در دخمه را کرد سرخ و کبود (پژوهشی در یک بیت از داستان فرود)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اراک، اراک، ایران

چکیده

این مقاله حاصل تأمل در یکی از بیت‌های داستان فرود در شاهنامه است که در آن به ضبط، معنا و تحلیل این بیت پرداخته شده است. با استفاده از روش استقراء و با یافتن شواهدی از شاهنامه نشان داده شده است که مقصود از واژه سرخ در این بیت، زر سرخ و مقصود از واژه کبود همان لاجورد کبود است. سپس دلایل و شواهدی در جهت توأم بودن آن‌ها در طبیعت و حین کاربرد به عنوان اشیای زینتی و قیمتی در ساخت دخمه و تابوت و سایر ادوات آیین مربوط به دفن ارائه شده است. همچنین به نقش آیینی آن‌ها نیز توجه شده است. سپردن پیکر مردگان در دخمه بخشی از مراسم آیینی آماده کردن پیکر برای نهادن در دخمه و یا خاک‌سپاری در شاهنامه است که قدمت آن را نشان می‌دهد. در اجرای این آیین استفاده از فلز زر و سنگ لاجورد هم کاربرد زینتی و هم کاربرد نمادین داشته است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

He Sealed the Tomb in Red and Dark Blue (An Analysis of a Verse from the Forood Story)

نویسنده [English]

  • Hassan Heidari
Professor of Persian Language and Literature, Arak University, Arak, Iran.
چکیده [English]

The paper is based on a verse from Forood's story in the Shahnameh. Analyzing this verse, we have concluded that "red" refers to red gold and "dark blue" refers to dark lapis. The next step is to discuss the evidence for their coexistence in nature, as well as their use as decorative and precious objects in tombs, coffins, and other burial tools. The role they played in rituals has also been considered. Putting the corpse in the tomb is part of the ancient burial ceremony depicted in the Shahameh, indicating its antiquity. In performing this ritual, gold and lapis have been used both symbolically and decoratively.

کلیدواژه‌ها [English]

  • The Shahnameh
  • Tomb
  • Gold
  • Lapis
  • Red
  • Dark Blue

بخشی از عظمت حماسۀ ملی ایران به جهت اشتمال آن بر ارزش‌های آیینی و فرهنگی تمدن ایرانی است. محققان برخی از این رسم‌ها و آیین‌ها را که از مرحلۀ اسطوره به حماسه رسیده‌اند به شایستگی بررسی کرده‌اند، اما برخی از آن‌ها هنوز به شیوه درخور کشف و شناسانده نشده‌اند. بیت‌هایی در شاهنامه هستند که به تنهایی بخشی از لایه‌های تودرتوی فرهنگ و تمدن ایرانی را در خود فشرده‌اند.

در این جستار یکی از بیت‌های داستان فرود مطرح شده که در آن به بخشی از آیین دخمه، تدفین و سوگ اشاره شده است:

 

در دخمه را کرد سرخ و کبود

 

تو گفتی که بهرام هرگز نبود

(فردوسی، 1386؛ دفتر سوم: 99)

 

1. بیان مسأله و پرسش پژوهش

بیت مورد بحث از داستان فرعی (اپیزود) تازیانۀ بهرام در داستان فرود پسر سیاوش است. پس از آن‌که بهرام آگاه می‌شود که تازیانۀ خود را در میدان نبرد گم کرده است، درصدد یافتن آن برمی‌آید. با وجود مخالفت سایر پهلوانان، دست از طلب نمی‌دارد تا آن را پیدا می‌کند، اما حین بازگشت در محاصرۀ سپاه توران به رهبری پیران و تژاو قرار می‌گیرد. در این نبرد نابرابر به‌شدت مجروح می‌شود و کم جان و بی‌رمق از پای می‌افتد. در این حال گیو که نگران سلامت او شده -به تعبیر فردوسی: «دل گیو گشت از برادر درشت» (1388؛ ج 4: 73)- حرکت می‌کند تا او را بیابد. در راه با پیکر نیمه جان برادر مواجه می‌شود و او را به لشکرگاه ایران برمی‌گرداند، اما بهرام بر اثر جراحت‌های سخت جان می‌دهد. گیو، پیکر او را برای نهادن در دخمه آماده می‌کند:

بیـاوردش از جایــگــاه نــبرد
بیاگند مغزش، به مشک و عبیر
بـرآیین شــاهانش بر تخت عاج
در ِ دخمه را کــرد سرخ و کبود
شد آن لشکر نامــور سـوگـــوار

 

به کردار ایوان یکی دخمه کرد
تنش را بپوشــید چینی حــریر
بخوابید و آویخت بر سرش تاج
تـــو گفتی که بهرام هرگز نبود
ز بـــهرام و از گردش روزگار

(فردوسی، 1386؛ دفتر سوم: 99)

 

معنای سه بیتِ نخست و بیت آخر روشن است؛ در شاهنامه هنگامی که شاه یا پهلوانی جان می‌سپارد اگر مانع خاصی در کار نباشد، معمولاً او را به همین شیوه‌ای که نمونه‌اش را در بیت‌های نقل شده می‌بینیم در دخمه می‌نهند و یا به خاک می‌سپارند. البته الزامی برای بجا آوردن این مراسم درخصوص همه شخصیت‌های مهم شاهنامه دیده نمی‌شود. این بیت‌ها مراحل آماده کردن پیکر مرده، مومیایی و نهادن آن را در دخمه نشان می‌دهد. بحث بر سر بیت چهارم است، چرا گیو «درِ دخمه» را مطابق برخی دست‌نویس‌ها و یا« سرِ دخمه» را مطابق برخی دیگر از دست‌نویس‌ها سرخ و کبود می‌کند؟ در این مقاله قصد داریم راجع به ضبط و معنای این بیت پژوهش کنیم و با استفاده از شواهد درون‌متنی و برخی از شواهد برون‌متنی آن را معنا کنیم و برای این پرسش پاسخی بیابیم.

 

2. پیشینه پژوهش

جست‌وجو در منابع چاپی مانند کتاب‌شناسی فردوسی، شاهنامه و فهرست مقالات ایرج افشار و منابع غیرچاپی از جمله سایت‌های تخصصی نشان می‌دهد که تاکنون این بیت به صورت مجزا و مطالعه موردی مطرح نشده است. مصححان شاهنامه و شارحان آن، گاه از این بیت بدون اشاره خاصی گذشته‌اند یا بدان به اختصار پرداخته‌اند که در جای خود مطرح و ارجاع لازم داده شده است.

 

2-1. بخش نخست، ضبطِ بیت: درِ دخمه یا سرِ دخمه؟

با جست‌وجو در شاهنامه مشخص می‌شود که حدود 10 نفر اعم از شاه و پهلوان پس از مرگ به دخمه سپرده شده‌اند. از میان آن‌ها دو نفر تورانی و بقیه ایرانی هستند که به این شخصیت‌ها در جای خود اشاره خواهد شد. فردوسی در باب دخمه هیچ‌یک از این افراد جز بهرام گودرز، تعبیرِ «سرخ و کبود کردن درِ دخمه» را به‌کار نمی‌برد. در ترجمۀ عربی بنداری از شاهنامه نیز این بیت ترجمه نشده یا در نسخۀ مورد استفاده مترجم نبوده است.

برای پاسخ به پرسش مقاله، نخست بیت را به لحاظ ضبط متن و دست‌نویس‌ها بررسی می‌کنیم‌. این بیت به هر دو صورت «درِ دخمه» و «سرِ دخمه» در دست‌نویس‌ها و چاپ‌های شاهنامه ضبط شده است. تعداد دست‌نویس‌هایی که «درِ دخمه» ضبط کرده‌اند، بیشتر است؛ خالقی‌مطلق متن را مطابق دست‌نویس‌های فلورانس (614 هجری قمری)، طوپقاپوسرای (731 هجری قری)، قاهره (741 هجری قمری)، لنینگراد و هفت دست‌نویس دیگر به «درِ دخمه» تصحیح کرده است. اما در دست‌نویس لندن (675 هجری قمری) و قاهره (796 هجری قمری)، «سرِ دخمه» ضبط شده است. در دست‌نویس‌های لنینگراد، قاهره، پاریس (844 هجری قمری) و برلین (894 هجری قمری) به صورت «دخمه کردند» و در دست‌نویس‌های فلورانس (614 هجری قمری)، لندن (891 هجری قمری)، طوپقاپوسرای (903 هجری قمری)، لیدن (840 هجری قمری)، واتیکان (848 هجری قمری) و آکسفورد (852 هجری قمری) به صورت «دخمه کرد» ضبط کرده‌اند. همچنین در دست‌نویس قاهره بجای سرخ، زرد ضبط شده است. از میان سایر تصحیح‌های شاهنامه در تصحیح ژول موهل[1] به صورت «در دخمه کردند» ضبط شده (فردوسی 1363؛ ج 2: 350) و نسخه ویرایش کزازی مطابق ضبط خالقی‌مطلق است (فردوسی، 1388؛ ج 4: 75). علاوه بر این، در شاهنامه چاپ مسکو بیت به صورت «سر دخمه کردند سرخ و کبود» ضبط شده است (فردوسی، 1965؛ ج 4: 112).

ضبط «سرِ دخمه» هم مفید معنا ست، اما به دو دلیل ضبط «درِ دخمه» بر «سرِ دخمه» ترجیح دارد:

1- به لحاظ متن، تعداد دست‌نویس‌هایی که «درِ دخمه» ضبط کرده‌اند، بیشتر است. همچنین تعداد دست‌نویس‌های کهنی که «درِ دخمه» ضبط کرده‌اند، قابل توجه است.

2- از حیث رعایت ترتیب منطقی در اجرای مراحل آماده کردن پیکر مرده و قرار دادن آن در دخمه نیز ضبط «درِ دخمه » منطقی‌تر می‌نماید. توضیح آن‌که با توجه به شواهدی که در شاهنامه درخصوص دخمه و نهادن پیکر در آن دیده می‌شود، یک نوع از دخمه را در صخره می‌تراشیده‌اند که به نام گور صخره‌ای یا گور- دخمه خوانده می‌شده است. روش دیگر این بوده که دخمه را در باغ یا دشت با توجه به مصالح بومی منطقه می‌ساخته‌اند. سپس پیکر متوفی را برای قرار دادن در دخمه طی مراحلی آماده می‌کرده‌اند. البته این مراسم آماده کردن پیکر، مخصوص دخمه نیست، چراکه ما در مورد تدفین اسکندر می‌بینیم که همه مراحل اجرا می‌شود، اما تابوت او را به خاک و نه دخمه می‌سپارند (همان: ج 7، 91). مراحلی که باید قبل از سپردن به دخمه طی شود با شستن پیکر با گلاب و زدودن ناپاکی (خون، خاک و...) از آن و پوشاندن با پارچۀ دیبا یا حریر آغاز می‌شده است، سپس قسمت سر را از کافور و مشک می‌انباشته‌اند. اگر قصد مومیایی داشته‌اند پهلو و سر را تهی و از خون خشک می‌کرده‌اند و سپس پیکر را به انگبین و موم آغشته می‌کرده‌اند. اگر متوفی شاه یا شخص بزرگی بوده، تختی از زر یا عاج جهت نهادن پیکر بر روی آن آماده می‌شده است. سپس تاجی بالای سر پیکر می‌آویخته‌اند و جواهر و زینت‌آلات را همراه با مواد خوشبو کنار آن تعبیه می‌کرده‌اند. در مرحله آخر بر او مویه می‌کرده‌اند و بزرگان قوم هر یک سخنی در بزرگداشت او می‌گفته و طلب آمرزش می‌کرده‌اند. در مرحله آخر، درگاهِ دخمه را با سنگ یا مواد آهکی استوار کرده و محل را ترک می‌کرده‌اند.

در بیت مورد بحث ما نیز نظیر همین مراحل اجرا می‌شود، چنان که فردوسی روایت کرده، گیو نخست پیکر بهرام را از دشت نبرد برمی‌گرداند. آنگاه به کردار کاخ برایش دخمه می‌سازد. دخمۀ بهرام از نوع صخره‌ای نیست، چون گیو او را از محل نبرد دور کرده است، بلکه از نوعی است که در باغ ساخته شده و نظیر آن باز هم در شاهنامه دیده می‌شود. بعد از آن، سر بهرام را با مشک و عبیر و تن او را با حریر چینی می‌پوشاند. سپس تختی از عاج برایش می‌سازد و بر سرش تاجی می‌آویزد. در مرحله آخر در دخمه را سرخ و کبود می‌کند و همراه با لشکر آنجا را ترک می‌کند. پس، آخرین مرحله، بستن در دخمه و نه سر ِدخمه است. چون سرِ دخمه یا سقف آن‌که معمولاً بلند است، قبلاً ساخته شده یا از صخره برآورده شده است. بنابراین جهات، ضبط «درِ دخمه» بر «سرِ دخمه» ترجیح دارد.

 

2-2. بخش دوم: معنای بیت و پاسخ به پرسش پژوهش

ابتدا آنچه را شارحان پیرامون بیت حاضر نوشته‌اند مرور می‌کنیم‌:

خالقی‌مطلق توضیحی راجع به این بیت در قسمت یادداشت‌های شاهنامه نیاورده است. جوینی پس از ذکر چند نسخه بدل در پانوشت، نوشته است: «باید سرخی نشانۀ کشته شدن باشد. «کبود»: در ایران باستان کبود و سیاه نشانه سوگواری بوده است» (فردوسی، 1388: 270). کزازی با تردید نوشته است: «به درستی روشن و دانسته نیست که چرا درِ دخمه را سرخ و کبود می‌کرده‌اند. می‌تواند بود که سرخی نماد خون باشد و نشانۀ آن‌که پهلوان در آوردگاه جان باخته است و کبودی نماد مرگ و نشانۀ سوگ و ‌اندوه، در دریغِ درگذشت او» (فردوسی، 1388: ج 4، 448).

حدس جوینی و کزازی اصالتاً و عموماً در شاهنامه درست است؛ یعنی رنگ کبود نشانه و رنگ سوگ بوده است و بازماندگان به جهت سوگواری جامۀ کبود یا نیلی به تن می‌کرده‌اند و یا گَرد نیل می‌افشانده‌اند. برای کاربرد رنگ سرخ هم قرینه‌هایی یافت می‌شود که نشان سوگ و حتی انتقام باشد، اما پرسش این است که چرا در دخمه را سرخ و کبود کرده‌اند؟

دوم؛ آیا قرینه‌ای یا قرائنی از سایر بیت‌های شاهنامه در این خصوص یافت می‌شود؟ برای دست‌یابی به پاسخ مناسب این سؤال بهتر است تا با روش استقرایی در شاهنامه به جست‌وجو بپردازیم، چراکه به هر روی شاهنامه روایتی منسجم از زندگی قوم ایرانی از سپیده دم تاریخ تا غروب پادشاهی در آغاز دوره اسلامی است.

در بخش نخست شاهنامه، نخستین‌بار به مراسم سوگواری ایرج اشاره شده است: «سر بریده‌اش را در پرنیانی پیچیده و در میان تابوتی زرینه می‌نهند و به سوی فریدون سیل می‌دارند» (آبادی باویل، 1350: 60). در بیت‌های مربوط، سخنی از دخمه نیست، اما نکته‌ای که از جهت دیگر به بحث مربوط است، درج شده و آن کاربرد تابوت زر است:

 

هیونی برون آمد از تیره گرد
خروشی بزار و دلی سوگوار
به تابوت زر ‌اندرون پرنیان

 

نشسته بر او سوگواری بدرد
یکی زرّ تـابوتش‌اندر کنار
نهاده ســر ایــرج‌اندر میان

(فردوسی، 1379؛ جلد یک: صفحۀ 77)

 

این بیت نشان می‌دهد که زر فقط در بنای دخمه متوفی کاربرد ندارد، بلکه در تابوت و-چنان که شواهد بعد نشان می‌دهد- در تخت و تاج و حتی دیبای زربفت مورد استفاده در دخمه هم ممکن است کاربرد داشته باشد.

نخستین بار در مرگ فریدون است که سخن از ترتیب دخمه می‌رود: «منوچهر در مرگ پدرش فریدون زنارخونین می‌بندد و بر آیین شاهان دخمه‌ای از زر و لاژورد می‌سازد و پیکر شهریار بر فراز تختی می‌نهد و بالای آن تاجی می‌آویزد و در دخمه را می‌بندد» (آبادی باویل، 1350: 62). این موضوع در بیت‌های زیر بیان شده است:

 

مــنــوچهر بــنـهاد تاج کیان
بر آیین شاهان یکی دخمه کرد
بـه پـدرود کردنش رفتند پیش
در دخـمـه بستند بـــر شهریار

 

بــه زنــار خونــیــن ببستش میان
چــه از زرّ ســرخ و چه از لاجورد
چنان چون بود رسم و آیین و کیش
شد آن ارجمند از جهان زار وخوار

(فردوسی، 1386؛ دفتر یکم: صفحۀ 157)

 

در بیت اول به رسمی اشاره شده که ربطی به این جستار ندارد، اما در چند جای دیگر شاهنامه هم بدان اشاره شده است. مثلاً زنار بستن فرنگیس در داستان سیاوش که تاکنون منشأ آن به صورت قطعی شناخته نشده است و برخی آن را نشانه سوگ قلمداد کرده‌اند (آبادی باویل، 1350، 69 و کزازی، 1382؛ جلد سوم: 474). اما از بیت دوم، سه نکته حاصل می‌شود که به بحث ما مربوط است‌: یکی آن‌که منوچهر دخمه را بر آیین شاهان می‌سازد؛ بنابراین، طبق شواهد شاهنامه، دخمه به شاهان و پهلوانان سرشناس اختصاص داشته است. شواهد متعددی در شاهنامه هست که کشتگان جنگ را یا به علت تنگنای وقت و امکانات با خاک می‌پوشانده‌اند و یا اگر مجال و امکان فراهم بوده به ستودان و نیز به خاک می‌سپرده‌اند. تعبیر دیگر فردوسی در این باب «دخمه خسروانی» است که در وصیت قباد خطاب به برادرش قارن کاوه آمده است:

 

اگر من روم زین جهان فراخ
یکی دخمه خسروانی کـند
سرم را به کافور و مشک و گلاب
سپار ای برادر توپــدرود بـاش

 

برادر بجایست با برز و شاخ
پس از رفــتـنم مهربانی کند
تنم را بدان جای جاوید خواب
همیشه خرد تار و تو پود باش

(فردوسی، 1966؛ جلد 2: صفحۀ 17)

 

دوم آن‌که دخمه‌ای که در اینجا ذکر شده از نوع صخره‌ای و تراشیدنی نیست، بلکه در شهر یا باغ ساخته شده و چون یک دخمه پادشاهی است در بنای آن ازجمله از یک فلز گرانبها (زر سرخ) و از یک سنگ گرانبها (لاجورد)استفاده شده است.

سوم آن‌که زر به همراه لاجورد به‌کار رفته و همین بیت است که قرینۀ اصلی برای بیت مورد بحث ما در داستان بهرام شمرده می‌شود. به احتمال بسیار، مقصود از دو واژه سرخ و کبود در این بیت، زر سرخ و لاجورد است که به مجاز به سرخ و کبود کردن درِ دخمه تعبیر شده است:

 

در دخمه را کرد سرخ و کبود

 

تو گویی که بهرام هرگز نبود

(فردوسی، 1386؛ دفتر سوم: 99)

 

یک نکته در بیت سوم مندرج است: پیکر فریدون را روی تخت عاج قرار داده‌اند. شواهد دیگری در شاهنامه هست که پیکر را روی تخت زر هم می‌نهاده‌اند. مجموع این نشانه‌ها گویای آن است که برای آماده کردن پیکر بزرگان و اشخاص معروف جهت سپردن پیکر آن‌ها در دخمه از فلزات و اشیاء گرانبها مانند زر، سیم، عاج و سنگ لاجورد استفاده می‌شده است.

غیر از فریدون -که نام بردیم- در ادامه نام چند تن از شاهان و پهلوانان در شاهنامه ذکر می‌شود که پیکر آن‌ها نیز در دخمه نهاده شده، اما در هیچ یک تعبیر مورد بحث ما تکرار نشده در حالی که به سایر اجزای دخمه؛ یعنی سر و درگاهِ دخمه گاه اشاره شده است:

الف- سهراب: پس از مرگ سهراب، رستم قصد داشته مطابق آیین شاهان و پهلوانان دخمه‌ای زرین برای او بسازد، اما چون احتمال داده که با ترک محل، آن بنا باقی نماند یا بدان دستبرد زده شود، دخمه‌ای از سم ستور می‌سازد:

 

همی گفت اگر دخمه زرین کنم
چو من رفته باشم نماند به جای
یکی دخمه کردش ز سم ستور

 

ز مشک سیه گردش آگین کنم
وگرنه مرا خود همین است رای
جهانی به زاری همی گشت کور

(فردوسی، 1386؛ دفتر دوم: صفحۀ 198)

 

درخصوص بیت اخیر، نظر‌های مختلفی تاکنون ارائه شده است که در آخرین آن‌ها نویسنده بر آن است که رستم احتمال می‌داده اگر دخمه زرین بسازد بعد از رفتنش ایرانیان به نشانه دشمنی آن را ویران خواهند کرد؛ بنابراین، «دخمه‌ای از سم ستور (جایگاه کنده زیر زمینی مورد استفاده چارپایان، کشاورزان و چوپانان که فردوسی در داستان «پادشاهی بهرام گور» نیز سُم را یک‌بار دیگر در همین معنای کنده زیر زمینی به‌کار برده) برای سهراب برمی‌گزیند، سهراب را در آنجا دفن می‌کند تا بتواند روی آن را بپوشاند و گور او را برای همیشه گم و از انظار دشمنان سهراب پنهان کند» (شایگان‌فر، 1391: 85). بیت مورد اشاره در داستان پادشاهی بهرام گورآمده است:

 

ز گــاوان ورز و ز گـــاوان شیر
همه دشت و کوه و بیابان به کنام
بیــابـان سراسر هـمـه کنده سم

 

ز پشم و ز روغن ز کشک و پنیر
کس او را بــگیتی نـدانست نـام
همان روغــن گــاو در سم بخُم

(فردوسی، 1968؛ جلد هفتم: صفحات 364-363)

 

ب- فرود: فقط اشاره شده که دخمه‌ای بر بالای کوهسار برای او ساخته شده است و از اجزای دخمه سخنی گفته نشده است. نکته مهم این است که دخمه در اینجا به معنای تابوت است.

ج- بهرام گودرز: بیت مورد بحث ما در همین داستان است. در برخی نسخه‌ها سر دخمه و در برخی دیگر در دخمه ضبط شده است که در جای خود بحث شد.

د- پیران ویسه: در دخمه‌ای که به دستور کیخسرو برای پیران ساخته شده به جزئیات اشاره‌ای نمی‌شود. فقط به سر دخمه اشاره شده که در اینجا به معنای سقف و ارتفاع دخمه است:

 

یکی دخمه فرمود خسرو ز مهر

 

بر آورده سر تا به گردان سپهر

(فردوسی، 1384؛ جلد پنجم: صفحۀ 155)

 

هـ- رستم: فرامرز در باغ دخمه‌ای برای رستم می‌سازد. در این بیت به سر و در دخمه، هر دو اشاره شده که سر همچنان به معنای سقف است:

به باغ‌اندرون دخمه‌ای ساختند
 در دخمه بستند و گشتند باز

 

سرش را به ابر ‌اندر افراختند...
شد آن نامور شیر گردن‌فراز

(فردوسی، 1384؛ جلد ششم: صفحۀ 224)

 

و- دارای داراب: در اینجا به دخمه اشاره نشده، اما بجای آن از واژه ستودان استفاده شده است. تابوت دارا نیز مانند تابوت ایرج از زر است:

 

نهادش به تابوت زر‌اندرون
 چنین تا ستودان دارا برفـت

 

بزرگان همه دیدگان پر ز خون
همی پوست گفتی بر او بر بکفت

(فردوسی، 1384؛ جلد ششم: صفحۀ 272)

 

یک احتمال این است که فردوسی ستودان را در اینجا به معنای دخمه به‌کار برده باشد و کاربرد تابوت زرین این احتمال را تقویت می‌کند. چنان که در داستان رستم و اسفندیار، رستم خطاب به اسفندیار از دلاوری‌های خود در جنگ مازندران می‌گوید:

 

سر جادوان را بکندم ز تن

 

ستودان ندیدند و گور وکفن

(فردوسی، 1996؛ جلد ششم: صفحۀ 175)

 

همچنین در نامۀ افراسیاب به پشنگ -که با نوعی تحقیر و فروداشت از سام یاد شده- آمده است:

 

دگر سام رفت از بر شـهریار
ستودان همی سازدش زال زر

 

هـمـانـا نیایـد بـدین کارزار
ندارد همی جنگ را پای و پر

(فردوسی، 1966؛ جلد دوم: صفحۀ 14)

 

ز- شیرین: در اینجا جزئیاتی از در یا درگاه دخمه گفته می‌شود. شیرین قبل از خودکشی از شیروی می‌خواهد که در دخمه خسرو را باز کند تا چهره او را ببیند. نگهبان در را باز می‌کند و شیرین رخ بر رخ خسرو می‌نهد و سپس زهر می‌خورد و می‌میرد. شیروی برای او دخمه دیگری می‌سازد و درِ دخمه خسرو را از نو استوار می‌کند (فردوسی، 1996؛ جلد نهم: صفحۀ 209).

ح- یزدگرد: آخرین شاه شاهنامه است که برای او دخمه ساخته می‌شود. در اینجا نیز دخمه در باغ است و فقط از سقف بلند آن سخن گفته است (فردوسی، 1387؛ جلد نهم: صفحۀ 247).

ملاحظه می‌شود که نسبت به کل شخصیت‌های شاهنامه تعداد کسانی که برایشان دخمه ساخته شده چندان نیست. درخصوص باقی افراد شاهنامه یا سخنی از مرگ آن‌ها در میان نیست یا فقط به مرگ آن‌ها اشاره می‌شود و کسانی نیز چون ضحاک وکیخسرو نمی‌میرند، بلکه سرنوشت دیگری دارند. ضحاک به دست فریدون به بند کشیده می‌شود که مدام در آن خواهد ماند و کیخسرو زنده پیش یزدان می‌رود:

 

خردمند از این کار خندان شود

 

که زنده کسی پیش یزدان شود

(فردوسی، 1384؛ جلد پنجم: صفحۀ 286)

 

 

 

2-3. دلایل کاربرد زر و سیم در دخمه، گور- دخمه و گور‌های زمینی

در ادامه به دلیل یا دلایل کاربرد زر و سیم  دردخمه، گور-دخمه و گورهای زمینی می‌پردازیم:

الف- قبل از شروع داستان بهرام، پس از کشته شدن فرود -که داستان اصلی است- برایش دخمه‌ای در بالای کوه ترتیب می‌دهند:

 

بفرمود تا دخمه ای شـــاهـوار
نهادند زیر‌اندرش تـخـــت زر
تـن شـاهوارش بــیاراســتــند
سرش را به کافور کردند خشک
نهادند بر تخــت و گشتند بـاز

 

بـکردنـد بـر تـیـغ آن کــوهســار
بـه دیـبـای زربــفـت و زرین کمر
گل و مشک و کافور و می ‌خواستند
تنش را به دبق و گلاب و به مشک
شــد آن شــیــر دل مرد با نام وناز

(فردوسی، 1386؛ دفتر سوم: صفحۀ 59)

 

ب- در دورۀ تاریخی شاهنامه، وقتی که اسکندر در جوانی از دنیا می‌رود، هم در تابوت و هم در کفن او زر به‌کار می‌رود:

 

ببردند صــندوق زرین به دشت
سکوبا بشستش به روشن گلاب
ز دیــبـای زربفت کردش کفن
تن نامــور زیـــر دیبـای چین
سر تنگ تابوت کردند سخت

 

همی ناله از آسمان برگذشت
پراگـنـد بـر تنش کافور ناب
خروشان بر آن نامدارانجمن
نهادند تا پــای در انــگبــین
شد آن شاخ گستر نیازی درخت

(فردوسی، 1386؛ دفتر ششم: صفحۀ 123)

ج- در پادشاهی کسری نوشین‌روان سخن از سفارش ساخت دخمه از طرف شخص شاه است و در اینجا موضوع با تفصیل بیشتری مطرح می‌شود. او وصیت می‌کند که بعد از مرگ برایش کاخ- دخمه‌ای بسازند. این دخمه شاهی آکنده از زر و گوهر و سایر اسباب تجمل است:

 

چو من بگذرم زیـــن جــهان فراخ
به جــایی کـزو دور باشــــد گــذر
دری دور بر چرخ ایوان بــلـــنـــد
نبــشته بـــر او بـــارگاه مـــــــرا
فراوان ز هــر گــونه افـگنــــدنی
به کافــور تـن را توانـــگـــر کنید
ز دیــبـــــای زر بفت پر مایه پـنج
بپوشید بـــر مــــــا به رسم کـیـان
بسازید هم زین نشان تخت عــــاج
همان هر چه زرین به پیش‌اندر است
وز آن‌پـــس بــــــر آرید درگاه را

 

بــــرآورد بـــــایــد یکی خوب کاخ نپرد بــــر او کــرگـــس تــیز پــــــر
به بالا بــــــر آورده بــــر ده کـمـــند
بزرگی و گـــــــنــج و ســــپاه مــرا
هم از رنـگ و بـــوی و پـــــراگندنی
ز مـشک از بر تارک افـــسر کــنـــید
بیاریــد نــاکــار دیـــده ز گــنــــج
بــر آیـیــن پـــاکان ســــاســـانیان
بـیاویـــختـــه از بـــر عــــاج تاج
اگر طاس و جام است اگر مجمر است ...
نــبـــایـــد کـــه بــیند کسی شاه را

(فردوسی، 1386؛ دفتر هفتم: صفحات 460-61)

 

این دخمۀ خسروانی که نوشین‌روان سفارش ساخت آن را می‌دهد -و از نوع صخره‌ای و دور از دسترس است- تمام لوازم و جزئیات پراکنده سایر شواهد را یکجا در درون خود دارد و چنان که خود اشاره کرده برای نشان دادن اسباب تجمل و وسعت گنج است: کتیبه و سردر، مواد معطر و نگهدارنده مثل مشک و کافور، دیبای زربفت، سایر گنج‌ها و طلاها، تخت عاج، تاج شاهی و ظروف زرین، همه گویای تعلق دخمه به یک پادشاه بزرگ است.

شواهد بیشتری هم در شاهنامه وجود دارد که برای پرهیز از طولانی شدن بحث از آن چشم‌پوشی می‌کنیم. چنان که اشاره شد، دخمه ممکن بوده در کوه ساخته شود، مانند دخمه فرود یا در باغ ساخته شود. مصادیقی از هر دو نوع در شاهنامه موجود است. مثلاً دخمه ساختن کیخسرو برای پیران ویسه (دفتر چهارم: 157- 8) و کاووس (همان: 326). همچنین دخمه ساختن فرامرز برای رستم (دفتر پنجم: 458-9).

مراحل کار در تمام نمونه‌ها تقریباً مشابه است و ملاحظه می‌شود که کاربرد زر و سایر لوازم زینتی که از جنس زر است در تجهیز مراحل مختلف ترتیب دخمه رواج داشته است.

تحقیق در منشأ دخمه که آیا بومی فرهنگ ایرانی است یا از سایر فرهنگ‌ها به فلات ایران آمده، موضوع دیگری است که جداگانه باید بحث شود. فقط اشاره می‌شود که در مرحلۀ قبل از ساخت دخمه، رسم نهادن مردگان بر بلندی‌ها رواج داشته است. برخی از اهل تحقیق بر آنند این آیین ریشه آریایی و هند و اروپایی ندارد: «در میان هند و اروپاییان به خاک سپردن یا سوزاندن مردگان هر دو رایج بوده است، اما آیین نهادن مردگان بر فراز کوه و سپس در استودان‌ها که در آیین زردشتی راه جسته است ظاهراً قدمتی آریایی یا هند و اروپایی ندارد و محتملاً ملهم از آیین‌های بومی یا دخیل در غرب ایران است که بر شکل مقابر صخره‌ای مادی و هخامنشی نیز اثر گذاشته است » (بهار، 1387: 486). احتمال دیگر درخصوص منشأ گور- دخمه‌هاو دخمه‌های صخره‌ای به فرهنگ اورارتویی[2] منتسب شده است که از آنجا به فرهنگ آریایی رسیده و وارد فلات ایران شده است. فرهنگ اورارتویی در سرزمینی رواج داشته که حدود ارمنستان امروزی را دربر می‌گرفته و تا نواحی شمال غرب ایران و دریاچه ارومیه امتداد داشته است. تمدن مادی آن را از فرهنگ اورارتو اخذ و بومی‌سازی کرده است. مثلاً در دخمۀ کسری نوشین‌روان دیدیم که فردوسی از «سر در» یا به اصطلاح معماران «کتیبه» آن سخن می‌گوید. بر آن کتیبه نوشته و تزئیناتی مترتب بوده است. ظاهراً ساخت کتیبه و ایجاد تزئینات دخمه، بومی فرهنگ مادی است که به تمدن هخامنشی و اشکانی منتقل شده است.

 

2-4. دلیل کاربرد فلز زر و سنگ لاجورد

فلز زر به دلیل ماندگاری طولانی و عدم فساد دارای ارزش ذاتی است. بنابر این کاربرد زر درآرامگاه متوفی علاوه بر آن‌که بیانگر اهمیت آن شخص است به بنای یادبود او ماندگاری بیشتری می‌بخشد.

در طبیعت نیز زر و لاجورد توأمان هستند. در لابلای سنگ لاجورد نقطه‌های زر وجود دارد «و هر چه نیکوتر باشد آن است که سنگ بسیار با او آمیخته بود و درو نقطه‌های زر بتوان دید» (طوسی، 1348: 116).

لاجورد از سنگ‌هایی است که از عهد باستان در ایران آن را می‌شناختند: «قدیم‌ترین سند تاریخی که در آن به نام لاجورد ایران اشاره شده ،کتیبه‌های آشوری است» (زاوش، 1375: 207). یکی از پادشاهان آشور در قرن هفتم قبل از میلاد، مادها را در نزدیکی دماوند شکست می‌دهد و از جمله غرامت‌هایی که دریافت می‌کند قریب 10 تُن لاجورد است (همان). در تمدن بابلی و سومری نیز سنگ لاجورد جزء فلزات قیمتی مانند طلا و نقره است (ساندارز[3]، 1388: 41). می‌دانیم که این تمدن‌ها بر تمدن ایرانی تأثیر گذاشته‌اند «ما دو هزار سال پیش از هخامنشی‌ها دولت عیلام را داریم که در بخش عظیمی از ایران حاکم بوده‌اند و آثارش در بخش‌های عظیمی از ایران پراکنده است» (بهار، 1387: 231). در دوره هخامنشی و ساسانی لاجورد مصرف زیادی داشته است. نوشته‌اند که ظاهراً تخت طاقدیس از لاجورد ساخته شده بوده و آسمان آن از زر و لاجورد بوده است. همچنین در دوره ساسانی مجسمه‌های مختلفی از لاجورد ساخته شده است
(زاوش، 1375: 209).

افزون بر موارد پیش گفته، دلالت‌های نمادین رنگها نیز در شاهنامه مطرح است. اشاره شد که رنگ سرخ در مواردی نشانه انتقام و سوگ و رنگ لاجوردی (کبود) رنگ سوگواری است. نمونه آن در ستایش زال دیده می‌شود: «هر پهلوانی که در نبرد با وی درآویزد بی‌گمان مادرش جامه لاژوردی کند و در سوگ وی نشیند»
(آبادی باویل، 1350: 63). فردوسی به کنایه از این موضوع سخن می‌گوید:

 

بــه آواز گــفتــند گردنکـشان
هر آن کس که با او بجوید

 

که مردم نبیند کسی زین نشان
نبرد کنــد جامه مادر بر او لاژورد

(فردوسی، 1379؛ جلد یکم: صفحۀ 146)

 

در خاتمه بحث دو بیت شاهد از متون نظم فارسی نیز نقل می‌شود که همراهی زر و لاجورد را می‌رساند:

 

پـرنیـان و نـسیج بــر نــااهــــل لاجــورد و طلی است بــر دیوار

 (سعدی، 1368: صفحۀ 114)

 

زمین چون زر و آب چون لاجورد چو دیبــای نـیم ازرق و نیم زرد

 (نظامی، 1376: صفحۀ 46)

نتیجه‌گیری

بررسی یک بیت از داستان فرود در این جستار مدنظر بوده است و نتیجه تحقیق نشان می‌دهد که یکی از موارد استفاده فلزات و سنگ‌های گرانبها در ساخت دخمه و تزئین آن و نیز در تابوت بزرگان و اشراف بوده است. در شاهنامه مواردی از کاربرد توأمان زر و لاجورد در ساخت و تزئین دخمه دیده می‌شود که در بیت مورد بحث نیز دو رنگ سرخ و لاجوردی اشاره به زر سرخ و سنگ لاجورد است. این نتیجه از طریق استقراء در بیت‌هایی که ساخت دخمه در شاهنامه مطرح بوده به دست آمده است. فلز زر و سنگ لاجورد همنشینی طبیعی نیز دارند و در معادن طبیعی با هم یافت می‌شوند. سپس نقش‌های زینتی و نمادین یافته‌اند.

این جستار با بررسی یک بیت از داستان فرود در شاهنامه نشان می‌دهد که از جمله با به‌کار گیری روش استقراء می‌توانیم به ضبط و معنای بهتر برخی از بیت‌های شاهنامه دست پیدا کنیم. چون شاهنامه یک متن منسجم و متضمن روایت اوج و فرود پادشاهی‌ها و خاندان‌ها است پس آیین‌های مشترک آن‌ها را تکرار می‌کند. این تکرار می‌تواند در زدودن ابهام از ضبط و معنای متن به ما کمک کند. همچنین یافتن سابقه آیین‌هایی مثل آیین دخمه در متون قبل و بعد شاهنامه و آوردن شواهدی از آن‌ها به معنای بهتر بیت‌ها درشاهنامه یاری می‌رساند.



[1]- Jules  Mohl

[2]- Urartu

[3]- Sandars

آبادی باویل، محمد. (1350). آیین‌ها در شاهنامۀ فردوسی. تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز.
بهار، مهرداد. (1387). از اسطوره تا تاریخ. چ 6. تهران: نشر چشمه.
 جوینی، عزیزالله. ( 1388). داستان فرود سیاوش. تهران: انتشارات دانشگاه تهران:
زاوش، محمد. (1375). کانی‌شناسی در ایران قدیم.ج 1 و2. چ 2. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ساندارز، ن.ک. (1388). حماسه گیل گمش. ترجمۀ محمداسماعیل فلزی.چ 3. تهران: انتشارات هیرمند.
سعدی، مصلح‌الدین. (1368). گلستان. تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی. چ 1. تهران: انتشارات اساطیر.
شایگان‌فر، حمیدرضا. (1390). یکی دخمه کردش ز سم ستور. زبان و ادب فارسی، دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی، دانشگاه آزاد واحد سنندج. س 4. ش 11.
صص 86-75.
طوسی، نصیرالدین محمد. (1348). تنسوخ نامه ایلخانی. مقدمه و تعلیقات محمدتقی مدرس رضوی، چ 1. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
کزازی، میر جلال‌الدین. (1388). نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامۀ فردوسی). ج 4. چ 3. تهران: انتشارات سمت.
ــــــــــــــــــــــــــــ . (1384). نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامۀ فردوسی). ج 5. چ 1. تهران: انتشارات سمت.
ــــــــــــــــــــــــــــ . (1384). نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامه فردوسی). ج 6. چ 1. تهران: انتشارات سمت.
ــــــــــــــــــــــــــــ . (1379). نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامه فردوسی). ج 1. چ 1. تهران: انتشارات سمت.
ــــــــــــــــــــــــــــ . (1383). نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامه فردوسی). ج 3. چ 1. تهران: انتشارات سمت.
فردوسی، ابوالقاسم. (1386) شاهنامه. د 3. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دائرۀ‌المعارف بزرگ اسلامی(مرکز پژوهش‌های ایرانی و اسلامی).
ــــــــــــــــــــــ . (1386). شاهنامه. د 1. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دائرۀ‌المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهش‌های ایرانی و اسلامی).
ــــــــــــــــــــــ . (1386). شاهنامه. د 2. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دائرۀ‌المعارف بزرگ اسلامی. (مرکز پژوهش‌های ایرانی و اسلامی).
ــــــــــــــــــــــ . (1386). شاهنامه. د 7. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دائرۀ‌المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهش‌های ایرانی و اسلامی).
ــــــــــــــــــــــ . (1363). شاهنامه. ج 2. تصحیح ژول موهل. چ 3. تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی.
ــــــــــــــــــــــ . (1965). شاهنامه. ج 4. به اهتمام ر. علی‌یف، آ. برتلس و م. ن. عثمانوف تحت نظر عبدالحسین نوشین. مسکو.
ــــــــــــــــــــــ . (1966). شاهنامه. ج 2. تحت نظرِ ی.ا. برتلس و ل. گوزلیان. مسکو.
ــــــــــــــــــــ . (1968). شاهنامه. ج 7. به اهتمام م. ن. عثمانوف زیر نظر عبدالحسین نوشین. مسکو.
نظامی گنجه‌ای، الیاس بن یوسف. (1376) شرفنامه. تصحیح و حواشی حسن وحید‌دستگردی. به کوشش سعید حمیدیان. چ 2. تهران: انتشارات قطره.