نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار دانشگاه آزاد اسلامی بناب، بناب
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Paradox isa key factorinliterarybeautification. Also, paradox plays an important roleat foregrounding,defamiliarization and deviation in literature.Theparadoxisvery widely usedinpoetry of Azerbaijanistyle.Azerbaijani poetstyle have usedof very different and picturesque techniquesto makeparadoxes in theirpoetry. In thisliterary style,continuous, paradoxicalcompounds and imagesare made atvarious methods. Thisarticle Studies different types ofParadox in Azerbaijanistyle poem.
کلیدواژهها [English]
یکی از مهمترین انواع و روشهای آشناییزدایی هنری در زبان شعر سبک آذربایجانی، انتخاب بیان پارادوکسی است. «شکلوفسکی و دیگر فرمالیستهای روسی بر این اعتقادند که مسئلة اساسی در آشناییزدایی آن است که شعر و یا هر نوع ادبی و هنری باید سر راه مخاطب خود مانع گذارد و به کلام و مفهوم لایه دهد» (نفیسی، 1367: 36). برای رسیدن به این هدف از ترفندها و شیوههای مختلف میتوان بهره برد که در رأس این شیوهها، استفاده از تصویرهای پارادوکسی و تعبیرهای متناقضنما میباشد.
«متناقضنما یا پارادوکس (paradox) و بیاننقیضی (oxymoron) در مجموعۀ بلاغت و بدیع شعر فارسی، عالیترین و هنریترین حدّ طباق و تضادّ است و عبارت است از ایجاد پیوند بین دو مفهوم متناقض که در ظاهر ترکیب و عبارت و جملهای بیمعنی میسازد، امّا در اصل حاوی معنیای عالی است. این پیوند بین دو واژه و مفهوم متناقض را عقل و منطق رد میکند، امّا احساس و عاطفه میپذیرد و قبول میکند و همین باعث تعجّب و شگفتی و اقناع حسّ زیباییشناسی مخاطب و تهییج او میشود» (مرتضایی، 1385: 229). پارادوکس در حقیقت، یک امکان زبانی است برای برجستهسازی که برای شکستن هنجار زبان و عادتستیزی، موجب شگفتی و در نتیجه، التذاذ هنری میشود. «با نگاهی گسترده و اندیشهای دامنگستر میتوان بر آن بود که بازتاب و نموداری از «دوگانگان یگانه» یا پیوستگان ستیزنده که پدیدههای گیتی را هستی بخشیدهاند، در قلمرو ادب ارائهای است نغز و نیک هنری که آن را «ناسازی هنری« مینامیم. ناسازی هنری گونهای از ناسازی (= تضاد یا طباق) است که در آن ناسازها به یکدیگر به شیوهای همبسته و پیوستهاند؛ بـه سخنی دیگر، در دل ناسازی به هنبازی رسیدهاند» (کزّازی، 1372: 185).
«نمونههایی از بیان پارادوکسی کم و بیش در تمام ادوار ادب فارسی یافت میشود، امّا با تحوّل و تکامل جریان شعری کاربرد و استفاده از آن گستردهتر، هنریتر و توأم با پیچیدگی فراوان میگردد» (راستگو، 1382: 29)؛ یعنی به هر نسبت که شعر از عوامل پیچیدۀ احساس و تجربههای ذهنی شاعر مایه گیرد، بیان او نیز دشوارتر و پیچیدهتر میگردد و «به همین سبب، در اشعار دورۀ آغازین ادبیّات فارسی، کمتر با این نوع از بیان مواجه میشویم. امّا در جریان گسترش احساسات عمیق و ژرف و نیز باریکاندیشیهای شاعرانة بیان و تصاویر پارادوکسی فراوان گسترش یافته است» (فتوحی رودمعجنی، 1379: 122).
شعرای نامدار سبکآذربایجانی مانند خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، مجیرالدّین بیلقانی، در جریان بیان بیشتر عواطف و احساسات بشری و پرداخت عمیقتر ارتباط جهان درونی آدمی با دنیای بیرونی، از انواع روشهای عادتگریز و برجستهساز و از جمله، شیوۀ متناقضنمایی در شعر خود بیشتر از دورههای قبلی بهره جستهاند و علاوه بر آن، روشهای نوین را به منظور ساخت تصاویر و ترکیبهای پارادوکسی در سبک شعری خود به کار بردهاند که جستجو و معرّفی آن، مسئلة اصلی این تحقیق است.
پیشینه و لزوم تحقیق
تحقیق در زمینۀ پارادوکس در آثار مختلف ادبی، دقّت پژوهشگران بسیاری را به خود جلب کرده است و در نتیجۀ آن، شیوههای متناقضنمایی در آثار گویندگانی چون خاقانی (حسنپور آلاشتی، 1386: 18ـ1)، حافظ (وزیله، 1386: 46ـ39) و صائب تبریزی (گلی، 1386: 159ـ131) بررسی شده است. این تحقیقها اغلب بر پایۀ الگوی نظری که کسانی چون شفیعی کدکنی، چناری، راستگو و مقدادی در باب پارادوکس و انواع آن مطرح کردهاند، شکل گرفته است و به تفاوتها و شگردهای هنری و خلاّقیّتهای فردی یا دورهای گویندگان در این زمینه عنایتی نشده است و علاوه بر آن، این صنعت هرگز به عنوان یک مشخّصۀ سبکی توجّه پژوهشگران را به خود جلب ننموده است و تمام وجوه زبانی، دستوری و ادبی آن و طرزهای متفاوت بهرهمندی از آن در آثار ادبی موضوع تحقیق پژوهشگران نبوده است. از این حیث، وجود تحقیقی که امر پارادوکس را به عنوان یک مختصّۀ ادبی در سطوح مختلف سبکی (زبانی، فکری و ادبی)، رویکرد مطالعاتی خود قرار دهد، ضروری مینماید که این پژوهش آن را در شعر سبک آذربایجانی هدف خود قرار داده است. آثاری که به عنوان جامعۀ آماری، مبنای این تحقیق بودهاند، عبارتند از: دیوان اشعار خاقانی، دیوان نظامی، دیوان مجیرالدین بیلقانی و دیوان مهستی گنجوی به همراه پنج گنج یا خمسۀ نظامی.
بحث و بررسی
واژۀ Paradox از کلمۀ لاتینی Paradoxum برگرفته شده است و Paradoxum خود مرکّب از Para به معنی مخالف و مقابل و doxa به معنی رأی و اندیشه است. پارادوکس دارای ارزش هنری و زیباشناختی بسیار است. «تصاویر پارادوکسی تعبیرهایی است که به لحاظ منطقی، تناقضی در ترکیب آنها نهفته است، ولی اگر در منطق عیب است، در هنر اوج تعالی است» (شفیعیکدکنی، 1381: 37). همچنین «در پارادوکس شرط است که مفاهیم سازگار و ناسازوار و متّضاد که در حالت عادی از هم میگریزند، به گونهای هنرمندانه با هم بیامیزند تا از این همآمیزی و همزیستی هنری، تصویری بدیع، نوآیین، تعجّبآمیز و در نتیجه، توجّهانگیز و ذوقپسند زاده شود» (راستگو، 1368: 29). در بیان پارادوکسی دو گونه ناساز و متّضاد، در عین تضاد، با هم پیوستهاند و معنای تازهای از تزویج آنان تولّد مییابد. نیز «در فرهنگ آکسفورد (1989م.) معانی مختلفی برای پارادوکس ذکر شده است که دو مورد مهمّ آن را ذکر میکنیم: 1ـ در نقد ادبی بیان یا نقیضهای است که به ظاهر متناقض با خود، نامعقول و مخالف فهم عمومی است؛ هرچند وقتی خوب برررسی یا خوب توضیح داده شود، ممکن است اساس درستی داشته باشد. 2ـ در بلاغت سخنی است که متناقض با خود و نامعقول به نظر میرسد، امّا میتوان آن را از طریق تفسیر و تاویل به سخن دارای معنی باارزش تبدیل کرد» (چناری، 1377: 34). بنابراین، میتوانیم بگوییم که هر قدر توفیق شاعرانه در ارایۀ این اجتماع نقیضین و گرهخوردگی اضداد بیشتر باشد، نظام نیرومندتری حاصل میشود که در عین غرابت، معنی مورد نظر گوینده را بهتر القا میکند و این خود باعث تشخّص زبان و رستاخیز آن میشود. «برخی از منتقدان غربی، بهویژه پیروان مکتب نقد نوین مثل کلینثبروکستناقض ظاهری را یکی از ویژگی های بنیادی شعر میدانند» (داد، 1375: ذیل تناقض ظاهری).
دلیل زیبایی پارادوکس و مبنای جمالشناسی آن در این است که در تعابیر پارادوکسی منطق و عقل مخاطب در برابر دو مفهوم متناقض قرار میگیرد که جمعشدنی و آشتیپذیر نیستند، با یکدیگر جمع شده و آشتی داده شدهاند و بیدن گونه شگفتزده میشود. «در این لحظه، دو اتّفاق همزمان با هم روی میدهد: عقل و منطق آشتی این دو امر متناقض در ظاهر را نمیپذیرد و طرد میکند و در همین لحظه، احساس و عاطفه آن را میپذیرد و قبول میکند و این همان اوج احساس شگفتی و سرشار شدن از لذّت ادبی و جمالشناسی است» (مرتضایی، 1385: 223).
علاوه بر مسایل زیباییشناختی تأثیر دیگر پارادوکس در تقویت و افزایش جنبۀ موسیقایی شعر است. »آمیزش ناسازها یا بیان پارادوکسی یکی از عاملهای تشکیلدهندۀ »موسیقیمعنوی« است. موسیقی در این معنی عامّ و گسترده، در حقیقت، شامل انواع تناظرها و تقارنها و تقابلهاست. تقارنها و تقابلهای موجود در کلام را ـ اگرچه مربوط به امور ذهنی باشند ـ نیز موجد موسیقی شعر هستند و میتوانند در حوزۀ موسیقی معنوی شعر بررسی شوند« (حسنلی، 1382: 7). شاعران سبک آذربایجانی، بهویژه شاعران نامدار این سبک یعنی خاقانی و نظامی، از انواع عوامل موجد موسیقی درونی و معنوی در شعر، به زیباترین شکل ممکن بهره جستهاند که از جمله آن عوامل، بیان پارادوکسی است.
جنبۀ مهمّ و شاخص دیگری از متناقضنما در ادبیّات عرفانی و صوفیانه دیده میشود: «در ادب فارسی و در اصطلاح عرفا و صوفیّه نوعی کلام متناقض را که صوفیان به هنگام وجد و حال بیرون از شرع گویند، شطح نامند. کیفیّت شطح با پارادوکس شباهت بسیار دارد» (داد، 1375: شطح). «در بلاغت صوفیّه، در شعرهای ناب ایشان، چه منظوم و چه منثور، محور جمالشناسی، شکستن عرف و عادتهای زبانی است، چه در دایرۀ اصوات و موسیقی و چه در دایرۀ معانی، مقایسۀ مثنوی مولوی و بوستان سعدی و یا مقایسۀ کلیله و دمنه نصرالله منشی و شرح شطحیّات روزبهان بقلی، تمایز این دو گونه جمالشناسی را در ادب فارسی به خوبی میتواند نشان دهد. در مرکز این قلمرو استتیک، غلبۀ موسیقی و شطح (= پارادوکس) بر دیگر جوانب بیان هنری کاملاً آشکار است» (شفیعیکدکنی، 1385: 427).
بدین ترتیب میتوانیم ویژگیها و اهمیّتهای هنری و زیباییشناسی متناقضنما را چنین ذکر کنیم:
1ـ بیان پارادوکسی، دو امر متّضاد را ـ خلاف عادت و منطق و یا هر دو ـ جمع میکند.
2.بیان متناقضنما بیانی است که در ظاهر، متناقض با خود یا مهمل است.
3ـ بیان متناقضنما، بر خلاف جنبۀ غیرمنطقی و مهمل خود، در اصل دارای حقیقتی است.
4ـ از راه تفسیر و تأویل میتوان به حقیقت هنری یا عاطفی و یا ماورایی بیان متناقضنما دست یافت.
5ـ اهمیّت زیباییشناختی بیان پارادوکسیکال در آن است که از طریق هنجارگریزی و عادتستیزی در ذهن خواننده ایجاد شگفتی مینماید.
6ـ بیان پارادوکسی، عامل ایجاد موسیقی معنوی در شعر است.
7ـ کارایی مهمّ بیان پارادوکسی، در تبیین عواطف و تجربههای بیانناپذیر آدمی است.
وجوه و انواع پارادوکس و بررسی آن در شعر سبک آذربایجانی
شاعران سبک آذربایجانی در طرز ادبی خود، همواره در پی یافتن راههایی برای تازهشدن زبان شعری، آشناییزدایی از بیان و شکل هنری کلام، برجستهسازی آن و در نتیجه تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب بودهاند. آنان در شیوة ابداعی و طرز بیان جدید خود روشهای مختلف هنجارگریزی از واژگان و تصاویر شعری را آزمودهاند که برخی از این شیوهها به خاطر فراوانی بسامد در تشخّص زبانی و تمایز سبک شعری این گویندگان بسیار مؤثّر واقع شده است. یکی از روشهای مهمّ شعر سبک آذربایجانی در جهت آشناییزدایی و برجستهسازی کلام، بهرهمندی آنان از پارادوکس یا متناقضنما بوده است.
در ادامه، شیوههای متنوّع شاعران سبک آذربایجانی را برای ساختن و وارد نمودن ترکیبها و تعبیرها و تصویرها پارادوکسی در کلام بررسی خواهیم نمود.
الف) پارادوکس از نظر فاصلۀ دوسویۀ آن دو قِسم است:
1) متناقضنمای نزدیک
متناقضنمایی است که دوسویۀ آن نزدیک به یکدیگر در یک اسناد یا ترکیب بیایند. بدین ترتیب این نوع پارادوکس خود به چند نوع تقسیم میگردد:
1ـ1) متناقضنمای ترکیبی
گاهی مفهوم یک جملۀ پارادوکسی، خلاصه و فشرده و به صورت ترکیبی در میآید که در عین حال حاوی دو مفهوم متناقض است. «این ترکیبها اغلب تصویرهای خیالی میسازند که در نهایت ظرافت و دقّت، از زیبایی فراوان برخوردار و نشانۀ وسعت خیال گوینده و احساس بیانناپذیر او هستند. تصویرهایی را که از این ترکیبها حاصل میشود، تصویرهای پارادوکسی مینامند» (میرصادقی، 1376: 46). این ترکیبات هم به شکل ترکیبات وصفی (موصوف و صفت) و هم در قالب ترکیبات اضافی (مضاف + مضافالیه) در شعر سبک آذربایجانی نمود یافته است:
1ـ1ـ1) اضافۀ وصفی (مرکّب از موصوف + کسرۀ اضافه+ صفت پسین): موجزترین شکل متناقضنما و به نوعی زیباترین نوع آن است. در اکثر مواقع، اضافههای توصیفی متناقضنما، جنبۀ کنایی مییابند و در قالب صورت خیالی در کلام استفاده میشوند. یکی از پرتکرارترین این نوع متناقضنما در شعر سبک آذربایجانی، اضافۀ وصفی «آبِ خشک»و «آتشِ تر» است که به ترتیب کنایه از جام شیشهای شراب و شراب است:
«نشست و باده پیش آورد حالی، |
|
بتی یارب چنان و خانه خالی |
در بیت زیر، «زندۀ مردار»، اضافۀ وصفی پارادوکسی زیبایی است و تمام کسانی را که جسمی بیدار و روح و روانی در خواب دارند، هدف خود قرار داده است:
«مباش زندۀ مردار اگر کسی از حرص، |
عکس این ترکیب، یعنی «کشتۀ زنده» را در شعر خاقانی مییابیم. خاقانی این ترکیب پارادوکسی کنایی را در توصیف احوال عارفان واصل و سالکان کامل به کار برده است:
«ازکشتگان زنده زان سو هزار مشهد |
|
وَز ساکنان مرده زین سو هزار مشعر» |
2ـ1ـ1) اضافۀ وصفی مرکّب از موصوف + صفت (مرکّب از اسم + وندها)
در این نوع اضافه، بین صفت و موصوف رابطۀ تناقض وجود دارد، مثل اضافۀ «آبِ آذرآسا» یا «زهرِ شکرگون» در مثالهای زیر. این اضافهها نیز بیشتر به صورت تصاویر خیالی از نوع کنایه به کار رفتهاند. «آبِ آذرآسا» کنایه از «شراب» میباشد:
«گر باده مینگیرم، بر من مگیر جانا |
|
من خون خورم نه باده، من غم کشم نه ساغر |
خاقانی اضافۀ وصفی متناقضنمای «سیل آتشین» را در معنای کنایی «اشک» ابداع کرده است:
«مکن، کز چشم من بر خاک سیلی آتشین خیزد |
در بیت زیر اضافۀ وصفی «زهرِ شکرگون» از همین نوع تعبیرهای پارادوکسی محسوب میشود:
«بس است این زهرِ شکرگون فشاندن |
|
بر افسونخواندهای، افسانه خواندن» |
3ـ1ـ1) ترکیب وصفی (مرکّب از صفت پیشین + موصوف)
این نوع ترکیب پارادوکسی علاوه بر مفهوم کنایی خود، اغلب در مفاهیم و موضوعهای فکری و فلسفی مستفاد است؛ مثل ترکیب متناقضنمای «هیچکس» در ابیات زیر که تعبیری کنایی و صوفیانه است، از عارفان وارستهای که در غمسرای عافیت، از ادراک مقام نیستی و فنا در عین شادی و طرب هستند. بدیهی است که تعبیر «شاد بودن در غمسرا» نیز تصویری زیبا و پارادوکسی است که در تعالیم عرفانی جایگاه والایی دارد:
«امروز جاه و مال خسان دارند |
|
بازار دهر بلهوسان دارند |
در این نوع ترکیب، گاهی هر دوسوی پارادوکس، صفت و گاهی هر دو سوی آن اسم هستند، همچون ترکیب «کژراست» که مرکّب از دو صفت است و نیز ترکیب «سبک سنگین»:
«در آن پرده کژراستی یافتم |
|
سخن را سر زلف برتافتم» |
4ـ1ـ1) اضافۀ وصفی مرکّب از بیش از دو جزء: اسم یا صفت + کسرۀ اضافه + ترکیبی از (اسم یا صفت+ اسم یا صفت)
این ترکیبات، به نوعی، شکل ابتدایی ترکیبهای متناقضنما هستند؛ مثلاً در اضافۀ «پیر جوانسیما» بدیهی است با حذف کلمۀ سیما، ترکیبی موجزتر و جذّابتر به دست خواهد آمد. همچنین است ترکیب «آشنایان بیگانهخو» که به شرط حذف کلمۀ «خو»، ترکیب «آشنایانِ بیگانه» بسیار زیباتر مینمود:
«تا جهان پیرِ جوانسیماست باد اندر جهان |
|
رای پیرش را مدد بخت جوان انگیخته» |
5ـ1ـ1) ترکیب وصفی (اضافۀ وصفی مقلوب):
«لبِ یار من شد دم صبح مانا |
|
که سرد آتش عنبرافشان نماید» |
6ـ1ـ1) ترکیب اضافی (مرکّب از دو جزء):
«ای کار مرا به دولت تو |
|
افتاده قرارِ بیقراری» |
7ـ1ـ1) ترکیب اضافی (مرکّب از بیش از دو جزء):
«بخت تو خوابِ دیدۀ بیدار تا ز امن |
|
بر چشم فتنه خواب مهنا برافکند» |
2ـ متناقضنمای اسنادی
این نوع متناقضنما در سطح یک جمله رخ میدهد و از اسناد اجزای متناقض به هم در جمله حاصل میشود، به نوعی که اسناد اجزاء جمله به یکدیگر عقلاً محال مینماید. این اسناد پارادوکسی در بین اجزاء مختلف کلام با یکدیگر حاصل میشود، چنانکه در مثالهای زیر خواهیم دید:
1ـ2) اسناد مسندٌإلیه به مسند
از اسناد مسندٌإلیه «فراموشی» به مسند «نماند در یاد» به شکل عبارت «در یاد ماندنِ فراموشی»، تصویر پارادوکسی جذّابی حاصل شده است:
«هر یاد که بود رفت بر باد |
|
جز فرموشیی نماند بر یاد» |
تقریباً در همة مصرعهای دو بیت زیر، از اسناد مسندٌإلیه به مسندی که با آن در تناقض است، عبارت پارادوکسی ساخته شده است: «زیان در سود است»، «توان در ناتوانستن است» و «نادانی اکسیر دانستن است»، هر سه عبارتهایی هستند که در ظاهر آن تناقض آشکاری وجود دارد:
«زیان تو در سود دانستن است |
|
توان تو در ناتوانستن است |
در بیت زیرین، از اسناد «خوابکنان» به «نرگس بیدار»، عبارت متناقضنما ساخته شده است:
«خوابگهی بود سمنزار او |
|
خوابکنان نرگس بیدار او» |
2ـ2) اسناد مسند به قید
مثلاً در بیت زیر که در وصف نی است، نی با وجود مقیّد بودن به قید «بیزبانی»، به عنوان «زبان» گوینده معرّفی شده است. ترکیب اضافی متناقضنمای «زبان بیزبانی»، امروز هم در بیان ادبی و زبان محاوره کاربرد دارد:
«در او جان نه و عشق جان من است |
|
بدین بیزبانی زبان من است» |
اسناد مسند «سیر بودن» به قید «ناشتا بودن»، عبارت پارادوکسی را در بیت زیر ایجاد کرده است:
«آب رویت رفت بر باد ای عفاکالله چو عمر |
در بیت زیر «گریانی در خنده» و «خندانی در گریه»، هر دو از طریق اسناد مسند به قید متناقض، ایجاد عبارت متناقضنما کرده است:
«گاه در خنده چو برقم گریان |
|
گاه در گریه چو گل خندانم» |
3ـ2) اسناد مفعول به قید
«سوزنده» در بیت زیر، مفعول برای فعل «دیدن» است که شاعر با مقیّد ساختن آن به قید «سردی»، تناقضی را در جمله ایجاد کرده است:
«بسوختی تر و خشک مرا به پاسخ سرد |
|
که دید هرگز سوزندهای بدین سردی؟» |
4ـ2) اسناد فعل به مفعول
مثلاً در بیت زیر از اسناد فعل «بسوزم» به شکل متعدّی و در معنای «بسوزانم»، به «باد» که مفعول جمله است، عبارت متناقضنمایی شکل یافته که به مفهومی مبالغهآمیز در توصیف غلیان درونی شاعر از هیجانهای عشق و هجران اشاره میکند:
«گر ره دهم فریاد را، از دم بسوزم باد را |
5ـ2) اسناد متمم به مفعول
در بیت زیر آب باعث برانگیخته شدن آتش شده است:
«نشست و لؤلؤ از نرگس همی ریخت |
|
بدان آب از جهان آتش برانگیخت» |
6ـ2) اسناد فعل به متمّم
«خون به خون میشوی کز راحت نشانی مانده نیست |
«شستن» عملی است که در جریان عادی و منطقی زندگی فقط با عنصر آب امکانپذیر است و طبیعی است که از اسناد عمل شستشو به خون که خود یکی از نجاسات شمرده میشود، تناقضی آشکار در جمله شکل یابد.
7ـ2) اسناد فاعل به مسند
«زهرِ ترا دوست چه خواند؟ شکر |
|
عیبِ ترا دوست چه داند؟ هنر» |
8ـ2) اسناد مفعول به مسند
«کمال کار جهان نقص دان از آنکه جهان، |
|
به نرگس، افسر زر داد و چشم نابینا» |
9ـ2) عطف دو معطوف متناقض به هم
این نوع پارادوکس که در شعر سبک آذربایجانی فراوان دیده میشود، از عطف دو کلمة همنقشِ متناقض و یا دو جملۀ همسانِ متّضاد به هم ساخته میشود؛ مثل عطف دو صفت متناقض «پیر و جوان» و اسناد آن به یک موصوف (سرو) در زمان واحد:
«او سرو جویبار الهی و نفس او |
|
چون سرو در طریقت، هم پیر و هم جوان» |
این نوع پارادوکس را در عبارتهای زیر هم میبینیم:
«دور و نزدیک چون در آب، سپهر
«آنچه او هم نو است و هم کهن است |
|
تیز و آهسته چون در آینه، مهر» سخن است و در این سخن، سخن است» |
همچنین در عبارت هجوآلود زیر:
«بیشند و کم چو خاک زِ بیآبی آن چنانک، |
10ـ2) جملات حالیّه
در زبان فارسی نیز گاهی به تبعیّت از زبان عربی، از واو حالیّه ـ که معنای «در حالیکه» میدهد ـ استفاده شده است. جملۀ پس از واو حالیّه، یعنی جملۀ حالیّه، اغلب معنای قید حالت را در بر دارد، امّا گاهی شاعر جملۀ حالیّه را در حالت نقیض جملۀ پیش از خود ذکر میکند؛ مثل بیت زیر که خاقانی در ابتدا خود را شکارچی و محبوب را شکار خود میخواند، امّا در جملۀ حالیّه اعتراف میکند که شکارچی، صیدِ «شکار ناوکانداز» شده است:
«تو شکار من و من کشتۀ تو |
|
ناوکانداز شکارا که تویی» |
همو در شعر مفاخرهآمیزی که در بیان مقام معنوی خود سروده، دو عبارت متناقض را از طریق واو حالیّه به هم مربوط ساخته است؛ «نان تهی نداشتن شخص، در حالیکه تمام آفاق به نام اوست» تعبیری پارادوکسی ساخته که ریشه در اندیشههای عرفانی و بزرگداشت مقام فقر از این دیدگاه دارد:
«نان تهی نه و همه آفاق نام من |
|
گنج روان نه و همه آفاق گمگم است» |
در بیت زیر هم بین دو جملة «کنی خفته بیدار و [در حالیکه] خود خفتهای» چنین تناقضی وجود دارد:
«تو کز خواب ما را برآشفتهای |
|
کنی خفته بیدار و خود خفتهای» |
و از این نوع است تناقض موجود در بیت زیر:
«نظامی بس این صاحبآوازهای |
|
کهن گشتن و همچنان تازهای» |
3) متناقضنمای دور
امّا متناقضنمای دور آن است که دو سویۀ آن دور از هم، در دو اسناد مختلف یا حتّی در دو کلام مختلف و متفاوت بیایند:
«از پای پاسبانت بوسی کنم گدایی |
|
وآنگاه سر برآرم، کاین است پادشایی» |
اینکه تعریف پادشاهی را در «گدایی بوسه از پای پاسبان سر کوی معشوق» بدانیم، در عالم حقیقت، مفهومی بسیار دور از منطق عادی زندگی است که فقط در زبان ادبی و غنایی توجیه و تعبیر مییابد.
ب) اقسام سهگانة متناقضنما از نظر نوع دوسویه آن در شعر سبک آذربایجانی
1) متناقضنمای زبانی
متناقضنمای زبانی، پارادوکسی است که در آن یک عنصر زبانی به نقض عنصر زبانی دیگر میپردازد، چنانکه در بیت زیر میبینیم و در آن، پارادوکس تنها از طریق تناقض موجود در عناصر زبانی همچون «هست/نیست»، «آب/ خشک» و «آتش/ تر» شکل یافته است:
«با آب لطف و آتش خشمت که دور باد، |
2) متناقضنمای خیالی
متناقضنمایی است که در صور خیال روی میدهد و به تعبیری«تصویرهای پارادوکسی» را پدید میآورد. بدین ترتیب که در این نوع از پارادوکس، عناصر زبانی متناقضنما در بطن خود حاوی صور خیالی از نوع تشبیه، کنایه، استعاره و تشخیص هستند و با عناصر زبانی دیگر ارتباطی تصویری و تخیّلی برقرار کردهاند که در نتیجۀ آن، در موجزترین بیان، تصاویر خیالی جذّابی مبتنی بر تناقض را در کلام وارد میکنند:
1ـ2) پارادوکس تشبیهی
ترکیب وصفی «آتش تر» تصویر پارادوکسی تشبیهی از لب معشوق است که خاقانی با نهادن آن در کنار «بوسۀ خشک» تصاویر جدید و هنجارشکنی میسازد که خود پایهای هستند برای ساخته شدن تصاویر دیگری که در بیتهای بعدی ادامه مییابند (نی خشک، مُهری از عنبر و...):
«زآن لبِ چون آتش تر هدیه کن یک بوس خشک |
مجیرالدین بیلقانی برای ساختن تصویر تشبیهی از «لاله»، از ترکیب پارادوکسی«زندۀ اندر کفن» بهره جسته است:
«دیدۀ مردۀ نرگس همه گریان نگرد |
|
به سوی لاله که او زندۀ اندر کفن است» |
2ـ2) پارادوکس استعاری
ترکیبها یا اضافههای متناقضنما، گاهی حاوی بیان استعاری در توصیف اشیاء و اشخاص هستند. در این نوع از ترکیبها هم، در کوتاهترین کلام، بلندترین و هنجارشکنانهترین تصاویر ساخته میشوند؛ مثلاً در بیت زیر، «آتشینآب» اضافۀ وصفی مقلوب، حاوی معنایی متناقض، در بیان استعاری از «اشک» است:
«از مژه در آتشینآبم که دل، |
|
غور این غمها برون داده است باز» |
همچنین است اضافۀ وصفی «آبخور آتشین» در بیت زیر که تعبیر استعاری زیبا و هنجارشکن از غم یار است و شاعر تشنگی دیرینهاش را از این آبخور رفع میکند:
«در غمت ای زودسیر تشنۀ دیرینهام |
|
تشنه به جز من که دید آبخورش آتشین» |
3ـ2) پارادوکس تشخیصی
یکی از زیباترین انواع پارادوکس، تشخیصی است که علاوه بر تصویر خیالی که از جانبخشی به اشیاء و مفاهیم معنوی ساخته شده، متضمّن معنایی پارادوکسی هم باشد؛ مثلاً نسبت دادن صفت جانداروارگی «بیقراری» به «صبر»، علاوه بر ایجاد تصویر تشخیصی، در بر دارندۀ تناقضی ذاتی است که مابین معنی صبر و بیقراری وجود دارد:
«عقل من در عشق خواری میکشد |
|
صبر بار بیقراری میکشد» |
«دم مسیحایی» نماد جانبخشی و زنده کردن است. نظامی برای بیان مفهوم مدح و مبالغه در وصف ممدوح، در عبارت زیبا و هنجارشکنی، صفت متناقض و حیوانی «مردن» را به «دم مسیحا» نسبت میدهد:
«جان زندهکنی که از فصیحی |
|
شد مردۀ او دم مسیحا» |
از این نوع است نسبت دادن «زبان گشادن» به «جذر اصم» در بیت زیر از نظامی:
«نظمم اثر آن چنان نماید، |
|
کز جذر اصم زبان گشاید» |
4ـ2) پارادوکس کنایی
پارادوکس کنایی در شعر سبک آذربایجانی از تناقض موجود در ترکیبهای کنایی ایجاد میشود که در ساختارشان کلمات مشابه وجود دارد؛ مثلاً کلمات مشابه موجود در دو عبارت کنایی «در حلقه بودن» (در جمعی بودن، حضور، وصل) و «حلقه بر در بودن» (دور بودن از جمع، دوری، رانده شدن) بسیار است و در عین حال در بین این دو کنایه، پاردوکس در سطح معنایی وجود دارد:
«گفتم شوم به حلقۀ زلفش مگر شبی، |
یا در بیت زیر از کنار هم نهادن دو عبارت کنایی «در پرده بودن» (پنهان بودن و رخ ننمودن) و «از پرده بیرون زدن» (مخالفت و ناهماهنگی) تصویر کنایی پارادوکسی ساخته است:
«باز از نوای دلبری، سازی دگرگون میزنی |
نوع دیگری از تصاویر پارادوکسی کنایی، از کنار هم قرار دادن یک جملۀ کنایی در دو شکل، و با همراهی دو آرایۀ ایهام و تکرار ساخته میشود. بدین گونه که یکی از جملات در بر دارندۀ معنی حقیقی عبارت و جملۀ بعدی بیانگر مفهوم کنایی آن است. در این نوع تصاویر کنایی متناقضنما، معمولاً یکی از جملهها به شکل مثبت و دیگری به شکل منفی است؛ مثلاً در بیت زیر، عبارت «از جای شدن» بار اوّل در معنی حقیقیِ جمله (تکان خوردن، تغییر مکان دادن) و به شکل منفی، و بار دوم در معنای کنایی آن (تغیّر و عصبانیّت) و به شکل مثبت به کار رفته است. بدین ترتیب، از ترکیب دو جمله، عبارت کنایی پارادوکسی ساخته شده است. این نوع پارادوکس بیش از آنکه در سطح معنایی رخ دهد، مربوط به سطح زبانی کلام میباشد:
«مجنون زِ حدیث آن نکورای، |
|
از جای نشد، ولی شد از جای» |
در بیت زیر این رابطۀ متناقض بین دو جملۀ «بخوردش چو آب» (در معنای حقیقی جمله) و «آبی نخورد» (در مفهوم کنایی: درنگ نکرد) به وجود آمده است:
«بریدند در طشت زرّین سرش |
|
به خون غرقه شد نازنین پیکرش |
3) متناقضنمای منطقی
متناقضنمای منطقی وقتی ایجاد میشودکه یک بخش قضیّه از سوی بخش دیگر قضیّه نقض میشود:
«یکی مرده شخصم به مردی روان |
|
نه از کاروانی و در کاروان» |
در همۀ مصرعهای سه بیت زیر، پارادوکس منطقی وجود دارد:
«تشنهجگریم و غرق آبیم |
|
شبکور و ندیم آفتابیم |
از دیگر شیوههایی که به روشی زیبا و آشناییزدایانه در شعر سبک آذربایجانی برای ایجاد روابط پارادوکسی منطقی در بین اجزای کلام از آن استفاده شده، تصاویر و تعابیری است که از حرکت در جهت خلاف مسیر عادی زندگی حاصل میشوند؛ به عنوان مثال، بین دو مفهوم خامی و پختگی تضاد وجود دارد. در این میان، حرکت از خامی به پختگی روال عادی زندگی است، امّا عکس این حرکت، یعنی رفتن از مرحلۀ پختگی به مرحلۀ خامی، حرکتی در تناقض با آهنگ هستی است:
«نزدیک دهن شکسته شد جام |
|
پالوده که پخته بود شد خام» |
این تصویر متناقضنمای منطقی در عبارت ترکیبی «خامکنِ پختۀ تدبیرها» هم دیده میشود:
«خامکنِ پختۀ تدبیرها |
|
عذر پذیرندۀ تقصیرها» |
خاقانی از «بوالعجب دردی» میگوید که بر خلاف حرکت طبیعی درمان سیر و میکند و «بتر» میگردد:
«درد عشق تو بوالعجب دردی است |
|
که چو درمان کنم بَتَر گردد» |
نظامی هم معتقد است که از بیشیاندیشی به ادراک کمتر رسیده است:
«منِ خام از زیادتاندیشی |
|
به کمی اوفتادم از بیشی» |
متناقضنمای منطقی، به دو شکل باشگونهگویی و متناقضنمای متضمّن معانی غنایی و عرفانی در شعر سبک آذربایجانی بسیار پربسامد است.
1ـ3) باشگونهگویی
«باشگونهگویی» شکل روایی پارادوکس است تا جایی که میتوان آن را پارادوکس روایی نامید. این نوع پارادوکس را اغلب زیرمجموعۀ «خلافآمد» دانستهاند و «خلافآمد چیزی جز تناقض فعل با عرف نیست، خواه آن فعل یک گفتمان باشد و خواه یک رویداد» (فولادی، 1387: 25). باشگونهگویی یا همان که در بدیع سنّتی «طرد و عکس» خوانده شده است، شعر سبک آذربایجانی بسیار زیاد یافت میشود:
«زانسوتر یار خود به ده گام |
|
آرام گرفت و رفت از آرام» |
*****
«بر هیچ دوست تکیه مزن کو به عاقبت |
2ـ3) متناقضنمای متضمّن مؤلّفههای عاشقانه و عارفانه
بیان زیباییشناختی تجربههایی از عالم نامحسوس، شیوههای هنری و ادبی خاصّ خود را میطلبد. یکی از دیرینهترین روشهای بیان تجربۀ عاشقانه و عارفانه، استفاده از ترکیبها، تصاویر و تعابیر پارادوکسی در ادبیّات خاصّ معرّف و مربوط به دنیای عشق و عرفان است. این زبان رمزآلود و پر از شور و طنین، ابزارهای گوناگونی را برای به بیان آوردن احساسات بیانناپذیر وادیهای بیپایان عشق آزموده است و هنوز هم میآزماید، امّا بیشک یکی از کارآمدترین و مؤثّرترین ابزارهای تجربه شده در این مسیر، ساختار متناقضنمای زبان و بیان است. تقریباً تمام اندیشههای متناقضنمای عرفانی در شعر سبک آذربایجانی ظهور و بروز کرده است.در ادامه، به پارهای از مهمترین این اندیشهها اشاره میشود:
الف) نیستی= هستی
جان دادن در راه عشق و سراپا تسلیم عشق بودن که بعدها در زبان متصوّفه با اصطلاح فناء فیالله، به تبیین مقام وحدت وجودی و تقریر اتّحاد با اصل حقیقت میپردازد، عالیترین و دیریابترین مقام عشق از دیدگاه تمام عارفانههای جهان و غاییترین هدف اغلب آموزههای چنین است. این مفهوم دشوار معمولاً با ایجاد تناقض مابین دو مفهوم مرگ و زندگی حاصل میشود. در ابیات زیر نمونههایی از چنین بیان و تصویرگری پارادوکسی را میتوان دید:
«من نیست شدم، نیست شدن مایۀ هستی است «باقی آنگاهی شوم کز خویشتن یابم فنا «شوم نیست در سایۀ هستِ مطلق |
در این شعر، آنان که این مقام دستنایافتنی را درک نمودهاند، با کنایۀ پارادوکسی «هستنیست» و «هیچکس» یاد میشوند:
«خاقانیم؟ نه والله، سیمرغ نیستهستم «گر مقام نیستهستان دانمی، «گر به عیار کسان از همه کس کمتریم، |
ب) درد = درمان
بالاترین نشان سالکان و عاشقان حقیقی درد است، هر چه درد بیشتر، عیار عشق بالاتر. از این روی است که در ادبیّات عاشقانۀ ما، عبارتهای متناقضنمایی چون «بیماری عین شفا است»، «درد بهترین درمان است» و امثال آن را به وفور مییابیم:
«دلی طلب کن بیمارکردۀ وحدت |
ج)عقل = دیوانگی
تقابل عقل و عشق، مفهومی پرتکرار و مضمونساز در ادب غنایی است. معرفت عاشقانه و رهیابی در دانش حقیقت و اسرار عشق از طریق عقل و تحصیل هرگز حاصل نخواهد شد و کوشش در این راستا نتیجۀ عکس خواهد داد که همان نادانی است. از این رویارویی نیز تصاویر پارادوکسی زیبایی خلق شده است:
«در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل |
سرانجام ادارک ناکارامدی عقل و دانش در این مسیر، به شرط تداوم راه، رسیدن به وادی حیرت است:
«دل ز دانش سوی نادانی گریخت |
ج) فقر= بزرگترین گنج
استغنا و تجرید از همۀ تعلّقات و مظاهر جهان لازمۀ عشق است. از این رو، فقیران و درویشان، یعنی آنان که قطع علایق مادّی نمودهاند، در عین گدایی، سلاطین و پادشاهان عالم عشقاَند و برخوردار از «گنجِ فقر»:
«گنجپروردۀ فقرند و کمکم شده لیک |
د) نام نکو = بدنامی
«در عشق همه نام نکو بدنامیست |
|
کآرام درو تمام بیآرامی است |
هـ) آباد بر خرابی
«بانگ آمد از قنینه، کآباد بر خرابی |
و) ایمان آوردن به کفر
«به کفرش اوّل ایمان آر و آنگه، |
ز) غم = شادی
«اصل طرب و مایۀ شادی است غمت |
|
یک دم غم تو بِه از هزاران شادی» |
*****
«خرّمتَرَم آنگه بین، کز عشق تواَم غمگین |
ح) زهر نوش کردن
«نوش خندیدن به وقت زهر خوردن واجب است |
ط) کشتن بی زخمزدن
«کشتیم، موی نیازرده به سِحر |
نتیجهگیری
شاعران سبک آذربایجانی، از ترکیبها، تصاویر و تعابیر پارادوکسی، به شکلها و شیوههای مختلف ادبی و هنری برای بیان ما فیالضّمیر خود استفاده کردهاند. این بیانهای متناقضنما یکی از بهترین روشهای آشناییزدایی و هنجارشکنی از زبان و مفهوم ادبیّات و شعر است که به زیبایی در این سبک ادبی وارد شده است. در بررسی انواع پارادوکس در این شعر بدین نتایج دست یافتیم:
ـ در بین شاعران سبک آذربایجانی، فراوانی و تنوّع پارادوکس در دیوان خاقانی بیش از سایر آثار منظوم مهمّ مربوط بدین سبک میباشد. خاقانی، شکلهای مختلف متناقضنمایی را در قالبهای مختلف و موضوعهای متنوّع شعر خود آزموده است.
ـ در شعر سبک آذربایجانی، روشهای متفاوت و گستردهای جهت ساختن ترکیبهای پارادوکسی وجود دارد. همچنین در بررسی ساختار ترکیبها و اضافههای پارادوکسی در شعر سبک آذربایجانی به ترکیبها و اضافههای مرکّب از بیش از دو جزء برمیخوریم. این ترکیبهای پارادوکسی از مختصّۀ سبکی ترکیبسازی در این شعر ناشی میشود و به دلیل بسامد فراوان میتوان آن را جزو مختصّات سبکی در سطح زبانی شعر سبک آذربایجانی به حساب آورد.
ـ در شعر سبکآذربایجانی، روشهای زبانی و بلاغی منحصر به فردی برای ایجاد تصاویر و تعابیر بلاغی وارد شده است؛ مثل 1ـ عطف دو سویۀ متناقضِ پارادوکس به هم. 2ـ استفاده از جملههای حالیّه در تناقض با معنی جملۀ پیشین. 3ـ استفاده از جملههای کنایی در دو شکل منفی و مثبت برای ایجاد تناقض به همراهی دو ارائة ایهام و تکرار. 4ـ بهرهمندی از جملههای کنایی با کلمات مشابه و معانی متّضاد در کنار هم. 5ـ استفادۀ فراوان از باشگونهگونی یا آرایۀ طرد و عکس برای ساختن عبارات متناقضنما.
ـ بسامد پارادوکس منطقی در شعر سبک آذربایجانی بیشتر از بسامد دو نوع دیگر آن، یعنی پارادوکس زبانی و بلاغی (خیالی) میباشد. این امر از شیوع و گسترش اندیشههای دینی و باورهای عارفانه در این سبک شعری ناشی میشود. در بحث پارادوکسهای منطقی که حاوی دیدگاههای عرفانی هستند، این شاعران هر چند در حوزۀ شطح و طامات وارد نشدهاند، امّا در شکل سخنی نزدیک به شطح، با تعابیر متناقضنما به بیان حالتها و تجربههای عاشقانه و گاه عارفانۀ خود پرداختهاند. سهم خاقانی در این نوع پارادوکس هم بیش از دیگر شاعران این سبک است.