بررسی مقابله ای استعارۀ مفهومی جهتی در رمان های «شوهر آهو خانم» افغانی و «هرگز رهایم مکن» ایشی گورو

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران

2 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران

3 دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران

چکیده

زبان‎شناسی شناختی، دانش زبانی را وابستۀ اندیشه و شناخت می­داند و استعارۀ مفهومی را به عنوان ابزاری برای چگونگی اندیشیدن و رفتارهای زبانی معرفی می­کند که از طریق بررسی آن می­توان شباهت و تفاوت فرهنگ­ ها را به دست آورد. استعارۀ جهتی از گونه­ های استعارۀ مفهومی است که در آن مفاهیم انتزاعی در زبان جهت‎دار می‎شوند. در استعارۀ جهتی، کل یک نظام از مفاهیم در ارتباط با نظامی دیگر سازمان بندی می‎شود و از آنجا که با جهت های فضایی مانند بالا، پایین، درون، بیرون در ارتباطند، استعارۀ جهتی نامیده می‎شوند. این استعاره ها ریشه در تجربۀ فیزیکی و فرهنگی انسان ها دارند و با وجود اینکه تقابل‎ه ای قطبی بالا، پایین و اجزای آن به لحاظ ماهیت، فیزیکی محسوب می‎شوند، اما استعاره های جهتی که بر مبنای آن‎ها ساخته می‎شوند، می‎توانند از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت باشند. بر این اساس، در پژوهش حاضر به بررسی و تطبیق این استعاره در دو رمان «شوهر آهو خانم» اثر علی محمد افغانی و «هرگز رهایم مکن» اثر ایشی‎گورو به روش توصیفی- تحلیلی پرداخته شده است. برای این منظور داده های تحقیق با تعداد 36 مورد استعاره مفهومی جهتی (16 مورد در اثر افغانی و 20 مورد در اثر ایشی گورو) استخراج و تفاوت و تشابه آن­ها در حوزه های مبدأ و اسم نگاشت آن­ها بررسی شد. نتایج بررسی نشان داد که شباهت‎ ها میان استعاره های مفهومی مبتنی بر درک انسان از مقوله «جهت» در دو زبان بیشتر از تفاوت هاست که در نگاه کلی، نمایانگر یکسان بودن توجه دو نویسنده به این استعاره است. با توجه به تفاوت های اندک استعاری در دو زبان به این نتیجه می‎رسیم که گرچه هر دو نویسنده از الگوی فرهنگی واحدی برای تولید استعاره های جهتی استفاده کرده‎اند، تفاوت های فرهنگی و جغرافیایی سبب تولید نگاشت‎ های متفاوتی شده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Comparative Study of Orientational Conceptual Metaphors in Novels Shohar-e Ahoo Khanoom by Afghani and Never Let Me Go by Ishiguro

نویسندگان [English]

  • Sanaz Taghipour Hajebi 1
  • Kamran Pashaie Fakhri 2
  • Parvaneh Adelzadeh 3
1 Ph.D. in Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran
3 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran
چکیده [English]

Cognitive linguistics considers linguistic knowledge as dependent on thought and cognition and introduces conceptual metaphor as a tool for how to think and linguistic behaviors. By examining it, similarities and differences of cultures can be obtained. Orientational metaphor is a form of conceptual metaphor in which abstract concepts are oriented in language. In directional metaphor, a whole system of concepts is organized in relation to another system, and since they are related to spatial directions such as up, down, inside, and outside, they are called directional metaphors. These metaphors are rooted in the physical and cultural experience of humans, and although the polar opposites of high and low and their components are considered physical in nature, the directional metaphors based on them are made, and they can be different from culture to culture. Accordingly, in the present study, this metaphor has been studied and compared in two novels, “Shohar-e Ahoo Khanoom” by Afghani and “Never Let Me Go” by Ishiguro, through the descriptive-analytical method. For this purpose, research data were extracted with 36 orientational conceptual metaphors (16 cases of Afghani and 20 cases of Ishiguro). and their differences and similarities in the fields of the source domain and their mapping were investigated. The results showed that the similarities between the conceptual metaphors based on human understanding of the category of direction in the two languages are greater than the differences. In general, it shows that the two authors pay the same attention to this metaphor. By considering the little metaphorical differences between the two languages, we conclude that although both authors have used a single cultural model to produce a metaphor of orientation, cultural and geographical differences produce different mappings.
Keywords: Cognitive Linguistics, Conceptual Metaphor, Orientational Metaphor, Ali Mohammad Afghani,  Kazuo Ishiguro.

Introduction

In an orientational conceptual metaphor, a system of ideas is organized in the relation to and interaction in space, like up-down, inside-out,  front-behind,  shallow-deep, etc. Lakoff and  Johnson  (1980) called this group the orientational metaphor because they are related to the orientation of space. In this article, the directional metaphors in Ali Mohammad Afghani's (born in 1303) novel "Shohar-e Ahoo Khanoom" and "Never Let Me Go" by Kazuo Ishiguro (born in 1954), an English writer of Japanese origin, are examined. The present article aims to take a deep look at two works by Iranian and English authors and, by applying linguistic perspectives, first introduces the types of conceptual metaphors and mentions evidence from both novels, then examines and compares directional metaphors in the two works.

Methodology and Literature Review

In this research, based on the library method, two novels, "Shohare Ahoo Khanoom" by Ali Mohammad Afghani and "Never Let Me Go" by Kazuo Ishiguro, were studied.
Then, based on the descriptive-analytical method, the desired works were examined and compared in terms of directional conceptual metaphors. In this research, conceptual metaphor and its types, including structural metaphor, orientational metaphor, and ontological metaphor, were examined and analyzed. In this way, initially, 36 cases of orientational metaphor were extracted from the works of the above two authors, in all of which the concept of orientational metaphor was used. From this collection, 16 cases were related to Afghani, and 20 cases were related to Ishiguro, and then the most common areas of destination were identified for conceptualization, and after comparing the name mappings in the two languages, possible similarities and differences were identified.

Conclusion

The study of Orientational metaphors showed that metaphors are widely used in the language beyond their traditional use, and by considering them and the indirect meanings of linguistic expressions, a deep understanding of novels can be achieved. The present study was conducted to investigate and compare the Orientational conceptual metaphor in two works by Afghani and Ishiguro.
After collecting and counting the evidence, a total of 36 cases of orientational metaphors in the form of 7 noun maps were selected for review. The results obtained from this review showed a general similarity in the use of orientational metaphors in the works of the two authors, and the difference between them was very small in maps. From the number of 36 modes extracted, 16 cases of orientational metaphors from Afghani "Shohar-e Ahoo Khanoom" are found in contrast to 20 cases of orientational metaphors from Ishiguro's Never Let Me Go, which, in general, shows that the two authors pay the same attention to this metaphor.
As expected, all the examined items in the English language have Persian representation, and no noun mapping was seen in the English language, which lacks linguistic representation in the Persian language. Examining the metaphorical evidence shows that the slight difference in the mappings in the construction of conceptual metaphors in both English and Persian languages confirms the influence of culture and environment on the construction of conceptual metaphors.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Cognitive Linguistics
  • Conceptual Metaphor
  • Orientational Metaphor
  • Ali Mohammad Afghani
  • Kazuo Ishiguro

زبان‌شناسی شناختی[1]، مطالعه و تحلیل مبانی مفهوم­سازی در زبان است و زبان نیز ابزار سامان­دهی، پردازش و انتقال اطلاعات است. یکی از نظریه­های کاربردی در این دانش، استعارۀ­ مفهومی یا شناختی[2] است؛ این استعاره، دستاوردی نو در مقابل استعارۀ­ سنتی است که نخستین بار در کتاب لیکاف و جانسون[3] به نام «استعاره­هایی که باور داریم»[4] مطرح شد. آن­ها استعاره را امری بلاغی در ظاهر زبان نمی­بینند، بلکه آن را پدیده­ای ذهنی می‌دانند که بر مبنای تفکر ذهنی ساخته می­شود. با دیدگاه لیکاف و جانسون، دقت در ظاهر زبان برای یافتن استعاره کنار رفت و به جای آن مفاهیم پیچیده بر حسب حوزۀ مفاهیم ملموس که در زبان دیده می­شود، معیار تشخیص قرار گرفت. به گفته لیکاف، «استعارۀ مفهومی، تجربه­های فرد در حوزه­های مشخص ملموس را به‌کار می­گیرد و او قادر می­سازد تا مقوله­هایی را که در حوزه­های ناشناخته و نامأنوس هستند، درک کند» (Lakoff & Johnson, 1980: 124).

برای نمونه، جملۀ زیر از افغانی را در نظر بگیرید:

- زندگی من و این مرد به چنان بن­بستی رسیده بود که نجات از آن جز با قطع پیوند و جدایی همیشگی ممکن نبود.

توجیه وجود چنین جمله­ای در زبان‌شناسی شناختی از رهگذر باور به وجود یک «الگوی مفهومی ذهنی» ممکن می­شود که بر اساس استعارۀ «زندگی سفر است» شکل گرفته است. این الگوهای ­مفهومی در زبان‌شناسی شناختی در قالب الگوی طرحواره­ای شکل می­گیرند که بر اساس تجربه به وجود می­آیند و در استعارۀ ­مفهومی این الگوی ذهنی را «اسم نگاشت» می­نامند که در آن ویژگی حرکت در نظر گرفته شده است؛ به این صورت که زندگی از نقطه­ای آغاز و در جایی پایان می­یابد و مستلزم گذر از نقاط مختلف مسیر و متضمن گذر زمان است و در آن طی مسیر، درونی­تر صورت می­گیرد. در این حالت، حرکت فیزیکی و عینی مطرح نیست، بلکه نوعی تغییر حالت در آن مطرح است که این اسم نگاشت را در گروه طرحوارۀ حرکتی قرار می­دهد.

در این مقاله استعاره­های جهتی در رمان «شوهر آهو خانم» علی محمّ=د افغانی (متولد 1303) با رمان «هرگز رهایم مکن» کازوئو ایشی گورو [5](متولد 1954م) -نویسندۀ انگلیسی ژاپنی تبار- بررسی شده است. مقالۀ حاضر با هدف نگاهی عمیق به دو اثر از نویسندگان ایرانی و انگلیسی و با به‌کارگیری دیدگاه­های زبان شناسی، نخست به معرفی انواع استعارۀ مفهومی و ذکر شواهدی از هر دو رمان می­پردازد، سپس به بررسی و مقایسۀ استعاره­های جهتی در دو اثر می پردازد.

با بررسی تطبیقی و مقایسۀ اسم نگاشت­های جهتی درصدد بررسی تفاوت و شباهت­های فرهنگی هستیم و در راستای رسیدن به این هدف سؤالات زیر مطرح شده است.

- چه حوزه­های مقصدی در ارتباط با جهت در آثار دو نویسنده به کار رفته است؟

- کاربرد استعارۀ ­مفهومی جهتی در دو زبان فارسی و انگلیسی چگونه است؟

- چگونه می‌توان شباهت و تفاوت­های احتمالی استعاره­های مفهومی را در دو زبان فارسی و انگلیسی تبیین کرد؟

  1. پیشینۀ پژوهش

پژوهش­های مختلف در حوزۀ استعاره مفهومی از زمانی که لیکاف و جانسون (1980)، کتاب «استعاره­هایی که باور داریم» را چاپ کردند، آغاز شد. در ادامة لیکاف و جانسون، کووچش[6]، پژوهشگری است که به اهمیت عواطف در استعاره تأکید کرد. وی مقاله «استعاره و زبان عواطف» (2000) را در معرفی استعاره­های مفهومی عواطف نوشت و اظهار داشت استعاره نه تنها در زبانی که مردم برای بیان احساسات خود به‌کار می­برند، شایع است، بلکه وجود آن برای درک اکثر جنبه­های احساس و تجزیۀ احساس ضروری است. بعد از وی، الن[7] مقالة «استعاره و مجاز» (2008) را در تحلیل معنی­شناسی عواطف از منظر زبان‌شناسی تاریخی نوشت.

در ایران نیز از دهۀ 70، تحقیقات بر این نظریه آغاز شد. اولین بار قاسم‌زاده (1378) در کتاب «استعاره و شناخت» به صورت پراکنده به این موضوع پرداخت.

زاهدی و دریکوند (1390) در مقالة «استعاره­های شناختی در نثر فارسی و انگلیسی»، جلد نخست رمان کلیدر نوشتۀ دولت‌آبادی و رمان «به دور از شوریده مردم» نوشته هاردی[8] را با هم مقایسه کردند. یافته­ها نشان داد تفاوت اساسی میان نوع استعاره­های زبانی به کار رفته در دو اثر وجود ندارد و بیشترین استعاره­های شناختی از نوع جهتی بوده‌اند.

با وجود تمام مطالعات، مطالعه­هایی که به طور مستقیم به استعارۀ جهتی مربوط هستند، مقالۀ افراشی و همکاران (1391) با عنوان «بررسی تطبیقی استعاره­های شناختی جهتی در زبان­های اسپانیایی و فارسی» است. در این پژوهش از 38 نمونة بازنمود زبانی استعاره­های جهتی، 21 مورد در فارسی و اسپانیایی  به طور یکسان، 10 مورد با اندکی تغییر و 7 مورد در فارسی متفاوت با اسپانیایی هستند و در تمام موارد بررسی شده، هیچ اسم‌نگاشتی در زبان اسپانیایی دیده نشده که فاقد بازنمود زبانی باشد؛ یعنی یا کاملاً یکسان یا با اندکی تغییر هستند. وجود 7 مورد متفاوت در فارسی و اسپانیایی به خوبی بیانگر تأثیرپذیری ساخت استعاری از فرهنگ و محیط است.

پور الخاص و آلیانی (1397) در مقالۀ «بررسی استعاره­های جهتی در غزلیات شمس» به بررسی استعاره­های جهتی در غزلیات شمس پرداختند و نتیجه گرفتند الگوهایی از جمله عشق و روح از نظر مولانا، جهتی رو به بالا دارند و چون عشق، عنصر بارورکنندۀ وجود آدمی است؛ از این رو، کشش رو به بالا می­طلبد و روح نیز بنابر باور فرهنگی، بعد از مرگ جسمانی، رو به سوی بالا یا حق سیر می­کند. از نظر مولانا، الگوهای متضمن معنای منفی نفسانیات و جسمانیت، از یک سو، کشش جهتی رو به پایین دارند و از سوی دیگر خوشۀ استعارۀ جهتی بالا با آسمان، بهار و شاه، نمود می­یابد و جهت پایین با زمین، ظلمت، شب و سایه نشان داده شده است که این خوشه­های استعاری با رمزگان فرهنگی- اجتماعی و نیز موقعیت فیزیکی-جسمانی استعارة جهتی مطابقت دارد.

 خاتمی‌نیا و حسن زاده (1398) در مقالۀ «استعاره­های جهتی در آغاز شاهنامه» با بررسی 500 بیت آغازین شاهنامه، معانی گسترده­ای از استعاره‌های جهتی را بیان کرده­اند.

 

  1. روش پژوهش

 در این پژوهش براساس روش کتابخانه­ای دو رمان «شوهر آهو خانم» از علی محمد افغانی و رمان «هرگز رهایم مکن»، ازکازوئو ایشی­گورو مطالعه شد. سپس بر اساس روش توصیفی– تحلیلی، آثار مورد نظر از لحاظ استعاره­های مفهومی جهتی بررسی و مقایسه شد؛ به این صورت که در ابتدا 36 مورد از آثار دو نویسندة فوق که در همۀ آن­ها مفهوم استعاری جهتی به‌کار رفته بود، استخراج شد. از این مجموعه، 16 مورد به افغانی و 20 مورد به ایشی گورو مرتبط شد و بعد رایج­ترین حوزه­های مقصد برای مفهوم­سازی جهت بیان و مشخص شد و بعد از مقایسۀ اسم‌نگاشت­ها در دو زبان، شباهت و تفاوت­های احتمالی تبیین شد.

  1. مبانی نظری

3-1. استعارۀ ­مفهومی

استعارۀ­ مفهومی، عینی­سازی مفاهیم انتزاعی و ماورایی مثل احساسات است که طی فرآیندی بر مبنای نگاشت استعاری در دو حوزۀ  مبدأ و مقصد نمود می­یابد.

مختصۀ نظریۀ استعارۀ ­مفهومی لیکاف و جانسون این است که استعاره منحصراً ویژگی اصطلاحات زبان‌شناسی نیست، بلکه ویژگی تمام حوزه­های مفهومی است. در واقع هر مفهومی از حوزۀ مبدأ می­تواند برای تبیین یک مفهوم دیگر از حوزۀ مقصد مورد استفاده قرار گیرد. به بیان دیگر، ما با مشاهده و تحلیل جمله­های استعاری هر زبان می­توانیم به الگوهای استعاری و مفهومی آن زبان که به ساخت جملات منجر شده است، پی­ببریم (پور الخاص و آلیانی، 1391: 6)

افغانی (1344: 714): عشق زن جوان در دل او ریشه دار بود.

- How much of what occurred later came out of our time at Hilsham. It was the start of a process that kept growing over the years until it came to dominate our lives.                                                                                                                                     

ایشی‌گورو (1395: 54): بخش اعظم عشق در دورانی ریشه داشت که در هیلشم بودیم/ بعدها قضیه به روندی تبدیل شد که عاقبت بر سراسر زندگی مان سایه انداخت.

هر استعارۀ­ مفهومی دارای یک حوزۀ مبدأ، یک حوزۀ مقصد و یک نگاشت مبدأ بر مقصد است. به عبارت دیگر، در ساختار درونی استعاره­ها دو حوزه ایفای نقش می­کنند؛ یک حوزه (گیاه)، مفاهیم خود را ارائه می­دهد که به آن حوزۀ مبدأ می­گویند و حوزۀ دیگر (عشق)، مفاهیم ارائه شده را دریافت می­کند که آن را حوزۀ مقصد می­گویند. علاوه بر این، در استعارۀ­ مفهومی [عشق گیاه است]، تناظرهای هستی­شناختی وجود دارد که نقش آن­ها، تجلی ارتباط­های متشابهی است که بین بخش­های برجستۀ هر دو حوزه دیده می‌شود؛ یعنی در استعارۀ [عشق گیاه است]، آنچه وجه اشتراک عشق و گیاه به شمار می‌آید این است که هر دو در حوزۀ رویش قرار دارند؛ همان­طور که گیاه در زمین می‌روید، ریشه می­دواند و رشد می­کند، عشق نیز در دل و جان آدمی می­روید، در قلب انسان ریشه می­دواند و بارور می­شود.

لیکاف و جانسون پس از برشمردن ارتباط­های مشابه بین دو حوزۀ مبدأ و مقصد، یادآوری می­کنند که این تشابه­ها، مستقل از سازوکار استعارۀ مفهومی، موجودیتی ندارند و فقط در محدودۀ استعاره است که می­توان گیاه بودن عشق را پذیرفت Lakoff & Johnson, 1980: 147-148))

برای روشن شدن بحث از مثالی عینی­تر استفاده می­کنیم؛ به مفهوم «زمان» و ارتباط آن با «پول» در زندگی انسان­ها توجه کنید. از یک سو زمان به واسطۀ گذرا بودن و غیر قابل برگشت بودن برای انسان گران­بها است و از سوی دیگر در بسیاری از ملزومات پول با زمان سنجیده می­شود و برای مفهوم­سازی زمان از تجربۀ روزانۀ خود دربارۀ پول بهره می‌گیریم؛ زیرا موضوع «وقت طلا است» با فرهنگ ما پیوند عمیقی دارد. زمانی که وقت را مثل پول و طلا تصور می­کنیم، ذهنیت شفاف و قدرتمندی در ذهن ما ساخته می­شود که وقتی هدر می­رود، انگار پولی است که دور ریخته می­شود و وقتی درست مصرف می­شود، شبیه سرمایه است؛ یعنی گذر زمان در ارتباط مستقیم با تولید سرمایه است و همین تجربۀ روزانۀ انسان در رابطه با پول و زمان، استعارۀ مفهومی [زمان پول است] را در ذهن او ساخته است، پس این استعارۀ مفهومی به ساخت جمله‌های زیر در دو زبان منجر شده است.

افغانی (1344: 534): پنج سال است کور و پشیمان، دست روی دست می­زنم و بر جوانی خودم که دارد مفت و بی­حاصل تلف می­شود، افسوس می­خورم.

-. Like  you  say, we will be leaving here soon. We  cannot  afford to waste time.

ایشی‌گورو (1395: 141): همان­طور که گفتی، به زودی از اینجا می­رویم. دیگر نمی‌توانیم وقت تلف کنیم.

3-2. انواع استعارۀ مفهومی

3-2-1. استعاره­های ساختاری[9]

این استعاره­ها انطباقی بر واقعیت ندارند و بیانگر «نگاشت یک مفهوم بر مفهومی دیگر» هستند. جوهر استعارۀ مفهومی، فهمیدن و تجربه کردن یک «چیز» به جای «چیز» دیگری است. در این­گونه استعاره­ها، ساختار دقیق مفهومی که در حوزۀ مبدأ قرار گرفت بر ساختار مفهومی انتزاعی در حوزۀ مقصد بازتاب می­یابد. به عبارت دیگر، بین دو گشتالت تجربی که یکی از آن­ها ابعاد دقیق­تر و دیگری ابعاد نامشخص­تری دارد، ارتباط برقرار شده و بخشی از گشتالت حوزۀ مقصد از روی ساختار دقیق حوزۀ مبدأ الگو برداری می­شود. مانند «بحث جنگ است» که نشان می­دهد چگونه «بحث و مجادلۀ لفظی» را با تجربۀ «جنگ و نبرد» مفهومی و تصویری می­کنیم (شاملو و صارمی، 1395: 60).

3-2-2. استعاره­های جهتی[10]

یکی از مهم­ترین و آشکارترین انواع استعارۀ مفهومی، استعارة جهتی یا فضایی است که با جهت­هایی مانند بالا، پایین، راست، چپ، درون، بیرون، جلو و عقب در ارتباط است. «اکثر مفاهیم بنیادی ما بر اساس یک یا چند استعارۀ فضایی سازمان‌بندی شده‌اند» (لیکاف و جانسون، 1396: 43). اگرچه این استعاره­ها دلبخواهی نیستند و از تجربه­­های فیزیکی ما ناشی می­شوند، بسته به فرهنگ­های مختلف می­توانند تغییر کنند.

استعاره­های جهتی دو نوع از مفاهیم را سازماندهی می­کنند: دستۀ اول مفاهیم سادۀ فضایی مانند (بالا، پایین و ...) یا مفاهیمی که ما آن­ها را به طور مستقیم و در پیوند با کارکردهای بدنی هر روزمان درک می­کنیم. دستۀ دوم، مفاهیمی که به طور آشکار، مربوط به فیزیک بدن ما نیستند، بلکه در تجربۀ روزمرۀ ما که دارای جایگاه عظیمی در زمینۀ پیش­فرض­های فرهنگی ما هستند، ریشه دارند. این مفاهیم مربوط به قلمرو قضاوت‌های ذهنی، احساسات و عواطف، عدالت و اموری مانند این­ها می­شوند (شاملو و صارمی، 1395: 62).

 برخی از استعاره­های جهت­گیرانه عبارتند از:

  • شادی بالا است، غم پایین است .
  • خوب بالا است، بد پایین است.
  • فضیلت بالا است، رذیلت پایین است.

3-2-3. استعاره­های هستی­شناختی

 استعاره­هایی که در آن وسیلۀ درک و توضیح رویدادها، فعالیت­ها ، احساسات ، عقاید و... به مثابۀ اشیاء و اجسام است. تجربۀ انسان از مواجهه با پدیده­های جهان خارج- به خصوص اشیاء فیزیکی- اساس استعاره­های هستی شناختی را تشکیل می دهد (لیکاف و جانسون، 1396: 57). برای مثال در استعارۀ مفهومی [ذهن دستگاه است]، پدیدۀ عینی و فیزیکی «دستگاه» مفاهیم خود را روی مقولۀ غیرفیزیکی «ذهن» نگاشت کرده و امکان تشخیص، کیفیت سنجی و به طور کلی اشاره به آن را فراهم کرده است.

  1. تحلیل داده­ها

در این مقاله، 36 نمونه استعارۀ مفهومی جهتی در قالب 7 اسم نگاشت بررسی شد که از این میان 16 مورد از رمان «شوهر آهو خانم» و 20 مورد از رمان «هرگز رهایم مکن» گردآوری گرشددید.

شواهد فارسی از رمان «شوهر آهو خانم» و شواهد انگلیسی از «هرگز رهایم مکن»،آورده شده است و برای هر جملۀ انگلیسی، ترجمۀ فارسی آن نیز در نظر گرفته شده است.

 

 

4-1. استعاره­ها­ی جهتی

- سلامت و زندگی در بالا، بیماری و مرگ در پایین است[11]

But to remember Hilsham just like it. He knew he was close to completing .

ایشی گورو (1395: 13): می­خواست خاطرات هیلشم را به خاطر آورد، می­دانست کارش رو به پایان است.

می­دانیم زندگی «آمدن و شروع کردن» است و مرگ «رفتن و پایان یافتن». در این نمونه، ایشی­گورو از بنیان تجربی «رو به پایان بودن کار» که مثل ابزاری برای درک مفهوم مرگ و پایان یافتن زندگی عمل می­کند، بهره برده است که  نشان از گذر دوران  عمر و رسیدن به خط پایان زندگی است و با ارزش­گذاری منفی در جهت «پایین» قرار می­گیرد. در فارسی نیز  مفهوم مرگ با اندکی تغییر در عبارت «از پا درآمدن» بازنمود یافته است:

افغانی (1344: 225): افسردگی و خواری کشنده­ای که درون دلش موج می زد، او را از پای در می­آورد.

- درد و بیماری در پایین است.

Maybe I did feel a little stab of pain.

ایشی گورو (1395: 13): شاید همان زمان درد به دلم چنگ انداخت.

Whenever another flood of pain made her twist away from me.

ایشی گورو (1395: 302):  هر زمان که موج درد تنش را می­پیچاند، او را از من دور می­کرد. (همان: 302)

نویسنده برای مفهوم­سازی درد و بیماری که انسان را وادار به دراز کشیدن می­کند از جهت «پایین» استفاده کرده که دارای ارزش منفی است. در کل، هرچه به نوعی خوب و مطلوب است با مفهوم مثبت و در جهت «بالا» و هرچه به نوعی بد و نامطلوب است با مفهوم منفی و در جهت «پایین» تصویرسازی می­شود. در فارسی نیز به همین شکل بازنمود یافته است:

افغانی (1344: 292): سوزش تیری جانکاه در آهو شروع شد که به استخوان جناغ و چال گلویش ختم گردید. درد توی دلش پیچید، دردی جانکاه و درمان‌ناپذیر.

- سلامتی در بالا است.

Others argued back that they had use for models people at the peak of their health.                                                                                                                       ایشی گورو (1395: 183): دیگران جواب می­دادند که آن­ها به عنوان الگو از کسانی استفاده می­کردند که در اوج سلامت بودند.

ایشی­گورو، اوج سلامت و زنده بودن که انسان را وادار به ایستادن و سمت­گیری به بالا می­کند را با جهت «بالا» و ارزش مثبت مفهوم­سازی کرده است. این استعاره­ها بر اثر انتقال از حوزۀ معقولات به حوزۀ محسوسات، سبب گسترش معنی می­شوند. در فارسی نیز به همین شکل بازنمود یافته است:

افغانی (1344: 414): سلامت جسمانی که سرآمد همه­ی زیبایی­ها است، در گونه­ها و چشمان، در خنده­ها و اداهایش غل می­زد (افغانی، 1344: 414).

- هوشیاری در بالا است، عدم هوشیاری در پایین است[12]

At  first,  I thought this was just the drugs, but then I realized  his mind was clear enough.                                

ایشی گورو (1395: 12): ابتدا فکر می­کردم این رفتارش به خاطر نوع داروها است، بعدها متوجه شدم که ذهنش به طور کامل طبیعی و هوشیار است.

I did not  argue. Certainly, Miss Emily could be uncannily sharp. 

 ایشی گورو (1395: 62): با او بحث نکردم مسلماً دوشیزه امیلی می­توانست به نحو مرموزی تیز و هوشیار باشد.

She was strickly speaking, still conscious.

ایشی گورو (1395: 302): اوبه سختی حرف می­زد، هنوز هوشیار بود.

در این نمونه­ها، حالت خماری و ناآگاهی که با خواب قرابت  دارد با ارزش منفی و متضاد آنکه بیداری و دوری از غفلت است با ارزش مثبت، مفهوم­سازی می­شود. در حالت کلی، غفلت و بی­هوشی که سبب افول و سقوط می­شود، در جهت «پایین»  قرار  می­گیرد و بیداری و بلند شدن که سبب ازسرگیری فعالیت مغز و تمام اندام­های بدن می­شود، در جهت «بالا» قرار می­گیرد. در فارسی نیز به همین شکل بازنمود یافته است:

افغانی (1344: 316): او در اوج عالم مستی، با هوشیاری می­دید که از همای زیبا خواستار چیزی نیست.

افغانی (1344: 600): اما باید با کمال هوشیاری بگویم که این گفته­ها عین حقیقت است و چیزی کمتر. (همان: 600)

- شادی در بالا است، غم در پایین است[13]

It is really good the way you always keep your spirits up, Katty.      

ایشی گورو (1395: 253): خوبه که تو همیشه روحیه­ات را بالا نگه می­داری، کتی.

for the most part  being a carers suited me fine.you could even say it is brought the best out of me.                     

ایشی گورو (1395: 267): پرستار بودن از خیلی جهات با روحیه­ام سازگار بود حتی می‌توانم بگویم که استعدادهایم را شکوفا کرده است.

For a while at least, you are demoralized.

 ایشی گورو (1395: 267): دست کم مدتی روحیه­ی خود را از دست می­دهید.

He did a big beam, followed by this hearty laugh.

ایشی گورو (1395: 142): بعد از لبخندی گل و گشاد، از ته دل خندید.

Things cheered up considerably, though, once we arrived in our seaside town.

ایشی گورو (1395: 196): اما وقتی به شهر ساحلی مورد نظرمان رسیدیم، اوضاع شادمانه­تر شد.

اینکه نویسنده، شادی را به بالا نسبت می­دهد، مبنایی در تجربۀ شخصی و فرهنگی دارد. هرچند تقابل­های بالا، پایین ماهیتی مادی دارندکه ناشی از ساختار یکسان بدن انسان و عملکرد آن است، اما استعاره­های جهت­گیرانه که بر مبنای آن­ها استوار شده­اند از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است؛ به این معنی که بدن انسان، نقطۀ صفر فضایی در نظر گرفته می­شود و جایگاه و جهت امور نسبت به آن تعیین می­شود. برای نمونه از دست دادن روحیه و شرایط نامطلوب روحی در جهت «پایین» وصف می­شود و بیانگر «غم در پایین است» است، زیرا ویژگی طبیعی بدن انسان است که وقتی غمگین می­شود سرش را به پایین می‌اندازد و برعکس آن، شرایط روحی مساعد است که در جهت «بالا» مفهوم­سازی می‌شود و بیانگر «شادی در بالاست» است.

برخی کاربردهای استعاری در زبان  فارسی مانند «پرواز قلب» و «غمگین و افسرده شدن»، نشان دهندۀ این است که هرگونه احساس خوشایند و مثبتی که انسان را به اوج شادی می­رساند در بالا و هر احساس منفی و ناخوشایندی که انسان را به حضیض رنج و اندوه می­رساند در پایین قرار می­گیرد. بر این اساس، این استعاره در فارسی چنین بازنمود یافته است:

افغانی (1344: 162): قلب سید میران مانند شعلۀ بی­قراری که در وسط اتاق می­سوخت، به پرواز درآمد.

افغانی (1344: 27): مژه­های پایین افتاده­اش را چند بار به هم زد تا با قطره اشکی، آتش دل را آرام سازد.

افغانی (1344: 225): بی­آن که دلیلش را بداند، افسردگی و خواری کشنده­ای که درون دلش موج می­زد، همه­ی احساساتش را مشروب کرد و او را از پا در آورد.

- عشق بالا است، فراق پایین است[14]

I suppose,  there were powerfull  tides tugging us apart by then.                        

ایشی گورو (1395: 257): به گمانم، موج­های شدیدی در کار بود که ما را از هم جدا می­کرد.

what had happened was this, something had come between me and tommy.

ایشی گورو (1395: 259): آن چه اتفاق افتاده بود از این قرار بود که بین من و تومی فاصله افتاده بود.

ایشی­گورو، جدایی و فاصله افتادن بین عاشق و معشوق را که نشان از فراق و دوری دارد، در جهت «پایین»  مفهوم­سازی کرده است. ساختار این مفاهیم در نتیجۀ تجربه­های همیشگی و ثابت ما و به عبارتی تعامل با محیط فیزیکی شکل می­گیرد. در اینجا نیز کشش جهتی عشق و سماع رو به بالا و همراه با شادی و جنبش است و نقطۀ مقابل بسط، قبض و اندوه ناشی از فراق و دوری است که در پایین قرار می­گیرد. چنان­ که در فارسی نیز به این شکل بازنمود یافته است:

افغانی (1344: 158): قول ندادید اما چهار روز تمام من سوختۀ زار را در انتظار خود گذاشتید تا امروز در این­جا حرف دیگری بزنید.

افغانی (1344: 707): مانند پرندگان جفتی که اولین نسیم خوش ییلاق را بر پر و بال خود احساس می­کنند، دمی چشم­ها را فرو بستند. عشق آن­ها که گویی در گهوارۀ ابدیت می­جنبید، مانند دشت­های سرسبز، زمردین می­نمود.

- سربلندی در بالا است، شرمندگی در پایین است[15]

It was like she was too ashamed of this matter-too crushed by it.          

ایشی گورو (1395: 85): انگار خیلی خجالت کشیده بود-خیلی درهم شکسته بود.

What I remember now is that I went down the staircase burning with shame and resentment.     

ایشی گورو (1395: 124): آن طور که یادم مانده، غرق شرم و انزجار از پله­ها سرازیر شدم.

According to jenny,  Mr. jack had turned red and gone right out again

ایشی گورو (1395: 129):  به قول جنی، آقای جک سرخ شده و دوباره از اتاق بیرون رفته بود.

یکی از استعاره­هایی که بر پایۀ تجربیات فیزیکی و فرهنگی انسان شکل می­گیرد، سربلندی و شرمندگی انسان است. ایشی­گورو، خجالت­زدگی، شرمندگی و سرخ شدن را که از علائم آشکار شرم است، با جهت «پایین» توصیف کرده است.کسی که دچار عجز و شرمندگی و استیصال شده حالت فیزیکی سرافکنده، خمیده و افتاده دارد و در مقابل،  فرد سربلند با افتخار سرش را بالا می­گیرد و راست و ایستاده می­ماند. در فارسی نیز به همین شکل بازنمود یافته است:

افغانی (1344: 155): هما از شرم سرش را پایین انداخته بود و با نخ­های در رفتۀ حاشیۀ گلیم بازی می­کرد.

افغانی (1344: 589):  سید میران در خود احساس پشیمانی و شرم می­کرد. سرش را پایین انداخته بود و چهره­اش آشفته بود.

موقعیت اجتماعی خوب در بالا است، موقعیت اجتماعی بد در پایین است[16]

Mr. Robert and Miss. Emily herself  the head  guardian who often took art.  

ایشی گورو (1395: 30): آقای روبرت یا خود دوشیزه امیلی، سرپرست ارشد که اغلب کلاس هنر داشت. 

Miss Emily, our head guardian, was older than the others.

ایشی گورو (1395: 56): دوشیزه امیلی، رئیس سرپرستان و از همه مسن­تر بود.

Christopher  being someone he looked up to in those days.

ایشی گورو (1395: 115): آن روزها به کریستوفر به چشم یک بالادست نگاه می­کرد.

نویسنده در مثال­ها، عبارت­های «سرپرست ارشد»، «رییس سرپرستان» و «بالادست» را آورده است که همه نماد بلند پایگی و برتری هستند. می­دانیم جایگاه اجتماعی با قدرت اجتماعی مرتبط است و قدرت همیشه در اوج است، از این رو، از جهت بالا با ارزش‌گذاری مثبت برای موقعیت خوب اجتماعی استفاده می شود و در مقابل، جهت پایین برای موقعیت اجتماعی بد به کار می رود. در فارسی نیز چنین بازنمود یافته است:

افغانی (1344: 394): در میان طبقات پایین اجتماع، و لوله­های آشکار و پنهانی موج می­زد که ناشی از تعصب بود.

افغانی (1344: 419): هر روز رنگی می­ریخت و هر ساعت ادایی در می­آورد. با این حال عزت و احترامش بالا می­رفت که پایین نمی­آمد.

- رویدادهای قابل پیش­بینی مربوط به آینده، بالا و جلو هستند[17]

We huddled around half-dead fires in the small hours, lost in conversation about our plans for the future.

ایشی گورو (1395: 187): ما دورآتش نیمه افروخته حلقه می­زدیم و غرق صحبت در مورد برنامه­های­مان برای آینده می­شدیم.

این جهت­های فضایی با تصویر فضای هندسی که در ذهن پدید می­آورند، مفهومی جدید و در نتیجه درکی جدید می­آفرینند. وجود آینده در پیش­رو برای جبران گذشته که با رنج و ناراحتی سپری شده است، توانی دوباره به صورت مثبت به انسان می­دهد. ایشی‌گورو صحبت دربارۀ برنامه­های آینده را با جهت «بالا» مفهوم­سازی کرده است.  چنان که می­دانیم، این استعاره­ها ریشه در تجربۀ ما دارند و از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر می­یابند. ممکن است در برخی فرهنگ­ها آینده در پیش رو و در برخی دیگر در عقب باشد. این استعاره­ در فارسی و انگلیسی به شکل یکسانی بازنمود یافته­است:

افغانی (1344: 57): بهرام و بیژن با شوق و ذوقی درونی شروع کردند از خانه آینده و چگونگی ساختمان احتمالی آن با هم صحبت کردن.

بحث و نتیجه­ گیری

بررسی استعاره­های جهتی نشان داد استعاره­ها فراتر از کاربرد سنتی به طور گسترده در زبان کاربرد دارند که با توجه به آن­ها  و معانی غیرمستقیم تعبیرات زبانی می­توان به درکی عمیق از رمان­ها دست یافت. 

پژوهش حاضر با هدف بررسی و مقایسۀ استعارۀ ­مفهومی جهتی در دو اثر از افغانی و ایشی‌گورو انجام گرفت. پس از گردآوری و شمارش شواهد در مجموع 36 مورد استعارۀ­ جهتی در قالب 7 اسم نگاشت برای بررسی انتخاب شد. نتایجی که از این بررسی حاصل شد، تشابه کلی در کاربرد استعارۀ ­جهتی در آثار دو نویسنده را نشان داد و تفاوت میان آن بسیار کمتر در نگاشت‌ها است. از تعداد 36 مورد استخراج شده، 16 مورد استعارۀ جهتی از «شوهرآهو خانم» افغانی در مقابل 20 مورد استعارۀ جهتی از «هرگز رهایم مکن» ایشی‌گورو آمده که در نگاه کلی، نمایانگر یکسان بودن توجه دو نویسنده به این استعاره است.

همان­طور که انتظار می­رفت، تمام موارد بررسی شده در زبان انگلیسی، بازنمود فارسی دارند و هیچ اسم نگاشتی در زبان انگلیسی دیده نشد که در زبان فارسی فاقد بازنمود زبانی باشد. بررسی شواهد استعاری نشان می دهد،  تفاوت اندک نگاشت‌ها در ساخت استعاره‌های­ مفهومی در دو زبان انگلیسی و فارسی، مؤید تأثیر فرهنگ و محیط بر ساخت استعاره­های ­مفهومی است.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1]. Cognitive linguistic

[2]. Conceptual metaphor

[3]. Lakoff, G. & Johnson, M.

[4]. Metaphors we live by

[5]. Ishiguro, K.

[6]. Kovecsecs, Z.

[7]. Allen, K.

[8]. Hardi, T.

[9]. Structural metaphor

[10]. Orientational metaphor

[11]. Health and life are up, Sickness and death are down

[12]. Conscious is up, Unconscious is down

[13]. Happy is up, Sad is down

[14]. Love is up, Separation is down

[15]. Proud is up, Shame is down

[16]. High status is up, Low status is down

[17]. Foreseeable future events are up, (and a head)

 

افراشی، آزیتا، حسامی، تورج و سالاس، بئاتریس کریستینا. (1391). بررسی تطبیقی استعاره­های مفهومی جهتی در زبان­های اسپانیایی و فارسی. جستارهای زبانی، 3(4)، 1-23.
افغانی، علی­محمد. (1344). شوهر آهو خانم. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیرکبیر.
ایشی گورو، کازوئو. (1395). هرگز رهایم مکن. ترجمۀ سهیل سمّی. تهران: انتشارات ققنوس.
پور­الخاص، شکراله و آلیانی، رقیه. (1397). بررسی استعاره­های جهتی در غزلیات شمس.  متن پژوهی ادبی،    22(75)، 228-207. doi: https://doi.org/10.22054/ltr.2018.8561
خاتمی­نیا، میثم و حسن­زاده نیری، محمد­حسن. (1398).  استعاره­های جهتی در آغاز شاهنامه. متن پژوهی ادبی، 23(82)، 34-7. doi: https://doi.org/10.22054/ltr.2020.39916.2596
زاهدی، کیوان و دریکوند، عصمت. (1390). استعاره­های شناختی در نثر فارسی و انگلیسی. نقد زبان و ادبیات خارجی، 3(6).
شاملو، اکبر و صارمی، محمود. (1395). تحلیل استعاری- ساختاری غزلی از بیدل دهلوی (بر پایة معنی­شناسی شناختی). فصلنامة پژوهش­های ادبی و بلاغی، 4(15)، 57-70.
قاسم زاده، حبیب الله. (1378). استعاره و شناخت. تهران: انتشارات فرهنگان.
لیکاف، جرج و جانسون، مارک. (1396). استعاره­هایی که باور داریم. ترجمۀ راحله گندمکار. تهران: انتشارات علمی.
English References
Allen, K. (2008). Metaphor and Metonymy: A Diachronic  Approach. UK: Wiley-Blackwell, Philsoc Society.
Kovecses, Z. (2000). Metaphor and emotion: Language. Culture and body in Human Feeling. Cambridge: Cambridge University Press.                      
Lakoff, G., & Johnson, M. (1980 ). Chicago: University of Chicago Press.
_____________________. (2003). Metaphors We live by. Language. Thought and Culture. Chicago: Chicago University Press.