نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا(س)، تهران، ایران
2 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا(س)، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
This Article Examines the Use of Vocabulary, Phrases, and Sentences in Selected Stories of the 80s to Explain the Presence of Western Culture and the Place of Self-Culture in Fictional Texts. In Fact, The Diminishing Presence of 'Self' Culture and the Increasing Presence of 'other' Culture Occur Within a Society whose Individuals become so Disoriented in their Cultural Space and Value Functions that they are Easily Detached from their Religious Foundations and Receptive to other Cultural Current Affairs. The High Frequency of the Use of Western Words and Expressions in the Narratives of this Decade Indicates a Lack of Attention to Persian Language, as Well as The Iranian Culture and Identity in Fictional Characters in these Stories. The Semiotics of The Six Best-Selling Stories of the Decade Have Shown that Western Culture and the Use of its Words and Expressions in Contemporary Fiction are Valued, and That the Characters in these Stories Believe that by Aligning with Western Culture they can have a Superior Social Status. This Behavior Leads to the Abandonment of one's Own Culture and the Deprivation of Individuals’ Identity in a Society and Westernization. This Research has Been Done Based on the Perspective of Cultural Study of the Text and Aims to Show the Necessity of Preserving Persian Languages and the Authenticity of Iranian Identity.
کلیدواژهها [English]
اعزام محصلان ایرانی به خارج از کشور، برای آموزش و بهکارگیری فنون و دانشهای کشورهای خارجی، ازجمله راههای ارتباط ایران با غرب بود. درواقع، آشنایی ایرانیان با غرب با توصیفات ایرانیانی آغاز شد که برای تحصیل علم و گاه به دلایل شخصی به کشورهای اروپایی سفر میکردند و با نگارش سفرنامهها و بیان خاطرات و تجربیات خود، تصاویری از تمدن غرب را نمایش دادند. بهاینترتیب، دانشجویان و فارغالتحصیلان ایرانی یا بهعبارتدیگر روشنفکران ایرانی، پس از آشـنایی بـا فرهنـگ غربـی و آموختن علم و دانش و دیدن قانون و نظم و توسعه اقتصادی و اجتماعی این کشورها خواستار پیشرفت ایران بر اساس سیاست چنین کشورهایی شدند و هریک با توجه به تجربیاتشان از خود و دیگری (غرب)، واکنشهای متفاوت و راهحلهای گوناگونی ارائه دادند تا آنجاکه سه گفتمان غربگرایی و غربستیزی و غربزدگی شکل گرفت.
غربگرایان بر این باور بودند که استفاده از الگوهای فرهنگی غرب میتواند جامعه ایرانی را به رشد و تعالی برساند و سنتهای اجتماعی ایران دیگر قادر به پاسخگویی نیازهای امروزی ایرانیان نیست و راه پیشرفت و ترقی جامعـه ایرانی در گروی تقلید بیچونوچرا از غرب است؛ بنابراین این گروه سعی کردند هم در شکل و هم در محتوا بهسمت الگوهای غربی بروند؛ اما غربستیزان سیاستها و نظامهای سرمایهداری کشورهای غربی را بر ضد دین و مذهب و سنتهای بومی ایرانیان میدانستند و گرایش به سمت غرب را درهرصورت و شیوهای رد میکردند؛ گروه سوم اندکی میانهروتر بودند، آنها پذیرش تکنولوژی و بومیکردن آن با معیارهای اخلاقی و سنتی ایران را پیشنهاد دادند (ر.ک.قانونپرور، 1392). بهاینترتیب، نحـوه برخورد با غرب، ازجمله مسائلی بود که روشنفکران ایرانی در یک قرن اخیـر بـا آن مواجهه بـودنـد.
اما غرب چیست و دقیقاً در کجا قرار دارد و چرا غرب پیشرفته و مترقی است و شرق عقبمانده و مصرفگرا؟ جغرافیایی که در حال حاضر غرب را در برمیگیرد، مفهومی ذهنی است، ایجاد جامعهای توسعهیافته با کارکردهای خاص؛ امروز ««غرب» برساختهای تاریخی است نه جغرافیایی. منظور ما از «غربی» جامعهای توسعهیافته، صنعتی، شهری، سرمایهدار، سکولار و مدرن [است]. چنین جوامعی در دوره تاریخی خاصی، تقریباً طی قرن شانزدهم، پس از قرون وسطی و شکست فئودالیسم، سر برآوردند. آنها حاصل مجموعه مشخصی از فرایندهای تاریخی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بودند. امروز هر جامعهای در هر کجای نقشه جغرافیا که از این ویژگی برخوردار باشد، میتوان گفت که به غرب تعلق دارد. ازاینرو معنای این واژه معادل معنای واژه مدرن است؛ بنابراین غرب یک ایده و نیز یک مفهوم است» (هلد، 1386). با چنین نگرش و دیدگاهی، تقابلهای زبانی که بهنوعی بیانکننده برتری و قدرت و ارزشمندی غرب است تشریح میشود. در تحلیل و بررسیهای عمیقتر میتوان به تقابلهای فراوانی رسید که جلال آل احمد بهدرستی به آنها اشاره میکند.
غرب به قول جلال (1388) ممالک مترقی یا ممالک رشدکرده یا ممالک صنعتی یا همه ممالکی که قادرند به کمک ماشین، مواد خام را بهصورت پیچیدهتری درآورند و همچون کالایی به بازار عرضه کنند و این مواد خام فقط سنگ و آهن نیست یا نفت، اساطیر هم هست، اصول و عقاید هم هست و شرق و ممالک عقبمانده یا ممالک درحالرشد یا ممالک غیرصنعتی یا مجموعه ممالکی که مصرفکننده آن مصروفات غرب ساختهاند؛ بهاینترتیب، ساختارها و تکنولوژی غربی، فرهنگ غربی را به همراه خود میآورد. در پی آن استعمارگران تلاش فراوانی در ازبینبردن فرهنگ و ارزشهای آنها و معرفی فرهنگ خود و ترویج آن در سطح جهانی میکنند و با چنین رویکردی میکوشند تا فرهنگ کشور خود را دربرابر فرهنگ کشور تحت سلطه، ارزشمند و معتبر جلوه دهند.
ازسویی روشنفکران و نویسندگان ادبیات داستانی معاصر هم سهم بهسزایی در پیشبرد چنین نگرشی داشتند؛ چراکه نگاهی به زبان و شیوه نگارش ایشان بهخوبی تبیینکننده این امر است. واژگان بهکاررفته در این داستانها نشانگر نوعی غربزدگی زبانی است که بیشک برخاسته از غربزدگی فرهنگی است. در این مقاله برای بررسی چنین مفهومی در ادبیات داستانی، واژگان و کارکرد زبانی نویسندگان در به کار بردن واژههای غربی بررسیشده است. فرضیه پژوهش بر این مسئله استوار است که در رمانهای دهه هشتاد میزان کاربرد واژههای غربی بسیار بالاست و به نظر میرسد استفاده از چنین کارکرد واژگانی برای شخصیتهای ادبیات داستانی، نوعی تشخص و هویت فرهنگی ایجاد کرده است تا آنجا که شخصیتهای داستانی میکوشند حتی جملاتی را به زبان انگلیسی، فرانسوی و... بیاورند؛ درواقع شخصیتی که قرار است با اندیشه و تفکر خویش سازنده و مروج زبان و فرهنگ کشور خود باشد، ارزشمندی و مباهات را در کنار گذاشتن فرهنگ خودی میبیند و میکوشد تا حد امکان نویسندهای وفادار به فرهنگ بیگانه و دیگری و سرکوبکننده و تضعیفکننده فرهنگ خودی باشد.
میدان مطالعه در این مقاله شش داستان فارسی است:
شب ممکن از محمدحسن شهسواری؛
یوسفآباد، خیابان سیوسوم: سینا دادخواه؛
کافه پیانو: فرهاد جعفری؛
عادت میکنیم: زویا پیرزاد؛
نگران نباش: مهسا محب علی
تیفوس: شیوا ارسطویی
نویسندگان این مقاله در انتخاب داستانها پرتیراژ بودن آنها و برگزیده بودن داستانها در جشنوارههای ادبی را ملاک کار قرار دادند (بهطور مثال کافه پیانو تا سال 97 به چاپ 59 رسیده است و این یعنی استقبال مردم برای خواندن چنین داستانهایی) زیرا همین دو عامل خود گویای اقبال عمومی به چنین داستانهایی است و این یعنی داشتن خواننده بسیار و علاقهمند که چنین سبک و زبانی را انتخاب میکنند و میپسندند؛ بنابراین کوشش شد تا ذوق و سلیقه جوانان امروزی یا به عبارتی مخاطبان و خوانندگان داستان سنجیده شود. درواقع؛ نگاهی به زبان و اندیشه ادبیات داستانی معاصر و سنجش جایگاه فرهنگ خود و دیگری در این داستانها یکی از دلایل انتخاب این داستانها بوده است.
پرسش اصلی این مقاله این است که میزان کاربرد واژههای خارجی دخیل در زبان فارسی در روایت نویسندگان تا چه اندازه است؟ و چقدر به فرهنگ خودی در این داستانها اشاره شده است؟
پرسش دیگر این است که:
چگونه کاربرد اصطلاحات و واژگان غربی به تأیید فرهنگ غرب و دیگری کمک کرده و موجب شده تا جایگاه خودی و دیگری در این داستانها جابهجا شود؟
چارچوب نظری تحقیق، بنابر روش نشانهشناسی فرهنگی بنا شده است که به بررسی نشانههای متنی آثار داستانی میپردازد تا به میزان درجه کاربرد آن دست یابد.
پیشینه پژوهش
در بحث جایگاه غرب در ادبیات داستانی امروز، تقریباً پژوهشی مرتبط با این موضوع، بهطورخاص یافت نشد. پژوهشهایی که میتوان به نحوی به آنها استناد کرد و بهنوعی در کنار مقاله حاضر به مفهوم غربزدگی در داستان امروز ایران اشاره دارند عبارتاند از:
کتاب در آیینه ایرانی؛ تصویر غرب و غربها در داستان ایرانی، محمدرضا قانونپرور، مترجم: مهدی نجفزاده، تهران: تیسا، 1392.
قانونپرور با خوانش متون داستانی، میکوشد تصویری ایدئولوژیک و سیاسیشده از غرب و غربیها در اندیشه و تصور ایرانیان از آغاز تا به امروز، به دست دهد. نویسنده تصویر غرب و غربیها را در داستانهای ایرانی، سفرنامهها و داستانهای کوتاه بررسی کردهاست و با پرداختن به دورههای تاریخی، فهم و برداشت ایرانیان از غرب را به دست میدهد و به نوعی تقسیمبندی برای گفتمانهای موجود در متون ادبی میرسد.
کتاب روشنفکران ایرانی و غرب: مهرزاد بروجردی، ترجمه مهشید شیرازی، تهران: فرزان روز، چاپ پنجم، 1387.
بروجردی در این کتاب به تحلیل نوع نگاه روشنفکران ایرانی به غرب در سالهای 1330 تا 1370 میپردازد. نویسنده براینباور است که چگونگی تعامل با غرب و مسئله بومیگرایی مهمترین دغدغه روشنفکران ایران در دوران بعد از مشروطه است. این دغدغه آنقدر جدی است که میتوان گفت که اندیشه اصلی افرادی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا عبدالرحیم طالبوف و دیگر بزرگانی ازایندست بر اساس این دغدغه شکلگرفته بود. مسئله اساسی در این پژوهش تحلیل تلاشهای روشنفکران برای تعریف و تعیین یک هویت ملی ایرانی است.
مقاله «در مصاف دیگری؛ بازخوانی سه رمان فارسی در پرتو گفتمان غربزدگی»، یوسف اباذری، شاپور بهیان، فصلنامه انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، سال 1386، شماره 10.
در این مقاله رمانهای شازده احتجاب و بره گمشده راعی اثر هوشنگ گلشیری و نیز رمان سووشون سیمین دانشور با رویکرد گفتمان غربزدگی در دهه 40 تحلیل شده است. این گفتمان بر رد ارتباط با غرب تکیه دارد و پیامدهایی چون حسرت بر سنت و از دست رفتن یکپارچگی آن؛ تحقیر روشنفکران طرفدار غرب نیز، بیزاری از غرب و... را ذکر میکند.
مقاله «تأثیر گفتمان غربزدگی بر ادبیات داستانی دهههای چهل و پنجاه شمسی در ایران»، سید صدرالدین موسوی مسعود درودی نفیسه اسلانی کتولی، ادبپژوهی سال هشتم پاییز 1393 شماره 29.
در این پژوهش تأثیر گفتمان غربزدگی بر ادبیات داستانی دهههای چهل و پنجاه شمسی در ایران بررسی و دو رمان شازده احتجاب و بره گمشده راعی اثر هوشنگ گلشیری و نیز رمان سووشون سـیمین دانشور در بستر این گفتمان بازخوانی شده است و تقریباً شبیه مقاله پیشین بر رد ارتباط با غرب تأکید شده است.
تصویر غرب در بررسی و تحلیل شش داستان دهه هشتاد از منظر زبان
کاربرد واژههای فرنگی با دستور فارسی ازجمله معضلاتی است که سالهاست فارسیزبانان با آن دستوپنجه نرم میکنند، اما آنچه امروزه پررنگتر و آشکارتر شده است، ورود سیل عظیم چنین واژههایی است که مخاطبان خود را هم یافته است و این یعنی از بین رفتن ارتباط نسل جوان با هزاران سال فرهنگ و ادب این سرزمین، یعنی از دست دادن هویت خود و دیگری شدن. پیش از تحلیل داستانها، خلاصهای از روایت آنها آمده است؛ موضوع و دغدغه اصلی این روایتها انسان مدرن در جامعه امروزی است. انسانی که گاه از هویت خود فاصله میگیرد و دیگری را معیار و الگوی زندگی خود قرار میدهد تا بدینوسیله هویت گمشده خود را در دیگری بیابد.
خلاصهای از داستانها
روایت داستانی «عادت میکنیم» روایتی است از زندگی سه زن از سه نسل متفاوت. آرزو که از همسرش جداشده، با دختر و مادرش زندگی میکند، آرزو پس از مرگ پدر برای پرداخت بدهیهای او و تهیه مخارج زندگی در بنگاه معاملات ملکی مشغول به کار میشود.
«نگران نباش» روایتی است از نابسامانی و درهمریختگی تهران، پس از وقوع زلزله. شادی، شخصیت اصلی داستان، فردی معتاد و لاابالی معرفی میشود که روایت داستان را برعهده دارد.
«یوسفآباد خیابان سیوسوم» داستان چهار راوی است که در یک آتلیه عکاسی در یوسفآباد، خیابان سیوسوم کنار هم جمع شدهاند. حامد نجات عاشق لیلا جاهد است که به دلیل مخالفت مادرش با این ازدواج، به امریکا میرود؛ البته پس از چند سال باردیگر به ایران میآید. سامان در آتلیه عکاسی حامد کار میکند. سامان نیز عاشق نداست.
در «کافه پیانو» راوی داستان، بعد از رهاکردن کارش در هیئت تحریریه روزنامه، کافه پیانو را برپا میکند. محور اصلی روایت، ماجرای زندگی راوی، پریسیما، گلگیسو است، نیز زندگی افرادی که به کافه میآیند.
«شب ممکن»: در جشن تولد مازیار ماجرایی اتفاقاتی میافتد که در فصلهای بعد، قسمتهایی از این حوادث تحلیل میشود و گاه روایتی متفاوت از آنچه بیان شده، به تصویر کشیده میشود.
«تیفوس» از مجموعه «من دختر نیستم» ماجرای دختری است که پس از سفری سه ساله از فرنگ برمیگردد و از همان لحظه بازگشت دوباره، یاد مشکلاتی که قبل از رفتن به سفر در ایران داشته میافتد و مسائل فرهنگی ایران و غرب را با هم مقایسه میکند.
جایگاه فرهنگ غرب در نشانههای زبانی در رمانهای بررسیشده
در داستانهایی که در این پژوهش مطالعه شدند میتوان به نشانههایی از اعتباربخشی به فرهنگ بیگانه و چشمپوشی از مظاهر فرهنگ خودی دست یافت. اشاره به برندها و مارکهای برتر، استفاده از واژههای لاتین بهجای معادل فارسی آنها، کاربرد جملات به زبانهای دیگر (انگلیسی، فرانسوی و آلمانی) در میان متن فارسی رمان، استفاده از واژههایی که معادل فارسی برای آنها وضع نشده است. فراوانی استفاده از نام هنرپیشهها و نویسندگان و دیگر شخصیتهای هنری و فرهنگی غربی در رمان، فراوانیِ استفاده از نام جایهای غربی (کشورها، شهرها، خیابانها...) و اقتباس رمانها از نمونه روایتهای غربی آن نشانههایی از رویکرد غربزده نویسندگان این رمانهاست.
شیوه لباسپوشیدن و نوع پوشش، بازتابی از اعتقادات شخصی است و بین شاخصههای فرهنگی هر جامعه جزو مهمترینها به شمار میآید؛ مدل، طرح، رنگ، نقش و نماد روی لباس درحقیقت، بهعنوان بازتابی از نوع تفکر و حتی حالات روحی روانی فرد شناخته میشود. درواقع، نوع پوشش افراد در فرهنگ عمومی هر کشور، شناسنامه و هویت آن جامعه را بهوجود میآورد؛ بهاینترتیب، لباس ازجمله متون تصویری دارای نشانههای فرهنگی است که بیانکننده معانیِ اجتماعی و فرهنگی در هر دوره تاریخی میباشد یا به عبارت بهتر، نوعی نظام نشانهای و ازجمله رمزگان فرهنگی به شمار میآید.
از دید نشانهشناسی میتوان، پوشاک و لباس را در حکم دالی دانست که به معیارهای فرهنگی و اخلاقی و پایگاه اجتماعی و اقتصادی خاص هر فرد در جایگاه مدلول اشاره میکند و میزان و اهمیت آن برای معناسازی و معناداری در ارتباط با اجتماع انسانی و فرهنگ جامعه را نشان میدهد. مثلاً نوع لباس بیانگر وضع مالی و طبقه اجتماعی کسی است که آن را پوشیده است. پیروی از سبک خاصی در لباس یا مُدِ رواجیافتهای از پوشاک نوعی رفتار جمعیِ اجتماعی است که طی آن، نشانههایی که هر یک جزئی از یک نظام نشانهای هستند توسط اشخاص بازتولید میشوند. بهاستدلال بارت (1370) لباسها به نظام مد اجازه میدهند تا پیامهای خود را با عناصری ساده بازآفرینی و باززایی کنند. نظام مد، نظامی است که بر اساس تصمیمات معدودی رایزن و مشاور بناشده و بر اساس همارزیها و آمیزشها، مناسبات اختیاری را همچون مناسباتی اجباری و طبیعی یا بهعنوان نوعی قانونگریزناپذیر به نمایش میگذارد. زبان مد لباس از توده سخنگو ناشی نمیشود؛ بلکه از گروهی صادر میشود که تصمیمها را میگیرند و زیرکانه و دقیق رمز را میسازند. بهاینترتیب، لباس هر فرد و نوع پوشش او یا نمودی از همراهی با هنجارهای جامعه است یا تصویری از ناهنجاریها و تلاش برای متفاوتبودن و هویتیابی خاص است. استفاده از مارکها و برندهای برتر دنیا موضوعی است که در کشورهای مصرفکننده و جهان سومی گاه آنقدر پررنگ میشود که تبدیل بهنوعی ارزش و برتری در برابر محصولات و تولیدات داخل کشور میشود.
در داستانهای مطالعه شده تنها در «شب ممکن» نامی از برندها نیامده، اما در بقیه روایتها، به جرأت میتوان گفت حداقل دغدغه یکی از شخصیتهای داستان، داشتن اشیا و اجناسی با مارکهای خاص است. مثلاً در «یوسفآباد» نویسنده توضیح میدهد که علت آوردن نام اینهمه مارک و برند برای چیست. «میخواستم عکاس مد بشوم، حتی اگر لازم بشود سوار دوچرخهام بروم آن سر دنیا. مد، مارک، برند» (9) اندیشه و تفکری بر پایه نامها و برندهای خارجی برای شخصیتی که دوست دارد عکاس مد بشود (سامان در یوسفآباد) تا حدودی باورپذیر است؛ اما در داستانهای دیگر بهنوعی فقط نقش غربزدگی را پررنگتر میکند. گویا نویسنده با چنین شگردی کوشیده است تا برای شخصیتها نوعی وجهه و ارزشمندی ایجاد کند که در آوردن نام محصولات ایرانی به دست نمیآمده است. در زیر انواع مارکها و برندهای اشاره شده در این رمان ذکر میشوند:
یوسفآباد: آدیداس (7)/ کاربونل (8)/ زارا (9)/ رانگلر (9)/ کالوین کلین، ماسیمودوتی (9)/ آلاستار و چنل و دولچه (14)/ عینک فندی (21)/ کتوشلوار پیرکاردن (23)/ کلاه گپ (67)/ شکلات اورجینال سوئیسی (60)
نگران نباش: بلوز و شلوار نایک (8)/ تیشرت جوردانو[1] بژ (11)/ با لباس پاریسی (12)/ گلدون بلژیکیه (33)/ بوی توتون کاپیتان بلک (82)/ بوی عطر ورساچه (64)/ چسبهای ویت[2] (67)/
کافه پیانو: مچتری اصلاح کنم (9)/ آبجوی بالتیکا[3] (14)/ شکرهای درشت کوبایی (19)/ سیگار مارلبوروی (95) (107)/ خمیر پای سیب لهستانیاش (125)/ ماشین لباسشویی وستینگ هاوس[4] (182)/
عادت میکنیم: رولکس[5] (32)/ ژاکی اوست (47) (47)/ دلچهاند گابانا، ورساچه، شانل (142)/ باید آبجو انبار کنیم و کشمش بخریم... داریم هم ترک هم هلند (84)/ کف سرامیک ایتالیا با زوار برنز (67)/ شبیه کارتیه[6] من (141)
فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای بسیاری از واژههای غربی معادلی فارسی وضع کرده است؛ اما متأسفانه این معادلیابی گاه بعد از جاافتادن واژه بیگانه عرضه شده است و گاه معادل گذاشتهشده چندان سلیس و روان نیست که فارسیزبان بتواند بهراحتی از واژه برگردان فارسی استفاده کند. البته از حق نگذریم که بیتوجهی به اهمیت معادلگذاری در نگارش افراد تحصیلکرده ایرانی نیز در کاربرد و ترویج برخی واژههای غربی بیتأثیر نبوده است. نگاهی کوتاه و گذرا به نگاشتههای این چند دهه اخیر بهویژه داستاننویسان مؤید این مطلب است:
یوسفآباد: کات کرده (8) / هانی یادت نبود (9)/ چرا با تو دیت دارم؟(10)(12)/ بنشیند روی صندلی رکینگ (49)/ فشن تی وی (15)/ لهجهاش امریکن امریکن است. (13)/ پراید هاچ بک (26)/ دو ویتوِ آرتیست (10)/ فون بوک / دکمه کال را فشار ندهد (23)/ ژورنالها (107)/ یک متن فرمال (77)/
نگران نباش: شینیون (10)/ آنلاین (12)/ برای کلوز آپ (16) / «پرنسس من» (19)/ نت ورک بیزی (27) (51)/ 5 مین دیگه اونجام» (27)/ سندینگش فیلد میشود. دوباره سند میکنم، فیلد میشود، سند میکنم، فیلد میشود (27)/ هر چی یوزر است (49)
عادت میکنیم: بروشوری زیر بغل (11)/ «آرشیتکت هستید؟» (18)/ یک یکی پلیمبر گنده بزنیم به بدن (26)/ فلاور باکس و استخر و سونا و جکوزی (67)/ شامپاین دروغکی توی کریستال راستکی (68)/ سایانورا (85)/ پانتومیم بازیش گرفته (256)/ کوپ و براشینگ (237)/ براشینگ، ...اپیلاسیون، ...تاتو، گریم عروس. در کوپ و براشینگ ... را باز کردند (236)/ خیرسرمان فرست کلاس بودیم.... زنگ بزنیم به ددی... بیلدینگ یه دو سه بلاک دوتر از ما پنتهاوس خریدهاند... سونا و ماساژ و جیم (239)
شب ممکن: اورجینال نیست (47)/ کمپوزیسیون (49)/ عنوان اولیه تزم... «بازتاب اروتزیم...» (53)/ یک متن فرمال ببرم روی صحنه (77)/ ما انسانها چیزی داریم به اسم کالیبر (83)/ ژورنالها (107)
درست است که از ویژگیهای رمانهای مدرن و پسامدرن کاربرد واژگان و عبارات از زبانهای دیگر در متن است، اما رمانهای برگزیده نشان میدهند که جز استفاده از شگرد داستانی نوعی تشخص و هویتیابی منظور نظر شخصیتهای داستانی است. گویی شخصیتهای داستانی در این دهه کمتر میکوشند تا معادل فارسی واژهای کلامشان را بیابند؛ درست است که ایننوع صحبت کردن در میان جوانانی که زبان خارجی میدانند تا حدودی رواج یافته است، اما فراوانی کاربرد آنها در زبان شخصیتهای داستانی بسیار است.
کافهپیانو: mail box و connection (242)/ connect و disconnect (246)/ ZDF و BBC (86)/ Yahoo (247) / send (251) My document (245)
یوسفآباد: sms؟(8)/ sale (9) missed call (23)/ hey you?/ teacher و reading و writing (61) / essay (70)
نگران نباش: Hey Charlie I'm pregnant (40)/
And living on the 9th street (41) / And I stopped takin dope (41)
Even though its not his baby (41) / Follow the freezing moon (128)
شب ممکن: What's on the menu? / What would you like to eat?
عادت میکنیم: Shall we you(85)/ Bon appetite(100) / Wedding coordinator(214)/ range(173)
البته از این نکته هم نباید غافل شد که گاه ترجمه و معادلیابی اصطلاحات علمی واقعاً ید طولایی میخواهد که به گروهی متخصص برای جایگزینی واژهای مناسب نیاز دارد. امید است روزی برسد که معادلهایی درخور برای این واژهها بیابیم:
نگران نباش: پیانو رویال (93)(95)/ سونات (33)/ سونات[7] شماره یک موتزارت[8] (32)/ نت دومینانت یک سونات (57)/ ر دیزهاش[9] (106) اَاَا... می مینوره[10] (106) / کنسرت پست مدرن آتونال[11] (108)/ چرا هیچ آکوردی باهاش جور نمیشه (105)/ یک ملودی قدیمی ارمنی (105) / هارداک[12] (10)/ فادیز داره ولی آکوردهای سل ماژور بهش نمیخوره (106) انوانسیون[13] (92)/ جز رکوئیم و دووم متال گوش نمیدهد (111)/ رکوئیم باخ (111)/ بلک متالها[14]
مطلبی که در این داستانها حائز اهمیت است نام بازیگران، نویسندگان، هنرپیشهها و بزرگان علم و ادب غربی است و این نشاندهنده توجه و علاقه نویسندگان این دهه به غرب و شایسته دانستن محصولات فرهنگی آنهاست تا آنجا که دیگر دانشمندان، بزرگان ایرانی و همینطور اساطیر محو و کمرنگ و به عبارت بهتر ناپدید میشوند. البته نویسندگان به فراخور علاقه گاه به هنر نقاشی و هنرمندان آن، گاه به هنر موسیقی و وسایل و اصطلاحات خاص مربوط به این رشته و گاه به هنر بازیگری و سینما و بازیگران آن توجه نشان دادهاند. بهطور مثال در «کافه پیانو» در کنار هنر نقاشی تا چشم کار میکند نام بازیگران و فیلمهای سینمایی آمده است. گویا فرهادی علاقه خاصی به سینمای غرب داشته است و سینمای ایرانی را در جایگاهی نمیدیده که حتی از فیلم یا بازیگری ایرانی نامی ببرد. در بین این پنج رمان فارسی، در کتاب «شب ممکن» به یک رمان ایرانی یعنی بوف کور هدایت اشاره شده است که دربرابر سیل کتابها و نویسندگان خارجی جای تأمل دارد.
کافهپیانو: نقاشان و آثار مربوط به هنر نقاشی: هالههای رامبراند[15] ش (28)/ گرنیکا[16] باشد یا کار گرافیکی از اندی وارهول[17] روی صورت مریلین مونرو[18] ... وارهول (100).
بازیگران و فیلمهای غربی: غریزه اصلی ...شارون استون[19] (30)
رابرت ردفورد[20] ... شان پن[21] نباشد؟(30)/ بیانسی[22] (51)/ فیلمهای وسترنی که کلینت ایستوود[23] (49) / ناتوردشت[24] (224) / هاینریش بل[25] را تحسینش میکردم. (226)
شخصیت رمان: جودی آبوت[26] (11)/ سیندرلا (60) لویی مخنث قزمیت (62) / هانسل و گرتل[27] (180)
موسیقی: سایمون لبون[28] (74)
نگران نباش: نویسنده و شخصیتهای داستانی: بورخس[29] (87)/ مثل پوآرو فکر کنم (62)
بازیگران و شخصیتهای فیلم خارجی: ژان رنو[30] (9) / آرنولدی[31] (34)/ کینگ کونگ[32] (116)
چاپلین (117)/ هاج زنبور عسل (75)/ لئون[33] (40)/ کمد آقای ووپی (34) / مثل جانی دالر[34] (43)/ برای چی باید چارلی[35] (43)/ مثل بارباپاپا[36] (79)
هنر غربی: مجسمههای دالی[37] افتاده (40) کارمینا بورانا[38] (12)/ پاگانینی[39] (29)/ موومان[40] (27)/ موتزارت (32)/
دانشمندان و بزرگان غربی: چگوارا (63)
شب ممکن: هنرمندان، عالمان و افراد مشهور خارجی: میلان کوندرا و گراهام گرین (14)/ فلسفه اسپینوزوا اینطور است (16)
تئوری سقوط تمدنهای آرنولد توینبی را با بوفکور هدایت تطبیق دهم (58)
کتابهای خارجی: تاریخ فلسفه ویلدورانت آشنایی (16)/ مارسیز را میخواندم (40)
فیلمهای خارجی: فیلم بعضیها داغش را دوست دارند، ...جک لمون (54)/فیلمهای داریو آرجانتو (81)/ هنرپیشه اسپایدرمن (84)/ مثل نیکول کیدمن (97)/ جیمزباند بازی برای چیست؟(203)
عادت میکنیم: بزرگان غربی: ماری آنتوانت[41] کجا رفت (30)/ ژاک برل (35)
موسیقی غربی: شروع کرد به خواندن آواز فرانسوی (45)/ آهنگ ژاک برل شدم (45) (34)/ ملانی[42] ... جون بائز[43] (86)
هنرمندان غربی: اوناسیس[44] و آلن دلون[45] و مارکس[46] ... بیل گیتز[47] و برد پیت[48] ... مارکس (175)
یوسفآباد: یکپا دن ویتو[49] شدهام (9)(13) / میس جودی ابت حامد جرویس پندلتون نیست، برای اینکه تو از نوانخانه جان گریر نیامدهای (51)
رمان وداع با اسلحه را بر میدارم ...سروان و کاترین، پاروزنان عرض دریاچه لوزان را طی میکنند (57)
و بریتیش را بهشان گوشزد میکردم نه اینکه از نیویورک و هنر جهانی و عکاسی و هزار درد بیدرمان دیگر حرف بزنم و سربههوایشان کنم (61)
تفریحات و ورزشهای غربی: کمی از سیرک ایران و ایتالیا ندارد (30)/ یاد دوی ماراتن (14)/ رینگ بوکس (77)/ رایج پوکر (73)/ میز پوکر و لیکور (56)/ پوکربازان فعلی
تیفوس: شکل ژولیت بینوش[50] شدی (38)
یکی از مسائل جالب مطرحشده در این داستانها آوردن نشانههای فرهنگ غربی در کنار نشانههای فرهنگ ایرانیاسلامی است. دادخواه بااینکه ایرانی بودن را قبول دارد اما در کنار مراسم مسلمانان، از مراسم غربیان نیز یاد میکند؛چراکه تنها آوردن مراسم ایرانیاسلامی شاید چندان مخاطب نداشته باشد که مراسم غربیان. «چهارشنبهسوری، ولنتاین، شام غریبان» (ی:11)
درجایی دیگر ندا، سامان را شبیه به حامد بهداد هنرپیشه ایرانی میداند. در برابر انبوهی از هنرپیشههای خارجی نام بهداد در حقیقت کیمیاست:
«یکوقت خیال برت ندارد من از این دختر فلرتیشیای توی هپروت هستم که سریش هنرپیشههای معروف میشوند و روی دیوار اتاقشان پوسترشان را میچسبانند و صبحها قبل از مسواک به پوستر مذکور سلام میکنند و شب جمعهها امامزاده صالح میروند تا برای پوستر مذکور نذرونیاز کنند. نذر میکنند اگر به وصال هنرپیشه محبوبشان رسیدند دختر خوبی بشوند و کاری کنند که هنرپیشه محبوبشان سال بعد برود روی سن اُسکار. نه عزیزجان. از این خبرها نیست. من برای خودم عشق جداگانه دارم. منتها این سامان خیلی شبیه حامد بهداد است، مخصوصاً وقتی اخم میکند.» (86)
و در کافه پیانو (45) هم فرهنگ ایرانی در کنار فرهنگ غربی گویا دو امر متضادی است که جمعآمدن این دو برای جعفری لحظه شگفتانگیزی است:
«اینکه یک اسپرسوخور حرفهای مثل علی را ببینی که گوشه کافه پر از خرت و پِرتهای دنیای مدرن؛ یک جانماز پر نقش و نگار دستدوزی شده بتّه جقّه پهن کرده زمین و دارد نماز سروقتش را میخواند»
حضور در غرب و نامبردن از مکانها و خیابانهای غربی یکی از نمودهای روشنفکران امروزی است که در «یوسفآباد، خیابان سیوسوم» کاربرد فراوانی دارد اما بسیار جالب است که فرهادی بااینکه از هیچ نام غربی فروگذاری نکرده است، به هیچ مکان یا خیابان خارجی اشاره نکرده است.
یوسفآباد: چند سال نیویورک بوده؟ / فیلم اگراندیسمان آنتونیونی، وروشکا (15)/ آلکاتراس[51] (22)/ گودال ماریان (32)/ مرکز خرید لندن راه میرفته (33)/ هندوستان اینجاست. توی قلب من... لیلا جاهد شبه قارهای درون خودش دارد. من به سفرهای درونی اعتقاد دارم و کاما و یاما را از این سفرهای درونی به شبه قارهام آوردهام. (36)/
نگران نباش: کاملترین صبحانه دنیا در کنتینتال، دبی، ابوظبی (22)
هفت پشتش در تگزاس به دنیا آمدهاند (27)/ خیال میکنه اینجا تگزاسه (35)/ مسئله تگزاس نیست (35)
انگار توی جزایز قناری حمام آفتاب گرفته (132)
عادت میکنیم: فیلش یاد پاریس کرده (11)/ فکر کرده کجا زندگی میکنیم؟ دامنههای آلپ (13)/ لابد از دوستهای طاق و جفت ارمنیاش (15)
تیفوس: داغ آفتاب اسپانیا مانده بود روی تنش (31) / جای نیشگون مرد روی داغ آفتاب اسپانیا میسوخت (40)
شخصیتهای داستان در برخوردها و ارتباطهای خود در ایران، تلاش میکنند تجربیاتی را بیان کنند که در ارتباط با فرهنگ غرب اتفاق افتاده است؛ چه در کشورهای غربی، چه در مکانهایی که متعلق به فرهنگی خاص در داخل ایران است؛ مثل رستورانهایی که غذاهای کشورهای دیگر را سرو میکنند یا اماکنی که پیشازاین رفتن به آنجا رواج نداشته است مثل کافیشاپها و... . این ارتباطها و برخورد با فرهنگ دیگری بهنوعی تشخصبخشیدن به شخصیت داستانی محسوب میشود و راوی میکوشد در جایجای قصهاش به آشنایی شخصیتها با فرهنگ غرب ازطریق اقامت یا سفر اشاره کند.
شب ممکن: همیشه هاله را آزاد گذاشتهام. سعی کردهام هر امکانی که در توانم بوده برایش فراهم کنم. شانزده سالش که بود، برای درس خواندن فرستادمش به یکی از بهترین مدرسههای لندن (38)
عادت میکنیم: عزیزم سوشی. توی رستوران ژاپنی بیست بار خوردیم (229)
داماد چهار ماهه رفته مأموریت بلاروس (107)/ شیرین خندید، پس زن فرانسه شدی (33)
لابد از دوستهای طاق و جفت ارمنیاش (15)
(یکی از مهمانهای مادر) داشت از عروسی دخترش تعریف میکرد در لسآنجلس (32)
ﻫﻤﻪ دوﺳﺘﺎم رﻓﺘﻨﺪ. ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪهام ﺑﺎ اﯾﻦ داﻧﺸﮕﺎه لعنتی (19)
کافه پیانو: برای همین؛ فقط یک جمله نوشتم و فرستادمش برای پابلیش شدن... مال یک فرانسوی به اسم لاروش بود (253)
جدای از نشانههای ذکرشده در داستانها، مسئله مهمی که در رمان «یوسفآباد، خیابان سیوسوم» شایسته یادکرد است، بحث همسویی و همراستایی با جهانی یکپارچه و همگون است؛ چراکه یکی از پدیدههایی که دنیای امروز آنرا تجربه میکند جهانیشدن است. برخی از صاحبنظران معتقدند با افزایش توسعه و پیشرفت در ابزارهای ارتباط جمعی، رسانههای جمعی و تعاملات بشری با سرعت و سهولت بیشتری صورت میگیرد؛ بهگونهای که مرزهای میان دولتها بهطور روزافزون کمرنگتر میشود و حاکمیت آنها تحت تأثیر بازیگران غیردولتی به چالش کشانده میشود و بهطورکلی باید گفت که دنیا به مکان واحد و کوچکی تبدیل میشود که حتی اتفاقی در جهان بهسرعت در کل دنیا انتشار مییابد؛ بنابراین، در این جهان درهمتنیده کشورها همچون شبکهای عنکبوتی به هم متصل شدهاند که گسترش شبکه جهانی اینترنت به این روند بسیار کمک کرده است تا فرهنگ جهانی واحدی به وجود آید(ر.ک:گلمحمدی، 1381) در مقابل عدهای معتقدند که جهانیشدن پروژهای است که کشورهای پیشرفته به اجرا درآوردهاند تا به چپاول هرچه بیشتر کشورهای درحالتوسعه یا توسعهنیافته بپردازند. به اعتقاد آنها جهانیشدن به ضرر کشورهای جهان سوم است زیرا از بین رفتن مرزهای حاکمیت و کنترل دولتها و قوانین تعرفه و گمرک اقتصاد این کشورها از هم فرومیپاشد و آنها محکوم به اجرای قوانین کشورهای پیشرفته خواهند بود (هلد، 1382) به اعتقاد گروهی دیگر از این دانشمندان پیامدهای منفی جهانیشدن به بعد اقتصادی محدود نمیشود در کشورهای امپریالیستی سعی میکنند که فرهنگ خود را بر کشورهای دیگر تحمیل کنند. مثلاً ایالاتمتحده امریکا در غالب فیلمهای هالیوودی سعی میکنند تا فرهنگ مصرف و الگوی زندگی آمریکایی را در سطح جهان گسترش دهد تا آنجا که برخی جهانیشدن را برابر با آمریکایی شدن میدانند. ترویج الگوهای سیاسی و حکومتی باعنوان دموکراسی و ارزشهای لیبرالی از جمله حقوق بشر عامل دیگری است که در تضعیف حاکمیت کشورهای جهان سوم نقش داشته است کشورهای غربی با تبلیغ این نظام حکومتی سعی دارند تا شکل حکومتی همه کشورهای جهان بهویژه کشورهای خاورمیانه را مطابق با الگوهای خود درآورند در این مسیر از هیچ اقدامی فروگذار نخواهند کرد؛ بنابراین جهانیشدن با سرعت روزافزونی ساختار حکومتهای کشورهای ضعیفتر را متزلزل میکند و این روند تنها به سود کشورهای پیشرفته است(ر.ک: همان).
شخصیت اصلی رمان یوسفآباد چنین رؤیایی را میپروراند:
«مارکها صرفاً همان لباس یا ادکلن یا شامپو یا چیزی که ظاهراً نشان میدهند نیستند. پشت هریکیشان رؤیایی جهانی خوابیده است. مثلاً وقتی موهایم را با شامپو کلیون میشویم یا از حمام که بیرون میآیم، مام کلیون زیربلغم خالی میکنم، در همان لحظه دارم رؤیایی جهانی هم میبینم... رؤیایی جهانی، درست در همان لحظه چند میلیون نفر مثل من دارند موهاشان را که با شامپوی کلیون کفی کردهاند آب میکشند و تازه زیر دوش ترانههای عاشقانه هم میخوانند... اگر پای رؤیای جهانی در میان نباشد، شامپوهای خمرهای داروگر هم موهای آدم را چنان تمیز میکنند که وقتی زیر دوش روی موهایت دست میکشی، موهایت قرچی صدا میدهد» ( 17)
در روایتهای مدنظر، فرهنگ ایران دربرابر فرهنگ غرب ناتوان است و شخصیت و منش یک فرد غربی به مراتب والاتر و ارزشمندتر از آن چیزی است که در فرهنگ خودی است:
عادت میکنیم: گیرم مثل همهچیزمان شش هوا عقبافتادهتر از آن طرفیها ( 88)
همان توقعی را از من نداشته باشد که زنهایشان از یک شاهزاده دانمارکی یا یک نجیبزاده انگلیسی دارند. (238)
تیفوس: جرأت نمیکرد ملیتش را به فرنگیها بگوید مبادا خیال کنند او هم یکی از آنها [روسپی] ست (32)
دوست داشت پیاده برود در شهری که بعد از سه سال چرک به چشم میآمد (33- 34)
آیینه رنگ خوشگذرانی را نشان میداد که با قطار و اتوبوسهای فرنگ از شهری به شهری و از هتلی به هتلی میرود... لختوپتی در رستورانهای کنار ساحل یا خیابان غذا میخورد، هرجا عشقش کشید دراز میکشد، آفتاب میگیرد، کتاب میخواند، مجله ورق میزند، با فرنگیها زبان خارجه تمرین میکند. مردهای جوان را میتاراند، پولهاش که ته میکشد چند صباحی در پمپ بنزینی رستورانی جایی کار میکند، دوباره با کولهپشتیاش آنقدر پرسه میزند تا مهلت ویزایش تمام شود (31)
- البته چند جملهای هم درباره فرهنگ ایرانی آمده که یادکرد آن ضروری است:
عادت میکنیم: ترخینه بروجردی و سالاد باقلا و جوجه بختیاری (131)
پلیسهای ما اتفاقاً خیلی هم درباره ماشینهای دزدی زرنگند. چشمهایشان عادت کرده و شماره ماشینها را سریع حفظ میکنند. معمولاً اگر زود خبردار شوند و ماشین در همان منطقه یا اطراف باشد، نیمساعته پیدایش میکنند (28).
نویسنده کتاب «کافه پیانو» یا همان راوی اول شخص، بعد از بیرون آمدن از هیئت تحریریه روزنامه، کافه پیانو را برپا میکند، چنین شغلی بالطبع سبب میشود که نویسنده با افراد کمابیش مختلفی آشنا شود که همین برخوردها گاه دستمایه قسمتی از روایت میشود؛ اما بهراستی کافه چگونه جایی است؟ و چه افرادی با چه خصوصیاتی به کافه میروند؟
مشتریان کافه دو دستهاند: برخی افراد، دوستان قدیمی نویسندهاند و برخی مشتریان قدیم یا جدیدی که شخصیت ویژهشان سبب میشود که راوی فصلی از داستان را به آنها اختصاص دهد. در این رمان «کافه پیانو»، شخصیتها از طریق رفتار و کنش خودشان معرفی میشوند؛ زیرا این روش عرضه کردن شخصیتها جزء جداییناپذیر روش نمایشی است و درواقع خواننده، از طریق اعمال و رفتار شخصیتهاست که آنها را میشناسد.
در بین داستانهای مطالعه شده، فرهاد جعفری تا حدود زیادی تحت تأثیر فرهنگ غربی است، حتی سبک نویسنده در روایتپردازی داستانش، کپی «ناتور دشت» است. نخستین تصویری که نویسنده ارائه میدهد، چنین است: «تقدیم به خواهرم فریبا و همینطور به هولدن کالفیلد[52] عزیز».
هولدن کالفیلد بیشک برای ذهن نویسنده جایگاه و مقامی بس بزرگ داشته که در صدر داستان آمده است؛ اما آیا هیچیک از شخصیتها و داستانهای ایرانی اثری در ذهن نویسنده نداشته، از طرفی آیا تمام خوانندگان ایرانی داستان، هولدن کالفیلد را میشناسند؟ در ادامه داستان و روایت، تا حدودی از هاینریش بل و کتاب «عقاید یک دلقک» نیز استفادهشده، البته راوی خود نیز چند بار به این موضوع اشاره میکند.
کافه پیانو با روایتی درباره اندیشه و طرز فکر نویسنده درباره لباس و پوشاک و تأثیر آن بر روی فرد، در انجام کارهای اساسی و مهم آغاز میشود. فرهنگ غرب، موضوعی است که در رمان کافه پیانو جایگاه ویژهای یافته و حتی در واژههایی نیز دائم تکرار میشود و گاه نیز برجسته شده است. پس تا حدودی میتوان حدس زد که مشتریان و مراجعهکنندگان کافه نیز چون نویسنده با دنیای غرب و آدابورسوم غربی و بهویژه ادبیات غرب بهخوبی آشنایی دارند و غرب و فرهنگ غرب را بر فرهنگ و آدابورسوم خود ترجیح میدهند. استفاده از واژههای غربی شاید برای خوانندگان آشنا با چنین ادبیاتی دلچسب و جذاب باشد اما آیا برای مخاطب عام نیز همین کارکرد را دارد؟ آیا همه خوانندگان عقاید یک دلقک هاینریش بل یا... را میشناسند؟
و ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺪا ﻫﻢ از اﯾﻦ جورابهای «ﺳﻪ ﺟﻔﺖ ﻫﺰار ﺗﻮﻣﻦ» ﭘﺎﯾﻢ ﮐﺮدهام ﮐﻪ ﭘﺎی آدم ﺑﺪﺟﻮری ﺗﻮﯾﺸﺎن اﺣﺴﺎس ﺳﺒﮑﯽ و ﺟﻠﻔﯽ میکند و اعتمادبهنفس را از آدم میگیرد. ﻃﻮری ﮐﻪ ﻫﺮﺑﺎر بهشان ﻧﮕﺎه میکنی؛ ﺑﻪ ﺧﻮدت ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﻧﻪ. ﺑﺎ اﯾﻦ ﭘﺎﭘﻮشﻫﺎ، ﻫﻤﺎن ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﺳﺮت ﺗﻮی ﻻک ﺧﻮدت ﺑﺎﺷﺪ... ژﯾﻠﺖ ﭼﻪ اعتمادبهنفسی ﺑﻬﺖ میداد. ...ﮐﺎﻓﻪ را ﺑﺎز کردهام، ﺑﺮای اﯾﻦﮐﻪ ﺑﺎ درآﻣﺪش ﺑﺘﻮاﻧﻢ ﯾﮑﯽدو دﺳﺖ کتوشلوار... دو ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺗﺨﺖ ﭼﺮم ﺑﺨﺮم ﮐﻪ وﻗﺘﯽ میپوشمشان؛ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺣﺎﻻ ﻫﺮﭼﯽ، اﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﺮدارم (3-5)
مثل جنتلمنهای انگلیسی (27)/ تا نصفههایش را هم دادهام ویترای کشیدهاند (27)/ پرفورمانس (47) هر هفته، یک پرفورمانس (50) / یک تکه شکلات کدبری اعلا برمیدارم (58)/ کیف کولهپشتی... انداخت گردن یک صندلی لهستانی نزدیک بار (10)/ قهوه استارباکسام تمام شده (242)
بحث و نتیجهگیری
آنچه در بالا آمد نمونههایی از بروز فرهنگ غربی از دریچه زبان در داستاننویسی برخی نویسندگان امروز ایران است. سلطه ارزشی فرهنگ دیگری که در این مقاله مطالعه غرب است از میان روایتهای داستانی سربرمیآورد و گرایش دستهای از نسل جوان امروز ایران را به پذیرش بیچونوچرای آن نمایش میدهد. در تقابل نظام فرهنگی خود و دیگری، دیگری دارای مرکزیت میشود و خودی در حاشیه جای میگیرد. چگونگی اعتباربخشی به فرهنگ دیگری نتیجه بیارزششمردن فرهنگ خودی میشود و همانطور که ملاحظه میشود در داستانهای بررسی شده شخصیتهای داستانی، آرزوی زندگی در جامعه غربی را در سر میپرورانند و اهمیت و اعتبار چندانی برای فرهنگ خودی قائل نیستند. این وادادگی را میتوان نادیدهانگاری فرهنگی نامید که در فرهنگ برخی کشورهای جهان سوم رخ داده است و به نظر میرسد نشانههای متنی هم آن را تأیید کند. با توجه به اینکه پیروی از این نظام ارزشی بیچونوچرا فرهنگ غربی را تأیید میکند میتوان به این نتیجه رسید که در سالهای اخیر اغلب نسل جوان روشنفکر ایرانی جویای رهایی از فرهنگ خودی و رویآوردن به فرهنگ غربی هستند. همانکه سالها پیشازاین جلال آلاحمد آن را با مفهوم غربزدگی مطرح کرده بود.
[2]- مارک فرانسوی
[3]- بزرگترین آبجوسازی در شرق اروپا
[4]- شرکت آمریکایی
[5]- شرکت ساعتسازی سوئیسی
[6]- شرکت طراحی، تولید، توزیع و فروش جواهرات و ساعت
1- ساختهای موسیقایی است که معمولاً برای ساز تکنواز یا گروه کوچکی از سازها نوشته شده باشد.
[8]- آهنگساز اتریشی، موسیقیدان کلاسیک بود.
[9]- گامهای ماژور
[10]- گام کوچک یا گام مینور
[11]- در عمومیترین تعریفش به موسیقی فاقد تونالیته مرکزی یا کلید گفته میشود.
[12]- یا هوی راک یکی از زیرشاخههای موسیقی راک است.
[13]- انوانسیون در موسیقی، ساختهای کوتاه و معمولاً برای یک ساز شستی دار با کنترپوان دوبخشی است.
[14]- یکی از زیرشاخههای نهایی موسیقی هوی متال است.
[15]- رامبراند نقاش معروف هلندی است.
[16] نام اثری است از نقاش معاصر اسپانیایی، پابلو پیکاسو.
[17]- هنرمند، نویسنده، عکاس و فیلمساز پیشرو آمریکایی، از بنیانگذاران هنر پاپ.
6- بازیگر، خواننده ومانکن مشهور آمریکایی بود.
1- هنرپیشه، کارگردان، تهیه کننده و بازرگان آمریکایی.
[21]- بازیگر و کارگردان آمریکایی است.
3- خواننده، ترانهسرا و هنرپیشه آمریکایی است.
4- هنرپیشه، کارگردان و تهیهکننده آمریکایی است.
[24]- جی. دی. سالینجر
[25]- نویسنده آلمانی و برندۀ جایزه نوبل ادبی است.
[26]- شخصیت رمان بابا لنگدراز به قلم جین وبستر.
[27]- نام داستانی شاهپریانی با منشأ آلمانی است که برادران گریم آن را ثبت کردهاند.
[28]- موسیقیدان انگلیسی است.
[29]- از برجستهترین نویسندگان آمریکای لاتین است.
[30]- بازیگر نامدار فرانسوی
12- مدل، تهیهکننده، کارگردان، تاجر، سرمایهگذار، نویسنده، سیاستمدار، بازیگر اتریشی آمریکایی
[32]- فیلمی حماسی ماجراجویی است که در سال ۲۰۰۵ ساخته شد.
[33]- فیلمی فرانسوی
[34]- نام مجموعه نمایشهای رادیویی بود که از رادیوهای شبکۀ رادیویی سیبیاس آمریکا پخش میشد.
[35]- معروف به چارلی چاپلین، یکی از مشهورترین بازیگران و کارگردانان هالیوود و برندۀ جایزۀ اسکار
[36]- سریالی کارتونی، مجموعه کتاب کارتون استریپ و همچنین نام شخصیت اصلی این دو است.
[37]- نقاش فراواقعگرای اسپانیایی بود. وی همچنین در عکاسی، مجسمهسازی و فیلمسازی نیز فعالیت داشت.
[38]- قطعۀ آهنگی اثر کارل ارف است که ازجمله زیباترین آثار موسیقی کلاسیک آوازی جهان
[39]- نوازندۀ ویولن، ویولا، گیتار و آهنگسازی ایتالیایی
[40]- به معنای بخش کاملی از یک اثر بزرگترِ موسیقی که خود آغاز و انجامی دارد.
[41]- بانویی اشرافزاده، ولخرج و خوشگذران فرانسوی که از روند جامعه آگاهی چندانی نداشت.
[42]- نوازنده ویولنسل
[43]- خواننده و ترانهنویس نامدار و اسطورهای موسیقی فولک آمریکایی و کنشگر اجتماعی است.
[44]- همسر رئیسجمهور جان اف. کندی، سیوپنجمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا بود.
[45]- هنرپیشۀ فرانسوی سویسی
[46]- متفکر انقلابی، فیلسوف، جامعهشناس، تاریخدان، اقتصاددان آلمانی
[47]- کارآفرین، بازرگان، سرمایهدار، نیکوکار و مدیر ارشد اجرایی آمریکایی
[48]- بازیگر و تهیه کنندۀ آمریکایی
[49]- نام شخصیت داستانی کتاب و فیلم پدرخوانده
[51]- جزیرۀکوچکی است در خلیج سانفرانسیسکو