Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Bu-Ali Sina University, Hamadan, Iran
2 Ph.D. Graduate in Persian Language and Literature, Bu-Ali Sina University, Hamadan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
«سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» نام رمانی است که در 1239 ق. (1202 ش.) با عنوان «ماجراهای حاجیبابا اصفهانی» به زبان انگلیسی در لندن انتشار یافت. در همان سال ترجمة فرانسوی این اثر، در پاریس منتشر شد و احتمالاً بیش از شصت سال بعد، یعنی حدود 1303 ق. (1264 ش.) حاجیبابا بهطور کامل به فارسی ترجمه شد؛ البته انتشار ترجمة فارسی آن تا سالها میسر نشد و متن فارسی آن به همت کلنل «داگلاس فیلات» انگلیسی در کلکتة هندوستان در سال 1323 ق. (1284 ش.) چاپ شد. (ر.ک: دانشنامة جهان اسلام مدخلِ «سرگذشتِ حاجیبابا اصفهانی»)
نویسندة این اثر «جمیز موریه» است؛ مترجم فرانسوی آن «ژان باتیست دوفوکونپره» و مترجم فارسی آن میرزاحبیب اصفهانی است. البته قبل از میرزاحبیب «محمدحسنخان اعتمادالسلطنه» ترجمة آن را آغاز کرده بود ولی به سرانجام نرسانید. (برای اطلاع از ترجمة اعتمادالسلطنه، ر. ک: آل داوود، 1389)
دربارة رمان سرگذشت حاجیبابا اصفهانی، از نگارش تا ترجمه و انتشار، ابهاماتی مطرح شده است؛ ازجمله دو ابهام بزرگ ذیل:
پژوهشگران توانمندی به تحقیق و اظهار نظر دربارة این ابهامات پرداختهاند ازجمله محمدعلی جمالزاده، مجتبی مینوی، ایرج افشار و حسن کامشاد؛ اما همانطور که در دانشنامة جهان اسلام تصریح شده «بحثهای بسیاری دربارة نویسندة حقیقی کتاب، غرض اصلی او و دلیل انتخاب نام حاجیبابا برای عنوان کتاب، ترجمة فارسی و ارزشهای آن و همکاران احتمالی مترجم، از زمان انتشار کتاب آغازشده و اگرچه به نتایج روشنگرانهای رسیده است، اما نمیتوان آنها را نتیجة قطعی تلقی کرد و انتظار میرود بحث دربارة جنبههای گوناگون این اثر، به منزلة بحث مفتوح تاریخی و ادبی، همچنان ادامه بیابد.» (دانشنامة جهان اسلام، مدخل «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی»)
در ادامة این مقدمه، پس از ارائة مختصری از پیشینة پژوهش و روش تحقیق، «رمان سرگذشتِ حاجیبابا»، «نویسندة اثر»، «افراد دخیل در ترجمة فارسی آن» و «نمایشنامة سوسمارالدوله اثر میرزاآقاخان کرمانی» اجمالاً معرفی خواهند شد؛ توضیح آنکه در این نوشته نام این افراد و آثار، بارها ذکر شده است و لازم است اطلاعات مختصری از آنها ارائه شود. در بخش اصلی نیز سعی شده است دو ابهام ذکر شده، از زوایایی نو مورد بحث قرار گیرد.
پیشینة پژوهش
سرگذشت حاجیبابا اصفهانی پس از نخستین انتشار تا عصر حاضر، از زوایای گوناگون موردتوجه پژوهشگران بوده است. در اینجا تنها به چند پژوهشِ نزدیک به نوشتة حاضر اشاره میشود:
در رابطه با چندوچون ترجمة این اثر جعفر مدرس صادقی در چندین پژوهش، نکات ارزندهای ارائه کرده است؛ ازجمله در مقالاتِ «ترجمهای که فقط یک ترجمه نیست (دربارة حاجیبابای اصفهانی)» و «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی و داستاننویسی امروز» و مهمتر از همه، در مقدمهای که ابتدای تصحیح خود از این اثرآورده است. (ر. ک: مدرس صادقی، 1379؛ مدرس صادقی 1384؛ موریه، 1379) نظر این پژوهشگر با نتایجِ تحقیقِ پیشِ رو همسانیهایی دارد.
همچنین محمد گلبن در مقدمة خود بر یکی از چاپهای این رمان، نکاتی مطرح میکند که بخشی از ابهامهای مطرحشده در پژوهش حاضر نیز جزئی از آنهاست (ر. ک: موریه، 1388)
محمدعلی جمالزاده ازجمله نخستین پژوهشگرانی است که بهطور مفصل در رابطه با ترجمة این اثر و مترجم بودنِ میرزاحبیب اصفهانی سخن گفته است، این پژوهشگر در اثباتِ مترجم بودن میرزاحبیب اصفهانی تلاش وافر داشته است. (ر. ک: موریه، 1348)
پژوهشگران دیگری نیز در آثار مختلف خود، بهطور ضمنی به این مقولات در باب ترجمة سرگذشت حاجیبابا اصفهانی پرداختهاند؛ ازجمله ایرج افشار در مقالهای تحت عنوان «میرزاحبیب اصفهانی»، مجتبی مینوی در کتابِ «پانزده گفتار دربارة چند تن از رجال ادب اروپا از اومیروس تا برناردشا»، حسن جوادی در «بحثی دربارة سرگذشت حاجیبابا اصفهانی و نویسندة آن جیمز موریه»، کریم امامی در باب ترجمة «عامفهم و خاصپسند حاجیبابا» اسماعیلی حدادیان مقدم در مقالة «میانجیگری در ترجمه و انتشار ترجمة فارسی سرگذشت حاجیبابا اصفهانی» و علی مشیری در «مطالب جالب و مهم دربارة کتاب حاجیبابا».
روش پژوهش
در این پژوهش ابتدا جهت پاسخ به ابهام اول، در کنار بررسیِ یافتههایِ پژوهشگرانِ پیشین، نکتهای از متن انگلیسی احصا و بررسیشده تا به وسیلة آن احتمال ترجمه یا تألیف بودن این اثر سنجیده شود. در پاسخ به پرسش دوم نیز، نوشتة پیشِ رو ضمن مقایسة سبکی و فکری بخشی از ترجمة اثر با سبکِ نگارش و تفکراتِ مترجمانِ احتمالی، سهم هرکدام از این ترجمه را واضحتر میکند؛ البته این بدان معنا نیست که بهطور قاطع میتوان تلاشهای مترجمان را از هم جدا کرد و ترجمه را چندپاره دانست و این نوشته نیز چنین داعیهای ندارد؛ بلکه کوشش شده با دقت در نکات سبکی و فکری، به کم و کیفِ سهم مترجمان، وضوح بیشتری بخشیده شود.
«سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» و دلایل اهمیت آن
سرگذشت حاجیبابا، رمانی است که با زاویة دید اولشخص از زبان فردی اصفهانی به نام حاجیبابا روایت میشود؛ حاجیبابا قصة خود را از تولد تا رسیدن به مقام منشیگری سفارت ایران در انگلیس، بیان میکند.
بیشتر از کشش و جذابیتهای فنی و داستانی، این نمایشِ بدبینانه، عیبجویانه و البته طنزآلودِ نویسنده از ایرانیان است که کانون توجه مخاطبان و محققان قرار گرفته است. نویسندة اثر در طول رمان، شخصیتهای مختلفی را سر راه حاجیبابا قرار میدهد، شخصیتهایی همچون راهزن، شاعر، درویش، ملأ، عارف، مقامهای دولتی و لشکری، فاحشه، تاجر و... . وجه تشابه قریب به اتفاق این شخصیتها، منفعتطلبی است. هریک با حربهای سعی دارد منفعت بیشتری برای خود جذب کند و حربههای آنان آنقدر بدیع است که مخاطب را از اینهمه بیشرمی به تعجب و البته خندهای تلخ وامیدارد. در میان همة راهکارهای فریبنده، ریا جایگاه ویژهای دارد و هرکسی با توجه به پیشهاش، نوعی ریاکاری و ظاهرفریبی سرلوحة کار خویش قرار میدهد. در این میان، شخصیت اصلی قصه، یعنی حاجیبابا، استعداد ویژهای در زیرکیِ توأم با دغلکاری و ریا از خود نشان میدهد و در آخر نیز، همین ترفندها باعث میشود در حکومت فاسد قاجاری، پلههای ترقی را بدون شایستگیِ لازم، بهسرعت طی کند و بهعنوان منشی سفارت، راهی انگلیس شود.
بنابراین آنچه را که باعث شد این رمان در نزد ایرانیان به درجة بالایی از اهمیت و توجه برسد، میتوان اینگونه برشمرد:
جیمز موریه
«جیمز موریه در سال 1780 م. (1159 ش.) در ازمیر ترکیه به دنیا آمد [...] پدر او قنسول انگلیس در عثمانی بود [...] موریه برای ادامة تحصیل به لندن رفت و در بازگشت به ترکیه به امور تجاری مشغول شد. «هارفورد جونز»، سفیر انگلیس در ایران [...] او را به استخدام وزارت امور خارجة انگلیس درآورد و در سال 1808 (1187 ش.) بهعنوان منشی مخصوص خود به ایران آورد [...] موریه [در مأموریت اول خود در ایران] موفق شد معاهدة نظامی و سیاسی به نفع دولت خود با ایران به امضا برساند. سال بعد نیز به همراه میرزاابوالحسنخان ایلچی [سفیر فتحعلیشاه] که معاهده را به لندن میبرد، راهی انگلستان شد و هشتماه بعد همراه همین فرد و سفیر جدید انگلیس «سرگور اوزلی» به ایران بازگشت و از 1810 م. تا 1815 م. (1189 تا 1194 ش.) در ایران اقامت داشت.» (ناطق، 1353)
«موریه شرح مسافرتهای خود را در ایران در دو جلد بزرگ به سال 1812 م؛ و 1818 م. (1191 و 1197 ش.) به چاپ رساند که هنوز هم از منابع مهم تاریخ آن دورة ایران به شمار میروند.» (جوادی، 1345) سفرهای موریه به ایران باعث جلبتوجه او به زندگی ایرانیان شد و آنگونه که در مقدمة حاجیبابا شرح میدهد، انگیزة نوشتن کتابی راجع به اخلاق و رفتار شرقیان را در او برانگیخت. «موریه هفت هشت کتاب قصة دیگر نیز تألیف کرد. از آن جمله جلد دوم سرگذشت حاجیبابا به نام «حاجیبابا در لندن» که بسیار بچگانه و خالی از ارزش ذوق و ادبی است.» (مینوی، 1383)
گویا موریه در نوشتن حاجیبابا، به دو کتاب «ژیل بلاس» اثرِ «آلن لوساژ» و قصههای هزار و یکشب نظر داشته است. (ر. ک: جوادی، 1345)
میرزاحبیب اصفهانی
حبیب اصفهانی از دگراندیشان عصر قاجار بود و تدوین نخستین دستور زبان فارسی را به او نسبت دادهاند. او در روستای «بن» از توابع شهرکرد به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش سپری کرد و ظاهراً بهقصد ادامه تحصیل به تهران و بغداد سفر کرد، او پس از بازگشت به تهران با روشنفکران و بهویژه میرزاملکم خان ناظمالدوله رفتوآمد داشته است و در تهران به دهریگری و بیدینی متهم شد. کتابچهای در مذمت محمدخان سپهسالار، صدراعظم که مردی جاهل و عامی بود، نشر دادند و وی را در آن سخت هجو کرده بودند. میرزاحبیب به اتهام نوشتن این کتابچه تحت تعقیب قرار گرفت و در 1283 ق. (1245 ش.) از ایران گریخت و به استانبول رفت. میرزاحبیب، همسن طالبوف و حاج زینالعابدین مراغهای و دوست و همکار شیخ احمد روحی و میرزاآقاخان کرمانی بود که همگی از پیشروان تجددخواهی بودند. ظاهراً میرزاآقاخان کرمانی دو سال در منزل میرزاحبیب ساکن بوده و نوشتههای او را بهاصطلاح امروزی ویرایش میکرده است. میرزاحبیب در آستانة شصتسالگی، به بیماری سختی دچار شد و برای معالجه خارج از عثمانی رفت و در همانجا درگذشت. تأثیر چشمگیر میرزاحبیب در تحول نثر جدید فارسی، بهویژه با ترجمة سه اثر نمایان است: «حاجیبابای اصفهانی»، «سرگذشت ژیلبلاس» و «مردمگریز/ گزارش مردمگریز». او نخستین کسی است که کلمة «دستور» را با عنوان کتابی دربارة قواعد زبان فارسی بهکاربرده است. دربارة تألیفات، سرودهها و تحقیقاتِ او، جعفر مدرس صادقی بهخوبی توضیح داده است. (برای اطلاع بیشتر دربارة میرزاحبیب ر. ک: موریه، 1379 و دانشنامة جهان اسلام، مدخل میرزاحبیب اصفهانی)
میرزاآقاخان کرمانی
میرزا عبدالحسین بردسیری معروف به میرزا آقاخان کرمانی اندیشمندی نوگرا و نویسندهای توانا بود او در سال 1269 ق. (1232 ش.) در مشیزِ بردسیرِ کرمان در خانوادهای صاحب نام و ثروتمند به دنیا آمد. تحصیلات اصلی را با آموختن علوم زمان، در کرمان به انجام رساند. میرزاآقاخان در زمان حکمرانی مستبدانة عبدالحمید میرزا ناصرالدوله فرمانفرما در کرمان، مجبور به پذیرش ضابطی مالیات بردسیر شد و بر سر همین کار با ناصرالدوله اختلاف شدید پیدا کرد تا جایی که مجبور شد به ناچار مخفیانه به اصفهان و از آنجا با دوست دیرینهاش شیخ احمد روحی به تهران برود. پس از مدتی شرایط سیاسی و اجتماعی ایران و کینهتوزی ناصرالدوله، میرزاآقاخان و شیخ احمد را مجبور به ترک وطن و رفتن به استانبول کرد. گویا در 1303 ق. (1264 ش.) به استانبول رسیدهاند. (ر.ک: مدس صادقی، 1379) این دو پس از حدود ده سال فعالیت فرهنگی، سیاسی و آزادیخواهی در استانبول، به درخواست ناصرالدینشاه، به ایران فرستاده شدند؛ با وساطت سیدجمالالدین اسدآبادی و دیگران در نزد شاه عثمانی، مدتی بازگشتشان به تأخیر افتاد؛ اما درنهایت با کشته شدن ناصرالدینشاه به دست میرزارضا کرمانی، به جرم توطئه در قتل شاه، به ایران بازگردانده و با دستور شاهِ نو، مظفرالدین شاه، در حضور شخص ولیعهدِ تازه، محمدعلیمیرزا، در صفر 1314 ق. (1275 ش.) به قتل رسیدند.
ورود میرزاآقاخان و شیخ احمد به عثمانی مصادف بود با سالهای پایانی حضور میرزاحبیب اصفهانی در استانبول. دربارة همکاری این سه در ادامة همین نوشتار مطالبی خواهد آمد. میرزاآقاخان در عثمانی با روزنامههای اختر و قانون همکاری داشت و با روشنفکرانی چون میرزا ملکم خان به تبادل آراء پرداخت. او و شیخ احمد، بهزودی در جرگة گروه اتحاد اسلام به رهبری سید جمالالدین اسدآبادی پیوستند و با علمای ایرانی مقیم عراق به مکاتبه پرداختند. از میرزاآقاخان آثار زیادی بهجای مانده که احتمالاً چندین اثر از آنها با همکاری شیخ احمد به نگارش درآمده است. میرزاآقاخان را متحولکنندة سنتِ تاریخنگاری ایرانی دانستهاند. او با هنر نویسندگی و شاعری و همچنین انتقال یافتههای اروپایی در این زمینهها، در روشنفکران مشروطه تأثیر بسیار گذارد. (برای اطلاع بیشتر ر.ک: آدمیت، 1357)
شیخ احمد روحی
شیخ احمد روحی در خانوادهای روحانی در سال 1264 ق. (1227 ش.) در کرمان متولد شد؛ تحصیلاتش را نزد پدر خود ملامحمد جعفر کرمانی که از علمای بزرگ کرمان بود، گذرانید. او پس از فرار میرزاآقاخان از کرمان، در اصفهان به او پیوست و باقی زندگی را تا مرگ تقریباً مشابه یکدیگر گذراندند؛ شیخ احمد و میرزاآقاخان در استانبول، بیشتر از راه آموزش فارسی و عربی به پاشازادههای عثمانی، استنساخ کتب و روزنامهنگاری کسب درآمد میکردند. ارتباط این دو با ادوارد براوون بیشتر از طریق شیخ احمد و با میرزاملکم بیشتر از طریق میرزاآقاخان بوده است. عجیب آنکه برای شیخ احمد هیچ اثری بهطور مستقل نامبرده نشده است اما او را در نگارش برخی آثار میرزاآقاخان، ازجمله هشتبهشت و همچنین ترجمة «ژیلبلاس» و «سرگذشت حاجیبابا اصفهانی» سهیم دانستهاند. (برای اطلاع بیشتر ر.ک: همان) در ادامة این مطلب، در کم و کیف دخیل بودن این دو در ترجمة حاجیبابا اصفهانی، سخن به میان خواهد آمد.
نمایشنامة سوسمارالدوله
«سوسمارالدوله» در خلال یکی از کتابهای ناتمام و بدون نام میرزاآقاخان، مشهور به «سه مکتوب» نگاشته شده است. در مقدمة کتاب، ویراستار حدس زده است که باید بعد از 1271 ش. (1310 ق.) نوشتهشده باشد. (میرزاآقاخان، سه مکتوب) با توجه به مرگ میرزاآقاخان در 1275 ش؛ و ناتمام بودن این کتاب، این اثر از واپسین نوشتههای آقاخان محسوب میشود؛ این نمایشنامه درواقع نامهنگاری فردی به نام کمالالدوله به جلالالدوله است.
قطعه نمایشی سوسمارالدوله را بهیقین میتوان جز اولین آزمون و خطاهای نمایشنامهنویسی مدرن در ایران دانست؛ اما این مسئله را نمیتوان با قدرت پذیرفت که آقاخان با هدف «اجرا» شدن، آن را نوشته است. (برای اطلاع بیشتر، ر.ک: قائمی و هاشمیان، 1397)
همانطور که در مقدمه ذکر شد، در این نوشتار در باب دو ابهام بزرگ راجع به رمان سرگذشت حاجیبابا نکاتی ارائه خواهد شد. درواقع سعی شده است نکاتی که در تحقیقات پیشتر موردتوجه قرار نگرفته و یا کمتر موردتوجه قرارگرفته، ارائه شود.
1-1. نویسنده بودن جیمز موریه
دربارة نویسنده بودن یا نبودن موریه تحقیقات زیادی انجام شده است. از عمدهترین دلایل این تشکیک مقدمهای است که موریه ابتدای رمان نوشته است؛ در این مقدمه که خطاب به یک دوستِ کشیشِ مستشرق نوشته شده، ذکرشده است که اصل این کتاب را موریه از یک ایرانیِ حاجیبابا نام، هدیه گرفته است. جمالزاده در مقدمة خود بر این رمان، دراینباره مینویسد: «جمعی از هموطنان ما به استناد پارهای از اظهارات خودِ موریه معتقدند که کتاب حاجیبابا به دست یک نفر ایرانی نوشته شده است و موریه تنها آن را ترجمه و تنظیم نموده است و بس؛ اما من با این نظر موافق نیستم و معتقدم که موریه نویسندة آن است. [...] کسانی که با طرز و سبک رماننویسی و داستانسرایی فرنگیها آشنا باشند خوب میدانند که یکی از فوتوفنهای این فن همین کاری است که موریه نموده است؛ یعنی برای خودشیرینی و بهمنظور اینکه خواننده بهتر و بیشتر قضایای کتاب را باور کند و یا به جهات دیگر، کتاب خودشان را به شخص دیگری منسوب مینمایند.» (موریه، 1348)
اما بهغیراز مقدمة کتاب، مجتبی مینوی در نوشتار مفصل خود راجع به موریه، پس از ارائة اسناد تاریخی مربوط به کمدانی او دربارة زبان فارسی و ایران مینویسد: «علاوه بر اینکه خود موریه در مقدمة کتابش میگوید که این کتاب را از فارسی ترجمه کردهام، در متن کتاب هم الفاظی هست که داد میزند که ترجمة تحتاللفظ فارسی است: وقتی که میگوئیم «پدرسگ» مقصود ما این است که فلانی پسرِ سگ یا سگپدر است –موریه ظاهراً این لفظ را به گوش خود نشنیده بوده است و در حین ترجمه آن را پدرِ سگ خوانده و father of dog ترجمه کرده [...]
جهل موریه به زبان فارسی و عجز او از اینکه با طبقات مردم ایران مکالمه و محاوره کرده از آداب و اخلاق و عقاید ایشان مطلع گردد، ما را وامیدارد که اقلاً احتمال این را بدهیم که واقعاً یکی از ایرانیانی که با زبان و ادبیات اروپا آشنا شده بودهاند [...] کتابی به فارسی نوشته بوده است و نسخة آن را به جیمز موریه داده بوده است.» (مینوی، 1383)
بعضی محققین نیز به نکتههای دیگری در متن انگلیسی این اثر اشاره میکنند که نشان از ترجمه بودن آن از زبانی دیگر دارد: «علت اینکه بعضیها تصور میکنند در تألیف کتاب ممکن است اشخاص دیگری نیز دست داشته و یا اینکه موریه آن را از فارسی به انگلیسی ترجمه کرده است وجود بعضی عبارات است که گاه و بیگاه در آن کتاب دیده میشود. مثلاً کبک دری را به انگلیسی کبک دره ذکر کرده [...] و به این قبیل اشتباهها گاهی در کتاب برمیخوریم، [...] در فصل ششم کتاب اصلانسلطان ترکمن که یک کلمة فارسی نمیدانست، عبارت «پدرت را میسوزانم» ادا کرده و موریه عین این عبارت فارسی را به لاتین در کتاب خود نقل کرده است.» (مشیری، 1343)
گویا جمالزاده هم به وجود این نشانهها واقف بوده است؛ اما برای آن توجیهاتی میآورد. او مینویسد: «عدهای از هموطنان ما میگویند چون بعضی از کلمات و اصطلاحات و یا تعبیرات فارسی را در کتاب به ترجمة تحتاللفظی آورده است، چنانکه مثلاً «دادوبیداد» را به «عدالت و ستم» (البته در زبان انگلیسی) تعبیر نموده است این خود دلیل میشود که کتاب را از فارسی به انگلیسی ترجمه نموده است؛ اما من این را دلیل نمیدانم چون اصولاً این نوع ترجمه در کتاب بسیار بسیار اندک است و ثانیاً نویسندگان [...] در مقام مطایبت از این کارها زیاد میکنند و کسانی که داستان «فارسی شکر است» را [...] خواندهاند، خوب به خاطر دارند که جوان ایرانی فرنگیمآب چگونه تعبیرات فرانسوی را به زبان فارسی تحتاللفظی ترجمه میکند و نباید فراموش نمود که موریه زبان فارسی را از شکم مادر نمیدانسته بلکه در نزد استاد میآموخته است و آیا نمیتوان احتمال داد که وقتی معنی «دادوبیداد» را از استاد پرسیده و یا در فرهنگ فارسی به انگلیسی این دو کلمة دادوبیداد را پیدا کرده به همان «عدالت و ستم» جواب گرفته است؟» (موریه، 1348)
با مواردی که در ادامه خواهد آمد، توجیه جمالزاده و نظر وی دربارة نویسنده بودن موریه را میتوان مردود دانست: 1. خلافِ آنطور که جمالزاده میگوید، تعداد این نشانههای موردتوجه محققان کم نیست و در نوشتة پیشِ رو نیز، موردِ دیگری به آنها اضافه خواهد شد و حتی اگر کم هم میبود باز هم قابل اغماض نیست؛ چرا که ترجمة این اصطلاحات، بهصورت تحتاللفظی، نمیتواند برای انگلیسیزبانها دلیل موجهی، ازجمله طنزآمیز بودن، داشته باشد. فراموش نکنیم که موریه برای مخاطب انگلیسیزبان رمان نوشته است و برهمین اساس قیاس آن با «فارسی شکر است» درست نیست. چراکه «فارسی شکر است» داستانی فارسی است که کاربرد اصطلاحات درهموبرهم فرانسوی از زبانِ یک شخصیتِ پرمدعایِ کمدان، آن را طنزآمیز کرده است؛ اما در رمان حاجیبابا، انگلیسیزبانها چرا باید بهاصطلاح «عدالت و ستم» بهجای «دادوبیداد» فارسی بخندد؟! آیا شخصیتِ داستان، همچون شخصیت فارسی شکر است، یک انگلیسی است که ادعای فارسیدانی داشته؟! و یا اساساً فارسیدانی برای یک انگلیسیزبان، وجههای برتر میبخشد که ادعای آن برای انگلیسیها جالب باشد؟! هیچکدام از اینها در سرگذشت حاجیبابا مطرح نیست. 2. جمالزاده به فارسی نبودن زبان مادریِ موریه اشاره میکند و آن را توجیهی میداند برای اینکه وقتی معنی «دادوبیداد» را نمیدانسته، این دو واژه را در فرهنگ لغتی یا منبعی دیگر جستجو کرده و به «عدالت و ستم» رسیده است. میتوان گفت اساساً چرا باید موریه دنبال اصطلاح «دادوبیداد» بگردد، آیا نمیتوان حدس زد آن را در متن اصلی حاجیبابا دیده است؟! اگر اینطور نیست پس چرا باید از یک اصطلاح فارسی که آن را نمیداند، در متن خود استفاده کند؟! آنهم بهصورت ترجمة تحتاللفظیِ انگلیسی آن؟!
مورد دیگری که نویسنده بودن موریه را بهطورجدی زیر سؤال میبرد، نامگذاری شخصیتهای رمان است. توضیح آنکه وقتی مخاطب با ترجمة میرزاحبیب مواجه میشود، گمان میکند که نامگذاریهای طنزآمیز و نقیضه مانند از ابداعات مترجم است، اما جالب است که بخش قابلتوجهی از این نامها در متن اصلی انگلیسی آورده شده است: «ملاحظه فرمایید [موریه] چه نامهایی به اشخاص داستان خود داده است: میرزافضول، اشگمیرزا، درویش بیدین، ملانادان، غیره و غیره. [...] اسم حقیقی حکیمباشی فتحعلیشاه را که «میرزا احمد» بود «میرزا احمق» کرده و نام فراشباشی آن پادشاه را «نامردخان» گذاشته است.» (جوادی، 1345) البته برخی نامها را نیز میرزاحبیب و همکارانش تغییر دادهاند و از آنها نقیضه ساختند.
مسئلة اساسی این است که نوشتن «میرزا احمق» بهجای «میرزا احمد»، برای مخاطب انگلیسیزبان که معنایش را نمیفهمد، آن هم بدون هیچ توضیحی از سوی نویسنده در پاورقی یا پایان، چه طنزی ایجاد میکند؟! چنین کاری که میتوان آن را «نقیضة نام» نامید، قبلاً هم سابقه داشته است ازجمله در رمانِ الگوی موریه، یعنی «ژیلبلاس»، نقیضة نام وجود دارد؛ اما به زبان مخاطبان خود، یعنی انگلیسی، «فیالمثل دو طبیب در ژیلبلاس هستند که دکتر Sangerado (مکندة خون) و دکتر Cuchillo (کارد کوچک) خواند میشوند. اسم این دومی در اصل دکتر Pnocope-Couteau بود که لوساژ او را به علت کشتن مریضهای بسیاری «دکتر کارد کوچک» خوانده است» (همان) اما موریه یک واژة فارسی را که حامل طنز محتوایی است، عیناً به خطِ لاتین مینویسد که بدون درک ظرافت آن در تلمیح و محتوا، هیچ طنزی دربرندارد. مسئلة مذکور این گمان را بسیار تقویت میکند که موریه متنی فارسی دراختیار داشته که به طنز یا فرار از گرفتاری سیاسی، اسامی شخصیتهای واقعی را بهصورت نقیضه نوشته بوده است و موریه بدون درک این ظرافت، همان واژهها را بهعنوان اسمِ خاص، به لاتین نوشته است.
البته تأکید میشود که با توجه به همخوانی بخشهایی از قصه با سفرنامة ایرانِ موریه، دخل و تصرف او در متن را نمیتوان کم انگاشت. (برای اطلاعات بیشتر ر.ک: موریه 1379)
1-2. مترجم بودن میرزاحبیب
ترجمة فارسی حاجیبابا به مثابة روحی در کالبد رمانِ متوسطِ موریه دمیده شده است تا آنجا که بهآسانی میتوان گفت: «چیزی که به رمان جیمز موریه اهمیت میدهد ترجمة فارسی این رمان است. ترجمة میرزاحبیب اصفهانی از رمان جیمز موریه در ادبیات فارسی یک شاهکار است، درحالیکه انگلیسی جیمز موریه در ادبیات انگلیسی نهفقط شاهکار نیست، بلکه یک اثر دستدوم و متوسط است.» (مدرس صادقی، 1379)
علاوه بر مسائل ساختاری، برخی پژوهشگران، از تفاوتهای اساسی در دیدگاه نویسنده و مترجم نیز سخن گفتهاند: «اگر همة کوشش مترجم حاجیبابا دران است که با هر نوشته و هر عبارتی دستگاه ظلم و ستم حکام و ستمگران زمان خویش را به باد انتقاد بگیرد و جامعة منحط و فاسد دوران خویش را بشناساند و مردم را آگاهی و بیداری بخشد، همة سعی و اهتمام نویسندة حاجیبابا در این است که بهعنوان پیچ و مهرة همین دستگاه، از هر رویدادی استفاده کند تا حق حاکمیت غرب و شرق را به اثبات برساند.» (ناطق، 1353)
این مسائل باعث شده است که ترجمة حاجیبابا به فارسی، چه از نظر ادبی و چه از نظر جهانبینی، نسبت به متنِ اصلی این اثر، راهی جداگانه و منحصربهفرد در پیش بگیرد؛ این ترجمه ضمن تأثیرگذاری در تاریخ ترجمه به فارسی تا عصرِ حاضر نیز، اهمیت خود را در میان مخاطبان و محققین حفظ کرده است.
اما هویت مترجمِ این رمان تا سالها موردبحث بود کلنل فیلات در مقدمة چاپ اول، مترجم را شیخ احمد روحی کرمانی، معرفی کرد و البته در آن مقدمه «گفته که میرزاحبیب اصفهانی با حاج شیخ احمد روحی در این ترجمه همراهی و همکاری میکرده است.» (مینوی، 1383) گویا این اظهارنظر فیلات بدین خاطر بود که در کرمان نسخة خطیای از رمان، به خط شیخ احمد به دست او رسیده بود و او با توجه به قراین، مترجم را شیخ احمد دانسته بوده است. همچنین «احتمالاً به علت مشارکت آن هر دو [شیخ احمد و میرزاآقاخان] و خارج ساختن کتاب به وسیلة شیخ احمد، ترجمة آن به شخص اخیرمنسوب و مشهور میگردد و به همین نام طبع میشود.» (افشار، 1339)
نظر فیلات تا مدتی نظر درست تلقی میشد و بزرگانی مثل بهار در سبکشناسی نثر فارسی و براون در تاریخ ادبیات ایران، مترجم را روحی دانستند. البته بعدها اینِ اظهار نظر براون در تاریخ ادبیات، باعثِ شگفتی محققان شد. چرا که او «در مقدمهاش بر نسخة انگلیسی سرگذشت حاجیبابای اصفهانی، [...] از نامهای خبر میدهد که در سال 1892 از شیخ احمد یافت کرده و در آن، میرزا [حبیب اصفهانی] مترجم رمان موریه از زبان فرانسوی معرفی شده است. شیخ احمد [در آن نامه] از براون میخواهد که مقدمات نشرِ آن را در لندن فراهم نماید [...] براون پس از شناسایی میرزا در مقام مترجم در سال 1895، در جلد چهارم تاریخ ادبی ایران در سال 1924 با مترجم نامیدن شیخ احمد، دوباره آن اشتباه مشهور را تکرار میکند. حسن کامشاد [...] اشتباه براون را به سالخوردگی و بیماری او نسبت میدهد و به همین طریق رستگار، اشتباهِ آگاهانة براون را بیربط به حمایت او از مشروطهخواهان ایرانی که شیخ احمد مخفیانه به آنان پیوسته بود، نمیداند.» (حدادیان مقدم، 1393 همچنین ر.ک: مینوی، 1383)
مترجم بودن میرزاحبیب زمانی نظرِ غالب میشود که جمالزاده بهطورجدی راجع به ابهامات این اثر به بررسی و تحقیق میپردازد، ضمن تحقیقات او، حسن کامشاد نامة ذکر شده در بالا را که روحی برای براون فرستاده بود، در میان آثار بهجامانده از کتابخانة براون پیدا میکند و جمالزاده را از این ماجرا باخبر میسازد، (برای اطلاع بیشتر، ر.ک: موریه، 1348) دربارة این نامه، نکتة دیگری نیز حائز اهمیت است؛ تاریخنامه جولای 1892م (1271 ش.) است؛ یعنی «یک سال و اندی قبل از بیماری و درگذشت میرزاحبیب» (موریه، 1379). این نشان میدهد که احتمالاً از 1303 تا 1309 این سه نفر در تلاش برای چاپ این اثر در عثمانی بودهاند و موفق نشدند. همچنین مینوی از یافتن نسخهای از حاجیبابا در ترکیه خبر میدهد که به خط میرزاحبیب است و در آن تصریح شده که مترجم خود اوست. (برای اطلاع بیشتر، ر.ک: موریه، 1348) این که کدام یک از این محققان زودتر به این اسناد رسیدهاند مشخص نیست. بعدها نیز مشخص شد که حاجیپیرزادة نائینی در سفرنامة خود، هنگامی که از آشنایی با میرزاحبیب در استانبول، سخن میگوید، به صراحت وی را مترجم حاجیبابا معرفی میکند. (برای اطلاع بیشتر، ر.ک: پیرزادة نائینی، 1343)
پس از کشف این اسناد، مترجم اصلی بودن میرزاحبیب مسجل شد، اما تقریباً قریب بهاتفاق کسانی که در این رابطه تحقیق کردهاند برای روحی و آقاخان کرمانی نیز سهمی قائل شدهاند، هرچند هیچکدام سعی جدی برای مشخص کردن کم و کیف این سهم نداشتهاند، این سؤال دربارة ترجمة «ژیلبلاس» نیز وارد است و بررسی این مسئله در آن اثر میتواند موضوع یک پژوهش مستقل باشد؛ در این نوشته تمرکز بر آشکارتر شدن ابهامی است که در رابطه با نقش میرزاآقاخان و شیخ احمد روحی در ترجمة حاجیبابا وجود دارد؛ ایرج افشار تلویحاً به این ابهام اشاره میکند «آنچه درست نمیدانیم این است که آیا ارتباط میرزاحبیب با شیخ احمد روحی به چه حد و در چه مسائلی بوده است و آیا میرزاحبیب در طول اقامت در عثمانی با شیخ احمد و یاران او یعنی میرزاآقاخان و خبیرالملک و احتمالاً سیدجمالالدین اسدآبادی، همفکری و همکاری در نهضت آزادطلبی داشته است یا خیر؟!» (افشار، 1339) ناطق به طور کلی همکاری این دو را در ترجمة حاجیبابا مسلم میداند. (ر.ک: میرزاآقاخان کرمانی، 1368) مدرس صادقی مسئلة ویراستاری، پاکنویسی و کتابتِ ترجمة حاجیبابا و ژیلبلاس را از شیخ احمد و آقاخان میداند. (ر.ک: مدرس صادقی، 1384 و مدرس صادقی، 1379) اسلامپناه ویرایش ژیلبلاس به وسیلة آقاخان را تأیید میکند (ر.ک: اسلامپناه، 1381) در میان همة این تحقیقات، اظهار نظر افضلالملک کرمانی حائز اهمیت بیشتری است، چرا که او برادر شیخ احمد روحی است و مدت زیادی با این دو در استانبول زیسته است؛ به همین خاطر سخنش از دیدههاست و نه شنیدهها و حدسیات. وی در مقدمة چاپ «هشت بهشت» اثر آقاخان و روحی مینویسد: «[میرزاآقاخان] پس از مدتی [از ورودش به استانبول] با مرحوم میرزاحبیبالله اصفهانی که از فحول ادبای عصر خود بود، آشنا شد. با او به معیت روحی افندی به ترجمة حاجیبابا از فرانسه به فارسی هر سه نفر پرداختند و مدت دو سال مرحوم آقاخان در منزل میرزاحبیب اغلب اقامت گزین بود و به تصحیح تصنیفات و تألیفات مرحوم میرزاحبیب که از ترکی و فرانسه به عربی و فارسی ترجمه کرده و از فارسی و عربی به ترکی و فرانسه ترجمه نموده مثل کتاب بیان و سایر کتب پرداخت.» (میرزاآقاخان کرمانی، بیتا) ملاحظه میشود که او سهم این دو در ترجمه را به ویراستاری و کتابت محدود نمیکند و آن هر سه را با هم، مترجمان حاجیبابا میداند که در نوع خود قابل توجه است.
نکتة قابل ذکر دیگر در این باره، حدس پژوهشگران دربارة تفاوت نسخههای کتابت شدة این ترجمه است، «جالب توجه این است که در نسخة دستنویس میرزا [حبیب]، نسخة اساس، متن فرانسوی است و نه انگلیسی. این نشان میدهد نسخهای که اساسِ چاپ 1905 فیلات چه بسا با نسخة دستنویس میرزا تفاوتهای ناچیزی هم داشته است. روشن است که نسخة فیلات بر اساس نسخة رونویسی شدة شیخ احمد از روی نسخة دستنویس میرزا بوده و شاید شیخ احمد، گهگاه، دخل و تصرفهایی در آن کرده باشد.» (حدادیان مقدم، 1393) جعفر مدرس صادقی عمدة این تفاوتها را گزارش کرده است. (ر. ک: موریه، 1379)
در آخر اینکه محمد گلبن در مقدمهاش بر چاپی از حاجیبابا، به نکتة جالبی اشاره میکند وی «خانملک ساسانی» را از آگاهان نسبت به میرزاحبیب معرفی میکند؛ بهطوریکه برای تذکرة مدینةالادب از او خواستهشده دربارة میرزاحبیب مطلب بنویسد؛ محمد گلبن از این مسئله اظهار تعجب میکند که باوجود آگاهی فراوان خانملک ساسانی از زندگی و آثار میرزاحبیب «در شرح احوالی که از میرزاحبیب [جهت نگارش تذکره «مدینه الادب»] در اختیار عبرت نائینی گذاشته اشارهای به این مهم ندارد.» (موریه، 1388) یعنی ترجمة حاجیبابا را ذیل فعالیتهای میرزاحبیب نمینویسد. محمد گلبن سخن دیگری نیز در این زمینه مطرح میکند که جای تأمل دارد: «مقالات و قصائدی چند از میرزاحبیب را از سال 11 تا سال 18 در روزنامة اختر که در استانبول انتشار مییافت دیدهام و خواندهام، عجیب است مقالاتی که از او در روزنامة اختر استانبول به چاپ رسیده به روانی ترجمة «حاجیبابا» نیست. قصائد او بسیار محکم و متین است و در برخی از قصائد روال کار خود را بر لفاظی گذاشته است.» (موریه، 1388)
آنچه تاکنون بهطورجدی مورد مداقه قرار نگرفته، اندازه و چگونگی یاریِ این دو تن با میرزاحبیب بوده است؛ در نوشتة پیشِ رو تا حدی به این مهم پرداخته خواهد شد.
اما قبل از آن، باید تأکید کرد که مشخص کردن سهم آقاخان و شیخ احمد بهطور جداگانه، بسیار سخت و حتی میتوان گفت غیرممکن است؛ چراکه این دو یارِ غار، قریب بهاتفاق تحقیقات خود را بهصورت مشترک و بدون مشخص کردن سهم جداگانة هریک انجام دادهاند؛ این درهم آمیختگی، باعث شده که نتوان بهراحتی، نقش و تأثیر این دو را در ترجمة حاجیبابا تفکیک کرد.
در این نوشته، با توجه به 1. تفاوتهای ترجمة میرزاحبیب با نسخة فرانسوی 2. شباهتهای سبکی حاجیبابا با سوسمارالدولة آقاخان 3. وجود اصطلاحات لهجة کرمانی در متن، سعی شده بخشی از این مسئله، روشنتر شود.
1-2-1. تفاوتهای ترجمة میرزاحبیب با نسخة فرانسوی
حاجیبابا یک رمان انگلیسی بود؛ حال آنکه میرزاحبیب زبان انگلیسی را آنچنانکه بتواند اثری از این زبان ترجمه کند، نمیدانسته است. همین نکته باعث شده بود که کفة ترازو به سمت مترجم نبودن میرزاحبیب سنگینتر باشد؛ مینوی قبل از آنکه به نسخة استانبول دست یابد، طی نامهای، ضمن آنکه به مترجمی روحی اشاره میکند مینویسد: «مسلم این است که میرزاحبیب انگلیسی نمیدانسته. [...] البته با طبع شوخ و مزاحپسند میرزاحبیب بهتر میسازد که مترجم این کتاب بوده باشد چه او به مطایبات عبید زاکانی و دیوان اطعمه بسحاق و دیوان البسه قاری توجه کرده است و در چاپ آنها هم اهتمام نموده است ولی چه مانع دارد که این یکی را روحی ترجمه کرده باشد...» (موریه، 1348) پسازاین اظهارنظر جمالزاده در مقام مخالفت، اثبات کرد که ترجمة میرزاحبیب با یک واسطه و از روی ترجمة فرانسوی حاجیبابا انجامگرفته است و پس از کشف نسخة خطی رمان که به خط میرزاحبیب بود، این مسئله مسلم شد.
اما این پایان مناقشه نبود و بعدها برخی محققان معاصر مواردی یافتند که ترجمه، به نسخة انگلیسی نزدیکتر است؛ کریم امامی ضمن آوردن مثالی ازایندست، تلویحاً از بهره بردن مترجم از نسخة انگلیسی، نام میبرد: «نگارنده در جریان بررسی نمونههای ترجمة فرانسه تنها به یک مورد اشتباه برخورد و آن این است: مترجم فرانسه در نمونة سوم کلمة "courier" انگلیسی را که به معنی قاصد است به "courtesan" که به معنی «شخص درباری» است ترجمه کرده است. واژة "courtesan" در زبان فرانسه، هیچ معنی مهجوری که به عمل قاصدی و چاپاری نزدیک باشد، ندارد و چارهای نیست جز اینکه بگوییم مترجم در ترجمة یک واژة ساده و بدیهی دچار اشتباه شده است. [...] با این وجود میرزاحبیب گول "courtesan" [در متن فرانسوی] را نخورده و آن را همچنان قاصد ترجمه کرده است. [...] شاید [...] مثل برخی مترجمانِ زبر و زرنگ معاصر، متن انگلیسی و فرانسه را هر دو کنار هم گذاشته بوده است.» (امامی، 1353) حدادیان مقدم نیز برای این مورد نمونهای ذکر کرده است: «در تحلیل مختصری از فصل «نامة مقدماتی» و «فصل اول» به موردی برخوردیم که مترجم در ظاهر به نسخة انگلیسی مراجعه کرده است. برای مثال "sixteen years ago" در نسخة انگلیسی، به «شانزده سال پیش» در نسخة فارسی ترجمه شده، در حالی که در نسخة فرانسوی «شصت سال» است.» (حدادیان مقدم، 1393)
شاید ضمن پژوهشی تطبیقی، بتوان نمونههای زیادی از این مسئله را یافت. باید توجه داشت که مینوی طی نامة خود به جمالزاده، برای توصیف انگلیسی ندانستنِ میرزاحبیب قید «مطلقاً» را به کار میبرد (ر.ک: موریه، 1348) پس این تطابق با نسخة انگلیسی از کجا میآید؟! درحالیکه انگلیسیدانی همکار میرزاحبیب، یعنی میرزاآقاخان کرمانی، همواره موردتوجه بوده است، ازجمله در گزارش رحیمزادة ملک که مشخص میکند میرزاآقاخان، حتی قبل از رفتن به استانبول، از انگلیسی کتاب ترجمه کرده است: «[در کرمان] جزئی خط انگلیسی را از میرزاافلاطون زردشتی یاد گرفت [...] کتابی در هیأت و جغرافی ایران از زبان انگلیسی به فارسی در همان اوقات ترجمه نمود.» (میرزاآقاخان کرمانی، 1353)
بنابر آنچه ذکر شد، باید گفت که در ترجمة حاجیبابا، هرکجا ترجمه به نسخة انگلیسی نسبت به نسخة فرانسوی وفادارتر بوده، نتیجة تصحیحات و تأثیراتِ آقاخان و روحی در فرآیند ترجمه بوده است، البته لازم است که در تحقیقی جداگانه، با تطبیق سه نسخة فارسی، انگلیسی و فرانسوی، فهرستی از این موارد به دست آید و کمیت آنان نیز مورد توجه قرار گیرد.
1-2-2. شباهتهای سبکی حاجیبابا با سوسمارالدولة آقاخان
با مطالعة دو اثرِ حاجیبابا و سوسمارالدوله شباهتهایی یافت میشود که نشان از متأثر بودن نویسندة سوسمارالدوله از ترجمة حاجیبابا دارد؛ رضازادة ملک مینویسد: «و مرا اکنون باور این است که میرزاآقاخان کرمانی، در سبک نویسندگی و حادثهآفرینی و زمینهسازی در تکة «سوسمارالدوله» تحت تأثیر کتاب «حاجیبابای اصفهانی» بوده که خود در ترجمة آن سهمی به سزا داشته است.» (میرزاآقاخان کرمانی، 1353) هما ناطق نیز در این باره نظر مشابهی دارد. (ر. ک: ناطق، 1353)
برخی از این موارد، یعنی همشکلیها در فرم و محتوا بین این دو اثر، مربوط به متن اصلی حاجیبابا نیست، بلکه این ابتکار مترجمان است که مورد علاقة میرزاآقاخان در نگارش سوسمارالدوله قرار گرفته است؛ این مسئله این احتمال را قوی میکند که ابداعاتِ مذکور در ترجمة حاجیبابا، میتواند اعمال نظر یا ویراستة میرزاآقاخان باشد؛ در اینجا چهار مورد از همسانیهایِ میان این دو اثر، بررسی میشود:
1. یکی از ابداعاتِ جالبِ توجه مترجمان، این است که در متن حاجیبابا، بسیاری از گفتگوها به شکل نمایشنامهای ثبتشده؛ مثلاً گفتگوی رئیس دزدان با شاعر دربار اینگونه نوشته شده است:
«ارسلان سلطان: آخر هنر و پیشهات چیست؟
اسیر: غلام شما شاعرم، میخواهید چه باشم
یکی از ترکمانانِ ناتراشیده: شاعر یعنی چه؟! شاعر به چه کار میخورد؟» (موریه، 1330)؛ و این ابتکار در متن اصلی نیست و هنرِ مترجمان است: «میرزاحبیب در نقل مکالمه [ها] راه تازهای در پیش میگیرد و از روش کتاب اصلی دور میشود. این روش که شبیه به نقل دیالوگ در نمایشنامههاست پیِسهای فارسی صدر مشروطیت را به یاد میآورد.» (امامی، 1353)
همین شیوه در سوسمارالدوله بسط پیدا میکند و حتی میرزاآقاخان، شگردِ «طنز در توضیحصحنهها» را که به صورت اندک در ترجمة حاجیبابا به کار رفته بود، در سوسمارالدوله تکمیل میکند و گسترش میدهد؛ این دو نمونه از حاجیبابا، با نمونههای پر تعداد سوسمارالدوله قابل مقایسه است:
«شیرعلی –به من نگاه استشهادکنان- ما خیلی جهد کردیم، بستیم، زدیم، فحش دادیم، حاجی همه را دید و میداند.» (موریه، 1330)
«سردار – چشمها را گردانیده با چهرة خندان رو به نسقچیباشی- راستی بخت خوب چیزی است اما پشتگرمی ما به شمشیر ما است نه به بخت ما.» (همان: 116)
نمونه از سوسمارالدوله:
«سوسمارالدوله: -سه دفعه از بینی تا حد گوش بروت خویش را تاب داده با تکبر و مناعت غریبی میگوید- البته چنین است.» (میرزاآقاخان کرمانی، 1353)
2. همسانی دیگری که میان سوسمارالدوله و ترجمة حاجیبابا یافت میشود، استفاده از نقیضة نامهاست؛ در سوسمارالدوله، به وفور این صنعتِ طنزآمیز یافت میشود؛ از جمله: سوسمارالدوله، گداعلیخان، وزغ الملک، میرزابدبخت، میرزامتقلبخان، لوندخانم، شمربیگخان و... . مشخص است آقاخان به این نوع نامگذاری علاقه داشته است. در این میان «ملانادان» را صریحاً از حاجیبابا تکرار کرده است؛ در سه مکتوب مینویسد: «[شاه] چنین گمان کرده است که شاهی همان [...] مدح و دروغ ساختن گرسنهشاعران و ستایش کردن پوسیده ملانادانان [...] است.» (میرزاآقاخان کرمانی، 1353) البته همانگونه که ذکر شد نقیضة نام در متن انگلیسی حاجیبابا نیز وجود دارد، اما گویا این شگرد مورد توجه مترجمان قرار گرفته و در ترجمة اثر تکمیل و گسترده میشود. با توجه به اقبال آقاخان به شگردِ مذکور در سوسمارالدوله، بسط و گسترشِ «نقیضة نام» را در ترجمة سرگذشت حاجیبابا و ژیلبلاس، باید حاصلِ اعمال نظر میرزاآقاخان کرمانی دانست.
3. بهعنوان یک مشابهت سبکی دیگر، به تکهکلامهای تکرار شونده در هر دو متن میتوان اشاره کرد؛ برای نمونه در حاجیبابا آورده شده است: «آنگاه سردار به اطراف نظرکنان با دهان کج و مج گفت: ارمنی معرکه کرده است؛ بچهها قلیان!» (موریه، 1330) در سوسمارالدوله: «کلانتر ما معنی انبار و پیشکش را آن را نفهمیدیم. بچهها قلیان!» (میرزاآقاخان، 1353) این تکه کلامها نیز که در متن اصلی وجود ندارند، مورد توجه میرزاآقاخان در سوسمارالدوله بوده است و در آنجا گستردگی جالب توجهی یافتهاند؛ بنابراین چه بسا کاربردِ آنها در ترجمة حاجیبابا، از پیشنهادات و یا تصحیحات میرزاآقاخان کرمانی بوده است.
1-2-3. وجود اصطلاحات لهجة کرمانی
میرزاحبیب به اصطلاحات عامیانه علاقة وافر داشته و ترجمة حاجیبابا را محمل خوبی برای کاربرد این اصطلاحات یافته است؛ ترجمة حاجیبابا از واژگان عامیانه سرشار است؛ بخش قابلتوجهی از این موارد، قابلفهم هستند اما مواردی هم وجود دارد که گویا مخصوص خطههای خاصی از جغرافیای ایران هستند و یا دقیقتر میتوان گفت در بخشی از جغرافیای ایران بیشتر کاربرد داشتهاند؛ یوسف رحیملو این اصطلاحات را در پایان چاپِ خود فهرست کرده و آنها را معنا کرده است؛ همو در همانجا دربارة اصطلاح «جوزبندی» که در گفتار یازدهم از ترجمه آورده شده است، توضیح میدهد: «در لغت پیدا نشد. در اصطلاح محلی کرمان به جداجدا بستن چیزهایی در نقطههای مختلف یک دستمال با گره زدن در همان جاهاست. (توضیح آقای دکتر ناصر بقایی)» (موریه، 1354) اشاره به وجود اصطلاحات کرمانی در جای دیگر یافت نشد؛ اما با بررسی متن، مواردی یافت میشود که اصطلاحات بهکاررفته یا کرمانیاند یا در کرمان بیشتر کاربرد داشتهاند؛ بهگونهای که امروز نیز در افواه مردم کرمان میتوان آنها را شنید. در ادامه برخی از نمونهها آورده شده است:
«فریاد برآورد که مردکة پیر، مردهشو برده، آخر بگو ببینم چه کردهای؟!» (موریه، 1330)
مردم کرمان، بهویژه در بردسیر، هنوز هم برای تصغیر «مرد» به «ک» اکتفا نمیکنند و همزمان دو نشانة «ک» و «هـ» را به کار میبرند. اصطلاح مردهشو (مردهشور) برده نیز، به همین صورت بدون «ر» بسیار کاربرد دارد. همچنین است اصطلاح «صاحبمرده» در نمونة زیر:
«صاحبمردگان خیلی پادشاهان داشتهاند که ما اسمشان را هم نشنیدهایم.» (همان: 83)
«حاجیبابای خودمان گل گلابی؟ خوشآمدی صفا آوردی پس نر و لاس در را با طراق و طروق بگشود. در کاروانسرا آهستهآهسته با نوا در گشایش، علی محمد چراغموشی بر دست یکتای پیراهن پدیدار شد.» (موریه، 1330)
کاربرد «نر و لاس» به جای «کلون» هم کرمانی به نظر میرسد. مردم بردسیر هنوز به سگ ماده، لاس میگویند و هر ابزاری که شبیه کلون از دو جزء درهم رونده تشکیل شود نر و لاس میگویند.
«عمل فعلم از عطار تجاوز نکرد. شهرتم به واترقیدن روی نمود.» (همان: 47)
«واترقیدن» صورت مضحکهای است برای پیشرفت کردن. در کرمان اگر بخواهند بالا رفتن کسی را به تمسخر بگیرند میگویند واترقیده.
«گفت که «حاجی اینجا نگاه کن! این کار بازیچه نیست، شغل همیشگی ماست...»» (همان: 24)
اصطلاح «اینجا نگاه کن» برای جلبتوجه به کار میرود؛ بهویژه در بزنگاههای حساس و برای ترغیب بهدقت، کرمانیها میگویند: اینجا نگاه کن.
«اَتباع» در افواه مردم کرمان بسیار پرکاربرد است؛ نمونههایی از این مورد یافت میشود که از قاعدة اتباعسازیِ معمول پیروی نمیکند. در نمونة زیر:
«این خرتوپرت و آل آشغال را بردار و مردم را به حال خود بگذار» (همان: 46)
معمولاً برای آشغال «آت» به کار میرود؛ اما در بردسیر معمولاً میگویند «آل آشغال» در نمونة زیر نیز کاربرد چند اتباع پشتِ سرهم، به عادات کرمانیها در سخن گفتن پهلو میزند:
«ببینم فردا در حضور آقای امامجمعه کیج و کهکیج و آمیا و شراهیا و کوف و چوفهای تو از عهدة گ.. خوردنهای تو چطور برمیآید.» (همان: 46)
و برخی اصطلاحاتی که رحیملو در پایان نسخة خود معنا کرده در لهجة کرمانی پرکاربرد است و بعضاً با معنای پیشنهادی رحیملو همخوانی ندارد؛ از جمله:
«سر تیر: کنایه از مسافت پرتاب تیر (آنندراج)» (موریه، 1354)
کرمانیها بیشتر در کاربرد این اصطلاح، بهسرعت تیر اشاره دارند؛ مثلاً میگویند: «سرِ تیر آمد» یعنی بهسرعت آمد.
«پَخ – پهلو (آنندراج)» (همان: 790)
اکنون نیز در بردسیر وقتی بخواهند زاویهای از خانه را حذف کنند، میگویند «این گوشه پخ میخورد.»
«تکادو: تکاپور- رفتوآمد بهتعجیل، جستجوی بسیار، کوشش (معین)» (همان: 794)
در لهجة کرمانی بهویژه در بردسیر میگویند: فلانی برای این کار «تکِ دو» ی زیادی کرد.
«ورپلغیدن [=ورپلوغیدن] – بیرون زدن، از جای خود بیرون آمدن (مثل بیرون آمدن چشم از حدقه و مانند آن) (معین)» (همان: 808)
در کرمان وقتی چیزی میترکد و محتویات آن بیرون میریزد میگویند: پولقید؛ مثلاً: این گوجه پولقیده است.
از این بخش میتوان نتیجه گرفت که در کاربردِ اصطلاحاتِ عامیانه آگاهی دو مترجمِ کرمانی در کنارِ ذوق سرشارِ میرزاحبیب در این زمینه بسیار کارساز بوده است و آن دو پیشنهادها و واضافاتِ ویژهای در این زمینه در ترجمة حاجیبابا داشتهاند.
بحث و نتیجهگیری
این نوشتار پس از توضیحاتی مقدماتی، تلاش کرده است که به دو ابهام در رابطه با رمان سرگذشتِ حاجیبابا اصفهانی بپردازد و برای رفع آنها تلاش کند. این دو ابهام ازاینقرار بودهاند: 1. آیا متن اصلی را جیمز موریة انگلیسی نوشته و یا او برپایة یک متن فارسی، رمان را شرح و گسترش داده است؟ 2. آیا مترجمِ اصلی میرزاحبیب اصفهانی است و یا آنگونه که در چاپهای اول آمده شیخ احمد روحی و یارِ همیشگیِ او میرزاآقاخان کرمانی و یا اینکه اساساً ترجمه، نتیجه یک همکاری است؟ اگر مورد اخیر صحیح است سهم آن دو پژوهشگر که معمولاً از آنها نامی برده نمیشود به چه اندازه بوده است؟!
دربارة پرسشِ اول و ابهام موجود در نویسنده بودن موریه، با توجه به تحقیقات پیشینیان و تلاشهای پژوهشِ حاضر، همچون تحلیلِ کاربرد نقیضة نامهای فارسی در متنِ انگلیسی، باید گفت، خلافِ آنچه رایج است، موریه نویسندة اصلی نبوده؛ بلکه متنی از یک ایرانی به دست آورده و با توجه به تجربیات خود از ایران و با نگاهی به رمان «ژیلبلاس» و قصههای هزار و یکشب، آن را گسترش داده است.
دربارة پرسش دوم و ابهام موجود در مترجم بودنِ میرزاحبیب اصفهانی، در این پژوهش سه مبحث ذیل مطرح شد: 1. وجودِ نشانههایی از ترجمة مستقیم از انگلیسی که با عدمِ آشنایی میرزاحبیب با انگلیسی سازگار نیست و دخل و تصرف روحی و آقاخان را که انگلیسیدانی آنها حتمی است، اثبات میکند. 2. شباهتهای سبکی و فکری میان ترجمة سرگذشتِ حاجیبابا و آثار میرزاآقاخان به ویژه نمایشنامة سوسمارالدوله که تأثیرِ تفکرات و نگارشِ این نویسنده در ترجمة مذکور را اثبات میکند. 3. وجود اصطلاحات کرمانی در ترجمه که با توجه به کرمانی بودن میرزاآقاخان و روحی، از دخالتهای این دو نویسنده در ترجمه حکایت دارد.
درنهایت در پاسخ به پرسشِ دوم باید گفت کار اصلیِ ترجمه برعهدة میرزاحبیب بوده است، اما آن دو نفر تصحیح و اضافاتی در سه حوزة عمدة ذکرشده انجام دادهاند. به باور نگارندگان این پژوهش، این تأثیرگذاری در حدی بوده است که بهحق باید در کنار میرزاحبیب اصفهانی از این دو پژوهشگر نیز بهعنوان مترجمان نام برد.
این نوشته برای ادامة تحقیق در این زمینه، دو پیشنهاد مطرح میکند: 1. پژوهشی تطبیقی در جهت کشف تفاوتهای متنِ انگلیسی با ترجمة فرانسوی و ترجمة میرزاحبیب 2. پژوهشی در باب کشفِ تأثیراتِ میرزاآقاخان و شیخ احمد روحی در ترجمة رمان «ژیلبلاس».
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.