Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Qom, Qom, Iran
2 PhD Student in Persian Language and Literature, University of Qom, Qom, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
ادبیات متعهد، در پی آفرینش جهانی است برای عبور از دنیای واقعی به دنیای آرمانی و در حقیقت، تحولی است برای فرا رفتن به سوی مدینۀ غایات. نمونۀ بارز این نوع ادبی در ادوار اخیر در ادبیات مقاومت نمود یافته است. یکی از گونههای مهم ادب مقاومت، رمان دفاع مقدس نام دارد. در این نوع رمان، بهرهگیری از شگردهای گوناگون روایتپردازی، به منظور بازاندیشی حقیقت، ازجمله تکنیکهای ارزشمند نویسندگی است. یکی از این شگردها پرداختن به تصاویر شعری است.
صور خیال در هر اثر، شامل تشبیه، استعاره، کنایه و غیره است و این موارد، تصاویر شعری را تشکیل میدهند. تصویر «عبارت از نحوۀ خاص ظهور یک شئ در شعور انسانی است و یا به طریق اولی تصویر، طریقۀ خاصی است که شعور انسانی به وسیلۀ آن، یک شئ را به خود ارائه میدهد» (فتوحی، 1383: 97).
تشبیه و مشتقّات آن مانند استعاره و تشخیص در رمان میتواند با توصیف فضا و حال و هوای شخصیتها بر عمق تصویرسازی بیفزاید. بررسی طرفین تشبیه و تحلیل میزان خلاقیت نویسنده در خلق این تصاویر، ما را به درک عمیقی از معانی پنهان اثر رهنمون میگردد. هر جملۀ تشبیهی با تزریق عواطفی از نوع غم یا شادی، خشم یا مهر، انفعال یا جوشش، امید یا ناامیدی و غیره میتواند فضای داستان را به سمت و سوی خاصی سوق دهد.
تحلیل تصاویر خیالی، ما را به بنمایههای یک اثر راهنمایی میکند؛ «بنمایه، جزء مشخصی است که به صورت نوعی حادثه، طرح، اشاره و عبارت قالبی، بهطور مکرر در آثار ادبی تکرار میشود» (بابایی، 1386: 277). بنمایه یا موتیف در لابهلای تصاویر، فرم و ساختار یک اثر حضور دارد و ایدۀ مسلّط یا نگرش کلی آن را به وجود میآورد. «موتیف یکی از باورهای مسلّط در هر اثر ادبی و بخشی از معنا یا درونمایۀ اصلی اثر است. این معنی ممکن است شامل یک شخصیت، یک تصویر، یا یک الگوی زبانی تکرار شونده باشد» (کادن، 2006: 405). وجود این عناصر در متن، موجب بسط داستان، زیبایی روایت و تقویت جاذبههای داستانی میگردد؛ ازاینرو شناسایی موتیفها و مشخص کردن اثر آنها در متن، یکی از راههای مناسب تجزیه و تحلیل در نقد ادبی است و میتواند در گونهشناسی داستان مفید باشد.
بر اساس یک تقسیمبندی کلی میتوان انواع بنمایه را به 6 گروه اشخاص، حوادث، اشیاء، مفاهیم و نمادها، حوادث، زمان و مکان دستهبندی کرد؛ این عناصر، زمانی کارکرد بنمایهای به خود میگیرند که علاوه بر صفت تکرارشوندگی و برجسته سازی، حرکتی داستانی بیافرینند و یا دستکم در حرکتی داستانی دخالت داشته باشند (ر.ک. پارسانسب، 1388: 26). همچنین یکی از انواع موتیفها در داستان، «لایت موتیف» نام دارد که اصلیترین درونمایه، روح حاکم بر اثر و نقطۀ مرکزی متن را دربردارد؛ «واژۀ آلمانی لایت موتیف (واحد درونمایهای مکرر) به تکرار مکرر یک عبارت مشخص کلامی یا موسیقایی یا مجموعهای از تعاریف یا گروهی از تصاویر اطلاق میشود» (ایبرمز، هرفم، 1387: 256). «اگر موتیف، تنها در یک اثر ادبی تکرار شود و فقط همان نویسنده، آن را آفریده و تکرار کرده باشد به آن لایت موتیف میگویند. برخی آن را بنمایۀ فردی دانستهاند یعنی موتیفی که منحصر به آفرینندۀ اثر شود» (صرفی، مدبری، علینژاد، 1396: 231).
بررسی تصاویر شعری رمانها میتواند ما را به درونمایه و نگرش مسلط بر آثار نویسنده برساند؛ درونمایهای که به شکل یک طرحوارۀ محوری در سراسر تصاویر و نمادهای این آثار گسترده است و همچون شبکهای منسجم تمام عناصر ریز و درشت متن را به یکدیگر پیوند میزند. در این پژوهش برآنیم تا با بررسی تصاویر شعری، به انواع درونمایههای مهم دو رمان از قاسمعلی فراست بپردازیم.
1- پیشینۀ پژوهش
در زمینۀ بررسی تشبیه در رمانهای مختلف میتوان به مقالۀ «کارکرد تشبیه در فضاسازی رمان سمفونی مردگان» از اسدی و حسینی (1398) اشاره کرد که به تحلیل طرفین تشبیه و یافتن فصل مشترک آنها و در نتیجه بنمایههای و مفاهیم پنهانی متن میپردازد.
در زمینۀ موتیف در داستان، مقالۀ «تحلیل و بررسی انواع موتیف و کارکردهای آن در آثار بلقیس سلیمانی» (1396) از صرفی، مدبری و علینژاد، قابل استناد است که انواع موتیف اعم از تصویری، زبانی، خودآگاه و ناخودآگاه و همچنین کارکردهای آنها را در آثار سلیمانی بررسی میکند. و مقالۀ «بنمایههای نمادین و شگردهای روایی در رمان ارمیا از سری داستانهای دفاع مقدس» (1389) از فاطمه کوپا، کهنالگوها و بنمایههای نمادین مانند نباتات، آب، مرگ اختیاری و استحالۀ قهرمان در طول زمان را مورد توجه قرار میدهد.
در زمینۀ دو رمان مورد بررسی ما نیز، مقالاتی وجود دارد از جمله: «مقایسۀ سبک زندگی در داستانهای «نخلهای بیسر» و «عشق در منطقۀ ممنوع» قاسمعلی فراست» (1392) از حنیف که به بررسی عناصر داستان در این دو اثر پرداخته و تقدیس عشق، ظلم ستیزی، عدالتخواهی و تکریم ایثار را درونمایۀ مسلط داستانهای فراست به شمار میآورد. مقالۀ دیگر «تحلیل سبک زندگی در رمان نخلهای بیسر و ریشه در اعماق» (1400) اثر ظریفینیا و بشیری است با این رهاورد که در «نخلهای بیسر»، وحدت مردم ایران در مقابله با دشمن، نشاندهندۀ سبک زندگی دینی به عنوان یک گفتمان باثبات است.
مقالۀ «بررسی و تحلیل بنمایههای پایداری و ارتباط آنها با عناصر داستان در رمان گلابخانم» (1397) از صادقینیا به تشریح بنمایههای برتر این رمان میپردازد و به این نتیجه میرسد که بنمایۀ اشخاص در این اثر، بیشترین فراوانی را دارد و میتوان آن را یک رمان شخصیت محور دانست. مقالۀ دیگر «نقدی ساختگرایانه بر تقابل معنایی رمان گلاب خانم اثر قاسمعلی فراست» (1396) از علیپور است که در آن، تقابلهای شخصیتی، مکانی، توصیفی و معنایی بررسی شده و کشش دراماتیک آن، حاصل این تقابلها دانسته شده است.
چنانکه ملاحظه میشود تاکنون پژوهشی مستقل در زمینۀ بررسی و مقایسۀ صور خیال در دو رمان «نخلهای بیسر» و «گلاب خانم» و جستوجوی بنمایههای مهم آنها صورت نگرفته و جای خالی این پژوهش و ضرورت آن احساس میشود.
2- روش تحقیق و بیان مسأله
در این جستار، پس از گردآوری منابع و یادداشتبرداری، تجزیه و تحلیل دادهها، براساس روش توصیفی- تحلیلی انجام یافته است. در این پژوهش برآنیم تا با بررسی تصاویر خیالی همچون تشبیهات، استعارهها و نمادهای دو رمان نامبرده، به وجوه اشتراک و افتراق آن دو و برجستهترین موتیفهای آنها بپردازیم و انواع موتیفها اعم از اشخاص، مفاهیم، اشیاء، حوادث، زمان و مکان را مشخص کرده و تفاوت دیدگاه نویسنده را در طول 12 سال فاصله میان نگارش آن دو بررسی کنیم.
3- دربارۀ قاسمعلی فراست
«قاسمعلی فراست» (1338) در روستای فیلاخص شهرستان گلپایگان متولد شد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را در همان روستا به اتمام رساند. در سال 1356 تحصیلات خود را در رشتۀ زبان فارسی در مدرسۀ عالی ادبیات آغاز کرد؛ اما در همان سال، در پی سه بار اخطار به دلیل فعالیتهای سیاسی و پخش اعلامیه از دانشگاه اخراج گردید. فراست در سال 1357 به نحوی جدی با چاپ قصهای در روزنامۀ جمهوری اسلامی، قصه نویسی را آغاز کرد. او در سال 1359 به دانشگاه بازگشت و تحقیقات خود را در رشتۀ ادبیات نمایشی تا سطح لیسانس ادامه داد. در سال 1360 عضو واحد ادبیات حوزۀ اندیشه و هنر اسلامی شد. وی در سال 1365 مدیر کل گروه ادب شبکۀ دو گردید و از سال 1375 تاکنون سرپرستی دفتر مطالعات ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را بر عهده دارد. او داستانهایی چون «نخلهای بیسر»، «نیاز»، «گلابخانم»، «عشق مانعی ندارد»، «افطار»، «باغ سیب»، «آوازهای ممنوع» و غیره را به رشتۀ تحریر درآورده است. این پژوهش به بررسی دو رمان معروف او به نام «نخلهای بیسر» و «گلابخانم» میپردازد و آنها را از نظر کاربرد صور خیال و موتیفهای برجستۀ آنها بررسی میکند.
4- خلاصة رمان «نخلهای بیسر»
«نخلهای بیسر» در سال 1362 و در بحبوحۀ جنگ به نگارش درآمده است. «رمان نخلهای بیسر فراست، اولین رمان دفاع مقدس با نگاه جانبدارانه محسوب میشود. هرچند پیش از آن، رمان سترگ زمین سوخته احمد محمود نیز با موضوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نوشته شده؛ اما به دلیل برخورد دفعی روشنفکران و هم تفاوتهای نگرشی محمود با حاکمیت، زمین سوختۀ وی، جایگاه شایستۀ خود را نیافت و امروز از نخلهای بیسر به عنوان اولین رمان دفاع مقدس نام میبرند.» (حنیف، 1392: 78) در این رمان، نویسنده، به شرح ماجرای فداکاریهای مدافعان خرّمشهر در نخستین روزهای تهاجم رژیم بعث عراق میپردازد. قهرمان داستان جوانی به نام «ناصر» است که داستان، حول محور او و خانوادهاش شکل میگیرد.
با آغاز جنگ، ناصر، بزرگترین فرزند یک خانوادۀ خرمشهری به جمع مدافعان شهر میپیوندد و از خانوادهاش میخواهد که هر چه زودتر شهر را ترک کنند؛ اما آنان تنها زمانی حاضر به ترک شهر میشوند که دختر بزرگشان، «شهناز» که مشغول خدمترسانی به رزمندگان است به شهادت میرسد. پدر و مادر ناصر به تهران میروند و در «هتل پارک» که محل اقامت آوارگان جنگی است سکنی میگزینند. ناصر و برادرش «حسین» در خرمشهر میمانند و در کنار دیگر مدافعان به دفاع از شهر در مقابل دشمن بعثی میپردازند. چندی بعد حسین نیز به شهادت میرسد و ناصر برای رساندن خبر شهادت او راهی تهران میشود.
او در تهران با دیدن مردمی که به دور از هیاهوی جنگ، مشغول گذراندن زندگی عادی خود هستند دلآزرده شده و با وجود بیماری، به خرمشهر بازمیگردد. در آنجا دوستانش که به وخامت حال روحی او پی بردهاند سعی میکنند او را به تهران برگردانند تا تحت مداوا قرار گیرد. ناصر راهی بیمارستان میشود اما پس از مدت کوتاهی، بیمارستان را ترک کرده و دوباره به جبهه بازمیگردد. او این بار با کمک یک دوربین عکاسی که مونس شب و روزهای اوست سعی میکند تا از وقایع و صحنههای جنگ عکاسی کند و گنجینهای ارزشمند برای نسلهای بعدی به یادگار نهد. در پایان داستان، صالح موسیزاده، از همرزمان ناصر به مادر او در تهران تلفن میکند و ضمن دادن خبر آزادسازی خرمشهر و پیروزی رزمندگان در این نبرد دشوار، خبر شهادت ناصر را به مادرش میدهد. مادر آنقدر از آزادسازی شهر، خشنود است که خبر شهادت ناصر را با روی باز میپذیرد و به استقبال آن میرود.
5- خلاصة داستان «گلاب خانم»
داستان دوم، «گلاب خانم» نام دارد؛ این رمان در سال 1374 به نگارش درآمده و گونهای رمان غنایی است «رمان غنایی، رمانی است که در آن، شیوۀ روایت، قراردادی تحت الشعاع ارائۀ افکار درونی، احساسات و حال و هوا قرار میگیرد. در این نوع اثر، رمان و شعر به هم میرسند.» (میرصادقی، 1397: 441) نویسنده، زندگی جانبازی به نام موسی را توصیف میکند که در اوج جوانی راهی جبهه میشود و در حالی که قرار ازدواج با دختری به نام گلاب را نهاده، از ناحیۀ صورت به شدت مجروح میگردد و غالب زیبایی چهرهاش را از دست میدهد. خانوادهاش که از وضعیت او بیخبر هستند طبق قرار قبلی در روز نیمۀ شعبان، مراسم عقدکنان او و دخترداییاش گلاب را تدارک میبینند؛ اما تا شب خبری از موسی نمیشود. مراسم عقدکنان با حضور اقوام و همسایگان برگزار میگردد و از روز بعد پدر و مادر موسی، میرزا و آسیه، در پی یافتن او به مراکز درمانی و آسایشگاهها روانه میشوند. هیچ یک از دوستان و همرزمانش نیز از او خبری ندارند.
از سوی دیگر موسی با جراحات بسیار از جمله شکستگی دست و پا، زخمهای عمیق روی صورت، کج شدن چانه و تغییر صدا، بدون اطلاع خانواده در بیمارستانی در اهواز بستری میگردد. هیچ کس او را نمیشناسد و خودش نیز حاضر به دادن اطلاعات به کسی نیست زیرا نمیخواهد خانوادهاش به سراغ او بیایند و از دیدن وضعیت جسمانی او، دچار اندوه و آشفتگی شوند. مدتی بعد و پس از بهبودی نسبی، او را به آسایشگاهی در تهران منتقل میکنند.
موسی در آسایشگاه با جانبازی نابینا به نام کریم آشنا میشود و او را برای همصحبتی برمیگزیند. کریم پس از ترخیص از آسایشگاه به طور اتفاقی با خانوادۀ خواهر موسی، لیلا و همسرش خسرو، روبرو شده و با دادن مشخصات موسی، آنها را از محل زندگی او مطلع میسازد. پس از آن پدر و مادر موسی، به آسایشگاه رفته و او را به خانه بازمیگردانند.
اما در خانه، موسی در اتاق ماندن را به دیدار با دیگران ترجیح میدهد و منزوی میشود. نگاههای دیگران به شدّت او را آزار میدهد و به این دلیل از رفتن به جبهه پشیمان است. او حتی حاضر به دیدن نامزدش گلاب هم نیست. تا اینکه بلأخره یک روز گلاب، موفق به دیدار او و مواجهه با چهرۀ آسیب دیدهاش میشود. موسی از او میخواهد که دست از این عشق بردارد و با کس دیگری ازدواج کند. گلاب بر سر دوراهی انتخاب قرار میگیرد و برای رهایی از این سرگردانی به تحقیق دربارۀ خانوادۀ جانبازان میپردازد و با ایثار و فداکاری همسران جانبازان آشنا میگردد. سرانجام پس از کشمکشهای عقلانی و احساسی بسیار، تصمیم میگیرد با موسی ازدواج کند و همۀ مشکلات آن را هم تحمل نماید. موسی از این تصمیم به شدت خوشحال میشود و تصمیم خود مبنی بر بازگشت دوباره به جبههها را به کریم خبر میدهد. کریم هم از او میخواهد تنها در صورتی بار دیگر به جبهه برگردد که به خاطر خود جبهه به آنجا رود و این رفتن برای فرار از فکر و نگاه مردم نباشد.
6- یافتهها
6-1- بررسی تشبیهات در دو رمان
در رمان «نخلهای بیسر»، 121 تشبیه و در رمان «گلابخانم» 119 تشبیه وجود دارد. اینک بررسی تشبیهات این دو رمان:
6-1-1- تشبیهات نخلهای بیسر: بیشترین مضمون در تشبیهات «نخلهای بیسر»، به رنجها و دشواریهای زندگی در دورۀ جنگ اشاره دارد و %5/27 از کل تشبیهات را دربرمیگیرد؛ پس از آن، توصیف 25% ، تهاجم دشمن %6/16، مقاومت و جنگاوری 15%، محبت مردم نسبت به یکدیگر %3/8 ، غم و اندوه 5%، آشفتگی %1/4 ، بیمهری مردم %3/3 ، وحشت و خشم %5/2 ، و امیدواری 6/1 % قرار دارند. مثال رنج و دشواری: «منم مثل کوره دارم میسوزم؛ اما آتیش دلمو که نمیتونم نشونت بدم» (فراست، 1367: 10). مثال توصیف: «انگار این خانه با دستهای او عین دسته گل نشده است.» (همان: 20) مثال تهاجم دشمن: «گلوله، ناگهان آتش سرخی میشود و فضای تاریک دشت را میشکافد» (همان: 54). مثال مقاومت و جنگاوری: «آنها (تانکهای دشمن) را یک یک طعمۀ آتش سلاحش میکند» (همان: 174). مثال محبت مردم نسبت به یکدیگر: «بچهها عین نگین انگشتر در میانش گرفتهاند» (همان: 29). مثال غم و اندوه: «سرش زیر بار سنگین غم گیج میرود» (همان: 121). مثال آشفتگی: «فکر ناصر، پرندهای وحشی شده است و هر لحظه به سویی میپرد» (همان: 92). مثال بیمهری سودجویان: «مرد، تند، پولها را از زمین برمیچیند، مثل سگ گرسنهای که ناگهان به چند استخوان دست یافته باشد» (همان: 40). و مثال وحشت مردم از آغاز جنگ: «مردم مثل شهر طاعون زده از آن فرار میکردند» (همان: 78).
6-1-2- بررسی تشبیهات «گلابخانم»: اما درونمایههای مهم تشبیهات در رمان «گلاب خانم» به ترتیب عبارتاند از: امور عاشقانه %5/28، دردها و رنجها %3/19، توصیفات %6/12، غم و اندوه 11%، آشفتگی 7%، مقاومت و جنگاوری %5/2 و محبت و دلسوزی، بیمهری مردم، خشم و ناامیدی، هر کدام %6/1. مثال مضمون عاشقانه: «چشمهای خمار و سبز آهوییاش را پایید و پیشانی تخت و مهتابیاش را بوسید» (فراست، 1374: 25). مثال رنجها: «(میرزا) آهوی گم کرده فرزندی را میماند که بیتاب و بیقرار گم شده، چشم به عکس قاب گرفتۀ موسی داشت» (همان: 39). مثال توصیف: «تنها لیوان چای که به آب زرد میماند در قطار خورده بود و بس» (همان: 47). مثال بیان اندوه: «میرزا بچهای کوچک را میماند که پدر، تنهایش میگذارد» (همان: 43). مثال مقاومت و جنگاوری: «(موسی) چنان میجنگید که انگار بچهای است و به عشق اسباب بازی، مدتها گریه و صبر کرده» (همان: 175)، مثال محبت و دلسوزی: «صدای کریم همیشه بارانی بود که بر تن سوزان و بریان موسی میبارید» (همان: 138). مثال خشم: «خون در کاسۀ چشمهای سرهنگ دوید» (همان: 33). مثال بیمهریها: «میکوشید تا از تیغ نگاهها در امان ماند» (همان: 180) و بیان ناامیدیها: «(او) بق کرده بود عین خیمهای که ستونش را کشیده باشند فرو ریخته» (همان: 196)
6-1-3- وجهشبه در دو رمان: وجه شبه در تشبیهات مورد بررسی در رمان «نخلهای بیسر»، بیشتر شامل وصف (19مورد)، رنگ (11 مورد)، وسعت و انبوهی (هر کدام 7 مورد)، سوزانندگی (5 مورد)، و سایر موارد چون ویرانگری، سرعت، استحکام، لرزش، عزت و زیبایی (هر کدام 2 مورد) و شجاعت، امنیت، خطرناکی، سبکی، اسارت، سنگینی و خمیدگی و... میباشد. در رمان «گلابخانم» نیز بیشترین درونمایۀ وجهشبهها مربوط است به رنگ (28 مورد)، شکل ظاهری (20 مورد)، زیبایی (14 مورد)، معصومیت (6 مورد)، حرارت (5 مورد)، وسعت (4 مورد) و مواردی چون شجاعت، پوشانندگی، فداکاری، ناخوشایندی، ناتوانی، آشفتگی، پیچیدگی، بیقراری، صبوری، طراوت، آرامش بخش بودن و غیره.
بنابراین وجهشبههای توصیفی در هر دو رمان بیشترین بسامد را دارند و این، نشانگر تأکید نویسنده بر توصیف فضا و عناصر صحنه است پس از آن، در «نخلهای بیسر»، وجهشبههای وسعت و فراگیری، انبوهی، اندوه و ویرانگری با توجه به درونمایۀ تهاجم و ایستادگی بیشتر تکرار شدهاند و در رمان «گلاب خانم»، وجهشبههای زیبایی، حرارت، معصومیت و وسعت که دارای بار غنایی هستند بیشترین فراوانی را دارند.
جدول 1- بنمایۀ تشبیهات در دو رمان
|
درونمایۀ تشبیهات |
«نخلهای بیسر» |
«گلابخانم» |
|
درد و رنج |
33 مورد = 5/27% |
23 مورد = 3/19% |
|
توصیف |
30 مورد = 25% |
15 مورد = 6/12% |
|
تهاجم دشمن |
20 مورد = 6/16% |
------------------ |
|
مقاومت و جنگاوری |
18 مورد = 15% |
3 مورد = 5/2% |
|
محبت و دلسوزی |
10 مورد = 3/8% |
2 مورد = 6/1% |
|
اندوه |
6 مورد = 5% |
13 مورد = 11% |
|
آشفتگی |
5 مورد = 1/4% |
8 مورد = 7 % |
|
بیمهری مردم |
4 مورد = 3/3 % |
2 مورد = 6/1% |
|
خشم |
3 مورد = 5/2% |
2 مورد = 6/1% |
|
وحشت |
3 مورد = با 5/2% |
------------------ |
|
امیدواری |
2 مورد = با 6/1% |
------------------ |
|
عشق |
------------------ |
34 مورد = 5/28% |
|
ناامیدی |
------------------ |
2 مورد = 6/1% |
|
کل تشبیهات |
121 مورد |
119 مورد |
بنابراین با توجه به تساوی تقریبی تعداد تشبیهات در دو رمان، بنمایههای مفهومی درد و رنج، توصیف فضا، تهاجم دشمن، مقاومت و جنگاوری و محبت و دلسوزی مردم، بیشترین بسامد را در تشبیهات رمان «نخلهای بیسر» به خود اختصاص داده اند. این بنمایهها، با توجه به فضای جنگ زده و پرالتهاب این داستان که روایتگر روزهای آتش و خون در خرمشهر است نمود کاملی در تشبیهات رمان داشته و با درونمایۀ آن در هماهنگی هستند.
اما موتیفهای عاشقانه، بیان درد و رنج ، توصیف صحنه و فضا و غم و اندوه، عمدهترین بنمایههای تشبیهات رمان «گلابخانم» را دربردارند و همگی از امور غنایی محسوب میشوند؛ زیرا محوریت این داستان با جانبازی است که از دست دادن زیبایی چهره و ترس از قضاوت مردم، او را به انزوا کشانده و تنها زمانی قادر به ادامۀ زندگی میگردد که نامزدش «گلاب»، تصمیم میگیرد با ازخودگذشتگی با این معضل برخورد کند. در تمام طول داستان، عشق به گلاب و توصیف زیباییهای او، ذهن موسی را به خود مشغول داشته و میتوان زیباییهای گلاب و عشق به او را به عنوان عمدهترین بنمایۀ مفهومی و موضوعی این رمان در نظر گرفت. بدین ترتیب میتوان موتیفهای موضوعی بیان درد و رنج و توصیف صحنه و فضا را موتیفهای مشترک هر دو رمان در زمینۀ تشبیهات آنها در نظر گرفت.
6-2- استعاره مصرحه
استعارۀ مصرحه در این دو رمان به ندرت یافت میشود و نویسنده، اصراری به آوردن آن نداشته است گویا تمایل او به اطناب مطلب و آوردن تشبیهات گسترده بیشتر بوده است.
6-3- استعارۀ مکنیه و تشخیص
«هرگاه مشبه تنها را ذکر و ارادۀ مشبهٌبه کنند آن را استعارۀ مکنیه یا استعاره بالکنایه میگویند» (همایی، 1370: 182). این استعاره در صورتی که مشبهٌبه آن، انسان باشد دارای تشخیص یا انسانپنداری است. «این فرایند نیز نوعی استعارۀ مکنیه است که مستعارٌ منه در آن انسان است. شاعر یکی از صفات انسانی را به شیء میدهد و شیء، روح انسانی میگیرد» (فتوحی، 1383: 102). در دو رمان مورد نظر، تعداد کل استعارههای مکنیه 414 مورد است که از این تعداد 321 مورد به «نخلهای بیسر» و 93 مورد به «گلاب خانم» اختصاص دارد. در رمان نخلهای بیسر، 253 مورد و در گلاب خانم 48 مورد از استعارههای مکنیه دارای تشخیص هستند. اینک بررسی تشخیص در این دو رمان.
6-3-1- تشخیص در «نخلهای بیسر»: اما انسانپنداری که 8/78% از استعارههای مکنیه را در رمان «نخلهای بیسر» در چنگ خود دارد پررنگترین آرایۀ ادبی این داستان و پربسامدترین صورت خیالی آن است. در این داستان، همه چیز دارای روح و رفتارهای انسانی است از شهر و مسجد و زمان و نخل و خانهها گرفته تا آسمان و ماه و خورشید و ستارگان. میتوان تشخیصهای این رمان را به 8 دسته تقسیم نمود:
6-3-1-1- شهر: خرّمشهر و متعلقات آن مانند مسجد جامع و گلدستههای آن، خانهها، کوچهها، دیوارها، خاک، زمین، شط و غیره، 70 مورد معادل 28% از تشخیصها را دربرمیگیرند. توجۀ ویژۀ نویسنده به شهر به عنوان شخصیت اصلی این رمان که در دست دشمن اسیر شده و فداکاری مدافعان برای آزادسازی آن، دلیل اصلی قرار گرفتن آن در صدر فهرست انسانپنداریهاست. این شهر به عنوان یک موجود زنده، عواطف مبارزان را به خود معطوف ساخته است از این رو میتوان آن را بنمایۀ اصلی مکان دانست و اتفاقاتی را که منجر به اشغال آن گردیده به عنوان بنمایۀ حوادث به شمار آورد. مانند: «شهر برایش عزیز شده است عزیزتر از همیشه؛ از خانهاش هم عزیزتر» (همان: 33).
زمین و خاک این شهر در اشغال دشمن است: «خمپاره بر زمین میخورد و شکم زمین را میشکافد و خاک و سنگ را بر در و دیوار میکوبد» (همان: 189). دیوارهای آن نیز زخمیاند: «چند جای دیوار، گلوله نشسته است و شکمش را آرپیجی سوراخ کرده است» (همان: 188).
مسجد جامع (با 6 بار تکرار)، مرکز تجمع و پناهگاه مردم و شهدا است: «منارههاش دارن میگن منتظریم، دارن کمک میطلبن. دارن میگن بیا! چرا نشستی؟» (همان: 207) مسجدی که پس از اشغال شهر، از مبارزان دور میماند اما همچنان چشم در راه آنان است: «چشمهای فرهاد از سنگر به طرف مسجد جامع میرود که منارههایش را بالا کشیده است تا از بچههای شهرش خبر بگیرد؛ آنها را ببیند و احوالشان را بپرسد» (همان: 184).
یکی از زیباترین شخصیتبخشیها در این داستان به شطّ کارون تعلّق دارد که از مرکز شهر عبور میکند و از دل شهر اشغال شده برای دلخوشی مدافعانی که بدان راه ندارند اخباری میآورد: «شط، آرام میخرامد و قصههایی را که از سمت اشغالی شهر آورده است بیصدا در گوش دیوارههای سمت کوتشیخ زمزمه میکند. بعد دوباره به آن سمت برمیگردد تا خبرهایی تازهتر بیاورد» (همان: 136). کارکرد شط در اینجا همانند باد صبا در غزلهای عاشقانه است:
«ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژدۀ دلدار بیار»
(حافظ، 1380: 163)
شط، یاریگر مدافعانی است که قصد دارند برای رسیدن به دشمن از دل آن عبور کنند: «شط، صالح را در آغوش میگیرد، خودش را نرم بر پاها و دستهای صالح میمالد، نوازشش میکند و آرام آرام به پیشش میبرد» (همان: 165). بنمایۀ شط را میتوان جزء بنمایههای مکان به حساب آورد که به گونهای شخصیت یافته و با بنمایۀ مفاهیمی چون عشق و ایثار پیوند خورده است.
6-3-1-2- طبیعت: آسمان، ابر، خورشید، هوا، باران، تاریکی، ماه، ستاره و نسیم از پرشمارترین مشبهها در این رمان محسوب میشوند. این امور 68 مورد و معادل 2/27% از تشخیصها را دربردارند. خورشید با 29 بار تکرار، بیش از همه، مدّنظر نویسنده بوده است: «خورشید، خودش را به وسط آسمان رسانده و سوزش گرمایش را بر سر و روی شهر میریزد» (همان: 32). و همۀ تلاش خود را برای کمک به مدافعان شهر انجام میدهد: «خورشید هر لحظه خودش را بالا و بالاتر میکشد تا تیرهای تیزش را در چشم دشمن فرو کند» (همان: 113). سپس همچون شهدای شهر، در هنگام غروب، قربانی دشمنی سفّاک میشود: «خورشید در آخرین لحظات عمرش، خود را تسلیم کوه کرده، کوه ناجوانمردانه تیزی لبههایش را به شکم نرم او فرو برده و خونش را بر کرانۀ غربی آسمان پاشیده است» (همان: 45). میتوان خورشید را جزء بنمایههای اشخاص مجازی داستان دانست که وجودش مایۀ دلگرمی مدافعان شهر است.
ماه برخلاف خورشید، مبارزی تسلیم شونده نیست؛ بلکه مبارزی است که خود را از میان انبوه دشمنان، به رهایی میرساند: «ماه از میان ستارگان، راهش را گرفته است و جلو میرود. به تکههای پراکندۀ ابر که میرسد خنجر تیزی را میماند که بر سینۀ آنها کشیده میشود، سینهشان را نرم میدرد و خود را از لابه لایشان نجات میدهد» (همان: 168). و میتوان آن را هم از جمله بنمایههای اشخاص مجازی در این داستان به شمار آورد.
6-3-1-3- ادوات جنگی: در این رمان، سلاحهای جنگی همچون تفنگ، کلاش، خمپاره، آرپیجی، تانک، توپ، منور و گلوله به وفور دیده میشوند. این سلاحها، 50 مورد معادل 20% از انسانپنداریهای داستان را به خود اختصاص دادهاند. «یک گلولۀ 106 صفیر میکشد و با جر دادن چادر سیاه شب، خشمش را بر در و دیوار میپاشد» (همان: 170). «منوّرها، تندتند بالا میروند و همین که نیرویشان را تمام کردند از حال میروند و پایین میافتند» (همان: 168). تفنگ، تنها دارایی مدافعان شهر است آنان بیشترین انس را با این سلاح دارند و آن را همچون موجودی زنده در دست میگیرند: «گلولهای از سینۀ تفنگش بیرون میپرد» (همان: 49). سلاحی غریبه که به تدریج به یکی از اعضای خانوادۀ آنان تبدیل میشود: «نترس مادر، غریبهس، اما از این به بعد پاش به خونۀ همهمون وا میشه» (همان: 64). با توجه به نقش تعیین کنندۀ تفنگ در مرگ و زندگی مدافعان شهر، میتوان آن را بنمایۀ اشیاء و نماد مقاومت و مرگ دانست.
6-3-1-4- ابزارها: وسایلی مانند فانوس، پتو، طناب، بیسیم، دوربین، سرُم، بلندگو، پرده و چرخ دستی، 29 مورد معادل 46/11% تشخیصها را شامل میشوند. چراغ و فانوس (10 بار)، تلفن (4 بار)، و بیسیم و دوربین (3 بار)، بیشترین تکرار را در میان ابزارها دارند و بنمایۀ اشیاء شمرده میشوند. مانند: «فانوس، وسط اتاق کاشته شده است و زور میزند تا تاریکی را کنار بزند و برای نور زردرنگ خودش جا باز کند» (همان: 130).
تلفن در صفحات پایانی کتاب، بیشترین نقش را برعهده دارد: «تلفن، ساکت و آرام کنار دیوار نشسته است و دم نمیزند» (همان: 214). و سرانجام «ناگهان تلفن فریاد میکشد» (همان). و با انتقال خبر آزادسازی خرّمشهر، نقش پررنگی در پایان خوش داستان دارد.
دوربین که بازتاب دهندۀ فداکاری مدافعان خرّمشهر و انتقال دهندۀ خاطرات آنان به نسلهای بعدی است، همراه همیشگی ناصر است و میتواند بنمایۀ اشیاء و نماد ماندگاری و جاودانگی تلقی شود: «با دستهای لرزانش از سر و صورت دوربین، گرد و خاک میگیرد و به ناز و نوازشش میپردازد» (همان: 185). دستهای لرزان ناصر، نشانهای از رنج و بیماری است که در قالب بنمایۀ مفاهیم در طول داستان تکرار میشود.
6-3-1-5- وسایل نقلیه: چهارمین مشبه پرتکرار در این انسانپنداریها، مربوط به وسایل نقلیه اعمّ از ماشین، قطار، اتوبوس، تاکسی، تریلر، جیپ و وانت است. این گونه وسایل، 26 مورد برابر با 4/10% از تشخیصها را دربردارند. قطار (9 بار)، وانت (6 بار) و جیپ (4 بار)، بیشترین بسامد را در میان وسایل نقلیه دارند و در بنمایۀ اشیاء میگنجند. قطار تنها وسیلۀ نقلیهای است که قهرمان داستان (ناصر) را از خرّمشهر به تهران میرساند: «قطار از دمدمای غروب دیروز، ریلها را گرفته است و روی آنها سینه خیز میرود» (همان: 140). بنابراین ناصر به چشم یک دشمن به او نگاه میکند: «به قطار از اینکه شتابان از خوزستان دورش میکرد و به او فرصت دیدار بیشتری نمیداد کینه میورزید» (همان: 192).
6-3-1-6- اعضا و حالات انسانی: اعضا و جوارحی چون دست، پا، سر، قلب، لب، چشم و خون 15 مورد برابر با 6% از تشخیصهای این رمان را دربرگرفتهاند؛ پاها بیش از دیگر جوارح، شخصیت انسانی یافتهاند: «پاهای خواب رفتهاش به دنبال او کشیده نمیشوند، هر آن میخواهند تا شوند و سنگینی هیکل درشت ناصر را تحمل نکنند» (همان: 90). و دستها: «دستها برای قاپیدن تابوتها همدیگر را کنار میزنند» (همان: 73). و قلب که جایگاه آلام و اندوههاست: «قلبش در زیر استخوانهای پیدای سینه، خود را به این طرف و آن طرف میکوبد و بیقراری میکند» (همان: 115).
6-3-1-7- سازههای شهری: اموری همچون ساختمان، میدان، جاده، خیابان، بلوار، سنگر، پل، پنجره، دیوار و قبر، مهمترین ساخت و سازهای شهری خرّمشهر را تشکیل میدهند که شخصیت انسانی یافته و 11 مورد معادل 4/4% از تشخیصها را شامل میشوند: «تیرهای سیمانی کوچه، جا به جا قد علم کردهاند» (همان: 10). «از پلی که روی شط افتاده است و شهر را به دو نیم کرده رد میشوند» (همان: 36). «سر به دل سنگر فرو میرود» (همان: 59). «سکوت جاده را آمبولانسها میشکنند» (همان: 72). «کشتارگاه، زیر آتش دو طرف، لرز برمیدارد و زخم» (همان: 98). و :«در و دیوار شهر، دو سال است که جای گلهای هفت بندی و جنگلی را روی سینۀ بلوارها و میدانها خالی میبیند» (همان: 182) این سازهها به عنوان بنمایۀ اشیاء در داستان قابل پیگیری هستند.
6-3-1-8- نخل: نخل در رمان «نخلهای بیسر»، محور تشخیصهای داستانی قرار دارد و با خصوصیات منحصر به فرد خود با مدافعان خرّمشهر همرزم و همراه است: «نخلها گرچه خود، زخمی دشمناند؛ اما از همدردی نیفتادهاند و با نداشتن سر و زخمی بودن تن، سیاهپوش شدهاند» (همان: 121). تصویر رقّتناک تنهایی یک نخل در شهر اسیر شده: «نخلی بر دیوار روبرویش سر گذاشته است و چشم به کوچه دارد؛ چشم به کوچه و گوش به شنیدن صدای پای صاحبش خشک خشک شده است؛ انگار که خیلی پیش، کمرش را شکستهاند» (همان: 189). این تصویر به حدّی انسانی است که نویسنده، آن را در قطار هنگام رسیدن ناصر به تهران، بازآفرینی میکند: «قدری که سرش روی پنجره میماند به یاد نخلی میافتد که کمرش را شکسته بودند و سر بر روی دیوار گذاشته بود و انتظار میکشید» (همان: 193). نخل به دلیل تکرار تأثیرگذار در داستان، بنمایۀ اشیاء و نماد رزمندگان مجروح و شهید شمرده میشود و به دلیل برجستگی، حساسیت و آفرینندگی این نماد توسط نویسنده این رمان، میتوان آن را لایت موتیف رمان نخلهای بیسر به شمار آورد.
6-3-2- تشخیص در «گلابخانم»
در داستان «گلابخانم»، 93 استعارۀ مکنیه وجود دارد که از این تعداد 48 مورد دارای تشخیص هستند و اغلب در موضوعاتی مانند عناصر طبیعی، اعضا و حالات انسانی، ابزارها و سازهها آمدهاند.
6-3-2-1- طبیعت: اموری همچون باد، روشنایی، تاریکی، آفتاب، سرما، ابر و باران، انگور، درخت و زمین در این رمان، 23 مورد معادل 48% از مشبهها را به خود اختصاص دادهاند. مانند: «ابرها همدیگر را جمع میکردند تا آبی آسمان را پر کنند و بر سر زمین ببارند» (همان: 241). «آفتاب تازه کف حیاط ولو شده بود» (همان: 174). «ماه نیمه تمام سر بر سینۀ آسمان سپرده بود» (همان: 55). «چشم به شانههای کم برگ داربست مو داده بود و تن به آفتاب چاشت پاییزی» (همان: 206). «خوشۀ انگور بر لب موسی بلاتکلیف ماند» (همان: 222). و «بیلش را در شکم زمین فرو برد» (همان: 127).
6-3-2-3- اعضا و حالات انسانی: مانند صدا، زبان، نگاه و سکوت، اشک و بغض، 10 موردند که 4/10% از تشخیصها را شامل میشوند مانند: «نگاه شوهر و دختر در محاصرهاش داشت» (همان: 9). و «زبان، سر بیاختیاری داشت آن روز» (همان: 118). «بغضی سنگین بر گلوی موسی چنگ انداخت» (همان: 192). و «هنوز ردّ پای اشک در چشمهایش و هجوم غم بر دلش بود» (همان: 251).
6-3-2-5- سازهها: سازههای دست انسان در این داستان 4 مورد معادل 3/8 % از تشخیصها را در بر دارند. مانند: «اجاقها، سینۀ دیوار، ردیف هم با گل و آجر علم شده بود» (همان: 7). و «دیگهای بزرگ مسی و رویی، بر شانۀ آنها سوار بودند» (همان). این امور نیز جزء بنمایههای اشیاء به شمار میروند.
اما نکتۀ جالب توجه در این استعارهها، با توجه به حال و هوای غنایی رمان «گلاب خانم» برخی از تشخیصهایی است که از محتوایی عاشقانه بهرهمندند مانند: «همآغوشی ابرها در تن هوا تنیده بود» (همان: 248). «موسی چشم به همآغوشی ابرها داشت» (همان: 241). «لیلا کمر استکانها را لمس کرد» (همان: 12). «مادر که با سینی چای آمد عطر بهارنارنج و گلاب با هل و دارچین در اتاق، همآغوش شده بود» (همان: 151). و «صدای گرم گلاب تنش را نوازش داد» (همان: 189)؛ بنابراین بنمایۀ عشق و همآغوشی، یکی از اصلیترین بنمایههای مفهومی میباشد که در تشخیصهای این رمان، کاربرد بیشتری دارد و به دلیل تکرار اثرگذار و حساسیت برانگیز میتوان آن را لایت موتیف رمان «گلابخانم» به شمار آورد.
جدول ۲- پراکندگی استعارات در دو رمان
|
انواع استعاره |
«نخلهای بیسر» |
«گلابخانم» |
|
استعارۀ مصرحه |
5 مورد |
5 مورد |
|
استعارۀ مکنیه |
321 مورد |
93 مورد |
|
انسانپنداری یا تشخیص |
253 مورد = 8/78% |
48 مورد = 6/51% |
جدول 3- بسامد انواع تشخیص در دو رمان
|
انواع مشبّهها در تشخیص |
«نخلهای بیسر» |
«گلابخانم» |
|
شهر و متعلّقات آن |
70 مورد = 28% |
--------------- |
|
عناصر طبیعت |
68 مورد = 2/27% |
23 مورد= 48% |
|
ادوات جنگی |
50 مورد = %20 |
---------------- |
|
ابزارها |
29 مورد = 46/11% |
--------------- |
|
وسایل نقلیه |
19 مورد = 6/7% |
---------------- |
|
اعضا و حالات انسانی |
15 مورد = 6% |
10 مورد= 8/20 % |
|
سازهها |
11 مورد = 4/4% |
4 مورد = 3/8% |
|
نخل |
4 مورد = %6/1 |
--------------- |
6-4- نمادها
یکی از انواع تصاویر شعری نماد است «نماد به عنوان چیزی تعریف میشود که به جای چیز دیگر قرار گرفته است. به عبارت دیگر چیزی است که معنای خود را بدهد و جانشین چیز دیگر نیز بشود یا چیز دیگر را القا کند» (میرصادقی، 1388: 544) در رمان نخلهای بیسر، خورشید، ماه، نهر آب و نخل، به صورت نماد به کار رفتهاند. خورشید نماد حیات، زایش و باروری است «روزگاری در جهان، خورشید بهعنوان خدای بلندمرتبه و خدای روشنی، همهنگر و منبع حاصلخیزی حیات،مورد پرستش بود. همچنین به سبب غروب و طلوع خود، نماد مرگ و رستاخیز به شمار میآمد» (هال، 1380: 205). «در جایی از اوستا، کالبد اهوره مزدا همانند خورشید تصویر شده و در جای دیگر، خورشید چشم اهوره مزدا است» (هینلز، 1383: 148) از این رو همواره بالای سر رزمندگان و حامی و مراقب آنان است و ماه «کوکبی است که زندگانیش تابع قانون جهانی کون و صیرورت، ولادت و مرگ است. ماه درست بسان انسان، سرگذشتی دردناک و غمانگیز دارد؛ زیرا فرتوتیش، چنانکه فرتوتی آدمی، با مرگ پایان میپذیرد. اما در پی این مرگ، رستاخیزی هست: ولادت ماه نو. به محاق رفتن ماه و مرگش، هرگز قطعی نیست» (الیاده، 1372: 161) واژۀ شط که مکرر در این داستان به کار رفته، بر نماد آب تأکید دارد و آب «پایه و اساس سراسر جهان است؛ ذات رستنیهاست؛ اکسیر بیمرگی است، همانند شربت ابدیت، موجب طول عمر است، بخشندۀ نیروی آفرینندگی است و غوطهزدن در آب، رمز رجعت به حالت پیش از شکلپذیری و تجدید حیات کامل و زایشی نو است» (همان: 189) اما درخت نخل که یادآور سرزمین جنوب و تداعیگر ایستادگی در برابر متجاوزین است در این داستان نقش تعیینکنندهای دارد. اساساً درخت «نمایهای از حیات، رشد، فزایش، زایش، باززایی و فناپذیری است و گفتهاند که تقدس و اعجاز گیاه و درخت نزد انسان آغازین و از آن شمار در ایران باستان، سبب میشود که گیاه، نخستین نیای انسان شود. در افسانههای مردمی زندگی فرد گاهی به گونهای با درخت پیوند میخورد و پژمردن و تباهی درخت با مرگ پیوند دارد» (هیلنز، 1383: 461) درخت نخل در این رمان، نمادی از زندگی، ایستادگی، صبوری، رنج و شهادت است و تداعیگر رزمندگانی است که صبورانه در برابر دشمن بعثی ایستادگی کردند؛ نمادی که نخستین بار در ادبیات مقاومت ما، توسط قاسمعلی فراست آفریده شد و بدین منظور به کار رفت؛ از این رو حضوری مؤثر و حساسیت برانگیز دارد و بهعنوان لایت موتیف این رمان شناخته میشود.
در رمان گلاب خانم، هیچ یک از عناصر طبیعت حائز اهمیت و قابل تبدیل شدن به نماد نیستند. تنها میتوان «گلاب» را نماد زن شجاع و از خودگذشتۀ ایرانی دانست که در جایگاه معشوقی خود، عاشقی دلداده و شوریدهای عاقل است؛ او نماد همۀ زنان فداکاری است که با صبوری، شریک زندگی مردان جانباز شدند و عمر خود را به پای عشق آنان ریختند؛ از این رو نامگذاری این رمان با نام گلاب خانم، بر این درونمایۀ ارزنده تأکید دارد.
بحث و نتیجهگیری
فراست در فاصلۀ دوازده سال دو رمان «نخلهای بیسر» (1362) و «گلاب خانم» (1374) را در زمینۀ ادب پایداری به رشتۀ تحریر درآورده است. رمان اول به آغاز تهاجم رژیم بعث و اشغال خرمشهر و از جان گذشتگی رزمندگان اسلام میپردازد و درونمایۀ رمان دوم بر مسائل و مشکلات جانبازان در جامعۀ پس از جنگ نظر دارد. در این دو رمان، تصاویر شعری به شکل تشبیه، استعاره و نماد بروز یافتهاند؛ اما موتیف و لایت موتیف آنها تفاوت چشمگیری را نشان میدهد، تفاوتی که در اثر گذر زمان و فاصله گرفتن جامعه از آرمانها و التهابات سالهای آغازین جنگ به وجود آمده است.
در زمینۀ تشبیهات، در رمان «نخلهای بیسر»، مفاهیم رنج و دشواری زندگی، توصیف فضای شهر اشغالی، تهاجم، مقاومت و جنگاوری، دلسوزی و صمیمیت مردم نسبت به یکدیگر اصلیترین بنمایهها را دربر دارند اما در رمان «گلاب خانم»، توصیف شهر تهران و محیط آسایشگاه و وصف حالات موسی و گلاب و بیان عشق و حرارتی که میان آن دو وجود دارد بنمایههای اصلی تشبیهات را شامل میشوند. وجهشبهها در این دو رمان نیز چنیناند: در رمان اول، توصیفات ظاهری، وسعت، فراگیری، انبوهی، اندوه و ویرانگری را شامل میشوند که با درونمایۀ اشغال و تجاوز همخوانی دارند و در رمان دوم، توصیف زیبایی، معصومیت و حرارت، بیشترین بسامد را دارند که با حال و هوای غنایی اثر سازگارند.
در زمینۀ استعارۀ مکنیه و تشخیص، رمان نخلهای بیسر، جایگاه ممتازی دارد و تشخیص، برجستهترین آرایۀ ادبی آن به شمار میرود؛ زیرا شهر اشغال شده و تمامی عناصر و فضاهای مربوط به آن، به انسانی تشبیه شدهاند که مشغول فداکاری و مبارزه برای آزادی خود هستند. دراین رمان، شهر، شخصیت اصلی است؛ بنابراین بنمایۀ مکان و حوادث، اصل بنمایههای آن را تشکیل میدهند. پس از آن بنمایۀ عناصر طبیعی مانند خورشید و ماه که میتوان آنها را بنمایۀ اشخاص مجازی نیز به شمار آورد و اشیائی چون ادوات جنگی، وسایل نقلیه، ابزارهای مبارزان، و سازههای شهری بیشترین فراوانی را در میان بنمایههای این داستان به خود اختصاص دادهاند.
رمان «گلابخانم» از استعارۀ مکنیه و تشخیص زیادی برخوردار نیست با این حال بنمایۀ عشق و حالات عاشقی انسانپنداریهای آن را دربرگرفتهاند. اهمّ تصاویر شعری این رمان بر تشبیهات غنایی استوار است و بنمایۀ اشخاص، برجستهترین بنمایۀ آن به شمار میرود.
از نظر نماد نیز در رمان اول، خورشید، ماه، آب و درخت نخل، نقشی اساسی بر عهده دارند و بر عمق معنایی و وسعت اندیشگی آن میافزایند؛ نمادهایی که مفاهیم جاودانگی، ایثار و شهادت را بازتاب میدهند و درخت نخل به دلیل تکرار تأثیرگذار و نقش پررنگش در این نمادسازی بهعنوان لایت موتیف داستان در نظر گرفته میشود؛ درحالیکه این ظرفیت نمادسازی در رمان «گلابخانم» تبلور نیافته و عناصر نمادین در آن به ندرت یافت میشوند. تنها میتوان شخصیت اصلی آن؛ یعنی گلاب خانم را به عنوان نماد زن از خود گذشته ایرانی به شمار آورد. در این رمان بنمایۀ عشق و هماغوشی به دلیل تکرار حساسیتبرانگیز خود، لایت موتیف به حساب میآیند.
بدین ترتیب رمان «نخلهای بیسر» به دلیل قرابت زمانی با آغاز جنگ تحمیلی، از فضاسازی و درونمایهای حماسی و ایثارگرانه برخوردار است؛ مفاهیمی که با گذشت زمان به سردی گراییده، به شکل دلسردی و انفعال مبارزان دفاع مقدس درآمده و در رمان «گلاب خانم» به صورت بنمایة رنج، تردید و تحمل نمودار شده که البته با گریزگاهی به نام عشق و از خودگذشتگی بار دیگر ترمیم پذیرفته است.
در حقیقت فراست در ابتدای جنگ، اشتیاق رزمندگان برای حضور در جبههها را با بهکارگیری آرایۀ تشخیص نشان داده و صحنههایی سرزنده و پرشور آفریده است حال آن که در رمان دوم و با پایان یافتن دوران دفاع مقدس، خستگی و سرخوردگی رزمندگان را به شکل دیگری نشان داده است؛ زیرا در این دوران، تنها مرهم زخمهای آنان نیروی امیدبخش عشق است؛ از این رو این بنمایه را به وفور و در شکل تشبیهات غنایی سامان داده و دردهای رزمندگان بازگشته از جنگ را بدان التیام بخشیده است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
|
https://orcid.org/0009-0002-3317-3138 |
Mohammadreza Yousefi |
|
https://orcid.org/0000-0002-9601-8218 |
Faeze Hatami Nia |