یکی از مشکلات اساسی جوامع بشری بهویژه جوامع شرقی عدم دور اندیشی و پیشبنی وقوع حوادث قبل از وقوع و تحقق آن است. در جوامع شرعی عمدتاً شیوه معالجه از روش پیشگیری متداولتر و مطلوبتر است غافل از آنکه ریشهی بسیاری از ناهنجاریهای روانی و اجتماعی موجود در بزرگسالان را باید در گذشته آنها جستجو کرد. کج خلقیهای پدران و مادران، زورگوییها و تحکمهای اطرافیان، شیوههای غلط آموزشی و تربیتی، تحمیل کج اندیشیها و مغلطهها و سفسطههای بزرگتران بر کودکان و نوباوگان، عدم حسن استفاده از تواناییهای بالقوه کودکان و شم زبانی آنها و بسیاری از علل و عواملی که مسبب ناهنجاریهای اجتماعی است ریشه در کودکی و بهویژه در دوران طفولیت دارد. روانشناسان معمولاً عوامل را در روندهای غیرمنطقی و نادرست تربیتی میجویند ولی از عوامل آموزشی بهطور اعم و تأثیر فرامین تجویزی دستور نویسان سنتی بهطور اخص غافلند. شکی نیست که کودکان بهعنوان یک اصل مسلم زبانی و با استفاده از بهرهگیری از توانش زبانی (Competence) خود میکوشند تا از طریق تعمیم (generalization) قواعد تجویزی را بهبود بخشند و به نظام بخشی (regularization) زبان همت گمارند.