Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. in Persian Language and Literature, Lorestan University, Khorramabad, Iran
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, Lorestan University, Khorramabad, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
بدل بلاغی، جانشینی دو مفهوم براساس روابط بلاغی میان آنها در یک بیت است. شمیسا در تعریف بدل بلاغی میگوید: «در شعر نو برخی از صنایع ادبی، جهت آشناییزدایی به شکل نوینی ارائه شده است. مثلاً تشبیه را با حذف ادات تشبیه بهصورت بدل آوردهاند و گویی جهت تصویرسازی، امری را تعریف دوباره کردهاند: و قلب- این کتیبۀ مخدوش- که در خطوط اصلی آن دست بردهاند - و فکر میکردم به فردا، آه- فردا- حجم سفید لیز» (شمیسا، 1390). نمونههای بدل بلاغی «این کتیبۀ مخدوش و حجم سفید لیز» است که شمیسا از شعر فروغ مثال زده، همچون بدل دستوری، بلافاصله بعد از مبدلٌمنه آمده، و مانند بدل دستوری قابل حذف است. شمیسا در «یادداشتهای حافظ» دو بیت از حافظ را برای بدل بلاغی مثال زده است (شمیسا، 1388):
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد |
|
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف |
(حافظ، 296/ 3 و 4[1])
در بیت نخست «خیال کج» بهنحوی جایگزین «خم ابرو» شده و در بیت دوم، «این کمان» جانشین ابروی دوست و بدل بلاغی برای آن است، اما در اینجا برخلاف بدل دستوری قابل حذف نیستند. در هر دو مورد، بدل بهرابطۀ تشبیه جانشین مبدلٌمنه شده است. در شعر حافظ «بدل بلاغی، جانشین شدن واژه یا مفهومی در پارۀ دوم یک بیت بهجای مفهومی دیگر از پارۀ نخست، براساس یک رابطۀ بلاغی است که تشبیه؛ تنها یکی از این روابط است» (ر.ک؛ رحیمی هرسینی و همکاران، 1395). به بیان سادهتر، در بسیاری از ابیات حافظ، واژه، ترکیب یا مفهومی که در مصراع نخست آمده در مصراع دوم با الفاظ دیگری تکرار شده است. این موارد که جایگزین واژه، ترکیب یا مفهومی در مصرع اول شده در اکثر مواقع علاوه بر حفظ استقلال معنایی خود، مستقیم یا غیرمستقیم به واژه، ترکیب یا مفهومی که در مصرع اول آمده، اشاره دارد و در معنی کردن بیت دقیقاً میتوان همان واژه، ترکیب یا مفهومی را که در مصرع اول آمده، جایگزین آن کرد. در این صورت نه تنها خللی در معنای بیت ایجاد نمیشود، بلکه در اغلب موارد متضمن هنر و زیبایی نیز خواهد شد. مثلاً در ابیات بالا اگر در مصراع دوم به جای «خیال کج» و «کمان»، « ابرو» بگذاریم در معنی بیت و آنچه حافظ اراده کرده، خللی ایجاد نمیشود. البته طبیعی است که «خیال کج» و «کمان» در آن ابیات علاوه بر «ابرو»، معانی دیگری نیز دارند. حافظ به جای اینکه بگوید: افسوس که در خیال رسیدن به ابروی خمیدۀ معشوق، عمر عزیز تلف شد، گفته است: افسوس که در این خیال کج عمر عزیز تلف شد که واژۀ «خیال کج» علاوه بر اینکه استعاره از «ابرو» (یا مشبهٌبه آن) است به معنی خیال باطل نیز است. حافظ از رهگذر این روش، علاوه بر گسترش دامنۀ معنی و اینکه گریزگاهی برای پرهیز از بلیۀ تکرار لفظ یافته به خلق شگردها و زیباییهایی دست یافته که یکی از آنها، تلفیق استعاره و تشبیه است.
همچنین میتوان ادعا کرد که در اغلب این موارد که زیرساخت دو مصراع بر بنیاد تشبیه استوار است با نوعی تشبیه مضمر مواجه هستیم.
اگر از منظری دیگر به این ابیات نگاه کنیم بهدرستی درمییابیم که مصرع دوم از نظر علم معانی نوعی اطناب از قبیل، تذییل و تکمیل است. تکمیل آن است که: «شاعر معنیای بگوید و بر اثر آن معنیای دیگر بیاورد که معنی اول را تمامتر گرداند» (شمس قیس رازی، 1373) و «تذییل، آوردن جملهای مستقل است بعد از جملهای دیگر که مشتمل بر معنا یا مفهوم جملۀ اول باشد». (هاشمی، 1383). بنابراین، میتوان کلمه، ترکیب یا مفهومی که در مصرع دوم به جای کلمه یا... در مصرع اول آمده است را مستقل انگاشت و استعاره به حساب آورد.
آنچه در این مقاله بدان میپردازیم، جانشینی دو کلمه یا دو مفهوم به علاقۀ شباهت در ابیات حافظ و بررسی این نوع بدل بلاغی و بیان کارکردهای آن در غزل حافظ است. در غزل حافظ بدل بلاغی با روابط بلاغی مختلفی جانشین مبدلٌمنه میشود، اما این مقاله تنها به بررسی بدل بلاغیای میپردازد که با علاقۀ شباهت به دست آمده است. مسألهای که بدان پرداخته میشود، این است که جانشین کردن واژگان به رابطۀ تشبیه، چگونه موجب بدیع شدن اینآرایۀ شعری میشود و ساختار بلاغی این شگرد چگونه است؟ سؤالاتی که در این راستا مطرح میشود و سیر مقاله بهدنبال پاسخگویی به آنها است، عبارتند از:
الف- تشبیه مبتنی بر بدل بلاغی، چه تفاوتهایی با تشبیه در شکل سنتی آن دارد؟
ب- تصویر بلاغی که این روش ایجاد میکند چه فرقی با تصویر برخاسته از تشبیه دارد؟
ج- آیا این روش در معنیآفرینی در ابیات حافظ تأثیری داشته است؟
1. پیشینۀ تحقیق
شمیسا بحث بدل بلاغی را مطرحکرده است و آن را نوعی آشنازدایی از تصاویر شعری میداند (ر.ک؛ شمیسا، 1390). در «یادداشتهای حافظ» هم دو بیت از حافظ برای نشان دادن بدل بلاغی نمونه آورده است (شمیسا، 1388).
فرشیدورد در مقالۀ «تشبیه و استعاره در شعر حافظ» به جانشینی مشبهٌبه و مشبه اشاره کرده، آن را نوعی تشبیه با ادعای یکسانی میداند (فرشیدورد، 1352).
رحیمی و همکاران در مقالهای با عنوان «نوعی مجاز با دلالت دوگانه (حقیقی و غیرحقیقی) شگردی برای گسترش دامنۀ معنی در ابیات حافظ» نوعی بدل بلاغی را بررسی کردهاند که از جانشین کردن مفاهیم براساس روابط مجازی ایجاد شده است (رحیمی و همکاران، 1396).
حیدری و همکاران در مقالهای با عنوان «بدل بلاغی محملی برای ایهامسازی در غزلیات حافظ» به بررسی ایهام بهعنوان یکی از کارکردهای بدل بلاغی پرداختهاند (حیدری و همکاران، 1396).
هیچیک از این آثار به شرح و بررسی تشبیه از منظر بدل بلاغی و کارکردهای هنری این شگرد نپرداخته و مقایسه آن با تشبیه و استعاره و بیان وجوه اختلاف آن با این آرایههای بلاغی، اساساً مطرح نبوده است.
2. روش پژوهش
این پژوهش به روش کتابخانهای و بهصورت تحلیلی- توصیفی انجام شده و به بررسی غزلیات حافظ از منظر تلفیق استعاره و تشبیه پرداخته شده است. جامعة آماری این پژوهش غزلیات حافظ بوده است.
3. یافتهها
ابتدا ساختار بدل بلاغی را شرح میدهیم و به بررسی تشبیه و استعارهای خواهیم پرداخت که از رهگذر بدل بلاغی ایجاد میشوند. در ادامه با ذکر نمونه ابیات، نمونههای بدل بلاغی بهرابطۀ تشبیه را مشخص میکنیم و معنای بیت را با توجه به تلفیق تشبیه و بدل بلاغی، تفسیر میکنیم. در نهایت کارکردهای هنری این ابزار را با ذکر نمونه بیت شرح میدهیم.
3-1. تشبیه و استعاره
تقریباً تمام نویسندگان تعریف مشابهی از تشبیه و ارکان و انواع آن دارند (واعظکاشفی، 1369 و ر.ک؛ تفتازانی، 1388؛ وطواط، 1362؛ رازی، 1387؛ همایی، 1389 و شفیعی، 1370). در مورد استعاره، بحثهای جدیتری صورت گرفته است که میتوان به این منابع مراجعه کرد: ابنالمعتز (2001)، جرجانی (2003)، واعظکاشفی (1369)، تفتازانی (1388)، وطواط (1362)، نجفقلیمیرزا (1362)، رادویانی (1362)، رازی (1387)، رجایی (1392) و شمیسا (1381). تشبیه مبتنی بر ادعای شباهت است و استعاره مبتنی بر ادعای یکسانی و هر دو، عنصر مشترک بین دو امر یا چیز را کشف و برجسته میکنند؛ یعنی دو چیز را از طریق یک ایدۀ مشترک به هم مربوط میکنند. منتها ادعای شباهت در تشبیه صراحت دارد و در استعاره، صریح نیست (سبزواری، 1369).
در ظاهر امر و با توجه به تعاریف تشبیه و استعاره، مرز بین این دو مشخص و شفاف است؛ یعنی تا زمانی که مشبه و مشبهٌبه هر دو در کلام حضور داشته باشند یا یکی از آنها به قرینۀ لفظی یا معنوی حذف شده باشد با تشبیه مواجهیم و اگر مشبه حذف شده باشد و با قرینۀ صارفه و ملایمات، مشبهٌبه بهجای مشبه بهکار رفته باشد با استعاره سروکار داریم، اما گاهی بین این دو (استعاره و تشبیه) مرزی باریک وجود دارد و حتی میتوان ادعا کرد که گاهی مرزی وجود ندارد و ادعای شباهت به اینهمانی مبدل شده است. در شعر برخی از شاعران به تصاویری برمیخوریم که مخاطب بین انتخاب تشبیه و استعاره سرگردان میماند. برخی از این موارد را میتوان تشبیه مضمر نامید، اما واقعاً تا حد زیادی به استعاره نزدیک شده است. مثلاً در بیت زیر از کلیم کاشانی، تصویر و تشبیه تکراری «قد سرو» به استعاره گره خورده است:
کند قمری خیال سرو و بر خاک آشیان بندد |
|
به هر جا سایه افتد بر زمین از قد رعنایش |
(کلیم کاشانی، 1369)
هر چند تصویر ساخته شده، برمبنای شباهت قد به سرو است، اما این ادعای شباهت به حقیقت پیوسته و اینهمانی شده است تا جایی که قمری به جای قد، سرو دیده است (تشبیه به استعاره درآمیخته است) و به همین دلیل روی آن (حتی سایۀ آن) آشیان بنا کرده است. کلیمکاشانی در جای دیگر همین درآمیختگی تشبیه و استعاره را بر مبنای قد و سرو به تصویر کشیده است:
تا قلم برداشت قمری آشیان خواهد نهاد |
|
سـرو بــالای ترا نقـــاش هر جا میکــشد |
(همان)
یعنی؛ آنچه قمری میبیند، سرو است نه قد! اگرچه اساس تصویر بر شباهت قد به سرو بنا نهاده شده، در اینجا بحث ادعای شباهت به فراموشی سپرده شده (تناسی تشبیه) و دقیقاً اینهمانی (ستعاره) شکل گرفته است. فرشیدورد در چنین تشبیهاتی معتقد است که شدت شباهت موجب اتحاد تشبیه شده است (فرشیدورد، 1354). کلیم در بیتی دیگر، تب را نه به آتش تشبیه میکند، بلکه عین آتش میداند؛ زیرا وقتی طبیب نبض او را میگیرد، دستش میسوزد:
دارم تبی چنان که سرانگشت را طبیب |
|
برداشت تا ز دست من در دهن گرفت |
(کلیم کاشانی، 1369)
حافظ در برخی ابیات، این آمیختگی بین استعاره و تشبیه را با بهره گرفتن از بدل بلاغی به اوج میرساند.
3-2. بدل بلاغی به رابطۀ تشبیه (جانشین کردن ارکان تشبیه)
در بدل بلاغی به رابطۀ تشبیه، طرفین جانشینی، ارکان اصلی یک تشبیه (مشبه و مشبهٌبه) است؛ که معمولاً در دو پاره از بیت جایگزین یکدیگر شدهاند. فرشیدورد به نوعی بدل تشبیه در غزلیات حافظ قائل است که مشبهبٌه بدل از مشبه است و با صفات اشارۀ «این» و «آن» به مشبه ارجاع داده میشوند:
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم |
|
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست |
(حافظ، 3/ 60)
که «دل» مشبه و «نقد قلب» بدل و مشبهٌبه آن است (فرشیدورد، 1354). وی این تشبیهات را قوی و تأثیرگذار میداند و علت این امر را شدت شباهت مشبهٌبه به مشبه و نزدیک شدن تشبیه به استعاره و تناسی تشبیه حاصل از اتحاد مشبه و مشبهٌبه میداند (همان). فرشیدورد بسیاری از ابیاتی را که مشبهٌبه با ضمیر اشارۀ «این» و «آن» جانشین مشبه شده، مشخص کرده است (همان). همچنین در بسیاری از ابیات، مشبهٌبه بدون ضمایر اشاره جانشین مشبه شده است.
برای شرح کامل بدل بلاغی به رابطۀ تشبیه، ساختار آن را با تعاریف تشبیه و استعاره مقایسه میکنیم: کوتاهترین شکل تشبیه دارای دو رکن اساسی مشبه و مشبهٌبه است که به دو شکل اضافی یا جمله به همدیگر اسناد داده میشوند؛ مثل «لبِ لعل- لب تو لعل» است، اما در بیت:
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست |
|
دیرگاهی است کزین جام هلالی مستم |
(حافظ، 314/ 2)
در نگاه اول «جام هلالی» به «خط مشکین» اسناد داده نشده، بلکه جانشین آن شده است. بنابراین، در این برداشت میتواند مستقل از آن باشد و در برداشتی دیگر متصل و وابستۀ آن باشد. در برداشت اول، پیوندی از منظر ساختمان تشبیه میان این ارکان وجود ندارد. در مصرع اول گفته است: عشق من با خط مشکین تو جدید نیست و جمله تمام است. در مصرع دوم میگوید که دیرگاهی است که من از جام هلالی (خط مشکین تو) مست هستم. از این رو، میتوان استنباط کرد که جام هلالی استعاره از خط مشکین (خط دور لب) است، اما در برداشت دوم با توجه به اینکه هم خط مشکین (مشبه) و هم جام هلالی (مشبهٌبه) در بیت حضور دارند، میتوان حکم به تشبیه کرد. پس میتوان گفت «جام هلالی» در این بیت از یک طرف، استعاره و از طرف دیگر، مشبهٌبه «خط مشکین» است که میتوان آن را تلفیقی از تشبیه و استعاره دانست. یا میتوان گفت که ساختار آن نه تشبیه و نه استعاره به معنای دقیق آن است؛ زیرا در استعاره باید مشبه حذف شده باشد و در تشبیه رابطهای محسوس بین مشبه و مشبهٌبه وجود داشته باشد. در حالی که در اغلب موارد، دو مصرع که در یکی از آنها مشبهٌبه (استعاره) آمده، استقلال معنایی وجود دارد و برای تکمیل معنی و روابط دستوری هیچ نیازی به مصرعی که در آن مشبه آمده، ندارد.
3-3. جانشین کردن مشبهٌبه بهجای مشبه
در «جانشین کردن مشبهٌبه بهجای مشبه» حافظ در مصراع اول دربارۀ یک یا دو مفهوم (مشبه) مضمونسازی میکند و یا معنایی را بیان میکند، سپس در مصراع دوم مفهوم یا مفاهیم دیگری (مشبهٌبه) را بهرابطۀ شباهت، جایگزین آنها میکند و در مصراع دوم تنها با مشبهٌبه مضمونسازی میکند. مشبهٌبه به روشهای مختلف جانشین مشبه میشود که در ادامه به آنها اشاره میشود.
الف- در بعضی ابیات، مشبهٌبه با صفات اشارۀ این و آن به مشبه ارجاع و در یک برداشت بر معنی استعاری آن تأکید دارد.
چو زر عزیز وجود است نظم من آری |
|
قبول دولتیان کیمیای این مس شد |
(حافظ، 167/ 9)
«مس» از طرفی استعاره از «نظم» و از طرفی جانشین و مشبهٌبه آن است. حافظ نظمش را مثل مس کمارزش میداند که قبول اهل دولت آن را مانند زر ارزشمند کرده است.
قد خمیدۀ ما سهلت نماید اما |
|
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد |
(حافظ، 4/ 153)
«کمان» از یک طرف استعاره از قد و از طرف دیگر مشبهبه آن است.
ب- در بسیاری موارد، مشبه و مشبهبه در دو جزء یک جملۀ مرکب قرار میگیرند.
در بیت زیر هرچند مشبهٌبه با صفات اشاره به مشبه ارجاع داده نشده، اما کل بیت یک جملۀ مرکب و اجزاء آن شرط و جواب شرط هستند و پیوستگی دستوری دو جمله مشبهٌبه را به مشبه ارجاع میدهد:
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات |
|
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی |
(حافظ، 481/ 6)
«ورق» در مصرع دوم از یک طرف میتواند استعاره از «خاطر» باشد و از طرف دیگر میتواند مشبهٌبه آن باشد. حافظ در مصرع اول گفته است: خاطر تو هیچوقت رقم فیض نمیپذیرد و در مصرع دوم قاعدتاً باید میگفت: مگر خاطرت را از نقش پراکنده بزدایی، اما به جای «خاطر» با کمک گرفتن از بدل بلاغی، «ورق» آورده است تا ضمن گریز از تکرارِ کلمۀ «خاطر»، مخاطب را بین استعاره و تشبیه، بلاتکلیف بگذارد.
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد |
|
که بستگان کمند تو رستگارانند |
(حافظ، 195/ 9)
این دو جمله با حرف ربط «که» به هم مرتبط شدهاند. «کمند زلف» یک تصویر کلیشهای در شعر غنایی است. حافظ در مصراع نخست، خود را بسته و گرفتار زلف معشوق میداند و در مصراع دوم به جای «زلف»، «کمند» آورده و یک تناقض آفریده است: بستگان و اسیران کمند (عشق)،آزادگان هستند!
ج- ارجاع غیرمستقیم و کنایی به مشبه
در بسیاری از نمونهها، مشبهٌبه به خاطر استقلال دستوری مصراع دوم از مصراع نخست، اشارۀ مستقیم به مشبه ندارد. در این ابیات، واژۀ بدل هم معنی اصلی خود را حفظ میکند و هم به مشبه ارجاع میدهد که سبب ایهام در معنی بیت میشود.
کس نیست که افتادۀ آن زلف دوتا نیست |
|
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست |
(حافظ، 69/ 1)
«دام بلا» میتواند جانشین «زلف دوتا» و یا استعاره از آن باشد. حافظ در مصراع نخست میگوید: هرکسی روزی در دام زلف معشوق گرفتار میشود. برای اثبات این ادعا میگوید
همه در زندگی گرفتار مصیبت و بلا میشوند. بجز این معنی، معنای دیگری در مصراع دوم استنباط میشود؛ به نظر میرسد حافظ میخواهد بهطور ضمنی معنای مصراع اول را تکرار کند و بگوید: در رهگذر کیست که آن زلف دوتا نیست؟! حافظ بهکنایه میگوید همه روزی گرفتار دام زلف معشوق میشوند.
کشتۀ غمزۀ تو شد حافظ ناشنیده پند |
|
تیغ سز است هر که را درد سخن نمیکند |
(حافظ، 192/ 10)
مصراع دوم تأکید و تأییدی برای مصراع نخست است و دلالت عام دارد: هرکسی که سخن را درک نمیکند، جزایش کشته شدن با تیغ است. علاوه بر این، تیغ میتواند استعاره از غمزه باشد. در سنت شعری، غمزۀ معشوق به تیغ و یا نیزه تشبیه میشود. پس تیغ میتواند مشبهٌبه غمزه یا استعاره از آن باشد. با کمی دقت، متوجه یک رابطۀ جانشینی دیگر در بیت میشویم. «سخن» دو ارجاع دارد، یکی به پند ناصحان که از نظر حافظ خوش نمیآید و دیگری پند حافظ که همان نشنیدن پند است. حافظ میگوید: حافظ که پند ناصحان را نمیشنید با تیغ غمزۀ تو کشته شد: 1- کسی که سخن ناصحان را نمیپذیرد، شایستگی کشته شدن به تیغ غمزۀ معشوق را مییابد. 2- کسی که پند ناصحان (یا حتی حافظ) را نمیشنود، بهتر است که با شمشیر کشته شود.
دل حافظ شد اندر چین زلفت |
|
بلیلٍ مظلمٍ والله هادی |
(حافظ، 438/ 8)
در این بیت، لیل مظلم هم به معنی شب تاریک و هم مشبهٌبه زلف سیاه و یا استعاره از آن است. حافظ میگوید: دل من در چین زلفت گرفتار شد: 1- خداوند دل را در این شب سیاه (زلف) یاریگر باد. 2- در شبی سیاه گرفتار زلف سیاه شد (سیاهی در سیاهی) خداوند دل را از این ظلمات نجات دهد.
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد |
|
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر |
(حافظ، 253/ 5)
در این بیت، عمر جانشین معشوق و استعاره از آن است. تشبیه معشوق در گرانمایگی به عمر، یک تشبیه کلیشهای است که حافظ بارها این مضمون را بهکاربرده است، اما تازگی این تصویر در این است که «عمر» از یک طرف استعاره از معشوق (فاعل فعل گذر نکرد) است و از طرف دیگر، میتواند مشبهٌبه آن باشد. از این مهمتر نیز میتوان ادعا کرد که «عمر» در معنی حقیقی بهکار رفته است و ایهام دارد. دل هم از گذر عمر و هم از گذر معشوق بیبهره است.
د- گاهی مشبهبه به بیش از یک مشبه اشاره دارد.
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ |
|
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت |
(حافظ، 89/ 9)
«سلسله» هم به «زلف» و هم به «بحث» ارجاع دارد و همین امر در بیت ایهام آفریده است. بحث سر زلف معشوق کوتاه نمیشود؛ زیرا این بحث، گفتوگویی طولانی است یا اینکه: زلف معشوق بلند است و طبعاً توصیف آن به درازا میکشد.
لبش میبوسم و درمیکشم می |
|
به آب زندگانی بردهام پی |
(حافظ، 431/ 1)
«آب زندگانی» به «لب» و «می» اشاره دارد. لب معشوق و جام می دو عنصر برای حافظ زندگیبخش است!
3-4. جانشینی مشبه بهجای مشبهبٌه
چنین که از همه سو دام راه میبینم |
|
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست |
(حافظ، 76/ 8)
«دام زلف» تصویر و تشبیهی کلیشهای است. حافظ این تصویر تکراری را از هم گشوده و زلف را در مصراع دوم به جای دام مصراع نخست آورده است. دام در مصراع نخست دلالت عام دارد و در مصراع نخست، نمادی عرفانی است و به دامها و سختیهای راه سالک اشاره دارد. حافظ از دام راه به زلف معشوق پناه برده است! فوراً تصویر شعری دام زلف به ذهن متبادر میشود. زلف که خود دام است، چگونه میشود که از دام به دام پناه برد؟! حافظ با این جانشینی و ایجاد تناقض، این تصویر شعری (زلف) را جایگاه عارفانه میبخشد: برای اینکه از دامهای دنیوی رها شوی، اسیر دام عشق شو!
سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد |
|
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید |
(حافظ، 242/3)
ماه از اصطلاحات غنایی و شاه اصطلاح مدحی است. این جانشینی همچون بیت تخلص قصیده عشق و مدیحه را بههم آمیخته است.
دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار |
|
وزان که با دل ما کردهای پشیمان باش |
(حافظ، 273/ 6)
تشبیه «دل» به صید حرم، تصویر تازهای است که حافظ آن را در یک عبارت تشبیهی بهکار نبرده، بلکه «دل» را در مصراع دوم جانشین صید حرم کرده است. حافظ به کنایه، دل را کبوتری میداند که در جوار حق پناه گرفته و معشوق را از آزردن آن برحذر میدارد.
الف- مشبه؛ جانشین یک عبارت کنایی میشود.
در این نوع از جانشینی، مشبه به عبارت کنایی ارجاع مستقیم ندارد، بلکه قیاس دو مصراع و توجه به رابطۀ شباهت میان دو تصویر، رابطۀ جانشینی طرفین را آشکار میکند. این جانشینی سبب شده که عبارت کنایی، علاوه بر معنی کنایی در معنای حقیقی هم حائز اهمیت باشد که خود باعث دوگانگی و ایهام در معنی بیت میشود.
خط ساقی گر ازینگونه زند نقش بر آب |
|
ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد |
(حافظ، 159/ 4)
نقش زدن: رقم زدن نگاشتن، نگاریدن (دهخدا، 1377). نقش بر آب زدن در معنای کنایی بهمعنای ویران کردن و باطل کردن است، چراکه نقش روی آب ماندگار نیست و نیز در معنی کار خارقالعاده کردن است. در معنای حقیقی، خط ساقی، نقشی است که بر آب صورت او زده شده است. «رخ» در مصراع دوم، بدل و مشبه برای «آب» است و خونابه نقشی است که برآن زده شده است. جانشینی این دو مفهوم، نوعی برابری میان تصاویر دو مصراع ایجاد کرده است. اشک خونآلود بر رخسار عاشقان تصویر مشابهی با خط ساقی بر رخسار او دارد. نوعی تیرگی نشسته بر روشنایی آبگونه!
زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن |
|
تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی |
(حافظ، 433/ 6)
عبارتِ «در آب انداختن» به معنی کناییِ «نابود کردن و کشتن» است. با توجه به تشبیه عارض به آب در مصراع اول، واژۀ آب در مصراع دوم میتواند استعاره از عارض یا مشبهبه آن باشد. بنابراین، مصراع دوم را براساس دو معنای استعاری و کنایی میتوان اینگونه معنی کرد: 1- گردان را غرق و نابود کردی. 2- پهلوانان را تشنۀ عارض آبگونهات کردی، اما آنها را بینصیب گذاشتی و درهم شکستی.
3-5. جانشینی تمثیل بهجای معنی
تشبیه تمثیل را میتوان جانشینی تمثیل بهجای معنی دانست که اجزای دو تصویر بهرابطۀ تشبیه جانشین یکدیگر شدهاند.
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا |
|
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی |
(حافظ، 436/ 6)
در این بیت، این معنا که عشق دل دانا بر مال دنیا روا نیست با تمثیل عشق زیبارویان به زشترویان، تکرار و بر معنای آن تأکید شده و بین اجزای دو مصراع رابطۀ شباهت ایجاد شده است. همچنانکه زیباروی عاشق زشتروی نمیشود، دل دانا نیز شیفتۀ دنیای دون نمیشود. رابطۀ بین دو مصراع، اسلوب معادله نیز است.
حافظ ار میل به ابروی تو دارد، شاید |
|
جای در گوشۀ محراب کنند اهل کلام |
(حافظ، 310/ 9)
در این بیت، حافظ ابتدا ادعا میکند که عشق او به ابروی معشوق، امر شایستهای است (هرچند در عرف عام ناشایست است)، سپس در مصراع دوم تمثیل خلوتنشینی اهل کلام را در گوشۀ محراب، معادل مفهوم مطرح شده در مصراع اول میکند. این رابطه میان اجزای دو مصراع شباهت ایجاد میکند؛ یعنی ابرو را محراب و خود را اهل کلام میداند. اینگونه است که فعل حافظ -که عشقورزی به ابروی معشوق است- مقدس و موجه میشود. حافظ با این جانشینی مضامین عاشقانه را تقدس شرعی و عرفانی میبخشد. البته این رابطه، وجه دیگری نیز دارد که طنزآمیز است. میگوید: گوشۀ محراب اهل کلام هم طاق ابروی زیبارویان است!
3-6. کارکردهای بدل بلاغی تشبیه
همانگونه که تبیین شد، حافظ با استمداد از بدل بلاغی، کلمه، ترکیب یا عبارتی را آنچنان ماهرانه در مصرع دوم ابیات میآورد که از یک طرف میتواند مشبهٌبه برای مشبهی باشد که در مصرع اول آمده و از طرف دیگر، استعارهای باشد که حداقل یکی از معانی آن همان مشبهی باشد که در مصراع اول ذکر شده است. این لغزندگی میان استعاره و تشبیه در بسیاری از موارد، موجب درنگ و التذاذ ادبی میشود؛ یعنی ساختار بیت، ویژگیهای تشبیه و استعاره را با هم دارد. این ابزار هنری قابلیتهایی به ابیات حافظ میافزاید که در ادامه مختصراً به آنها اشاره میشود.
الف- آفرینش تصاویر شعری بدیع در عین ایجاز
حافظ از این قابلیت (در همآمیختن تشبیه و استعاره) برای آفریدن تصاویر بدیع و یا تازه کردن سنتهای کهنۀ شعری بسیار سود جسته است.
با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنم |
|
وه زین کمان که بر من بیمار میکشی |
(حافظ، 459/ 6)
توصیف چشم به بیماری و تشبیه ابرو به کمان، یک تصویر تکراری غزلی است. حافظ با شگرد بدل بلاغی به این تصویر معنایی تازه بخشیده است. چشم و ابرو، مشبه و بیمار و کمان مشبهٌبه این رابطهاند. عبارت کمان بر بیمار کشیدن، تصویری از موقعیت چشم و ابرو است. علاوه بر این، حافظ به سنتی در درمان بیمار اشاره کرده است: «در نیشابور و مازندران هنوز هم مرسوم است که بیمار سنگین احوال را بهاینترتیب معالجه میکنند که چون از دوا و درمان فایدتی ندیدند، مجمعه یا سینی بزرگی در کنار بیمار نگه میدارند و بی آنکه خود او متوجه باشد گلولهای گلین در کمان مینهند و به شدت به آن سینی میزنند تا بیمار با شنیدن آن صدای غیرمنتظر، یکباره تکان بخورد و بترسد تا خوب شود و بهبود یابد و به این عمل خرافی، «سونجی شکستن» و «سونجی گرفتن» میگویند» (انجوی، 1351). برخی از شارحان در تفسیر این بیت به همین مطلب اشاره کردهاند (ر.ک؛ استعلامی، 1383 و هروی، 1386). حافظ در بیت زیر نیز این معنی را تکرار کرده است:
عفالله چین ابرویش اگرچه ناتوانم کرد |
|
به عشوه هم پیامی بر سر بیمار میآورد |
(حافظ، 146/ 7)
در بیت:
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ |
|
که کس مباد چو من در پی خیال محال |
(حافظ، 303/ 6)
در این بیت، «خیال محال» هم به خیال دهان و هم خود دهان ارجاع دارد، چراکه خیالِ دریافتن دهان معشوق چیزی جز خیال محال نیست و واقعیت نمییابد؛ هم اینکه دهان معشوق هم از کوچکی قابل دیدن نیست و گویی چون خیال محال است.
کاهلروی چو باد صبا را به بوی زلف |
|
هر دم به قید سلسله در کار میکشی |
(حافظ، 459/ 3)
تشبیه زلف به زنجیر در شعر فارسی یک تصویر تکراری است. حافظ در مصرع دوم «سلسله» را به جای زلف و استعاره از آن آورده است علاوه بر این، سلسله دلالت اصلی نیز دارد. حافظ با این روش دو تصویر در این بیت آفریده است: 1- سلسله در معنای استعاری، حرکت زلف را در باد مجسم کرده و 2- در دلالت حقیقی به معنی زنجیر کردن است که در ارتباط با «باد صبا» عبارت کنایی «زنجیر کردن باد» را ترسیم کرده است. او در این عبارت کنایی قدرت معشوق را در انجام کارهای غیرممکن به تصویر کشیده است.
ب- ایهامآفرینی به این علت که بدل بلاغی دو دلالت حقیقی و استعاری دارد.
گاهی بدل بلاغی در رابطۀ جانشینی و در ارتباط با مبدلٌمنه، مشبهٌبهی است که یک تصویر استعاری میسازد، اما خارج از رابطۀ جانشینی و در همان جملهای که قرار گرفته، معنای حقیقی و دلالت اصلی دارد. این امر موجب ایهام در معنی بیت میشود.
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد |
|
تیغ سز است هر که را درد سخن نمیکند |
(حافظ، 193/ 10)
در این بیت، دیو علاوهبر دلالت اصلی خود میتواند دلالت استعاری نیز داشته باشد. همین امر موجب ایهام در معنای بیت شده است. اگر آنکه قرآن میخواند، حافظ باشد -که البته خود حافظ به حافظِ قرآن بودنش بارها اشاره داشته است- دیو، زاهد است که از حافظِ قرآنخوان میگریزد! و اگر آنکه قرآن میخواند زاهد باشد، دیو، معنی حقیقی دارد. در این صورت، حافظ میگوید: حتی دیو هم از زاهد قرآنخوان میگریزد. در اینجا علاوه بر ایهام، طنز نیز آفریده است.
آنکه بودی وطنش دیدۀ حافظ یارب |
|
به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان |
(حافظ، 385/ 7)
«وطن» در مصراع دوم علاوه بر معنی اصلی خود، میتواند استعاره از «دیده» در مصراع اول باشد. حافظ هم آرزو میکند که معشوق به دیارش برگردد و هم پای بر دیدگان او بگذارد و یا اینکه او را دوباره ببیند (در سنتهای ادبی جای معشوق، چشم عاشق است).
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر |
|
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر |
(حافظ، 250/ 1)
حافظ در مصراع اول ادعا میکند که با دیدن روی معشوق وجود خودش را فراموش میکند و در مصراع دوم با بیان امری کلیتر بر این ادعا تأکید میکند: «چه اهمیتی دارد که خرمن جمعی را که از عشق سوختهاند باد ببرد» (هروی، 1386). اما بین «خرمن» و «وجود» رابطۀ جانشینی از نوع تشبیه وجود دارد. حافظ با تصویر بر باد رفتن خرمن کشاورز، بر باد رفتن خرمن وجود عاشق را عینیت میبخشد.
اگرچه موی میانت به چون منی نرسد |
|
خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق |
(حافظ، 298/ 6)
در این بیت، «خیال دقیق» علاوهبر معنای اصلی خود، استعاره از «موی میان» در مصراع اول است: 1- هرچند دستم به آن کمر باریک نمیرسد، اما خاطرم از این فکر و گمان لطیف خوش است. 2- اگرچه به کمر باریک تو دسترسی ندارم، اما خاطرم از دیدنِ این تصویر خیالی باریک، خوش است (کمر تو آنقدر باریک است که مانند خیال گویی نیست و هست).
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز |
|
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید |
(حافظ، 239/ 5)
در این بیت، «عارض بستان» را میتوان اضافۀ استعاری دانست؛ در اینصورت، بیت را اینگونه میتوان معنی کرد: امروز که گرد چهرۀ باغ، بنفشه روییده است (بهار فرارسیده است) از چهرۀ ساقی مهرو گل بوسهای بچین! و فرصت عیش و شادی را از دست نده! و یا اینکه بستان را استعاره از صورت لطیف و شاداب ساقی دانست و خط بنفشه را استعاره از خط سبز او دانست. در این صورت، بیت را باید اینگونه معنی کرد: اکنون که صورت ساقی لطیف است و موی لطیف نوجوانی بر آن روییده است از صورت او گل بوسهای بچین! زیرا فرصت از دست میرود؛ یعنی از یک طرف، ترکیب «عارض بستان» میتواند مشبهٌبه روی ساقی یا استعاره از آن باشد و از طرف دیگر، در معنی حقیقی بستان بهکار برده شده باشد.
ج- بیان مفاهیم عالی عرفانی با ایجاز تمام
حافظ با جانشین کردن مفاهیم عادی و یا مضامین غزلی با معانی عرفانی از واژگان عادی و غنایی، نمادهای عرفانی میسازد و از این شیوه برای بیان نمادین معانی والای عرفانی در عین ایجاز، بهره میبرد.
در روی خود تفرّج صنع خدای کن |
|
کآیینۀ خداینما میفرستمت |
(حافظ، 90/ 7)
حافظ «آیینۀ خداینما» را جانشین «روی» کرده تا میان این دو مفهوم، اتحاد ایجاد کرده و نمادی عرفانی بیافریند و آن اینکه روی زیبا، آیینهای است که میتوان خدانمای شود. مرتضوی در تفسیر این بیت میگوید: «همین بیت بهتنهایی گواهی است بر اینکه حافظ نیز متمایل به اصحاب جمال یا جمالپرستان بوده با همان توجیهی که صوفیان جمالپرست در نظر داشتهاند؛ یعنی حسن و جمال زمینی و انسانی را جلوهای از جمال نامتناهی خدا دانستن» (مرتضوی، 1388).
بر آستان تو مشکل توان رسید آری |
|
عروج بر فلک سروری به دشواری است |
(حافظ، 66/ 8)
حافظ با جانشین کردن «فلک سروی» بهجای « استان معشوق»، جایگاه آن را تا فلک بالا برده است. با این روش، جایگاه معشوق را تا مرز خدایی ارتقاء داده و به بیت بار عرفانی داده است.
د- ایجاد طنز
با ارجاع معانی متضاد به هم یا ذکر مفاهیم دانی بهجای عالی، استعارۀ تهکمیه و طنز میآفریند.
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ |
|
یارب این قلبشناسی ز که آموخته بود |
(حافظ، 211/ 8)
در بیت بالا، «قلب» به دو معنی دل و سکۀ تقلبی به کار رفته و ایهام دارد. در معنای سکۀ تقلبی، جانشین خرقه شده است. خرقه، عنصری نمادین و محترم در آیین تصوف است. حافظ با این روش این عنصر عرفانی را تا حد یک سکۀ قلب و بیارزش فرومیکشد و در معنی بیت طنز میآفریند.
ز رهم میفکن ای شیخ به دانههای تسبیح |
|
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی |
(حافظ، 468/ 6)
دانههای تسبیح، یکی از عناصر نمادین شرعی است. حافظ، دام را جانشین دانههای تسبیح کرده است و آن را تا حدّ یک دام و فریب شرعی فرومیکشد و در معنی بیت طنز میآفریند:
صوفی شهر بین که چون لقمۀ شبهه میخورد |
|
پاردمش دراز باد آن حیوان خوشعلف |
(حافظ، 296/ 8)
صوفی شهر که خود آنچه در حلال و حرام میگوید، رعایت نمیکند، حیوان خوشعلفی است که بسیار از مال حرام فربه شده است.
هـ- تغییر در حوزۀ معنایی برای تبدیل امر ذهنی به امر حسی و تصویری
«مطالعات زبانشناسیِ شناختی در چند دهۀ اخیر، ماهیت جدیدی برای استعاره تعریف کرد که براساس آن، استعاره فقط آرایهای ادبی یا یکی از صور کلام نیست، بلکه فرآیندی فعال در نظام شناختی بشر محسوب میشود. تحقیقات لیکاف[1] و جانسون[2] ثابت کرد که کاربردهای استعاره، محدود به حوزۀ مطالعات ادبی و کاربرد واژه، عبارت یا جمله نیست؛ استعاره، همچون ابزاری مفید، نقش مهمی در شناخت و درک پدیدهها و امور دارد» (هاشمی، 1389). در بسیاری از نمونهها، حافظ مفاهیم عینی را جانشین معانی ذهنی میکند و این امر سبب میشود که بتواند از آن مفاهیم ذهنی در راستای مقصود خود، تعریف تازهای داشته باشد.
تو خستهای و نشد عشق را کرانه پدید |
|
تبارکالله ازین ره که نیست پایانش |
(حافظ، 280/ 4)
در این بیت، «راه» جانشین «عشق» به رابطۀ شباهت است. حافظ برای توصیف پایانناپذیری عشق، راهی (که پایانش نیست) را جانشین آن کرده است. عشق یک مفهوم انتزاعی است که با مفهوم عینی «راه» توصیف شده است.
و- ترکیب معانی کنایی و استعاری
در بعضی از ابیات حافظ عبارتی کنایی میبینیم که مفاهیم بهکار رفته در آن به رابطۀ شباهت جانشین مفاهیم عبارتی دیگر از همان بیت شدهاند. این امر سبب میشود آن عبارت علاوه بر معنی کنایی، معنی استعاری نیز بیابد و ارتباط مفاهیم آن با یکدیگر، یک استعارۀ مرکب بیافریند. تغییر در معنای کنایه موجب بدیع گشتن آن میشود.
تا چه خواهدکرد با ما آب و رنگ عارضت |
|
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی |
(حافظ، 433/ 2)
در مصراع دوم این بیت، دو رابطۀ استعاری وجود دارد. «آب» استعاره از «عارض» است که در طراوت به آب مانند است و «نقش» استعاره از«رنگ عارض» است که در زیبایی به نقشی خوش تشبیه شده است. نکتۀ قابل توجه این است که عبارت کنایی «نقش بر آب زدن» بهمعنی کار بیهوده کردن است و عقلاً نمیتوان بر آب نقش زد؛ زیرا ماندگاری ندارد. این عبارت علاوه بر این معنای کنایی، استعاره از رنگ سرخ بر صورت روشن و با طراوت معشوق است که امری محال را محقق کرده است.
بحث و نتیجهگیری
با توجه به آماری که در جدول (1) ارائه شده، حداقل در 316 بیت از غزلیات حافظ، مشبه و مشبهٌبه جانشین یکدیگر شده است که حدود هفت درصد از کل ابیات او را شامل میشود. در 18 بیت، مشبه جانشین مشبهٌبه شده و در مابقی مشبهٌبه جایگزین مشبه شده است. هردو رابطه، نوعی بدل بلاغی بهرابطۀ تشبیه است. از آنجا که ارکان تشبیه جانشین یکدیگر میشوند، نوعی استعاره در بیت قابل درک است. وقتی مشبهٌبه جانشین مشبه میشود ساختاری همچون استعارۀ مصرّحه مشهود است و وقتی مشبه جانشین مشبٌهبه میشود، ساختار جانشینی به استعارۀ مکنیه نزدیک میشود. با جانشین کردن مفاهیم، نوعی برابری در معنای آن دو مفهوم ایجاد میشود. یکسانسازی مفاهیم در حوزههای معنایی متفاوت، موجب گسترش معنای واژگان و در نهایت معنی بیت میشود.
جدول 1. فراوانی انواع بدل بلاغی به رابطۀ تشبیه
عنوان |
تعداد ابیات |
درصد |
بدل مشبهبه |
138 |
44 |
ایهام و بدل مشبهبه |
137 |
44 |
تشبیه تمثیل(بدل مشبهبه) |
23 |
7 |
بدل مشبه |
18 |
6 |
مجموع |
316 |
100 |
همطراز کردن واژگان از حوزههای مختلف معنایی، امکاناتی چون طنز، نمادسازی، تناقض، عینی کردن معانی و... طرفین جانشینی یا با صفات اشاره و یا در جملات مرکب به یکدیگر ارجاع مستقیم دارند و یا در جملات مستقل قراردارند و ارجاع کنایهای و پنهان دارند. از آنجا که واژۀ بدل در جملهای مستقل از مبدلٌمنه قرار دارد، استقلال معنایی و دستوری خود را حفظ میکند؛ از اینرو، در رابطۀ جانشینی، نسبت به مبدلٌمنه نوعی معنی مجازی بهعلاقۀ تشبیه دارد و فارغ از این رابطه در جملهای که قرار گرفته، معنی حقیقی و دلالت اصلی خود را حفظ کرده است. بنابراین، به این علت که واژۀ بدل همزمان دو معنای حقیقی و استعاری دارد، نوعی ایهام در معنای واژه و به دنبال آن در معنی بیت ایجاد میشود.
دستاورد دیگری که با جانشین کردن ارکان تشبیه در بیت حاصل میشود، معنی استعاری بخشیدن به عبارات کنایی است. به این روش که میان اجزای عبارت کنایی و مفاهیم دیگر، رابطۀ جانشینی براساس تشبیه ایجاد میشود. از کارکردهای دیگر این نوع بدل بلاغی میتوان تصویری کردن مفاهیم انتزاعی، نمادین کردن اصلاحات شعری، بیان به ایجاز مفاهیم عرفانی، اغراق، طنز، ایهام و ... را برشمرد. افزون بر این، جانشین کردن ارکان تشبیه، موجب تلفیق امکانات دو ابزار شعری تشبیه و استعاره میشود؛ همین امر موجب تازگی بخشیدن به تصاویر و مفاهیم کلیشهای شعری میشود.
[1]- تمام ابیات حافظ مطابق نسحۀ غنی- قزوینی است. اعداد سمت چپ شمارۀ بیت و اعداد سمت راست شمارۀ غزل است.