Parody in the Tradition of Farzand-Nameh-Newisi with Emphasis on Sheikh Al-Maqamerin’s Nasihat-Nameh

Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature at Payam Noor University, Iran

2 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Birjand University, Birjand, Iran

Abstract

Farzand-nameh is one of the most important and ancient genres of didactic literature that parents have written with the aim of teaching science and religious and moral education to their children. Advice is the most important part of this Literary genre. Because the audience of this literary genre is mostly young people - and young nature tends to be rebellious and disobedient- they may not like it. Hence, there are always Rhetorical restrictions in front of them. Hence, authors and composers of these works are looking for rhetorical tools to solve these problems. Parody can be a rhetorical tool that has a deep effect on the audience by breaking the norms of the traditions of Farzand-nameh. In this paper, the contradictory functions of this literary genre are examined by studying the case of the manuscript of the Sheikh al-Maqamerin's advice book. This manuscript is a parody of Qaboos Nameh written by Ibrahim Khorasani for his son. Sheikh al-Maqamerin criticizes the two age-old traditions in Farzand-nameh: Pay attention to the personal benefit and people's judgment. In addition, the author has used parody to describe the turmoil and corruption of his time with his son in order to turn him away from moral vices by turning him upside down.

Keywords

Main Subjects


در آثار نویسندگان و شاعران، ‌متونی یافت می‌شود که باهدف نمودن شیوۀ راستین زندگی، ‌آموزش و تعلیم فنون به فرزندان نوشته‌شده است. توجّه به فرزندان در نوشته‌های پیشینیان، ‌حاکی از این است که انگیزه‌های درونی و مقتضیات تاریخی، ‌نویسندگان را به این‌گونه نوشتن، ‌متمایل می‌کند. شیوه‌ای که از دورترین زمان تاکنون، ‌در ادبیات ایران و جهان استمرار دارد. فرزندنامه‌ها را پدران یا مادران برای فرزندان خود-حقیقی و خیالی- نوشته‌‌اند و سعی‌کرده‌اند تا دانش و فنی خاص چون پزشکی، ‌موسیقی، ‌ستاره‌شناسی، ‌علوم‌غریبه، ‌ریاضی، ‌دین و اخلاق را به آن‌ها بیاموزند و مهم‌ترین بخش فرزندنامه‌ها، ‌آثاری است با موضوع اندرز و اخلاق که نویسندگان آن‌ها کوشیده‌اند باکمک شگردهای بلاغی، ‌بر مخاطبان خود که کودک و نوجوان و جوان هستند، ‌تأثیر بگذارند. گاهی اساس کتاب خود را بر طنز و نقیضه نهاده‌اند و با نقیضه‎گویی، ‌به فرزندان اندرز داده‌اند. پرسش اصلیِ این پژوهش این است که انگیزه‌های نقیضه‌نویسی در سنّت فرزندنامه‌نویسی چیست و چرا مشتریِ خراسانی، ‌قابوس‌نامه را برای این هدف برگزیده‌است. برای پاسخ به این پرسش، ‌ضمن معرّفی نسخۀخطّی نصیحت‌نامۀ شیخ‌المقامرین، ‌این اثر به‌عنوان مطالعۀ موردی، ‌بررسی شده است.

پیشینۀ پژوهش

دربارۀ نقیضه‌گویی در سنّت فرزندنامه‌نویسی، ‌تاکنون پژوهشی انجام نگرفته است. البته دربارۀ نقیضه‌گویی و بررسی انواع آن آثار سودمندی نوشته شده است که در ادامه باختصار معرفی می‌شوند: کتاب نقیضه و نقیضه‌سازان (اخوان، ‌1374) در این اثر، ‌پس از تعریف لغوی و اصطلاحی نقیضه، ‌به بیان اغراض و فواید آن و انواع نقیضه همچون مجابات، ‌تزریق، ‌تزویر، ‌جواب‌گویی، ‌نقیضۀ تضمین پرداخته شده ‌است، ‌مقاله‌هایی چون «تزریق نوعی نقیضۀ هنجارستیز طنزآمیز در ادبیات‌فارسی» (شفیعیون، ‌1386)، ‌«نقیضه و پارودی» (فلاح‌و‌صابری، ‌1389) که به تفاوت‌ انواع اصطلاحات معادل پارودی اشاره‌شده است، ‌«اصطلاح‌شناسی تطبیقی پارودی و نقیضه» (عرب‌نژاد و دیگران، ‌1395) نگارندگان کوشیده‌اند با رویکردی تطبیقی حدومرزی روشن برای اصطلاحات مربوط به پارودی و نقیضه ارائه‌دهند. شاید بتوان نمایش‌نامۀ سورخوران اثر آریستوفان را نخستین اثری دانست که پیوند نقیضه‌گویی و اندرز به فرزندان را در آن می‌توان مشاهده کرد. (Daitales by Aristophanes (380-448 B.C)) این نمایش‌نامه، ‌متضمّن صحنه‌ای است که در آن، ‌پدر و پسری دربارۀ تمسخر عقاید رایجی که در آن زمان نسبت به آموزش‌وپرورش در جامعه وجود داشت، ‌سخن می‌گویند. (Storey, 1988). این جستار، ‌ضمن اشاره به سنّت فرزندنامه‌نویسی-که تاکنون به‌عنوان گونه‌ای از ادبیات تعلیمی معرفی نشده ‌است- گونه‌ای از همین نوع را- نقیضه‌گویی بر سنّت فرزندنامه‌نویسی- بررسی و نسخه‌ای مهم و ناشناخته را نیز معرّفی می‌کند.

  1. نقیضه‌گویی در سنّت فرزندنامه‌نویسی

 فرزندنامه‌نویسی، ‌در دو حوزۀ حکمت نظری و حکمت عملی و فنون و دانش‌ها، ‌به دو صورت - نامه و تألیف کتاب- است. در پیش از اسلام، ‌اندرزها و وصایای پادشاهان به فرزندان و شاهزادگان شاهد دیرینگی سنّت فرزندنامه‌نویسی در ایران است: وصایای هوشنگ، ‌پادشاه پیش‌دادی به پسرش که ابوعلی مسکویه رازی، ‌در جاویدان خرد، ‌این اندرزها را آورده‌ است، ‌سخنان کمبوجیه با پسرش کوروش (پیرنیا، ‌1383)، ‌وصیت کوروش به فرزندانش، ‌عهدخسرو انوشیروان به پسرش، ‌عهداردشیر به فرزندش، ‌نامۀ شاهی از شاهان گذشته خطاب به پسرش دربارۀ تعلیم و تربیت، ‌کتاب زادان فرّخ در تأدیب پسرش، ‌عهد قباد به پسرش خسرو انوشیروان. (تفضلی، ‌1376)

از فرزندنامه‌های موفق پس از اسلام، ‌می‌توان آثاری را نام برد: هدایه‌المتعلّمین فی‌الطّب از اخوینی، ‌پندنامۀ سبکتکین به پسرش، ‌قابوس‌نامه، ‌روضه‌العقول، ‌دستورنامه، ‌بهارستان، ‌پندنامۀ یحیویه، ‌گلشن‌صبا، ‌کتاب احمد، ‌آداب‌القمار، ‌تحفۀ‌مسعودیه و غیره که آفرینندگان این آثار، ‌کتاب را برای تعلیم دانشی خاص یا تربیت اصول زیستن در جامعه، ‌برای فرزندان خود نوشته‌اند. در برخی آثار همچون کتاب‌احمد، ‌فرزند، ‌فرزند خیالیِ نویسنده است؛ اما در برخی از متون ادبی و غیرادبی، ‌گاهی واژۀ فرزند، ‌جز در معنای حقیقیِ آن نیز به کار می‌رود؛ گاهی به شاگرد یا انسان بی‌تجربه گفته می‌شود و گاهی نیز کنایه از شخص گرامی که از نظر سنّی، ‌کوچک‌تر از نویسنده است.

1-1. سابقة فرزندنامه‌نویسی در ادبیات جهان

در همۀ جوامع بشری و ادوار تاریخی، ‌نوشتن برای فرزند، ‌وجود داشته ‌است. کهن‌ترین نمونه‌های فرزندنامه‌نویسی به تعالیم مصر باستان می‌رسد. این تعالیم به سِبایت (Sebayt) مشهور است که بر پاپیروس نوشته‌ می‌شد. نمونه‌هایی از این نوع تعالیم: تعالیم کگمنی (The Instruction of Kagemni) مربوط به حدود سال‌های 3998 پیش از میلاد که تنها بخش باقی‌ماندۀ این تعالیم، ‌پنج بند پایانی آن است. (Ptah-Hotep, 1912) اندرز دیگر، ‌تعالیم پتاح-حوتپ است به پسرش که به 3550 سال پیش از میلاد مسیح بازمی‌گردد. (Ptah-Hotep, 1912) پتاح-حوتپ، ‌در زمان سلسلۀ پنجم، ‌فرماندار و نخست‌وزیر شاه در شهر ممفیس بود. در آن زمان که از کار کناره می‌گرفت، ‌درصدد آن برآمد که دستورالعملی برای پسرش بنویسد. (دورانت، ‌1378) تعالیم آمِن‌اِموپ (Instruation of Ameneemop or The Maxims of Ptah-Hotep.) نمونۀ دیگری از اندرزها است. این کتاب دارای سی فصل می‌باشد در سفارش‌هایی به پسرش. (Lichtheim, 1976) تعالیم انی (Inatruction of Any) از دیگر نمونه‌های تعالیم است که نویسنده برای فرزندش نوشته‌ است. (Lichtheim, 1976) متن دیگر، ‌-مربوط به نیمۀ سلسلۀ دوازدهم مصر باستان، ‌حدود سال‌های 1991- 1962 پیش از میلاد- تعالیم لویالیست (Loyalist Teaching) است، ‌دربردارندۀ 145 قطعه شعر در دو بخش متفاوت. (Parkinson, 2002) به نمونه‌های دیگری نیز می‌توان اشاره کرد از جمله: کتاب تعهدات اثر سیسِرون (Partitiones; De officiis by M. Tullius Cicero (106 BC – 43 AD)) کتاب جدل و اندرز (The Controversiae and Suasoriae) از سنکای بزرگ Seneca the Elder)) که در فن سخنوری و رتوریک است که به درخواست پسرانش نوشته است و دیباچۀ هر بخشی از کتاب را با نامه‌ای به پسرانش شروع کرده است (Sussman,1978)، ‌کتاب دوازده جلدی اصول فصاحت و بلاغت (Institutiones oratoriae) اثرکوئینتیلیان ( (Quintilianuesاو در پیری از کارکناره گرفت تا به تربیت فرزندانش بپردازد (دورانت، ‌1378)، ‌مارسلیوس (Marcellus) کتاب داروها (De medicamentis) را برای پسرانش نوشت، ‌آرتمیدُروس دالدیانوس (Artemidorus Daldianus) در کتاب پنج جلدی خود به نام تعبیر رؤیاها (The Interpretation of Dream) جلد چهارم و پنجم را به پسرش اختصاص داد (Van Dam, 2005) جفری چاسر، ‌کتابی در ستاره‌شناسی (Geffry Chaucer/ A treatis on the astrolabe) برای فرزندش نوشته‌ است. (Chaucer, 1872)

در متون دینی نیز به این سنّت اشاره شده است. قرآن کریم، ‌هر مسلمانی را برمی‌انگیزاند که نسبت به زندگی و آیندۀ فرزندان خود نگران باشد: «یا ایّها‌الذّین امنوا قوا انفسکم و اهلیکم» (تحریم: 6) از نمونه‌های اندرز به فرزندان که بخش‌هایی از آن، ‌در قرآن آمده است، ‌اندرزهای لقمان به پسرش ناتان است. (‌لقمان: 12-19) فرزندنامه‌نویسی در ادبیات‌معاصر، ‌شکل‌های تازه‌ای به خود گرفته است. برای نمونه کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد، ‌رمانی به زبان ایتالیایی از اوریانا فالاچی نویسنده و خبرنگار ایتالیایی (1355). در ادبیات نروژ نیز می‌توان به داستان دختر پرتقال اثر یوستین گوردر اشاره‌کرد. (گوردر، ‌1387) البته نمونه‌های بسیاری ازاین‌گونه اندرزها وجود دارد که یا در قالب کتاب است یا نامه‌های کوتاه و بلند که در این پژوهش مختصر، ‌نمی‌توان به همۀ آن‌ها اشاره کرد.

1-2. نصیحت‌نامۀ شیخ‌المقامرین به فرزند

حسام‌الشّعراء، ‌ابوسعید ابراهیم خراسانی (1305 -1264 هـ. ق) متخلص به مشترى، ‌از شاعران دورۀ قاجار است که نسبش به میرزا طاهر وحید، ‌وقایع‏نگار صفوى، ‌مى‏رسد. اصلاً از مردم مشهد است. در نوجوانى ساکن تهران شد. او به خدمت شمس‏الشعراء محمدعلی‌خان سروش از شعراى عصر ناصرى رسید و شاگردى وى را اختیار کرد و به‌وسیلۀ او به مجامع علم و ادب راه یافت. او اشعار استادش، ‌در مناقب ائمه اطهار را جمع‏آورى و چاپ کرد و در پایان آن، ‌مقدارى از اشعار خود را آورد و شمس المناقب نامید. بیشتر مهارت وى در هجاگویى و مهاجات خلاصه شده ‌است. مهاجات او با عباس فروغى و سرور شیرازى و مایل افشار معروف است. آثار وى عبارت‌اند از: سفرنامۀ حاج میرزا مشترى به مکه، ‌دیوان شعر. از او نصیحت‌نامه‌ای نیز به‌جامانده است. این نصیحت‌نامه خطاب به فرزندش می‌باشد که به‌صورت طنز بیان شده ‌است و می‌توان نقیضه‌ای بر فرزندنامه‌نویسی و به طور ویژه، ‌نقیضه‌ای بر قابوس‌نامه دانست. در این پژوهش، ‌به بررسیِ شیوۀ به کار رفته در این اثر، ‌برای تأثیر در مخاطب، ‌می‌پردازیم. این نسخه، ‌متعلّق است به کتاب‌خانۀ مجلس، ‌شمارۀ بازیابی 2/13555. (63 ر- 69 ر، ‌برگ‌های 62- 65)

1-3. چیستیِ نقیضه

نقیضه از واژۀ عربیِ نقض، ‌به معنای شکستن، ‌ویران‌کردن و سخن برخلاف حق گفتن آمده است و نقض و نقیضه به معنای مخالف و تباه‌کننده است (دهخدا:و پاسخ مخالف و جد و جدالی برای مقابله و نظیره‌گویی یا رد و تخطئۀ شعر شاعر دیگر یا اثر ادبی و فکری دیگر اعمّ از شعر و نثر است که اخوان ثالث، ‌این نوع را نقیضۀ جد می‌نامد و نوع دیگر نقیضه را که فرنگیان به آن پارودی می‌گویند، ‌نقیضۀ هزل معرّفی می‌کند. (اخوان، ‌1374) پارودی در واقع، ‌نوعی تقلید طنزآمیز و شاخه‌ای از طنز است که به قصد اصلاح و استهزاء نوشته می‌شود. در پارودی‌ها، ‌نویسندگان، ‌هماهنگی ظریفی بین اثر اصلی و شکل نقض‌شدۀ آن برقرار می‌کنند. شفیعی‌ دربارۀ نقیضه می‌نویسد: «در فرهنگ ملل جهان، ‌همیشه نوعی از ادبیات وجود داشته و دارد که در زبان‌های فرنگی به آن پارودی می‌گویند و قدمای ایرانی آن را نقیضه می‌خوانده‌اند و نقیضه آن است که قالب یا سبک یک متن پیشین را در جهت خلاف آن به‌کارگیریم که غالباً تبدیل اسلوب جدّ است به هزل و شوخی.» (شفیعی‌، ‌1386) از نمونه‌های نقیضه‌گویی در ادب فارسی می‌توان به آثاری اشاره کرد: آثار سوزنی سمرقندی در سدۀ ششم، ‌آثار عبید زاکانی همچون اوصاف الأشراف، ‌موش و گربه، ‌صدپند و تعریفات در سدۀ هشتم، ‌کتاب کلثوم‌ننه یا عقاید‌النّسوان در دورۀ صفویه، ‌مقالات چرند و پرند دهخدا در دورۀ مشروطه و در دورۀ معاصر نیز آثار صادق هدایت و مسعود فرزاد.

طنز، ‌با توسّل به اصل غافل‌گیری و ایجاد فضای فکری خلاف انتظار، ‌مخاطب را درگیر می‌کند و او را به چالش می‌کشد و با زدودن صورت‌های بیانی رسمی و فاخر و امکانِ به‌کارگیری درون‌مایه‌های متفاوت، ‌هم آزادی بیان گوینده را می‌افزاید و هم می‌تواند با مخاطبان وسیع‌تری حتی از میان مردم ارتباط پیدا کند. (مشرّف، ‌1389) در اروپا در دورۀ نئو کلاسیک، ‌طنز را مناسب‌ترین قالب برای بیان دیدگاه‌های تربیتی یافتند. (داد، ‌1383) این نقیضه‌ها، ‌اصول علمی، ‌آیین‌های اجتماعی را به سخره می‌گیرد و رفتار حاکمان زمانه را به چالش می‌کشد و فسادهای اخلاقی و فرهنگی و سیاسی- اجتماعی زمانه را به مخاطب می‌نُمایاند و در شکل نقیضه، ‌زشتی‌ها و زیبایی‌ها را وارونه می‌نُمایاند.

1-4. نقیضه‌گویی به‌مثابه شگردی بلاغی

هدف اصلی در ادبیات‌تعلیمی، ‌تأثیر در مخاطب است؛ به‌ویژه موضوع تربیت عمومی یا اندرزها و اخلاق. یکی از شرایط تأثیر در مخاطبان، ‌سخن گفتن به اقتضای حال آنان است. در مباحث بلاغی، ‌برای رسیدن به مقصود، ‌سخن باید با دو اصل حال و مقام مخاطب هماهنگ باشد: «پس تو باید در فنون سخن تبحّر داشته باشی تا در هر محفلی به مناسبت مقام و درخور طباع سخن گوئی.» (گروسی، ‌1366) بیش‌ترین مخاطبان فرزندنامه‌های اندرزی، ‌جوانان هستند. جوانان به پیروی از هوای نفس و عواطف زودگذر، ‌گاهی از اندرزهای پدران سرپیچی می‌کنند. «تضاد میان فرزندان و والدین، ‌یکی از مسائل بنیادی و فطری بشری است که جنبۀ کهن‌الگویی دارد.» (شمیسا، ‌1383) ارسطو دربارۀ شور و هیجان جوانان می‌نویسد: «جوان به پیروی از عواطف خویش گرایش دارد و ازین رو شنیدن این بحث‌ها برای او بی‌فایده است؛ چون هدف در اینجا عمل است نه شناخت نظری؛ و هیچ فرق نمی‌کند که او از حیث سن جوان باشد یا ازلحاظ سیرت ناپخته؛ نقص او ناشی از درازی و کوتاهی زمان نیست؛ بلکه از اینجاست که او در زندگی دست‌خوشِ شور و هیجان است و در گرایش به هر موضوعی گوش‌به‌فرمان عواطف خویش دارد.» (ارسطو، ‌1377)

 فرزندنامه‌نویسان با آگاهی از ویژگی‌های دورۀ جوانی، ‌می‌دانند که جوانان به دشواری این پندها را عمل‌می‌کنند: «اگرچه عادت جوانان چنان بود که بر پیران تماخره کنند، ‌از آن‌که پیران را محتاج جوانی بینند و بدین سبب جوانان را نرسد که بر پیران بیشی جویند و بی‌حرمتی کنند. اگرچه جوان خویشتن را داناترین همه‌کس شمرد، ‌تو از جمع چنین جوانان مباش و پیران را حرمت دار.» (عنصرالمعالی، ‌1312) در بسیاری از این فرزندنامه‌ها، ‌نگرانی نویسندگان از نافرمانی مخاطب کاملاً مشهود است. نویسندۀ دستورالوزرا در تحریض فرزندش بر ترک وزارت چنین می‌گوید: «ای فرزند! تو را چند موعظه خواهم فرمود؛ اگرچه می‌دانم که آن را به قبول تلقی نخواهی نمود و در طبیعت تو به هیچ تأویل، ‌متمکّن نخواهد شد. چه، ‌مرا نیز بر آن دقایق در آخر امر وقوف افتاد و دران اوان که به سنّ تو بودم، ‌اگر صد مخبر عدل و مبشّر صادق مرا تنبیه نمودندی، ‌هرگز متنبّه نگشتمی و تصدیق ننمودمی؛ ولیکن از روی مروّت و ابوّت با تو می‌گویم.» (توسی، ‌485: گ. 556)

فرزندنامه‌نویسان با مشکل دیگری نیز روبرو هستند. در ادبیات‌‌تعلیمی، ‌محدودیت‌های بلاغی وجود دارد. نخستین دشواری، ‌نفسِ آموختن و تلخیِ اندرز است؛ این آموختن هم در بعد اندرزها است و هم در تعلیم دانشی خاص. گونه‌های دیگر ادبی، ‌به‌مراتب این دشواری را ندارند و مخاطبان، ‌به فراخور توانش ادبی و زبانی و ذوق خود، ‌می‌توانند به لذّت ادبی برسند و شگفت‌زده شوند. سرشت آدمیان، ‌به‌دشواری اندرز را می‌پذیرد. کِنِدی[1] دراین‌باره می‌نویسد: «دربسیاری از موقعیت‌های رتوریکی، ‌گوینده ممکن است با مشکلات رتوریکی روبرو شود: مخاطب یا متعصبانه با متن برخورد می‌کند و جانب‌دارانه، ‌از هدف یا عقیده‌ای حمایت می‌کند، ‌یا به دلیل پیچیدگی بسیار سخن گوینده، ‌نمی‌تواند به درک و فهم درست از متن برسد و یا نویسنده را در آن حد از چیرگی و خبرگی نمی‌یابد که بتواند خود را قانع کند که به سخنانش گوش دهد و بپذیردشان.» (Kennedy,1984)

بنابراین، ‌فرزندنامه‌نویس می‌کوشد تا با بهره از شیوه‌های بلاغی، ‌بر این محدودیت‌ها پیروز شود و درنهایت به هدف خود برسد. نویسندگان نقیضه‌ها به‌مقتضای سخن مشهور «ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان» با تشریح نابسامانی‌های جامعه، ‌غیرمستقیم از مخاطب می‌خواهند که از آن‌ها فاصله بگیرد. مشتری می‌نویسد: «ای فرزند! کسب اخلاق و آداب از اراذل بایدت کرد» (1293: گ. 64) هم‎چنین، ‌به فرزند می‌گوید که نترسد از این‌که از راه دزدی توانگر شود. او با سخنی از بزرگان، ‌غیرمستقیم، ‌فرزند را متوجّه ناپایداریِ احوال می‌کند: «ای فرزند! سرقت در پرده را پیشنهاد خود کن. از کم‌وزیاد باک مدار که بزرگان گفته‌اند که حاصل عمر توانگر پامال یک شب دزد است.» (گ. 64)

1-5. نقیضه و بیش‌متنیت

متن‌ها در یک ارتباط زنجیره‌ای با هم خلق می‌شوند و همیشه متن‌های نو بر اساس متن‌های قدیمی شکل‌گرفته‌اند. رشد و گسترش فرهنگی بشری، ‌وام‌دار این روابط متون است. «ژنت هر نوع رابطۀ‌ میان یک متن با متن‌های دیگر یا غیر خود را با واژۀ ترامتنیت "Transtexualite" نام‌گذاری و آن را به پنج دسته تقسیم کرد: سرمتنیت "Architextualite" پیرامتنیت "Paratextualite" فرامتنیت "Metatextualite" بینامتنیت "Intertextualite" و بیش‌متنیت "Hypertextualite" از این میان، ‌بینامتنیت و بیش‌متنیت، ‌به رابطۀ میان دو متن هنری می‌پردازد و سایر اقسام ترامتنیت، ‌به رابطۀ یک متن و شبه‌متن‌های مرتبط آن توجّه دارد.» (نامورمطلق، ‌1386) تفاوت بین بینامتنیت و بیش‌متنیت در این است که «در بینامتنیت، ‌رابطه بر اساس هم‌حضوری است؛ ولی در بیش‌متنیت، ‌این رابطه بر اساس برگرفتگی بنا شده ‌است. در بیش‌متنیت، ‌تأثیر یک متن بر متن دیگر مورد بررسی قرار می‌گیرد و نه حضور آن. می‌توان تصوّر کرد که در هر حضوری، ‌تأثیری هم وجود دارد و هم‌چنین در هر تأثیری، ‌حضور نیز برقرار است؛ ولی در بیش‌متنیت، ‌تأثیر گسترده‌تر و ژرف‌تری دیده می‌شود.» (نامورمطلق، ‌1386)

بنابراین، ‌در تعریف بیش‌متنیت می‌توان گفت: «حضور یک متن در شکل‌گیریِ متنِ دیگر، ‌به‌گونه‌ای که بدون این حضور، ‌خلق متن دوم ممکن نباشد.» (نامورمطلق، ‌1386) بیش‌متنیت بر اساس برگرفتگی یا اشتقاق استوار شده ‌است. برگرفتگی، ‌رابطه‌ای هدفمند است که موجب می‌شود بیش‌متن بر اساس پیش‌متن شکل گیرد. رابطۀ برگرفتی خود بر دو گونه استوار است: تراگونگی "Transformation" (تغییر) و همان‌گونگی (تقلید)؛ یعنی از پیش‌متن (همان متن نخستین که منبع الهام و برگرفتگی تلقّی می‌شود) به بیش‌متن (متن دوم است یا متن برگرفته از پیش‌متن) یا تغییری صورت گرفته‌است یا تقلید. کارکرد این تغییر یا تقلید، ‌یا طنز است و یا جد. «ژنت شیوۀ این برگرفتگی را به سه نوع تقسیم می‌کند: صریح و اعلام‌شده، ‌غیرصریح و پنهان، ‌ضمنی.» (نامورمطلق، ‌1386)

نصیحت‌نامۀ شیخ‌المقامرین، ‌از نوع بینامتنیت ضمنی است. در این‌گونه، ‌«نویسندۀ متن دوم نمی‌خواهد در تأثیرپذیری از متن، ‌پنهان‌کاری انجام دهد و به همین دلیل، ‌نشانه‌هایی را به کار می‌برد که با این نشانه‌ها می‌توان بیش‌متنیت را تشخیص داد و حتی مرجع آن را هم شناخت. مهم‌ترین اشکال این نوع بیش‌متنیت، ‌کنایات و اشارات و تلمیحات است.» (نامورمطلق، ‌1386) نصیحت‌نامۀ شیخ‌المقامرین، ‌به طورضمنی، ‌سنّت‌های اندرزی در قابوس‌نامه را با تغییر در لحن اندرزها به سخره می‌گیرد. در توضیح ضمنی‌بودن این بیش‌متنیت باید گفت که نصیحت‌نامۀ دیگری بر این شیوه وجود دارد از طغرای‌مشهدی که مانندگی بسیاری به نصیحت‌نامۀ شیخ‌المقامرین دارد: «نصایح چندی‌ست که موافق طبع اهالی این زمان که پدر به فرزند گوید. ای فرزند! این‌ها که با تو گویم و از آموختن آن سخنان از تو بهبودی و سعادت‌ها جویم، ‌بهتراست از نصایح لقمان حکیم با پسر و از پندنامۀ ارسطو با فرزند فیلقوس و از اندرز قابوس با گیلان‌شاه.» (طغرا، ‌1294: گ. آغاز) نویسندۀ این نسخه، ‌مخاطب خود را راغب به مطایبه می‌داند و انگیزۀ خود از بیان طنزی را بیان می‌کند: «چون دانشمندان زمان و سخن‌سنجان نکته‌دان در هر عصری از تازی و پارسی لغتی مرتب داده‌اند و در صفحۀ روزگار به یادگار نهاده‌اند و از آن‌جا که طبع‌ها به مطایبه راغب بود، ‌لغاتی و نصایحی چند برهم بافتم شاید اهل دلی یک روزی بر این سفیه نگرد از خیالات پنهانیم آگاهی یابد یا آن‌که خردسالان نوآموز دبستان دانش را سرمشق درپیش گردد.» (طغرا، ‌1294: گ. انجام)

در برگ انجام نسخۀ حسینیِ طغری‌نویس، ‌تاریخ تألیف 1294 هـ. ق ذکر شده است. از آن‌جایی که طغرا در سال 1078 هـ. ق از دنیا رفته است (صفا، ‌1378)، ‌انتساب این نصایح به او (نسخۀ شمارۀ a5753 کتاب‌خانۀ آستان قدس رضوی) نادرست است و به‌احتمال بسیار، ‌این هر دو نسخه از مشتری می‌باشد. همان‌گونه که در سطرهای پیش ذکر شد، ‌در انجام نسخۀ شمارۀ a5753 کتاب‌خانۀ آستان قدس رضوی، ‌نامی از قابوس‌نامه آمده‌ است و نویسنده، ‌اندرزهای خود را از آن هم برتر دانسته‌است. علاوه بر این اشارۀ ضمنی، ‌در ادامه نمونه‌های بیشتری از حضور قابوس‌نامه در این نسخه بیان خواهد شد.

1-6. کاربرد طنز در فرزندنامه‌ها

در آثاری که برای فرزندان و به‌قصد تربیت آنان نوشته شده ‌است، ‌گاهی به شگرد طنز توجه کرده‌اند. عنصرالمعانی می‌نویسد: «باید که در تو هم جد باشد و هم هزل؛ اما باید که وقت استعمال بدانی که کی باشد و به‌وقت جد هزل نگویی و به‌وقت هزل جد نگویی» (عنصرالمعالی، ‌1312) او با شناختن دقیق روحیۀ جوانان و عالم عشق‌ورزی جوانان، ‌واقعیت را در زبان و لحنی طنزگونه بیان می‌کند: «اگر مهمان روی، ‌معشوق را با خود مبر و اگر بری، ‌پیش بیگانگان بدو مشغول مباش و دل در وی بسته مدار که او را کس نتواند خوردن و مپندار که او به چشم همه‌کس چنان نماید که به چشم تو. چنان‌که به چشم تو نیکوتر از همه کس‌ها نماید، ‌باشد که به چشم دیگران زشت‌تر نماید؛ و هر زمان او را در مجلس میوه مده و تفقّد مکن و هر ساعت او را مخوان و در گوش وی خیره سخن مگوی که سود و زیان می‌گویم؛ که دانند که با وی چیزی نگفتی.» (عنصرالمعالی، ‌1312) نزاری نیز در اثر خود که برای بازداشتن فرزندانش از باده‌نوشی نوشته‌ است، ‌با شناخت روحیۀ جوانان، ‌سخن را با اندک هزلی می‌آمیزد: «به هزل اندکی میل کردن رواست×× که طبع جوان مایل هزل‌هاست» (نزاری، ‌1371) در کتاب احمد نیز طنزهای کوتاه ظریفی وجود دارد: «اما احمد امروز صبح آمد پیش من خواهش نمود برای او دفترچه بدوزم. گفتم می‌خواهی چه بکنی؟ یقین حساب گریه‌هایت را خواهی نوشت.» (تبریزی، ‌1311)

در نمونه‌هایی از فرزندنامه‌ها، ‌نویسنده اصل کتاب را بر پایۀ طنز و ریشخند افعال زمانه بنا می‌نهد. یکی ازاین‌گونه فرزندنامه‌های مبتنی بر طنز، ‌نصیحت‌نامۀ شیخ‌المقامرین است. در آغاز این اندرزها آمده است: «نصایح شیخ‌المقامرین است به پسر خود به‌رسم کنایه که هرگاه بخواهی موافق سلیقه و قانون ابنای زمان که در این عهد امیر و وزیر و مشاور و مشیر هستند رفتار کنی، ‌باید این‌ها را کار بندی.» (مشتری‌خراسانی، ‌1293: گ.62) در ادامۀ همین نسخه، ‌فرهنگ لغتی دارد که واژگان مشهور زمان خود را از باب هزل، ‌معنا کرده ‌است که برخی واژه‌ها و اصطلاحات، ‌از عفّت‌کلام، ‌تهی است: «آهن: دل خوب‌رویان و روی قاضیان»، «بخیل: معشوق خوب‌روی که بوسه از عاشق مضایقه کند»، ‌«تملّق: پیک حاجت»، ‌«جان‌فزا: بوسۀ دختران دوشیزه»، ‌«صدق: سخنی که شنیدنش ملال آرد»، ‌«صوفی: صیاد» و غیره (مشتری‌خراسانی، ‌1293: گ. 66) این فرهنگ لغت مشتری، ‌مانند رسالۀ تعریفات عبیدزاکانی است که واژه‌های رایج مردم را دسته‌بندی کرده ‌است و برای هر یک تعریفی از پیش خود و هماهنگ با اوضاع رایج جامعه؛ نه هماهنگ با فرهنگ‌های معمول آورده‌ است. (زاکانی، ‌1321)

1-7. نقیضۀ شیخ‌المقامرین بر قابوس‌نامه

 بدون تصوّر یک متن و سنّتی پیشین، ‌نقیضه‌ای به وجود نخواهد آمد. نویسندۀ نقیضه‌ها، ‌عیب فرزندنامه‌های پیشین را دانسته‌اند و با این نقیضه‌ها، ‌بیزاری خود را به دیدگاه و شیوۀ بیان آنان، ‌بروز می‌دهند. البته در بسیاری از این نوع آثار، ‌هدف نقیضه‌گویی مسخره‌کردن اثر پیش از خود و یا نویسندۀ آن نیست؛ بلکه نقیضه ابزاری است تا نویسنده به بیان مقاصد خود بپردازد و شهرت متن موردنظرش، ‌ابزاری برای دیده شدن اثر خودِ او شود. بررسیِ دقیق قابوس‌نامه و نصیحت‌نامۀ شیخ‌المقامرین، ‌نشان می‌دهد که مشتریِ خراسانی، ‌بر این اثر نقیضه‌ای نوشته‌ است. می‌توان گفت که مشتریِ خراسانی، ‌بهترین نمونۀ فرزندنامه‌ها را برگزیده است و در نگاهی ژرف‌تر، ‌کنایه‌ای به همۀ اندرزهایی دارد که برای فرزندان نوشته و سروده شده ‌است.

نخستین مانندگی این نصایح به قابوس‌نامه، ‌منثور بودن اثر است. در قابوس‌نامه در هر بابی، ‌برای فرزند سفارش‌هایی بیان شده ‌است که در نصیحت‌نامۀ شیخ‌المقامرین نیز-بدون ذکر باب‌بندی- این نکته‌ها به‌طور دقیق دیده می‌شود. می‌توان گفت، ‌مشتریِ خراسانی کتابش را بر نمونه‌ای از سبک اندرزهای قابوس‌نامه نهاده است. در باب ششم قابوس‌نامه آمده است: «اگر به بی‌خردی و بی‌هنری نان به دست توانی آوردن، ‌بی‌خرد و بی‌هنر باش و اگرنه، ‌هنرآموز و از آموختن و سخن نیک شنودن ننگ مدار.» (عنصرالمعالی، ‌1312)

 1-8. انگیزۀ نقیضه‌گویی در سنّت فرزندنامه‌نویسی

در نگاه فرزندنامه‌نویسان، ‌دو عامل بسیار مهم در تشویق به فضایل اخلاقی و بازداشتن از رذایل وجود دارد: توجه به سود شخصیِ مخاطب و قضاوت مردمان. نقیضه‌گویی‌ در سنّت فرزندنامه‌نویسی نیز، ‌در نگاه نخست، ‌هدف برهم شکستن این دو اصل ادبیات اندرزی را دارد. ارسطو از این‌که اندرزنویسان، ‌در مباحث اخلاقی، ‌کمتر به ارزشمندی ذاتی فضایل و بیشتر به جنبۀ سود شخصی حاصل از عمل نیک پرداخته‌اند، ‌گلایه می‌کند: «پدران به فرزندان و آموزگاران به شاگردان خود همواره گوشزد می‌کنند که در هرکار باید از حق و عدالت پیروی‌کرد؛ ولی هرگز خودِ حق‌پرستی و خود عدالت را نمی‌ستایند؛ بلکه پیوسته به نتایج آن و نام نیکی که از آن حاصل می‌شود نظر دارند و می‌گویند که هرکه به عدالت مشهور باشد، ‌در نظر مردمان محترم شمرده می‌شود و با خانواده‌های شریف وصلت می‌کند و از فواید دیگری برخوردار می‌گردد.» (ارسطو، ‌1337) در ادامه، ‌با ذکر نمونه‌هایی از این دو انگیزه، ‌نصایح شیخ‌المقامرین به فرزندش بررسی و تحلیل می‌شود.

1-8-1. توجه به سود شخصی

نخستین انگیزۀ بسیاری از رذایل اخلاقی انسان، ‌خودپسندی است. شاهد این مسئله، ‌تأکیدهای بسیاری است که متون اخلاقی و عرفانی در شکستن نفس و غرور وجود دارد:

 میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

 

 تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

(حافظ، ‌1380: 207)

 بنابراین، ‌اندرزگویان نیز از همین ویژگی انسانی سود می‌جویند و در تشویق مخاطبان به فضایل اخلاقی، ‌آنان را متوجّه سود شخصیِ حاصل از انجام فضایل می‌کنند. این شیوۀ اندرزی، ‌به سنّتی جداناشدنی در متون تبدیل شده ‌است. در قابوس‌نامه آمده ‌است: «نیک بنگر به نیک و بد و عیب و هنر مردمان و بشناس که نفع و ضرر ایشان و سود و زیان ایشان از چیست و تا کجاست و منفعت خویش از آن میان بجوی و برس که چه چیزهاست که مردم را به زیان نزدیک کند، ‌از آن دور باش» (عنصرالمعالی، ‌1312)، ‌«خویشتن به راست گفتن معروف‌کن تا اگر به ضرورت از تو دروغی بشنوند، ‌بپذیرند و هرچه گویی راست گوی، ‌ولیک راست به دروغ ماننده مگوی که دروغ به راست ماننده، ‌به که راستِ به دروغ ماننده که آن دروغ مقبول بود و آن راست نامقبول، ‌پس از راست گفتنِ نامقبول پرهیز کن» (عنصرالمعالی، ‌1312)، ‌«و لشگر خویش را همیشه دل خوش‌دار، ‌اگر خواهی تا جان از تو دریغ ندارند، ‌نان‌پاره ازیشان دریغ مدار.» (عنصرالمعالی، ‌1312)

در نامۀ خواجه نظام‌الملک توسی به فرزندش نیز آمده‌است: «باید که زبان از دروغ و غیبت دور داری و عیب کسان نگویی. چه، ‌اگر کسی به راست‌گویی معروف شود و اگر وقتی از برای مصلحتی دروغ بگوید، ‌قبول کنند و اگر به دروغ‌گویی مشهور شود، ‌اگر نیز راست گوید، ‌قبول نکنند و کارش بسته باشد.» (عقیلی، ‌1337) نویسندۀ آداب‌القمار نیز فرزند را متوجّه سود شخصیِ حاصل از صداقت می‌کند: «ای فرزند طریقۀ صدق و راستی پیشه‌کن. چنان‌که گفته‌اند النّجاه فی‌الصّدق؛ اگرچه قمار هم باشد که راستی پیشه کردم و سودها دیدم. چون معروف به صدق و راستی و دیانت و امانت شدی، ‌امید هست که کارهای بزرگ به تو سپارند که ازین شغل ناستوده بیزار شوی.» (محمدامین قاجار، ‌1309: گ. 157). گروسی نیز به فرزند می‌گوید: «به دادن مال بر سپاهی و لشگر، ‌گران‌جانی مکن تا بر تو به دادن جان جود نمایند.» (گروسی، ‌1311)

شیخ‌المقامرین، ‌در برابر توصیۀ راستیِ عنصرالمعالی، ‌دروغ‌گویی را بستری برای رسیدن به سودهای بسیار می‌داند: «دروغ‌گویی را پیشه و ملکۀ خود ساز. هرگز به راست‌گفتن مپرداز که دروغ درین اوقات قیمت و فروغی دارد چنان‌چه شاعر و رمال و فال‌گوی به دروغ بدره‌ها می‌ستانند و راست را قیمتی نبود. بی‌گمان جنس بهادار را از بی‌بها امتیازی تمام است» (1293: گ. 63)، ‌عنصرالمعالی در باب پایانیِ کتاب که در جوان‌مردی است، ‌اصل جوان‌مردی را سه چیز می‌داند: «آن‌که هر چه بگویی بکنی، ‌دوم آن‌که خلاف نکنی، ‌سوم آن‌که شکیب را کاربندی از بهر آن‌که هر صفتی که به جوان‌مردی تعلّق دارد، ‌برابر این سه چیز است» (عنصرالمعالی، 1312) و مشتری می‌گوید: «چون تو را آب و رنگی در رخسار است، ‌هرچه در دست کسی بینی به اصرار و ابرام و سماجت از وی بستان و از استغناء و آبرو میندیش که آبرو لفظی است موهوم. موهوم را به بهای معلوم خرج‌کردن به صرفه مقرون خواهد بود» (گ. 63)، ‌شب و روز با خزپوشان بازار قمارکن نه با معتبرین که اگر لوطی‌گری و جوان‌مردی باعث شود در میان آن گروه باشکوه است و خواهد بود. (گ. 63)

گاهی نمونه‌هایی می‌توان یافت که ارزش ذاتی فضیلت اخلاقی را مهم بدانند؛ نه سود حاصل از آن را. در اندرز مولوی به فرزندش بهاء‌الدّین ولد آمده‌است: «اﮔﺮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﻪ دائماً ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺎﺷﯽ، ‌ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻮ ﻭ ﮐﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺪﺍﺭ؛ ﺯﯾﺮﺍﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺷﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ‌دائماً ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ، ‌ﻭ ﺁﻥ ﺷﺎﺩﯼ ﻋﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﯾﺎﺩﮐﻨﯽ، ‌دائم ﺩﺭ ﻏﻢ ﺑﺎﺷﯽ، ‌ﻭ ﺁﻥ ﻏﻢ ﻋﯿﻦ ﺩﻭﺯﺥﺍﺳﺖ. چون ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﮐﻨﯽ، ‌ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﯽ می‌شکفد ﻭ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻭ ﺭﯾﺤﺎﻥ ﭘﺮ می‌شود. ﻭ ﭼﻮﻥ ﺫﮐﺮ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﯽ‌کنی، ‌ﺑﺎﻍ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺯﺍﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﭘﺮ می‌شود ﻭ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ می‌گردی.» (افلاکی، ‌1362) در نصایح پدرانه نیز آمده‌است: «ای فرزند! تا می‌توانی نیکویی کردن و نیکوگفتن را عادت خود کن و هیچوقت ظاهراً و باطناً ذلّت و فلاکت کس را مخواه و لو دشمن باشد؛ زیرا که سزاوار شخص نیک‌نفس، ‌نیکوگفتن و نیکو خواستن است. دولت جاوید یافت هرکه نکونام زیست×× کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را.» (رفعت خان، ‌1325: گ. 8)

مشتری، ‌حتی از احادیث نیز بهره می‌برد و آن‌ها را در تأیید سخنان خود نقل می‌کند: «دیگر گفت حیا را از خویش دورگردان که فرموده‌اند الحیاء مانع‌الرّزق.» (1293: گ. 62) شیخ‌المقامرین، ‌حتی به اصل وصایای پدرانه نیز تاخته‌است و آن را دست‌مایۀ طنز کرده ‌است. سنّتی دیرین است که پدران به فکر سود شخصیِ فرزندان در اندرزها بوده‌اند؛ حتی اگر به ضرر دیگران تمام شود و از جوان‌مردی به دور باشد: «ای فرزند! هرکس که در حالت ذلّت به تو نیکویی کرده است، ‌چون وی را ذلّتی روی نماید، ‌بر توست که از او بپرهیزی و کوی به کوی بگریزی و به ترک آشنایی گوئی. پدر کز من روانش باد پر نور×× مرا پیرانه پندی داد مشهور/ که از بی‌دولتان بگریز چون تیر×× وطن در کوی صاحب‌دولتان گیر» (گ. 62) مشتری با آوردن اندرزی از مثنوی خسرو و شیرین نظامی-که اندرز پدر خسرو به اوست- اندرزی نغز را وارونه به خدمت می‌گیرد. (نظامی، ‌1381)

 1-8-2. توجّه به قضاوت مردمان

شیوۀ دیگری که فرزندنامه‌نویسان، ‌در موازات با بیان سود شخصیِ حاصل از اندرزها مخاطب را به آن متوجّه می‌کنند، ‌قضاوت مردمان است. این نکته در میان نویسندگانی که از جاه اجتماعی بالایی برخوردارند، ‌بیشتر است. در قابوس‌نامه آمده‌است: «جهدکن تا عاشق نباشی، ‌پس اگر کسی را دوست داری، ‌باری کسی را دار که بیارزد و معشوق بطلمیوس و افلاطون نباشد، ‌لکن باید که اندک خوبی بباشدش و دانم که یوسف یعقوب نباشد؛ اما هم ملاحتی بباید که در وی بباشد تا بعضی زبان مردمان بسته‌شود و عذر تو مقبول دارند که خلقان از غیبت‌کردن و از غیبت جستن یک‌دیگر غافل نباشند» (عنصرالمعالی، ‌1312)، ‌«تا توانی هرگز سوگند راست و دروغ مخور و خود را به سوگندخوردن معروف مکن تا اگر وقتی سوگندت باید خورد، ‌مردمان تو را بدان سوگند راست‌گوی دارند» (عنصرالمعالی، ‌1312)، ‌«گفته‌اند لکلِّ عملٍ رجال تا زبان طاعنان در تو دراز نگردد و در شغل خلل درنیارد» (عنصرالمعالی، ‌1312)، ‌«در این بزه نبود و نه بدنامی و هیچ‌کس تو را بدین معنی به بخل منسوب نکند.» (عنصرالمعالی، ‌1312)

مشتری نیز نگاه و قضاوت مردمان را دست‌مایۀ نقیضۀ خود می‌کند: «دیگر گفت: ای فرزند! چون فصل زمستان در رسد، ‌دفع سرما را کُلیچه بر اندام کن که بطانۀ آن تا به حدّی که حاشیه نمایان است از خز و رویش از پوست گوسفندان باشد که هم به صرفه نزدیک است و هم در باب قرض‌گرفتن و کلاه برداشتن و گوش‌بری مایۀ اعتبار و فواید بسیار دارد. دیگر گفت: یک ساعت از زنجیر زرد به گردن درآویز؛ و سر زنجیر را در بغل پنهان‌دار که هم صاحبان در سرای بزرگان و مجالس راهت دهند و هم نزد اقران و امثال لوطی اجلاف، ‌به ساعت داشتن افتخار نمایی. هرگاه کسی از تو بپرسد از شب یا روز چه گذشته‌است، ‌برگوی فراموش نموده‌ام ساعت را کوک کنم. اکنون کار نمی‌کند وخوابیده‌است» (1293: گ. 64-65) و خوش‌آمد مردمان زمانه اگر ملاک فضایل اخلاقی است، ‌مشتری این‌گونه اندرز می‌دهد: «ای فرزند! سخن‌چینی و غمّازی پیشۀ خود کن تا در همه‌جا محرم باشی و به هر دلی نزدیک که اهل روزگار چنین کس را طالب و خریدارند» (1293: گ. 62)؛ و در آداب غذا خوردن نیز باید همواره مطابق با قضاوت مردمان باشی: «در مجالس و مهمانی‌ها وقت غذا خوردن لقمه‌های بزرگ‌تر از اندازۀ دهانت بردار تا حواشی و عیب‌جویان نگویند زنانه می‌خورد.» (مشتریِ خراسانی، ‌1293: گ.63) ای فرزند! همه‌وقت محیل و مکار باش. نیرنگ و شعبده‌بازی عادت کن که به تهمت صاف و صادقی متّهم نگردی. (مشتریِ خراسانی، ‌1293: گ. 64)

بحث و نتیجه‌گیری

فرزندنامه‌نویسان، ‌برای تأثیر در مخاطب، ‌همیشه با محدودیت‌های بلاغی روبرو هستند. نخستین این محدویت‌ها، ‌تلخیِ نفس اندرز است و عامل دیگر، ‌طبیعت آدمیان است که از اندرز گریزانند به ویژه مخاطبان جوان که طبعی سرکش و مغرور دارند و مهم‌تر از آن، ‌سرکشی همیشگیِ فرزندان از پدران است. فرزندنامه‌نویسان، ‌با آگاهی از این محدودیت‌ها و رعایت اصل اقتضای حال مخاطب، ‌از دو انگیزۀ مهم بهره برده‌اند: نخست، ‌مخاطبان را متوجه سود شخصی و عینیِ اصول اخلاقی می‌کنند و دیگر، ‌قضاوت مردمان را عاملی مؤثّر در بازدارنگی از رذایل می‌دانند. این شیوۀ اندرزی از آن‌جایی که به ارزش‌مندیِ نفسِ فضایل اخلاقی و بدیِ رذایل اخلاقی نمی‌نگرد، ‌از سوی برخی از اندرزگویان، ‌انتقاد شده ‌است. کسانی چون مشتریِ خراسانی، ‌با بهره از شگرد نقیضه‌گویی، ‌سه هدف را در سنّت فرزندنامه‌نویسی دنبال کرده‌اند: نخست، ‌از شیوۀ رایجِ سنّت اندرزگویی در فرزندنامه‎ها که در سطرهای پیشین گذشت، ‌انتقادکرده‌اند و بیزاری خود را در قالب نقیضه بر برجسته‌ترین آثار مطرح در این نوع، ‌اعلام کرده‌اند. دوم، ‌از نقیضه‌گویی بهرۀ بلاغی برده‌اند تا اصول اخلاقی را در آیینۀ نابسامانی‌های روزگار، ‌برای مخاطبان آشکارکنند و مفاسد روزگار را که دست‌آورد رعایت نکردن این اصول است، ‌به مخاطبان نشان دهند؛ که در این شیوه، ‌هدفشان اصلاح‌گری است. این اصلاح‌گری، ‌از آن‌جایی که نوعی هنجارشکنی در گونۀ شناخته شدۀ اندرز است، ‌در مخاطب تأثیر بیش‌تری می‌گذارد و سوم، ‌با حضور متن موفّق و پیشین در اثر خود، ‌سعی دارند به اثر خود بها و ارزش دهند و آن را به مخاطبان بشناسانند.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1] . Kennedy

Akhavan-Sales, M. (1995). Naghize va Naghize Sazan. Tehran: Elmi. [In Persian]
Aristotélēs. (1958). Siasat. Translat by: Enayat. Tehran. Niil. [In Persian]
_________. (1998). Akhlaq- Nikomakhos. Translate by: Lotfi. Tehran: Tarh-e-Now. [In Persian]
Aflaaki. A. (1983). Manaqeb-ol-Arefin. Vol 2. Edit by: Yaziiji. Tehran: Donyay-e-Ketab. [In Persian]
Arab-NeZhad, Z. & others. (2016). Comparative Parody Terminology and Paradox. Journal of Comparative Literature, 8(15), 245- 267. [In Persian]
Aqiili, S. (1958). Asaar-ol-Wozaraa. Edit: Ormawi. Tehran: University of Tehran. [In Persian]
Chaucer, G. (1872). A Treatise on the Astrolabe: Addressed to his Son Lowys by Geffry Chaucer .A.D. 1391. Editted From the Earliest MSS. By The Rev. Walter W.Skeat. London: Published for the Chaucer Society by N. Trubner.
Daad, S. (2006). Farhang-e- Stelaahaat-e- Adabi. Tehran: Morwarid. [In Persian]
Dorant, W. (1999). Tarikh-Tamaddon. Translators Group. Tehran: Elmi & Farhangi. [In Persian]
Dehkhoda, A. A. (1998). Loghat-Naame. Tehran: University of Tehran. [In Persian]
Fallah Qahroodi, Q. A., Saberi Tabrizi, Gh. R. (2010). Contradiction and Parody. Persian Language and Literature Research, New Course(4), 17-34. [In Persian]
Garrosi, H. (1987). Pand-naameye Yahyawieh. Tehran: Noqreh. [In Persian]
Gorder, Y. (2008). Dokhtar-e- Porteqal. Tr: Bazyaari & others. Tehran: Hermes. [In Persian]
Hafez, M. (2001). Divaan. Edit by: Qazwini & Qani. Tehran: Saeb. [In Persian]
Kennedy, G. A. (1984). New Testament Interpretation Through Rhetorical Criticism. Chapel Hill: University of North Carolina Press.
Lichtheim, M. (1976). Ancient Egption Literature. Volume II The New Kingdom. California: University of California.
Mohammad Amin Qajar. (1930). Adaab-ol-Qomar. Tehran: National Library. N. 1291.(Manuscript). [In Persian]
Moshtari Khoraaaani, E. (1914). Nasiihat Naame-e- Sheykh-ol-Moqamerin. Tehran: Parliament Library. N. 135555/2. (Manuscript). [In Persian]
Mosharraf, M. (2010). Jostaarhaii dar Adabiat-e- Taliimi Iran. Tehran: Sokhan. [In Persian]
Mowlawi, M. (1969). Fihe ma Fih. Edit: Foroozanfar. Tehran: Agaah. [In Persian]
Nazaari Qohestaani. (1992). Diivan. Edit: Mosaffa. Tehran: Elmi. [In Persian]
Naamvar Motlaq, B. (2007). Transtexualite; Study the Relationships of one Text with other Texts. Journal of Humanities, (56), 83- 93. [In Persian]
Nezaami, E. (2002). Kolliyat. Tehran: Behzaad. [In Persian]
Obeyd Zakaani, O. (1942). Kolliyat. Sharhe Atabaki. Tehran: Zavvar Bookstore. [In Persian]
Onsor-ol-Mali, K. (1933). Qabos-Naameh. Tehran: Majles. [In Persian]
Falachi, O. (1976). Naame be Koodaki ke Hargez Zaade Nashod. Trans: Moshfeq. Tehran: Javiidan. [In Persian]
Parkinson, R. (2002). Poetry and Culture in Middle Kingdom Egypt; A Dark Side to Perfection. London: Continuum.
[Ptah-Hotep]. (1912). Instruction of Ptah-Hutep. Tr. Battiscombe Gunn. London: John Murray. Albemarle Street.
Pirniaa, H. (2004). Tarikh-e-Iran-e-Bastan. Tehran: Donyay-e-Ketab. [In Persian]
Rafat-Khan, T. (1946). Nasayeh-e-Pedaraane. Tehran: Parliament Library.  N. 15511. (Manuscript). [In Persian]
Shafii Kadkani, M. R. (2007). Qalandarie dar Taarikh. Tehran: Sokhan. [In Persian]
Shafieioon, S. (2009). Injecting a kind of humorous anti-normative contradiction in Persian literature. Literary Reasearch , 3(10),  85-104. [In Persian]
Shamisa, S. (2004). Naqd-e-Adabi. Tehran: Ferdows. [In Persian]
Safaa, Z. (2009). Tariikh Adabiat dar Iran. Vol: 2. Tehran: Ferdows. [In Persian]
_______. (2009). Tariikh Adabiat dar Iran. Vol: 5. Tehran: Ferdows. [In Persian]
Storey, I. C. (1988). Thrasymachos at Athens: Aristophanes fr. 205(Daitales). Phoenix, 42(3), 212- 218. (Stable URL: http// www.Jstor.org/stable/ 1088344.
Sussman, L. A. (1978). The Elder Seneca. Leiden: Brill. (https://brill.com/view/book).
Tabriizi, A. R. (1932). Ketab-Ahmad. Slambol: Akhgar. [In Persian]
Tafazzolii, A. (1997). Tarikh Adabiat Iran Pish az Slam. Tehran: Sokhan. [In Persian]
Toosi, N. (1106). Dastoor-ol-wozara. Mashhad: Astan-e-Qods Razawi Llibrary. N.3504. (Manuscript). [In Persian]
Toqraay-e-Mashhadi. (1915). Nasaayeh. Mashhad: Astan Quds Razavi Library. N. 5753a. (Manuscript). [In Persian]
Van Dam, H. J. (2005 ). Vobis Pagina Dedicatur. Dedication in Classical Antiquity. https://www.academia.edu/15272083/Dedication_in_Classical_Antiquity
 
    
 
 
 
استناد به این مقاله: جلیلی جشن‌آبادی، صبا و رحیمی، سید مهدی. (1401). نقیضه‌گویی در سنّت فرزندنامه‌نویسی با تأکید بر نصیحت‌نامۀ شیخ‌المقامرین به فرزندش. متن پژوهی ادبی، ‌26(94)، ‌123-145. doi: 10.22054/LTR.2021.51913.3031
 
 Literary Text Research is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License.