Examining the Epic Language and Tone in Farrokhi Sistani's Poems

Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. Student of Persian Language and Literature, Hamedan Branch, Islamic Azad University, Hamedan, Iran

2 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Hamedan Branch, Islamic Azad University, Hamedan, Iran

3 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Hamedan Branch, Islamic Azad University, Hamedan, Iran

Abstract

The tone is the speaker's attitude and feeling The most important factor is to create an atmosphere and influence the audience in the poem. Knowing the language and its tone plays an important role in understanding any text. The language and tone of the epic are the results of the choice of words, combinations, imagery, novelty, and the choice of weight to suit the type of epic. The purpose of this study is to investigate the effective factors in creating epic language and tone in Farrokhi Sistani's poems using descriptive-analytical methods, it has been done in a library way. Farrokhi Sistani has given his poems an epic tone and atmosphere by the use of internal and external music, vocabulary selection, and epic combinations, and using epic arrays such as exaggeration, metaphor, and numerous references to Iranian heroes, and epic and mythological characters. The results of the studies show that the poet has an epic, thoughtful mind, and it is reflected in the forms, words, and combinations used in his poems. This kind of mindset and imagination is linked to the society of the fifth century and the beliefs and ideas that govern the culture and literature of that period and of course it is effective.

Keywords

Main Subjects


یکی از جلوه‌های ذوق و هنر شاعر و نویسنده، ‌تناسب و هماهنگی لحن و زبان با محتوای کلام است. زیرا شاعر با یاری جستن از این عنصر امور ذهنی خویش را دیداری می‌کند و تصورات درونی‌اش را به منصة ظهور و بروز می‌رساند تا خواننده بتواند بدون حضور مستقیم شاعر جریانات پنهانی روح او را دریابد. درواقع «لحن سلوک شاعران برای توصیف و برجسته‌سازی موضوع و حس و حالی است که توسط همة عناصر شعری آفریده شده است.» (ارشدنژاد، ‌1377)

شمیسا می‌گوید: «لحن احساسی است که گوینده می‌خواهد منتقل کند.» (شمیسا، ‌1378) عنصر لحن یکی از عناصر اصلی ساختار ادبی و جوهر کلی یک اثر مخصوصاً آثار روایی است که بر محتوا و سایر اجزای کلام اثرگذار است و ارتباطی تنگاتنگ با ابعاد عاطفی اثر دارد زیرا دیدگاه شاعر را نسبت به موضوع مطرح می‌کند و نویسنده نگاه خود را از لایه‌های پنهانی لحن به مخاطب منتقل می‌سازد. بر این اساس موضوع و محتوای اثر می‌تواند شکل‌های گوناگون غنایی، ‌حماسی، ‌جدی و ... به خود بگیرد و نویسنده برای برجسته کردن مفاهیم کلام و القای حس و حال به مخاطب از لحن و زبانی متناسب با موضوع بهره می‌گیرد؛ به‌گونه‌ای که اگر موضوع شعرش غنایی باشد از ابزار غنایی‌ساز سود می‌برد و اگر حماسی باشد از لحن حماسی استفاده می‌کند تا این فضا و حس را به مخاطب منتقل سازد. به همین دلیل لحن، ‌از عوامل تأثیرگذار در سبک نویسنده و رنگ‌آمیزی عاطفی کلام او محسوب می‌شود.

 دربارة مشخصه‌های سبک ادبی حماسه به‌صورت دقیق و علمی در کتب سبک‌شناسی و انواع ادبی بحث شده است، ‌امّا کمتر درباره مشخصه‌ها، ‌جایگاه و نحوة شکل‌گیری زبان و لحن حماسی به‌صورت جامع کار مدون تحقیقی انجام‌شده است. با این مقدمه درمی‌یابیم بررسی زبان و لحن حماسی در قصاید فرخی ضرورت دارد زیرا بدون داشتن درک درستی از لحن حماسی و دلایل و نحوة آفرینش آن در قصاید فرخی دریافت بسیاری از شاخص‌های شعری شاعر ناممکن است. به همین دلیل در این مقاله برآنیم با تأکید بر لحن حماسی به این پرسش پاسخ داده شود که عوامل پیدایش لحن حماسی در شعر فرخی کدام‌اند؟ همچنین چه عامل یا عواملی سبب ایجاد لحن حماسی در قصاید فرخی شده است و بسامد به‌کارگیری این عناصر در قصاید او چگونه است؟ بنابراین نگارندگان مقالة حاضر برآنند تا ماهیت و منشأ زبان و لحن حماسی را در قصاید فرخی تبیین و توصیف کنند و نشان دهند که فرخی در قصاید خویش وامدار لحن حماسی است و این در ذات زبان و شخصیت او نهفته است او برای تحقق این مهم از عناصر حماسی، ‌موسیقی درونی و بیرونی و گزینش واژگان خاص و همخوان باحماسه، ‌خلق صور خیال متناسب با میدان‌های رزم، ‌اغراق، ‌تلمیحات حماسی و پهلوانی و اشاره به شخصیت‌های حماسی بهره برده است.

  1. پیوند حماسه و قصیده

یکی از جلوه‌های مسلط شعر غنایی فارسی از آغاز قرن چهارم تا پایان قرن ششم قصیده است. این قالب شعری بیش‌ترین هماهنگی و تناسب با حماسه دارد زیرا هدف قصاید در سبک خراسانی بیشتر ستایش خوبی‌ها و کارهای شاخص و خارق‌العاده ممدوحان‌ است و شاعر برای برتری دادن ممدوح بر پهلوانان ملی یا همانندسازی آنان با این قهرمانان، ‌نیازمند به‌کارگیری عناصر حماسی، ‌موسیقی درونی و بیرونی و صنایع بدیعی مرتبط است. بنابراین قصیده یکی از قالب‌های شعری است که موجب تجلی نگرش درونی شاعر می‌شود و محل مناسبی برای بروز لحن حماسی است، ‌البته از نوع «حماسی دروغین». زیرا در حماسه قهرمان اغلب یک موجود اساطیری است که کارهای عجیب و خارج از عرف معمول بشر انجام می‌دهد ولی در قصیده همة این صفات، ‌القاب و عناوین در مورد کسی است که افراد جامعة آن روز او را به‌خوبی می‌شناسند و می‌دانند که او هرگز نمی‌تواند این کارها را یکه و تنها انجام دهد، ‌بلکه به کمک خدم‌وحشم و با چاشنی اغراق به آن‌ها دست می‌یابد به‌عنوان نمونه قصایدی که در ستایش شاهان غزنوی سروده شده است هیچ سنخیتی با واقعیت و توانایی ممدوحان ندارند زیرا انگیزة این‌کار فقط تاریخ‌سازی و کسب مشروعیت برای شاهان و تحریک و تحریض ممدوح برای دریافت بخشش و هدایا است؛ بنابراین او را به شاهان و شاهزادگان یا پهلوانان و اساطیر ملی همانند می‌کند و یا پا فراتر گذاشته و ممدوح خویش را برتر از آن‌ها می‌داند. شمیسا می‌گوید: «لحن و موضوع قصاید سنتی حماسی است از مدح و مفاخره و ذم و از این قبیل مسائل سخن می‌رود و مطالب دیگر از قبیل نکات اخلاقی و حکمی و غیره جنبة فرعی و ثانوی دارد.» (شمیسا، ‌1368) همچنین رزمجو می‌گوید: «حماسه راستین بلند در قالب مثنوی و حماسه‌های کوتاه در قالب قصیده سروده می‌شود.» (رزمجو، ‌1372) حماسه شعری است که مهم‌ترین مواد محتوایی آن را اساطیر پهلوانی‌ها، ‌دلاوری‌ها، ‌مبارزات، ‌آمال و افتخارات یک ملت را شکل می‌دهد و با زبانی فخیم و بهره‌گیری از الفاظی خشن نبردهای سترگ پهلوانان اساطیری را به تصویر می‌کشد در آثار حماسی صنایع بدیعی زیاد نیستند زیرا بسامد بالای صنایع بدیعی سبب کاهش عظمت آن می‌شود، ‌ازاین‌رو در حماسه بیشتر با تشبیه آن‌هم از نوع تشبیه محسوس مواجه هستیم. بنابراین می‌توان گفت که درون‌مایه حماسه و قصیده یکسان است و آن‌گونه که سیروس شمیسا می‌‌گوید: «ژرف ساخت قصیده، ‌ژرف ساخت حماسی است و مدح ممدوح در حقیقت همان ستایش خدازادگان اعصار اساطیری است.» (شمیسا، ‌1376)، ‌چنان‌که دیدیم نزدیکی و شباهت قصیده با حماسه بسیار است و برخی وجوه مشترک آن‌ها ازاین‌قرار است:

  1. حماسه‌های بلند روایی در قالب مثنوی سروده شده­اند و قالب قصیده نیز برای بیان اشعار حماسی کوتاه و غیرداستانی به کار می­رود.
  2. زبان حماسه کهن است و قصاید نخستین ادب فارسی در سبک خراسانی نیز دارای زبانی حماسی و کهن هستند.
  3. لحن و موضوع قصیده همانند حماسه است زیرا در قصیده شاعر به دنبال مدح، ‌مفاخره و یا ذم است و سایر مطالب از قبیل نکات اخلاقی و دینی و غیره جنبة فرعی دارد.
  4. مضامین قصیده همانند حماسه است زیرا با قهرمانی روبه‌رو هستیم که برای دفاع از میهن یا مذهب با دشمنان در ستیز است و دست‌به‌کارهای خارق‌العاده می‌زند. همچنین در قصیده شاعر برای برجسته کردن محامد ممدوح او را به قهرمانان اساطیری تاریخی و شاهان و شاهزادگان همانند می‌کند تا لحن حماسی را در شعرش برجسته کند. بر این ‌اساس می‌توان نتیجه گرفت که درون‌مایة قصیده همانند حماسه، ‌حماسی است امّا محتوای حماسی قصاید در سطح نازل‌تری از حماسه راستین قرار دارند زیرا ساخته ذهن و تخیل شاعر هستند.
  5. پیشینة پژوهش

در مقالات متعددی به بحث لحن و عناصر حماسی در شعر فارسی پرداخته شده است؛ مشتاق مهر (1386) در مقالة «بازتاب عناصر حماسی در غزلیات شمس»، ‌مباشری (1387) در مقالة «جستاری در باب بازتاب عناصر حماسی در شعر سنایی»، ‌دشتی (1388) در مقالة «لحن‌های حماسی در قصاید عنصری» و اسکویی (1394) در مقاله‌ای تحت عنوان «عوامل مؤثر در ایجاد لحن حماسی در شعر خاقانی» به بررسی لحن، ‌سبک و ساختار حماسی در شعر شاعران مذکور پرداخته‌اند. در شعر فرخی سیستانی نیز تحقیقات فراوانی در موضوعات گوناگون انجام شده است امّا پژوهش منسجمی که بیانگر بررسی زبان و لحن حماسی در شعر فرخی باشد یافت نشد.

  1. عوامل و عناصر مؤثر در ایجاد لحن حماسی

3-1. موسیقی شعر

موسیقی شعر یعنی نظم خاصی که در محور افقی و عمودی شعر وجود دارد، ‌که حاصل نوعی انسجام در هم‌نشین کردن کلیة اجزاء کلام است. شفیعی کدکنی در تعریف گروه موسیقایی می‌گوید: «مجموعه عواملی که به اعتبار آهنگ و توازن سبب رستاخیز کلمه و تشخیص واژه‌ها در زبان می‌شوند.» (شفیعی کدکنی، ‌1373) بنابراین موسیقی کلام حاصل حسن ترکیب همه اجزای سخن است و وزن، ‌قافیه، ‌ردیف، ‌صامت و مصوت را دربر می‌گیرد که به سه دستة موسیقی بیرونی (وزن)، ‌موسیقی کناری (قافیه و ردیف) و موسیقی درونی تقسیم شده­اند.

3-1-1. موسیقی بیرونی (وزن)

موسیقی بیرونی هرگونه نظم و انسجام ساختارمند در یک واحد کامل است که به‌صورت خاص در وزن شعر نمود پیدا می‌کند: «یعنی نظم خاصی که در یک مجموعة آوایی به لحاظ کوتاهی و بلندی مصوت‌ها یا ترکیب صامت‌ها و مصوت‌ها وجود دارد.» (شفیعی کدکنی، ‌1373)

نویسنده باید فکر، ‌اندیشه و عواطف خویش را به کمک واژگان و کلمات به مخاطبین انتقال دهد و برای انتقال این خواستة درونی به‌ناچار از وزن، ‌آهنگ و سایر ابزارهای لازم بهره می‌گیرد زیرا موسیقی شعر مهم‌ترین عامل ایجاد تحرک و آفرینش لحن حماسی است. اگر برآنیم بر شعر حماسی موسیقی خاصی حاکم شود این موسیقی باید با محتوای شعر هماهنگ باشد آن‌گونه که این تناسب در اثر گران‌سنگ فردوسی و با به‌کارگیری وزن فعولن و بحر متقارب کاملاً مشهود است زیرا در وزن فعولن تعداد هجاهای بلند نسبت به هجاهای کوتاه بیشتر است و این امر موجب استحکام و صلابت کلام می‌شود. خانلری می‌گوید: «همیشه تألیفی از الفاظ که در آن شمارة نسبی و هجاهای کوتاه از هجاهای بلند بیشتر باشد حالت عاطفی شدیدتر و مهیج‌تری را القا می‌کند و برعکس برای حالات ملایم‌تر که مستلزم تأنی و آرامش هستند وزن‌هایی به کار می‌رود که هجاهای بلند در آن‌ها بیشتر باشد.» (خانلری، ‌1347) وحیدیان کامیار می‌گوید: «ارکانی که با هجاهای بلند شروع می‌شوند از ارکانی که با هجاهای کوتاه شروع می‌شوند ساده‌تر هستند.» (وحیدیان کامیار، ‌1369) بر این اساس وزن و بحر متقارب از بحرهای اصلی حماسه است. بررسی ما نشان می‌دهد فرخی از مجموع 8193 بیت قصاید، ‌174 بیت معادل 12/2 درصد قصایدش را در وزن فعولن فعولن فعولن فعولن، ‌بحر متقارب مثمن سالم سروده است و از 8193 بیت 85 بیت معادل 72/0 درصد در وزن فعولن فعولن فعولن فعل یا وزن شاهنامه سروده شده است و درمجموع 259 بیت معادل 16/3 درصد ابیات او در بحر متقارب هستند.

3-1-2. موسیقی کناری (قافیه و ردیف)

منظور از موسیقی کناری طنین و آهنگ خاص حاصل از تکرار واژگان شعری در پایان هر بیت است. جلوه‌های موسیقی کناری در اشعار زبان فارسی بسیارند امّا آشکارترین نمونه آن قافیه و ردیف است. قافیه در شعر حماسی باید بازتاب دهندة فضای حماسی و مکمل و محرک لحن آن باشد و باعث غنای بیشتر موسیقی واژگان و کلمات شود. دو کلمه قافیه به لحاظ جایگاه خاصی که در شعر دارند هم در موسیقی شعر و هم در خوانش آن بسیار مؤثرند. شفیعی کدکنی پانزده نقش برای قافیه نام‌برده و معتقد است: «اولین نقش مهم و اساسی قافیه «نقش موسیقایی» آن است.» (شفیعی کدکنی، ‌1393) این ‌موسیقی علاوه بر آنکه در نقش خود طنین دل‌نشینی ایجاد می‌کند کل ابیات را تحت تأثیر قرار می‌دهد و باعث غنای لحن حماسی است. ما در این پژوهش تنها به نقش موسیقایی قافیه می‌پردازیم زیرا کلمات قافیه به خاطر جایگاه خاصی که در شعر دارند، ‌هم در موسیقی شعر و هم احساس لذت در مخاطب مؤثرند.

 در بررسی که بر روی 4000 هزار واژة قافیه از ابیات فرخی انجام شد، ‌او در بیش از 500 قافیه از واژگان حماسی مانند برگستوان، ‌اژدها، ‌کیقباد، ‌افسر، ‌لشکر و... استفاده کرده است که این عدد معادل 5/12 درصد ابیات بررسی شده است.

یکی دیگر از مواردی که تأثیر زیادی در آفرینش زبان و لحن حماسی دارد، ‌بهره‌گیری از جناس و سجع در واژگان قافیه است. در بررسی که بر روی 100 واژه قافیه انجام شد، ‌نتایج زیر به دست آمد:

جدول 1. فراوانی سجع و جناس در قصاید فرخی

دیوان قصاید فرخی

تعداد ابیات

سجع متوازی

سجع مطرف

جناس

100

45

50

5

45%

50%

5%

آن‌گونه که مشاهده شد میزان استفاده از سجع مطرف نسبت به سجع متوازی و جناس بیشتر است. پارساپور می‌گوید: «در سجع مطرف هجای آخر دارای اشتراک آوایی است معمولاً تکیه آهنگ را به خود اختصاص می‌دهد و این امر در نحوة قرائت شعر به شکل حماسی دخیل است.» (پارساپور، ‌1388)

به‌عنوان‌مثال به نحوه قرائت این بیت توجه کنید:

هر روز مرا عشق نگاری به سر آید

 

در باز کند ناگه و گستاخ درآید

 

 

(فرخی، 1388: 39)

در این بیت تکیه و آهنگ بر روی کلمه سر و در است و وجود ردیف موجب شده است که آهنگ کلام در هنگام قرائت افت داشته باشد و با نرمی و ملایمت بیشتری پایان پذیرد امّا در این بیت که قافیه سجع مطرف است و تکیه بر روی هجای آخر یعنی شکار و کار است.

ای ز کار آمده و روی نهاده به شکار

 

تیغ و تیر تو همی سیر نگردد ز کار

 

 

(همان: 79)

نکته دیگر مربوط به ساختمان هجایی قافیه است، ‌این هجا ازلحاظ موسیقی شعر اهمیت بسیاری دارد زیرا بیش‌ترین اشتراکات آوایی در بیت دارد. با بررسی که بر روی هجای 100 قافیه شعر فرخی انجام شد، ‌نتایج زیر به دست آمد:

جدول 2. فراوانی هجاهای قافیه در قصاید فرخی سیستانی

تعداد قافیه

 

 

 

 

 

 

100

10

4

34

42

10

-

درصد

10%

4%

34%

42%

10%

-

چنان‌که ملاحظه شد بسامد هجای بلند (صامت + مصوت کوتاه و صامت) نسبت به سایر هجاها بیشتر است این امر باعث استواری و استحکام زبان و لحن حماسی درکلام است. گیتا ذاکری در مقاله «آوا و معنا در شاهنامه» در بررسی صد بیت منتخب‌ از شاهنامه نتیجه زیر را به دست آورده است: «نسبت استفاده از هجای بلند CVC (صامت، ‌مصوت کوتاه، ‌صامت) در مقایسه با سایر حوزه‌های معنایی از قبیل عاشقانه و مرثیه‌ها بیشتر است. این هجای بلند با صامت پایان می‌پذیرد و هجای بسته محسوب می‌شود که این امر سبب می‌شود که لحن استوار و کوبنده شود.» (ذاکری، ‌1395)

با بررسی که بر روی 100 بیت فرخی سیستانی انجام شد، ‌نشان داد که بسامد هجای بلند  CVC (42%) است که فراوانی به‌کارگیری این هجا در قصاید فرخی همانند آثار حماسی چشم‌گیر است که باعث انتقال لحن مطنطن، ‌استوار و کوبنده به خواننده شده است.

ردیف در کنار قافیه، ‌موسیقی کناری شعر را تشکیل می‌دهد در مورد ردیف باید گفت: که در شعر حماسی همانند شعر دوره سامانی غالباً ردیف کم، ‌ساده و کوتاه است. حمیدیان معتقد است: «ردیف‌های بلند، ‌جوش و جان حماسه را می‌گیرند و نیز در اثر کمبود جا، ‌برای نقل داستان، ‌ناگزیر از سرودن ابیات بیشتر و افزودن حشو و زوائد می‌شود و این یعنی نزول کلی سخن، ‌چنان‌که در حماسه‌های قرن ششم به بعد ازجمله سامنامه می‌بینیم.» (حمیدیان، ‌1383) ردیف در شعر فرخی همانند بیشتر شاعران سبک خراسانی زیاد نیست زیرا از مجموع 214 قصیده او تنها 40 قصیده دارای ردیف بود که این عدد معادل 69/18 درصد قصاید است و بیشتر ردیف‌های او ساده و از نوع فعلی‌اند که با منطق حاکم بر شعر حماسی سازگار هستند.

3-1-3. موسیقی درونی

 موسیقی درونی به جنبه‌ای از موسیقی شعر حماسی گفته می‌شود که محصول هماهنگی خاص بین واکه‌ها و همخوان‌هاست و از ترکیب اصوات گوناگون، ‌واژگان و آهنگ‌های متفاوتی پدید می‌آید، ‌این موسیقی ناشی از تکرار واج‌ها، ‌واک‌ها و هجاها، ‌اصوات و واژه‌هاست که قسمت زیادی از جنبة زیبایی‌شناسی شعر حماسی متوجه همین نوع موسیقی است. موسیقی درونی زمانی که با آهنگ کوبنده و حماسی هماهنگ می‌شود در تداعی حس حماسی نقش مهمی دارد. در زبان حماسی واج‌آرایی، ‌نغمة حروف و همراهی لفظ با معنا اهمیت فراوانی دارد زیرا هر آوا یا واجی در طول یک بیت شعر می‌تواند موسیقی خاص را بر شعر حاکم کند. بنابراین نظم و ترکیب حروف و آواها، ‌تداعی کنندة فضای خاص حماسی است و در القاء فکر و محتوای حماسی تأثیر دارد و تحقق این اصل ممکن نیست مگر با آگاهی از ویژگی‌های فیزیکی و طبیعی حروف و استعدادی ذاتی که قادر باشد با مادة زبان و عناصر آن شگردی به کار گیرد که صوت و آوا، ‌تصویرساز تفکر، ‌اندیشه و محتوا باشد. شفیعی کدکنی معتقد است: «هر یک از آواهای زبان از خصوصیات فیزیکی خاصی مانند امتداد، ‌شدت، ‌زیر و بمی و طنین و از کیفیاتی مانند صفیری، ‌سایشی، ‌غنه‌ای، ‌انفجاری و... برخوردارند و شاعر توانا کسی است که بتواند به فراخور موضوعات و حالات از این ظرفیت استفاده کند و آهنگ مطلوب را در موسیقی شعر حماسی بیافریند، ‌به‌گونه‌ای که بتوان با حروف و کلمات شعر، ‌درشتی و خشونت را سنجید.» (به نقل از شمیسا، ‌1376) تی.اس.الیوت معتقد است: «موسیقی یک لغت را می‌توان زاییدة برخورد متقابل آن با دیگر کلمات دانست و این از پیوندی مایه می‌گیرد که میان این کلمه با دو کلمة قبل و بعد و سپس به‌طور نامحدود با تمام کلماتی که در سرتاسر متن آمده‌اند حکم فرماست.» (الیوت، ‌1348)

فرخی به اهمیت این موضوع آگاه بود او با استفاده از آواها و اصوات بلند به واژگان، ‌کشیدگی و به ابیات قاطعیت و ابهت، ‌فخامت و سنگینی خاصی بخشیده است.

گر به رزم آید، ‌گویی که به رزم آمد سام

 

ور به بزم آید گویی که به بزم آمد جم

 

 

(فرخی، ‌1388: 212)

لشکر او پیش دشمن ناکشیده صف هنوز

 

او به تیغ از لشکر دشمن بر آورده دمار

 

 

(همان: 46)

مصافش به روز رزم، ‌سپاهش به روز عرض

 

بساطش به روز بزم، ‌سرایش به روز بار

 

یکی کوه پر پلنگ، ‌یکی بیشه پر هزبر

 

یکی چرخ پر نجوم، ‌یکی باغ پرنگار

 

 

 

(همان: 146)

               

همراهی مصوت «ا» و صامت «ز» و «ش» لحن با وقار و مخاطره‌آمیز به بیت زیر داده است:

در بزم درم باری و دینار فشا نیست

 

در رزم، ‌مبارز شکر و شیر شکاریست

 

 

(همان: 22)

نهنگ از او به خروشست و دیو از او به فغان

 

پلنگ از او به نهیبست و شیر از او به فرار

 

 

(همان: 150)

عزم تو کشور گشا و خشم تو بد خواه سوز

 

رمح تو پولاد سنب و تیغ تو جوشن گداز

 

 

(همان: 59)

3-2. پهلوانان و شخصیت‌های حماسی و اساطیری

اشاره کردن به قهرمانان داستانی، ‌حماسی و اساطیری در حماسی کردن فضای شعر مؤثرند. این پهلوانان با جنگاوری، ‌شجاعت و بهادری نقش مهمی در ایجاد فضای حماسی دارند. اگربرآنیم اثر پرمایه و گرانقدرحماسی خلق کنیم، ‌به‌ناچار باید به شخصیت‌های حماسی توجه کنیم. فرخی به اقتضای حال و هوای زمانة خویش و برای بیان حالات ممدوح به شخصیت‌های حماسی مانند رستم، ‌اسفندیار، ‌انوشیروان و ... اشاره کرده است و با این شیوه ضمن تلاش برای کسب مشروعیت و جلب‌توجه مردم به پادشاهان زمانه خویش رگه‌هایی از لحن و بیان حماسی را به خواننده القاء می‌کند.

او در راستای بهره‌گیری ازشخصیت‌های حماسی سه شیوة برجسته دارد: الف- ممدوح را برتر از شخصیت‌های اساطیری و تاریخی می‌داند، ‌ب- ممدوح را با شخصیت‌های حماسی برابر دانسته و به آن‌ها تشبیه کرده است، ‌ج- با بهره‌گیری صرف از صنعت تلمیح به ذکر نام قهرمانان اساطیری و حماسی پرداخته است.

3-2-1. برتری دادن ممدوح بر پهلوانان و شاهان

فرخی سیستانی در بیت زیر محمدبن محمود غزنوی را برتر از اسفندیار می‌‌داند و چنین می‌سراید:

 

نگر تا که اسفندیارش نخوانی

 

که آید ز هر مویش اسفندیاری

 

 

(فرخی، ‌1393: 372)

همچنین در مدح محمدبن محمود آورده است، ‌آنچه از نوک قلم تو پدید می‌آید از شمشیر و خنجر رستم هم برنمی‌‌آید، ‌به نظر او قلم ممدوحش از تیغ رستم و افراسیاب برتر است.

نیامد، ‌آنچه ز نوک قلم پدید آمد

 

 

ز تیغ و خنجر افراسیاب و رستم زر

 

 

(همان: 118)

 و نیز در جای دیگر کین‌خواهی ممدوحش خود را برتر از کین­خواهی قباد و بهمن می‌داند و می‌گوید:

آنچه به کین‌خواهی از تو آید فردا

 

 

نه ز قباد آمد ای ملک نه ز بهمن

 

 

(همان: 270)

 همو مملکت‌داری و آمادگی برای نبرد ممدوح را برتر از کشورداری بهمن و رزم اسکندر می‌داند و می‌گوید:

تدبیر ملک را و بسیج نبرد را

 

 

برتر ز بهمن و فزون از سکندری

 

 

(همان: 382)

 فرخی امیر یوسف را، ‌شجاع‌تر از پهلوانان نامداری مانند رستم و سام و برتر از پادشاهانی بزرگ چون جمشید و نوذر می‌داند و در تمجید از شجاعت و قدرت او می‌گوید:

دولت با تو گرفت صحبت دائم

 

 

کرده است از تو همیشه دولت مفخر

صفدر چون تو نبود رستم یا سام

 

مهتر از تو نبود جم یا نوذر

 

 

(همان: 128)

و نیز در ستایش سلطان محمد فرزند سلطان محمود غزنوی پا را فراتر می‌گذارد و با تحقیر ضمنی شخصیت‌های حماسی و اساطیری، ‌خدمتکاران درگاه سلطان محمد را برتر از طوس، ‌نوذر و کشواد می‌داند و می‌گوید:

چا کرانند بر در تو کنون

 

 

برتر از طوس و نوذر و کشواد

 

 

(همان: 42)

 در قصاید فرخی مدح محمود غزنوی و خاندان او زیاد به چشم می‌خورد، ‌در بیت زیر می‌گوید: سلطان محمود ازلحاظ لشکرکشی و جنگجویی از صد رستم قوی‌تر و در باهوشی از صد هوشنگ با کیاست‌تر است.

ای به لشکرشکنی بیشتر از صد رستم

 

 

ای به هشیار دلی بیشتر از صد هوشنگ

 

 

(همان: 206)

همچنین در ابیات زیر به داستان فرامرز در شاهنامه اشاره می‌کند و محمود غزنوی را از این پهلوان زابلی برتر می‌داند و می‌گوید:

شنیده‌ام که فرامرز رستم اندر سند

 

بکشت مارو بدان فخر کرد پیش تبار

ازآن‌پس که گه کشتن از کمان بلند

 

هزار تیر برو بیش برده بود به کار

تو پادشاه یکی کرگ کشتی اندر هند

 

چنین دلیری نیکوتر است از آن صدبار

 

 

(همان: 53)

3-2-2. تشبیه و برابر کردن ممدوح با پهلوانان و شاهان

 یکی از صورخیال برجسته در شعر فرخی بهره‌گیری از تشبیه است او اغلب ممدوح خویش را به شخصیت‌‌های حماسی و اساطیری مانند می‌کند و از این طریق نوع نگاه و تخیلات درونی خویش را به مخاطب بیشتر و بهتر القا می‌کند. حوزة عمومی صورخیال او را تشبیه و بیشترین آمار تشبیهات او حسی به حسی است شهبازی می‌گوید: «ازنظر بسامد عناصر ادبی در زبان حماسی، ‌تشبیه دومین عنصر خیال شعر حماسی است و از میان انواع تشبیه بالاترین بسامد ازآن تشبیهات محسوس به محسوس است.» (شهبازی، ‌1391) همچنین کزازی می‌گوید: «سخنوری چون فرخی که چامه‌های او نمونة گویا از شیوه‌ای است که آن را سهل و ممتنع خوانده‌اند، ‌آن‌گاه که به آراستگی سخن رو می‌آورد و آرایه‌های شعری خویش را به کار می‌گیرد، ‌روشنی و روانی را فرو نمی‌نهد و شعر را در بند پیچش و دشواری در نمی‌افکند.» (کزازی، ‌1379)

فرخی در بیت زیر، ‌دادگری و جوانمردی امیرمحمد بن محمود را به انوشیروان و اسفندیار مانند کرده است:

ای عدل و رادمردی را در جهان

 

نوشیروان دیگر و اسفندیار

 

 

(فرخی، ‌1393: 97)

و در جای دیگر خواجه ابوعلی حسنک وزیر را در کار وزارت مانند آصف و جم و از نظر ابهت و عظمت همانند رستم و اسفندیار می‌داند و می‌گوید:

کارش چو کار آصف و امرش چو امر جم

 

 

سهمش چو سهم رستم و سهم سفندیار

 

 

(همان: 191)

او در ابیات زیر محمدبن محمودبن ناصرالدین را از لحاظ نیرومندی به رستم و در هوش و ذکاوت مانند هوشنگ می‌داند و می‌گوید:

ای جهان داوری که نام نکو

 

سوی تو کرد زان جهان آهنگ

آفرینندة جهان به تو داد

 

نیروی رستم وهش هوشنگ

 

 

(همان: 211)

و در جای دیگر امیر ابویعقوب‌ یوسف‌بن ناصرالدین را در زیرکی و سیاست مانند سام و در هوش و ذکاوت مانند هوشنگ می‌داند و می‌گوید:

خجسته بادت عید ای خجسته پی ملکی

 

که با سیاست سامی و باهش هوشنگ

(همان: 213)

3-2-3. تلمیح صرف به نام پهلوانان و شاهان

 فرخی در ابیات زیر با اشاره به شخصیت‌های بزرگ در کنار نام بهمن قدرتمندی و بلندمرتبگی عضدالدوله امیریوسف را می‌ستاید و می‌گوید:

آن کو ز دل خلق فرو شست به مردی

 

 

نام پدر بهمن و نام پسر زال

 

 

(همان: 218)

او در تهنیت جلوس سلطان محمد پس از سلطان محمود چشمزدی به سلطنت جم و قباد دارد و می‌گوید:

ای خداوند خسروان جهان

 

 

ای جهان را بجای جم و قباد

 

 

(همان: 41)

همچنین در مدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین و ذکر غزوات و فتوحات او در گنگ دژ می‌گوید:

زهی قلاعی در هر یکی هزار طلسم

 

که خیره گشتی ازو چشم مردم هشیار

چنان که مرد به هر در که برنهادی دست

 

گشاده گشتی و تیری گشادی آرش وار

 

 

(همان: 62)

 در بیت زیر به قدرت رستم در برابر دشمنان اشاره کرده و می‌گوید: سلطان مسعود ازلحاظ علم و آزادگی از دشمنانش برتر است.

به دشمنان لعین آنچه او کند به قلم

 

به تیغ و تیر همانا نکرد رستم سام

 

 

(همان: 241)

سیستان از گهر خواجه و از نبست او

 

بیش از آن نازد کز سام یل و رستم زر

 

 

 

(همان: 180)

 

         

 همو می‌گوید: از خداوند امید دارم آن بزرگی که سهراب به آن دست یافت، ‌امیریوسف نیز دست پیدا کند.

چشم دارم ز خداوند که او خواهد یافت

 

آن بزرگی که همی یافت به مردی سهراب

 

 

(همان: 16)

علاقة فرخی به اسکندر آن‌قدر زیاد است که مقدمة یکی از قصایدش را روایت اسکندر قرار داده است و در ادامه محمود غزنوی را برتر از او می‌داند و می‌گوید:

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر

 

سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر

 

 

(همان: 66)

 شاعر خواجه احمدبن حسن میمندی را دارای خوی و خصلت شاهانه می‌داند که هر زمان سیره و روش انوشیروان را زنده می‌کند:

آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو

 

هر زمان زنده شود نام ملک نوشروان

 

 

 (همان: 305)

3-3. ابزار و ادوات رزمی و حماسی

 در آثار حماسی برای متمایز نشان دادن قهرمانان از افراد عادی جامعه، ‌ابزارهای جنگی و اشیای جادویی به آن‌ها نسبت می‌دادند به‌گونه‌ای که قهرمان، ‌با آن اشیاء جادویی کارهای خارق‌العاده انجام داده است و این امر خود دلیلی محکم برای قدرت و توانایی منحصربه‌فرد قهرمان است زیرا این امور جادویی و ماورایی جزء نیروهای تائید کننده و یاری‌‌رسان قهرمانان در حماسه هستند. فرخی ضمن ستایش ممدوحان و پادشاهان، ‌با نام بردن از ادوات و ابزارآلات جنگی لحن حماسی قصایدش تقویت می­کند.

او در مدح امیر ابواحمدبن محمود غزنوی می‌‌گوید: که مرد جنگجوی جوشن­پوش و پیلِ با برگستوان در مصاف با او بر خود می‌لرزند:

در مصاف دشمنان گر با کمان شورش گرفت گگرفت گرفت
 گرفت

 

مرد در جوشن بلرزد پیل در برگستوان

 

 

 (فرخی، ‌1391: 276)

 در مدح امیریوسف می‌گوید:

شادان بادی مدام و غمگین دشمن

 

در تن پیکان تو وزوبین برسر

 

 

 (همان: 128)

 

 

نیزه‌ای سازد او ز ده ره تیر

 

از یک اندر نشناختن به دگر

گر بخواهد ز زخم گرز کند

 

کوه را خرد و مرد و زیر و زبر

تیغ او ترجمان فیروزیست

 

نوک پیکان او زبان ظفر

 

 

(همان: 133)

او در مدح محمدبن محمود قدرت و شکوه او را در نبرد با دشمن می‌ستاید:

به حرب اگر زند او ناوکی به پهلوی پیل

 

ز پهلوی دگرش سر برون کند پیکان

 

 

 (همان: 274)

در توصیف روز جنگ و بخشش امیریوسف آورده است:

روز کوشش سر پیکانش بود دیده شکاف

 

روز بخشش کف او بدره بود زرافشان

 

 

 (همان: 292)

در ستایش محمدبن محمود غزنوی با اشاره به ابزار و ادوات جنگی می­گوید:

جان خصمش هر زمانی سوی خویش اندر کشید

 

 

تیغ او را از غلاف و تیر او را از قراب

 

 

 (همان: 8)

3-4. موجودات حماسی و اساطیری

در اشعار حماسی علاوه بر شخصیت‌های انسانی موجودات و حیوانات اساطیری و حماسی نیز نقش مهمی در خلق زبان و لحن حماسی ایفا می‌کنند. فرخی در قصایدش از موجودات حماسی و اساطیری مانند اژدها، ‌اسب، ‌پیل، ‌رخش، ‌دیو، ‌سیمرغ و شیر برای دمیدن روح حماسی در کالبد قصاید خویش استفاده کرده است، ‌به‌گونه‌ای که حضور این موجودات در اشعارش حس حماسی را به خواننده منتقل می‌سازد. پارساپور می‌گوید: «حضور حیوانات در شعر می‌‌تواند به‌گونه‌ای انتخاب شود که حس خشونت و حماسه را منتقل سازد» (پارسا‌پور، ‌1383) نکته قابل‌ذکر در وصف موجودات حماسی در اشعار او این است که از میان موجودات حماسی بیشترین بسامد را به شیر و پیل اختصاص داده است.

بیشه‌ها بی‌شیر کردی، ‌دشت‌ها بی‌‌اژدها
چ

 

قلعه‌ها بی‌مرد کردی، ‌شهرها بی‌شهریار

 

 

(فرخی، ‌1388: 87)

پیـل پی خستة صمصـام تـو بیند انـدام

 

شیـر پیـرایة اسبـان تـو بیند چنگال


 

 

(همان: 214)

او در ذِکر مسافرت خواجه‌حسن میمندی از سیستان به بست و توصیف بیابانی که در راه اوست موجودات حماسی را به زیبایی در کنار هم چیده است:

ریگ او میدان دیو و خوابگاه اژدها

 

 

سنگ او بالین ببر و بستر شیر ژیان

 

 

(همان: 334)

با شیر ژیان روز شکار آن بنماید

 

 

کز بیم شود نرم‌تر از پیل عماری

 

 

(همان: 392)

قویست قلبگه لشکرش به نهصد پیل

 

چگونه پیلان، ‌پیلان نامدار خیار

 

 

(همان: 65)

3-5. واژگان و ترکیبات حماسی

واژه نقش بسیار مهمی درآفرینش لحن حماسی دارد و محتوای درونی لحن را برای مخاطب ملموس‌تر می‌کند. کاربرد صحیح واژه در محور هم‌نشینی فضای خاص حماسی را منتقل می‌سازد. عمران‌پور می‌گوید: «واژگان علاوه بر اینکه ابزار عینی‌کردن مفاهیم و تصاویر شعر هستند، ‌در نمایش حس و حالت و ایجاد لحن نیز مؤثر هستند» (عمران‌پور، ‌1384)؛ زیرا واژه، ‌موتور پیشران حرکت کلام است و لحن شعر متناسب با کارگیری واژه در محور عمودی وافقی ساختارمند می‌شود. بنابراین متناسب با به‌کارگیری هجاهای بلند یا کوتاه در ساختار آن حالت‌های متفاوتی به خود می‌گیرد. زمانی که شاعر قصد دارد فضای پرطنین حماسی خلق کند از کلمات دارای هجاهای بلند و کشیده بهره می‌گیرد. چنان‌که در ابیات زیر می‌بینیم:

شیـران و بر از شیـران چـو تیغ برآهیخت

 

باشند به چشمش همه با گور رمـارم

 

 

(فرخی، 1388: 239)

سـالار فکـن گردی بدخواه شکر شاهی

 

در تیـغ قضـا داری در تیـر قـدرداری

در جنـگ عـدو گیـرد از کوه سپر پیشت

 

او کـوه سپـر دارد تـو نیزه سپـرداری

 

 

(همان: 402)

 همچنین در اشعارش از واژگان حماسی مانند تاج، ‌افسر، ‌لشکر، ‌کوس، ‌کارزار، ‌سپر و ... استفاده کرده و به آن‌ها رنگ و بوی حماسی داده است. در بیت زیر به گران‌قیمت بودن تاجی که بر سر بت سومنات بوده، ‌اشاره‌کرده و می‌گوید:

خراج مملکتی تاج و افسرش بوده‌ ست



 

کمینه چیزوی آن تاج بود و آن افسر

 

 

(همان: 70)

شاعر سلطان محمود را زیبندة تاج پادشاهی می‌داند و می‌گوید:

افسر به دست خویش پدر بر سرت نهد



 

وین آن نشان بود که تو زیبای افسری

 

 

(همان: 381)

همچنین در مدح امیرمحمد که لشکر دشمن در برابرش خسته و تسلیم شده است و می‌گوید:

همچنان کائن گله گور درین دشت فراخ



 

لشکر دشمن او خسته و افکنده سپر

 

 

(همان: 116)

علاوه بر واژگان، ‌گزینش ترکیبات متناسب با حماسه، ‌به خلق زبان حماسی می‌انجامد مانند ترکیباتی که یکی از دو جزء آن با واژه‌های حماسی یا اسم جنگ‌افزارها و... شکل می‌گیرد. به‌عنوان نمونه ترکیب شیرشکر در ابیات زیر از فرخی ترکیب حماسی است؛ زیرا یکی از اجزای ترکیب شیر است که قدرتمندی و شکوه را در ذهن مخاطب تداعی می‌کند و واژه شکردن نیز به معنی درهم شکستن، ‌متناسب با حماسه است:

خیز تا هر دو به نظاره شویم ای دلبر

 

به در خانة میر، ‌آن ملک شیر شکر

 

 

(فرخی، ‌1391: 131)

چو بر آیین نشسته بود بر او

 

آن شه گرد بند شیر شکر

 

 

(همان: 125)

همچنین ترکیبات شهرگیر، ‌سپه­کش، ‌دشمن­شکن، ‌لشکرکش، ‌کشورستان و ... در ابیات زیر:

گردن هر مرکبی چون گردن قمری به طوق

 

از کمند شهریار شهرگیر شهردار

 

 

(همان: 177)

به شاهی باش در شاهی سپه­کش باش و دشمن­کش

 

به شادی باش و در شادی توانا باش و نهمت ران

 

 

(همان: 258)

سال و مه لشکرکش و شکرشکن

 

روز و شب کشور ده و کشور ستان

 

 

(همان: 261)

همی ندید که بر گاه شار شیر دلیست

 

به تیغ شهرگشای و به تیر قلعه ستان

 

 

(همان: 328)

میر بزرگ نامی گرد گردن سلیمی

 

شیر ملک شکاری شاه جهان گشایی

 

 

(همان: 362)

       

3-6. صور خیال و آرایه‌های ادبی پرکاربرد

3-6-1. مبالغه و اغراق

 «مبالغه در لغت به معنی کوشیدن و در بدیع آن است که ادعای گوینده با افراط و بزرگ‌نمایی بیان شود.» (انوشه، ‌1381) اغراق هم یعنی «بزرگ‌نمایی و افراطی که عقل آن را ممکن بداند امّا وقوع آن ممکن نباشد.» (همان) مبالغه جزء ذات آثار حماسی است که شاعران در اغلب منظومه‌های حماسی از طریق مبالغه، ‌صحنه‌های نبرد و آرایش جنگی و قدرت ممدوح را بیان می‌کنند. فرخی هم در قصاید خود از اغراق به فراوانی استفاده کرده و ازآنجاکه بخش اعظم قصاید او مدحی است، ‌دامنة اغراق در شعر او گسترده است و همین موضوع لحن حماسی شعرش را تقویت می‌کند وی در مدح ممدوحانش گاه از اغراق در حد متعادل و بعضاً نیز از غلّو و بزرگ‌نمایی بهره گرفته است که به نمونه‌هایی اشاره می­شود:

چشمة روشن نبیند دیده از گرد سپاه

 

بانگ تندر نشنود گوش از غَوکوس و حلب

 

 

(فرخی، ‌1393: 6)

فرخی در مدح امیر یعقوب‌بن ناصرالدین سبکتگین می‌گوید: دشمنان او هنگام جنگ و نبرد از ترس همانند قارون به زمین فرو می‌روند.

بسا تنا که چو قارون شود به زمین

 

بدانگهی که تو شمشیر برکشی ز قراب

 

 

(همان: 12)

کوهی که بر او زلزله قادر نشد او را

 

از حلم تو یک ذره سکونی و قراریست

 

 

(همان: 23)

از پی آن تا ببرد حلق بد خواهان او

 

آهن اندرکان، ‌بی آهنگر همی خنجر شود

 

 

(همان: 50)

هنوز ماه ز آواز کوس او مدهوش

 

ز عکس تیغش ستارة سیّار

 

 

(همان: 51)

نه لشکری که مر آن را کسی بداند حد

 

نه لشکری که مر آن را کسی بداند سر

شمار لختی از آن برتر از شمار حصی

 

عداد برخی از آن برتر از عداد مطر

 

 

(همان: 67)

3-6-2. مراعات‌نظیر

 مراعات‌نظیر یا تناسب از آرایه‌هایی است که باعث فعال شدن سایر آرایه‌های ادبی می‌شود. همایی در تعریف مراعات‌نظیر می‌گوید: «گوینده یا نویسنده مابین چند کلمه و چند چیز مخیّر و مختار باشد و از میان آن‌ها، ‌آن را اختیار کند که با کلمات دیگر متناسب باشد.» (همایی، ‌1373) فرخی با استفاده از ویژگی‌های مراعات نظیر در بیان ابزار و ادوات جنگی، ‌واژگان، ‌ترکیبات و شخصیت‌های حماسی از قبیل «سام، ‌رستم، ‌تیغ و سنان، ‌رمح، ‌تیر، ‌نیزه، ‌خنجر، ‌دیوو...» ضمن ایجاد هماهنگی در کلام به خلق لحن و زبان حماسی در قصاید خود پرداخته است.

آن تیغ و سنان را که بدو حرب کند شاه

 

چرخ و فلک و دولت منصور فسان باد

هر ساعتی اندر دل و در خانة کفار

 

درد و فزع و ناله و فریاد و فغان باد

 

 

(فرخی، ‌1393: 37)

عزم تو کشورگشا و خشم تو بدخواه سوز

 

رمح تو پولادسنب و تیغ تو جوشن گداز

 

 

(همان: 59)

راست گفتی درخت‌ها بودند

 

بارشان: تیر، ‌نیزه و خنجر

 

 

(همان: 125)

آنکه تا دست به تیر و کمان بر ببرد

 

آب سام یل و قدر و خطر رستم زر

زخم تیر ملکان دید و ندید آن ملک

 

آنکه او از قبل تیر همی ساخت سپر

گر ملک تیر و کمان در خور بازو کندی

 

بر سر که بردی ترکش او ترکش گر

 

 

(همان: 150)

3-6-3. استعاره

استعاره از مهم‌ترین ابزار انتقال زبان از حقیقی به کاربرد مجازی است و بیش از عناصر دیگر در ایجاد نوآوری و بروز سبک شخصی نقش دارد صاحبنظران دیدگاه‌های متفاوتی دربارۀ حضور استعاره در زبان حماسی مطرح کرده‌اند، ‌شفیعی‌کدکنی معتقد است «حماسه جای استعاره نیست.» (شفیعی‌کدکنی، ‌1393) از نظر او «حماسه‌سرا نمی‌بایست با استعاره‌های پیچیده، ‌ذهن خواننده را از خبر بزرگی که از حماسه وجود دارد، ‌منحرف کند.» (همان: 252)

فضیلت نیز می‌گوید: «در حماسه، ‌استعاره جنبۀ اصلی و اساسی ندارد و هیچ نقش محوری برای آن منظور نشده است.» (فضیلت، ‌1379) امّا برخلاف دیدگاه‌هایی که ذکر شد، ‌شمیسا می‌گوید: «در سطح ادبی حماسه، ‌بسامد استعاره‌های مصرحه‌ای که مشبه محذوف آنها پهلوانان و دلاوران هستند، ‌زیاد است.» (شمیسا، ‌1376)

پس از تأملی که بر روی قصاید فرخی داشتیم، ‌معلوم شد که او مانند بسیاری از شاعران سبک خراسانی از استعاره‌های پیچیده استفاده نکرده است و اکثریت استعاره‌های او از نوع مصرحه‌اند و در اغلب این استعاره‌ها مشبه‌به، ‌شیر، ‌نهنگ ببر، ‌پیل و ... است:

بیشه ما یکسره پرداخته از شیر و زببر

 

قلعه‌ها یکسره پرداخته از گنج و گهر

 

 

(همان: 142)

شیر باز آمد و شیران همه‌روباه شدند

 

همه را هیبت او خشک فروبست زفر

 

 

(فرخی، ‌1388: 142)

ز شاهان گوی برده وقت بخشش

 

زشیران دست برده گاه پیکار

 

 

(همان: 144)

تیغش به جنگ، ‌پیل برون آرد ز حصار

 

تیرش به صید، ‌شیر برون آرد از اجم

 

 

(همان: 226)

ای جهان آرای شاهی کز تو خواهد روز رزم

 

چ

 

پیل آشفته امان و شیر شرزه زینهار

 

 

(همان: 178)

ز بیم تیغ او شیران جنگی

چ

 

به سوراخ اندروِن رفته چو گفتار

 

 

(همان: 144)

3-6-4. تقدم فعل و سؤال و جواب

فعل نقش مهمی در ساختار جمله دارد و محل قرار گرفتن آن نیز در لحن و نحوة ادای کلام مؤثر است و اگر در ابتدای جمله باشد باعث قاطعیت و ابهت بیان می‌شود. «آوردن فعل در ابتدای کلام بسیار مهم است زیرا کلام را حماسی، ‌قاطع و آمرانه می‌کند.» (شمیسا، ‌1382)

کشیده صف زلب رود تا به دامن کوه

 

سپـاه شار به مانند آهنین دیـوار

نمـوده هیبت پیـلان آهنـین دنـدان

 

گشاده بازوی مرغان آهنین منقار

 

 

(فرخی، ‌1388: 63)

 

بسوخت شهر و سوی خیمه بازگشت از خشم

 

چونره شیری گم کرده زیر پنجة شکار

 

 

(همان: 64)

همی کشید به نام رسول سخت کمان

 

همی گشاد به نام خدای تیر خدنگ

 

 

(همان: 206)

«از مختصات سبکی حماسه، ‌مفاخره و سؤال و جواب‌ها و گفتگوی حماسی است.» (شمیسا، ‌1382) فرخی از این شگرد در قصایدش استفاده می­کند و در جایگاه راوی به بیان بزرگی‌ها و بزرگ منشی‌های ممدوح می‌پردازد:

گفتم چگونه بگذرد از درقه روز جنـگ

 

گفتا کجا چنان سر سوزن ز پرنیان

گفتم خدنگ او چه ستاند به روز رزم؟

 

گفت از مبـارزان سپاه عـدو ز روان

گفتم چو صـاعقه است گهر دار تیغ او

 

گفتا جدا کنندة جسم عـدو ز جان

 

 

(فرخی، ‌1388: 272)

«گاه شاعر حماسه‌سرا از گفت‌وشنودهای حماسی برای تحقیر دشمن ممدوح بهره می‌گیرد.» (دشتی، ‌1388) آن‌گونه که در اشعار زیر می‌بینیم:

گفتـا: کـه اسب او به گـه رزم چـون بـود؟

 

گفتـم میـان خـون اعادی کـند شنـاه

گفتـا: که برتر از ملکان چون ازو گذشت؟

 

گفتـم کسی کـه ازو یابد جـاه و پایگاه

گفتـا: کـه خدمتـش ملکان را چه بردهد؟

 

گفتم که تخت و مملکت و آبروی و جاه

 

 

(همان: 344)

بحث و نتیجه‌گیری

ادب حماسی، ‌محتوا، ‌واژگان، ‌ساختار، ‌ترکیبات و موسیقی خاص خود را می‌طلبد و بالطبع نیز زبان و لحن خاص خود را دارد و این زبان و لحن سطوح گوناگون و شاخص‌هایی دارد که بر اساس آن ویژگی‌ها می‌توان به‌صورت نسبی، ‌حماسی بودن یا نبودن یک اثر را مشخص کرد. قصیده نیز از قالب­های شعری است که پیوند نزدیکی با حماسه دارد و نمود ویژگی­های حماسه در آن قابل‌توجه است. از بررسی‌های به‌عمل‌آمده برای مشخص کردن ویژگی­های حماسی قصاید فرخی سیستانی نتایج زیر حاصل شده است:

فرخی با استفاده از وزن مخصوص حماسه و استفاده از ردیف و قافیه به ایجاد لحن و زبان حماسی در قصاید خود پرداخته است. در بررسی‌های به‌عمل‌آمده از 8193 بیت از قصاید این شاعر سبک خراسانی دریافتیم که در 16/3% از ابیات خود از وزن مخصوص به حماسه استفاده کرده است. همچنین 5/12% از موسیقی کناری اشعار وی را واژه‌های حماسی تشکیل داده است. میزان کاربرد سجع مطرف که در نحوة قرائت اشعار به شکل حماسی دخیل می­باشد هم قابل‌توجه است. استفاده از واژگان و اسامی حماسی هم عامل دیگر ایجاد لحن حماسی در قصاید فرخی است. از مجموع 1476 واژه حماسی به‌کاررفته در قصاید فرخی، ‌31% (454) ادوات و ابزارآلات جنگی؛ 29% (428) واژگان خاص حماسی از قبیل افسر، ‌بادافره، ‌پیکار، ‌تاج، ‌رزم، ‌سپاه، ‌کوس و...؛ 27% موجودات و حیوانات حماسی از قبیل شیر، ‌دیو، ‌اژدها، ‌اسب، ‌سیمرغ و 13% نام پهلوانان و شخصیت­های اساطیری است. اگرچه مورد اخیر در مقایسه با سایر موارد بسامد کمتری دارد امّا باید گفت که نام پهلوانان و شخصیت‌های اساطیری بیشتر برای بیان برتری ممدوح و یا تشبیه ممدوح به آن­ها به‌کاررفته است نه اشاره صرف به نام­ها. در میان صورخیال و آرایه­های ادبی، ‌اغراق و مبالغه و سپس تشبیه با نوع حماسه سازگارتر است. از کل آرایه­های به‌کاررفته در قصاید فرخی 28% اغراق و مبالغه و 26% تشبیه هست که نسبت به سایر آرایه­ها کاربرد بیشتری دارند و لحن حماسی اشعار را تقویت می­کنند. نتایج مذکور نشان‌دهندة آن است که ذهن شاعر ذهنی حماسی است و نمود آن را در صورخیال و واژگان و ترکیبات به‌کاررفته در شعرش می­توان دید و این نوع ذهنیت و تخیل با جامعه قرن پنجم و باورها و اندیشه­های حاکم بر فرهنگ و ادب آن دوره سخت در پیوند و البته متأثر از آن است.

جدول 3. فراوانی شخصیت‌های حماسی

ردیف

شخصیت‌های حماسی

تعداد تکرار

شاهان و شاهزادگان

رستم

50

اسکندر

30

جمشید

23

انوشیروان

20

سام

15

فریدون

15

اسفندیار

10

کیقباد

10

پهلوانان

زال

10

هوشنگ

5

سهراب

5

گیو

5

کیخسرو

3

تعداد کل

201

 

 

 

جدول 4. فراوانی ابزار و ادوات جنگی

ردیف

ابزار و ادوات جنگی

تعداد تکرار

1

تیغ، ‌شمشیر و حسام

(169) 120 – 41 – 8

2

تیر

70

3

کمان

40

4

سنان

30

5

خنجر

20

6

خدنگ

20

7

نیزه

20

8

مغفر

15

9

سپر

15

10

جوشن

14

11

گرز

12

12

پیکان

6

13

خفتان

5

14

برگستوان

5

15

درع

4

16

رمح

4

17

زره

3

18

مجن

1

19

خود

1

تعداد کل

454

جدول 5. فراوانی اصطلاحات حماسی

ردیف

اصطلاحات حماسی

تعداد تکرار

1

سپاه

150

2

لشگر

140

3

رزم

43

4

تاج

26

5

افسر

13

6

کوس

13

7

پیکار

12

8

خشم

10

9

کارزار

10

10

باد افره

8

11

هیجا

3

تعداد کل

428

 

جدول 6. فراوانی موجودات حماسی

ردیف

موجودات حماسی

تعداد تکرار

1

شیر

215

2

پیل

104

3

اسب

38

4

سیمرغ

15

5

دیو

10

6

اژدها

8

7

رخش

3

تعداد کل

393

 

 

نمودار 1. درصد فراوانی واژگان و اصطلاحات حماسی

جدول 7. فراوانی کاربرد آرایه‌ها

ردیف

آرایه

تعداد کاربرد

1

مبالغه

700

2

تشبیه

650

3

واج‌آرایی

500

4

مراعات نظیر

400

5

استعاره

200

6

تلمیح

50

تعداد کل

2500

 

 

 

نمودار 2. فراوانی کاربرد آرایه‌ها

 

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

Anushe, H. (2001). Farhangname Adabiye Farsi. V.2. Tehran: Vezarate Farhang va Ershade Eslami. [In Persian]
Arshadnejad, Sh. (1997). Fanne She're Englisi. 1Ed. Tehran: Gil. [In Persian]
Dashti, M. & Sadeghiyan, M. (2008). Epic Tone in Onsori Poetry. Nameye Parsi, (48&49), 150-174. [In Persian]
Dehkhoda, A. (1997). Loghatname. Tehran: Daneshgahe Tehran. [In Persian]
Eliot, T. S. (1968). Majmue Maghalat. Translate by Kashef, M. Tehran: Sepehr. [In Persian]
Farrokhi Sistani, A. (2011). Divan. By Dabir Siyaghi, M. Tehran: Zavvar. [In Persian]
Fazilat, M. (1999). Stylistics of Heydari Raja Kermani's Attack. Journal of the Faculty of Literature and Humanities, 156(967), 361-380. [In Persian]
Hamidiyan, S. (2013). Daramadi bar Andishe va Honare Ferdowsi. 2Ed. Tehran: Nahid. [In Persian]
Homai, J. (1993). Fonone Belaghat va Senate Adabi. Tehran: Homa. [In Persian]
Kazzazi, M. (1999). Rokhsare Sobh. Tehran: Markaz. [In Persian]
Khatib Ghazvini, M. (1949). Alizah fi Oloume-albelagha. By Khafaji, A. Ghahere:  Eslami. [In Persian]
Mallah, H. (1983). Hafez va Mosighi. 2Ed. Tehran: Hirmand. [In Persian]
Mobasheri, M. (2007). Rounder of  Love Square; An Inquiry into the Reflection of Epic Elements in Sanai Poetry. Literary Research, 6(22), 121-154 . [In Persian]
Moshtaghmehr, R. (2006). Reflection of Epic Elements in Shams Lyric Poems. Majalleh Zaban va Adabiyate Farsi, 1(3), 163-186. [In Persian]
Natel khanlari, P. (1967). The Language of Poetry. Majalle sokhan, 18(6), 257-261. [In Persian]
Omranpoor, M. (2004). Factors of Creation, Change and Diversity and the Role of Tone in Poetry. Literary Resaearch, 3(9&10), 127-150. [In Persian]
Osku'i, N. (2013). Epic Tone in Khaghani Poetry. Journal of Persian Language and Literature (Former Journal of the Faculty of Literature, University of Tabriz), 67(23), 1-27. [In Persian]
Parsapoor, Z. (2008). Moghayeseye Zabane Hemasi va Ghenaii. 1Ed. Tehran: Daneshgahe Tehran. [In Persian]
Razmjoo, H. (2001). Dar Ghalamrove Adabiyate Hemasi. V.1. Tehran: Pazoheshgahe Oloume Ensani va Motaleate Farhangi. [In Persian]
Shafi'i Kadkani, M. (1993). Mousighi-ye Sh'er. Tehran: Agah. [In Persian]
________________. (2013). Sovare Khial dar Sh'ere Farsi. Tehran: Agah. [In Persian]
 
Shahbazi, A & Maleksabet, M. (2011). Patern of Epic Language Stadi. Pazoheshe Zaban va Adabiyate Farsi, 10(24), 144-179. [In Persian]
Shamisa, S. (1988). Farhange Talmihat. 2Ed. Tehran: Shemshad. [In Persian]
_________. (1998). Anvae Adabi. 6Ed. Tehran: Sokhan. [In Persian]
_________. (1996). Kolliyate Sabkshenasi. 1Ed. Tehran: Ferdows. [In Persian]
_________. (1992). Negahi Tazeh be Badi. 2Ed. Tehran: Ferdows. [In Persian]
Vahidiyan Kamyar, T. (1989). Farhange Namavaii Zabane Farsi. 1Ed. Mashhad: Daneshgahe Ferdowsi. [In Persian]
Zakeri, G. & Shabanloo, A. (2016). Phonetics and Semantics in Shahnameh. Bostane Adab, 9(1), 97-120. [In Persian]
 
 
 
استناد به این مقاله: درویشی، علی، صادقی شهپر، رضا و جمالی، شهروز. (1401). بررسی زبان و لحن حماسی در قصاید فرخی سیستانی. متن پژوهی ادبی، ‌26(94)، 199-233. doi: 10.22054/LTR.2020.52240.3047
 
 Literary Text Research is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License.