Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD Student, in Persian Language and Literature, Payame Noor University, Tehran, Iran.
2 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Payame Noor University, Tehran, Iran.
3 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Payame Noor University, Tehran, Iran.
4 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
خواب و رؤیا جزو پدیدههایی است که ازدیرباز موجب شگفتی بشر بوده است. تصاویر آشنا و ناآشنا و گاه عجیب و غریبی که هنگام خواب در پیش چشم انسان رژه میروند، هماره مایة بهت و حیرت انسان شدهاند. طی سدههای بسیار، اندیشمندان بسیاری در این باره سخن گفتهاند و نوشتهاند. وجود انواع خوابنامهها در فرهنگهای گوناگون از قدیمترین ایام و پیشة خوابگزاری در دربار حاکمان، مُهر تأییدی بر دغدغة همیشگی انسان با موضوع خواب و رؤیاست. ظهور علم روانشناسی نوین با انتشار کتاب «تعبیر خواب» فروید باعث ورود روانکاوان نیز به این بحثها شد. بعد با کوششهای یونگ و شاگردانش در نیمة اول قرن بیستم، بررسی خواب و رؤیا اهمیت تازهای یافت. آنها ارکان کار خود را بر تحلیل رؤیاها و کشف معانی تصاویرشان نهادند و بعدها پسایونگیهایی چون استس ابعاد جدید و بیسابقهای به تحلیل رؤیاها بخشیدند، دستهبندیهای تازهای به انواع رؤیاها افزودند، و از ظهور رؤیاهای جدید مرتبط با مسائل امروز زنان، آلودگی محیط زیست، و سایر موضوعاتِ پیش از این ناموجود در زندگی بشر گفتند.
اما رمز و راز رؤیاها صرفاً مشغلة ذهنی اندیشمندان و خوابگزاران گذشته و روانکاوان امروزی نبوده است؛ بلکه حوزههای وسیعی از حیات بشر را شامل میشود. رؤیاها در طول تاریخ نه تنها الهامبخش برخی از مهمترین اختراعات علمی بودهاند؛ بلکه سرمنشأ نابترین آفریدههای هنری نیز شدهاند. عصر جدیدِ توجه به رؤیاها، در ادبیات معاصر ایران نیز نمود یافته و انواع رؤیاها به آن راه یافته است. در یکصد سال گذشته، نویسندگان بزرگی در سپهر ادب ایران در آثار خود از خوابها گفتهاند که سیمین دانشور یکی از برجستهترینِ آنهاست. دانشور با آوردن رؤیاهای بسیار در داستانهای خود نه تنها بر جذابیت آنها افزوده؛ بلکه حرفهای خود را نیز از راه این رؤیاها به خواننده رسانده است. این پژوهش با بررسی دو رؤیای اصلی رمان «جزیرة سرگردانی» دانشور بر آن است تا درک تازهتر و ژرفتری از این داستان و معانی این رؤیاها به دست دهد.
پیشینه پژوهش
هرچند مقالات مبتنی بر نظریات روانشناسی یونگی در سالهای اخیر رو به فزونی بوده است، مقالات مرتبط با آرای پسایونگیها انگشتشمار است. با توجه به جایگاه ویژة سیمین دانشور به عنوان یکی از پرمخاطبترین نویسندگان ادبیات معاصر فارسی و نیز اولین زنی که در داستانهایش به بیان مکنونات درونی و وضعیت بیرونی زن ایرانی از زبان یک زن پرداخت، کتابها و مقالات بسیاری به بررسی آثار دانشور اختصاص یافته است که از بین آنها تنها تعداد معدودی به رؤیاهای آثار او هم اشاره داشتهاند، از جمله: «تأملی بر کارِ سوگواری در جزیرة سرگردانی» (۱۳۶۵) نوشتة حورا یاوری که طی آن به خوابهای زری قهرمان زن رمان سووشون هم پرداخته، مقالة «سیمین دانشور: شهرزادی پست مدرن» (۱۳۸۱) نوشتة حسین پاینده که به اختصار دربارة رؤیاهای شخصیت اول دو رمان «جزیرة سرگردانی» و «ساربان سرگردان» نیز نوشته است، و مقالة «تحول شخصیتهای زن در آثار سیمین دانشور» (۱۳۹۴) به قلم بیتا قنبری و همکاران که نقش رؤیاهای رمان «جزیرة سرگردانی» در تحول «هستی» قهرمان زن داستان را مطرح ساخته است. ابراهیم رنجبر در مقالة «سه تفسیر از رمان جزیرة سرگردانی» (۱۳۹۸) بیشتر به خوابهای هستی پرداخته، و ابراهیم خلیل هومن در رسالة دکتری خود «بررسی و تحلیل داستانهای سیمین دانشور» (۱۳۹۰)، نگاهی هم به برخی رؤیاهای آنها داشته است. اما تنها پایاننامة ارشد «روند رشد فردیت قهرمان زن رمان سووشون سیمین دانشور» (۱۳۹۸) نوشتة سیمین موحد با مرور چگونگی رشد و تحول زری، بخش کاملی را به بررسی رؤیاهای او بر پایة آرای یونگ و استس اختصاص داده است.
با این همه، هیچیک از این بررسیها صرفاً و منحصراً به رؤیاهای داستانهای دانشور نپرداختهاند، یا به سرعت از روی رؤیاهای داستانها رد شدهاند. تنها یک مقاله یعنی «بررسی نمادهای رؤیاهای سه داستان کوتاه سیمین دانشور بر اساس آرای کلاریسا پینکولا استس (مرز و نقاب، از پرندههای مهاجر بپرس، و ساواکی) (۱۴۰۲) به قلم سیمین موحد هست که بهطور کامل به بررسی پسایونگی این داستانها پرداخته هست؛ بنابراین، پژوهش حاضر که کوشیده است بر این اساس گره از رمز و راز تصاویر دو رؤیای اصلی شخصیت زن اول رمان «جزیرة سرگردانی» را بگشاید و درک تازهای از آنها ارائه دهد، بدیع و نو است.
روش
این پژوهش به شیوة توصیفی - تحلیلی صورت گرفته و ابزار گردآوری دادههای آن کتابخانهای و اسنادی بوده است.
ما رؤیا را مثل نقشه باز میکنیم
و میکوشیم کشف کنیم که راهها به کجا میانجامند.
(Estes, 2004: 7)
بحث
یونگ در اوایل قرن بیستم نوشت در درونیترین گوشهکنارهای روان انسان، دری کوچک و پنهان به روی جهانِ پیش و بزرگتر از خودآگاهی هست که ما آنجا هیئت جامعتر و کاملتری به خود میگیریم پیوسته به طبیعت و بری از منیت. رؤیا «از این اعماق وحدتبخش برمیخیزد و هرگز بچگانه، مضحک و زشت نیست» (یونگ، ۱۳۹۵: ۳۶۵). استس هم رؤیاها را مجموعه درهای کوچک اما قدرتمند و پنجرههایی میداند که هر شب از آنها به درون میخزیم. (استس، ۱۴۰۱ب: ۷۰) آنچه از این گشت و گذار شبانه به دست میآوریم، گاه بینشی باارزش، گاه راهحلی گرهگشا، سخنی تسلیبخش یا ایدهای الهامبخش است، یا نظری دربارة مسائل زندگی روزمرة ما. گاهی هم پیشگوییای مربوط به آیندة دورِ ماست. حتی کابوسها و خوابهای به اصطلاح بد هم حاوی پیامی، تلنگری، یا هشداری در مورد وضعیت زندگی ماست.
به بیان سنفورد، رؤیا محصول خودجوش روان ناخودآگاه و کارکرد آن حفظ تعادل روانی و پیشبرد رشد فرد است. زبان رؤیا به این دلیل به نظر ما مبهم میآید که زبان ذهن آگاه نیست. رؤیا به زبان علمی و با اصطلاحات عقلانی سخن نمیگوید؛ بلکه به زبان نماد، اسطوره و حکایت سخن میگوید. (سنفورد، ۱۴۰۰الف: ۱۸۵) استس معتقد است ناخودآگاه از راه رؤیاها دائماً تصاویر آموزشدهنده خلق میکند (استس، ۱۴۰۰الف: ۶۲۹). او با تأکید بر «کارکرد رؤیاسازیِ روح» مینویسد «حتی وقتی ما خوابیم، روح کار میکند و خصوصاً وقتی خوابیم، بیشتر از همه کار میکند.» (همان: ۱۱۶) روح از راه رؤیاها دربارة وقایع زندگی ما و حیات فردی و جمعی ما نظر میدهد. درواقع، نیروی روحی از میلیونها راه خودش را نشان میدهد که یکی از آنها رؤیاست. بنابراین، «چیزی در روان هست که گذشته، حال، و آینده را میداند... او همان جایی زندگی میکند که گذشته و حال و آینده درهم میآمیزد. او تصاویری از زمان حال و نیز گذشته و آینده را برمیدارد و به رؤیای ما میآورد.» (Estes, 2004) این همان چیزی است که کیفیت دورنگرانه و پیشگویانة برخی رؤیاها را نیز پدید میآورد.
هرچند تعبیر خواب از هزاران سال پیش در تمدنهای بزرگ وجود داشته و انواع نوشتهها در این زمینه در فرهنگهای گوناگون جهان به جا مانده است، روانشناسان یونگی و پسایونگی این هنر را به مرتبة دیگری رساندند و با کار با رؤیاهای مراجعانشان و ثبت آنها، پرتو تازهای بر قلمرو خواب و رؤیا و معانی تصاویر آنها افکندند. درواقع، یونگ اولین روانشناس امروزی بود که باور داشت رؤیاها خلّاق هستند و در درک مسائل زندگی واقعی انسان میتوانند مؤثر واقع شوند. (Segaller, 1989) شاگردان یونگ نیز با تمرکز بر خوابهای خود و دیگران معنای نمادهای رؤیاها را باز هم روشنتر ساختند. برخی از آنها نکات دیگری را نیز مطرح ساخته و با انتقاد از بعضی نظریات یونگ و مباحثی که مورد غفلت او قرار گرفته بود، پسایونگی خوانده شدند. آنها با شرح دهها کهنالگوی روان فردی و جمعی انسان امروزی و نیز طرح روانشناسی خاص زنان، کاستی دوران یونگ در این زمینهها را جبران ساختند و خصوصاً به تفصیل به مبحث آنیموس (وجه مردانة درون روان زنان) پرداختند؛ درحالیکه یونگ تمام تمرکزش را بر آنیما (وجه زنانة درون روان مردان) قرار داده بود. یکی از آنها کلاریسا پینکولا استس، روانکاو پسایونگی، است که طی بیش از چهار دهه کار خود کوشیده رمز و راز تصاویر رؤیاها را روشن سازد.
استس علاوه بر شرح انواع رؤیاها، کار با رؤیاها را نیز آموزش داده است. «ازآنجاکه نوشتن رؤیاها مهمترین ابزار کار با رؤیاها و تحلیل آنهاست، بسیاری اوقات، صِرفِ نوشتن رؤیا و ترسیم بخشهای آن بهاین صورت کافی است تا انواع الهامهای ناگهانی دربارة معنای آنها بروز یابد و نکات ناروشن بسیاری روشن شود.» (Estes, 2010) استس با اشاره به تحقیقات علمی که نشان داده همه هر شب چندین رؤیا میبینند، بر لزوم برقراریِ رابطه با رؤیاساز درون یا همان «چشم همیشه بیدار» درون روان پای میفشارد (Estes, 2011) و فواید بسیاری برای این رابطه قائل میشود؛ زیرا رؤیاها پیامآوران روحی هستند که هر شب اخباری از وضعیت درونی و گاه بیرونیمان برای ما میآورند.
اما پیگیری ردّ رؤیاها در زندگی خود و کوشش برای درک معانی آنها کاری سترگ برای رهروی رؤیاهاست، کاری که حاصل آن نیز ارمغانی بزرگ برای اوست.کسی که بهطور پیگیر به تفحص در ژرفا و بلندای روح خود ادامه دهد، ثروت عظیمی در انتظارش است؛ چرا که رؤیاها همچون چاه نفتِ اعماق درون ما هستند. (Sanford, 1978) دلیل ارزش رؤیا در کار تحلیل روانی نیز از این روست که رؤیا نقشی از شرایط و موقعیت درونی و گاه بیرونی به دست روانکاو میدهد، «نقشی که خود خواببیننده از آن آگاهی ندارد. اولین رؤیایی که بیمار برای تحلیل میآورد، اغلب اوقات مجموعة جالبی از مسائل و دشواریهای زندگی اوست و حتی اشارهای هم به چگونگی برطرف ساختن آنها دربردارد. (فوردهام، ۱۳۹۳: ۱۷۱) کوشش در راه کشف معانی نمادهای رؤیاها در آثار ادبی نیز همین ثمره را دارد؛ چراکه جوینده را به منابعِ نهفتة شعر و داستان میرساند و بر غنای درک او از آفریدههای ادبی میافزاید. از اینرو، زمینة مشترک ادبیات و روانشناسی؛ یعنی سیاحت در قلمرو شناخت انسان و کشف آمال و امیال او از راه داستان یا تحلیل روانکاوانه سبب گسترش نقد روانشناسانة آثار ادبی در عصر حاضر شده و تحلیل رؤیاها بهمثابه ارکان روانشناسی یونگی، به تحلیل آثار ادبی از این منظر دامن زده است.
سیمین دانشور از جمله نویسندگانی است که با بهکارگیریِ تمهید خواب و رؤیا توانسته داستانهایش را به مدد آنها پیش ببرد و بدین وسیله آنها را جذابتر سازد. رمان «جزیرة سرگردانی» دانشور که با کابوس بلند «هستی»، قهرمان زن داستان، شروع شده و با خواب خوش او پایان میگیرد، از جمله داستانهای اوست که خوابهایش حرف بسیار برای گفتن دارد. «جزیرة سرگردانی رمانی تاریخی، اجتماعی و زندگینامهای است که با خواب کابوسناک «هستی»، شخصیت زنِ محوریِ داستان شروع و با خواب خوش او پایان میگیرد. ماجراهای جزیرة سرگردانی که در کمتر از یک سال رخ میدهد، بهانهای است برای روایت اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در سالهای منتهی به انقلاب از زبان دانشور. رمان از آرزوها و سرگردانیهای نسل بیقراری میگوید که در فضای سیاسیاجتماعیِ دهة چهل بالید و پس از به آب و آتش زدنهای بسیار در دهة پنجاه به بنبست رسید. نام رمان نیزدر تقابل با تبلیغات رژیم شاه برای امن و امان نشان دادن ایران انتخاب شده است. دانشور گفته: «جزیرة سرگردانی» اسمی بود که در همان ابتدای کار در مقابله با «جزیرة ثبات و آرامش» که شاه از آن دم میزد، انتخاب کرده بودم. (مهرور، ۱۳۸۳: ۵۲۵) چند رؤیا و خواب و بیداری در رمان آمده که بیشتر متعلق به هستی است. در این میان، رؤیاهای آغاز و انجام رمان، قدرتمند و باشکوهند و سرشار از نمادهای کهنالگویی و اسطورهای هستند. در این جستار به منظور جلوگیری از اطناب کلام، کابوس آغازین رمان بهطور خلاصه آمده و تحلیل شده تا بتوان مفصلتر به رؤیای بزرگِ پایانی پرداخت.
داستان جزیرة سرگردانی دربارة «هستی نوریان» دختر تحصیلکردة دانشکدة هنرهای زیباست که پدرش، «حسین نوریان»، هوادار جدی دکتر مصدق، در سال ۱۳۳۲ کشته شده است. هستی دختری ساده و بیریاست که بین عشق «مراد پاکدل»، جوان پرشور مارکسیست و بیپول، و «سلیم فرخی» دیندارِ شاعرمسلک و پولدارِ طرفدار دکتر شریعتی سرگردان است. هستی و برادر کوچکترش، «شاهین»، با مادربزرگ مذهبیشان، «تورانجان» که مصدق را میپرستد زندگی میکنند. تورانجان پس از کشته شدن پسرش، عروسش «عشرت»، مادر هستی و شاهین، را که پس از مرگ شوهر با گاراژدار ثروتمندی به نام «احمد گنجور» ازدواج کرده که با مستشاران آمریکایی در ارتباط است، از خود رانده است. هستی دل در گرو مراد، همکلاسی سابقش، دارد که مدت کوتاهی هم بهدلیل شرکت در تظاهرات دانشجویی در زندان بوده است. در مدتی که مراد بنا به دلایلی به مشهد رفته، هستی در اثر احساس تنهایی شدید به سمت سلیم میرود و آشناییاش با او بهسرعت به کشش دوطرفه تبدیل میشود. درضمن، هستی در مهمانیای که مستر کراسلی، مأمور آمریکایی هم آنجاست، از جایی به اسم «جزیرة سرگردانی» در کویر باخبر میشود که محصور در نمک و محل تبعید زندانیان سیاسی است. سرانجام، هستی تصمیماش را برای ازدواج با سلیم میگیرد و به ساحل آرامش میرسد. داستان با رؤیای بزرگ و زیبای او که کلید طلایی را به دستش میدهد، پایان میپذیرد.
باید یک نفر از جایی شروع بکند و از ترس، شهامت بیافریند،
و از ناامیدی، امید، و از شکست، دلاوری،
و از اسارت، آزادی، و اگر او این بذر را بپاشد...
دانشور (جزیرة سرگردانی)
جزیرة سرگردانی با دو کلمه شروع میشود: «سحر نبود». (دانشور، ۱۳۹۷: ۵) هستی اول صبح پا شده و بعد دوباره دراز کشیده و چشمهایش را بسته است. او خواب میبیند که در سرزمین ناشناسی از تشنگی لهله میزند، سرزمینی پر از درختهای ناشناخته با برگهای سوخته و شاخههای شکسته. چند زنِ دیگ به سر با چادر عبایی و چانه و گردن خالکوبی شده با نقش کژدم و مار و بعضاً ستاره و هلال ماه و یکی هم نقش عقرب بر گردن در حال عبور از بیابان سوزان هستند. زیر درختی پر از گنجشکهای مرده و بالشکسته است. چند سگ و گربه کور هم هست که یا دست ندارند یا پا. سرانجام به چاه آبی میرسد که نه چرخ دارد و نه رسن. صدایی میگوید: آنها که ریسمان دستشان بود، آنها که کلید داشتند، همهشان گموگور شدند. (همان: ۶)
تصاویر این کابوس حاکی از وضعیت وخیم روان هستی و موقعیت ناگوار درونی و بیرونی اوست. او در سرزمین سوختهای با درختان بیبرگ و بار راه میرود که نشانههای زندگی در آن به شدت آسیب دیده است. سرزمین ویرانی که برگ سبزی بر درختانش نیست و حیواناتش یا مردهاند یا کور و زخمی و عاری از خصایص جانبخششان شدهاند (غریزة طبیعی و قوة تشخیص هستی از کار افتاده)، و خودش هم کورمالکورمال دنبال راهحل میگردد تا اینکه سرانجام صدایی حقیقت را به او میگوید: این را که فعلاً راهحلی نیست. این موقعیت هستی (نماد کشور و ملت ایران) در ابتدای داستان است. موقعیتی که جلوة دیگرش خالکوبیهای عمدتاً منفی (مار و عقرب) روی چهره و گلوی زنان رؤیاست. کلید؛ یعنی عامل مشکلگشا و بازکنندة درها هم موجود نیست. چاه آبی که قرار است تشنگان را سیراب سازد، بیچرخ و رسن؛ یعنی بیاستفاده در دل بیابان افتاده و راهی به آب آن نیست.
مضمون رمان دانشور، سرگردانی نسل جوان ایرانی است که در دهة ۱۳۵۰ در حال کسب هویت مستقل خویش است. هستی، شخصیت اصلی رمان و مظهر کامل این سرگردانی است، سرگردانیای که علاوه بر حوزههای دیگر زندگی، در عرصة عشقی به صورت نوسان بین سلیم و مراد، و در عرصة اندیشه و جهتگیری سیاسی به شکل نوسان بین ایدئولوژی اسلامیانقلابی و مارکسیسم نمود مییابد. داستان تماماً بر محور این تردید هستی بهمثابه نمایندة نسل سرگردان دهة پنجاه ایران میگردد. همانطورکه در صفحات آغازین رمان معلوم میشود، هستی دچار شک و تردید و بیاعتمادی است. کابوس ابتدای رمان، همچون همة رؤیاهایی که گزارشی ترسناک از وضعیت رؤیابین و یأس و دلمردگیاش ارائه میدهند و در پایان هم او را سرگردان و بیچاره باقی میگذارند، چندان متداول نیستند. گاهی رؤیاهای ترسناک حاکی از پردازش عواطفِ واقعی رؤیابین هستند، عواطفی که برای او دردسرساز شده است. (Ward, 2015) هستی هم در آغاز دستخوشِ عواطف ناراحتکنندهای چون ترس و سرگردانی است و همین زمینهساز کابوس ترسناکش شده است.
برخی از نمادهای کابوس هستی، مثل حیوانات زخمی، بسیار مهماند. «هیچگاه حیوان خطرناکتر از موقعی که زخمی شده نیست.» (یونگ، ۱۴۰۰: ۳۶۳) به گفتة استس، رؤیاهای مربوط به حیوانات صدمهدیده طی سالهای اخیر به شدت افزایش یافته است و این نیز با تخریب حیات وحش- هم در درون و هم بیرون مردم- مطابقت دارد. این رؤیاها نه تنها از وضعیت روح غریزی زن و رابطة او با حیات وحش سخن میگوید؛ بلکه درعینحال «بازتاب زخمهای عمیقی است که در رابطه با از دسترفتن زندگی غریزی در ناخودآگاه جمعی وجود دارد. اگر فرهنگ جامعه به هر دلیل برخورداری از زندگی هماهنگ و سالم را برای زنان منع کند، او رؤیای حیوان صدمه دیده را خواهد دید.» (استس، ۱۴۰۱الف: ۳۷۸) پس رؤیای هستی نهفقط وضعیت زیستمحیط درونی او؛ بلکه زیستمحیط روان جمعی را هم نشان میدهد، جامعهای که غرایز طبیعی و سالم اعضای آن به شدت زخم خورده و یأس و دلمردگی بر سراسر آن سایه افکنده است. رؤیاساز با آوردن تصاویر حیوانات ناقصالعضو و زخمی به او میگوید: این وضعیت درون و بیرون توست. این کابوسها بخشی از روند رشد فردیت رؤیابین هستند و هشدارهای لازم را به او میدهند.
بخش پایانی کابوس هستی به این لحاظ مهم است که صدایی میشنود که پیامی برای او دارد. رؤیاهای حاوی «صدای بیبدن» نادرند و بهاین جهت از اهمیت بسیار برخوردارند. به بیان استس، از روز ازل گفتهاند که صدای بیبدن، صدای خداست، حال خدا را هر طور که متصور شوید. در دوران معاصر و در محافل یونگی، آن را صدای خویشتن یا سِلف میخوانند، «ندای هوشمندانهای که به صورت کلام به سراغ ما میآید... (این) رؤیای فرشتهای است که با شما سخن میگوید» (Estes, 2004: 28) بنابراین، رؤیایی که در آن «صدای بیبدن» هست جزو رؤیاهای مهم. کهنالگویی و از رؤیاهای خاص روند رشد فردیت به عنوان کهنالگوی رشد فردی است.
رؤیای صدای نامعلوم یکی از قدرتمندترین رؤیاهایی است که کسی میتواند ببیند و «هرچه که این صدا در رؤیا میگوید، پیامی مستقیم از جانب روح قلمداد میشود» (استس، ۱۴۰۱الف: ۳۷۹) و باید جدی تلقی شود. هستی هم قرار است رؤیای خود را جدی بگیرد و بکوشد پیام صدا را بفهمد. اینکه او در سرزمین سوختهای گام میزند که حیواناتش ناقص و درختانش سوخته، درها بسته و بیکلید، پرندگان آوازخوانش بیجان، چاهش بیچرخ و بیریسمان، و خودش سرگردان است،آنقدر ترسناک هست تا ارکان وجود او به لرزه درآید و بهدنبالِ یافتن پاسخ برآید.
جان کلام رؤیاها،
انتخاب زندگی است.
(Estes, 2004: 132)
خواب خوشِ پایانِ رمان موقعی است که هستی سرانجام از سردرگمی بیرون آمده و تصمیماش را برای طرز زندگی دلخواه و نیز مرد دلخواهش گرفته است. هستی و سلیم پیوند ازدواج بستهاند. هستی میخوابد و خوابی تسلیبخش از دنیای آرمانیِ پیشِ رو میبیند. این رؤیا ربط مستقیم به بابک خرمدین و قصة او دارد که هستی برای برادر ناتنی کوچکش «پرویز» گفته است. او از شهامت بابک خرمدین و آرزوهای بزرگش و مخالفتش با دستگاه زورگوی حاکم گفته و اینکه بابک آرزو داشت مردم هموطنش را از اسارت ظلم خلیفه آزاد کند، اما مخالفانش او را به دام انداخنند و بند از بندش جدا ساختند. سپس اسب بابک، قرهقاشقا، قاتل را چنان به سبلان کوفت که تکهتکه شد و خودش از غصة بابک آنقدر اشک ریخت که استخر آتگلی تبریز پر آب شد و قرهقاشقا را در اشکهایش غرقه ساخت. میگویند مردم تبریز هنوز که هنوز است شبهای جمعه دور استخر جمع میشوند؛ بلکه اسب رستاخیر کند و بابک هم سوارش باشد. (دانشور، ۱۳۹۷: ۳۱۳)
این همان اسطورهای است که تصاویرش در پایان رمان به خواب هستی میآید. او پس از کشمکشهای درونی و بیرونی بر سر استقلال و آزادی در زندگی، خواب میبیند:
«در جادهای قدم برمیدارد، ابتدا و انتهایش ناپیدا. جاده هموار است و دیوارههای آن درختهای سروناز... میرسد به استخر آتگلی. مردمِ منتظر شفافند و خودش آنچنان شفاف است که انگار نور در سرتاسر بدنش ساری است. ناگهان آب استخر کنار زده میشود. اسب قرهقاشقا از آب درمیآید. کنار هستی میایستد و میگوید: سوار شو میرسی. هستی میگوید: دیروقت است. قرهقاشقا میگوید: هیچ وقت دیر نیست. نترس.
«کلید طلائی عظیمی در دست هستی است. قرهقاشقا میگوید: اینک درآی. این کلید به همة قفلها میخورد. هستی همچون پرندهای در آسمان بیابر در پرواز است. ضربدر بزرگی میبیند که روی صورت مثالیِ برادر کهتر، حزن کشیده شده. میپرسد: چه چیزها حذف شدند؟ قرهقاشقا میگوید: غم رفت و گریه رفت...هستی پرواز میکند و پرواز میکند و از جوّ زمین فراتر میرود. بیوزنِ بیوزن است. زمین را میبیند که گرد خورشید در گردش است.. ندایی به آفتاب سوگند میخورد وَالّشَمس وَالّضُّحیها...» (همان: ۳۲۵ و ۳۲۶)
هر یک از تصاویر این رؤیا بسته به شرایط و رؤیابینهای متفاوت میتواند معانی متفاوتی داشته باشد، اما اینجا صرفاً معانی مرتبط با موقعیت هستی و زمینة کلی رمان آورده شده است. تداعیهای متناسب با این رؤیای بزرگ هستی اینهاست:
جادهای که ابتدا و انتهایش ناپیداست: جادة طولانی. نماد راه طولانیِ آزادی.
جادة هموار: راهِ باز و هموار زندگی در پیش رویِ رؤیابین و ملت ایران.
درخت: نماد زندگی، درخت سرسبز نماد رشد روحی/روانی در رؤیا.
درخت سرو: نماد آزادی و آزادگی. جادة دوطرف سرو: جادة آزادی.
استخر: جای آب. محل پاکسازی با آب. محل نمادین پاک شدن و تولد دوباره یافتن.
آتگلی: استخری که در اثر ریزش سیل اشکهای اسب بابک خرمدین ایجاد شد. به باور عامه روزی اسب از استخر بیرون میآید و نوید دوران نوی آزادی و عدالت برای همه را میدهد.
اسب: نماد حرکت و پیشرفت و آزادی. حیوان بسیار شهودی با غرایز قدرتمند. مظهر قدرت و نیروی غریزی و وفادار به صاحب خود. اسب قهرمان، ادامة وجود قهرمان به شمار میرود «اگر همهچیز بر وفق مراد باشد، با سوارکار خود موجود واحدی تشکیل میدهد و مثال زیبایی است از هماهنگیِ غرایز با من.» (اپُلی، ۱۳۷۸: ۳۸۵)
آب: مایة حیات. نماد آفرینش. انسان از درون آب زاده میشود و قارههای زمین از میان آب بیرون آمدهاند. نماد تطهیر و پاکی و تولد دوباره. اینجا اسب بابک است که از درون آب بیرون میآید، پس این آب هر آبی نیست. آب کهنالگویی است، آبی است که از جمع شدن قطرات اشک ساخته شده و محل زایش دوبارة قهرمان (و اسبش) است.
قرهقاشقا: اسب بابک خرمدین. در زبان ترکی قدیم،«قاشقا» به معنی «محافظ» بوده است. «قره» به معنی سیاه. پس قرهقاشقا به معنی «اسب سیاه محافظ» است. به گفتة یونگ، ظاهر شدن حیوانات در رؤیاها اغلب به معنی تقلید شیوههای آن حیوان است. (یونگ، ۱۴۰۱: ۶۶۱) اسب دارای طبیعت غریزیِ سرکش و آزاد وقتی در رؤیا برمیخیزد، یعنی این خصایص و این وجوه درون روانِ فرد و جمع احیا شده و در حال برخاستن است.
بابک خرمدین: اسطورة قیام ایرانیان علیه ظلم و ستم. نماد دلاوری و رشادت. کشتهشده در اثر ظلم و خیانت.
کلید: ابزار گشودن قفلها و درهای بسته. نماد راهحل. خواب کلید، بشارت حل مسائل و آزادی از قیود است.
کلید طلایی عظیم: نماد راهحل بزرگ. پاسخ اساسی به پرسشهای هستی در دستش قرار گرفته است. برخوردار شدن از امکان گشودن درهای بسته. تغییر و تحول بزرگی در پیش است.
کلیدی که به همة قفلها میخورد/شاهکلید: ابزار گشودن هر قفلی و هر دری. نماد تواناییِ انجام هر کاری. برطرفسازندة همة موانع. نویدبخش توان و نیروی بسیار در زندگیِ رؤیابین در آینده. این مهمترین نماد خواب پایانیِ داستان است. کلیدی که در کابوس آغاز رمان، سخن از گم شدنش بود، اکنون نه تنها یافته شده؛ بلکه شاهکلیدی زرین شده است. هستیِ پایان رمان نیز دیگر دختر سرگشتة آغاز داستان نیست. او راهش را یافته و زنی مصمم و مستقل شده است.
پرنده: نماد آزادی و قدرت حرکت و پرواز و دور شدن از مشکلات.
آسمان بیابر: آسمان صاف. نماد صاف و هموار بودن راه. کنار رفتن موانع.
پرواز در آسمان بیابر: نماد آزادی و سبکبالی. دور شدن از مشکلات زندگی.
ضربدر: نشانة خط زدن و حذف چیزی. خط بطلان بر چیزی یا کسی کشیدن.
برادر کهتر: استعاره از «حزن»، برادر کوچکتر «عشق» در ادبیات عرفانی. در خواب هستی، روی «حزن» ضربدر کشیده شده، یعنی غم و اندوه از میان رفته است.
آواز: اینجا آواز شادی و سرخوشی. از نمادهای بسیار مثبت رؤیاها.
پرواز به ورای جوّ زمین: سبکبالیِ بسیار تا حد فرارفتن از سیارة زمین.
بیوزنی: اوج سبکبالی.
خورشید: مرکز منظومة شمسی و مظهر مرکز درون ما. نماد خویشتن یا مرکز درون روان. منبع نور و روشنایی و آتش و گرما و عامل ادامةزندگی بر روی سیارة زمین. «بسیاری از تحلیلگران، خواب خورشید را نشانة حقیقت، قدرت و توان فکری میدانند.» (زوکر، ۱۳۸۳: ۴۴) در اصطلاح هم گفته میشود «خورشید (حقیقت) همیشه پشت ابر نمیماند. خورشید علاوه بر اینکه کهنالگوی قهرمان است، نماد اوج آگاهی بهمثابه هدف اصلی روند رشد فردیت هم هست.
وَالشَّمسِ وَالضُّحَیهَا: «قسم به آفتاب و تابش آن هنگام رفعتاش». آیة اول از سورة مبارکة «شمس» با پانزده آیه در جزء سی قرآن کریم که در آن به آفتاب و ماه و روز و شب و آسمان و زمین و نفس (ناطقة انسان) سوگند خورده شده است. اینکه در آیة اول این سوره به خورشید و نورش قسم خورده شده، نشانة اهمیت وجود خورشید به عنوان منشأ زندگی و تداوم حیاتِ همة موجودات زنده است.
در توصیف رؤیاهای تحولگرانه، از تغییرات آنها همراه با تحول ساختار شخصیت رؤیابین گفتهاند و اینکه «خصیصة بارز این رؤیاهای تحولگر، تنوع عظیم تصاویر آنهاست که معمولاً با عواطف مثبت رؤیابین همراه است.» (Roesler, 2020: 56) رؤیای پایانیِ هستی هم با تنوع عظیمِ تصاویرِ سراسر مثتبش، نقطة مقابل کابوس تماماً منفیِ آغاز داستان است. در پایان هم هستی در کتار سلیم، خوشدل و خشنود است. رؤیای هستی خوابی کهنالگویی و سرشار از نمادهای اسطورهای است. «در مواقع بحران روانیِ اساسی، وقتی ما در مرحلة حیاتیای از تحول زندگیمان با مانع مواجه میشویم، ضمیر ناخودآگاه جمعی به احتمال قوی با رؤیایی کهنالگویی به کمکمان میآید. در این موارد، درک عمیق تاریخ، اسطورهها و مذهب بسیار ارزشمند است و بیش از هر چیز دیگری کمک میکند تا اسطورهای را که فرد در حال حاضر با آن زندگی میکند، ببیند.» (سنفورد، ۱۴۰۰ب: ۱۷۲)
افزون بر این، رؤیای کهنالگویی معمولاً از کیفیتی اسرارآمیز برخوردار است. به جای صحنههایی معمولی «رؤیا شما را به مکانی میبرد که احساسی باستانی دارد، متعلق به زمان دیگری است یا مانند قصههای پریان است. شما خود را در مکانی افسانهای مانند شهر بغداد در زمان غولها، قالیچههای پرنده و جادوگران مییابید. نشانة دیگر آن است که اشیاء بزرگتر یا کوچکتر از حد معمول هستند. کهنالگوها حتی ممکن است خود را به شکل حیواناتی از دنیای دیگر ظاهر کنند: شیرهای سخنگو، شیردالها، اژدهاها و اسبهای پرنده.» (جانسون، ۱۳۹۴: ۷۹) در رؤیای هستی هم این خصایص دیده میشود. اسب رؤیای او اسب معمولی نیست، اسب اسطورهای و اسب سخنگوست. همان طورکه در افسانهها و اسطورهها دیده میشود، گاهی ممکن است اسب (یا هر حیوان دیگری) به سخن درآید و نکتة مهمی بگوید. اینجا هم اسب وقتی به هستی میرسد به سخن درمیآید و به او امید میدهد. بیرون آمدن قرهقاشقا از آبهای رؤیا نیز نماد تطهیر، تولد دوباره و ظهور قدرت تازه بازیافتة هستی (و مردم ایران) برای کسب اهداف دیرینة خویش است.
دیگر نماد مهم قصة بابک، اشک است که در رؤیای هستی همان آب استخری است که قرهقاشقا از آن بیرون میآید. «اشکها رودخانهایاند که شما را به جایی میبرند. گریه کردن، دور قایقی که حامل زندگی روحیِ شماست رودخانهای خلق میکند. اشکها قایق شما را از کنار صخرهها بلند میکنند، از زمین خشک دور میکنند، و آن را به پایین رودخانه، به جایی نو، به جایی بهتر میبرند.» (استس، ۱۴۰۱الف: ۵۱۴) «هنر اشک» این است که تسلی میبخشد و زخمها را شفا میدهد. اشک حامل قدرت آفرینش هم هست، «تاریخچة نماد آب بهمثابه آفرینشگر، بهمثابه گذرگاه، تاریخچهای غنی و طولانی است. بهار در بارانی از اشک فرامیرسد. ورود به جهان زیرین بر روی آبشاری از اشک صورت میگیرد.» (همان) باران اشک، از نشانههای اصلیِ ظهور خویشتن در روان فرد و جامعه است و از تحول درونی و بیرونی سخن میگوید. در قصة بابک خرمدین هم اسب بابک آنقدر اشک میریزد که در دریای اشکش ناپدید میشود، تا روزی دوباره از میان اشکها بیرون بیاید.
تصویر مهمِ دیگرِ رؤیای هستی، پرواز در آسمان باز و بیابر است. رؤیاهای پرواز بهطورکلی «به معنیِ آگاهیِ ارتقایافته است و دیدن راهی جدید، و قدرتهای جدید داشتن. در وجه منفیاش، گاه به معنی تکبر و باد کردن است و خود را خیلی مهم پنداشتن. گاهی هم مثل پیتر پان که پرواز میکرد، نماد وجهی پسرانه است، یا دختری که پرواز میکند. اینها رؤیاهای بسیار مهیجی هستند که رؤیابین پس از دیدنشان احساس خوبی دارد... به لحاظی آنها نوعی داروی روحی هستند که عملاً روی نگرش رؤیابین اثر میگذارند و گاهی حتی روی حس آنها از وضعیتِ جسمیِ خودشان هم اثر میگذارند، طوریکه وقتی بیدار میشوند حس خوبی دارند.» (Estes, 2004: 28) هستی هم درمورد رؤیای خود حس خوبی دارد. همچنین، این رؤیاها میتوانند به معنی دور شدن از شرایط بد هم باشند، ضمن اینکه «فرصتی عالی برای کسب چشمانداز پانورامایی از دنیای روح و روان هستند.» (ibid) آنچه انسان از فاصلة دور و بالا میبیند، بسیار وسیعتر از فاصلة نزدیک است. هستی هم پس از مدتها ناروشنی، اینک به چنین چشمانداز فراخی دست یافته و مسائل را از زاویة بازتری میبیند.
من این جزیرة سرگردان را
از انقلاب اقیانوس و انفجار کوه
گذر دادهام.
فروغ فرخزاد (ایمان بیاوریم به فصل سرد)
اکنون هستی خانوادة حمایتگر و همسر مهربانش را یافته و از بیابانِ شک و تردیدهایش بیرون آمده است او اینک کلید طلاییِ گشایندة رمزها و قفلهای ذهن و قلبش-کلید عشق- را دارد. وقتی خوابِ «کلید» حاکی از مژدة رهایی و رفع موانع و آمدنِ راهحلهاست، «کلید عظیم طلایی»، همة این معانی مثبت را دوصد چندان در خود دارد. سیر داستان و خوابهای رمان «جزیرة سرگردانی» نیز در خدمت پیشبرد و بهکرسی نشاندن این اندیشه هستند و اوج آن آنجاست که رؤیاساز درون، شاهکلید طلاییِ عشق را در دستان هستی میگذارد. استس در کتاب صوتیِ «مادرِ شب» ضمن شرح بخشهای اصلی و نمادهای رؤیاها و راههای تحلیل آنها، این کار را شبیه «بیرون کشیدن الماس از تاریکی» دانسته و رؤیاها را «طلا در تاریکترین تاریکی» نیز خوانده است. (Estes, 2009: 5) گنجی که رؤیا میدهد، در خواب هستی با شاهکلید زرین به دستش میرسد. بهاین ترتیب، رمان «جزیرة سرگردانی» که با کابوس وحشتناک سرزمینی سوخته آغاز شده، با رؤیای شیرین نجات و پرواز سبکبال در آسمان به پایان میرسد. رؤیای هستی، نوید دورانی نو در زندگی او و روزهای خوب و خوشِ آینده را میدهد و در فضایی روشن و امیدبخش، او را به پروازی سرخوشانه بر بلندای آسمان درمیآورد. خورشید بخت او بیدار شده است. بهواقع نیز خورشید در آسمان رؤیا «به معنی واقعهای مبارک در افق است.» (پیرس، ۱۳۹۶: ۱۳۸)
رؤیا دیدن برای دیگران یکی از انواع مهم رؤیاهاست. رؤیای هستی هم نه فقط برای خودش؛ بلکه رؤیای بزرگ برای همة مردم ایران است. در پایان «جزیرة سرگردانی»، حزن و اندوه هستی (و در مقیاس وسیعتر، اندوه ملت ایران) پایان گرفته و شادی و شعف به جایش نشسته است. هستی با سلیم-که نامش تداعیگر «تسلیم» و «صلح» و «عقل سلیم» هم هست-به ساحل آرامش رسیده است . کل ماجراهای این مسیرِ «از حزن» به «شادی» نیز بین دو خواب قرار داده شده: خواب ترسناک آغازین و خواب خوب و خوش پایانی.
به گفتة یونگ، فهرست جامعی از کهنالگوها در رؤیاها هست. (یونگ، ۱۴۰۱: ۶۴۳) در رؤیاهای مهم، تغییر کهنالگوها را میتوان معیار تحول شخصیت رؤیابین قرار داد. کهنالگوهای خوابهای اصلیِ هستی نیز به وضوح تحول شخصیت او را نشان میدهند. زمین سوخته و درختان بیبرگ و بار کابوس آغازین رمان به سرزمین آباد و جادة هموارِ دوطرف سرونازِ رؤیای پایانی بدل شدهاند. جانوران مرده یا بیدست و پا و کور به اسبِ سرزنده و قوی و سخنگو بدل شدهاند. چاه بیآب اولیه به استخر پرآب، و فضای سنگین و دلمردة آغازین به منظرة زیبای با آسمان صاف و پرواز هستی در آسمان آبی در زیر خورشید فروزان بدل گشته است. و از همه مهمتر، آنجایی که هیچ کلیدی نیست، به مکانی بدل میشود که کلیدی عظیم و زرین در دستان هستی قرار گرفته است.
خواب خوش پایان داستان نه تنها بازتاب تحول درون و بیرون هستی است؛ بلکه با تصاویرش رؤیای تحولگرانه هم هست. انرژی تولیدیِ ناشی از دیدن اینگونه این رؤیاها در روان رؤیابین بسیار زیاد است و کل روان را تحت تأثیر قرار میهد. در رابطه با زنان، این رؤیاها بهمنزلة تجربة طبیعت زنانة وحشی و آن نیروی یگانهای هستند که همهچیز را منوّر میکند. این رؤیاها تأثیر عاطفی و اغلب جسمانیِ عمیقی دارند، و حالات احساسیای هستند که همچون منبع ذخیرة غذاست، بهطوری که هر وقت مواد معنوی (روحی) ما کم باشد، میتوانیم از روی آنها برداریم. (استس، ۱۴۰۱الف: ۵۹۲)
بهعبارتی، این رؤیاها کیفیت کیمیاگرانه دارند. هستیِ «جزیرة سرگردانی» هم دستخوش چنان تحول کیمیاگرانهای میشود که در پایان، بهوضوح آن هستیِ سابق نیست. نگرش او به زندگی و آدمها، اندیشه و احساس او، و چشمانداز آیندة او بهکلی دگرگون شده و همة اینها در زیر و رو شدن تصاویر رؤیای آغازین در طول داستان، و تبدیل صحنههای تاریک اولیه به مناظر زیبا و روشنِ پایانی به نمایش گذارده شده است. از اینرو، هرچند دانشور در انتخاب نام رمانش به بخشی از شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سردِ» فروغ فرخزاد هم اشاره دارد. اما در پایان، ایمان به آمدن فصلِ گرم را به خواننده هدیه میدهد.
بحث و نتیجهگیری
موضوع این پژوهش، بررسی نمادهای دو رؤیای رمان «جزیرة سرگردانی» سیمین دانشور بر اساس آرای کلاریسا پینکولا استس، روانکاو پسایونگی، است. این مقاله با شرح معانی تصاویر دو رؤیای بزرگ این رمان نشان داد که دانشور با بهرهگیری از شگرد خواب و رؤیا در داستان حرفهای مهم خود را از راه کابوس اول داستان و خواب خوش پایانیِ شخصیت اصلی آن، هستی نوریان، به خواننده منتقل ساخته است. هر دوی این خوابها دارای نمادهای مهم کهنالگویی و اسطورهای هستند و از آنجا که تصاویر کابوس اول و رؤیای پایان داستان بهکلی با هم متفاوت هستند، تحول شخصیت اول داستان (هستی) از دختر سرگردان و ناراحت و نامطمئن ابتدای رمان به زن مطمئن و محکم پایان داستان در قالب تصاویر رؤیا بهخوبی نشان داده شده است. همچنین، مشخص شد که سه کهنالگوهای مهمِ مطرح در این دو رؤیا عبارتند از: روند رشد فردیت (هستی، مردم ایران). خویشتن (به صورت خورشید فروزان در آسمان بیابر برای هستی و مردم ایران)، و مرد قهرمان و قهرمان اسطورهای (بابک خرمدین). زن قهرمان هم خود رؤیابین است. دیده شد که کابوس ابتدای داستان را میتوان خوابی تکاندهنده به منظور وادار ساختن رؤیابین به جستجوی راهحلِ سرگردانی خویش دانست. رؤیای پایانی هم رؤیایی آیندهنگرانه و جزو رؤیاهای بزرگی است که نه تنها فرد رؤیابین را خطاب قرار میدهد؛ بلکه برای جمع و برای کل ملت ایران است -هستی نماد ایران -. هر دوی این خوابها نه تنها به شدت روی رؤیابین اثر گذاشته و نکات مهمی را نشانش میدهند؛ بلکه خواننده را هم به سوی سرنخهایی در رابطه با مسیر و معنای رویدادها رهنمون میشوند.
تعارض منافع
نویسندگان این مقاله هیچ گونه تعارض منافعی ندارند.
ORCID
|
Simin Movahed |
|
|
Farhad Doroudgarian |
|
|
Behnaz Alipour Kaskari |
|
|
Ayoob Moradi |