بررسی متون ادبی
سعید علائی؛ منوچهر اکبری
چکیده
];چکیده:سفرنامهها در حقیقت گنجینهها و اسنادی ارزشمند و دست اول از برخی رخدادهای تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و ادبی شمرده میشوند که از جنبههای گوناگون قابل بررسی هستند. سفرنامهنویسی در تاریخ کهن ادب فارسی پیشینهای دیرین و سرگذشتی دور و دراز داشته است. از تحریر سفرنامۀ ناصرخسرو اکنون نزدیک به هزار سال میگذرد. ...
بیشتر
];چکیده:سفرنامهها در حقیقت گنجینهها و اسنادی ارزشمند و دست اول از برخی رخدادهای تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و ادبی شمرده میشوند که از جنبههای گوناگون قابل بررسی هستند. سفرنامهنویسی در تاریخ کهن ادب فارسی پیشینهای دیرین و سرگذشتی دور و دراز داشته است. از تحریر سفرنامۀ ناصرخسرو اکنون نزدیک به هزار سال میگذرد. از آن زمان سفرنامههای بسیاری به نگارش درآمدهاند که همگی گواه روشنی بر توجه پدیدآورندگان و اقبال جدی مخاطبان به این گونۀ ادبی است. در دورۀ قاجاریه سفرنامهنویسی جایگاه ویژهای پیدا میکند. سفرنامهنویسی در هیچ دورهای مثل این دوره رواج نداشته است. در این سفرنامهها هر کدام از مؤلفان، از منظری خاص به مسائل و رخدادهای سفر نگریسته و به نکات ویژهای توجه کردهاند. در دورۀ قاجار، با رواج این نوع ادبی، بسیاری از روشنفکران، از سفرنامهها به منزلۀ گونهای نوشتاری برای آگاهسازی مردم و ثبت وقایع تاریخی استفاده کردند. پژوهش حاضر به استخراج و بررسی موضوعات و مضامین مشترک در سفرنامههای این دوره پرداخته است؛ بدین منظور تعدادی از سفرنامههای مهم و کامل این دوره را انتخاب کرده و با بررسی محتوایی آنها، ویژگیها و مضامین مشترک در آنها را آشکار ساختهایم. بررسیها نشان میدهد که این موضوعات در بیشتر سفرنامهها مشترک است: 1. حمد و ستایش خدا 2. توصیف 3. نقد و انتقاد 4. نقیضهگویی 5. دادن اطلاعات ناقص 6.حسبالحال و بیان احوال معنوی 7. افسوسخوردن بر وطن.
بررسی متون ادبی
طاهر لاوژه
چکیده
مولانا برای بیانِ نکاتِ عرفانی حکایتِ «آبگیر و سه ماهیِ» کلیله و دمنه را در مثنوی بازآفرینی می-کند. تحلیلِ دگردیسیِ معناییِ این حکایت، شگرد مولانا برای تبدیلِ مضامینِ محدودِ آن به مفاهیمِ گستردة عرفانی و چگونگی آفرینش ساختاری نو، هدف اصلی پژوهش حاضر است. این مقاله با شیوة توصیفی ـ تحلیلی به نقد دلایلی میپردازد که مولانا بر ...
بیشتر
مولانا برای بیانِ نکاتِ عرفانی حکایتِ «آبگیر و سه ماهیِ» کلیله و دمنه را در مثنوی بازآفرینی می-کند. تحلیلِ دگردیسیِ معناییِ این حکایت، شگرد مولانا برای تبدیلِ مضامینِ محدودِ آن به مفاهیمِ گستردة عرفانی و چگونگی آفرینش ساختاری نو، هدف اصلی پژوهش حاضر است. این مقاله با شیوة توصیفی ـ تحلیلی به نقد دلایلی میپردازد که مولانا بر آن اساس حکایتِ کلیله را «قشر قصه» و داستانِ خویش را «مغز جان» میخواند. یافتهها مبینِ آن است که مولانا با استفاده از مضامینِ قرآنی، احادیث نبوی، سخنان مشایخ صوفیه و درجِ امثال و حکم، مفاهیمِ مُلهم از تجاربِ عرفانیِ خود را در فضای کلیِ قصه به مخاطب القاء میکند و با توسل به نوعی شیوة سخنپردازی در تفسیر افکار و اعمال سه شخصیتِ اصلیِ حکایت، بر فهمِ اسرارِ درونی و درک نکتهها و رمزها تأکید میورزد و در اشاره به ماجراهای داستانی از طریق کارکردِ ترغیبی ـ اقناعیِ پیامهای خود مباحثِ عرفانی را میگسترد و به هنگام نقل ماجراهای میانی در قالبِ تمثیلهای گوناگون و با استفاده از قابلیتهای زبانِ عرفان، درونمایة قصه را تا حد ادراکِ مخاطب بسط میدهد و در بیانِ محتوا بر اساس دو مقولة حکمت و هدف نمادهای عالیِ خود را بر مبنای دریافتهای سمبلیکِ مبتنی بر معرفتِ شهودی عرضه میدارد تا قصة مثنوی را ضمنِ حفظِ مشابهتِ ظاهریِ روایت، در بافتاری متمایز از حکایتِ کلیله جلوه دهد.