نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ایران
2 پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران،ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
One of the ways to discover the beauty of a literary work is to consider its rhetorical techniques. It is worth noting that traditional rhetorical studies with a detailed viewpoint were often limited to describing and determining the frequency and type of stylistic devices in literary texts. A rhetorical stylistic approach, on the other hand, examines the effect of stylistic devices on the processing quality of a particular topic within a particular genre of text. We are dealing with concepts from the fields of criticism, linguistics and the like in this approach. Based on this approach, this article examines similes in Ferdowsi's Shahnameh, one of the most important Persian epic literary works, to demonstrate how he used these linguistic and rhetorical devices to narrate the stories. The use of some linguistic and rhetorical devices, notably similes, enabled Ferdowsi to create a unique work by being aware of the differences between epic and other literary genres as well as the necessity to employ special rhetorical techniques appropriate to this genre. Because "simile" is a major component of poetic fantasies in "narrative," it has been of particular interest to the poet as a stylistic element in the Shahnameh. Using rhetorical stylistics approach, the first volume of the Shahnameh was studied in three parts: rhetoric, linguistic goals, and narrative. Accordingly, Ferdowsi has considered the capabilities of a wide range of similes. Furthermore, he has used it in other branches of rhetoric, linguistics, and narrative so that he does not have to use other dull and verbose methods.
کلیدواژهها [English]
متن ادبی از یک منظر، حاصل کوشش شاعر یا نویسنده در گزینش و کاربرد ابزارهای زبانی و ترکیب آنها همسو با اندیشههای خود به شیوهای متناسب با محتوا است به گونهای که اثری متمایز و البته مبتنی بر چارچوب ویژگیهای آنگونه (ژانر) باشد. امکانات زبانی به طور یکسان در اختیار همۀ گویشوران است، اما شاعر یا نویسنده برای آفرینش اثری متمایز از میان ویژگیها و طرفیتهای متنوع زبان برخی را بیشتر بهکار میگیرد و آنها را پر رنگتر میکند و برخی را وامینهد یا کارکردهای آنها را تقلیل میدهد. از این دیدگاه، شناخت و تحلیل مؤلّفههای زبانی در هر اثر ادبی فاخر اهمیت مییابد به ویژه که گاه ارزش آن اثر به اعتبار استفادۀ خلاقۀ صاحب اثر از ابزارها و ظرفیتهای موجود در زبان دو چندان شده است.
تحلیل سبکشناختی بر پیچیدگیها و نوآوریهای اثر ادبی در راستای معنایی که متن در پی بیان آن بوده، تمرکز میکند. بنابراین، در نخستین گامهای بررسی هر اثر ادبی، توجه به چرایی و چگونگی تمایزهای جهتمند زبانی اهمیت بسیاری دارد. از نکات مهم سبکشناختی، شیوۀ برگزیدۀ شاعر برای بیان متناسب با موضوع است. در پژوهشهای سنّتی ادبیات فارسی معمولاً قالبهای شعری برای بررسی این هدف، شناخته شده بودهاند، اما ویژگی قالبهای شعری گاه بسیار کلی است و معیاری دقیقتر تدبیر نشده است (پورنامداریان، 1386).
ژانر به روشی دقیق و حساب شده دربارۀ هر یک از راههای بیان متناسب با موضوع اثر سخن میگوید؛ در گذشته شاعر بیآنکه الزامی داشته باشد از یک قالب شعری خاص در خلق اثر ادبی خود استفاده و آن را از مشخصههای آنگونۀ ادبی تلقی میکرد. صاحب اثر، هوشمندانه انواع تمهیدات و شگردهای زبانی و بیانی را نیز برای پیشبرد اهداف ژانر اثر به ویژه متنهای روایی طولانی برمیگزید و با ابزارهای سبکی متفاوت برای تقویت جنبۀ «ادبیت» متن سود میبرد.
در سبکشناسی بلاغی، بررسی شکلی متن افزون بر بازنمایی هنر نویسنده در آفرینش اثر، راهی برای فهم و تفسیر بهتر متن است. از این رو، هرآنچه دلایل فراوانی عناصر بلاغی را تبیین کند درخور بررسی است؛ زیرا همۀ این عناصر که به ظاهر جداگانه برای تحلیل بخشی از وجوه ادبی متن اهمیت دارند به صورت یک مجموعۀ منسجم و درهمتنیده به مثابۀ سازوکاری بلاغی در پی محقق ساختن یک هدف هستند که همان زیباییآفرینی متناسب با گونۀ متن و ادبیت آن است.
سبکشناسی بلاغی در مقام رهیافتی نقادانه از روشهای تحلیلی زبان شناختی به ویژه زبانشناسی نقشگرا کمک میگیرد. «سبکشناسی بلاغی از بخشهای مهم و اساسی دانش سبکشناسی است و اگر قدری پا را فراتر بگذاریم سبکشناسی بلاغی را باید مهمترین و اصلیترین رکن سبک هر اثر ادبی به حساب آورد؛ زیرا تمام ویژگیها و مختصاتی که ادبیت یا وجه ادبی را تشکیل میدهند و زمینه ادبی شدن آن را فراهم میکنند در این دستگاه متجلی میشود» (رضایی جمکرانی، 1384: 87). شگردهای بلاغی که در این نوع سبکشناسی مطالعه میشوند، هم در آفرینش متن خلّاقه کارآمدند و هم به فرآیند خوانش و تحلیل متن یاری میرسانند؛ از این حیث، دو شاخۀ مطالعاتی بلاغت و سبکشناسی بسیار درهم تنیدهاند تا جایی که برخی از پژوهشگران
(فتوحی، 1390: 303) شگردهای بلاغی و بدیعی را «تمهیدات سبکی» نامیدهاند.
1. اهمیت تشبیه در سبکشناسی بلاغی شاهنامه
در مطالعات بلاغی جدید، نقش مختصات سبکی در تأویل و تفسیر متون مطالعه میشود تا بین تأثیر و تأثّر ادبی و عناصر زبانی ارتباط ایجاد کند (شمیسا، 1384، 143). نقش سبکساز برخی از مؤلّفهها و آرایههای متن، منتقد را به این مهم رهنمون میسازد که آرایهای خاص در خدمت گونۀ ادبی قرار گرفته تا محتوای موردنظر شاعر را انتقال دهد. در این میان، برخی از آرایهها از جمله تشبیه، اهمیت بیشتری دارند و از جنبههای مختلف، نقشهای متفاوت و متضاد در عین حال درهمتنیدهای را ایفا میکنند. اگر دستگاه بلاغی را شامل همۀ تصاویر و تزیینات بدیعی و بیانی بدانیم، «تشبیه» مهمترین عنصر سازندۀ این دستگاه است که صورتهای دیگر خیال از آن ناشی میشوند. به دیگر سخن، هستۀ مرکزی خیالهای شاعرانه تشبیه است (پورنامداریان، 1380: 32). با این ابزار، میتوان شاعران صاحب سبک را از مقلدان متمایز کرد. تحلیل سبکشناختی صور خیال، ما را به شیوۀ پردازش گونۀ ادبی در قالب سبک فردی و میزان خلّاقیت شاعر در این زمینه هدایت میکند. توفیق شاعر تنها در پیدرپی آوردن برخی آرایهها یا تصاویر شعری نیست، بلکه خلق فضای بلاغی متناسب با محتوا است تا متن برای خواننده روان و منسجم باشد و عناصر مزاحم او را از متن دور نسازد.
با این رویکرد، «تشبیه» توانایی حمل بسیاری از معانی متن را دارد. این صنعت در ذات خود چنان است که صنایع دیگری را در دل خود جای میدهد و جز کاربرد زیباییشناسی، وظایف دیگری را نیز به دوش میکشد. در برخی از گونههای ادبی، نقش «تشبیه» اساسیتر است. اولین مرحله از دخل و تصرف تخیل در زبان، «تشبیه» است؛ زیرا همانند پنداری اولین مرحله ازکوشش برای برقراری موازنههای خیالگونه بین پدیدههای جهان و بر کشیدن آنها به سمت جایگاهی برتر است (سلاجقه، 1385: 56).
در میان صورخیال آنچه طبق کارکرد متن حماسی باید حضور بیشتری داشته باشد، «تشبیه» است. «تشبیه» به نوعی از ابهام و تعقید به دور است و در همان حال از پیچ و خمهای زبانی میکاهد، بدون آنکه از قاعدۀ زیباییآفرینی آن چیزی کم شود. افزون بر این، تشبیه با ویژگیهای روایتگری گونۀ حماسه، همخوانی بیشتری دارد. ارسطو ابزار نقل حماسه را شعر روایی میدانست تا لذتی به انسان بدهد (1387: 158-157). حماسه از نظر کادن[1] شعر داستانی بلندی است به سبک فخیم، دربارۀ اعمال قهرمانان و جنگاوران (1380: 138)، در تعریف داد (1380: 119) بر بلند و روایتی بودن شعر حماسی که بر محور موضوعی جدی و رزمی به سبکی فخیم سروده باشد، تأکید شده است. آبرامز[2] هم حماسه را شعری بلند و روایی دانسته که به موضوعی عظیم و جدّی مانند اعمال پهلوانی ملی یا شبه خدا میپردازد و در سبکی با شکوه نقل میشود (1999: 53). شاعر حماسهسرا به دنبال سرگرم کردن و ایجاد لذت است؛ پس شعر او به ضرورت، روایی است و چون تودۀ مردم مخاطب آن هستند، زبانش ساده و زودیاب است (خالقیمطلق، 1386: 38). پس شاعر ناگزیر از اتخاذ شگردهای زبانی و بلاغی متناسب با اینگونۀ ادبی و مخاطبان آن است.
سبک حماسه، سبکی فاخر و جزیل است که در آن عظمت از نظر لفظ و معنی چشمگیر است. از آنجا که متضمّن خبری بزرگ است به آرایش زیاده کلام نیاز ندارد و لازم نیست شاعر آن را مصنوع ارائه دهد. چه، کثرت صنایع ادبی، شعر را لطیف میکند و از تأثیر سبک حماسی که باید در آن کلام بدوی و خشن باشد، میکاهد
(شمیسا، 1381: 118). در گونۀ حماسه به علت فضای خاص اساطیری، حوادث دارای نوعی پیچیدگی و غرابت است و اگر سراینده بخواهد با تصاویری نیازمند درنگ و تأمل خواننده به ترسیم حوادث بپردازد از روشنی بیان او کاسته خواهد شد و ذهن خواننده به جای توجه به عمق حادثه در پیچوخمهای تصاویری انتزاعی گم خواهد شد (شفیعیکدکنی، 1380: 452).
در این پژوهش با توجه به حجم شاهنامه و تنوع تصاویرشعری آن، کوشش شد تا فقط عنصر «تشبیه» در جلد اول با رویکرد جدید سبکشناسی بلاغی بررسی و تحلیل شود[3]. فردوسی با توجه به گونۀ حماسه، کارکردها و مخاطبان اثر، ابزارهایی از زبان را در اثر ماندگار خود برگزید که با موضوع و شیوۀ متن حماسی همخوانی داشته باشد. در این گزینش، همافزایی و همپوشانی جنبههای مختلف پیش روی او بوده است؛ نکتهای که در بسیاری از تحقیقات مغفول مانده، همین توجه شاعر است به گونۀ حماسه و مقتضیات آن در تعیین زبان و بیان وی. این مقاله برآن است به این پرسش پاسخ دهد که چگونه فردوسی عنصر تشبیه را متناسب با گونۀ ادبی حماسه در شعر خود بهکارگرفته و از این عنصر به مثابۀ تمهیدی برای روایتگری در داستانهای شاهنامه بهره برده است؟
2. پیشینۀ پژوهش
عنصر تشبیه همواره در پژوهشهای ادبی و سبکشناسی مورد توجه بوده و تحقیقات زیادی هم مرتبط با این موضوع دربارۀ شاهنامۀ فردوسی انجام شده است. از نخستین پژوهشها، فصلی از کتاب صور خیال در شعر فارسی (شفیعیکدکنی، 1380: 470-439) است که نخستین بار در1350 منتشر شد. در این کتاب در کنار بررسی همۀ انواع صورخیال، سخنی چند دربارۀ تشبیه گفته شده و بخشی نیز به تشبیهات شاهنامه اختصاص یافته است. شفیعیکدکنی خالی بودن تشبیهات شاهنامه از عناصر تجریدی، اندک بودن تشبیهات خیالی و بیان مادی مفاهیم مجرد را از ویژگیهای تشببیه در کل شاهنامه برشمرده است (همان: 452، 453 و 455). معیار سخن او کل شاهنامه بوده و وضعیت هر بخش به تفصیل و جداگانه نیامده است.
تصویرآفرینی در شاهنامه فردوسی (1353)، تألیف منصور رستگار فسایی، کتاب دیگری دربارۀ تصاویر شعری شاهنامه است. در این کتاب از تشبیهات شاهنامه سخن به میان آمده، اما بنای کار مؤلف بر تفکیک صور خیال و پردازش جداگانۀ آنها نبود به همین دلیل حتی یافتن پربسامدترین تشبیهات شاهنامه در آن میسر نیست. حتی انواع و طرز دیگر تصاویر نیامد و تنها فهرست موضوعی مفصلی از انواع صور خیال ارائه شد.
در میان پژوهشهای دیگر، تنها در چند اثر به کارکردهای بلاغی بهویژه تشبیه، توجه شد. برات زنجانی در «تشبیه در شاهنامه» (1380: 80-69) به چند مشخصۀ دوری از اطناب، محسوس بودن تشبیهات، تشبیهات تمثیلی، تازگی تشبیهات و تازگی بخشیدن به تشبیهات مشهور و مبتذل با نقل دو نمونه از هر یک اشاره کرد. او به طور کلی دربارۀ شاهنامه سخن گفت و هدف خود را تنها اطلاعرسانی به نسل جوان دانست (همان: 79)؛ این مقاله خالی از رویکردی منتقدانه است.
موسوی (1388) در «صور خیال در شاهنامه» به تک بیتی، دو بیتی یا سه بیتی بودن صورخیال پرداخت و سعی کرد تصویر خرد، اخلاق عملی، تصاویر مبتنی بر اغراق، تصاویر عاطفی، تصاویر اساطیری، تصاویر همراه با براعت استهلال و مواد تصویر در این موضوعات را بررسی کند.
دستکنگ (1391) در «فرهنگ تشبیهات شاهنامه» پس از تعریف تشبیه و انواع آن، طرفین تشبیه را در شاهنامه به ترتیب الفبایی در قالب یک فرهنگ آورد و کوشید ساختار کلی تشبیهات شاهنامه را مشخص و کلیتی از مقولۀ تشبیه را در این اثر ارائهکند.
محمدی (1385) در «بررسی تشبیه در شاهنامه» وجوه تمایز و اشتراک تشبیهات شاهنامه را با تشبیهات اشعار شاعران آن دوره و دورۀ قبل به اجمال بررسی کرد. بنابراین، میتوان گفت این پایاننامه تنها تحقیقی است که مستقلاً به همۀ تشبیهات شاهنامه پرداخت و بر ویژگیهای منحصربهفرد آنها تمرکز داشت، اما بیشتر واکاوی بلاغی اثر موردنظر بود، نه نگاهی منتقدانه و سبکشناختی بدان.
3. روش تحقیق
مبنای صورتبندی موضوعی و تحلیلی این پژوهش، رویکرد تحلیلی سبکشناسی بلاغی است. بر این اساس، جلد اول شاهنامه مطالعه و تشبیهات آن استخراج و طبقهبندی شد. سپس مشخصههای زبانی و مؤلّفههای بلاغی و روایی ساخت تشبیهات از نظر بود و نبود وجه شبه، صفات هنری و ادات تشبیه مشخص شد. آنگاه گسترۀ تشبیهات از یک مصرع تا چند بیت و همچنین بسامد آنها تعیین شد. در این بین، همۀ ارکان تشبیه نیز شناسایی شد. از آنجا که بررسی سبکی مستلزم دریافت بسامد شاخصهها است، دو رکن مشبّه و مشبّهبه از نظر معنا، ساختار و جنس، مشخص و برای تعیین نقش آنها در چند بخش اصلی طبقهبندی شد. در نهایت براساس دادهها زنجیرههای پیونددهندۀ این اجزا در سه بخش معرفی شد. معیار تکفیک و بررسی تشبیهات در این تحقیق فقط مصرع یا بیت نبود، بلکه آن بخش یا عباراتی بود که اجزای تشبیه در دل آنها وجود داشت که این گاه کمتر از یک مصرع بود و گاه شامل چندین بیت میشد.
4. سبک، تشبیه و گونۀ ادبی حماسه در شاهنامه
نخستین گام در تعیین شاخصههای سبکی هر متن تعیین بسامد است. پس در این تحقیق، نخست نوع و بسامدهای انواع دو رکن اصلی تشبیه در جلد اول شاهنامه مطالعه و بررسی شد. ساختار مشبّههای شاهنامه از نظر ساختار در سه دسته قابل طبقهبندیاند: 1- با ساختار مفرد، 2- با ساختار عبارت و 3- به اندازۀ یک جمله یا بیش از آن (یک تصویر). همۀ این مشبّهها بجز تعداد اندکی، مانند زمان، کین، پاکی، داستان، دانش، رای، دل (+احساسات و عواطف)، بدخویی و نیکخواهی، بایستگی و شایستگی از عناصر ملموس و محسوس بودهاند. این مشبّهها را از نظر موضوع در چند دستۀ اصلی میتوان گنجاند: قهرمانان و شخصیتها، اجزای بدن (شکم، چشم، پهلو، سر و...)، عناصر طبیعت (رود، درخت، گل، دریا و...)، مکانها (بیابان، سیستان، البرز و...) و جلوههایی از اَعمال انسان. از بین این موارد، دو گروه «عناصر طبیعت» و «اجزای بدن انسان» دارای بالاترین بسامد بودهاند.
مشبّهٌبهها ذیل این شش دستۀ بزرگ قرار داده شدهاند: عناصر طبیعت، حیوانات، مفاهیم انتزاعی، اعضا و متعلقات بدن انسان، نام افراد، عناوین و پیشهها و اشیای گرانبها. از آن میان، «عناصر طبیعت» با 55 مورد بیشترین بسامد را داشته که همگی دربردارندۀ بزرگترین جلوههای طبیعت بودهاند. در نمونههای مورد بررسی، مشبّهٌبههایی پربسامد و گزینش شده که انسان هر روز با آنها سرو کار دارد، مثل روز و شب، خورشید و ماه، آب (چشمه، رود و دریا) و آتش که به ترتیب سرو با 24 بار و خورشید با 23 بار بیش از دیگر مشبّهٌبهها تکرار شدهاند. آسمان با 15 بار تکرار، ماه با 14 بار تکرار و دریا با 12 بار تکرار در رتبههای بعدی قرار داشتهاند. شاعر به عوامل و عناصری از بیت توجه کرده که تحرک و پویایی بیشتر داشته و با القای حس شور و هیجان، مناسب متن حماسی بوده و تأثیر بیشتری نیز در دریافت مردم -از هر صنف و سلیقهای- داشتهاند. در عوض، عناصر تجریدی کمرنگ هستند، چنانکه نبود آنها را میتوان یک شاخصۀ سبکی شاهنامه دانست.
در گروه مشبّهٌبه «حیوانات»، دو گروه حیوانات اهلی و وحشی ویژگیهای ممیّزهای در قدرت، درندگی و مهابت دارند؛ مانند ببر، پلنگ، شیر، یوز، گرگ و... . در تشبیه، موجودِ جانشین به این دلیل انتخاب شده که همجوار یا پیوسته با موجودی است که با جانشین، همنشین است (هاوکس[4]،16:1390). در این گروه، مشبّهٌبه شیر با 35 بار تکرار، دارای بیشترین بسامد بوده و مشبّهبه پیل نیز با 12 بار تکرار در رتبۀ بعدی قرار داشته است. از بین حیوانات اهلی، می توان به مشبّهٌبههایی همچون مرغ و خروس، اسب و گاومیش و پرندگانی چون طاووس، تذرو و زاغ اشاره کرد. از میان موجودات تخیلی نیز اژدها، سیمرغ، پری و دیو در شاهنامه مشبّهٌبه واقع شدهاند.
افسون، اهریمن، جادو، افسانه، دانش، پاکی، رای، فرّ و بهشت از مفاهیم انتزاعی بودهاند که مشبّهٌبه قرار گرفتهاند، اما مفهوم بهشت 21 بار تکرار شده و جزو پربسامدترین مشبّهٌبههای جلد نخست نیز بهشمارمیآید. بسامد بالای برخی تصاویر ملموس مانند شیر، سرو، دریا و... آنها را به موجودات اصلی شاهنامه بدل کرد و ذهن خواننده را کاملاً با آنها همراه ساخت. از منظر داستانپردازی، این امر خود تأثیر القایی و انگیزشی بالایی دارد.
در گروه مشبّهٌبههای «اعضا و متعلقات بدن انسان»، 14 عضو انسان مبنای تصویرسازی فردوسی در جلد اول شاهنامه قرار گرفت که از میان آنها دل با 5 بار تکرار و چشم با 4 بار تکرار به ترتیب دارای بیشترین فراوانی بودهاند. پنجمین گروه «نام افراد، عناوین و پیشهها» بود که نامهای زال، سام، رستم، طهمورث، شیروی، شاپور و ایرج، عناوین شاه، پهلوان، گُرد، دختر شاه، کیان، پسرو پدر و پیشههایی همچون دروگر، دایه، رهی و کدخدا در این گروه دستهبندی شدهاند. از این میان، عناوین شاه و پهلوان هر کدام 3 بار مشبّهٌبه واقع شدهاند. گروه بعدی مشبّهٌبهها اشیای گرانبها و سپس ابزار جنگی بوده که کاربرد کمتری از نمونه های پیشین داشته است.
آنچه در شاهنامه در مورد «وجه شبه» جلب توجه میکند، کاربرد دیگرگونۀ آن است؛ بدین معنی که بسیاری از آنها را میتوان ذیل«وصف هنری»[5] قرار داد، اما فردوسی وصفهای هنری را با قابلیت همزمان وجهشبه و وصف هنری در نظر گرفت بهگونهای که نمیتوان مشخص کرد وجهشبهاند یا وصف هنری. وصفهای هنری گاه موصوف مشبّه و گاه موصوف مشبّهٌبه واقع شدهاند. چنین امکانی یک «شبکۀ توصیفی» ایجاد میکند و تصویری کلی از یک فضا به مخاطب ارائه میدهد.
نکتۀ دیگر، تناسب و هماهنگی صفتهای هنری با شخصیتهای داستان است. همخوانی صفت با موصوف، تازگی یک صفت، کیفیت تصویری، ارزش دلالتگری و ارزش موسیقایی اثر از جمله این موارد است. صفتهای هنری به دو دستۀ خاص و عام تقسیم میشوند؛ صفتهای هنری خاص برای یک شخصیت بهکار میرود و ویژگیهای خاص همو را در داستان نشان میدهد و بیشتر با نام افراد در داستان تکرار میشود؛ مانند دیوبند. صفتهای عام به یک شخصیت اختصاص ندارد و بارها برای گروهی تکرار میشود؛ مثل صفت روشنروان که برای مهراب، سهراب، گیو و... استفاده میشود. صفت هنری در شاهنامه خطوط دقیقی از جزئیات و خصوصیات فیزیکی، روحی و اخلاقی شخصیتهای داستان را رسم میکند. خواننده با کنار هم قرار دادن صفات، تصویری از شخصیتهای داستان ترسیم و در هر صحنه با توجه به صفت نقل شده خود را از پیش برای درک آنها آماده می کند (امیری و محمودی لاهیجانی، 1393: 32-28).
در بررسی فراوانی جزئیات و مؤلّفههای معنیدار جلد اول شاهنامه به نظر میرسد کاربرد تشبیه پیش از همه مبتنی بر ویژگیهای گونۀ حماسه و کارکرد اجتماعی روایت در این اثر بوده است؛ از این رو، اجزای آن با توجه به کارکردهای تشبیه و ویژگیهای حماسه از سه منظر قابل واکاوی است:1- بهرهگیری از ظرفیتهای بلاغی، 2- بهرهگیری از ابزارهای زبانی و 3- تحقق اهداف داستانی. کاربرد برخی از این ویژگیها، چنان زنجیرهوار به هم پیوسته است که گاه هر کدام همزمان زیرمجموعه بخش دیگر است. ما برای دریافت آسانتر مطلب در هر بخش تنها به سه نمونه بسنده کرده و دیگر مؤلّفهها را با توجه به همان موارد توضیح دادهایم. بدیهی است برای هر بخش، کارکردها و اقسام دیگری نیز متصور است که در این مجال فرصت پرداختن به همۀ آنها نیست.
4-1. بهرهگیری از ظرفیتهای بلاغی در تشبیهات شاهنامه
الف- دوری از اطناب: در مقایسه با دیگر صورخیال، تشبیه به ظاهر بر درازگویی استوار است، اما در شاهنامه تشبیه با وجود ظاهر اطنابگونهاش در دل خود استعداد ایجاز را نیز داراست. در شعر روایی، شاعر موظّف است به اقتضای داستان، مکان، زمان و فضای داستان را نیز برای مخاطب خلق کند. روایت بدون این عناصر ناقص است و به فضای اندیشگانی مخاطب ارجی ننهاده است. همین قاعده در مورد نوع حماسه نیز صادق است. علاوه بر این، طولانی بودن روایت در ذات حماسه است. ملالآور شدن حماسه نیز از آغاز یکی از دغدغههای منتقدان و شاعران بوده است. ارسطو پیشفرض اثر حماسی را طولانی بودن آن دانسته و در تبیین وجوه مختلف، همواره این امر را پیش چشم داشته است. وی در شرح اثر هومر، تدبیر او برای دوری از اطناب را این دانسته که هومر همۀ داستان خود را تعریف نکرده تا از داستانی پیچیده و مفصل پرهیز کند؛ از این رو، قسمت محدودی را موضوع قرار داده است. هر چند پرداختن به روایتی واحد، اثر را محقر جلوه خواهد داد. ارسطو یکی دیگر از راههای روایتگریِ به دور از ملال را توصیف اجزای مختلف و مرتبط با حماسه برشمرده است. از نظر او، این توصیفها به اثر عظمت و وسعت میبخشد و مخاطب را از مواجهه با حوادث مکرر و ملالآور مصون میدارد (ارسطو، 1387: 160-159). تشبیه در حماسۀ فردوسی، تفصیلی با دو فایده است: نخست آنکه ابزار پرهیز از اطناب و در خدمت ایجاز متن است. دیگر آنکه از ابهام برکنار است؛ زیرا در متنی چنین، ایجاز پیوسته مستعد ابهامآفرینی است. چنانکه در وصف جنگاوری شیروی فقط به این اکتفا کرده است که:
در حصن بگرفت و اندر نهاد |
|
سران را ز خون سر افسر نهاد |
(فردوسی، 1963: 128)
در این بیت، شاعر به جای اینکه در بیتهای متعدد به شرح جزییات جنگاوری شیروی و درنهایت نتیجۀ کازار بپردازد، تنها به این تشبیه اکتفا میکند. در این تشبیه، شروع جنگ، جنگاوری شیروی، کشتن سربازان و سران سپاه دشمن و پایان جنگ به نفع شیروی، همگی در یک تشبیه و یک مصرع گنجانده شد. همچنین در وصف دایۀ زال چنین میگوید:
یکی دایه بودش به کردار شیر |
|
بر پهلوان اندر آمد دلیر |
(همان: 138)
در اینجا از میان همۀ اوصاف دایه فقط به تشبیه «شیر» اکتفا شد و شرح دیگری از او نیامد؛ این خود، کمک میکند که خواننده فضای ذهنی کلی، اما موجز از زنی دلیر داشته باشد، بدون آنکه با دیگر فضاها خلطی صورت گرفته باشد. بدین ترتیب، ابهامی در تصویرسازیها به وجود نیامد.
بیامد از آن کینه چون پیل مست |
|
مران گاو برمایه را کرد پست |
(همان: 59)
نیز حالت خشم و کینهورزی که به فرد جسارت پیش رفتن و جنگیدن میبخشد همه در تشبیهی در حد یک مصرع، کوتاه شد: «بیامد از آن کینه چون پیل مست». در عوض از شرح جزئیات احوال و ویژگیهای چهره و نوع حرکت و شیوۀ حمله کردن و ... پرهیز شد.
در شاهنامه، کلیپردازی در تشبیهات در عین ظرافت هنری است. دقت و جزئیات تصویری ممکن است تصاویر را حالتی غنایی ببخشد و تمامیت و وحدت شعر حماسی را از آن بازستاند. توجه به این نکته لازم است که حماسه بیان ماجراهای پهلوانی است، نه هنر تخیل شاعر؛ از این رو، شاعر بسیاری از جزئیات سخنپردازی را که بنمایۀ او نباشد، کنار میگذارد و مستقیم به رویدادها میپردازد و در نتیجه رویدادها با شتاب پیش میروند (خالقیمطلق، 1386: 53).
سپاهی به کردار مور و ملخ |
|
نبد دشت پیدا نه کوه و نه شخ |
(فردوسی، 1963: 196)
آنچه از اوصاف سپاه در بیت بالا آمده، فقط فراوانی آن است: دشت را چنان مور و ملخ پر کرده بودند؛ دیگر شرح جزییات تعداد آنها، آرایش نظامی، نوع ابزار و لباسهای جنگیشان و... هیچکدام نقل نشده است. این کلیگویی گاه به همراه حذف است. به نظر میرسد فردوسی در آوردن بسیاری از تشبیهات، هر دو مهم را در نظر داشت؛ تشبیه در عین پیشبرد سریع روایت و حذف عناصر واژگانی غیرلازم به کلیگویی میانجامیده که خود ایجاز و اختصار در متن مفصل شاهنامه را درپیداشتهاست. در بیت زیر دربارۀ زال آمده:
به دیدار سام و به بالای او |
|
به پاکی دل و دانش و رای او |
(همان: 167)
به جای اینکه جزء جزء ویژگیهای زال از قامت او و شباهتش به قامت سام تا ویژگیهای اخلاقی و فراوانی دانش و ضمیر روشن او و شباهت ذاتی همۀ آنها به سام چیزی گفته شود و تشبیهی تنها با یک کلمه (دیدار) و یک حرف اضافه (به) ساخته و چندین تشبیه در یک بیت گنجانده است.
ب- اغراق: کثرت اغراق و غلو جزو ذات حماسه است؛ چنانکه گویی نوعی صنعت نیست، بلکه در تار و پودش تنیده است (شمیسا، 1381: 109). تشبیه در زبان حماسی بیش از آنکه برای لذت بخشیدن به واسطۀ کشف همانندی میان مشبّه و مشبّهٌبه باشد، نقش تأکیدی دارد؛ زیرا واقعیاتی که در حماسه نقل میشود به اندازۀ کافی بزرگ است؛ از این رو، مبالغه و اغراق از راه توصیف صورت میگیرد (پارساپور، 1383: 383). به بیانی دیگر، تشبیه بیان حال مشبّه است و گوینده برای تقریر در ذهن شنونده به شیوهای هنرمندانه آن را با اغراق همراه میکند؛ مثل تشبیه قد انسان به سرو. تشبیه در دل خود درجاتی از اغراق را به همراه دارد؛ زیرا یکی از ابزارهای حیرتآفرینی است (طالبیان،1380: 207).
تنش نقره سیم و رخ چون بهشت |
|
برو بر نبینی یک اندام زشت |
(فردسی، 1963: 138)
فردوسی در بیت بالا در توصیف تن زال آن را به نقره و چهرهاش را به بهشت تشبیه میکند. در این فضای محدود دو تشبیه می آورد و چنانکه بایستۀ اثر حماسی است، روایتگری می کند:
بیابان چو دریای خون شد درست |
|
تو گفتی که روی زمین لاله رست |
(همان: 122)
در این بیت، شاعر از میان همۀ وصفهای مطوّل با اغراقی موجز تصویری دقیق از فضا به خواننده میدهد. بیگمان بیابان به دریای یکسره خون تبدیل نخواهد شد. فردوسی برای اغراق بیشتر و اثبات فضا در ذهن مخاطب، تشبیهی دیگر همراه با اغراق میآورد؛ تشبیهی که بیان دیگرگون مصرع پیشین است:
ز بس دار و گیر و ز بس موج خون |
|
تو گفتی شفق زآسمان شد نگون |
(همان: 269)
در این بیت نیز برای نشان دادن شدت کشتار، فراوانی خونهای ریخته شده با اغراقی موجز به موج تشبیه شد؛ شاعر با آوردن دو کلمۀ موج و خون، خود را از شرح بیشتر ماجرا بینیاز کرده است.
ج- پرهیز از تزاحم آرایههای ادبی: نمایشهای بلاغی اگر در متن فراوان باشد کلام، مصنوع و اگر اندک باشد، ابهت کلام، کم میشود. تشبیه اگر با دیگر صنایع ادبی توأم باشد، زیباتر خواهد شد و هنر شاعران بزرگ نیز توأم کردن تشبیهات عادی با دیگر صنایع تا حد اعجاز است؛ زیبایی و ارزش هنری آنها وقتی است که به ستیز آرایشها نینجامد و باعث تکلف و پیچیدگی یا پنهان شدن معنی نشود (فرشیدورد، 1349: 51-47). تناسب گاه بین اجزای شعر یا عبارتی محدود و گاه در کل شعر یا داستان برقرار است. گونۀ ادبی حماسه با تکلّف، صناعتگری و تزاحم تصاویر ناسازگار است.
علاوه بر این، روایتگری حماسی نیازمند سرعت در درک توالی حوادث است (به ویژه آنکه در آغاز غالباً متن حماسی شنیداری بوده است). فردوسی برای تلفیق این امور متناقض با یکدیگر از تشبیه سود جسته است. تشبیه برای تقویت صراحت متن و درک مخاطب از صنایعی چون مراعاتالنظیر، تکرار و تضاد سود میبرد. شاعران و نویسندگان صاحب سبک از این عوامل، چونان ابزاری سبکی بهره میجویند. به یقین بیشترین صنعت بلاغی که در این تشبیهات استفاده شده، مراعاتالنظیر بوده است.
از نظر همایی (1389: 170-169) صنعت تناسب و مراعاتالنظیر از لوازم اولیۀ سخن ادبی به خصوص در مکتب قدیم ادب فارسی بوده است. البته او شرط را در نظر داشتن معنی قرار داده نه لفظ را؛ مانند هم جنس بودن (گل و لاله)، مشابهت، تضمن و ملازمت (شمع و پروانه). کاربرد مراعاتالنظیر علاوه بر آنکه متن را منسجم می سازد، باعث حفظ زنجیرۀ معنایی آن تا انتها میشود و متن را از گسستگی دور میسازد؛ مراعاتالنظیر متن را جزیل و فاخر نیز میسازد. در شاهنامه معمولاً دو یا چند تشبیه موجز در یک بیت به وسیلۀ زنجیرۀ معنایی مراعاتالنظیر حفظ میشود و یک کلمه، چند وظیفه را همزمان انجام میدهد.
دگر موبدی گفت کای سرفراز |
|
دو اسب گرانمایه و تیز تاز |
(فردوسی، 1963: 219)
در این تشبیه که در فضای دو بیت آمده است، اسب، تیز تاز، بلور و سپید، دریا و آبدار، مراعاتالنظیرند و میان قار (که از آن سیاهی فهم میشود) و سپید تضاد است.
دو رانش چو ران هیونان ستبر |
|
دل شیر نر دارد و زور ببر |
(همان: 245)
در بیت بالا سه تشبیه آمده و میان آنها ارتباطی زنجیروار برقرار شده است: میان هیون، شیر و ببر مراعاتالنظیر از نوع جزء و کل، میان رانش و ران تکرار و میان ران و دل نیز مراعات النظیر برقرار است. تقریباً همۀ کلمات بیش از یک ارتباط بلاغی با هم دارند.
4-2. بهرهگیری از ابزار زبانی در تشبیهات شاهنامه
الف- جبران محدودیت واژه: در متن روایی، نمایش دادن حوادث بیش از بازی با کلمات، زیباییآفرین است. گاهی واژهها ظرفیت لازم را برای ایفای چنین نقش مهمی ندارند. فردوسی در مقام شاعری آگاه به واژگان زبان فارسی از این محدودیت واژگانی با خبر بود. بنابراین، با توجه مقتضیات متن روایی از عنصر تشبیه برای رفع این نقیصه و خلق فضاهای روایی بیشتر استفاده کرد.
فردوسی با استفاده از تشبیه به چند شیوه، مشکل محدودیت واژه را برطرف ساخت: نخست استفادهازتجربۀ پیشین خواننده؛ توضیح اینکه مخاطب متن ادبی در هر صنف و سن، دورۀ تاریخی و منطقۀ جغرافیایی، تجربهای مختص به خود دارد که ممکن است روند فهم متن را مختل یا تسریع کند. با برجسته کردن تفاوتهای تجربی، فهم متن مختل میشود و با برجسته کردن اشتراکات فکری به طور مطلق، فهم متن آسان میشود. بنابراین، شاعر چیرهدست از این امکان برای فهم یکسان متن استفاده میکند.
یکی از راههای فردوسی استفاده از تجارب ذهنی مشترک مخاطبان در قالب تشبیه بوده است؛ در این شیوه به آوردن واژههای پیدرپی برای فهم مخاطب نیازی نیست؛ زیرا مخاطب بخشهای ناگفته را به واسطۀ تخیل بازسازی میکند. به کمک تشبیه، این بازسازی با تصویرسازی ذهنی همراه است و مخاطب از آن لذت میبرد. دومین فایده آن است که شاعر را از دام تعقید و تصنع میرهاند. سادهترین راهی که برخی شاعران برای جبران این محدودیت برمیگزینند، استفاده از واژههای مهجور، دور از ذهن یا متکلّف است، اما برای فردوسی دوری از تکلّف تا بدانجا اهمیت داشته که منظومۀ خود را بر همین اصل استوار کرده است. علاوه بر این، حماسه اثری فاخر دارای واژگانی جزیل و وزین و به ضرورت دارای سبکی فخیم است. شاعر میدانسته که گام برداشتن روی این تیغه که یک سوی آن تکلّف و سوی دیگرش ابتذال اثر است، تنها به کمک تشبیه ممکن خواهد بود.
شیوههایی که فردوسی برای تحقق این امر بهکار گرفته، غالباً از این گونهاند:
1-آوردن اسم خاص در جایگاه مشبّهٌبه: این نامها ممکن است نام رود، کوه، منطقۀ جغرافیایی و... باشد که به ذهن همگان آشنا است؛ مثل بهشت، رود نیل و درخت سرو
2- آوردن اسم عام از نوع اسم جنس یا طبقات همشمول، مانند: پلنگ، پیل و شیر
3- آوردن عناصر و اجزای طبیعت که همه با آنها در طول زندگی آشنایی دارند؛ همچون بیابان، دشت، کوه و دریا. چنانکه در وصف فریدون آورده است:
جهان را چو باران به بایستگی |
|
روان را چو دانش به شایستگی |
(فردوسی، 1963: 57)
در این نمونه، شاعر مشبّهٌبههایی آورده که همگی آشناترین امور برای ذهن مخاطباند؛ یکی «باران» که پدیدهای طبیعی و ذهنآشنا است و دیگری «دانش» که مفهومی است انتزاعی، اما کلی و قابل تعمیم و تعبیر در اذهان متفاوت با پیشینههای ذهنی و تجربی گوناگون. وجهشبه این دو مشبّهٌبه اموری ذهنی و انتزاعی است که به تصویر کشیدنشان به شکل اموری محسوس و زودیاب چندان آسان نیست. بیتهای زیر که در وصف منوچهر آورده شده، نمونههایی دیگر از این نوع کاربرد تشبیه در شاهنامه است:
به بـزم انـدرون آسمان سخاست |
|
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست |
(همان: 26)
وزان پس منوچهر عهدی نوشت |
|
سراسر ستایش بسان بهشت |
(همان: 151)
دل شیــر نر دارد و زور پــیــل |
|
دو دستش به کردار دریای نیل |
(همان: 160)
به رخ چون بهار و به بالا چو سرو |
|
میانش به غرو و به رفتن تذرو |
(همان: 213)
ب- نزدیک شدن به سطح عاطفی در اثر: وظیفۀ اصلی اثر حماسی، بیان دلاوریها و جنگهای قهرمانان و جنگاوران یک ملت است. همچنین آنچه همواره در اثر ادبی حاکمیت تامّ دارد، برخورداری کافی از زبان و بیان عاطفی است. در حماسه این باید بهگونهای باشد که متن، رنگ و بوی غنایی نگیرد. معمولاً آرایههای ادبی این وظیفه را در شعر برعهده دارند. کثرت صنایع ادبی شعر را لطیف میکند، اما از ابهت کلام میکاهد (شمیسا، 1381: 118). به نظر میرسد فردوسی در موقعیتی متناقض برای تحقق همزمان دو هدفِ حفظ ابهت کلام و نزدیک شدن به سطح عاطفی شعر از عنصر تشبیه سود جسته که او را از آوردن بسیاری صنایع بینیاز کرده است. نمونۀ اینگونه کاربرد تشبیه در شاهنامه را میتوان در گفتوگوی سیندخت و مهراب در بیت زیر دید:
که تو خود مرا دیده و هم دلی |
|
دلم بگسلد گر ز من بگسلی |
(فردوسی، 1963: 149)
مشبّهٌبه به گونهای انتخاب شده که بیآنکه وزن و فضای حماسی داستان آسیب ببیند، صمیمیت و تعلق زن به همسرش نیز به تصویر کشیده شود -تشبیه همسر به دل و دیده- که با مصرع بعد تقویت شده است. در حالی که در بسیاری از ابیات شاهنامه تشبیه در یک مصرع آمده و مصرع بعد، ادامۀ داستان را روایت میکند در این بیت تلاش شده بار عاطفی کلام سیندخت تقویت شود تا سخن او، تأثیرگذارتر و پذیرفتنیتر به نظر آید. همچنین است ابیات زیر دربارۀ زال از زبان سام:
گرانمایه سیمرغ برداشتش |
|
همان آفریننده بگماشتش |
(همان: 152)
در این نمونه نیز تشبیه در مصرع اول مقدمهای است برای نزدیک شدن به فضایی عاطفی. بیت اول آغاز داستان را بیان میکند، اما با تشبیه به فضای عاطفی اثر نزدیک میشود و در نهایت در مصرع بعد شرمساری خود را از رها کردن فرزند به گونهای بیان میکند که عملش در تقابل عمل سیمرغ قرار میگیرد به گونهای که نقش و حضور عاطفی هر یک را در زندگی زال به نمایش میگذارد:
گرش پیر خوانی همی گر جوان |
|
مرا او به جای تن است و روان |
(همان: 163)
ج- کمک به درک بافت زبانی: ما زمانی متن را درک میکنیم که آن را در بافت دانش و تجربۀ عاطفی خود قرار دهیم. از آنجا که چنین بافتهایی از نظر خوانندگان متفاوت فرق میکند، تفسیر آن هم متفاوت میشود (وردانک، 1389: 59).
در ادبیات واژههایی هستند که هرچند مفهوم مکان و زمان را میرسانند، اما به گونهای منعطف و بافتگریزند؛ بدین معنی که به شکل تصویرهای ذهنی هر فرد متناسب با تجربۀ پیشین او درمیآیند؛ پس اینکه مشبه آن امور کلی باشد به خلق بافت فرضی یکسان در ذهن خواننده کمک میکند. شگرد فردوسی برای درک بافت زبانی، تکرار مشبّهٌبههای کلی در موقعیتهای مختلف است. این تکرار کمکم باعث تثبیت همان تصویر آشنا در ذهن مخاطب میشود؛ چنانکه ابتدا هیأتی کلی و سپس شخصیتی با مشارکت خواننده در ذهنش شکل میگیرد. ابیات زیر، نمونههایی از این نوع کاربرد تشبیه در شاهنامه است که رستم را در موقعیتهای متفاوت توصیف میکند:
نشست از بـر تازی اسب سمند |
|
چو زرین درخشنده کوه بلند |
(فردوسی، 1963: 199)
تـو گفتی که سام یل استی به جای |
|
به بالا و دیدار و فرهنگ و رای |
(همان: 242)
بـه جـای خـرد سام سنگی بود |
|
به خشم اندرون شیر جنگی بود |
(همان: 237)
دو رانش چـو ران هیونان ستبر |
|
دل شیر نر دارد و زور ببر |
(همان: 245)
در این تشبیهات بارها رستم به شیر، کوه یا سام تشبیه میشود. این تکرار و این نقشهای خرده خرده از شخصیت باعث میشود که بافت مداوم و مستمر شکل گیرد و در کل این اثر سترگ به مخاطب وحدت قهرمان را القا کند. در نمونههای زیر، هماهنگی موضوع با تصویر در تشبیهات مربوط به زمین قابل مشاهده است:
چـو فرمان دهد ما همیدون کنیم |
|
زمین را ز خون رود جیحون کنیم |
(همان: 121)
خروشی خروشیدم از پشت زین |
|
که چون آسیا شد بر ایشان زمین |
(همان: 196)
ابـا ژنـده پیـلان و رامشـگران |
|
زمین شد بهشت از کران تا کران |
(همان: 231)
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ |
|
زمین شد به کردار روشن چراغ |
(همان: 15)
شب تیــره و تیـغ رخشـان شـده |
|
زمین همچو لعل بدخشان شده |
(همان: 269)
3-4. تشبیه در خدمت روایت
الف- نمایشی بودن تشبیه: فردوسی با کمک تشبیه از شیوۀ تخیل مبتنی بر همانندپنداری استفاده میکند. با اندکی اغماض میتوان «توصیف» را نوعی روایتگری دانست. تصویرسازی در اینگونه روایتها بر پایۀ توصیف است؛ «حتی در یک تصویر کوتاه و ساده تشبیه یک چیز به یک چیز تا یک هیأت به یک هیأت دیگر، توصیفی صورت میگیرد که در نتیجه آن تصویرکلی، فضایی ترسیم میشود و سپس نوعی روایت که بیشتر بر تقریر و بیان استوار است، آن را باز مینمایاند» (سلاجقه، 1385: 70) و به ارائۀ نوعی تصویر حرکتی منجر میشود. در شاهنامه، تصویر، هدفی است برای القای حالتها و نمایش لحظهها و جوانب گوناگون زندگی و طبیعت و همه حماسی تصویر شدهاند. حرکت، رکن اصلی آنها است (شفیعیکدکنی، 1380: 440).
پدر دل پر از خشم و سر پر ز جنگ |
|
همی رفت غران به سان پلنگ |
(فردوسی، 1963: 191)
تشبیه غران رفتن کسی به گونهای که مانند نمایش صحنهای زنده و قابل درک باشد، اندکی دشوار به نظر میرسد؛ شاعر این حالت را به غریدن پلنگ تشبیه کرد و آن را مانند تصویری زنده در جلوی چشم مخاطب به نمایش گذاشت.
فردوسی آرایههایی را برگزیده که به اصل روایتگری و دریافت صریح خواننده آسیب نزنند. ازین رو، مشبّهٌبه اجزای صورت انسان به اعمال انسانی و خود انسان مرتبط است. عوامل طبیعی و مکانها نیز پسزمینه و بافت اتفاقات داستان را تشکیل میدهند. پس شخصیت و بافت (به ویژه فضا و مکان) در نظر فردوسی بسیار مهم است وبه همین دلیل از تشبیه و مشبههایی بهره برده که به امور محسوس اشاره دارند و کمتر انتزاعیاند.
همـه روی دریـا شده قیـرگـون |
|
همه روی صحرا شده جوی خون |
(همان: 128)
بگفت این و برخاست آوای کوس |
|
هوا قیرگون شد زمین آبنوس |
(همان: 154)
هر دو بیت در کوتاهترین فضای واژگانی فضای بیابانی که ابتدا تیره و تار است و بعد کمکم در میان تاریک روشنی بیابان به خون سربازان سرخ میشود به نمایش میکشد.
ب- تشبیه، به مثابۀ ابزار مشارکت خواننده در فهم متن: تشبیهات شاهنامه بیشتر مجرد و با مداومت پیش آمدهاند؛ زیرا خواننده در این صورت باید پس از مطالعه و دریافت کل متن از هر یک از قهرمانان برداشتی خاص داشته باشد (رستگارفسایی، 1353: 9). این تصاویر مجرد باعث میشود روایت جنبۀ انتزاعی نیابد از افعال و قیود هم برای حسی شدن مطلب کمک گرفته شود و به پرداختن جزئیات نیز نیاز نباشد. ممکن است خصوصیت یا خصوصیاتی به مقتضای داستانسرایی حماسی بزرگ جلوه داده شود؛ به ویژه آنکه لازم نیست سخن درازآهنگ شود و به همین منظور، گاه حتی تصاویر ناقص ارائه میشوند و کامل کردن آنها به خود خواننده واگذار میشود (همان: 9-8). این خود به خارج نشدن از هنجار حماسی متن کمک میکند، پویایی اثر را به دنبال دارد و بین موضوع و تصویر هماهنگی ایجاد میکند.
سه خورسید رخ را چو باغ بهشت |
|
که موبد صنوبر چو ایشان نکشت |
(فردوسی، 1963: 89)
در این نمونه، زیبایی زیبارویان به فضایی انتزاعی -در عین حال خواستنی و مطلوب- تشبیه شد. مجموعۀ دلخواه بودن، زیبایی، آرامش و مفاهیم دیگری از این دست در ذهن شکل میگیرد که بسته به مخاطب و فضای اندیشگانی او متفاوت است.
چو نامه بر سام نیرم رسید |
|
ز شادی رخش همچو گل بشکفید |
(همان: 272)
شکفتن چهره به شکفتن گل تشبیه شد. تصویر شکفتن گل و مصداق آن و همچنین میزان درک زیبایی شکفتن گل به عهدۀ خواننده و تجربههای اندیشگانی او گذاشته شد و توضیح دیگری دربارۀ نوع شادمانی یا حالات چهره زیبای او گفته نشد.
یکی پهن کشتی به سان عروس |
|
بیاراسته همچو چشم خروس |
(همان: 19)
درک تشبیه کشتی به عروس، تلاش ذهنی بسیاری میطلبد. هرچند هیأت کلی کشتی یکسان است، اما در نوع تفاوتهایی دارد؛ با این حال، خوانندگان مختلف در مکانها و زمانهای مختلف تصوری از آن دارند، آنگونه که اوصافی ثابت و همیشگی همراه با واژۀ عروس به ذهن متبادر میشود، اما در اموری مانند آراستن و زیبا کردن عروس در آستانۀ زندگی مشترک با مردی قرار داشتن، برپایی جشن به مناسبت این رویداد، پر از زیبایی و تجمل بودن و... همیشه همراه با واژۀ عروس به ذهن میرسد. بعد از این کلیات، جزئیاتی مانند شکل و رنگ لباس، نوع آرایش، رفتارها، نوع مراسم و خصوصیاتی از این دست که در طول زمان دچار تغییر و دگرگونی میشوند به عهدۀ خواننده گذاشته میشود تا آنگونه که میخواهد، این توصیف را در ذهن خود بازسازی کند.
ج- تکرارهای روایی هدفمند: تکرار با شگردها و اهداف گوناگون در جایجای شاهنامه بهکار رفته است. جعفری ( 1389: 153-39) بخش اعظم کتاب خود را به شرح تکرارها در روایت شاهنامه اختصاص داد؛ مانند پندارها و اعتقادات مکرر، آیینها و کردارهای مکرر که تنها در روایت داستانها دیده میشوند. برای این تنوع بینظیر تکرارها، فردوسی ابزارها و شگردهای روایی چون رجزخوانی، وصف، رازگویی و حدیث نفس را به خدمت گرفت.
یکی از شیوههای روایی مکرر در شاهنامه وصفهای مکرر است. این وصفها یا از زبان خود فردوسی بیان میشوند، مانند وصف مکرر شب و روز، طلوع و غروب، وصف مکانها، جنگها، کسان و قهرمانان و کردارها یا از زبان قهرمانان است که خود یا دیگری را وصف میکنند (همان: 49). تشبیه نیز یکی از اقسام این وصفها است. توسل جستن به نقل مکرر که نمونۀ بارز تکرار است در معنای اعم کلمه، وسیلهای برای سرعت بخشیدن به روایت محسوب میشود. «تسریع روایت به این شیوه با فهم اصطلاحات نسبتاً مشابه در شرح حوادثی انجام میپذیرد که مخاطبان ماجراهای آن را میشناسند» (ژنت[6]،1392: 135-134). تکرارهای هدفمند که اتفاقاً مهمترین مؤلّفۀ سبکساز در اثر هنرمند نیز هست در همۀ ارکان تشبیه نیز حضور دارد. تکرارها در مشبه و مشبّهٌبه معنیدارتر است. برخی از پژوهشگران (شفیعیکدکنی (1380: 469-467)، رستگار فسایی (1353: 7) و خالقیمطلق (1386: 79)) بسیاری از این تکرارها را از جمله ضعفهای شاهنامه دانستهاند.
چند هدف کلی که با تکرار هر یک از ارکان تشبیه در شاهنامه محقق شده از این قرار است؛ نخست آنکه به شاعر کمک کرده تا متنی طولانی را به گونهای منسجم تا پایان پیش ببرد. پیدا است که فردوسی مبدع داستانهای شاهنامه نیست، بلکه داستانهایی پراکنده را با ظرافتی خاص و نظم زمانی، وحدت بخشیده است. نقشی که او در این گزینش، وحدت بخشی و انسجام ایفا کرده، کمتر از ابداع نیست. جزئیات و عناصر داستانهای شاهنامه بههم پیوستهاند تا این اثر بلند داستانی یکدست باقی بماند؛ مثلاً «شخصیتهای داستان به گونهای پرورش یافتهاند که جز با مطالعه داستانهای قبل و آشنایی با گذشته آنها شناختشان میسر نیست» (جعفری، 1389: 39).
تکرار مشبّهٌبه نوعی بنمایه ایجاد کرده است. این بنمایهها ابتدا اجزایی از داستان را در ذهن خواننده تثبیت و سپس به دیگر اجزا پیوند داده است. با بررسی همۀ مشبّهٌبههای جلد نخست، چند مشبّهٌبه بیش از 20 بار تکرار شدهاند؛ شیر، سرو، بهشت و... . نقش بنمایه در اثر ادبی القای معنی خاص است که با تکرار تصویر هر بار به ذهن خواننده متبادر میشود. «تکرار بنمایه (موتیف) در اثر واحد، آن را در جهت هماهنگی و یکپارچگی پیش میبرد و تأثیری را که متضمن آن تکرار است، تقویت میکند» (میرصادقی و میرصادقی، 1377: 27).
برابر جستوجوی نگارندگان این مقاله تقریباً هیچیک از کسانی که دربارۀ شاهنامه تحقیق کردهاند، بدین نکته توجه نکرده و این ویژگی را ضعف شاهنامه به شمار آوردهاند. در حالی که کمتر اثر هنری از متقدمین را سراغ داریم که از این ظرفیت روایی تا این اندازۀ گسترده استفاده کرده و مفهومی را در متن روایی بسیار طولانی با کوتاهترین واژهها به طور مستمر به خدمت گرفته باشد. شیر در شاهنامه با بار معنایی شجاعت، یگانگی، جنگاوری و... ویژگی بارز پهلوانان ایرانی است.
فایدۀ دیگر تکرار، شناخت شخصیتها است. گاه یک قهرمان بارها در تشبیهات با یک مشبّهٌبه شناخته میشود. بدین وسیله شاعر زوایای مختلف شخصیت یکی از افراد داستان را به شکلی نمایشی توصیف میکند.
هدف دیگر این تکرارها ایجاد توازن است. توازن، تکرار هدفمند عناصر زبانی متن است. این تکرارهای کلامی در همه سطوح متن رخ میدهد (بهنام، 1381: 65) در متن زیبایی صوری ایجاد میکند و ذهن مخاطب را از نظر دیداری، نوشتاری، گفتاری و شنیداری منتظر نگه میدارد. وقتی انتظارات خواننده برآورده میشود که ذهنش به اقناع برسد (مدرسی، 1390: 123). توازن به واسطۀ هماهنگی در پیام، مخاطبان را که معمولاً با خاستگاه اجتماعی- فرهنگی، قومی و زبانی مشترک از پیشفرضها، عملکردهای ذهنی و استدلالی مشابهی برخوردارند با پیام متن همگام پیش میبرد؛ افزون بر این، آنچه را هنوز به واژه درنیامده به ذهن متبادر میکند؛ پس به نوعی تأکید بلاغی و تداعی معانی به همراه دارد.
نتیجهگیری
شاعران پیشگام و سبکساز از سازوکار بلاغی با اهداف متعدد بهره میجویند. زنجیرهای از کاربردهای همزمان و متفاوت ابزارهای زبانی ایجاد میکنند و این خود به پیچیدگی درونی و زیبایی بیرونی اثر کمک میکند و در نهایت از شناخت و بازنمایی این زنجیرهها، سبک متمایز هر شاعر را میتوان شناخت.
در این پژوهش سبک تشبیهات جلد نخست شاهنامه واکاوی شد. از رهگذر این پژوهش مشخص شد تشبیه که یکی از پربسامدترین تصاویر شعری در شاهنامه است، تنها کاربرد بلاغی و زیباییآفرینی نداشته است، بلکه فردوسی از آن به مثابۀ ابزاری با کارکردهای متعدد بهره جسته است. تشبیه، سبک بلاغی شاهنامه را برای اغراق در عین ایجاز و به دور از بازیهای ملالآور زبانی مهیا کرده است. همزمان به روایتگری متناسب گونۀ حماسی یاری رسانده و فهم و همراهی مخاطب را در مرکز توجه قرار داده است. فردوسی از تشبیه برای خلق بافتی نزدیک به فضای ذهنی مخاطب و همراه کردن عاطفۀ او با حوادث داستان کمک گرفته است.
همچنین مشخص شد بسامد بالای مشبّهها و مشبّهٌبههای محسوس با روایتگری مربوط به گونۀ حماسی به طور کامل در ارتباط بوده و شاعر با دوری از بیان ارکان انتزاعی، القای حس حماسی و سرعت دریافت ماجراهای حماسه را افزایش داده و به همین دلیل به جای تکرارهای موردی از تکرار به شیوۀ ساخت بنمایه (موتیف) کمک گرفته است.
علاوه بر این، مشخص شد که شاعر عنصر تشبیه را متناسب با روایتگری متن حماسی تشخیص داده و بدین منظور با پیریزی زنجیرهای از مؤلّفههای زبانی، بلاغی و روایی، کاربردهای سبکی متنوع، پیچیده و پنهانی از تشبیه را باز آفریده که درک آن مستلزم توجه همزمان به هر سه حوزه با رویکردی سبکشناختی است.
[1]- Cuddon
[2]- Abrams
[3]- دادههای این مقاله جزء اندکی از مجموعه اطلاعات مستخرج از طرح پژوهشی «فرهنگ تاریخی تصویرهای شعری فارسی در قرون چهارم و پنجم هجری» است که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در دست اجرا است.
[4]- Hawks
[5]- منظور ازصفت هنری، ترکیبی است که برای توصیف شخصیتها، اشیا، حیوانات و رویدادها در داستانهای حماسی بهکار میروند. این صفتها، خصایص و تواناییهای خاص قهرمانان را در صحنهها نشان میدهند و خواننده به کمک آنها دربارۀ اصل و نسب، منشأ، ظاهر، مهارت، موقعیت و میزان قدرت شخصیتها آگاهی به دست میآورد و در نهایت با قرار دادن آنها در کنار هم در ذهن شخصیت، آن را گسترش میدهد و نیز زمینه را برای افزایش درک مفهوم آن فراهم میکند (امیری و محمودیلاهیجانی، 1393: 25-24).
[6]- Gérard Genette