Examining the Main Components of Traditional and Modern Womens’ Personality in the Works of Zoya Pirzad and Farkhondeh Aghaei

Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. Student in Persian Language and Literature, Shahrekord University, Chaharmahal and Bakhtiari, Iran

2 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Shahrekord University, Chaharmahal and Bakhtiari, Iran

Abstract

A look at the culture of Iranian fiction illustrates a significant number of women writers who have used the storyline and novels to express their homosexual social, cultural, and family issues. Zoya Pirzad and Farkhondeh Aghaei are among the writers who, by knowing the status of women in their contemporary society, have been working on women-centered stories. The purpose of the present research is to study the main components drawn from the traditional and modern women's characters in the works of Zoya Pirzad and Farkhondeh Aghaei. These two writers depict the traditional women's character with features such as homelessness, gender roles, passivity to the patriarchal system, following dominant traditions, and on the other hand, modern women have been described with issues such as employment, women's identity, the struggle against patriarchy, and the customary traditions and customs.

Keywords

Main Subjects


پس از انقلاب، زنان نویسنده در طول چند دهه توانستند موقعیت خود را در ادبیات داستانی تثبیت کنند. آنان با ورود به دنیای داستان­نویسی، واقعیت­های زندگی زنان را با نگاهی زنانه، شرح داده و توصیف کرده­اند. «داستان راحت­ترین شکل نوشتن برای زنان بوده و هنوز هم هست. داستان در میان شکل­های هنری کمترین میزان تمرکز را می­طلبد...در اوایل سده نوزدهم رمان­های زنان بیشتر خود زندگی­نامه بود. یکی از انگیزه­های زنان برای نوشتن، میل به بیان آلام خویش و دادخواهی بود» (وولف، 1382).

زویا پیرزاد، نویسندۀ معاصر، مجموعه داستان­های کوتاه خود «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «یک روز مانده به عید پاک» را در سال­های 1370، 1376 و 1377 به چاپ رساند. اولین رمان بلند وی به نام «چراغ­ها را من خاموش می­کنم» در سال 1380 و اثر دیگرش «عادت می­کنیم» در سال 1383 به چاپ رسید. پیرزاد زندگی زنان را محور آثار خود قرار می­دهد و عمده توجه او معطوف بازنمایی جایگاه و وضعیت زنان در جامعه است.

فرخنده آقایی داستان­نویس ایرانی در داستان­هایش بیشتر به مسائل و مشکلات زنان طبقۀ متوسط شهری می­پردازد. او اولین مجموعه داستان کوتاه خود را با عنوان «تپه­های سبز» در سال 1366 منتشر کرد. مجموعه داستان «راز کوچک» دومین اثر او است که در سال 1372 به چاپ رسید «یک زن، یک عشق» و «گربه­های گچی» به ترتیب سومین و چهارمین مجموعه داستان­های آقایی است که در سال­های 1376 و 1382 منتشر شدند. مجموعه داستان «زنی با زنبیل» را نیز در سال 1394منتشر کرد. همچنین او رمان­های «جنسیت گم شده» را در سال 1379 و «از شیطان آموخت و سوزاند» را در 1386 به چاپ رساند. آقایی یک رمان سفرنامه­ای با عنوان «با عزیز جان در عزیزیه» دارد که در سال 1395 به چاپ رسید؛ «آقایی اجزاء واقعیت را با دقت منتقل می­کند و قصد جزء­نگاری، مستند کردن، مشخص کردن و نهایتاً روایت را دارد» (کریمی، 1381).

1. پیشینۀ پژوهش

نیکوبخت و دیگران (1391) در مقاله‌ای به بررسی سبک‌شناسی آثار زویا پیرزاد پرداخته و به این نتیجه رسیده‌­اندکه پیرزاد با انتخاب شخصیت­های زن، درصدد القای زنانگی در متن بوده است.

حیدری و بهرامیان (1389) در پژوهشی زنان داستان­های پیرزاد را از منظر سلطه­جویی و تسلیم مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه اشاره می­کنند که زنان آثار او دو گروهند؛ برخی خصلت مطیع بودن دارند و برخی با اقتدار در پی کسب حقوق زنانه خود برآمده­­اند.

گلی (1389) در مقاله­ای به بررسی گذر شخصیت اصلی داستان «طعم گس خرمالو» از سنت به مدرنیته می­پردازد. نتیجه پژوهش نشان‌دهنده این است که می­توان داستان را روایت تاریخی برخورد یک جامعه با پدیدۀ مدرنتیه قلمداد کرد.

نیک­خواه و دیگران (1391) در پژوهشی به لزوم تغییر نقش­های سنتی زنان پرداخته و به این نتیجه اشاره می­کنند که زنان باید دوشادوش مردان در عرصه­های مختلف اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حضور داشته باشند.

جاور و علیزاده در مقاله­ای به بررسی مسألۀ هویت در رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» پرداخته و به این نتیجه رسیده­اند که براساس نظر یهنورمن فرکلاف[1] -بر پایۀ تحلیل گفتمان انتقادی- در این رمان هویت میان رویکرد گفتمانی با هویت برساخته سرگردان است.

مقالۀ «روایت زمان در رمان از شیطان آموخت و سوزاند» از فاضلی و تقی­نژاد، به این نتیجه منجر شده که برجسته‌سازی زمان در باورپذیری زندگی سخت شخصیت اصلی داستان در ذهن مخاطب نقش مهمی دارد.

دربارۀ آثار زویا پیرزاد و فرخنده آقایی پژوهش­هایی انجام گرفته است، اما هیچ کدام به بررسی مؤلفه­های ترسیم شده از شخصیت زنان سنتی و مدرن در آثار این دو نویسنده نپرداخته است. نگارندگان در این مقاله می­کوشند تا با نگرشی تطبیقی دربارۀ زنان سنتی و مدرن آثار پیرزاد و آقایی، ویژگی­های اصلی این دو گروه از زنان را که در داستان­های آن­ها ارائه شده است به خواننده بنمایانند.

2. مؤلفه­های اصلی ترسیم شده از شخصیت زنان سنتی در آثار زویا پیرزاد و فرخنده آقایی

زنان سنتی آثار پیرزاد و آقایی با شاخصه­هایی چون خانه­داری، انقیاد از نظام مردسالار و پایبندی به سنن مرسوم به تصویر کشیده ­شده­اند. این زنان تمام وقت خود را صرف رسیدگی به زندگی خانوادگی می­کنند و سرنوشتشان با انجام کارهای زنانه گره خورده است. آن­ها همه سختی­های زندگی را برای حفظ کانون زندگی خانوادگی به جان می­خرند به گونه­ای که خانواده بخشی از هویت وجودی­ آن‌ها شده است. اغلب زنان سنتی آثار این دو نویسنده، زنانی بی­پناه، تنها و شکست خورده­اند و مهم­ترین مشخصه­ آن‌ها انفعال و سازش در برابر مردان است. مهم­ترین ویژگی­های این زنان عبارتند از:

2-1. خانه­داری و تکرار نقش جنسیتی

خانه‌داری به‌طور سنتی از وظایف زنان بوده است و آنان بیشتر زمان خود را صرف انجام کارهای خانه می­کنند. «کار خانگی با وجود اینکه بخش مهمی از تولید اجتماعی است کاری بدون دستمزد است. در جهان مادی ما که پول ارزش و بهای همه چیز را تعیین می­کند، کاری که دستمزدی به آن تعلق نگیرد صرفنظر از اهمیت آن برای جامعه بی‌ارزش تلقی می­شود و جایگاه خود را در جامعه نمی­یابد» (منجم، 1381).

امری که در وهلۀ نخست بیش از هرچیز توجه خواننده را در آثار پیرزاد و آقایی بر می­انگیزد، اهمیت دادن دو نویسنده به شخصیت زنان خانه­دار و شرح وظایف هر روزه آن‌ها است. آن­ها شخصیت­های زن سنتی آثارشان را از طریق برجسته­سازی خصیصۀ خانه­داری آن­ها به تصویر می­کشند. در واقع، زن سنتی با توجه به نقشی که به عنوان همسر- مادر از دیرباز از سوی جامعه برای او تعریف شده، خود را ملزم به انجام وظایف زنانگی که در رأس آن خانه­داری قرار می­گیرد، می­داند.

در آثار زویا پیرزاد، چهرۀ واقعی زن سنتی در داستان «چراغ­ها را من خاموش می­کنم» نمودی ویژه یافته است. کلاریس شخصیت اصلی داستان، زنی خانه­دار است که الزامات خانوادگی را برتر از امور شخصی می­داند. این داستان از همان آغاز با شرح وظایف زنانگی از زبان زن

شروع می­شود: «صدای ترمز کشدار اتوبوس از خیابان آمد. منتظر شنیدن صدای دویدن، دست کشیدم به پیش­بندم. خبری که نشد رفتم به راهرو. در خانه را باز کردم» (پیرزاد، 1391). تمام نیروی فکری و جسمی کلاریس صرف رسیدگی به امور خانه و کلیشه­های نقش جنسیتی می­شود. او زنانگی را صرفاً در کارهای خانه و مسائل مربوط به آن می­داند و با وجود اینکه خود بر این حقیقت واقف است، هیچ مفری برای گریز از آن ندارد: «از صبح تا شب جان می­کنم برای تو و بچه ها که چی؟... بچه­ها جان به سرم بکنند و وقت نداشته باشم برای خودم وکسی یک بار هم نگوید خسته شدی» (همان).

در مجموعه داستان «سه کتاب» زویا پیرزاد نیز زن سنتی با ویژگی خانه­داری و انجام کلیشه­های جنسیتی تصویر شده است. برای نمونه در داستان کوتاه «قصه خرگوش و گوجه‌فرنگی» راوی که زن خانه­داری است از طریق بازنمایی فعالیت­های ذهنی­اش در رابطه با انجام امور خانه به خواننده معرفی می­شود. او نیز زنی سنتی است که خانه­داری و فراهم کردن موجبات آرامش خانواده را مهم­ترین وظیفه خود می­داند: «ظرف­های شام را شسته­ام. آشپزخانه را تمیز می­کنم ... فردا بعد از اینکه ناهار درست کردم، قبل از آمدن بچه­ها از مدرسه و شوهرم از اداره، فرصت خواهم داشت» (پیرزاد، 1381).

داستان «همسایه­ها» نیز بیانگر سرنوشت مشابه و مشترک زنان سنتی است که همواره در حال انجام نقش­های زنانگی خود هستند. راوی که زن خانه­داری است، ضمن شرح وظایف زنانه خود، زندگی زن همسایه را نیز از این منظر به تصویر می­کشد. او نیز همچون راوی داستان، تمام فکر و ذهنش صرف پختن غذا و رسیدگی به نظافت منزل می­شود: «من زن همسایۀ روبه‌رو را نمی­شناسم، اما هر روز از پنجرۀ آشپزخانه­ام او را در آشپزخانه و حیاط خانه­اش می­بینم. صبح­ها رخت­های شسته را به حیاط می­آورد و روی طناب درازی می­اندازد ... بعد به آشپزخانه می­رود و ناهار درست می­کند. همان وقت­ها من هم در آشپزخانه­ام غذای ظهر را آماده می­کنم» ( همان).

در دیگر آثار پیرزاد نیز سرنوشت زن با انجام وظایف کلیشه­ای جنسیتی گره خورده است. پذیرش این نقش­ها و عمل کردن طبق آن­ها به‌تدریج به‌صورت عادتی روزانه و وظیفه­ای جدایی‌ناپذیر از وجود زنان سنتی درآمده است. چنانچه در داستان «لکه» انجام کارهای زنانه از سوی شخصیت اصلی زن، موجب ایجاد رخوت و سکون در زندگی او شده است و هرگونه تغییر و یا عدول از این کلیشه­ها را به منزله برهم خوردن نظم زندگی­اش می­پندارد: «زندگی­اش مثل خطی صاف، مثل کاموای بافتنی که الان دراز به دراز روی قالی افتاده بود، سی سال بود که سال­هایش شبیه هم بود، همه ماه و روزش بی هیچ دگرگونی، بی هیچ اتفاق، از این بابت گله نداشت» (پیرزاد، 1381).

در داستان «لنگه به لنگه» نیز زن سنتی داستان از انجام کارهای همیشگی مربوط به خانه، بیزار است و این مسأله به نوعی بیانگر به چالش کشیدن نگاه کلیشه­ای جامعه است مبنی بر اینکه کارهای خانه­داری همواره برعهده زنان است: «به جای چنگ زدن کهنه­های بچه، ملافه­ها و پیراهن­ها و حوله­ها، می­توانستم وزن سبک سیگاری را به دست­هایم بسپارم» (همان).

در داستان «مگس» سیمین نمونه بارز زنان سنتی است که زنانگی را در مهارت­های خانه­داری می­بینند. او مهارت­های آشپزی، شیرینی­پزی و... را فرا می­گیرد و به عنوان زنی که طبق الگوهای سنتی به ایفای نقش زنانه می­پردازد در داستان نمود می­یابد: «پنج سالی را که مجید آمریکا بود، سیمین به تهیه و تدارک جهیزیه گذراند و رفتن به کلاس­هایی که توی مجله­های زنانه تبلیغ می­کردند. آشپزی یاد گرفت و شیرینی­پزی و گلدوزی و خیاطی و سبزی­آرایی» (همان).

شخصیت اصلی زن در داستان «طعم گس خرمالو» نمونه زنان سنتی است که هیچ‌گاه از محیط خانه بیرون نمی­رود و اوقات خود را در خانه تنها با انجام کارهای زنانه چون گلدوزی و بافتنی پر می­کند: «خانم جلو بخاری می­نشست و در انتظار بازگشت شازده گلدوزی­های ظریف می­کرد روی دستمال­های چهارگوش رنگی. شال گردن­های طوسی و قهوه­ای و سرمه­ای می­بافت برای شازده» (همان).

فرخنده آقایی نیز در آثار خود، زنان سنتی را اغلب در محدودۀ خانه و در حال انجام کارهای خانه­داری به تصویر کشیده است. این زنان همواره در حال ایفای نقش­های زنانه خود هستند و این نوعی طبیعی‌شدگی را در مورد تقسیم کار جنسیتی به‌وجود می­آورد. چنانچه این مضمون در داستان زن و بهشت (مجموعه داستان زنی با زنبیل) به چشم می­خورد. شخصیت اصلی، زن خانه­داری است که تمام زندگی­اش را صرف انجام کارهای مربوط به خانه می­کند و سرنوشتش با ایفای نقش­های مبتنی بر جنسیت گره خورده است: «من خیلی زحمت کشیدم. می­رفتم از بیابان هیزم می­آوردم. گندم می­خریدم. می­شستم. می­بردم آسیاب آرد می­کردم. خمیر می­کردم. نان درست می­کردم. غذا درست می­کردم. هیچ کمکی نداشتم» (آقایی، 1394).

در نمونه زیر که از داستان خروس قندی از مجموعه داستانی زنی با زنبیل انتخاب شده است با چهره زنی آشنا می­شویم که شخصیتش در کارهای زنانه خلاصه می­شود. از نظر راوی در کنار دلسوز و فداکار بودن، مهارت در انجام کارهای زنانه یکی از معیارهای خوب بودن زن محسوب می­شود: «ننه­ام خیلی خوب بود. دلسوز، فداکار، باهنر، رشته درست کن، نان قندی درست کن، شیر و ماست درست کن، خوش اخلاق، مطیع» (همان).

داستان قضا و قدر (مجموعه داستان زنی با زنبیل) شرح زندگی یکنواخت زنی است که به اجبار خانواده با مردی تندخو ازدواج می­کند و از همان اوایل ازدواج، مورد بی­توجهی شوهرش قرار می­گیرد. زن هم برای رهایی از احساس تنهایی، خود را با انجام کارهای خانه سرگرم می­کند و رفته‌رفته این کارها بخشی از شخصیت زن می شوند. کارهایی که به زعم او نه تنها فقط وظیفۀ اوست، بلکه زندگی­اش را هم خلاصه شده در آن می­­بیند: «من بیچاره شام و ناهار می­پختم. رختخواب پهن می­کردم» (همان).

2-1-1. پیوند خوردن هویت زن به مفهوم خانواده

با توجه به خانه­دار بودن زنان سنتی آثار پیرزاد و آقایی، مسأله پیوند خوردن هویت حقیقی این زنان با مفهوم خانواده از مسائل اصلی محسوب می­شود. ارزش­های فرهنگی، اجتماعی حاکم بر جامعه و نوع نگرش زنان نسبت به خود، موجب می­شود که زنان سنتی شخصیت فردی خود را در نظر نگیرند، بلکه شخصیت اجتماعی­شان که در سایۀ ازدواج و تشکیل خانواده برای آنان فراهم می­شود را یک هویت مطلوب برای خود بدانند. «در حقیقت می­توان گفت زن متأهل خواه از چشم خود و خواه از چشم دیگران هویت جداگانه­ای ندارد. زنان متأهل عموماً نیازهای خانواده را بر خواست­ها و هوس­های خود ارجح می­شمارند و در چشم دیگران تداعی­کننده خانواده خود هستند» (آبوت[1]، 1380).

زنان سنتی آثار پیرزاد نیز هویت خود را تنها در قالب نقش همسر- مادر می­بینند و شناختی که از خود دارند نیز بر همین نقش مبتنی است. کلاریس در «چراغ­ها را من خاموش می­کنم» همواره در حال انجام وظایف سنتی خود در خانواده تصویر شده است. او هر لحظه بیش از پیش به هویت و وضعیت حقیقی خود آگاه می­شود و درمی­یابد که شخصیت خود را به عنوان یک فرد مستقل فراموش کرده و هیچ هویت جداگانه­ای از خانواده برای خود ندارد: «چرا کسی از من نمی‌پرسید تو چه می‌خواهی؟ ور مهربان ذهنم پرسید تو چه می‌خواهی؟ جواب دادم: می‌خواهم چند ساعت در روز تنها باشم، می­خواهم با کسی از چیزهایی که دوست دارم حرف بزنم» (پیرزاد، 1391).

در نگاه زنان سنتی آثار پیرزاد، خانواده مهم­ترین مسأله است. در داستان کوتاه «خانم ف زن خوشبختی است» خانم ف نمونه بارز زنان سنتی است که کار معلمی را به‌خاطر رسیدگی به زندگی خانوادگی کنار گذاشته است: «... روزی که آقای ف به خواستگاری آمد و روی کار نکردنش تأکید کرد، خانم ف از خدا خواسته قبول کرد... با خودش می­گوید: زنی که کار بیرون می­کند هیچ­وقت به شوهر و بچه­هایش خوب نمی­رسد» (پیرزاد، 1381).

در داستان کوتاه «لکه» زن داستان تنها پس از ازدواج است که برای خود هویت مستقل و شخصیت اجتماعی قائل می­شود چنانکه احساس می­کند در زمان ازدواج متولد شده و دوران قبل از ازدواج را -به دلیل اهمیتی که برایش قائل نیست- چندان به یاد نمی­آورد: «همان­قدر که زندگی قبل از ازدواج برایش دور و محو و ناآشنا بود، دوران بعد از آن را آسان و روشن به یاد می­آورد» (همان).

در داستان «رزان ارزان­تر» (یک زن، یک عشق) فرخنده آقایی نیز شخصیت اصلی، زنی مهربان و آرام است که هر چند وضع مالی مناسبی ندارند، خود با فروش اجناس کوپنی چرخ زندگی را به حرکت درمی­آورد. با این حال او هویت یک زن را وابسته به زندگی خانوادگی و همسرش می­داند: «باز هم خدا عمرش بده سایه­اش بالای سر ماست. زندگی بی‌شوهر می­خواهم نباشد» (آقایی، 1376).

2-2. انقیاد از نظام مردسالار

زنان سنتی آثار پیرزاد و آقایی اغلب به‌صورت موجوداتی ضعیف و وابسته تعریف شده­اند. وظیفۀ این زنان تأمین خواسته­های مرد و در خدمت او بودن است. بر این اساس آنچه در رابطه با زنان سنتی آثار این دو نویسنده برجسته می­نماید، انفعال و روحیۀ سازش آن­ها در برابر مردسالاری است.«مردسالاری، مبتنی بر تبعیض جنسی است؛ یعنی از این عقیده که زنان ذاتاً در مرتبۀ پایین­تری از مردان قرار دارند، حمایت می­کند. این اعتقاد به کهتری فطری زنان را «ماهیت باوری زیست‌شناختی» می­نامند» (تایسن[2]، 1387). در واقع دو نویسنده با ترسیم زنان سنتی که درگیر موانع و قراردادهای نظام مردسالار هستند، نگاه منتقدانۀ خود را متوجه مسأله­ مردسالاری می­کنند. انقیاد زنان سنتی از نظام مردسالاری نیز در عملکردهای مختلف آنان جلوه­گر است:

2-2-1. سکوت در برابر بی­تعهدی مردان و حفظ کانون خانواده

عدم مسئولیت­پذیری مردان در قبال خانواده و واگذاری وظایف خود به زنان، گواه وجود مردسالاری حاکم بر زندگی زنان سنتی است و آنچه در این میان مهم است، سکوت زنان سنتی در برابر این مسأله و پذیرش آن است. دو نویسنده با واقع‌گرایی در آثار خود، زنانی را تصویر می­کنند که گرفتار محدودیت­های جامعه مردسالار هستند، اما نسبت به جایگاه واقعی خود آگاهی ندارند و به همین جهت نابرابری­هایی را که از سوی مردان نسبت به آنان اعمال می­شود، می­پذیرند.

متعارف­ترین چهره­ای که از شخصیت زن در آثار پیرزاد تصویر شده، چهرۀ زن سنتی است. توجه به حفظ ثبات کانون خانواده، بزرگ‌ترین دغدغه ذهنی این زنان است که در مسیر دستیابی به آن، تمام وجود خود را بدون هیچ چشم­داشتی قربانی می­کنند. در داستان «عادت می­کنیم» زنانی که آرزو با آن‌ها صحبت می­کند، نمونه‌ای از این زنان‌اند که وظایف مربوط به مردان را به دوش می‌کشند. ارزش آن­ها در این خانواده­های مردسالار نادیده گرفته شده و گویی فقط برای کمک خرجی شوهر، زندگی می­کنند: «... زمان شما مردت می‌رفت کار می‌کرد پول می‌آورد و تو فقط می­زاییدی و می‌پختی و رُفت و روب می‌کردی. مجبور نبودی مثل ماها صُب تا عصر بیرون خونه جون بکنی» (پیرزاد، 1391). در جای دیگری از همین داستان، شاهد محول کردن وظیفۀ مردانه به زن از سوی شوهر هستیم. زنی که مجبور است در آرایشگاه کار کند تا بتواند به تأمین مخارج خانواده بپردازد از جمله زنان سنتی است که قدرت مقابله با نظام مردسالار را در وجود خود ندارد: «زن جوان حامله... دست گذاشت روی شکم و گفت: آی!... صندوقدار برگشت پشت میز: مرتیکۀ الاغ. بابای مریض و ننۀ غرغروش را آورده انداخته سر این بیچاره» (پیرزاد، 1392).

در داستان­های فرخنده آقایی نیز با زنانی مواجهیم که هرگاه احساس کرده­اند به‌دلیل بی­کفایتی همسرانشان خطری بنیان خانواده را تهدید می­کند، خود دست به‌کار شده­اند و حفظ ثبات خانوادگی را برتر از خواسته­های شخصی دانسته­اند. در واقع مسئولیت­پذیری این زنان نسبت به خانواده، وضعیتی را برای آن­ها به‌وجود می­آورد که گویی خود را فدای دیگران کردن، لازمۀ وجودی ایشان است.

داستان «ارزان ارزان­تر» (از مجموعه یک زن، یک عشق) شرح مشکلات و سختی‌های زنان سنتی است که در سایۀ ناآگاهی و پذیرش نگرش برتر بودن مردان نسبت به زنان از کمترین حقوق خود محروم مانده­اند. دیدگاه شخصیت زن داستان که برای ادارۀ زندگی به کارهای بسیار سخت دست می­زند در صورتی که شوهرش به دنبال خوشگذرانی است، معلول حاکمیت نظام مردسالاری بر زندگی زنان سنتی است: «صبح‌های زود از خانه بیرون می­آمد تا در صف­های طولانی بایستد و بعدازظهرها در کنار زن­های همسایه حرف می­زد: ...آن روزها که بیکار بود برایش هرکاری می­کردم. لباس­هایم را می­فروختم پول توجیبی بهش می­دادم» (آقایی، 1376).

زن داستان «زنی با شال حریر» (مجموعه زنی با زنبیل) نمونه­ای از زنانی است که وجودش تنها عامل برپادارنده حیات خانواده است. او هم از عهدۀ مسئولیت­های مربوط به نقش زنانگی­اش برمی­آید و هم وظایف مربوط به مرد را انجام می­دهد: «این همه سال من مردی بالای سر خودم ندیدم...من هم زن خونه و هم مرد خونه بودم... من خودم مرد بودم... با همه چیز ساختم. نشستم زندگی کردم» (آقایی، 1394).

آقایی در داستان «چای سرد آقای امجد» (مجموعه راز کوچک) چهرۀ زنی را به تصویر می­کشد که جز خانواده هیچ دغدغه­ای ندارد. محبوبه در این داستان نمونه‌ای از زنان سنتی است که خودش را قربانی خانواده کرده است تا بتواند بنیان آن را حفظ کند. او با پولی که از اجاره‌خانه به دست می­آورد، زندگی را می­چرخاند، اما دم برنمی­آورد و با بی­تفاوتی شوهرش می­سازد: «چقدر زیر پایم نشست که خانه­ام را به اسمش کنم. نکردم... اگر این کار شده بود، حالا از کجا می­آوردم خرج خودم و بچه­ها را می­دادم، الا با کرایه خانه. هم قسط می­دهم و هم خانه را می­چرخانم» (آقایی، 1372).

2-2-2. ازدواج اجباری

از دیگر جلوه­های انقیاد زنان سنتی از نظام مردسالاری، تن دادن به ازدواج­های اجباری است. در نتیجه سلطۀ مردان بر اعمال و رفتار و حتی عقاید زنان، قدرت تابعیت از نظر و علائق شخصی خود از زنان سلب می­شود و در نتیجه مظلوم و خاموش به ازدواج ناخواسته تن می­دهند. در داستان

داستان «مگس» راضیه بانو، نمونه­ای از این زنان است که به ازدواجی اجباری تن داده و نارضایتی خود را این‌گونه نشان می­دهد: «شب عروسی کاسۀ خورش فسنجان را برمی­گرداند روی لباسش... می­گفتند نمی­خواسته با بابام عروسی کنه» (پیرزاد، 1381). نمونه­ای دیگر از ازدواج اجباری در داستان «گوش ماهی­ها» به چشم می­خورد. مادر ادموند به اجبار پدرش به ازدواج با شخصی که دوستش ندارد، وادار می­شود و زندگی سختی را تحمل می­کند: «نمی­خواهم. از اولش هم نمی­خواستم! پدرم وادارم کرد. اگر پای بچه وسط نبود تا حالا رفته بودم» (همان).

ازدواج اجباری زنان سنتی داستان­های آقایی نیز معلول قدرت و ارادۀ مطلق مردان در خانواده است به گونه­ای که حتی دختران توانایی ابراز عقیده یا انتخاب همسر را ندارند و باید با فردی که توسط پدر انتخاب می­شود، ازدواج کنند. برای نمونه در داستان قضا و قدر (زنی با زنبیل) زن در سن نوجوانی به اجبار پدرش با فردی ازدواج کرده که هیچ‌گونه علاقه­ای نسبت به او نداشته و مرد نیز فردی تندخو و بداخلاق است و همۀ این موارد دست به دست هم می­دهند تا زندگی برای زن تلخ و تلخ­تر شود: «از بخت بد خیلی خواستگار داشتم. نه سالگی شوهر کردم. اول منو به کسی دادن که آب تلخ می­خورد. بدبخت شدم» (آقایی، 1394).

2-2-3. مظلومیت و بی پناهی

پیرزاد و آقایی در داستان­های خود به شرح مشکلات زندگی زنان و نوع نگرش و برخوردشان با مسائل پیرامون اشاره می­کنند. «اغلب زنان باور کرده­اند که برای رنج کشیدن خلق شده­اند و در مقابلش هم هیچ‌کاری نمی­توان کرد. البته زنانی هم در عرصۀ حیات بوده و هستند که زنان سلطه­اند و برای آنچه خواهان آن هستند، تلاش و مبارزه می­کنند. در عین حال موانع بسیاری بر سر راه زنان وجود دارد که از آن­هاموجودی مطیع، سر به­راه، خانه‌دار و در خدمت خانواده بسازد» (حیدری و بهرامیان، 1389).

در آثار پیرزاد، زنان مظلومی که اسیر نظام مردسالاری هستند، همگی زنانی رنج دیده، بردبار و مطیع­اند. آن­ها حق هیچ‌گونه اعتراضی نسبت به نابرابری­های اعمال شده بر خود را ندارند و وظیفه­ آن‌ها سکوت و سازش است.

روشنک در «گل­های وسط روتختی» از زنان مظلومی است که چون نتوانسته فرزند پسری برای شوهرش به دنیا آورد در نظر دیگر زنان، زنی نالایق تلقی می­شود. مظلومیت او تا به حدی است که زمانی که درمی­یابد دیگر هیچ جایگاهی نزد شوهرش ندارد به زن دوم یا هوو گرفتن بر سر خود راضی می­شود: «روزی که شوهرش طلاقش داد سه دخترش جنجال کردند: سر پیری پسر می­خواهد! ... روشنک نه فریاد کرد نه گریه کرد. از پله­ها پایین رفت و وارد زیرزمین شد» (پیرزاد،1381).

در داستان «عادت می­کنیم» نصرت نیز از دیگر زنان مظلوم آثار پیرزاد است که به علت بچه­دار نشدن، شوهرش او را طلاق داده و به همین دلیل مجبور به کار کردن در خانه ماه‌منیر می­شود تا از این طریق سر پناهی بیابد: «پدر به ماه‌منیر گفت: هم‌ولایتی صاحب سنگکی نزدیک بنگاه ا­ست. بچه­اش نشده، شوهر طلاقتش داده. فک و فامیل ندارد. بماند توی خانه کار کند هم کمک شماست، هم ثواب می­بریم» (پیرزاد، 1391).

زنان مظلوم داستان­های آقایی نیز تبلور سازش و صبر هستند. زنانی که بی­تکیه­گاه­اند و شاهد خیانت شوهرانشان هستند، اما چاره­ای جز سکوت ندارند، هرچند تشکیل خانواده داده تا زندگی مستقل و مردی برای حمایت داشته باشند، اما شوهرانشان هیچ حقی در زندگی برای آن­ها قائل نیستند و به چشم یک انسان بی­ارزش به آن­ها می­نگرند.

در داستان «جنسیت گم شده»، لاله، نمونه­ای از زنان سنتی سلطه­پذیر و مظلوم است که با وجود بی­کفایتی و اعتیاد شوهرش هم نقش زن و هم نقش مرد را ایفا می­کند، بی‌مسئولیتی شوهرش را می­بیند، اما روی حرف او حرف نمی­زند و با بردباری و سکوت حامی او نیز هست: «... می­گفت: خدا شاهد است من از شوهرم مثل یک بچه نگهداری کردم. مواظبش بودم تا بلایی سرش نیاید... من همیشه مواظبش بودم. هم زنش بودم، هم مادرش هم منبع درآمدش» (آقایی، 1379).

دیگر زنان داستان­های آقایی نیز چنین بینشی دارند. در نمونه زیر از داستان «زن در پارک» (مجموعه زنی با زنبیل) صحبت­های زن با همسایه­اش، بیانگر نوع نگاه زنان سنتی نسبت به جایگاه فرودست خود در برابر مردان و خودکم‌بینی آن­ها است که همین امر، پذیرش سلطۀ مردان بر آن­ها را باعث می­شود: «به یکی گفتم شوهرت کجاست؟ گفت قبرستون. گفتم این‌طوری نگو. قدر شوهرتو بدون. فداکار باش. وفادار باش. راست و درست» (همان).

تحت حاکمیت نظام مردسالار، زنان سنتی باید فداکار و صبور باشند و حتی در برابر ازدواج مجدد و خیانت همسرانشان سکوت پیشه کنند. در داستان «ترمینال» (مجموعه زنی با زنبیل) شخصیت اصلی، زن مظلومی است که زندگی­اش با رنج و مشقت گره خورده است و ناهمواری­های جامعۀ مردسالار آن را سخت­تر می­کند. او زمانی که از ازدواج مجدد شوهرش باخبر می­شود، راهی جز تسلیم و سکوت ندارد: «بعد از سه ماه رفت سمنان... وقتی اومد گفت: صیغه­اش کردم. گفتم چی؟ خاک تو سرم شد... شوهرم می­گه نه تو رو طلاق میدم نه از اون دست می­کشم» (همان).

در داستان «ولگا» (از مجموعه یک زن، یک عشق) ولگا، تجسم بارز بی­پناهی، تنهایی و مظلومیت زنانی است که پس از جدایی از همسر، هیچ تکیه­گاهی ندارند. او برای پیدا کردن سرپناهی که بتواند شبی را در آن بگذراند به خانۀ همۀ دوستان قدیمی­اش سرمی­زند، اما هیچ‌کدام حاضر به پناه دادن به او نیستند. او آوارۀ خیابان‌ها می­شود و شب­ها در پارک می­خوابد: «انگار یک گروهی دنبالم هستند که به دوستانم بگویند جایی به من ندهند... از بی­جایی و گاهی از گرسنگی حواسم پرت می­شود» (آقایی، 1376).

داستان «ارزان ارزان­تر» (از مجموعه یک زن، یک عشق) خیانت و بی­وفایی شوهر دردی است که مظلومیت و بی­پناهی زن داستان را دوچندان می­کند. او زمانی که از ازدواج شوهرش باخبر می­شود با حالت یأس و اندوه آن را می­پذیرد و نه تنها مخالفتی نمی­کند، بلکه با کمال مهربانی، النگوهای طلایش را برای تأمین هزینه­های ازدواج شوهرش به او می­دهد: «به یاد در صف ایستادن­ها و بارکشی­ها و حمالی­هایش افتاد و کمردرد و گردن­درد و پادردش... النگوها را یکی‌یکی درآورد... همه را گذاشت توی طاقچه» (همان).

2-3. پایبندی به سنت­ها و عرف مرسوم

ویژگی بارز زنان سنتی آثار پیرزاد و آقایی، پایبندی به سنت­ها و عرف مرسوم و عمل کردن طبق آن­ها است. این زنان هیچ­گاه قدمی از محدودۀ قوانین فکری و سنتی حاکم بر زندگی خود فراتر نمی­نهند و قدرت برهم زدن و یا گسستن از آن‌ها را ندارند. التزام به رعایت سنن مقبول از سوی زنان سنتی آثار پیرزاد وآقایی در دو حوزه به چشم می­خورد: 1- پایبندی به سنن و رسوم مذهبی و 2- پایبندی به رسوم ازدواج.

2-3-1. پایبندی به سنن و آداب دینی

گرایش به مذهب، عامل اصلی ترویج فضایل در افراد می­شود. ایجاد ارتباط با خالق هستی، موجب می­شود که با حوادث ناخوشایند راحت­تر کنار بیایند و کمتر دستخوش ترس و تردید شوند. «فرد مومن با اتکاء به قدرت الهی و اعتقاد به اینکه خدا را قادر، حاضر و پاسخگوی همیشگی نیاز خود می­داند، احتمال وقوع حوادث مثبت و خوشایند را برای خود بیشتر دانسته، حوادث منفی را با توکل به نیروی ایمان دینی خود به راحتی پشت سر می­گذارد» (عسگری و دیگران، 1389).

زنان سنتی آثار پیرزاد اغلب دارای گرایش مذهبی هستند و برای رهایی از آلام روحی و حل مشکلاتشان به مناسک دینی متوسل می­شوند. در «چراغ­ها را من خاموش می­کنم» کلاریس که چهرۀ آشنای زنان سنتی را تداعی می­کند، هنگام بروز مشکلات و فرار از موقعیت­های بغرنج زندگی خود به عقاید دینی پناه می­برد. او زمانی که از آشنایی امیل و ویولت آگاه می­شود، دچار آشوب­های روحی شدیدی می­شود و در جست‌وجوی آرامش قبلی خود به کلیسا رفته و به عبادت می­پردازد: «صلیب کشیدم، چشم‌ها را بستم و خواندم: ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد... دعا را تمام کردم... صلیب کشیدم...» (پیرزاد، 1391).

در «طعم گس خرمالو»، خانم که زنی سنتی است، پس از مرگ شوهرش سال­ها در خانۀ بزرگ خود به تنهایی زندگی می­کند و در آخر داستان، خسته از تنهایی ملال­آور برای رهایی از آشوب­های روحی به زیارت امام رضا (ع) می­رود: «خانم هم زانو زد و دستش را جلو برد. استغاثه­ها در گوشش پیچید و فشار جمعیت دستش را به ضریح رساند. از خودش پرسید: برای چی آمدم؟... زیر لب گفت: آمدم پابوست» (پیرزاد، 1381).

تمسک به مذهب و مناسک دینی پیامدهای گسترده­ای در رشد و تکامل زندگی فردی و اجتماعی انسان­ها دارد. دین برای زنان سنتی داستان­های آقایی یک تسلی‌بخش است که در شرایط بحرانی زندگی، روحیه آن­ها را مقاوم می­سازد. آن­ها برای رهایی از رنج­های زندگی­ و تسکین آلام روحی خود به مذهب و مناسک دینی روی می­آورند. برای نمونه در داستان «ارزان ارزان­تر» (یک زن، یک عشق) زن صاحبخانه برای بازیافتن سلامتی پسرش آش نذری پنج تن پخته و مراسم روضه‌خوانی برپا کرده است: «آش پنج‌تن را پنج­شنبه­ها می­پختند...زن­ها صلوات فرستادند. آقا شروع کرد به خواندن روضۀ موسی بن جعفر (ع)...زن­ها گریه می­کردند...» (آقایی، 1376). در این مجلس که فرصتی برای گرد آمدن و ملاقات زنان با یکدیگر نیز است به درخواست سایر زنان حاضر در مجلس، مداح به روضه­خوانی نیز می­پردازد و زنان به درخواست حاجات خود از خداوند می­پردازند: «... مهمان­ها هرکدام روضۀ ابوالفضل، امام حسن، حضرت رقیه، امام حسین و حضرت فاطمه را خواستند. آقا همه را خواند...» (همان). در این داستان، نویسنده از حسن نیت و اعتقاد پاکی که زنان سنتی جامعه به آداب دینی دارند، پرده برداشته است.

2-3-2. پابندی به سنن مربوط به ازدواج

در آثار پیرزاد زنان سنتی به ناچار تابع سنت­های خانوادگی و اجتماعی هستند و عدول از این اصول و ارزش­ها را نوعی هنجارشکنی می­دانند. نمونه­ای از این سنن که زنان خود را مقید به رعایت آن می­دانند، سنن مربوط به ازدواج است. از آنجا که بیشتر وقایع داستان­های پیرزاد در رابطه با ارامنۀ ساکن در ایران است، نویسنده به شرح رسوم زندگی آن­ها نیز توجه کرده است. نزد زنان سنتی این داستان­ها، ازدواج یک ارمنی با فردی از پیروان دین دیگر به منزلۀ سنت­شکنی است. در داستان «گوش ماهی­ها» مارتا تعرض از هنجارهای مربوط به ازدواج را از سوی دخترش آلنوش برنمی­تابد. آلنوش می­خواهد با پسری مسلمان به نام بهزاد ازدواج کند، اما مادرش مارتا با این مسأله مخالفت می­ورزد: «دستش را گذاشت روی بازویم: خواهش می­کنم ادموند! یک کاری بکن! ... از دم در آشپزخانه برگشت نگاهم کرد و گفت: طاقتش را ندارم» (پیرزاد، 1381). مادربزرگ و عمه آلنوش در این داستان از دیگر نمونه­های زنان سنتی هستند که با دخترانی که برخلاف عرف مرسوم فرهنگی خود با فردی از یک مذهب دیگر ازدواج کرده­اند، قطع رابطه می­کنند: «سال­ها پیش که دختر یکی از اقوام با یک انگلیسی ازدواج کرد، مادربزرگ و عمه تا به دنیا آمدن اولین دخترشان به دیدنشان نرفتند» (همان).

3. زنان مدرن در آثار پیرزاد وآقایی

گرایش به مدرنیته یکی از شاخصه­های اصلی زنان مدرن آثار پیرزاد و آقایی است. این زنان برخلاف زنان سنتی، دارای ویژگی­هایی چون تساوی‌طلبی، پیشرفت­گرایی و استقلال­طلبی هستند. آن­ها هرچند وظایف مربوط به نقش همسر- مادر را به‌خوبی ایفا می­کنند، اما مانند زنان سنتی تمام وجود خود را صرف امور زندگی خانوادگی نمی­کنند و هویتی مستقل از خانواده برای خود قائل­اند. این زنان در پرتو نگرش آگاهانه، نابرابری­های حاصل از نظام مردسالار را برنمی­تابند و برای این منظور با احراز مشاغل مختلف به استقلال اقتصادی و شخصیتی دست می­یابند.

3-1. اشتغال و کسب استقلال اقتصادی

تقسیم کار در میان زن و مرد از همان ابتدای تاریخ از زمانی که زنان در غارها به تربیت و نگهداری فرزندان می­پرداختند و مردان برای شکار به خارج از غارها می­رفتند، صورت می­گرفته است. «تقسیم کار زمانی پدید آمد که تخصص مطرح شد، اما مبنای رابطۀ میان زنان و مردان و تقسیم وظایف آن­ها موضوعی بسیار فراتر از بحث تخصص بوده است. با توجه به مردسالاری بودن جامعه، تقسیم کار به صورت درستی انجام نمی­شود یا بسیار ناچیز است این در حالی است که این امر در بیشتر جوامع شرقی و جهان سوم امری عادی تلقی می­شود» (خانیا، 1387).

یکی از مشخصه­های زنان مدرن آثار پیرزاد، ورود به عرصۀ فعالیت اقتصادی و تلاش برای کسب درآمد است. در مقایسه با زنان سنتی که اکثر اوقات خود را در خانه صرف انجام فعالیت­های خانه­داری می­کنند، زنان مدرن با حضور در دنیای بیرون از خانه و اشتغال در مشاغل مختلف، بخشی از توان خود را مصروف درآمدزایی می­کنند و به استقلال مادی و شخصیتی دست می­یابند. در واقع نویسنده با انتخاب برش­هایی از زندگی زنان شاغل، نحوه گذران زندگی و دغدغه­های آن­ها را نسبت به وضعیت زنان خانه­دار مقایسه کرده است.

در «عادت می­کنیم»، زنان با ورود به عرصۀ کار و فعالیت، هر یک در حد توانایی خود به وضعیت اقتصادی خانواده کمک می­کنند. در این داستان، زنان، نقش مرد را در خانواده ایفا می­کنند و بسته به شرایط و موقعیتی که دارند، مسؤلیت ادارۀ خانواده را برعهده می­گیرند.

آرزو در «عادت می­کنیم» نمونۀ بارز زنان مدرن است که پس از جدایی از همسر و فوت پدر، ادارۀ بنگاه معاملات ملکی پدرش را برعهده می­گیرد و از این طریق به تأمین مخارج زندگی خود و مادرش می­پردازد: «... مامانم از شرکتی که توش کار می­کرد استعفا داد و تصمیم گرفت بنگاه بابابزرگم رو اداره کنه. با طلبکارها هم حرف زد که طلب­هاشون رو قسطی بگیرند...» (پیرزاد، 1392).

در داستان «مثل همۀ عصرها» شخصیت اصلی، زن پرستاری است که بدون کمک و حمایت اقتصادی مردی در زندگی­اش به تأمین مخارج خود و دخترش می­پردازد: «هفته­هایی که زن کشیک دارد عصر که دختر از مدرسه برمی­گردد تا وقت بیمارستان رفتن یکی دو ساعت فرصت هست که با هم باشند و حرف بزنند» (پیرزاد،1381).

مهناز در داستان «آپارتمان» به واسطۀ کسب درآمد و قطع وابستگی از همسر، دارای استقلال فکر و عمل بیشتری شده است و پس از طلاق به دنبال اجارۀ آپارتمانی می رود تا زندگی مستقل از پدر و مادر را در پیش بگیرد: «فنجان چای را بلند کرد و گفت: به سلامتی خودم و آپارتمان خوشگلم! ... آپارتمان کوچکی که آن روز صبح طرف‌های میدان ونک دیده بود، بهترینی بود که توی این دو هفته گشتن پیدا کرده بود» (پیرزاد، 1381).

در داستان «خانم ف زن خوشبختی است» خانم تقی­زادگان مدیریت بانک را برعهده دارد و با این حال هم به زندگی خانوادگی­اش رسیدگی می­کند و هم به‌کار بیرون از خانه می­پردازد. از این منظر، او نمونۀ زنان مدرن آثار پیرزاد است: «در راه بازگشت به خانه، خانم ف فکر می­کند که خانم

تقی­زادگان چطور هم به خانه و شوهر و بچه­هایش می­رسد و هم به کاری چنین پر مسئولیت» (همان).

3-2. مبارزه با نظام مردسالاری و اثبات هویت زنانه

زنان نوگرای آثار پیرزاد و آقایی معتقدند که زن و مرد باید دارای حقوق برابر باشند. آن­ها تابعیت از نظام مردسالاری را که محدودکنندۀ زنان در حوزه­های خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی و... می­شود، نمی­پذیرند و در حد قابل توجهی گرایش به احراز هویت مستقل و ارزش وجودی برابر با مردان دارند. زنان مدرن داستان­های پیرزاد، اغلب در پی شناخت توانایی­های زنانه و تلاش برای دستیابی به هویتی مستقل هستند. در واقع این زنان با مقابله با نظام مردسالار و سنت­های نادرست فرهنگی در اثبات هویت خود می­کوشند.

در «چراغ­ها را من خاموش می­کنم» خانم نوراللهی، یکی از پیشگامان نهضت زنان، نمونه‌ای از زنان مقتدر است که هویت وجودی خود را به عنوان یک زن شناخته و درصدد دفاع از حقوق زنان است. او انفعال و انزوای زن از صحنه­های اجتماعی و فرهنگی را نمی­پذیرد و برای شناساندن جایگاه واقعی­اش در جامعه می­کوشد: «صدای خانم نوراللهی نازک بود و ته جمله‌ها را می‌کشید: ...خیلی فریادها از حلقوم زن ایرانی برخاسته. چیزی که هست این فریادها با هم نبوده و در یک جهت نبوده و هماهنگی نداشته» (پیرزاد، 1391).

در «عادت می­کنیم» نیز زنان به دنبال شناخت هویت خود هستند و گروهی در این مسیر موفق بوده و از طریق فعالیت درعرصۀ اجتماع و اشتغال به شغل­های گوناگون از اعتبار اجتماعی بالاتری نسبت به زنان دیگر برخوردار شده­اند و بدین طریق با کاهش وابستگی به مردان به دنبال احراز هویت خود و شناخت و معرفی آن به دیگران هستند. آرزو نمونه­ای از این زنان است. او بعد از جدایی از همسر، همچون یک مرد برای حفظ خانواده می­کوشد و مدیریت بنگاه معاملات ملکی پدرش را که کاری صرفاً مردانه است برعهده می­گیرد: «کاسب­های محل از اینکه آرزو تصمیم گرفته بود کار پدر را دنبال کند، اول تعجب کرده بودند. بعد پوزخند زده بودند که «زن و بنگاه معاملات ملکی چرخاندن؟ سر دو ماه بریده»» (پیرزاد، 1392).

مهناز در داستان «آپارتمان» نیزاز جمله زنانی است که دارای هویت مستقل است و با اراده و اقتدار، پس از جدایی از فرامرز برای خود آپارتمانی می­خرد و به‌صورت مستقل زندگی خود را اداره می­کند (ر.ک؛ پیرزاد، 1381).

به طور کلی، زنان مدرن آثار پیزاد حضوری گسترده در پهنۀ اجتماع دارند. آن‌ها برخلاف نگرش­های منفی و تعصب­آمیز که زنان را افرادی ضعیف و فاقد اعتماد به نفس می­پندارند در فعالیت­های اجتماعی و اقتصادی شرکت و حتی گاهی بهتر از مردان عمل می­کنند.

3-3. گسستن از سنت­ها

زنان مدرن آثار پیرزاد و آقایی نسبت به اعتقادات و سنن رایج در میان خانواده و محیط زندگی خود چندان پایبند نیستند. آن­ها با آگاهی و بینشی که دارند سنت­های مرسوم را برنمی­تابند و برخلاف زنان سنتی که معتقدند زن باید همان راهی را برگزیند که خانواده و شوهرش برای او انتخاب می­کنند، قدرت خطرپذیری دارند و از این رو، برای نیل به اهداف خود با اغلب اعتقادات و ارزش­های سنتی می­جنگند. «به ندرت در اینجا و آنجا زنانی روشنفکر یافت می­شود، زنانی که سخت در تلاشند خود را از دام پایبندی­هایی که آداب و رسوم بر آن­ها تحمیل کرده است، برهانند. در این زمان است که انسان خوی و خصلت و قدرتی را که این جنس دارا است و بخش اعظم آن در زنان هم­میهنش به خواب رفته است، تشخیص می­دهد» (کولیور رایس[1]، 1366).

در کنار زنانی که در زندگی خاموشی را پیشه خود ساخته­اند، دستۀ دیگری از زنان هستند که با آگاهی برای به دست آوردن آزادی می­کوشند. زنان مدرن آثار پیرزاد راه­های رسیدن به موفقیت را با تابعیت از این سنن، محدود نمی­کنند و از قدرت تصمیم­گیری و استقلال برخوردارند. یکی از نمودهای این مسأله، زیر پا نهادن سنن مربوط به ازدواج است.

آلنوش در داستان «گوش ماهی­ها» نمونه­ای از این زنان است که برخلاف عرف معمول هم­وطنانش، می­کوشد تا با مردی ایرانی به نام بهزاد ازدواج کند و هرچند با مخالفت شدید مادر و خویشاوندانش مواجه می­شود، اما در نهایت تصمیم خود را عملی می­سازد: «من و بهزاد تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم... سعی کردم عکس‌العمل­ها را حدس بزنم. اول ناباوری، بعد تعجب، بعد سکوت، بعد... » (پیرزاد، 1381).

در «چراغ­ها را من خاموش می­کنم» خانم نوراللهی هرچند با اصرار پدر و مادرش مبنی بر ازدواج با پسرعمویش مواجه می­شود، اما با اراده وآزادی مانع این ازدواج می­شود: «خانم نور اللهی کافه گلاسه را هم می­زد: پدر و مادر خود من که تازه مثلاً متجدد بودند و تحصیل­کرده، پا توی یک کفش کرده بودند که باید با پسرعمویم ازدواج کنم» (پیرزاد، 1391).

در آثار آقایی نیزآگاهی زنان مدرن، آن­ها را به ضدیت با سنن و افکار مرسوم وامی­دارد. این زنان هرگاه که احساس کرده­اند پایبندی به این سنن، موجب محدود کردن فرصت­های پیشرفتشان می­شود، بدون توجه به مخالفت خانواده براساس عقیده و نظر شخصی خود عمل می­کنند. برای نمونه در داستان ولگا، مادر ولگا زنی مسیحی است که می­خواهد با مردی مسلمان ازدواج کند و این از نظر خانواده و سایر خویشاوندانش امری غیرممکن است، اما مادر ولگا بینشی متفاوت دارد: «مادام یک بار گفته بود که مادر ولگا با یک مسلمان ازدواج کرده و برای همیشه از آنجا رفته است، اما همسایه­ها حرف­های خودشان را می­زدند« (آقایی، 1376).

در داستان «یک زن، یک عشق»، عاطفه با کسی که به او علاقه‌مند است، ازدواج می­کند و به مخالفت­های پدر و خانواده­اش اهمیتی نمی­دهد و برای رسیدن به خواسته­اش مقاومت می­کند: «یواشکی رفته با یک پسری عروسی کرده. حالا پسره را گرفته­اند. اکبرآقا هم حاضر نیست رضایت بدهد» (همان).

بحث و نتیجه­گیری

زویا پیزاد و فرخنده آقایی از نویسندگان موفقی هستند که با سبکی رئالیست در آثار خود به بررسی مسائل زندگی زنان پرداخته­اند. در این پژوهش مؤلفه­هایی که در ترسیم چهرۀ زنان سنتی و مدرن آثار این دو نویسنده به‌کار رفته، بررسی و به این نتیجه منجر شد که زنان سنتی آثار پیزاد وآقایی اغلب در محدوده خانه به کارهایی چون خانه­داری و انجام نقش­های جنسیتی می­پردازند و تمام اوقاتشان صرف این امور می­شود. همچنین این زنان نسبت به حفظ ثبات خانوادگی تعهد ویژه­ای در خود احساس می­کنند. انفعال در برابر نظام مردسالار از دیگر ویژگی­های زنان سنتی است به گونه­ای که حتی در برابر بی­تعهدی مردان، هیچ­گونه نارضایتی ابراز نمی­کنند. نمودهای سکوت در برابر چنین نظامی، تن دادن به ازدواج­های اجباری و مظلومیت و بی­پناهی زنان است. در مقابل، زنان مدرن آثار پیرزاد و آقایی بیشتر وقت خود را صرف فعالیت­های اقتصادی در بیرون از خانه می­کنند و به همین دلیل از استقلال مادی و وجهۀ اجتماعی بالاتری نسبت به زنان سنتی برخوردار هستند و به چنان فردیتی رسیده­اند که در تمام جنبه­های زندگی مستقلاً تصمیم می­­گیرند و خود را ملزم به رعایت سنن و شرایط تحمیل شده از سوی دیگران نمی­دانند.



[1]- Rice, K.


[1]- Abbott, P.

[2]- Tyson, L.



[1]- Fairclough, N.

Abbott, P. and Wallace, C (2001(. Sociology of Women. Translated by Manijeh Najm Iraqi. 2 Edition. Tehran: Ney. [In Persian].
Aghaei, F. (1997). A Woman, a Love. 2 Edition. Tehran: Niloufar Publications. [In Persian].
_______ . (2003). Gypsum Cats. 1 Edition. Tehran: Story. [In Persian].
_______ . (1988). Green Hills. 1 Edition. Tehran: Phoenix. [In Persian].
_______ . (1993). Little Secret and Other Stories. First Edition. Tehran: Khajeh Printing Company. [In Persian].
_______ . (2015). A Woman With a Basket (Story Collection).2 Edition. Tehran: Neshaneh Publications. [In Persian].
_______ . (2007). He Learned from the Devil and Burned. 2 Edition. Tehran: Phoenix Publications. [In Persian].
_______ . (2000). Missing Gender. 1 Edition. Tehran: Alborz. [In Persian].
Asgari, P. and Others. (2010). The Relationship between Religious Beliefs and Optimism and the Spiritual Health of Ahwaz Azad University Students. New Findings in Psychology. 10(4). 39-27. [In Persian].
Collieris, C. (1987). Iranian Women and Their way of Life (Travelogue). Translated by Assadollah Azad. Second Edition. Mashhad: Deputy of Astan Quds Razavi. [In Persian].
Heidari, F. and Bahramian, S. (2010). Women of Bomination and Submission in the Works of Zoya Pirzad. Journal of Literary Thoughts. 6 (2). 126-145. [In Persian].
Karimi, M. (2002). A Souvenir Photo with Farkhondeh Aghaei. 1 Edition. Tehran: Research. [In Persian].
Khania, P. (2008). Iranian Women and Development Prospects. 1 Edition. Isfahan: Insight of the Free. [In Persian].
Monajjem, R. (2002). Woman - Mother (A Different Look at the Issue of Women). 3 Edition. Tehran: Copper. [In Persian].
Pirzad, Z. (2012). I Turn off the Lights. 27 Edition. Tehran: Centeral. [In Persian].
_______ . (2011). We Get Used to It. 14 Edition. Tehran: Centeral. [In Persian].
_______ . (2002). Three Books. 50 Edition. Tehran: Centeral. [In Persian].
Tyson, L. (2008). Theories of Contemporary Literary Criticism. Translated by Maziar Hosseinzadeh and Fatemeh Hosseini. 2 Edition. Tehran: Today's look. [In Persian].
Wolfe, V. (2003). Women and Literature. Translated by Manijeh Najm Iraqi. 2 Edition. Tehran: Cheshmeh Publishing. [In Persian].