Literary-Text Research from the Perspective of Literary-Translation Research: Criticizing Overtly Erroneous Errors in Literary Translations Based on Text Linguistic Models

Document Type : Research Paper

Author

Assistant Professor, Department of English Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran

Abstract

Translation research and criticism can be considered a branch of text research. The present study deals with the overtly erroneous errors detected in the two English translations of a Persian novel. Based on the findings, the challenging lexical items for the two translators did not belong to the same categories. Since the non-native translator had faced more difficulties while rendering terms categorized under linguistic items (especially idioms and noun phrases), generally, all non-native translators are recommended to fully familiarize themselves with the source-text idiomatic expressions. The native translator had revised his work three times. The findings also revealed that the non-native translator had committed three times as many overtly erroneous errors as the native had made. This implies the significance of revising the target text, the importance of considering the issue of text-dynamism, and the requirement of native translators’ more active participation in rendering the literary masterpieces of their own culture.

Keywords

Main Subjects


متن، ‌خواه شفاهی خواه کتبی، ‌بُعد آشکارِ گفتمان است. در ترجمۀ بین­زبانی، ‌مترجم با تکیه بر متن مبدأ، ‌متن مقصد را تولید، ‌یا به نوعی، ‌بازتولید، ‌می­کند. ازآنجاکه ترجمه را «متن مقصد» می­خوانند، ‌ترجمه پژوهی و نقد ترجمه را می­توان زیرشاخه­ای مهم از متن‌پژوهی دانست. ناقدان ترجمه برای ارزیابی دقیق، ‌همواره باید به هر دو متن (مقصد و مبدأ) توجه داشته باشند. یکی از سطوح نقد، ‌ارزیابی در سطح معادل­یابی است. هرچند اغلب در بحث پیرامون انواع معادل، ‌برقراری «تعادل کامل» ""Perfect Equivalence موضوعیت چندانی ندارد (Afrouz & Shahi, 2020)، ‌این بدان معنی نیست که مترجم برای دستیابی به دقیق­ترین معادل، ‌آن­طور که بایدوشاید نکوشد.

اما احتمال بروز خطا در ترجمه انواع متون (بیانی، ‌اطلاعی، ‌انگیزشی) وجود دارد. وجود خطا در متون علمی ممکن است عواقب جبران­ناپذیری در پی داشته باشد، ‌هرچند، ‌به دلیل علمی بودن مطالب، ‌رهگیری این خطاها حتی بدون قیاس با متن مبدأ نیز امکان­پذیر است. از سوی دیگر، ‌متون ادبی، ‌به‌عنوان مهم‌ترین شاخۀ متون بیانی، ‌مخاطبان گسترده­تری دارند و رهگیری خطا در آ‌ن‌ها اغلب امری دشوار است.

آنچه معمولاً کمتر در ترجمه متون علمی رخ می­دهد، ‌ترجمه­های مکرر است—البته به‌شرط وجود ترجمه­ای دقیق و مقبول متخصصان؛ اما در ترجمه متون ادبی چنین نیست و گاهی چندین ترجمه طی دوران مختلف از یک نمایشنامه، ‌شعر یا رمان منتشر می­شود. بی‌شک مطالعه پژوهش­هایی که به بررسی خطاهای آشکار در ترجمه شاهکارهای ادبی پرداخته­اند، ‌می­تواند در ارتقاء آگاهی و برانگیختن حساسیت بیشتر مترجمانی که قصد انجام ترجمه مکرر را دارند، ‌نقش مؤثری ایفا کند.

ترجمۀ مکرر حتی در قالب ویرایش­های متعدد توسط خود مترجم نیز ممکن است ارائه ­شود. با لحاظ اینکه ویرایش به معنی زدودن خطاهای رخ­داده است، ‌آنچه از آخرین ویرایش هر ترجمه انتظار می­رود، ‌کاهش حداقلی خطا در آن است. هاوس (House, 2015) معتقد است خطاهای آشکار "Overtly Erroneous Errors" زمانی روی می‌دهد که میان عناصر معنایی مبدأ با مقصد تطابق وجود نداشته باشد یا قواعد زبان مقصد رعایت نشود. در مطالعه حاضر، ‌خطاهای آشکار در دو ترجمه انگلیسی بوف­کور بررسی خواهد شد. نخستین ترجمه (توسط مترجم غیربومی) هرگز ویرایش نشد، ‌درحالی‌که ترجمه دوم (به قلم مترجم بومی)، ‌طی حدوداً چهار دهه، ‌سه بار توسط مترجم ویرایش شده است. سؤالات تحقیق شامل موارد زیر است:

1) آیا درصد خطای مترجم بومی و غیربومی در قلمروی واژگان و عبارت مختلف، ‌متفاوت بوده است؟

2) درمجموع، ‌خطاهای آشکار مترجمان در کدام قلمروی واژگان و عبارت روی­داده است؟

3) کدام حوزه­های واژگانی برای هریک از مترجمان کمترین و بیشترین چالش را داشته است؟

4) از منظر کیفیت ترجمه، ‌در خصوص میزان خطاهای آشکار مترجم بومی و غیربومی چه می­توان گفت؟

در ادامه، ‌پس از تبیین متن­پژوهی از منظر جایگاه زبان­شناسی متن در مطالعات ترجمه، ‌مسئله «خوانش» به‌مثابه ترجمه یا نخستین گامِ ترجمه موردبررسی قرارگرفته و درنهایت، ‌به‌مرور مطالعات پیشین پیرامون پیکره تحقیق، ‌بوف­کور، ‌پرداخته شده است.

پیشینه پژوهش

زبان­شناسی متن

زبان­شناسی متن "Text Linguistics" از گرایش­های مهم مطالعات ترجمه است. بوگراند (Beaugrande, 1978, as cited in Hatim, 2014) معتقد است که تمرکز روی متن در داخل بافت، ‌زمینه­های آن را فراهم کرده است که به‌جای توجه به ناسازگاری­های اتفاقی زبان­ها به مؤلفه­های نظام­مند مشترک در تمام زبان­ها توجه شود. از این منظر، ‌حداقل واحدِ ارتباط و یا ترجمه، ‌متن است. متن، ‌عرصۀ ظهور و تجلی زبان است. یاکوبسن (نقل در وفایی و میلادی، ‌1398) شش نقش "Function" را برای زبان برمی­شمرَد: ارجاعی "Referential"، ‌شعری "Poetic"، ‌عاطفی "Emotive"، ‌ترغیبی "Conative"، ‌همدلی "Phatic" و فرازبانی "Metalingual". تمامی نقش­ها در حوزه متن نیز قابل بررسی است.

متن مقصد (یا همان ترجمه) را نمی­توان هرگز کامل تلقی کرد، ‌زیرا عامل خوانش و تفسیر همواره در آن تأثیرگذار است. از سوی دیگر، ‌آن­طور که ماچری (Macherey, as cited in Easthope, 1991) تأکید کرده است، ‌»متن هرگز کامل نیست» زیرا تفسیر متن هرگز پایان­­پذیر نیست. البته هیچ متنی (خواه مبدأ یا مقصد)، «معنای مطلق ندارد» زیرا «معنای هر متن، ‌عارضی و تابعی است از فرهنگ حاکم در زمان قرائت.» (وفایی و جلالی، ‌1392) در این خصوص، ‌افروز (1395) نیز متن را جلوه­گاهی برای ظهور فرهنگ می­داند.

به عقیده هلمز (Holmes, 1978) مترجمان در دو سطح عمل می­کنند: «سطح متوالی» (Serial Plane) که در آن، ‌متن جمله به جمله متوالیاً به زبان مقصد ترجمه می­شود؛ و «سطح ساختاری» (Structural Plane) که در آن مترجم یک مفهوم ذهنی را از متن مبدأ برداشت کرده، ‌سپس عمل ترجمه را آغاز می­کند. در سطح ساختاری، ‌مترجم همچون خوانندگان متن مبدأ و در سطح متوالی، ‌همچون نویسنده عمل می­کند. هلمز (Holmes, 1978) فرآیند شکل­گیری مفهوم ذهنیِ کلی از متن را «نقشه اول» (Map One) نامیده و معتقد است «نقشه دوم» (Map Two) بخشی از راهکارِ نگارشی است که مترجم مانند هر نویسنده­ای آن را تجربه می­کند.

یکی از موارد تأثیرگذار بر ترجمه، ‌گذر زمان است که می­تواند بر هر چهار ضلع ترجمه، ‌شامل نویسنده، ‌مترجم، ‌خواننده و متن (مبدأ و مقصد)، ‌اثر عمیقی بگذارد. گذر زمان و حادث شدن انقلاب­ها، ‌تغییر رژیم و فضای سیاسی، ‌اقتصادی، ‌اجتماعی یک کشور و عواملی ازاین‌دست، ‌هم بر تولید متن توسط نویسنده و هم بر درک متن و برداشت خواننده تأثیر می­گذارد. پژوهش­هایی در این خصوص انجام‌گرفته، ‌مثلاً، ‌در نمونه­ای جدید، ‌وفایی و آتشی پور (1399) در بررسی­های خود دریافته­اند که پس از انقلاب اسلامی ایران، ‌گفتمانی جدید و البته متفاوت، ‌در حوزه نقد و خلق آثار ادبی داستانی شکل گرفته است.

در مقام یکی از شاخص­ترین نظریه­پردازان صورتگرایی، ‌فرو (2004) (Frow, 2004) در بخشی از کتاب خود به نام مارکسیسم و تاریخ ادبی (Marxism and Literary History)، ‌نشان می­دهد که چطور در گذر زمان، ‌خوانندگان و مترجمان تغییرات عمده­ای در معنای متن ایجاد کرده­اند. به‌طوری‌که در ترجمۀ ایلیاد "The Iliad" توسط مترجمانی از نسل­های مختلف، ‌تفاوت­های چشمگیری مشاهده می­شود. فرو (Frow, 2004) ریشۀ این تفاوت­ها را اختلاف در تفاسیر دانسته و اذعان می­کند که متن را نباید همچون شیئی مستقل واجد مرزهای مشخص تلقی کرد، ‌بلکه متن را باید مجموعه­ای پیچیده و درهم­تنیده از مطالب نوشتاری به‌علاوه تفسیر منتج از بافت تصور کرد.

حتی ممکن است جنسیت مترجم نیز بر شیوه و سبک ترجمه وی از متن مبدأ تأثیرگذار باشد. اینکه نویسنده متن اصلی مرد باشد یا زن و اینکه جنسیت مترجم وی چیست، ‌می­تواند عاملی بالقوه در نظر گرفته شود، ‌کما اینکه طبق نظریه دی. اس.آل از رابین لیکاف (نقل در وفایی و خواجه­پور، ‌1397) صراحتاً بر تمایز کامل میان سبک گفتار زنان از مردان تأکید شده است. هرچند در ترجمه متون علمی و اطلاعی، ‌مورد مطروحه جلوه چندانی ندارد، ‌اما در ترجمه متون ادبی داستانی که غالباً مشحون از نقل­قول­های محاوره است، ‌این تغییر سبک به‌خوبی قابلیت بروز دارد.

خوانش متن: ترجمه یا نخستین گامِ ترجمه؟

نظریه­پردازانی همچون میشل ریفاتر "Michel Rifaterre" و استنلی فیش "Stanley Fish" فرآیند خواندن را عاملی اساسی در تعیین معنای متن، ‌به‌ویژه متون ادبی، ‌دانسته­اند. (عابدی سرآسیا، ‌1394) خوانش متن، ‌اولین گام در ترجمه و یا اصلاً خود، ‌نوعی ترجمه است. شاید متن را بتوان قالب یا کالبدی تصور نمود که هر خواننده یا مترجم با هر بار خوانش خود روحی تازه به آن می­دمد. تفاوت در اینجا خودنمایی می­کند که مترجم، ‌خواننده­ای ویژه است: خوانش هر خواننده منحصر به خود او بوده و برداشت­های وی در حصار ذهنش محصور می­گردد؛ اما مترجم برداشت­های شخصی خود را از این حصار رهایی بخشیده و آن را با مخاطبان دیگر در زبان مقصد درمیان می­گذارد و با این کار خود منشأ چندین و چند برداشت دیگر در ذهن خوانندگان مقصد می­شود. حتی خود مترجم نیز در زمره خوانندگان ترجمه­اش قرار می­گیرد و گاهی ممکن است گذر زمان بر برداشت‌های وی تأثیر گذارد. در حقیقت، ‌سه ضلع ترجمه نقش­های تبادل­پذیر دارند: مترجم هم خواننده است و هم نویسنده؛ نویسنده نیز هم خواننده است و هم مترجم؛ و درنهایت، ‌خواننده نیز هم مترجم است و هم به‌نوعی نویسنده. در خصوص جایگاه مترجم و نویسنده، ‌زلر (Zeller, 2000) در مقاله­ای به مقبولیت یا عدم مقبولیت نقش مترجم ادبی به‌عنوان نویسنده پرداخته است. بحث درخصوص مقولاتی چون «مرگ نویسنده» و به‌زعم نگارندۀ این سطور، ‌«مرگ مترجم» و «مرگ خواننده» را به نوشتارهای بعدی موکول می‌کنیم.

به نظر بوگراند (Beaugrande, 1978, as cited in Hatim, 2014)، ‌مراحلی وجود دارد که به‌تدریج از خواننده آغاز می­شود (به این معنا که عمدتاً اطلاعاتش را خواننده فراهم کرده) و به سمت خواندنی پیش می­رود که اطلاعاتش از متن فراهم‌شده است. همین‌طور که خواننده بیشتر و بیشتر متن را می­خوانَد، ‌اطلاعاتی که خود فراهم می‌کند کاهش‌یافته و بخش عمده اطلاعات توسط متن برای وی فراهم می­شود. مسئله حائز اهمیت آن است که تعامل میان خواننده و متن هرگز خاتمه نمی­یابد: ممکن است خواننده یک معنای مشخص برای متن پیدا نکند، ‌بلکه سلسله­ای از معانیِ محتمل را برای آن متن بیابد.

در فرآیند خواندن، ‌خواننده معمولاً به‌طور منظّم از یک جزءبه‌جزء دیگر حرکت نمی‌کند، ‌بلکه پس‌وپیش می­رود و اجزاء مختلف را به گروه­های متفاوت اطلاعاتی دسته‌بندی می­کند- برخی اطلاعات اهمیت بیشتر و برخی اهمیت کمتری دارند (Hatim, 2014). در همین ارتباط، ‌نورد (Nord, as cited in Oittinen, 2000) معتقد است که ترجمه یک فرآیند یا مسیر خطی مستقیم نیست که از متن مبدأ شروع و به متن مقصد خاتمه یابد. او بر این باور است که ترجمه فرایندی به‌سوی پس‌وپیش در متن مبدأ و مقصد و میان این دو بوده و درواقع یک مسیر حلقوی است. در همین راستا، ‌براسارد (Brossard, 1988) نیز از یک مدل مارپیچ سخن رانده است. از دیدگاه حتیم (Hatim, 2014)، ‌متنی مانند "Then the man in white sold …" در مقام توالی خطی اجزاء، ‌به‌این‌ترتیب قابل‌تصور است:

متن= جزء 1، ‌جزء 2، ‌جزء 3، ‌جزء 4، ‌جزء 5، ‌جزء 6، ‌[...]

 

شکل 1. توزیع اطلاعات در متن [برگرفته از حتیم (2014)]

 

این در حالی است که، ‌نحوه­ی توزیع اطلاعات در ذهن را می­توان مانند تصویر 2 تصوّر نمود:

 

شکل 2. توزیع اطلاعات در ذهن [با الگوبرداری از حتیم (2014)]

اما چه عواملی در خوانش­های مختلف، ‌یا ترجمه­های گوناگون از متون واحد تأثیرگذار است؟ در حین خواندن متن، ‌مخاطبان (شامل خوانندگان متن مبدأ، ‌مترجم و حتی خوانندگان ترجمه) با رجوع به تجربه و دانشِ خود، ‌اطلاعاتی فراهم می­کنند؛ بنابراین، ‌شاید اولین نکته­ای که به ذهن متبادر می­شود، ‌سطح سواد یا دانش پیش­زمینه خواننده است که به وی در تفسیر و برداشت ویژه­ای از مطالبی که می­خواند کمک می­کند. بعید است کسی بتواند مدعی شود که پیش از خواندن یک متن بی‌هیچ اندیشه یا پیش ذهنیتی خواندن را آغاز کرده و در حین خواندن نیز تحت تأثیر هیچ عاملی نبوده است؛ حتی اگر چنین نیز باشد، ‌ازآنجاکه شخصیت، ‌جهان­بینی و هویت افراد کاملاً منحصربه­فرد است و فرد غالباً نمی­تواند خود را از آن دور کند، ‌برداشت و تفاسیر گونه‌گون حاصل می­شود. اسپینک (Spink, as cited in Oittinen, 2000) حتی عواملی چون شخصیتی که خواننده از نویسنده در ذهن می­پرورانَد، ‌عنوان کتاب، ‌جلد و تصاویر آن و نیز تأثیر آثار پیشین نگارنده در ذهن مخاطب، ‌همگی را در نوع خاص خوانش افراد مؤثر می­داند.

از دیدگاه زبان­شناسی متن، «خواندنی» مؤثر است که خواننده با طرز عملکرد عوامل مربوط به تکرار آشنا باشد. به عقیده وفایی (1388)، ‌شگردهای فراوانی در «زبان هنری» استفاده می‌شود که یکی از آن‌ها «تکرار» است. این مسئله که مترجم در برخورد با این تکرار چه راهبردی باید اعمال کند، ‌بحث مفصلی می­طلبد، ‌ولی آنچه مسلّم است اینکه ازنظر کاسکینن (Koskinen, 1994)، ‌ترجمه نیز شامل ایدۀ «تکرار» است، ‌اما ازآنجاکه علائم در هنگام تکرار هرگز یکسان نیستند، ‌ترجمه­ها نیز هرگز نمی­توانند رونوشتی دقیقاً یکسان تلقی شوند. درواقع، ‌ایدۀ ناصواب یکسان پنداری، ‌به‌طور ضمنی صحه گذاشتن بر عدم­ پویایی ترجمه است. این در حالی است که اویتینن (Oittinen, 2000) مؤکداً معتقد است که متن را نباید همچون یک شیء خشک و غیرپویا تلقی کرد، ‌زیرا هر بار که متن خوانده می­شود می­تواند پاسخ یا واکنش متفاوتی را در خواننده برانگیزد. با این رویکرد، ‌متون را می­توان همچون زنجیره­ای بی­انتها از تفاسیر قلمداد کرد. کولودنی (Kolodny, as cited in Oittinen, 2000) از اصطلاح «باز-بینی» برای توصیف مواردی استفاده می­کند که خواننده به عقب بازگشته و این بار با «نگاهی نو» متن را می­خواند. بلوم حتی یک گام پا را فراتر نهاده و از عملِ خوانش و تفسیر تحت عنوان «سوء برداشت» یاد می­کند. او متون اصلی را واجد حیات دانسته و معنی تحت‌اللفظی را «مرگ» می­داند. (Kolodny, as cited in Oittinen, 2000)

مطالعات پیشین پیرامون بوف­کور

صالحی (2012) به بررسی راهبردهای ترجمه تعدادی از واژگان فرهنگی بوف­کور پرداخته و نتیجه­گیری می­کند که راهبرد «جهانی­سازی مطلق» "Absolute Universalization" توسط کاستلو و بشیری بیشترین کاربرد را داشته است. وی (2013) کاربرد پربسامد راهبرد مذکور را امری منطقی تلقی و چنین توجیه می­کند که به کمک این راهبرد بار معنایی غیربومی از واژه مبدأ زدوده شده و واژه­ای «خنثی» تحویل خواننده می­دهد. البته، ‌ممکن است استدلال پژوهشگر موجّه شناخته‌نشده و این سؤال در ذهن تداعی شود که چرا چنین راهبردی را باید منطقی دانست -راهبردی که منجر به ارائه ترجمه­ای شود که هیچ رنگ و بویی از فرهنگ مبدأ در آن به چشم نیاید و عناصر فرهنگی آن در قالب واژگانی خنثی ذکر شود.

دهباشی شریف و شکیبا (2015) نیز با تکیه بر مدلی ترکیبی صرفاً به بررسی کمّی راهبردهای ترجمه انگلیسی برخی اصطلاحات فرهنگی مترجمان بوف­کور پرداخته­ و نتیجه­گیری کرده­اند که ازلحاظ آماری، ‌هیچ تفاوت معناداری میان نوع راهبردهای استفاده‌شده توسط دو مترجم وجود ندارد. در مقاله مذکور، ‌به دلیل تأکید صرف بر ارائه آماری از تعداد و درصد راهبردها، ‌تنها یک مثال از عناصر فرهنگی، «چهارشنبه آخر سال»، ‌در انتهای مقاله به چشم می­خورَد.

واشقانی فراهانی و مختاری (2016) نیز فقط به بررسی کمّی راهبردهای کاستلو در ترجمه بوف­کور بسنده کرده و نتیجه گرفته­اند که «بومی­گرایی» "Domestication" پربسامدترین راهکاری است که مترجم به آن متوسل شده است. در این تحقیق نیز تأکید عمده بر مسائل کمّی و آماری است.

پوردریایی نژاد و خوریان (2019) نیز صرفاً به مطالعه کمّی راهکارهای ترجمه عناصر فرهنگی بوف­کور پرداخته و البته تنها به یک ترجمه از کاستلو اکتفا و نتیجه­گیری کرده­اند که ترجمه تحت‌اللفظی "Literal Translation" و حذف به ترتیب پرکاربردترین و کم‌کاربردترین راهبردهای مترجم بوده است. با توجه به اینکه پژوهش مذکور، ‌آخرین تحقیق صورت گرفته روی بوف­کور است، ‌انتظار می­رفت نسبت به مطالعات پیشین تکامل­یافته­تر باشد؛ هرچند، ‌به سبب انتخاب تنها یک مترجم و تأکید حداکثری بر ارائه آمار و ارقام راهبردها و ذکر انگشت­شمار مثال­های کیفی، ‌این انتظار برآورده نگردیده است.

از میان پژوهش­های انجام‌شده پیرامون بوف­کور، ‌تنها اندکی بر نقد ترجمه­های این اثر تمرکز داشته و اغلب از نوع تحلیل آماری و کمّی بوده و به تحلیل کیفی بروز خطاهای آشکار در فرایند معادل­گزینی اهمیت درخوری داده نشده است. ازاین‌رو، ‌انجام تحقیق حاضر امری ضروری می­نمود و خلأ آن در پژوهش­های متن -محور دو دهه اخیر کاملاً ملموس بود.

روش پژوهش

پس از معرفی پیکره، ‌زیرعنوانِ چارچوب نظری پژوهش، ‌مدل­های متن-محور در مطالعات ترجمه بررسی شده است.

  1. پیکره پژوهش

صادق هدایت در سال 1936، ‌رمان بوف­کور را برای اولین بار در هندوستان منتشر کرد. (رحیمیه، ‌2014) این رمان اثری نمادین، ‌»حاوی موتیف­های فراوان، ‌استعاره­های گوناگون و مملو از واژگان فرهنگ-محور» بوده و ازاین‌رو، ‌متنی بسیار چالش­برانگیز برای مترجمان است. (افروز، ‌1399) کاستلو (مترجم غیربومی-انگلیسی) در سال 1957 و ایرج بشیری (مترجم بومی-ایرانی) به ترتیب در سال­های 1974، ‌1984 و 2013 ویرایش­های مختلف ترجمه خود را ارائه داده است. پیکره این پژوهش، ‌شامل خطاهای آشکار دو مترجم بوف‌کور به همراه معادل­های مستخرج از دو ترجمه انگلیسی این رمان (مجموعاً 90 واژه و عبارت) است.

1-1.چارچوب نظری: مدل­های متن-محور در مطالعات ترجمه

پس از دوره «چرخش فرهنگی» در مطالعات ترجمه، ‌چندی است که از «چرخش خلاقانه» "Creative Turn" صحبت به میان آمده است. به عقیده ولف (Wolf, 2012) چرخش خلاقانه مقوله­های سنتی ازجمله جایگاه فرعی ترجمه (در برابر جایگاه اصلی متن مبدأ) به چالش کشیده شده و مترجم به‌عنوان شخصیتی مستقل و دارای اعتمادبه‌نفس معرفی ­شده است.

مدلِ رده­بندی متن "Text-Type" که در سال 1971 توسط رایس ارائه شد و نیز مدل ارزیابی کیفی ترجمه هاوس (House, 2015) نشان می­دهد که مفاهیم منظورشناختی "Pragmatic Notions" همچون هدفِ ارتباطی (که مفهومی فرستنده محور است) و نقشِ متن (که مفهومی مخاطب محور است) از مفاهیمی فوق­العاده مهم در پژوهش­های متن محور در مطالعات ترجمه به شمار می­روند.

1-1-1. مدل حتیم و میسن

بر طبق مدل حتیم و میسن، ‌هرچند متون ذاتاً ترکیبی هستند، ‌اما در هر مرحله یک نقش خاص برجسته شده و بر دیگر عملکردها غالب می­شود. در این خصوص ورلیچ (Werlich, 1976) معتقد است: «متن­ها [...] عموماً توجه مخاطب را تنها به یک سلسله عوامل و شرایط خاص معطوف می­کنند؛ بنابراین متون را می­توان بر اساس تمرکزِ بافتیِ غالب در کنار یکدیگر گروه­بندی کرد.» به گفته حتیم و میسن (Hatim & Mason, 1990)، ‌برای آنکه متن نقشِ کارآمدی را ایفا کرده و مؤثر واقع شود، ‌باید تنها یک هدف بلاغی را در یک موقعیت خاص دنبال کند. هرچند به‌طور هم‌زمان ممکن است صحبت از اهداف دیگر نیز به میان آید، ‌ولی آنچه مسلم است باید این اهداف نسبت به «هدفِ بلاغیِ اصلی» از اهمیت کمتری برخوردار بوده و جزئی تلقی شوند. (Hatim, 2014)

در این خصوص، ‌بوگراند و درسلر (Beaugrande & Dressler, 1981) تمایز میان «نظارت» و «مدیریت» چارچوب کارآمدی را برای درک بهتر از مسئله «ترکیب» ارائه می‌دهند:

الف) چنانچه نقش غالب متن، ‌هدایتِ موقعیت و شرایط در جهت برآورده­سازی اهداف نگارنده یا گوینده باشد، ‌»مدیریت» صورت گرفته است (مانند انواع مباحثه).

ب) اگر تمرکز روی فراهم آوردن برداشتی معقول و منطقی باشد، ‌در حقیقت «نظارت» صورت گرفته است (مانند ارائه خلاصه یا مرور اجمالی). (Hatim, 2014)

در مدل ارائه‌شده توسط حتیم و میسن «مدیریت» و «نظارت» پایه و اساس تقسیم­بندی انواع متون را تشکیل می­دهد. در این مدل، ‌متون در یک پیوستار متوالیاً و بر اساس میزان مشارکت نگارنده (گوینده) و مخاطبان متن طبقه­بندی شده­اند. چنانچه ارتباط از ثبات مطلق برخوردار باشد، ‌متن را می­توان در ابتدا یا انتهای این مجموعه جای داد -به این معنا که میزان مشارکت یا صد درصد است و یا صفر است؛ اما درواقع مخاطبان متن از یک‌سوی پیوستار به سمتِ دیگر حرکت می­کنند و میزان مشارکتشان متغیر خواهد بود. (Hatim, 2014)

1-1-2. مدل رایس

رایس (Reiss, 1971, as cited in Munday, 2016) معتقد است که مترجم باید در سطح متن (و نه واژه یا جمله) در پی یافتن معادل باشد، ‌زیرا به گفته وی، ‌ارتباط تنها در این سطح برقرار می­شود. با توجه به آنچه در کتاب چسترمن (Chesterman, 1989) ذکر شده است، ‌رایس (Reiss, 1977/1989) به روش­های زیر برای ترجمه انواع متن اشاره می­کند:

1) در ترجمه متون اطلاعی محتوای مفهومی و ارجاعی باید به‌طور کامل منتقل شود. متن مقصد باید به نثر ساده و قابل‌فهم ترجمه شود. در صورت لزوم مترجم می­تواند از راهکار «شفاف‌سازی» استفاده کند.

2) در ترجمه متون بیانی باید به زیبایی­های متن مبدأ توجه کرده و آن را منتقل کرد.

3) در ترجمه متون انگیزشی مترجم باید تمام تلاش خود را به کار گیرد تا پاسخ مطلوب را در خواننده مقصد ایجاد کند.

1-1-3. مدل هاوس

در مدل هاوس (2015)، ‌موضوعِ سخن "Field" به موضوع و کُنشِ اجتماعی " Social Action" مربوط بوده و ویژگی عناصر واژگانی در این حیطه موردبررسی قرار می­گیرند. عاملانِ سخن "Tenor" شامل موقعیت اجتماعی، ‌مکانی-زمانی و نیز موقعیت احساسی و ذهنی و حتی نظرات شخصیِ نگارنده یا گوینده می­شود. در این مدل، ‌شیوه بیان "Mode" به کانال ارتباطی (کلامی-نوشتاری) و نیز به میزان مشارکت میان نگارنده و مخاطب اطلاق می­شود. جدیدترین مدل هاوس (2015) در تصویر 1 و 3 ارائه شده است:

 

شکل3. مدل نقش­گرای هاوس (2015)

مدل هاوس به شرح زیر است:

  1. مطالبی توصیفی از گونه "Register" متن مبدأ ارائه می­دهیم.
  2. به این موارد، ‌مطالبی توصیفی از ژانر یا سیاق متن مبدأ اضافه می­کنیم.
  3. دو موردِ مذکور در کنار یکدیگر به ما کمک می­کند راجع به نقش متن مبدأ اظهارنظر کنیم. (این اظهارنظر می­تواند نظرات شخصی را نیز شامل شود).
  4. دقیقاً همین مراحل توصیفی برای متن مقصد نیز انجام می­گیرد.
  5. مطالب توصیفی راجع به متن مقصد و مبدأ با یکدیگر مقایسه شده و راجع به اشتباهات یا مغایرت­ها اظهارنظر می­شود. این اشتباهات یا مربوط به زبان مقصد بوده و مغایرت آشکار است که از آن به‌عنوان «خطاهای آشکار» تعبیر می­شود و یا مربوط به ابعادِ موقعیتیِ سبک و سیاق است که به آن «خطاهای نهان» گویند.
  6. سپس راجع به کیفیت ترجمه اظهارنظر می­شود.
  7. درنهایت ترجمه را می­توان در دو گروه قرار داد: ترجمه آشکار یا ترجمه نهان.

ترجمه آشکار به‌طور مستقیم خواننده خود را مورد خطاب قرار نمی­دهد و جایگاه آن در فرهنگ مقصد مانند دیگر متون اصلی در این فرهنگ نیست؛ به‌عبارت‌دیگر، ‌ترجمه بودنِ آن کاملاً عیان و آشکار است. ترجمه نهان ترجمه‌ای است که در فرهنگ مقصد جایگاهی همانند جایگاه دیگر متون اصلی را دارد. در این نوع ترجمه، ‌متن مبدأ و متن مقصد هر یک خوانندگان خاص خود را مستقیماً مورد خطاب قرار می­دهند.

در پژوهش حاضر، ‌با تکیه بر جدیدترین مدل متن-محور (مدل هاوس)، ‌خطاهای آشکار مترجمان بوف­کور بررسی و نقد خواهد شد.

  1. یافته­ها و مبحث اصلی

برای نظم­بخشی به مباحث، ‌خطاهای آشکار در نُه گروه­ دسته­بندی شده است.

2-1. نقد خطاهای آشکار در عناصر مرتبط با «مکان­ها»

لغت‌نامه دهخدا[1] و فرهنگ فارسی عمید، ‌به ترتیب، ‌دو تعریف زیر را برای «خندق» آورده­اند: «جوی و گوی که بر گرد حصار و قلعه و لشکرگاه کنند تا مانع آمدن دشمن گردد» و «گودال عریض و عمیقی که برای جلوگیری از حملۀ دشمن یا برگرداندن سیل گرداگرد شهر یا قلعه حفر می‌کردند». در فرهنگ فارسی معین نیز به دو کارکرد خندق (ممانعت از ورود سیل یا دشمن) اشاره شده است. واژه "Ditch" (معادل منتخب بشیری) طبق آکسفورد[2]، ‌لانگمن[3] و کمبریج[4]، ‌به جداول کنار جاده­ها و مزارع اطلاق می­شود که عموماً برای عبور آب­های اضافی طراحی می­شوند. واژه "Gully" علاوه بر معنی مذکور برای "Ditch"، ‌به معنی مسیل طبیعی نیز می­باشد. با توجه به عناصر معنایی واژه خندق، ‌پرواضح است که دو معادل مذکور چندان مناسب نیست. عناصر معنایی واژه "Moat" در انگلیسی تا حد زیادی با عناصر معنایی واژه خندق همپوشانی داشته و این دو کلمه را معادل تقریبی مناسبی می­توان قلمداد کرد.

خطای دید ممکن است در پاره­ای موارد مترجمان را به‌اشتباه بیاندازد. بشیری در ترجمه اسم خاص «شوشتر» در «عبای ششتری» به‌درستی از "Shushtar" استفاده و حتی در پانویس نیز توضیحاتی ارائه کرده است؛ اما کاستلو عبارت "A Shuster Cloak" را پیشنهاد کرده که البته واژه "Shuster" هیچ ارتباطی به شهر شوشتر ندارد و احتمالاً خطای دید باعث این اشتباه شده است.

هرچند واژه «آبادی» دقیقاً معادل "City" (که کاستلو برگزیده)، ‌نیست، ‌ولی شاید بتوان گفت که از معادل منتخب بشیری "Habitation" که واژه‌ای بسیار رسمی به معنی «منزل، ‌سرا» است، ‌دقیق­تر باشد. واژه­هایی چون "Village" یا "The Country" معادل­های مناسب­تری هستند.

کاستلو در ترجمه واژه «کوشک» از واژه­ی فرهنگ-محور "Pavilion" که عناصر معنایی متفاوت دربر دارد استفاده کرده است. این واژه به معنی ساختمانی است «در نزدیکی ورزشگاهی که غالباً در آن کریکت بازی می­کنند». فرهنگ فارسی عمید در تعریف کوشک به «بنای مرتفع» و «عمارت عالی در خارج شهر که اطراف آن باغ یا کشتزار باشد» اشاره کرده است که با واژه "Mansion"، ‌معادل منتخب بشیری، ‌سنخیت بیشتری دارد.

طبق تعریفی که در فرهنگ فارسی عمید آمده، ‌واژه «ارسی» به «نوعی در یا پنجره با شیشه‌های مشبک رنگی که رو به حیاط باز می‌شد» اشاره دارد؛ درحالی‌که، ‌معادل منتخب بشیری و کاستلو "sash-window"، ‌به معنی «دو پنجره است که به‌طور مجزا و عمودی روی‌هم قرار می­گیرند». حتی الحاق واژه "on the balcony" توسط بشیری هم در پوشش عناصر معنایی این واژه بی‌تأثیر بوده است. از سوی دیگر، ‌باید در نظر داشت که «ارسی» کلمه­ای کهن و منسوخ است ولی معادلات پیشنهادی مترجمان، ‌امروزه نیز کاربرد دارند.

2-2. نقد خطاهای آشکار در عناصر مرتبط با «عقاید و آداب‌ورسوم»

طبق فرهنگ معین، ‌لغت­نامه دهخدا و عمید، ‌واژه فرهنگ-محور «فالگوش» به عملی اشاره دارد «که زنان در شب چهارشنبه‌سوری کنند و آن ایستادن بر سر چهارراه­ها و تفأل و تطیر به گفتار عابرین باشد». کاستلو در خطایی آشکار، ‌آن را "To Go To See A Fortune-Teller" (= مراجعه به فال­گیر) ترجمه کرده و بشیری معادل نزدیک‌تری "Eaves Dropping" پیشنهاد داده است، ‌هرچند، ‌این واژه تنها یک عنصر معنایی فالگوش را پوشش می­دهد و آن «استراق سمع یا دزدکی گوش دادن به صحبت­های دیگران» است.

هرچند ممکن است برخی واژه «سلاتون» را معادل نوعی بیماری، ‌مثلاً سرطان، ‌جذام، ‌یا در انگلیسی "Canker" (معادل منتخب بشیری) بدانند، ‌اما به گفته شمیسا (1376) واژه «سلاتون» به معنی «دیو، ‌شیطان، ‌اهریمن» است. در بافت خاص بوف­کور این معنی با واقعیت بیشتر سروکار دارد، ‌زیرا راوی از سلاتون به‌عنوان شکنجه­گر یادکرده است؛ بنابراین، ‌معادل برگزیده کاستلو، ‌"Demon"، ‌برای واژه «سلاتون» در این بخش از رمان، ‌دقیق­تر است.

کاستلو عبارت «سرکتاب باز کردن» را ترجمه نکرده و بشیری معادل "To Go To … The Augur" را برگزیده است؛ بنابراین، ‌بشیری، ‌فردی که سرکتاب باز می­کند را معادل "Augur" دانسته که دقیق نیست، ‌زیرا این واژه انگلیسی، ‌طبق لانگمن، ‌به معنی «پیشگو» است.

2-3. نقد خطاهای آشکار در عناصر مرتبط با «اشیاء»

همان­طور که از واژه «بغلی» برمی­آید، ‌باید اندازه آن طوری باشد که در جیب بغل جای بگیرد و طبق فرهنگ عمید به «ظرف شیشه‌ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مستطیل‌شکل» اطلاق می­شود که «برای نوشیدنی‌های الکلی» به کار می­رود. برخلاف معادل بسیار کلی و عام کاستلو "Bottle"، ‌بشیری در معادل­گزینی برای این واژه (=Flask) بسیار دقیق عمل کرده، ‌زیرا به گواهی فرهنگ کمبریج، ‌فلسک به معنی «بطری تخت مخصوص نوشیدنی­های الکلی است که در جیب قرار می­گیرد» است.

طبق لغت­نامه دهخدا و عمید، ‌واژه «گزلیک» که پنج­بار در داستان تواتر داشته، ‌نوعی کارد کوچک دسته‌دار است. تأکید بر «کوچک» بودن، ‌نشان می­دهد که معادل پیشنهادی کاستلو و بشیری، ‌به ترتیب "The Long Bladed Knife" (= چاقوی تیغه­بلند) "Long-Handled Knife" (= چاقوی دسته­بلند)، ‌هیچ­یک پذیرفتنی نیست. هرچند، ‌ممکن است واژه "Jackknife" نیز ممکن است به ذهن متبادر شود، ‌ولی با رجوع به فرهنگ­های مربوط مشخص می­شود که این معادل نیز صحیح نیست، ‌زیرا، ‌طبق لغت­نامه دهخدا، ‌تیغۀ گزلیک بر روی دسته خم نمی­شود؛ در حالی که "Jackknife" تیغۀ خم شونده دارد. ظاهراً در این مورد نیز کاربرد پانویس در کنار واژه عام "Knife" می­توانست کارآمد باشد. اگرچه در این مورد، ‌معادل منتخب هیچ­یک از مترجمان کاملاً دقیق نبود، ‌اما در ترجمه برخی ابزارآلات، ‌بشیری دقیق­تر عمل کرده است. مثلاً، ‌او برای واژه «گاز انبر» معادل "Pliers" را پیشنهاد داده که در قیاس با "Tongs" (معادل منتخب کاستلو، ‌به معنی انبر) دقیق­تر است.

گاهی نیز صرفاً عدم حرکت­گذاری ابهام­زایی کرده است. حتی در واژه «گل سرشور»، ‌دقیقاً مشخص نیست «گِل» است یا «گُل». آنچه ابهام­زا بودن این مورد را تقویت می­کند این است که نوعی از هر دو ماده در قدیم برای شست­وشوی سر کاربرد داشته است (مثلاً، ‌گُل ختمی که حتی امروزه نیز طبّ سنتی آن را تجویز می­کند). هرچند، ‌هر دو مترجم، ‌«گِل» "Earth" را برگزیده­اند. در این خصوص، ‌به علت ابهام ژرف، ‌نمی­توان بر معادل­گزینی مترجمان خرده گرفت.

2-4. نقد خطاهای آشکار در عناصر مرتبط با «گیاهان»

واژه «خاک­شیر» را کاستلو با عبارت عجیب "Grey Powders" (پودرهای خاکستری) ترجمه کرده که در هیچ‌یک از فرهنگ­های تک­زبانه یافت نشد. معادل منتخب بشیری، ‌"London-Rocket Seeds"، ‌هرچند نزدیک­تر است، ‌ولی دقیق نیست، ‌زیرا دانه­های گیاه سیسیمبریو ایریو "Sisymbrium Irio" است که با گیاه خاک­شیر تفاوت دارد.

2-5. نقد خطاهای آشکار در عناصر مرتبط با «پوشاک»

همان­طور که از متن بوف­کور نیز برمی­آید، ‌واژه «ستره» به معنی لباس‌خواب است. بشیری به‌درستی معادل "Bed-Clothes" را برگزیده، ‌درحالی‌که کاستلو به‌اشتباه آن را کت ترجمه کرده است.

2-6. نقد خطاهای آشکار در عناصر مرتبط با «خوراک» (وعدۀ غذایی)

طبق فرهنگ مکمیلان، ‌برای واژه «ناهار» مسلّماً "Lunch" (معادل منتخب بشیری) دقیق­تر از "Dinner" (معادل منتخب کاستلو) است، ‌زیرا به شهادت واژه­نامه­هایی چون کمبریج، ‌این وعده غذایی، ‌مهم‌ترین وعده غذایی است که غالباً عصر یا شب و گاهی (در بریتانیا) در اواسط روز صرف می­شود.

2-7. نقد خطاهای آشکار در عناصر مرتبط با «بیماری­ها»

طبق فرهنگ عمید، ‌واژه «سلعه» به معنی «دمل» یا «جوش» است که بشیری و کاستلو به ترتیب آن را "Leprosy" (= جذام) و "Cancer" (= سرطان) ترجمه کرده­اند. این در حالی است که برای «دمل» یا «جوش» معادل­هایی چون "Abscess ‌Boi," و "Rash" وجود دارند. همچنین، ‌»وسواس» نوعی بیماری ذهنی است که کاستلو در خطایی آشکار آن را با هیجان "Anxiety" یکی قلمداد کرده است.

2-8. نقد خطاهای آشکار در عناصر «زبان‌شناختی» (اصطلاحات، ‌گروه­های اسمی و ...)

گاهی مترجمان معنی اصطلاحی یک عبارت را درک نکرده و آن را تحت‌اللفظی ترجمه می­کنند و خواننده را گمراه می­کنند. مثلاً، ‌اصطلاح «یک وجب گرد» در حقیقت به معنی «یک لایه گرد» (=A Layer of Dust) است، ‌درحالی‌که کاستلو بجای واژه کلی «لایه» از واحد سنجش اینچ کمک گرفته و یک وجب را معادل نیم اینچ دانسته است که مسلّماً نه‌تنها به لحاظ سنجش فیزیکی صحیح نیست، ‌بلکه حتی معنای زیرین این اصطلاح فارسی را هم به‌روشنی انتقال نمی­دهد و خواننده ممکن است گمان کند که واقعاً به آن میزان گرد و غبار بر سطح کتاب نشسته است. البته، ‌معنای اصطلاحیِ «وجب» در بخش دیگری از بوف­کور در قالب عبارت «این چند وجب زمینی که رویش نشسته­ام» ظاهرشده و خوشبختانه کاستلو در آنجا به‌درستی عمل کرده و عبارت "These Few Spans of Ground on Which I Am Sitting" را برگزیده است. ولی در بخش دیگری از رمان که نویسنده از «سه قبضه ریش» به معنی «ریش انبوه» (شمیسا، ‌1376) استفاده کرده، ‌بازهم کاستلو به معنی تحت‌اللفظی روی آورده، ‌درحالی‌که بشیری دقیقاً معنی مصطلح را درک کرده و معادل "A Long Beard" را انتخاب کرده است.

حتی گاهی ترجمه تحت‌اللفظی خواننده را به‌اشتباه می­اندازد. مثلاً کاستلو در برگردان «گردن­کلفت» از "Thick-Necked" استفاده کرده که ممکن است خواننده ترجمه انگلیسی را به تعجب انداخته یا حتی به فکر فرو برد که چرا باید گردن موجودی قطور باشد، ‌آیا دچار بیماری است یا ... این سرگردانی خواننده حتی ممکن است منجر به گمراهی وی نیز گردد، ‌زیرا ممکن است او واژه "Thick-Necked" را در ذهن خود با واژه انگلیسی "Thickheaded" (تحت‌اللفظی: سَرکُلُفت) مقایسه و حتی معنی اصطلاحی آن (= نادان) را در ذهن تداعی کند. دراین‌بین، ‌ذکر این نمونه خالی از لطف نیست که اگر مترجمی در یک متن انگلیسی، ‌به "Thickheaded" برخورده و آن را «کله‌گنده» ترجمه کند، ‌غلط است، ‌زیرا معنی اصطلاحی واژه انگلیسی، ‌»نادان» و معنی مصطلح واژه فارسی، ‌»صاحب قدرت و ثروت» است. بشیری در ترجمه «گردن­کلفت» از "Burly" (= بزرگ و قوی و سنگین­وزن) استفاده کرده که هرچند، ‌عنصر معنایی «زورگویی» در آن غایب است، ‌اما قطعاً نسبت به معادل کاستلو برتری دارد.

گاهی هم خطای دید و عدم حرکت­گذاری کلمات در زبان فارسی باعث ابهام در عبارات و واژگان می­شود. مثلاً، ‌عبارت «شرارۀ کُشنده» را کاستلو و بشیری به ترتیب "Fatal Radiance" و "Attractive Malice" ترجمه کرده­اند. مترجم اول، ‌احتمالاً واژه «شراره» را با «شرار» و «کُشنده» را با «کِشنده» اشتباه گرفته است. سوای اینکه در متن اصلی نیز «شراره» (نه شرار) ضبط شده است، ‌از خود متن داستان نیز صحت این برداشت قابل تأیید است، ‌زیرا صادق هدایت چندین بار در رمان خود از عبارت «دو چشم ... درخشان» و «چشم­های برّاق» برای توصیف چشم شخصیت اصلی زن داستان استفاده و حتی در موردی نیز چشم­های وی را به ستاره و خورشید تشبیه کرده است که همگی بیانگر صحت کاربرد معادل "Radiance" برای «شراره» می­باشد. البته، ‌ناگفته نماند که واژه «شرربار» یک‌بار در متن به چشم مارناگ نسبت داده شده است.

بشیری و کاستلو عبارت «کج­سلیقه» (= بدسلیقه یا بی­سلیقه) را به ترتیب "Fool" و "Ill-Disposed" ترجمه کرده­اند. این دو معادل، ‌با توجه به فرهنگ لانگمن، ‌مکمیلان[5]، ‌آکسفورد به ترتیب به معنی، ‌«نادان» و «سرد و غیرصمیمانه رفتار کردن» بوده و کاملاً نادرست می­باشند.

برای واژه «استغاثه» این معانی در فرهنگ­های فارسی به‌کاررفته: «التماس؛ دادخواهی» (عمید)، «زاری؛ یاری طلبیدن» (معین) و «فریادرسی خواستن» (دهخدا)؛ درحالی‌که "To Seek Redress" (معادل منتخب بشیری) به معنی «درخواست جبران خسارت و اصلاح امور» است. معادل برگزیده کاستلو، ‌"Beg" به معنی «التماس کردن»، ‌مناسب­تر به نظر می‌رسد.

طبق متن داستان، ‌صفتِ «بزرگ» در عبارت «دانه­های تسبیح بزرگ» به «دانه» ارجاع دارد، ‌ولی کاستلو به‌اشتباه، ‌آن را به «تسبیح» نسبت داده و معادل "The Beads Of A Large Rosary" را انتخاب کرده؛ ولی بشیری با گزینش معادل "The Large Beads Of A Rosary" دقیق­تر عمل کرده است.

بشیری و کاستلو، ‌عبارت «چشم­های میشی» را "Hazel Eyes" و "Grey Eyes" ترجمه کرده­اند. طبق فرهنگ عمید و دهخدا، ‌میشی برای اشاره به رنگ «قهوه­ای روشن» یا «قهوه­ای مایل به سبز» به­کار می­رود. پرواضح است که رنگی که کاستلو برگزیده (= خاکستری) ناصحیح است و در عوض، ‌"Hazel" دقیقاً به رنگ قهوه­ای مایل به سبز یا زرد اشاره دارد.

2-9. نقد خطاهای آشکار در عناصر مرتبط با «مشاغل»

واژه «حجار» به معنی «سنگ­تراش» است که بشیری به کمک راهبرد تحت‌اللفظی آن را "Stone-Cutter" ترجمه کرده است. کاستلو با به کار بردن "Sculptor" گویا حجار را با مجسمه­ساز اشتباه گرفته است.

گاهی هر دو مترجم خطای دید را تجربه کرده­اند. مثلاً، ‌کاستلو و بشیری واژه «مقنّی» به معنی «چاه­کن» را با «مفتی» اشتباه گرفته و به ترتیب "Shady Mufti" و "Judge" ترجمه کرده­اند. البته، ‌حتی در این خصوص که آیا می­توان این معدل­های انگلیسی را برای «مفتی» مناسب دانست یا خیر، ‌خود بحث مفصّلی مطلبد.

درنهایت، ‌جدول 1. به ارائه واژگان و عباراتی اختصاص‌یافته که غالباً خطاهای آشکار در آن‌ها رخ داده است. علامت تهی «Φ» بیانگر حذف کامل و ستاره (*) نشان‌دهنده خطای آشکار است. با توجه به الگوی موجود، ‌حذف مطلق واژگان فرهنگی و کلیدی در متن، ‌خود نوعی خطای آشکار است.

جدول 1. واژگان و عبارات به همراه معادل­انگلیسی آن‌ها در دو ترجمه

Translator

Item

Costello

Bashiri

Translator

Item

Costello

Bashiri

کوشک

pavilion*

mansion

چشم­های میشی

grey eyes*

hazel eyes

سلاتون

the demon*

canker

حجار

sculptor*

stone-cutter

ناهار

dinner*

lunch

ستره

coat*

bed-clothes

کج سلیقه

fool*

ill-disposed*

گازانبر

a pair of tongs*

a pair of pliers

خندق

gully*

ditch*

گزلیک

the long bladed knife*

long-handled knife*

بغلی

bottle*

flask

سرکتاب باز کردن

[ϕ]*

to go to the augur*

آبادی

city

habitation*

گل سرشور

Fuller’s earth

Fuller’s earth

سلعه

cancer*

leprosy*

استغاثه

beg

to seek redress*

شرارۀ کشنده

fatal radiance*

attractive malice

خاک شیر

grey powders*

London-rocket seeds

اثیری

immaturity*

ethereal

مقنّی

shady mufti*

judge*

(عبای) شش‌تری

(a) Shuster (cloak)*

(a cloak

made in) Shushtar

دانه­های تسبیح بزرگ

the beads of a large rosary*

the large beads of a rosary

گردن‌کلفت

thick-necked*

burly

زننده

sinister *

repulsive

یک وجب گرد

half-an-inch of dust*

a layer of dust

سه قبضه ریش

with beard three hand's breadths long*

a long beard

چند وجب زمین

these few spans of ground

the few spans of ground

وسواس

anxiety *

the devilish thought

فالگوش رفتن

to go to see a fortune-teller*

eavesdropping

اُرسی

sash-window*

the sash-window on the balcony*

جدول 2. درصد وقوع خطاهای آشکار هر دو مترجم را در هر حوزۀ واژگانی به تفکیک نشان می­دهد:

جدول 2. درصد وقوع خطاهای آشکار در هر گروه

مترجم

مکان­ها

عقاید، ‌آداب‌ورسوم

اشیاء

خوراک

پوشاک

بیماری­ها

گیاهان

عناصر زبان‌شناختی

مشاغل

کاستلو

19%

5%

5%

5%

5%

0%

9%

43%

9%

بشیری

22%

22%

21%

0%

0%

7%

7%

14%

7%

مجموع

18%

11%

11%

3%

3%

7%

4%

36%

7%

در پاسخ به سؤالات پژوهش، ‌درمجموع، ‌بیشترین اشکال مترجمان، ‌به ترتیب در چهار قلمروی «عناصر زبان‌شناختی»، «مکان­ها»، ‌»عقاید، ‌آداب‌ورسوم» و «اشیاء» روی‌داده؛ درحالی‌که، ‌کمترین خطای آشکار هر دو مترجم در واژگان مرتبط با خوراک و پوشاک نمایان شده است. علاوه براین، ‌طبق جدول 4-2، ‌به­جز در دو مقوله «گیاهان» و «مکان­ها»، ‌درصد ارتکاب خطای آشکار توسط مترجم بومی و غیربومی کاملاً متفاوت بوده است. چالش­برانگیزترین حوزه­های واژگانی برای مترجم غیربومی شامل «عناصر زبان‌شناختی»، ‌»مکان­ها» و «مشاغل» بوده، ‌درحالی‌که مترجم بومی در ترجمه مقولات واژگانی مربوط به سه حوزه «مکان­ها»، ‌«عقاید، ‌آداب‌ورسوم» و «اشیاء» دچار بیشترین خطای آشکارشده است.

از مجموع عبارات و واژگانی که حداقل یکی از مترجمن دچار خطا شده بودند، ‌سهم کاستلو 25 و سهم بشیری، ‌9 خطای آشکار بوده است. به دیگر بیان، ‌طبق تصویر 4-1، ‌ترجمۀ کاستلو (مترجم غیربومی) حدود سه برابر بیش از ترجمۀ بشیری (مترجم بومی) حاوی خطاهای آشکار است.

 

شکل 4. درصد رخداد خطاهای آشکار

بحث و نتیجه­گیری

در مقاله حاضر، ‌نخست برخی مفاهیم اساسی در حوزه متن و ارتباط و جایگاه آن در قیاس با چهار ضلعِ «نویسنده»، ‌»مترجم»، ‌»منتقد» و «خواننده» مرور گردید و نهایتاً چنین نتیجه‌گیری شد که درک پویایی متن مستلزم باور داشتن این مسئله است که تنها «متن» باقی می­مانَد -نویسندۀ متن و افکار و نیّات اصلی او، ‌مترجم متن و برداشت­های خاص وی از معانی متن، ‌منتقد و نقد وی و حتی خوانندگان و برداشت­های شخصی ایشان، ‌همگی گذرا و میرا خواهند بود. سپس به برخی مدل­ها در زمینه پژوهش­های متن­محور اشاره و بر مبحث خطاهای آشکار در جدیدترین مدل (هاوس، ‌2015) تمرکز گردید. پیکره تحقیق شامل دو ترجمه انگلیسی بوف­کور بود که نخستین ترجمه آن توسط کاستلو هرگز ویرایش نشد، ‌درحالی‌که ترجمه دوم توسط بشیری، ‌طی 39 سال، ‌سه بار توسط وی ویرایش گردید.

یافته­های جستار حاضر حاکی از آن بود که درصد بروز خطای آشکار در آثار مترجم بومی و غیربومی بسیار متفاوت بوده است. به عبارتی، ‌مقوله­های واژگانی چالش‌برانگیز برای مترجم بومی و غیربومی یکسان نبود. ازآنجاکه مترجم غیربومی در ترجمه اصطلاحات و برخی گروه­های اسمی دچار چالش اساسی بوده، ‌می­توان به‌طورکلی، ‌مترجمانی را که زبان مادری‌شان غیر از زبان متن مبدأ است، ‌به مطالعه عمیق و دقیق اصطلاحات متون ادبی توصیه کرد.

همچنین، ‌با توجه به اینکه مترجم غیربومی حدوداً سه برابر بیش از مترجم بومی دچار خطاهای آشکارشده است، ‌دو نکته مهم قابل استنتاج است: اولاً، ‌لزوم ویرایش مکرر متن مقصد توسط مترجم؛ ثانیاً، ‌لزوم همت مترجمان بومی به انجام ترجمه یا حتی ترجمه­های مکرر آثاری که قبل از این به دست مترجمان غیربومی ترجمه شده­اند. هر دو مورد مذکور را می­توان به‌عنوان عوامل احتمالی کیفیت بالاتر ترجمه مترجم بومی، ‌ازلحاظ میزان بروز خطاهای آشکار، ‌قلمداد کرد.

جدای از اشتباهاتی که به‌طور بالقوّه ناشی از خطای دید مترجم بوده­اند، ‌یکی از عوامل اصلی ارتکاب خطا در معادل­یابی، ‌ناتوانی (دانش و تجربه ناکافی) مترجم در معادل‌گذاری است. با توجه به تأثیر گزینش نوع خاصی از راهبردهای ترجمه بر فرایند معادل‌گذاری (افروز، ‌2019)، ‌تحقیقات آتی می­تواند به بررسی این موضوعات اختصاص یابد.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

Afrouz, M. (1399/2021d). Boosting Carmen Valero Garcés (1994) Model through Exploring Contemporary English Translations of Hedayat’s Surrealistic Masterpiece. Contemporary Persian Literature, 10(2), 51-74. doi: 10.30465/copl.2021.6146 [In Persian]
_________. (2019). A Comparative-analytic Study of Some Theoretical Issues in Translation Studies via Freud’s Ideas. Translation Studies Quarterly, 17(66), 23–36. https://journal.translationstudies.ir/ts/article/view/725 [In Persian]
_________. (2019). How Different Muslim Translators Render the Holy Qur’an into English? The Case Study of Sunni, Shia and ‘Neither Sunni nor Shia’ Translators. SKASE Journal of Translation and Interpretation, 12(1), 1-14. http://www.skase.sk/Volumes/JTI16/pdf_doc/01.pdf
_________. (2020). Assessing Equivalents Selected by Translators’ of ‘The Blind Owl’ based on Componential Analysis and Semantic load of the Words Proposing a new Analytical Model based on data Analysis. Journal of Language Research, 12(37), 9-37. doi: 10.22051/jlr.2020.30075.1830 [In Persian]
_________. (2021a). Investigating Literary Translator’s Style in Span of Time: The Case of Sa‘di’s Gulistan Translated into English. Lebende Sprachen, 66(2), 214–230. https://doi.org/10.1515/les-2021-0016
_________. (2021b). Self-edition Hypothesis: The Case of Multiple self-edited Versions of Modern Literary Texts. FORUM, 19(1), 1-23. https://doi.org/10.1075/forum.20008.afr
_________. (2021c). How three Different Translators of The Holy Qur’an render Anthroponyms from Arabic into English: Expanding Vermes’s (2003) Model of Translation Strategies. Names: A Journal of Onomastics, 69(4), 21-29. doi 10.5195/names.2021.2255
_________. (2017). A Comparative-interpretative Study of the Role of Native and non-native Translators in Preserving National Identity. Language and Translation Studies, 49(1), 41-55. doi: 10.22067/lts.v49i1.57140 [In Persian]
Afrouz, M. & Mollanazar, H. (2016). Rendering the Islamic Concepts of the Holy Qur’an: Towards a more Comprehensive Model. Translation Studies Quarterly, 13(52), 61-76. https://journal.translationstudies.ir/ts/article/view/332 [In Persian]
Afrouz, M. & Mollanazar, H. (2018). A Comparative Study of the Holy Qur’an’s English Translations by Muhammad Ali and Shakir: Plagiarism or revision?. Translation Studies Quarterly, 16(61), 51–68. https://journal.translationstudies.ir/ts/article/view/610 [In Persian]
Afrouz, M. & Shahi, M. (2020). Translation after Wittgenstein. Perspectives, 28(1), 159-161. https://doi.org/10.1080/0907676X.2019.1634881
Bashiri, I. (2013). The blind owl. Minneapolis: Manor House.
Beaugrande, R. de. (1978). Factors in a Theory of Poetic Translation. Assen: Van Gorcum.
Beaugrande, R. de. And Dressler, W. (1981). Introduction to Text Linguistics. London: Longman.
Brossard, N. (1988).  The Aerial Letter (orig. La Lettre aérienne 1985). Trans. Marlene Wildeman, Toronto: The Women’s Press.
Chesterman, A. (1989). Readings in Translation Theory. Helsinki: Finn Lectura.
Costello, D. P. (1957). The blind owl. London: John Calder LTD. 
Easthope, A. (1991). Literary into Cultural Studies. London: Routledge.
Frow, J. (2004). Text and System. In J. Rivkin & M. Ryan (Eds.), Literary Theory, an Anthology (pp. 222-236). Oxford: Blackwell Publishing.
Golchinnezhad, M. & Afrouz, M. (2021a). Exploring Universals in Audiovisual Translation: A Case Study of Frozen Dubbed into Persian. Kervan, 25(2), 267-285. doi: https://doi.org/10.13135/1825-263X/6255
Golchinnezhad, M. & Afrouz, M. (2021b). Sociolinguistic Analysis of Persian Dubbed Movies. Journal of Intercultural Communication Research, 51(3), 254-270. doi: 10.1080/17475759.2021.1946839
Hatim, B. & I. Mason. (1990). Discourse and the Translator. London: Longman.
Hatim, B. (2014). Teaching and Researching Translation. New York: Routledge.
Hedayat, S. (n.d.). Neyrangestan. Tehran: Javidan. Retrieved from http://cdn.persiangig.com/. [In Persian]
Holmes, J. S. (1978). Describing Literary Translations: Models and Methods. In James Holmes, Jose Lambert & Raymond van den Broeck (Eds.), Literature and Translation: New perspectives in literary studies, (pp. 81-91). Leuven: Acco.
House, J. (2015). Translation Quality Assessment: Past and present. London: Routledge.
Koskinen, K. (1994). (Mis)Translating the Untranslatable: The Impact of Deconstruction and Post-structuralism on Translation Theory. Meta, 39(3), 446-452. https://doi.org/10.7202/003344ar.
Latifi Shirejini, M. & Afrouz, M. (2021a). Investigating the Representation of Ideological Foregrounding and Journalistic Translators’ Agency: Iran-U.S. Relations in Focus. Language Related Research, 12(2), 629-657. https://doi.org/10.29252/LRR.12.2.20 [In Persian]
Latifi Shirejini, M. & Afrouz, M. (2021b). Manipulation of Narratives in Translated Political Texts: The Reflection of Iran’s Political News in the west-supported media. Contemporary Political Studies, 12(1), 1-28. doi: 10.30465/cps.2020.32003.2541 [In Persian]
Munday, J. (2016). Introducing Translation Studies: Theories and Applications. London: Routledge.
Oittinen, R. (2000). Translating for Children. New York & London: Garland publishing.
Ordudari, M. (2008a). Problems of Rendering Linguistic Devices in Rumi's Poetry. Translation Journal, 12(2), 1-9. https://translationjournal.net/journal/44rumi.htm
Ordudari, M. (2008b). How to face Challenging Symbols: Translating Symbols from Persian to English. Translation Journal, 12(4), 9-18. https://translationjournal.net/journal/46symbol.htm
Parvaz, Z. & Afrouz, M. (2021). Methods of Translating Metonymies in The Masnavi: Boosting Larson’s (1984) Model. Translation Studies Quarterly, 19(75), 6-22. https://dorl.org/dor/20.1001.1.17350212.1400.19.3.2.8
Poordaryaei  Nejad,  A.  &  Khorian,  H.  (2019).  Exploring  Strategies  Used  by  Costello  in  Rendering  Cultural Elements  while Translating ‘The Blind Owl’. International Journal of English Language & Translation Studies, 7(1), 99-106. http://www.eltsjournal.org/
Reiss, K. (1971). Possibilities and Limitations of Translation Criticism: Categories and Criteria for a fair Evaluation of Translation. Munich: Heuber.
Reiss, K. (1977/1989). Text Types, Translation Types and Translation Assessment, Translated by A. Chesterman. In A. Chesterman (Ed.), Readings in Translation Theory (pp. 105–115). Helsinki: Finn Lectura.
Salehi, M. (2012). Strategies Applied by Native and non-native Translators to Transfer Persian CSIs [Unpublished MA Thesis], Allameh Tabataba'I University.
Shamisa, C. (1997). The Story of a Ghost. Tehran: Ramin. [In Persian]
Vafaei, A. & Atashipoor, M. (2020). Discursive Antagonism of Intellectual Discourse and Political Discourse in Determining the Components of Fictional Literature after the Islamic Revolution Based on the Literature of War / Holy Defense. Literary Text Research, 24(83), 39-70. doi: 10.22054/ltr.2018.26137.2034. [In Persian]
Vafaei, A. (2009). The Repetition of Linguistic Categories. Literary Text Research, 13(39), 41-56. doi: 10.22054/ltr.2009.6478. [In Persian]
Vafaie, A., & Khajehpour, F. (2018). The Study of the Function of Language and Gender in the International Court of Khatun Shirazi Based on DSL Theory. Literary Text Research, 22(76), 143-164. doi: 10.22054/ltr.2018.8836. [In Persian]
Werlich, E. (1976). A Text Grammar of English. Heidelberg: Quelle & Meyer.
Wolf, M. (2012). Translation Cuddles up to the Original Like the Sheep to the wolf’ Nobel Prize Winner Elfriede Jelinek as a Translator. TTR, 25(2), 119-141. https://doi.org/10.7202/1018805ar
Zeller, B. (2000). On Translation and Authorship. Meta, 45(1), 134-139. https://doi.org/10.7202/004640ar
 
 
 
 
 
استناد به این مقاله: افروز، محمود. (1401). متن‌پژوهی ادبی از منظر ترجمه‌پژوهی ادبی: نقدی بر بروز خطاهای آشکار در ترجمه متون ادبی با تکیه بر مدل‌های زبان‌شناختی متن. متن پژوهی ادبی، ‌26(94)، 295-324. doi: 10.22054/LTR.2021.45635.2785
 Literary Text Research is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License.