نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار، گروه زبان و ادبیات انگلیسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
2 دکتری زبانشناسی، گروه زبان و ادبیات انگلیسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Metaphor is one of the devices and elements which has been used for conveying and objectifying the great human concepts in Ferdowsi’s Shahnameh as an excellent, mythical, and heroic work. Accordingly, the structural nature of the stories of Ferdowsi’s Shahnameh has been represented as a metaphorical narrative. There are various characters in Shahnameh and each of them illustrates a symbol of different characteristics of human beings. Among the effective characters in Shahnameh, “Siyavash” as a “wise” person faces events that can be a metaphor or symbol of human life concepts. The aim of the present study is to investigate the different types of conceptual metaphors, i.e. 1) Orientational metaphor; 2) Ontological metaphor, including (2-1) Substance metaphor; (2-2) Container metaphor; (2-3) Personification metaphor; and 3) Structural metaphor, following Lakoff and Johnson’s (1980) model in “Siyavash story” of Ferdowsi’s Shahnameh. The results showed that ontological metaphor, particularly substance type has been significantly applied more than other metaphors in “Siyavash story” (p<0.05). On the contrary, the orientational metaphor has been used less than other ones.
کلیدواژهها [English]
یکی از علومی که به مباحث مربوط به ذهن میپردازد، علوم شناختی است که در دهههای اخیر جایگاه تأثیرگذار و ویژهای را در حوزههای مختلف کسب کرده است. شناخت همۀ جنبههای خودآگاه و ناخودآگاه عملکرد ذهن و همچنین فرآیندهای ذهنی را دربر میگیرد که بر درک، تصمیمگیری و حل مسأله تأثیر دارند (ایوانز[1]، 2007).
مسائل مربوط به ذهن و زبان نیز همواره مورد توجه و پرسش بسیاری از فیلسوفان و زبانشناسان بوده است. در تحلیل زبان، رویکرد زبانشناسی شناختی بر این عقیده تأکید دارد که زبان ابزاری برای سازماندهی، پردازش و انتقال اطلاعات است. در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد در آثار اندیشمندانی همچون لیکاف[2] (1980، 1987)، لانگاکر[3] (1987، 1991)، و تالمی[4] (2000) زبانشناسی شناختی مطرح شد. براساس این رویکرد، تحلیل پایههای مفهومی و تجربی مقولههای زبانی بهعنوان انعکاسهایی از سازماندهی، اصول طبقهبندی، سازوکارهای پردازش و تأثیرهای تجربی و محیطی مورد مطالعه قرار میگیرند گیرارتز و کیکنز[5]، (2007). بهطورکلی، در زبانشناسی شناختی نیز همچون زبانشناسی صورتگرا و زبانشناسی نقشگرا ما با یک نظریه واحد مواجه نیستیم، بلکه با تنوعی از رویکردهایی که در بنیان وجوه اشتراک دارند روبهرو هستیم (دبیرمقدم، 1383).
در این میان، با مطرح شدن آرای فیلسوفان و زبانشناسان شناختی بیشترین پژوهشهای انجام شده در رابطه با دستورشناختی و معناشناسی شناختی صورت گرفته است. اگر بپذیریم که هر نماد زبان به چیزی در جهان خارج دلالت دارد، چنین نگرشی صرفاً به معانی صریح واژهها محدود میشود؛ درحالیکه معناشناسی باید از مبانی برخوردار باشد که بتواند معانی صریح، ضمنی، مجازی، استعاری و حتی بافتی را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد؛ یعنی معنا به آن گونهای مطالعه شود که انسان در زندگی بهکار میبرد و درک میکند (صفوی، 1387). در معناشناسی شناختی، معنا مبتنی بر ساختهای مفهومی قراردادی شده است. به این ترتیب، ساختهای معنایی همچون سایر حوزههای شناختی مقولات ذهنیای را بازنمایی میکنند که انسانها از طریق تجربیاتشان به آنها شکل دادهاند (صفوی، 1387).
امروزه، دانشمندان و پژوهشگران حوزههای مرتبط با رویکرد شناختی، همچون زبانشناسان شناختی به بررسی استعاره[6] در پژوهشهای خود توجه ویژهای دارند. کوچش[7] (2010) دلیل این امر را اینگونه عنوان میکند که استعاره، نقش مهمی در تفکر، درک و استدلال انسان ایفا میکند. همچنین فراتر از این در شکلگیری و ایجاد واقعیت اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی ما تأثیر بسزایی دارد. بنابراین، به اعتقاد او، ادراک استعاره به این معناست که برای درک و آگاهی نسبت به بخش ضروری و حیاتی اینکه چه کسی هستیم و در چه نوع دنیایی زندگی میکنیم، تلاشی بهوقوع بپیوندد. علاوه بر این، استعاره، عنصری بنیادین در مقولهبندی ما از جهان خارج و فرآیندهای اندیشیدن ماست؛ بنابراین، میتواند ابزار مناسبی برای تشخیص چگونگی اندیشیدن و رفتارهای زبان باشد؛ زیرا پدیدهای لاینفک از زبان روزمره است (ایوانز، 2007؛ صفوی، 1387 و 1396 و راسخمهند، 1397).
در واقع، موجودیت استعاره تابعی از زمان، زبان و جامعه است و از آنجا که این پدیدهها جنبۀ ایستا و ماندگار ندارند، استعاره نیز در برهههای متفاوت زبانی در جوامع گوناگون و زبانهای مختلف متفاوت است. استعاره میتواند به گسترش زبان تا مرز بینهایت منجر شود و برای اهداف مختلفی همچون تزیین، ایجاز، ابراز عواطف، بزرگنمایی، کوچکنمایی و پرهیز از واژههای نامناسب مورد استفاده قرار گیرد (نرسیسیاس[8]، 1387). بنابراین، استعاره نقش مهمی در شناخت و درک پدیدهها و امور دارد و در حقیقت یک مدل فرهنگی در ذهن ایجاد میکند که زنجیره رفتاری طبق آن برنامهریزی میشود (هاشمی، 1389).
براساس شواهد و مستندات موجود، سنت مطالعۀ استعاره در میان غربیان به قرن چهارم پیش از میلاد برمیگردد. ارسطو در کتاب فن شعر، استعاره را «انتقال یک نام برای اطلاق به چیزی «غیر»» و «شگردی برای هنرآفرینی» معرفی میکند. برای مثال، ارسطو نمونه «شب زندگی» را بهعنوان استعارهای از «دوران پیری» در قیاس با همانندی نسبت «شب» به «روز» و «پیری» به «جوانی» در نظر گرفته است (صفوی، 1387 و 1396). در قرن نخست میلادی، کویین تیلیان[9] استعاره را تشبیهی کوتاه شده معرفی کرد و برای نخستین بار این نکته را مورد توجه قرار داد که بهطور اساسی آنچه انسان بر زبان میآورد، نوعی تصویرسازی است (صفوی، 1396). در همین راستا، ویکو[10] بر این باور بود که تقریباً همۀ واژههای زبانها بر استعاره شکل گرفتهاند و استعاره قسمت اعظم زبانهای بشری را به خود اختصاص میدهد. علاوه بر این، تسارو[11] نیز استعاره را کاربردی طبیعی و بدیهی برای زبان در نظر میگرفت (صفوی، 1396). بنابراین، استعاره یکی از روشها و احتمالاً مهمترین روش «گسترش دادن» زبان است (هاوکس[12]، 1380).
لیکاف و جانسون[13] (1980)، که به ترتیب زبانشناس و فیلسوف بودند، دیدگاههای خود را در کتاب «استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم[14]» منتشر کردند. آنها با اتخاذ رویکردی شناختی به مطالعۀ استعاره «نظریۀ معاصر استعاره» را برخلاف دیدگاههای سنتی مطرح کردند. دیدگاه سنتی استعاره براساس چهار اصل شکل گرفته بود: 1- ماهیت استعاره در سطح واژه است، 2- استعاره براساس شباهت شکل میگیرد، 3- همۀ مفاهیم حقیقی هستند، اما استعاره به وجه غیرحقیق زبان مرتبط است و 4- استعاره تفکری خودآگاه است که ارتباطی با ذهن ندارد (لیکاف و جانسون، 1980). در مقابل، نظریۀ استعارۀ مفهومی بر مبنای این اصول پایهریزی شد: 1- استعاره در سطح مفاهیم در نظر گرفته میشود، 2- استعاره بر مبنای ارتباط قلمروهای متقاطع[15] در تجربه انسان از شباهتهای موجود میان حوزههای مختلف شکل میگیرد، 3- بخش اعظم نظام مفهومی ما شامل مفاهیمی مانند زمان، رویدادها، اخلاق و... استعاری است و 4- نظام مفهومی استعارهها اختیاری و قرادادی[16] نیست، بلکه از تجربههای مشترک انسان با دیگر پدیدهها و در ارتباط با جسم خود انسان شکل میگیرد (لیکاف و جانسون، 1980). بدین ترتیب، بررسی استعاره بهعنوان پدیدهای منحصراً زبانی در دیدگاههای سنتی به پدیدهای ذهنی و زبانی تغییر یافت.
در این راستا، زبانشناسان شناختی استعاره را بهعنوان یکی از مشخصههای اصلی زبان بشر معرفی میکنند (ایوانز و گرین[17]، 2006 و لی[18]، 2001). استعاره پدیدهای است که در آن یک حوزۀ مفهومی[19] بهطور نظاممندی برحسب حوزۀ مفهومی دیگر ساخته میشود و مشخصۀ اصلی آن را میتوان گسترش معنا[20] یا فرافکنی مفهومی[21] ذکر کرد (ایوانز و گرین، 2006 و لی، 2001). در واقع، این دیدگاه در زبانشناسی شناختی مطرح میشود که استعاره پدیدهای مفهومی است و صرفاً پدیدهای زبانی محسوب نمیشود (کرافت و کروس[22]، 2004). علاوه بر این، پیشگامان اصلی رویکرد استعارۀ مفهومی، لیکاف و جانسون (1980، 1999) بر این باورند که بسیاری از شیوههایی که انسان براساس آنها تفکر و عمل میکند بهطور اساسی ماهیتی استعاری دارند. آنها این نوع استعاره را که اساس و پایۀ آن در زبان روزمره و متعارف شکل میگیرد و بهطور اساسی مبنای آن درک امور انتزاعی بر پایۀ امور عینی و مفهومسازی مفاهیم ذهنی است، «استعارۀ مفهومی» نامیدند. برای مثال، مؤسسههایی همچون دانشگاهها و یا شرکتهای تجاری را برحسب سلسلهمراتب مفهومسازی میکنیم. نمودارهای این مؤسسهها فرد دارای بالاترین رتبه را در رأس و یا بالا قرار میدهند، در حالی که فرد دارای پایینترین رتبه در پایین و انتهای سلسله مراتب قرار میگیرد. بهعبارت دیگر، سلسله مراتبها بهطور غیرزبانی و برحسب استعارۀ مفهومی «کنترل/ قدرت بالاست[23]» مفهومسازی و بازنمایی میشوند (ایوانز و گرین، 2006).
افزون بر این، استعارۀ مفهومی از ویژگی یکسویگی برخوردار است؛ به این معنا که استعاره حاصل نگاشت از حوزۀ مبدأ به سمت حوزۀ مقصد است، نه برعکس. بهعنوان مثال، در حالیکه میتوانیم عشق را براساس سفر سازماندهی کنیم، نمیتوانیم سفر را براساس عشق با استعاره بازنمایی کنیم. وجود مبدأ و مقصد در واقع تأییدی بر یکسویگی استعارۀ مفهومی است (راسخمهند، 1397).
لیکاف و جانسون (1980) در کتاب «استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم» انواع استعاره را اینگونه معرفی کردهاند: 1- استعارههای جهتی[24]، 2- استعارههای هستیشناختی[25]، شامل: الف- استعارههای هستاری و مادی[26]، ب- ظرف[27] و ج- تشخیص[28] و 3- استعارههای ساختاری[29].
1-1. استعارههای جهتی
استعارههایی که بر مبنای جهتگیریهای فضایی همچون بالا، پایین، عقب، جلو و...مفاهیم را سازماندهی میکنند، استعارههای جهتی گفته میشوند. از آنجایی که بدن انسان فضایی است و عملکرد جسم انسان با کارکرد محیط بیرون مرتبط است، استعارههای جهتی مفاهیم مرتبط را براساس جهتگیری فضایی بازنمایی میکنند (لیکاف و جانسون، 1980). به عنوان مثال: «قیمت مرغ بالا رفت» (صفوی، 1396). در این مثال، استعارۀ جهتی از عامل نگاشت خاصی به شکل «بیشتر بالا است» در نظر گرفته میشود.
1-2. استعارههای هستیشناختی
بیشتر تجربۀ انسان از محیط پیرامون خود براساس اشیاء، اجسام و مواد شکل میگیرد. استعارههای هستیشناختی شیوهای از درک مفاهیم انتزاعی و نامحسوس مانند احساسات، فعالیتها و حتی عقاید به صورت هستار هستند (لیکاف و جانسون، 1980). استعارههای هستیشناختی میتوانند به یکی از انواع زیر بازنمایی شوند:
1-2-1. استعارههای هستاری و مادی
استعارههایی که براساس تجربه انسان از اشیاء مادی و فیزیکی نشأت میگیرند، استعارههای هستاری و مادی هستند (لیکاف و جانسون، 1980). به عنوان مثال: «از خجالت عرق کرده بود» (صفوی، 1396). در این مثال، «خجالت» هستاری فیزیکی گرما در نظر گرفته شده است.
1-2-2. استعارههای ظرف
استعارههای ظرف برای پدیدهها و مفاهیمی که فاقد حجم هستند، حجم، درون و بیرون درنظر میگیرند (لیکاف و جانسون، 1980). به عنوان مثال: «با این حرفها توی دلم را خالی نکن» (صفوی، 1396). در این مثال، «دل» ظرفی در نظر گرفته شده است که حجم دارد و میتوان درون آن را خالی کرد.
1-2-3. استعارههای تشخیص
استعارههای تشخیص، شیء فیزیکی را به مثابه شخص در نظر میگیرند و بازنمایی میکنند. این استعاره این امکان را فراهم میکند تا گسترۀ وسیعی از تجربههای مربوط به هستارهای غیرانسانی برحسب انگیزهها، خصوصیتها و فعالیتهای انسان درک شوند (لیکاف و جانسون، 1980). به عنوان مثال، «زندگی مرا فریب داد» (لیکاف و جانسون، 1980). در این مثال، زندگی به مثابه شخصی در نظر گرفته شده است که میتواند عمل فریب دادن را همچون انسان انجام دهد.
1-3. استعارههای ساختاری
هنگامی که مفهومی بهطور استعاری برحسب مفهومی دیگر ساختاربندی میشود با استعارۀ ساختاری مواجه هستیم (لیکاف و جانسون، 1980). به عنوان مثال: «وقت طلاست» (آقاابراهیمی، 1397). در این مثال، ارزشمندی «وقت» در مفهوم «طلا» ساختاربندی شده است.
همانگونه که میتوان مشاهده کرد، استعاره در مکالمههای روزمره و نیز در ادبیات کاربرد گستردهای دارند که میتواند صرفاً آرایشی باشد و از رهگذر آن، اندیشهای تصویر شود و یا کارکردی سازمند یا ساختاری داشته باشد که در آن آمیزهای از احساس و اندیشه با چنان ظرافت و نکتهسنجی تصویر میشود که جز آن به هیچ شیوهای توصیف نمیشود (رضایی، 1382). بدین ترتیب، بهکارگیری و بازنمایی گستردۀ استعاره در جنبههای گوناگون زندگی بشر همچون زبان و تفکر نقش ویژهای را ایفا میکند که بخشی از آن در آثار ادبی فاخر نمود مییابد.
در زبان فارسی، شاهنامۀ فردوسی اثری اسطورهای، باستانی و حماسی است که از نظر فرهنگ و زبان شاهکاری ارزشمند محسوب میشود که از جنبههای مختلفی مورد توجه پژوهشگران قرار دارد. به اعتقاد رضوانیان و همکاران (1395) روایت شاهنامۀ فردوسی استعاری است؛ به طوری که اسطورهها و داستانهای کهن ایرانی در قالب متن ادبی با بهکارگیری استعارهها و بیان ادبی پیکربندی شدهاند تا چنین متن سترگی پدید آید. فردوسی با توصیف روانی ژرف شخصیتهای مثبت و منفی و میانه، الگویی از بسیاری شخصیتهای نوع بشر را در طول زمان به تصویر کشیده که با روانشناسی نوین مطابقت دارد (بازگیر، 1398).
در میان شخصیتهای شاهنامۀ فردوسی، «سیاوش» بهعنوان شخصیتی بازنمایی میشود که نمادی از خدای نباتی است که میمیرد و همراه با تولد طبیعت دوباره متولد میشود (بهار، 1373). بههمچنین «گذر سیاوش از آتش» یکی از کنشهای انسانی شاهنامه محسوب میشود که بر پایه روایت فردوسی و اسطوره پیچیده «سیاوش» ماهیتی چند معنایی و استعاری دارد (رضوانیان و همکاران، 1395).
براساس آنچه عنوان شد با توجه به اهمیت بهکارگیری و بازنمایی انواع استعارههای مفهومی به منظور انتقال مفاهیم مختلف مرتبط با زندگی بشر در شاهنامۀ فردوسی و همچنین ویژگیهای خاص شخصیت «سیاوش» در این اثر حماسی و اسطورهای، پژوهش حاضر درصدد است به بررسی بازنمایی انواع استعارههای مفهومی در «داستان سیاوش» شاهنامۀ فردوسی بپردازد. بر این اساس، فرضیۀ صفر پژوهش حاضر به این صورت است که «تفاوت معناداری در فراوانی بهکارگیری انواع استعارههای مفهومی شامل استعاره ساختی، استعارۀ جهتی، استعاره هستیشناختی در «داستان سیاوش» شاهنامۀ فردوسی وجود ندارد».
در گسترۀ وسیعی از پژوهشهای انجام شده توسط محققین در زبان فارسی، استعاره براساس دیدگاه سنتی و معاصر در زبان ادبی و همچنین گفتار روزمره، مورد بررسی قرار گرفته است. از آن جمله میتوان به پژوهشهایی در اشعار شاعران بزرگ همچون «نگاهی نو به استعاره (تحلیل استعاره در شعر قیصر امینپور)» (راکعی، 1388)، «کاربرد استعارۀ مفهومی در قصاید ناصر خسرو» (بارانی و همکاران، 1395)، «بررسی استعارههای جهتی در غزلیات شمس» (پورالخاص و آلیانی، 1397)، «استعاره شناختی عشق در مثنوی مولانا» (اسپرهم و تصدیقی، 1397) و «بررسی مفهومسازیهای «چشم» در غزلیات حافظ از دیدگاه شناختی (صبوری و ذبیحنیا عمران، 1397) اشاره کرد.
پژوهشهایی نیز براساس پیکرههایی از دادههای زبان فارسی معاصر را میتوان نام برد؛ از جمله «بررسی استعاره در ادبیات کودک و نوجوان در چارچوب زبانشناسی شناختی» (شریفی و حامدی شیروان، 1389)، «نگاهی تازه به چگونگی درک استعاره در زبان فارسی» (گندمکار، 1391)، «تحلیل استعارههای مفهومی در یک طبقهبندی جدید با تکیه بر نمونههایی از زبان فارسی و اسپانیایی» (افراشی و حسامی، 1392) و «کاربست رویکرد پیکرۀ بنیاد تحلیل الگوی استعاری در زبان فارسی: مطالعۀ حوزۀ مقصد خشم» (مولودی و همکاران، 1394) و «استعارههای مفهومی در زبان فارسی؛ تحلیلی شناختی و پیکرهمدار» (افراشی و همکاران، 1394).
بسیاری از پژوهشها به بررسی استعاره در قرآن کریم اختصاص یافتهاند که از جملۀ آنها میتوان به «استعارههای جهتی قرآن با رویکرد شناختی» (کرد زعفرانلو کامبوزیا و حاجیان، 1389)، «استعارههای جهتی در قرآن با رویکرد شناختی» (یگانه و افراشی، 1395)، «استعارۀ مفهومی رحمت الهی در قرآن کریم» (حسینی و قائمینیا، 1396)، اسماء و صفات الهی در قرآن کریم در پرتو استعارۀ مفهومی» (شعبانپور و همکاران، 1397) اشاره کرد.
در این میان، تأثیر شاهنامۀ فردوسی بر ادبیات زبان فارسی، زبان فارسی معاصر و همچنین انتقال و بازنمایی مفاهیم و ویژگیهای گرانسنگ و والای انسانی، همچون «خرد»، «شادی»، «عشق»، «زیبایی» و... در بسیاری از آثار و مطالعات انجام شده توسط پژوهشگران داخلی و خارجی مطرح شده است (کزازی، 1382؛ نامورمطلق، 1389 و رضوانیان و همکاران، 1395). مطالعات انجام شده در رابطه با اشعار شاعران غیرمعاصر گویای این حقیقت است که «داستان سیاوش» بهعنوان یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین داستانهای اسطورهای- حماسی شاهنامۀ فردوسی از جنبههای گوناگون مورد توجه پژوهشگران در حوزههای مختلف بوده است. در شاهنامۀ فردوسی «سیاوش» بهعنوان شخصیتی بازنمایی میشود که نمادی از خدای نباتی است که میمیرد و همراه با تولد طبیعت دوباره متولد میشود (بهار، 1373). با وجود این، براساس بررسیهای پژوهشگران تاکنون پژوهشهای معدودی ابزار پرکاربرد استعاره را به منظور بازنمایی مفاهیم مختلف در شاهنامۀ فردوسی و بهطور خاص در «داستان سیاوش»، مورد مطالعه قرار دادهاند. در ادامه، به مواردی از این نوع پژوهشها اشاره میشود.
ترابیمقدم و خلیفهلو (1396) در پژوهشی به بررسی محدودیتهای شناختی موجود در سه آرایۀ استعارۀ استخدام، حسآمیزی و پادامیزه براساس دیدگاه کوچش (2010) در دو زبان انگلیسی و فارسی پرداختند. به اعتقاد آنها، نظام شناختی بشر نوعی توازن، تراضی یا مصالحه میان هدفهای زیباشناختی و همچنین تبعیت از محدودیتهای شناختی متضمن انتقال معنی اعمال میکند. علاوه بر این، آنها بر این باورند که استعاره بهعنوان آرایهای ادبی تحت سیطرۀ محدودیتهای شناختی قرار دارد. در آرایۀ استخدام، لفظ غیرمَجازی مقدم بر لفظ مَجازی است و در آرایۀ ادبی پادآمیزه نیز گویشوران بیشتر تمایل به استفاده از پادآمیزه نوع غیرمستقیم در مقایسه با پادآمیزه مستقیم دارند. این یافته گویای ماهیت دو بعدی ساختارهای خلاقانه و زیباشناختی است که وجود نوعی کشمکش را میان نوآوری و انتقال معنا نشان میدهد. در این خصوص، چیزی که انتقال معنا را ممکن میکند تبعیت از قوانینی بر مبنای شناخت است که نقش تحدیدی را ایفا میکند.
سراج و محمودی بختیاری (1397الف) استعارههای هستیشناختی از نوع مادی را در شاهنامۀ فردوسی براساس دیدگاه شناختی لیکاف و جانسون (2003) مورد بررسی قرار دادند. آنها 3800 بیت از شاهنامۀ فردوسی را به روش توصیفی- تحلیلی مورد مطالعه قرار دادند. یافتههای آنها نشان داد فردوسی بسیاری از مفاهیم انتزاعی را از طریق اشیاء مادی ملموس کرده است. این مفاهیم حوزههای مقصدی هستند که با حوزۀ مبداأ شیء مفهومسازی شدهاند. علاوه بر این، استعارههای هستیشناختی پربسامدترین نوع استعارۀ مفهومی در شاهنامه محسوب میشود. ادعای مطرح شده توسط آنها بدون ارائۀ آمار توصیفی است.
در پژوهشی دیگر، سراج و محمودی بختیاری (1397ب) استعارههای مفهومی حوزۀ اخلاق را در شاهنامۀ فردوسی براساس رویکرد شناختی بررسی کردند. آنها با بهکارگیری نظریۀ «معاصر استعاره» لیکاف و جانسون (2003) به بررسی این پرسشها پرداختند که فردوسی برای بیان مفاهیم اخلاقی در شاهنامه از چه استعارههایی استفاده کرده است و از چه حوزههای مبدأیی برای توصیف مفاهیم انتزاعی اخلاق بهره برده است. به این منظور، 3800 بیت از شاهنامۀ فردوسی را به روش توصیفی- تحلیلی براساس استعارههای جهتی، هستیشناختی و ساختاری مورد مطالعه قرار دادند. یافتههای آنها نشان داد فردوسی از حوزههای مبدأ انسان، شیء، روشنایی و تاریکی، جهتهای بالا و پایین و... برای عینی کردن مفاهیم اخلاقی در شاهنامه استفاده کرده است. علاوه بر این، نتایج پژوهش آنها نشان داد استعارههای هستیشناختی بسامد بیشتری داشتند. با وجود این، آنها در پژوهش خود، آماری در این رابطه ارائه نکردهاند.
بهار و شکری (1397) با تکیه بر نظریۀ گفتوگومداری باختین[30] و ارتباط آن با استعارهسازی به بررسی ارتباط رجزهای شاهنامۀ فردوسی با روایتسازی پرداختند و نشان دادند که این ویژگی چگونه در بازپردازی وجوه کنش، تعلیق و تعویق آنها دخالت دارد و میتواند سبب بروز فضای گفتوگومدار و گسترش آن برای انتقال کنشها شود. آنها بر این باورند که گفتوگومداری سبب تولید و بسط استعاره در رجز میشود و به گسترش فضای گفتمانی و افزودگی لایههای زبانی کمک میکند. بر این اساس، فردوسی در متن رجزها با ایجاد چنین فضایی و کاربرد مناسب از استعاره در گسترش روایتسازی و ساخت فضایی گفتوگومحور بسیار مؤثر عمل کرده است و توانسته با استعارهسازی این فضا را گسترش دهد و ثابت کند که کاربرد استعارهها فقط در سطح واژه نیست، بلکه در مفاهیم نیز رخ میدهد. به اعتقاد آنها، استعاره حاصل گفتوگومداری است؛ زیرا امکان انتقال در زمان را ایجاد میکند و سبب گسترۀ کمی و کیفی میشود و از پس همین گسترههاست که استعاره شکل میگیرد.
پژوهش حاضر به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است. به منظور بررسی استعارههای مفهومی، دادههای این پژوهش براساس شاهنامۀ فردوسی (براساس چاپ مسکو به کوشش حمیدیان، 1387) از آغاز «داستان سیاوش» تا انتهای «کشته شدن سیاوش به دست گروی» شامل در مجموع 2363 بیت انتخاب شد و مورد توصیف و تحلیل قرار گرفت. به این ترتیب که ابتدا انواع استعارههای مفهومی مطرح شده توسط لیکاف و جانسون (1980)، یعنی 1- استعارۀ جهتی، 2- استعارههای هستیشناختی شامل: الف- استعارۀ مادی، ب- استعارۀ ظرف، ج- استعارۀ تشخیص و د- استعارۀ ساختاری در «داستان سیاوش» شناسایی و مشخص شد. سپس دادههای حاصل بهوسیلۀ نرمافزار SPSS[31] مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. بر این اساس، ابتدا توصیف دادهها و فراوانی استعارههای مفهومی مشاهده شده در جدول فراوانی ارائه شد. در مرحلۀ بعد با استفاده از آزمون کای دو[32] فرضیۀ صفر پژوهش مبنی بر وجود یا عدم وجود تفاوت معنادار بین متغیرها در سطح معناداری 05/0 (05/0> p) بررسی شد.
به منظور توصیف و تحلیل دادههای گردآوری شده، ابتدا توصیفی از نمونههایی از انواع استعارههای مفهومی شناسایی شده شامل: 1- استعارۀ جهتی، 2- استعارههای هستیشناختی شامل: الف- استعارۀ مادی، ب- استعارۀ ظرف، ج- استعارۀ تشخیص و د- استعارۀ ساختاری در «داستان سیاوش» شاهنامۀ فردوسی براساس الگوی لیکاف و جانسون (1980) در ادامه ارائه میشود.
4-1. استعارۀ جهتی
استعارههای جهتی مفاهیم را با توجه به جهتهای فضایی همچون بالا، پایین، عقب، جلو و... براساس ویژگیهای جسمانی در محیط فیزیکی سازماندهی میکنند.
نیایم سپهدار گرسیوز است |
|
بدان مرز، خرگاه او مرکز است |
(فردوسی، 1387)
براساس بیت اخیر، «مرکز» استعاره از بلندپایهترین و گرانمایهترین سالار تورانی است؛ به این دلیل که برمبنای تجربۀ جسمانی انسان، مرکز هر چیزی به طور معمول از اهمیت و ارزش بالایی برخوردار است.
تو فرزند مایی و زیبای گاه |
|
تو تاج کیانی و پشت سپاه |
(همان)
براساس بیت اخیر، «پشت» استعاره از امید و پناهگاهی برای سپاه محسوب شده است. این استعارۀ جهتی با توجه به تجربۀ جسمانی و همچنین فرهنگی در زبان فارسی بسیار پرکاربرد و متداول است. فردوسی در «داستان سیاوش» شخصیت سیاوش را بهعنوان «پشت سپاه» یعنی «امید سپاه» بازنمایی کرده است. در واقع، این استعارۀ جهتی بیانگر نوعی تجربۀ عاطفی یا همان مفهوم انتزاعی «امید» است که با بهکارگیری مفهوم فضایی «پشت» سازماندهی شده است.
4-2. استعارههای هستیشناختی
استعارههایی که نتیجۀ تجربههایی از ماهیت دنیای بیرونی انسان است که میتواند مادی، ظرف یا تشخیص باشد.
4-2-1. استعارۀ مادی
ز دور از دو فرسنگ هرکش بدید |
|
چنین جستوجوی بلا را کلید |
(فردوسی، 1387)
در بیت اخیر، «کلید» استعارهای مادی از راهحل و روش گشایش دشواریها در انجام کاری است. در عالم مادی «کلید» ابزار و وسیلهای است که از آن برای گشودن در استفاده میشود. این استعاره در زبان فارسی بسیار رایج است و در گفتار روزمره بهکار میرود. برای مثال، در بافت موقعیتی مناسب درگفتار جمله «کلید حل این مشکل در دستان من است» حتی در میان مردم عادی استفاده میشود. فردوسی نیز برای رهایی یافتن از بلا، جستوجوی کلید را مطرح میکند که براساس تجربۀ فیزیکی در دنیای واقعی شکل گرفته است.
بدو گفت: «نیرنگ داری هنوز |
|
نگردد همی پشت شوخیت کوز |
(همان)
در بیت اخیر، «کوز گشتن پشت» استعاره از ناتوانی و ازکارافتادگی درنتیجۀ پیری است که مبنای آن تجربه فیزیکی و حسی انسان در زندگی مادی و جسمی است.
4-2-2. استعارۀ ظرف
با بهکارگیری استعارۀ ظرف برای پدیدهها و اشیاء فاقد حجم به نوعی حجم یا درون و بیرون در نظر گرفته میشود.
غمی گشت و سودابه را خوار کرد |
|
دل خویشتن را پر آزار کرد |
(فردوسی، 1387)
سه دیگر که یک دل پر از مهر داشت |
|
ببایست از او هر بد اندر گذاشت |
(همان)
در دو بیت اخیر، «دل» در حقیقت مفهومی انتزاعی و فاقد حجم است که در کاربرد استعاری برای آن حجم در نظر گرفته شده است؛ به طوری که «دل» به مثابه ظرفی تصویرسازی شده است که میتواند پر از چیزی باشد.
4-2-3. استعارۀ تشخیص
در استعارۀ تشخیص مفهومی انتزاعی و یا شیء فیزیکی و مادی بهعنوان انسان در نظر گرفته میشود. این شخصانگاری یا تشخیص، امکانی را فراهم میکند تا پدیدههای غیرانسانی در چهارچوب ویژگیها و فعالیتهای مربوط به انسان بازنمایی شوند.
برین کار بر نیست جای شتاب |
|
که تنگی دل آرد خرد را به خواب |
(فردوسی، 1387)
در بیت اخیر، مفهوم انتزاعی «خرد» بهعنوان انسانی در نظر گرفته شده است که میتواند «به خواب رود». در این بیت، شتاب و تنگدلی به عنوان عواملی هستند که میتوانند باعث اختلال در عملکرد «مغز» محل و مبنای شکلگیری «خرد» شوند. به این ترتیب، یکی از ویژگیهای مرتبط با فعالیتهای انسان در مفهوم غیرانسانی «خرد» بازنمایی شده است.
چو چشم زمانه بدوزم به گنج |
|
سزد گر سپهرم نخواهد برنج |
(همان)
در بیت اخیر، «زمانه» انسانی دارای چشم درنظر گرفته شده است که میتواند ببیند.
4-3. استعارۀ ساختاری
استعارههای ساختاری براساس سازماندهی یک مفهوم در چارچوب مفهومی دیگر شکل میگیرد. به عبارت دیگر، در استعارههای ساختاری، ساختار تصوری شکل گرفته براساس حوزه مبدأ در ساختار مفهوم انتزاعی حوزه مقصد بازتاب پیدا میکند.
تو خواهی کشان خیره جفت آوری |
|
همی باد را در نهفت آوری |
(فردوسی، 1387)
در بیت اخیر، «در نهفت آوردن باد» به معنای «در بند کشیدن و از پویه بازداشتن باد» و استعاره از «انجام کاری ناشدنی» است (کزازی، 1382). همانگونه که مشخص است «در بند کشیدن باد» کاری ناممکن و بسیار دشوار است، فردوسی نیز از این ساختار استفاده کرده است تا تصویری را برای بازنمایی مفهوم استعاری مورد نظر خلق کند.
سپهبد جز این کرد ما را امید |
|
که بر من شب آرد به روز سپید |
(همان)
در بیت اخیر نیز «شب آرد به روز سپید» تغییر و دگرگونی بهروزی به تیرهروزی و نگونبختی است.
در ادامه این بخش، میزان فراوانی بهکارگیری استعارههای مفهومی در بیتهای مورد بررسی از شاهنامۀ فردوسی ارائه میشود.
همانطورکه جدول (1) نشان میدهد از میان سه استعارۀ مفهومی، هستیشناختی با فراوانی 6/40 درصد بیشترین کاربرد را در «داستان سیاوش» شاهنامۀ فردوسی دارد. این استعاره متشکل از سه استعارۀ مادی، ظرف و تشخیص است که در این بین، استعارۀ مادی با بیشترین فراوانی مشاهده شده 7/32 درصد را نشان میدهد. در رتبههای بعدی، استعارۀ ساختاری با 6/16 درصد، استعارۀ تشخیص با 4/4 درصد و استعارۀ ظرف 3/3 درصد قرار میگیرند. علاوه بر این، استعارۀ جهتی کمترین فراوانی کاربرد را با 4/2 درصد در «داستان سیاوش» به خود اختصاص میدهد.
جدول 1. فراوانی انواع استعارههای مفهومی در داستان «سیاوش» شاهنامۀ فردوسی
استعارههای مفهومی |
فراوانی |
درصد |
درصد معتبر |
درصد تجمعی |
استعارۀ جهتی |
11 |
4/2 |
4/2 |
4/2 |
استعاره هستی شناختی |
184 |
6/40 |
6/40 |
43 |
استعارۀ مادی |
148 |
7/32 |
7/32 |
7/75 |
استعارۀ ظرف |
15 |
3/3 |
3/3 |
79 |
استعارۀ تشخیص |
20 |
4/4 |
4/4 |
4/83 |
استعارۀ ساختاری |
75 |
6/16 |
6/16 |
100 |
کل |
453 |
100 |
100 |
|
به منظور عینیسازی نتایج حاصل، نمودار (1) درصد بهکارگیری هر یک از استعارههای مفهومی را به تفکیک نشان میدهد. همانگونه که مشخص است استعارۀ مادی (بخش سبز رنگ) بیشترین میزان را به خود اختصاص داده است. پس از آن به ترتیب، استعارۀ ساختاری، تشخیص، ظرف و جهتی قرار میگیرند.
نمودار 1. فراوانی انواع استعارههای مفهومی در داستان «سیاوش» شاهنامۀ فردوسی
افزون بر این، نمودار (2) میزان فراوانی بهکارگیری سه استعاره اصلی جهتی، هستیشناختی و ساختاری را نشان میدهد. همانگونه که مشخص است استعارۀ هستیشناختی بهطور قابل ملاحظهای بیشترین میزان بهکارگیری را به خود اختصاص میدهد.
نمودار 2. فراوانی سه استعارۀ مفهومی اصلی در داستان «سیاوش» شاهنامۀ فردوسی
در ادامه، به منظور بررسی فرضیه صفر پژوهش از آزمون کای دو استفاده شده است. براساس جدول (2)، نتایج آزمون کای دو نشان میدهد تفاوت معناداری در بهکارگیری استعارههای مفهومی در «داستان سیاوش» شاهنامۀ فردوسی وجود دارد. به عبارت دیگر، در این داستان بهکارگیری استعارههای مفهومی متفاوت است؛ به طوری که استعارۀ مفهومی مادی بهطور معناداری بیشتر از دیگر استعارههای مفهومی بهکار گرفته شده است.
جدول 2. آزمون کای دو انواع استعارههای مفهومی در داستان «سیاوش» شاهنامۀ فردوسی
|
ارزش |
درجه آزادی |
سطح معناداری تقریبی (دو- سویه) |
آزمون کای دو |
000/2265 |
25 |
00/0 |
نسبت درستنمایی |
179/1241 |
25 |
00/0 |
رابطه خطی |
899/229 |
1 |
00/0 |
تعداد موارد معتبر |
453 |
|
|
با توجه به مقدار p حاصل (00/0)، فرضیه صفر پژوهش مبنی بر اینکه «تفاوت معناداری در فراوانی بهکارگیری انواع استعارههای مفهومی شامل استعاره ساختی، استعارۀ جهتی، استعاره هستیشناختی در «داستان سیاوش» شاهنامۀ فردوسی وجود ندارد» در سطح معناداری 05/0 (05/0 p<) رد میشود.
بحث و نتیجهگیری
در پژوهش حاضر، بازنمایی انواع استعارههای مفهومی شامل: 1- استعارۀ جهتی، 2- استعارههای هستیشناختی شامل: الف- استعارۀ مادی، ب- استعارۀ ظرف، ج- استعارۀ تشخیص و د- استعارۀ ساختاری براساس الگوی لیکاف و جانسون (1980) در «داستان سیاوش» شاهنامۀ فردوسی مورد بررسی قرار گرفت. بهکارگیری انواع استعارههای مفهومی به منظور انتقال مفاهیم و معانی مختلف شناختی یکی از ویژگیهای شاهنامۀ فردوسی است. هر یک از استعارههای مفهومی با توجه به کاربرد و ویژگی خود با هدف خاصی مورد استفاده قرار میگیرد.
نتایج حاصل از بررسی دادههای پژوهش نشان داد تفاوت معناداری بین بهکارگیری انواع استعارههای مفهومی مطرح شده توسط لیکاف و جانسون (1980) در «داستان سیاوش» وجود دارد. به این معنا که استعارههای هستیشناختی -و بهطور خاص- استعارۀ هستاری و مادی، بهطور قابل ملاحظهای بیشتر از دیگر انواع استعارههای مفهومی مورد استفاده قرار گرفته است. استعارههای هستاری و مادی در واقع، استعارههایی هستند که بر مبنای تجربۀ انسان از اشیاء مادی و فیزیکی و بهطورکلی از محیط پیرامون شکل میگیرند (لیکاف و جانسون، 1980). مفاهیم هستاری و مادی بهنوبۀ خود بیشترین میزان فراوانی را از نظر بازنمایی در زندگی و به تبع آن در شناخت و زبان انسان دارند. بنابراین، از آنجاییکه شخصیت «سیاوش» بهعنوان شخصیتی در شاهنامۀ فردوسی بازنمایی میشود که نمادی از خدای نباتی است که میمیرد و همراه با تولد طبیعت دوباره متولد میشود (بهار، 1373)، میتواند دلیلی بر غالب بودن میزان فراوانی استعارۀ مادی مشاهده شده در «داستان سیاوش» شاهنامۀ فردوسی باشد. این یافته همسو با یافتۀ سراج و محمودی بختیاری (1397 الف) و سراج و محمودی بختیاری (1397ب) است.
نتایج پژوهش حاضر حاکی از وجود نوعی نظاممندی در بهکارگیری استعارههای مفهومی مطرح شده توسط لیکاف و جانسون (1980) در «داستان سیاوش» شاهنامۀ فردوسی است. به این معنا که نوعی توازن بین نظام شناختی بشر و هدفهای زیباشناختی و وجود محدودیتهای شناختی به منظور انتقال معنا مشاهده میشود. بدین ترتیب، این یافته همسو با نتایج پژوهش ترابی مقدم و خلیفهلو (1396) است از این لحاظ که چیزی که انتقال معنا را ممکن میسازد، تبعیت از قوانینی بر مبنای شناخت است که نقش تحدیدی را ایفا میکند.
بهنظر میرسد فردوسی در شاهنامه از مناسبترین نوع استعاره؛ یعنی استعارۀ مادی برای بازنمایی ویژگیهای شخصیت «سیاوش» استفاده کرده است تا از این طریق تصویرسازی مناسبی را برای انتقال مفاهیم والای انسانی همچون خرد خلق کند. همانگونه که مشخص است این مفاهیم استعاری در زبان فارسی امروز نیز کاربرد گستردهای دارد که نشاندهندۀ این حقیقت است که شاهنامۀ فردوسی بر زبان فارسی امروز تأثیرگذار بوده است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Evans, V.
[2]. Lakoff, G.
[3]. Langacker, R.
[4]. Talmy, L.
[5]. Geeraerts, D. & Cuyckens, H.
[6]. metaphor
[7]. Kovecses, Z.
[8]. Nercissian, E.
[9]. Quintilian, M.F.
[10]. Vico, G.
[11]. Tesauro, K.
[12]. Hawkes, T.
[13]. Lakoff, G. & Johnson, M.
[14]. Metaphors we live by
[15]. cross-domain
[16]. arbitrary
[17]. Green, M.
[18]. Lee, D.
[19]. conceptual domain
[20]. meaning extension
[21]. conceptual projection
[22]. Croft, W. & Cruse, D.A.
[23]. CONTROL/POWER IS UP
[24]. orientational
[25]. ontological
[26]. entity and substance
[27]. container
[28]. personification
[29]. structural
[30]. Bakhtin's dialogic theory
[31]. SPSS
[32]. chi-square