شرح اصطلاح «شاه‌رخ» زدن در بیتی از حافظ

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه لرستان، لرستان، ایران

چکیده

حافظ یکی از مشهورترین شاعران سبک عراقی است که از اصطلاحات علوم مختلف و بازی­های مرسوم زمان خود مانند نرد و شطرنج و... در اشعارش اندک، اما دقیق و با رعایت تمام جوانب استفاده کرده است. بهره بردن او از این اصطلاحات هیچ‌گاه تصنعی و غیرمنتظره نمی­نماید و چهرۀ لطیف و دلنشین غزل او را زمخت و مخاطب­گریز نمی­کند. او در برخی از ابیاتش از اصطلاحات شطرنج، مانند «شه­انگیز»، «شاه‌رخ زدن» و... استفاده کرده است که فهم دقیق آن‌ها برای درک ظرافت این ابیات، الزامی است. در برخی موارد شارحان دیوان حافظ به درستی از عهدۀ شرح اصطلاح و به تبع از شرح بیت برنیامده­اند. در این مقاله به روش تحلیلی- توصیفی به شرح اصطلاح «شاه‌رخ زدن» در بیتی از حافظ پرداخته شده است. این اصلاح به معنی «جابه­جایی شاه با رخ» یا «به قلعه رفتن شاه» است که باعث دور کردن خطر از شاه می­شود و در هر بازی فقط طبق شرایطی یک بار امکان­پذیر است و در صورت استفاده نکردن فرصت برای همیشه از دست می­رود، اما در تمام شرح­ها این اصلاح را با تکیه بر فرهنگ­های لغت و... اشتباه معنی کرده­اند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Description of the term "Shah Rokh"(Castling) in a verse by Hafez Review

نویسنده [English]

  • Ali Heydari
Professor, Department of Persian Language and Literature, Lorestan University, Lorestan, Iran
چکیده [English]

Description of the term "Shah Rokh"(Castling) in a verse by Hafez



The Description of the Castling of the Rook in a Line of Hafez



Abstract

Hafez is one of the most famous poets of the Iraqi Style, who used the concepts in different disciplines and the common games like backgammon and chess in his poetry in the most appropriate form. His use of the aforementioned disciplines and games is never artificial and does not hamper the eloquent and delicate face of his poems. In some of his lines, he used chess and castling of the rook; to understand such poetic delicacies, we have to understand the meaning of such concepts and expressions or moves in games. In some cases, the interpreters of Hafez have not been able to make a sound interpretation of such expressions and moves in chess in the concerned poetic lines. This paper has described such concepts, using a descriptive-analytic method. The castling of the rook or bringing the king to the rook is made once to make the king safe. Unfortunately, this concept has been interpreted in a wrong way based on the literal meaning of the concept in the dictionaries.

Keywords: Hafez's poetry; Castling; King; Rook; Chess

کلیدواژه‌ها [English]

  • Keywords: Hafez
  • castle
  • King
  • Castling
  • Chess

مقدمه

حافظ شیرازی از مشهورترین شاعران شعر فارسی است که هم­زمان به لفظ و معنی اهمیت ویژه­ای داده است و با جرأت می­توان گفت که او برای به کاربردن اغلب واژه­ها دقت و وسواس خاصی داشته است. از این مهم­تر این دقت و وسواس، نه به معنی لطمه زده و نه بیت را از سلاست و روانی دور کرده است. طبیعتاً برای فهم و درک هنر حافظ در معنی کردن بسیاری از واژه­ها و ارتباط خفی و زیبای آن با برخی واژه­های دیگر بیت، باید به اندازۀ دغدغۀ  هنری حافظ، اهمیت داد وگرنه بخش زیادی از هنر حافظ و لطافت بیت مغفول خواهد ماند.

  1. پیشینۀ پژوهش

در مورد هنر و شعر حافظ مقالات و کتب متعددی نوشته شده است که در جای خود حائز اهمیت است، اما در مورد کاربرد اصطلاحات شطرنج در شعر فارسی و برخی از سبک­های شعر فارسی مقالاتی نوشته شده است. از جمله می­توان به مقاله­ای با عنوان «حکم پادشاه‌انگیز» از مهدی نوریان و احسان رئیسی (1394: 103-113) اشاره کرد. همچنین مقاله­ای با عنوان «تأملی بر دقایق شطرنج در شعر شاعران برجستۀ سبک آذربایجانی و عراقی» از احمد گلی و مهدی رمضانی (1393: 157-178) و مقاله­ای دیگر از طائفی و رمضانی تحت عنوان «رخ شطرنج، همان قلعه نیست (بررسی تفاوت­های مهرۀ «رخ» با «قلعه» در شطرنج با تکیه بر متون کهن ادب فارسی)» (1399: 201-215) در مطالعات صورت گرفته در این خصوص است. مقالۀ «شطرنج در گسترۀ ادب فارسی» از سعید رضا بیات (1370: 742-750) و مقالۀ «ریشه­شناسی اصطلاحات شطرنج» از مصطفی ذاکری (1381: 22-37) و... دیگر مطالعات صورت گرفته در رابطه با اصطلاحات شطرنج است. در هیچ­کدام از این مقالات بحث «شاه­رخ زدن» یا مطرح نشده یا به درستی تشریح نشده است.

  1. روش پژوهش

 در این مقاله به روش تحلیلی- توصیفی به شرح یک اصطلاح و بیت حافظ پرداخته شده است. ابتدا نظر شارحان دیوان حافظ نقل شده، سپس با توجه به کتب تخصصی اصطلاح مورد نظر تشریح شده و ارتباط آن با سایر واژه­های کلیدی بیت و همچنین کلیت غزل، ارائه شده است.

  1. یافته­ها

حافظ در رثای پسرش غزلی دارد با مطلع:

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

 

باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
                      (حافظ، 1370: 165)

در بیت آخر و تخلص غزل می­گوید:

نزدی شاه­رخ و فوت شد امکان حافظ
 

 

 

چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
                                 (همان: 165)

 

 

این غزل از غزل­هایی است که ابیات آن ارتباط معنایی شفاف و نمایانی دارند و از اول تا آخر حول محور مرگ فرزند می­چرخد. حافظ در بیت آخر به عنوان کوتاهی در کار یا روند درمان فرزند از اصطلاح «شاه‌رخ نزدن» استفاده کرده است که با «بازی» و «فوت شدن امکان» تناسب دارد. این اصطلاح و به تبع آن بیت حافظ در شروح مختلف دیوان حافظ به­درستی معنی نشده و به شیوه­ای ­که شارحان معنی کرده­اند، ارتباطی دقیق با موضوع مرگ فرزند ندارد و حتی برخی از شارحان نیز به این بی­ارتباطی تصریح کرده­اند: «اما این که مورد و مصداق آن در خصوص مرگ فرزند چه بوده بر من پوشیده است» (حمیدیان، ۱۳۹۱، جلد 3: ۱۹۸۰-۱۹۸۱). البته مراد ما این نیست که حتماً باید بیت را به هر طریق ناممکن به مرگ فرزند شاعر ربط داد، اما واقعیت این است اگر اصطلاح به­درستی فهمیده شود، ارتباط  دقیقی وجود دارد.

یکی از دلایل اشتباه شارحان، معنی اشتباهی بوده است که در فرهنگ­های لغت و برخی کتب برای این اصطلاح آمده است. در فرهنگ معین در تعریف «شاه­رخ زدن» آمده است: «کشت دادن شاه و زدن رخ» (معین، 1371: ذیل واژه) و در لغت­نامه دهخدا چنین آمده است: «شاه‌رخ زدن: کشت دادن به حریف مهره شطرنج را شه­رخی که در شطرنج می‌باشد و آن کشت دادن به حریف به­طرزی که ضربه بر رخ او نیز واقع شود. (دهخدا: ذیل واژه) عین همین معنی در غیاث­اللغات آمده است» (رامپوری، 1363: ذیل واژه). و به احتمال زیاد مورد توجه دهخدا واقع شده است. در ادامه نظر برخی از شارحان در مورد این بیت خواهد آمد.

سودی بوسنوی  (1366) بدون شرح اصطلاح «شاه­رخ زدن»، می­نویسید: «ای حافظ شاه‌رخ نزدی و امکان فوت شد؛ یعنی پسرت مرد اما اگر زودتر زنش می­دادی الان اولادی از او باقی می­ماند، لااقل با او تسلی خاطر پیدا می­کردی. حیف که بازی ایام مرا غافل کرد؛ یعنی در ازدواج پسرم غفلت کردم» (سودی بوسنوی، 1366: 830). طبیعی است که زن ندادن به پسر و... از اصطلاح مورد نظر استنباط نمی­شود.

شادروان غنی می‌نویسد: «این شعر اشاره به این است که حافظ غفلتی در معالجۀ پسر کرده، مثلاً امکانی فوت شده، مراجعه به طبیب نکرده و امثال آن» (حواشی غنی، 1366، ۱۹۳)، «نزدی شاه­رخ؛ یعنی شاه را با رخ کیش ندادی» (همان: ۱۹۴). «شاه­رخ زدن» را به اشتباه در معنی کیش دادن شاه به وسیلة رخ دانسته است، اما استنباط کلی غنی از بیت درست به نظر می­رسد.

علامه قزوینی می‌نویسد: «اصل معنی این کلمه در اصطلاح شطرنج‌بازان {خصم به فرس شاه خواهد و فرس بر رخ نیز باشد، ضرورت شاه باید باختن، خصم رخ را ضرب کند و این را شاه­رخ خوانند} (راحة‌الصدور، صفحۀ ۴۰۹)، اما بعدها مجازاً گویا شاه‌رخ زدن به معنی غلبه کردن و ظفر یافتن و از موقع استفاده کردن استعمال شده است. رجوع شود به بهار عجم که عین همین تفسیر را برای این کلمه کرده است. شاه­رخ خوردن به معنی مغلوب شدن و جور و شدت و ستم دیدن...» (حافظ، 1370: 479، یادداشت­های قزوینی). استنباط قزوینی نیز از «شاه­رخ زدن» درست نیست؛ زیرا چنان­که خواهیم گفت با حرکت «شاه­رخ زدن» عملاً غلبه­ای صورت نمی­گیرد، بلکه تا حدی به معنی فرار از شکست و کیش شدن است؛ هر چند امکان دارد مقدمة پیروزی باشد.

 در راحة‌الصدور -همان منبعی که علامه قزوینی و برخی دیگر از شارحان به تقلید از ایشان به آن اشاره دارد- «شاه­رخ زدن» را در اصطلاح شطرنج چنین توصیف می‌کند: «و بسیار افتد که خصم به فرس شاه خواهد و فرس بر رخ نیز باشد. ضرورت شاه باید باختن خصم رخ را ضرب کند. این را شاه‌رخ خوانند...» (راوندی، 1364: ۴۰۹).

خرمشاهی نیز بنا بر تعریف راوندی از «شاه­رخ زدن» چنین نوشته است: «به بیان ساده­تر گاه هست که یکی از بازیکنان با اسب به شاه حریف کیش می­دهد و در عین حال رخ را به خطر می­اندازد. در این موارد قطعاً رخ فدای شاه می‌شود و از دست می‌رود. حریفی که به چنین بازی و کیش دوجانبه­ای دست یافته است طبعاً باید آن را مغتنم شمارد و رخ حریف خود را بزند، نه اینکه این فرصت طلانی را به هدر بدهد» (خرمشاهی، ۱۳۸۰، جلد1: ۵۵۴).

خرمشاهی تا حدی کلیت بیت را درست تشخیص داده است. اما اگر «شاه­رخ زدن» در این معنی باشد تا زمانی که بازی شطرنج تمام نشده است، امکان مجدد چنین فرصتی وجود خواهد داشت و دلیلی برای ذکر عبارت «فوت شدن امکان» در بیت حافظ وجود ندارد. از این مهم­تر اگر شطرنج­بازی بخواهد هم­زمان شاه حریف را کیش دهد و رخ را هم تهدید کند و بزند، امکان دارد در حرکت بعد وزیرش و یا مهره­ای دیگرش در خطر باشد و ترجیح دهد رخ حریف را نزند و... از این رو، همیشه جای افسوس نیست.

محمد استعلامی در شرح این اصطلاح و معنی بیت می­نویسد: «در این بیت، حافظ خود را سرزنش می‌کند: کاری که باید بکنی نکردی و در مصراع دوم عذر می‌آورد که بازی روزگار به باد غیرت و سیل فنا -در بیت‌های اول و دوم- مرا غافل کرد. شاه‌رخ در شطرنج حرکتی است که با آن دو مهره شاه و رخ هر دو به خطر بیفتند و بازیگر باید شاه را از خطر دور کند و رخ را از دست بدهد؛ حافظ در اینجا بازی مناسب را نکرده و شاه را - فرزند را- از دست داده  و خود مات مانده است» (استعلامی، جلد 1، ۱۳۸۳: ۳۹۶). معلوم نیست که عبارات «شاه را -فرزند را- از دست داده و خود مات مانده است» را چطور از بیت استنباط کرده است. همچنین باد غیرت و سیل فنا و... ربطی به بیت ندارد. حتی اگر «شاه‌رخ» در این معنی باشد، حافظ باید شاه طرف را کیش و رخ طرف را بزند، نه اینکه شاه خود را از دست دهد و عملاً شاه در بازی شطرنج از دست نمی­رود و نهایتاً کیش و مات می­شود.

حمیدیان در «شرح شوق» در شرح «شاه­رخ زدن» و بیت مورد نظر چنین توضیح می‌دهد: «شاه‌رخ نزدن: از بیت برمی‌آید که کنایه‌ای است از عدم استفاده از موقعیت مناسب، اما اینکه مورد و مصداق آن در خصوص مرگ فرزند چه بوده بر من پوشیده است. شاه‌رخ: کشت [= کیش-م] دادن است به حریف به طرزی که ضرب بر رخ او نیز واقع شود (غیاث)؛ یعنی در موقعیتی که رخ تهدید و یا زده شود» (حمیدیان، ۱۳۹۱، جلد 3: ۱۹۸۰-۱۹۸۱). حمیدیان به درستی اشاره می­کند که «از بیت برمی­آید که کنایه­ای است از عدم استفاده از فرصت مناسب» اما در ادامه آن را مانند صاحب غیاث­اللغات به معنی «کیش دادن» می­داند.

هروی در نقد نظر خانلری که در شرح «شاه‌رخ زدن» فقط نوشته است: یکی از لعب­های بازی شطرنج، اصطلاح را با توجه به آنچه در راحۀالصدور آمده، چنین معنی کرده است: «یعنی اسب به یک حرکت دو کیش می­دهد بر شاه و رخ می­نشیند که ناچار باید رخ را فدا کرد» (هروی، 1364: 30). عین همین مضمون را گلی و رمضانی در شرح شاه‌رخ زدن در بیت حافظ پذیرفته­اند (گلی و رمضانی، 1393: 166).

جلالی نیز در شرح بیت مطلب تازه­ای به دست نمی­دهد: «نزدی شاه‌رخ: حرکتی نکردی که شاه و رخ، دو مهره شطرنج در بازی غیرفعال شوند، اقدام قاطع و جدی از تو ظهور نکرد. فوت شد امکان: فرصت از دست رفت. اصطلاح شاه‌رخ زدن در بازی شطرنج به موقعیتی اطلاق می‌شود که حریف بتواند با حرکت دادن مهره اسب خود هم به مهره رخ طرف مقابل حمله کند و هم در ضمن شاه او را کیش کند و در اصطلاح عوام به دو کیشه کردن مرسوم است و این عبارت (به موقع شاه‌رخ نزدی) به کسی گفته می‌شود که یک فرصت طلایی در کیش را از دست داده باشد» (جلالی، ۱۳۷۹: ۷۴۷ - ۷۴۹ ).

 خطیب‌رهبر نیز بیت را مانند دیگر شارحان معنی کرده است: «ای حافظ با کشت دادن به حریف، رخ او را در بازی نزدی و مجال از دست رفت. چه می‌توان کرد نیرنگ روزگار مرا به غفلت و بی‌خبری گرفتار ساخت» (خطیب رهبر، ۱۳۸۳: ۱۸۲ و ۱۸۳).

برزگر خالقی نیز در شرح بیت و «شاه‌رخ زدن» مطلب تکراری دیگران را ذکر کرده است: «شاه‌رخ زدن: از اصطلاحات شطرنج است که هم مهره شاه و هم مهره رخ در حالت خطر قرار می‌گیرد و برای رفع حالت کیش از شاه، ناگزیر مهره رخ از دست می‌رود. در اینجا کنایه از غلبه کردن و یا انجام کاری که موجب پیروزی شود... ای حافظ، حرکت بجا و به موقع نکردی و فرصت از دست تو رفت. آری، چه باید کرد. گردش روزگار مرا غافل کرد؛ به عبارت دیگر، خواجه می‌فرماید: اگر در معالجۀ فرزندم غفلت کردم و او را به طبیب نرساندم، به این سبب بود که روزگار مرا فریب داد» (برزگر خالقی، ۱۳۸۲: ۳۴۸ و ۳۴۹). بعد از ذکر نظر صاحب­نظران به شرح اصطلاح «شاه­رخ زدن»، «فوت شدن امکان» و «بازی ایام» که در بیت نقش کلیدی دارند، می­پردازیم.

1-4. شرح «شاه­رخ زدن»

به نظر می­رسد «شاه­رخ زدن» به معنی «به قلعه رفتن» یا به اصطلاح امروزی «شاه قلعه کردن» است؛ یعنی به جای یک حرکت در بازی، جای شاه و یکی از رخ­ها را عوض کردن: «قلعه رفتن حرکت خاصی است که طی آن، شاه و رخ هم­زمان جابه­جا می­شوند. حق قلعه رفتن فقط یک بار است... قلعه رفتن به این صورت انجام می­شود: شاه دو خانه به طرف رخ می­رود و رخ در خانه­ای که شاه از آن عبور کرده می­نشیند. طبق مقررات ابتدا باید شاه را حرکت داد و بعد رخ را» (ایلیالوویچ[1]، 1391: 36). این تنها حرکتی است که هم­زمان دو مهره حرکت می­کنند و همچنین شاه برخلاف قاعده می­تواند بیش از یک خانه حرکت کند.

«برای قلعه رفتن چهار شرط وجود دارد: 1- شاه و رخ در محل اولیۀ خود باشند و حرکت نکرده باشند. 2- خانه­های بین شاه و رخ خالی باشند؛ یعنی مهره­ای (چه مهرۀ خودی و چه مهرۀ حریف) بین آن‌ها وجود نداشته باشد. 3- شاه در حالت کیش نباشد (برای رفع کیش نمی­توان قلعه رفت) و پس از قلعه رفتن نیز کیش نشود. 4- خانه­های عبور شاه برای قلعه رفتن در زیر ضرب مهره­های حریف نباشد. به عبارت دیگر، شاه در حین عبور نباید کیش باشد» (همان: 37).

چنان­که خواهیم گفت یکی از مهم­ترین شرایط «به قلعه رفتن» عدم حرکت شاه و رخ است که در بیت حافظ مورد توجه بوده­ است.

آنچه را شارحان بیان کرده­اند و در فرهنگ­های لغت نیز آمده و احیاناً برخی ابیات شاعران دیگر را می­توان با آن توجیه و معنی کرد (چنان­که در برخی از شرح­ها به چنین ابیاتی اشاه شده است) در این بیت حافظ منطقی به نظر نمی­رسد؛ زیرا با رخ، شاه حریف را کیش و مات کردن یا با اسب و هر مهرة دیگر شاه را کیش دادن و هم­زمان رخ را تهدید کردن، فرصتی نیست که محدود باشد و در صورت استفاده نکردن به­موقع برای همیشه از دست برود؛ زیرا اگر بازی ادامه داشته باشد به تناوب فرصت­های فراوانی برای این حرکات وجود خواهد داشت. در حقیقت آنچه را که اغلب شارحان در توضیح «شاه­رخ زدن» آورده­اند در اصطلاح شطرنج «حملة دوگانه» خوانده­اند: «حملةدوگانه: حملة هم­زمان به دو مهره (یا در موارد استثنایی به چند مهره) حملة خطرناکی است که خیلی وقت­ها سرنوشت بازی را تعیین می­کند» (ایلیالوویچ، 1391: 102). از این مهم‌تر، مقام بیان بیت با توجه به محور عمودی غزل، افسوس شاعر برای عدم پیشگیری از یک خسارت بزرگ است نه از دست رفتن یک پیروزی.

اما به قلعه رفتن چه محاسن و معایبی دارد؟ مهم­ترین ضرر به قلعه رفتن این است که یک شطرنج­باز یک حرکت عقب می­افتد؛ یعنی به جای حرکت دادن یک مهره و یا احیاناً کشتن یک مهرة حریف و یا از خطر دور کردن یک مهرة خود باید شاه را به قلعه ببرد. اما مهم­ترین فواید این حرکت این است که «وضعیت بسیار تغییر می­یابد و شاه از مخاطراتی که در مرکز وجود دارد، دور می­شود. شاه به محل امنی انتقال می­یابد و رخ وارد بازی می­شود. به همین دلایل، ممانعت از قلعه رفتن حریف عموماً به نفع شظرنج­باز است» (همان :388).

راوندی در اهمیت «به قلعه رفتن» می­نویسد: «و چون شاه در حصن بود نه او کس را ضرب کند و نه کس او را برانگیزاند {کیش ندهد}» (راوندی، 1364: 412). شاید به همین دلیل بوده که جایگاه رخ را در رقعة شطرنج، قلعه یا حصن نامیده­اند؛ زیرا مانند قلعه و حصار، مهره­ای که در آن قرار می­گیرد تا مدتی در امان مطلق است و تقریباً هر مهره­ای از حریف بخواهد به آنجا حمله کند از دست می­رود.

لازم به ذکر است که امروزه به اشتباه به جای «رخ» در بسیاری از مواقع «قلعه» گفته می­شود[2]. به نظر می‌رسد علت این جابه­جایی و به­کار بردن قلعه به جای «رخ» مجاز به علاقة محل و حال است و به تبع آن به جای «به قلعه رفتن» یا «شاه­رخ زدن» نیز اصطلاح «شاه قلعه کردن» مصطلح است.

 به نظر می­رسد یکی از دلایل اشتباه شارحان نیز از اینجا نشأت گرفته است؛ زیرا برای مفهوم به قلعه رفتن و جابه­جایی شاه و رخ اصطلاح «شاه قلعه» مورد نظرشان بوده و لاجرم «شاه­رخ زدن» را در معنی دیگری دریافت کرده­اند. طبیعی است اگر شاه به قلعه نرود هر لحظه در معرض کیش و مات قرار خواهد گرفت یا حداقل امکان کیش و ماتش بیشتر است.

2-4. فوت شدن امکان

مهم­ترین نکته­ای که در قلعه رفتن شاه با بیت حافظ مورد توجه خواهد بود، فرصت محدود برای به قلعه رفتن است؛ یعنی شطرنج­باز تا زمانی می­تواند با رعایت سایر شروط از این فرصت طلایی استفاده کند که شاه و رخی که قرار است با آن جابه­جایی صورت گیرید، حرکت نکرده باشند و گرنه این فرصت برای همیشه از دست خواهد رفت.  به بیان دیگر، اگر در طول بازی شاه یا رخ­ها به هر دلیل حرکت کنند و حتی = اگر دوباره به­جای اصلی خود برگردند، دیگر با وجود سایر شروط هم نمی­تواند به قلعه رود و آن حرکت صورت پذیرد. در حالی که شروط دیگر این محدودیت را ندارند. مثلاً امکان دارد هنگام به ­قلعه رفتن، شاه کیش شود و طرف رفع کیش کند، سپس در حرکات بعد به قلعه برود یا بین رخ و شاه، مهره­های از خود یا حریف واقع شود، پس از خالی شدن آن خانه­ها می­شود شاه به قلعه رفت و... از این رو، وقتی حافظ می­گوید: «فوت شد امکان»؛ یعنی دیگر تحت هیچ شرایطی نمی­توان فرصت از دست رفته را مجدد به­دست آورد و طبیعی است که اگر «شاه­رخ زدن» را در معنی کیش شاه و زدن رخ حریف بدانیم (چنان­ که اغلب شاحان گرفته­اند) این فرصت امکان دارد برای چندمین بار به­وجود بیاید. از این مهم­تر زدن یک رخ حریف نمی­تواند صددرصد به معنی پیروزی باشد یا نزدن آن، صددرصد منجر به شکست خود و پیروزی حریف باشد.

3-4. بازی ایام

«بازی» در این بیت ایهام دارد: 1- نیرنگ و فریب و 2- بازی شطرنج. حافظ دلیل «شاه­رخ نزدن» خود را فریب­کاری و تبحر ایام دانسته است. با توجه به شروط «شاه­رخ زدن» که قبلاً بیان شد، طبیعی است هنگامی شطرنج­باز می­تواند این حرکت را انجام دهد که علاوه بر تحقق شروط چهارگانه، اولویت دیگر در کار نباشد. مثلاً امکان دارد تمام شرایط مهیا باشد، اما مهره­ای در معرض خطر باشد و برای نجات آن موقتاً  این حرکت به تعویق انداخته شود یا زدن مهره­ای از حریف در دسترس باشد و آن مهره زده شود و... بسیار طبیعی خواهد بود که حریف هم تلاش خواهد کرد که مانع انجام این حرکت شود و با شگرد و تهدید مهره­ها کاری کند که شرایط را برهم بزند تا جایی که طرف مجبور شود شاه یا رخ­ها را حرکت دهد و دیگر تحت هیچ شرایط نتواند، شاه را با آن حرکت به قلعه ببرد. لازم به ذکر است که حافظ در ابیات دیگر به فریب­کاری و زیرکی روزگار و فلک در شطرنج که همه را کیش و مات می­کند، اشاره کرده است:

فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک

 

کسی نبود که دستی از این دغا ببرد
                      (حافظ، 1370: 162)

حافظ  به تعویق انداختن و تعلل کردن در درمان یا نجات پسر را به «شاه­رخ نزدن» و به موقع استفاده نکردن از آن حرکت طلایی و در نتیجه فوت وقت برای همیشه تشبیه کرده است. همچنین حریف خود را در این نبرد، روزگار می­داند که آرام آرام و با تبحر و فریب­کاری، او را گول زده تا فرصت را کامل از دست داده است.

با توجه به آنچه گذشت می­توان بیت حافظ را چنین معنی کرد: ای حافظ در زمانی که می­توانستی شاه را به قلعه ببری و از خطر دور کنی، کوتاهی کردی و این کار را نکردی (به موقع به فکر درمان و معالجه و... فرزند نیفتادی و کار را به تعویق انداختی و امروز و فردا کردی) و برای همیشه فرصت را از دست دادی، چه می­توان کرد! بازی و فریب روزگار مرا از انجام کار درست و به موقع غافل کرد.

  1. بحث و نتیجه­گیری

 مطابق آنچه گذشت در مجموع دو برداشت از «شاه­رخ زدن» در کلام شارحان حافظ آمده است: 1- با اسب یا هر مهره­ای دیگر شاه حریف را کیش دادن و هم­زمان رخ او را تهدید کردن و زدن و 2- با رخ، شاه حریف را کیش و مات کردن. علاوه بر اینکه این معانی به غلط وارد فرهنگ­های لغت شده و شارحان نیز آنچه را در فرهنگ­ها آمده پذیرفته­اند و یا به آثار همدیگر نظر داشته­اند، هیچ‌کدام از این دو معنی حتی در صورت صحت در بیت حافظ، منطقی به­نظر نمی­رسند؛ زیرا در هر دو صورت فرصت کشتن رخ حریف یا مات کردن شاه حریف، موقتاً (نه برای همیشه) از دست رفته، نه مغلوب شدن و کیش و مات شدن حافظ. علاوه بر این، در صورت پذیرفتن آن معانی، ظرافت و زیبایی «فوت شدن امکان» و تناسب با «شاه­رخ زدن» از بین می­رود، تناسبی که مطابق با سبک حافظ، قطعاً مورد توجه بوده است؛ زیرا در صورت استفاده نکردن از آن شرایطی که مورد نظر شارحان است، امکان مجدد چنان شرایطی وجود دارد و فرصت برای همیشه از دست نرفته است. بنابراین، به نظر می­رسد «شاه­رخ زدن» به معنی به قلعه بردن شاه و میدان دادن به رخ است که فقط یک­بار در هر بازی امکان دارد و اگر به هر دلیل این حرکت به تعویق انداخته شود تا رخ­ها یا شاه حرکت داده شود، این فرصت برای همیشه از دست می­رود و شاه به مکان امنی منتقل نمی­شود و امکان کیش و مات شدن آن بیشتر است.  

تعارض منافع

تعارض منافع وجود ندارد

 

[1]. Ilya Lvovich Maizelis

 

[2] برای اطلاع بیشتر رجوع شود به طائفی و رمضانی، 1399: 201-215.

منابع
استعلامی، محمد. (1383). درس حافظ. جلد اول. تهران: انتشارات سخن.
ایلیالوویچ، مایزلیس. (1391). مایزلیس تئوری بنیادی شطرنج. ترجمۀ رضا رضایی. تهران: انتشارات فرزین.
برزگر خالقی، محمدرضا. (1382). شاخ نبات حافظ. تهران: انتشارات زوار.
بیات، سعیدرضا. (1370). شطرنج در گسترۀ ادب فارسی. چیستا، 20(86و87)، 742-750.
جلالیان، عبدالحسین «جلالی». (1379). شرح جلالی بر حافظ. جلد دوم و سوم. تهران: انتشارات یزدان.
حافظ، خواجه شمس­الدین محمد. 1370)). دیوان حافظ. به تصحیح علامه قزوینی و قاسم غنی. به کوشش عبدالکریم جربزه­دار. تهران: انتشارات اساطیر.
حمیدیان، سعید. (1391). شرح شوق؛ شرح و تحلیل اشعار حافظ. جلد سوم و چهارم. تهران: انتشارات قطره.
خرمشاهی، بهاءالدین. (1380). حافظ نامه. جلد اول. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
خطیب رهبر، خلیل. (1383). دیوان حافظ (با معنی واژه­ها و شرح بیت­ها و جمله­های دشوار). تهران: انتشارات صفی علیشاه.
دهخدا، علی اکبر. (1373).  لغت­نامه: زیر نظر محمد معین و سید جعفر شهیدی. تهران: انتشارات انتشارات دانشگاه تهران.
رامپوری، غیاث­الدین محمد. (1363). غیاث­اللغات. به تصحیح منصور ثروت. تهران: انتشارات امیرکبیر.
راوندی، نجم­الدین ابوبکر. (1364). راحۀ­الصدور و آیۀ­السرور. تصحیح محمد اقبال. تهران: انتشارات امیرکبیر.
رواقی، علی. (1369). پیشنهاد در بارة سه واژه از حافظ. نشر دانش، (58)، 27-33.
ذاکری، مصطفی. (1381). ریشه­شناسی اصطلاحات شطرنج. نامۀ انجمن، (8)، 22-37.
سودی بوسنوی، محمد. (1366). شرح سودی بر حافظ. ترجمۀ عصمت ستارزاده. تهران: انتشارات زرین و انتشارات نگاه.
طائفی شیرزاد و مهدی رمضانی. (1399). رخ شطرنج، همان قلعه نیست (بررسی تفاوت­های مهره «رخ» با «قلعه» در شطرنج با تکیه بر متون کهن ادب فارسی). نشریۀ زبان و ادب فارسی، (242)، 201-215.غ
غنی، قاسم. (1366). یادداشت­های دکتر قاسم غنی در حواشی دیوان حافظ. به کوشش اسماعیل صارمی. تهران: علمی.
گلی، احمد و مهدی رمضانی. (1393). تأملی بر دقایق شطرنج در شعر شاعران برجستۀ سبک آذربایجانی و عراقی. نشریۀ بوستان ادب دانشگاه شیراز، 6(2)، 157-178.
معین، محمد. (1371). فرهنگ فارسی. تهران: انتشارات امیرکبیر.
نوریان، مهدی و احسان رئیسی. (1394). حکم پادشاه­انگیز. فصلنامۀ تخصصی دّر دری (ادبیات غنایی و عرفانی)، 5(17)، 103-113.