تحلیل کارکردهای سبکی تشبیه در جلد اول شاهنامۀ فردوسی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ایران

2 پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران،ایران

چکیده

بررسی شگردهای بلاغی اثر ادبی از راههای کشف زیباییهای متن است. در مطالعات بلاغی سنتی غالباً با نگاهی جزءنگر تنها به تعیین بسامدها و توصیف آرایهها و انواع آن‌هادر متون ادبی بسنده میشد. در مقابل، سبکشناسی بلاغی، رویکردی جدید در بررسی ویژگیهای بلاغی متن است که تأثیر آرایههای ادبی را بر کیفیت پردازش موضوع با توجه به آن‌گونه (ژانر) خاص بررسی میکند. در این رویکرد، ما با مفاهیمی از حوزۀ نقد، زبان‌شناسی و مانند آن مواجهیم. در مقالۀ حاضر، تشبیه در شاهنامۀ فردوسی به منزلۀ مهمترین اثر فارسی در گونۀ ادبی- حماسی، براساس همین رویکرد بررسی شده تا نشان داده شود که فردوسی چگونه توانسته از این امکان زبانی و بلاغی در روایت داستان‌های شاهنامه سود ببرد. او با علم به تفاوتهای گونۀ حماسه با گونههای ادبی دیگر و ضرورت به‌کار گرفتن شگردهای خاص بلاغی متناسب با این‌گونۀ ادبی با استفاده از برخی تمهیدات زبانی و بلاغی به ویژه تشبیه، توانسته اثری خلّاقه بیافریند. «تشبیه» از آن رو که کانون خیالهای شاعرانه در «روایت» است به مثابۀ مؤلّفهای سبکی در روایتهای شاهنامه بسیار مورد توجه شاعر بوده است. در مقالۀ حاضر، جلد اول شاهنامه از حیث کاربرد تشبیه با رویکرد سبکشناسی بلاغی در سه بخش بلاغت، اهداف زبانی و روایت مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد فردوسی ظرفیتهای فراوانی برای تشبیه در نظر گرفته و افزون بر تصویرسازی و زیباییآفرینی در شاخههای دیگر بلاغی، زبانی و روایتگری نیز از آن بهره برده تا ناگزیر از استفاده از شگردهای ملالآور و مطول تصنّعی دیگر نباشد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

An Analysis of the Simile's Stylistic Functions in Shahnameh's First Volume

نویسندگان [English]

  • Yusef Mohammadnezhad Ali Zamini 1
  • Leila Elahian 2
1 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Institute of Humanities and Cultural Studies, Tehran, Iran.
2 Researcher in the Institute of Humanities and Cultural Studies, Tehran, Iran
چکیده [English]

One of the ways to discover the beauty of a literary work is to consider its rhetorical techniques. It is worth noting that traditional rhetorical studies with a detailed viewpoint were often limited to describing and determining the frequency and type of stylistic devices in literary texts. A rhetorical stylistic approach, on the other hand, examines the effect of stylistic devices on the processing quality of a particular topic within a particular genre of text. We are dealing with concepts from the fields of criticism, linguistics and the like in this approach. Based on this approach, this article examines similes in Ferdowsi's Shahnameh, one of the most important Persian epic literary works, to demonstrate how he used these linguistic and rhetorical devices to narrate the stories. The use of some linguistic and rhetorical devices, notably similes, enabled Ferdowsi to create a unique work by being aware of the differences between epic and other literary genres as well as the necessity to employ special rhetorical techniques appropriate to this genre. Because "simile" is a major component of poetic fantasies in "narrative," it has been of particular interest to the poet as a stylistic element in the Shahnameh. Using rhetorical stylistics approach, the first volume of the Shahnameh was studied in three parts: rhetoric, linguistic goals, and narrative. Accordingly, Ferdowsi has considered the capabilities of a wide range of similes. Furthermore, he has used it in other branches of rhetoric, linguistics, and narrative so that he does not have to use other dull and verbose methods.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Shahnameh
  • Ferdowsi
  • Simile
  • Rhetorical Stylistics
  • Narrative

متن ادبی از یک منظر، حاصل کوشش شاعر یا نویسنده در گزینش و کاربرد ابزارهای زبانی و ترکیب آن‌ها هم­سو با اندیشه­های خود به شیوه­ای متناسب با محتوا است به گونه‌ای که اثری متمایز و البته مبتنی بر چارچوب ویژگی­های آن‌گونه (ژانر) باشد. امکانات زبانی به طور یکسان در اختیار همۀ گویش‌وران است، اما شاعر یا نویسنده برای آفرینش اثری متمایز از میان ویژگی­ها و طرفیت­های متنوع زبان برخی را بیشتر به‌کار می‌گیرد و آن‌ها را پر رنگ­تر می­کند و برخی را وامی­نهد یا کارکردهای آن‌ها را تقلیل می­دهد. از این دیدگاه، شناخت و تحلیل مؤلّفه­های زبانی در هر اثر ادبی فاخر اهمیت می­یابد به ویژه که گاه ارزش آن اثر به اعتبار استفادۀ خلاقۀ صاحب اثر از ابزارها و ظرفیت­های موجود در زبان دو چندان شده است.

تحلیل سبک­شناختی بر پیچیدگی­ها و نوآوری­های اثر ادبی در راستای معنایی که متن در پی بیان آن بوده، تمرکز می­کند. بنابراین، در نخستین گام­های بررسی هر اثر ادبی، توجه به چرایی و چگونگی تمایزهای جهت­مند زبانی اهمیت بسیاری دارد. از نکات مهم سبک­شناختی، شیوۀ برگزیدۀ شاعر برای بیان متناسب با موضوع است. در پژوهش­های سنّتی ادبیات فارسی معمولاً قالب­های شعری برای بررسی این هدف، شناخته شده بوده‌اند، اما ویژگی قالب­های شعری گاه بسیار کلی است و معیاری دقیق­تر تدبیر نشده است (پورنامداریان، 1386).

ژانر به روشی دقیق و حساب شده دربارۀ هر یک از راه­های بیان متناسب با موضوع اثر سخن می­گوید؛ در گذشته شاعر بی‌آنکه الزامی داشته باشد از یک قالب شعری خاص در خلق اثر ادبی خود استفاده و آن را از مشخصه­های آن‌گونۀ ادبی تلقی می­­کرد. صاحب اثر، هوشمندانه انواع تمهیدات و شگردهای زبانی و بیانی را نیز برای پیشبرد اهداف ژانر اثر به ویژه متن­های روایی طولانی برمی­گزید و با ابزارهای سبکی متفاوت برای تقویت جنبۀ «ادبیت» متن سود می­برد.

در سبک‌شناسی بلاغی، بررسی شکلی متن افزون بر بازنمایی هنر نویسنده در آفرینش اثر، راهی برای فهم و تفسیر بهتر متن است. از این رو، هرآنچه دلایل فراوانی عناصر بلاغی را تبیین کند درخور بررسی است؛ زیرا همۀ این عناصر که به ظاهر جداگانه برای تحلیل بخشی از وجوه ادبی متن اهمیت دارند به صورت یک مجموعۀ منسجم و درهم‌تنیده به مثابۀ سازوکاری بلاغی در پی محقق ساختن یک هدف هستند که همان زیبایی­آفرینی متناسب با گونۀ متن و ادبیت آن است.

                سبک‌شناسی بلاغی در مقام رهیافتی نقادانه از روش‌های تحلیلی زبان شناختی به ویژه زبان‌شناسی نقش‌گرا کمک می‏گیرد. «سبک‌شناسی بلاغی از بخش‌های مهم و اساسی دانش سبک‌شناسی است و اگر قدری پا را فراتر بگذاریم سبک‌شناسی بلاغی را باید مهم­ترین و اصلی­ترین رکن سبک هر اثر ادبی به حساب آورد؛ زیرا تمام ویژگی­ها و مختصاتی که ادبیت یا وجه ادبی را تشکیل می­دهند و زمینه ادبی شدن آن را فراهم می‌کنند در این دستگاه متجلی می­شود» (رضایی جمکرانی، 1384: 87). شگردهای بلاغی که در این نوع سبک‌شناسی مطالعه می‏شوند، هم در آفرینش متن خلّاقه کارآمدند و هم به فرآیند خوانش و تحلیل متن یاری می‏رسانند؛ از این حیث، دو شاخۀ مطالعاتی بلاغت و سبک‎شناسی ­بسیار درهم تنیده‏اند تا جایی که برخی از پژوهشگران
(فتوحی، 1390: 303) شگردهای بلاغی و بدیعی را «تمهیدات سبکی»­ نامیده­اند.

 

1. اهمیت تشبیه در سبک­شناسی بلاغی شاهنامه

در مطالعات بلاغی جدید، نقش مختصات سبکی در تأویل و تفسیر متون مطالعه می­‌شود تا بین تأثیر و تأثّر ادبی و عناصر زبانی ارتباط ایجاد کند (شمیسا، 1384، 143). نقش سبک­ساز برخی از مؤلّفه­ها و آرایه­های متن، منتقد را به این مهم رهنمون می­سازد که آرایه­ای خاص در خدمت گونۀ ادبی قرار گرفته تا محتوای موردنظر شاعر را انتقال دهد. در این میان، برخی از آرایه­ها از جمله تشبیه، اهمیت بیشتری دارند و از جنبه­های مختلف، نقش­های متفاوت و متضاد در عین حال درهم­تنیده­ای را ایفا می­کنند. اگر دستگاه بلاغی را شامل همۀ تصاویر و تزیینات بدیعی و بیانی بدانیم، «تشبیه» مهم­ترین عنصر سازندۀ این دستگاه است که صورت‌های دیگر خیال از آن ناشی می­شوند. به دیگر سخن، هستۀ مرکزی خیال‌های شاعرانه تشبیه است (پورنامداریان، 1380: 32). با این ابزار، می­توان شاعران صاحب سبک را از مقلدان متمایز کرد. تحلیل سبک‌شناختی صور خیال، ما را به شیوۀ پردازش گونۀ ادبی در قالب سبک فردی و میزان خلّاقیت شاعر در این زمینه هدایت می­کند. توفیق شاعر تنها در پی‌درپی آوردن برخی آرایه­ها یا تصاویر شعری نیست، بلکه خلق فضای بلاغی متناسب با محتوا است تا متن برای خواننده روان و منسجم باشد و عناصر مزاحم او را از متن دور نسازد.

با این رویکرد، «تشبیه» توانایی حمل بسیاری از معانی متن را دارد. این صنعت در ذات خود چنان است که صنایع دیگری را در دل خود جای می­دهد و جز کاربرد زیبایی‌شناسی، وظایف دیگری را نیز به دوش می­کشد. در برخی از گونه­های ادبی، نقش «تشبیه» اساسی­تر است. اولین مرحله از دخل و تصرف تخیل در زبان، «تشبیه» است؛ زیرا همانند پنداری اولین مرحله ازکوشش برای برقراری موازنه­های خیال­گونه بین پدیده­های جهان و بر کشیدن آن‌ها به سمت جایگاهی برتر است (سلاجقه، 1385: 56).

در میان صورخیال آنچه طبق کارکرد متن حماسی باید حضور بیشتری داشته باشد، «تشبیه» است. «تشبیه» به نوعی از ابهام و تعقید به دور است و در همان حال از پیچ و خم‏های زبانی می‏کاهد، بدون آنکه از قاعدۀ زیبایی‏آفرینی آن چیزی کم ‏شود. افزون بر این، تشبیه با ویژگی­های روایت‌گری گونۀ حماسه، همخوانی بیشتری دارد. ارسطو ابزار نقل حماسه را شعر روایی می‏دانست تا لذتی به انسان بدهد (1387: 158-157). حماسه از نظر کادن[1] شعر داستانی بلندی است به سبک فخیم، دربارۀ اعمال قهرمانان و جنگاوران (1380: 138)، در تعریف داد (1380: 119) بر بلند و روایتی بودن شعر حماسی که بر محور موضوعی جدی و رزمی به سبکی فخیم سروده باشد، تأکید شده است. آبرامز[2] هم حماسه را شعری بلند و روایی دانسته که به موضوعی عظیم و جدّی مانند اعمال پهلوانی ملی یا شبه خدا می‏پردازد و در سبکی با شکوه نقل می‏شود (1999: 53). شاعر حماسه­سرا به دنبال سرگرم کردن و ایجاد لذت است؛ پس شعر او به ضرورت، روایی است و چون تودۀ مردم مخاطب آن هستند، زبانش ساده و زودیاب است (خالقی‌مطلق، 1386: 38). پس شاعر ناگزیر از اتخاذ شگردهای زبانی و بلاغی متناسب با این‌گونۀ ادبی و مخاطبان آن است.

سبک حماسه، سبکی فاخر و جزیل است که در آن عظمت از نظر لفظ و معنی چشمگیر است. از آنجا که متضمّن خبری بزرگ است به آرایش زیاده کلام نیاز ندارد و لازم نیست شاعر آن را مصنوع ارائه دهد. چه، کثرت صنایع ادبی، شعر را لطیف می­کند و از تأثیر سبک حماسی که باید در آن کلام بدوی و خشن باشد، می‏کاهد
(شمیسا، 1381: 118). در گونۀ حماسه به علت فضای خاص اساطیری، حوادث دارای نوعی پیچیدگی و غرابت است و اگر سراینده بخواهد با تصاویری نیازمند درنگ و تأمل خواننده به ترسیم حوادث بپردازد از روشنی بیان او کاسته خواهد شد و ذهن خواننده به جای توجه به عمق حادثه در پیچ‌وخم‏های تصاویری انتزاعی گم خواهد شد (شفیعی‏کدکنی، 1380: 452).

در این پژوهش با توجه به حجم شاهنامه و تنوع تصاویرشعری آن، کوشش شد تا فقط عنصر «تشبیه» در جلد اول با رویکرد جدید سبک­شناسی بلاغی بررسی و تحلیل شود[3]. فردوسی با توجه به گونۀ حماسه، کارکردها و مخاطبان اثر، ابزارهایی از زبان را در اثر ماندگار خود برگزید که با موضوع و شیوۀ متن حماسی همخوانی داشته باشد. در این گزینش، هم­افزایی و هم‏پوشانی جنبه‏های مختلف پیش روی او بوده است؛ نکته­ای که در بسیاری از تحقیقات مغفول مانده، همین توجه شاعر است به گونۀ حماسه و مقتضیات آن در تعیین زبان و بیان وی. این مقاله برآن است به این پرسش پاسخ دهد که چگونه فردوسی عنصر تشبیه را متناسب با گونۀ ادبی حماسه در شعر خود به‌کارگرفته و از این عنصر به مثابۀ تمهیدی برای روایت‌گری در داستان‌های شاهنامه بهره برده است؟

 

2. پیشینۀ پژوهش

عنصر تشبیه همواره در پژوهش‌های ادبی و سبک­شناسی مورد توجه بوده و تحقیقات زیادی هم مرتبط با این موضوع دربارۀ شاهنامۀ فردوسی انجام شده است. از نخستین پژوهش‏ها، فصلی از کتاب صور خیال در شعر فارسی (شفیعی‌کدکنی، 1380: 470-439) است که نخستین بار در1350 منتشر شد. در این کتاب در کنار بررسی همۀ انواع صورخیال، سخنی چند دربارۀ تشبیه گفته شده و بخشی نیز به تشبیهات شاهنامه اختصاص یافته ­است. شفیعی‌کدکنی خالی بودن تشبیهات شاهنامه از عناصر تجریدی، اندک بودن تشبیهات خیالی و بیان مادی مفاهیم مجرد را از ویژگی­های تشببیه در کل شاهنامه برشمرده است (همان: 452، 453 و 455). معیار سخن او کل شاهنامه بوده و وضعیت هر بخش به تفصیل و جداگانه نیامده است.

تصویرآفرینی در شاهنامه فردوسی (1353)، تألیف منصور رستگار فسایی، کتاب دیگری دربارۀ تصاویر شعری شاهنامه است. در این کتاب از تشبیهات شاهنامه سخن به میان آمده، اما بنای کار مؤلف بر تفکیک صور خیال و پردازش جداگانۀ آن‌ها نبود به همین دلیل حتی یافتن پربسامدترین تشبیهات شاهنامه در آن میسر نیست. حتی انواع و طرز دیگر تصاویر نیامد و تنها فهرست موضوعی مفصلی از انواع صور خیال ارائه شد.

در میان پژوهش­های دیگر، تنها در چند اثر به کارکردهای بلاغی به­ویژه تشبیه، توجه شد. برات زنجانی در «تشبیه در شاهنامه» (1380: 80-69) به چند مشخصۀ دوری از اطناب، محسوس بودن تشبیهات، تشبیهات تمثیلی، تازگی تشبیهات و تازگی بخشیدن به تشبیهات مشهور و مبتذل با نقل دو نمونه از هر یک اشاره کرد. او به طور کلی دربارۀ شاهنامه سخن گفت و هدف خود را تنها اطلاع‌رسانی به نسل جوان دانست (همان: 79)؛ این مقاله خالی از رویکردی منتقدانه است.

موسوی (1388) در «صور خیال در شاهنامه» به تک بیتی، دو بیتی یا سه بیتی بودن صورخیال پرداخت و سعی کرد تصویر خرد، اخلاق عملی، تصاویر مبتنی بر اغراق، تصاویر عاطفی، تصاویر اساطیری، تصاویر همراه با براعت استهلال و مواد تصویر در این موضوعات را بررسی کند.       

دست­کنگ (1391) در «فرهنگ تشبیهات شاهنامه» پس از تعریف تشبیه و انواع آن، طرفین تشبیه را در شاهنامه به ترتیب الفبایی در قالب یک فرهنگ آورد و کوشید ساختار کلی تشبیهات شاهنامه را مشخص و کلیتی از مقولۀ تشبیه را در این اثر ارائه­کند.

محمدی (1385) در «بررسی تشبیه در شاهنامه» وجوه تمایز و اشتراک تشبیهات شاهنامه را با تشبیهات اشعار شاعران آن دوره و دورۀ قبل به اجمال بررسی کرد. بنابراین، می­توان گفت این پایان­نامه تنها تحقیقی است که مستقلاً به همۀ تشبیهات شاهنامه پرداخت و بر ویژگی‏های منحصربه‌فرد آن‌ها تمرکز داشت، اما بیشتر واکاوی بلاغی اثر موردنظر بود، نه نگاهی منتقدانه و سبک­شناختی بدان.

 

3. روش­ تحقیق

مبنای صورت­بندی موضوعی و تحلیلی این پژوهش، رویکرد تحلیلی سبک­شناسی بلاغی است. بر این اساس، جلد اول شاهنامه مطالعه و تشبیهات آن استخراج و طبقه‌بندی شد. سپس مشخصه­های زبانی و مؤلّفه­های بلاغی و روایی ساخت تشبیهات از نظر بود و نبود وجه شبه، صفات هنری و ادات تشبیه مشخص شد. آنگاه گسترۀ تشبیهات از یک مصرع تا چند بیت و همچنین بسامد آن‌ها تعیین شد. در این بین، همۀ ارکان تشبیه نیز شناسایی شد. از آنجا که بررسی سبکی مستلزم دریافت بسامد شاخصه­ها است، دو رکن مشبّه و مشبّه­به از نظر معنا، ساختار و جنس، مشخص و برای تعیین نقش آن‌ها در چند بخش اصلی طبقه‌بندی شد. در نهایت براساس داده­ها زنجیره­های پیونددهندۀ این اجزا در سه بخش معرفی شد. معیار تکفیک و بررسی تشبیهات در این تحقیق فقط مصرع یا بیت نبود، بلکه آن بخش یا عباراتی بود که اجزای تشبیه در دل آن‌ها وجود داشت که این گاه کمتر از یک مصرع بود و گاه شامل چندین بیت می­شد.

 

4. سبک، تشبیه و گونۀ ادبی حماسه در شاهنامه

نخستین گام در تعیین شاخصه­های سبکی هر متن تعیین بسامد است. پس در این تحقیق، نخست نوع و بسامدهای انواع دو رکن اصلی تشبیه در جلد اول شاهنامه مطالعه و بررسی شد. ساختار مشبّه‏های شاهنامه از نظر ساختار در سه دسته قابل طبقه‌بندی­اند: 1- با ساختار مفرد، 2- با ساختار عبارت و 3- به اندازۀ یک جمله یا بیش از آن (یک تصویر). همۀ این مشبّه­ها بجز تعداد اندکی، مانند زمان، کین، پاکی، داستان، دانش، رای، دل (+احساسات و عواطف)، بدخویی و نیک­خواهی، بایستگی و شایستگی از عناصر ملموس و محسوس بوده­اند. این مشبّه­ها را از نظر موضوع در چند دستۀ اصلی می‏توان گنجاند: قهرمانان و شخصیت‏ها، اجزای بدن (شکم، چشم، پهلو، سر و...)، عناصر طبیعت (رود، درخت، گل، دریا و...)، مکان‌ها (بیابان، سیستان، البرز و...) و جلوه‏هایی از اَعمال انسان. از بین این موارد، دو گروه «عناصر طبیعت» و «اجزای بدن انسان» دارای بالاترین بسامد بوده­اند.

مشبّهٌ­به‌‏ها ذیل این شش دستۀ بزرگ قرار داده شده­اند: عناصر طبیعت، حیوانات، مفاهیم انتزاعی، اعضا و متعلقات بدن انسان، نام افراد، عناوین و پیشه‌ها و اشیای گرانبها. از آن میان، «عناصر طبیعت» با 55 مورد بیشترین بسامد را داشته که همگی دربردارندۀ بزرگ‏‏ترین جلوه­های طبیعت ­بوده­اند. در نمونه­های مورد بررسی، مشبّهٌ‌به­هایی پربسامد و گزینش شده که انسان هر روز با آن‌ها سرو کار دارد، مثل روز و شب، خورشید و ماه، آب (چشمه، رود و دریا) و آتش که به ترتیب سرو با 24 بار و خورشید با 23 بار بیش از دیگر مشبّهٌ­بهها تکرار شده‏اند. آسمان با 15 بار تکرار، ماه با 14 بار تکرار و دریا با 12 بار تکرار در رتبه­های بعدی قرار داشته­اند. شاعر به عوامل و عناصری از بیت توجه کرده که تحرک و پویایی بیشتر داشته و با القای حس شور و هیجان، مناسب متن حماسی بوده­ و تأثیر بیشتری نیز در دریافت مردم -از هر صنف و سلیقه­ای- داشته­اند. در عوض، عناصر تجریدی کمرنگ هستند، چنانکه نبود آن‌ها را می­توان یک شاخصۀ سبکی شاهنامه دانست.

در گروه مشبّهٌ­به ‏«حیوانات»، دو گروه حیوانات اهلی و وحشی ویژگی­های ممیّزه‏ای در قدرت، درندگی و مهابت دارند؛ مانند ببر، پلنگ، شیر، یوز، گرگ و... . در تشبیه، موجودِ جانشین به این دلیل انتخاب شده که همجوار یا پیوسته با موجودی است که با جانشین، هم‏نشین است (هاوکس[4]،16:1390). در این گروه، مشبّهٌ­به شیر با 35 بار تکرار، دارای بیشترین بسامد بوده و مشبّه­به پیل نیز با 12 بار تکرار در رتبۀ بعدی قرار داشته است. از بین حیوانات اهلی، می توان به مشبّهٌ­به‌­هایی همچون مرغ و خروس، اسب و گاومیش و پرندگانی چون طاووس، تذرو و زاغ اشاره کرد. از میان موجودات تخیلی نیز اژدها، سیمرغ، پری و دیو در شاهنامه مشبّهٌ‌به واقع شده­اند.

افسون، اهریمن، جادو، افسانه، دانش، پاکی، رای، فرّ و بهشت از مفاهیم انتزاعی بوده­اند که مشبّهٌ­به قرار گرفته­اند، اما مفهوم بهشت 21 بار تکرار شده و جزو پربسامدترین مشبّهٌ­به‏های جلد نخست نیز به­شمارمی‏آید. بسامد بالای برخی تصاویر ملموس مانند شیر، سرو، دریا و... آن‌ها را به موجودات اصلی شاهنامه بدل کرد و ذهن خواننده را کاملاً با آن‌ها همراه ساخت. از منظر داستان‏پردازی، این امر خود تأثیر القایی و انگیزشی بالایی دارد.

در گروه مشبّهٌ­به‌های «اعضا و متعلقات بدن انسان»، 14 عضو انسان مبنای تصویرسازی فردوسی در جلد اول شاهنامه قرار گرفت که از میان آن‌ها دل با 5 بار تکرار و چشم با 4 بار تکرار به ترتیب دارای بیشترین فراوانی بوده­اند. پنجمین گروه «نام افراد، عناوین و پیشه‌ها» بود که نام‌های زال، سام، رستم، طهمورث، شیروی، شاپور و ایرج، عناوین شاه، پهلوان، گُرد، دختر شاه، کیان، پسرو پدر و پیشه‌هایی همچون دروگر، دایه، رهی و کدخدا در این گروه دسته‌بندی شده‌اند. از این میان، عناوین شاه و پهلوان هر کدام 3 بار مشبّهٌ‌به واقع شده­اند. گروه بعدی مشبّهٌ­به­ها اشیای گرانبها و سپس ابزار جنگی بوده که کاربرد کمتری از نمونه های پیشین داشته است.

آنچه در شاهنامه در مورد «وجه شبه» جلب توجه می‏کند، کاربرد دیگرگونۀ آن است؛ بدین معنی که بسیاری از آن‌ها را می­توان ذیل«وصف­ هنری»[5] قرار داد، اما فردوسی وصف­های هنری را با قابلیت همزمان وجه‌شبه و وصف هنری در نظر گرفت به­گونه­ای که نمی­توان ­مشخص­ کرد وجه‌شبه­اند یا وصف هنری. وصف­های هنری گاه موصوف مشبّه و گاه موصوف مشبّهٌ‌به واقع شده­اند. چنین امکانی یک «شبکۀ توصیفی» ایجاد می­­کند و تصویری کلی از یک فضا به مخاطب ارائه می‌دهد.

نکتۀ دیگر، تناسب و هماهنگی صفت­های هنری با شخصیت­های داستان است. همخوانی صفت با موصوف، تازگی یک صفت، کیفیت تصویری، ارزش دلالت‌گری و ارزش موسیقایی اثر از جمله این موارد است. صفت­های هنری به دو دستۀ خاص و عام تقسیم می­شوند؛ صفت­های هنری خاص برای یک شخصیت به‌کار می­رود و ویژگی‌های خاص همو را در داستان نشان می­دهد و بیشتر با نام افراد در داستان تکرار می­شود؛ مانند دیوبند. صفت­های عام به یک شخصیت اختصاص ندارد و بارها برای گروهی تکرار می­شود؛ مثل صفت روشن­روان که برای مهراب، سهراب، گیو و... استفاده می­شود. صفت هنری در شاهنامه خطوط دقیقی از جزئیات و خصوصیات فیزیکی، روحی و اخلاقی شخصیت­های داستان را رسم می­کند. خواننده با کنار هم قرار دادن صفات، تصویری از شخصیت­های داستان ترسیم و در هر صحنه با توجه به صفت نقل شده خود را از پیش برای درک آن‌ها آماده می کند (امیری و محمودی لاهیجانی، 1393: 32-28).

در بررسی فراوانی جزئیات و مؤلّفه‏های معنی­دار جلد اول شاهنامه به نظر می‌رسد کاربرد تشبیه پیش از همه مبتنی بر ویژگی‏های گونۀ حماسه و کارکرد اجتماعی روایت‏ در این اثر بوده است؛ از این رو، اجزای آن با توجه به کارکردهای تشبیه و ویژگی‏های حماسه از سه منظر قابل واکاوی است:1- بهره‏گیری از ظرفیت‏های بلاغی، 2- بهره‏گیری از ابزارهای زبانی و 3- تحقق اهداف داستانی. کاربرد برخی از این ویژگی‏ها، چنان زنجیره­وار به هم پیوسته است که گاه هر کدام همزمان زیرمجموعه بخش دیگر است. ما برای دریافت آسان‌تر مطلب در هر بخش تنها به سه نمونه بسنده کرده‏ و دیگر مؤلّفه‏‌ها را با توجه به همان موارد توضیح داده‏ایم. بدیهی است برای هر بخش، کارکردها و اقسام دیگری نیز متصور است که در این مجال فرصت پرداختن به همۀ آن‌ها نیست.

 

4-1. بهره­گیری از ظرفیت­های بلاغی در تشبیهات شاهنامه

الف- دوری از اطناب: در مقایسه با دیگر صورخیال، تشبیه به ظاهر بر درازگویی استوار است، اما در شاهنامه تشبیه با وجود ظاهر اطناب­گونه­اش در دل خود استعداد ایجاز را نیز داراست. در شعر روایی، شاعر موظّف است به اقتضای داستان، مکان، زمان و فضای داستان را نیز برای مخاطب خلق کند. روایت بدون این عناصر ناقص است و به فضای اندیشگانی مخاطب ارجی ننهاده است. همین قاعده در مورد نوع حماسه نیز صادق است. علاوه بر این، طولانی بودن روایت در ذات حماسه است. ملال­آور شدن حماسه نیز از آغاز یکی از دغدغه‏های منتقدان و شاعران بوده ­است. ارسطو پیش­فرض اثر حماسی را طولانی بودن آن دانسته و در تبیین وجوه مختلف، همواره این امر را پیش چشم داشته است. وی در شرح اثر هومر، تدبیر او برای دوری از اطناب را این دانسته که هومر همۀ داستان خود را تعریف نکرده تا از داستانی پیچیده و مفصل پرهیز کند؛ از این رو، قسمت محدودی را موضوع قرار داده است. هر چند پرداختن به روایتی واحد، اثر را محقر جلوه خواهد داد. ارسطو یکی دیگر از راه­های روایت‌گریِ به دور از ملال را توصیف اجزای مختلف و مرتبط با حماسه برشمرده است. از نظر او، این توصیف‏ها به اثر عظمت و وسعت می­بخشد و مخاطب را از مواجهه با حوادث مکرر و ملال­آور مصون می‏دارد (ارسطو، 1387: 160-159). تشبیه در حماسۀ فردوسی، تفصیلی با دو فایده است: نخست آنکه ابزار پرهیز از اطناب و در خدمت ایجاز متن است. دیگر آنکه از ابهام برکنار است؛ زیرا در متنی چنین، ایجاز پیوسته مستعد ابهام­آفرینی است. چنانکه در وصف جنگاوری شیروی فقط به این اکتفا کرده است که:

در حصن بگرفت و اندر نهاد

 

سران را ز خون سر افسر نهاد

(فردوسی، 1963: 128)

 

در این بیت، شاعر به جای اینکه در بیت­­های متعدد به شرح جزییات جنگاوری شیروی و درنهایت نتیجۀ کازار بپردازد، تنها به این تشبیه اکتفا می­­کند. در این تشبیه، شروع جنگ، جنگاوری شیروی، کشتن سربازان و سران سپاه دشمن و پایان جنگ به نفع شیروی، همگی در یک تشبیه و یک مصرع گنجانده شد. همچنین در وصف دایۀ زال چنین می‏گوید:

 

یکی دایه بودش به کردار شیر

 

بر پهلوان اندر آمد دلیر

(همان: 138)

 

در اینجا از میان همۀ اوصاف دایه فقط به تشبیه «شیر» اکتفا شد و شرح دیگری از او نیامد؛ این خود، کمک می­کند که خواننده فضای ذهنی کلی، اما موجز از زنی دلیر داشته باشد، بدون آنکه با دیگر فضاها خلطی صورت گرفته باشد. بدین ترتیب، ابهامی در تصویرسازی­ها به وجود نیامد.

 

بیامد از آن کینه چون پیل مست

 

مران گاو برمایه را کرد پست

(همان: 59)

 

نیز حالت خشم و کینه­ورزی که به فرد جسارت پیش رفتن و جنگیدن می­بخشد همه در تشبیهی در حد یک مصرع، کوتاه شد: «بیامد از آن کینه چون پیل مست». در عوض از شرح جزئیات احوال و ویژگی­های چهره و نوع حرکت و شیوۀ حمله کردن و ... پرهیز شد.

در شاهنامه، کلی­پردازی در تشبیهات در عین ظرافت هنری است. دقت و جزئیات تصویری ممکن است تصاویر را حالتی غنایی ببخشد و تمامیت و وحدت شعر حماسی را از آن بازستاند. توجه به این نکته لازم است که حماسه بیان ماجراهای پهلوانی است، نه هنر تخیل شاعر؛ از این رو، شاعر بسیاری از جزئیات سخن­پردازی را که بن­مایۀ او نباشد، کنار می‏گذارد و مستقیم به رویدادها می‌پردازد و در نتیجه رویدادها با شتاب پیش می‏روند (خالقی‌مطلق، 1386: 53).

 

سپاهی به کردار مور و ملخ

 

نبد دشت پیدا نه کوه و نه شخ

(فردوسی، 1963: 196)

 

آنچه از اوصاف سپاه در بیت بالا آمده، فقط فراوانی آن است: دشت را چنان مور و ملخ پر کرده بودند؛ دیگر شرح جزییات تعداد آن‌ها، آرایش نظامی­، نوع ابزار و لباس­های جنگی‌شان و... هیچ­کدام نقل نشده است. این کلی‌گویی گاه به همراه حذف است. به نظر می‏رسد فردوسی در آوردن بسیاری از تشبیهات، هر دو مهم را در نظر داشت؛ تشبیه در عین پیشبرد سریع روایت و حذف عناصر واژگانی غیرلازم به کلی‏گویی می‏انجامیده که خود ایجاز و اختصار در متن مفصل شاهنامه را درپی‏داشته‏است. در بیت زیر دربارۀ زال آمده:

 

به دیدار سام و به بالای او

 

به پاکی دل و دانش و رای او

(همان: 167)

 

به جای اینکه جزء جزء ویژگی­های زال از قامت او و شباهتش به قامت سام تا ویژگی­های اخلاقی و فراوانی دانش و ضمیر روشن او و شباهت ذاتی همۀ آن‌ها به سام چیزی گفته شود و تشبیهی تنها با یک کلمه (دیدار) و یک حرف اضافه (به) ساخته و چندین تشبیه در یک بیت گنجانده است.

ب- اغراق: کثرت اغراق و غلو جزو ذات حماسه است؛ چنانکه‏ گویی نوعی صنعت نیست، بلکه در تار و پودش تنیده است (شمیسا، 1381: 109). تشبیه در زبان حماسی بیش از آنکه برای لذت بخشیدن به واسطۀ کشف همانندی میان مشبّه و مشبّهٌ­به باشد، نقش تأکیدی دارد؛ زیرا واقعیاتی که در حماسه نقل می‏شود به اندازۀ کافی بزرگ است؛ از این رو، مبالغه و اغراق از راه توصیف صورت می‌گیرد (پارساپور، 1383: 383). به بیانی دیگر، تشبیه بیان حال مشبّه است و گوینده برای تقریر در ذهن شنونده به شیوه‏ای هنرمندانه آن را با اغراق همراه می‏کند؛ مثل تشبیه قد انسان به سرو. تشبیه در دل خود درجاتی از اغراق را به همراه دارد؛ زیرا یکی از ابزارهای حیرت‌آفرینی است (طالبیان،1380: 207).

 

تنش نقره سیم و رخ چون بهشت

 

برو بر نبینی یک اندام زشت

(فردسی، 1963: 138)

 

فردوسی در بیت بالا در توصیف تن زال آن را به نقره و چهره­اش را به بهشت تشبیه می­کند. در این فضای محدود دو تشبیه می آورد و چنانکه بایستۀ اثر حماسی است، روایت‌گری می کند:

 

 

بیابان چو دریای خون شد درست

 

تو گفتی که روی زمین لاله رست

(همان: 122)

 

در این بیت، شاعر از میان همۀ وصف­های مطوّل با اغراقی موجز تصویری دقیق از فضا به خواننده می‌دهد. بی­گمان بیابان به دریای یکسره خون تبدیل نخواهد شد. فردوسی برای اغراق بیشتر و اثبات فضا در ذهن مخاطب، تشبیهی دیگر همراه با اغراق می­آورد؛ تشبیهی که بیان دیگرگون مصرع پیشین است:

 

ز بس دار و گیر و ز بس موج خون

 

تو گفتی شفق زآسمان شد نگون

(همان: 269)

 

در این بیت نیز برای نشان دادن شدت کشتار، فراوانی خون­های ریخته شده با اغراقی موجز به موج تشبیه شد؛ شاعر با آوردن دو کلمۀ موج و خون، خود را از شرح بیشتر ماجرا بی­نیاز کرده است.

ج- پرهیز از تزاحم آرایه­های ادبی: نمایش­های بلاغی اگر در متن فراوان باشد کلام، مصنوع و اگر اندک باشد، ابهت کلام، کم می‏شود. تشبیه اگر با دیگر صنایع ادبی توأم باشد، زیباتر خواهد شد و هنر شاعران بزرگ نیز توأم کردن تشبیهات عادی با دیگر صنایع تا حد اعجاز است؛ زیبایی و ارزش هنری آن‌ها وقتی است که به ستیز آرایش‏ها نینجامد و باعث تکلف و پیچیدگی یا پنهان شدن معنی نشود (فرشیدورد، 1349: 51-47). تناسب گاه بین اجزای شعر یا عبارتی محدود و گاه در کل شعر یا داستان برقرار است. گونۀ ادبی حماسه با تکلّف، صناعت‌گری و تزاحم تصاویر ناسازگار است.

علاوه بر این، روایت‌گری حماسی نیازمند سرعت در درک توالی حوادث است (به ویژه آنکه در آغاز غالباً متن حماسی شنیداری بوده است). فردوسی برای تلفیق این امور متناقض با یکدیگر از تشبیه سود جسته است. تشبیه برای تقویت صراحت متن و درک مخاطب از صنایعی چون مراعات‌النظیر، تکرار و تضاد سود می‏برد. شاعران و نویسندگان صاحب سبک از این عوامل، چونان ابزاری سبکی بهره می‏جویند. به یقین بیشترین صنعت بلاغی که در این تشبیهات استفاده شده، مراعات­النظیر بوده است.

از نظر همایی (1389: 170-169) صنعت تناسب و مراعات­النظیر از لوازم اولیۀ سخن ادبی به خصوص در مکتب قدیم ادب فارسی بوده است. البته او شرط را در نظر داشتن معنی قرار داده نه لفظ را؛ مانند هم جنس بودن (گل و لاله)، مشابهت، تضمن و ملازمت (شمع و پروانه). کاربرد مراعات­النظیر علاوه بر آنکه متن را منسجم ‏می سازد، باعث حفظ زنجیرۀ معنایی آن تا انتها می­شود و متن را از گسستگی دور می­سازد؛ مراعات­النظیر متن را جزیل و فاخر ‏نیز می­سازد. در شاهنامه معمولاً دو یا چند تشبیه موجز در یک بیت به وسیلۀ زنجیرۀ معنایی مراعات­النظیر حفظ می­شود و یک کلمه، چند وظیفه را همز­­مان انجام می­دهد.

 

دگر موبدی گفت کای سرفراز
یـکی زان به کردار دریای قار

 

دو اسب گرانمایه و تیز تاز
یکی چون بلور سپید آبدار

 (فردوسی، 1963: 219)

 

در این تشبیه که در فضای دو بیت آمده است، اسب، تیز تاز، بلور و سپید، دریا و آبدار، مراعات­النظیرند و میان قار (که از آن سیاهی فهم می­شود) و سپید تضاد است.

 

دو رانش چو ران هیونان ستبر

 

دل شیر نر دارد و زور ببر

(همان: 245)

 

در بیت بالا سه تشبیه آمده و میان آن‌ها ارتباطی زنجیروار برقرار شده است: میان هیون، شیر و ببر مراعات­النظیر از نوع جزء و کل، میان رانش و ران تکرار و میان ران و دل نیز مراعات النظیر برقرار است. تقریباً همۀ کلمات بیش از یک ارتباط بلاغی با هم دارند.

 

4-2. بهره­گیری از ابزار زبانی در تشبیهات شاهنامه

الف- جبران محدودیت واژه: در متن روایی، نمایش دادن حوادث بیش از بازی با کلمات، زیبایی­آفرین است. گاهی واژه­ها ظرفیت لازم را برای ایفای چنین نقش مهمی ندارند. فردوسی در مقام شاعری آگاه به واژگان زبان فارسی از این محدودیت واژگانی با خبر بود. بنابراین، با توجه مقتضیات متن روایی از عنصر تشبیه برای رفع این نقیصه و خلق فضاهای روایی بیشتر استفاده کرد.

فردوسی با استفاده از تشبیه به چند شیوه، مشکل محدودیت واژه را برطرف ساخت: نخست استفادهازتجربۀ پیشین خواننده؛ توضیح اینکه مخاطب متن ادبی در هر صنف و سن، دورۀ تاریخی و منطقۀ جغرافیایی، تجربه­­ای مختص به خود دارد که ممکن است روند فهم متن را مختل یا تسریع کند. با برجسته کردن تفاوت‌های تجربی، فهم متن مختل می­شود و با برجسته کردن اشتراکات فکری به طور مطلق، فهم متن آسان می‌شود. بنابراین، شاعر چیره­دست از این امکان برای فهم یکسان متن استفاده می­کند.

یکی از راه­های فردوسی استفاده از تجارب ذهنی مشترک مخاطبان در قالب تشبیه بوده است؛ در این شیوه به آوردن واژه­های پی­درپی برای فهم مخاطب نیازی نیست؛ زیرا مخاطب بخش­های ناگفته را به واسطۀ تخیل بازسازی می­کند. به کمک تشبیه، این بازسازی با تصویرسازی ذهنی همراه است و مخاطب از آن لذت می­برد. دومین فایده آن است که شاعر را از دام تعقید و تصنع می­رهاند. ساده­ترین راهی که برخی شاعران برای جبران این محدودیت برمی­گزینند، استفاده از واژه­های مهجور، دور از ذهن یا متکلّف است، اما برای فردوسی دوری از تکلّف تا بدانجا اهمیت داشته که منظومۀ خود را بر همین اصل استوار کرده است. علاوه بر این، حماسه اثری فاخر دارای واژگانی جزیل و وزین و به ضرورت دارای سبکی فخیم است. شاعر می­دانسته که گام برداشتن روی این تیغه که یک سوی آن تکلّف و سوی دیگرش ابتذال اثر است، تنها به کمک تشبیه ممکن خواهد بود.

شیوه­هایی که فردوسی برای تحقق این امر به‌کار گرفته، غالباً از این گونه­اند:

1-آوردن اسم خاص در جایگاه مشبّهٌ­به: این نام­ها ممکن است نام رود، کوه، منطقۀ جغرافیایی و... باشد که به ذهن همگان آشنا است؛ مثل بهشت، رود نیل و درخت سرو

2- آوردن اسم عام از نوع اسم جنس یا طبقات هم­شمول، مانند: پلنگ، پیل و شیر

3- آوردن عناصر و اجزای طبیعت که همه با آن‌ها در طول زندگی آشنایی دارند؛ همچون بیابان، دشت، کوه و دریا. چنانکه در وصف فریدون آورده است:

 

جهان را چو باران به بایستگی

 

روان را چو دانش به شایستگی

(فردوسی، 1963: 57)

 

در این نمونه، شاعر مشبّهٌ­به­هایی آورده که همگی آشناترین امور برای ذهن مخاطب‌اند؛ یکی «باران» که پدیده­ای طبیعی و ذهن­آشنا است و دیگری «دانش» که مفهومی است انتزاعی، اما کلی و قابل تعمیم و تعبیر در اذهان متفاوت با پیشینه‌های ذهنی و تجربی گوناگون. وجه‌شبه این دو مشبّهٌ­به اموری ذهنی و انتزاعی است که به تصویر کشیدنشان به شکل اموری محسوس و زودیاب چندان آسان نیست. بیت‌های زیر که در وصف منوچهر آورده شده، نمونه­هایی دیگر از این نوع کاربرد تشبیه در شاهنامه است:

 

به بـزم انـدرون آسمان سخاست

 

به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست

(همان: 26)

 

وزان پس منوچهر عهدی نوشت

 

سراسر ستایش بسان بهشت

(همان: 151)

 

دل شیــر نر دارد و زور پــیــل

 

دو دستش به کردار دریای نیل

(همان: 160)

 

به رخ چون بهار و به بالا چو سرو

 

میانش به غرو و به رفتن تذرو

(همان: 213)

 

ب- نزدیک شدن به سطح عاطفی در اثر: وظیفۀ اصلی اثر حماسی، بیان دلاوری‏ها و جنگ‏های قهرمانان و جنگاوران یک ملت است. همچنین آنچه همواره در اثر ادبی حاکمیت تامّ دارد، برخورداری کافی از زبان و بیان عاطفی است. در حماسه این باید به‌گونه‏ای باشد که متن، رنگ و بوی غنایی نگیرد. معمولاً آرایه­های ادبی این وظیفه را در شعر برعهده دارند. کثرت صنایع ادبی شعر را لطیف می­کند، اما از ابهت کلام می­کاهد (شمیسا، 1381: 118). به نظر می­رسد فردوسی در موقعیتی متناقض برای تحقق همزمان دو هدفِ حفظ ابهت کلام و نزدیک شدن به سطح عاطفی شعر از عنصر تشبیه سود جسته که او را از آوردن بسیاری صنایع بی­نیاز کرده است. نمونۀ این‌گونه کاربرد تشبیه در شاهنامه را می­توان در گفت‌و‌گوی سیندخت و مهراب در بیت زیر دید:

 

که تو خود مرا دیده و هم دلی

 

دلم بگسلد گر ز من بگسلی

(فردوسی، 1963: 149)

 

مشبّهٌ­به به گونه­ای انتخاب شده که بی‌آنکه وزن و فضای حماسی داستان آسیب ببیند، صمیمیت و تعلق زن به همسرش نیز به تصویر کشیده شود -تشبیه همسر به دل و دیده- که با مصرع بعد تقویت شده است. در حالی که در بسیاری از ابیات شاهنامه تشبیه در یک مصرع آمده و مصرع بعد، ادامۀ داستان را روایت می­کند در این بیت تلاش شده بار عاطفی کلام سیندخت تقویت شود تا سخن او، تأثیرگذارتر و پذیرفتنی­تر به نظر آید. همچنین است ابیات زیر دربارۀ زال از زبان سام:

 

گرانمایه سیمرغ برداشتش
بپرورد او را چو سرو بلند

 

همان آفریننده بگماشتش
 مرا خوار بُد مرغ را ارجمند

 (همان: 152)

 

در این نمونه نیز تشبیه در مصرع اول مقدمه­ای است برای نزدیک شدن به فضایی عاطفی. بیت اول آغاز داستان را بیان می­کند، اما با تشبیه به فضای عاطفی اثر نزدیک می­شود و در نهایت در مصرع بعد شرمساری خود را از رها کردن فرزند به گونه­ای بیان می­کند که عملش در تقابل عمل سیمرغ قرار می­گیرد به گونه­ای که نقش و حضور عاطفی هر یک را در زندگی زال به نمایش می­گذارد:

گرش پیر خوانی همی گر جوان

 

مرا او به جای تن است و روان

(همان: 163)

 

ج- کمک به درک بافت زبانی: ما زمانی متن را درک می­کنیم که آن را در بافت دانش و تجربۀ عاطفی خود قرار دهیم. از آنجا‏ که چنین بافت‏هایی از نظر خوانندگان متفاوت فرق می‏کند، تفسیر آن هم متفاوت می‏شود (وردانک، 1389: 59).

در ادبیات واژه‏هایی هستند که هرچند مفهوم مکان و زمان را می­رسانند، اما به گونه‌ای منعطف و بافت­گریزند؛ بدین معنی که به شکل تصویرهای ذهنی هر فرد متناسب با تجربۀ پیشین او درمی‏آیند؛ پس اینکه مشبه آن امور کلی باشد به خلق بافت فرضی یکسان در ذهن خواننده کمک می‏کند. شگرد فردوسی برای درک بافت زبانی، تکرار مشبّهٌ­به­های کلی در موقعیت­های مختلف است. این تکرار کم‌کم باعث تثبیت همان تصویر آشنا در ذهن مخاطب می­شود؛ چنانکه ابتدا هیأتی کلی و سپس شخصیتی با مشارکت خواننده در ذهنش شکل می­گیرد. ابیات زیر، نمونه­هایی از این نوع کاربرد تشبیه در شاهنامه است که رستم را در موقعیت­های متفاوت توصیف می­کند:

 

نشست از بـر تازی اسب سمند

 

چو زرین درخشنده کوه بلند

(فردوسی، 1963: 199)

 

تـو گفتی که سام یل استی به جای

 

به بالا و دیدار و فرهنگ و رای

(همان: 242)

 

 

بـه جـای خـرد سام سنگی بود

 

به خشم اندرون شیر جنگی بود

(همان: 237)

 

دو رانش چـو ران هیونان ستبر

 

دل شیر نر دارد و زور ببر

(همان: 245)

 

در این تشبیهات بارها رستم به شیر، کوه یا سام تشبیه می­­شود. این تکرار و این نقش‌های خرده خرده از شخصیت باعث می­شود که بافت مداوم و مستمر شکل گیرد و در کل این اثر سترگ به مخاطب وحدت قهرمان را القا کند. در نمونه­های زیر، هماهنگی موضوع با تصویر در تشبیهات مربوط به زمین قابل مشاهده است:

 

چـو فرمان دهد ما همیدون کنیم

 

زمین را ز خون رود جیحون کنیم

(همان: 121)

 

خروشی خروشیدم از پشت زین

 

که چون آسیا شد بر ایشان زمین

(همان: 196)

 

ابـا ژنـده پیـلان و رامشـگران

 

زمین شد بهشت از کران تا کران

(همان: 231)

 

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ

 

زمین شد به کردار روشن چراغ

(همان: 15)

شب تیــره و تیـغ رخشـان شـده

 

زمین همچو لعل بدخشان شده

(همان: 269)

 

3-4. تشبیه در خدمت روایت

الف- نمایشی بودن تشبیه: فردوسی با کمک تشبیه از شیوۀ تخیل مبتنی بر همانندپنداری استفاده می‏کند. با اندکی اغماض می‏توان «توصیف» را نوعی روایت‌گری دانست. تصویرسازی در این‌گونه روایت‏ها بر پایۀ توصیف است؛ «حتی در یک تصویر کوتاه و ساده تشبیه یک چیز به یک چیز تا یک هیأت به یک هیأت دیگر، توصیفی صورت می‏گیرد که در نتیجه آن تصویرکلی، فضایی ترسیم می‏شود و سپس نوعی روایت که بیشتر بر تقریر و بیان استوار است، آن را باز می‌نمایاند» (سلاجقه، 1385: 70) و به ارائۀ نوعی تصویر حرکتی منجر می­شود. در شاهنامه، تصویر، هدفی است برای القای حالت‏ها و نمایش لحظه‏ها و جوانب گوناگون زندگی و طبیعت و همه حماسی تصویر شده‏اند. حرکت، رکن اصلی آن‌ها است (شفیعی‌کدکنی، 1380: ‌440).

 

پدر دل پر از خشم و سر پر ز جنگ

 

همی رفت غران به سان پلنگ

(فردوسی، 1963: 191)

 

تشبیه غران رفتن کسی به گونه­ای که مانند نمایش صحنه­ای زنده و قابل درک باشد، اندکی دشوار به نظر می‌رسد؛ شاعر این حالت را به غریدن پلنگ تشبیه کرد و آن را مانند تصویری زنده در جلوی چشم مخاطب به نمایش گذاشت.

فردوسی آرایه­هایی را برگزیده که به اصل روایت‌گری و دریافت صریح خواننده آسیب نزنند. ازین رو، مشبّهٌ­به اجزای صورت انسان به اعمال انسانی و خود انسان مرتبط است. عوامل طبیعی و مکان‌ها نیز پس­زمینه و بافت اتفاقات داستان را تشکیل می‏دهند. پس شخصیت­ و بافت (به ویژه فضا و مکان) در نظر فردوسی بسیار مهم است وبه همین دلیل از تشبیه و مشبه­هایی بهره برده که به امور محسوس اشاره دارند و کمتر انتزاعی‌اند.

 

همـه روی دریـا شده قیـرگـون

 

همه روی صحرا شده جوی خون

(همان: 128)

 

بگفت این و برخاست آوای کوس

 

هوا قیرگون شد زمین آبنوس

(همان: 154)

 

هر دو بیت در کوتاه­ترین فضای واژگانی فضای بیابانی که ابتدا تیره و تار است و بعد کم‌کم در میان تاریک روشنی بیابان به خون سربازان سرخ می­شود به نمایش می­کشد.

ب- تشبیه، به مثابۀ ابزار مشارکت خواننده در فهم متن: تشبیهات شاهنامه بیشتر مجرد و با مداومت پیش آمده‏اند؛ زیرا خواننده در این صورت باید پس از مطالعه و دریافت کل متن از هر یک از قهرمانان برداشتی خاص داشته باشد (رستگارفسایی، 1353: 9). این تصاویر مجرد باعث می‏شود روایت جنبۀ انتزاعی نیابد از افعال و قیود هم برای حسی شدن مطلب کمک گرفته شود و به پرداختن جزئیات نیز نیاز نباشد. ممکن است خصوصیت یا خصوصیاتی به مقتضای داستان‏سرایی حماسی بزرگ جلوه داده شود؛ به ویژه آنکه لازم نیست سخن درازآهنگ شود و به همین منظور، گاه حتی تصاویر ناقص ارائه می‏شوند و کامل کردن آن‌ها به خود خواننده واگذار می‏شود (همان: 9-8). این خود به خارج نشدن از هنجار حماسی متن کمک می‏کند، پویایی اثر را به دنبال دارد و بین موضوع و تصویر هماهنگی ایجاد می‏کند.

سه خورسید رخ را چو باغ بهشت

 

که موبد صنوبر چو ایشان نکشت

(فردوسی، 1963: 89)

 

در این نمونه، زیبایی زیبارویان به فضایی انتزاعی -در عین حال خواستنی و مطلوب- تشبیه شد. مجموعۀ دلخواه بودن، زیبایی، آرامش و مفاهیم دیگری از این دست در ذهن شکل می­گیرد که بسته به مخاطب و فضای اندیشگانی او متفاوت است.

 

چو نامه بر سام نیرم رسید

 

ز شادی رخش همچو گل بشکفید

(همان: 272)

 

شکفتن چهره به شکفتن گل تشبیه شد. تصویر شکفتن گل و مصداق آن و همچنین میزان درک زیبایی شکفتن گل به عهدۀ خواننده و تجربه­های اندیشگانی او گذاشته شد و توضیح دیگری دربارۀ نوع شادمانی یا حالات چهره زیبای او گفته نشد.

 

یکی پهن کشتی به سان عروس

 

بیاراسته همچو چشم خروس

(همان: 19)

 

درک تشبیه کشتی به عروس، تلاش ذهنی بسیاری می­طلبد. هرچند هیأت کلی کشتی یکسان است، اما در نوع تفاوت­هایی دارد؛ با این حال، خوانندگان مختلف در مکان‌ها و زمان‌های مختلف تصوری از آن دارند، آن­گونه که اوصافی ثابت و همیشگی همراه با واژۀ عروس به ذهن متبادر می­شود، اما در اموری مانند آراستن و زیبا کردن عروس در آستانۀ زندگی مشترک با مردی قرار داشتن، برپایی جشن به مناسبت این رویداد، پر از زیبایی و تجمل بودن و... همیشه همراه با واژۀ عروس به ذهن می­رسد. بعد از این کلیات، جزئیاتی مانند شکل و رنگ لباس، نوع آرایش، رفتارها، نوع مراسم و خصوصیاتی از این دست که در طول زمان دچار تغییر و دگرگونی می­شوند به عهدۀ خواننده گذاشته می‌شود تا آن­گونه که می­خواهد، این توصیف را در ذهن خود بازسازی کند.

ج- تکرارهای روایی هدفمند: تکرار با شگردها و اهداف گوناگون در جای­جای شاهنامه به­کار رفته است. جعفری ( 1389: 153-39) بخش اعظم کتاب خود را به شرح تکرارها در روایت شاهنامه اختصاص داد؛ مانند پندارها و اعتقادات مکرر، آیین‏ها و کردارهای مکرر که تنها در روایت داستان‌ها دیده می­شوند. برای این تنوع بی­نظیر تکرارها، فردوسی ابزارها و شگردهای روایی چون رجزخوانی، وصف، رازگویی و حدیث نفس را به خدمت ‏گرفت.

                یکی از شیوه­های روایی مکرر در شاهنامه وصف­های مکرر است. این وصف­ها یا از زبان خود فردوسی بیان می‏شوند، مانند وصف مکرر شب و روز، طلوع و غروب، وصف مکان‌ها، جنگ­ها، کسان و قهرمانان و کردارها یا از زبان قهرمانان است که خود یا دیگری را وصف میکنند (همان: 49). تشبیه نیز یکی از اقسام این وصف­ها است. توسل جستن به نقل مکرر که نمونۀ بارز تکرار است در معنای اعم کلمه، وسیله­ای برای سرعت بخشیدن به روایت محسوب می­شود. «تسریع روایت به این شیوه با فهم اصطلاحات نسبتاً مشابه در شرح حوادثی انجام می­پذیرد که مخاطبان ماجراهای آن را می‏شناسند» (ژنت[6]،1392: 135-134). تکرارهای هدفمند که اتفاقاً مهم­ترین مؤلّفۀ سبک­ساز در اثر هنرمند نیز هست در همۀ ارکان تشبیه نیز حضور دارد. تکرارها در مشبه و مشبّهٌ­به معنی‏دارتر است. برخی از پژوهشگران (شفیعی‌کدکنی (1380: 469-467)، رستگار فسایی (1353: 7) و خالقی‌مطلق (1386: 79)) بسیاری از این تکرارها را از جمله ضعف‌های شاهنامه دانسته­اند.

چند هدف کلی که با تکرار هر یک از ارکان تشبیه در شاهنامه محقق شده از این قرار است؛ نخست آنکه به شاعر کمک کرده تا متنی طولانی را به گونه­ای منسجم تا پایان پیش ببرد. پیدا است که فردوسی مبدع داستان‌های شاهنامه نیست، بلکه داستان‌هایی پراکنده را با ظرافتی خاص و نظم زمانی، وحدت بخشیده است. نقشی که او در این گزینش، وحدت بخشی و انسجام ایفا کرده، کمتر از ابداع نیست. جزئیات و عناصر داستان‌های شاهنامه به­هم پیوسته‏اند تا این اثر بلند داستانی یک‌دست باقی بماند؛ مثلاً «شخصیت­های داستان به گونه­ای پرورش یافته‏اند که جز با مطالعه داستان‌های قبل و آشنایی با گذشته آن‌ها شناختشان میسر نیست» (جعفری، 1389: 39).

تکرار مشبّهٌ­به نوعی بن­مایه ایجاد کرده است. این بن­مایه‏ها ابتدا اجزایی از داستان را در ذهن خواننده تثبیت و سپس به دیگر اجزا پیوند داده است. با بررسی همۀ مشبّهٌ­به­های جلد نخست، چند مشبّهٌ‌به بیش از 20 بار تکرار شده­اند؛ شیر، سرو، بهشت و... . نقش بن‌مایه در اثر ادبی القای معنی خاص است که با تکرار تصویر هر بار به ذهن خواننده متبادر می­شود. «تکرار بن­مایه (موتیف) در اثر واحد، آن را در جهت هماهنگی و یکپارچگی پیش می­برد و تأثیری را که متضمن آن تکرار است، تقویت می­کند» (میرصادقی و میرصادقی، 1377: 27).

برابر جست‌وجوی نگارندگان این مقاله تقریباً هیچ­یک از کسانی که دربارۀ شاهنامه تحقیق کرده­اند، بدین نکته توجه نکرده و این ویژگی را ضعف شاهنامه به شمار آورده‌اند. در حالی که کمتر اثر هنری از متقدمین را سراغ داریم که از این ظرفیت روایی تا این اندازۀ گسترده استفاده کرده و مفهومی را در متن روایی بسیار طولانی با کوتاه­ترین واژه­ها به طور مستمر به خدمت گرفته باشد. شیر در شاهنامه با بار معنایی شجاعت، یگانگی، جنگاوری و... ویژگی بارز پهلوانان ایرانی است.

فایدۀ دیگر تکرار، شناخت شخصیت­ها است. گاه یک قهرمان بارها در تشبیهات با یک مشبّهٌ­به شناخته می­شود. بدین وسیله شاعر زوایای مختلف شخصیت یکی از افراد داستان را به شکلی نمایشی توصیف می­کند.

هدف دیگر این تکرارها ایجاد توازن است. توازن، تکرار هدفمند عناصر زبانی متن است. این تکرارهای کلامی در همه سطوح متن رخ می­دهد (بهنام، 1381: 65) در متن زیبایی صوری ایجاد می­کند و ذهن مخاطب را از نظر دیداری، نوشتاری، گفتاری و شنیداری منتظر نگه می­دارد. وقتی انتظارات خواننده برآورده می­شود که ذهنش به اقناع برسد (مدرسی، 1390: 123). توازن به واسطۀ هماهنگی در پیام، مخاطبان را که معمولاً با خاستگاه اجتماعی- فرهنگی، قومی و زبانی مشترک از پیش­فرض‏ها، عملکردهای ذهنی و استدلالی مشابهی برخوردارند با پیام متن همگام پیش می‏برد؛ افزون بر این، آنچه را هنوز به واژه درنیامده به ذهن متبادر می­کند؛ پس به نوعی تأکید بلاغی و تداعی معانی به همراه دارد.

 

نتیجه­گیری

شاعران پیشگام و سبک­ساز از سازوکار بلاغی با اهداف متعدد بهره می­جویند. زنجیره­ای از کاربردهای همزمان و متفاوت ابزارهای زبانی ایجاد می­کنند و این خود به پیچیدگی درونی و زیبایی بیرونی اثر کمک می­کند و در نهایت از شناخت و بازنمایی این زنجیره‌ها، سبک متمایز هر شاعر را می­توان شناخت.

در این پژوهش سبک تشبیهات جلد نخست شاهنامه واکاوی شد. از رهگذر این پژوهش مشخص شد تشبیه که یکی از پربسامدترین تصاویر شعری در شاهنامه است، تنها کاربرد بلاغی و زیبایی­آفرینی نداشته است، بلکه فردوسی از آن به مثابۀ ابزاری با کارکردهای متعدد بهره جسته است. تشبیه، سبک بلاغی شاهنامه را برای اغراق در عین ایجاز و به دور از بازی­های ملال­آور زبانی مهیا کرده ­است. همزمان به روایت‌گری متناسب گونۀ حماسی یاری رسانده و فهم و همراهی مخاطب را در مرکز توجه قرار داده است. فردوسی از تشبیه برای خلق بافتی نزدیک به فضای ذهنی مخاطب و همراه کردن عاطفۀ او با حوادث داستان­ کمک گرفته است.

همچنین مشخص شد بسامد بالای مشبّه­ها و مشبّهٌ­به­های محسوس با روایت‌گری مربوط به گونۀ حماسی به طور کامل در ارتباط بوده و شاعر با دوری از بیان ارکان انتزاعی، القای حس حماسی و سرعت دریافت ماجراهای حماسه را افزایش داده و به همین دلیل به جای تکرارهای موردی از تکرار به شیوۀ­ ساخت بن‌مایه (موتیف) کمک گرفته است.

علاوه بر این، مشخص شد که شاعر عنصر تشبیه را متناسب با روایت‌گری متن حماسی تشخیص داده و بدین منظور با پی­ریزی زنجیره­ای از مؤلّفه­های زبانی، بلاغی و روایی، کاربردهای سبکی متنوع، پیچیده و پنهانی از تشبیه را باز آفریده که درک آن مستلزم توجه همزمان به هر سه حوزه با رویکردی سبک­شناختی است.



[1]- Cuddon

[2]- Abrams

[3]- داده­های این مقاله جزء اندکی از مجموعه اطلاعات مستخرج از طرح پژوهشی «فرهنگ تاریخی تصویرهای شعری فارسی در قرون چهارم و پنجم هجری» است که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در دست اجرا است.

[4]- Hawks

[5]- منظور ازصفت هنری، ترکیبی است که برای توصیف شخصیت­ها، اشیا، حیوانات و رویدادها در داستان‌های حماسی به‌کار می­روند. این صفت­ها، خصایص و توانایی­های خاص قهرمانان را در صحنه­ها نشان می­دهند و خواننده به کمک آن‌ها دربارۀ اصل و نسب، منشأ، ظاهر، مهارت، موقعیت و میزان قدرت شخصیت­ها آگاهی به دست می‌آورد و در نهایت با قرار دادن آن‌ها در کنار هم در ذهن شخصیت، آن را گسترش می­دهد و نیز زمینه را برای افزایش درک مفهوم آن فراهم می­کند (امیری و محمودی‌لاهیجانی، 1393: 25-24).

[6]- Gérard Genette

ارسطو. (1387). ارسطو و فن شعر. ترجمه عبدالحسین زرین کوب. تهران: امیر کبیر.
اصلانی، محمدرضا. (1386). استعاره و مجاز در داستان. تهران: نیلوفر.
امیری، سید محمد و سید علی محمودی لاهیجانی. (1393). بررسی تطبیقی کاربرد صفت­های هنری ایلیاد و ادیسه هومر و شاهنامه فردوسی. کهن­نامۀ ادب پارسی. ش 2. صص 44-23.
بهنام، بیوک. (1379). ماهیت تعامل زنجیره‌ای واژه‌ها در داستان کوتاهی از همینگوی؛ ارائه یک رهیافت تحلیلی برای بررسی عناصر انسجامی در متون نثر ادبی. فصلنامة علمی‌ـ پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهراء. س 10. ش 36. صص 22-1.
پارساپور، زهرا. (1383). مقایسه زبان حماسی و غنایی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
پورنامداریان، تقی. (1386). انواع ادبی در شعر فارسی. مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه قم. س 1. ش 3. صص 22-7.
ـــــــــــــــــــ. (1380). در سایه آفتاب. تهران: سخن.
جعفری، اسدالله. (1389). نامه باستان در بوتۀ داستان. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
خالقی مطلق، جلال. (1386). حماسه، پدیده‌شناسی تطبیقی شعر پهلوانی. تهران: مرکز دایرۀ‌المعارف بزرگ اسلامی.
داد، سیما. (1380). فرهنگ اصطلاحات ادبی. تهران: مروارید.
دست­کنگ، نیره. (1388). فرهنگ تشبیهات شاهنامه. پایان­نامۀ کارشناسی ارشد. دانشگاه پیام نور استان تهران.
رستگار فسایی، منصور. (1353). تصویرآفرینی در شاهنامه فردوسی، بررسی و نقد تشبیهات و استعارت در شاهنامه. شیراز: انتشارات شیراز.
رضایی‌جمکرانی، احمد. (1384). نقش تشبیه در دگرگونی­های سبکی. دو فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی. ش 5. صص 100-85.
زنجانی، برات. (1381). تشبیه در شاهنامه. مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. د 50-51. ش 163-162. 22 80-69.
ژنت، ژرار. (1392). تخیل و بیان. ترجمۀ بهمن نامورمطلق. تهران: سخن.
سلاجقه، پروین. (1385). از این باغ شرقی. تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
شفیعی‌کدکنی. محمدرضا. (1380). صور خیال در شعر فارسی. تهران: سخن.
شمیسا، سیروس. (1384). کلیات سبک‌شناسی. تهران: میترا.
ـــــــــــــــــــ . (1381). انواع ادبی. تهران: فردوس.
طالبیان، یحیی. (1380). آمیختگی اغراق با شگردهای بیانی در شعر فردوسی. مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. ش 159-158. صص 221-205.
فردوسی، ابوالقاسم. (1963). شاهنامه فردوسی. تصحیح ی. ا. برتلس. مسکو: انستیتو ملل آسیا.
فتوحی، محمود. (1391). سبک‌شناسی، نظریه­ها، روش‌ها و رویکردها. تهران: سخن.
ـــــــــــــــــــ . (1385). بلاغت تصویر. تهران: سخن.
­­­­­فرشیدورد، خسرو. (1349). نقد شعر فارسی. تهران: انتشارات وحید.
محمدی، توکل. ( 1385). بررسی تشبیه در شاهنامه فردوسی. پایان­نامۀ کارشناسی ارشد. دانشگاه زنجان.
مدرسی‌، فاطمه. (1390). فرهنگ توصیفی نقد و نظریه‌های ادبی. ‌تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
موسوی، سیدرسول. (1388). صور خیال در شاهنامه. پایان­نامۀ کارشناسی ارشد. دانشگاه پیام نور. واحد تهران.
میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی. (1377). واژه‌نامۀ هنر داستان‌نویسی. تهران: مهناز.
وردانک، پیتر. (1389). مبانی سبک‌شناسی. ترجمة محمد غفاری. تهران: نشر نی.
هاوکس، ترنس. (1390). استعاره. ترجمۀ فرزانه طاهری. تهران: مرکز.
همایی، جلال‌الدین. (1389). فنون بلاغت و صنایع ادبی. تهران: اهورا.