نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
2 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
3 دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Psychological critique of personality is one of the new researches in the field of storytelling. Ahmad Mahmood (1310-1381) in the novel “The Fig Tree of Temples” by addressing new writing styles including 1-Anti-heroic description 2- Difference in characterization 3- Flow of mind-body 4-Uncertainty 5-Smooth Reality and imagination, and the description of the person's minds, has produced different effects and approached psychoanalytic novels. One of the new psychoanalytic theories for describing personality is Karen Horney's theory. He is one of the post-war psychoanalysts who emphasized the role of the community in influencing people's behavior by introducing the theory of "triple personality types" and "self-ideal", such as Adler. The analysis of the behavior of the characters of “The Fig Tree of Temples”, which is influenced by the community, and is subject to anxiety and internal stress, can be adapted to Horney's theory. Hence, in this article, after discussing various aspects of Horney's theory, the author explores the "current, real, and self-ideal triple virtues" component in one of the novel characters, "Faramarz", who played the most important role in the events of the story. Following the confrontation with the "present self", the mentioned character has suffered a fundamental conflict with destructive factors such as contempt, neglect, violence, and impunity, and is in ideological captivity of the ideal self and its consequences: i.e. nervous expectations, pride and nervous needs and his anxiety, anger, and depression increase more and more.
کلیدواژهها [English]
از میان تعداد بیشمار روانپزشکان و روانشناسانی که متأثّر از مکتب تحلیل روانی فروید و مهمترین همکارش، کارل گوستاو یونگ بودند، تنها عدّة معدودی به نوآوریهایی مهم دست زدند. آن عدّه که باعث تغییرهای اساسی در نظریههای روانپویایی فروید و یونگ شدند، پیروان مکتب روانشناسی اجتماعی بودند. این افراد تحت تأثیر علوم اجتماعی جدید و بهویژه مردمشناسی به این نتیجه رسیدند که انسان محصول اجتماعی است که در آن زندگی میکند؛ یعنی شخصیت انسان بیشتر از عوامل بیولوژیک، بهوسیلة عوامل و نیروهای اجتماعی شکل میگیرد، درصورتیکه فروید و یونگ بیشتر به عوامل بیولوژیک اهمیت میدادند. آلفرد آدلر، کارن هورنی، اریک فروم و هری استک سالیوان از جملة کسانی بودند که سعی کردند از مفاهیم فیزیولوژیک و فیزیک قرن نوزدهم ـ که در نظریات فروید تأثیر بسزایی داشتند ـ فاصله بگیرند و مفاهیم جدید روانشناسی اجتماعی را در روانکاوی وارد سازند. مهمترین خدمت اینان ازجمله هورنای تأکید بر تأثیر شرایط اجتماعی در رشد شخصیت است. او معتقد بود شخصیت ما هم بازتاب فرهنگی است که در آن زندگی میکنیم و هم روابط خانوادگی شخصی (لاندین، 1378: 298).
رمان «درخت انجیر معابد» داستانی به سبک رئال اجتماعی است که ضمن بیان ویژگیهای درونی شخصیتها، به سمت مضامین سورئال نیز کشیده شده است. احمد محمود در این رمان با پرداخت مناسب شخصیت علاوه بر نقل داستان به بیان درونیات افراد نیز توجه داشته است. «احمدمحمود از نویسندگان واقعگرای نسل دوم ایران است که شاخصههایی همچون بومینویسی و لحن عامیانه، زبان ساده و پرتحرک، مطابقت زبان با جهان داستانی، تحول و بسط زبان روایی، ایجاز بر محور زیباییشناسی، مهارت در شخصیتپردازی و پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی در طرح داستان از وجوه برجسته نویسندگی او به شمار میآید» (کوپا و توکلی، 1394: 5).
1.بیان مسئله و سؤالات پژوهش
در این پژوهش، رمان «درخت انجیر معابد» مورد بازخوانی قرارگرفته و ساختارهای مختلف احساسی و منطقی آن بیان شده است. بیان اضطرابها و راهکارهای مقابله با اضطرابها در شخصیت اصلی داستان از مهمترین مضامین بهکاررفته در این اثر است. این مقاله به بررسی تأثیر روانی اضطرابهای فردی و اجتماعی بر «فرامرز» شخصیت اصلی رمان پرداخته است. بدین ترتیب، نگارنده در پی آن است که با تحلیل روانشناختی این اثر بر اساس نظریه هورنای، به سؤالات زیر پاسخ دهد:
1-شخصیت اصلی داستان مواجه با چه نوع اضطرابهایی است؟
2-از منظر هورنای، شخصیت اصلی داستان، برای فرار از اضطراب، از کدام شیوهها بهره میگیرد؟
3- نشانههای «خود فعلی » و «خود ایدهآلی» در شخصیت داستان چیست؟
از میان تاکتیکهای سهگانه نظریه هورنای، وی با برتریطلبی، قصد مقابله با اضطرابهای درونی را دارد و با انتخاب روش دفاعی «خود ایدهآلی» و درگیرشدن با غرورها و بایدهای عصبی هر چه بیشتر از «خود واقعی» فاصله میگیرد.
2.پیشینه پژوهش
در معرفی آثار داستانی احمدمحمود بهویژه رمان درخت انجیر معابد تاکنون کتابها و مقالات فراوانی منتشر شده است که اغلب به بررسی تطبیقی این اثر با آثار مشابه و یا جنبه فراواقعی رمان پرداختهاند؛ ازجمله آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف-پایان نامهها
رحمانی، فاطمه (1389)؛ در پایاننامهای با عنوان «نقد ساختارگرایی رمان درخت انجیر معابد» از نظریه ژرار ژنت استفاده نموده است. در این اثر پس از بیان عناصر داستانی به بررسی آن در رمان و سه مبحث نظم، تداوم و بسامد که مربوط به زمان روایت است، پرداخته شده است. نوروزی، زینب (1393) «بررسی تطبیقی جلوههای ادبیات شگرف در دو رمان درخت انجیر معابد و کواییس بیروت» با مقایسه دو رمان، نشانههای شگرف بودن ادبیات این دو اثر را بررسی نموده و با بیان عناصری همچون کانونیشدگی، تقابل، شک و تردید و ترس به این نشانهها اشاره کرده است.
ب- مقالهها
مرتضی قاسمی (1391) در «تحلیل رؤیا در رمان درخت انجیر معابد» ضمن بیان رؤیاهای مطرحشده در این رمان، به زبان نویسنده و با کمک روش فروید در تفسیر خواب و بر اساس ساختگرایی تکوینی به تحلیل رؤیا میپردازد.
در زمینه روایت شناسی، فاطمه کوپا و صفیه توکلی در مقالهای با عنوان «تحلیل ساختاری زمان در رمان درخت انجیر معابد با تأکید بر نظریة روایتشناسانه ژنت » (1396) ضمن پرداختن به مؤلفههای روایت در این اثر، سعی نمودهاند عنصر زمان را بررسی نمایند. درباره تحلیل روانشناختی این رمان تاکنون اثر جامعی منتشر نشده است بنابراین پژوهش حاضر در زمینه واکاوی رفتار شخصیتها و نشانههای حقارت و سازوکار جبران این حقارت، نو و بدیع است.
3-1.نقد روانکاوی
نقدهای پیشین بیشتر جنبه تاریخی، زیباییشناختی و یا اخلاقی داشته و آن نقدی که امروزه میتواند جوانب فراموششده یک اثر ادبی را موردبررسی قرار دهد، نقد روانکاوانه است. «ادبیات، بیرون از حوزه روانکاوی و پژوهشهای روانکاوانه نیست و نظریه روانکاوی نیز چونان ابزاری از جنسی دیگر برای حلاجی متون ادبی به کار برده نمیشود» (پاینده، 1390: 284).
در قرون اولیه هجری نیز ادیبان گذشته ما همچون عبدالقاهر جرجانی، ابوهلال عسگری و ابوالحسن جرجانی دیدگاههایی روانشناسانه در پیوند با شعر مطرح کردند. بهعنوانمثال عبدالقاهر جرجانی، دربارۀ تأثیر شعر بر روان، ملاحظات و نظراتی دارد. او مزّیت و لطافت متن را با پیچیدگی آن و دور شدن از ارتباطات انسانی مرتبط میداند؛ دو چیزی که در روان، انگیزههای اشتیاق و رغبت به آن شعر را ایجاد میکند (شایگانمهر، 1394: 46).
3-2.تاکتیکهای سهگانه هورنای
کارن دانیلسین، هورنای، (1952-1885 م) در ابتدا نظریات فروید را پذیرفت اما در ادامه کار همچون اریک فروم و آدلر پیرو نظریه روانکاوی اجتماعی شد که به این گروه نوفرویدیان میگویند. آنها اگرچه به لحاظ ساختمانی نظریه عمومی فروید را دنبال میکنند ولی تغییراتی را در آن ایجاد کردند. «کارن هورنای که خود را «نوفرویدی» میدانست، اصلاحاتی در نظریههای فرویـد انجام داد؛ ازجمله اینکه از سهم عوامل زیستی کاست و بر نقـش عوامـل اجتمـاعی افـزود» (برزگر، 1389: 38).
توجه عمده هورنای بر روی «اضطراب» است. «به نظر من اضطراب حکم تنه درختی را دارد که دهها شاخ و برگ و مسئله فرعی از آن میروید. یکی از انگیزههای ایجاد مکتب روانکاوی، درمان اضطراب روانرنجور است. اضطراب یک وضعیت عاطفی از ترس، عصبی بودن و نگرانی در مورد تهدید حوادث مرتبط با هوشیاری فیزیولوژیکی است که همراه با بیقراری، خستگی، مشکلات در تمرکز و تنش عضلانی است» Mekonnen, 2020: 3)).
اضطراب اساسی[1] قبل از هورنای در نظریه روانشناسان پیشین بهکاررفته بود اما با مطرحشدن نظریه آدلر و هورنای، رنگ اجتماعی به خود گرفت. این اضطراب شبیه «احساس حقارت آدلر» است با این تفاوت که نظر دو روانشناس در مورد منشأ اضطراب گوناگون است. «آدلر احساس حقارت را نتیجه کوچک بودن کودک نسبت به دیگران میداند، درحالیکه هورنای به تأثیر دنیای بیرون در ایجاد اضطراب تأکید دارد» (رأس، 1373: 130).
نمودار 1. اضطراب از منظر روانکاوان
افراد بهطور ناخودآگاه از مکانیزمهای دفاعی[2] توسعهیافته برای حفاظت از خودشان در برابر تغییر و اضطراب استفاده میکنند. این سنگرها گاهی اوقات میتوانند مانعی بر سر راه یک فرد از تطبیق با تغییر باشند (. (Bovey, 2001: 534 ازنظر آدلر اولین واکنش در برابر احساس حقارت، سائق پرخاشگری[3] است. پسازآن افراد با اعتراض مردانه، برتریطلبی و تلاش برای رسیدن به کمال مطلوب و جبران، سعی میکنند حقارت[4] خود را بپوشانند. ازنظر آدلر یک فرد، سه نوع راه جبران نقص ممکن است در پیش بگیرد: جبران درهمان ناحیه، جبران در ناحیهای دیگر، جبران افراطی (برتریطلبی). جبران افراطی یا عقده برتری ازنظر آدلر یعنی «فرد با سختکوشی نهتنها مشکل خود را حل کند بلکه سعی کند بهتر و بالاتر از دیگران قرار گیرد البته مکانیزمهای درمانی همیشه اینگونه نیستند بلکه گاهی با توسل به دروغ یا با استفاده از موارد مخدر قصد جبران دارند» (ناصحی، 1386: 58).
ازنظر هورنای، هر شخص مضطربی ابتدا برای فرار از هیجان و تسکین اضطراب، از وسایلی همچون «بیگانگی از خویش»، «تعکیس»، «کنترل اتوماتیک»، «مشبّک ساختن ذهن»[5] و «حل کردن مسائل با عقل و هوش بهره میگیرد.
قبل از هورنای، آدلر و پس از او فروم هریک در تبیین تیپهای شخصیتی نظریات خاصی مطرح کردهاند. ازنظر آدلر سه عامل اصلی رفتار انسان عبارتاند از: 1- تلاش برای برتری؛ 2-علاقه اجتماعی؛ 3-درجات فعالیت (لاندین، 1378: 286). ازنظر هورنای شخص مضطرب برای مقابله با اضطراب سه راهکار در پیش رو[6] دارد که با اتخاذ هرکدام از آن موارد میتواند بر مشکلات فائق آید: حرکت بهسوی مردم؛ حرکت بهدوراز مردم؛ حرکت علیه مردم. البته کودک برای درامان بودن از شرّ اذیت و آزار و خشونت اطرافیان منحصراً به یکی از این سه طریق پناه نمیبرد. بلکه از هر سه آنها توأماً استفاده میکند. منتهی از بعضی صریح و بعضی بهصورت غیرمستقیم استفاده میکند و بنابر موقعیتهای مختلف از هر سه راه یادشده کمک میگیرد که این خود باعث تضادّ اساسی میشود (بهنامفر، 1393: 177).
3-3. خودواقعی، فعلی و ایدهآلی
ابتدا فروید با مطرحکردن ساختار شخصیت بر اساس سه اصل نهاد، خود و فراخود به تبیین اهمیت این ساختار در وجود انسان پرداخته است. ازنظر فروید، نهاد بخشی از شخصیت است که با انسان زاده میشود و برگرفته از غرایزی است که زندگی انسان را ممکن میسازد. در مقابل نهاد، خود، جنبه واقعی مییابد.
«نهاد در سطح ناهشیار عمل میکند. ابتدایی بوده و در هر فرصتی به دنبال لذّت آنی و رهایی فوری از هرگونه تنش است که ازنظر فروید این عملکرد اصل لذت نام دارد» (رأس، 1373: 95). ازنظر فروید «خود» بر اساس واقعیت عمل میکند و در سه سطح هشیار، نیمه هشیار و ناهشیار است و «فراخود» در حقیقت داور و قاضی رفتارهایمان است. فراخود دسترسی به دنیای بیرون ندارد و خود ایدهآل درواقع مرکز قضاوتکننده در درون خود است. بایدها، نبایدها و اجبارها از گنجینه لغات فراخود است (همان: 98).
کارن هورنای نیز معتقد به سه «خود» در تبیین شخصیت افراد است: «خود فعلی» در نظریه کارن هورنای، موقعیت کنونی فرد است. ناراحتیها و عذابهایی که شخص از خانواده و اجتماع متحمل میشود ضربهای بر پیکر خود فعلی است. «خود فعلی یا عملی یعنی آن شخصیتی که فرد تحت تأثیر تضادها و اضطراب ناشی از آن در حال حاضر دارد» (یحییآبادی، 1381: 38).
3-4.غرور و بایدهای عصبی
شخص عصبی، ناآگاهانه انتظار دارد در هر زمینهای برای او یک امتیاز و استثناء خاصی قائل شوند. اعتمادبهنفس[7] و غرور عصبی[8] ظاهراً شبیه هم هستند. اولی بر اساس صفات و شایستگیها و استعدادهای واقعی است درحالیکه دومی اصولاً تخیلی و بیاساس است. تصوراتی که شخص از خود دارد و شایستگیهایی که از آن خود میداند و فاقد آنهاست، همان غرورهای عصبی است.
شخص برای تحقق بخشیدن به خود ایدهآلی از خودش، دیگران، طبیعت و جامعه توقعات و انتظارات افراطی و عصبی پیدا میکند. امر «باید» در تمامی افراد وجود دارد با این تفاوت که در شخص طبیعی عامل و محرک «خود واقعی و اصلی» است درحالیکه در شخص عصبی عامل «خودایدهالی» است.
4.خود فعلی و ایدهآلی[9] شخصیت فرامرز در رمان درخت انجیر معابد
4-1.نمود خود فعلی در رمان درخت انجیر معابد
رمان درخت انجیر معابد با توصیف دوران نوجوانی فرامرز و درگیرشدن او با اضطرابهای فراوان به مدت بیست سال همراه است. نمود خود فعلی این شخصیت را میتوان با گرفتاری او در اسارت دو دسته اضطراب بیان کرد. دورهای که در ابتدا با رفاه و خانواده و خانه مناسب همراه بود ولی با روی دادن اتفاقاتی به زمین خورد و راه اشتباهی برای پیشرفت انتخاب کرد که بر مشکلاتش افزوده شد.
4-1-1.مشکلات خانوادگی
-ازهمپاشیده شدن خانواده
یکی از عوامل اضطرابآور در نظر هورنای دچار شدن کودک به اضطراب اساسی است. «او این مفهوم را بهعنوان احساس تنها ماندن و بیپناه بودن کودک در جهانی خصمانه تعریف کرده است» (رأس، 1373: 130).
تمایل به ایمنی که یک اضطراب اساسی آن را مشروط میسازد در ساختمان شخصیت نقش بسیار مهمی دارد. این اضطراب به احساس خصومت واپس شده ظاهر میگردد که بهنوبه خود در اثر تجارب دوره کودکی مبنی بر طرد شدن و مورد تنقید قرار گرفتن ایجاد میشود (بلوم، 1363: 210).
در رمان، نقطه شروع این اضطرابها را میتوان فوت پدر دانست که باعث ایجاد بحران و نقص در زندگی فرامرز میشود. آه پدر با این روزگار غدار تنهام گذاشتی. ای دنیای دون از این تنهایی (محمود، 1379، ج1: 221). «از روز اول قسمت ما این بود که چند سال زیر سایه پدر و مادر در ناز و نعمت و نوازش زندگی کنیم و تا چشم باز کنیم و بفهمیم کی هستیم و چی هستیم ناغافل ستون و خیمه و خرگاهمان بشکند» (همان، ج1: 199).
از دست دادن تدریجی اعضای خانواده: فوت اسفندیار، خودکشی فرزانه، از دست دادن مادر و روانه شدن کیوان به خارج، ضربهای طاقتفرسا بر زندگی فرامرز بود. شخص عصبی ممکن است برای فرار از اضطراب از تاکتیک اجتناب استفاده کند. به تعویق انداختن کارها، نرفتن به دندانپزشکی، طفره رفتن از یک ملاقات، همه طرق مختلف اجتناب هستند. اصولاً احساسات در سلامت و روان و جسم انسان نقش مهمی دارد. تحریکپذیری، آسیبپذیری، ازخودبیگانگی، انکارکردن واقعیت، بدبینی، حسادت، منفی فکر کردن، مستحیل کردن شخصیت در مواد مخدر یا کارهای غیرسالم از اثرات واضح تنشهای عصبی است (یحییآبادی، 1381: 233).
-بازماندن از تحصیل
یکی از عوامل ایجاد اضطراب توجه بیشازحد به فرزندان است. کودکان ناز پرورده، کانون توجه خانواده هستند. هر درخواست یا نیاز آنها برآورده میشود و چیزی از آنها دریغ نمیشود. این کودکان تحت چنین شرایطی، فکر میکنند مهم هستند و دیگران باید همیشه تسلیم آنها شوند. آنها هرگز یاد نگرفتهاند برای چیزی که میخواهند صبر کنند و یاد نگرفتهاند بر مشکلات غلبه کنند یا با نیازهای دیگران سازگار شوند.
فرامرز باوجود علاقه به درس در این کار به نتیجه نمیرسد زیرا تلاشی دراینباره ندارد و هر بار هم قصد میکند دوباره از نو شروع کند، موفق نمیشود:
من همیشه تو زندگی همینطور بودهام همیشه خوب ول کردهام بد گرفتهام. (همان، ج1: 366).
-تحقیر و شکست عشقی
شخص عصبی مانند جسمی زخم خورده است که با کوچکترین تلنگر بر درد و رنجش افزوده میگردد. با بیپاسخ ماندن خواستههایش خود را مطرود میداند. با ضعیف شدن روحیه شخص در مواجهه با خشونت اطرافیان، بهتدریج در رابطه با دیگران نیز قدرت خود را از دست میدهد. «در مقابل ناملایمات اجتماع تبدیل به موجودی ناتوان، حقیر، حساس و زودرنج و آسیبپذیر میگردد؛ احساس میکند موجودی است مطرود، ناخواستنی، بیکس و بیپناه» (هورنای، 1365: 91).
فرامرز قصد ازدواج با دختری به نام نازک را داشت؛ اما علیرغم تلاشهای خودش و فرزانه این امر میسّر نشد. «باب رفتوآمد خانوادگی را با خانواده نازک باز میکند، گردشهای دستهجمعی خانوادهها در روزهای خوش بهار، دعوت فرامرز و فرزانه از نازک، شیدا و گردش و خنده و شوخی در باغچه و انداختن سفره ناهار کنار جوی آب و همه اینها آشفته و درهم خیلی زود میگذرد تا جایی که نفهمید چه وقت و چگونه خانواده نازک به شهر دیگر منتقل شد و حسرت نامزدی و ازدواج با نازک در دلش پینه بست» (محمود، 1379: 307).
توقعات شخص عصبی ازنظر هورنای عنادآمیز است و اساس واقعی ندارد. اگر توقعاتش برآورده نشود احساس شکستخوردگی و بیارزشی میکند. منشأ این توقعات، احتیاجات عصبی درونی اوست. مثلاً انتظار دارد فلان شخص عشق او را قبول کند و ملتفت نیست که آن شخص ممکن است اصولاً توان و استعداد مهرورزی نداشته باشد (یحییآبادی، 1381: 43).
4-1-2.مشکلات اجتماعی
-دام خرافات و جهل مردم
در این رمان اعتقاد به معجزات درخت، باورهای خرافی مردم و پرداختن به مسائل سنّتی ازدواج از مظاهر سنّت گرایی بوده و از سوی دیگر موضوعات آزادی زنان، تجرّد، آموزشوپرورش، کتابخانه و دانشگاه، روی آوردن به شهرنشینی و ثروتطلبی از طریق نفت از مضامین مدرنیته به شمار میآید. درخت که از مظاهر سنّتها و باورهای قدیمی است در تضاد یا مدرنیته نقش اساسی تا پایان داستان دارد. وجود پررمزوراز که حکایتهای غریب از آن نقل شده بود و نذرونیاز مردم برای آن یکی از اعتقادات خرافی در این رمان است.
نمودار 2. مظاهر سنت و مدرنیته در رمان
مدرنیته را میتوان مجموعه منش، تفکر و نوعی طرز تلقی از زندگی تعریف کرد که پس از نهضت عظیم فکری فرهنگی رنسانس در غرب پدید آمده است. پس از قرونوسطی و تسلط همهجانبه کلیسا بر جنبههای مختلف زندگی در اروپا، بهواسطه تألیفات و آثار اندیشمندان و نویسندگان، تحول شگرف و همه جانبهای در عرصههای مختلف ذهن و زندگی مردم اروپا پدید آمد و مفاهیمی جدید و تازه شکل گرفت که تا قبل از آن وجود نداشت. مفاهیمی مثل: تغییر و دگردیسی، تعقل گرایی، دموکراسی، آزادی و برابری و انسان- گرایی (مناجاتی، 1398: 43).
شخصیت اصلی رمان نهتنها با خرافهپرستی مردم بلکه با جهالت آنان مخالف است. یکی از این خرافات نذر و دل بستن مردم به وجود درختی است که حوادث داستان حول آن محور است: فرامرز برخلاف پدر، عمه تاجی و کسانی که به درخت انجیر معابد اعتقادی داشتند، آن را خرافهای بیش نمیدانست و منتظر فرصت بود تا نیرنگ فریبدهندگان مردم را به خودشان برگرداند. خرافه تا حدّ زیـادی تـابع محیط جغرافیایی یا اقلیمی مناطق زیست انسانی است و پیدایش آن نیز ناشی از کیفیت بینش آدمی نسبت به مسائل حیات و رویدادهای متنوع آنهاست (شریلو، 1395: 8)
-اجحاف قدرتطلبان
در نظریه هورنای، تیپ برتریطلب علّت فاصله موجود بین خود ایده آلی و خود فعلیاش را ظلم و اجحاف دیگران میداند. شـاید مهمتریـن دلیلی که رمـان را قادر سـاخته اسـت تـا واقعیـات زندگـی انسـان را بهخوبی بازتـاب داده و از عهـدۀ انعـکاس عادات و حالتـش برآیـد، ایـن باشـد که رمان ازنظر شـکل و محتوا نسـبت بـه بقیه هنرها، شـاید بهجز سـینما، بهطور مسـتقیمتری از پدیدههای اجتماعـی مایـه میگیرد (مصلحی، 1396: 253).
شخصیت اصلی در بخشهای گوناگون رمان به نارواییهای اجتماعی که زمینه به وجودآمدن فقر و تبعیض در اجتماع شده است معترض است. با فوت اسفندیار، مهران، وکیل مدافع او، با افسانه ازدواج میکند. بیشترین نقشههای انتقامی فرامرز مربوط به مهران است که حالا نقش ناپدری او را به عهده دارد. او برای مبارزه با مهران حتی اولین بار با اسلحه به سمت مادرش و مهران شلیک میکند و مدتی را در زندان به سر میبرد. سودجویی مهران و فریبکاری او را با صدای بلند اعلام میدارد: «مهران شهرکی بزرگ قالتاقداران دنیاس، آلکاپون پیشش جوجهی روزهس»(محمود، 1379/1: 216).
4-2.نمود خود ایدهآلی در شخصیت فرامرز
شخصی که به علت اجبار و تحقیر و اضطراب به سمت تاکتیکهای برتریطلبی، مهرطلبی و انزواطلبی گرایش پیدا میکند درواقع از خود واقعیاش فاصله گرفته و با غرورها و توقعات نادرست سعی در نزدیک شدن به خود ایدهآلی دارد. «این امر مسیر زندگی و هدفش را به کلّی تغییر میدهد و او را در یک خطّ منفی و مضر به حرکت و تلاش وامیدارد» (هورنای، 1365: 19). شخص عصبی در رویارویی با اضطراب سعی میکند به خود ایدهآلی نزدیک شود بدین منظور با سه اصل غرورها، توقعات و بایدهای عصبی به این جایگاه خود را نزدیک میگرداند.
فرامرز در این رمان نماینده برتریطلبی است هرچند او همچون هر جوان دیگر غوطهور در آرزوهاست ولی با درگیریهای ذهنی که مرتباً با آن روبروست عملاً از رسیدن به خواستههایش بازمیماند و با روی آوردن به خود ایدهآلی قصد جبران مافات را دارد. فرامرز در خانوادهای تحصیلکرده و با فرهنگ رشد کرده است، ولی رفتارهایی چون: دزدی، کلاهبرداری، کلّاشی، عوامفریبی و قتل از رفتارهای دوگانه و متناقض فرامرز است. او بیش از آنکه یک قهرمان باشد، یک ضدّ قهرمان است؛ اما شگفت اینکه در ساحتی دیگر و برای مخاطبانی دیگر قهرمانی صاحب کرامت و بصیرت است مرد سبز چشم. (نوروزی، 1393: 440).
4-2-1.غرورهای عصبی
غرورهای عصبی یعنی صفات و شایستگیهایی که شخص در تصورش فکر میکند دارد، اما حقیقتاً فاقد آنهاست. چیزهایی که شخص عصبی نسبت به آنها غرور دارد عبارت است از: عقل و هوش، استعداد، امتیازات منحصربهفرد مثل شکستناپذیر بودن، بخشنده بودن، مردخدا بودن، مریض نشدن و آسیبپذیر نبودن (یحییآبادی، 1381: 49).
هورنای معتقد است: «برای اینکه ببینیم عطش قدرت، پرستیژ و ثروت چه وقت ماهیت عصبی دارد و چه وقت ماهیت سالم، باید عوامل فرهنگی و سنّتهای اجتماعی را هم در نظر بگیریم، زیرا عطش کسب این امتیازات ممکن است به حکم سنّت اجتماعی باشد، نه به خاطر ضعف روحی شخص. هرگاه قدرتطلبی و نظایر اینها وسیلهای برای پوشاندن یا جبران احساس حقارت باشند عصبی است» (هورنای، 1365: 175). ازجمله مصادیق غرورهای عصبی در رمان به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
-تظاهر به استعداد و هوش
شخص عصبی برای سرکوب کردن اضطرابها به دنبال کسب عظمت بوده و نتیجه آن انتقام گرفتن از شرایط نامناسب زندگی شخص است. یکی از وسایلی که اشخاص مضطرب در پیش میگیرند پرستیژطلبی یا حیثیتطلبی است. «کسی که برای جبران احساس بیارزشی و ناچیزی خود به تاکتیک «پرستیژطلبی» متوسّل میشود، سخت محتاج تحسین و تمجید و جلبتوجه دیگران میشود» (هورنای، 1365: 184).
-فرامرز در ماجرای فیصله دادن به مجادله مردم، خود را اینگونه معرفی میکند:
«من وکیل پایهیک دادگستریام. چکار به سن و سالم داری علمم نگاه کن» (محمود، 1379، ج1: 221). پس از شکست در تحصیل مدتی بعد تظاهر به شغل پزشکی میکند: «دکتر منوچهر آذرشناس، متخصص بیماریهای داخلی از دانشگاه آکسفورد و عضو آکادمی تحقیقاتی بریتیش رویال کالج لندن و عضو کنفرانس بینالمللی پژوهش و تحقیق مستقل آینده» (همان، ج1: 444).
«غرورها که در کارگاه خود ایدهالی ساخته میشوند محرّک و انرژی شخص برای کسب جلال و عظمت میگردند. حال اگر این غرورها بهوسیله خودش یا شخص دیگری جریحهدار شوند، نسبت به خود و یا آن شخص عناد و کینه پیدا میکند و میل انتقام منجر به ایجاد غرورهای جدید میگردد» (یحییآبادی، 1381: 56).
-انتقام[10]
در تیپ برتریطلب بهقدری عطش انتقامگیری شدید است که تمامی جوانب زندگیاش را در برمیگیرد بااینوجود بعضی مسائل ازجمله ترس و منافع شخصی و دوستی دیگران مانع بروز این انتقام شدید میشود. انتقام گرفتن یکی از روشهای شخص عصبی برای جبران غرورهای شکستهاش است.
فرامرز از ابتدا تا بخش پایانی داستان قصد انتقام دارد: اول از مهران شهرکی که با ازدواج با مادرش و مصادره اموال پدر همیشه مورد خشم خانواده آذرپاد بوده است؛ سپس از علمداران همان متولیان درخت که نسل اندر نسل با دروغ و تزویر سعی در به دست آوردن موقعیت داشتهاند: «علمدار عجب بساطی راه انداخته، عقل آدم حیرون میشه» (محمود، 1379، ج1: 285). «کاش پول میدادین به من عمه تاجی! من از این علمدار حقهباز بیشتر احتیاج دارم» (همان، ج1: 339)
حسّ انتقام، سردرگمی، مشکلات و معضلاتی که گریبانگیر اوست، درنهایت او را وادار به آتشسوزی در شهرک و سوختن درخت میکند. خواننده با شناختی که از فرامرز به دسـت میآورد، میداند که او تردیدی در بیحاصلی درخت ندارد، اما رفتارهایش به خواننده کمک میکند تا نسبت به درخت و تقدّس آن شک کند و این سؤال در ذهن خواننده شکل بگیرد آیا: آنچه در مورد درخت گفته میشود، حقیقت دارد یا بافتة خیال مردم است؟ در بخشی از رمان، فرامرز با رفتارهای حقّهبازانهاش باعث اتفاقات شگرف میشود مرد سبز چشم رمان درخت انجیر معابد، رهبری فرزانه نیست، اما نقش یک رهبر فرزانه را بازی میکند، او جامعة جدید و ذهنیّت سنّتی را به بازی میگیرد (نوروزی و هاشمی، 1393: 434).
-مستجابالدعوه بودن
شخص عصبی ظاهراً خود را تابع مذهب میداند ولی درواقع کارهایش اخلاقی نیست. «ممکن است خودش را مذهبی بداند و واجبات دین را هم حتی بیشازحد و افراطی انجام دهد؛ اما کارهای غیراخلاقی و غیرقانونی هم از او سر بزند» (یحییآبادی، 1381: 49).
-گروه کثیری از مریدان چشمسبز چماق برداشتهاند و هرکس را که سر راهشان آمده کوبیدهاند. مجسمه مهران را طناب انداختهاند و صدها نفر هم آهنگ با فریاد هی پالا مجسمه را کشیدهاند» (محمود، 1379، ج2: 1031).
خود ایدهآلی باعث میشود تا تصویر کاذبی از شخصیت برای انسان حاصل شود. برای کسانی که در شهرک مهران هستند او یک رهبر فرزانه است و یک احیاگر و ناجی و برای ما او یک متظاهر و بیمار (سلیمانی، 1380: 69).
4-2-2.بایدهای[11] عصبی
تفاوت بایدهای عصبی با بایدهای اخلاقی این است که بایدهای اخلاقی ناشی از اضطراب نیست بلکه منطقی و پسندیده است و برای انجام امری اخلاقی به کار گرفته میشود. درحالیکه بایدهای عصبی تحت تأثیر اضطراب ایجاد میشود و درواقع ریشهای غیرمنطقی دارد. شخص عصبی برای رسیدن به خود ایدهآلی از همه ازجمله خودش و دیگران توقع و انتظار دارد و این انتظارات برای او به یک «باید» تبدیل میشود. «بایدها» محرّک و موتور ماشین خود ایدهآلی هستند. تمایلات بایدها اصالت نداشته و خودخواهانه است، ممکن است خلاف اصول اخلاقی هم باشند (یحییآبادی، 1381: 46).
-فریبکاری و دروغ
یکی از راههای جبران احساس حقارت گرایش به ثروتطلبی است. «در اجتماعات امروز ثروت، هم دلیل قدرتمندی است و هم دلیل باارزشبودن» (هورنای، 1365: 186). ازنظر هورنای تمایل به ثروت یک نوع عارضه اجتماعی و یکی از مظاهر عصبیت است و او با بررسی بیمارانش به این نتیجه رسید که بعضیها با فروکش شدن حالتهای عصبیشان از عطش به ثروتشان نیز کاسته میشود.
با توجه به سه تاکتیک دفاعی شخص در برابر اضطراب، بایدهای گوناگون ایجاد میگردد. «حتی در بعضی موارد «بایدها» دستوراتی میدهند که مخالف اصول اخلاقی است. مثلاً یکی از بایدهای تیپ برتریطلب این است که تو همیشه باید سر دیگران کلاه بگذاری، باید بهسادگی خدعه و تزویر کنی، باید در هر رقابتی دیگران را شکست دهی» (هورنای، 1373: 63). فرامرز برای تظاهر به چهره جدید خود یعنی دکتر آذرپاد به گفته راوی، اینگونه مقدّمات کار را آماده میکند:
«میرود فروشگاه سلیم و لاستیکها را میفروشد نقد با سیوپنج درصد تخفیف. دستگاه فشارخون، گوشی و حرارتسنج میخرد» (محمود، 1379، ج1: 409). دزدی، رشوه گرفتن و فریب دیگران در منطق فرامرز عدالت بهحساب میآید و او برای رساندن حقّ مظلومان این کارها را ناشایست نمیداند. «معتقدم در دنیای امروز دزدی اجرای عدالت است» (همان، ج1: 242).
وقتی فاصله میان دو «خود» یعنی «خود تصوری» و «خود واقعی» زیاد باشد. شخص عصبی، همهی قدرت و انرژی خود را باید برای پر کردن این فاصله صرف کند و تلاش دائمی به کار میبرد تا خود را به کمال برساند، در این حالت که بیش از هر چیز کلمه «باید» را تکرار میکند. من باید شجاع باشم، من باید فلان باشم. باعث میشوند که فرد ضعفها و نقایص خود را آنطور که هستند، نبیند:
او با عنوان بازرس بهداشت اقدام به رشوه گرفتن میکند و آن را خلاف هم نمیداند: «تو با این کارت حقّ حساب نمیگیری؟ نه همیشه و نه از همهکس. حقّ حساب، حق حساب چه از زید چه از عمرو. گوشت رو باید از گاو پروار برید نه از جوجه یکروزه» (همان، ج1: 287).
-اعتیاد
استعمال درازمدت مواد مخدّر معمولاً عادتی است که به گرفتاری ثانوی افسردگیها و روانپریشیهای منشی کسب میشود. ابتدا ممکن است این امر برای تسکین درد باشد ولی هنگامیکه بهصورت اعتیاد در آمد انگیزه آن تغییر میکند و هدفش تسکین آشفتگی درونی میشود (الکساندر، 1377: 171).
در رمان درخت انجیر معابد، زندان نقطهی عطفی در سقوط و انحراف فرامرز است . برای او که جوانی نازپرورده و سختی نکشیده است تحمل زندان بسیار دشوار و غیرممکن است به همین دلیل برای فراموشی رنج زندان به تریاک پناه میبرد و احتمالاً با دسیسهای بهدقت طراحیشده از طرف مهران گرفتار اعتیادی سیاه و تباه گرداننده میشود که برای همیشه او را به خود آلوده میسازد و از درون پوک و پوسیدهاش میکند.
ازنظر هورنای، یکی از راههای کنارآمدن با اضطراب، تخدیر آن است. «بعضی افراد عصبی برای اینکه نیش اضطراب را در خود حس نکنند، به الکل و مواد مخدر پناه میبرند» (هورنای، 1365: 48).
وضعیت روانی فرد، عامل مهمی در روی آوردن به اعتیاد است. محرومیتها و ناکامیها، فشارهای روانی ایجادشده و همینطور عقدههای سرکوبشده، میتواند فرد را به دنبال پناهگاهی برای تسکین آلام خود بکشاند. امروزه ارتباط میان برخی بیماریهای روانی و اعتیاد مشخص شده است. بهطور مثال فردی که از بیماری افسردگی شدید رنج میبرد یا شخصی که رفتار ضداجتماعی دارد، در معرض خطر اعتیاد است (اسعدی، 1394: 11).
فرامرز در این رمان با دسیسه مهران گرفتار دام اعتیاد میشود و هرچند به این امر آگاهی دارد به دلیل درگیربودن با اضطرابهای فراوان تلاشی برای نجات خود ندارد و هزینه اعتیاد را با یاری عمه تاجی تأمین میکند. هر بار با وعدههای واهی همچون شرکت در کنکور، ادامه تحصیل و ...، عمه را به پرداخت هزینههایش وادار میکند
شخص عصبی به طرق مختلف احساسات خود را تخدیر میکند. بهظاهر از کار میاندازد تا اضطراب خود را تسکین دهد. الکل، مواد مخدر، خواب، کار زیاد، زیادهروی در امور، طریقههای مختلف تخدیر اضطراب هستند (یحییآبادی، 1381: 83).
بحث و نتیجهگیری
«درخت انجیر معابد» آخرین رمان احمدمحمود است که به سبک رئال اجتماعی بوده و نویسنده با بیان ذهنیات اشخاص به رمانهای روانکاوانه نزدیک گردیده است. ازآنجاکه شخصیتها در این اثر تحت تأثیر اجتماع دچار اضطراب و نگرانی میشوند، میتوان ویژگیهای آنان را با نظریه روانکاوی اجتماعی هورنای موردبررسی قرار داد. از منظر روانکاوانه «خود فعلی» و «ایدهآلی» دو مقوله ایست که در واکاوی رفتار شخصیت اصلی داستان یعنی فرامرز موردتوجه قرار میگیرد. در پی پاسخ دادن یه این سؤال پژوهش که شخصیت اصلی رمان با چه اضطرابهایی مواجه بوده است؟ میتوان دو گروه اضطراب اساسی ناشی از مشکلات خانوادگی و اجتماعی را موردتوجه قرار داد. مصادیق نمود «خود فعلی» در شخصیت اصلی رمان درگیری با اضطرابهای فردی همچون از هم پاشیدهشدن خانواده، از دست دادن پدر، ازدواج مجدد مادر، خودکشی خواهر، عزیمت برادر به خارج و شکست عشقی و اضطرابهای اجتماعی ازجمله اعتقادات خرافی، اجحاف برتریطلبان و فقر و بیکاری است. مکانیزمهای دفاعی که شخصیت اصلی از آن برای مبارزه با اضطرابها بهره میگیرد روی آوردن به برتریطلبی است. وی سعی دارد بر اضطرابها و تعارضهای درونی خود فائق آید و درنهایت با دورشدن از «خود واقعی» هرچه بیشتر از شخصیت اصلیاش فاصله میگیرد. «خود ایدهآلی» در شخصیت فرامرز با اسارت او در دام غرورهای عصبی همچون: تظاهر به استعداد و هوش، مستجابالدعوه بودن و انتقام و بایدهای عصبی همانند: فریبکاری، دروغ و اعتیاد پدیدار میگردد.
[4]. Inferiority
[6]. بر طبق این نظر همه تیپهای مضطرب سلطهگر، گیرنده و اجتنابکننده که در نظریه هورنای به ترتیب برتریطلب، مهرطلب و انزواطلب هستند، دارای علاقه اجتماعی کم بوده در حالیکه فرد سودمند اجتماع علاقه اجتماعی زیاد دارد. تلاش برای قدرتمند بودن به عنوان جبرانی برای احساس ضعف و حقارت است (لاندین، 1378: 284).