بررسی تصاویر مار، اژدها و متعلقات آن‌ها در غزل‌های مولوی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز، تبریز، ایران

2 استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران

3 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز، تبریز، ایران

4 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران

چکیده

موضوع مقالۀ حاضر بررسی تصویرهای مار، اژدها و متعلقات آن‌ها در دیوان شمس است که مولانا به‌وسیلۀ آن‌ها بسیاری از مفاهیم انتزاعی را برای مخاطبان می‌شناساند. برای این منظور، ابتدا مطالب مقدماتی با عنوان‌های تجربه و تصویر، مفاهیم و تصاویر شعری و نیز تصاویر حیوانی در شعر تبیین شده است. در بخش اصلی پژوهش، رابطۀ 24 مشبه نظیر معشوق، عاشق، انسان، مانع، دوگانگی، جهان، نفسانیات، رنج و بلا، گرفتار بلا، هجران، زبان، امل، سیم و زر، شب، غذا، نومیدی، عنایت حق و... با مشبه‌به محدود مار و اژدها همراه با 25 مورد وجه‌شبه نو از قبیل نابودگری، بی‌قراری، گزندگی، ممانعت، تعلّق داشتن، دوگانگی، بی‌تعلّقی، تواضع و تسلیم، زندگی و مرگ، نیرومندی، دون‌‌همّتی، پلیدی، هیجان و آبستنی، حرکت و تلاش و... مجسم و عینی شده است که از حفظ الگوهای عمیق اساطیری، مذهبی و عرفانی مولوی حکایت دارد. از آنجا که تصاویر اژدها و مار در دیوان شمس، حامل و متضمن معانی دوگانۀ مثبت و منفی، سرکشی و تسلیم، لطف و قهر، امید و نومیدی، رنج و خوشی و... است از تجارب والای روح و درونِ پردغدغه و هیجان‌زدۀ مولانا و نیز کمال‌نگری، وسعتِ اندیشه، بهره‌گیری از تناقض‌‌گویی و خوش‌بینی وی حکایت دارد. خواننده از راه مواجهه با دیدگاه مثبت مولانا نسبت به «مار» برخلاف تجربۀ پیش پاافتاده، متوجه نگرش حکیمانۀ این شاعر بزرگ مبنی بر سودمندی و لازم بودن همۀ موجودات در نظام احسن الهی می‌شود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Investigating the Images of Snake, Dragon and Their Accessories in Mowlavi's Sonnets

نویسندگان [English]

  • Mansor Alizadeh 1
  • Khodabakhsh Asadollahi 2
  • Ebrahim Ranjbar 3
  • Bizhan Zahirinav 4
1 PhD student of Persian language and literature, University of Tabriz, Tabriz, Iran
2 Professor of Persian Language and Literature, Mohaghegh Ardebili University, Ardebil, Iran
3 Associate Professor of Persian Language and Literature, University of Tabriz, Tabriz, Iran
4 Associate Professor of Persian Language and Literature, Mohaghegh Ardebili University, Ardebil, Iran
چکیده [English]

The subject of the present article is to study the images of the snake, dragon and their belongings in the Shams' Sonnets that Mowlavi introduces by these images and many complex concepts. For this purpose, first introductory material has been expressed with the titles of experience and image, the concepts and images of poetry and animal images. In the main part of the research, the relation of twenty four comparisons such as the beloved, lover, human, barrier, duality, world, sensuality, suffering and disaster, trapped, separation, language, wish, silver and gold, night, food, despair and God's attention are embodied with the limited component of the snake and dragon along with twenty five common similarities, such as destruction, fidget, sting, prevention, belongingness, duality, independency, humility and submission, life and death, strength, dignity, filth, excitement and pregnancy, movement and effort, and that it shows the maintaining deep mythological, religious and mystical patterns. Since the images of the dragon and the serpent in the Shams' sonnets, carries the dual meaning of positive and negative, rebellion and submission, grace and Fierce, hope and disappointment, suffering and happy, from the spirit and soulful experiences of excited and stressful of Mowlavi; This matter states the perfectionism, the breadth of thought, the exploitation of his contradictions and optimism. Unlike the banal experience, the reader based on Mowlana's positive view of the snake, understands the wise vision of this great poet, that all creatures are necessary in the best system of God.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Mowlavi
  • Shams' Sonnets
  • Rhetoric
  • Illustration
  • Snake

با مطالعه کتب بلاغی و بررسی سیر تحول دیدگاه­ها در زمینه بلاغت با سه دیدگاه در نزد علمای بلاغت مواجه می­شویم. در دیدگاه اول توجه به الفاظ در شناخت جنبه­های زیبایی کلام ملاک عمل بوده است؛ پیروان این نظر برای معنا، اصالت چندانی قائل نبودند (مقیاسی، 1395: 82). صاحبان کتب «الصناعتین» و «مقدمه» به عنوان نمایندگان این نظر به­طور مبالغه‌آمیزی بر لفظ بیشتر از معنی تأکید داشتند. از نگاه آنان، معنی بین مردم مشترک است و به­نوعی همۀ مردم به معنی دسترسی دارند، اما آنچه موجب زیبایی، طراوت و اعجاب­آوری کلام می­شود، همانا لفظ است (عسگری، 1952: 58- 57 و
ابن­خلدون، 1362: 2/ 1225-1224). صاحب کتاب «البیان و التبیین» نیز در تأیید این سخن، معتقد است که معانی به سوی بی­نهایت کشیده و گسترده است در حالی که الفاظ معدود و محدود است و این محدودیت الفاظ نباید به بازاری شدن لفظ منجر شود (جاحظ، 1410: 76). بنابراین، در نزد آنان توجه به الفاظ و مفرداتِ اثر بیشتر مدنظر بوده است. در دیدگاه دوم، هم بر لفظ و هم بر معنی به یک میزان تأکید شده است؛ «شمس قیس‌رازی» که در این گروه جای دارد، معتقد است که شاعر نه باید معانی خوب را در الفاظ پست بیاورد و نه معانی مبتذل را در الفاظ خوب ارائه کند؛ «هر معنی را در زی لفظی مطابق و لباس عبارتی موافق بیرون آرد و هر معنی را الفاظی بود که در آن مقبول­تر افتد و نظم و نثر در آن یکسان­اند» (قیس‌رازی، 1341: 331). در دیدگاه سوم با آرایی روبه­رو هستیم که هرچند در آن معنی بر لفظ برتری دارد، اما به لفظ نیز توجه شده است. ابن اثیر مؤلف «المثل­السائر» با وجود ترجیح جانب معنی برای لفظ نیز شرایطی را ذکر می­کند تا ایرادِ در دسترس همگان بودن آن رفع شود. به نظر وی، لفظ باید طوری جلوه کند که در دسترس مردم قرار ندارد و نباید کثرت استعمال آن­ را فرسوده باشد
(ابن­اثیر، بی­تا: 74 و 97). جرجانی نویسندۀ «دلائل­الاعجاز» نیز در بیان فصاحت و بلاغت بر معنا بیشتر تأکید می­کند(جرجانی، 1368: 466). وی فصاحت و بلاغت را برخاسته از معنا می­داند، نه لفظ؛ با این تفاوت که این توجه به معنا را در قالب نظریه­ای معروف به «نظم نحوی» ارائه داده که پس از وی ملاک عمل بسیاری از علمای بلاغت قرار گرفته است. به اعتقاد وی، معانی والا در کنار ترکیب نحوی خاص واژگان علت اصلی فصاحت و بلاغت اثر است؛ زیرا هم واژه­ها و الفاظ و هم معانی مختلف می­تواند در آثار مختلف تکرار شوند، اما این معنا و نظم منحصر به فرد حاکم بر الفاظ است که تصویری را زیبا می­کند. به اعتقاد وی «نظمی را که بلغا توصیف می­کنند، و مراتب بلغا به سبب آن درجه‌بندی می­شوند، هنری است که در آن از فکر استمداد می­شود و اگر دقت کنیم می‌بینیم که فکر هم ناگزیر به معانی پیوستگی دارد نه به الفاظ» (همان: 91). البته از نظر جرجانی در بحث از زیبایی تصاویر، همانند استعاره و تمثیل، مزیت تنها به خاطر ذات معانی آن­ها نیست، بلکه به جهت شیوة اثبات آن معانی است (همان: 115).

 

1.­ تجربه و تصویر

شاعر در کلام خود از تصاویر برای نشان دادن یک یا چند ویژگی خاص برای مفهومی انتزاعی، ناشناخته یا کمتر شناخته شده استفاده می­کند؛ زیرا «تصویر ابزار توضیح و بیان اندیشه است؛ یعنی یک مفهوم یا ایده به وسیلة ابزارهای بلاغی (تشبیه، مجاز، استعاره و ...) نمایش داده می­شود» (پورنامداریان، 1375: 20). به بیان دیگر، جان انسان به یاری تصاویر حسی و معلوم است که امور ناشناخته و معنوی را فهمیده و درک می­کند (جرجانی، 1374: ط). این تصاویر حسی یا بیشتر شناخته شده که منجر به شناخت و شناساندن مفاهیم انتزاعی می­شوند با تجاربی که انسان در طول حیات خود کسب می­کند در ارتباط­اند؛‌ زیرا ذهن انسان در به­کارگیری محسوسات و شناخته­ها جهت اثبات یک معنی بر یک مفهوم یا یک امر کم­تر شناخته شده از تجاربی بهره می­برد که فرد در طول حیات کسب می­کند. کیفیت و چگونگی این تجارب در نوع نگرش و حتی زبان وی تأثیرگذار است. قدیمی­ترین کسی که از ارتباط شعر و تجربه سخن گفته و از شعر به عنوان تجربه یاد کرده ابن اثیر است (شفیعی­کدکنی، 1375: 20). البته بهره­مندی از این تجارب در شعر، حاصل ارادۀ شاعر نیست، بلکه مجموعۀ حوادثی از زندگی او در ضمیر ناخودآگاهش انعکاس می­یابد (همان: 21) و در شکل­گیری تصاویر شعریش اثر می‌گذارد؛ انسان با مواجهه با اعیان موجودات و ظواهر حسی در دوران خردسالی و گستردگی دایرة تجارب علمی و عینی در مراحل جوانی و همچنین زیادتر شدن معلومات و معقولاتش به همراه اقتدار نفسانی­اش در ترکیب این صور و تکامل آن در دورۀ پیری، اندوختۀ باارزشی از این تجربیات را در اختیار می­گیرد که اگر دارای قریحۀ هنری در شعر و دیگر شاخه­های هنری باشد، می­تواند از تجارب و آزمون­های اندوختة ذهنی خود در هر موردی استفاده کند (رضانژاد، 1367: 77).

از میان سه دیدگاهی که در بین بلاغیون سنتی رواج داشته است، آرای ابن­اثیر و عبدالقاهر جرجانی قابلیت مقایسه با آرای نظریه­های معاصر را دارا هستند. پرداختن ابن­اثیر به نقش تجربه در ارتباط با شعر شباهت بسیاری به آرای نظریه­پردازان شناختی دارد که یکی از ارکان نظریة‌ خودY یعنی «استعارۀ مفهومی»‌ را پایه­های تجربی آن دانسته­اند. آن­ها معتقدند که «همۀ انواع استعاره­های مفهومی به طور طبیعی از تجربه­های فیزیکی و فرهنگی به وجود می­آیند» (Lakoff, 1980: 201)و «هیچ استعاره­ای مستقل از بنیان تجربی­اش هرگز درک نمی­شود یا حتی نمی­تواند به­طور شایسته فهمیده شود»
(Lakoff, 2003: 20)؛ زیرا «آنچه ما قادر به تجربه­اش هستیم، آنچه برایمان معنادار است و راهی که از گذر آن تجربه می­اندوزیم، با جسم ما و حضور فیزیکی ما ارتباطی همه جانبه و تنگاتنگ دارد» (فیاضی، 1387: 102). گذشته از توجه به بنیان­های تجربی تصاویر در نظریة استعارۀ مفهومی، توجه به معنی نیز در آرای ابن­اثیر و جرجانی حائز اهمیت فراوانی است؛ همین امر در دیدگاه­ شناختی نسبت به استعاره نیز با انسجامی بیشتر مطرح شده است. همچنین دیدگاه جرجانی درخصوص تمثیل و استعاره به سبب بدیع بودن قابلیت مقایسه کردن با تحلیل­های معاصر را دارد (آقایانی چاوشی، 1395: 198).

هدف از این پژوهش بررسی تصاویری است که به کمک مشبه­به­های «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها در غزل­های مولانا آمده­اند. این بررسی مطابق با آرای «ابن­اثیر» و «جرجانی» از عالمان معروف در بلاغت سنتی، انجام می­پذیرد. در این پژوهش تلاش خواهیم کرد تا مشبه­هایی را مشخص کنیم که به کمک مشبه­به «مار» تصویر شده­اند و بر پایۀ اطلاعات حاصل از این کار نقش «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها را در تبیین برخی از مفاهیم عرفانی مولوی مورد توجه قرار خواهیم داد. از این­رو، به سؤالات زیر پاسخ خواهیم داد:

الف- کدام‌یک از مفاهیم (مشبه­ها) به واسطۀ تصویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها نشان داده شده­اند؟

ب- تنوع مفاهیم (مشبه­های) به‌کار رفته با تصویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها
چگونه است؟

ج-          پایه­های تجربی تصویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها در غزل­های مولانا به چه فرهنگی نزدیک­تر است؟

 

2. پیشینه و ضرورت پژوهش

در زمینۀ پژوهش حاضر به­طور اختصاصی اثری نوشته نشده است، اما می­توان از کتاب یا مقاله­هایی نام برد که هر یک بخشی از بلاغت و زیباشناسی دیوان شمس را بررسی کرده و نشان داده­اند؛ حسین فاطمی (1379) در کتاب تصویرگری در دیوان شمس پس از تعریف شعر و بررسی تاریخی خیال به مباحثی نظیر تصویرهای شعری مولانا به اعتبار مواد سازندۀ آن و تصویرهای غزلیات شمس به اعتبار محتوای آن­ها پرداخته است.

مسعود روحانی (1392) در مقالۀ بررسی ساختارهای تشبیه در غزلیات شمس به بررسی ساختارهای تشبیهی در غزلیات شمس و عناصر تشکیل‌دهندۀ آن­ها به همراه آمار مربوط به آن­ها پرداخته است.

نجمه داناییان و زرین­تاج واردی (1389) در مقاله­ای با عنوان بررسی وجوه زیباشناسی غزلیات شمس، ابیاتی از دیوان کبیر را براساس تعریف­های اندیشمندان ایران و غرب از مفهوم زیباشناسی، بررسی کرده­اند؛ ابتدا به جنبۀ معنوی زیبایی شامل موضوعاتی چون نور، شادی، وحدت وجود و پس از آن به جنبۀ صوری مسائل بیان و موسیقی شعر پرداخته­اند.

«ادبیات تطبیقی مار و کاج» از ناهوکو تاواراتانی (1386) که در اصل رساله دکتری ایشان در دانشگاه علامه طباطبائی بوده است، کتاب دیگری است که به صورت تطبیقی باورهای ایرانیان و ژاپنی­ها را بررسی کرده و در همین راستا آثار مختلفی را مورد دقت قرار داده است. تاواراتانی در این اثر هرچند به طور مستقل به بحث «مار» و کارکردهای استعاری آن در اشعار مولوی نپرداخته، اما به نمونه­های خوبی از مثنوی معنوی مولوی اشاره کرده­ است. با توجه به وسعت زبان استعاری مولوی در دیوان شمس و نگاشته نشدنِ اثری مستقل در زمینۀ تصاویر حیوانات به­ویژه «مار» و «اژدها» در زبان استعاری مولانا، صرف­نظر از آثاری که بیشتر شبیه فرهنگ نمادها است و با توجه به مغفول ماندنِ بنیان­های تجربی استعارۀ «مار» در زبان استعاری مولوی، اجرای این پژوهش ضروری به نظر می­رسد.

 

3. روش کار و حدود تحقیق

نگارندگان با توجه به آرای «ابن­اثیر» و «جرجانی» مبنی بر اهمیت «معنی» و «تجربه» در آفرینش شعر و تأکید بر نقش بلاغی آن­ها، نمونه­های تصاویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها را در غزل­های دیوان شمس مورد بررسی قرار داده­اند. در انتخاب نمونه­ها تمامی غزل­های دیوان کبیر مورد مطالعه قرار گرفته است، از این رو، بسامدی که در جدول­ها بدان اشاره خواهد شد و تحلیل­هایی که برمبنای آن انجام خواهد گرفت از دقت بالایی برخوردار است.

این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی نوشته شده است. بر همین مبنا تمام مفاهیم (مشبه­های) تفهیم شده با مشبه­به «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها را انتخاب کرده و پایه­های تجربی هریک را مورد بررسی قرار خواهیم داد. مزیت بررسی مشبه­های متعدد برای یک مشبه­به در آن است که به کمک آن، مفاهیم مورد علاقۀ شاعر یا نویسنده شناسایی می­شود و می‌توانیم تجارب فردی و یا فرهنگی دخیل در شکل­گیری این استعاره­ها را مورد بررسی قرار دهیم.

 

4- مفاهیم عرفانی و تصاویر شعری

عارفان از عوالمی سخن می­گویند و تجربه­هایی را به زبان می­آورند که برای دیگران قابل فهم نیست. تمام سخن آن­ها حول محور کل مطلق و تجربه­ها و مفاهیم مربوط به آن می­چرخد؛ بنابراین، ناگزیرند «آن کل مطلق و تجربه­های مربوط به آن را به واسطۀ امور حسی و جزئی نشان دهند» (فتوحی، 1389: 210). به عبارت دیگر، از آنجاکه زبان روزمره یا طبیعی برای بیان مفاهیم فلسفی و عرفانی، گذشته از نارسا بودن گمراه‌کننده نیز است (فضیلت، 1385: 19)، عرفا برای بیان حقایق عرفانی و تفهیم مریدان به ناچار از تشبیه و استعاره و تمثیل و... استفاده می­کنند و به وسیلۀ آن­ها مفاهیم انتزاعی موردنظر را عینی­سازی می­کنند.

کاربرد تصویر در بیان ادراک­های شهودی به اندازه­ای اهمیت دارد که گفته می­شود: «کشف یک استعارۀ مناسب در حیطۀ متافیزیک که حیطه­ای متعالی است، یک راه ویژۀ تفکر و یک شیوۀ شناخت است؛ زیرا کشف این استعاره به معنای کشف بعضی ویژگی­های ظریف ساختار حقیقت است» (بهنام، 1389: 94). شاید یکی از دلایل اصلی زبان خاص عرفا همین امر باشد. گویا آن­ها در تلاش­اند تا برای بیان مفاهیم بلندی که درک کرده­اند، تصویری مناسب کشف کنند و به یاری آن، مفاهیم مدنظر خود را به مخاطب خود که عمدتاً مریدان مبتدی هستند، تفهیم کنند؛ همین امر در مرحلۀ ثانوی به زیبایی هنری می­انجامد. بنابراین، عارف که تشبیه­ها، استعاره­ها و... را با هدف تفهیم مخاطب به‌کار می­گیرد به زبانی هنری نیز دست می‌یابد و مخاطب در کنار درک بهتر مفهوم مدنظر از نحوۀ ارائۀ آن نیز لذت می­برد؛ بنابراین، زیبایی سخن در نزد عارفان در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد. کراهت مولوی از شعر گفتن دربردارندۀ این مفهوم است.

شاید از این جهت مولوی پیشتاز همۀ شاعران و عارفان دیگر باشد که تجارب روحانی وسیعی را درک کرده است؛ زیرا تجاربِ نو، زبان و بیان تازه­ای می­طلبد؛ «بخشی از آن چیزی که ساختار مفهومی را معنی­دار می­کند، تجربة حسی است که مفهوم با آن تداعی می­شود» (پورابراهیم، 1390: 20). در کنار تجارب حسی، تجاربی قرار دارند که شامل مطالعة فرهنگ و اندیشۀ یک قوم نیز می­شوند؛ از این رو، ضروری است در توضیح تصاویر به‌کار رفته در شعر عارفان، مبنای فکری و تجربی آن­ها مورد واکاوی قرار گیرد و به اندیشه­هایی که در پدید آمدن آن دخیل بوده­اند، اشاره شود. با توجه به این مسأله، نگارندگان تلاش می­کنند در توضیح تصاویر مورد بررسی به دیدگاه عارف در زمینۀ آن مفهوم خاص، اشاره کرده و دربارۀ آن، توضیحات لازم را بیان کنند.

 

5. تصاویر حیوانی در شعر

تصاویر حیوانی این قابلیت و توانایی را دارند که بسیاری از مقولات انتزاعی و حقایق غیبی را ملموس و عینی کنند؛ زیرا یکی از ابتدایی­ترین رویارویی انسان از آغاز حیات بشری تا به امروز، مواجهه با حیوانات بوده است. تا آنجا که این تأثرات در اساطیر ملل مختلف نیز نمود پیدا کرده است. برای نمونه، گاو در اساطیر ایرانی نماد باروری و خیر و برکت است. این حیوان همان است که در اساطیر از آن به عنوان پرورندۀ فریدون یاد می­شود. حتی می­بینیم که اجداد فریدون نامشان با نام گاو درآمیخته است (هینلز، 1383: 458).

از آنجا که نظام ذهن بشر بر پایۀ شناخت امور انتزاعی به یاری امور عینی شکل گرفته است، انسان­های نخستین نیز برای درک رموز هستی از تجارب عینی خود جهت فهم حقایق کم­تر شناخته شده و ذهنی بهره می­بردند. آن­ها شر و بدی را در قامت رخدادهای رنج­آور و زیان­آور می­دیدند. به عنوان مثال، برای شناساندن اهریمن، آن را به شکل انسانی تصور می­کردند که موجب به وجود آمدن خشک­سالی می­شود و هلاک و نیستی را به همراه می­آورد. در این میان، یکی از اهریمنی­ترین حیوانات که در اساطیر ایران نماد شر و بدی محسوب می­شود، «اژدها» و «مار» است که از مهم­ترین الگوهای ازلی روح بشری به حساب می­آیند (شوالیه، 1387: 61). در اساطیر «مار» را نادر، ناشناخته و مرموز توصیف کرده و آن­را تجسّدِ روانِ پست­تر و نیز تاریک و ظلمانی معرفی کرده­اند (همان: 58). سخن از شخصیت اسطوره­ای «اژی‌ دهاکه» یا «ضحاک» در اساطیر نیز مؤید این نظر است.

شاید رابطۀ بین «مار» و «شرارتِ» آن، گزندگی و نابودگریِ آن باشد که رفته‌رفته این تجربۀ منفی را در ذهن ایرانیان به وجود آورده است. البته این تجربه می­تواند در بین ملل مختلف حالت­های متفاوتی داشته باشد. به عنوان مثال، در هند باستان اقوامی علاوه بر اینکه مار را می­پرستیدند، جهت ایجاد رعب و وحشت هنگام نبرد با دشمنان نیز از مار استفاده می‌کردند (واحددوست، 1387: 162). این امر از آنجاکه افزایش قدرت آن­ها را در جنگ در پی داشت، تجربۀ مثبتی از مار به همراه داشته است. در اساطیر هندی، «مار»، «فیل» و «عنکبوت»، حیواناتی هستند که «شیوا»، یکی از خدایان هندی نسبت به وفاداری آن­ها اظهار شادمانی می­کند. از این سه حیوان تحت عنوان «حیوانات ایثارگر» یاد شده است (دالا پیکولا، 1390: 97 و 98). این امر جایگاه مثبت «مار» را در نزد هندیان نشان می­دهد؛ این نگاه مثبت، در نزد مردم ژاپن پررنگ­تر است و فرهنگ و تمدن مردم ژاپن با مارپرستی عجین شده است. برای نمونه در زبان ژاپنی «مار»، «مادر» و «خدا» ریشة یکسانی دارند (تاواراتانی، 1386: 20). از این رو، دیدگاه فرهنگ­های مختلف براساس تجربیات گوناگونی که دارند، نسبت به امری واحد می­تواند متفاوت باشد.

در احادیث و روایات دینی نیز نقش حیوانات در تجسم اعمال، نقشی اساسی و انکارناپذیر بوده است؛ زیرا شناختی که از خصوصیات حیوانات مختلف در اختیار انسان است به او کمک می­کند تا اثرات تربیتی و انتزاعی اعمال را آشکارتر درک کند. در این منابع، مار جهت نمایان­تر کردن گزندگی نفس امّاره، تعلّقات، عقل جزئی و برخی دیگر از اعمال زیان­آور مورد توجه بوده است. برای نمونه، امام علی(ع) مَثَل دنیا را مَثَل ماری می­داند که پوستش نرم است و زهرش کشنده: «اِنّما مَثَلُ الدّنیا مَثَلُ الحیّةِ: لیّن مسّها، قاتلٌ سمّها» (شریف­رضی، 1379: 652).

در اساطیر دینی با کمک مار و طاووس است که ابلیس، آدم و حوا را می­فریبد (طبری، 1367: 51 و شمیسا، 1389: 94). همچنین طبق نظر ایرانیان از آنجا که مار با پوست­اندازی گویی خود را از سالیان کهنۀ خویش رهایی می­دهد و هم می­تواند بکشد و هم شفا بخشد و نیز با توجه به اینکه نشانه­ای از نیروهای مهاجم مثبت و منفی است که بر جهان حکم می­راند، معنوی­ترین حیوان به‌شمار می­رود (سرلو، 1389: 158). همین پیشینه­ها (فرهنگ و اساطیر دینی) به همراه تجارب ابتدایی از مار (در محیط زندگی)، ممکن است علت اصلی استفادۀ عارفان به­ویژه مولوی از این حوزۀ مبدأ جهت توضیح حوزه­های مقصدِ متعدّد باشد.

 

6. تصویر «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها

توجه به یک امر از دیدگاه­های مختلف یکی از ویژگی­های زبان شعری مولوی محسوب می­شود (فاطمی، 1379: 42)؛ در غزل­های مولوی در مجموع 158 بار واژه­های «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها به عنوان مشبه­به برای مشبه­های متنوع و گاه متضاد به‌کار رفته است. این بسامد، اهمیت این تصویر را در جهان اندیشۀ مولوی نمایان می­کند. در نمونه­های زیر هریک از شاهد مثال­ها به تفکیک مشبه­ها و وجه‌شبه­ها، مورد توجه قرار گرفته و در موارد مقتضی توضیحاتی مبنی بر پایه­های فکری و تجربی هر تصویر ارائه شده است.

 

الف-      معشوق به­مثابة مار است.

وجه شبه: خطر داشتن، ظاهر ترسناک و باطن با ارزش داشتن

«مار بر هر دو جنبۀ چرخش (فعّال و منفعل، مثبت و منفی، سازنده و نابودگر) دلالت دارد» (سرلو، 1389: 159). قابلیت نشان دادن لطف و قهر توأمان عاشق نسبت به معشوق و نیز در دستِ معشوق بودنِ زندگی و مرگِ عاشق مفهومی است که در بیت زیر به کمک استعارة مار نشان داده شده است:

 

اول نماید مار کر آخر بود گنج گهر

 

شیرین شهی کاین تلخ را در دم نکوآیین کند

 (غزل 528: باب 2)

 

همچنین در کنار هم بودن لطف و قهر معشوق در بیت زیر با کمک مشبه­به «اژدها» نمایانده شده است:

 

ما موسی­ایم و تو مها گاهی عصا گه اژدها

 

ای شاهدان ارزان بها چون غارت بلغار شد

 (غزل 531: باب 5)

نشان دادن مفهوم پارادوکسیکال توأمانی لطف و قهر در معشوق در نمونه­های دیگر در (غزل 15: باب 12)، (غزل 2042: باب 11) بیان شده است.

 

ب- گرفتار در بلا به­مثابة مار است.

وجه شبه: ناآرامی و به خود پیچیدن

از نظر یونگ «مار، نمونه­ای از بیان اضطراب­های ناشی از هیجانات غیرطبیعی در ناخودآگاه، یعنی فعالیتِ دوبارۀ نیروهای بالقوۀ ویرانگر است» (سرلو، 1389: 158). در بیت زیر، مولوی ناآرامی و اضطربِ شخص گرفتار در بلا را با ناآرامی مارِ گرفتار در دست خارپشت نشان می­دهد:

 

بگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهن

 

سر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغا

آن مار ابله خویش را بر خار می‌زد دم به دم

 

سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها

 (غزل 20: باب 7 و 8)

ج- جهان به­مثابة مار است.

 وجه شبه: مانع و گزنده و رنج­آور بودن

در نمونة زیر مولانا هرچند دنیا را مانع و خطری برای سالک می­داند، اما در مصرع دوم از مخاطب می­خواهد تا خطرات دنیا را در نظام احسن، پلی به سوی وصال بداند، بنابراین، از این نظر دنیا همچون طاووس زیباست:

 

بران ز پیش جهان را که مار گنج تواست

 

تواش به حسن چو طاووس گیر و مارمگیر

(غزل 1153: باب 5)

 

جهان و حوادث آن در دیدگاه مولوی گاه با اضطراب، رنج و خطراتی همراه است که در تصویر «ثعبان» آن­را واضح­تر می­توان درک کرد:

 

گهی بنالد و ناقه بزاید از شکمش

 

عصا بیفتد و گیرد طریق ثعبانی

(غزل 3047: باب 1 تا 6)

 

نمونه­های دیگر در (غزل 1422: باب 4)، (غزل 2040: باب 4) و (غزل 2143: باب 3) بیان شده است.

 

د-            بلا، خطر، غم، رنج و سختی به­مثابة مار است.

وجه شبه: شرّ، زشت، بدکار و گزنده بودن

مولوی ظاهر هول، زشت و زیان­رسان «غم» را شبیه «اژدها» می­داند و در عین حال خود را خواهان این ظاهر عوام فریب می‌داند؛ زیرا این امر به سبب آن است تا مدعیان دروغین از درگاه دوست دور بمانند:

 

همه پوشیده چادرهای مکروه

 

که پنداری که هست او اژدهایی

من جان سیر اژدرها پرستم

 

تو گر سیری ز جان بشنو صلایی

(غزل 2674: باب 8 و 9)

 

خطراتی که از جانب نفس، تعلقات دنیوی و... سالک را تهدید می­کند، می­تواند موجب هلاکت معنوی او شود؛ مولوی برای اینکه این خطر را برای مخاطبش عینی­تر جلوه دهد، دست به دامان استعاره شده و با زیبایی تمام آن ­را نشان داده است:

برادرا تو کجا خفته‌ای نمی‌دانی

 

که بر سر تو نشستست افعی بیدار

(غزل 1133: باب 6)

 

چهرۀ زیبای معشوق، آبستنِ رنج و بلای ناشی از قهر معشوق نیز هست؛ از این رو، مولانا سالک را از کژبازی و ستیزه‌گریِ معشوق برحذر می­دارد:

 

روی ویست گلستان مار بود در او نهان

 

جعد ویست همچو شب مجمع دزد و هر عسس

(غزل 1206: باب 2)

 

نمونه­های دیگر اژدها در (غزل 2039: باب 9)، (غزل 2365: باب 4)، (غزل 1203: باب 6)، (غزل 3095: باب 3)، (غزل 1838: باب 16)، (غزل 1301: باب 6)، (غزل 11: باب 3) و (غزل 1301: باب 6) و نمونه­های دیگر مار در (غزل 2957: باب 10)، (غزل 1301: باب 6)، (غزل 357: باب 3)، (غزل 1206: باب 3)، (غزل 1302: باب 7)، (غزل 3030: باب 7) و دو مورد در (غزل 3100: باب 9) بیان شده است. همچنین نمونه­های دیگر افعی دو مورد (غزل 3059: باب 14 و مصرع دوم: باب 15) بیان شده است.

 

هـ- نفس، نفسانیات و شر و بدی به­مثابة مار است.

وجه شبه: گزنده و تباه کننده بودن

در بیان مولوی نفس انسان در شرارت و قدرت داشتن بر هلاک انسان مانند اژدها است، اما دهان معشوق خاصیتی دارد که انسان را از شر نفس می­رهاند و ضرر آن را دفع می­کند:

 

که لعل آن مه خاصیت زمرد داشت

 

از آن ببست از او اژدهای نفس بصر

 (غزل 1154: باب 5)

شاعر در بیت زیر شرارت نفس را با تصویر «مار» نشان داده و انسان­های گرفتار در نفسانیات را از خطرات آن برحذر داشته است:

 

گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی

 

ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی

(غزل 2588: باب 4)

 

نمونه­های دیگر برای اژدها در (غزل 1502: باب 2) و دو مورد در (غزل 458: باب 11 و 12)، نمونه­های دیگر برای مار در (غزل 458: باب 11)، (غزل 479: باب 9)، دو مورد در (غزل 733: باب 6)، (غزل 2197: باب 3)، (غزل 3174: باب 8)، دو مورد در (غزل 215: باب 8)که مورد اول دارای ایهام است، دو مورد در (غزل 3072: باب 10 و 11)، سه مورد در (غزل 1971: باب 21 و 22)، دو مورد در (غزل 2587: باب 4)، (غزل 2236: باب 9) و همچنین است ثعبان در (غزل 1845: باب 5) بیان شده است.

همچنین در بیت دیگری، نفسانیات و شرور را که باعث تباهی انسان است با تصویر افعی نشان می­دهد:

 

از آن عصا نشود مر تو را که فرعونی

 

چو مهره دزدی زان رو به افعیی اولی

(غزل 3059: باب 16)

و-           هجران به­مثابة مار است.

وجه شبه: گزنده و آزارنده بودن

در بیت زیر مولوی جدایی و هجران را در گزیدن و هلاک کردن عاشق همانند مار یا ثعبانی به تصویر کشیده است،‌ این تصویر زیبا در فرهنگ عامه نیز کاربرد دارد و عموم مردم هجران را گزنده مجسم می­کنند:

 

حیة البین کلما هاجت

 

لسعت مثل لسع ثعبان

(غزل 3228: باب 5)

 

                آزارنده بودن هجران در نمونۀ زیر نیز با تصویر مار نشان داده شده است:

 

چون عصای موسی بود آن وصل اکنون مار شد

 

ای وصال موسی­وش اندر ربا این مار را

 (غزل 159: باب 9)

 

ز-            زبان/ سخن به­مثابة مار است.

وجه شبه: گزنده و آزار دهنده بودن

وجه شباهت آزارنده و گزنده بودن مار و زبان و سخن دل­آزار، در ابیات زیر نیز آمده است:

 

ای مثل خارپشت گرد تو خار درشت

 

خار تو ما را بکشت مار تو ما را گزید

 (غزل 889: باب 3)

 

کی آن دهان مردم است سوراخ مار و کژدم است

 

کهگل در آن سوراخ زن کزدم منه بر اقربا

(غزل 27: باب 44)

یک زبان دارد صد گز که به ظاهر سگزست

 

چون به زخمش نگری باشد چاهی پرمار

(غزل 1093: باب 14)

 

ک- امل به­مثابة مار است.

وجه شبه: حبس کردن و مانع بودن

از دست دادن و به دست نیاوردن نعمت­ها از جمله آثار گناهان است که مولوی به کمک تجربۀ عامه از تأثیر «زهر مار»، آن را به بهترین شکل ممکن به مخاطب تفهیم می­کند. می­دانیم که «زهر مار» خون را بند می­کند، همچنان­که گناه روزی انسان را حبس می­کند:

 

بهر طلاق است امل کو چو مار

 

حبس حُطام است و کند خشت خشت

(غزل 514: باب 7)

 

ل- سیم و زر و تعلقات دنیا به­مثابة مار است.

وجه شبه: تباه کننده بودن

در بیت زیر، مولوی سالک را از سیم و زر، از آن رو که ممکن است مایۀ غفلت سالک از حق­تعالی شود، برحذر می­دارد:

 

بیشتر جان کن و زر جمع کن و خوشدل باش

 

که همه سیم و زر و مال تو مار سقرست

(غزل 409: باب 11)

 

زر و هنر همچون زهر ماری هستند که در معجون خوش­گواری آمیخته و خطرناکی­شان پنهان شده است:

 

باشد به صورت خوش­نما راه خوشی بسته شده

 

چون زهر مار کوهیی بنهفته در معجون خوش

(غزل 1215: باب 7 و 8)

م- شب/ عدم یا نیستی به­مثابة مار است.

وجه شبه: تهیج داشتن، فتنه­جویی و ایجاد آشوب، هلاک کننده بودن، جهان­خوار بودن

ذهن وقاد مولانا بین عدم و خزان با اژدها نیز شباهتی یافته است که درک این مفاهیم انتزاعی را برای مخاطب آسان می‌کند، چنین باوری دربارۀ اژدها و مار عظیم­الجثه از باورهای اساطیری و تجارب ابتدایی بشر سرچشمه می­گیرد:

 

عدم چون اژدهای فتنه جویان

 

ببسته فتنه را حلق و مسام او

 (غزل 2180: باب 4)

 

می‌گوید بید سرفشانان

 

رستیم ز دست اژدهایی (مراد خزان است)

 (غزل 2734: باب 13)

 

یکی از خصوصیات فطری مار آن است که ناخودآگاه، غیرمنتظره و با جهشی ناگهانی حمله می­کند. هیجان­انگیز بودن، حالتی انتزاعی است که به کمک نشان دادن تهیّج مار و جهان­خوار بودن اژدها به خوبی درک می­شود:

 

شبا، در تهیج چو مار سیاهی

 

جهان را بخوردی، مگر اژدهایی

 (غزل 3126: باب 12)

 

ن- غذا به­مثابة مار است.

وجه شبه: پلید و نامیمون بودن

در ابیات زیر، غذای نامطبوع با مار که در نزد عوام، نمایندۀ آسیب و شرارت است، مجسّم شده است:

 

تو زاده عدمی آمده ز قحط دراز

 

تو را چه مرغ مُسمّن غذا چه کژدم و مار

  (غزل 1136: باب 6)

 

نه چو کرکس اسیر مرداریم

 

نه چو لک­لک ز حرص مار خوریم

 (غزل 1763: باب 8)

 

س- آب (رودخانه) به­مثابة مار است.

وجه شبه: حرکت و تکاپو داشتن

از ویژگی­های اساسی و متمایز شعر مولانا، حیات، پویایی و حرکت است و هدف اصلی وی این است که حال و تحول جدیدی پیدا کند. «دیوان غزلیاتش دنیایی است پر از حرکت و تکاپو و هیجان و این خلاقیت در شعر کمتر شاعری دیده می­شود»
(فاطمی، 1379: 25 و خلیلی جهان­تیغ، 1380: 153). در بیت زیر، آب در حرکت و تکاپویِ بی‌قرارانه و همچنین شکل ظاهری (کشیدگی) رودخانه با مار عینی و محسوس شده است:

ای آب در سجودی بر روی و سر دوانی

 

گفتا‌ که از فسونش رفتار مار دارم

(غزل 1692: باب 5)

 

ع- عشق/عاشق به­مثابة مار است.

وجه شبه: ناآرام و بی­قرار بودن، مطیع و سر بر خط بودن

زایل شدن شرم و ترس در وجود عاشق و داشتن نفسی آتشین از خاصیت­های عشق شمرده شده است. مولوی این ویژگی عشق را با تصویر اژدها نشان داده است:

 

دل چو شد از عشق گرم رفت ز دل ترس و شرم

 

شد نفسش آتشین عشق یکی اژدهاست

(غزل 472: باب 4)

 

افسون شدنِ مار را می­توان به پذیرشِ مرگ به شیوۀ سپاسگزارانه تعبیر کرد. مولانا گاهی حالت تسلیم در برابر عشق را به ماری که سر بر خط افسونگر می­گذارد،
تشبیه می‌کند که البته از زندگی عادی مردم گرفته شده و کار مارگیران را به ذهن­ها تداعی می­کند:

 

ا من ز افسونی چو ماری سر نهادم بر خطش

 

تا چه افتد ای برادر از خط او بر سرم

(غزل 1590: باب 9)

 

نمونه­های دیگر اژدها در (غزل 2902: باب 6)، (غزل 2918: باب 12)،
(غزل 3133: باب 5)، (غزل 2156: باب 3)، (غزل 459: باب 6)، (غزل 551: باب 6) و نمونه­های دیگر مار در (غزل 1665: باب 7) و (غزل 2203: باب 8) بیان شده است.

ض- انسان (مخاطب، سالک، خود مولانا) و متعلقات و اوصاف او به­مثابة مار است.

وجه شبه: حرکت و تکاپو داشتن، بی­تلاش بودن، مضطرب، گزنده، متواضع، در بند تعلقات، ناآرام، نیرومند و ظالم، بی‌استعداد، بی­حاصل و غافل، خسیس، غافل و ظاهر زیبا داشتن.

تبدیل باطن انسان به نیرویی منفی و هلاک‌کننده در بیان مولوی با یادآوری خصوصیتی از اژدها نشان داده شده است؛ وی تکبر و دیگر نیروهای شیطانی را با همین تصویر تفهیم می­کند:

 

فرعون و شدّادی شده خیکی پر از بادی شده

 

موری بُده ماری شده وان مار گشته اژدها

(غزل 27: باب 9) [به قرینۀ ابیات قبل]

 

در نمونه­ای دیگر مولوی با دیدگاهی مثبت و با اشاره به معجزۀ حضرت موسی(ع) از تصویر اژدها استفاده کرده است. وی خود را پس از عنایت معشوق و معجزۀ توجه او در نیروی سرزندگی به سان اژدهایی تصویر کرده است:

 

پاره چوبی بدم و از کفت

 

گشته‌ام ای موسی جان اژدها

(غزل 255: باب 8)

 

در گور مار نیست تو پرمار سَلّه‌ای

 

چون هست این خصال بدت یک به یک عدو

(غزل 2236: باب 9)

 

همچنین در بیت زیر حالتِ سجده­کنان رفتن به خزیدنِ مار مانند شده است که طیّ آن از دست دادنِ نیروی حیاتی، امکانی از پذیرشِ مرگ به شکلی سپاسگزارانه را تداعی می­کند:

 

بر سر و رو سجده کنان جمله راه

 

تا سر آن گنج چو مار آمدیم

(غزل 1773: باب 2)

سالک مقهور دست حضرت حق مشبه دیگری است که در بیت زیر با مشبه­به­های «عصا» و «ثعبان» بیان شده­اند:

گر عصا سازیم بیفشانیم برگ

 

وقت خشم و جنگ ثعبان توییم

(غزل 1673: باب 13)

 

در نمونه­های دیگری این تصویر را با تشبیه خود به «افعی» آفریده استف ازجمله:
(غزل 1599: باب 4)، (غزل 1603: باب 4). همچنین نمونه­های دیگر «اژدها» در (غزل 2235: باب 1)، (غزل 1531: باب 6)، (غزل 1116: باب 12)، نمونه­های دیگر «ثعبان» در (غزل 1414: باب 4) خود مولوی، (غزل 1531: باب 3) و نمونه­های دیگر برای مار در سالکی که گرفتار نفس است (غزل 2601: باب 5)، به خود پیچیدن و بی­حاصلی و بی‌خبری فرد مضطرب (غزل 2527: باب 5)، فردِ پست و پلید در خواری و افکندگی از لطفِ حق (غزل 2235: باب 2)، انسانِ صاحب اوصاف دون (غزل 1876: باب 5)، انسان در سرکشی (غزل 1673: باب 12)، انسانِ بی­تلاش و بدون عشق و معرفت، دو مورد در (غزل 1665: باب 7)، تجسمِ دست و پایی که با دردِ عشق تقویت شده به مانندِ مار در تقویت و نیرو یافتن (غزل 123: باب 18)، تصویرِ امکانِ یار و محرم شدنِ اشخاصِ نامحرم و شرور به کمک مار (غزل 196: باب 5)، گنهکاران و اشرار به مانندِ مار، در یافتنِ لطف و رحمت الهی (غزل 254: باب 11)، مردم­آزار در نهایتِ پستی و کمتر بودن از سنگ (غزل 361: باب 3)، چهار مورد در (غزل 400: باب 17و 18)، جان گناهکار در تباه‌کنندگی (غزل 538: باب 5)، تصویر اضطراب دل شاعر با پیچش و هیجان مار
(غزل 567: باب 6)، بی­حاصل و غافل بودن (غزل 2203: باب 8) و (غزل 1490: باب 5)، صاحب حرکت و تلاش بودن دو مورد در (غزل 2939: باب 7)، ظالم و نیرویش در ایجاد ظلم، دو مورد در (غزل 27: باب 9)، در بند تعلقاتِ نفس و ظلمات عالم ماده بودن انسانِ گرفتار (غزل 914: باب 41)، تصویر مثبت حالت انسان رها از تعلقات با ظاهر مار بی­دست و پا و نیز تصویر جان معشوق با مارِ موذی و گرفتارِ سبد (غزل 961: باب 6) و (غزل 1042: باب 7)، ناتوانیِ سالکِ بی­استعداد در راهِ حقیقت با خصوصیات مار خشکی( غ 1072: باب 5)؛ دو مورد در (غزل 1422: باب 4) و (غزل 1460: باب 515)، تجسمِ خود در صاحب نیرو و حرکت الهی شدن، دو مورد در (غزل 1531: باب 5)، کوفته شدن سر کسی که برای دوست شریک قائل است (غزل 1600: باب 3)، پستی و حقارت انسان خسیس،‌ دو مورد در (غزل 3094: باب 9 و 10)، تصویر کردنِ ممانعتِ رسیدنِ عاشقان به گنج غیب از سوی اشخاص شرور با نره مار (غزل 3029: باب 3)، درخواستِ مولوی از سالک برای رهایی از تعلقات مادی و سربرآوردن از گریبانِ دوست همچون مار
(غزل 466: باب 4) و زیبایی رخسار مخاطب (غزل 889: باب 1) بیان شده است.

 

ق- امید به غیرخدا و ناامیدی به­مثابة مار است.

وجه شبه: خطرناک و رنج آور بودن

امید به غیر خدا در بیت زیر تشبیه شده است به ماری دو سر که نهایتاً راه به جایی نمی­برد. این تصویر رهاورد باور به وجود نوعی مار است که دو سر دارد؛ از این رو، طی مسیر همراه با کندی و دچار مشکل است. ماجراهای موجودات دو یا چند سر در اساطیر ایران و یونان انعکاس داشته است که عمدتاً ابعادی منفی و شر دارند.

 

بر هر چه امیدستت کی گیرد او دستت

 

بر شکل عصا آید وان مارِ دوسر باشد

(غزل 630: باب 2)

 

در نظر شاعر امید بیهوده و بی­نتیجه عین ناامیدی است و موجب آزار جان انسان؛ لذا شباهت زیادی به مار دارد:

ایا اومید در دستم عصای موسوی بودی

 

ز هجران چو فرعونش کنون جان­در چو ماری تو

 (غزل 2167: باب 6)

 

ر- نگهبان و مانع به­مثابة مار است.

وجه شبه: مانع بودن

مار به سبب هیبت و خطری که دارد و به جهت آن­که بر سر گنج­ها چنبره می­زند، شباهت زیادی با موانع راه دارد:

 

هر نور را ناری بود با هر گلی خاری بود
ای گلشنت را خار نی با نور پاکت نار نی

 

بهر حرس ماری بود بر گنج هر ویرانه‌ای
بر گرد گنجت مار نی نی زخم و نی دندانه‌ای

(غزل 2431: باب 6 و 7)

 

کی میان من و آن یار بگنجد مویی

 

کی در آن گلشن و گلزار بخسپد ماری

(غزل 2870: باب 2)

ش- موش (نماد رهرو طریق معرفت) به­مثابة اژدها است.

وجه شبه: نیرومند ومقتدر بودن

مولانا معتقد است که اگر سالک بتواند از تعلقات خود رها شود به قدرت عظیمی دست می­یابد و میزان این قدرت را با یادآوری ویژگی­های اژدها نمایش می­دهد:

 

چو موش ماش رها کرد اژدهاش کنی

 

چو گربه طالع خوانش شود جمله اسود

(غزل 914: باب 43)

 

ت- جام می به­مثابة اژدها است.

وجه شبه: خونریز و هلاک‌کننده بودن

عقل با تمام عظمت و اقتدار خود به وسیلة جام می نظامش از هم می­گسلد و نابود می­شود؛ این نابودگری جام می به مانند خطرات اژدهاست:

 

جام چو عصاش اژدها شد

 

بر قبطی عقل می‌گمارد

(غزل 699: باب 7)

 

ث- آهو(معمولاً نماد شمس تبریزی) به­مثابة اژدها است.

وجه شبه: مقتدر بودن

ویژگی اقتدار آهو که در دیوان شمس معمولاً نماد شمس تبریزی است به مانند اقتدار اژدها مجسم شده است:

 

آهوی می‌تاخت آن جا بر مثال اژدها

 

بر شمار خاک شیران پیش او نخجیر بود

(غزل 732: باب 4)

خ- باطن انسان آلوده به­مثابة اژدها/ ثعبان است.

وجه شبه: موذی و زشت بودن

بعضی از انسان­ها دارای ظاهری انسانی و باطنی گزندرسان و موذی هستند:

 

آنکو ز شیران شیر خورد او شیر باشد نیست مرد

 

بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها

(غزل 10: باب 5)

 

همچنین است سه بیت زیر که پنج بار در آن باطن انسان آلوده به اژدها مانند شده­اند:

صورت او چون عصا و باطن او اژدها
کف موسی کو که تا گردد عصا آن اژدها
گر کشیده می‌شوی آن سو ز جذب اژدهاست

 

چون نه‌ای موسی مرو بر اژدهای قاهری
گردن آن اژدها را گیرد او چون لمتری
ز آنک او بس گرسنه‌ست و تو مر اورا چون خوری

 (غزل 2783: باب 5، 6 و 7)

 

خ- چوب به­مثابة ثعبان است.

وجه شبه: تحرک نداشتن

چوب در نمونه­های زیر نماد جسم سالک تازه­کار و بی­خبر از عوالم معرفت است که دچار مرگ معنوی شده و ثعبان نیز سمبل جسم سالک واصل به معارف حضرت حق است که حرکت و جنبش دارد.

 

ور چو موسی تو بگیری چوبی

 

تا شود چوب چو ثعبان چه شود

(غزل 836: باب 13)

 

ور چو موسی بپذیری چوبی

 

تا شود چوب تو ثعبان چه شود

(غزل 838: باب 16)

 

چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست

 

در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم

 (غزل 1598: باب 9)

 

ذ- حقیقت به­مثابة ثعبان/ مار است.

وجه شبه: خارق­العاده و اعجاب­انگیز بودن

حقیقت به جهت نایاب یا دیریاب بودنش حالتی خاص و مرموز دارد که شاعر آن­را به­واسطۀ ویژگی مرموز و اعجاب‌انگیز مار مجسم کرده است:

 

جادوکانی ز فن چند عصا و رسن

 

مار کنند از فریب موسی و ثعبان رسید

(غزل 895: باب 4)

 

ض- عنایت حق به مثابۀ افعی است.

وجه شبه: خوردن و بلعیدن

خطرات و رنج­های طریق هرچند بزرگ و طاقت­فرسا هستند، اما اگر عنایت حق همراه سالک شود بر همۀ این خطرات فائق می­آید؛ مولوی پیروزی سالک بر این خطرات را شبیه به افعی­ای دانسته است که افعی دیگری را می­بلعد:

 

به افعیی(عنایت حق) بنگر کو هزار افعی خورد

 

شد او عصا و مطیعی به قبضه موسی

(غزل 3059: باب 15)

ظ- جان به مثابة افعی است.

وجه شبه: باقدرت و نیرومند بودن

جان سالک وقتی مورد لطف حضرت حق قرار می­گیرد به چنان قدرتی دست می­یابد که گویی تبدیل به افعی شده است:

 

جان من همچون عصا چون دستبوس او بیافت

 

پس چو موسی درفکندش جان کنون افعی است آن

(غزل 1975: باب 6)

 

در جدول (1) و (2) به طور خلاصه بسامد حوزه‌های مقصد مختلف عینی شیده با حوزه مبدأ مار و بسامد تعمیم‌های چندمعنایی مختلف ارائه شده است. با توجه به نمونه­های بررسی شده و جدول‌های (1) و (2)، تنوعِ به کارگیری «حوزه­های مقصد مختلف برای «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها در غزل­های مولوی 24 نوع و تنوع در به‌کارگیری «تعمیم­های چندمعنا» 25 نوع است. این تنوع کاربرد، نشان‌دهندۀ نوگرایی مولوی در استفاده از یک مشبه­به برای حوزه­های مقصد مختلف است. وی به خوبی قادر است با توجه به تجارب گوناگونی که از یک پدیده دارد از یک تصویر در بافت­های مختلف، جهت نمایاندن مفاهیم متنوع و گاه متضاد استفاده کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جدول (1): بسامد حوزه­های مقصد مختلف عینی شده با حوزۀ مبدأ مار

ردیف

مشبه

مشبه­به

بسامد

1

معشوق/ خدا

اژدها، مار، ثعبان و افعی

3

2

گرفتار در بلایا

"

2

3

جهان

"

5

4

بلا، خطر، غم، رنج و سختی

"

8

5

نفس/ نفسانیات و شرّ و بدی

"

16

6

هجران

"

2

7

زبان/ سخن

"

3

8

امل

"

1

9

سیم و زر و تعلّقات دنیا

"

2

10

عدم یا نیستی، خزان و شب

"

4

11

غذا

"

2

12

آب

"

1

13

عشق/ عاشق

"

3

14

انسان (مرید، سالک، مخاطب) و متعلّقات و اوصاف او

"

39

15

امید به غیرخدا و ناامیدی

"

2

16

نگهبان و مانع

"

3

17

موش

"

1

18

جام می

"

1

19

آهو

"

1

20

باطن

"

6

21

چوب (نماد جسم)

"

3

22

حقیقت

"

1

23

عنایت حق

"

1

24

جان

"

1

منبع: یافته‌های پژوهش

 

جدول (2): بسامد تعمیم­های چندمعنایی مختلف

ردیف

وجه شبه­ها

بسامد

1

نابودگری و خطرناکی

25

2

بی­قراری و اضطراب داشتن

8

3

مانع بودن

5

4

رنج و عذاب داشتن

8

5

ناپسند، پلید، شرور و در بند تعلّقات بودن

16

6

هیجان داشتن و مضطرب بودن

6

7

حرکت و تکاپو داشتن

34

8

غافل بودن و تلاش نداشتن

2

9

رام و مطیع بودن

2

10

زندگی و مرگ (خطر و منفعت) را توأمان داشتن

1

11

متواضع بودن

1

12

دون همّت بودن

1

13

نیرومندی

5

14

غیریّت و نامحرم بودن

2

15

موذی و آزارنده بودن

30

16

ساکن ظلمت بودن

1

17

عاری از تعلّقات بودن

2

18

بی­استعداد بودن

1

19

بی­حاصل بودن

1

20

سر را به باد دادن

1

21

خسیس بودن

1

22

ظاهر زیبا و باطنی زشت و خطرناک داشتن

2

23

فتنه­جو وآشوبگر بودن

1

24

بلعیدن و جهان­خوار بودن

2

25

اعجاب­انگیز بودن

1

منبع: یافته‌های پژوهش

نتیجه­گیری

مولوی در اشعار خود از هر بستری برای ارائۀ افکارش استفاده کرده است. استفاده از شناخت عموم نسبت به حیوانات در جهت تفهیم مفاهیم انتزاعی نیز اقدامی در همین زمینه است. تنوع قابل توجه وی در به‌کارگیری مشبه­های مختلف برای مشبه‌به­ یکسان از روح نوگرا و تجارب فردی حکایت می­کند. وی مشبه «خدا، انسان، نیستی و خزان و شب، هجران، مانع، امیدواری، ناامیدی، حرکت و تلاش، بی­حاصلی، عشق و عاشق، آب، غذا، جهان، گرفتار در بلایا، بلا، خطر، غم، رنج و سختی، نفس و نفسانیات، زبان/ سخن، امل، سیم و زر و تعلقات، موش (نماد سالک)، جام می، آهو، باطن، چوب (نماد جسم)، حقیقت، عنایت حق و جان» را به مشبه­به «مار» تشبیه کرده و از این راه این مفاهیم را به مخاطب تفهیم کرده است. این تنوعِ مشبه در نوع خود منحصر به فرد است.

مولوی همچنین وجه‌شبه­های «نابودگری، بی­قراری و اضطراب داشتن، مانع بودن، رنج و عذاب داشتن، ناپسند، پلید، شرور و در بند تعلقات بودن، تهیج داشتن، حرکت و تکاپو داشتن، غافل بودن و تلاش نداشتن، رام و مطیع بودن، زندگی و مرگ (خطر و منفعت) را توأمان داشتن، متواضع بودن، دون همت بودن، نیرومندی، غیر و نامحرم بودن، آزارنده بودن، ساکن ظلمت بودن، عاری از تعلقات بودن، بی­استعداد بودن، بی­حاصل بودن، سر را به باد دادن، خسیس بودن، ظاهر زیبا و باطنی زشت و خطرناک داشتن، فتنه­جو و آشوبگر بودن، بلعیدن و جهان­خوار بودن، اعجاب­انگیز بودن» را بین مشبه­های یاد شده با مشبه­به «اژدها»، «مار» و متعلقات آن­ها پیدا کرده است.

دربارۀ تناسب مشبه­ها و مشبه­به­ در تصاویر یاد شده، می­توان گفت که تناسب بین این دو طرف تصویر رعایت شده است؛ اما نکتۀ قابل توجه آن است که مولوی جهات مثبت و منفی مشبه را با مشبه­به یکسانی نشان می­دهد. به­عنوان مثال، مشبه­به «اژدها» در غزل­های مولوی هم برای تفهیم معنای مثبت ازجمله ملموس کردن اقتدار معنوی شمس و هم برای نمایاندن موذی و خطرناک بودن باطن انسان آلوده به نفسانیات به کار گرفته شده است.

با توجه به جدول (2) نکتۀ مهم دیگری که به دست می­آید، آن است که تجارب و پیشینۀ شناختیِ مفاهیم اسلامی- ایرانیِ مولوی نسبت به سایر مفاهیم ذهنی و شناختی او تأثیر بیشتری در نمود زبانی وی داشته است. براساس همین جدول بیشترین بسامد در وجه شبه تصاویر بررسی شده با مجموع 113 مورد شامل دیدگاه منفی دربارۀ «اژدها»، ‌«مار» و متعلقات آن­ها می‌شود که می­تواند ریشه در اطلاعات اساطیری و دینی مولوی داشته باشد؛ زیرا در روایات اسلامی تمثیل­هایی که با این تصویر آمده است بیشتر بُعد منفی آن­را مطرح کرده­اند؛ همچنین است در داستان­هایی همچون اخراج حضرت آدم از بهشت که «مار» نیز در آن نقش دارد. در کنار بسامد بالای تلقی منفی از مار، وجه شبه­های حاوی دیدگاه مثبت از مار نیز با 45 مورد بسامد قابل توجهی دارند. می­توان گفت که این قبیل تصاویر نیز ریشه در اطلاعاتی دارند که مولانا از اعتقادات هندیان و اساطیر آن­ها در اختیار داشته است، اما نکتۀ مهم آن است که مولانا حتی به این اعتقادات نیز رنگ و بوی اخلاقی و اسلامی داده است.

 

آقایانی، لیلا و روح‌اله آقایانی. (1395). متن عرفانی به مثابۀ خطابه. پژوهشنامۀ نقد ادبی و بلاغت. س 5. ش 1. صص 206- 189.
ابن­اثیر، ضیاء­الدین. (بی­تا). المثل­السائر فی ادب الکاتب والشاعر. قدمه و علق علیه احمدالحوفی و بدوی طبانه. للقاهره: دار نهضه مصر.
ابن­خلدون، عبدالرحمن. (1362). مقدمه. ترجمۀ محمدپروین گنابادی. چ 4. تهران: علمی و فرهنگی.
بهنام، مینا. (1389). استعارۀ مفهومی نور در دیوان شمس. نقد ادبی. س 3. ش 10. صص 114- 91.
پورابراهیم، شیرین، ارسلان گلفام، فردوس آقا‌گل‌زاده و عالیه‌ کرد زعفرانلو کامبوزیا. (1390). بررسی مفهوم بصیرت در زبان قرآن در چارچوب معنی­شناسی شناختی. پژوهش­های زبان­شناسی. س 3. ش 2.
صص 34- 19.
پورنامداریان، تقی. (1375). رمز و داستان­های رمزی. تهران: علمی و فرهنگی.
تاواراتانی، ناهوکو. (1386). ادبیات تطبیقی مار و کاج. تهران: بهجت.
جاحظ، ابی­عثمان عمروبن بحر. (1410ق). البیان والتبیین.تحقیق و شرح عبدالسلام هارون. بیروت: دارالجیل.
جرجانی، عبدالقاهر. (1368). دلائل­الاعجاز فی­القرآن. ترجمۀ سیدمحمد رادمنش. تهران: آستان قدس رضوی.
ـــــــــــــــــــــــ . (1374). اسرارالبلاغه. ترجمة جلیل تجلیل. تهران: دانشگاه تهران.
خلیلی جهان­تیغ، مریم. (1380). سیب باغ جان (جستاری در ترفندها و تمهیدات هنری غزل مولانا). چ 1. تهران: سخن.
دالا پیکولا، آنا ال. (1390). اسطوره­های هندی. ترجمۀ عباس مخبر. چ 2.
تهران: مرکز.
رضانژاد (نوشین)، غلامحسین. (1367). اصول علم بلاغت. تهران: انتشارات الزهراء.
سرلو، خوان ادواردو. (1389). فرهنگ نمادها. ترجمۀ مهرانگیز اوحدی. چ 1.
تهران: دستان.
شریف­رضی، ابوالحسن. (1379). نهج­البلاغه. گردآوری سید شریف رضی. ترجمۀ محمد دشتی. چ 2. قم: افق فردا.
شمس قیس، شمس­الدین محمد. (1314). المعجم فی معاییر اشعار العجم. به تصحیح محمد قزوینی به همت محمد رمضانی. تهران: مجلس.
شمیسا، سیروس. (1389). فرهنگ تلمیحات. چ 2. تهران: میترا.
شوالیه، ژان و آلن گربران. (1387). فرهنگ نمادها. ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی. ج 5. تهران: جیحون.
صفوی، کوروش. (1384). بحثی دربارۀ طرح­های تصویری از دیدگاه معنی­شناسی شناختی. نامۀ فرهنگستان. د 6. ش 1. صص 85- 65.
طبری، محمدبن­جریر. (1367). ترجمۀ تفسیر طبری. به تصحیح و اهتمام حبیب یغمایی. ج 1. چ 3. تهران: توس.
 عسکری، ابی­هلال. (1952ق). الصناعتین. تحقیق علی محمد البحاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم. ط 1. شهر: دار احیاء الکتب العربیه.
فاطمی، سیدحسین. (1379). تصویرگری در غزلیات شمس. چ 2. تهران: امیرکبیر.
فتوحی رودمعجنی، محمود. (1389). بلاغت تصویر. چ 2. تهران: سخن.
فضیلت، محمود. (1385). معناشناسی و معانی در زبان و ادبیات. کرمانشاه:
دانشگاه رازی.
فیاضی، مریم سادات و عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا. (1387). خاستگاه استعاری افعال حسی چندمعنا در زبان فارسی از منظر معنی­شناسیِ شناختی. ادب­پژوهی. ش 6. صص 109- 87.
مقیاسی، حسن و مطهره فرجی. (1395). تناسب ساختار با محتوا با توجه به دو نظریة «نظم» و «آشنایی‌زدایی» (به محوریت سورة مبارکة «لیل»). پژوهش‌های زبان‌شناختی قرآن.س 5. ش 2. صص 104-81.
مولوی، جلال­الدین محمد. (1384). کلیات دیوان شمس. با تصحیح و حواشی بدیع‌الزمان فروزان­فر. تهران: امیرکبیر.
واحددوست، مهوش. (1387). نهادینه­های اساطیری در شاهنامۀ فردوسی.
تهران: سروش.
هینلز، جان ر. (1383). اساطیر ایران. ترجمه و تألیف باجلان فرخی. تهران: اساطیر.
 Lakoff, George. (1980). Conceptual metaphor in everyday language. The journal of philosophy. Vol 77. Issue 8.453-486.
Lakoff, George and Mark Johnsen (2003). Metaphors we live. By London: The University of Chicago pres.