چندزبانگی و شعر: تحلیل شناختی اشعار شهریار

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار، گروه زبان های خارجی، دانشگاه امام صادق علیه‌السلام، تهران، ایران

چکیده

پژوهش حاضر در تلاش بوده تا چندزبانگی و ارتباط آن با شعر را در آثار شهریار بررسی نماید. در چارچوب نظری، از زبان­شناسی شناختی – چندزبانگی، شناخت و عاطفه - آناستاسیو (۲۰۲۰)، اروین-تریپ (۱۹۵۴، ۱۹۶۴، ۱۹۶۷) و پاولنکو (۲۰۰۷، ۲۰۱۲) برای تحلیل اشعار استفاده شد. دو شعر ترکی و فارسی از شهریار (در مجموع ۶۱ بیت) به همراه گزیده­ای از اشعار وی به ­عنوان پیکره زبانی پژوهش حاضر انتخاب شد. نتایج این مطالعه نشان داد که واج ­ها، واج ­آرایی ­ها، کلمات، نحو و دستور زبان از یک سو و سنت ­ها، آداب، وقایع زیستی و عاطفی شهریار از سوی دیگر بستری برای تولید شعر او و درنهایت تصویرسازی را فراهم ساخته است. به­ عبارت­ دیگر، شعر شهریار بر اقلیم و زیستگاه او بنا نهاده شده است؛ بنابراین، تمام داشته­ های شهریار در ضمیر ناخودآگاه ابتدا از آن اقلیم گذر کرده و آن­گاه به زبان ترکی و یا فارسی وارد شده است. این پژوهش نشان داد که گرچه شهریار در زبان فارسی اشعار بسیار قدرتمندی دارد؛ اما به دلیل نفوذ اقلیم، بافت و محیط آذربایجان و زبان ترکی در ذهن او، شعر ترکی مورد بررسی در پژوهش حاضر عاطفی ­تر و از لحاظ زبانی چندلایه ­ای و از نظر ادبی پیچیده ­تر از شعر فارسی هم­تراز آن شعر است. همچنین با توجه به تعریف آثار فرازبانی، نتایج این پژوهش نشان داد که اگر نتوان ادبیات انگلیسی را بدون جوزف کونراد، ادبیات فرانسه را بدون لپولد سدار سِنگور و ادبیات آمریکا را بدون ولادیمر ناباکوف فرض نمود، نمی­توان ادبیات فارسی و ترکی را بدون شهریار متصوّر شد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Multilingualism and Poetry: A Cognitive Analysis of Shahriar’s Poems

نویسنده [English]

  • Mostafa Shahiditabar
Assistant Professor of Linguistics, Imam Sadiq University, Tehran, Iran
چکیده [English]

This article is to examine multilingualism and its relation to poetry in Shahriar’s works. In the theoretical framework, I have benefited from cognitive linguistics - Anastassiou (2020), Ervin-Tripp (1967, 1964, 1954) and Pavlenko (2012, 2007)- for poems analysis. Shahriar’s Turkish and Persian poems (61 altogether) plus a selected works of his were chosen as the corpus of the study. The results show that phonemes, alliterations, diction, syntax and grammar, on the one hand, and traditions, customs, life and emotional events of the poet on the other, have laid the groundwork for producing his poems and ultimately his image-making. In other words, Shahriar’s poetry is based on his habitat and regional conditions. Hence, one should say that all Shahriar’s unconscious storage has taken route from those conditions and been embodied later in Turkish and Persian languages. The research also shows that despite Shahriar’s strength in Persian poetic production, because of the predominance of Turkish and Azerbaijan’s contextual roots in his psyche, the Turkish poems under scrutiny here have proved more emotional and linguistically more multilayered and from literary point of view more sophisticated than his Persian ones. The methodology has been descriptive- analytical and due to “translingual writings” definition, I conclude that if one cannot assume the English, French and American literatures without figures like Joseph Conrad, Leopold Sedar Senghor and Vladimir Nabokov respectively, the Persian and Turkish Literatures cannot be imagined without Shahriar.

کلیدواژه‌ها [English]

  • multilingualism
  • translingual writing
  • Azerbaijani Turkish

یحیی آرین­پور از نویسندگان و پژوهشگران تاریخ ادبیات ایران به­ویژه شعر که شهریار را نیز در اواخر عمر خود ملاقات کرده در جلد سوم کتاب «از صبا تا نیما» در مورد شهریار و جایگاه وی در ادبیات فارسی و ترکی چنین می­گوید:

می­دانیم که شهریار، مثل هر ایرانی، تحصیلات خود را به زبان فارسی کرده، یک عمر با عروض فارسی سر و کار داشته و به قول خود «شهد شعر را در این مکتب چشیده» و با سخنورانی بزرگ، مانند سعدی و حافظ و مولوی دمخور و دمساز بوده و این همه مطالعه و آشنایی با شعر قدما با قریحة ذاتی او دست به دست و به او مجال داده است که در این زبان صدها شعر بدیع، که چون گوهر نایاب بر تارک ادبیات معاصر ایران می­درخشند، به وجود آورد؛ اما سرودن شعر به زبان (ترکی) آذربایجانی مسئلة کاملاً جداگانه­ای است و اینکه شاعر بدون تمرین و تمارس توانسته است دفعتاً قلم به دست گرفته چنان اثر نفیسی در این زبان بیافزاید، به گفتة یکی از اربابان تحقیق، واقعاً اعجاز  است و از اینجا می­توان دانست که فرزند آدمی دارای چه استعداد و قدرت خارقه­ای است (آرین­پور، ۱۳۷۴: ۵۱۵-۵۱۶).

پرسشی که اینجا مطرح می­شود این است که آیا شهریار واقعاً اعجاز کرده است؟ آیا شهریار اشعار ترکی خود را بدون هیچ تمرین و ممارست و بدون پشتوانة مطالعاتی در زبان و ادبیات ترکی سروده است؟ چگونه بدون وجود هیچ تمرین و ممارستی ممکن است چنین شاهکارهایی خلق شود؟ بررسی اشعار شهریار برای پاسخ­گویی به این پرسش­ها ضروری می­نماید؛ اما آنچه که کار را دشوار می­کند خصوصیت چندزبانگی شهریار از یک سو و نیز خلق شاهکارهایی در هر دو زبان از سوی دیگر است؛ به عبارت دیگر، شهریار در ادبیات ایران و حتی جهان از نادر شعرایی است که در دو زبان شعر سروده که در هر دو زبان شهرت یافته و در اوج قرار گرفته است؛ بنابراین، در تحقیق حاضر به موضوع چندزبانگی و ارتباط آن با عواطف و در نتیجه خلق اشعار عاطفی خواهیم پرداخت و سپس رابطة آن را با شعر و شاعر چندزبانه­ای چون شهریار بررسی خواهیم نمود.

برای یافتن ارتباط میان عاطفه و زبان و تأثیر چندزبانگی در شهریار باید در دیوان­های ترکی و فارسی وی به دنبال نمونه­هایی گشت که در آن شاعر از یک اتفاق عاطفی واحد در هر دو زبان فارسی و ترکی شعر سروده باشد. عشق شهریار و خلق شاهکارهای عاشقانه در هر دو زبان بر کسی که ادبیات فارسی و ترکی را بشناسد پوشیده نیست. شاید بتوان شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» را نمونه­ای از این دست نام برد؛ اما مشکل اینجاست که شهریار این شعر زیبا را تنها در زبان فارسی سروده و ما نمونه­ای در این سطح که مربوط به آن اتفاق عاطفی خاص باشد را در دیوان ترکی وی نمی­یابیم. همین موضوع در مورد نبود مجموعه­ای فارسی در تراز «حیدبابا یا سلام» نیز صادق است؛ اما بررسی دقیق دیوان­های شهریار نشان می­دهد که تجربة عاطفی «پارک بهجت­آباد» در هر دو دیوان وی ابیاتی را به یادگار گذاشته است. جالب اینجاست که در هر دو شعر فارسی و ترکی، ابیاتی مشابه وجود دارد که می­تواند به ما این امکان را دهد تا تأثیر چندزبانگی و تفاوت زبان اول و دوم در سرایش شعری را که از لسان شهریار بیان می­شود بررسی کنیم.

پیشینة پژوهش

یکی از مهم­ترین مسائلی که در زبان­شناسی شناختی[1] مطرح می­شود چندزبانگی[2] و شناخت[3] است. موضوع چندزبانگی و شناخت را می­توان در دو بافت «زبان روزمره» و «زبان ادبی» خاصه شعر بررسی نمود. در مورد زبان روزمره و شناخت، آناستاسی­یو بر این باور است که در میان افراد چندزبانه، خاطرات معمولاً در آن زبانی که اتفاق افتاده است نمود و ظهور می­یابد؛ همچنین، افراد چندزبانه خاطرات خود را در آن زبان با جزئیات بیشتری بیان نموده و سطح پردازش زبانی آنان در هنگام یادآوری خاطرات، بسیار بالاتر است (Anastassiou, 2020: 68). «قسم خوردن» و عبارتی چون «عاشقت هستم» در زبان اولِ چندزبانه­ها از لحاظ احساسی قوی­تر هستند خصوصاً موقعی که این عبارات زیاد استفاده شوند (Anastassiou, 2020: 73). از سوی دیگر، پاولنکو معتقد است زبان اول معمولاً زبان بیان احساسات و عواطف است؛ زیرا هر زبانی که افراد چندزبانه بر آن مسلط هستند دارای معنی ضمنی عاطفی متفاوتی است. همچنین، در صورت فراگیری زبان دوم در سنین بالاتر، این زبان­ها احتمالاً به شکل متفاوتی نظام یافته و پردازش آن معنایی است تا عاطفی (Pavlenko, 2012).

اروین-تریپ (Ervin-Tripp, 1967, 1964, 1954) به بررسی منابع عاطفی چندزبانه­ها می­پردازد. وی در مطالعة ۱۹۵۴ خود به بررسی پاسخ­های ژاپنی­ و انگلیسی دوزبانه­های ژاپنی- انگلیسی متولد آمریکا پرداخته که در خانوادة ژاپنی بزرگ شده و از ۸ الی ۱۴ سالگی در ژاپن تحصیل کرده­اند. اروین- تریپ در همة مطالعات خود از همة آزمون­دهندگان (که همگی دوزبانه هستند) خواسته است تا مجموعه­ای از تصاویر را به شکل یک داستان به دو زبان روایت کنند. نویسنده به این نتیجه رسیده است که داستان­های روایت‌شده به زبان ژاپنی در مقایسه با داستان­های انگلیسی عاطفی­ترند. در داستان­های ژاپنی مردم متأسف و متأثر شده، دردمندانه با صدای بلند گریسته و برای عشق گمشده اشک ریخته­اند؛ این در حالی است که در داستان­های روایت­شدة انگلیسی در همان تصاویر، روایت­هایی کاملاً غیرعاطفی نقل شده است: زنی دزدیده می­شود، زنی مست وارد خانه می­شود، دختری در حال اتمام طرح خیاطی خود است. در داستان­های ژاپنی، هشت داستان در مورد ارتباطات خانوادگی بوده و دو داستان در مورد روابط عاشقانه؛ درحالی­که در داستان­های انگلیسی تنها سه داستان بن­مایة عاطفی و خانوداگی داشته است. این تحقیق چنین نتیجه می­گیرد: جملات انگلیسی انتزاعی و سرد بوده؛ اما جملات ژاپنی باعاطفه هستند. نویسنده این نتایج را در نتیجة تفاوت­ در روابط عاطفی شکل گرفته در دو زبان ژاپنی و انگلیسی دوزبانه­ها می­داند (Pavlenko, 2007: 36-37).

در مورد زبان ادبی، خاصه شعر، پاولنکو (Pavlenko, 2007) معتقد است که اکثر اُدبا حتی اگر از زادگاه خود دور مانده و یا اگر به دو یا چند زبان مسلط بوده و به آن زبان­ها بنویسند، به زبان اول خود دست به قلم خواهند برد؛ برای نمونه، افرادی چون لوسیف براداسکی[4] و یا فلیپ آلفو[5] غالبا در ژانرهای ادبی و شعر به زبان اولشان اثر خلق کرده­اند:

من اشعار را به زبان مادری خود می­سرایم؛ زیرا شعر به قلب بسیار نزدیک است؛ این در حالی است که داستان­نویسی فعالیتی ذهنی، امری خلاق، غریب و در عین حال دور است (Alfau, in Kellman, 2000: 28 ).  

از سوی دیگر، در دیدگاه کِلمن (Kellman, 2000)، آثار فرازبانی؛[6] یعنی نوشتن به بیش از یک زبان یا حدأقل نوشتن به زبانی غیر از زبان اول نویسنده - بسیار نادر است و از این روست که نویسندگانی که این نوع نگارش را برمی­گزینند، مورد استقبال خوانندگان قرار می­گیرند (Pavlenko, 2007: 180). معمولاً ادبیات فرازبانی بخشی از ادبیات جهان به شمار می­رود از همین روست که نمی­توان ادبیات انگلیسی را بدون جوزف کونرادِ[7] متولد لهستان متصوّر شد. همین مسئله در مورد ادبیات فرانسه و جایگاه ساموئل بکتِ[8] ایرلندی صادق است (Pavlenko, 2007: 180). در ادبیات فرانسه نیز این افراد غیرفرانسوی مشهور به چشم می­خورند: لپولد سدار سِنگورِ[9] سنگالی، ننسی هاستونِ[10] کانادایی، جولیا کریستوا[11] و تزوتان تودوروفِ[12] بلغاری، تریستان تزارا[13] و اِجین لونسکوِ[14] رومانیایی، آسیه[15] جبار و لیلا سبار[16] الجزایری، واسیلیس الگزاکیسِ[17] یونانی، السا ترویلت[18]، ناتالی ساروت[19] و آندره مکینِ[20] روس (همان: ۱۸۱). همچنین،  ادبیات آمریکای معاصر را نمی­توان بدون ولادیمر ناباکوفِ[21] روس و جرزی کوسنیسکیِ[22] لهستانی تصور نمود (Pavlenko, 2007: 181). افزودن این نکته ضروری می­نماید که کوسنیسکی در ۲۴ سالگی شروع به یادگیری زبان انگلیسی کرد و اولین نویسندة خارجی شد که در سال ۱۹۶۹ جایزة کتاب ملی در ژانر داستان را کسب نمود. این اتفاق در سال ۱۹۹۹ مجددا توسط ها جین[23] چینی که در ۲۱ سالگی انگلیسی یادگرفته بود تکرار شد.

روش پژوهش

در چارچوب نظری، از زبان­شناسی شناختی – چندزبانگی، شناخت و عاطفه- برای تحلیل اشعار استفاده خواهد شد. دیدگاه­هایی نظیر آناستاسیو (Anastassiou, 2020)، اروین-تریپ (Ervin-Tripp, 1967, 1964, 1954)، پاولنکو (Pavlenko, 2012, 2007) که در بخش پیشین بدان پرداخته شد، پیکرة زبانی پژوهش حاضر به دو بخش تقسیم می­شود. برای بررسی رابطة میان چندزبانگی و شعر، دو شعر از شهریار که در مورد یک اتفاق عاطفی واحد سروده شده است به­عنوان پیکرة پژوهش مورد استفاده قرار خواهد گرفت. آن دو شعر به این قرار است: الف: شعر ترکی «اولدوز سایاراق گؤزله­میشم هر گئجه یاری/ گئج گلمه­ده­دیر یار، یئنه اولموش گئجه یاری»: ۱۵ بیت، ب: شعر فارسی «بهجت­آباد است و شب نیمه است و من چشم انتظار/ انتظاری آخرین کز آخرین دیدار یار»: ۴۶ بیت. در بخش دوم، اگر در هر بخش از استدلال­های ارائه شده نیاز باشد که به دیوان ترکی و فارسی شهریار (۲۰۰۵، ۱۳۷۸) مراجعه شود، نمونه­هایی از آن اشعار فراخور بحث مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

یافته‌ها

برای بررسی نتایج تحقیق در گام نخست تنها ابیاتی از دو شعر فارسی و ترکی شهریار را که به موضوع، تصویر و یا ایماژ واحدی اشاره کرده­اند به شکل قرینه در جدول ذیل مشاهده می­کنیم.

جدول 1. ابیات ترکی و فارسی شهریار که به یک موضوع، تصویر و ایماژ واحد اشاره دارند

شعر ترکی: بهجت آباد خاطره سی

شعر فارسی: آخرین خاطرة بهجت­آباد

اولدوز سایاراق گؤزله­میشم هر گئجه یاری

گئج گلمه­ده­دیر یار، یئنه اولموش گئجه یاری

بهجت­آباد است و شب نیمه است و من چشم انتظار

انتظاری آخرین کز آخرین دیدار یار

گؤزلر آسیلی! یوخ نه قارالتی نه­ده بیر سس

باتمیش قولاغیم، گؤرنه دؤشورمک­ده­دی داری!

گوش با اصواتم آمیزد بسان ضبط صوت

چشم  در اشباحم آویزد بسان گوشوار

بیر قوش آییغام! سویلیه­رک گاهدان اییلده­ر

گاهدان اونودا یئل دئیه لای-لای هوش آپاری

گه بنالد مرغکی یعنی که بیدارم ولی

در زمان خسبد به لالای نوای جویبار

یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من

مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری

جزخدا و اختر و من چشم کس بیدار نیست

چشم اختر نیز هم سنگین خواب است و خمار

دان اولدوزی ایسته­ر چیخا گؤز یالواری چیخما

او چیخماسادا اولدوزومون یوخدی چیخاری

التماس چشم و گوشم  از زمین و آسمان

یک شبح یا یک صدای پایی از آن گلعذار

سانکی خوروزون سون بانی خنجردی سوخولدی

سینه مده أورک وارسا کسیب قیردی داماری

آخرین بانگ خروس از طرف باغی شد بلند

در جگر گاهم خلنده خنجری بود آبدار

ریشخندله قیرجاندی سحر سؤیله­دی: دورما!

جان قورخوسی وار عشقین اوتوزدون بو قماری!

نیشخند صبح بی­انصاف  گویی صاعقه است

آخرین امیدم از وی خرمنی شد تارومار

گویی از دنیای دیگر گفته بودندم به گوش

شرط برد عاقبت را باخت باید این قمار

صبح با چشمی دریده گفت دیگر جیم شو

کز الف اینجا به گوش آویزه سازد چوب­ دار

محراب شفق­ده اؤزومی سجده ده گؤردوم

قان ایچره غمیم یوخ اوزوم اولسون سنه ساری

خود به محراب شفق در سجده دیدم غرق خون

مقتدی با پیشوا و خرمن هستی نثار

 

حال به بررسی ابیاتی که شباهت واژگانی، تصویری و ایماژی بیشتری دارند می­پردازیم. افزودن این نکته ضروری می­نماید که در هر زبان، تنها بخش یا بخش­های بارز بررسی خواهد شد.

جدول ۲. نمونه اول

شعر ترکی شهریار

شعر فارسی شهریار

سانکی خوروزون سون بانی خنجردی سوخولدی

سینه مده أورک وارسا کسیب قیردی داماری

آخرین بانگ خروس از طرف باغی شد بلند

در جگر گاهم خلنده خنجری بود آبدار

 

سطح واج: استفادة مکرر از یک همخوان سایشی[24] که از نوع لثوی سایشی بیواک[25] است (s) در بیت ترکی و استفادة سه باره از همخوان سایشی دیگر از نوع ملازی سایشی بیواک[26] است (x) در هر دو بیت ترکی و فارسی؛ درنتیجه این مسئله واج­آرایی­های ذیل خلق می­شود. بیت ترکی: واج­آرایی اصوات (s) (۶ بار تکرار) و (x) (۳ بار تکرار). همچنین در بیت فارسی: واج­آرایی صدای (x) (۴ بار تکرار).  

سطح معنی: باهم­آیی[27] بیت ترکی: هم در سطح اسم و هم در سطح فعل باهم‌آیی مشاهده می­شود: الف: اسم: خوروز بانی (بانگ خروس)؛ البته این باهم­آیی در بیت فارسی نیز به کار رفته است. ب: فعل: خنجر سوخماق (فرو کردن خنجر)، کسیب قیرماق (بریدن و پاره پاره کردن). در این مصرع ترکی دو باهم­آیی در کنار هم به کار رفته است.

سطح دستور: بیت ترکی: تنوع ساختی در سطح دستور: ساخت شرطی(وارسا)، جهت فعل معلوم (خنجردی) و مجهول (سوخولدو). به­کارگیری وارسا (اگر وجود داشته باشد) ساخت جمله را شرطی می­کند. در کنار این ساخت، جهت فعل هم معلوم است هم مجهول. خنجردی (خنجر است) معلوم بوده و سوخولدو (فرو رفته شد) مجهول می­باشد. جالب اینجاست که این دو به ظاهر «واژه»، هر کدام «یک جمله» است که در کنار هم قرار گرفته­اند و همان­گونه که اشاره شد این دو جمله باهم­­آیی نیز دارند؛ به­عبارت­دیگر، در «خنجردی سوخولدو» دو جملة معلوم و مجهول باهم­آیند شده­اند.

ایماژ: ایماژها در هر دو زبان شباهت فراوانی به هم دارند. در بیت ترکی چنین است که آخرین بانگ خروس به خنجری تشبیه شده که در دل شاعر فرو می­رود و اگر در سینه شاعر رگی باقی مانده باشد، آن را بریده و قطعه­قطعه می­کند. همچنین، با گشایش صبح و طلوع آفتاب، قلب شاعر بریده می­شود. 

بنابراین، استفادة مناسب و چندلایه از سطوح متنوع زبانی در بیت ترکی اعم از سطح واج، معنی و دستور و تولید ایماژهای کم­نظیرِ بیت ترکی را در مقایسه با بیت فارسی متمایزتر می­کند.

جدول ۳. نمونه دوم

شعر ترکی شهریار

شعر فارسی شهریار

یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من

مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری

جزخدا و اختر و من چشم کس بیدار نیست

چشم اختر نیز هم سنگین خواب است و خمار

 

سطح واج: بیت ترکی: استفاده ۱۱ باره از حرف «آ» در کلمات «هامی»، «آللاه»، «اویاقدیر»، «داها»، «آشاغی»، «اوندان»، «دا»، «یوخاری». شاید بتوان بلندی و کشیدگی صوری و تلفظیِ ( /ɑ/ واکه پسین  باز گسترده[28] در زبان ترکی است) این حرف و آوای آن در تلفظ کلمات مذکور را به بلندی شب و عظمت خداوند و مقایسه آن با عظمت خود شاعر نسبت داد؛ البته حرف «آ» در بیت فارسی نیز ۶ بار به­کار رفته است که در مقایسه با بیت ترکی بسامد کمتری دارد.

آرایة تضاد و اغراق و ایماژ: تضاد بیداری و خواب در هر دو بیت ترکی و فارسی مشهود است. در بیت فارسی خدا، اختر و شاعر بیدار هستند؛ اما در بیت ترکی تنها خداوند بیدار است و شهریار. اغراق به­کار رفته در هر دو زبان زیبایی خاص را به هر دو بیت داده است. منتها ایماژی که در بیت ترکی به­کار رفته، حدأقل برای نویسنده، عمیق­تر و شاید کم­نظیر باشد. در بیت ترکی، شاید بتوان این پیش­فرض را متصوّر شد که خدا گاهی خوابش می­آید؛ ولی نخوابیده است؛ در­حالی­که خدا همیشه بیدار است. شاعر اولِ هستی (مندن آشاغی کیمسه یوخ) و خداوند انتنهای هستی است. ایماژ مذکور با این ظرافت در بیت فارسی به چشم نمی­خورد.

جدول ۴. نمونه سوم

شعر ترکی شهریار

شعر فارسی شهریار

محراب شفق­ده اؤزومی سجده ده گؤردوم

قان ایچره غمیم یوخ اوزوم اولسون سنه ساری

خود به محراب شفق در سجده دیدم غرق خون

مقتدی با پیشوا و خرمن هستی نثار

 

ایماژ: مقایسة دو بیت فارسی و ترکی نشان می­دهد که تقریباً ایماژهای مصرع­های اول هر دو بیت تصویری مشابه را نشان می­دهد؛ حتی واژه­های استخدام­شده توسط شاعر در هر دو مصرع فارسی و ترکی نیز مشابه هستند؛ اما مصراع­های دوم ابیات تفاوت غیرقابل‌انکاری را نشان می­دهند. در بیت اول، شاعر تصویر شفق قبل از طلوع آفتاب را که در زیر افق قرار گرفته همانند محرابی دانسته که جایگاه عبادت است. او رنگ سرخ شفق را تداعی­گر رنگ خون قلمداد کرده و خود را غرق خون در سجده می­بیند. در ابیات دوم، در بیت فارسی، شاعر غرق خون در محراب به پشیوای خود مقتدی نموده و هستی­اش را نثار او کرده است؛ اما در بیت ترکی، شاعر غرق خون در محراب افتاده و غمی از این افتادن ندارد و تنها آروزیش این است که در محراب شفق، رویش به سوی یار باشد که در ذهن مخاطب قربانی­شدن و رو به قبله بودن را تداعی می­کند؛ البته شاید بتوان این تصویر را، با توجه به اردات شهریار نسبت به حضرت علی علیه­السلام، به نحوة شهادت مولای خود در محراب نیز مرتبط دانست.  

از مجموع نکات بیان شده می­توان گفت که تمامی ابیات بررسی شده از نمونه­های بارز و بسیار زیبایی ادب فارسی و ترکی هستند؛ اما استفاده مناسب و گاه چندلایه از سطوح متنوع زبانی و تولید ایماژهایی بی­نظیر، ابیات ترکی را در مقایسه با ابیات فارسی متمایزتر می­کند.

حال علت اینکه چرا شهریار در زبان مادری خود از سطوح مختلف زبانی بیشتر بهره جسته و از ایماژهای متنوع­تری استفاده نموده تا بار عاطفی قوی­تری را به خواننده در مقایسه با زبان دوم خود انتقال دهد، باید در رابطة میان زبان اول و ارتباط آن با عاطفه یافت. زبان اول معمولاً زبان بیان احساسات و عواطف است (پاولنکو، ۲۰۱۲)؛ البته شهریار نیز به این مسئله اشاره دارد. حال­وهوای عاطفی مادر شهریار در دوران کودکی در روح وی منعکس شده است. وقتی شهریار چهار یا پنج­ساله بوده، اولین شعر لطیفی را که حس کرده و به ذائقه سپرده، شعری است که مادر وی در سنین کودکی برایش خوانده است. از نظر شهریار، آن شعر دورة کودکی تا آخر عمرش در مغز او صدا کرده و از لطیف­ترین اشعار دنیا محسوب می­شود. شهریار در فایل صوتی که در اواخر عمرش ضبط شده این­گونه بیان می­کند:

بنده ذوق ادبیم؛ بلکه حساسیت ادبیم را، بیشتر مدیون مادرم هست. مادر من، خودش سواد خواندن و نوشتن نداشت؛ ولی چون پدرش اهل علم و ادب بود، محفوظات خیلی شیرین ادبی داشت. اشعار بسیار لطیف ترکی، فارسی، عربی- به خاطر داشت و مخصوصا خودش شعر لطیفی رو می­خواند، می­لرزید و اشکش می­ریخت. این بود که علاوه‌بر حق وراثت، اصلاً اون حال مادرم از اوّل کوچیکی، بچّکی در روح من منعکس شد. یادم هست چهار یا پنج سال داشتم، اولین شعری لطیفی رو که حس کردم، به ذائقه سپردم، مادرم خواند، این دو بیت ترکی بود که هنوز در مغز من صدا می­کنه و هنوز در نظر من از لطیف­ترین اشعار دنیاست. و اون دو بیت اینه:

گئتمه ترسا بالاسی، من­ده سنه سایه گلیم

دامنین­دن یاپیشیم، من­ده کلیسایه گلیم

یاکی سن گل گیلن اسلامی گولوم ائیله قبول

یاکی تعلیم ائله من مذهب عیسایه گلیم

منبع: فایل صوتی (7:53 تا 9:26)

تأثیر عاطفه و البته زبان مادری بر روح و روان شهریار از دوران کودکی تا پایان عمرش به­گونه­ای است که هنوز صدای مادر (صدایی که متشکل از زبان و نیز عاطفه مادری است) در مغز شاعر منعکس شده و شهریاری که خود استاد ادب است آن شعر را که مادرش خوانده از لطیف­ترین اشعار، نه در زبان ترکی؛ بلکه در میان همة زبان­های دنیا می­داند؛ صد البته که این تأثیر در سرایش شاهکاری چون (ترسا قیزی با مطلع: اذن وئر توی گئجه­سی من­ده سنه دایه گلیم/ ال قاتان­دا سنه مشاطه تماشایه گلیم) کاملاً مشهود است.

تأثیر دوران کودکی و محلّ زندگی شهریار در خلق اشعار متأخر وی نیز غیرقابل انکار است. شهریار در اواخر عمر خود به روستای پدری خود رفته و تصویری پر از حسرت از محل گذران کودکی­اش ارائه می­دهد. او در یک بند چنین می­گوید:

منیم الهام ایله، بوردا قونوشوب دیل-دوداغیم

قرآنا، حافظه، بوردا آچیلیب گؤز-قولاغیم

من­ده موسی کیمی، حیدربابادیر طور داغیم

بوردا کشف اولدو که حق­دن نه کرامات اولاجاق

نئجه شطرنج؟ که شاه­لار هامیسی مات اولاجاق!

زبان شهریار در اینجا (زادگاه پدری او) با الهام گشوده شده است. چشم و گوش شهریار به قرآن و حافظ در اینجا باز شده است. شهریار بسان حضرت موسی است و کوه حیدربابا همانند کوه طور! محل زندگی شاعر محل کشف کرامات است و شهریاری که همه پادشاهان به­سان شاهان شطرنج در مقابلش مات خواهند شد. زیستگاه شاعر در زبان شهریار دارای اهمیت بالایی است. وی زیستگاهش را آغازگر و منبع اصلی الهامات شعری خود می­داند.

در کنار ادعای پاولنکو (Pavlenko, 2012) مبنی بر این حقیقت که «زبان اول معمولاً زبان بیان احساسات و عواطف است»، اروین-تریپ (Ervin-Tripp, 1967, 1964, 1954) نیز در مجموعه­ای از مطالعات ادعای مشابهی دارد. اروین-تریپ (1954) بر این باور است که داستان­های روایت­شده به زبان ژاپنی (زبان اول) سخنگویانِ دوزبانه در مقایسه با داستان­های زبان انگلیسی (زبان دوم) عاطفی­ترند. وی همچنین گزارش می­دهد که جملات انگلیسی، انتزاعی و سرد بوده؛ در حالی­که جملات ژاپنی با عاطفه هستند. نویسنده این نتایج را در نتیجة تفاوت­ در روابط عاطفی شکل گرفته در دو زبان ژاپنی و انگلیسی دوزبانه­ها می­داند (Pavlenko, 2007: 36-37)؛ به­عبارت­دیگر، اروین-تریپ بر این باور است که روایت سخنگویان دوزبانه از یک تصویر در زبان اول عاطفی­تر از زبان دوم است. حال اگر بخواهیم همین ادعا را در مورد تجربة شهریارِ چندزبانه از یک اتفاق عاطفی (که علت اصلی خلق دو شعر ترکی و فارسی مورد بررسی در تحقیق حاضر است) منطبق کنیم، می­توان استدلال کرد که روایتی که شاعر از یک تجربة عاطفی دارد اگر به زبان مادریش باشد عاطفی­تر از روایت وی به زبان دوم اوست؛ البته این ادعا تنها از یک نمونة تجربی اشعار شهریار است و نمی­توان آن را به تمام اشعار وی تعمیم داد. همچنین، باید پذیرفت که شاید دو اثر بررسی شده در پژوهش حاضر دریک حال مشترک خلق نشده باشند و چه بسا در سرودن اثر گذشت زمان موجب تسلّی خاطر صاحب اثر هم شده باشد؛ از این روست که پرسش­هایی نظیر موارد ذیل پیش می­آید که پاسخ­هایی قطعی را نمی­توان برایشان یافت: اگر شهریار می­خواست روایتی ترکی از تجربة شعر «آمدی جانم به قربات ولی حالا چرا؟» خلق کند، آیا روایت ترکی وی از این شاهکار زبان فارسی لزوماً عاطفی­تر می­بود؟ (حدأقل، نگارندة این سطور از پاسخ به این پرسش ناتوان است؛ البته اگر، بر فرض، پاسخ بلی باشد، آنگاه حیف و هزاران حیف که چرا این اتفاق رخ نداده است). همین پرسش را می­توان در مورد اشعار و یا حدأقل ابیاتی نظیر «پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می­کند/ بلبل شوقم هوای نغمه­خوانی می­کند» و یا «سیزده را همه عالم به در امروز/ من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم» مطرح نمود.

علاوه­بر ادعای پاولنکو و اروین-تریپ که زبان مادری را زبان بیان احساسات قلمداد می­کنند، اغلب ادیبان و شعرا نیز غالباً به زبان مادری خود شعر می­سرایند؛ زیرا، به قول فیلیپ آلفو، شعر به قلب نزدیک­تر است. آنچه شهریار را در میان شعرای چندزبانه متمایز می­نماید این حقیقت است که او در هر دو زبانِ ترکی و فارسی، مشهور و دارای شاهکارهای فراوانی است. در مورد شهرت شهریار این­گونه می­توان گفت که اسماعیل فقیه شهریار را مشهورترین شاعر آذربایجانیِ ایران در دو زبان ترکی و فارسی در قرن بیستم می­داند (Faghih, 2017: 99). در مورد جایگاه شهریار در ادبیات فارسی به این نقل قول از زرین‌کوب و آرین­پور بسنده می­شود که شهریار پرآوازه­ترین شاعر عصر خود در کنار بهار و نیما بود (زرین­کوب، ۱۳۸۳: ۵۴۷) و البته خودِ ملک­الشعرای بهار شهریار را «نه تنها افتخار ایران؛ بلکه افتخار عالم شرق» می­داند (آرین­پور، ۱۳۷۴: ۵۱۳). در مورد جایگاه شهریار در ادبیات ترکی، احمد آتش[29]، حیدربابایا سلام شهریار را شاهکار دوست­داشتی تمام ترکان جهان می­داند که در نوع خود شهرت جهانی یافته است (Berengian, 1988: 200). پرفسور آچیق گؤز[30] حیدربابایا سلام شهریار را مظهر و نشانه ادبیات ترکی در جهان دانسته (Faghih, 2017: 100) و رستم اوا[31] شهریار را یکی از ستون­های غزل ترکی در کنار بزرگانی چون ملامحمد فضولی می­داند (رستم اوا، ۱۳۸۱). کِلمن (Kellman, 2000) خلق چنین آثاری را –آثاری که توسط افرادی چون شهریار خلق شده است- «آثار فرازبانی» یعنی نوشتن به بیش از یک زبان یا حدأقل نوشتن به زبانی غیر از زبان اول نویسنده- دانسته و این پدیده را بسیار نادر می­داند و اذغان می­کند که نویسندگانی که این نوع نگارش را برمی­گزینند، مورد استقبال خوانندگان قرار می­گیرند (Pavlenko, 2007: 180)، حقیقتی که در مورد شهریار نیز صادق است؛ بنابراین اگر نتوان ادبیات انگلیسی را بدون جوزف کونراد، ادبیات فرانسه را بدون لپولد سدار سِنگور و ادبیات آمریکا را بدون ولادیمر ناباکوف فرض نمود، نمی­توان ادبیات فارسی از یک سو و ادبیات ترکی را از سوی دیگر بدون شهریار متصور شد.

پس از بحث در مورد نقش زبان مادری بر خلق شعرِ شهریار، شایسته است که به اظهارنظر آرین­پور در مورد شهریار بپردازیم که گفته بود چگونه شهریار بدون تمرین و ممارست قادر به خلق آثار بدیع در ترکی شده است. در ادعای آرین­پور که شهریار در زبان ترکی اعجاز کرده است، این نکات را می­توان لحاظ نمود: در وهلة نخست، شهریار با ادبیات ترکی نامأنوس نیست. او علاوه­بر نقل قول خود از اشعار ترکی که مادرش بر وی می­خواند، که در بخش پیشین بدان اشاره شد، در جای جای دیوان ترکی و نیز در برخی موراد در دیوان فارسی خود به برخی از بزرگان ادبیات ترکی، خواه آشکار، خواه تلحویحاً، اشاره دارد. برای نمونه، اشارات شهریار به صابر در دیوان ترکی وی غیرقابل انکار است. شهریار صابر را شاعری دست و دلباز خوانده که سفره­اش برای شعرای دیگر باز است و آن­ها نیز از سفرة ادبی او اطعام می­کنند. مصرع «صابر کیمی بیر سفره­لی شاعر پخیل اولماز!» و استغراض ادبی شعرای دورة انقلاب مشروطه از صابر، از مصادیق این ادعاست. خودِ شهریار نیز در شعر «صابرین خوروزو» (خروس صابر) به استقبال شعر صابر رفته و در منظومة ماندگار سهندیم در کنار بزرگانی چون حافظ از صابر نام می­برد. شهریار در برخی دیگر از اشعار خود به برخی از شعرهای صابر از جمله ملانصرالدین یورغانی (ملحفه ملانصرلادین)، فسنجان، قوجا باغبان (باغبان پیر) و غیره اشاره می­نماید. او همچنین در فایل صوتی خود اشاره می­کند که هر شعری را که از صابر به من می­رسید حفظ می­کردم. علاوه­بر صابر، سید عظیم شیروانی، خسته قاسم و نیز داستان­های فولکور آذربایجان از مواردی است که شهریار را تحت تأثیر خود گذاشته است. برای نمونه، مصرع دوم این بیت مشهور از شهریار «آناما سؤیله­ین اوغلون ییخیلیب سنگرده/ تئل­لرین باس یاراما قویما منی قان آپارا»، شعر «یالان دونیا» و ابیات و مصرع­هایی نظیر  «ائوده بیر ایل آه چکه­رم، خبر یوخ/ ائودن چیخام، من اویانا، یار گلی» و «عاشیق­لارین سازلاریندا سؤزوم وار» از این موارد به شمار می­رود؛ البته تأثیر شهریار از بزرگان ادب ترکی به این موارد محدود نبوده و بررسی این مسئله از حوصلة این پژوهش خارج است؛ بنابراین، طبق آنچه بیان شد، شهریار به زبان و ادبیات ترکی اشراف دارد. حال شاعری در تراز شهریار که در ادب فارسی جایگاه بسیار ویژه­ای دارد و در زبان ترکی بزرگان ادب ترکی و منتقدین و نیز تودة مردم در ایران، ترکیه و قفقاز را مسحور کرده است، اعجاز کرده یا خیر؟ خودِ شهریار معتقد است که بله! او در شعر ترکی اعجاز کرده است. شهریار در شعری با مطلع «تورکو بیر چشمه ایسه، من اونو دریا ائله­دیم» (اگر زبان ترکی را چشمه­ای متصوّر شویم، من آن چشمه را به دریا تبدیل کردم) بیان می­کند که زبان ترکی­ را از سطح چشمه به دریا رسانده و امیدوار است تا این دریا به اقیانوس تبدیل شود. او معتقد است با سرودن شعر ترکی با ابدیت وصلت کرده تا دوباره «حافظی» زاده شود و شاهچراغی را به تبریز اهدا کند. شهریار از طاغوت انتقاد کرده و خود را به­سان حافظ دارای دمِ میسحایی دانسته که اعجاز می­کند؛ بنابراین، شهریار معتقد است که در سرودن شعر ترکی اعجاز کرده است (فیض روح­القدس اولدو مددیم حافظ تک/ من­ده حافظ کیمی اعجاز مسیحا ائله­دیم)؛ بنابراین، در پاسخ به ادعای آرین­پور می­توان گفت که بله شهریار بنا به ادعای خود و نیز نقل منتقدین ادبیات ترکی و همچنین بررسی یافته­های این پژوهش، در سرودن اشعار ترکی فردی کم نظیر و شاید بی­نظیر است منتها شهریار خلق الساعه نبوده؛ بلکه با پشتوانة غنی ادبیات ترکی و تسلط بر آن و تأثیر پذیرفتن از دوران کودکی تا آخر عمر توانسته اشعار فاخری را در زبان ترکی خلق نماید.

بحث و نتیجه‌گیری

می­توان این­گونه نوشت که شهریار در اقلیم آذربایجان و زبان ترکی زیسته است. واج­ها، واج­آرایی­ها، کلمات، نحو و دستور زبان از یک سو و سنت­ها، آداب، وقایع زیستی و عاطفی و غیره شاعر از سوی دیگر، بستری برای تولید شعر و در نهایت تصویرسازی فراهم می­نماید. آنچه که در وجود شهریار نهادینه شده تصاویر و ایماژهای اقلیم خود است؛ به­عبارت­دیگر، شعر شهریار بر اقلیم و زیستگاه او بنا نهاده شده است. چون تولد و رشد شهریار در اقلیم آذربایجان است، بستر اولیة شاعر در آنجا فراهم شده است. هر آنچه پس از رشد اولیه بر ذهن و زبان شاعر جاری می­شود بر بستر اولیه قرار گرفته و استوار می­شود. شهریار نمی­تواند اقلیم اولیه خود را ترک نماید. بیت «قاچمیشام تبریزه قوی یاخشی یامان بللنسین» و تصدیق آرین­پور از رنجش شهریار و بازگشت به تبریز (آرین­پور، ۱۳۷۴: ۵۲۰-۵۲۱) این موضوع را نشان می­دهد؛ بنابراین، تمام آنچه او دارد در ضمیر ناخودآگاه ابتدا از آن اقلیم گذر کرده و آن­گاه به زبان ترکی و یا فارسی وارد شده است. حال ممکن است کسی بتواند این دو اقلیم را به هم نزدیک نموده و درنتیجه ترکیب­های زبانی و ادبی و ایماژهای هر دو اقلیم را به هم نزدیک کند و شاید کسی در اقلیم اولیه خود به قدرت باقی بماند و اقلیم ثانویه و دیگر اقلیم­های متأخر را نتواند به اقلیم اولیه خود نزدیک کند؛ البته در دیدگاه خودِ شهریار نیز هنر شاعری «آن تأثیر و ارتعاش لطیفی است که بلااراده بر روی اعصاب انسان نقش می­بندد. ... و دستگاه عصبی شاعر آن را از خود طبیعت یا از دستگاه عصبی دیگری تحویل گرفته به صورت شعر به دستگاه عصبی دیگران تحویل می­دهد (آرین­پور، ۱۳۷۴: ۵۱۱)؛ بنابراین، گرچه شهریار در زبان فارسی اشعار بسیار قدرتمندی دارد؛ اما به دلیل نفوذ اقلیم، بافت و محیط آذربایجان و زبان ترکی در ذهن او، شعر ترکی مورد بررسی در پژوهش حاضر عاطفی­تر و از لحاظ زبانی چندلایه­ای و از نظر ادبی پیچیده­تر از شعر فارسی هم­تراز آن شعر است که البته این موضوع را نمی­توان به تمام اشعار وی تعمیم داد.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

سپاسگزاری

تشکر از عزیزانی که در نگارش این مقاله مددکارم بودند.

 

ORCID

Mostafa Shahiditabar

https://orcid.org/0000-0002-8148-0434

 

[1]. cognitive linguistics

[2]. multilingualism

[3]. cognition

[4]. Brodsky, L.

[5]. Alfau, F.

[6]. translingual writing

[7]. Conrad, J.

[8]. Beckett, S.

[9]. Senghor, L. S.

[10]. Huston, N.

[11]. Kristeva, J.

[12]. Todorov, T.

[13]. Tzara, T.

[14]. Ionesco, E.

[15]. Djebar, A.

[16]. Sebbar, L.

[17]. Alexakis, V.

[18]. Triolet, E.

[19]. Sarraute, N.

[20]. Makine, A.

[21]. Nabokov, V.

[22]. Kosinski, J.

[23]. Jin, H.

[24]. fricative consonant.

[25]. voiceless alveolar fricative.

[26]. voiceless uvular fricative.

[27]. Collocation.

[28]. open back unrounded vowel

[29]. Atesh, A.

[30]. Achiq Guz.

[31]. Rüstəmova.

آرین­پور، یحیی (۱۳۷۴). از نیما تا روزگاز ما (تاریخ ادب فارسی معاصر). چاپ چهارم. تهران: زوار.
زرین­کوب، عبدالحسین. (۱۳۸۱). از گذشتة ادبی ایران: مروری بر نثر فارسی، سیری در شعر فارسی با نظری بر ادبیات معاصر. تهران: سخن.
روستم اوا، آزاده. (1381). سیر غزل در ادبیات آذربایجان. ترجمه نادعلی پیام. اردبیل: انتشارات شیخ صفی­الدین اردبیلی.
شهریار، محمدحسن (۱۳۸۷). دیوان شهریار. چاپ سی و یکم. تهران: مؤسسه انتشارت نگاه
English References
 
Anastassiou, F. (2020). The effect of multilingualism on cognition, memory, and emotions: A review. International Journal of Learning and Development. Vol. 10, No. 4, pp: 68-76.
Berengian, S. (1988). Azeri and Persian literary works in twentieth century Iranian Azerbaijan. Berlin: Klaus Schwarz Verlag.
Ervin, S. (1954, reprinted in 1973). Identification and bilingualism. In A. Dil (Ed.), Language acquisition and communicative choice. Essays by Susan M. Ervin-Tripp. Stanford, CA: Stanford University Press, pp: 1–14.
Ervin-Tripp, S. (1964, reprinted in 1973). Language and TAT content in bilinguals. In A. Dil (Ed.), Language acquisition and communicative choice. Essays by Susan M. Ervin-Tripp. Stanford, CA: Stanford University Press, pp: 45–61.
Ervin-Tripp, S. (1967, reprinted in 1973). An issei learns English. In A. Dil (Ed.), Language acquisition and communicative choice. Essays by Susan M. Ervin-Tripp. Stanford, CA: Stanford University Press, pp: 62–77.
Kellman, S. (2000) The translingual imagination. Lincoln/London: University of Nebraska Press.
Faghih, E. (2017). Echoes of Iranian Azerbaijani-Turkish Poetry: A Parallel Text in English and Azerbaijani-Turkish. Second edition. Frankfurt. Bridges Publishing.
Pavlenko, A. (2012). Affective processing in bilingual speakers: Disembodied cognition? International Journal of Psychology, Vol. 47, No. 6, pp: 405-428. https://doi.org/10.1080/00207594.2012.743665
Pavlenko, A. (2007). Emotions and multilingualism. Cambridge. Cambridge University Press.
Şəhriyar, M. (2005). Poetry collection of Mohammadhossein Shahriar. Bakı: Avrasiya Press.