نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه لرستان، لرستان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Description of the term "Shah Rokh"(Castling) in a verse by Hafez
The Description of the Castling of the Rook in a Line of Hafez
Abstract
Hafez is one of the most famous poets of the Iraqi Style, who used the concepts in different disciplines and the common games like backgammon and chess in his poetry in the most appropriate form. His use of the aforementioned disciplines and games is never artificial and does not hamper the eloquent and delicate face of his poems. In some of his lines, he used chess and castling of the rook; to understand such poetic delicacies, we have to understand the meaning of such concepts and expressions or moves in games. In some cases, the interpreters of Hafez have not been able to make a sound interpretation of such expressions and moves in chess in the concerned poetic lines. This paper has described such concepts, using a descriptive-analytic method. The castling of the rook or bringing the king to the rook is made once to make the king safe. Unfortunately, this concept has been interpreted in a wrong way based on the literal meaning of the concept in the dictionaries.
Keywords: Hafez's poetry; Castling; King; Rook; Chess
کلیدواژهها [English]
مقدمه
حافظ شیرازی از مشهورترین شاعران شعر فارسی است که همزمان به لفظ و معنی اهمیت ویژهای داده است و با جرأت میتوان گفت که او برای به کاربردن اغلب واژهها دقت و وسواس خاصی داشته است. از این مهمتر این دقت و وسواس، نه به معنی لطمه زده و نه بیت را از سلاست و روانی دور کرده است. طبیعتاً برای فهم و درک هنر حافظ در معنی کردن بسیاری از واژهها و ارتباط خفی و زیبای آن با برخی واژههای دیگر بیت، باید به اندازۀ دغدغۀ هنری حافظ، اهمیت داد وگرنه بخش زیادی از هنر حافظ و لطافت بیت مغفول خواهد ماند.
در مورد هنر و شعر حافظ مقالات و کتب متعددی نوشته شده است که در جای خود حائز اهمیت است، اما در مورد کاربرد اصطلاحات شطرنج در شعر فارسی و برخی از سبکهای شعر فارسی مقالاتی نوشته شده است. از جمله میتوان به مقالهای با عنوان «حکم پادشاهانگیز» از مهدی نوریان و احسان رئیسی (1394: 103-113) اشاره کرد. همچنین مقالهای با عنوان «تأملی بر دقایق شطرنج در شعر شاعران برجستۀ سبک آذربایجانی و عراقی» از احمد گلی و مهدی رمضانی (1393: 157-178) و مقالهای دیگر از طائفی و رمضانی تحت عنوان «رخ شطرنج، همان قلعه نیست (بررسی تفاوتهای مهرۀ «رخ» با «قلعه» در شطرنج با تکیه بر متون کهن ادب فارسی)» (1399: 201-215) در مطالعات صورت گرفته در این خصوص است. مقالۀ «شطرنج در گسترۀ ادب فارسی» از سعید رضا بیات (1370: 742-750) و مقالۀ «ریشهشناسی اصطلاحات شطرنج» از مصطفی ذاکری (1381: 22-37) و... دیگر مطالعات صورت گرفته در رابطه با اصطلاحات شطرنج است. در هیچکدام از این مقالات بحث «شاهرخ زدن» یا مطرح نشده یا به درستی تشریح نشده است.
در این مقاله به روش تحلیلی- توصیفی به شرح یک اصطلاح و بیت حافظ پرداخته شده است. ابتدا نظر شارحان دیوان حافظ نقل شده، سپس با توجه به کتب تخصصی اصطلاح مورد نظر تشریح شده و ارتباط آن با سایر واژههای کلیدی بیت و همچنین کلیت غزل، ارائه شده است.
حافظ در رثای پسرش غزلی دارد با مطلع:
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد |
|
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد |
در بیت آخر و تخلص غزل میگوید:
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ
|
|
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
|
این غزل از غزلهایی است که ابیات آن ارتباط معنایی شفاف و نمایانی دارند و از اول تا آخر حول محور مرگ فرزند میچرخد. حافظ در بیت آخر به عنوان کوتاهی در کار یا روند درمان فرزند از اصطلاح «شاهرخ نزدن» استفاده کرده است که با «بازی» و «فوت شدن امکان» تناسب دارد. این اصطلاح و به تبع آن بیت حافظ در شروح مختلف دیوان حافظ بهدرستی معنی نشده و به شیوهای که شارحان معنی کردهاند، ارتباطی دقیق با موضوع مرگ فرزند ندارد و حتی برخی از شارحان نیز به این بیارتباطی تصریح کردهاند: «اما این که مورد و مصداق آن در خصوص مرگ فرزند چه بوده بر من پوشیده است» (حمیدیان، ۱۳۹۱، جلد 3: ۱۹۸۰-۱۹۸۱). البته مراد ما این نیست که حتماً باید بیت را به هر طریق ناممکن به مرگ فرزند شاعر ربط داد، اما واقعیت این است اگر اصطلاح بهدرستی فهمیده شود، ارتباط دقیقی وجود دارد.
یکی از دلایل اشتباه شارحان، معنی اشتباهی بوده است که در فرهنگهای لغت و برخی کتب برای این اصطلاح آمده است. در فرهنگ معین در تعریف «شاهرخ زدن» آمده است: «کشت دادن شاه و زدن رخ» (معین، 1371: ذیل واژه) و در لغتنامه دهخدا چنین آمده است: «شاهرخ زدن: کشت دادن به حریف مهره شطرنج را شهرخی که در شطرنج میباشد و آن کشت دادن به حریف بهطرزی که ضربه بر رخ او نیز واقع شود. (دهخدا: ذیل واژه) عین همین معنی در غیاثاللغات آمده است» (رامپوری، 1363: ذیل واژه). و به احتمال زیاد مورد توجه دهخدا واقع شده است. در ادامه نظر برخی از شارحان در مورد این بیت خواهد آمد.
سودی بوسنوی (1366) بدون شرح اصطلاح «شاهرخ زدن»، مینویسید: «ای حافظ شاهرخ نزدی و امکان فوت شد؛ یعنی پسرت مرد اما اگر زودتر زنش میدادی الان اولادی از او باقی میماند، لااقل با او تسلی خاطر پیدا میکردی. حیف که بازی ایام مرا غافل کرد؛ یعنی در ازدواج پسرم غفلت کردم» (سودی بوسنوی، 1366: 830). طبیعی است که زن ندادن به پسر و... از اصطلاح مورد نظر استنباط نمیشود.
شادروان غنی مینویسد: «این شعر اشاره به این است که حافظ غفلتی در معالجۀ پسر کرده، مثلاً امکانی فوت شده، مراجعه به طبیب نکرده و امثال آن» (حواشی غنی، 1366، ۱۹۳)، «نزدی شاهرخ؛ یعنی شاه را با رخ کیش ندادی» (همان: ۱۹۴). «شاهرخ زدن» را به اشتباه در معنی کیش دادن شاه به وسیلة رخ دانسته است، اما استنباط کلی غنی از بیت درست به نظر میرسد.
علامه قزوینی مینویسد: «اصل معنی این کلمه در اصطلاح شطرنجبازان {خصم به فرس شاه خواهد و فرس بر رخ نیز باشد، ضرورت شاه باید باختن، خصم رخ را ضرب کند و این را شاهرخ خوانند} (راحةالصدور، صفحۀ ۴۰۹)، اما بعدها مجازاً گویا شاهرخ زدن به معنی غلبه کردن و ظفر یافتن و از موقع استفاده کردن استعمال شده است. رجوع شود به بهار عجم که عین همین تفسیر را برای این کلمه کرده است. شاهرخ خوردن به معنی مغلوب شدن و جور و شدت و ستم دیدن...» (حافظ، 1370: 479، یادداشتهای قزوینی). استنباط قزوینی نیز از «شاهرخ زدن» درست نیست؛ زیرا چنانکه خواهیم گفت با حرکت «شاهرخ زدن» عملاً غلبهای صورت نمیگیرد، بلکه تا حدی به معنی فرار از شکست و کیش شدن است؛ هر چند امکان دارد مقدمة پیروزی باشد.
در راحةالصدور -همان منبعی که علامه قزوینی و برخی دیگر از شارحان به تقلید از ایشان به آن اشاره دارد- «شاهرخ زدن» را در اصطلاح شطرنج چنین توصیف میکند: «و بسیار افتد که خصم به فرس شاه خواهد و فرس بر رخ نیز باشد. ضرورت شاه باید باختن خصم رخ را ضرب کند. این را شاهرخ خوانند...» (راوندی، 1364: ۴۰۹).
خرمشاهی نیز بنا بر تعریف راوندی از «شاهرخ زدن» چنین نوشته است: «به بیان سادهتر گاه هست که یکی از بازیکنان با اسب به شاه حریف کیش میدهد و در عین حال رخ را به خطر میاندازد. در این موارد قطعاً رخ فدای شاه میشود و از دست میرود. حریفی که به چنین بازی و کیش دوجانبهای دست یافته است طبعاً باید آن را مغتنم شمارد و رخ حریف خود را بزند، نه اینکه این فرصت طلانی را به هدر بدهد» (خرمشاهی، ۱۳۸۰، جلد1: ۵۵۴).
خرمشاهی تا حدی کلیت بیت را درست تشخیص داده است. اما اگر «شاهرخ زدن» در این معنی باشد تا زمانی که بازی شطرنج تمام نشده است، امکان مجدد چنین فرصتی وجود خواهد داشت و دلیلی برای ذکر عبارت «فوت شدن امکان» در بیت حافظ وجود ندارد. از این مهمتر اگر شطرنجبازی بخواهد همزمان شاه حریف را کیش دهد و رخ را هم تهدید کند و بزند، امکان دارد در حرکت بعد وزیرش و یا مهرهای دیگرش در خطر باشد و ترجیح دهد رخ حریف را نزند و... از این رو، همیشه جای افسوس نیست.
محمد استعلامی در شرح این اصطلاح و معنی بیت مینویسد: «در این بیت، حافظ خود را سرزنش میکند: کاری که باید بکنی نکردی و در مصراع دوم عذر میآورد که بازی روزگار به باد غیرت و سیل فنا -در بیتهای اول و دوم- مرا غافل کرد. شاهرخ در شطرنج حرکتی است که با آن دو مهره شاه و رخ هر دو به خطر بیفتند و بازیگر باید شاه را از خطر دور کند و رخ را از دست بدهد؛ حافظ در اینجا بازی مناسب را نکرده و شاه را - فرزند را- از دست داده و خود مات مانده است» (استعلامی، جلد 1، ۱۳۸۳: ۳۹۶). معلوم نیست که عبارات «شاه را -فرزند را- از دست داده و خود مات مانده است» را چطور از بیت استنباط کرده است. همچنین باد غیرت و سیل فنا و... ربطی به بیت ندارد. حتی اگر «شاهرخ» در این معنی باشد، حافظ باید شاه طرف را کیش و رخ طرف را بزند، نه اینکه شاه خود را از دست دهد و عملاً شاه در بازی شطرنج از دست نمیرود و نهایتاً کیش و مات میشود.
حمیدیان در «شرح شوق» در شرح «شاهرخ زدن» و بیت مورد نظر چنین توضیح میدهد: «شاهرخ نزدن: از بیت برمیآید که کنایهای است از عدم استفاده از موقعیت مناسب، اما اینکه مورد و مصداق آن در خصوص مرگ فرزند چه بوده بر من پوشیده است. شاهرخ: کشت [= کیش-م] دادن است به حریف به طرزی که ضرب بر رخ او نیز واقع شود (غیاث)؛ یعنی در موقعیتی که رخ تهدید و یا زده شود» (حمیدیان، ۱۳۹۱، جلد 3: ۱۹۸۰-۱۹۸۱). حمیدیان به درستی اشاره میکند که «از بیت برمیآید که کنایهای است از عدم استفاده از فرصت مناسب» اما در ادامه آن را مانند صاحب غیاثاللغات به معنی «کیش دادن» میداند.
هروی در نقد نظر خانلری که در شرح «شاهرخ زدن» فقط نوشته است: یکی از لعبهای بازی شطرنج، اصطلاح را با توجه به آنچه در راحۀالصدور آمده، چنین معنی کرده است: «یعنی اسب به یک حرکت دو کیش میدهد بر شاه و رخ مینشیند که ناچار باید رخ را فدا کرد» (هروی، 1364: 30). عین همین مضمون را گلی و رمضانی در شرح شاهرخ زدن در بیت حافظ پذیرفتهاند (گلی و رمضانی، 1393: 166).
جلالی نیز در شرح بیت مطلب تازهای به دست نمیدهد: «نزدی شاهرخ: حرکتی نکردی که شاه و رخ، دو مهره شطرنج در بازی غیرفعال شوند، اقدام قاطع و جدی از تو ظهور نکرد. فوت شد امکان: فرصت از دست رفت. اصطلاح شاهرخ زدن در بازی شطرنج به موقعیتی اطلاق میشود که حریف بتواند با حرکت دادن مهره اسب خود هم به مهره رخ طرف مقابل حمله کند و هم در ضمن شاه او را کیش کند و در اصطلاح عوام به دو کیشه کردن مرسوم است و این عبارت (به موقع شاهرخ نزدی) به کسی گفته میشود که یک فرصت طلایی در کیش را از دست داده باشد» (جلالی، ۱۳۷۹: ۷۴۷ - ۷۴۹ ).
خطیبرهبر نیز بیت را مانند دیگر شارحان معنی کرده است: «ای حافظ با کشت دادن به حریف، رخ او را در بازی نزدی و مجال از دست رفت. چه میتوان کرد نیرنگ روزگار مرا به غفلت و بیخبری گرفتار ساخت» (خطیب رهبر، ۱۳۸۳: ۱۸۲ و ۱۸۳).
برزگر خالقی نیز در شرح بیت و «شاهرخ زدن» مطلب تکراری دیگران را ذکر کرده است: «شاهرخ زدن: از اصطلاحات شطرنج است که هم مهره شاه و هم مهره رخ در حالت خطر قرار میگیرد و برای رفع حالت کیش از شاه، ناگزیر مهره رخ از دست میرود. در اینجا کنایه از غلبه کردن و یا انجام کاری که موجب پیروزی شود... ای حافظ، حرکت بجا و به موقع نکردی و فرصت از دست تو رفت. آری، چه باید کرد. گردش روزگار مرا غافل کرد؛ به عبارت دیگر، خواجه میفرماید: اگر در معالجۀ فرزندم غفلت کردم و او را به طبیب نرساندم، به این سبب بود که روزگار مرا فریب داد» (برزگر خالقی، ۱۳۸۲: ۳۴۸ و ۳۴۹). بعد از ذکر نظر صاحبنظران به شرح اصطلاح «شاهرخ زدن»، «فوت شدن امکان» و «بازی ایام» که در بیت نقش کلیدی دارند، میپردازیم.
1-4. شرح «شاهرخ زدن»
به نظر میرسد «شاهرخ زدن» به معنی «به قلعه رفتن» یا به اصطلاح امروزی «شاه قلعه کردن» است؛ یعنی به جای یک حرکت در بازی، جای شاه و یکی از رخها را عوض کردن: «قلعه رفتن حرکت خاصی است که طی آن، شاه و رخ همزمان جابهجا میشوند. حق قلعه رفتن فقط یک بار است... قلعه رفتن به این صورت انجام میشود: شاه دو خانه به طرف رخ میرود و رخ در خانهای که شاه از آن عبور کرده مینشیند. طبق مقررات ابتدا باید شاه را حرکت داد و بعد رخ را» (ایلیالوویچ[1]، 1391: 36). این تنها حرکتی است که همزمان دو مهره حرکت میکنند و همچنین شاه برخلاف قاعده میتواند بیش از یک خانه حرکت کند.
«برای قلعه رفتن چهار شرط وجود دارد: 1- شاه و رخ در محل اولیۀ خود باشند و حرکت نکرده باشند. 2- خانههای بین شاه و رخ خالی باشند؛ یعنی مهرهای (چه مهرۀ خودی و چه مهرۀ حریف) بین آنها وجود نداشته باشد. 3- شاه در حالت کیش نباشد (برای رفع کیش نمیتوان قلعه رفت) و پس از قلعه رفتن نیز کیش نشود. 4- خانههای عبور شاه برای قلعه رفتن در زیر ضرب مهرههای حریف نباشد. به عبارت دیگر، شاه در حین عبور نباید کیش باشد» (همان: 37).
چنانکه خواهیم گفت یکی از مهمترین شرایط «به قلعه رفتن» عدم حرکت شاه و رخ است که در بیت حافظ مورد توجه بوده است.
آنچه را شارحان بیان کردهاند و در فرهنگهای لغت نیز آمده و احیاناً برخی ابیات شاعران دیگر را میتوان با آن توجیه و معنی کرد (چنانکه در برخی از شرحها به چنین ابیاتی اشاه شده است) در این بیت حافظ منطقی به نظر نمیرسد؛ زیرا با رخ، شاه حریف را کیش و مات کردن یا با اسب و هر مهرة دیگر شاه را کیش دادن و همزمان رخ را تهدید کردن، فرصتی نیست که محدود باشد و در صورت استفاده نکردن بهموقع برای همیشه از دست برود؛ زیرا اگر بازی ادامه داشته باشد به تناوب فرصتهای فراوانی برای این حرکات وجود خواهد داشت. در حقیقت آنچه را که اغلب شارحان در توضیح «شاهرخ زدن» آوردهاند در اصطلاح شطرنج «حملة دوگانه» خواندهاند: «حملةدوگانه: حملة همزمان به دو مهره (یا در موارد استثنایی به چند مهره) حملة خطرناکی است که خیلی وقتها سرنوشت بازی را تعیین میکند» (ایلیالوویچ، 1391: 102). از این مهمتر، مقام بیان بیت با توجه به محور عمودی غزل، افسوس شاعر برای عدم پیشگیری از یک خسارت بزرگ است نه از دست رفتن یک پیروزی.
اما به قلعه رفتن چه محاسن و معایبی دارد؟ مهمترین ضرر به قلعه رفتن این است که یک شطرنجباز یک حرکت عقب میافتد؛ یعنی به جای حرکت دادن یک مهره و یا احیاناً کشتن یک مهرة حریف و یا از خطر دور کردن یک مهرة خود باید شاه را به قلعه ببرد. اما مهمترین فواید این حرکت این است که «وضعیت بسیار تغییر مییابد و شاه از مخاطراتی که در مرکز وجود دارد، دور میشود. شاه به محل امنی انتقال مییابد و رخ وارد بازی میشود. به همین دلایل، ممانعت از قلعه رفتن حریف عموماً به نفع شظرنجباز است» (همان :388).
راوندی در اهمیت «به قلعه رفتن» مینویسد: «و چون شاه در حصن بود نه او کس را ضرب کند و نه کس او را برانگیزاند {کیش ندهد}» (راوندی، 1364: 412). شاید به همین دلیل بوده که جایگاه رخ را در رقعة شطرنج، قلعه یا حصن نامیدهاند؛ زیرا مانند قلعه و حصار، مهرهای که در آن قرار میگیرد تا مدتی در امان مطلق است و تقریباً هر مهرهای از حریف بخواهد به آنجا حمله کند از دست میرود.
لازم به ذکر است که امروزه به اشتباه به جای «رخ» در بسیاری از مواقع «قلعه» گفته میشود[2]. به نظر میرسد علت این جابهجایی و بهکار بردن قلعه به جای «رخ» مجاز به علاقة محل و حال است و به تبع آن به جای «به قلعه رفتن» یا «شاهرخ زدن» نیز اصطلاح «شاه قلعه کردن» مصطلح است.
به نظر میرسد یکی از دلایل اشتباه شارحان نیز از اینجا نشأت گرفته است؛ زیرا برای مفهوم به قلعه رفتن و جابهجایی شاه و رخ اصطلاح «شاه قلعه» مورد نظرشان بوده و لاجرم «شاهرخ زدن» را در معنی دیگری دریافت کردهاند. طبیعی است اگر شاه به قلعه نرود هر لحظه در معرض کیش و مات قرار خواهد گرفت یا حداقل امکان کیش و ماتش بیشتر است.
2-4. فوت شدن امکان
مهمترین نکتهای که در قلعه رفتن شاه با بیت حافظ مورد توجه خواهد بود، فرصت محدود برای به قلعه رفتن است؛ یعنی شطرنجباز تا زمانی میتواند با رعایت سایر شروط از این فرصت طلایی استفاده کند که شاه و رخی که قرار است با آن جابهجایی صورت گیرید، حرکت نکرده باشند و گرنه این فرصت برای همیشه از دست خواهد رفت. به بیان دیگر، اگر در طول بازی شاه یا رخها به هر دلیل حرکت کنند و حتی = اگر دوباره بهجای اصلی خود برگردند، دیگر با وجود سایر شروط هم نمیتواند به قلعه رود و آن حرکت صورت پذیرد. در حالی که شروط دیگر این محدودیت را ندارند. مثلاً امکان دارد هنگام به قلعه رفتن، شاه کیش شود و طرف رفع کیش کند، سپس در حرکات بعد به قلعه برود یا بین رخ و شاه، مهرههای از خود یا حریف واقع شود، پس از خالی شدن آن خانهها میشود شاه به قلعه رفت و... از این رو، وقتی حافظ میگوید: «فوت شد امکان»؛ یعنی دیگر تحت هیچ شرایطی نمیتوان فرصت از دست رفته را مجدد بهدست آورد و طبیعی است که اگر «شاهرخ زدن» را در معنی کیش شاه و زدن رخ حریف بدانیم (چنان که اغلب شاحان گرفتهاند) این فرصت امکان دارد برای چندمین بار بهوجود بیاید. از این مهمتر زدن یک رخ حریف نمیتواند صددرصد به معنی پیروزی باشد یا نزدن آن، صددرصد منجر به شکست خود و پیروزی حریف باشد.
3-4. بازی ایام
«بازی» در این بیت ایهام دارد: 1- نیرنگ و فریب و 2- بازی شطرنج. حافظ دلیل «شاهرخ نزدن» خود را فریبکاری و تبحر ایام دانسته است. با توجه به شروط «شاهرخ زدن» که قبلاً بیان شد، طبیعی است هنگامی شطرنجباز میتواند این حرکت را انجام دهد که علاوه بر تحقق شروط چهارگانه، اولویت دیگر در کار نباشد. مثلاً امکان دارد تمام شرایط مهیا باشد، اما مهرهای در معرض خطر باشد و برای نجات آن موقتاً این حرکت به تعویق انداخته شود یا زدن مهرهای از حریف در دسترس باشد و آن مهره زده شود و... بسیار طبیعی خواهد بود که حریف هم تلاش خواهد کرد که مانع انجام این حرکت شود و با شگرد و تهدید مهرهها کاری کند که شرایط را برهم بزند تا جایی که طرف مجبور شود شاه یا رخها را حرکت دهد و دیگر تحت هیچ شرایط نتواند، شاه را با آن حرکت به قلعه ببرد. لازم به ذکر است که حافظ در ابیات دیگر به فریبکاری و زیرکی روزگار و فلک در شطرنج که همه را کیش و مات میکند، اشاره کرده است:
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک |
|
کسی نبود که دستی از این دغا ببرد |
حافظ به تعویق انداختن و تعلل کردن در درمان یا نجات پسر را به «شاهرخ نزدن» و به موقع استفاده نکردن از آن حرکت طلایی و در نتیجه فوت وقت برای همیشه تشبیه کرده است. همچنین حریف خود را در این نبرد، روزگار میداند که آرام آرام و با تبحر و فریبکاری، او را گول زده تا فرصت را کامل از دست داده است.
با توجه به آنچه گذشت میتوان بیت حافظ را چنین معنی کرد: ای حافظ در زمانی که میتوانستی شاه را به قلعه ببری و از خطر دور کنی، کوتاهی کردی و این کار را نکردی (به موقع به فکر درمان و معالجه و... فرزند نیفتادی و کار را به تعویق انداختی و امروز و فردا کردی) و برای همیشه فرصت را از دست دادی، چه میتوان کرد! بازی و فریب روزگار مرا از انجام کار درست و به موقع غافل کرد.
مطابق آنچه گذشت در مجموع دو برداشت از «شاهرخ زدن» در کلام شارحان حافظ آمده است: 1- با اسب یا هر مهرهای دیگر شاه حریف را کیش دادن و همزمان رخ او را تهدید کردن و زدن و 2- با رخ، شاه حریف را کیش و مات کردن. علاوه بر اینکه این معانی به غلط وارد فرهنگهای لغت شده و شارحان نیز آنچه را در فرهنگها آمده پذیرفتهاند و یا به آثار همدیگر نظر داشتهاند، هیچکدام از این دو معنی حتی در صورت صحت در بیت حافظ، منطقی بهنظر نمیرسند؛ زیرا در هر دو صورت فرصت کشتن رخ حریف یا مات کردن شاه حریف، موقتاً (نه برای همیشه) از دست رفته، نه مغلوب شدن و کیش و مات شدن حافظ. علاوه بر این، در صورت پذیرفتن آن معانی، ظرافت و زیبایی «فوت شدن امکان» و تناسب با «شاهرخ زدن» از بین میرود، تناسبی که مطابق با سبک حافظ، قطعاً مورد توجه بوده است؛ زیرا در صورت استفاده نکردن از آن شرایطی که مورد نظر شارحان است، امکان مجدد چنان شرایطی وجود دارد و فرصت برای همیشه از دست نرفته است. بنابراین، به نظر میرسد «شاهرخ زدن» به معنی به قلعه بردن شاه و میدان دادن به رخ است که فقط یکبار در هر بازی امکان دارد و اگر به هر دلیل این حرکت به تعویق انداخته شود تا رخها یا شاه حرکت داده شود، این فرصت برای همیشه از دست میرود و شاه به مکان امنی منتقل نمیشود و امکان کیش و مات شدن آن بیشتر است.
تعارض منافع
تعارض منافع وجود ندارد
[1]. Ilya Lvovich Maizelis
[2] برای اطلاع بیشتر رجوع شود به طائفی و رمضانی، 1399: 201-215.