نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
2 دانشجوی دکتری طبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The treatise of Bahr Al-Haghighah Ahmad Ghazali is one of the Mystical "deconstructed texts" whose content is based on "Revelation in Awakening" in seven distinct sections. In this thesis, Ghazzali has attributed his mystical experiences to a special "special special" audience in different stages of his revelation and on each of the seven occasions; he has been expressing the necessities of different degrees of revelation, and representing and describing the mystical status of the seeker in this path. This research attempts to study the way of representing each of the mystical situations in the revelatory discourse of this treatise, relying on Ideational Metafunction in Halliday's systemic functional Grammar. According to the diversity and difference between the mystical states of the seeker and the effect of the discovery in each of the seven occasions, one of the types of language processes has been overcome. The most prominent of the attributed state to God is "intuitive love" which expresses the tension and the two-way relationship in different aspects of the apocalypse, but the mystical modes have changed in each occasion due to his spiritual talent. Hence, in describing and representing the mystical states of this partner, a certain stream of linguistic processes has been formed, each of which has been used to describe and represent states such as "amazement and perplexity", "drunkenness", "silence", "fading", and finally, "his arrival to the stage of revelation. The significant frequency of the material processes of the "to go (Raftan)", Relational processes of the infectious "to be (Gashtan)", and the mental processes of the "to see (Didan)" and the course of their evolution and the evolution of them. It is an indication of the emphasis on "the necessity of mystic effort, his spiritual transformation and preference for observation on other discovery levels "in this discourse.
کلیدواژهها [English]
صوفیان دو نوع آگاهی را در نظامهای صوفیانه از هم متمایز کردهاند: یکی «معرفت عارفانه و شخصی» و دیگری «معرفت رسمی و سازمانی». از این دو قلمرو آگاهی، دو گونه متن پدید آمدهاست: یکی متون سازمانی که نویسندگان متنهای رسمی و مدرسی، مانند هجویری و دیگران آن را «کلام متمکن» نامیدهاند و دیگر متون فردی خلاّق که به آن عنوان «کلام مغلوب» اطلاق کردهاند. متنهای گروه نخست، حاصل دانش قراردادی صوفیان و آموختنی است، اما متنهای گروه دوم، مولود تجربة درونی و دریافت شخصی است. سخن متمکن، برآمده از آگاهی جمعی و گفتمان عمومی و سخن مغلوب، مولود آگاهی فردی و تجربة شخصی است (ر.ک؛ فتوحی، 1389: 39). محتوای رسالة بحرالحقیقة احمد غزالی که در ردیف متون مغلوب قرار دارد، بر مبنای بازنمایی مراتب و ملزومات مکاشفه و احوال عرفانی سالک در مسیر دستیابی به این مرتبه شکل گرفتهاست. نویسندة این اثر با انتساب تجربیات و احوال عرفانی خود به مخاطبی به نام «خاص خاص»، به طور غیرمستقیم به بیان این تجارب و احوال پرداختهاست. این پژوهش درصدد است با تکیه بر فرانقش اندیشگانی در دستور نقشگرای هلیدی، به مطالعة شیوة بازنمایی هر یک از احوال عرفانی سالک و شیوة بهکارگیری فرایندهای ششگانة زبانی در ارتباط به آنها بپردازد. غزالی در جایگاه یکی از بزرگان مکتب کشف و شهود که صاحب مسند ارشاد است، با ترجیح «مشاهده» بر سایر مراتب کشف، گفتمانی چندبعدی و متنوع ارائه دادهاست. وی در هر یک از بحرها به مقتضای موضوع و استعداد روحی مخاطب، از شیوههای بیانی خاصی بهره گرفتهاست که به طور کامل برای القای آموزة صوفیانه و هدف تعلیمی متن شکل گرفتهاند. با توجه به این رویکرد، تلاش این پژوهش بر پاسخگویی به دو پرسش زیر معطوف شدهاست:
ـ بارزترین حالات عرفانی عارف در مراحل مختلف مکاشفه در هر یک از بحور هفتگانة بحرالحقیقه کدام هستند؟
ـ کدام یک از فرایندهای زبانی برای توصیف هر یک از حالات عرفانی و ملزومات آنها در مراحل مختلف مکاشفه غلبه یافتهاند؟
1. نمود «نقش ترغیبی زبان» در بافت متنی متون تعلیمیـ عرفانی
رومن یاکوبسن (۱۸۹۶ـ۱۹۸۲ م.) یکی از بنیانگذاران مکتب پراگ، در مقالهای به نام «زبانشناسی و شعرشناسی»، به بررسی ویژگیها و اجزای ارتباط کلامی میپردازد. او ارتباط کلامی را شامل شش جزء گوینده (فرستنده)، مخاطب (گیرنده)، زمینه، پیام، تماس و رمزگان میداند و معتقد است در این فرایند ارتباط کلامی، زبان شش نقش دارد: ارجاعی، شعری، عاطفی، ترغیبی، همدلی و فرازبانی. در نقش ترغیبی، جهتگیری پیام به سمت مخاطب و اقناع وی است (ر.ک؛ یاکوبسن و دیگران، 1381: 4ـ7). این نقش زبان زمانی نمود مییابد که هدف گوینده، برانگیختن احساسات مخاطب باشد؛ «جایی که در آن، محتوای ارجاعی پیام در برابر علایمی که مقصود از آنها، برانگیختن احساسات مخاطب است ـ و این کار را یا از طریق شرطی کردن آنها با تکرار انجام میدهد و یا از طریق ایجاد واکنشهای احساسی ناخودآگاه در مخاطبان ـ رنگ میبازد» (گیرو، 1380: 21ـ22). زبان متون تعلیمیـ عرفانی ویژگی ترغیبی درخور توجهی دارد؛ زیرا در گزارههای عرفانی، «اثبات و نفی منطقی هرگز وجود ندارد، فقط و فقط "اقناع" و "عدم اقناع" است که میتوان بدان رسید» (شفیعی کدکنی، 1392: 314). بنابراین، اینجاست که بلاغت و علم معانی ابزار اصلی تحلیل متن میشود؛ چراکه «راه یافتن به جهان عارف جز از طریق تحلیل ساختارهای زبان او و ژرفکاوی در زوایای "معانی اوّلی" و "معانی ثانوی" موجود در ذهن او امکانپذیر نیست» (همان: 553).
شیوههای تربیتی مریدان در نزد مشایخ صوفیه متنوع، متفاوت و گاه نیز ابداعی است. غزالی به مثابۀ برخی از پیشوایان تصوف، به تربیت غیرمستقیم مرید توجه داشتهاست. کارکردهای زبانی و بیانی در شیوة تعلیمی آموزة صوفیانة احمد غزالی جایگاه ویژهای دارد. شیوة بهکارگیری فرایندهای زبانی در ساختار نحوی جملات امری و خبری، ابزار اصلی ابلاغ آموزة صوفیانه و تعلیمی وی به شمار میروند. با توجه به غالب بودن نقش ترغیبی زبان در این متن مغلوب، در هر یک از بحور هفتگانة این اثر یکی از انواع فرایندهای زبانی به عنوان ابزاری برای ترغیب و در پایان، اقناع مخاطب بهکار گرفته شدهاند. غزالی در جایگاه پیر در این رساله، به توصیف مراحلی میپردازد که باید سالک در مسیر رسیدن به «مکاشفه» طی کند. بیان تجربههای عرفانی وی در این رساله نسبت به سایر آثاری که در این زمینه نگاشته شدهاند، متفاوت است؛ بدین معنا که برخلاف صوفیهای مانند روزبهان بقلی در «عبهرالعاشقین و کشفالأسرار و مکاشفاتالأنوار»که به طور مستقیم به بیان تجارب عرفانی خود پرداختهاند (ر.ک؛ بقلی شیرازی، 1393، مقدمه، چهارده و پانزده)، با نسبتدادن این تجارب و احوال به مخاطب/ خاصّ خاص از آنها سخن میگوید1. وی در تمام مراحل چنان به توصیف جزئیات و حالات میپردازد که گویا خود تمام این مراحل را به طور ملموس تجربه کردهاست و اکنون دغدغة انتقال این ذهنیت و تجربیات را به مخاطب و مریدان خود دارد.
2. «گستره، منش و شیوة سخن» در دستور نقشگرای هلیدی
هلیدی با الهام از آرای فرث و بیان نظریة نقشگرایی، زبان را به عنوان یک سیستم و متأثر از شرایط بیرونی تاریخی و اجتماعی ـ که از آن با نام بافت یاد کرده ـ توصیف میکند. مفاهیمی مثل ساختار، سیستم، بافت، نقش و فرانقش از مفاهیم مهم و پایهای این نظریه هستند. وی دربارة نقش دو نظر دارد: یکی نقشهای دستوری و دیگری نقشهای زبانی. از نظر او، ساختار زبان تحت تأثیر نقشهایی است که زبان در بافت ارتباطی و در جهان خارج بر عهده دارد. نقشهایی که متعدد هستند و نقشهای اصلی را با عنوان فرانقش از سایر نقشها متمایز میکند.رویکرد نقشگرایانه، گفتمان را عبارت از زبان به هنگام کاربرد میداند و به بافت کاربرد زبان توجهی خاص دارد. به نظر میرسد که رویکرد نقشگرایی هلیدی نسبت به سایر رویکردهای نقشگرایی، جامعتر و منسجمتر است. یکی از جلوههای این جامعیت و انسجام، داخل کردن مباحث دستوری در این رویکرد است، در حالی که زبانشناسان پیش از هلیدی تنها به مباحث آواشناسی، واجشناسی و معناشناسی توجه داشتند و مباحث دستوری و ارتباط آنها با نظام معنایی در اندیشة این افراد جایگاهی نداشت (ر.ک؛ ساداتالحسینی و دیگران، 1395: 129).هلیدی ضمن اشاره به آرای مالینوفسکی، فرث و دل هایمز در زمینة بافت موقعیتی، درصدد تعیین مناسبترین الگوی بافت موقعیتی است و سرانجام، چارچوبی ساده برای توصیف این مفهوم ارائه میدهد.وی در حوزة بافت موقعیتی، سه مفهوم را مطرح میکند که به تفسیر بافت اجتماعی متن، یعنی محیطی که معنا در آن مبادله میشود، کمک میکند. این سه مفهوم به ما این امکان را میدهد که توصیفی دقیق از ماهیت متن ارائه بدهیم:
ـ گسترة سخن
به آنچه روی میدهد و یا به ماهیت کنش اجتماعی اشاره دارد: آنچه مشارکان به آن میپردازند و آنچه زبان در آن بخش اساسی و مهم به شمار میآید، چیست؟
ـ منش سخن
به کسی که شرکت میکند، به ماهیت مشارکان و به موقعیت و نقشهای آنها اشاره دارد.
ـ شیوة سخن
به نقشی که زبان ایفا میکند و یا به آنچه مشارکان از زبان انتظار دارند که در آن موقعیت برایشان انجام دهد، اشاره دارد که عبارتند از سازمانبندی نمادین متن، وضعیت متن و نقش متن در بافت، ازجمله نقش کانال: «(آیا بهصورت شفاهی است یا مکتوب یا ترکیبی از هر دو؟) و وجه بلاغی متن؛ مثلاً آنچه به وسیلة متن با توجه به مقولههایی مثل ترغیب، بازگویی، تعلیمی و مانند آن حاصل میشود» (هلیدی و حسن، 1393: 76).
3. فرانقش اندیشگانی: بازنمایی الگوهای تجربه در قالب فرایندها
در دستور نقشگرا، فرض بر این است که الگوهای تجربه در قالب فرایندها و از طریق فرانقش اندیشگانی در زبان بازنمایی میشوند. ازاینرو، از طریق بررسی فرایندهای موجود در جملات و افعال آنها و سرانجام، تعیین بسامد هر یک از انواع آنها، میتوان از تجارب، تفکرات و دنیای درون نویسنده آگاه شد. سازوکار بیان فرانقش اندیشگانی و تجربی در زبان، «نظام گذرایی» است. نظامگذرایی، واقعیّت را بهصورت فرایندهای ششگانه (مادّی، ذهنی، ربطی، رفتاری، گفتاری و وجودی) بازمینماید. این فرایندها همراه با شرایط زمانی و مکانی و شرکتکنندههایی که نقشهای معنایی مختلفی را به عهده میگیرند، به کاربران زبان این امکان را میدهند که واقعیت را آگاهانه یا ناخودآگاهانه به شیوههای خاصی بازنمایی کنند. هر فرایند سه عنصر دارد: 1. خود فرایند، 2: مشارکان در فرایند، 3: موقعیتهای مربوط به فرایند. مشارکان فرایند، عناصر دخیل در فرایند هستند که زمان، مکان، شیوه و شرایط فرایند را تعیین میکنند. فرایندها، مشارکان و بستر وقوع رخدادها، معمولاً به ترتیب در قالب گروههای فعلی، اسمی و قیدی در دستور زبان بازنمایی میشوند. فرایندها به شش دسته (سه فرایند اصلی و سه فرایند فرعی) تقسیم میشوند. معیار تشخیص فرایندها از یکدیگر، حس مشترک و مشخصههای دستوری است. با حس مشترک، رویدادها را تشخیص میدهیم و دستور نیز تأییدی برای حس مشترک و تعیین مقوله دستوری است.
3ـ1. فرایندهای مادی
این فرایندها به تجربة ما از دنیای بیرون مربوط هستند و بر انجام کاری یا رخداد واقعهای دلالت دارند و اعمالی فیزیکی را در بر میگیرند.
3ـ2. فرایندهای ذهنی
این فرایندها به تجربة ما از جهان خودآگاه و درونی مربوط هستند و شامل ادراک، شناخت و واکنشهای ذهنی میشوند.
3ـ3. فرایندهای رابطهای
فرایندهایی مربوط به توصیف یا شناسایی و رابطة بین دو مفهوم، با استفاده از افعال ربطی، مانند بودن، شدن، به نظر رسیدن، تبدیل شدن و غیره.
3ـ4. فرایندهای وجودی
وجود داشتن و اتفاق افتادن چیزی که از طریق افعالی مانند وجود داشتن، ظاهر شدن، آویزان بودن، باقی ماندن و غیره بیان میشوند.
3ـ5. فرایندهای رفتاری
این گروه از فرایندها به رفتارهای جسمانی و روانشناختی انسان مربوط میشوند.
3ـ6. فرایندهای کلامی
فرایندهایی از نوع «گفتن» (ر.ک؛ هلیدی، 1393: 76ـ77 و نیز؛ پهلواننژاد و زمرّدیان،1383: 63).
4. مکاشفه در بیداری: محور مکاشفات رسالة بحرالحقیقة
شهود در اصطلاح تصوف و عرفان، «مشاهدة دیدار حق است به چشم دل و قلب، پس از گذراندن مقامات و درک کیفیات احوال». کشف، مرتبهای از معرفت حقتعالی است که راههای رسیدن به آن را میتوان چنین جمعبندی کرد: مبارزه با امیال نَفْس و تربیت آن، ترک وابستگی دوجهانی و ترک خودی. رفع این عوایق طریق جذب کشش آن سویی را هموار میکند. در کتابهای عارفان، از مراتب کشف با عنوان محاضره، محادثه، مشاهده یا مکاشفه و معاینه2، سخن رفتهاست و در برتری هر یک بر دیگری استدلال شدهاست. جمعبندی آموزههای مکتب کشف و شهود، محو صفاتی است، به طوریکه سالک با دریافت علمالیقین و عینالیقین ملکگونه شود و صفات خداوند متعال در دل وی ملکه شود و سالک رنگ خدا گیرد (ر.ک؛ قشیری، 1361: 117ـ118).
مکاشفه از وجوه مختلف طبقهبندی شدهاست. یکی از این طبقهبندیها، تقسیم آن به مکاشفه در بیداری و مکاشفه در خواب است. کشف در بیداری از آشکارترین و معتبرترین مکاشفههاست. محتوای رسالة بحرالحقیقه بر محور «مکاشفه در بیداری» است. کشف در بیداری از آشکارترین و معتبرترین مکاشفههاست3. گرچه احوال عارفان در مکاشفه به مقتضای استعداد روحی آنان متفاوت است، اما گزارشهای عارفان از آن تجربههای روحی گاهی شبیه یکدیگر است. به طورکلی، با در نظر گرفتن گزارشها، احوال عارفان در کشف را میتوان با وجد، سکر، بازگویی احوال (شطحیات)، زودگذر بودن احوال، سکوت، شادی و بهجت روح توصیف کرد. مهمترین مکاشفه در بیداری، «دیدار و سخن گفتن بیواسطه با خدا» است. انواع مکاشفه عبارت است از دیدن چیزهای غیرمتعارف، فراست، وحی، الهام، پیشگویی، گرفتن چیزی از غیب. برخی از مکاشفات نیز در حالاتی مانند رؤیا، خواب و خیال روی میدهد (ر.ک؛ پناهی، 1394: 108ـ133).
در مراتب مکاشفة بحرالحقیقه، تجلی ذات خداوند که در مرتبة بعد از «عارف» به عنوان مشارک مرکزی گفتمان مطرحشده بر پایة مفهوم «التباس» بنا نهاده شدهاست. مفهوم «التباس» در فرهنگهای مختلف با توضیحاتی از قبیل «پوشیده شدن، شوریده شدن، موضوعی را با موضوع دیگر آمیختن و به لباس درآمدن» تعریف شدهاست (ر.ک؛ فاموری، 1389: 163).
5. رسالةبحرالحقیقه و بحور هفتگانه
انتساب قطعی این اثر که فقط یک نسخه از آن در کتابخانة ملّی پاریس یافت شده، به احمد غزالی تا حدودی محل شک است، اما تا زمانی که نسخة دیگر و به نام دیگری دیده نشده، باید آن را متعلق به این نویسنده دانست. این اثر چه از احمد غزالی باشد، چه نباشد، این نکته مسلم است که این رساله یک اثر نفیس عرفانی فارسی است که اصطلاحات، تعبیرات و سبک خاص خود را دارد (ر.ک؛ مجاهد، 1370: 3). احمد غزالی که در علوم ظاهری، کمالات باطنی و سلاست بیان در عصر خود منفرد بود، در ابتدای جوانی به نیابت از برادرش، ابوحامد، در مدرسة نظامیة بغداد درس میگفت. واقعة بزرگ زندگی وی، دیدار با شیخ ابوبکر نسّاج بود. وی دلسپردة شیخ شد و بر دست او توبه و تلقین یافت. وی پس از شیخ مراد خود، به مدت 30 سال جایگاه ارشاد داشت و بزرگانی چون عینالقضات همدانی، شهابالدّین سهروردی و شیخ احمد بلخی را تربیت کرد4. نویسنده در این اثر، وصول به مرتبة کمال را منوط به گذشتن از «هفت بحر»، یعنی «هفت مرحله» میداند. به نظر میرسد این رساله یکی از مآخذ و منابع افرادی باشد که بعداز غزالی به نوشتن رسائل «هفت وادی» اقدام کردهاند؛ مثل عطار نیشابوری در منطقالطیر.
جدول 1: بحور هفتگانة رسالة بحرالحقیقة
ردیف بحر |
گسترة سخن «ماهیت کنش اجتماعی» |
منش سخن «ماهیت مشارکان» |
شیوة سخن «نقش زبان» |
اول |
«معرفت» و «یقین» |
عارف/ خداوند |
تعلیمی/ ترغیبی |
دوم |
«جلال» و «حیرت» |
عارف/ خداوند |
تعلیمی/ ترغیبی |
سوم |
«وحدانیت» و «حیات» |
عارف/ خداوند |
تعلیمی/ ترغیبی |
چهارم |
«ربوبیت» و «بقاء» |
عارف/ خداوند |
تعلیمی/ ترغیبی |
پنجم |
«الوهیت» و «وصال» |
عارف/ خدواند |
تعلیمی/ ترغیبی |
ششم |
«جمال» و «رعایت» |
عارف/ خداوند |
تعلیمی/ ترغیبی |
هفتم |
«مشاهده» و «فقر» |
عارف/ خداوند |
تعلیمی/ ترغیبی |
«ارتباط لایههای بافت موقعیتی با لایههای بافت متنی»
این جدول نشاندهندة ارتباط سهلایة بافت موقعیتی با بافت متنی گفتمان مکاشفه در رسالة مورد بحث است. در این گفتمان، با تمرکز بر «نقش ترغیبی زبان» و مشارکت مرکزی عارف و خداوند، در هر یک از بحور، یکی از احوال عرفانی در مراتب مختلف مکاشفه بازنمایی شدهاست.
6. تحلیل دادههای پژوهش
6ـ1. دیباچة «گفتمان ثنا» (توصیف حالت عاطفی عشق شهودی و هشدار از طریق فرایندهای مادیّ و رابطهای)
مؤلف در دیباچة این اثر به توصیف حالت عاطفی «عشق شهودی»، «رابطة دوسویة خداوند و عارف» و «آگاهکردن عارف از ملزومات مکاشفه» پرداختهاست. مشارکان اصلی این گفتمان، «خداوند و عارف» هستند که در «فرایندهای مادّی» متعدد در قالب نقشهای «کنشگر و هدف» بازنمایی شدهاند. در میان فرایندهای ششگانه، «فرایندهای رابطهای» ابزاری هستند که برای توصیف بهکار میروند، اما غزالی شیوة متفاوتی در پیش گرفتهاست و «فرایندهای مادّی» و «کنشهای مشارکان گفتمان» را در خدمت هدف توصیفی و تبیینی خود قرار دادهاست. این امر ناشی از غلبة نقش ترغیبی زبان در این گفتمان و تلاش نویسنده برای ترغیب مخاطب به انجام یا بازداشتن از کنشهای مورد نظر است.
حالت عاطفی غالب در گفتمانی که در بافت متنی آن جز صدای غزالی، صدای حق نیز طنینانداز شده، حالت عاطفی «عشق شهودی» است که از طریق جملات خبری با ساختار نحوی یکسان که اغلب با حذف مسندٌإلیه و جایگزینی ضمیر اشارة «او» نشاندار شدهاند، مطرح شدهاست. فرایندهای مادّی در این گفتمان، متعدد، و مشارکان آنها نیز محدود هستند. مشارک مرکزی این فرایندها، «خداوند» است که از طریق کنشهای خود، عارف را تحت تأثیر قرار دادهاست. تکرار پربسامد مصدر «دادن» در این گفتمان، تأکیدی بر کشش و خواست الهی و رابطة دوسویة خداوند و عارف در مسیر مکاشفه است. علاوه بر این، قرار گرفتن «سرّ و دل عارف» در جایگاه هدف کنشهای الهی، نشان از غلبة خواست و جذبة الهی بر وجود عارف دارد. نکتة درخور توجه «مفعول بودن عارف» در مراتب نخست مکاشفه است که بیانگر ترجیح «خواست و جذبة الهی» بر «کوشش و طلبِ» عارف از دیدگاه نویسنده است:
ـ «و سرّ عارف را به کشف مشاهده بصیرت داد» (غزالی، 1370: 8)(بینشان).
ـ «معدن دلش را به نورهای معرفت ضیاء ولایت داد» (همان) (بینشان).
ـ «پس لحظهای از آثار الوهیت مر امانت را جذبهای داد» (همان) (بینشان).
ـ «از تأثیرات آن جذبه، شغاف دل وی را منشورِ کشف داد» (همان) (بینشان).
ـ «و تعلیم و تعریفش کرد از راه عنایت در سرایر خویش» (همان) (بینشان).
همچنین، «فرایندهای مادّی» به عنوان ابزاری برای توصیف و ابلاغ «ملزومات ورود به مراتب مکاشفه» بهکار رفتهاند. تکرار پربسامد مصدر «یافتن»، تأکیدی بر لزوم تلاش مخاطب گفتمان در مسیر مکاشفه است:
ـ «پس هر که را درّ باقیمت باید، از مکان هجرت باید کرد تا بحر یابی، که دُر در مکان بحر یابی. عالم خلایق را در آرزوی هوس آن دُر یابی، اما غوّاص جانباز کم یابی» (همان: 10).
«فرایندهای رابطهای» از مصدر «گشتن» ابزار «توصیف و برشمردن» این ملزومات هستند. یکی از ملزومات ورود به این مراتب، ضرورت «تغییر و تحول حالات روحی عارف» است که تکرار پربسامد فعل «گردیدن» در ساختار جملات شرطی، بیانگر لزوم این تحول است:
ـ «تا پاک نگردد، حاضر حضرت نگردد و اهل امانت نگردد، و تا اهل قربت نگردد، شایان وصلت نگردد، تا شایان وصلت نگردد، امانتدار سِر نگردد و تا امانتدار سر نگردد، صاحب کرامت نگردد» (همان: 11).
حالت عاطفی «مؤاخذه» و «هشدار» نیز با هدف آگاه کردن مخاطب، از طریق «فرایندهای کلامی» در قالب خطاب خداوند به عارف بیان شدهاست. گوینده هدف تعلیمی خود را به شیوة غیرمستقیم و از طریق خطاب الهی نسبت به عارف مطرح کردهاست و ساختار نشاندار جملات پرسشی منفی، ابزار انتقال این معنا به مخاطب هستند:
ـ «پس ندا کرد که: نه منم خداوند تو؟»(همان). (بینشان).
جدول 2: ترتیب بسامدی انواع فرایندها در توصیف حالات عاطفی در گفتمان ثنا
ردیف |
حالت عاطفی |
فرایندهای غالب |
مصادر فعلی |
مشارکان |
1 |
عشق شهودی |
مادّی |
دادن، یافتن، کردن |
حق، عارف |
2 |
هشدار |
رابطهای |
گشتن، استن |
گوینده/ عارف |
3 |
مؤاخذه |
کلامی |
گفتن |
حق، عارف |
«توصیف حالات عاطفی عشق شهودی و هشدار»
6ـ2. بحر اول: گفتمان معرفت و یقین (توصیف حالات عرفانی سکر و سکوت)
بحر نخست گفتمان مکاشفة بحرالحقیقة در بیان «معرفت و یقین عارف» است. از دیدگاه تهانوی، یقین علمی است که در آن شائبة شک و تردید نباشد و گفتهاست: «میان عارفان در معنی یقین اختلاف است: «تحقیق تصدیق به غیب به واسطة ازالة هر گمانی، مکاشفه، چیزی که قلوب بیند نه عیون. مشاهده، ظهور نور حقیقت، مشاهدة قلوب و ملاحظة اسرار به مخاطبة افکار (تهانوی، 1996م.: 1813ـ1814).
یکی از مباحث مهم صوفیه که از قرن سوم آغاز شد، سخن از معرفت و مراتب آن است؛ معرفتی که از تعقل و تفکر حاصل نمیشود، بلکه صفای باطنی و دل موجب رسیدن به آن معرفت است و حاصل معرفت، یقین است و عارف با چشم دل و یقین خداوند را در قلب خود تجربه میکند. این تجربة یقینی و کشف خداوند متعال در قلب، غیر از اقرار زبانی و استدلال عقلی است.این بحر با یک جملة خبری آغاز میشود که در سراسر گفتمان، نقشی تعیینکننده دارد و سایر جملات پیرو این جمله هستند و برای ایضاح آن بهکار رفتهاند:
ـ «بحر اول، معرفت است و گوهر وی، یقین است» (غزالی، 1370: 23) (بینشان).
در این گفتمان، غزالی سعی در شناساندن و بیان ملزومات «یقین» به عنوان مرحلة نخست منزلگاه مکاشفه دارد. «فرایندهای مادّی» با مشارکت محوری عارف، در این گفتمان نیز غلبه یافتهاند. از دیدگاه نویسنده، شرط اصلی رسیدن به دریای یقین و زدودن غبار شک و تردید، در گرو انجام کنشهای مختلف از سوی عارف است؛ کنشهایی که برای «کسب کردن و به دست آوردن ملزومات یقین» باید انجام شوند:
ـ «در این بحر، غواصی باید کرد، صدف یقین باید به کف آورد» (همان: 23) (بینشان).
ـ «پس بقا را کم باید زد و از مقامات هجرت باید کرد»5(همان).
ـ «در سفینة عنایتش میباید نشست، دیده در بادبان لطافت میباید داشت» (همان: 23).
ـ «اما جان در سفر این بحر فدا باید کرد، به هر درّی جانبازی باید کرد» (همان) (بینشان).
ـ «بدین دریاشان مستغرق کند» (همان) (بینشان).
حالت عاطفی غالب در گفتمان یقین، «اندرز و هشدار» است که بارزترین ابزار تبلور آن، جملات امری کوتاه در قالب فرایندهای مادی و حذف کنشگر است:
ـ «اما صدهزاران قافله را نهنگ این امید خوردهاست و دریا را نیافته است» (همان: 24) (نشاندار).
ـ «و اما نعلین این دریا جان است و هر کسی را برگ این حدیث نیست» (همان: 24) (بینشان).
در این گفتمان، علاوه بر صدای گوینده، صدای خداوند نیز شنیده میشود. سخنان حق که حالت عاطفی متفاوتی بر آنها حاکم است، به طور مستقیم خطاب به عارف بیان شدهاست. جملات امری، فرایندهای مادّی، تکرار ضمایر شخصی «من» و «تو» به موازات یکدیگر، نشان از غلبة حالت عاطفی «عشق» در کلام خداوند دارد؛ زیرا «خوفی» که از قرن سوم بهتدریج با «رجا و محبت» عجین شده بود، اکنون در گفتمان یقین، جای خود را به «عشق» دادهاست6:
«عهد دوستی مرا وفا دار، که منم خداوند و بباش در حکم ارادتمن که تراخواستم و تو به خواست من مرا خواستی. تعریف کردم تا مرا بشناختی و هدایت کردم تا به وحدانیتمن بگرویدی. اکنونمن دوست تو و تویی دوست من» (همان: 29).
مراتب مکاشفه آثار متفاوتی در احوال عارفان متناسب با ظرفیتهای روحی آنان دارد. یکی از این آثار، حالت «سکوت و خاموشی» است. عارف به عنوان مشارک اصلی در گفتمان یقین، مجذوب سخنان خداوند و غزالی شدهاست و سکوت پیشه کردهاست. او در فرایندهای مادّی متعدد حضور دارد، اما هنوز به مرحلة انجام کنش نرسیدهاست. گوینده وی را ترغیب به انجام کنشهای مورد نظر خود میکند و حقتعالی نیز از او به عنوان هدف کنشهای خود نام میبرد:
«چون اهل معرفت را بر او کشف کند، عارف مست در این محل یابی که دوست وی را شراب بیواسطه داده باشد و این را والة حق خوانند که والهیش از آثار الهی است، سکرانش از همه زیادتر که به خود هیچ نطق نکند. دنیا و عقبی در این سکر بر وی فراموش گردد، حرکتش سکون گردد، ذکرش سکوتشود، از حال و وقت خود مجرد شود، از معلومات خود بریگردد» (همان: 27).
جدول 3: ترتیب بسامدی انواع فرایندهای زبانی در بحر اول
«توصیف و بازنمایی حالات عرفانی سکر و سکوت»
ردیف |
حالت عاطفی |
نوع فرایند |
مصادر فعلی |
مشارکان |
1 |
هشدار |
رابطهای |
استن، گشتن، شدن |
عارف، بحرِ یقین |
2 |
عشق شهودی |
مادی |
دادن، آوردن، کردن |
حق، عارف |
3 |
سکوت |
رابطهای |
شدن |
عارف |
4 |
سکر |
رابطهای |
گشتن |
عارف |
در این جدول، حالات عاطفی مشارکان مرکزی گفتمانِ «معرفت و یقین»، یعنی خداوند و عارف نشان داده شدهاست. تحت تأثیر ایدئولوژی حاکم بر متن، حالت عاطفی غالب بر خداوند، «عشق» است که از طریق فرایندهای مادّی بیان شدهاست. عارف نیز برای دستیابی به یقین و تحت تأثیر غلبة این حالت، دچار تحول روحی شده، احوال عرفانی خاصی را تجربه کردهاست که «فرایندهای رابطهای» ابزار اصلی توصیف دگرگونی احوال عارف هستند. «هشدار» مربوط به قبل از مرتبة یقین، و «سکوت و سکر» مربوط به بعداز غلبة این مرتبه بر عارف هستند.
6ـ3. بحر دوم: گفتمان حیرت «بازنمایی و توصیف حالات عرفانی حیرت و طلب»
در گفتمان حیرت، گوینده با فاصله گرفتن از مسند ارشاد، خود را همسطح مخاطب قرار داده، دیگر مجالی برای بیان جملات امری نمییابد. «فرایندهای مادّی» که فرایندهای غالب در بحر نخست بودند، در این بحر جای خود را به فرایندهای رابطهای و گروههای وصفی دادهاند. صدای گوینده که تحت تأثیر حالت عاطفی «حیرت و سرگشتگی» قرار دارد، با «افعال نفی» و کاربرد «حصر و قصر»به گوش میرسد. حصر و قصر «یکی از پرکاربردترین و کارآمدترین ابزارهای بلاغی علم معانی در متون نثر عرفانی است، به طوریکه گویندگان عارف از آغازین مباحث خود در هر فصل و باب، این ویژگی را با بسامد فراوان و تنوع ساختار در خدمت تبیین آرمانهای خود قرار میدهند» (آقاحسینی و جمالی، 1390: 6). حصر و قصر قابلیت و ظرفیت ژرفی را در اختیار گوینده یا نویسنده قرار میدهد تا بدان وسیله تفکرات و اعتقادات خود را برجسته و مؤکّد سازد؛ به بیان دیگر، «در این بخش، بلاغت و دیگر مواردی که بیانگر نوعی تأکید و برجستهسازی است، گوینده و اعتقاد درونی اوست که اهمیت مییابد» (جمالی، 1389: 120). این ابزار بلاغی در این بحر، در ساختار فرایندهای رابطهای و جملات منفی، برای نفی شک و تردید در وجود عارف و بیان غلبة قدرت و خواست خداوند در تمام مراتب مکاشفه بهکار رفتهاست:
ـ «در چنین بحر سفر کردن بجزحیرت به کف غواص نیاید» (غزالی، 1370: 31) (نشاندار).
ـ «این جلال بزرگواری است و سرّ او از بزرگواری بجز الله کس نیست» (همان) (بینشان).
ـ «صدف بحر جلال بجز حضرت نیست. تا ببیند جزبه نمود دیدار او نتوان دید» (همان) (بینشان).
مصدر «گشتن» در ساختار فرایندهای رابطهای در این گفتمان نیز بسامد درخور توجهی دارد؛ زیرا عارف تحت تأثیر حالت حیرت، مدام در حال دگرگونی و تغییر احوال است:
ـ «مرد را به تابش خود محو گرداند و بار دوستی برگیرد و تحملکنندة ویگردد» (همان) (بینشان).
ـ «اما کشف جلال مرد را نموده گردد. پس بیخودی کسوت وی گردد» (همان) (بینشان).
ـ «و از اسیری حکم آفریده آزاد گرددو به بند تعظیم دوست بسته گردد» (همان: 32) (بینشان).
در این گفتمان، عارف در نهایت تحت تأثیر بحر حیرت به فغان میآید و خطاب به خداوند سخن میگوید؛ سخنانی که در قالب بیان کنشهای الهی، حالت «عجز و طلب» را تداعی میکنند:
ـ «ملکا در آتش فرقت ما را بسوختی، و از فضل و عنایت خود ما را به شط رسانیدی. اکنون ما را در این محل مقیم گردان» (همان: 34).
جدول 4: ترتیب بسامدی انواع فرایندهای زبانی در بحر دوم
«توصیف و بازنمایی حالت عرفانی حیرت»
ردیف |
حالت عاطفی |
نوع فرایند |
مصادر فعلی |
مشارکان |
1 |
حیرت و سرگشتگی |
رابطهای |
اَستن، گشتن |
عارف/ بحر حیرت |
2 |
عجز و طلب |
مادی |
ستاندن، رساندن |
حق/ عارف |
3 |
بیخودی |
رابطهای |
گشتن |
عارف |
6ـ4. بحر سوم: گفتمان وحدانیت (توصیف و بازنمایی حالات عرفانی محو و طلب)
در این بحر، «فرایندهای رابطهای» و «گروههای وصفی» نقش مهمی در بازنمایی حالات عاطفی موجود در گفتمان دارند. کاربرد پیاپی و مکرر صفات الهی و تکرار چشمگیر فعل ربطی «بود»، در سراسر گفتمان ملموس است. مشارکان اصلی این بحر نیز از طریق «صفات» بازنمایی شدهاند؛ «احدیت، احد و موحد» که به ترتیب کنشگر و هدف «فرایندهای مادّی» هستند. حالت عاطفی عارف در گفتمان وحدانیت، «محو و نیستی» است که از طریق فرایندهای ذهنی و مصدر «دیدن» بازنمایی شدهاست:
ـ «واحد را جز یکی نتوان گفت. پس یکی بیشریک بُوَد، در دارندگی بینظیر بُوَد، در بخشودن و رحمت کریم بُوَد، به لطف کردن غنی بُوَد، به عطا دادن صمد بُوَد» (غزالی، 1370: 39) (نشاندار).
ـ «اما موحد را در پایگاه عز به پا کرد. موحد را لباس حیات داد» (همان). (نشاندار).
ـ «بحر احدیت وی را نگاهدار باشد. تأثیر وحدانیت بنده را در طلب این سفر آرد» (همان) (بینشان).
ـ «چون حال وی به بحر وحدانیت بدین صفت گردد، بیشنه ارادت بیند، نه صدق بیند، نهشوق، نه انابت، نه اجابت، نه وصل و نه فنا» (همان: 41) (نشاندار).
حالت عاطفی «عشق و محبت» خداوند به عارف در این بحر نیز در قالب فرایندهای رابطهای در ساختار جملات خبری کوتاه و نشاندار بازنمایی شدهاست. در این بحر نیز صدای عارف با غلبة حالت «عاطفی عجز و طلب» به گوش میرسد:
ـ «یگانه باش مر پادشاه خود را، که مرا شریک نیست. خلعت مر تراست. کمال محبت من مشاهدة توست. ندای من منشور توست. اذن من ولایت توست؛ من که خداوند توأم» (همان: 41) (نشاندار).
ـ «بنالد و بگوید: ملکا مکان و هیچ مکان نماند که از تو نظر نهان برگیرد. نکتة امید مرا از طریق صلاح این جان کوته گردان تا بدین بحر مسافر گردم» (همان: 40) (نشاندار).
جدول 5: بسامد انواع فرایندهای زبانی در بحر سوم
«توصیف و بازنمایی حالات عرفانی محو و طلب»
ردیف |
حالت عاطفی |
نوع فرایند |
مصادر فعلی |
مشارکان |
1 |
عشق شهودی |
رابطهای |
بودن، گشتن |
خداوند / عارف |
2 |
محو و نیستی |
ذهنی |
دیدن |
خداوند / عارف |
3 |
عجز و طلب |
کلامی |
گفتن |
خداوند / عارف |
6ـ5. بحر چهارم: گفتمان ربوبیت «توصیف و بازنمایی حالت عاطفی عجز و سرگشتگی»
گفتمان ربوبیت را میتوان گفتمانی خطابی قلمداد کرد؛ خطاب حق به عارف. صدای خداوند در سراسر گفتمان، تحت تأثیر حالت عشق شهودی، با خطاب «یا عبادی» در قالب فرایندهای کلامی به گوش میرسد. در این بحر، غزالی اذعان میکند که «مر رهرو بحر را زِ عادت گذر است». ازاینرو، مشارکی که در سایر بحرها در فرایندهای مادّی حضور داشت، در این بحر، مشارک اصلی فرایندهای ذهنی شدهاست. تکرار پربسامد مصادر «شناختن و دانستن» در ساختار جملات منفی نشان از حالت «سرگشتگی و حیرت» عارف در بحر ربوبیت دارد:
ـ «نه خود را اهل دل شناسد، و نه حاضری خود را داند، نهمحب داند خود را، نه عدو؛ نه شاکر داند، نهکافر؛ نه صابر داند، نه راضی؛ نهانس داند،نه وحشت؛ نهوصلت داند، نه فرقت» (همان: 46) (نشاندار).
در این بحر، مؤلف بر اثر غلبة حالت سرگشتگی و جهل نمیتواند توصیف واحدی از مفهوم «این/ ربوبیت» ارائه دهد و از طریق تغییر صفات و تکرار ساختار نحوی سعی در بیان منظور خود دارد:
ـ «و این را هجرت همت خوانند، و این را صدف عزیمت خوانند» (همان: 46).
ـ «و اینرا میدان حال خوانند، و این را مبتلای نیاز خوانند» (همان).
جدول 6: ترتیب بسامدی انواع فرایندهای زبانی در بحر چهارم
«توصیف و بازنمایی حالت عرفانی حیرت»
ردیف |
حالت عاطفی |
نوع فرایند |
مصادر فعلی |
مشارکان |
1 |
حیرت و سرگشتگی |
ذهنی |
دانستن، شناختن |
عارف |
2 |
عشق شهودی |
کلامی |
گفتن، ندا کردن |
خداوند |
6ـ6. بحر پنجم: گفتمان الوهیت (توصیف و بازنمایی حالات عرفانی سکر و بیخودی)
در گفتمان الوهیت، عارف تحت تأثیر یک کنش الهی دچار تحول روحی میشود و حالت عاطفی متفاوتی را تجربه میکند؛ حالت سکر و بیخودی. در این حالت، عارف دنیا و عقبی را در نظر ندارد. غلبة حالت سکر بر عارف در این بحر، در قالب فرایندهای رابطهای و کلامی مطرح شدهاست. فرایندهای رابطهای از مصدر «گشتن» به منظور بیان تحول روحی و فرایندهای کلامی با مصدر «گفتن» است:
ـ «مر او را شراب مودت در آن حضرت بچشاند، از سکر آن واله گردد» (غزالی، 1370: 52) (نشاندار).
ـ «گریان و حیران گردد و از تصرف و تمیز خود عریان گردد، سوز وی هر لحظه زیادت گردد» (همان) (بینشان).
ـ «همه خواهد که با او گوید، چنان اُستاخ گردد که همه غم و شادی با او گفتن گیرد؛ چنانکه کس با پدر و مادر خود نتواند گفتن» (همان: 54) (بینشان).
افعال نفی در ساختار فرایندهای ذهنی نیز سعی در بیان بیخبری و حالت متفاوت عارف دارند؛ حالتی که عارف و دل و سرّ، او را واله کردهاست:
ـ «و نداند که وی را چه شدهاست و محرمی خود را واقف نگردد که از کدام جانب بودهاست. دل را ببیند که بر هیچ قرار نکند، و سرّ را ببیند که بر هیچ چیز سکون نکند، ولیکن از آنکه خبر ندارد» (همان: 53) (نشاندار).
ـ «رفته گردد بیقدم، دیده یابد بیبصر، تصرف سماع یابد بیسمع، نطق یابد بیلسان، کمال وله این است مر اهل او را» (همان: 56) (نشاندار).
جدول 7:ترتیب بسامدی انواع فرایندها در بحر پنجم
«توصیف حالت عرفانی سکر و بیخبری»
ردیف |
حالت عاطفی |
نوع فرایند |
مصادر فعلی |
مشارکان |
1 |
سکر |
رابطهای |
گشتن، اَستن |
حق، عارف |
2 |
بیخودی و بیخبری |
ذهنی |
دیدن، دانستن، دریافتن |
عارف |
6ـ7. بحر ششم: گفتمان جمال (توصیف و بازنمایی حالت عرفانی سکوت)
جملات خبری معطوف در قالب فرایندهای رابطهای، ساختار اصلی این بحر را تشکیل میدهند. غزالی در این بحر نیز با تکیه بر مسند ارشاد، به تعلیم و ترغیب مخاطب پرداختهاست. سازوکار اصلی برای بیان حالت عاطفی اندرز در این گفتمان، فرایندهای مادّی در ساختار جملات امری هستند. عارف که بعد از استغراق در بحر جمال، دچار تحول روحی عظیمی شده، به عنوان یک مستمع، غرق «سکوت» است. تکرار پربسامد فرایندهای رابطهای از مصدر «گشتن» در این بحر نیز تأکیدی بر این تحول است:
ـ «دل و جان و دیده فدا کنید، و سوز محبت را غذا کنید؛ که تشریف این راه بس بلند است. این سفر را اختیار کنید و بدین بحرها غواصّی کنید که این راه مقدّمان است» (همان: 65) (بینشان).
جدول 8: بسامد انواع فرایندها در بحر ششم
«توصیف حالت عاطفی سکوت در اثر غلبة جمال و جلال الهی»
ردیف |
حالت عاطفی |
نوع فرایند |
مصادر فعلی |
مشارکان |
1 |
اندرز |
مادّی |
گشتن، اَستن |
گوینده/ عارف |
2 |
سکوت |
رابطهای |
دادن، نمایاندن |
خداوند/ عارف |
6ـ8. بحر هفتم: گفتمان فقر (توصیف و بازنمایی مرتبة مکاشفة عیانی)
طبق گفتة غزالی، این بحر «عصاره و نتیجة» بحرهای دیگر است:«آن همه بحور، در این بحر مستغرق است». فقر که با تحول مکتب زهد به مکتب کشف و شهود، به استغنای از ماسویالله تلقی شد و به محو صفاتی منجر گشت، در این گفتمان نیز به عنوان هدف غایی برای اثبات بینیازی حق و نیازمندی عارف مطرح شدهاست7. مؤلف که در این بحر، مخاطب را مقیم در بحر مشاهده و مکاشفه میپندارد، از فرایندهای ذهنی و به طور خاص، مصدر «دیدن» که هدف اصلی عارف از طی این مراحل هفتگانه بود، بهره میگیرد؛ «دیدنی» که در پی تحول و دگرگونی حالات روحی عارف و «گردیدنِ» وی محقق شدهاست:
جدول 9: بسامد انواع فرایندهای زبانی در بحر هفتم
«توصیف و بازنمایی حالت عرفانی اتحاد با خداوند و مکاشفة عیانی»
ردیف |
حالت عاطفی |
نوع فرایند |
مصادر فعلی |
مشارکان |
1 |
مکاشفة عیانی |
ذهنی |
دیدن |
خداوند/ عارف |
2 |
اتحاد |
رابطهای |
گشتن |
عارف |
نتیجهگیری
احمد غزالی در گفتمان مکاشفة رسالة بحرالحقیقة، در 7 بحر مجزا، با تمرکز بر نقش ترغیبی زبان، درصدد توصیف و تبیین ملزومات مکاشفة عیانی و در نهایت، ترغیب و اقناع مخاطبِ خاص خود نسبت به رعایت این ملزومات است. در این گفتمان که «یقین» به عنوان بحر اول و «فقر» به عنوان آخرین بحر آن معرفی شده، از «عشق خداوند نسبت به بنده و جذبه و کشش الهی» به عنوان شرط اصلی ورود عارف به مرتبة مکاشفة عیانی یاد شدهاست. مشارک اصلی این گفتمان، «خاص خاص» است که متأثر از مراتب کشف و به اقتضای استعداد روحی خود در هر یک از بحور هفتگانه، حالت عرفانی خاصی را تجربه میکند. این حالات عرفانی که در ارتباط دوسویة خداوند و عارف شکل گرفتهاند، سِیر تحولی و تکاملی خاصی دارند؛ بدین معنا که عارف در بحرهای نخست حالات عرفانی «حیرت و سکر»، در بحرهای میانة حالات عرفانی «سرگشتگی و سکوت» و در پایان، حالات عرفانی «بیخودی و محو» را تجربه میکند. به موازات این تحول و تکامل، فرایندهای زبانی نیز برای بازنمایی این حالات، سیر مشخصی را سپری میکنند. این فرایندها در بحور نخست، فرایندهای مادّی و در بحور میانه، فرایندهای رابطهای هستند و در بحور نهایی به تدریج تبدیل به فرایندهای ذهنی شدهاند. سیر صعودی فرایندها از مادّی به ذهنی، در قالب مصادر فعلی «رفتن» و «دیدن» بهوضوح نشان از ترجیح مشاهده بر سایر مراتب کشف، و از مراتب و ملزومات مختلف، «مکاشفة عیانی» دارد.
پینوشتها
1. برخی از عارفانی که به شرح حالات عرفانی پرداختهاند، از بهکارگیری ضمیر اول شخص پرهیز، و حالات عرفانی را با ضمیر «او» روایت کردهاند. گاهی نیز به صورت «عارفان چنین گفتهاند» و «ارباب طریقت برآنند» تعبیر کردهاند و از خود چیزی بیان نمیکنند (ر.ک؛ فروهر، 1373: 18ـ21).
2. عبدالکریم هوازن قشیری سه مرحله برای کشف تعریف کردهاست:
«از آن جمله، محاضره و مکاشفه و [مشاهده] است. محاضره ابتدا بُوَد و مکاشفت از پس او بُوَد و از پس این هر دو، مشاهده بُوَد. محاضرت، حاضر آمدن دل بُوَد و بُوَد از تواتر برهان بُوَد، و آن هنوز ورای پرده بُوَد و اگرچه حاضر بُوَد، به غلبة سلطان ذکر و از پسِ آن، مکاشفه بُوَد و آن حاضر [بُوَد] به صفت بیان اندر حال بیسبب تأمل دلیل و راه جستن و دواعی شک را بر وی دستی نبُوَد و از نعت غیب بازداشته نبُوَد. پس بِه از این مشاهده [بُوَد] و آن وجود حق بُوَد؛ چنانکه هیچ تهمت نماند و این آنگاه بُوَد که آسمان سِرّ صافی شود از میغهای پوشیده به آفتاب شهود تابنده از برج شرف... . پس خداوند محاضره بسته بُوَد به نشانههای او و خداوند مکاشفه مبسوط بُوَد به صفات او و خداوند مشاهده به وجود رسیده بُوَد» (قشیری، 1361: 117 ـ 118).
3. «گمان مبر که روزن دل به ملکوت، بیخواب و بیمرگ گشاده نگردد؛ که اینچنین نیست، بلکه اگر در بیداری کسی خویشتن را ریاضت کند و دل از دست غضب و شهوت و اخلاق بد این جهان بیرون کند و جای خالی بنشیند و چشم فراز کند و حواس را معطّل کند و دل را با عالم ملکوت مناسبت دهد، بدان که اللهالله بردوام میگوید به دل، و نه به زبان، تا چنان شود که از خویشتن بیخبر شود و از همة عالم بیخبر شود و از هیچ چیز خبر ندارد، مگر از خدای عزّوجلّ، چون چنین شود، اگرچه بیدار بُوَد، آن روزن گشاده شود و آنچه در خواب بینند دیگران، وی در بیداری ببیند و ارواح فرشتگان در صورتهای نیکو وی را پدیدار آید و پیمبران را دیدن گیرد و از ایشان فایدهها یابد و مددها گیرد» (غزالی، 1353: 130).
4. غزالی در بیان وجه تسمیه و محتوای این رساله میگوید:
«این کتاب را بحرالحقیقة نام کردیم که حقیقت سِرها معنی دیدن باشد، و اینجا سخن خاص ّخاص خواهد رفت که حق با ایشان چه کرد، و هرکه از آن گوهرها گوهری بیابد، صفت وی چه گردد. پس بر سرّ بارخدای جز خواص او واقف نگردد. پس معنی هر صدفی در اشارت بازنماییم، بدانچه حق ـ عزّ اسمه ـ ما را بنماید؛ که بی از او ما این حدیث را بیان نتوانیم کرد، و نیز تا مرد در خود طلب کند که این راه ضمیرست و سرایر سرّ و حضور حضرت خطرت و ناظر سرایر خویش گردد. تا آنگاه که ازین بیرون آید و به بحر مستغرق گردد، تا معانی را شاهد گردد» (غزالی، 1370: 12).
5. غزالی راه اصلی رسیدن به کشف را «فنا» میداند و در ابتدای بحر نخست از آن به عنوان شرط اصلی ورود به مراحل مکاشفه تعبیر کردهاست:
«پس هر کس را دُرّ باقیمت باید، از مکان هجرت باید کرد تا به بحر رسد که در مکان بحر یابی و عزت در آن است که غواص را جان نعلین باید کرد و بقا را به فنا مقید باید کرد. پس آن فنا را بضاعت طریق بحر باید کرد تا صدف معنی به دست آرد و به یافت آن دُرّ، حیات یابد. پس در راه دل، تو را طلب درست باید کرد که روح تو، صدف آن معانی است و سرّ تو بحر آن صدف است و دل بر آن بحر است. از دل و کلّی مقامات بیرون باید شد تا بدان بحر مستغرق گرفتار همت خود گردی» (غزالی، 1370: 23).
6. از اواسط قرن سوم، بایزید بسطامی از خوف مطلق بیرون آمده، بین خوف و رجا گام برداشت.در کنار عارفان قرن سوم، صاحبان مکتب کشف و شهود به برابری خوف و رجا رسیدند.در مکتب کشف و شهود، خوف با محبت و عشق مرتبط تعریف شد.
7. و این حرفی که در جوف این کتاب گفته شد، برای ابتلای مرد است تا بطلبند از خود، حق خدایی که بنده را بدان بنده خوانند که در بند دوستی وی بُوَد؛ که حق از کلّ خلایق بینیاز است و بنده نیازمند. اما تا حق مکاشفة خود بر بنده کشف نگرداند، بنده سرّ بینیازی حق را و نیازمندی خود را نبیند (ر.ک؛ غزالی، 1370: 67).