نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
2 دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
3 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Panegyric poem is a kind of poem that is written to praise a person and the poet with transcendental characteristics. Such a poem is one of the old Persian poems. Studies about it focused on content studies and not language studies. So, in this research, by a focus on the syntax layer, as a language layer, the language factors are checked to find the major component and relationship between face and meaning. So, 20 odes of 6 important sweetheart poets were chosen and verb components were selected as the most important part of the proposition. Verbs were studied through some items like verb mood, count, person, verb types, intransitive and transitive verbs, linking and action verbs, and passive and impassive verbs. The results showed that sweetheart poets have used some common attributes. Also, it is shown that indicative verb mood, tense verb, impassive, and action verbs. So, poets by using these components have withdrawn the text from passivity and have caused panegyrics that will be acceptable.
کلیدواژهها [English]
یکی از مفاهیم اساسی در زبان، چگونگی استفاده از ابزارهای زبانی برای تحقق اهداف مؤلف است. در این نگرش، متون، ساختهایی منفعل نیستند که در خلأ شکل گرفته باشند؛ بلکه هر متن در زمینهای اجتماعی و موقعیتی خارج از متن شکل میگیرد. در این رویکرد، نقش زبان در بازنمایی حقیقتهای بیرونی و بازتاب نگرشهای مؤلف، گزارهای قطعی است؛ بهویژه در بازنمایی روابط قدرت و چگونگی کارآمدی زبان در شکلدهی به جریان سلطه در متنهای ایدئولوژیک. متن، مجموعهای بههمپیوسته از اجزاست که در عین جدایی از یکدیگر باهم در ارتباطاند. کلمه از کوچکترین واحدهای زبان است که شکلگیری ساختار و معنای متن به آن وابسته است. گزینش واژگان در هر متن به فراخور نوع متن، ساختار و اهداف آن از مهمترین موضوعات زبانی است. مهمترین کلمه در ساختمان جمله، فعل است که معنای جمله با حضور آن شکل میگیرد. فعل در کتابهای دستورزبان، انواع مختلفی دارد؛ اما آنچه فراتر از این تقسیمبندیها مهم است، جایگاه آن در تشخصبخشیدن به زبان متن است. این موضوع در هر متن بنابر ساختار زبانی و محتوایی آن قابلبررسی است. در متون ایدئولوژیک، زبان براساس بافت متن و نوع نگرش سوگیرانۀ آن در رویارویی با حاکمیت، با ساختار زبانی و بافت هدفمند متن همسوست. شعرهای مدحی، بهویژه قصاید، پیوندی مستحکم با جریان سیاسی حاکم بر روزگار هر شاعر مدیحهسرا دارند. آنچه بهصورت پیشفرض پذیرفته شده است، استفادۀ شاعران مدیحهسرا از زبان برای شکلدهی گفتمان قدرت در متن به سود حاکمیت است؛ بنابراین، موضوع اصلی این پژوهش، توجه به جایگاه مقولههای معنادار مختلف مربوط به فعل در مدح و کاربرد آن، همسو با اهداف متن است. یکی از مهمترین اهداف این نوع شعر، برجستهکردن ممدوح بهعنوان اصلیترین فرد در گفتمان مدح است. بدینمنظور، از میان شعرای مداح، شششاعر برجسته متعلق به دورههای رونق مدح برگزیده شدند. این شاعران شامل فرخی، منوچهری، انوری، سنایی، خاقانی و کمالاسماعیل هستند که از هر شاعر، بیستقصیدۀ مدحی، برگزیده شد. اشعار از میان قصاید برگزیده شد؛ زیرا قصیده، بهترین قالب برای سرایش مدح است. قصاید نیز از میان قصاید برگزیدۀ شاعران، که از دیرباز در کتابهای تذکره و تاریخ ادبیات بهعنوان برجستهترین اشعار این شاعران معرفی شدهاند، برگزیده شدند که بهترین نمایندههای زبان آنها هستند. برایناساس، پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به این پرسشهاست:
- ساختارهای غالب در انتخاب افعال در مدح چیست؟
- شاعران چقدر از فعل در جایگاه تثبیت و تأیید قدرت بهره بردهاند؟
پیشینۀ پژوهش
پژوهشها دربارۀ مدح، پژوهشهایی هستند که بر محتوای این آثار تمرکز کرده و در پژوهشهایی نیز که با عنوان تحلیل ساختار انجام شدهاند، بررسی قالبهای شعری، انواع موسیقی شعر و صور خیال مدنظر قرار گرفتهاند. برخی از پژوهشهای مربوط به حوزۀ مدح عبارتاند از «دگردیسی عناصر مدح در شعر سعدی و حافظ» مغاربی (1389) که پژوهشگر، مسائلی همچون تحول لفظ و معنا، سبکهای شعری، مضامین و قالبها و صور خیال را در شعر این دو شاعر بررسی کرده است. مسیبی در پژوهش «بررسی موضوع قدرت در مدایح عصر غزنوی» (1390) مفهوم قدرت را از دیدگاه علوم سیاسی و جامعهشناسی بررسی کرده است. شقاقی در پژوهش «بررسی سیر تطور مدح در قصاید فارسی تا پایان قرن هشتم» (1391) قصاید منتخب دهشاعر مدیحهسرا را تا پایان قرن هشتم، مضامین فرعی این آثار را دستهبندی و تحول محتوایی و ساختاری آنها را بررسی کرده است. جوانمرد در پژوهش «تحلیل ساختار و محتوای مدح و ستایش در قرن ششم» (1392) محتوا و ساختار این نوع شعر را بررسی کرده است. وی در بخش ساختار، قالبهای شعری و موسیقی بیرونی و کناری و در بخش محتوا، سه نوع مدایح درباری، خودستایی و مذهبی را بررسی کرده شده است.
پژوهشهای انجامشده، هیچیک بهطور خاص به زبان مدح توجه نکردهاند؛ ازاینرو، پژوهش حاضر بهعلت بررسی ویژگیهای زبانی این نوع، پژوهشی نوآورانه است.
1-1.مطالعات زبانی
زبان در مطالعات متأخر برخلاف زبانشناسی صورتگرا، مقولهای خنثی نیست که در خلأ شکل گرفته باشد و مجموعهای از «جنبههای عام جهانی، همگانی و مشترک» به شمار نمیآید (حقشناس، 1382)؛ بلکه زبانشناسی پساصورتگرا بر نقش اجتماعی زبان تأکید میکند. در این تعریف، زبان، ابزار تعامل اجتماعی است و تحلیل متن بهصورت «متن در بافت» ایجاد و واحدهای زبانی و روابط صوری آنها با متن موجب شکلگیری معنای خاص میشود. (ر.ک هالیدی، 1985) در این رویکرد، زبان، برساختی اجتماعی است که از عوامل بیرونی متعددی متأثر است و نقش تبیین عواملی همچون «فرهنگ، روان، جامعه، نقش ارتباطی و کاربرد آن، تحولات تاریخی و امثال آن» را دارد. (دبیرمقدم، 1383) هر متن در زمینهای خارج از متن شکل میگیرد و نقش زبان در بازنمایی حقیقتهای بیرونی و بازتاب نگرشهای مؤلف، گزارهای قطعی است؛ بهویژه در بازنمایی روابط قدرت و چگونگی کارآمدی زبان در شکلدهی به جریان سلطه در متنهای ایدئولوژیک. زبان در این معنا با مفهوم بافت (Context) ارتباط نزدیک مییابد. «بافت چیزی است که برای درک صحیح یک رخداد، کنش یا گفتمان باید آن را بشناسیم» (وندایک، 1389)؛ یعنی دریافت ما از جامعه در متن، چیزی است که زبان، آن را بازنمایی کرده است. وابستگی زبان و معنا، موضوعی است که در مطالعات زبانی باید مدنظر قرار گیرد؛ یعنی این دو همچون اجزای عنصری واحد به یکدیگر وابستهاند. (ر.ک فرکلاف، 1389 و ارشاد، 1391) برهمیناساس، برای تحلیل متن، باید به زمینههای بیرونی آن توجه کنیم. «در تجزیهوتحلیل گفتمان، کلام را در قالب فحوا و بافت متن و فرهنگ بررسی میکنیم و خارج از متن و موقعیت، آن را غیرقابل تفسیر میدانیم و یا حداقل مبهم میانگاریم.» (یارمحمدی، 1377) زبان براساس ارتباط آن با مقولات مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، بازتابدهندۀ نظام فکری مؤلف است. ایدئولوژیها «برساختههایی معناییاند که به تولید، بازتولید و دگرگونی مناسبات سلطه کمک میکنند.» (فرکلاف، 1992) رویکردهای گفتمانی برآنند که ایدئولوژیها و ابزارهای آن را در لایههای زبانی متن واکاوی کنند؛ زیرا «کاربرد زبان در لابهلای روابط و فرایندهای اجتماعی محصور شده است.» (فرکلاف، 1389) در دیدگاه گفتمانی، متون ادبی نیز همسو با دیگر متون، ساختار ایدئولوژیک دارند؛ بهگونهای که «ادبیات را سوای از اصطلاح ایدئولوژی نمیتوان تعریف کرد.» (آقاگلزاده، 1386) در این ساحت، متون ادبی، حامل مباحث ایدئولوژیک هستند که در لایههای مختلف زبان نمود مییابد. گفتمانپنداشتن ادبیات به این نتیجه میانجامد که متن، میانجی مناسبات کاربران زبان است؛ مناسباتی که صرفاً کلامی نیستند؛ بلکه مناسبات مربوط به خودآگاهی، ایدئولوژی، نقش و طبقه را دربرمیگیرند. نگریستن به ادبیات از دریچۀ ارتباط آن با اجتماع موجب شکلگیری این رویکرد میشود که «ادبیات، بهخودیخود، نهادی اجتماعی است و کارکرد اجتماعی جانانهای دارد.» (ارشاد، 1391) پس در مطالعۀ هر متن میتوان علاوه بر بررسیهای فردی، ویژگیهای عمومی حاکم بر متون را نیز در پرتو بررسی لایههای مختلف زبانی شناسایی کرد.
1-2.مدیحه
مدح، شعری ایدئولوژیک است که از نخستینسطح تفسیر آن، یعنی نامگذاری تا محتوا، بازتابدهندۀ ایدئولوژیهای حاکمیت است. شکلگیری این شعر در دربارها موجب میشود شاعر، بخشی از گفتمان اقتدار و وسیلۀ تبلیغ آن به شمار آید. حمایت شاعران، همسو با سیاستهای حکومتی برای تحکیم گفتمان قدرت، بهویژه در دورۀ غزنوی و سلجوقی به وجود آمد. (ر.ک مؤتمن، 1371؛ شمیسا، 1381 و تمیمداری، 1379) در بیان مزایا و معایب مدح، نظرات مختلفی وجود دارد. این دیدگاهها، عموماً، مدح را از دید نقد اخلاقی بررسی و برایناساس، برای آن، خوبیها و بدیهایی تعریف کرده (ر.ک وزینپور، 1374؛ اسکویی، 1393؛ عباسزادگان و رضاییزاده، 1390؛ زرینکوب، 1351 ؛ ر.ک شهیدی، 1350 و دوفوشهکور، 1377) و کارکردهایی شامل کارکرد «سیاسی-اجتماعی، فردی-روانی، اقتصادی، اخلاقی و فرهنگی-ادبی» در نظر گرفتهاند. (ر.ک زرقانی، 1388) رابطۀ شاعر و نظام سلطه، رابطهای دوسویه است. دراینارتباط، حاکمیت، مدح را ابزاری برای ترویج ایدئولوژیهای خود میداند و شاعر، تولیدکنندۀ آن است.
براساس این مطالب، آنچه در این پژوهش مدنظر است، چیستی و چگونگی ایجاد دیدگاههای هدفمند حاکمیت در گفتمان مدح با استفاده از زبان است؛ یعنی واکاوی این موضوع که شاعر چگونه با استفاده از زبان به پیشبرد اهداف حاکمیت کمک میکند.
3-1.فعل
زبان بهعنوان یک مجموعه از واحدهای کوچکتری به نام کلمه تشکیل شده است که همجواری آنها، سازهای به نام متن را شکل میدهد. در تلقی اجتماعی از متن، اجزای زبان براساس بافت آن، گزینشی هدفمند دارند؛ درحقیقت، «بخش عمدهای از سرشت یک سبک را گزینش واژهها میسازد. واژهها ایستا و منجمد نیستند؛ بلکه جاندار و پویایند.» (فتوحی، 1391) بهعقیدۀ هالیدی، هر متن از واژهها و جملهها تشکیل شده است؛ اما درواقع، متن از معناها تشکیل میشود و نکتۀ مهم، شیوههای خلق معنا و ارتباط متن با بافت است. (ر.ک هالیدی، 1393)
یکی از مهمترین انواع کلمه، فعل است. فعل بهعنوان هستۀ بخش گزاره، بیشترین اهمیت را در متن دارد، تمام ارکان جمله پیرامون آن معنا مییابند و «ساخت بنیادین جمله را مشخص میسازد.» (طبیبزاده، 1385) «فعل کلمهای است که دلالت میکند بر کردن کاری یا رویدادن امری یا داشتن حالتی در زمان گذشته یا اکنون یا آینده.» (خانلری، 1351) در دستورزبان فارسی، برای فعل، ویژگیهای متعددی تعریف شده است که دستورزباننویسان بر سر تعداد آنها با یکدیگر توافق ندارند و در هریک از کتابهای دستور، دربارۀ ویژگیهای آن ازنظر تعداد، اختلافنظر وجود دارد؛ بهطورمثال، خانلری، هشتویژگی، وحیدیانکامکار و فرشیدورد، ششویژگی و انوری و گیوی، چهار ویژگی را برشمردهاند که این اختلاف، علل مختلفی دارد. (ر.ک فرشیدورد، 1382؛ وحیدیان کامکار و عمرانی، 1385؛ احمدی گیوی، 1380؛ ماهوتیان، 1387؛ احمدی گیوی، 1380؛ صباغی و میرهاشمی، 1397) با وجود تفاوت نظرها، برخی ویژگیهای مشترک، همچون وجه، زمان و شخص و شمار وجود دارد. نکتۀ مهم در کاربرد مؤلفههای مذکور در مدح، جایگاه آنها در بازنمایی نقش زبان در شکلدهی به اهداف ایدئولوژیک است. برایناساس، در پژوهش حاضر، ویژگیهای فعل با تأکید بر مؤلفههای پربسامد بهعنوان مشخصههای اصلی کاربرد فعل و چگونگی عملکرد آنها در ایجاد اهداف گفتمان مدح تبیین میشود. دادهها براساس درصد محاسبه شده است.
1-3-1. وجه فعل و وجهیت
وجه صورتی از فعل است که گوینده با آن، نظر خود را دربارۀ میزان قطعیت فعل مشخص میکند. وجه، پدیدهای زبانی است که با آن، «امکان سخنگفتن دربارۀ موقعیتهایی مهیا میشود که لزوماً واقعی نیستند.» (پورتنر، 2009) وجوه فعل متعددند؛ ولی سهوجه، وجوه اصلی است. «بعضی از صیغههای فعل برای خبردادن از کار یا حالتی آورده میشوند. اینگونه صیغهها «وجه اخباری» شمرده میشوند. در صیغههای «وجه اخباری»، گوینده به رویدادن فعل یا وجود حالتی یقین دارد. هرگاه واقعشدن فعل مسلّم نباشد، فعل از «وجه التزامی» آورده میشود.» (خانلری، 1351) «صیغههایی که برای فرماندادن یعنی واداشتن کسی به کاری استعمال میشود از وجه امری فعل است.» (همان) در نقش بینافردی هالیدی، «گوینده از ازبان بهمثابه ابزاری برای ورود خود به رخداد گفتاری استفاده میکند. برای بیان نظرات، نگرشها، ارزیابیهای خود و نیز رابطهای که میان خود و شنوندهاش بنا میکند.» (درپر، 1392) وجه فعل بهعلت رابطۀ نزدیک با وجهیت، از عناصر مهم وجهی در تعیین وجهیت است؛ زیرا بسیاری مقولات معنایی با شکل خاصی از فعل بیان میشود. وجهیت نشاندهندۀ دیدگاه مؤلف دربارۀ راستی و ناراستی یک موضوع است و وجه فعل، ابزار دستوری معرف دیدگاه مؤلف است. «اگر وجهیت را نگرش سخنگو دربارۀ حقیقت یک پارهگفتار بدانیم که نوع روابط میان افراد و مناسبات اجتماعی را مشخص میکند، وجه فعل آندسته از ابزارهای دستوری است که نگرش گوینده را در فعل بروز میدهد.» (فروزنده، 1391) با بررسی مقولۀ وجهیت میتوان دریافت، مؤلف از چه گزارههایی جانبداری قاطعانه میکند و به چه گزارههایی با تردید مینگرد. بررسی وجه فعل بهعنوان شیوهای که «گوینده وضع خود را نسبتبه جریان فعل معرفی میکند» با مقولۀ وجهیت و دریافت دیدگاههای مؤلف، ارتباط مستقیم دارد. (خانلری، 1395) بهعلت ارتباط نزدیک این دو مقوله، برخی دستورنویسان، آنها را موضوعی واحد و برخی دیگر، مقولههایی متفاوت دانستهاند. از نظریههای مهم وجهیت، نظریۀ پالمر است که براساس نظریۀ لاینز شکل گرفته است و در آن، وجهیت به دو نوع گزارهای و رویدادی تقسیم میشود. نوع گزارهای با نگرش گوینده هماهنگ است و نوع رویدادی با حقایق عملینشده که بالقوه، قابلیت تحقق دارند. وی سپس در تقسیمبندیای، وجهیت معرفتی را مربوط به رویکرد گزارهای و وجهیت تکلیفی و پویا را مربوط به رویکرد رویدادی میداند. (پالمر، 2001) وجهیت معرفتی «دربردارندۀ درجۀ تعهد گوینده براساس اطلاع و دانش و شواهد موجود نسبتبه محتوای جمله است.» (لاینز، 1391) وجهیت تکلیفی، بیانکنندۀ «مفهوم اجبار» و وجهیت پویا دربردارندۀ مفاهیم مربوط به «توانایی و تمایل» است. (پالمر، 2001) درادامه، میزان کاربرد وجوه در شعر شاعران مختلف ذکر و سپس، ارتباط وجوه و وجهیت براساس نظر پالمر بررسی میشود.
جدول 1. بسامد وجوه فعل
وجه فعل |
فرخی |
منوچهری |
سنایی |
انوری |
خاقانی |
کمال |
اخباری |
06/81 |
30/75 |
73/79 |
56/66 |
05/88 |
90/83 |
امری |
7/12 |
71/11 |
58/3 |
49/1 |
57/2 |
56/2 |
التزامی |
5/7 |
99/12 |
69/18 |
5/31 |
38/9 |
54/13 |
در قصاید منتخب، وجه اخباری، پربسامدترین وجه است. این وجه برای اطلاعرسانی از انجامدادن یا ندادن کار یا حالتی استفاده میشود. آنچه دربارۀ این وجه، مدنظر است، قطعیت گوینده است. ازایننظر، این وجه در برابر وجه التزامی قرار دارد که در آن، گزارهها قطعیت ندارند. توصیف ممدوح، اصلیترین موضوع مدح است که شاعر میکوشد آن را به شیوۀ اقناعی مطرح کند؛ بنابراین، کاربرد وجه اخباری، پربسامدترین وجه است. شاعر برای باورپذیرکردن اهداف ایدئولوژیک، اطلاعات را با استفاده از گزارههای اخباری بیان میکند.
بیابد هرکه اندیشد ز گنجش برترینقسمت |
|
خلایق را همه قسمت شد اندر گنج او مانا |
وجه اخباری در بیت مذکور، بر بخشندگی ممدوح با قطعیت تأکید و آن را امری حتمی معرفی میکند.
بخش زیادی از مدح، به بیان گزارههای ادعایی دربارۀ ممدوح اختصاص دارد؛ یعنی گزارههایی که حقیقت آنها ازنظر منطقی، پذیرفته نیست و باهدف بزرگنمایی به کار میروند. در بزرگنمایی، «سعی بر آن است تا مدلول از بار عاطفی قویتری نسبتبه مصداق برخوردار شود» (صفوی، 1384):
این جهان کرد برای تو خداوند |
|
وان جهان من بهیقینم که برای تو کند (منوچهری، 1338) |
شاعر، خلقت ممدوح را اساس آفرینش هردو جهان میداند و با قید تأکید «بهیقین» آن را برجسته میکند؛ حالآنکه این گزاره، ادعایی ایدئولوژیکی است و براساس زمینۀ مذهبی متن، ترک ادب شرعی به شمار میآید. کاربرد گزارۀ مذکور و موارد مشابه آن در مدح براساس بزرگنمایی شکل میگیرد. وقوع این گزارهها، ناممکن است؛ اما شاعران با بیانکردن آنها در قالب گزارههای خبری، در حقیقتپنداری آنها میکوشند.
وجه التزامی پس از وجه اخباری، وجه پرکاربرد مدح است؛ هرچند اختلاف کاربرد آنها بسیارزیاد است. «برخلاف وجه اخباری، که عمل واقعی را میرساند، مضارع التزامی در مواردی به کار میرود که تحقق عمل، قطعی در نظر گرفته نمیشود.» (لازار، 1384)
این وجه در برابر وجه اخباری، نشاندهندۀ تردید است؛ بنابراین، کاربرد آن موجب تشکیک میشود و از اعتماد مخاطب میکاهد. در متون انتقادی، کاربرد وجه التزامی، نقش مؤثری دارد؛ زیرا این وجه، تحقق موضوع را به چالش میکشد و آن را در حالتی از آرزو، تردید یا شرط قرار میدهد. در این حالت، گوینده میتواند به ساختارهای قطعی جامعه یا نهاد مدنظر اعتراض کند؛ اما براساس جایگاه ممدوح در مدح، استفاده از این وجه، بسیار اندک است. در مدح، شاعران بهعلت همراهی با حاکمیت، در کاربرد این وجه بهگونهای عمل کردهاند که از مفهوم التزام آن کاسته شود؛ بهگونهای که شاعران، گزارههای مربوط به ممدوح را با معانی آمیخته به شک استفاده نکردهاند. براساس مطالب مذکور، وجه اخباری بهعلت دلالت بر قطعیت رخدادها، بازتابدهندۀ وجهیت معرفتی است و با آن، ارتباط نزدیکی دارد؛ زیرا اساس وجهیت معرفتی نیز بر تعهد گوینده به گزارههای متن قرار دارد.
وجه التزامی در مدح بهصورت جملات پرسشی، شرطی و دعایی بهکاررفته و ازنظر مفهوم، تأییدکنندۀ گفتمان قدرت با تکیه بر برجستهسازی ممدوح است. در گزارههای شرطی، جواب شرط بهصورت گزارهای اثباتی در تأیید ممدوح به کار میرود؛ بدینصورت که شاعر، شرطی را در جملۀ پیرو مطرح میکند که پاسخ آن در جملۀ پایه، تأکید بر جایگاه ممدوح است:
گر دل و دست بحر و کان باشد |
|
دل و دست خدایگان باشد |
در مثال مذکور، گزارۀ شرطی برای بیان انحصار صفت بخشندگی برای ممدوح استفاده شده است. در نوع دیگر گزارههای التزامی، یعنی جملات پرسشی، انگیزۀ غالب، کسب خبر است که به آنها جملههای پرسشی ایجابی میگویند. درمقابل، دستۀ دیگر جملههای پرسشی بهدنبال کسب خبر نیستند که به آنها، پرسش غیرایجابی میگویند و از نوع سؤال بلاغی هستند. در مدح، امور بهصورت قطعی بیان میشوند و شاعر در بیان گزارهها بهصورت راوی دانای کل عمل میکند و بر تمام آنچه دربارۀ ممدوح میگوید، احاطه دارد؛ بنابراین، پرسش بهمعنای کسب خبر در این ساختار وجود ندارد. در موارد وجود پرسش نیز، پرسش از نوع بلاغی است که شاعر در بیان آنها بهدنبال تأیید اهداف خویش است:
آن چیست کز یقین تو آن را مزاج نیست |
|
وان کیست کز یمین تو آن را یسار نیست |
در مثال مذکور، پرسش مطرحشده بهصورت استفهام انکاری و برای تأکید بر جایگاه ممدوح به کار رفته است و بر سیاق پرسشهای بلاغی، هدف از مطرحکردن آن، دریافت پاسخ نیست.
اصلیترین کاربرد وجه التزامی در مدح به افعال دعایی مربوط است که بخشی از ساختمان قصاید مدحی را تشکیل میدهد:
جاوید زیاد کز درش ملک |
|
جز دولت جاودان ندیده است |
کاربرد افعال دعایی، جزء گزارههای عاطفی است. این گزارهها، زمینۀ مناسبی را برای برقراری ارتباط نزدیک با مخاطب فراهم میکنند. شاعران با بهکاربردن این گزارهها کوشیدهاند ابعاد رابطۀ خود را با ممدوح گسترش دهند و علاوه بر تأکید بر اهداف ایدئولوژیک، خود را به ممدوح نزدیکتر کنند. بررسی وجه التزامی، نشاندهندۀ ارتباط این وجه با وجهیت معرفتی در نظریۀ پالمر است؛ زیرا دلالتهای معنایی وجه التزامی در گزارههای مدنظر بر استفاده از جنبههای گوناگون این وجه برای تحقق معنای منتخب شاعر در برجستهسازی ممدوح دلالت دارد.
وجه امری، وجه دیگری است که با بسامد اندک به کار رفته است. در صیغههای امری، انجامدادن یا ندادن کاری خواسته میشود که بهصورت «دستور، دعوت، نصیحت، خواهش و...» مطرح میشود. (لازار، 1384) بهطورکلی، کاربرد وجه امری، نشاندهندۀ تفاوت جایگاه گوینده و مخاطب است؛ بدینصورت که گوینده ازنظر جایگاه در مرتبهای برتر از مخاطب قرار دارد و میتواند از او درخواست کند.
در مدح، مخاطبان شاعر شامل مخاطب عام شعر یا همروزگاران او هستند که شاعر با استفاده از گزارههای امری، آنها را به اطاعت از ممدوح فرامیخواند:
اگر عدل عمر خواهی آنک در او بنشین |
|
ور جود علی جویی اینک کف او اشرب (سنایی، 1388) |
مخاطب دیگر شاعر، ممدوح است که درخواستهای شاعر خطاب به وی در این حوزه قرار میگیرد. بخشی از این موارد، شامل مطالبات شخصی شاعر است. شاعر رفع نیازهای خودرا از ممدوح میخواهد که بهصورت مستقیم و غیرمستقیم مطرح میشود:
سرم به ظلّ عنایت بپوش پس باشد |
که سالهاست که در تف آفتاب عناست (انوری، 1364) |
بخشی دیگر از این گزارهها، خطاب قراردادن ممدوح برای بیانکردن خواستههای مربوط به خود اوست؛ برای نمونه، شاعر، او را به لذتبردن از زندگی دعوت میکند:
می زعفری خور ز دست بتی |
|
که گویی قضیبی است از ضیمران (منوچهری، 1338) |
در این گزارهها، شاعر حسننیت خود را به ممدوح اثبات میکند.
در دیگر گزارههای مربوط به این نوع، شاعر، ممدوح را به اموری فرامیخواند که به ادارۀ حکومت مربوط است. در این موارد، شاعر بهصورت برابر با ممدوح، وی را در چگونگی ادارۀ امور راهنمایی میکند:
ای صدر روزگار بجنبان عنان عزم |
|
کآشفتهاند لشکر و سلطان پدید نیست (کمال، 1348) |
بااینحال، گزارههای ازایندست، کاربرد زیادی ندارد و علت آن را باید در چیدمان ارکان قدرت و رابطۀ فرودستی و فرادستی شاعر و ممدوح دانست. تطبیق وجه امری با نظریۀ پالمر براساس دلالت این وجه بر معنی الزام، نشاندهندۀ همسویی آن با وجهیت تکلیفی است که با توجه به دلالت معنایی این وجهیت بر تکلیف، جزء وجوه کمکاربرد در مدح است.
1-3-2. کنشهای کلامی
یکی از شاخههای پژوهشهای زبانی، کنشهای کلامی است که بهطور مستقیم با منظورشناسی گوینده ارتباط دارد؛ یعنی با بررسی متون از این دیدگاه، میتوان چگونگی بیان دیدگاه مؤلف را دربارۀ گزارههای زبانی دریافت. نظریۀ کنش کلامی، جزئی از کاربردشناسی است که «تمرکزش بر توصیف مشخصههای زبان کاربردی است.» (نورگوا، 1393) کاربردشناسی، مطالعۀ معنی است؛ معنایی که گوینده (نویسنده) آن را منتقل و شنونده (خواننده) از متن برداشت میکند. کنشهای کلامی را نخستینبار، آستین مطرح کرد و سرل، آن را گسترش داد. جان آستین نشان داد زبان، توانایی انجامدادن کارهای گوناگونی را دارد. آستین میان سه سطح متفاوت از افعالی که انسان هنگام سخنگفتن انجام میدهد، تمایز قائل شد: کنش بیانی، منظوری و تأثیری. جان سرل، نظریۀ او را گسترش داد و آن را به پنجدسته تقسیم کرد: اظهاری، ترغیبی، تعهدی، عاطفی و اعلامی. (سرل، 1969)
- کنشهای اظهاری: توصیف حالت یا حادثهای است و گوینده عقیدۀ خود را دربارۀ مطلبی اظهار میکند. این کنش، تعهد گوینده را به صدق گزارۀ مطرحشده نشان میدهد. (صفوی، 1387) بهطورکلی، این رویکرد شامل اظهارات، ادعاها، بیانات، تأکیدات، توصیفات و ابراز حقایق است که گوینده جهان خارج را براساس باورهای خود به تصویر میکشد.
- کنشهای ترغیبی: ترغیب مخاطب برای انجامدادن کاری و قراردادن شنونده در حالت اجبار برای انجامدادن عملی است. (یول، 1996)
- کنشهای عاطفی: بیان احساسات و ذهنیت افراد به وقایع است. گوینده احساس خود را با قدردانی، تبریک، ناسزا و جز آن بیان میکند. (پهلواننژاد، 1387)
- کنش تعهدی: بیان تعهد گوینده به تحقق عملی در آینده است. گوینده با قولدادن، سوگندخوردن و نظیر آن متعهد میشود در آینده کاری را انجام بدهد. (همان)
- کنش اعلامی: نامگذاری یک واقعه و اعلام یکرخداد است. هدف غیربیانی کنش اعلامی، اعلام شرایط تازهای برای مخاطب است. (همان)
کنشهای کلامی، آزادانه انتخاب نمیشوند و از شرایط انتخاب متعددی، همچون بافت خرد و کلان اعم از گفتمان غالب، دانش زمینهای مؤلف، تاریخ و دانش اجتماعی-فرهنگی متأثرند. برایناساس، آنچه مخاطبان بهعنوان معنای کنش زبانی درک میکنند، براساس مشترکات آنها با تولیدکنندۀ متن ازنظر اجتماعی و فرهنگی و زبانی است. درحقیقت، اساس شکلگیری رابطۀ مؤثر، همین «اشتراک دانستهها میان فرستنده و گیرنده» است. (یارمحمدی، 1393) این زمینههای مشترک میان گوینده و مفسر با استفاده از مقولۀ پیشانگاری انجام میشود که «منبع دانش عالم خارج از زبان و موقعیتهای کلام» (البرزی، 1392) و موضوعی است که «گوینده یا نویسنده فرض میکند که پیش از بیان پارهگفتار و یا جمله حقیقت دارد.» (آقاگلزاده، 1391)
در جدول ذیل، کنشهای کلامی به تفکیک بیت، مشخص شدهاند.
جدول 2. بسامد کنشهای کلامی
کنشهای کلامی |
فرخی |
منوچهری |
انوری |
سنایی |
خاقانی |
کمال |
کنش تصریحی (اظهاری) |
38/20 |
21/19 |
04/13 |
25/5 |
04/13 |
98/10 |
کنش تصریحی (ادعا) |
77/54 |
63/59 |
69/58 |
26/76 |
03/67 |
01/62 |
کنش ترغیبی |
12/9 |
80/12 |
89/4 |
19/8 |
60/7 |
93/8 |
کنش عاطفی |
71/15 |
62/8 |
09/23 |
29/10 |
83/12 |
69/17 |
کنش تعهدی |
- |
- |
27/0 |
- |
27/0 |
37/0 |
کنش اعلامی |
- |
- |
- |
- |
- |
- |
دادهها نشان میدهد، کنش تصریحی، بیشترین بسامد را دارد. با توجه به تولید مدح در بافت تاریخی و اجتماعی مشخص و آشکاربودن فرستنده، گیرنده و اهداف، با متنی مواجهیم که ساختار کلی آن بر حقیقت شکل گرفته و بهصورت پیشفرض، این گزاره منطقی است که کنشهای اظهاری زیادی در متن وجود داشته باشد.
گزارۀ اصلی در این کنش، گزارههای ادعایی است. در این کنشها، بیان اطلاعات دربارۀ ممدوح و درنتیجه، حاکمیت باهدف برجستهسازی وی با توصیف اغراقآمیز یکی از ویژگیهای او شکل میگیرد.
کنش تصریحی با غلبۀ گزارههای مربوط به ادعاکردن، ابعاد مشخصی را برای ممدوح براساس جایگاه سیاسی او تعریف میکند که از او شخصیت آرمانی و مقتدر به نمایش میگذارد. ابعاد چارچوب اقتدارگرایانه در توصیف ممدوح در سه حوزۀ اصلی قابلشناسایی است: 1. بهتصویرکشیدن سیمای پادشاهی مقتدر با مالکیت مادی و دنیوی بهعنوان برترین مقام قدرت؛ 2. بهنمایشگذاشتن چهرهای معنوی از ممدوح با تأکید بر التزام او به شریعت، انجامدادن امور براساس مصلحت الهی، ظلاللهبودن و در مواردی، ترک ادب شرعی برای تأکید بر جایگاه ممدوح با برتریدادن وی بر شخصیتهای مذهبی؛ 3. توصیف ممدوح بهعنوان انسانی کامل که با نسبتدادن برجستهترینصفات به او انجام میشود. بسامد زیاد این کنش در معرفی ممدوح و فاصلۀ محسوس آن با دیگر کنشها، نشاندهندۀ سازوکار زبانی مؤثر مدح در پیگیری اهداف ایدئولوژیک است.
کنشهای دیگر با بسامد کمتری به کار رفتهاند. کنش عاطفی، کنشی رفاقتی است که نشاندهندۀ حسننیت گوینده دربارۀ مخاطب و یا بیانکنندۀ احساسات شخصی مخاطب است. کاربرد این کنش در مدح، کوشش شاعر برای ابراز احساسات مثبت به ممدوح و کاستن از فاصلۀ میان خود و اوست. براساس جایگاه نابرابر ممدوح و شاعر، بسامد کنش ترغیبی، اندک و کاربرد اصلی آن نیز مربوط به دعوتکردن ممدوح به شادی یا دشمنان او به اطاعت است. کنش تعهدی در موارد اندکی بهکاررفته و کنش اعلامی اصلاً استفاده نشده است. برایناساس، کنشهای کلامی، همسو با کارکردهای اساسی مدح، فاصلۀ ممدوح و شاعر و جایگاه مدح در برجستهکردن ممدوح را بهعنوان کارکرد اصلی مدح نشان میدهد.
1-3-3. زمان
مفهوم زمان در فعل بر فاصلۀ زمانی وقوع فعل و روایت اشاره دارد. بخشی از کاربرد زمان فعل به نزدیکی مؤلف با چگونگی بازگویی متن ارتباط دارد؛ بدینصورت که انتخاب زمانهای مضارع، نشاندهندۀ همسویی بیشتر مؤلف با زمان وقوع رخدادهاست. روایت در زمان حال بهگونهای است که گوینده با اطمینان بیشتری، دادهها را انتقال میدهد و بهواسطۀ همین موضوع، خواننده نیز آن را باورپذیرتر مییابد و درنتیجه، «میزان قطعیت و واقعگرایی کلام را بالا میبرد.» (فتوحی، 1390)
در جدول ذیل، بسامد زمانهای گوناگون دیده میشود.
جدول 3. زمان افعال
زمان |
فرخی |
منوچهری |
سنایی |
انوری |
خاقانی |
کمال |
مضارع |
74/99 |
27/82 |
01/86 |
22/81 |
57 |
33/63 |
ماضی |
26/0 |
17 |
64/8 |
78/18 |
67/42 |
98/35 |
آینده |
- |
- |
35/5 |
- |
33/0 |
69/0 |
پرکاربردترین زمان فعل، زمان مضارع است. کاربرد دیگر زمانها، بسیار اندک است. خواننده در این حالت، موضوعات مربوط به ممدوح را با استفاده از افعال زمان حال بهصورت اموری جاری وصف میکند:
صدری که قدر کان شکند گوهر سخاش |
|
بحری که نزل جان فکند پیکر سخاش (خاقانی، 1382) |
براساس کارکرد فعلهای مضارع در حذف فاصلۀ وقوع رخداد و زمان آن، توصیف ممدوح با استفاده از این افعال بههمراه غلبۀ وجه اخباری در این قصاید، موجب باورپذیری بیشتر میشود.
افعال ماضی از افعالی هستند که با بسامد کمتری به کار رفتهاند. کاربرد اصلی این افعال، بیان وقوع اموری در گذشته است که برخی، بیانکنندۀ مسائل تاریخی است که شاعر از آنها برای بیان مقاصد خویش استفاده کرده است (ر.ک منوچهری، 1338 و خاقانی، 1382) و برخی نیز مربوط به اعمال گذشتۀ ممدوح است که شاعر آنها را تحسین میکند. (ر.ک منوچهری، 1338)
1-3-4. شخص و شمار
مفهوم شخص در فعل با نسبتدادن آن به فاعل ارتباط دارد؛ یعنی «فعل را گوینده به خود نسبت میدهد یا به مخاطب یا به کسی یا چیزی دیگر. در حالت اول، فعل را اولشخص؛ در حالت دوم، دومشخص و در حالت سوم، غایب گویند.» (ر.ک انوری و گیوی، 1387) مفهوم شمار به تعداد اشخاصی دلالت دارد که فعل از آنها سخن میگوید. در زبان فارسی، «فعل یا جمع است یا مفرد؛ یعنی یا به چند کس یا چند چیز نسبت داده میشود یا به یکتن و به یکچیز. در صورت اول، فعل را جمع و در صورت دوم، فعل را مفرد میگویند.» (همان)
کاربرد شخص و شمار در قصاید منتخب در جدول ذیل آورده شده است:
جدول 4. بسامد شخص و شمار
شخص و شمار |
فرخی |
منوچهری |
انوری |
سنایی |
خاقانی |
کمال |
اولشخص مفرد |
61/4 |
13/4 |
59/2 |
94/6 |
31/9 |
88/13 |
دومشخص مفرد |
27/10 |
14/13 |
95/2 |
30/12 |
99/2 |
59/5 |
سومشخص مفرد |
83 |
71 |
92 |
76 |
70/87 |
75 |
اولشخص جمع |
- |
- |
- |
39/0 |
|
39/0 |
دومشخص جمع |
- |
- |
- |
- |
- |
- |
سومشخص جمع |
89/2 |
21/12 |
83/2 |
56/4 |
|
29/5 |
پربسامدترین شخص و شمار در مدح، سومشخص مفرد است. در مدح، گوینده، شاعر است و شاعر، نمایندۀ قدرت است که همانند راوی دانای کل به بازنمایی گفتمان مدح و بهطورمشخص، ممدوح اقدام میکند. ممدوح در مرکز گفتمان قرار میگیرد و تمام موضوعات و کارگزاران دیگر براساس رابطۀ آنها با ممدوح مطرح میشوند؛ بنابراین، همواره سخن از ممدوح بهعنوان «او» است. ممدوح بهطورغالب بهصورت سومشخص بازنمایی میشود؛ زیرا تمام گزارهها پیرامون او شکل میگیرند. مدح از ایننظر به حماسه نزدیک میشود؛ چنانکه در حماسه نیز سخن از قهرمان در مقام «او» بهعنوان موجود برتر است. علاوهبراین، تأکید بر شخصیت او بهعنوان اصلیترین کارگزار مدح، موجب غلبۀ صیغۀ مفرد شده است. ممدوح بهتنهایی و نه بهصورت مشترک با دیگران، در مرکز متن قرار میگیرد. استفاده از این صیغه به برجستگی ممدوح میانجامد.
مر حاشیۀ شاه جهان را و حشم را |
|
هم مالدهنده است هم مالستان است (منوچهری، 1338) |
1-3-5. معلوم و مجهول
فعل معلوم، فعلی است که به فاعل نسبت داده میشود (خانلری، 1351) و فعل مجهول، فعلی است که «به مفعول نسبت داده میشود.» (همان)
در مدح، فعلهای معلوم با اختلاف بسیار زیاد از فعلهای مجهول به کار رفتهاند و بسامد استفاده از افعال مجهول بسیار اندک است. بسامد استفاده از این افعال در جدول ذیل آورده شده است:
جدول 5. بسامد افعال معلوم و مجهول
نوع فعل |
فرخی |
منوچهری |
انوری |
سنایی |
خاقانی |
کمال |
افعال معلوم |
54/99 |
100 |
100 |
56/99 |
79/98 |
62/99 |
افعال مجهول و شبهمجهول |
46/0 |
- |
- |
44/0 |
21/1 |
38/0 |
در گفتمانهای اقتدارگرا زمانی که زبان در اختیار قدرت است، کوشش گوینده بر فعالسازی کارگزاران متمرکز است. در این حالت، هریک از اعمال کارگزاران با تأکید بر فاعل بازتاب داده میشوند. در مدح نیز شاعران به همینصورت عمل کردهاند؛ یعنی اعمال ممدوح را بهطورصریح با تأکید بر وی بهعنوان کنندۀ کار بازنمایی کردهاند. در این بازنمایی، فاعل و فعل، آشکار و صریح هستند. شاعر، گزارههای مدنظر خویش را، که همگی در تقویت ممدوح و تضعیف مخالفان اوست، انعکاس میدهد:
او ز جود و فضل تنها نیست |
|
در همانند خویشتن تنهاست (فرخی، 1335) |
ذکر ممدوح با استفاده از ضمیر «او» و دلالت آشکار بر نقش او بهعنوان نهاد، بر جایگاه مقتدرانۀ او در رأس امور تأکید میکند.
علاوه بر ممدوح، دیگر کارگزاران نیز به صورت معلوم بازنمایی میشوند. اعمال مربوط به مخالفان یا موافقان ممدوح، با مشخصکردن آنها بهعنوان فاعل بازنمایی میشود و هیچکارگزاری پنهانسازی نمیشود:
هرچهاند این ملکان بنده و مولای ویاند |
هیچمولا به تن خود سوی مولا نشود (منوچهری، 1338) |
این نوع مشخصسازیها به فعالسازی کارگزاران میانجامد. «فعالسازی و منفعلسازی، دو مؤلفۀ بسیارمهم در بازنمایی کارگزاران اجتماعی به شمار میآیند. فعالسازی وقتی است که کارگزاران بهعنوان نیروهای فعال و پویا بازنمایی میشوند و حالآنکه در منفعلسازی بهصورت عوامل تأثیرپذیر تظاهر میکنند» (یارمحمدی، 1385)؛ بنابراین، توجه به مقولۀ فعالسازی کارگزاران، از انفعال کارگزاران بهویژه ممدوح جلوگیری میکند و گفتمان مدح را در موضع اقتدار قرار میدهد.
افعال غیرمعلوم در مدح، شامل افعال مجهول و شبهمجهول هستند که کاربرد هردو بسیار اندک است و کارکرد گفتمانی ندارند. کاربرد فعل مجهول به مواردی مربوط است که در آنها، شاعر بیشتر از فاعل بر عمل انجامشده تأکید داشته باشد؛ بهطورمثال، در بیت ذیل، تأکید شاعر بر عمل «گفتن» است:
به گاه خویش همه گفتنی شود گفته |
|
گرم زمان بود از عمر جاودان سخن (کمال، 1348) |
برخی از موارد کاربرد افعال شبهمجهول نیز مواردی است مربوط به فعل «گفتن» که گوینده مشخص نیست و موضوع، حکم ضربالمثل را دارد یا به نکتۀ معروفی و یا حقیقتی تاریخی اشاره میکند:
گویند که مرز تور و ایران |
|
چون رستم پهلوان ندیده است (خاقانی، 1382) |
1-3-6. گذرایی و ناگذرایی
فعل گذرا دو موضوع مرکزی کنشگر و کنشپذیر دارد و فعل ناگذر در قالب معنایی خود فقط یکموضوع دارد که ممکن است کنشگر در فعل ناکنشی یا کنشپذیر در فعل ناگذرا باشد. در قصاید منتخب، غلبه با فعل ناگذر است. در جدول ذیل، بسامد این افعال آورده شده است:
جدول 6. بسامد افعال گذرا و ناگذر
نوع فعل |
فرخی |
منوچهری |
انوری |
سنایی |
خاقانی |
کمال |
فعل ناگذر |
9/70 |
14/61 |
37/74 |
76/62 |
77/64 |
88/67 |
فعل گذرا |
1/29 |
85/38 |
62/25 |
23/37 |
22/35 |
11/32 |
کاربرد افعال ناگذر در برابر گذرا، ازجمله مصداقهای ایجاد انفعال است؛ درمقابل، افعال گذرا، متن را در موضع پویایی قرار میدهند. غلبۀ افعال ناگذر در مدح را میتوان بهعلت تأکید بر فاعل دانست؛ بدینصورت که در جملات با ساخت ناگذر، فاعل، کنندۀ کار است؛ یعنی تأکید بر فاعل بهعنوان کنشگر است. این افعال، نشاندهندۀ «فرایندهای یکمشارکی یا یکارزشی است و عمل آن بر هیچعنصر دیگری در بند تسری پیدا نمیکند» (مهاجر و نبوی، 1393)؛ بنابراین، بسامد بیشتر افعال ناگذر نشان میدهد ممدوح بهعنوان کنشگر اصلی در مرکز کنش قرار دارد. درمقابل، فعل متعدی، فعلی است که «دو یا سه مشارک به عنصر (ها) یا مشارک (های) دیگر تسری مییابد» (همان) و بنابراین، کاربرد این فعل، اندک است. در گفتمان مدح، مشارکت در انجامدادن امور وجود ندارد و تمام امور، تحت حاکمیت ممدوح انجام میشود. علاوهبراین، نکتۀ مهم، همسویی شاعر با گفتمان قدرت است. در این حالت، شاعر، بخشی از ساختار مدح است که از درون آن به بازنمایی آن اهتمام دارد. برایناساس، کاربرد افعال ناگذر در این سیستم، نه بهمعنای انفعال نظام غلبه، بلکه بهمعنای انفعال شاعر در بازنمایی انتقادی گفتمان قدرت است. شاعر بهعنوان جزئی از این ساختار، شکلدهندۀ گویههایی گزینشگرانه است که تصویری آرمانی از حاکمیت بازتاب میدهد و بهدنبال نقد این ساختار نیست.
1-3-7. افعال اسنادی و تام
در یک تقسیمبندی، فعل به دونوع اسنادی و تام تقسیم میشود. افعال اسنادی فعلهایی هستند که معنی کاملی ندارند و فقط برای اثبات یا نفی نسبت به کار میروند و بر انجامیافتن کاری دلالت ندارند. (ر.ک انوری و گیوی، 1387 و ارژنگ، 1374) درمقابل افعال اسنادی، افعال تام قرار دارند. «بیشتر فعلهایی که در زبان به کار میرود بر انجامدادن یا انجامگرفتن یا پذیرفتن کاری معین دلالت میکنند. این نوع فعلها را فعل تام میگویند.» (همان) افعال تام درمقابل افعال اسنادی، که بر حالت ایستایی دلالت میکنند، عموماً افعالی هستند که دربردارندۀ عمل هستند. بهطورطبیعی، هردو نوع این افعال در مدح به کار رفتهاند که در جدول ذیل، بسامد آنها آورده شده است:
جدول 7. بسامد افعال تام و ربطی
نوع فعل |
فرخی |
منوچهری |
سنایی |
انوری |
خاقانی |
کمال |
فعل ربطی |
16/47 |
33/36 |
26/35 |
70/36 |
81/27 |
85/36 |
فعل تام |
84/52 |
67/63 |
74/64 |
3/63 |
19/72 |
15/63 |
بسامد کاربرد افعال نشان میدهد افعال تام، بیشتر از افعال اسنادی به کار رفتهاند. افعال تام با دلالت بر حوزۀ عملگرایی، موجب فعالسازی متن میشوند و از انفعال متن جلوگیری میکنند. در بیت ذیل، کاربرد افعال تام «انگیختن، رسیدن و دماربرآوردن»، در توصیف تیغ و تیر ممدوح موجب تأکید بر شجاعت و عملگرایی ممدوح شده است.
آنکه آبوآتش انگیزند تیغ و تیر او |
|
از دل باد هوا و خاک میدان روز کار (انوری، 1364) |
تمرکز بر افعال تام، با تأکید بر مقولۀ کنشگری در مدح، همسوست که در کاربرد فعل ناگذر نیز دیده میشود. این نوع افعال نیز ممدوح را کارگزاری فعال نشان میدهند که بیشتر از آنکه موقعیت خود را از جایگاه توصیفشوندگی اتخاذ کند، با عملگرایی شناخته میشود؛ موضوعی که براساس جنبههای معنایی گزارهها و تمرکز بر صفاتی، همچون شجاعت، قدرتمندی و بخشندگی، او را به شخصیتهای برجسته نزدیک میکند و از او سیمای انسانی مقتدر و عملگرا به نمایش میگذارد.
افعال اسنادی با بسامد کمتری در مقایسه با افعال تام به کار رفتهاند. کاربرد این افعال با رویکردی همسو با گفتمان قدرت انجام شده است. در افعال ربطی و جملات اسنادی، «مسند متمم اجباری فعل ربطی است و حذف آن باعث بدساختی یا ناقصشدن جمله میگردد.» (طبیبزاده، 1385) قرارگرفتن ممدوح در جایگاه مسند با نسبتدادن افعال و صفات به او، او را در جایگاه پذیرندۀ صفات گزینشی گفتمان قدرت قرار میدهد. در بیت ذیل، شاعر، گزارههای مربوط به شجاعت ممدوح را با استفاده از فعل اسنادی به او نسبت میدهد:
پر تیر تو پر جبرئیل است |
|
آفت شده دیوجوهران را (خاقانی، 1382) |
در بسیاری از قصیدهها، افعال اسنادی، همچون «است»، «بود»، «نیست» و «باشد»، در جایگاه ردیف قرار گرفتهاند که ختمشدن تمام ابیات به آن بر فضای قصیده اثر میگذارد و کل فضای آن را همسو با کارکرد فعل اسنادی در موقعیت اثبات یا نفی قرار میدهد؛ برای مثال، در قصیدهای از انوری با ردیف «است»، تنها بیستفعل تام وجود دارد و بقیۀ افعال، اسنادی هستند که براساس کارکرد توصیفی افعال اسنادی، متن را در فضایی وصفی قرار میدهد. (ر.ک انوری، 1364) افعال اسنادی در متن برای نسبتدادن حالات و افعال به مسندٌالیه به کار میروند و بر رخدادن اتفاقی دلالت نمیکنند؛ بنابراین، این افعال، افعالی منفعل هستند. هدف جملات با الگوی ربطی، مقولۀ طبقهبندی یا ارزشگذاری افراد و نهادهاست. «ما برحسب دیدگاه اجتماعی و فکری خویش، اشیا، حوادث و اعمال خود و مردمان را طبقهبندی و ارزشگذاری میکنیم.» (یارمحمدی و خسروینیک، 1380) در جملات اسنادی، نهاد جمله پذیرای کنش است نه کنشگر؛ پس «نویسنده به امور در مقام پذیرندۀ حالات مینگرد؛ بنابراین، جملهها را با صدای منفعل سازمان میدهد.» (فتوحی، 1390) افعال اسنادی در این قصاید، افعال اسنادی صریح هستند. وجود افعال اسنادی ازسویی، قطعیت متن را نشان میدهند؛ زیرا شاعر با نسبتدادن قطعی ویژگیهای مثبت به ممدوح و ویژگیهای منفی به دشمنان او، ذهن مخاطب را از تردید در گفتههایش بازمیدارد؛ اما از سوی دیگر، نشاندهندۀ منفعلبودن شاعر در برابر ممدوح است؛ زیرا او با نسبتدادن امور مطلوب به ممدوح فقط گزارشگر این امور است؛ یعنی شاعر، با کاربرد افعال صریح اسنادی، تصویر مدنظر خود از ممدوح را بیهیچشبههای به مخاطب مینمایاند و با برگزیدن وجه گزارشگری صرف دربارۀ ممدوح، بر این امر تأکید میکند. بااینحال، افعال اسنادی در برابر افعال تام، کاربرد کمتری دارند. برایناساس، بسامد زیاد افعال تام در برابر افعال اسنادی، نشاندهندۀ ساختار فعال مدح است؛ زیرا این افعال بر کنش دلالت دارند و بر وجود پویایی در کارگزار و متن دلالت میکنند.
1-3-8. صدای دستوری
از مقولات مهم در مبحث نحو، مقولۀ صدای دستوری است. صدای دستوری «عبارت است از رابطۀ میان رخداد یا حالت فعل با دیگر شرکتکنندگان در فرایند فعلی (فاعل، مفعول و ...).» (فتوحی، 1390) صداهای دستوری معمول در زبان شامل سه نوع است: صدای فعال، منفعل و انعکاسی. زمانی صدای متن فعال است که نهاد جمله، کنشگر یا عامل فعل باشد؛ اما اگر مبتدا در کلام، کنشپذیر و محتمل باشد، صدای متن منفعل است. (ر.ک همان) صدای انعکاسی، صدایی است که در آن، «فاعل و مفعول یا مبتدا و خبر، یک مرجع دارند.» (همان) مقولۀ صدای دستوری، مقولهای است که از عوامل متعددی تأثیر میپذیرد. ازجملۀ این عوامل، مباحث مربوط به مقولۀ فعل است. کاربرد برخی افعال موجب میشود متن صدای منفعل داشته باشد و درنتیجه، کاربرد افعال متضاد با آنها، صدای متن را فعال میکند. کاربرد فعل لازم، اسنادی و مجهول از موارد منفعلکردن هستند. (ر.ک همان) چنانکه نتایج بررسی قصاید نشان داد شاعران از میان مؤلفههای مربوط به انفعال فقط فعل لازم را با بسامد زیاد به کار بردهاند و در برابر آن، از افعال مجهول بسیار اندک و افعال اسنادی کمتری در مقابل افعال تام استفاده کردهاند. برایناساس، گفتنی است صدای متن در مدح، صدایی فعال است؛ یعنی شاعر در این نوع شعر میکوشد با استفاده از مؤلفههای فعالسازی، کارگزاران را برجسته کند. این امر از دیدگاه ایدئولوژیک، بسیارمهم است. شاعران با استفاده از مؤلفههای فعالسازی، فاعل اصلی گفتمان مدح، یعنی ممدوح را عاملی تأثیرگذار و کنشگر معرفی میکنند و بدینروش بر جایگاه وی بهعنوان شخصیتی مقتدر در ذهن مخاطب تأکید میکنند.
بحث و نتیجهگیری
مدح بهعنوان ابزار نهاد قدرت، متنی ایدئولوژیک است که از ابزارهای زبانی برای برساخت واقعیت استفاده میکند. زبان در جایگاه مقولهای اجتماعی و متأثر از بافت، ابزاری مناسب برای پیگیری مطالبات متن است. آنچه دربارۀ مقولۀ فعل در مدح گفته شد، بازتابدهندۀ اقتدار ممدوح و درنتیجه، حکومت است. غلبۀ قاطع وجه اخباری و بهتبع آن، وجهیت معرفتی در مدح براساس حتمیت این وجه در توصیف رخدادها، موضع اقتدارگرایانۀ مدح را در معرفی نهاد قدرت نشان میدهد. کاربرد ساختارهای معلوم با تعیین هویت کارگزاران و بهطورمشخص ممدوح، ساختاری همسو با اقتدار مدح در بازنمایی ممدوح دارد. غلبۀ ساخت ناگذر با تأکید بر تکساختبودن گزاره، بر ممدوح بهعنوان نقطۀ مرکزی کنشها تأکید میکند. کاربرد افعال تام با دلالت بر کنشگری فاعل، هماهنگ با دیگر ساختهای فعلی بر جایگاه ممدوح بهعنوان کنشگر فعال متن تأکید کردهاند. دو مقولۀ شخص و شمار با تأکید بر ضمیر سومشخص مفرد، همسو با دیگر ساختارهای فعلی، ممدوح را مرکز اصلی گفتمان مدح معرفی میکنند. تمامی این عوامل در کنار استفادۀ غالب از افعال مضارع بر درجۀ قاطعیت شاعر در بیان گزارههای مدحی میافزاید. بررسی کنشهای کلامی نشان داد کنش تصریحی، کنش مسلط مدح است که بهصورت قاطع بر جایگاه مادی و معنوی ممدوح تأکید میکند. درمقابل، دیگر کنشها همچون کنش عاطفی و ترغیبی، بسیارمحدودتر به کار رفته است. این نوع کاربرد کنشها نشاندهندۀ وجود رابطۀ فرادستی و فرودستی میان ممدوح و شاعر و برجستهسازی ممدوح مطابق اهداف حاکمیت است. علاوه بر موارد مذکور، بررسیها نشان داد شاعران با کاربرد افعال معلوم و کنشی در سطح گسترده، بر ایجاد صدای دستوری فعال در متن تأکید کردهاند. بهطورکلی، آنچه از تحلیل فعل در مدح آشکار میشود، بهرهبردن متن از ظرفیتهای گفتمانی و فرانحوی فعل در و پیشبرد اهداف ایدئولوژیکی مدح است. شاعر در گفتمان مدح بهعنوان گوینده، بخشی از نظام حاکم است که با جهتگیری مثبت به گفتمان قدرت، عمل میکند و علاوه بر نشاندادن اقتدار ساختار حاکمیت، با کاربرد مؤلفههای قطعی در ساختار فعل، متن را بهسمت اقناعسازی مخاطب هدایت میکند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.