قمری است. او پیشوای اصحاب حقیقت، آراسته به انواع فضایل و واعظی خوش‌بیان و دانشمند بود و بسیاری از مریدان در محافل وعظ او گرد می‌آمدند. رساله‌هایی با زبان شیوا و ترکیبات زیبا نگاشته‌ که نام یکی از این آثار موهبة الربانیة و مکرمة السبحانیة است (زرکوب شیرازی، 1389: 222؛ عیسی بن جنید شیرازی، 1364: 295 و 296).

این اثر دارای دیباچه‌ای یازده صفحه‌ای و هفت باب است.

تفاوت اساسی این پیرنامه با دیگر پیر‌نامه‌ها در این است که مؤلف در مورد خود و خاندانش هم در آن سخن می‌گوید و مؤلفه‌های اصلی سیرت­نامه از ساختار معمول خارج و نعت و ستایش فرزندان و خود مؤلف به آن افزوده می‌شود. درنتیجه در این نوع پیر‌نامه‌ها با توجه به منافع شخصی نویسنده مطرح می­شود اغراق­ها و مبالغه‌هایی خارج از حدود سیرت‌‌نامه‌های پیشین در آن دیده می‌شود.

1-7. روح الجنان فی سیرة الشیخ روزبهان: این اثر نوشتۀ عبداللطیف بن صدرالدین ابی محمّد روزبهان الثانی، برادر شرف‌الدین ابراهیم، دارای دیباچه‌ای 14 صفحه‌ای و چهار قطب است. در مقدمه اشعار فراوانی به فارسی و عربی وجود دارد که به‌نظر می‌رسد سرودۀ نویسندۀ پیرنامه باشد (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 154- 158، 161- 162، 164- 165). مؤلف نام با‌ب‌های کتاب را که عنوان قطب به آن‌ها داده در انتهای دیباچه آورده است. نویسنده در انتهای باب چهارم، پیرنامه‌ای را که نگاشته با نثری مبالغه‌آمیز و چاپلوسانه به اتابک لرستان، نصرة الدین احمد اهدا می‌کند و امیدوار است سالکان، او و پادشاه را در دعاهایشان یاد کنند (عبداللطیف بن صدرالدین، 1347: 369-370).

این سیرت­نامه نیز شباهت بسیاری به تحفة اهل العرفان دارد و مؤلفه­های مشترکی میانشان موجود است. با توجه به اینکه کتاب به یکی از امرای عصر تقدیم می‌شود، اهداف پیرنامه‌نویس هم از جهت اصلی آن خارج و به‌سوی منافع شخصی نویسنده متمایل می‌شود.

1-8. مفتاح الهدایه و مصباح العنایه (سیرت نامۀ شیخ امین‌الدین محمّد بلیانی): مفتاح الهدایه و مصباح العنایه (748 هـ. ق) گزیدۀ سیرت‌نامه‌ای بزرگ و به زبان فارسی به نام جواهرالامینیّه (747 هـ. ق) تألیف محمودبن عثمان است که قدیمی­ترین و دقیق‌ترین منبع قابل‌دسترسی برای شناخت احوال و عقاید شیخ امین­الدّین بلیانی از مشایخ بزرگ کازرون در قرن هفتم و هشتم هـ. ق است. البته فعلاً از کتاب جواهرالامینیه نسخه­ای در دست نیست و تنها منبع در مورد شیخ بلیانی همین کتاب است. این گزیده علاوه بر سیرت­نامه‌بودن برای فهم تاریخ خاندان اینجو و اوضاع اجتماعی فارس در این دوران سودمند است.

این اثر پانزده باب دارد و نام کتاب و سپس تعداد و نام ابواب در انتهای مقدمه آمده است (محمود بن عثمان، 1376: 3-4).

2.بررسی ویژگی‌های مشترک میان پیرنامه‌های خطۀ فارس

2-1. ساختار پیرنامه‌ها

پیرنامه‌های خطۀ فارس غیر از پیرنامه‌های حلّاج به تبعیت از سیرت ابن خفیف دارای تحمیدیه، مقدمه، باب‌ها و فصل‌هایی گوناگون با تعداد بسیاری عنوان مشترک مانند ذکر مولد و منشأ شیخ، ذکر وفات شیخ، ذکر کرامات شیخ و... هستند. در این پیرنامه‌ها-غیر از پیرنامه‌های حلاج- فهرست ابواب در انتهای مقدمه آمده است.

2-2. شجرة خرقة

شجرة خرقة شیخ ابواسحاق در باب سوم فردوس المرشدیه (در مبدأ کار و شجرة خرقة وی) آمده است. طبق گفتۀ مؤلّف شیخ حسن اکار خرقة خویش را به شیخ مرشد داد (محمود بن عثمان، 1333: 19). شجرۀ خرقۀ شیخ ابواسحاق از شیخ ابوعلی دکار و شیخ کبیر به امیرالمؤمنین علی(ع) و پیامبر(ص) می‌رسد (همان: 24).

 باب پنجم مفتاح الهدایه به ذکر شجرۀ خرقۀ شیخ امین‌الدین بلیانی اختصاص دارد و محمود بن عثمان در این باب از کتاب مفتاح الهدایه به دریافت خرقۀ شیخ (امین‌الدین) از پدرش اشاره می‌کند (محمود بن عثمان، 1376: 17). همچنین از زبان شیخ دریافت خرقۀ تربیت و طریقت را از شیخ زین‌الدین علی و دریافت خرقۀ تصوّف را از اوحدالدین عبدالله بیان می‎کند. خرقۀ تصوّف شیخ امین‌الدین به حبیب عجمی، حسن بصری، امام علی (ع) و رسول(ص) می‌رسد (همان: 18-19).

 نویسندگان پیرنامه‌های حلاج به شجرۀ خرقۀ وی اشاره‌ای نمی‌کنند ولی در پیرنامه‌های شیخ ابواسحاق کازرونی و شیخ روزبهان شجرۀ خرقۀ پیر به ابن خفیف می‌رسد و این نسبت نشان‌دهندۀ جایگاه برجستۀ ابن خفیف در میان مشایخ و تأثیرپذیری از وی است. شجرۀ خرقه عارفان بزرگ شیراز بیانگر پیشرو بودن ابن خفیف و سروری وی نسبت به دیگر مشایخ است. شیخ کازرونی خرقۀ خود را از حسن اکار دریافت می‌کند که خود مرید ابن خفیف است و فرزندان روزبهان سند خرقۀ وی را با دو روایت متفاوت به ابن خفیف می‌رسانند. در این میان اما محمود بن عثمان مترجم فردوس‌المرشدیه در باب سند خرقۀ شیخ امین‎الدین به ابن خفیف سکوت می‌کند و سندی متفاوت را ارائه می‌دهد. این امر می‌تواند گویای نگارش محقّقانه و دور از دخل و تصرف شخصی نویسندۀ پیرنامه باشد.

2-3. ویژگی‌های نثری

نثر سیرت ابن خفیف ساده است و مقدمه‌ای آهنگین دارد و لغات عربی و آیات و احادیث در آن فراوان است (دیلمی، 1363: 3-6). واژگان مختص گونه‌ای خاص در این اثر دیده نمی‌شود اما واژگان کهن فارسی در آن فراوان است. نثر بدایة حال الحلاج و اخبار حلاج ساده است. سبک نگارش سه سیرت نامۀ فردوس المرشدیه، انوار المرشدیه و مفتاح الهدایه نیز که محمود بن عثمان آن‎ها را در قرن هشتم هجری قمری نوشته است، تقریباً یکسان و نزدیک به نثر بینابین است. وجود ویژگی‎هایی مانند تقلید از نثر تازی، آوردن شواهد شعری، آیه و حد‌یث و نیز جملات و عبارات عربی، نثر محمود بن عثمان را به نثر بینابین نزدیک می‎کند که البتّه به عقیدۀ دکتر شمیسا نثر بینابین را هم باید جزو نثر مرسل به‎شمار آورد (شمیسا، 1390: 66). گزیدۀ فردوس المرشدیه یعنی انوار المرشدیه، نسبت به کتابِ مبسوط، ادبی‎تر، فارسی‎تر و به نثر بینابین نزدیک‌تر است و در آن ابیات فارسی بیشتری متناسب با موضوع متن استفاده شده است. نثر تحفة اهل العرفان در بیشتر بخش‌ها ساده است اما در خلال برخی با‌ب‌ها، جملاتی به نثر فنی وجود دارد (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 21-22). نثر روح الجنان در بیشتر بخش‌ها فنی و در برخی موارد نیز دارای سجع است. «ای روزبهان اختیار کردم تو را به ولایت و نیکویی کردم با تو به محبت، ولیِ منی در دنیا و آخرت» (عبداللطیف بن صدرالدین، 1347: 169).

با مقایسه شیوۀ نگارش پیر‌نامه‌های فارس می‌توان نتیجه گرفت که چون ویژگی کلّی کتاب‎های مقامات یا سیرۀ مشایخ بر بیان ریاضت‎ها، کرامت‌ها، احوال و اقوال مشایخ و حکایات مربوط به آنان است و جنبۀ واقع‌گرایانۀ آن غلبه دارد، نثر این کتاب‎ها از نوع نثرهای تبلیغی صوفیه به شمار می‌رود و مخاطب آن‌هم بیشتر عوام­اند؛ بنابراین بیشتر این‌گونه آثار نثری ساده و خالی از تکلف دارند.

2-4. کرامات

الف) کرامت در سیرۀ ابن خفیف: یک باب دوازده صفحه‌ای از کتاب سیرۀ ابن خفیف این اثر (باب دهم) به شرح کرامات شیخ اختصاص دارد و دارای چهارده فصل و هر فصل شامل یک حکایت است (دیلمی، 1363: 196- 207). در حکایاتی که برای بیان کرامات شیخ آمده است، بیشتر فراست شیخ بیان می‌شود و بیشتر کرامات از نوع معنوی (ذهن‌خوانی و آگاهی از ضمایر (دیلمی، 1363: 42-43، 198-199، 202) و پیشگویی (دیلمی، 1363: 196-197، 199، 200-201) است. این کرامات باهدف یاری شیخ به دیگران، مهربانی و لطف به مریدان و بیان ایمان و اعتقاد راسخ شیخ بیان شده‌اند. در میان کرامات معنوی شیخ به‌ندرت کرامت مادی نیز دیده می‌شود مانند جلوافتادن از قافله به‌یک‌باره (دیلمی، 1363: 197) و قطع‌شدن دست یک شخص با دعای شیخ برای یاری به یکی از مریدان که این حکایت در ملحقات باب هشتم آمده است (دیلمی، 1363: 204-205) و حاضرکردن نان گرم برای شخصی در جایی که امکان تهیه غذا نبود (دیلمی، 1363: 198).

ب) کرامت در پیرنامه‌های حلاج: کرامات موجود در بدایة حال الحلاج اندک است و آن‌هم تنها در همان حکایات معدود دیده می‌شود و بیشتر از نوع مادی است (ابن باکویۀ شیرازی، 1379: 132- 138، 140). ملاقات ابن خفیف با حلاج هنگام بازگشت از مکه و نقل ابن خفیف از کرامتی از حلاج (حاضرشدن شیرینی در کوه و حرکت حوله به سمت او) در هر دو پیرنامه آمده است (همان: 133 -138؛ اخبار حلاج،1390: 27- 28، 58- 59). در اخبار حلاج چهار حکایت با محوریت کرامت شیخ از نوع مادی (همان: 19- 20، 27- 28، 37)، سه حکایت با محوریت کرامت از نوع مادی و بیان امر خارق عادت (همان: 52، 53، 58-59) و سه حکایت مبنی بر کرامت نیز از نوع معنوی (فراست و آگاهی از ضمایر)(همان: 29- 30، 36، 42- 43) دیده می‌شود.

ج) کرامت در پیرنامه‌های ابواسحاق کازرونی: بیشتر حکایات فردوس المرشدیه و انوار المرشدیه بیان کرامات و بیشتر از نوع معنوی است و فراست و آگاهی از ضمایر و... را نشان می‌دهد. باب بیست و دوم فردوس المرشدیه و باب شانزدهم انوار المرشدیه دربردارندۀ حکایاتی در بیان کرامات شیخ مرشد است. بیشترین تعداد کرامات در هر دو کتاب، مربوط به کرامات معنوی است و کرامات معنوی، فراست‎های شیخ موردبحث را بازگو می‎کند. کرامات معنوی این پیرنامه‌ها عبارت‌اند از: آگاهی از آنچه قبلاً و یا در جایی دیگر در غیاب شیخ روی داده است (محمود بن عثمان، 1333: 141، 147، 151، 153، 159، 160، 161، 169، 170، 171،174، 175؛ محمود بن عثمان،1358: 546، 547، 550)، ذهن‌خوانی (محمود بن عثمان، 1333: 140، 141، 145، 146، 151، 173 و 174؛ محمود بن عثمان، 1358: 545 و 549)، آگاهی از اسرار باطن (محمود بن عثمان، 1333: 158، 163، 168 و 169؛ محمود بن عثمان، 1358: 551، 552، 549، 555)، پیشگویی (محمود بن عثمان، 1333: 146، 149، 150، 161، 162، 166، 168 و 179؛ محمود بن عثمان، 1358: 546، 547، 554 و 557). کرامات مادی این پیرنامه‌ها عبارت‌اند از: ارتباط با حیوانات و اشیا (محمود بن عثمان، 1333: 152، 154، 165 و 169؛ محمود بن عثمان، 1358: 556، 558 و 559)، استجابت دعا برای باریدن باران (محمود بن عثمان، 1333: 148 و 175- 177؛ محمود بن عثمان، 1358: 551)، استجابت دعا برای شفای بیمار (محمود بن عثمان، 1333: 148، 156، 162، 163، 167 و 173)، مؤثر بودن نفرین و دشنام (محمود بن عثمان، 1333: 160؛ محمود بن عثمان، 1358: 554).

د) کرامت در پیرنامۀ امین‌الدین بلیانی: باب نهم مفتاح الهدایه (سیرت بلیانی) دربردارندۀ حکایاتی در بیان کرامات شیخ‌الاسلام است. بیشترین تعداد کرامات در این اثر، مربوط به کرامات معنوی است و کرامات معنوی، فراست‎های شیخ را بازگو می‎کند. فراست‌های شیخ عبارت‌اند از: آگاهی از آنچه قبلاً و یا در جایی دیگر در غیاب شیخ روی داده ‌است (محمود بن عثمان، 1376: 48، 52، 53، 54، 56، 58، 59، 62، 63، 64، 65)، ذهن‌خوانی (همان: 53، 58، 60، 61، 67 و 68)، آگاهی از اسرار باطن (همان: 52، 56،62، 68، 69 و 70) و پیشگویی (همان: 65 و 66). کرامات مادی شیخ نیز عبارت‌اند از: ارتباط با حیوانات و اشیا (همان: 59)، استجابت دعا برای باریدن باران (همان: 57) و استجابت دعا برای شفای بیمار (همان: 67).

هـ) مقایسۀ کرامات مندرج در آثار محمود بن عثمان: پس از بررسی حکایات مربوط به کرامات شیخ در آثار محمودبن عثمان مشخص شد که 70% از حکایات مربوط به کرامت شیخ در فردوس، 75% در انوار المرشدیه و 82% در مفتاح الهدایه، مربوط به کرامات معنوی است. بلاغت محمود بن عثمان در بیان حکایات هر سه کتاب به‌گونه‌ای است که بیشتر داستان‌ها را برای خواننده باورپذیر می‎کند. حکایات مفتاح الهدایه که محمود بن عثمان نقش خود را در آن به‌عنوان مؤلّف ایفا می‌کند، نسبت به فردوس المرشدیه که اقتباس و ترجمه‌ای است از سیرت نامۀ عربی شیخ مرشد تألیف خطیب امام ابوبکر، به واقعیت نزدیک‌تر است و خرق عادت، اغراق و حالت افسانه‌وار کمتری دارد، کرامات معنوی آن، درصد بیشتری از کلّ کرامات را به خود اختصاص داده است و بیشتر، فضایل اخلاقی شیخ را بیان می‌کنند. این موضوع نشان‌دهندۀ واقع‎بینی و خردمندی بیشتر محمود بن عثمان نسبت به خطیب امام ابوبکر است. به‌طورکلی برخلاف حکایات برخی سیرت‌نامه‌ها مانند مقامات شیخ جام که کرامات مادی از نوع خرق عادت، نسبت دادن اعمال غیرقابل‌باور به شیخ و حتّی بیان تأثیر نفرین‌های شیخ برای تسلّی خاطر اوست، حکایات سیره‌های نوشته‌شده توسّط محمود بن عثمان، بیشتر نمایانگر فراست شیخ مرشد و شیخ‌الاسلام هستند. بیشتر جهت‎های حکایات میان سیرت‎نامه‎ها مشترک است، حکایات با اهداف مثبت بیان می‌شوند و جنبۀ اخلاقی و آموزشی دارند. از میان سیرت‎نامه‎های محمود بن عثمان تنها در یک حکایت از فردوس المرشدیه و یک حکایت از انوار المرشدیه به مؤثر بودن نفرین شیخ مرشد اشاره شده است که هدف نقل آن مانند مناقب شیخ جام، انتقام‎گیری و ترساندن و تسلّی خاطر شیخ نیست، بلکه پشیمانی شیخ مرشد را از دشنام‌گویی و دعای بد مطرح می‎کند (محمود بن عثمان، 1333: 160؛ محمود بن عثمان، 1358: 554). در فردوس المرشدیه دو حکایت و در مفتاح الهدایه یک حکایت مبنی بر بیمارشدن کسی که نسبت به شیخ، رفتار یا گفتار ناپسندی نشان داده است، وجود دارد که البتّه در هیچ‌کدام از این حکایات نیز، بیمار شدن براثر نفرین شیخ و برای انتقام‎گیری یا آرامش خاطر او صورت نمی‌گیرد، بلکه این حکایات در جهت آگاه کردن افراد بر افکار و اعمال ناپسندشان روایت می‎شوند. در تمام این حکایات افراد مذکور با دعای شیخ شفا می‎یابند و توبه می‎کنند (محمود بن عثمان، 1333: 162، 163 و 167؛ محمود بن عثمان، 1376: 66 و 67).

و) کرامت در پیرنامه‌های روزبهان بقلی: باب سوم تحفة اهل العرفان به ذکر کرامات شیخ به شیوۀ حکایت اختصاص دارد و بیشتر این کرامات از نوع مادی هستند و کرامات معنوی مندرج در آن از نوع آگاهی از ضمایرند (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 41-65). برخی از کرامات مادی شیخ عبارت‌اند از: سیاه‌شدن چهرۀ ظهیرالدین کرمانی، مرید شیخ، به دلیل فاش‌کردن اسرار حق (همان: 40-41)، حضور غیبی شیخ در خواب اتابک و پیوستن اتابک به گروه مریدان شیخ (همان: 42)، کشته‌شدن منکر و آزاردهندۀ شیخ به دست پادشاه پس از تمسخر شیخ (همان: 45) و ساطع‌شدن نور از نفس مبارک شیخ به خانۀ ابوغالب پوستین‌دوز (همان: 45-46). کرامات معنوی شیخ عبارت‌اند از: آگاهی از ضمایر و ذهن‌خوانی (همان: 41، 43-44، 48، 49، 53-54، 55، 57، 58،)، آگاهی از آنچه در زمان و مکانی دیگر روی داده است (همان: 44-45، 49-51، 63-64)، پیشگویی (همان: 46-47، 52-53، 61-62، 65). محمدتقی میر عقیده دارد کرامات روزبهان کوچک‌تر از آن است که باعث فزونی مقام معنوی شیخ شود. او بزرگ‌ترین کرامت روزبهان را تسخیر دل‌های کسانی می‌داند که وی را ملاقات کرده‌اند؛ همچنان که سعدی خداوند را به وجود مبارک روزبهان سوگند داده است (میر، 1354: 21؛ شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 145). باب دوم روح الجنان به ذکر حالات و کرامات شیخ اختصاص دارد. در ابتدای فصل مطالبی دربارۀ کرامت و فواید آن آمده است (عبداللطیف، 1347: 190- 195) و سپس نویسنده چهل کرامت از کرامات پیر را در این باب بیان می‌کند (همان: 195-237). بیشتر کرامات این پیرنامه از نوع مادی هستند و کرامات معنوی مندرج در آن از نوع آگاهی از ضمایرند (همان: 195-237). برخی از کرامات مادی شیخ عبارت‌اند از: معلّق‌بودن روزبهان در هوا (همان: 195-196)، سیاه‌شدن چهرۀ ظهیرالدین کرمانی، مرید شیخ، به دلیل فاش‌کردن اسرار حق و شفایافتن او پس از توبه و شفاعت بایزید (همان: 201-202). این حکایت در تحفة العرفان نیز آمده است (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 40-41)، ظاهرشدن آب شیرین توسّط شیخ برای فرزندش احمد در مکانی دور (عبداللطیف، 1347: 210). این حکایت در تحفة العرفان نیز آمده است (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 60-61)، تبدیل‌شدن پیالۀ میناب به عسل شهد (عبداللطیف، 1347: 211-212). در پیرنامه‌های روزبهان حکایات مشترکی دربارۀ کرامت شیخ وجود دارد.

ح) مقایسۀ کلی کرامت در پیرنامه‌های خطۀ فارس: کرامات مندرج در همۀ پیرنامه‌های مذکور غیر از پیرنامه‌های روزبهان که در قرن هشتم هجری قمری توسّط نوادگان وی نوشته شده‌اند، از نوع کرامات معنوی و بیان فراست پیر هستند. بسامد نقل کرامات مادی روزبهان در آثار شرف‌الدین ابراهیم و عبداللطیف بسیار بیشتر از کرامات معنوی وی است و این امر می‌تواند بیانگر نمایش قدرت و ذکر خوارق عادت شیخ به دلیل اثرگذاری این نوع کرامات در ذهن مردم قرن هشتم در شهر شیراز و فسا باشد. به نظر می‌رسد درنظرداشتن مخاطبان عام برای این آثار دلیل دیگر درج کرامات مادی و شیوۀ سست بزرگنمایی روزبهان توسّط نوادگان او باشد. با اینکه برخی از این کرامات نیروی انتقام‌جویانۀ پیر را نشان می‌دهد ولی نوادگان شیخ به دلیل اثبات قدرت روزبهان و شاید به دلیل مشروعیت‌بخشی به خود از ذکر این کرامات پرهیز نکردند.

2-5. شطح

در سیرت ابن خفیف شطح به کار نرفته است. ابن خفیف نه‌تنها جملات شطح‌آمیز به کار نمی‌برد بلکه با شطحیات مخالف بود. «در خدمت شیخ گفتند کی فلان کس وقتی به شطحیات مشغول است و بسط بر او غالب و گاهی متفکّر و منقبض. شیخ گفت: گفت‌وگوی او بر آتش بادکی استهزا به دین و شریعت می‌کند و البته جزای خود در دنیا و آخرت بیابد» (دیلمی، 1363: 39). بدایة حال الحلاج شطح ندارد اما در اخبار حلاج جملات شطح‌گونه‌ای از حلاج دیده می‌شود (اخبار حلاج، 1390: 31)؛ مثلاً در خبر سی و پنجم می‌گوید: «کفر و ایمان ازلحاظ اسم باهم فرق دارند وگرنه ازلحاظ حقیقت هیچ فرقی میان آن دو نیست» (همان: 33). نویسنده در فصل سوم باب چهارم تحفة اهل العرفان شرح ده عبارت شطح از عرفا را به نقل از شرح شطحیات روزبهان آورده است (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 92- 104). همچنین در باب نخست ذیل مصنّفات شیخ می‌گوید: «شیخ کبیر روزبهان باوجودآنکه در طریق الله مقتدای اهل طریقت و پیشوای اصحاب حقیقت بود و او را شطّاح فارس خوانند، در علوم ظاهر به‌غایت کمال بوده است و متفنّن و متبحّر و باغزارت فضل جامع میان علوم و حقایق...» (همان: 17). در روح الجنان نیز شطحیات برخی عرفا به نقل از شرح شطحیات روزبهان آمده است (عبداللطیف، 1347: 293- 315). برخلاف سیرت ابن خفیف که مخالفت پیر را با شطح بیان کرده است در پیرنامه‌های روزبهان، پیر شطّاح فارس خوانده شده و شرح او از شطحیات عرفا درج شده است. این امر بیانگر دورشدن عرفای متأخر از عرفان شریعت‌مدارانه و روی‌آوردن آن‌ها به عوالم ذوق و شهود است.

2-6. شعر

در سیرت ابن خفیف چهار بیت عربی از حلّاج، اعشی و... (دیلمی، 1363: 101، 104، 117) و یک بیت فارسی (همان: 2) وجود دارد. در بدایة احوال الحلاج اشعاری سرودۀ حلاج و یا اشعاری از دیگران مانند سمنون محب به نقل از حلاج آمده است (ابن باکویۀ شیرازی، 1379: 127، 132، 138، 141). در جای‌جای متن اخبار حلاج اشعاری سرودۀ حلاج و یا به نقل از حلاج آمده است؛ مثلاً در خبر شانزدهم ابیات مشهوری از حلّاج به نقل از ابوالحسن حلوانی آمده است که این ابیات در تاریخ الصوفیۀ سلمی، بدایة حال الحلاج و نهایته، تذکرة الاولیا و ... نیز درج شده است (اخبار حلاج، 1390: 15، 24- 25، 32- 33، 35- 36، 39). بیشتر اشعار در فردوس المرشدیه به عربی سروده شده‎اند و محمود بن عثمان در بیشتر موارد به نام شاعر که معمولاً یکی از عرفای مشهور مانند ذوالنّون مصری (محمود بن عثمان، 1333: 85، 88، 89 و 206)، یحیی معاذ رازی (همان: 229)، ابوالفتح بستی (همان: 261) و... است، اشاره می‎کند. با توجّه به بررسی‌های انجام‌شده در فردوس المرشدیه، مشخص شد که بیشتر اشعار فارسی این کتاب، ترجمۀ منظوم ابیات عربی موجود در سیرت‎نامۀ عربی امام خطیب ابوبکر (همان: 229، 232، 233 و 373) و یا ترجمۀ ابیاتی است که شیخ مرشد آن‎ها را به لهجۀ کازرونی سروده و یا برای دیگران خوانده است (همان: 367- 371). محمود بن عثمان در فردوس المرشدیه از کتب شعرای عارفی نظیر آثار عطّار مانند اسرارنامه (همان: 235)، منطق‌الطیر (همان: 440) و خسرونامه (همان: 368) و نیز دیوان سنایی (همان: 304) و غزلیّات سعدی (همان: 374) استفاده کرده است که تعدادشان نسبت به اشعار عربی اندک است. در انوار المرشدیه برخلاف فردوس المرشدیّه، اشعار عربی و کازرونی جز ابیات مندرج در باب بیست و یکم (ذکر ابیاتی که شیخ ابواسحاق آن‎ها را خوانده و یا شنیده ‌است)، دیده نمی‎شود. البتّه محمود بن عثمان ترجمۀ منظوم این ابیات را نیز پس از اصل عربی یا کازرونی آن آورده است. در انوار المرشدیه بسیار بیشتر از فردوس المرشدیه اشعار فارسی به‎چشم می‌خورد. محمود بن عثمان در این کتاب از آثار مختلف شعرای فارسی‌زبان استفاده کرده که از آن میان، آثار سعدی، عطار و نظامی را بیش از آثار دیگر شعرا به‎کار برده است. تحفة اهل العرفان مشحون از ابیات فارسی و عربی است که برخی ابیات سرودۀ شیخ روزبهان (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 15، 39، 122-132)، برخی سرودۀ صدرالدین روزبهان ثانی، پدر مؤلف (همان: 136، 139)، تعداد کمی از ابیات مربوط به برخی شعرا مانند باباطاهر (همان: 127) و بیشتر اشعار آن به‌ویژه غزل‌های انتهای باب‌ها سرودۀ مؤلّف و دارای ردیف «روزبهان» است (همان: 22، 40، 104، 139، 149- 150). بیشتر صفحات روح الجنان مزیّن به ابیات فارسی و عربی است که برخی ابیات سرودۀ شیخ روزبهان (عبداللطیف، 1347: 177- 178، 181، 223)، برخی سرودۀ صدرالدین روزبهان ثانی، پدر مؤلف (همان: 354-367)، تعداد کمی از ابیات مربوط به برخی شعرا مانند خاقانی (همان: 183) و ذوالنون مصری (همان: 223) و بیشتر اشعار آن به‌ویژه اشعار انتهای باب‌ها سرودۀ مؤلّف است (همان: 188-189، 237- 240، 343-345، 371). بیشتر اشعار به‎کا‎ر‎رفته در مفتاح الهدایه، متعلّق به شیخ امین‌الدّین بلیانی است (محمود بن عثمان، 1376: 82، 95، 148، 153 – 154؛ بلیانی، 1387: 69، 208، 246- 247). برخی ابیات نیز به‌عنوان ترجمه‌ای منظوم پس از برخی احادیث، ابیات یا عبارات عربی آمده که گمان می‎رود سرودۀ محمود بن عثمان باشد (محمود بن عثمان، 1376: 92، 120 و 134). در این اثر از شعر سرایندگان پارسی‌گوی نیز استفاده شده است که البتّه بسامد این ابیات بسیار اندک است. این اشعار، سرودۀ شعرایی چون انوری (همان: 88، 125)، سیف الدّین باخرزی (همان: 134)، ابن یمین (همان: 92)، عطّار (همان: 94)، سنایی (همان: 103) و اوحدالدّین کرمانی (همان: 89) است. در سیرت ابن خفیف، پیرنامه‌های حلاج و فردوس المرشدیه اشعار عربی زیادی به کار رفته است. محمود بن عثمان در انوار المرشدیه و مفتاح الهدایه از اشعار فارسی فراوانی استفاده کرده است که بیشتر اشعار مفتاح الهدایه به امین‌الدین بلیانی تعلّق دارد. برخی ابیات نیز سرودۀ محمود بن عثمان است. در پیرنامه‌های روزبهان نیز تعداد زیادی شعر به زبان فارسی و عربی وجود دارد که برخی سرودۀ روزبهان و برخی سرودۀ روزبهان ثانی، پدر مؤلف، هستند. از میان پیرنامه‌نویسان خطۀ شیراز تنها محمود بن عثمان هنر شاعری خویش را در آثارش به نمایش گذاشته است.

 

2-7. جایگاه زنان

اگرچه جایگاه زن از بسیاری جهات، پس از پیامبر اکرم (ص) رو به نزول رفته بود، بااین‌وجود زنان در تصوّف اسلامی، نقشی بسیار مهم داشتند (شیمل، 1379: 41).

الف) زن در سیرت ابن خفیف: زنان در سیرت ابن خفیف جایگاه والایی دارند. در این اثر نویسنده از مادر شیخ به نیکی یاد می‌کند. مادر ابن خفیف، امّ محمّد که به کرّامیۀ نیشابور انتساب داشت، زنی پارسا بود و ظاهراً محمد بن خفیف براثر تمایلات مادر بود که به‌سوی زهد و علم و تصّوف گرایش یافت. نخستین خرقه را مادرش در وی پوشانید و بعدها در بغداد حاضر نشد این خرقه را از تن درآورد و خرقه‌ای را که ابن عطا، صوفی مشهور شهر، به وی داد، بپوشد (دیلمی، 1363: 205). در باب سوم کتاب می‌گوید که در سفر چهارم به حج مادرش را نیز به همراه خویش برده است (همان: 46). در فصل سیزدهم باب دهم کرامت مادرش را بیان می‌کند. در باب هشتم با زنی پیر و صالح ملاقات کرد که خدمت فقرا می‌کرد. شیخ از این زن به نیکی یاد کرده است (همان: 173).

ب) زن در پیرنامه‌های ابواسحاق کازرونی: زهد قرین ترس از بازدارنده‌ها از خداوند است. زاهدان ترسان همه‌چیز ازجمله زن را عاملی بازدارنده از خدا می‌پنداشته‌اند (حسینی، 1385: 78). ابواسحاق کازرونی نیز عارفی است زاهد و اهل ریاضت که نسبت به زنان عقیده خوبی نداشت و می‌گفت: «... اگر پیش من زنی از اسطونی تفاوت بودی نکاح کردمی» (محمود بن عثمان، 1333‌: 146، 327). او به دلیل ترس از گناه، حتّی از هم‌صحبتی با پیر زنان دوری می‌جست (همان: 173). باوجوداین، نام چند زن عارف در میان مریدانش به چشم می‌خورد و دربارۀ یکی از آن‌ها می‌گوید: «حشر او با اولیا خواهد بود» (همان: 401) و در حقّ دو تن دیگر می‌گوید: «این دو عفیفه از اهل بهشت‌اند» (همان: 401). در باب نخست کتاب مادر شیخ به‌طور کامل معرّفی می‌شود (همان: 12). همچنین درج نام زنان به‌عنوان مریدان شیخ مرشد و بیان فضایل آن‌ها نشان‌دهندۀ ارزشی است که محمود بن عثمان برای زن قائل است. او در باب سی و چهارم (در ذکر اسامی خلفا و اصحاب شیخ مرشد قدّس الله روحه العزیز) می‌گوید: «دیگر از ایشان چهار عابدۀ عارفۀ صالحه بوده است: اوّل والدۀ محمّد کازرونی بود و روز و شب مستغرق احوال خود و از ذکر و فکر یک ساعت نپرداختی و مستجاب الدّعوه بود و حافظ قرآن و مال و ملک بی‌شمار در پای شیخ درباخت و شیخ در حقّ وی فرمود که حشر او با اولیا خواهد بود، رحمة الله علیها. دوم ستی کارزیاتی بود و او ولیّه‌ای بود و زر و مال و غلام داشت. همه درباخت و صاحب مروّت بود و مریدۀ شیخ بود و در کارزیات خانقاهی بساخت و خدمت درویشان می‌کرد و هم در آنجا وفات یافت، رحمة الله علیها. دو تن دیگر از دشت بارین بودند: یکی بنت طیّبه رحمة الله علیها و دیگر خدیجه و ایشان هر دو صالحه و عارفه و صائم‌الدهر و قایم‌اللیل و صاحب کرامات بوده‌اند و شیخ مرشد قدس الله روحه العزیز در حق ایشان گفته ‌است که این دو عفیفه از اهل بهشت‌اند؛ و ایشان هر دو در دشت بارین وفات کردند، رحمة الله علیهما (همان: 401). در باب نخست از زبان مادر شیخ کرامتی از فرزند متولّد نشده بیان می‌شود و این نشان‌دهندۀ ارزشی است که محمود بن عثمان برای زن قائل می‌شود. (همان: 12). محمود بن عثمان کرامتی از نوعِ دیدن آینده در خواب به عمۀ شیخ امین‌الدّین نسبت می‌دهد (همان: 6). دربارۀ کرامت شیخ مرشد درباب دوم فردوس المرشدیه حکایتی آمده که نشان‌دهندۀ بزرگ‌منشی و خردمندی مادر است (همان: 15). ابواسحاق کازرونی در انوارالمرشدیه نیز نسبت به زنان عقیده خوبی ندارد (محمودبن عثمان، 1358: 549) و یا «پیش من چه زنی است و چه دیواری و اگر چنین نبودی زن کردمی» (محموبن عثمان، 1333: 327). در باب نخست کتاب مادر شیخ به‌طور کامل معرّفی می‌شود (محمود بن عثمان، 1358: 477). در باب نخست این اثر از زبان مادر شیخ کرامتی از فرزند متولّد نشده یا بیان می‌شود و این نشان‌دهندۀ ارزشی است که محمود بن عثمان برای زن قائل می‌شود (محمودبن عثمان، 1358: 473). دربارۀ کرامت شیخ مرشد در باب دوم فردوس المرشدیه و انوار المرشدیه حکایتی آمده که نشان‌دهندۀ بزرگ‌منشی و خردمندی مادر است (محمودبن عثمان، 1333: 15؛ محمودبن عثمان، 1358: 477). محمود بن عثمان با ذکر این حکایت علاوه بر بیان کرامت شیخ مرشد در کودکی، کرامت مادر شیخ را نیز نشان می‌دهد.

ج) زن در مفتاح الهدایه: در باب نخست مفتاح الهدایه مادر شیخ به‌طور کامل معرّفی می‌شوند. محمود بن عثمان در مفتاح الهدایه می‌گوید: «و مادر شیخ‌الاسلام از کازرون بود. دختر زاهد عزّالله بود و شیخ علی_ قدّس الله سره_ او را مادر مؤمنان خواندی» (محمود بن عثمان، 1376: 6). توجّه محمود بن عثمان به ارزش زنان به‌ویژه در معرّفی مادر شیخ امین‌الدین بلیانی به‌وضوح دیده می­شود. محمود بن عثمان در باب نخست مفتاح الهدایه نیز مانند فردوس المرشدیه و انوار المرشدیه کرامت پیش از ولادت شیخ امین‌الدین بلیانی را از زبان مادر وی نقل می­کند که گفته بود قبل از اینکه شیخ را باردار باشد، در فقر به سر می‌بردند و همسرش، شیخ علی، او را به نعمت و روزی بسیار پس از ولادت فرزندشان امید داد. مادر شیخ گفت: «هم در آن روز که شیخ – قدس الله روحه– به وجود آمد، آثار نعمت و دولت در خانۀ ما ظاهر شد، از برکات شیخ (محمود بن عثمان، 1376: 6). محمود بن عثمان کرامتی از نوعِ دیدن آینده در خواب به عمۀ شیخ امین‌الدین نسبت می‌دهد. عمۀ شیخ در زمان بارداریِ مادر وی شبی به واقعه دید در صحرایی بسیار بزرگ، شخصی نورانی، بر منبری بزرگ برای جماعتی بی‎شمار وعظ می‎کرد و به او گفتند این برادرزادۀ تو و جانشین رسول خدا (ص) است (محمودبن عثمان، 1376: 6). در باب دوازدهم مفتاح الهدایه نیز حکایتی مبنی بر سخاوت و مهربانی مادر وجود دارد (محمود بن عثمان، 1376: 166). محمودبن عثمان در باب دهم مفتاح الهدایه و مصباح العنایه (باب نصایح) سخنان حکیمانه‌ای را از زبان رابعه بیان می‌کند (همان: 122). مفتاح الهدایه، گزیدۀ جواهر الامینیّه است که نسخه‌ای از آن در دست نیست. ممکن است باب مربوط به اسامی اصحاب مانند فردوس المرشدیّه در جواهر الامینیّه آمده و در آن اسامی زنان ذکر شده باشد.

د) زن در پیرنامه‌های روزبهان بقلی: در تحفة اهل العرفان از زنی به نام جوهریه یاد شده است که بر ضمایر اشراف داشت. کرامتی از این بانو در پیرنامه ذکر شده است (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 26-27). در روح الجنان نیز از جوهریه یاد شده است که بر ضمایر اشراف داشت (عبداللطیف بن صدرالدین، 1247: 204). طبق روایتی از جوهریه روزبهان ردای خویش را به وی بخشیده است (همان: 220-221).

ه) مقایسۀ جایگاه زن در پبرنامه‌های خطۀ فارس: مادر و زن در سیرت ابن خفیف، فردوس المرشدیه، انوارالمرشدیه و مفتاح الهدایه نقش برجسته‌ای دارد. در این آثار از مادران مشایخ به‌عنوان انسان‌هایی نیک، مؤمن، مهربان و خردمند یاد می‌شود. حتی محمود بن عثمان کرامت عمّۀ شیخ امین‌الدین بلیانی را در مفتاح الهدایه ذکر کرده است. در فردوس المرشدیه، انوار المرشدیه و مفتاح الهدایه از زبان مادر شیخ کرامتی از فرزند متولّد نشده یا تازه ولادت یافته بیان می‌شود و به‌طورکلی پرداختن به نیکویی‌های زنان در آثار محمود بن عثمان نشان‌دهندۀ ارزشی است که او بیش از دیگر نویسندگان پیرنامه‌های فارس برای زن قائل می­شود.

2-8. ارادت شاهان و علما به پیر

در پیرنامه‌های روزبهان به ارادت پادشاهان و عالمان دین به پیر اشاره شده است. در تحفة العرفان از ارادت و اعتقاد اتابک سنقر و سعید ابوبکر سعد بن زنگی به شیخ سخن به میان آمده است (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 42 و 63). از موضوعات قابل توجّه در حکایات پیرنامه‌های روزبهان تأثیر روزبهان بر امامان، علمای دینی و حاکمان است مثلاً در تحفة اهل العرفان آمده است که اتابک سعید ابوبکر سعدبن زنگی به شیخ اعتقاد فراوان داشت و پادشاهی سی سالۀ خود بر فارس را از برکت دست شیخ می‌دانست که هنگام کودکی‌اش کلاه وی را با دست خود بر سرش نهاد. حتی هنگامی‌که اتابک از عراق بازگشت و اکابر و علمای شیراز به خدمتش رفتند و شیخ از حضور خودداری کرد، خود به خدمت شیخ رفت (همان: 53). امام‌الدین به‌کردی، از علما و اکابر زمان، ارادتی فراوان به شیخ داشت (همان: 55). امام فقیه‌الدین با دیدن وجد و سرخوشی شیخ، مجذوب و مرید وی می‌شود. امام الأئمه قاضی سراج‌الدین فالی بسیار به شیخ معتقد بود. فقیه ارشدالدین تبریزی روزبهان را مایۀ فخر خویش می‌دانست (همان: 34). جمال‌الدین ساوجی نیز از معاصران معتقد به شیخ بود (همان: 39). در روح الجنان نیز آمده است که یکی از امامان دین با دیدن وجد و سرخوشی شیخ، مجذوب و مرید وی می‌شود (ارنست، 1377: 198). تعداد اندکی از حکایات این اثر نیز مربوط است به شهادت‌های صوفیان و علمای سرشناس نقاط دیگر جهان اسلام (همان: 198). فقیه ارشد الملّة و الدین علی نیریزی، از علمای زمان، به شیخ معتقد بود (207-208). تاج الملّة و الدین محمود اشنهی ارادتی فراوان به شیخ داشت (همان: 208-209). در روح الجنان به ارادت و اعتقاد اتابک سنقر و اتابک سعد بن زنگی نیز به شیخ اشاره شده است (عبداللطیف، 1347: 221-226). به نظر می‌رسد هدف مؤلّف از نقل این حکایات مشروعیّت‌بخشی به شخصیت شیخ است. هرچند روزبهان پادشاهان و علما را یاری می‌کرد اما به خدمت آن‌ها حاضر نمی‌شد. او دلیل عدم حضورش به خدمت اتابک سعید سعد بن زنگی را فرمان خداوند دانست که فرمود: «روزبهان! اگر طالب حضرت مایی، نزدیک پادشاهان صورت مرو» (شرف‌الدین ابراهیم، 1347: 64). از میان پیرنامه‌های خطّۀ فارس در پیرنامه‌های روزبهان به ارادت شاهان و علما به پیر اشاره شده است و این امر شاید به دلیل ایجاد مقبولیت و بیان اقتدار پیر توسّط نوادگان وی در نزد عموم مردم باشد.

بحث و نتیجه‌گیری

پس از معروفی پیرنامه‌های خطّۀ فارس، بیان شرح‌حال پیران و پیرنامه‌نویسان و نیز پس از بررسی شیوۀ پیرنامه‌نویسی مؤلفین و بیان ویژگی‎‌های آثار، مشخص شد پیرنامه‌های مربوط به یک پیر و به‌طورکلی پیرنامه‌های خطۀ فارس وجوه اشتراک زیادی با یکدیگر دارند. همچنین با توجه به وجود شباهت‌های فراوان پیرنامه‌های نگاشته‌‍شده پس از سیرت ابن خفیف به این پیرنامۀ کهن و نسبت‌دادن شجرۀ خرقۀ بیشتر پیران مذکور به ابن خفیف احتمال بسیار وجود دارد که پیرنامه‌نویسان متأخر از نگاشتۀ ابوالحسن دیلمی دربارۀ شیخ کبیر شیراز ابن خفیف تأثیر پذیرفته باشند.

پیرنامه‌های مذکور غیر از پیرنامه‌های حلّاج به تبعیت از سیرت ابن خفیف دارای تحمیدیه، مقدمه، باب‌ها و فصل‌هایی گوناگون با تعداد بسیاری عنوان مشترک مانند ذکر مولد و منشأ شیخ، ذکر وفات شیخ، ذکر کرامات شیخ و... هستند. در این پیرنامه‌ها-غیر از پیرنامه‌های حلاج- فهرست با‌ب‌ها در انتهای مقدمه آمده است.

 شیوۀ نگارش عالمانۀ بیشتر پیرنامه‌های خطّه‌های فارس و نیز تألیف برخی از این آثار مانند سیرت ابن خفیف و فردوس‌المرشدیه به زبان عربی نشان‌دهندۀ این نکته است که مؤلفین پیرنامه‌های مذکور در معرفی شخصیت والای این پیران مخاطبان خاص و بادانش آن روزگار را درنظر داشتند و سست‌بودن کلام مؤلفین پیرنامه‌های روزبهان و درج کراماتی مادی با اهدافی نه‌چندان متعالی نشان می‌دهد هدف این نویسندگان قدرتمند جلوه‌دادن روزبهان برای مخاطبان عام است. البته پیرنامه‌های روزبهان با شخصیت والا و گفتار و آثار شیخ هم‌خوانی ندارد و بیشتر مطالب مندرج در آن مورد تأیید خوانندۀ آگاه نیست.

پیرنامه‌های مذکور غیر از روح الجنان نثری ساده و خالی از تکلف دارند. از میان پیرنامه‌نویسان خطۀ شیراز تنها محمود بن عثمان هنر شاعری خویش را در آثارش به نمایش گذاشته است و استفادۀ فراوان محمود بن عثمان از اشعار شیخ امین‌الدّین بلیانی در کتابی که احوال، اقوال و کرامات همان شیخ بیان می‎شود، به شیوۀ سیره‎نویسی او ارزش بیشتری می‎بخشد. در پیرنامه‌های روزبهان نیز مانند مفتاح الهدایه اشعار بسیاری از شیخ روزبهان مندرج است.

نویسندگان پیرنامه‌های حلاج به شجرۀ خرقۀ وی اشاره‌ای نمی‌کنند ولی در پیرنامه‌های شیخ ابواسحاق کازرونی و شیخ روزبهان شجرۀ خرقۀ پیر به ابن خفیف می‌رسد و این نسبت نشان‌دهندۀ جایگاه برجستۀ ابن خفیف در میان مشایخ و تأثیرپذیری از وی است.

مادر و زن در سیرت ابن خفیف، فردوس المرشدیه، انوارالمرشدیه و مفتاح الهدایه نقش برجسته‌ای دارد. در این آثار از مادران شیخ به‌عنوان انسان‌هایی نیک، مؤمن، مهربان و خردمند یاد می‌شود. ارزش مادر در سیرت ابن خفیف تا جایی است که شیخ نخستین خرقه را از مادر دریافت می‌کند.

از میان پیرنامه‌های خطّۀ فارس در پیرنامه‌های روزبهان به ارادت شاهان و علما به پیر اشاره شده است و این امر شاید به دلیل ایجاد مقبولیت و بیان اقتدار پیر توسّط نوادگان وی در نزد عموم مردم باشد. همچنین از میان این آثار تنها روح الجنان تقدیم‌نامه دارد. مؤلف پیرنامه‌ای را که دربارۀ جدش، روزبهان بقلی، نوشته به اتابک لرستان تقدیم کرده است.

برخلاف سیرت ابن خفیف که مخالفت پیر را با شطح بیان کرده است در پیرنامه‌های روزبهان، پیر شطّاح فارس خوانده‌شده و شرح او از شطحیات عرفا درج شده است. این امر بیانگر دورشدن عرفای متأخر از عرفان شریعت‌مدارانه و روی‌آوردن آن‌ها با ذوق و شهود است.

کرامات مندرج در همۀ پیرنامه‌های مذکور غیر از پیرنامه‌های روزبهان که در قرن هشتم هجری قمری توسّط نوادگان وی نوشته شده‌اند، از نوع کرامات معنوی و بیان فراست پیر هستند. بسامد نقل کرامات مادی روزبهان در آثار شرف‌الدین ابراهیم و عبداللطیف بسیار بیشتر از کرامات معنوی وی است و این امر می‌تواند بیانگر نمایش قدرت و ذکر خوارق عادت شیخ به دلیل اثرگذاری این نوع کرامات در عموم مردم قرن هشتم در شهر فسا باشد.

ابن باکویۀ شیرازی. (1379). بدایة احوال الحلّاج و النهایة، در چهار متن از زندگی حلّاج. به تصحیح لویی ماسینیون. ترجمۀ قاسم میرآخوری. تهران: یادآوران.
ارنست، کارل. (1377). روزبهان بقلی. ترجمۀ مجدالدین کیوانی. تهران: مرکز.
اخبار حلاج. (1390). بهتصحیح ل. ماسینیون، پ. کراوس. ترجمۀ حمید طبیبیان. چاپ هشتم. تهران: اطّلاعات.
بلیانی، شیخ امین‌الدین محمّد. (1387). دیوان اشعار. تصحیح کاووس حسن‌لی و محمّد برکت. تهران: فرهنگستان هنر.
جنید شیرازی، معین الدّین جنید بن محمود. (1328). شدّ الازار فی حطّ الاوزار عن زوار المزار. تصحیح محمّد قزوینی و عبّاس اقبال آشتیانی. تهران: چاپخانۀ مجلس.
حسینی، مریم. (1385). نخستین زنان صوفی. تهران: علم.
دیلمی، ابوالحسن. (1363). سیرت الشیخ الکبیر ابوعبدالله ابن الخفیف شیرازی. ترجمۀ رکن‌الدین یحیی بن جنید شیرازی. تصحیح ا. شیمل-طاری. به کوشش توفیق سبحانی. تهران: بابک.
زرکوب شیرازی، ابوالعباس معین‌الدین. (1389). شیرازنامه. به‌کوشش محمدجواد جدی و احسان شکراللهی. تهران: فرهنگستان هنر.
شرف‌الدین ابراهیم بن روزبهان بن صدرالدین ابی محمّد روزبهان ثانی. (1347). تحفة اهل العرفان فی ذکر سید الاقطاب الشیخ روزبهان، در روزبهان‌نامه. تصحیح محمدتقی دانش‌پژوه. تهران: انجمن آثار ملّی.
شمیسا، سیروس. (1390). سبک‌شناسی نثر. تهران: میترا.
شیمل، آنماری. (1379). زن در عرفان و تصوّف اسلامی. ترجمۀ فریده مهدوی دامغانی. تهران: مؤسّسۀ نشر تیر.
عبداللطیف بن صدرالدین ابی محمّد روزبهان الثانی. (1347). روح الجنان فی سیرة الشیخ روزبهان، در روزبهان‌نامه. به‌تصحیح محمدتقی دانش‌پژوه. تهران: انجمن آثار ملّی.
عیسی بن جنید شیرازی. (1364). تذکرۀ هزارمزار. تصحیح نورانی وصال. شیراز: کتابخانۀ احمدی.
کلودواده، ژان. (1387). اندیشه و نظر: ابن خفیف شیرازی. نشریۀ اطلاعات حکمت و معرفت، 3(3)، 74-75.
لویزن، لئونارد. (1384). میراث تصوّف. ترجمۀ مجدالدّین کیوانی. تهران: مرکز.
محمود بن عثمان. (1376). مفتاح الهدایه و مصباح العنایه. به‌تصحیح عمادالدّین شیخ الحکمایی. تهران: روزنه.
محمود بن عثمان. (1333). فردوس المرشدیّه فی اسرارالصمدیّه. به کوشش ایرج افشار. تهران: طهوری.
محمود بن عثمان. (1358). فردوس المرشدیّه فی اسرارالصمدیّه به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوار المرشدیّه فی اسرارالصمدیّه. به کوشش ایرج افشار. تهران: انجمن آثارملّی.
محمود بن عثمان. (1943). فردوس المرشدیّه فی اسرارالصمدیّه. به‌تصحیح فریتز مایر. استانبول: معارف.
میر، محمدتقی. (1354). شرح حال و آثار و اشعار شیخ روزبهان بقلی فسایی شیرازی. شیراز: چاپخانۀ موسوی.
نصرآبادی. (1378). اخبار الحلّاج، خبرها و خطابه‌ها. به‌تصحیح لویی ماسینیون. ترجمۀ محمّد فضایلی، سودابه فضایلی. آبادان: پرسش.
Abd-alLatif-Ibn-Sadr-alDin Abi Muhammad Rouzbahan al-Sani. (1968) Rouh-alJanan fi Sirat-alSheikh Rouzbahan. By Muhammad Taghi Daneshpazhouh. Tehran: Society for the National Heritage of Iran. [In Persian]
Akhbar-e Hallaj. (2011). By Louis Massignon and Paul Kraus. Translated by Hamid Tabibian. 8th edition. Tehran: Ettelaat. [In Persian]
Baliani, Sheikh Amin-alDin Muhammad. (2008) Divan-e Ashaar. By Kavous Hasanli and Muhammad Barkat. Tehran: Art Academi. [In Persian]
Claude Wade, J. (2008). Ibn-e Khafif Shirazi. Journal of Wisdom and Philosophy, N.3, 3th year: pp: 74-75.
Deilami, Abou-al Hassan. (1984). Sirat-e Ibn-e Khafif-e Shirazi. By Annemarie Schimmel. Translated by Rokn-alDin Yahya-ibn-e Jonayd-e Shirazi. Tehran: Babak. [In Persian]
Ernest, C. (1998). Rouzbahan Baghli. Translated by Majd-alDin Keyvani. Tehran: Markaz. [In Persian]
Hosseini, M. (2006). The first Sufi Women. Tehran: Elm. [In Persian]
Ibn-e Bakouyeh Shirazi. (2000). Bidayat-al Ahval Al-Hallaj and Alnahaya, four text about Hallaj's life. By Louis Massignon. Translated by Ghasem Mirakhori. Tehran: Yadavaran. [In Persian]
Isa-Ibn-e Jonayd-e Shirazi. (1985). Tazkara Hizar Mazar. By Nourani Vesal. Shiraz: Ahmadi Library. [In Persian]
Jonayd-e Shirazi, Moeen-alDin Jonayd-ibn-Mahmoud. (1949). Shadd-al Ezaar fi Hatt-al Owzaar an Zavaar-al Mazaar. By Mohammad Ghazvini and Abbas Ighbal Ashtiani. Tehran: Majles Publication. [In Persian]
Lewisohn, L. (2005). The Heritage of Sufism. Translated by Majd-alDin Keyvani, Tehran: Markaz. [In Persian]
Mahmoud-Ibn-e Osman. (1997). Miftah-alKefaya and Mesbah-alEtaya. By Emad-alDin Sheikholhokamayi. Tehran: Rowzaneh. [In Persian]
Mahmoud-Ibn-e Osman. (1954). Ferdows-alMorshedieh fi Asrar-alSamadieh. By Iraj Afshar. Tehran: Tahouri. [In Persian]
_____________________. (1979) Ferdows-alMorshedieh fi Asrar-alSamadieh. By Iraj Afshar. Tehran: Society for the National Heritage of Iran. [In Persian]
_____________________. (1943) Ferdows-alMorshedieh fi Asrar-alSamadieh. By Fritz Meier. Istanbul: Maarif. [In Persian]
Mir, M. T. (1975). Biography and Works and Poems of Sheikh Rouzbahan-e Baghli Shirazi. Shiraz: Mousavi Publication. [In Persian]
Nasr Abadi. (1999). Akhbar-e Hallaj. By Louis Massignon. Translated by Muhammad and Soudabeh Fazayeli. Abadan: Porsesh. [In Persian]
Sharaf al-Din Ibrahim-Ibn-e Rouzbahan-e Sani. (1968). Tohfat-e Ahl-alErfan fi Zekr-e Sayyed alAghtab alSheikh Rouzbahan. By Muhammad Taghi Daneshpazhouh. Tehran: Society for the National Heritage of Iran. [In Persian]
Shamisa, S. (2011). Prose Stylistics. Tehran: Mitra. [In Persian]
Schimmel, A. (2000). Feminine in Islam. Translated by Farideh Mahdavi Damghani. Tehran: Tir Publication. [In Persian]
Zarkoub Shirazi, Abou-alAbbas Moeein al-Din. (2010). Shiraznameh. By Muhammad Javad Jeddi and Ehsan Shokrollahi. Tehran: Art Academi. [In Persian]