A Study of the Areas of Origin and Destination of the Metaphors of Surrealist novels from a Cognitive Linguistic Perspective Based on Koveces's Theories

Document Type : Research Paper

Authors

1 M.A. in Linguistics, Payame Noor University, Mashhad, Iran

2 Assistant Professor, Department of Linguistics, Kashmir Higher Education Center, Kashmir, Iran

3 Assistant Professor, Department of Linguistics, Payame Noor University, Mashhad, Iran

Abstract

The purpose of this study is to examine the metaphors of surrealist-style novels from the perspective of cognitive linguistics. In which of the following are the most common areas of origin and destination of surreal metaphors? And what are the metaphors of surreal works in terms of objectivity and origin? The novels selected in this study were surreal novels from different authors around the world. In this study, one hundred pages of these 6 novels were studied. The metaphors were extracted and analyzed in the context and then the origin and destination of these metaphors were identified based on the origin and destination areas of Koveces's theory, and finally, Objective and abstract areas of origin and destination were identified. The results show that the surreal metaphors are more intangible and the source and destination domains are both more objective, although abstract domains are also present and most abundant in the human and machine origin domain. In the field of destination, it is about man and nature, and we continue to understand the importance of the human subject in this style of work.

Keywords

Main Subjects


مطالعه ادبیات در زبانشناسی یکی از شاخه‌های میان‌رشته‌ای زبانشناسی را تشکیل داده است؛ آثار ادبی و به‌طور خاص رمان، در مقاطع مختلف زمانی بر اساس سبکی خاص نگارش می‌شده است و رمان‌های مختلف، سبک‌های مختلف دارند که مکتب ادبی آن رمان محسوب می‌شود. یکی از این مکتب‌ها، مکتب ادبی سوررئالیسم است. اصل فرا واقع‌گرایی از اصول کلیدی است که در آثار این مکتب به چشم می‌خورد. ازآنجاکه استعاره زیبایی بخش یک اثر ادبی است، این آثار استعاره‌های فراوانی نیز دارند. در این پژوهش قصد داریم با بررسی حوزه‌های مبدأ و مقصد این استعاره‌ها و همچنین مشخص کردن عینی یا انتزاعی بودن این حوزه‌ها، بدانیم آیا استعاره‌های آثار سوررئال ویژگی‌های خاص یا متمایزی دارند یا خیر.

برخی از خلاقانه‌ترین و غیرمتعارف‌ترین تعابیر استعاری را می‌توان در متون سوررئالیستی پیدا کرد. سوررئالیسم یک نهضت چندرسانه‌ای کمونیستی بود که در دهه بیست و سی قرن بیستم در اوج خود بسر می‌برد. این نهضت که تااندازه‌ای متأثر از جنگ جهانی اول بود در سرتاسر قاره اروپا در ابتدا به‌صورت گونه‌ای هنری کلامی ظاهر شد اما به‌سرعت به حوزه‌های هنرهای تصویری مجسمه‌سازی، تئاتر و اجرا هم کشیده شد. نویسندگان سوررئال هدف خود را از تصویرسازی‌های نامتعارف، مسائل سیاسی می‌دانستند. (استاک ول[1]، 1393) با توجه به اینکه سوررئالیسم از مکتب‌های ادبی مهم و غنی به شمار می‌رود و با توجه به لزوم انجام پژوهش در زمینة بینا رشته‌ای زبانشناسی و ادبیات و از طرفی به‌روز بودن دانش شناختی، این پژوهش هر سه حوزه مهم را در برمی‌گیرد و آن‌ها را به هم مربوط می‌سازد. می‌توان با شفاف‌سازی استعاره‌های حوزه سوررئال بر فهم و درک بیشتر این مکتب ادبی افزود و می‌توان به نقادان آثار این حوزه برای نقد هر چه‌بهتر کمک کرد. از طرفی نتایج حاصل از این پژوهش می‌تواند به نویسندگان حوزه سوررئال در جهت استفاده بهتر و دقیق‌تر از استعاره‌ها در آثارشان کمک کند. با انجام این پژوهش، مکتب ادبی سوررئال شفاف‌تر خواهد شد و نتایج حاصل از آن می‌تواند به نویسندگان این حوزه کمک نماید تا با انتخاب استعاره‌های مناسب، بر باز بودن مفهوم اثر ادبی کمک نمایند و انتخاب و نتیجه‌گیری پایانی را به خواننده واگذار نمایند. درزمینة نقد ادبی نیز این پژوهش به نقادان آثار سوررئال در جهت کشف مفاهیم این آثار کمک می‌نماید. در این پژوهش قصد داریم با بررسی استعاره‌های آثار سوررئال ببینیم استعاره‌های این آثار در کدام یک از حوزه‌های مبدأ و مقصد کوچش قرار دارند و بیشتر عینی هستند یا انتزاعی.

زبان‌شناسی شناختی

زبانشناسی شناختی رویکردی به زبان است که در آن توانایی زبانی انسان متمایز از دیگر توانایی‌های شناختی وی در نظر گرفته نمی‌شود. درواقع زبان‌شناسی شناختی نگاهی دیگرگونه به زبان است که مبتنی بر مشاهدات و تجربه‌های انسان از جهان پیرامونش است. (عبدالکریمی، 1393)

استعاره

برای اکثر ما استعاره یک صنعت ادبی است که در آن‌یک چیز با چیز دیگر مقایسه می‌شود؛ در این مقایسه گفته می‌شود که یک‌چیز، چیز دیگر است؛ او مثل یک شیر است؛ یا آن‌گونه که در دانش‌نامه بریتانیکا آمده است: استعاره یک صنعت ادبی است که به مقایسه میان دو چیز نا­یکسان اشاره دارد؛ آن‌گونه که از تشبیه متمایز می‌شود؛ تشبیه یک مقایسه صریح است که با واژه‌های «مانند» یا «مثل» مشخص می‌شود. (کوچش[2]،1396)

استعاره مفهومی

استعاره مفهومی نظریه‌ای است که در چارچوب معنی‌شناسی شناختی مطرح‌شده است و بر اساس آن، درک یک حوزه مفهومی ناآشناتر و انتزاعی‌تر بر پایه درک حوزه مفهومی آشناتر و ملموس‌تر صورت می‌گیرد. این حوزه‌ها به ترتیب حوزه مقصد و حوزه مبدأ نامیده می‌شوند. (عبدالکریمی، 1393)

رویکرد کوچش به استعاره

کوچش، آن‌گونه که در زبان‌شناسی شناختی رایج است، استعاره را به‌صورت درک یک حوزة مفهومی بر اساس حوزة مفهومی دیگر تعریف می‌کند. او بیان می‌کند که استعاره‌های مفهومی، مفاهیمی انتزاعی‌تر را به‌عنوان مقصد و مفاهیمی عینی‌تر یا فیزیکی‌تر را به‌عنوان مبدأ به کار می‌گیرند. هنگامی‌که یک حوزه مفهومی بر اساس حوزه مفهومی دیگر فهمیده شود، یک استعارة مفهومی خواهیم داشت. به عقیده کوچش، دو حوزه‌ای که در استعاره مفهومی مشارکت دارند دارای نام‌های خاصی هستند. حوزه مفهومی که ما برای فهم حوزه مفهومی دیگر عبارت‌های استعاری را از آن استخراج می‌کنیم حوزه مبدأ نامیده می‌شود؛ و حوزه مفهومی‌ای که به‌این‌ترتیب فهمیده می‌شود حوزه مقصد نام دارد.

حوزه‌های رایج مبدأ از نگاه کوچش

رایج‌ترین حوزه‌های مبدأ از نگاه کوچش بدین ترتیب است:

  • بدن انسان: بدن انسان یک حوزه مبدأ ایدئال است چون برای ما کاملاً مشخص است و ما فکر می‌کنیم کاملاً آن را می‌شناسیم. این موارد به نمونه‌هایی از این موضوع اشاره دارد:" قلب مسئله"،"شانه زیر بار مسئولیت"،"سر (رئیس) بخش."
  • سلامتی و بیماری: هم ویژگی‌های عام سلامتی و بیماری هم بیماری‌های خاص غالباً حوزه‌های مبدأ استعاری را تشکیل می‌دهند؛ مانند"جامعه سالم"، "یک ذهن بیمار"، "او احساسات مرا جریحه‌دار کرد".
  • جانوران: قلمرو جانوران یک حوزه فوق‌العاده زایای مبدأ است؛ مخصوصاً برای انسان که ممکن است گاهی برحسب ویژگی‌های جانوران نامیده ‌شود؛ مثلاً انسان برحسب رفتاری که انجام می‌دهد که شبیه رفتار آن حیوان است؛ نوعی حیوان خوانده شود. ما ممکن است انسان‌ها را بانام‌های وحشی، سگ، افعی و...بخوانیم. این در حوزه عمل نیز کاربرد دارد: مانند"خریت کردن".
  • گیاهان: وقتی ما مفهوم گیاهان را استعاری به کار می‌بریم ممکن است یا روند رشد گیاه را در نظر بگیریم و یا از بخش‌های مختلف گیاه مانند ریشه، میوه و... استفاده کنیم؛ مانند"استعداد در حال شکوفایی"،"ثمره کارش".
  • بناها و ساختمان‌ها: هم‌خانه و هم اجزای ایستای آن و هم کنش لازم برای ساختن خانه حوزه مبدأ استعاری رایجی هستند؛ مانند "نبوغ سر به فلک کشیده"، "ازنظر مالی خراب است".
  • ماشین‌ها و ابزار: هم ماشین‌ها و هم ابزار و هم فعالیت‌های وابسته به آن‌ها به‌عنوان حوزه مبدأ بکار می‌روند؛ مانند"دستگاه دموکراسی"، " ابزارهای مفهومی".
  • بازی‌ها و ورزش: بازی‌ها و ورزش با ویژگی‌هایی توصیف می‌شوند که عموماً برای هدف‌های استعاری به کار می‌روند؛ مانند:"تلاش کرد او را مات کند".
  • پول و معاملات اقتصادی: انسان‌ها از دیرباز درگیر معاملات اقتصادی هستند. این ‌رویداد تجاری شامل تعدادی کنش و واکنش است؛ مانند"وقت خود را عاقلانه صرف کن"، "سرمایه زیادی روی این رابطه گذاشت".
  • پختن غذا: فرآیند پختن غذا همراه با اجزا و محصول آن به‌مثابه یک حوزه مبدأ عمل می‌کند؛ مانند "این‌یک ایده آبکی است".
  • گرما و سرما: غالباً حوزه دما را به‌صورت استعاری برای گفت‌وگو درباره تلقی خود نسبت به افراد و چیزها به کار می‌بریم؛ مانند"پذیرایی سرد"،" استقبال گرم".
  • روشنایی و تاریکی: روشنایی و تاریکی ازجمله تجربه‌های بنیادی انسان هستند. غالباً ویژگی‌های روشنایی و تاریکی وقتی ما استعاری صحبت می‌کنیم یا می‌اندیشیم، به‌مثابه شرایط آب و هوایی ظاهر می‌شوند؛ مانند"فضای تیره‌وتار"."ابری از بدگمانی".
  • نیروها: انواع مختلف نیرو مانند نیروی گرانشی، مغناطیسی، مکانیکی الکتریکی و... وجود دارد. متناسب با انواع نیروها انواع اثرها وجود دارد؛ مانند: "مرا از پا درآورد"،"زیر فشار له شدم". (همان)

حوزه‌های رایج مقصد از نگاه کوچش

حوزه‌های مقصد از نگاه کوچش انتزاعی، پراکنده و فاقد مرز مشخص هستند. درنتیجه نیازمند مفهوم‌سازی استعاری هستند. (کوچش،2010) رایج‌ترین حوزه‌های مقصد به شرح زیر است:

  • عاطفه: یکی از حوزه‌های رایج مقصد، حوزه عاطفه است. مفاهیم عاطفی چون خشم، ترس، عشق، شادی، غم، شرم، غرور و مانند آن‌ها عمدتاً برحسب استعاره‌های مفهومی فهمیده می‌شود؛ مانند: "از شادی در پوست خود نمی‌گنجید".
  • میل: میل در ارتباط با مفهوم‌سازی استعاری، شبیه عاطفه است. میل نیز برحسب نیرو فهمیده می‌شود؛ مانند: "او تشنه دانش است". " او عطش رفتن دارد".
  • اخلاق: مقوله‌های اخلاقی مانند خوبی و بدی، همین‌طور صداقت، شهامت، صمیمیت، عزت و متضادهای آن‌ها عمدتاً برحسب مفاهیم مبدأ عینی‌تر فهمیده می‌شوند؛ مانند"او در مقابل وسوسه مقاومت کرد".
  • اندیشه: این‌که ذهن انسان چگونه کار می‌کند هنوز شناخته‌شده نیست؛ بنابراین عجیب نیست که مردم بخواهند ذهن را به کمک استعاره‌های مختلف بشناسند؛ مانند: "او ایده‌های جدید تولید می‌کند".
  • جامعه و ملت: مفاهیم جامعه و ملت فوق‌العاده پیچیده هستند و این پیچیدگی مستلزم درک استعاری است. راه‌های معمول درک جامعه و ملت مستلزم مفاهیم مبدأ شخص و خانواده‌اند؛ مانند "ما چه چیزهایی به جامعه بدهکاریم"، "ملت‌دوست".
  • سیاست: سیاست با اعمال قدرت سروکار دارد. قدرت سیاسی به‌صورت یک نیروی فیزیکی مفهوم می‌شود. سیاست جنبه‌های بسیار دیگری دارد که به‌وسیله دیگر حوزه‌های مبدأ، ازجمله بازی، ورزش، کسب‌وکار و جنگ فهمیده می‌شود؛ مانند: "رئیس‌جمهور توپ را به زمین دیگری انداخت".
  • اقتصاد: اقتصاد معمولاً از طریق استعاره فهمیده می‌شود. رایج‌ترین حوزه‌های مبدأ آن عبارت‌اند از ساختمان، درختان و مسافرت؛ مانند"رشد اقتصاد"،"آلمان یک اقتصاد قدرتمند را پایه‌ریزی کرد".
  • روابط انسانی: روابط انسانی و مفاهیم مربوط به آن، به زبان استعاری به‌صورت درخت، ماشین و ساختمان فهمیده می‌شوند؛ مانند "رابطه آن‌ها در اوج شکوفایی است" یا "باید روی رابطه خود کار کنند".
  • ارتباطات: ارتباطات انسانی شامل یک گوینده، یک شنونده و یک پیام است. به زبان استعاری، ما عبارت‌های زبانی، معانی و انتقال پیام را به ترتیب به‌صورت ظرف‌ها و اجسام مفهوم‌سازی می‌کنیم؛ مانند "او اطلاعات خیلی زیادی به من داد".
  • زمان: بنا بر حوزه زمان، زمان جسمی است که حرکت می‌کند؛ مانند: "زمان به‌سرعت می‌گذرد".
  • زندگی و مرگ: مفهوم‌سازی استعاری زندگی و مرگ، هم در زبان روزمره و هم در آثار ادبی رایج است؛ مانند: "پدربزرگ از پیش ما رفت"، "بچه به‌زودی می‌آید".
  • مذهب: جنبه‌های کلیدی مذهب شامل دیدگاه ما نسبت به خدا و روابط ما باخداست. خدا همانند مفاهیم جامعه یا ملت به‌مثابه شخص مفهوم‌سازی می‌شود؛ مانند: "پدر، چوپان، صاحب و مانند آن‌ها".
  • رویدادها و کنش‌ها: رویدادها و کنش‌ها شامل مفاهیمی هستند متشکل از انواع مختلف رویدادها و کنش‌ها. برای نمونه درست کردن یک صندلی و... . نمود رویدادها و کنش‌ها را غالباً به‌صورت حرکت و نیرو مفهوم‌سازی می‌کنند. این نمودها عبارت‌اند از تغییر، تحول، علت، هدف، وسیله و...؛ مانند: "سخت دیوانه شد"، "دارید مرا دیوانه می‌کنید". (همان،2010)

مفاهیم[3] عینی[4] و انتزاعی[5]

مفاهیم را می‌توان به شیوه‌های مختلف طبقه‌بندی کرد. یکی از طبقه‌بندی‌های معروف مفاهیم طبقه‌بندی گانیه[6] (1985) است. او مفاهیم را در دودسته عینی و انتزاعی قرار داده است. در مفاهیم عینی درک محسوس اشیاء واقعی و کیفیت‌های قابل‌مشاهده آن‌ها را شامل می‌شوند، مانند کتاب، صندلی، میز، اتومبیل (نمونه‌های اشیاء واقعی) و سیاه گرد، زبر (نمونه‌های کیفیت اشیاء واقعی). گانیه (1985) نام دیگری به این دسته از مفاهیم می‌دهد و آن مفهوم مشاهده‌ای است. منظور از این نام‌گذاری آن است که این‌گونه مفاهیم دارای مصداق‌های عینی هستند، یعنی موارد و مثال‌های آن‌ها را می‌توان مشاهده کرد؛ مثلاً صندلی، میز، اتومبیل؛ یا سیاهی، گردی و زبری به‌طور آشکار قابل‌مشاهده هستند، یعنی جنبه عینی دارند. مفاهیم انتزاعی به‌طور عینی قابل‌مشاهده نیستند و باید آن‌ها را از راه تعریفشان یاد گرفت. به همین دلیل، نام دیگری که گانیه به این‌گونه مفاهیم داده مفهوم تعریفی است. نمونه این مفاهیم عبارت‌اند از: مفاهیم فیزیکی جرم و دما، مفاهیم زبانی فاعل و مفعول و مفاهیم ریاضی جذر و توان، زندگی و مرگ، احساسات و...دلیل اینکه این‌گونه مفاهیم را انتزاعی یا تعریفی می‌گویند این است که مصداق‌ها یا مثال‌های آن‌ها را نمی‌توان به‌طور عینی مشاهده کرد و وجود آن‌ها به‌نوعی تعریف وابسته است.

پیشینه پژوهش

زارعی (1392) در مقاله "مکتب سوررئالیسم و اندیشه‌های سهروردی"، بر آن بوده است تا با استناد به رساله‌های شیخِ سهروردی و بیانیه‌ها و آثار سوررئالیستی، هفت فنِ سوررئالیسم را که عبارت است از امر شگفت؛ رؤیا؛ نگارش خودکار؛ دیوانگی؛ تصادف عینی؛ اشیای سوررئالیستی و طنز با اندیشه‌های"شیخ شهاب‌الدین سهروردی"تطبیق دهد و مقایسه کند. نتایج به‌دست‌آمده نشان داد که این دو تجربه هرچند در نقاط بسیاری به هم نزدیک و شبیه می‌شوند ولی مبدأ و معادی جداگانه دارند و خاستگاه و رهیافت هر یک نیز باهم متفاوت است. این تحقیق از نوع مطالعه کتابخانه‌ای بوده و با روش توصیفی و تطبیقی انجام‌گرفته است. رجبی (1393) در مقاله "تبلور سوررئالیسم در شعر هوشنگ ایرانی و مجموعه زنجیره" بیان کرده که شعر معاصر فارسی و عربی، علاوه بر مقوله تعهّد اجتماعی و تلاش برای تصویر انسان، آن‌گونه که هست، گاهی می‌کوشد با در پیش گرفتن نگاهی متفاوت‌تر، گزارشی جدید از واقعیت را فراروی مخاطب قرار دهد. گزارشی که هرچند ممکن است از دستاوردهای گذشته نیز بهره گیرد؛ امّا لزوماً التقاطی نیست و خود را متعهّد به خوشایندها نمی‌بیند. شیوة "سوررئالیسم" ازجملة چنین تجربه‌هاست که تقریباً هم‌زمان به‌وسیلة "هوشنگ ایرانی" در حوزه زبان فارسی و "نورخان میسر" و "علی النّاصر" در حوزة زبان عربی، پی گرفته می‌شود. بررسی اشعار این شاعران نشان داد که آن‌ها با استفاده از شگردها و امکانات مختلف، برآیند تا با تلفیقی از اصول سوررئالیسم غربی و تجربه‌های بومی، تعریفی جدید از واقعیت را ارائه دهند. بهنام (1394)، در مقاله "رهیافتی تطبیقی بر کاربرد زبان در دو مکتب رئالیسم و سوررئالیسم از رهگذر بررسی رمان سووشون و بوف کور"، بیان کرد که زبان‌شناسی یکی از ابزارهای مؤثر در تحلیل سبک‌شناختی متن است. بی‌تردید یکی از وجوه تفاوت مکتب‌ها و نظریه‌های ادبی با یکدیگر، زبان مورداستفاده آن‌هاست. این مسئله فرضی بنیادین، این مقاله را شکل داده است. این پژوهش با نگاهی تطبیقی به بازیابی نحوه به‌کارگیری زبان در دو مکتب رئالیسم و سوررئالیسم و بیان وجوه تفاوت آن از رهگذر بررسی دو رمان برجسته فارسی، "بوف کور" صادق هدایت و "سووشون" سیمین دانشور می‌پردازد. پشتوانه نظری این مقاله روش سبک‌شناختی جفری لیچ است. تحلیل زبانی دو اثر نشان می‌دهد با این‌که مبنای مشترکی در عناصر زبانی همه مکتب‌ها ادبی به چشم می‌خورد اما نحوه به‌کارگیری و بسامد هر یک از این عناصر ازجمله اسم، فعل، صفت، قید، ساختار نحوی و جمله‌بندی، آرایه‌های لفظی و انسجام یا عدم انسجام کلام منجر به ظهور تفاوت‌های چشمگیری در سطح زبان مکتب‌ها گوناگون می‌شود. عباسی (1395)، در پژوهش " انسجام واژگانی در متن سوررئالیستی بوف کور بر پایة نظریة هالیدی و حسن"، در پاسخ به این مسئله که آیا این متون، باوجود زیر پا گذاشتن زبان معیار و آزادی زبان و واژه‌ها - نگارش خودکار- از انسجام واژگانی برخوردار هستند، به بررسی انسجام واژگانی داستان سوررئالیستی "بوف کور" صادق هدایت، بر پایة نظریة انسجام متن مایکل هالیدی و رقیه حسن پرداخته است. پس از تحلیل و بررسی داده‌ها، این نتیجه حاصل شد که متن بوف کور، با 3282 گره انسجام واژگانی، از انسجام بالایی برخوردار است و نویسنده با بهره‌مندی از عناصر انسجام واژگانی به‌ویژه عنصر تکرار و با هم‌آیی و ترادف، توانسته است پیوندی ناگسستنی میان الفاظ و معانی ایجاد کند و به این طریق اندیشه و امیال درونی خود را در متن منعکس سازد. غریب (1396)، در مقاله "تطبیق غزلی از مولانا با غزلی از سنایی بر اساس مؤلفه­های مکتب سوررئالیسم"، بیان کرده است که سرچشمة بسیاری از اصول و روش‌های فکری و ادبی مولانا را باید در شعر سنایی جست؛ وجود برخی مؤلفه‌های سوررئالیستی در اشعار مولانا نیز می‌تواند ازجملة این تأثیرپذیری‌ها باشد و می‌توان گفت که اندیشه‌های سوررئالیستی یا شبه سوررئالیستی، در اشعار هر دو شاعر، البته با شدت و ضعف، وجود دارد. در این پژوهش، با روش توصیفی- تحلیلی، دو غزل سوررئالیستی از سنایی و مولانا بررسی و وجوه اشتراک و افتراق آن دو در مؤلفه‌های سوررئالیستی نشان داده‌شده است. نتایج تحقیق نشان می‌دهد که ویژگی‌هایی سوررئالیستی همچون ذهنیت مطلق، حذف دو عامل زمان و مکان، بیان امور شگفت‌انگیز، نگارش خودکار، مستی و سکر، تخیل و رؤیا، تجلی روحانی، اعتقاد به نامحرمی زبان، عشق و آزادی، در هر دو غزل وجود دارد. ازجمله تفاوت‌های دو غزل، می‌توان به تفاوت در میزان نگارش خودکار، مستی و سکر بیشتر مولانا نسبت به سنایی و زبان تصویری‌تر و هیجان‌انگیزتر مولانا اشاره کرد؛ چنانکه شعله‌وری بیان سنایی در تصویر شمع و شعله‌وری بیان مولانا در خود آتش نمایان شده است. کولیوند (1397) در مقاله "واکاوی تشابه و افتراق مؤلفه‌های سوررئالیسم غربی و مؤلفه‌های مشابه در مثنوی معنوی"، سعی داشته به بررسی وجوه تشابه و تمایز مفاهیم مثنوی و سوررئالیسم بپردازد. درواقع هرچند بین مثنوی و آثار سوررئالیستی شباهت‌هایی دیده می‌شود اما تمایزاتی نیز وجود دارد که علاوه بر اثبات فرضیه تقدم و استقلال سوررئالیسم ایرانی، در برخی موارد، دلایلی بر برتری آن ارائه می‌دهد؛ تمایزاتی که در حوزه تخیل، کرامت و جادو، حقیقت و واقعیت و اصالت مستی بروز یافته‌اند.

اگر بخواهیم مطالعات خارجی را در این زمینه در نظر بگیریم می‌توان ادعا کرد پیتر استاک ول تنها پژوهشگری است که به‌طور خاص به این منظور پرداخته است. وی با انتشار کتاب "Cognitivie Poetics: an Introduction" در سال 2002 در فصلی تحت عنوان "استعاره مفهومی" به انواع استعاره در متون ادبی می‌پردازد. او همچنین اشاره کوچکی به موضوع تعابیر استعاری در متون سوررئالیستی می‌کند. سپس در سال 2016 در کتابی با عنوان " "The Language of Surrealism بیشتر به این موضوع می‌پردازد و این کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده است. به نظر می­رسد در زمینه بررسی شناختی آثار سوررئال، پژوهش مشابهی انجام نشده باشد و تحقیق حاضر در زمره اولین پژوهش­ها در این زمینه تصور می­شود. تنها آثاری که تا حدودی شباهت به پژوهش حاضر دارند در ادامه بیان می­شوند.

روش تحقیق

در ادامه براساس حوزه‌های رایج مبدأ و مقصد کوچش (2000) به شرح زیر به بررسی حوزه‌های مبدأ و مقصد این استعاره‌ها می‌پردازیم.

حوزه‌های رایج مبدأ: بدن انسان، سلامتی و بیماری، جانوران، گیاهان، بناها و ساختمان‌ها، ماشین‌ها و ابزار، بازی‌ها و ورزش، پول و معاملات اقتصادی، پختن غذا، گرما و سرما، روشنایی و تاریکی، نیروها حرکت و جهت.

حوزه‌های رایج مقصد: عاطفه، میل، اخلاق، اندیشه، جامعه و ملت، سیاست، اقتصاد، روابط انسانی، ارتباطات، زمان، زندگی و مرگ، مذهب، رویدادها و کنش‌ها.

 با تعیین حوزه‌های مبدأ و مقصد این استعارات، قصد داریم بدانیم در آثار سوررئال از کدام حوزه‌ها بیشتر استفاده‌شده است. ازآنجاکه در استعاره‌های معمول، حوزه‌های مبدأ رایج عینی و مقصد رایج انتزاعی هستند، قصد داریم بررسی کنیم آیا در آثار سوررئال به همین‌گونه هست یا خیر. داده‌های این تحقیق به‌صورت کتابخانه‌ای گردآوری و از طریق فیش‌نویسی بررسی‌شده‌اند. سپس داده‌ها به کمک جداول درصد فراوانی و نرم‌افزار Spss و آزمون آماری کای دو، محاسبه و مقایسه می‌شود.

تحلیل داده‌ها

ازآنجاکه تحلیل داده­ها حجم زیادی داشت و در این مختصر نمی­گنجید خلاصه­ای از داده­ها و نمونه­هایی ارائه شده است و داده­های کامل در قالب لینکی در بخش ضمیمه گنجانده شده است.

  • تحلیل داده‌های رمان «مرشد و مارگریتا»

مرشد و مارگریتا در دو بخش نوشته شده است. بخش اول کتاب دو خط داستانی دارد. خط داستانی اول در مسکو سال 1930 آغاز می‌شود. شاعری به نام بزدومنی با سردبیری به نام برلیوز نشسته‌اند و درباره‌ی وجود یا عدم وجود «مسیح» صحبت می‌کنند. آن‌ها در همین مکان با ولند که تجسم شیطان در یک جسم انسانی است روبه‌رو می‌شوند. در ادامه داستان می‌فهمیم که ولند همراهانی هم دارند و آن‌ها اتفاقاتی عجیب‌ و غیرطبیعی را در مسکو رقم می‌زنند... .

خط داستانی دوم به صلیب کشیده‌شدن مسیح است که ولند آن را برای برلیوز و بزدومنی روایت می‌کند. این بخش از داستان در «اورشلیم» و در زمان فرمان‌روایی پونس پیلات اتفاق می‌افتد. یسوعا ناصری یک زندانی است که متهم شده مردم را تحریک کرده تا پرستش‌گاهی را در اورشلیم آتش بزنند. حکم اعدام او صادر شده و پینوس پیلات باید آن را تأیید کند. او درگیری ذهنی شدیدی دارد و احساس وابستگی روحانی به یسوعا رهایش نمی‌کند.

بخش دوم داستان درباره‌ی مارگریتاست، زنی که معشوقه‌ی مرشد است و همین عشق او را واردار می‌کند شوهرش را ترک کند. مرشد نویسنده‌ای است که رمانی درباره‌ی مسیح و پونس پیلات نوشته است.  او رمانش را برای موسه‌ی ادبی که برلیوز سردبیری آن را بر عهده دارد فرستاده است و آن‌ها رمانش را رد کرده‌اند. این اتفاق مرشد را ازلحاظ روانی پریشان می‌کند. نقطه‌ی مشترک بخش اول و دوم داستان شیطان (ولند) است. در ادامه چند مثال از بررسی حوزه‌های مبدأ و مقصد و عینی یا انتزاعی بودن آن‌ها آورده‌ایم.

نمونه حوزه مبدأ و مقصد (نوع حوزه و عینی یا انتزاعی بودن) رمان مرشد و مارگاریتا

«شاید با سؤال گول زننده‌ای ما را به تله بیندازد»: حوزه مقصد: سؤال (اندیشه: انتزاعی) حوزه مبدأ: تله (ماشین‌ها و ابزار: عینی) در این مثال ما عبارت «سؤال تله است» را بررسی می‌کنیم.

«گردن خود را مانند غازی دراز می‌کرد»: حوزه مقصد: انسان (انسان: عینی) حوزه مبدأ: غاز. (جانوران: عینی)

«قلبش ناپدید شد»: حوزه مقصد: قلب (انسان: عینی) حوزه مبدأ: (شی یا انسان: عینی)

«حاکم مانند نقشی بر سنگ بر جای خود نشسته بود.» حوزه مقصد: حاکم (انسان: عینی) حوزه مبدأ: نقش بر سنگ (بناها و ساختمان‌ها: عینی)

«مثل رودخانه» حوزه مقصد: (رودخانه: طبیعت) حوزه مبدأ: (انسان: انسان)

«خشمی که می‌سوزاندش» حوزه مقصد: خشم (عاطفه: انتزاعی) حوزه مبدأ: آتش (گرما و سرما: عینی)

«فیلمنامه نویس واق واقی کرد» حوزه مقصد: انسان (انسان: عینی) حوزه مبدأ: سگ (جانوران: عینی)

«روز بی‌رحمانه بر شاعر طلوع کرد» حوزه مقصد: روز (زمان: انتزاعی) خورشید: (روشنایی و تاریکی: عینی)

«خشم خروشان» حوزه مقصد: خشم (عاطفه: انتزاعی) حوزه مبدأ: موج (نیروها: عینی)

«آتش‌بازی پلک‌هایش را سوراخ می‌کند» حوزه مقصد: پلک (بدن انسان: عینی) حوزه مبدأ: شی (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

«او مثل یک کبوتر دریایی به درون آب شیرجه زد» حوزه مقصد: انسان (انسان: عینی) حوزه مبدأ: کبوتر دریایی (جانوران: عینی)

«مسکو در زیر غباری خشک می‌گدازد» حوزه مقصد: شهر (طبیعت) حوزه مبدأ: آتش (گرما و سرما: عینی)

«هوای دم‌کرده لخته شد» حوزه مقصد: هوای دم‌کرده (رویدادها و کنش‌ها: عینی) حوزه مبدأ: خون (بدن انسان: عینی)

«مردی که چشم‌هایش مثل گاو نر پرخون است» حوزه مقصد: مرد (انسان: عینی) حوزه مبدأ: گاو نر (جانوران: عینی)

  • تحلیل داده‌های رمان" در ستایش مرگ"

این رمان درخشان از نویسنده‌ی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، ژوزه ساراماگو، این سؤال را مطرح می‌کند که چه اتفاقی خواهد افتاد اگر فرشته‌ی مرگ تصمیم بگیرد که دیگر، مرگی در کار نباشد؟ در اولین روز سال جدید، هیچ‌کس جانش را از دست نمی‌دهد و این موضوع، بهت و حیرت سیاست مداران، رهبران دینی، متصدیان کفن‌ودفن و دکترها را برمی انگیزد. از سوی دیگر، در میان تودۀ اجتماع، ابتدا جشن و سروری به پا می‌شود و مردم در خیابان‌ها به رقص و پایکوبی می‌پردازند. آن‌ها به هدف بزرگ انسان‌ها در تمام اعصار، یعنی زندگی جاودانه دست یافته‌اند. سپس عواقب این اتفاق، روی واقعی خود را نشان می‌دهد: خانواده‌ها مجبور می‌شوند که از افراد بسیار سالخورده و دائماً در حال احتضار مراقبت کنند، سیاست‌های بیمۀ عمر بی‌معنی شده و مراکز برگزارکنندۀ مراسم تدفین، فقط تدارکات کفن‌ودفن حیوانات خانگی از قبیل سگ، گربه، همستر و طوطی را انجام می‌دهند. مرگ در خانۀ سردش به همراه داس خود نشسته و مشغول بررسی این آزمایش است: اگر دیگر هیچ‌کس نمیرد، چه می‌شود؟ اگر مرگ تبدیل به انسان شود و عشق را تجربه کند، چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟

نمونه حوزه مبدأ و مقصد (نوع حوزه و عینی یا انتزاعی بودن) رمان در ستایش مرگ

«بر سر روشن ماندن شعله حیات ملکه شرط‌بندی کند» حوزه مقصد: زندگی (زندگی و مرگ): انتزاعی حوزه مبدأ: آتش (تاریکی و روشنایی): عینی

«انگار که زمان ایستاده باشد» حوزه مقصد: زمان (زمان): انتزاعی حوزه مبدأ: انسان (بدن انسان): عینی

«تن نحیفش درست لبه زندگی تکان می‌خورد»         حوزه مقصد: زندگی (زندگی و مرگ): انتزاعی حوزه مبدأ: دیوار (بناها و ساختمان‌ها): عینی

«جز مرگ چه کس دیگری می‌توانست زمان را نگه دارد.» حوزه مقصد: مرگ (زندگی و مرگ: انتزاعی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«اعتصاب مرگ» حوزه مقصد: مرگ (زندگی و مرگ: انتزاعی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«داس نامنتظر مرگ» حوزه مقصد: مرگ (زندگی و مرگ: انتزاعی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«مرگ از ادامه کارش صرفنظر کرده بود» حوزه مقصد: مرگ (زندگی و مرگ: انتزاعی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«مرگ استعاره‌ای شاعرانه است» حوزه مقصد: مرگ (زندگی و مرگ: انتزاعی) حوزه مبدأ: (استعاره شاعرانه: مفهوم انتزاعی)

«یک لحظه قانون جاذبه خواست خستگی درکند» حوزه مقصد: قانون جاذبه (رویداداها و کنش‌ها) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«فلکه مرگ از نو باز شد» حوزه مقصد: مرگ (زندگی و مرگ: انتزاعی) حوزه مبدأ: شیرفلکه (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

«کج خلق» حوزه مقصد: خلق (اخلاق: انتزاعی) حوزه مبدأ: جاده (حرکت و جهت: عینی)

«گلستان امید» حوزه مقصد: امید (عاطفه: انتزاعی) حوزه مبدأ: گلستان (گیاهان: عینی)

«کتک خورده‌اند و دم در مرگ ول شده‌اند» حوزه مقصد: مرگ (زندگی و مرگ: انتزاعی) حوزه مبدأ: خانه (بناها و ساختمان: عینی)

 

  • تحلیل داده‌های رمان " بوف کور"

بوف کور مهم‌ترین اثر صادق هدایت است. کتابی پر از نماد که از چنان عمق و محتوایی برخوردار است که با انواع مختلف تحلیل‌ها قابل‌بررسی هست. تابه‌حال نقدهای بسیاری، به‌ویژه در حوزه نقد روان‌شناسانه، از داستان بوف کور ارائه شده است. این اثر سمبولیک آن‌قدر عمیق است که هرکسی قادر به درک آن نیست و از دید خود آن را تفسیر می‌کند. کتاب‌های متعددی در شرح و تفسیر بوف کور نوشته شده است که هرکدام از دید همان نویسنده بوف کور را تفسیر می‌کند. شاید بتوان گفت «بوف کور» معروف‌ترین و تنها داستان ایرانی است که هم طرفداران و عاشقان بسیار و هم در نزد بسیاری دیگر مطرود و منفور است.

نمونه حوزه مبدأ و مقصد (نوع حوزه و عینی یا انتزاعی بودن) رمان بوف کور

«شب پاورچین‌پاورچین می‌رفت گویا به‌اندازه کافی خستگی درکرده بود» حوزه مقصد: شب (زمان): انتزاعی انسان (بدن انسان): عینی

«با آن دو چشم درشت و متعجب که پشت زندگی من آهسته و دردناک می‌سوخت و می‌گداخت»   حوزه مقصد: چشم (انسان): عینی حوزه مبدأ: آتش (گرما و سرما): عینی

«حرارت آفتاب با هزاران دهن مکنده عرق تن مرا بیرون می‌کشید»         حوزه مقصد: آفتاب (رویدادها و کنش‌ها): عینی حوزه مبدأ: انسان (بدن انسان): عینی

«پرتو زندگی» حوزه مقصد: زندگی (زندگی و مرگ): انتزاعی               حوزه مبدأ: خورشید (روشنایی و تاریکی): عینی

«کج‌سلیقه» حوزه مقصد: سلیقه (اخلاق): انتزاعی حوزه مبدأ: جاده یا مسیر (حرکت و جهت): عینی

«یک ستاره پرنده» حوزه مقصد: ستاره (طبیعت: عینی) حوزه مبدأ: پرنده (جانوران: عینی)

«زندگی من رو به قهقرا می‌رفت» حوزه مقصد: زندگی (زندگی و مرگ: انتزاعی) حوزه مبدأ: جاده (حرکت و جهت: عینی)

«افکار سیاه» حوزه مقصد: افکار (اندیشه: انتزاعی) حوزه مبدأ: شی (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

«شاید او هم زندگی خودش را مثل خوشه انگور فشرده و شرابش را به من بخشیده بود» حوزه مقصد: زندگی (زندگی و مرگ: انتزاعی) حوزه مبدأ: خوشه انگور (گیاهان: عینی)

«کابوسی که با چنگال آهنیش درون مرا میفشرد» حوزه مقصد: کابوس (اندیشه: انتزاعی) حوزه مبدأ: انسان یا ماشین (انسان یا ماشین‌ها و ابزار: هر دو عینی)

«چون دو چشمی که به‌منزله چراغ آن بوده برای همیشه خاموش شد.» حوزه مقصد: چشم (انسان: عینی) حوزه مبدأ: چراغ (روشنایی و تاریکی: عینی)

«لباس سیاه نازک مثل تارعنکبوت او را در میان خودش محبوس کرده» حوزه مقصد: لباس (اجسام: عینی) حوزه مبدأ: (حیوان: جانوران: عینی)

و جسمم مثل‌ اینکه از ثقل و کثافت هوا آزاد شده در دنیای مجهولی که پر از رنگ‌ها و تصویرهای مجهول بود پرواز می‌کرد. حوزه مقصد: جسم (انسان: عینی) حوزه مبدأ: پرنده (جانوران: عینی)

تمام تنش مثل تگرگ سرد شده بود. حوزه مقصد: تن انسان (انسان: عینی) حوزه مبدأ: تگرگ (نیروها: عینی)

  • تحلیل داده‌های رمان "آئورا"

ما در این داستان به‌ظاهر با چهار و در اصل با دو شخصیت همراه هستیم. راوی که خواننده خود را در جایگاه او حس می‌کند. کونسئلو پیرزنی با رفتارها و عاداتی عجیب. شوهر مرحوم پیرزن که از طریق خاطراتش در داستان حضور دارد و آئورا، دختری زیبا با جوانی سیال. در آئورا هر چه واقعی‌ست وهم است. گویا داستان نه در خانه‌ای پوسیده و ازیادرفته که در جهانی دیگر در جریان است. جهانی که در آن مفهوم مرگ وزندگی، پیری و جوانی درهم‌آمیخته شده است. جهانی جدا از دنیای تاریک که همه هستی‌اش در گروی زنده ماندن آئورا ست. جهانی که در آن دغدغه انسان عشق است و نامیرایی آن، مرگی که آئورا منتظر آن است، مرگی که جاودانگی از آن آغاز می‌شود و دوباره متولد شدن.

نمونه حوزه مبدأ و مقصد (نوع حوزه و عینی یا انتزاعی بودن) رمان آئورا

«گرامافون مزاحم»           حوزه مقصد: گرامافون (اجسام): عینی حوزه مبدأ: انسان (انسان): عینی

«این چشم‌ها سبز چو دریایند، موج می‌زنند و به کف می‌نشینند» حوزه مقصد: چشم (انسان): عینی حوزه مبدأ: دریا (نیروها): عینی

«آئورا، همچون آینه‌ای اسیرشده‌ای» حوزه مقصد: انسان (انسان): عینی حوزه مبدأ: آینه (ماشین‌ها و ابزار): عینی

«همچون شمایلی بر دیوار اسیر شده‌ای» حوزه مقصد: انسان (انسان: عینی) حوزه مبدأ: شمایل (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

«آهی کشید گویی به بریدن هوا می‌پردازد» حوزه مقصد: آه انسان (انسان: عینی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

حوزه مقصد: هوا (طبیعت: عینی) حوزه مبدأ: شی (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

«کتابخانه» حوزه مقصد: کتاب (اندیشه: عینی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«گوش خراش» حوزه مقصد: گوش (انسان: عینی) حوزه مبدأ: جسم (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

  • تحلیل داده‌های رمان «شهرهای نامرئی»

شهرهای نامرئی به شهرهایی که می‌شناسیم و در آن‌ها زندگی می‌کنیم شباهتی ندارند. به هیچ محدوه جغرافیایی یا دوره مشخصی از تاریخ نیز مربوط نمی‌شوند. حتی می‌توان گفت که در شرح و تفصیلات مربوط به این شهرها مسئله اصلی شناخت «شهر» یا «شهرها» به معنای رایج آن نیست.

با سیر و سیاحت در شهرهای نامرئی، از داستان‌های هزار و یک شب تا زندگی سریع و مدرن آینده، همه یک جا در ذهن زنده می‌شود. هر شهر نامزنی را بر خود دارد و آنچه مارکوپولوی خیالی برای قوبلای محزون نقل می‌کند، بیش از آنکه فضایی خاص را در ذهن مجسم کند، خاطره آدمی آشنا را یادمان زنده می‌سازد. از یک شهر به شهر دیگر، مسیر سفر رؤیایی -فلسفی دنبال می‌شود که نشانه‌های آشنای آن به نقطه‌ای پنهان در درون انسان باز می‌گردد؛ سفری که در آن شخص به اندیشه پر پروازی سبک می‌دهد؛ سفری به درون رابطه میان مکان‌ها و ساکنان آن‌ها؛ سفری آغشته به امیال و دغدغه‌های روحی و عصبی انسان‌هایی که در شهرها زندگی می‌کنند و ....

نمونه حوزه مبدأ و مقصد (نوع حوزه و عینی یا انتزاعی بودن) رمان شهرهای نامرئی

«پوسیدگی درونی‌اش یقیناً قانقاریای وسیعی است» حوزه مقصد: پوسیدگی درونی (اندیشه): انتزاعی           حوزه مبدأ: بیماری (سلامتی و بیماری): عینی

«که عصای مرصع شاهی ما نیز قادر به درمان آن نخواهد بود» حوزه مقصد: عصا (اجسام): عینی حوزه مبدأ: پزشک (بدن انسان): عینی

«از موج برگشت خاطرات» حوزه مقصد: خاطرات (اندیشه): انتزاعی حوزه مبدأ: امواج دریا (حرکت و جهت): عینی

«شهر همانند اسفنج باد می‌کند» حوزه مقصد: شهر (طبیعت): عینی حوزه مبدأ: اسفنج (ماشین‌ها و ابزار): عینی

«آرزوها همه باهم زنده می‌شوند» حوزه مقصد: آرزو (میل: انتزاعی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«فصل و سال‌های پربرکت انبارها را پرکرده‌اند» حوزه مقصد: فصل و سال (زمان: انتزاعی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«قایق‌ها منتظر مسافران هستند» حوزه مقصد: قایق (اجسام: عینی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«میخانه» حوزه مقصد: می (اجسام: عینی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«حافظه شهر» حوزه مقصد: شهر (طبیعت: عینی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«شهرهایی شبیه رگ برگه‌ای درختان» حوزه مقصد: شهر (طبیعت: عینی) حوزه مبدأ: رگ برگه‌ای درختان (گیاهان: عینی)

«شهرهایی سبک همچون بادبادک» حوزه مقصد: شهر (طبیعت: عینی) حوزه مبدأ: بادبادک (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

«نیمه دیگر شهر را هنگامی‌که اقامتش به پایان رسید؛ پیچ و مهره‌هایش را باز می‌کنند و قطعات آن را یکی‌یکی جدا کرده و به‌جای دیگری می‌برند تا در مکانی دیگر آن را بنا کنند.» حوزه مقصد: شهر (طبیعت: عینی) حوزه مبدأ: خانه یا ماشین ابزار (بناها و ساختمان‌ها یا ماشین‌ها و ابزار: عینی)

  • تحلیل داده‌های رمان «تعقیب گوسفند وحشی»

شخصیت اصلی این رمان مرد ژاپنی بدون نام ۳۰ ساله‌ای است که در تعقیب یک گوسفند وحشی که در جسم انسان‌ها حلول می‌کند، از توکیو به هوکایدو سفر می‌کند. دوست مرد برای او عکسی از یک سری گوسفند در چمن‌زار می‌فرستد و مرد نیز در روزنامه این عکس را استفاده می‌کند و بعد افرادی به سراغ او آمده و او را مجبور می‌کنند که گوسفند را برای آن‌ها پیدا کند.

نمونه حوزه مبدأ و مقصد (نوع حوزه و عینی یا انتزاعی بودن) رمان تعقیب گوسفند وحشی

«زمان مثل نسیم»            حوزه مقصد: زمان (زمان): انتزاعی حوزه مبدأ: نسیم (نیروها): عینی

«زندگی مثل پیک‌نیک»               حوزه مقصد: زندگی (زندگی و مرگ): انتزاعی حوزه مبدأ: پیک‌نیک (بازی و ورزش): عینی

«خورشید به اوج آسمان می‌رسد، بعد فرود می‌آید.» حوزه مقصد: خورشید (طبیعت): عینی

 حوزه مبدأ: هواپیما (وسیله نقلیه) (ماشین‌ها و ابزار): عینی

«درهای آسانسور فس فس کنان» حوزه مقصد: آسانسور (اجسام): عینی حوزه مبدأ: انسان (بدن انسان): عینی

«پدرش مرا یاد خیابانی انداخت که پس از باران ‌تر و تمیز است» حوزه مقصد: پدر (انسان: عینی) حوزه مبدأ: خیابان (حرکت و جهت: عینی)

«پرده‌ای که آرام‌آرام روی دهه شصت پایین می‌آید» حوزه مقصد: پرده‌ای که پایین می‌آید (رویدادها و کنش‌ها: عینی) حوزه مبدأ: اتمام دهه شصت (حرکت و جهت: عینی)

«این شانزده قدم را یکراست مثل خط کش بروم» حوزه مقصد: انسان (بدن انسان: عینی) حوزه مبدأ: خط کش (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

«همهمه خفیفی توی گوش بود، انگار نسیم دریا از لای پرده سیمی زنگ زده‌ای می‌گذشت» حوزه مقصد: همهمه خفیف (رویدادها و کنش‌ها: عینی) حوزه مبدأ: نسیم دریا (نیروها: عینی)

«من، تکه‌ای پنبه، خیس توی الکل)» حوزه مقصد: من (انسان: عینی) حوزه مبدأ: پنبه (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

«استعداد طبیعی‌اش حول محور گوش شدن می‌چرخید» حوزه مقصد: استعداد (میل: انتزاعی) حوزه مبدأ: انسان (انسان: عینی)

«هیچ شاخه‌ای از انتشارات یا سخن‌پراکنی نیست که به نحوی وابسته به تبلیغات نباشد. مثل آکواریومی بدون آب است.» انتشارات و تبلیغات (اقتصاد: عینی) آکواریوم (ماشین‌ها و ابزار: عینی)

«وقت کشی» حوزه مقصد: زمان (زمان: انتزاعی) انسان یا حیوان (جانوران و انسان: عینی)

تجزیه‌وتحلیل آماری داده‌ها

در ادامه، فراوانی حوزه­های مبدأ و مقصد آثار سوررئال در قالب جدول و نمودار آورده شده است.

جدول 1.  فراوانی و درصد حوزه‌های مبدأ آثار سوررئال

حوزه

فراوانی

درصد

بدن انسان

75

38/7

سلامتی و بیماری

2

1/0

جانوران

19

9/8

گیاهان

8

4/1

بناها و ساختمان‌ها

13

6/7

ماشین‌ها و ابزار

42

21/6

بازی و ورزش

1

0/5

پول و معاملات اقتصادی

0

0/0

پختن غذا

5

2/6

گرما و سرما

4

2/1

روشنایی و تاریکی

6

3/1

نیروها

6

3/1

حرکت و جهت

8

4/1

مفهوم انتزاعی

5

2/6

مجموع

194

100

همان‌طور که در جدول 1 مشاهده می‌شود بدن انسان و ماشین و ابزار بیشترین تعداد را به خود اختصاص داده‌اند.

 

نمودار 1. درصد فراوانی حوزه‌های مبدأ آثار سوررئال

بر اساس نتایج به‌دست‌آمده و قابل مشاهده در نمودار 1 حوزه‌های مبدأ آثار سوررئال در حوزه انسان و ماشین‌ها و ابزار نسبت به سایر حوزه‌ها بیشتر می‌باشد.

جدول 2. درصد و فراوانی حوزه‌های مقصد استعاره‌های آثار سوررئال

حوزه

فراوانی

درصد

عاطفه

9

4/9

میل

3

1/6

اخلاق

3

1/6

اندیشه

14

7/6

جامعه و ملت

1

0/5

سیاست

3

1/6

اقتصاد

1

0/5

روابط انسانی

2

1/1

ارتباطات

0

0/0

زمان

8

4/3

زندگی و مرگ

22

11/9

مذهب

1

0/5

رویدادها و کنش‌ها

11

5/9

طبیعت

49

26/5

انسان

47

25/4

اجسام

11

5/9

مجموع

185

100

همان‌طور که در جدول شماره 2 مشاهده می‌شود بیشترین تعداد حوزه‌های مقصد را انسان و طبیعت به خود اختصاص داده‌اند.

 

نمودار 2. درصد فراوانی حوزه‌های مقصد آثار سوررئال

همان‌طور که در نمودار شماره 2 مشاهده می­شود بیشترین درصد فراوانی مربوط به حوزه انسان و طبیعت است.

جدول 3.  فراوانی و درصد عینی و انتزاعی بودن حوزه‌های مبدأ و مقصد

حوزه

حوزه‌های مقصد

حوزه‌های مبدأ

فراوانی

درصد

فراوانی

درصد

عینی

114

62/3

176

96/7

انتزاعی

69

37/7

6

3/3

مجموع

183

100

182

100

نمودار 3.  درصد فراوانی عینی و انتزاعی بودن حوزه‌های مبدأ و مقصد

 بر اساس نتایج به‌دست‌آمده در جدول شماره 3 و نمودار شماره 3، عینی بودن حوزه‌های مبدأ و مقصد آثار سوررئال با اختلاف فاحشی بیشتر از انتزاعی بودن حوزه‌های مبدأ و مقصد می‌باشد. جهت معناداری این اختلاف از آزمون کای دو استفاده‌شده است که نتایج آن در جدول 4 آمده است.

جدول 4. نتایج آزمون کای دو مربوط به عینی بودن حوزه‌های مبدأ و مقصد

مقصد

مبدأ

آماره کای دو

درجه آزادی

سطح معنی‌داری

آماره کای دو

درجه آزادی

سطح معنی‌داری

066/11

1

001/0

791/158

1

000/0

بر اساس نتایج آزمون کای دو و همان‌طور که در جدول شماره 4 دیده می‌شود؛ آمار آزمون در حوزه‌های مقصد برابر با 066/11 و در حوزه‌های مبدأ برابر با 791/158 و سطح معنی‌داری در دو حوزه کمتر از 05/0 می‌باشد بنابراین با اطمینان 95 درصد می‌توان گفت تفاوت معناداری بین عینی و انتزاعی بودن حوزه‌های مبدأ و مقصد آثار سوررئال وجود دارد به‌طوری‌که حوزه‌های مبدأ و مقصد آثار سوررئال بیشتر عینی هستند.

بحث و نتیجه­گیری

در این پژوهش در پی کشف حوزه‌های مبدأ و مقصد استعاره‌های آثار سوررئال از منظر کوچش بودیم و سپس عینی یا انتزاعی بودن آن‌ها را بررسی کردیم. نتایج زیر از این تحقیق به دست آمد:

  1. استعاره‌های آثار سوررئال در حوزه مقصد بیشتر در حوزه‌های طبیعت و انسان هستند و پس‌ازآن زندگی و مرگ و اندیشه. حوزه مقصد ارتباطات نیز نتوانسته هیچ عددی را به خود اختصاص دهد. با توجه به اینکه اختلاف کمّی زیادی (به لحاظ تعداد) بین حوزه‌های عینی طبیعت و انسان و حوزه‌های انتزاعی زندگی و مرگ و اندیشه وجود ندارد شاید بتوان گفت در آثار سوررئال مرز باریکی بین این دو وجود دارد اما بازهم آمار و ارقام حاکی از این است که بیشتر حوزه‌های مقصد این آثار عینی هستند و این نشان می‌دهد استعاره‌های آثار سوررئال هرچند معمولی اما پشت پرده‌ای مبهم دارند.
  2. حوزه‌های انسان و ماشین و ابزار بیشترین درصد را در بخش حوزه مبدأ به خود اختصاص داده است و پس‌ازآن جانوران که هر سه مفاهیمی عینی هستند. پول و اقتصاد نیز نتوانسته در حوزه مبدأ عددی را به خود اختصاص دهد. این نشان می‌دهد شاید جمله‌ای عادی در این سبک آثار، استعاره‌ای پیچیده باشد. ما در هر دو حوزه مبدأ و مقصد با مفاهیمی مواجه هستیم که پیچیدگی و تعریف خاص یا مبهمی ندارند مانند انسان، طبیعت، ماشین و ابزار. درحالی‌که در اثری به سبک رمانتیسم نویسنده می‌کوشد با استفاده از مفاهیم انتزاعی عشق و عاطفه و اندیشه استعاره‌های خود را بسازد. زیبایی و دشواری یک اثر سوررئال از همین‌جا پیدا می‌شود که با مفاهیم معمولی و روزمره، مفاهیمی سخت و مبهم بیافریند. یکی از شواهد ما برای موضوع قابل ‌فهم بودن و سادگی آثار سبک‌هایی غیر از سبک سوررئال، خلق راحت و بی‌تکلف اقتباس‌هایی در قالب فیلم، تئاتر، سریال و...از رمان‌های سبک‌های رئالیسم، رمانتیسم و... است. یک نویسنده رمان سوررئال می‌تواند انسان را به گربه تبدیل کند، شهری را به بانویی شگفت‌انگیز، مرگ را به انسانی بی‌رحم، گاوی را به انسان و چشم را دریایی کند چنان مواج که انسان را در آن غرق می‌کند.
  3. همان‌گونه که دیدیم تعداد حوزه‌های مقصد، بیشتر از تعداد حوزه‌هایی بود که کوچش مطرح کرده بود. هرچند که کوچش نیز از این سیزده حوزه به‌عنوان عمده‌ترین حوزه‌ها یادکرده بود، اما برخی حوزه‌ها مانند طبیعت و انسان، یک حوزه اصلی در این تحقیق بود. این امر حاکی از تأثیر نثر ادبی و فرهنگی بر استعاره پردازی است.
  4. استعاره‌های حوزه‌های مبدأ و مقصد هر دو بیشتر عینی هستند. به عبارتی زیاد با مفاهیم انتزاعی از قبیل عشق، عاطفه، خشم و... روبرو نیستیم. این مطلب می‌تواند حاکی از این باشد که نویسندگان رمان‌های سوررئال از مسائل انتزاعی و احساسی در رمان خود زیاد استفاده نمی‌کنند؛ زیرا احساس می‌تواند از حجم سوررئال بودن و گاهی خشونت و سنگینی فضای سوررئال بکاهد.
  5. تعداد استعاره‌های حوزه مقصد که انتزاعی هستند بسیار بیشتر از استعاره‌های حوزه مبدأ که انتزاعی هستند، می‌باشد و می‌توان گفت تقریباً در حوزه مبدأ مفاهیم انتزاعی جایی ندارند. این مطلب نشانگر این موضوع است که نویسنده رمان سوررئال ترجیح می‌دهد از یک مفهوم عینی برای استعاره خود استفاده کند. حتی اگر قرار باشد آن مفهوم عینی در جایگاه حوزه مبدأ به مفهومی انتزاعی در جایگاه حوزه مقصد مرتبط شود.
  6. هم در حوزه مبدأ و هم در حوزه مقصد با مفهوم پرتکرار انسان مواجه هستیم؛ که از همین‌جا می‌توان به اهمیت انسان در رمان سوررئال پی برد؛ یعنی در رمان سوررئال بیشتر با انسان، بدن او و روابطش مواجه هستیم. این مطلب نیز نشان می‌دهد که نویسنده رمان سوررئال با هر زبان یا هر ملیتی انسان را محور نوشته خود قرار می‌دهد. در حقیقت این موضوع اهمیت انسان را در همه جای دنیا برای تمامی افراد نشان می‌دهد.
  7. جمع‌بندی عبارات استعاری مربوط به حوزه مقصد انسان، 10 حوزه مبدأ را به خود اختصاص داده است که نشان از تنوع حوزه‌های مبدأ در مفهوم‌پردازی انسان دارد. از این موضوع می‌توان باز هم به اهمیت انسان و مسائل مربوط به او در رمان‌های سوررئال پی برد.
  8. در بررسی حوزه‌های مبدأ مشاهده شد که مفاهیم انتزاعی نیز، در بین حوزه‌های مبدأ وجود دارد (و به دلیل تعداد بسیار کم تحت عنوان مفاهیم انتزاعی تقسیم‌بندی و شمارش شدند). وجود این حوزه‌های انتزاعی نشان ‌می‌دهد که همیشه از حوزه‌های عینی برای استعاره پردازی استفاده نمی‌شود، بلکه از حوزه‌های انتزاعی نیز، با توجه به سبک نوشتار نویسنده کمک گرفته می‌شود اگرچه تعداد آن بسیار کم بود.

نویسندگان رمان سوررئال می‌توانند با استعاره‌هایی که در رمان‌های خود استفاده می‌کنند بر غنی بودن آن بیفزایند. محوریت قرار دادن انسان، انتخاب استعاره‌هایی که حوزه‌های مبدأ و مقصد عینی دارند، انتخاب استعاره‌های نامشهودتر می‌توان ازجمله این موارد باشد. منتقدان آثار سوررئال نیز می‌توانند با داشتن اطلاعات این پژوهش، نقدی منصفانه‌تر بر این سبک آثار داشته باشند. پژوهشگران حوزه ادبیات و زبانشناسی نیز می‌توانند با بررسی بیشتر این سبک آثار به نتایج تازه‌ای دست یابند.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1]. Stockwell peter

[2]. Koveces, Z

[3]. Concepts

[4]. Objective

[5]. Abstract

[6]. Gagne

Ball, c, Adele. (2013). Aura: The Manifestation of Nostalgia and Memory in Carlos Fuentes Through Printmaking. Barcelona, Antonio.on the Concept of Depression in American English: A Cognitive Approach, 12:7-33.

Bosnak, D. (2017). The Three Stages of Evil: The Writers in The Master and Margarita and the Rejection of Evil in Psalm 1, Pages 212-226 Published online: 08 Nov 2017.

Case, P. (2012). Italo Calvino and the organizational imagination: Reading social organization through urban metaphors, Pages 178-198 Received 14 Nov 2012, Accepted 28 Feb 2014, Published online: 07 Apr 2014.
Clark, L. (2017). Heteroglossic Masculinity in Haruki Murakami’s A Wild Sheep Chase.  New Voices in Japanese Studies, 9, 94-115.
_______. (2015). Negotiating the Salaryman's Hegemonic Masculinity in Murakami's A Wild Sheep Chase. Electronic Journal of Contemporary Japanese Studies. 15 (3). http://www.japanesestudies.org.uk/ejcjs/vol15/iss3/clark.html
Kovecses, Z. (2000). Metaphor and Emotion Language Culture, and Bodfeeling 80 Cambridge: Cambriy in Human ge University Press.
___________. (2000). Theconcept of Anger. Universal or Cultu Respecific Psychopathology, 33, 159–170.
___________. (2007). Cognitive Aspects of Bilingualism. NetherlandSpring.
___________. (2010). Metaphor, Apartical Introducation. Secend Edition. NewYork: Oxford Unversity Press.
Lakoff, G & Johnson. (2003). Mark.metaphors we Live by. Chicago: The University of Chicago Press.
Lakoff, G & Turner. (1989). Mark.More than Cool Reason: A Field Guide to Poetic Metaphore. Chicago: The University of Chicago Press.
Lee, D. (2001). Cognitive Linguistics. An Introduction. Oxford University Press.
Ricko, P. (1985). The Rule of Metaphor and Main the Problem of Hermontics. Newliterary History, 11-95.
Vygotsky, L, S. (1962). Thought and Language. Combridge, Mass: MIt Press.
Yorifuji Mishio, On Carlos Fuentes's Aura: From the Viewpoint of Magical Realism  . Tsuru University. [In Japanese]
Anousheh, H (Supervised). (1997). Farhangnameye Adabe Farsi (Daneshnameye Adabe Farsi2). First Edition. Tehran: Ministry of Culture and Islamic Guidance. [In Persian]
Bulgakov, M. (1965).  Murshid va Margherita. Translation: Abbas Milani (2017). Tehran: Publications No. [In Persian]
Biggsby, CVA. (2000). Dada va Surrealism. Translated by Hassan Afshar. Ch III. Tehran: Markaz. [In Persian]
Servat, M. (2006).  Ashnaei ba Maktabhaye Adabi. First Edition. Tehran: Sokhan. [In Persian]
Rasek Mohannad, M. (2014). Dar-Aamadi bar Zabanshenasie Shenakhti. Tehran: Publications Samat. [In Persian]
Rezaei, E. (2018). Morshed va Margita (Mikhail Bulgakov, Abbas Milani). Retrieved in. [In Persian]
Saramago, J. (2008).  Dar Setayeshe Marg. Translation: Shahriar Waqfipour (2017). Tehran: Publications Morvarid. [In Persian]
Sajjadi, S. (2013). Naghdi bar Romane Shahrhaye Namaree. Italo Calvino. Retrieved in. [In Persian]
Seyed Hosseini, R. (2005).  Makatebe Adabi. 13th Edition. Volume 2. Tehran: Negah. [In Persian]
Abdul Karimi, S. (2014). Farhange Tosifi Zabanshenisie Shenakhti. Tehran: Publications Elmi. [In Persian]Fuentes, C. (1962). Aura. Translated by Abdullah Kowsari (2015). Tehran: Ney Publications. [In Persian]Calvino, I. (1977). The Invisible Cities. Translated by Bahman Reisi (2015). Tehran: Publications ketabe khorshid. [In Persian]Kochsh, Z., et al. (2014). Moghaddamei Karbordi bar Esteare. Translated by Shirin Ebrahimpour. Tehran: Organization for the Study and Compilation of Humanities Books, Samt Publications. [In Persian]Murakami, H. (1989).  Taghibe Gusfande Vahshi. Translated by: Mehdi Ghobraei (2015). Mashhad: Publications Nikonsher. [In Persian]
Hashemi, Z. (2010). Nazariyeye Esteareye Mafhoomo az Didgahe Lycoff va  Johnson. Literary Research, 4(12), 119-140. [In Persian]
Hedayat, S. (1937).  Bufe Kur. Tehran: Sedagh Hedayat Publications. [In Persian]
 
 
استناد به این مقاله: اسلام‌پناه، زهرا، عرفانیان، لیلا و رمضانزاده، محمود. (1401). بررسی حوزه‌های مبدأ و مقصد استعاره‌های آثار سوررئال از منظر زبانشناسی شناختی بر پایه نظریات کوچش. متن پژوهی ادبی، 26(93)، 233-284. doi: 10.22054/LTR.2020.52450.3054
 Literary Text Research is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License.