امیدی تهرانی،کهن‌گرای نوجوی (بررسی زندگی و شعر یکی از شاعران کم‌شناخته شده جریان‌ساز قرن دهم)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

چکیده

دیوان امیدی از مهم‌ترین سند ابطال این دعوی است که توجه به شعر پیشینیان از دورة بازگشت شروع شده است؛ چراکه در بسیاری از نسخه‌های خطی و حتی حافظة ادیبان سخن‌دان، بخشی از اشعار وی به سبب تتبع گویندگان قدیم با شاعران قرن ششم مثل سنایی و ظهیر خلط شده است. او ضمن حفظ اسلوب کلاسیک قصیده‌سرایی توانسته تفنن‌هایی ظریف و خلاقانه‌ای در این قصیدة ستایشی انجام بدهد. متأسفانه تا چندین سال پس از مرگش، اشعار او پراکنده و نامدون بوده است. در این پژوهش که با اتکا به تتبع و تحقیق متون تاریخی و ادبی دست اول و همچنین استقصا در یافتن اشعار وی از بین حدود 40 جنگ خطی و تصحیح و مقابلة آن فراهم آمده، سعی شده است که تا حد امکان زوایای زندگی امیدی تهرانی و ممدوحانش روشن و شعرش نوع‌شناسی شود و به تبع آن تا حدی هم خصوصیات سبکی و بلاغی‌اش آشکار شود و در نهایت جایگاهش در تاریخ ادبیات مشخص شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Omidi Tehrani, Modernist Archaist (A Study of Life and Poetry of One of the Unknown but Influential Poets of the Tenth Century)

نویسنده [English]

  • Saeid Shafieioun
Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran
چکیده [English]

This idea that the poetry and poetic style of preceding poets was disregarded in the Safavid period and only the poets of Regression School started this movement in order to promote the Iranian literature seems to be void of truth and precision when we explore literary tazkirehs and manuscripts of this era, particularly the divans of the tenth and eleventh centuries’ poets and also some treatises in literary criticism by Iranians and Indians. Omidi’s divan is the most important document refuting this idea to the extent that most of his poems have been mixed with sixth-to-eighth-centuries poets like Sanaei and Salman Savoji in many manuscripts and even in the memory of literary men. While keeping the classic style of ode-composing, he has created some novel nuances in this genre to the extent that he backgrounded old patterns and made future poets follow his style in ode-composing. Unfortunately, his poems were scattered and uncompiled some years after his death and only one of the Shah Safi’s jesters attempted to prepare a manuscript of his divan following the order of Shah. However, most of his poems have been recorded here and there within literary anthologies and sometimes under the name of another poet or vice versa causing many difficulties for understanding and reaching his poems. This research which has been done by exploring various original literary and historical texts as well as seeking his poems from within almost forty manuscripts of anthologies aims to elucidate different aspects of Omidi Tehrani’s life as much as possible and a generic analysis of his poetry is provided. Consequently, his stylistic and rhetorical features are revealed to some extent and finally his position in the history of literature is identified.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Omidi Tehrani
  • Life
  • Commendation Ode
  • Creative Imitation
  • Anthology
  • Manuscript
  • Typology

حتی هنوز هم در میان خواص، باورهای ناصحیح و غلط‌های مشهوری وجود دارد که برای اصلاح آن به تتبعات و تحقیقات مستوفی و مستقل و مستدل نیازمندیم. عمدة این خرافات ادبی را در اظهارنظرهای انتقادی معروف و رایج محققان سدة بیستم نسبت به تطورات سبکی به‌ویژه قرون 10 تا 12 می‌توان سراغ کرد. یکی از این موارد، قائل شدن به نوعی گسستگی از ادب کلاسیک پیشین و نیز بی‌اعتنایی شدیدی نسبت به آن در دورة صفوی است. البته در برخی تذکره‌های متأخر مانند مرآة‌الخیال، این قراین وجود دارد که شاعران و منتقدان سبک هندی گاه هیچ شاعری از قدما را در برابر استادان هم‌سبکشان وقعی نمی‌نهادند (لودی، 1377)؛ با این‌ همه، نگاهی بر تذکره‌های معروفی چون عرفات‌العاشقین به خوبی روشن می‌سازد که ادیبان این دوره نه تنها در گردآوری دیوان‌های شاعران پیشین مثل سنایی و مسعود سعد، اهتمام بسیاری داشتند_گواهش حضور این همه جنگ و نسخه‌های متعدد از اشعار شعرای سلف در کتابخانه‌هاست_ بلکه در همین تذکرة عرفات شاعران بسیاری هستند که مؤلف آن‌ها را پیرو طرز «متقدمین» و گاه «متوسطین» عنوان کرده است. امثال حمدی شولستانی و صابر شیرازی که به سبب تغافل ما از این دوره، مشهور نیستند (ر.ک: اوحدی بلیانی، 1389).

                همچنین نباید تصور کنیم که حسب شیفتگی هندیان دورة بابری به سبک هندی و غلبة این طرز شعری در آن دیار، التزام به طرز قدما تنها در میان ادیبان و شاعران ایرانی بوده است. منیر لاهوری (م1054) یکی از همین دسته ادیبان هندی است که نه تنها سبک قدما را التزام می‌کرده، بلکه خود را به دفاع از طرز آنان در برابر خوارمایه‌انگاری معاصرانش ملزم دیده و رسالة انتقادی کارنامة منیر را در پی همین منازعه به تحریر درآورده است. وی در این اثر، شعر چهار رکن رکین سبک هندی؛ یعنی طالب آملی، عرفی شیرازی، ظهوری ترشیزی و زلالی خوانساری را مورد انتقاد و طعن قرار داده و در عوض شاعران ادوار قبل را بر آنها برتری داده و به شعرشان اشهاد کرده است.

                پس این باور که شاعران مکتب بازگشت نخستین کسانی‌اند که حسب تعهدشان به زبان و ادب فخیم پارسی از سبک رایج روزگار خویش؛ یعنی سبک هندی رویگردان شده و به دامن شعرای متقدم چنگ آویختند، درست نیست. فارغ از اینکه چقدر این تقلیدهای استادانة شاعران بازگشت امثال سروش اصفهانی از کسی مثل امیر معزی و فرخی قابل ستایش است باید گفت که در همان آغاز عهد صفوی، شاعری سخته‌سرا و گزیده‌گوی مانند امیدی تهرانی بوده است که شعرش را حتی استادان معاصرش از شعر ظهیر و سلمان تمیز نمی‌دادند و همین شاید یکی از دلایل خلط اشعار او در نسخ با این شاعران است. نگاهی به تذکره‌های قرن دهم و یازدهم سیطرة شعر امیدی را به خوبی نشان می‌دهد و کم نیستند شاعران موجّه و معروفی که دراین دوران، قصاید وی را تتبع کرده‌اند.

                از این جهت بررسی دیوان شاعری مانند امیدی تهرانی که در تذکره‌ها و نسخ دیوانش با عنوان امیدی رازی و یا مولانا امیدی عراقی یاد شده، کمک شایانی در مطالعات جریان‌شناسی تاریخی و سبکی ادبیات کلاسیک خواهد کرد. شاعری که با وجود جایگاه برجسته‌اش تا صد سال پس از فوت در جامعة ادبی آن عهد، هنوز نه از لحاظ احوالی چنان‌که بایست شناخته شده بوده و نه دیوانی از او فراهم بوده است. بعدها مسعود حسینی‌نامی با مرارت بسیار و به دستور شاه صفی، اشعار او را از اطراف و اکناف فراهم آورده و تدوین کرده است (ر.ک: امیدی، میکروفیلم دانشگاه تهران).

                نگارنده نیز در ادامة این تلاش پس از استقصای بسیار با دسترسی به حدود 40 نسخة خطی و برخی تذکره‌های کهن و اصیل و مقابله‌شان با یکدیگر، سرانجام توانسته دیوان وی را تصحیح کند و این وجیزه را مجالی برای طرح برخی نویافته‌های احوالی و تاریخی زندگی وی و تبیین منزلت شاعری‌اش قرار دهد.

  1. پیشینۀ پژوهش

تحقیقات درخصوص امیدی را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد؛ یکی تاریخ ادبیات‌هاست که از میان آن‌ها می‌توان با رعایت ترتیب زمانی، تاریخ ادبیاتِ ایران براون[1] (1369)، تاریخ نظم و نثر در ایرانِ نفیسی و تاریخ ادبیات در ایران ِصفا (1373) را ذکر کرد. طبعاً از این آخری که نسبت به آن دو دیگر هم در زمان جدیدتری تألیف یافته و هم تفصیلی‌تر نوشته شده، انتظار تحقیق پرورده‌تری داشتیم، اما در مورد تاریخ فوت امیدی و عدم تبیین ناهماهنگی‌ ماده‌تاریخ منظوم نامی با تاریخ صحیح مرگ او دچار نقصان بود؛ در حالی که نفیسی (1363) هر دو تاریخ 925 و 929 را در کتابش آورده است.

                دستة دوم مقالات و رسالات تک‌نوشتی است که در باب امیدی و آثارش نگاشته شده است. نخستین آن مقالة محمد صدیق (1349-1348) است که حاصل تصحیح نویسنده‌اش از دیوان امیدی است که البته هیچ‌گاه چاپ نشده است. از این رو، تحقیقی دست اول و نه درجه اول به شمار می‌آید. متأسفانه ناآشنایی صدیق با دقایق سبک‌شناسی شعر امیدی و نیز بی‌اهتمامی در محک اطلاعات همان دو سه نسخه‌ا‌ی که در دست داشته و به‌ویژه نافهمی‌اش از غلط‌کاری‌های کاتب یکی از آن نسخه‌ها؛ یعنی نسخة 5307 ملک، موجب شده است تا اطلاعاتی اشتباه در مقاله‌اش ارائه دهد و مثلاً قصیدة منقبتی آذری اسفراینی و قطعاتی از جمال‌الدین عبدالرزاق را که در ادامة اشعار امیدی آمده است از این شاعر پندارد. اشعاری که پایة نسبت اطلاعات غلط زندگی‌نامه‌ای به امیدی مثل سفر به کاشان و هجو اصفهان شده است (جمال‌الدین اصفهانی، 1362).

                متأسفانه کم‌کاری و بی‌اعتنایی ما ایرانیان در احیای آثار خود و اتکای به تحقیقات قدیمی با آن‌همه محدودیت‌هایی که آن استادان پیشین پرتلاش داشته‌اند، موجب شده تا دو مدخل دایرة‌المعارفی مختصر و تفصیلی با اتکای صِرف به این مقاله فراهم آید و آن اشکالات بعد از 50-40 سال این بار در جامعة تحقیقی ایرانی بازنشر شود. نخستینِ این‌ها، مقالة بسیار مختصر دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی با عنوان «امیدی تهرانی»، نوشتة ریحانی منفرد (1367) است و دومینِ آن‌ها مدخل «امیدی رازی» در دانشنامة زبان و ادب فارسی است که نویسنده‌اش با نقل بیش از حد مطالب صدیق‌خان برای تفصیلِ بیشتر مدخل، اغلب اشتباهات آن را در خصوص احوال و آثار شاعر به خود راه داده است (شجاع کیهانی، 1384). بدیهی است راه صادقانه و علمی نوشتن مقالات، صرفاً ارجاعات مکرر نیست و همین که مؤلف اساس کار خود را بر مقالة نیم قرن پیش یک محقق غیر ایرانی و احیاناً غیر صاحب‌نظر قرار ندهد، در حالی که موضوع و تمام منابع به کمال در دسترس اوست، خود کاری مسؤولانه به شمار خواهد آمد.

                 دستة سوم این سنخ منابع، دو پایان‌نامه ارشد نجف‌آباد (1379) و دانشگاه اصفهان (1393) است که ضمن تصحیح اشعار امیدی بر پایة حدود 10 نسخه، حاوی تحقیقی در احوال و اشعار وی‌ هستند که با وجود تلاش‌ مأجورشان بنا به انواع محدودیت‌هایی که همیشه برای این نوع تحقیقات آن هم در مقطع ارشد و نیز دانشجویان جوان پیش می‌آید و نیز کمبود نسخِ در دسترس و قلّت منابع و روش تحقیق و تصحیح و انتخاب ضبط‌های نسخه‌ها، قابل اتکا نیست و نیازمند تصحیح و تحقیق مجدد است.

  1. زندگی امیدی

«خواجه ارجاسب بن خواجه شیخ‌علی تهرانی» (فخرالزمانی قزوینی، 1367) ملقّب به سعدالدّین مسعود و متخلّص به امیدی، زادة 865 هجری قمری[2] در قریة ری است. در اوان جوانی برای کسب علم به شیراز رفته در محضر علّامه جلال‌الدّین محمّد دوانی به کسب علم مشغول شد. وی چنان مورد توجه استاد خود قرار گرفت که استاد حسب علاقه‌اش به این شاگردِ با استعداد، نامش را از ارجاسب به مسعود تغییر داد.

                متأسفانه منابع از این بخش زندگی وی تا سه سال آخر حیاتش هیچ نشانی به دست نداده‌اند[3] و آن همان همراه شدن وی در سال 927 با اردوی سام‌میرزای دوساله (متوفی 975) و دورمیش‌خان (متوفی 932) له‌لة سام‌میرزا و خواجه حبیب‌الله ساوجی (متوفی 932) وزیر دورمیش‌خان به سوی هرات است که طبق قول خواندمیر (1380) دو سال طول می‌کشد. امیدی در این دو سال چنان دل‌های عام و خاص را صید خود می‌کند که مهار مهام امور را به دستش می‌سپارند (خواندمیر و نوایی، 1363). آنقدر که برای دریافت مجوز بازگشتِ ناچار به شهرش، متوسل به الحاح و اصرار می‌شود. البته قصاید مدحی وی که حدود 70 درصد حجم دیوان کوچکش را به خود اختصاص داده؛ هرچند در لفافه، اما حاوی اطلاعات ذی‌قیمت در باب زندگی وی و تا حدی ممدوحانش است.

  1. ممدوحان

امیدی بر اساس اشعارش، جزو شاعران قصیده‌سرای ستایش‌گر است، اما نه از آن دست شاعرانِ «کاسه هر جا بر». به بیان دیگر، نگاهی بر سیاهة نام ممدوحان وی به روشنی بیان می‌دارد که او جز به ستایش عالی‌رتبه‌ترین رجال سیاسی روزگارش نپرداخته است. کسانی که ضمن جایگاه بلند سیاسی از لحاظ مراتب کمال اجتماعی و محبوبیت و قابلیت در والاترین سطح قرار داشتند و متأسفانه اکثر قریب به اتفاقشان دچار چشم زخم روزگار شدند تا حدی که حکیم‌شاه قزوینی در ترجمه‌اش از مجالس‌النفایس در بهشت هشتم (نوایی، 1363) آورده است که «قصیدة او بر مردم مبارک نبوده و از این جهات اکابر جایزة او پیش از قصیده می‌داده‌اند». با این همه گویا از این همه ممدوح والامقام، هیچ‌کس رضایت خاطر امیدی را آنگونه که شایستة این سخنور سترگ بوده، فراهم نکرد و در شعر او کم نیست تعریضاتی از قبیل ابیات ذیل به ممدوح:

من نه چون قافیه‌سنجان قدیمم لیکن

 

تافته بر همه کس پرتو انوار قدم

گر چو روح‌القدس اندک مددی فرمایی

 

نوبت مدح تو بر کنگرة عرش زنم[4]

(امیدی، میکروفیلم اول دانشگاه تهران)

                البته که لحن پرغرور امیدی نشان می‌دهد که او بر حسب همان خصوصیات اخلاقی و اجتماعی‌اش، برخلاف اغلب شاعران هم‌روزگار خود علاقه‌ای به التزام به دربار نداشته است و عذر تقصیر گفتن‌های متعدد او در اشعارش عملاً نشانگر مناعت طبع و رقابت‌پرهیزی با شاعران کاسه‌لیس است:

 

ثنا و وصف تو[میرزا شاه حسین] بسیار و من از آن عاجز

 

رواست گر کنم احوال خویشتن اظهار

 

در این سراچه چو بازار شعر گرم نبود

 

زبان نادره‌سنجم فتاده بود از کار

 

فکنده بودم در آب همچو گل اوراق

 

نهاده بودم بر طاق دفتر اشعار

 

مرا مسیح‌دمی خضر راه شد که بود

 

جوان چو دولت خویش و چو بخت خود بیدار

 


چه گفت؟ گفت مرا آخر از خدای بترس

 

ور از خدای نترسی ز خلق شرم بدار

 

میان ببند و زبان برگشای چون مردان

 

دگر چو پیره‌زنان صد هزار عذر میار

 

چو این شنیدم از او دیگرم شکیب نماند

 

اگر چه شاعریم آن زمان نبود شعار

 

به بزم عیش تو از بوستان خاطر من

 

که هست پرده‌سرای عرایس ابکار،

 

مخدّرات سخن دیر‌دیر از آن آیند

 

که خارخار خسان کرده پایشان افگار

 

به چارسوی مدیح تو با سخن‌سنجان

 

به هر که بحث سخن کردم از صغار و کبار،

 

دماغ نادره‌سنجم بر آن سر است که هست

 

پشیز ناسره‌ام چون زر تمام عیار

 

حسود چون نبرد ره به رنگ و بوی سخن

 

ز فرط جهل بود کار و بار او انکار

 


جُعل نمی‌شنود بوی عود و عنبر، اگر

 

هزار سال نهندش به طبلة عطار

 

فروغ مهر به چشمش کجا فتد، گیرم
9

 

که گشت کلبة خفاش مطلع انوار

         

(امیدی، میکروفیلم دوم دانشگاه تهران)

                این‌همه، نجیب‌زادگی و نازش و نخوتی که بخصوص در برابر رجال داشته[5]، سنّت ستایشگری گاه آشکار و گاه نهان او را به عرض درخواست‌های نازلی چون طلب خر، پول برای عیش و معاشرت با خوبرویان را واداشته، تا ضمناً قدرت طلبکاری شاعرانه و مضمون‌پردازی تقاضایی‌اش را به رخ ممدوح و مخاطبان هنری خویش بکشد؛ اگرچه برجسته‌ترین تقاضای وی از ممدوحانش، جلب یاری از آنان برای دفع دشمنان و حاسدان اوست که زندگی مادی و معنوی‌اش را پیوسته در خطر نابودی قرار می‌داده‌اند[6].

                ممدوحان وی بنا به ترتیب تاریخی عبارتند از:

- امیرنجم‌الدین مسعود زرگر رشتی (م915) به اصطلاح وکیل نفس نفیس همایونی بوده است که در 914 به این مقام عالی‌ می‌رسد. البته در هیچ یک از نسخ اشعار او، اعم از عناوین آغازین قصاید و مقدمة کهن شرح احوال شاعر و ممدوحانش اشاره‌ای به نام نجم زرگر نشده است[7]. از این رو، ناچاریم برای تشخیص این ممدوح به همان اشارات کنایی شاعر در شعرش و بعضی نقل قول‌های منابع کهن بسنده کنیم. در حقیقت از میر نجم زرگر در هیچ نسخه‌ای یاد نشده و حتی در مقدمه‌های کهن هم ذکر او در میان ممدوحان نیامده است. شخصی که به اعتقاد حکیم‌شاه در تذکرة هشت بهشت (تألیف 929-927) ممدوح قصیدة نخست امیدی است (نوایی، 1363). در ضمن سام‌میرزا هم به مناسب ذکر ترجمة شیخ‌زادة لاهیجی در تحفة سامی (تألیف 968-957)، شیخ نجم زرگر را ممدوح امیدی دانسته است (سام‌میرزا، 1384).

                این در حالی است که شاعر تنها در سه قصیدة پنجم، ششم و هفتمش مشخصاً عنوان «نجم ثانی» را به‌کار برده و در چهار قصیدة اولی صرفاً عنوان «نجم» را آورده است و از کلمة «مسعود» نیز که جزو نام اوست در کنار نجم به صراحت و یا در لفافة شعری و در تناسب با آن در قصیدة دوم،سوم و چهارم یاد کرده است. البته باید گفت که بعض مورخان در کنار امیرنجم‌الدین مسعود زرگر رشتی از امیر یار احمد خوزانی هم با عنوان امیر نجم‌‌الدین مسعود ثانی ‌یاد کرده‌اند (برای مثال ر.ک: خواندمیر، 1380؛ امینی هروی، 1383 و جنابذی، 1378) و این امری غریب و شاید اشتباه باشد؛ زیرا تا جایی که در تواریخ ثبت است، شاه اسماعیل از غایت علاقه به امیرنجم رشتی ، تنها لقبش را به وزیر اصفهانی‌اش، امیریاراحمد خوزانی داد. بنابراین، اینکه برخی تاریخ‌نگاران برای امیریار احمد هم عنوان امیرنجم‌الدین مسعود را آورده‌اند، شاید نوعی تسامح باشد.

                باری شاید اشارات تاریخی قصیدة چهارم مثل وصف نقش جهان و اشاره به بازگشت ممدوح از بغداد را بتوان مهر تأییدی بر این دعوی دانست که امیرنجم زرگر هم جزو ممدوحان امیدی بوده است؛ زیرا امیر نجم زرگر در سال 914 با شاه اسماعیل به فتح عراق رفته بوده و از آنجا همراه او به ایران؛ یعنی خوزستان و کهگیلویه، شیراز و سپس اصفهان بازگشته بود[8]. البته می‌دانیم که امیر یاراحمد هم که در این ایام همراه خیل سلطانی بوده و مسؤولیت نظارت بیوتات را برعهده داشته است (عالم‌آرای شاه اسماعیل، 1392) در شیراز به پایمردی امیر نجم زرگر وزیر می‌شود (خواندمیر، 1380)، اما لقب نجم هنگامی به او اعطا می‌شود که کوکبة شاهی به آذربایجان رفته و امیرنجم زرگر به علت بیماری ذات‌الجنب در خامنه می‌میرد و تازه در این زمان؛ یعنی زمستان 915 است که امیریاراحمد به صدراعظمی یا همان وکالت نفس نفیس می‌رسد (امینی هروی، 1383؛ خواندمیر).

- امیر یاراحمد خوزانی معروف به نجم ثانی (م918) که حسب قابلیت‌هایش پس از مرگ امیرنجم زرگر (م915) به مقام نایب‌منابی پادشاه یا به اصطلاح آن روزگار «وکالت نفس نفیس همایون» می‌رسد (میرک منشی، 1385). امیرنجم ثانی در نبرد با ازبکان در سال 918 در غجدوان کشته می‌شود (حسینی، 1379).

- میرعبدالباقی (م920) مدتها در مقام صدارت بود که مقامی از مقام‌های مذهبی آن دوره به شمار می‌آمد. وی بعد از کشته شدن میرنجم ثانی به دستور اکید شاه اسماعیل در 919 هنگامی که به ری آمده بود، مکلّف به پذیرش وکالت همایونی شد (همان و منشی قمی، 1383). وی در جنگ چالدران در 920کشته می‌شود (خواندمیر،1380).

- میرزا شاه حسین (م929) که پیشتر وزیر دورمیش‌خان داروغة اصفهان بوده، پس از جنگ چالدران و کشته شدن میرعبدالباقی در تبریز به سال 920 به وکالت همایونی می‌رس د(خواندمیر، 1380 و روملو، 1384). وی در 929 ترور می‌شود (خواندمیر).

- دورمیش‌خان (م931)، امیر با نفوذ دورة شاه اسماعیل که مدتی داروغه اصفهان و بعد له‌لة سام‌میرزا بود و حکومت هرات را داشت. نام وی در نسخة 3642 کتابخانة بریتیش میوزیوم لندن به‌عنوان ممدوح قصیدة پانزدهم- ردیف گل- ضبط شده است که در تضاد با نسخة 3804 کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران است. در این نسخة اخیر ممدوح این قصیده میرزا شاه حسین گفته شده است.

- خواجه حبیب‌الله ساوجی(م932) وزیر بخشندة دورمیش‌خان در هرات بوده که از بدو ورودش در سال 927 به خراسان اقدامات بسیار سازنده انجام داد به قدری که مالک‌الرقاب آن دیار می‌شود. وی نیز به طرز اسفناکی در خانه‌اش ترور می‌شود (منشی قمی، 1383).

3-1. فرجام زندگی

باری پس از بازگشت امیدی از هرات به ری، نزاعش با شاه قوام‌الدین نوربخشی و حواشی او بسیار بالا می‌گیرد که بهانة اصلی آن نیز گویا بحث اراضی باغ امیدآباد امیدی بوده است. اقوال در این باب مختلف است؛ چنانکه رازی (1389) دلیل اصلی مشاجره را کندن نهال‌های باغ امیدی توسط خادمان شاه قوام‌الدین نوربخشی عنوان می‌کند. روملو (1384) سرکردة اینان را که به تحریک شاه قوام‌الدین شبانه بر سر او ریختند و شهیدش کردند، بایندراولاد گفته است.

                اشارات امیدی در اشعارش به خوبی نشانگر نفرت و هراس او از اینان است، تا جایی که از میرعبدالباقی یزدی (م920) می‌خواهد ایشان را مکافات کند. با آنکه او هیچگاه بر نام ایشان تصریحی نکرده است؛ ولی هم از محتوای اشعار و هم قول فخرالزمانی قزوینی (1367) می‌توان ریشة این دشمنی‌ها را پیدا کرد:

                در واقع هیچ یک از ممدوحان وی حسب جایگاه شاه قوام‌الدین نزد مردم و امیران و محبوبیت خاصش، امیدی را در این جدال و هراس همراهی نمی‌کنند و تنها چهارده سال بعد از شهادت وی، شاه طهماسب بر سر راه ری و پس از زیارت شاه عبدالعظیم، خون وی را بهانه می‌کند و او را عذاب می‌کند.

  1. خاندان امیدی

خاندان امیدی هم در روزگار حیات وی و هم پس از او، از خانواده‌های معتبر ایرانی به شمار می‌آمدند؛ به‌ویژه آنکه بعدها شاخه‌ای از این خاندان به هند رفت و با نشان دادن لیاقتش به بابریان هند و وصلت با ایشان از مؤثرترین خانواده‌های ایرانی در تاریخ هند بابری شد.

                در واقع شیخ علی‌خان جز ارجاسب که بعدها با نام امیدی اشتهار یافت، دو پسر دیگر با نام‌های لهراسب و گشتاسب داشت. بنا بر قول منابع از امیدی رازی فرزندی با نام خواجه محمّد طاهر رازی به جامعة ادبی عرضه شده است (سام میرزا،1384) که بیشتر شایق و متوجه نویسندگی بوده و میلش به شعر کمتر بوده است (رازی، 1389) البته این فرد را نباید با خواجه محمّدطاهر وصلی فرزند خواجه محمدشریف هجری رازی(م984) پسر برادر امیدی یکی برشمرد (رازی).

  1. نوع‌شناسی شعر امیدی

با تأملی در کمّ و کیف شعر امیدی و نیز شرح احوالی که منابع از او آورده‌اند به خوبی می‌توان دریافت که او هرگز مانند شاعران هم‌روزگارش اهل پرگویی و دیوان‌سازی‌های متنوع نبوده است. به عبارت دیگر، مجموعه‌ای از خصایل او مثل کمال‌گرایی در سرودن شعر و التزام به سنجیده‌گویی قدما یا شخصیت علمی و اجتماعی و اصالت خانوادگی وی برای پرهیز از درافتادن به بازار آشفتة شعر این روزگار کافی بود.

                اما مرگ بناگهان او شاید مهم‌ترین دلیل نامدون ماندن دیوان اشعارش باشد، تا جایی که پس از گذشت حدود یک قرن بعد از مرگش دیوان کم‌برگی از او به دستور شاه صفی (حک: 1051-1038) با پایکاری مسعود الحسینی فراهم آمد که جز اسم از او نشانی دیگر نیافتیم. مجموعه اشعاری که تنها چند نسخه کامل از آن در کتابخانه‌های ایران و ترکیه و انگلیس موجود است و بیش از 1024 بیت از امیدی را در خود جای نداده است.

با وجود این کم‌شعری، تنوع قوالب مشهور شعری در دیوان او بسیار قابل توجه است. هفده قصیده[9] امیدی با مجموع 924 بیت، حدوداً 84 درصد دیوانش تشکیل می‌دهد و دیگر قوالب به ترتیب ذیل است: دو مثنوی (ساقی‌نامه و وصفی ناتمام) با مجموع 66 بیت حدود 6 درصد، 28 رباعی حدود 5 درصد، پنج غزل با مجموع 26 بیت حدود 2 درصد، پنج قطعه در 11 بیت حدود یک درصد و شش مطلع در حدود 5/0 ‌درصد. البته نصرآبادی (1379) سه بیت معمایی از امیدی نقل کرده است که با این احتساب مجموع اشعاری که تا اینجا از امیدی به دست ما رسیده، 1038 بیت است. در عرفات‌العاشقین تعداد غزل‌های او «هفت» ثبت شده است؛ امری که احتمالاً حاصل غلط کاتبان تذکره و یا بی‌دقتی مصححان است (اوحدی، 1389).

                امیدی در همین حجم اندک اشعارش توانسته قدرتمندی خود را به‌خصوص در سرودن قصیده و تا حدی غزل، مثنوی و رباعی به رخ بکشد. با وجود این، تمام قرائن نشانگر جایگاه بلند وی در قصیده‌سرایی است و با بررسی قصاید وی به‌ویژه آن‌ها که به اقتفای استادان سلف رفته است، القاب و عناوینی چون «بیت‌القصیدة» معانی و «بیت‌القصیدة» فصحای نامدار را که تذکره‌نویسان ادیب و کاردان آن روزگار برای وی یاد کرده‌اند، نمی‌توان از سنخ تعارفات مسجع و انشاپردازانه به شمار آورد (فخرالزمانی قزوینی، 1367 و کامی قزوینی، 1395). در واقع آنچه از اقبال دیگر شاعران به شعر امیدی در تذکره‌ها نقل شده، همین قصاید اوست و از این شاعران می‌توان به این نام‌ها اشاره کرد: شوقی یزدی (سام میرزا، 1384)، ضمیری همدانی (سام میرزا)، میرشاه علی (سام میرزا)، سهمی بخارایی (کامی قزوینی)، ادهم بیک قزوینی (کامی قزوینی) و رجایی اصفهانی (کامی قزوینی) که به استقبال هفت قصیدة او رفته‌اند و در این میان قصیدة «ای تو سلطان ملک زیبایی/ من گداپیشة تقاضایی» با سه بار جوابگویی پر بسامدترین آن‌هاست.

                حدود 60 درصد قصاید امیدی، تتبع قصاید قدماست. در این میان سلمان با پنج قصیده، ظهیری با چهار قصیده و انوری با دو قصیده به ترتیب پر اقبال‌ترین شاعران ادب فارسی نزد امیدی بوده‌اند. البته باید گفت که چون خود سلمان نیز شاعری است که اغلب قصایدش استقبالی است و به‌خصوص به ظهیر نظر داشته است، عملاً باید امیدی را ‌مقلّد ظهیر بدانیم تا سلمان ساوجی و شاید بتوان این طور هم نتیجه گرفت که امیدی می‌خواسته با سلمان نوعی رقابت سرسختانه کند و احتمالاً از همین روست که معاصرانش او را «ظهیر ثانی» و «ظهیر کشور سخنرانی» گفته‌اند(کاشانی، نسخة خطی اشپرنگر) و یا فخرالزمانی قزوینی (1367) نقد موازنة استادانه‌ای بین شعر او و سلمان کرده و گفته است: «منظومات ایشان [امیدی] متشابه است به طرز ظهیر فاریابی. اگرچه به روش سلمان ساوجی آشنایی بیشتر دارد؛ فاما به از او سخن کرده، چراکه در شعر سلمان ساختگی بسیار است و در اشعار ایشان مطلق ساختگی نیست».

                آری دوست محمد اسفزاری (م937) از شاعران کامل و معتقدان و متتبعان انوری، هم در باب امیدی گفته است «اگر قصاید او را در میان قصاید خواجه سلمان بنویسند، اگر کسی انتخاب نماید، اشعار مولانا را نقل خواهد کرد» (کامی قزوینی). جالب است که در سه نسخة خطی اشعار وی؛ یعنی کتابخانة وزیری یزد به شمارة 3807 و نسخه‌های کتابخانة مجلس شورای اسلامی با شمارهای 3/2658 و 3/13435 بیت نهم قصیدة سلمان ساوجی (1389) را داخل قصیدة امیدی کرده‌اند.

                در واقع یکی از مهم ترین خصوصیت قصاید امیدی، محور عمودیِ آن است که به رغم ضعفی که به طور معمول برای گسستگی و پاشانی قصاید ستایشی برشمرده‌اند (شفیعی‌کدکنی، 1372) با برخورداری ازتمام امکانات سخنوری حتی تمهیدات نحوی مثل موقوف‌المعانی و بدیعی مانند حسن تخلص و نیز به هم ‌ریختن ظریف چارچوب خشک قصیده مانند شروع قصیده نام خود در قالب حسب حال هزلی و تمسخرآمیز، اعادة حسب حال بعد مدح در قالب هجو دشمن و تقاضای تنبیه او (مثلاً شاهد شعری پیشین و پیشِ رو)، شعری خوش‌ساخت با زبانی فخیم و ساختاری منسجم بسراید و هرچند مطول بگوید، ملول‌آور نباشد.

                حقیقتاً باید گفت که امیدی همانطور که فخرالزمانی قزوینی (1367) به درستی اشاره کرده، شاعری را دون مرتبة خود می‌دانسته و با آنکه بیشتر اشعاری که از او مانده قصاید مدحی است، اما لحن و طرز بیان او در خطاب به ممدوح غرورآمیز است و جز وزیران اعظم را نستوده و در آن ستایش‌ها هم اغلب به بزرگداشت خود و عرضه‌ داشت ستمی که از دشمنان و حاسدانش متحمّل شده، سخن گفته است. ابیات ذیل از آغاز قصیدة منقبتی هفدهم‌اش، گواه این خصلت اخلاقی اوست:

- بر آن سرم که اگر همّتم کند یاری

 

ز بار منت دونان کنم سبک‌باری

اگر به کنج قناعت ز تشنگی میرم

 

به نیم قطره نجویم ز هیچ کس یاری

اگر کنی ز برای مجوس کنّاسی

 

وگر کنی به سرای یهود گِل‌کاری،

در این دو کار کریه آن‌قدر کراهت نیست

 

وزین دو شغل خسیس آن مثابه دشواری،

که در سلام فرومایگان صدرنشین

 

به روی سینه نهی دست و سر فرود آری

درین رباط دو در، مشتری اهل هنر

 

چو نیست غیر فرومایگان بازاری،

چه آبرو دهی از بهر آب و نان بر باد

 

خصوص بر در نودولتان ناچاری

مرا ز نان جو خویش چهره کاهی به

 

که از شراب حریفان سفله، گلناری

(امیدی،میکروفیلم اول دانشگاه تهران)

                قصاید او پر است از حسب حال،‌ شکایت، مناظره‌ و سوگندنامه و گاه وعظ و تحقیق که این نوع درهم‌آمیزی ضمن آنکه موجب جذب بیشتر عواطف و افکار خواننده می‌شود، فرصت بیشتری در اختیار شاعر برای مضمون‌آفرینی و بیان عواطفش قرار می‌دهد و تا حد زیادی از فضای کسالت‌بار و یک‌دست کلیشه‌ای ستایشی می‌کاهد. او گاه زبان تلخ و تندش را به کار می‌اندازد تا حاسدان خود و دشمنان ممدوحش را هجوی سنگین و شایسته کند و عجیب آن که با این اختلاط فضای متناقض مدح و هجو، انسجام شعرش لطمه نمی‌بیند.

                او در همین زمینه تفنن‌های عجیب و غریب ژانری‌اش در تشبیب حسب حالی یکی از قصایدش که در مدح خواجه حبیب‌الله ساوجی است، با زبانی هزل‌آمیز در قالب بیان روایت طنز‌آمیز از وضع فجیع اندرونی و حتی توصیف آن کارهای دیگر، عملاً از ممدوح یاری می‌طلبد که زندگی نابسامان وی را بهبود بخشد:

- پیرانه‌سر که قدّ امیدی دو تا شده

 

از چار خایگی دو سه جا کدخدا شده

خلوت‌سرای اوست چو گرمابة زنان

 

پر قیل و قال و ولوله و پر صدا شده

بسته است شب به دست چو طفلان، حنا و روز

 

با اِنحنای قد خجل از آن حنا شده

چون خیل لولیان سراسیمه، خانه‌اش

 

پر جنگ و پر ستیزه و پر ماجرا شده

از بهر کسوه، بس‌که گریبانش می‌درند

 

هر بامداد پیرهن او قبا شده

باشد ز ازدواج ملول، از دواج هم

 

فرداست کو از این دو عقوبت رها شده

اینک گریخته است سراسیمه زان بلا

 

در بارگاه خواجه پی التجا شده

از بس‌که کرده روی به پس اندر این گریز

 

اکنون قفاش رو شده، رویش قفا شده

امّیدی! این گریز بهنگام بوده است

 

فیروزی آنکه انجمن خواجه جا شده

آن خواجة کریم که فیض عمیم او

 

قانون رزق و سلسلة ماسوا شده

                فارغ از حسن تخلص این قصیده، جالب توجه است که بدانیم امیدی خلاف عقیدة قدما که شاعر را از «تخلص قبیح» پرهیز می‌دادند که مبادا این پرش از تغزل به مدح موجب این سوءتفاهم شود که شاعر «استعانت می‌کند بذو(به ممدوح) در ادراک مراد از معشوق» (رازی، 1360)، در قصیدة هفتمش از نجم ثانی می‌خواهد که تا صلة وصالش با زیبارویان تبریزی را بپردازد و تازه ادعا هم دارد که من گداپیشة تقاضایی نیستم.

                از بین 17 قصیده امیدی، 12 قصیدة آن حاوی مقدمه یا همان تشبیب و تغزل است که البته الزاماً عاشقانه نیست و بعضاً حسب حال و بیان اندوه و شکایت است. ضمناً از بین آن پنج قصیدة مقتضب نیز دو قصیدة سه و 16 با وصف احساسی و لطیفی از ممدوح شروع می‌شود و شروع ستایشی قصیدة یک و پنجم هم بواسطة برخورداری از عناصر غنایی و توصیف بزم خوبرویان ممدوح به هر حال مدح خشک جدی به شمار نمی‌آید.

                نگاه طنزآمیز هجوآلود امیدی در رباعیات و یکی دو قطعة وی نیز شایع است. در واقع رباعیات امیدی هم با وجود اندک‌شمار بودنش، بسیار متنوع‌المضمون است و از مدح، تعلیم و تغزل تا هجو را در بر می‌گیرد. رباعی زیر نمونه‌ای از هجوهای طنزآمیز اویند:

- ای خواجه که داد این دو پیمانه تو را

 

تا ساخت چنین ابله و دیوانه تو را؟

خواهم دو غلام تو بسان دو جعل

 

غلطان‌غلطان برند تا خانه تو را

(امیدی، نسخة کتابخانه مجلس)

                طرز غزل امیدی مانند بسیاری از شاعران معاصرش وقوعی است که در اصل باید شعر وقوعی را خرده‌گونه‌ای از شعر حسب حالی عاشقانه برشمریم که قالب غزل یکی از اصلی‌ترین قالب‌های آن است و نه یک سبک و یا مکتب ادبی؛ چنانکه معروف است. در بین همین چهارغزل باقی‌مانده از امیدی، بارقه‌هایی از خردة گونة همسنگ با وقوع؛ یعنی واسوخت هم پیدا می‌شود که نمونه‌های ذیل گواه این دعوی‌اند:

کاش گردون از سرم بیرون برد سودای تو

 

یا مرا صبری دهد چندان که استغنای تو

شهرة شهری چو ماه نو، تو از پهلوی ما

 

ما به رسوایی علَم در عالم از بالای تو

عشق چون پنهان نماند، زین درم آواره کن

 

 

تا نه تو مشهور من گردی و من رسوای تو

گر تو را پروای ما نبود ز استغنای حُسن

 

از جنون عشق ما را نیست هم پروای تو

(همان)

                البته شکوه زبانی و لحن حماسی امیدی منحصر به قصایدش نیست و در یکی از غزلهای او نیز مشهود است و این کاملاً گواه روحیة محتشمی شاعر است که برخلاف شاعران تیموری و بعد صفوی، کمتر نشانی از ضعف نفس در قصاید و حتی ملتمسات او می‌توان یافت و حتی در بین غزل‌های وقوعی و تا حدی واسوختی‌اش چنین لحنی یافت می‌شود:



 ای جنگ‌جو به قلب سپاه که می‌زنی؟

 

دامان ناز برزده راه که می‌زنی؟

مستی و می‌روی پی آزار خلق، آه

 

خود را دگر به آتش آه که می‌زنی؟

چشم سیه که کرده‌ای از باده لاله‌گون

 

آتش به خان و مان سیاه که می‌زنی؟

زلفت کمندافکن و چشمت کمین‌نشین

 

با لشکری چنین به سپاه که می‌زنی؟

سلطانِ حسن اوست، امیدی! ز جور او

 

زانوی داد بر سر راه که می‌زنی؟

                شش بیت مقفی هم از او مانده است که ظاهراً برخیشان مطلع‌های غزلهایی بودند که هیچ وقت ساخته نشد و لابد از همین روست که بعضی نسخ به جای «مفردات» برای آنها از عنوان «مطالع» استفاده کرده‌اند.

                و سرانجام ساقی‌نامة امیدی مشهورترین شعرش پس از قصاید اوست که ضمن حفظ اسلوبهای گونه‌ای تا حدی از ساختار قصیده تبعیت کرده است و عملاً آن بخش سخن گفتن با ساقی و مغنی و بیان وفایی دنیا و اغتنام عیش حکم تشبیب دارد و شاعر در پایان به مدح گریز کوتاهی می‌زند و با شتاب باز زبان به شکوه بازکند و از بی‌تمیزی روزگار و تلویحاً ممدوح در ارج‌داشت او و ترجیحش بر رقیبان حسود کم‌مایه ابراز ناراحتی کند.

  1. گذری کوتاه بر موسیقی و خیال شعر امیدی

موسیقی اشعار امیدی به‌ویژه قصایدش چه در معنی عامش که از آن هارمونی و تناسب عناصر و انسجام فرم تلقی می‌شود مثل آرایه‌های بدیعی و چه در معنی خاصش؛ یعنی موسیقی عروضی و قوافی غنای بسیاری دارد که هر دو موجب طمطراق و شکوه قصاید ستایشی به شمار می‌آیند. انواع جناس، موازنه، مراعات‌النظیر و ایهام نیز استخدام بحور آهنگین که اغلب دوری و کامل با قافیه‌ها درونی است. از بین اشعار او شش قصیده و یک غزل و یک مطلع و دو قطعه در بحر رمل، چهار قصیده و دو غزل در بحر مجتث، سه قصیده و ساقی‌نامه‌اش در بحر متقارب کامل، دو قصیده و یک غزل و یک قطعه و طبعاً 28 رباعی‌اش در بحر مضارع و یک قصیده و یک مثنوی و یک قطعه، هر دوکوتاه در بحر هزج و دو قصیده در بحر خفیف است. ضمناً 13 قصیدة او مقفّی است، اما تمام چهار غزلش مردف است.

                نیمی از قصاید مردّفش هم ردیف اسمی دارد مانند گل و گوهر که طبعاً بر این اساس حاوی مضامین خیالین‌تری است. امیدی گاهی از ردیف فعلی‌ای مثل «گشادن» هم تعبیر تازه و خیالین می‌سازد:

فتد دو ماهی سیم از طریق عکس در آب

 

دو ساعد ار به لب جویبار بگشاید

(امیدی، میکروفیلم دانشگاه تهران)

 امیدی با همة التزامش به قواعد شعری استادان سلف، همانند شاعران هم‌روزگارش چندان رعایت یکدستی قافیة «یا»ی مجهول و معروف را جدی نمی‌گیرد:

جفای چرخ و غم مفلسی چنانم کرد

 

که بر دو کس بودم حسرت جگرخواری

در این سفر که بود راه دور و بار گران

 

چه یاریی طلبد مرد باری از یاری

(امیدی، نسخة کتابخانه ملی)

                با این همه، استفادة هوشمندانة او از قوافی گاه ترکیبات و تعابیر جدیدی برمی‌سازد:

کند گل‌های باغ دولتش را

 

دم روح‌القدس باد صبایی

به هر بومی که آن ظلّ همایون

 

فتد، جغدان کنند آنجا همایی

(امیدی، میکروفیلم اول دانشگاه تهران)

ابیات ذیل که به طرز استادانه‌ای از تناسبات الفاظ و ایجاد شبکة معانی ایجاد شده، نمونه‌ای از خلق مضامین با استفاده از انواع استعارات و کنایات و ایهامات دلنشین به شمار می‌آید:

- نشد ز خط تو روشن سواد مردم چشم

 

سواد طفل کجا از غبار بگشاید

 

- رخت که گل‌گل و بر هر گلی بود خالی

 

چو آینه است که بر لاله‌زار بگشاید

 

یکی ز جعد بناگوش حلقه‌ای بگشا

 

که چشم عاشق شب‌زنده‌دار بگشاید

 

طلسم سینة خصمت امید می‌دارم

 

که خنجر غضب کردگار بگشاید

 

سر حسود معمای مغلق و آن را

 

زبان تیغ خداوندگار بگشاید

 

- خاک از خون کُشته، گِل سازی


 

درِ هستی به گل بر اندایی

 

- بیار پیرهن شاهدان بستان را

 

و گر نه می‌کندت بید گربه در شلوار

ز خرّمی دهن آرزو به هم نرسید

 

ز امتلاءِ شکم، آز را رسید آزار

         

وصف‌های متراکم او که در هر بیتی، از یک چیز مضمونی جدید به دست می‌دهد، دقیقاً یادآور طرز خیال کمال اسماعیل در قصیده‌هایش است مثل قصیدة «برف» (کمال اسماعیل، 1348):

اگر نی قلمش دست دوستان گیرد

 

وگر هم او فکند پای دشمنان از کار،

چه سرزنش کند او راکسی، نه یک چوب است

 

که گه عصای کلیم‌اللّهست و گاهی مار

چه طوطی است نی کلک شکّر‌افشانش

 

که می‌چکد همه آب حیاتش از منقار!

چه ماهی است قلم در اناملش که بود

 

سرش به چشمة حیوان، تنش میان بحار؟

نه ماهی است که خضر است و مجمع‌البحرین

 

نه طوطی است که طوبی و «تحتهاالانهار»

ز جنبش کف گوهرفشان او بحری است

 

که دهر را همه بر جزر و مدّ او است مدار

که از تحرّک او گوهر اوفتد به کران

 

که از تموّج او، عنبر اوفتد به کنار

گهی برآورد از بحر خاطرش معنی

 

چو واسطی که گهر آورد ز دریا‌بار

(امیدی، میکروفیلم دوم دانشگاه تهران)

                تضمین آزاد و خلاقانة آیات قرآنی و عبارات عربی ضمن آهنگین‌تر کردن شعرش، صورتی منشیانه نیز به آن بخشیده است، خصوصاً که به‌واسطة جایگاه بلند سلطنتی ممدوحانش از اصطلاحات دیوانی هم استفاده کرده است و یا اساس قوافی‌اش را بر کلماتی نهاده که در زبان عربی بیشتر وجود دارند مثل کواعب، لاذب، سباسب، شوایب، مخالب، اعارب، ملاعب و عناکب.

                 باید گفت که مهم‌ترین آرایة هنری شعر امیدی بخصوص در قصایدش که به‌واسطة بسامدش می‌توان آن را اصلی‌ترین خصیصة سبکی امیدی دانست، موقوف‌المعانی است. البته اطلاق صنعت و آرایة به این تمهید هنری امری معمول و شایع نیست. به هر روی این آرایه ماهیت نحوی دارد و به این ترتیب در حوزة معانی قابل بررسی است و به نظر ما با برخی دیگر از آرایه‌های این بخش و نیز علم بدیع قابلیت تجمیع و هم سنگی دارد که در این مجال امکان بررسی آن نیست. خلاصه آنکه امیدی به دلایل مختلفی از موقوف استفادة بسیار می‌کند که از آن‌ها می‌توان تقویت محور عمودی شعرش و نیز ایجاد بستر مبسوط برای مضامین گسترده و متنوع و همچنین افزایش درجة تعلیق سخن و به تبع آن ذهن خواننده اشاره کرد. امیدی گاه تا چهار- پنج بیت را در گرو یگدیگر می‌نهد و موقوف‌های سه بیتی بیشترین بسامد را در قصاید او تشکیل می‌دهد:

- جهان‌پناها! از جور دور نافرجام

 

فلک‌جنابا! از دست دهر ناهنجار،

چنان بریده‌ام از باغ و راغ و ملک و عقار

 

چنان رمیده‌ام از خان و مان و خویش و تبار،

که گر به جایزة شعر هم در این مجلس

 

به بنده لطف کنی شهریاری ری و خار،

نخواهم از خطرِ جان خویش؛ و می‌خواهم

 

که زنده باشم و باشم در اصفهان جوکار

  1. نسخه‌شناسی

چنانکه گفتیم از امیدی رازی هیچ دیوان مستقلی در دست نیست و نهایتاً آنچه هست مجموعه‌ای از اشعار اوست که در کنار دیوان‌های دیگران استنساخ شده است؛ فلذا همت ما بر جست‌وجوی تمام نسخ در دسترسی بود که اشعار وی در آن جای داشتند. جست‌وجویی که گاه حتی به یک شعر کوتاه درمجموعه‌ای مفصل منجر می‌شد. نامدونی و ضمناً محبوبیت اشعار امیدی در گذر زمان موجب شده است که نسخه‌های متعدد با ضبط‌های اغلب ناهمگون از اشعار وی به وجود آید، آنقدر که برای تصحیح آن‌ها، هیچ یک از نظر ما قابل اغماض نبود تا آنجا که به حدود 40 نسخه از اشعار او دست پیدا کردیم و در تصحیح از آن‌ها بهره جستیم. در این میان برخی میکروفیلم‌هایی‌ است که از روی نسخه‌های متعلق به کتابخانه های جهان مثل انگلیس و ترکیه تهیه شده‌اند و در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می‌شوند. مابقی اغلب نسخه‌های کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی و کتابخانة ملی و کتابخانه و موزة ملک است که همة این اشعار در میان جنگ‌ها و مجموعه‌ها آشکار و نهان قرار دارند و بیشترین حجم نسخ را به خود اختصاص می‌دهند. این نسخه های اخیر در فهرست‌نامه‌هایی چون فنخا و دنا و مانند آن قابل ردیابی نیست و تنها راه بررسی فهرست‌های تفصیلی و اختصاصی است که گاه نشان می‌دهد در یک جنگ متنوع و حجیم بعضاً اشعاری از امیدی وجود دارد. البته باید توجه داشت که برخی جنگ‌ها به سبب اشکالات ذاتی و عرضی مادرنسخه‌شان یا به سبب بی‌دقتی کاتب در نقل و ضبط مطالب دچار اشتباهاتی شده‌اند مثلاً کاتب نسخة 13678 مجلس بر بعضی اشعار امیدی به اشتباه عنوان شانی تکلو را آورده است و یا کاتب نسخة 5307 ملک کاتب به سبب شتابزدگی در عنوان‌بندی قصاید در حاشیة نسخه (گ: 591) موجب شده است که خواننده اشعار امیدی را با شاعران دیگری چون آذری اسفراینی (1389) خلط کند. هم از این روست که بخشی از تلاش ما مصروف تحقیق در سایر منابع اعم از دیوان و تذکره‌ها و همچنین استفاده از قراینی سبکی شعری شد تا فی‌المثل اشعار شاعرانی چون ظهیر و سنایی را از اشعار امیدی جدا کنیم.

                از لحاظ تبارشناسی نسخ هم باید متذکر شویم که هیچ دو نسخه‌ای را نیافتیم که به تمامی عین یکدیگر باشند؛ با این همه نسخة شمارة 3804 و میکروفیلم 2/4082 در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران که در اکثر قریب به اتفاق موارد با یکدیگر مشابهند و به نظر می‌رسد یا از روی یکدیگر و یا از روی یک مادر نسخه استنساخ شده باشد. امری که در باب دو نسخة 3/2658 و 3/13435 کتابخانة مجلس شورای اسلامی نیز صدق می‌کند.

                از لحاظ تاریخی هم باید گفت که کهن‌ترین نسخة اشعار امیدی نسخة 3796 کتابخانة نورعثمانیه مورخ 948 است در حالی که نسخة شمارة 3/2658 قدیمی‌ترین نسخة نسبتاً کامل اشعار امیدی مورخ 959 است.

بحث و نتیجه‌گیری

امیدی تهرانی یا رازی (م929) از قصیده‌سرایان بزرگ قرن دهم است که با آنکه پیرو طرز شاعران عهد کهن است، توانسته ضمن سنجیدگی و انسجام‌بخشی به سخنش، در انواع ساحات شعرش اعم از مضمون و قواعد ژانری اختراعات دلچسب کند. امیدی بنا به جایگاه علمی و اجتماعی برجسته‌اش، با آنکه در همان چارچوب‌های معمول شعر و شاعری گام می‌زده، شاعری مقتدر،گزیده‌گو و لطیف‌طبع و محتشم است تا جایی که مطلقاً زیاده‌گویی نکرده است .این تحقیق بر پایة تصحیح اشعار با استفاده از چهل نسخة خطی فراهم آمده است. همچنین در این تحقیق با استناد به قول خود شاعر و نیز منابع اصیل تاریخی، امیر نجم زرگر و دورمش‌خان به ممدوحان وی افزوده شدند و ضمناً با احتیاط زمان و مکان و شأن نزول برخی قصاید وی به طور تخمینی مشخص شد. با استشهاد به برخی اشعار امیدی، ضمن توصیف و تحلیل آثار وی از منظر نوع شناسی، عروضی و بلاغت و تبیین سطوح مختلف شعرش بویژه در بخش قصاید ستایشی که اهم و اعم دیوان وی را تشکیل می دهد پایه شاعری او با شواهد اشعارش نشان داده شد.

 

[1]. Browne, E. G.

[2] . تخمین زادسال او بر حسب قول فخرالزمانی قزوینی (1367) -که طول عمر او را 65 سالگفته - و تاریخ 930 که اغلب منابع برای فوت او ذکر کرده‌اند، به دست آمده است. ضمناً در دیباجه‌ای که مسعود‌الحسینی جامع دیوان او نوشته است، لقب امیدی رکن‌الدین نوشته شده است (امیدی، نسخة کتابخانة بریتانیا، شمارة QR.3642).

[3] . البته تقی کاشی ( نسخة اشپرینگر) مطابق دأبش که برای اغلب شاعران و شخصیت‌های مهم تاریخی، داستانی عاشقانه می‌تراشد، برای امیدی هم مدعی شده است که در همان زمان که در شیراز بوده، عاشق قاضی‌زادة آنجا می‌شود و این عشق بی‌وصال تا دو سال بعد از مرگ استادش، او را در شیراز به خود مشغول ساخته بوده است.

[4] . شماره‌های ترتیبی قصاید که در این مقاله آمده، بر اساس متن مصحّح ما است که ترتیبش طبق نسخة لندن به شمارة 3642 یا همان میکروفیلم کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران به شمارة 3146 است. ضمناً دلیل ارجاع به نسخه‌های متعدد در این مقاله از این روست که نسخة مزبور بعضاً حاوی برخی ابیات استشهادی نبوده و ناچار به نسخه‌های دیگر ارجاع داده شده است.

[5] . کامی قزوینی (1395) در ضمن شرح عاشقی لسانی تبریزی و طرز به خدمت نجم ثانی رسیدنش در حمام برای تقدیم قصیده‌ای به وی و کسب صله از او برای نثار در راه معشوق از زبان نجم ثانی عبارتی نقل می‌کند که نشان از نحوة سلوک تبخترآمیز امیدی با ممدوحانش دارد.

[6] . در بین 17 قصیدة امیدی تنها قصاید 2 و 15 و 16 اوست که خالی از هرگونه شکایت و تعریض است و مابقی قصاید مشحون از آه و اندوه و نفرین به حسودان و دشمنان و فریادخواهی از ممدوح برای نجات از دست اینان است.

[7] . به عبارت دیگر، از بین آن همه نسخه، تنها به نسخة 3804 کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران می‌توان اشاره کرد که تمام عناوین را دارد و تا حدی هم به جنگ کتابخانة موزة بریتانیا به شمارة 3642 که میکروفیلمش در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران به شمارة 3146 نگهداری می‌شود. آن دیگر نسخ یا محل عنوانشان در نسخه توسط کاتب خالی گذاشته شده است و یا صرفاً ارجاع به امیدی دارد و بعضاً هم در تصویر میکروفیلم محو شده است. عناوین شعری نسخة 3804 با آنکه کامل است، در قیاس با نسخة 3642 اغلب غلط است. برای مثال کاتب نسخة 3804 ممدوح قصیدة 11 را به جای میرزا شاه حسین، امیر نجم ثانی نوشته و یا قصیدة هفدهم را که در منقبت امام رضاست با عنوان مدح حضرت علی آورده است. البته نصرآبادی  (1379) هم این قصیده را نعت امام علی دانسته است.

[8] . نام میدان نقش جهان و کاخ آن نیز که در منابع قدیم با عنوان باغ جهان‌آرای معرفی شده است و به نظر همان میدانی است که شاه اسماعیل آن را وسعت می‌دهد و در آن بازی تیر و حلقه یا قباق می‌کند (خواندمیر، 1380؛ امینی هروی، 1383و همایی، 1395). پس با این حساب قصیدة چهارم از نظر نگارنده در تابستان 915 در اصفهان تقدیم امیرنجم زرگر شده است. در وافع تاریخ دقیق خروج از شیراز طبق گفتة غفاری قزوینی (1396) نوروز دوشنبه آخر ذی‌القعدة 915 بوده  است.ضمناً در این قصیده، امیدی در کنار مدح نجم، از شاه اسماعیل ستایش کرده و هم در جای‌های دیگری مثل قصیدة دوازدهم در کنار ستایش میرزا شاه حسین، به همین شیوه مدحِ شاه کرده است.

 

[9]. درجنگ خطی ملک به شمارة 5307 ، ضمن آنکه قصاید امیدی هجده دانسته شده و گفته شده وی دیوانش را هجده هزار عالم نام کرده ؛ آمده است که امیدی قصیدة 6 با مطلع «از کجا می‌رسی ای هدهد فرخنده‌قدم/ای تو تاج سر و سرحلقة مرغان حرم» را در مدح نجم، به پاس شفاعت او نزد شاه اسماعیل برای ممانعت از کشتنش گفته است. در واقع از نظر نویسندة نامعلوم این عبارات، امیدی از ترس اجرای حکم قتل به سوی سمرقند گریخته بوده و مدتی در آنجا به کسب علوم مشغول بوده است و با آمدن نجم‌بیگ به آن دیار و ابلاغ عفو شاه، این قصیده را در مدحش می‌سراید و با اخذ امان و تضمین به همراه وزیر به تهران بازمی‌گردد. البته راقم سمرقندی (1380) در تذکرة خودش (ت 1125) هم این سخن کاتب نسخه را در خصوص تعداد قصاید امیدی با همین عنوان هجده هزار عالم آورده است.

امیدی تهرانی، سعدالدین مسعود. (لاتا). دیوان اشعار. نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شمارة 3804.
_______________________. میکروفیلم. دانشگاه تهران، شمارة 3146 و نسخة خطی کتابخانه شمارة 4082.
________________________. نسخة خطی. کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره‌های 3 /2658 و 3/13435 و 13678 و 1 و 115
________________________. نسخة خطی. کتابخانه ملک به شمارة 5307
________________________. نسخة خطی. کتابخانه ملی به شمارة 845 و 1350
________________________. نسخة خطی. کتابخانه وزیری یزد، شمارة 3807.
آرزو، سراج الدین علیخان. (1383). مجمع النفایس. تصحیح زیب‌النسا. اسلام‌آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.
امینی، ابراهیم میرجلال الدین. (1383). فتوحات شاهی. تصحیح محمدرضا نصیری. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
اوحدی بلیانی، تقی الدین. (1390). عرفات العاشقین و عرصات العارفین. تصحیح ذبیح الله صاحبکار و فخر آمنه. تهران: میراث مکتوب و کتابخانه مجلس شورای اسلامی.
براون، ادوارد. (1369). تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا زمان حاضر. ترجمۀ بهرام مقدادی. تهران: مروارید.
پازاج، نسیم. (1393). تحقیق در احوال و اشعار امیدی رازی به همراه گردآوری و تصحیح اشعار وی. پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد. دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان.
ترکمان منشی، اسکندربیک. (1382). تاریخ عالم آرای عباسی. تصحیح ایرج افشار. تهران: امیرکبیر.
جمال‌الدین اصفهانی. (1362). دیوان اشعار. تصحیح حسن وحید دستگردی. تهران: کتابخانه سنائی.
جنابدی، میرزابیگ بین حسن. (1378). روضه‌الصفویه. تصحیح غلامرضا طباطبایی‌مجد. تهران: بنیاد موقوفات افشار.
حسینی منشی، محمد میرک بن مسعود. (1385). ریاض الفردوس خانی. به کوشش ایرج افشار و فرشته صرافان. تهران: بنیاد موقوفات افشار.
حسینی، خورشاه بن القباد. (1379). تاریخ ایلچی. تصحیح محمدرضا نصیری و کوئیچی هانه‌وا. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
خواندمیر، غیاث‌الدین. (1380). حبیب‌السیر. به کوشش محمد دبیر سیاقی. تهران : خیام.
رازی، امین احمد. (1389). هفت اقلیم. تصحیح محمدرضا طاهری. تهران: سروش.
رازی، شمس‌الدین قیس. (1360). المعجم فی معاییر اشعار العجم. تصحیح علامه محمد قزوینی. تهران: زوار.
راقم سمرقندی، میرسیدشریف. (1380). تاریخ راقم سمرقندی.تصحیح منوچهر ستوده. تهران: بنیاد موقوفات افشار.
روملو، حسن بیک. (1384). احسن التواریخ. تصحیح عبدالحسین نوایی.تهران: اساطیر.
ریحانی‌منفرد، نسترن. (1367). «امیدی تهرانی» در دایره المعارف بزرگ اسلامی. زیر نظرمحمد کاظم موسوی بجنوردی. تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
زاغیان، مرضیه. (1378-1379). تصحیح و مقابله دیوان امیدی طهرانی. پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد، دانشکده تحصیلات تکمیلی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد.
________. (1384). تحفه سامی. تصحیح رکن الدین همایون فرخ. تهران:اساطیر.
شجاع کیهانی، جعفر. (1384). امیدی رازی. دانشنامة ادب فارسی. به سرپرستی اسماعیل سعادت. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
قزوینی، فخرالزمان. (1367). تذکرة میخانه. تصحیح احمد گلچین معانی. تهران: اقبال.
کاشانی، میرتقی‌الدین. (لاتا).  خلاصة الاشعار و زبدةالافکار. نسخه خطی کتابخانه اشپرنگر به شماره 321.
کامی قزوینی، علاءالدوله. (1395). تذکرة نفایس‌المآثر. تصحیح سعید شفیعیون. تهران: انتشارات کتابخانة مجلس شورای اسلامی.
کمال اسمعیل. (1348). دیوان اشعار. تصحیح حسین بحرالعلومی. تهران: انتشارات کتابروشی دهخدا.
منشی قمی، قاضی احمد. (1383). خلاصة‌التواریخ. تصحیح احسان اشراقی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ناشناس. (1384). عالم آرای شاه اسماعیل. تصحیح اصغر منتظر صاحب. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.