نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بوعلی سینا، همدان، تهران، ایران
2 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بوعلی سینا، همدان، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
Language is one of the most prominent and important stylistic elements in literary studies. Any change and transformation in the form and content of the language of a literary work shows the evolutions of the attitude and knowledge of the creator of the work and the society that is effective in its creation.
Sometimes the language effects directly on the creation of literary styles and writing methods, and sometimes it effects indirectly through various forms. Sometimes, literary styles overcome the language and cause fundamental changes and evolutions in this scope. It’s seen in the history of literary evolutions that sometimes the government power effects on language and literary style and even control it. The Safavid government reached to power based on a religious ideology historically in Iran, and this power consisted of three main sides: 1. Safavid kings, 2. Qizilbash, 3. Religious ulama, influenced the style and content of the literary texts of that period. The study of language function in literary works and power relations connects literary studies to social sciences and linguistics. This study deals with the discourse of the influence of power on the prose works of the Safavid period from the perspective of the sociolinguistics according to the book ‘Alam-ara-ye Abbasi’ and specifies which powers by which rate have influenced the prose of that period.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
در آثار ادبی و تاریخی، کاربردهایی زبانی وجود دارند که میشود در تحلیل آنها از علوم دیگر بهره برد و کاربرد این علوم در متون ادبی سبب میشود که این آثار از حیطۀ مطالعۀ ادبی صرف که شامل بلاغت و بررسی سبکی و... است، خارج و مورد توجه سایر علوم مربوط واقع شوند و مطالعۀ علمی آثار ادبی از نظر علوم غیرادبی هم حائز اهمیت قرار بگیرد. بنابراین، میتوان در بافت تاریخی- اجتماعی یک دوره، کارکردهای ایدئولوژیک و رابطۀ مناسبات قدرت را از منظر هویت اجتماعی و سیاسی بر سبک آثار آن دوره بررسی کرد و حوزۀ ادبیات را به علوم اجتماعی و زبانشناسی پیوند داد. «جامعهشناسی زبان یکی از جدیدترین رشتههای زبانشناسی نوین است که زبان را به عنوان پدیدهای اجتماعی میداند و در بافت اجتماعی- فرهنگی آن را بررسی میکند» (مدرسی، 1368: 9) و از آنجا که بسیاری از خاصیتهای زبانی را در آثار مکتوب میتوان باز یافت، مطالعۀ آثار ادبی یک دورۀ تاریخی، مشخصکنندۀ نوع تأثیر زبان و جامعه بر یکدیگر خواهد بود، چراکه «زبان در اصل یک پدیدۀ اجتماعی است و فقط به عنوان یک تأسیس اجتماعی واقعیت و تحقق دارد» (واترمن،[1] 1347: 99).
در عصر صفویه که مهد بروز قدرتهای چندگانه است، آثار زیادی تولید شده که هر یک از آنها با توجه به تأثیرپذیری از قدرتی خاص و گفتمان مربوط به آن، جهت و شکل ویژهای پیدا کرده است. در این پژوهش کوشش شده است تا به این قدرتها و تأثیراتشان پرداخته شود و روشن شود که آیا این قدرتها به صورت مساوی بر آثار این دوره تأثیر گذاشتهاند؟
در مورد «قدرت و تأثیر آن بر جامعه» کتابها و مقالات زیادی نوشته شده است؛ از جمله کتاب دانش و قدرت از میشل فوکو[2] (1399) و زبان و منزلت و قدرت در ایران از ویلیام بیمن[3] (1395).
مقالاتی چون «زبان، قدرت و ایدئولوژی» از جهانگیر جهانگیری (1392) در خصوص نثر صفوی هم در کتب سبکشناسی ملکالشعرای بهار و دکتر شمیسا مطالبی آورده شده و بخش مفصلی در کتاب تقلید و تنزل از قهرمان شیری (1398) به این مبحث اختصاص داده شده است. اما در مورد تأثیر قدرت بر نثر صفوی از منظر جامعهشناسی زبان تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است. برای تحلیل و بررسی این مقوله ابتدا باید مفهوم کلی قدرت مشخص شود.
در این پژوهش با روش کتابخانهای ابتدا مفهوم قدرت و گفتمان آن تبیین شده تا با در نظر گرفتن جامعهشناسی زبان، جلوههای تأثیر قدرتهای موجود در عصر صفوی بر نثر آن دوره با تکیه بر کتاب عالمآرای عباسی نشان داده شود.
1-4. قدرت
«قدرت» مفهومی بسیار وسیع دارد و یکی از عامترین مباحثی است که در اکثر علوم انسانی دیده میشود و مفهومش از توانایی انجام کاری یا القای چیزی تا تأثیر و نفوذ بر انسان و طبیعت و تغییر و کنترل روابط و ضوابط ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گسترده میشود. «قدرت، توانایی عام است به این معنا که میتواند برای اهداف متعدد و متنوعی به کار رود و البته تابع شرایط خاصی است» (هیندس[4]، 1380: 40). فوکو،[5] قدرت و مناسبات آن را شبکهای گسترده میداند که تا اعماق جامعه پیش رفته و همۀ افراد را به انحاء مختلف درگیر میکند. نیرویی چند ظرفیتی که در مجموعهای متکثر از شبکههای اجتماعی و سیاسی و دینی در کل جامعه منتشر و پراکنده است و به شکل راهبردهای پیش برنده و پیش رونده در روابط بین افراد و ارگانها دیده میشود.
وبر معتقد است که «قدرت عبارت است از فرصتى که در چهارچوب رابطۀ اجتماعى به وجود مىآید و به فرد امکان مىدهد ارادهاش را حتى با وجود مقاومت دیگران بر آنها تحمیل کند» (وبر[6]، 1367: 139).
از آنجا که از نظر جامعهشناسی زبان و زبانشناسی اجتماعی، زبان و جامعه بر یکدیگر تأثیر متقابل میگذارند و در اصل «زبان برای تعبیر خود بر شرایط و اوضاع و احوال تأثیر مینهد» (بیمن، 1381: 37) و بیگمان تأثیر میپذیرد، بررسی اثر زبان بر جامعه در محدودۀ تحقیقات زبانشناسی و بررسی تأثیر جامعه بر زبان در محدودۀ پژوهشهای جامعهشناسی زبان و ادبیات قرار میگیرد. «زبانشناسی اجتماعی دلایل وجودی خود را از رابطۀ زبان با جامعه و تأثیر و تأثر آنها با یکدیگر برمیگیرد. پس هر زبانی آینۀ جامعهی خود به شمار میآید و در سیمای زبان است که ویژگیهای جامعه از جمله متمدن بودن یا بدوی بودن، پیشرفت یا انحطاط نظامها، ایدئولوژیها، جهتگیریهای فکری، هنری، اقتصادی و ... ظاهر میشود. معنای این سخن آن است که زبان از همۀ پدیدههای اجتماعی آشکارا تأثیر میپذیرد» (رحیمالعزاوی، 1395: 78).
قدرت از نظر پایگاه و جایگاه، اشکال گوناگونی مییابد و در فرمهای متفاوت ظاهر میشود؛ از قدرت ایدئولوژیک دینی گرفته تا قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و مردمی. گاهی این قدرتها ترکیب شده و نوع جدید چند وجهی را به وجود میآورند؛ «در نتیجه دیگر نمیتوان کلیتی واحد برای قدرت قائل شد، بلکه ما با وجوه گوناگون قدرت در اشکال محلی، متغیر و در یک کلام «میکروفیزیک قدرت» مواجهیم» (داودی، 1390: 106) که این ترکیب ممکن است از دو یا چند عنصر مجزا تشکیل شده باشد و بر اساس نوع ترکیب، محدوده و دایرۀ نفوذ و سیطرۀ آن نیز گوناگون و متفاوت میشود. «استفاده از قدرت گاه بسته به این است که مخفی باشد؛ یعنی اطاعت تابع قدرت [مثلاً نویسندگان] از عامل قدرت علنی نباشد» (گالبرایت[7]، 1381: 7).
2-4. گفتمان قدرت
میشل فوکو (1984-1926) پایهگذار تحلیلگفتمان است که به مجموعهای از گزارهها که به یک شکلبندی گفتمانی مربوط باشند، گفتمان میگوید. «مفهوم گفتمان در اندیشۀ فوکو نسبت خاصی با ساختگرایی دارد که بر محور روش «دیرینهشناسی» تنظیم شده است... که به صورت ساختارهای نامرئی و ناخودآگاه در پس اندیشههای منفرد، تئوریها و سخنان روزمره نهفته است و قواعد خود را بر اندیشه، فلسفه، علم، رفتارها و گفتارها تحمیل میکند» (داودی، 1390: 96). در اصل، گفتمان علل فرامتنی پدیدههای جامعهی بشری است. فوکو در جای دیگری گفتمان را چنین تعریف میکند: «مجموعهای از قواعد تاریخی ناشناس که همیشه در زمان و مکان معرف یک دوران خاص دانسته میشوند و کارکرد ارتباطی در یک محدودۀ اجتماعی، اقتصادی، جغرافیایی و زبانی مشروط به آنهاست» (بشریه، 1378: 21).
با در نظر گرفتن گفتمانها و تغییرات آنها است که نگاه به انسانها و منزلت اجتماعی، اخلاقی و آثار آنها دستخوش تغییر میشود و هویت مییابد. گفتمان قدرت، عملکرد انسان و عوامل مربوط به او و آثار تولیدیاش را زیر سلطه میآورد و به زبان دیگر در میادین اجتماعی میچرخد و میتواند راهبردهای مؤثر بر حاکمیت و مقاومت را تعیین و زبان و فرهنگ را به هم مربوط کند. «نقشدهی زبانی که با توجه به ادراکات ما از دنیای اطرافمان صورت میگیرد، تعیینکنندۀ همان چیزی است که ما میخواهیم رابطۀ فرهنگ و زبان بنامیم» (پاکنهاد، 1381: 24)، اما همۀ مکاتب ادبی و انتقادی از جمله گفتمان قدرت، خود را در بستر ادبیات تعریف میکنند و نیز به آن هویت میبخشند و آن را مورد واکاوی و بررسی قرار میدهند. «از نظر بیشتر پژوهشگران، ادبیات در مقام اصطلاح فراگیری که موضوعات بسیار متفاوتی را دربر میگیرد، پدیدهای در حال تحول است و هر مکتب انتقادی، بسته به اینکه فعالیت خود را چگونه تعریف کند، ادبیات را بر پایۀ تصورات خود بازآفرینی میکند» (مکاریک[8]، 1385: 17). گفتمان قدرت هم آثار ادبی را از مواضع مختلفی بررسی میکند از جمله تأثیر جنسیت، اقتصاد، سیاست، قدرت و... . بنابراین به نحوی میتوان از منظر انتقادی به آن نگریست. تحلیل گفتمان انتقادی بر این امر تأکید دارد که «گفتمان، ابزاری در خدمت قدرت است که معمولاً درک نحوۀ کارکرد آن دشوار است» (جهانگیری، 1392: 58). در این پژوهش تأثیر قدرت بر کتاب «عالم آرای عباسی» مورد واکاوی قرار میگیرد و جنبههای متفاوت بروز این تأثیرات به تصویر کشیده میشود. برای درک بهتر این موضوع به چگونگی تشکیل دولت صفوی و قدرتهای موجود در آن میپردازیم.
4-3. قدرت در حکومت صفوی
سلسلۀ صفوی در قرن دهم با کمک ایلهای بزرگ و عوامل متعدد که در کتب تاریخی به آنها اشاره شده است، توسط شاه اسماعیل پایهریزی شد. «در اینجا باید یادآوری کنیم که نهضت اسماعیل صفوی، دعوتی بود با جوهر صوفیانه در چهارچوبی شیعیانه» (مصطفی الشیبی، 1359: 397)؛ یعنی با ظهور صفویان، حکومتی ایدئولوژیک به وجود آمد که تا آن زمان به این صورت سابقه نداشت. «در گذرگاه تاریخ گاه نمادهایی پیدا میشوند که در منظومۀ اندیشۀ آیندگان نقطۀ عطف لقب میگیرند؛ یعنی اتفاقاتی که همانند یک سمبل، دورهای را از دورههای دیگر متمایز میکند و خود تبدیل به سرحلقۀ زنجیرۀ تازهای از مناسبات و مفاهیم میشود. یکی از این نقاط در جادۀ پر پیچ و خم ایران زمین، تشکیل سلسله صفویه است» (خلیلی، 1387: 9). این حکومت از تشکیل تا انقراض، فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرد و حوادث و عواملی برای تشکیل و سقوط داشت. «تاریخ سیاسی این دوره در سرتاسر ایران، عراق و آناتولی در خلال دورۀ مغولان، ایلخانان بعد از مغول و دولتهای پیایند آنها... مشحون از آشفتگی و فروپاشی امور است... تا آنجا که زمان برای تحول آمادگی داشت و این تحول را شاه اسماعیل و صفویان به وجود آوردند» (مزاوی، 1363: 203).
دولت صفوی دوران ثبات و اقتدار و شکوفایی در همۀ زمینهها را با شاه عباس اول و دوران انحطاط را بعد از او تجربه کرد تا اینکه با شروع سلطنت شاه سلطان حسین، پایان غمانگیزش رقم خورد. شاردن[9] میگوید: «هنگامی که این پادشاه بزرگ [شاه عباس] از جهان رخت بربست، رونق و رفاه نیز از ایران رخت بربست» (سیوری[10]، 1372: 225). در این میان منحنی قدرت تحت تأثیر عوامل مختلفی چون سلاطین صفوی، قزلباشها، عالمان دین و عامۀ مردم بود و با در اوج قرار گرفتن هر یک از آنها تغییر میکرد که علاوه بر یکصدا نبودن قدرت، سبب تشتت و التقاطی شدن زبان و نثر این دوره شده است.
در تاریخ تحولات ادبی ایران مشاهده میکنیم که گاهی قدرت حکومتی بر زبان و سبک ادبی تأثیرات فراوان دارد و حتی به آن شکل و جهت میدهد؛ برای مثال، در دورۀ تیموری خود حکومت متولی برپایی انجمنهای ادبی و علمی میشود و ادبا و علما، تحت نظارت ارکان دولتی به فعالیت میپردازند. گاهی نیز مشاهده میکنیم که قدرت در دستان خود روشنفکران زمانه قرار میگیرد و آنها هستند که به ادبیات سمت و سو میدهند و سبکها را تعیین میکنند؛ مانند دورۀ گورکانی که شاعران مهاجر ایرانی در هند، سبک ادبی را به سمت پیچیدگی پیش میبرند. گاهی هم قدرت سیاسی- نظامی تعیینکنندۀ خط و مشی شاعران و نویسندگان است؛ مانند دورۀ غزنوی که ادبیات غالباً سفارشی و ستایشی میشود و مدایح غلوآمیز در نظم و نثر جلوهای بارز مییابند. حکومت صفوی، بر اساس ایدئولوژی مذهبی به قدرت رسید و قدرت سیاسی این حکومت از سه ضلع اصلی تشکیل شده بود که عبارتند از: 1- شاهان صفوی، 2- قزلباشان و 3- علمای دین. در قاعدۀ این هرم قدرت، گروههای مختلف مردم از عوام بیسواد تا تحصیلکردگان و روشنفکران قرار داشتند که فکر و فرهنگ و زبان آنان به وسیلۀ همان سه گروهی که در بالای هرم قرار داشتند، تعیین میشد. به دلیل آنکه «پدیدآورندگان قدرت در یک حکومت، توسعهدهندگان زبان و فرهنگ خود نیز هستند در دورۀ صفویه اگر زبان فارسی در حوزۀ گفتار و به تبعیت از آن در نگارش متون به سستی و ابتذال و انحطاط کشیده میشود، یکی از علتهای بارز آن را باید در همین غلبۀ دو عنصر عوامانگی و بیگانگی در جامعه جستوجو کرد» (شیری، 1398: 315).
4-4. جامعهشناسی زبان
جامعهشناسی زبان از علوم نوپایی است که به بررسی تأثیرات مختلف اجتماع و فرهنگ بر زبان و برعکس میپردازد و نشان میدهد که دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی و... چگونه بر زبان و ادب هر دوره تأثیر میگذارد و به تبع، زبان و عوامل مربوط به آن چگونه بر سبک ادبی و فرهنگ مؤثر واقع میشوند. «میان ساخت زبان و ساخت جامعه و روندها و متغیرهای زبانی و اجتماعی، رابطۀ تنگاتنگ وجود دارد و مطالعۀ زبان جدا از بافت اجتماعی آن نمیتواند توصیفی همهجانبه و واقعگرایانه از آن به دست دهد» (مدرسی، 1368: 14)؛ بنابراین، برای بررسی یک متن یا اثر ادبی باید به شرایط به وجود آمدن آن در جامعهای که اثر در آن تولید شده است، توجه کرد، چراکه «زبان آشکارا به عنوان وسیلهای برای تسلط بر دیگران یا متقاعد کردن افراد مورد استفاده و سوءاستفاده قرار میگیرد و یکی از اهداف اصلی مطالعهی بررسی گفتمان و شاید هدف اولیهاش ارتقاء فهم افراد از چگونگی این فرآیند است» (ویدوسن[11]، 1395: 118).
در جوامعی که زبان به صورت التقاطی وجود دارد و همزمان در آن چندزبانی دیده میشود، بررسی نوع زبانها و فرهنگ غالب بر آنها تعیینکنندۀ چرایی پدید آمدن متون و آثار مختلف ادبی خواهد بود. «وقتی به دلایل نظامی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و مانند آن، فرهنگ یک ملت یا قوم بر فرهنگ ملت یا قوم دیگری چیره شود، آثار این غلبه در زبان ملت مغلوب به صورت عناصر قرضی بیشمار ظاهر میشود» (باطنی، 1389: 28) همچنین تنوع زبانی که میتواند به اشکال گوناگون گفتاری، شنیداری، خوانداری و نوشتاری ظاهر شود، مبین تأثیر فرهنگ طبقات مختلف اجتماعی از نظر پیشینۀ فرهنگی خواهد بود که هر کدام روشنکنندۀ روابط پنهان بافت و اجتماع بر اثر تولیدی است و «جامعهشناسی زبان، همانند روانشناسی زبان از عالم نظری محض فراتر رفته و به عالم عمل گام مینهد» (هیدن الکین[12]، 1359: 84) تا به طور کلی، متغیرهای زبانی و فرهنگی و اجتماعی را در تولید آثار بررسی کند و میزان قدرت نفوذ هریک را بسنجد و به نمایش بگذارد.
5-4. تأثیر قدرت بر زبان نثر دورۀ صفویه
همانطور که گفته شد قدرت در تمام اشکالش بر زبان و ادب جوامع تأثیرگذار است و سبک و سیاق نوشتار را دچار دگرگونی میکند. دورۀ صفویه که خود مظهر بروز قدرتهای مختلف پنهان و آشکار است نیز از این امر مستثنی نیست و دلیل وجود زبانها و سبکهای مختلف آثار به وجود آمده در آن اجتماع را میتوان در تأثیرات قدرت بر آن متون جستوجو کرد. «میان متغیرهای زبانی و طبقههای اجتماعی به عنوان یک متغیر غیرزبانی، همبستگی قابل ملاحظهای وجود دارد؛ بنابراین، بخشی از تنوعات زبانی موجود در یک جامعه با توجه به عامل طبقۀ اجتماعی قابل توضیح است» (مدرسی، 1368: 160). یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار بر زبان و فرهنگ جامعه، چندزبانی است.
در ایران همیشه چند زبانی وجود داشته است، اما در عصر صفوی این ویژگی بیشتر جلوه پیدا کرد. «در عالم هیچ زبانی نیست که بتواند از آمیختگی با زبان دیگر خود را برکنار دارد» (بهار، 1381: 279)؛ طبقۀ روحانیت که بر زبان عربی اشراف داشتند و حتی برای برخی از آنان زبان مادریشان بود، شاهان و قزلباشها که ترک بودند، مردم و اکثر بدنۀ جامعه که به فارسی تکلم میکردند، هر کدام در فرهنگ و ادب به سهم خود مؤثر بودند. این التقاطی بودن قدرت و زبان و فرهنگ در اجتماع، سبب پدید آمدن متونی التقاطی و بدون خلاقیت شد که بسامد نفوذ هر کدام از قدرتها درآنها متفاوت است. مثلاً در متون مذهبی ردپای قدرت روحانیت و تأثیر ایدئولوژی بیشتر دیده میشود و در متون تاریخی که توسط پادشاهان یا نویسندگان تحث تأثیر طبقهی قزلباشها تألیف شده، ردپای نفوذ فرهنگ عامه به طور بارزتری پیداست و در کتب تاریخی یا غیر از آنکه توسط علما و ادبای تحصیلکرده به نگارش درآمده، ردپای تأثیر ادبیات فخیم و جریان روشنفکر مشهود است. در واقع «ادبیات در عهد صفوی به استثنای ادبیات مذهبی رو به انحطاط نهاد، زیرا که شاهان صفوی به امور دیگری مثل کشورداری و کشورگشایی مشغول بودند» (میراحمدی، 1363: 75).
1-5. عالم آرای عباسی
عالم آرای عباسی کتابی تاریخی است به زبان فارسی که اسکندر بیگ ترکمان، آن را در 1025 هجری شمسی به رشتۀ تحریر درآورده است و تاریخ زندگی پادشاهان صفوی از زمان شاه اسماعیل یکم تا پایان پادشاهی شاه عباس کبیر را شامل میشود و نسبت به سایر آثار دورۀ صفوی به نثری ساده و محکم نوشته شده که این امر ناشی از سواد و سِمَت نویسنده است، اما در کل میتوان گفت «نثر نویسان این دوره به لحاظ ساختار زبانی عمدتاً تسلیم خصوصیاتی شدند که پیش از این در عهد تیموری رواج یافته بود. بنابراین، رویداد بدیعی در نثر فارسی این دوران به وقوع نپیوست، بلکه نویسندگان صفوی همان ظرفیتهای ادبی گذشته را به خدمت گرفتند و با تأثیرپذیری و استفادۀ فراوان از کلمات عربی و ترکی در فن نویسندگی پیش از دوران تیموری زمینۀ انشقاق نثر فارسی از سبک سلیس و لطیف دوران گذشته را به وجود آوردند» (بهرامنژاد، 1397: 229). در این پژوهش کتاب عالم آرای عباسی به عنوان نمونهای کامل از سبک التقاطی دورۀ صفوی انتخاب شده است که تأثیر سه جریان قدرت با بسامدهای مختلف در آن دیده میشود.
2-5. ویژگیهای سبک التقاطی در کتاب عالم آرای عباسی
نثر این کتاب درخور تأمل است و سوای جنبههای روشنگر تاریخی از نظر سبکی حائز اهمیت است و از نمونههای برتر وقایعنگاری این عصر محسوب میشود که از منظر گفتمانی با تأثیر از قدرت روشنفکران و سایر قدرتهای موجود در آن عصر به نگارش درآمده و از منظر جامعهشناسی زبان، تقریباً همهی خصایص اجتماعی و گفتمانهای جریانات آن عصر را انعکاس داده است. میدانیم که هر طبقۀ اجتماعی، تحت نفوذ یک قدرت سیاسی قرار دارد و جانبدار تحمیلات اهداف آن به حساب میآید و این حقیقت پدید آورندۀ نوعی از تعاملات و کنشها و منشها در اجتماع و ادبیات میشود که در بافت زبانی آنها نمودار است.
«بعضی از زبانها اختلاف سطح اجتماعی گویندگان خود را چنان نشان نمیدهند، اما بعضی دیگر این اختلاف را به طور بارزی آشکار میکنند» (باطنی، 1389: 44) و این مورد به عواملی مثل موضوع و نحوۀ بیان و شیوهی کاربرد روابط اجتماعی بستگی دارد؛ چنان که یک عالم و یک حاکم و یک کارگر در زندگی هرگز شبیه هم سخن نمیگویند و اگر مطلبی هم بنویسند، قطعاً با هم تفاوتهای اساسی خواهد داشت. اصطلاحات خاصی که در گفتار کاربرد دارد در نوشتار محدود میشود و بنابراین نوشتار و گفتار دارای سبک و زبانی جداگانهاند که البته گاهی با هم مخلوط شده و سبکی ترکیبی پدید میآورند و همچنین «در هر سطح نیز محدودیتهای همانندی وجود دارد؛ به این معنی که اگر فرضاً واژهای که به سطح گفتاری معینی تعلق دارد بهکار رود در آن صورت فقط سایر واژههای متعلق به همان سطح میتوانند به دنبال آن قرار گیرند» (ترادگیل[13]، 1376: 138-139).
به طور کلی، سبک ادبی و زبان نوشتاری دورۀ صفویه خصوصاً در آثاری مانند عالم آرای عباسی مختلط، ملتقط و متغیرالحال است و میتوان یکی از دلایل این آشفته حالی را در آشفتگیهای سیاسی و اجتماعی جستوجو کرد و بدون شک «این رفتارها، تأثیر مخربی روی آموزش و فرهنگ و ادب به وسیلۀ مردم و نویسندگان و شاعران میگذارد» (شیری، 1398: 316).
3-5. تأثیر قدرت روشنفکران تحصیلکرده بر کتاب عالم آرای عباسی
روشنفکران در هر برهۀ تاریخی دارای قدرتی هستند که با سبکی خاص در آثارشان بر جامعه تأثیر میگذارند و از آن تأثیر میپذیرند. «بحث جامعهشناختی دربارۀ رابطۀ قدرت به مثابۀ مفهومی در مورد عاملیت فردی و مفاهیم تعین ساختاری پایانی ندارد» (آرکلگ[14]، 1379: 234)، اما همین قدرت سبب بروز تفاوت اساسی بین نوشتار یک روشنفکر تحصیلکرده با یک نویسندۀ عادی میشود. از آنجا که اسکندر بیک از جملۀ منشیان دربار صفویان بوده در کتاب خود سعی کرده است از شیوۀ بیانی تقریباً فاخر استفاده کند و معلومات ادبی خود را چاشنی معلومات تاریخی گرداند و به کلامش نوعی استواری ببخشد که در سایر آثار و جریانهای نثری این دوره (گفتارگرای عامهپسند و عربگرای مذهبی) دیده نمیشود. از جمله نمودهای تأثیر این قدرت را میتوان در استفاده از سجعهای مناسب، کلمات منشیانۀ خاص، واجآراییهای نثری، ضربالمثلهای ادبی، پرهیز از افراط در سبک گفتاری، مشاهده کرد. در ضمن یکی از نشانههای این تأثیر، دقت نظر در ارائۀ تاریخ عرضه شده است که برخلاف تاریخ عالم آرای صفوی، صحیح و درست و با حفظ امانتداری انجام شده و کمتر به اغراق و افسانهسازی پرداخته است.
اسکندر بیگ «به طرز عجیبی در واقعیات دقیق است و در ارائۀ تاریخ امور گشاده دست است» (سیوری، 1380: 217-218). در زیر برخی از جلوههای تأثیر این قدرت بیان میشود:
1- در این کتاب تا جای امکان سعی شده که از آوردن جملات بدون فعل امساک شود و برخلاف سایر آثار این دوره، اکثر جملات با قاعدهای کلی دارای فعل هستند (اگرچه در این میان وجۀ وصفی نیز بهکار رفته است).
«از سوانح که وقوع یافت فرار نمودن ملک جهانگیر رستمداری پسر ملک سلطان محمد حاکم کجور است. ملک سلطان محمود و پدر او در امور دین و دولت سست اعتقاد بود بلکه شیوهی الحاد قویتر مینمود.»
(همان: 503)
2- در جملات توصیفی و توضیحی نوعی سجع که یادآور سبک فخیم قدیم است به چشم میخورد که بیانگر سواد ادبی و مهارت نویسندگی صاحب اثر است. «تقلید از نثر موزونِ مصنوع نیز یکی از هنرهای متداول در این دوران است، اما نه به شیوۀ مقامات حمیدی یا تاریخ وصاف که انبوهی از کلمات ناآشنا را در کنار یکدیگر قرار میدهند... بلکه به شیوهای معتدل و متعادل و با استفاده از کلمات آشنا و تا حدودی متداول در میان افراد تحصیلکرده و علم و ادب آموخته» (شیری، 1398: 390).
«نواب جهانبانی را که آغاز جوانی و استدراک لذات نفسانی و کام ستانی بود اوقات شریف به سریر و صحبت صرف شده همواره با مخصوصان و هم صحبتان در خلوات بزم عشرت آراسته اقتداح راح ریحانی و جرعههای نشاط افزای دوستکامی میکشید.»
(همان: 296)
3- علاوه بر آرایههای سادهای مثل تشبیه، استفاده از واجآراییهای هنرمندانه در نثر که آدم را به یاد شعر میاندازد و به زیبایی کلام میافزاید در این کتاب زیاد دیده میشود:
«از آن طرف بهادران اوزبکیه سپاه منصور را چون رجم تیرباران کرده به نوک ناوک ترک تاتارک دلیران میدوختند.»
(همان: 54)
4- استفاده از ضرب المثلهای ادبی در قالب شعر نیز یکی از جنبههای بروز قدرت روشنفکری در کلام این نویسنده است؛ در صورتی که در کتاب عالم آرای صفوی اکثر امثال عامیانه هستند.
«چون قلندر مرد بیعقل ابله طراز بود به مدلول این مصرع که «چراغ کذب را نبود فروغی» روز به روز کذبآمیز او بر الوار ظاهر شدن گرفت.»
(همان: 373)
5- آوردن واژگان و ترکیبات خاص منشیانه نیز نوعی نمود روشنفکری و فاضلمآبی است که در جای جای این کتاب عرض اندام میکند. عباراتی مثلِ حسبالامر، حسبالفرموده، حسبالاستدعا، حسبالفرمان، حسبالاشاره، حسبالمرام و حسبالحکم و... نمونههای این کاربرد هستند.
«حسبالاستدعاء ظهیرالسلطنه محمد بابر میرزا حکم حکم همایون عز صدر یافت که آنچه او از مملکت ماوراء النهر به سعی خود فتح نماید برو مسلم باشد.»
(همان: 39)
6- در این کتاب به جنبههای فلسفی و حکمی و روانشناختی هم پرداخته شده است. «هاجسون در اثر به یاد ماندنیاش به نام سرگذشت اسلام از دقت خردمندانۀ تاریخ شاه عباس کبیر اثر اسکندر بیک و از درک روانشناسانه و دلبستگی وسیعی که در مورد حوادث دنبال شده نشان میدهد، سخن میگوید» (سیوری، 1372: 213) مثلاً در ابتدای کتاب دربارۀ مبحث فلسفی قدوم و حدوث سخن میگوید:
«آنان که بدین آرزوی غفلت افزا پای جسارت بر شاهراه مقصود نهادهاند سرگردانان بادیۀ حیرتند که در اولین گام خواهش و سپاسگزاری در گل ماندهاند، سرنشینان کوی نادانیند که از جهان هوش و خرد دور افتادهاند و آنها که به گمان دریافت نشان صمدیت در بزم دانش شمع یقین افروخته به قیل و قال حدوث و قدوم درمانده.»
(ترکمان، 1382: 1)
4-5. تأثیر قدرت مذهبی و روحانیت بر کتاب عالم آرای عباسی
کتاب عالم آرای عباسی یک کتاب تاریخی با قلم روشنفکرانه است، اما از تأثیر قدرت ایدئولوژی و مذهب دور نمانده و به طور کلی تحت تأثیر عربیگرایی روحانیت آن عصر قرار دارد. از آنجا که «هژمونی حتی در برابر افرادی که عمل نمیکنند، پایهای مجازی برای ایجاد سلطهای بلامنازع میشود» (آرکلگ، 1379: 89). قلم اسکندر بیگ هم تحت نفوذ هژمونی گفتمان مذهب با جلوهی عربینویسی قرار گرفته است. قدرت مذهب بر ذهن و زبان انسانها حتی اگر آشکار نباشد به صورت ناخودآگاه مؤثر واقع میشود. در این کتاب آیات و احادیث و سلام و تحیتهایی که پس از نام ائمه استفاده شده است، نشاندهندۀ این تأثیر پنهانی است.
از نظر جامعهشناسی، چون اسکندر بیگ در دورۀ صفویه میزیسته که قدرت غالب فکری و گفتمان شیعه در دستان روحانیت مقتدر است، پس از قلم و فکر آنان تأثیر گرفته و نیز به دلیل چند زبانگی جامعه از کلمات عربی نا معمول در بافت جملات فارسی استفاده کرده است و گاهی نیز به شیوهی کلام عرب، تطابق صفت و موصوف را رعایت کرده و قیود تنوین دار عربی به کار برده است.
ذکر این نکته لازم است که چون نویسنده تسلط کافی بر زبان فارسی دارد و خود از منشیان ماهر دربار است، نحو عربی در جملات کتابش راه ندارد و شبیه سایر کتابهای این دوره از جمله رسالۀ در پادشاهی صفوی، شیوۀ ترجمۀ لفظ به لفظ را به سبک روحانیت بهکار نبرده است. در ادامه برخی از جلوههای تأثیر قدرت مذهب و التقاط جریان نثر عربگرای روحانیت را در این کتاب بر میشمریم.
1- به تبعیت از سبک رایج این دوره از آیات و احادیث و اشعار و امثال عربی برای زینت بخشیدن و شاهد آوردن در نوشتار استفاده شده است که بیان میکند قلم نویسنده بیتأثیر از قدرت روحانیت نبوده است و میدانیم که «تشیع اثنیعشری مهمترین عامل در تبلیغات مذهبی و ایدئولوژی سیاسی صفویه بود» (سیوری، 1372: 26) و گفتمان شیعه یکی از عوامل گرایش به عربیگویی و عربیگرایی در آن دوره است.
«از سروش غیبی ما صدق این ابیات که از نتایج افکار معجزآثار حضرت شاه اولیاء سرور انقیا مفتاح عقده گشای کنوز اَنا مَدینَۀُ العِلم و علیُ بابُها است در خاطرشان خطور مینمود:
و کم لله من لطف خفی |
|
یدق خفاه عن فهم الزکی |
2- استفاده از کلمات و عبارات عربی در بافت جملات فارسی از نشانههای قدرت نفوذ زبان عربی بر نثر این کتاب است و اگرچه بسامد آن به اندازۀ نثرهای عربگرای تحت نفوذ قدرت روحانیت نیست، باز هم رگههایی از همان ویژگی در این کتاب قابل مشاهده است. آوردن کلمههای عربی غیر از آیات و احادیث که در زبان معمول بر کلام عموم جاری نیست، تابع همین ویژگی است مثلاً کلمۀ عود به جای برگشت یا کلمۀ ناس به جای مردم و... . در ضمن در این کتاب طبق عادت مرسوم سبک آن دوره، تاریخ وقایع به زبان عربی نوشته شده است که خود دلیلی دیگر بر اثبات مدعاست.
«سایر الناس که در اردوی همایون جمع آمده بودند علی هذا القیاس بعد از عرض سپاه از ییلاق بازار جاهی به عزم قتال مخالفان به دبدبۀ اکاسره و کوکبۀ کیان در حرکت آمدند.»
(همان: 78)
«فرستادگان به وسیلۀ امراء و مصلحان به شرف سجده نواب اشرف و جهانبانی مشرف گشته مقتضی المرام عود نمودند.»
(همان: 283)
3- استفاده بیش از حد از قیود عربی با تنوین نیز میتواند از آثار نفوذ قدرت عربگرایی در نثر به شمار آید که در این کتاب مثل کتابهایی که تحت نفوذ قدرت مذهبی به قلم روحانیون در آمدهاند، به تنوع و وفور مصداق دارد.
«شاهقلی سلطان افشار و رفقاء الوس و احشام اخلاط را تاخته، موازی پنج هزار اسب و یک صد هزار گوسفند و پنجاه هزار گاو به دست آورده، سالماً غانماً باز گشتند.»
(همان: 73)
«قهرمان مهتر پادشاهی با جلای ایشان حکم فرموده همگی را جبراً قهراً از دیار خود بیرون کرده به مازندران فرستادند.»
(همان: 417)
4- تطابق موصوف و صفت از منظر تأنیث و عدد که خاص زبان عربی است و در زبان فارسی نباید به کار رود، در این کتاب لحاظ شده است.
«بدین عزیمت ظاهراً قرابت و خویشی و رضاجویی خاطر عمۀ محترمۀ خود را وسیله ساخت و به احضار شاهزادگان حکم کرد.»
(همان: 22)
«آن حضرت نیز خلاع فاخره و انعامات وافره فراخور حال مرحمت فرمودند.»
(همان: 99)
5-5. تأثیر قدرت عامه بر نثر عالم آرای عباسی
این کتاب از قدرت عامه نیز تأثیر گرفته و نشانههای نثر گفتارگرا -اگرچه اندک- در آن دیده میشود و البته باید این را در نظر داشته باشیم که نزدیکی کلام نوشتاری به زبان گفتاری یکی از خصایص عمومی نثرنویسی در عصر صفوی است که در کتابهای مختلف آن دوره با بسامدهای گوناگون مشاهده میشود. از آنجا که اسکندر بیگ سعی کرده است که کلامی فاخر ارائه دهد؛ بنابراین، جلوههای این ویژگی در کلامش کمتر از سایر آثار مشابه است، اما باز هم گاهی این عدول از قاعدۀ نثر نوشتاری را سهواً در اثرش مشاهده میکنیم و میبینیم که امکانات زبان گفتاری را در اختیار زبان نوشتاری قرار داده است. «به دلیل استفادۀ التقاطی و بیحساب و کتاب اینگونه امکانات است که نثر دورۀ صفوی به پدیدهای درهم آمیخته و بیهویت تبدیل شده است» (شیری، 1398: 362). در زیر جلوههای تأثیر این قدرت را در کتاب عالم آرای عباسی مشاهده میکنیم:
1- حذف افعال و آوردن وجه وصفی که در اکثر آثار این دوره به صورت موتیفوار دیده میشود در این کتاب نیز به چشم میخورد و نشان از قدرت گفتمان فرهنگ عامه دارد که بر زبان نثر نفوذ کرده و سبکی ملتقط را پدید آورده است. شاید این ویژگی سبب ایجاز باشد «اما چون توصیفهای متوالی و مسلسلوار برای تملقگویی و تعریف و تمجید از شخصیتها در این سالها از رواج و گستردگی برخوردار است، این شیوه در همۀ انواع نوشتهها به خصوص در منشأت و تاریخنویسی استفادۀ فراوان دارد... اما این عنصر بلاغی نیز نه تنها کمکی به آفرینش نثر زیبا نمیکند، بلکه حتی باعث ابهام و اخلال در کلام میشود؛ البته ارزیابی کامل آن باید درون متن انجام بپذیرد» (همان: 370).
«شاه جنت مکان از اراده فاسد او آگاه گشته بر سر اوایلغار فرمودند مشارالیه از مهابت آن حضرت اندیشیده به سرعت برق و باد به جانب آذربایجان گریخته خود را به قلعه وان انداخته متحصن شد.»
(ترکمان، 1382: 49)
2) استفاده از الفاظ و اصطلاحات عامیانه که در زبان گفتار و نثر گفتارگرا به شدت دیده میشود در این کتاب با بسامد کمتری وجود دارد. فحشهای عامیانه هم که از مظاهر فرهنگ عامه هستند، در این کتاب نمود دارد؛ مثلِ بد رگ، نمک به حرام، حرامزاده و... . البته رواج اینگونه فحشها در آن عصر به خاطر حضور قزلباشان در جامعه بیشتر شده بود و «نثر فارسی در دورۀ صفوی به دلیل ناگزیری در هم زیستی با این گروههای متنوع و حتی نا همسنخ و برخوردار از زبان و فرهنگ بیگانه، چارهای جز هم سویی و تن دادن به تلون و تزلزل و کنش التقاطی در بروزات عینی خود ندارد... به این دلیل است که میتوان به سادگی ادعا کرد که فضای غالب بر جامعهی صفوی به رغم فراوانی عالمان دینی، در مجموع یک فضای کاملاً عوامانه است» (شیری، 1398: 317). در کل کتاب برای شروع خبر و رویدادها از کلمۀ القصه یا الحاصل استفاده شده که کلماتی گفتاری هستند. اصطلاحاتی چون الله اعلم، فیالفور، مثل برق و باد، شربت شهادت و... نیز در این کتاب فراوان آمده است.
«الحاصل با دلی پر حسرت و خاطری نالان قطع تعلق از خراسان کرده روانه بخارا شد.»
(ترکمان، 1382: 58)
«اگر در سیاست اینگونه بد رگان تأخیر رود منجر به فساد کلی میشود.»
(همان: 118)
«زال بیک از جمله حرام نمکانست و ما صوفیان دولتخواهان را اعتماد به جانب او نیست.»
(همان: 120)
3- جابهجاییهای نحوی به شیوۀ زبان گفتار نیز یکی از مصادیق تأثیر قدرت عوام بر نثر این کتاب است که اندک، اما دیده میشود. این جابهجایی در حوزۀ فعلها اتفاق نیفتاده و بیشتر به صورت تقدم برخی متممها و مفعولها بر یکدیگر روی داده است؛ گر چه گاهی تقدم یک فعل مانند «خواست» به شیوۀ عامیانه جلوهای از این ویژگی میتواند باشد. این تزلزلهای کلامی باعث ناهماهنگی و ناهمگونی سخن میشود و بافت یکدست نثر را از بین میبرد و ترکیبی ناموزون در سبک پدید میآورد. «هماهنگ نبودن تلفیق گونههای نثر با یکدیگر نیز از خصوصیات نثر صفوی است؛ به این معنا که گاه در اوج استفاده از کلمات با فخامت و پر طمطراق ادبی یا عباراتی تکلفآمیز فنی به یکباره شماری از افعال خاص نثر مرسل به عرصه وارد میشوند و از آنجا که نویسندگان این دوره، در حد نویسندگان دورۀ مغول، مهارت لازم برای ایجاد هماهنگی بین گونههای مختلف نثر را ندارند، ناگهان لحن و آهنگ و یکدستی کلام دچار تغییر فاحش میشود و نوشته هویت جدی و رسمی خود را از دست میدهد» (شیری، 1398: 387)
«قورچی باشی خواست که میانهی نواب جهانبانی و امیر خان مهم به اصلاح آورد.»
(همان: 298)
«در ایام عاشورا که شاه و سپاه در شهادت شهید انتماسیه پوش بودند ساعتی اختیار کرده در یورت ترترجاهی شاهزاده را به خدمت والد نامدار بردند.»
(همان: 352)
4- واژگان و اصطلاحات ترکی در این کتاب بسیار بهکار رفته و این یکی از نشانههای تأثیر قدرت عوامانگی است. میدانیم که زبان ترکی و عربی در عصر صفوی به عنوان زبانهای کاربردی بیگانه در جامعه و حکومت حضور داشتند، اما در زبان فارسی مستحیل شدند و از آنجایی که «در مواردی که اقلیت زبانی کوچکتر یا کم نفوذتر باشد، غیرمحتمل است که زبان یا زبانهای اقلیت مقام رسمی داشته باشند و متکلمین آنها اغلب از روی ضرورت علمی محض به دو زبانگی میگرایند» (ترادگیل، 1381: 184) .در این دوره نیز اساس کار تکلم و نویسندگی، زبان فارسی بود، اما این دو زبان نیز به موازات در کنار زبان فارسی استفاده میشدند و بر زبان فارسی تأثیرات غیرقابل انکاری بر جا گذاشتند. کلمات و ترکیبات ترکی دیوانی مثل یوزباشی، قورچیباشی، قورخانه، الکاء، قراول، یورت و... را در کنار اشعار ترکی در این کتاب به وفور میبینیم که متأثر از قدرت نفوذ گفتمان فرهنگ و زبان سلاطین و قزلباشان ترکتبار است.
«مشار الیه انگشت قبول بر دیده نهاده حسب الاشارهی همایون به لوازم آن پرداخت و این رباعی به ترکی گفت به خدمت نواب سکندر شأن فرستاد:
ای شاه جهان بی اثر اولدی یمکم |
|
دودتی غم الی تیکانی اتکم |
5- استفاده از شیوۀ نقالانه به دلیل رواج نقالی در قهوهخانهها برای آغاز مطالب، یکی دیگر از تأثیرات زبان گفتاری بر نوشتاری است که وقتی در متن با اینگونه بیان مواجه میشویم به یاد نقالان در قهوهخانههای صفوی میافتیم که با مقدمهای موزون به نقل و طرح داستان یا ماجرا میپرداختند.
«نغمه پردازان بزم دلگشایی و معرکه آرایان رزم سخنآرایی، خروج پادشاه ستودهسیر حمیدهفعال، صفآرای معرکهی کشورگشایی، مرحله پیمای بادیۀ جویایی، انجمنافروز بزم اقبال، آفتاب جهانآرای آسمان جاه و جلال، جام جهاننمای دولت حیدری، آینۀ رونمای مذهب حق اثنیعشری، شجاعت و رزمآزمایی و اخبار کشورگیری و جهانگشایی آن شهریار والاگهر مرتضوی خصال را در انجمن حدیث آرایی بدین نمط گزارش داده که... .»
(همان: 25)
6- بیان خواب و رؤیا نیز از نشانههای فرهنگ عامه محسوب میشود که در کتابهایی مثل تذکرۀ شاه طهماسب و عالم آرای صفوی به وفور دیده میشود و در این کتاب با بسامد خیلی کم، وجود دارد و به آن جنبهای عوامانه داده است.
«از جمله شبی در خواب دید که شمشیری در میدان و کلاه سموری در سر دارد و چون کلاه از سر بر میدارد آفتابی از فرق همایونش طالع میگردد که عالم را روشنی میبخشد.»
(همان: 13)
قدرتها بر زبان تأثیرگذارند و سبک و سیاق گفتار و نوشتار را تعیین میکنند. از نظر جامعهشناسی زبان، هم زبان و هم اجتماع به طور متقابل بر یکدیگر اثر میگذارند و در این میان آثار تولید شده و گفتمان مربوط به آنها نیز تحت تأثیر این معادلهی متقابل قرار میگیرند. در دورۀ صفویه که تکصدایی در قدرت وجود نداشت و قدرت در بین چند گروه عمده (روحانیت مذهبی با ایدئولوژی شیعه، سلاطین حاکم و قزلباشها با فرهنگ عامه و روشنفکران با فرهنگ علمی) تقسیم شده بود، شاهد تأثیر ترکیبیِ گفتمان این قدرتها بر آثار تولید شده در آن عصریم و دلیل اصلی التقاطی بودن زبان نثر در دورۀ صفویه هم همین امر است. در برخی آثار، بازتاب قدرت مذهبی کاملاً نمایان است و در برخی آثار، تأثیر قدرت قزلباشان با فرهنگ کوچهبازاری نمود پیدا کرده است. در کتاب عالم آرای عباسی به دلیل دانش نویسنده که فردی تحصیلکرده و دارای منصب حکومتی بود، جنبههای تأثیر قدرت جریان روشنفکری در راستای قدرت حکومتی بسامد بیشتری دارد. این کتاب ویترین نثر التقاطی دورۀ صفوی محسوب میشود که بازتاب تأثیر تمامی قدرتهای پیدا و پنهان زمان خود را با بسامد گوناگون در قالب نوشتار نمایش میدهد و مؤلفش فرهنگ عامه و فرهنگ مذهبی و فرهنگ علمی را در نثری ترکیبی با قلمی منشیانه پردازش کرده است و در تمام کتاب مخاطبین را درگیر گفتمانهای مختلف مینماید.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1] Waterman, J.T
[2] Foucault, P.M
[3] Beeman, W
[4] Hindess, B
[5] Foucault, P.M
[6] Weber, M
[7] Galbraith, J K
[8] Makaryk, E R
[9] Chardin, J
[10] Savory, R
[11] Widdowson, H G
[12] Haden Elgin, S
[13] Trudgil, P
[14] R Glegg, S