نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
2 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
3 دانشیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Cognitive linguistics considers linguistic knowledge as dependent on thought and cognition and introduces conceptual metaphor as a tool for how to think and linguistic behaviors. By examining it, similarities and differences of cultures can be obtained. Orientational metaphor is a form of conceptual metaphor in which abstract concepts are oriented in language. In directional metaphor, a whole system of concepts is organized in relation to another system, and since they are related to spatial directions such as up, down, inside, and outside, they are called directional metaphors. These metaphors are rooted in the physical and cultural experience of humans, and although the polar opposites of high and low and their components are considered physical in nature, the directional metaphors based on them are made, and they can be different from culture to culture. Accordingly, in the present study, this metaphor has been studied and compared in two novels, “Shohar-e Ahoo Khanoom” by Afghani and “Never Let Me Go” by Ishiguro, through the descriptive-analytical method. For this purpose, research data were extracted with 36 orientational conceptual metaphors (16 cases of Afghani and 20 cases of Ishiguro). and their differences and similarities in the fields of the source domain and their mapping were investigated. The results showed that the similarities between the conceptual metaphors based on human understanding of the category of direction in the two languages are greater than the differences. In general, it shows that the two authors pay the same attention to this metaphor. By considering the little metaphorical differences between the two languages, we conclude that although both authors have used a single cultural model to produce a metaphor of orientation, cultural and geographical differences produce different mappings.
Keywords: Cognitive Linguistics, Conceptual Metaphor, Orientational Metaphor, Ali Mohammad Afghani, Kazuo Ishiguro.
Introduction
In an orientational conceptual metaphor, a system of ideas is organized in the relation to and interaction in space, like up-down, inside-out, front-behind, shallow-deep, etc. Lakoff and Johnson (1980) called this group the orientational metaphor because they are related to the orientation of space. In this article, the directional metaphors in Ali Mohammad Afghani's (born in 1303) novel "Shohar-e Ahoo Khanoom" and "Never Let Me Go" by Kazuo Ishiguro (born in 1954), an English writer of Japanese origin, are examined. The present article aims to take a deep look at two works by Iranian and English authors and, by applying linguistic perspectives, first introduces the types of conceptual metaphors and mentions evidence from both novels, then examines and compares directional metaphors in the two works.
Methodology and Literature Review
In this research, based on the library method, two novels, "Shohare Ahoo Khanoom" by Ali Mohammad Afghani and "Never Let Me Go" by Kazuo Ishiguro, were studied.
Then, based on the descriptive-analytical method, the desired works were examined and compared in terms of directional conceptual metaphors. In this research, conceptual metaphor and its types, including structural metaphor, orientational metaphor, and ontological metaphor, were examined and analyzed. In this way, initially, 36 cases of orientational metaphor were extracted from the works of the above two authors, in all of which the concept of orientational metaphor was used. From this collection, 16 cases were related to Afghani, and 20 cases were related to Ishiguro, and then the most common areas of destination were identified for conceptualization, and after comparing the name mappings in the two languages, possible similarities and differences were identified.
Conclusion
The study of Orientational metaphors showed that metaphors are widely used in the language beyond their traditional use, and by considering them and the indirect meanings of linguistic expressions, a deep understanding of novels can be achieved. The present study was conducted to investigate and compare the Orientational conceptual metaphor in two works by Afghani and Ishiguro.
After collecting and counting the evidence, a total of 36 cases of orientational metaphors in the form of 7 noun maps were selected for review. The results obtained from this review showed a general similarity in the use of orientational metaphors in the works of the two authors, and the difference between them was very small in maps. From the number of 36 modes extracted, 16 cases of orientational metaphors from Afghani "Shohar-e Ahoo Khanoom" are found in contrast to 20 cases of orientational metaphors from Ishiguro's Never Let Me Go, which, in general, shows that the two authors pay the same attention to this metaphor.
As expected, all the examined items in the English language have Persian representation, and no noun mapping was seen in the English language, which lacks linguistic representation in the Persian language. Examining the metaphorical evidence shows that the slight difference in the mappings in the construction of conceptual metaphors in both English and Persian languages confirms the influence of culture and environment on the construction of conceptual metaphors.
کلیدواژهها [English]
زبانشناسی شناختی[1]، مطالعه و تحلیل مبانی مفهومسازی در زبان است و زبان نیز ابزار ساماندهی، پردازش و انتقال اطلاعات است. یکی از نظریههای کاربردی در این دانش، استعارۀ مفهومی یا شناختی[2] است؛ این استعاره، دستاوردی نو در مقابل استعارۀ سنتی است که نخستین بار در کتاب لیکاف و جانسون[3] به نام «استعارههایی که باور داریم»[4] مطرح شد. آنها استعاره را امری بلاغی در ظاهر زبان نمیبینند، بلکه آن را پدیدهای ذهنی میدانند که بر مبنای تفکر ذهنی ساخته میشود. با دیدگاه لیکاف و جانسون، دقت در ظاهر زبان برای یافتن استعاره کنار رفت و به جای آن مفاهیم پیچیده بر حسب حوزۀ مفاهیم ملموس که در زبان دیده میشود، معیار تشخیص قرار گرفت. به گفته لیکاف، «استعارۀ مفهومی، تجربههای فرد در حوزههای مشخص ملموس را بهکار میگیرد و او قادر میسازد تا مقولههایی را که در حوزههای ناشناخته و نامأنوس هستند، درک کند» (Lakoff & Johnson, 1980: 124).
برای نمونه، جملۀ زیر از افغانی را در نظر بگیرید:
- زندگی من و این مرد به چنان بنبستی رسیده بود که نجات از آن جز با قطع پیوند و جدایی همیشگی ممکن نبود.
توجیه وجود چنین جملهای در زبانشناسی شناختی از رهگذر باور به وجود یک «الگوی مفهومی ذهنی» ممکن میشود که بر اساس استعارۀ «زندگی سفر است» شکل گرفته است. این الگوهای مفهومی در زبانشناسی شناختی در قالب الگوی طرحوارهای شکل میگیرند که بر اساس تجربه به وجود میآیند و در استعارۀ مفهومی این الگوی ذهنی را «اسم نگاشت» مینامند که در آن ویژگی حرکت در نظر گرفته شده است؛ به این صورت که زندگی از نقطهای آغاز و در جایی پایان مییابد و مستلزم گذر از نقاط مختلف مسیر و متضمن گذر زمان است و در آن طی مسیر، درونیتر صورت میگیرد. در این حالت، حرکت فیزیکی و عینی مطرح نیست، بلکه نوعی تغییر حالت در آن مطرح است که این اسم نگاشت را در گروه طرحوارۀ حرکتی قرار میدهد.
در این مقاله استعارههای جهتی در رمان «شوهر آهو خانم» علی محمّ=د افغانی (متولد 1303) با رمان «هرگز رهایم مکن» کازوئو ایشی گورو [5](متولد 1954م) -نویسندۀ انگلیسی ژاپنی تبار- بررسی شده است. مقالۀ حاضر با هدف نگاهی عمیق به دو اثر از نویسندگان ایرانی و انگلیسی و با بهکارگیری دیدگاههای زبان شناسی، نخست به معرفی انواع استعارۀ مفهومی و ذکر شواهدی از هر دو رمان میپردازد، سپس به بررسی و مقایسۀ استعارههای جهتی در دو اثر می پردازد.
با بررسی تطبیقی و مقایسۀ اسم نگاشتهای جهتی درصدد بررسی تفاوت و شباهتهای فرهنگی هستیم و در راستای رسیدن به این هدف سؤالات زیر مطرح شده است.
- چه حوزههای مقصدی در ارتباط با جهت در آثار دو نویسنده به کار رفته است؟
- کاربرد استعارۀ مفهومی جهتی در دو زبان فارسی و انگلیسی چگونه است؟
- چگونه میتوان شباهت و تفاوتهای احتمالی استعارههای مفهومی را در دو زبان فارسی و انگلیسی تبیین کرد؟
پژوهشهای مختلف در حوزۀ استعاره مفهومی از زمانی که لیکاف و جانسون (1980)، کتاب «استعارههایی که باور داریم» را چاپ کردند، آغاز شد. در ادامة لیکاف و جانسون، کووچش[6]، پژوهشگری است که به اهمیت عواطف در استعاره تأکید کرد. وی مقاله «استعاره و زبان عواطف» (2000) را در معرفی استعارههای مفهومی عواطف نوشت و اظهار داشت استعاره نه تنها در زبانی که مردم برای بیان احساسات خود بهکار میبرند، شایع است، بلکه وجود آن برای درک اکثر جنبههای احساس و تجزیۀ احساس ضروری است. بعد از وی، الن[7] مقالة «استعاره و مجاز» (2008) را در تحلیل معنیشناسی عواطف از منظر زبانشناسی تاریخی نوشت.
در ایران نیز از دهۀ 70، تحقیقات بر این نظریه آغاز شد. اولین بار قاسمزاده (1378) در کتاب «استعاره و شناخت» به صورت پراکنده به این موضوع پرداخت.
زاهدی و دریکوند (1390) در مقالة «استعارههای شناختی در نثر فارسی و انگلیسی»، جلد نخست رمان کلیدر نوشتۀ دولتآبادی و رمان «به دور از شوریده مردم» نوشته هاردی[8] را با هم مقایسه کردند. یافتهها نشان داد تفاوت اساسی میان نوع استعارههای زبانی به کار رفته در دو اثر وجود ندارد و بیشترین استعارههای شناختی از نوع جهتی بودهاند.
با وجود تمام مطالعات، مطالعههایی که به طور مستقیم به استعارۀ جهتی مربوط هستند، مقالۀ افراشی و همکاران (1391) با عنوان «بررسی تطبیقی استعارههای شناختی جهتی در زبانهای اسپانیایی و فارسی» است. در این پژوهش از 38 نمونة بازنمود زبانی استعارههای جهتی، 21 مورد در فارسی و اسپانیایی به طور یکسان، 10 مورد با اندکی تغییر و 7 مورد در فارسی متفاوت با اسپانیایی هستند و در تمام موارد بررسی شده، هیچ اسمنگاشتی در زبان اسپانیایی دیده نشده که فاقد بازنمود زبانی باشد؛ یعنی یا کاملاً یکسان یا با اندکی تغییر هستند. وجود 7 مورد متفاوت در فارسی و اسپانیایی به خوبی بیانگر تأثیرپذیری ساخت استعاری از فرهنگ و محیط است.
پور الخاص و آلیانی (1397) در مقالۀ «بررسی استعارههای جهتی در غزلیات شمس» به بررسی استعارههای جهتی در غزلیات شمس پرداختند و نتیجه گرفتند الگوهایی از جمله عشق و روح از نظر مولانا، جهتی رو به بالا دارند و چون عشق، عنصر بارورکنندۀ وجود آدمی است؛ از این رو، کشش رو به بالا میطلبد و روح نیز بنابر باور فرهنگی، بعد از مرگ جسمانی، رو به سوی بالا یا حق سیر میکند. از نظر مولانا، الگوهای متضمن معنای منفی نفسانیات و جسمانیت، از یک سو، کشش جهتی رو به پایین دارند و از سوی دیگر خوشۀ استعارۀ جهتی بالا با آسمان، بهار و شاه، نمود مییابد و جهت پایین با زمین، ظلمت، شب و سایه نشان داده شده است که این خوشههای استعاری با رمزگان فرهنگی- اجتماعی و نیز موقعیت فیزیکی-جسمانی استعارة جهتی مطابقت دارد.
خاتمینیا و حسن زاده (1398) در مقالۀ «استعارههای جهتی در آغاز شاهنامه» با بررسی 500 بیت آغازین شاهنامه، معانی گستردهای از استعارههای جهتی را بیان کردهاند.
در این پژوهش براساس روش کتابخانهای دو رمان «شوهر آهو خانم» از علی محمد افغانی و رمان «هرگز رهایم مکن»، ازکازوئو ایشیگورو مطالعه شد. سپس بر اساس روش توصیفی– تحلیلی، آثار مورد نظر از لحاظ استعارههای مفهومی جهتی بررسی و مقایسه شد؛ به این صورت که در ابتدا 36 مورد از آثار دو نویسندة فوق که در همۀ آنها مفهوم استعاری جهتی بهکار رفته بود، استخراج شد. از این مجموعه، 16 مورد به افغانی و 20 مورد به ایشی گورو مرتبط شد و بعد رایجترین حوزههای مقصد برای مفهومسازی جهت بیان و مشخص شد و بعد از مقایسۀ اسمنگاشتها در دو زبان، شباهت و تفاوتهای احتمالی تبیین شد.
3-1. استعارۀ مفهومی
استعارۀ مفهومی، عینیسازی مفاهیم انتزاعی و ماورایی مثل احساسات است که طی فرآیندی بر مبنای نگاشت استعاری در دو حوزۀ مبدأ و مقصد نمود مییابد.
مختصۀ نظریۀ استعارۀ مفهومی لیکاف و جانسون این است که استعاره منحصراً ویژگی اصطلاحات زبانشناسی نیست، بلکه ویژگی تمام حوزههای مفهومی است. در واقع هر مفهومی از حوزۀ مبدأ میتواند برای تبیین یک مفهوم دیگر از حوزۀ مقصد مورد استفاده قرار گیرد. به بیان دیگر، ما با مشاهده و تحلیل جملههای استعاری هر زبان میتوانیم به الگوهای استعاری و مفهومی آن زبان که به ساخت جملات منجر شده است، پیببریم (پور الخاص و آلیانی، 1391: 6)
افغانی (1344: 714): عشق زن جوان در دل او ریشه دار بود.
- How much of what occurred later came out of our time at Hilsham. It was the start of a process that kept growing over the years until it came to dominate our lives.
ایشیگورو (1395: 54): بخش اعظم عشق در دورانی ریشه داشت که در هیلشم بودیم/ بعدها قضیه به روندی تبدیل شد که عاقبت بر سراسر زندگی مان سایه انداخت.
هر استعارۀ مفهومی دارای یک حوزۀ مبدأ، یک حوزۀ مقصد و یک نگاشت مبدأ بر مقصد است. به عبارت دیگر، در ساختار درونی استعارهها دو حوزه ایفای نقش میکنند؛ یک حوزه (گیاه)، مفاهیم خود را ارائه میدهد که به آن حوزۀ مبدأ میگویند و حوزۀ دیگر (عشق)، مفاهیم ارائه شده را دریافت میکند که آن را حوزۀ مقصد میگویند. علاوه بر این، در استعارۀ مفهومی [عشق گیاه است]، تناظرهای هستیشناختی وجود دارد که نقش آنها، تجلی ارتباطهای متشابهی است که بین بخشهای برجستۀ هر دو حوزه دیده میشود؛ یعنی در استعارۀ [عشق گیاه است]، آنچه وجه اشتراک عشق و گیاه به شمار میآید این است که هر دو در حوزۀ رویش قرار دارند؛ همانطور که گیاه در زمین میروید، ریشه میدواند و رشد میکند، عشق نیز در دل و جان آدمی میروید، در قلب انسان ریشه میدواند و بارور میشود.
لیکاف و جانسون پس از برشمردن ارتباطهای مشابه بین دو حوزۀ مبدأ و مقصد، یادآوری میکنند که این تشابهها، مستقل از سازوکار استعارۀ مفهومی، موجودیتی ندارند و فقط در محدودۀ استعاره است که میتوان گیاه بودن عشق را پذیرفت Lakoff & Johnson, 1980: 147-148))
برای روشن شدن بحث از مثالی عینیتر استفاده میکنیم؛ به مفهوم «زمان» و ارتباط آن با «پول» در زندگی انسانها توجه کنید. از یک سو زمان به واسطۀ گذرا بودن و غیر قابل برگشت بودن برای انسان گرانبها است و از سوی دیگر در بسیاری از ملزومات پول با زمان سنجیده میشود و برای مفهومسازی زمان از تجربۀ روزانۀ خود دربارۀ پول بهره میگیریم؛ زیرا موضوع «وقت طلا است» با فرهنگ ما پیوند عمیقی دارد. زمانی که وقت را مثل پول و طلا تصور میکنیم، ذهنیت شفاف و قدرتمندی در ذهن ما ساخته میشود که وقتی هدر میرود، انگار پولی است که دور ریخته میشود و وقتی درست مصرف میشود، شبیه سرمایه است؛ یعنی گذر زمان در ارتباط مستقیم با تولید سرمایه است و همین تجربۀ روزانۀ انسان در رابطه با پول و زمان، استعارۀ مفهومی [زمان پول است] را در ذهن او ساخته است، پس این استعارۀ مفهومی به ساخت جملههای زیر در دو زبان منجر شده است.
افغانی (1344: 534): پنج سال است کور و پشیمان، دست روی دست میزنم و بر جوانی خودم که دارد مفت و بیحاصل تلف میشود، افسوس میخورم.
-. Like you say, we will be leaving here soon. We cannot afford to waste time.
ایشیگورو (1395: 141): همانطور که گفتی، به زودی از اینجا میرویم. دیگر نمیتوانیم وقت تلف کنیم.
3-2. انواع استعارۀ مفهومی
3-2-1. استعارههای ساختاری[9]
این استعارهها انطباقی بر واقعیت ندارند و بیانگر «نگاشت یک مفهوم بر مفهومی دیگر» هستند. جوهر استعارۀ مفهومی، فهمیدن و تجربه کردن یک «چیز» به جای «چیز» دیگری است. در اینگونه استعارهها، ساختار دقیق مفهومی که در حوزۀ مبدأ قرار گرفت بر ساختار مفهومی انتزاعی در حوزۀ مقصد بازتاب مییابد. به عبارت دیگر، بین دو گشتالت تجربی که یکی از آنها ابعاد دقیقتر و دیگری ابعاد نامشخصتری دارد، ارتباط برقرار شده و بخشی از گشتالت حوزۀ مقصد از روی ساختار دقیق حوزۀ مبدأ الگو برداری میشود. مانند «بحث جنگ است» که نشان میدهد چگونه «بحث و مجادلۀ لفظی» را با تجربۀ «جنگ و نبرد» مفهومی و تصویری میکنیم (شاملو و صارمی، 1395: 60).
3-2-2. استعارههای جهتی[10]
یکی از مهمترین و آشکارترین انواع استعارۀ مفهومی، استعارة جهتی یا فضایی است که با جهتهایی مانند بالا، پایین، راست، چپ، درون، بیرون، جلو و عقب در ارتباط است. «اکثر مفاهیم بنیادی ما بر اساس یک یا چند استعارۀ فضایی سازمانبندی شدهاند» (لیکاف و جانسون، 1396: 43). اگرچه این استعارهها دلبخواهی نیستند و از تجربههای فیزیکی ما ناشی میشوند، بسته به فرهنگهای مختلف میتوانند تغییر کنند.
استعارههای جهتی دو نوع از مفاهیم را سازماندهی میکنند: دستۀ اول مفاهیم سادۀ فضایی مانند (بالا، پایین و ...) یا مفاهیمی که ما آنها را به طور مستقیم و در پیوند با کارکردهای بدنی هر روزمان درک میکنیم. دستۀ دوم، مفاهیمی که به طور آشکار، مربوط به فیزیک بدن ما نیستند، بلکه در تجربۀ روزمرۀ ما که دارای جایگاه عظیمی در زمینۀ پیشفرضهای فرهنگی ما هستند، ریشه دارند. این مفاهیم مربوط به قلمرو قضاوتهای ذهنی، احساسات و عواطف، عدالت و اموری مانند اینها میشوند (شاملو و صارمی، 1395: 62).
برخی از استعارههای جهتگیرانه عبارتند از:
3-2-3. استعارههای هستیشناختی
استعارههایی که در آن وسیلۀ درک و توضیح رویدادها، فعالیتها ، احساسات ، عقاید و... به مثابۀ اشیاء و اجسام است. تجربۀ انسان از مواجهه با پدیدههای جهان خارج- به خصوص اشیاء فیزیکی- اساس استعارههای هستی شناختی را تشکیل می دهد (لیکاف و جانسون، 1396: 57). برای مثال در استعارۀ مفهومی [ذهن دستگاه است]، پدیدۀ عینی و فیزیکی «دستگاه» مفاهیم خود را روی مقولۀ غیرفیزیکی «ذهن» نگاشت کرده و امکان تشخیص، کیفیت سنجی و به طور کلی اشاره به آن را فراهم کرده است.
در این مقاله، 36 نمونه استعارۀ مفهومی جهتی در قالب 7 اسم نگاشت بررسی شد که از این میان 16 مورد از رمان «شوهر آهو خانم» و 20 مورد از رمان «هرگز رهایم مکن» گردآوری گرشددید.
شواهد فارسی از رمان «شوهر آهو خانم» و شواهد انگلیسی از «هرگز رهایم مکن»،آورده شده است و برای هر جملۀ انگلیسی، ترجمۀ فارسی آن نیز در نظر گرفته شده است.
4-1. استعارههای جهتی
- سلامت و زندگی در بالا، بیماری و مرگ در پایین است[11]
But to remember Hilsham just like it. He knew he was close to completing .
ایشی گورو (1395: 13): میخواست خاطرات هیلشم را به خاطر آورد، میدانست کارش رو به پایان است.
میدانیم زندگی «آمدن و شروع کردن» است و مرگ «رفتن و پایان یافتن». در این نمونه، ایشیگورو از بنیان تجربی «رو به پایان بودن کار» که مثل ابزاری برای درک مفهوم مرگ و پایان یافتن زندگی عمل میکند، بهره برده است که نشان از گذر دوران عمر و رسیدن به خط پایان زندگی است و با ارزشگذاری منفی در جهت «پایین» قرار میگیرد. در فارسی نیز مفهوم مرگ با اندکی تغییر در عبارت «از پا درآمدن» بازنمود یافته است:
افغانی (1344: 225): افسردگی و خواری کشندهای که درون دلش موج می زد، او را از پای در میآورد.
- درد و بیماری در پایین است.
Maybe I did feel a little stab of pain.
ایشی گورو (1395: 13): شاید همان زمان درد به دلم چنگ انداخت.
Whenever another flood of pain made her twist away from me.
ایشی گورو (1395: 302): هر زمان که موج درد تنش را میپیچاند، او را از من دور میکرد. (همان: 302)
نویسنده برای مفهومسازی درد و بیماری که انسان را وادار به دراز کشیدن میکند از جهت «پایین» استفاده کرده که دارای ارزش منفی است. در کل، هرچه به نوعی خوب و مطلوب است با مفهوم مثبت و در جهت «بالا» و هرچه به نوعی بد و نامطلوب است با مفهوم منفی و در جهت «پایین» تصویرسازی میشود. در فارسی نیز به همین شکل بازنمود یافته است:
افغانی (1344: 292): سوزش تیری جانکاه در آهو شروع شد که به استخوان جناغ و چال گلویش ختم گردید. درد توی دلش پیچید، دردی جانکاه و درمانناپذیر.
- سلامتی در بالا است.
Others argued back that they had use for models people at the peak of their health. ایشی گورو (1395: 183): دیگران جواب میدادند که آنها به عنوان الگو از کسانی استفاده میکردند که در اوج سلامت بودند.
ایشیگورو، اوج سلامت و زنده بودن که انسان را وادار به ایستادن و سمتگیری به بالا میکند را با جهت «بالا» و ارزش مثبت مفهومسازی کرده است. این استعارهها بر اثر انتقال از حوزۀ معقولات به حوزۀ محسوسات، سبب گسترش معنی میشوند. در فارسی نیز به همین شکل بازنمود یافته است:
افغانی (1344: 414): سلامت جسمانی که سرآمد همهی زیباییها است، در گونهها و چشمان، در خندهها و اداهایش غل میزد (افغانی، 1344: 414).
- هوشیاری در بالا است، عدم هوشیاری در پایین است[12]
At first, I thought this was just the drugs, but then I realized his mind was clear enough.
ایشی گورو (1395: 12): ابتدا فکر میکردم این رفتارش به خاطر نوع داروها است، بعدها متوجه شدم که ذهنش به طور کامل طبیعی و هوشیار است.
I did not argue. Certainly, Miss Emily could be uncannily sharp.
ایشی گورو (1395: 62): با او بحث نکردم مسلماً دوشیزه امیلی میتوانست به نحو مرموزی تیز و هوشیار باشد.
She was strickly speaking, still conscious.
ایشی گورو (1395: 302): اوبه سختی حرف میزد، هنوز هوشیار بود.
در این نمونهها، حالت خماری و ناآگاهی که با خواب قرابت دارد با ارزش منفی و متضاد آنکه بیداری و دوری از غفلت است با ارزش مثبت، مفهومسازی میشود. در حالت کلی، غفلت و بیهوشی که سبب افول و سقوط میشود، در جهت «پایین» قرار میگیرد و بیداری و بلند شدن که سبب ازسرگیری فعالیت مغز و تمام اندامهای بدن میشود، در جهت «بالا» قرار میگیرد. در فارسی نیز به همین شکل بازنمود یافته است:
افغانی (1344: 316): او در اوج عالم مستی، با هوشیاری میدید که از همای زیبا خواستار چیزی نیست.
افغانی (1344: 600): اما باید با کمال هوشیاری بگویم که این گفتهها عین حقیقت است و چیزی کمتر. (همان: 600)
- شادی در بالا است، غم در پایین است[13]
It is really good the way you always keep your spirits up, Katty.
ایشی گورو (1395: 253): خوبه که تو همیشه روحیهات را بالا نگه میداری، کتی.
for the most part being a carers suited me fine.you could even say it is brought the best out of me.
ایشی گورو (1395: 267): پرستار بودن از خیلی جهات با روحیهام سازگار بود حتی میتوانم بگویم که استعدادهایم را شکوفا کرده است.
For a while at least, you are demoralized.
ایشی گورو (1395: 267): دست کم مدتی روحیهی خود را از دست میدهید.
He did a big beam, followed by this hearty laugh.
ایشی گورو (1395: 142): بعد از لبخندی گل و گشاد، از ته دل خندید.
Things cheered up considerably, though, once we arrived in our seaside town.
ایشی گورو (1395: 196): اما وقتی به شهر ساحلی مورد نظرمان رسیدیم، اوضاع شادمانهتر شد.
اینکه نویسنده، شادی را به بالا نسبت میدهد، مبنایی در تجربۀ شخصی و فرهنگی دارد. هرچند تقابلهای بالا، پایین ماهیتی مادی دارندکه ناشی از ساختار یکسان بدن انسان و عملکرد آن است، اما استعارههای جهتگیرانه که بر مبنای آنها استوار شدهاند از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است؛ به این معنی که بدن انسان، نقطۀ صفر فضایی در نظر گرفته میشود و جایگاه و جهت امور نسبت به آن تعیین میشود. برای نمونه از دست دادن روحیه و شرایط نامطلوب روحی در جهت «پایین» وصف میشود و بیانگر «غم در پایین است» است، زیرا ویژگی طبیعی بدن انسان است که وقتی غمگین میشود سرش را به پایین میاندازد و برعکس آن، شرایط روحی مساعد است که در جهت «بالا» مفهومسازی میشود و بیانگر «شادی در بالاست» است.
برخی کاربردهای استعاری در زبان فارسی مانند «پرواز قلب» و «غمگین و افسرده شدن»، نشان دهندۀ این است که هرگونه احساس خوشایند و مثبتی که انسان را به اوج شادی میرساند در بالا و هر احساس منفی و ناخوشایندی که انسان را به حضیض رنج و اندوه میرساند در پایین قرار میگیرد. بر این اساس، این استعاره در فارسی چنین بازنمود یافته است:
افغانی (1344: 162): قلب سید میران مانند شعلۀ بیقراری که در وسط اتاق میسوخت، به پرواز درآمد.
افغانی (1344: 27): مژههای پایین افتادهاش را چند بار به هم زد تا با قطره اشکی، آتش دل را آرام سازد.
افغانی (1344: 225): بیآن که دلیلش را بداند، افسردگی و خواری کشندهای که درون دلش موج میزد، همهی احساساتش را مشروب کرد و او را از پا در آورد.
- عشق بالا است، فراق پایین است[14]
I suppose, there were powerfull tides tugging us apart by then.
ایشی گورو (1395: 257): به گمانم، موجهای شدیدی در کار بود که ما را از هم جدا میکرد.
what had happened was this, something had come between me and tommy.
ایشی گورو (1395: 259): آن چه اتفاق افتاده بود از این قرار بود که بین من و تومی فاصله افتاده بود.
ایشیگورو، جدایی و فاصله افتادن بین عاشق و معشوق را که نشان از فراق و دوری دارد، در جهت «پایین» مفهومسازی کرده است. ساختار این مفاهیم در نتیجۀ تجربههای همیشگی و ثابت ما و به عبارتی تعامل با محیط فیزیکی شکل میگیرد. در اینجا نیز کشش جهتی عشق و سماع رو به بالا و همراه با شادی و جنبش است و نقطۀ مقابل بسط، قبض و اندوه ناشی از فراق و دوری است که در پایین قرار میگیرد. چنان که در فارسی نیز به این شکل بازنمود یافته است:
افغانی (1344: 158): قول ندادید اما چهار روز تمام من سوختۀ زار را در انتظار خود گذاشتید تا امروز در اینجا حرف دیگری بزنید.
افغانی (1344: 707): مانند پرندگان جفتی که اولین نسیم خوش ییلاق را بر پر و بال خود احساس میکنند، دمی چشمها را فرو بستند. عشق آنها که گویی در گهوارۀ ابدیت میجنبید، مانند دشتهای سرسبز، زمردین مینمود.
- سربلندی در بالا است، شرمندگی در پایین است[15]
It was like she was too ashamed of this matter-too crushed by it.
ایشی گورو (1395: 85): انگار خیلی خجالت کشیده بود-خیلی درهم شکسته بود.
What I remember now is that I went down the staircase burning with shame and resentment.
ایشی گورو (1395: 124): آن طور که یادم مانده، غرق شرم و انزجار از پلهها سرازیر شدم.
According to jenny, Mr. jack had turned red and gone right out again
ایشی گورو (1395: 129): به قول جنی، آقای جک سرخ شده و دوباره از اتاق بیرون رفته بود.
یکی از استعارههایی که بر پایۀ تجربیات فیزیکی و فرهنگی انسان شکل میگیرد، سربلندی و شرمندگی انسان است. ایشیگورو، خجالتزدگی، شرمندگی و سرخ شدن را که از علائم آشکار شرم است، با جهت «پایین» توصیف کرده است.کسی که دچار عجز و شرمندگی و استیصال شده حالت فیزیکی سرافکنده، خمیده و افتاده دارد و در مقابل، فرد سربلند با افتخار سرش را بالا میگیرد و راست و ایستاده میماند. در فارسی نیز به همین شکل بازنمود یافته است:
افغانی (1344: 155): هما از شرم سرش را پایین انداخته بود و با نخهای در رفتۀ حاشیۀ گلیم بازی میکرد.
افغانی (1344: 589): سید میران در خود احساس پشیمانی و شرم میکرد. سرش را پایین انداخته بود و چهرهاش آشفته بود.
موقعیت اجتماعی خوب در بالا است، موقعیت اجتماعی بد در پایین است[16]
Mr. Robert and Miss. Emily herself the head guardian who often took art.
ایشی گورو (1395: 30): آقای روبرت یا خود دوشیزه امیلی، سرپرست ارشد که اغلب کلاس هنر داشت.
Miss Emily, our head guardian, was older than the others.
ایشی گورو (1395: 56): دوشیزه امیلی، رئیس سرپرستان و از همه مسنتر بود.
Christopher being someone he looked up to in those days.
ایشی گورو (1395: 115): آن روزها به کریستوفر به چشم یک بالادست نگاه میکرد.
نویسنده در مثالها، عبارتهای «سرپرست ارشد»، «رییس سرپرستان» و «بالادست» را آورده است که همه نماد بلند پایگی و برتری هستند. میدانیم جایگاه اجتماعی با قدرت اجتماعی مرتبط است و قدرت همیشه در اوج است، از این رو، از جهت بالا با ارزشگذاری مثبت برای موقعیت خوب اجتماعی استفاده می شود و در مقابل، جهت پایین برای موقعیت اجتماعی بد به کار می رود. در فارسی نیز چنین بازنمود یافته است:
افغانی (1344: 394): در میان طبقات پایین اجتماع، و لولههای آشکار و پنهانی موج میزد که ناشی از تعصب بود.
افغانی (1344: 419): هر روز رنگی میریخت و هر ساعت ادایی در میآورد. با این حال عزت و احترامش بالا میرفت که پایین نمیآمد.
- رویدادهای قابل پیشبینی مربوط به آینده، بالا و جلو هستند[17]
We huddled around half-dead fires in the small hours, lost in conversation about our plans for the future.
ایشی گورو (1395: 187): ما دورآتش نیمه افروخته حلقه میزدیم و غرق صحبت در مورد برنامههایمان برای آینده میشدیم.
این جهتهای فضایی با تصویر فضای هندسی که در ذهن پدید میآورند، مفهومی جدید و در نتیجه درکی جدید میآفرینند. وجود آینده در پیشرو برای جبران گذشته که با رنج و ناراحتی سپری شده است، توانی دوباره به صورت مثبت به انسان میدهد. ایشیگورو صحبت دربارۀ برنامههای آینده را با جهت «بالا» مفهومسازی کرده است. چنان که میدانیم، این استعارهها ریشه در تجربۀ ما دارند و از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر مییابند. ممکن است در برخی فرهنگها آینده در پیش رو و در برخی دیگر در عقب باشد. این استعاره در فارسی و انگلیسی به شکل یکسانی بازنمود یافتهاست:
افغانی (1344: 57): بهرام و بیژن با شوق و ذوقی درونی شروع کردند از خانه آینده و چگونگی ساختمان احتمالی آن با هم صحبت کردن.
بحث و نتیجه گیری
بررسی استعارههای جهتی نشان داد استعارهها فراتر از کاربرد سنتی به طور گسترده در زبان کاربرد دارند که با توجه به آنها و معانی غیرمستقیم تعبیرات زبانی میتوان به درکی عمیق از رمانها دست یافت.
پژوهش حاضر با هدف بررسی و مقایسۀ استعارۀ مفهومی جهتی در دو اثر از افغانی و ایشیگورو انجام گرفت. پس از گردآوری و شمارش شواهد در مجموع 36 مورد استعارۀ جهتی در قالب 7 اسم نگاشت برای بررسی انتخاب شد. نتایجی که از این بررسی حاصل شد، تشابه کلی در کاربرد استعارۀ جهتی در آثار دو نویسنده را نشان داد و تفاوت میان آن بسیار کمتر در نگاشتها است. از تعداد 36 مورد استخراج شده، 16 مورد استعارۀ جهتی از «شوهرآهو خانم» افغانی در مقابل 20 مورد استعارۀ جهتی از «هرگز رهایم مکن» ایشیگورو آمده که در نگاه کلی، نمایانگر یکسان بودن توجه دو نویسنده به این استعاره است.
همانطور که انتظار میرفت، تمام موارد بررسی شده در زبان انگلیسی، بازنمود فارسی دارند و هیچ اسم نگاشتی در زبان انگلیسی دیده نشد که در زبان فارسی فاقد بازنمود زبانی باشد. بررسی شواهد استعاری نشان می دهد، تفاوت اندک نگاشتها در ساخت استعارههای مفهومی در دو زبان انگلیسی و فارسی، مؤید تأثیر فرهنگ و محیط بر ساخت استعارههای مفهومی است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Cognitive linguistic
[2]. Conceptual metaphor
[3]. Lakoff, G. & Johnson, M.
[4]. Metaphors we live by
[5]. Ishiguro, K.
[6]. Kovecsecs, Z.
[7]. Allen, K.
[8]. Hardi, T.
[9]. Structural metaphor
[10]. Orientational metaphor
[11]. Health and life are up, Sickness and death are down
[12]. Conscious is up, Unconscious is down
[13]. Happy is up, Sad is down
[14]. Love is up, Separation is down
[15]. Proud is up, Shame is down
[16]. High status is up, Low status is down
[17]. Foreseeable future events are up, (and a head)