Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD Student of Persian language and literature, University of Kurdistan, Sanandaj, Iran
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, University Kurdistan, Sanandaj, Iran
3 Professor, Department of Persian Language and Literature, Bu-Ali Sina University, Hamadan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
از جریانات مهم شعر عصر پهلوی دوم، جریان شعر اعتراض است که در سرودههای شاعران متعهد این عصر به شکل بارزی نمود پیدا کرده است. در بحث از اعتراضهای شعری، بلافاصله ذهن متوجه اشعار شاعران متعهدی چون: مهدی اخوانثالث (1307-1369)، احمد شاملو (1304-1379)، حمید مصدق (1318-1377)، سیاوشکسرایی (1305-1374)، هوشنگ ابتهاج (1306) و در شکل ملایمتر آن شعر محمدرضا شفیعیکدکنی (1318) میشود و شاید پذیرش اندیشۀ اعتراض در سرودههای سهراب سپهری (1307-1359) به نظام سیاسی- اجتماعی جامعۀ عصر خود بهسختی برای بسیاری از مردم قابلقبول باشد.
هرکدام از شاعران جریان شعر اعتراض برای بیان انتقاد خویش از سیاستهای حاکم، شگردهای ویژهای برگزیدند تا ضمن رهایی از تیغ سانسور حاکم، بتوانند رسالت خویش را به عنوان شاعری متعهد در قبال اجتماع بهانجام برسانند. نمادپردازی و سمبولیسم، استفاده از نقاب، کنایه، رمز و مواردی از این دست، نمونههایی از شیوهها و شگردهای غیرمستقیم این شاعران بهشمار میرود.
سهراب سپهری از شاعران بنام عصر پهلوی دوم بهعنوان یکی از شاعران متعهد این عصر، هیچگاه از اجتماع و سیاست حاکم غافل نبوده است. با وجود آنکه بسیاری از منتقدان، شعر او را خالی از تعهد نسبت به اجتماع و سیاست حاکم میدانند، دقت و تأمل در اشعار وی، ما را به حس تعهد و مسئولیت او در شعر متوجه میسازد. وی همچون هر انسان آگاه دیگری از نابهسامانیهای اجتماعی متأثر شده است، اما از آنجا که اعتراض و انتقاد او از وضعیت حاکم، بیسرو صدا و خالی از شعارهای معمول و دور از همهمه و جنجال بود، بسیاری او را انسانی بیدرد میدانند و نقش وی را در تعهد در قبال جامعه کمرنگ جلوه میدهند، حال آنکه ریشه و بنیان اعتراضهای او را بسیاری از سیاستهای عصر پهلوی دوم شکل میداد و وی را برای بیان کشف راههایی نو وامیداشت که آرمانشهر گونهای از راههای فریاد و اعتراض و نشان دادن حس تعهد و مسئولیت او در شعر بود.
شاعران متعهد در قبال اجتماع، همواره اعتراضهای خود را به شیوههای گوناگونی مطرح میکردند و میتوان گفت ادبیات آرمانشهری یکی از زیرمجموعههای ادبیات اعتراضی است؛ زیرا شاعران معترض وضعیت ذهنی مطلوب خود را در برابر وضعیت عینی و نامطلوب موجود قرار میدهند و در واقع، آرمانشهر، تقابل دنیای آرمانی شاعر با دنیای واقعی است. آنان در پرداختن به اتوپیا یا آرمانشهر بهگونهای، نارضایتی خود را از وضعیت موجود و شرایط سیاسی- اجتماعی عصر خود نشانمیدهند؛ زیرا پناه بردن به دنیای آرمانی و ذهنی مستلزم عدم رضایت شاعر یا ادیب از آن وضعیت است و به دلیل آنکه به شیوهای ظریف و شاعرانه انتقاد خویش را مطرح میکند و از شعار، جنجال، همهمههای رایج، حزبگرایی و مسائلی از این دست بیبهره است در این پژوهش آن را «اعتراض خاموش» نامیدهایم.
انتخاب شگرد سپهری در بیان اعتراض خود که به شیوهای با هنجارگریزی از شیوههای معمول شاعران جریان اعتراض توأم بود و نیز پوشیدگی این شیوه به نسبت شیوههای شاعران شناختهشدۀ جریان اعتراض، بیانگر اهمیت پرداختن به این موضوع است؛ همین امر، و نیز لزوم توجه به آرمانشهر به عنوان یک شیوۀ اعتراضی غیرمستقیم و خاموش در این عصر، باعث توجه ویژۀ نگارندگان این پژوهش شده و ضرورت پژوهش آن را موجب شده است.
1. اهداف و پرسشهای پژوهش
شناساندن بهتر اعتراضهای خاموش در عصر پهلوی دوم و بررسی آرمانشهر بهعنوان یکی از نمودهای اصلی این نوع اعتراض و چگونگی استفادۀ سپهری از ظرفیتهای ادبی و هنری بهکار رفته در سرودههای آرمانشهری او از اهداف این پژوهش است. در همین راستا دو سرودۀ «آب» و «پشت دریاها» از مجموعۀ «حجم سبز» بررسی میشود و سعی بر آن است تا به دو پرسش «سهراب سپهری به چه منظور از اتوپیا یا آرمانشهر در شعر خود استفاده کردهاست؟» و «چگونه میتوان آرمانشهر را به عنوان گونهای از اعتراضهای خاموش عصر پهلوی دوم مطرح کرد؟» پاسخ داده شود.
2. پیشینۀ پژوهش
در مورد آرمانشهر در شعر سپهری، پژوهشهایی انجامشده که برخی از آنها با رویکرد تطبیقی به موضوع توجه کردهاند؛ از جمله مقالۀ فاروق نعمتی (1391) با عنوان «درجستوجوی ناکجاآباد (بررسی تطبیقی آرمانشهر در شعر جبران خلیل جبران و سهراب سپهری)» و مقالۀ خلیل حریری و محمدعلی ضیائیعلیشاه (1391) با عنوان «بررسی و مقایسۀ آرمانشهر سهراب سپهری و پادآرمانشهر طاهره صفارزاده». برخی از مقالات با رویکرد تطبیقی، آرمان سیاحت و سفر او را در ضمن بحث از شهرگریزی و بدویگرایی بررسیکردهاند و مقالۀ احمدرضا حیدریان (1391) با عنوان «شهرگریزی و بدویگرایی در شعر سهراب سپهری و عبدالمعطیالحجازی» از این دسته است. برخی دیگر نیز آرمانشهر سپهری را در ضمن تأثیرپذیری او از عرفان شرق تفسیر کردهاند؛ مانند مقالۀ ابوالقاسم قوام و عباس واعظزاده (1388) با عنوان «تنهایی در برخی صوفیانههای فارسی با رویکرد ویژه به شعر سهراب سپهری». مقالات دیگری ضمن بحث از نوستالژی در شعر وی، آرمانشهر او را از این جنبه مورد توجه قرار دادهاند؛ همانند مقالۀ مهدی شریفیان (1386) با عنوان «بررسی فرآیند نوستالژی در اشعار سهراب سپهری». گروهی از مقالات ضمن بحث از تعهد سپهری به گونهای به آرمانشهر او اشارهکردهاند؛ مانند مقالۀ فاطمه پورجعفری و حسن شهابی(1391) با عنوان «شاعری از اهالی امروز (تحلیل تبلور اندیشههای تعلیمی و تعهد ادبی در شعر سهراب سپهری)». گروه دیگری از مقالات ضمن بحث از عرفان سپهری به آرمانشهر او در طبیعت اشاره کردهاند، مانند مقالۀ هادی خدیور و سمیرا حدیدی (1377) با عنوان «عرفان سهراب سپهری». علاوه بر این مقالات، کتاب «آرمانشهر سپهری» (1377) از محسن الهامی به طور اختصاصی اشعار آرمانشهر سپهری را بررسی کرده است.
آنچه مسلم است این است که در هیچیک از پژوهشهای انجام شده بحثی از اعتراضهای سپهری و توجه ویژۀ او به اجتماع و سیاست حاکم نشده بود و ارتباط آرمانشهرهای او با اعتراض و عصیان علیه وضعیت موجود اجتماع و سیاست حاکم و گونهای از اعتراض که در این پژوهش آن را اعتراض خاموش نامیدهایم، نشده و همین امر ضرورت تحقیق و پژوهش در این زمینه را ملزم ساخته است.
3. بحث و بررسی
3-1. آرمانشهر در شعر عصر پهلوی دوم
اصطلاح آرمانشهر «به هر اثر داستانی، فلسفی، مذهبی و سیاسیای گفته میشود که تصویری خیالی از دنیایی به دست دهد که در مقایسه با دنیای واقعی جنبۀ آرمانخواهانه داشته باشد» (میرصادقی، 1377). همچنین «آرمانشهر جایی است دست نیافتنی که تصور آن همواره در افق آرزوی بشر، نمونۀ خیر برین، زیبایی و رستگاری بوده است و یکی از آرزوهای آدمی در درازنای تاریخ، دستیابی به جامعهای بوده که در آن رستگاری خویش را تحقق بخشد. هنگامی که بشر از بند اسطورهها رست و آرزوهای خود را در پرتو دانش دستیافتنی دانست، تصور شهر آرمانی را از دیار اسطورهها به قلمرو خرد آورد» (اصیل، 1381).
آرمانگرایان اغلب کسانی هستند که «سیاههای زندگی انسانها را نمیتوانند تحمل کنند و چون نمیتوانند از راههای درست به آن بپردازند، از آن میگریزند، به برج عاج پناه میبرند و در آنجا به ساختن شهری خیالی که حاوی خواستههای رؤیایی آنان است، دست میزنند. هرچند این شیوۀ اندیشه و عمل، واقعگریزی است و لیک، در مواردی میتواند راهنمای مصلحین اجتماعی باشد» (ساروخانی، 1370). همچنین آرمانشهر در عصر معاصر میتواند واکنش روح عصیانگر شاعر یا نویسنده به نارواییهای روزگارش و یا اینکه نوعی اعتراض به پدیدۀ مدرنیته و صنعتی شدن عصر جدید و میلِ بازگشت به ارزشها و آرمانهای ناب بشری باشد که در روزگار وی امکان تحقق ندارد.
آرمانشهر در شعر سپهری و بسیاری از همروزگاران وی در عصر پهلوی دوم، بازتاب دغدغههای اجتماعی و محصول آگاهی او از نابهسامانیهای روزگار و ستمها وکاستیهای جامعه است. شاعر آگاه و بیدار زمان که دلش با روح آرمانها و احساسات همنوعانش گره خورده است، آنگاه که امکان مبارزۀ مستقیم با هنجارهای نامطلوب زمان را ندارد بهگونهای غیرمستقیم دست به مبارزه میزند. آرمانشهر در شعر عصر پهلوی دوم از شگردهای مبارزه و طغیان علیه وضعیت موجود بود. از مهمترین دلایل روی آوردن شاعران این عصر به اعتراض و عصیان علیه وضعیت موجود میتوان به بسیاری از رخدادهای سیاسی و اجتماعی چون: اختناق و استبداد بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332، سرکوب نهضت ملی، انقلاب سفید شاه، قیام 15 خرداد سال 1342 و همچنین رکود اقتصادی که ناشی از توقف و استخراج و پالایش نفت بود، و بسیاری از این مسائل اشارهکرد. همچنین «فقر و تکدی در خیابانها افزایش یافته و بیکاری در میان فارغالتحصیلان دبیرستانها و دانشگاهها به مشکلی جدی بدل شده بود و در عین حال تب سیاسی کشور را فرا گرفته بود (از خشونت و تظاهرات خیابانی هر روزه تا توطئههای سیاسی و آشوبهای سازمانیافته) که هم علت و هم معلول رکود و بیثباتی اجتماعی و اقتصادی بود» (لنگرودی، 1390). با تأمل در شعر این عصر میبینیم که آرمانشهر مهمترین جانپناه برای شاعر کودتازده، ستمدیده و گرفتار دغدغههای سیاسی و اجتماعی بود؛ بنابراین، وی در شعر، دنیایی را برای خویش طراحی میکرد که فاقد محدودیتها و موانع دنیای معاصرش بود. در این عصر، نمونههایی از آرمانشهر و یا گرایش به آن را در شعر اغلب شاعران میتوان دید؛ فرخزاد، مشیری، سپهری، شفیعیکدکنی و... از آن جملهاند که نمود آرمانشهر یا گرایش به آن در شعر آنها برخاسته از ناهمواریها و ناهماهنگیهای سیاسی- اجتماعی زمانه با آرمانهای جامعه است.
3-2. پیوند آرمانشهر با اعتراضهای خاموش
شعر و بهطور کلی ادبیات اعتراضی آیینۀ تمامنمای اجتماع عصر خویش است و میتوان از خلال آن برخی از مسائل اجتماعی- سیاسی را که از دید تاریخ و جامعهشناسی مخفی مانده است، بازنمایی کرد. «شعر اعتراض ایران را غالباً با اشعار روشنفکری دهۀ سی بهبعد میشناسند. شعری با شاخصههایی چون آرمانگرایی، انسانگرایی، عدالتخواهی و آزادیخواهی، مخالفت با حکومت پهلوی دوم، سکولار بودن، نقد صریح و دوپهلو و... . روشنفکر الزاماً چون سیاستمدار نمیاندیشد؛ او گاه بسیار احساسی میاندیشد و عمل میکند. همه چیز را آنچنان که باید باشد میخواهد نه آنچنان که هست» (علیمردانی، 1390).
شعر اعتراضی برحسب متغیرهای مختلفی چون اعتراضهای فردی، سیاسی و یا اجتماعی دارای انواع مختلفی در نوع بیان است. هر شاعر با توجه به سبک خاص خود و نوع بیانش ممکن است شیوهای منحصر به فرد برای بیان اعتراض خویش انتخابکند. آنچه در پژوهش حاضر مدنظر است، اعتراضهای سیاسی و اجتماعی است. این نوع اعتراضها به دلیل گرایش به اجتماع با وجود تمام تفاوتهایی که در نوع بیانشان وجود دارد در اصل و معنای اعتراض و انتقاد باهم تفاوتی ندارند. حتی برخی از این اعتراضها به دلیل وسعت دید شاعرانشان در برانگیختن احساسات و عواطف بشری برای تمام اعصاری که ظلم، ستم، اختناق و نابهسامانی حاکم است، قابلیت تأویل و تفسیر دارند.
اهمیت اعتراض و انتقادهای سیاسی- اجتماعی تا حدی است که میتوان این نوع شعر را جزء ادبیات متعهد بهشمارآورد. شاعر متعهد همواره تلاش میکند تا «جامعهاش را از آنچه یافته، باخبر سازد. حقوق مردمش را گوشزد کند و مطالبۀ مردم از حقوق انسانیشان را فریاد کند. او نماینده حرکتی مردمی است. نخبهای از طبقۀ فرودست است که میکوشد مجرای بسته شدۀ رابطه فرادستان و فرودستان را بگشاید» (همان).
اعتراضهای شاعران عصر پهلوی دوم در قالبهای گوناگونی مطرح شد؛ از جمله: سمبولیسم و نمادپردازی، رمانتیسم انقلابی، شعر چریکی و مواردی از این دست. اما نوعی از اعتراض در این عهد وجود دارد که تاکنون از نظرها مغفول مانده است. اینگونه اعتراض را در این پژوهش، «اعتراض خاموش» نامیدهایم؛ اعتراضی که نه از شعارها و سمبولهای رایج مبارزه و ستیز بهره داشت و نه آنکه همانند شعر چریکی سلاح مبارزاتی خود را از رو بسته بود و عصیان و اعتراض خود را به صورت مستقیم و بیپروا بیان میکرد، بلکه از گونهای رمانتیسم فردی نشأت میگرفت که بهزعم گروهی، خطمشی عافیتطلبانهای بود برای نفی هنجارهای اجتماع و سیاست حاکم. اما این شیوه بیانی چگونه با وجود فردیت در بیان میتوانست با اجتماع و سیاستهای حاکم پیوند بخورد، خود مسألهای است که نیاز به دقت و تأمل دارد.
با تأمل در شیوه و سبک اعتراضهای خاموش درمییابیم که این سبکِ اعتراض از نوعی رمانتیسم فردی نشأت میگرفت که در میان شاعران عصر پهلوی دوم به دنبال شکست آرمانها و آمال آنها بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332 رواج روزافزون یافت. چنانکه پس از کودتا میبینیم «رمانتیسم بر زندگی و تفکر و شعر مردم سلطۀ کامل دارد و عموم شاعران هر یک بسته به استعداد و قریحه و تجربه و دانشِ خود در نقطهای از این رمانتیسم جای میگیرند» (لنگرودی، 1390). در واقع شاعران پس از کودتا با روی آوردن به رمانتیسم و دوری از اجتماع و سیاست و خزیدن در لاک خویش و پشت کردن به اجتماع به نوعی اعتراض خود را از هر آنچه پیرامون آنان میگذشت، نشان میدادند.
گرایش به رمانتیسم شاید به دلیل جبن، ترس و فرار از واقعیت باشد. با آنکه اغلب چنین است، اما گاهی روی آوردن به رمانتیسم نوعی از اعتراض را هم با خود به همراه دارد، همچنان که هنگام بحث از فلسفۀ وجودی مکتب رمانتیسم، همواره به این واقعیت اشاره میشود که شکلگیری این مکتب نوعی اعتراض به مکتب کلاسیسیسم بود که اعتنای چندانی به انگیزشهای درونی در شکلدهی به پدیدههای هنری نداشت.
واقعیت این است که مبارزه در طول تاریخ اشکال گوناگونی داشته است که مبارزۀ رویاروی، تنها یکی از آشکارترین و شدیدترین شکلهای آن بوده است، اما شکلهای معتدل و ملایمی نیز برای اعتراض وجود دارد که گاه به دلیل عاری بودن از شدت و خشونت، گویی نوعی رفتار مسالمتآمیز و سازشکارانه است. رویآوردن شماری از عالمان و بزرگان اسلام چون حسن بصری و واصلبنعطا به زهد و تصوف در نخستین سدههای اسلامی، یکی از آن شکلها بود که نوعی قهر کردن از همکاری با حاکمیت و کنارهگیری از جامعه بود؛ رفتاری که همسانی بسیار به عملکرد سپهری در طول سالهای زندگی دارد. او نیز خسته و دلزده از همۀ مشاجرههای زمانه به زاویۀ تنهاییها و تفکرات فردی خود پناه برده بود. گاهی نیز مبارزه با هجرت و ترک تمام وابستگیها و تعلقات به یک مکان همراه میشود. مثل مهاجرت پارسیان ایران به هندوستان پس از حملۀ اعراب به ایران و یا مهاجرت شمار بسیاری از شاعران و هنرمندان به هندوستان در دورۀ صفوی به دلیل خشونتورزیهای قزلباشان و تعصبهای حاکم بر تشیع صفوی. از طریق تفحص در پناهگاههای هنرمندان نیز میتوان دریافت که رفتار آنها با نوعی نارضایتی و اعتراض به زمانه، همراه است. وقتی هنرمندان به گذشتههای دور و نزدیک تاریخی پناه میبرند -که نمونۀ آن را در رفتار رمانتیکهای اروپا میتوان مشاهده کرد- ناگفته پیدا است که آنها رضایتی از وضعیت موجود ندارند؛ یا هنگامی که هنرمندان به ترسیم دنیاهای تخیلی و آرمانی خود در آینده میپردازند و رفتارهای ایدهآلیستی از خود بروز میدهند، ناخرسندی خود را از زمانه فریاد میزنند که این امر نیز جنبهای از رمانتیسم فردی است.
برخی معتقدند «رمانتیسم بهگونهای متناقضنما هم سرآغاز انزوای هنرمند در جامعه است و هم سرآغاز درگیر شدن مستقیم او در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. درآمیختگی ادبیات رمانتیک و زندگی اجتماعی به حدی است که به گفتۀ آبرامز، شعر رمانتیک را نمیتوان بدون آگاهی از تأثیری که روح انقلابی و سیاسی عصر بر جوهر و فرم آن نهاده است به درستی درک کرد» (جعفریجزی، 1378).
نقطه تقاطع تناقض مطرح شده در عصر پهلوی دوم در قالب رمانتیسم فردی با شیوههایی چون رمانتیسم عاشقانه، رمانتیسم سیاه و رمانتیسم عرفانی خود را نشان داد. رمانتیسم فردی با نمودهای مطرح شدۀ خود هرچند در ظاهر امر بهگونهای رویگردانی از بیان دردهای اجتماعی بود و نوعی مبارزۀ منفی تلقی میشد که فکر و ذهن جامعه را از مسائل و مشکلات اجتماع منحرف میکرد و معطوف به دلخواستههای شخصی میداشت و بهگونهای سازش و انفعالگرایی در مقابل ستم، استبداد و خفقان بود، اما درعمل میبینیم که نمیتواند فارغ از دردهای اجتماعی باشد و با وجود بیان مسالمتآمیزش در ظاهر، شیوهای از اعتراض را درپیش گرفت که با ویژگیهایی که داشت آن را اعتراض خاموش نامیدهایم. روی آوردن به عرفان و یکی از نمودهای آن؛ یعنی آرمانشهر و جامعۀ ایدهآلی، از نمونههای گرایش به این نوع اعتراضها در عصر پهلوی دوم است که نارضایتی از وضعیت موجود و ناسازگاری مبانی فکری شاعر با واقعیتهای زمان، مهمترین رکن آن است، اما به دلیل آنکه از قوۀ تفکر و خیالپردازی شاعران الهام گرفته و نیز آنکه از رمانتیسمی فردی نشأت میگیرد، هیچ نشانی از اعتراض را در خود ندارد با این وجود، میتواند بهگونهای نمایانگر کاستیهای اجتماع بوده و اعتراضی سازنده باشد و مخاطب با خواندن این نوع شعرها و تطبیق جامعۀ عصر خویش با این آرمانشهرها به کمیها و کاستیهای عصر خویش پیببرد و درصدد اصلاح برآید.
آرمانشهرها با وجود ویژگیهای مشترک، دارای تفاوتهایی باهم هستند که این تفاوتها را معمولاً سطح و نوع آرمانخواهی شاعر، وضعیت جامعه و همچنین افق دید شاعر برای بیان مطلوبهایش، تعیین میکند؛ چنانکه دنیای آرمانی شاعرانی که در یک عصر زندگی میکنند، شباهت بیشتری نسبت به هم دارد؛ هرچند بنمایۀ تمام آنها رسیدن بشر به سعادت است. نمونههایی از اعتراضهای خاموش را در قالب طرح آرمانشهر، علاوه بر اشعار سپهری، میتوان در اشعار شاعرانی چون فروغ فرخزاد، فریدون مشیری، شفیعیکدکنی و... مشاهده کرد.
فروغ فرخزاد در شعر «کسی که مثل هیچکس نیست» با کلماتی ساده و صمیمی به ترسیم یک آرمانشهر میپردازد که به واسطۀ ظهور یک منجی در آن خبری از ستم و استبداد نیست و عدالت و برابری حاکم است و میتواند آرمانها و آرزوهای یک ملت را تحقق ببخشد. او «با تخیلی نیرومند و احساسی که در عین فردی بودن، قابلیت عمومی شدن دارد از پشت تصاویر ساده و صمیمی شعرش کلمات را مبدل به انعکاس چیزی در مورد انسان بودن میکند که قابل بیان نیست، اما بهخوبی حس میشود» (معمار، 1389). همچنین فریدون مشیری که در شعر «فریادهای سوخته» ضمن اعتراض از وضعیت جامعۀ عصر خویش از آرزوی خود برای به دنیا آمدن کودکی سخن میراند که میتواند به عنوان منجی بشریت باشد و انسانها را از گرفتاری رهایی بخشد. نمونههای دیگری از این اعتراضهای خاموش را میتوان در شعرهای «فصل پنجم» و «در جستوجوی نیشابور» شفیعیکدکنی مشاهدهکرد که فارغ از هرگونه شعارهای حزبی، نمادها و سمبولهای مبارزه به منظور انتقاد از وضعیت جامعه، آرمانشهر مطلوب خویش را طراحی میکند.
3-3. سهراب سپهری و شعر اعتراضی
سپهری از جمله شاعران عصر پهلوی دوم بود که دربارۀ او اظهارنظرهای فراوانی شده است. گروهی او را در بوتۀ نقد قرار داده و معتقدند او شاعر متعهدی نبوده و «سخنش از جنس زمان نیست، دست کم برای مردم آن روزگار، در انزوای بیشتری است و اگر در جایی نامی از او بهمیان آید بیشتر در مقام رد است تا تأیید» (زرقانی، 1383). برخی نیز تنها ارزش شعر او را در این دیدهاند که مهمترین حماسۀ شعر او «راه یافتن به درون خاموش است؛ اندیشهای که مهمترین تخیلش پیروزی در مبارزۀ ذهن با طوفانهایی است که آن را احاطهکردهاند. برای رسیدن به آن خویش» (معمار، 1389). حقوقی از او با عنوان «شاعر خردسال، نه عارف سالخورد» یاد میکند (حقوقی، 1391) و شاملو در کتاب باغ تنهایی شعر «آب را گل نکنیم» او را مورد انتقاد قرار داده و مینویسد: «زورم میآید آن عرفان نابهنگام را باور کنم. سر آدمهای بیگناه را لب جو میبرند و من، دو قدم پایینتر بایستم و توصیه کنم که «آب را گل نکنید!» یکیمان از مرحله پرت بودهایم، یا من یا او» (شاملو، 1373 به نقل از سیاهپوش) .
نکتهای راکه نباید از خاطر دور داشت این است که شعر سپهری را با تمام انتقاداتی که به آن وارد کردهاند، نمیتوان با یک برداشت قطعی و ایستا و یکسویه تفسیر کرد؛ گویی برخی تعهد در شعر را تناسب شعر با مناسبتهای سیاسی و اجتماعی معنا کردهاند و به همین دلیل اگر شاعری چند شعر سیاسی و اجتماعی در نقد زمان خویش نداشته باشد، او را شاعر متعهد بهحساب نمیآوردند. در حالی که از نظر برخی، تعهد تنها مختص به این امور نیست. هرچند در نگاه اول شعر سپهری به رویا پناه میبرد و راه گریز و عدم پذیرفتن مسئولیت از بار فشارها و دغدغههای سیاسی و اجتماعی زمان را درپیش میگیرد، با طبیعت سرگرم میشود و در خلسهای شاعرانه به جستوجوی دنیایی دور از ذهن میپردازد که دستیابی بدان از نظر عقلی و عملی امکانپذیر نیست، اما با تأملی ژرف و درونکاوانه به شعر او درمییابیم که شعر او بیگانه با روح زمان نیست و همین امر منشأ انتقاد و اعتراض اوست و مصداق این سخن «ربگرییه[1]» رماننویس فرانسوی است که در مقالهای تحت عنوان «تعهد»، عدم صراحت و بازنمایی مستقیم مواضع سیاسی و اجتماعی نویسنده را ستوده و معتقد است: «تعهد به جای اینکه ماهیت سیاسی داشته باشد از نظر نویسنده به این معنا است که کسی کاملاً به مشکلات ذاتی زمان خودش وقوف یابد و به اهمیت فوقالعادۀ آنها عمیقاً معتقد باشد و بخواهد آنها را از درون حلکند» (ربگرییه، 1377).
سپهری شاعری بود مستقل، بدون هیچگونه وابستگی و گرایش سیاسی به حزب یا گروهی خاص. وی «شیفتگی سطحی به تغییر مناسبات جامعه از خود نشان نمیدهد و از تعصبهای حزبی که سبب پراکندگی و چنددستگی ملتها میشود بهدور است. او شعر را در سیاست یک حزب و یا آرمان یک سازمان و طبقه و قشر خاصی از اجتماع محدود نمیکند» (حجازی،1371) و همین امر باعث شد تا بعضی از سوءظنها نسبت به عدم تعهد و مسئولیت وی در شعر، شکل بگیرد و جامعهگرایی و تعهد هنری و شعری وی بیرنگ جلوه کند و حتی نادیده گرفته شود و نیز اینکه بسیاری از شعرهای او که با روح زمان هماهنگ بود به چشم نیاید و در خاموشی و سکوت راه خود را بپیمایند. «سپهری با نگرشی که به جوهر شعر دارد و سیاست شعریای که انتخاب میکند، دقیقاً دریافته که شعر سیاسی محض به مفهوم «این باد، آن مباد» و دعوت به شورش و قیام به وسیلۀ کارافزار شعر نمیتواند انسان را و نهایتاً جهان را تغییر دهد» (همان: 34). با چنین دیدگاهی سپهری اعتراضهای خود را معطوف به انسان عصر خود و شیوه زندگی او میکند و آرمانهای او فارغ از قدرت و حاکمیت عصر و تلاش برای تغییر آن، متوجه تمام بشریت در هر دورهای است و آرمانشهر او نیز نمودی است از همین توجه او به انسان و توانایی او برای ایجاد یک زندگی آرمانی است؛ بهتر و فراتر از آنچه خود در آن گرفتار است.
3-4. تحلیل آرمانشهر در شعر سپهری
به باور گروهی، شعر سپهری از گونهای رمانتیسم نشأت میگیرد که رمانتیسمی «پویا و زنده و رویان است که در جنبههای عرفانی و طبیعتستایی و بدویگرایی نمود مییابد و در آن، هنر به صورت دریافتهای اشراقی و تخیلی دیده میشود و حقیقتی برتر از واقعیت و منطق و اینجا و اکنون را بیان میکند» (حسینی، 1373) و آرمانشهر سپهری نیز منشعب از این نوع رمانتیسم است، اما یکی از پژوهشگران معاصر، سپهری را از زمرۀ شاعران جریان سمبولیسم جامعهگرا بهشمارمیآورد و معتقد است «اگر تعهد را در جنبههای سیاسی و انقلابی و موافق و مطابق با سلیقه و تفکر گروه و مرام و مسلکی خاص در زمان و مکانی خاص خلاصه نکنیم و آن را با مخالفخوانی و مبارزهجویی مرادف نگیریم، بلکه مقصود از آن را پایبندی به اصول اخلاقی، انسانی، همدلی و همنوایی و اهمیت قائل شدن برای غمها، شادیها، انگیزهها، اندیشههاشان و آمال و آرزوهاشان بدانیم باید صمیمانه اعتراف کنیم که پارهای از اشعار سپهری در زمرۀ انسانیترین و اخلاقیترین اشعار ادب معاصر بهشمارمیرود» (حسینپورجافی، 1390).
آرمانشهر سپهری گونهای از راههای فریاد و اعتراض و نشان دادن حس تعهد در شعر است. آرمانشهر او در واقع گونهای اعلام وضعیت سفید و تزریق آرامش و امنیت به جامعه بحرانزدۀ عصر بود. در جامعهای که رکود، بیسرانجامی، بلاتکلیفی و یأس گریبانگیر جامعه بود و مردم با ظلم، فساد، خفقان و استبداد دست و پنجه نرم میکردند، شعر سپهری بازگردانندۀ روحیۀ امید و نشاط و توجه و سوق دادن آنان به زیباییهای طبیعت و حیات دوباره بود. همچنین به دلیل آنکه اشعار او با نوعی عرفان عجین است و از آنجا که روح عرفان بر مبنای آزادگی و وارستگی و تهذیب نفس استوار بود با توجه به جو متشنج و پردغدغۀ روزگار میتوانست آرامش را به روح جامعه عرضهکند.
شعر «آب» از مجموعۀ شعری «حجم سبز» است. این شعر یکی از شعرهایی است که وی به آرمانشهر مطلوب خویش در آن اشاره میکند. در این شعر وی ابتدا مهمترین عنصر حیات بشری را که آب است، مورد توجه قرار میدهد و خواهان آن است که آن را گل نکنیم و برای اهمیت و فواید آن از واژهها و جملات ساده و صمیمی استفاده میکند و با تکرار سهبارۀ جملۀ «آب را گِل نکنیم» (سپهری، 1375) در اول، وسط و آخر شعر علاوه بر تأکید بر لزوم اهمیت آب به عنوان بخشی از طبیعت، مقاصد مهم دیگری را نیز در پشت آن به مخاطب خویش گوشزد میکند. از نظر او، «گِل کردن آب استعارهای است برای هر فضیلتی که برهم زنندۀ نظم باشد...گِل کردن آب در زبان شاعر تعبیر از افراط در آشفتن و ناهنجار کردن است. کنایه از ستمکاری و خودپرستی و دیگرآزاری است و یادآور برهمخوردن موازنۀ خیر و شر در جامعه» (الهامی، 1377).
نکتۀ قابل توجه اینکه ادبیات آرمانشهری در واقع تقابل دنیای واقعی است با دنیای آرمانی و دنیای عینی با دنیای ذهنی. ادبیات آرمانشهری به نوعی اعتراض به وضع موجود است و این اعتراض تنها در ارائۀ وضع مطلوب و در تقابل با آن آشکار میشود و دو پاره بودن شعر آب نیز بهترین گواه این مدعا است. این شعر دارای دو بخش مجزا است که بخش اول آن در مورد محیط پیرامون شاعر و طبیعت اطراف او یا همان دنیای واقعی و دنیای عینی است و بخش دوم در مورد مردم بالادست یا همان مردم جامعۀ ایدهآلی و آرمانشهر اوست. «در پارۀ اول که آن را پارۀ تردید میخوانیم قیود شاید و انگار و حرف عطف مکرر «یا» جهان شعر را از پس هالۀ بیثباتی، لغزندگی و شک به مخاطب مینمایانند. گویی راوی شعر از هیچچیز مطمئن نیست. اما در پارۀ دوم که آن را پارۀ یقینی میخوانیم، «یا»ها و «شاید»ها و دیگر نشانههای تردید برچیده شدهاند و جای آنها را قطعیتی مسلم پرکرده است: تکرار قید «بیگمان» هر تردیدی را میزداید و وجه اخباری و جملههای اسنادی... نشان میدهد که گوینده به روی دادن فعل با وجود صفت و حالتی که از آن خبر میدهد، یقین دارد» (اقتصادینیا، 1389). در واقع سپهری در پارۀ دوم که دنیای مطلوب اوست همه چیز را آنچنان که باید باشد، میخواهد نه آنچنان که هست و از آن تحت عنوان «ده بالادست» یاد میکند و صفات و خصوصیاتی برای آن برمیشمارد که در جامعۀ خویش نمیتواند از آنها سراغی بگیرد. در واقع «ده»، در سرودۀ او همان آرمانشهر است در مقیاسی کوچکتر.
صفا و صمیمیت، اولین خصوصیت بارز مردم بالادست یا همان آرمانشهر اوست. ویژگی بعدی آنها خداشناسی است. «بیگمان پای چپرهاشان جا پای خداست» (سپهری، 1377) و نیز «در کلامشان، صراحت و روشنی و صداقت موج میزند و از نفاق و دورویی بهدوراند: ماهتاب آنجا میکند روشن پهنای کلام. روستایی امن با مردمی برخوردار از امنیت: بیگمان در ده بالادست چینهها کوتاه است و از همه مهمتر عاشقاند و عشق این امانت الهی را میشناسند: مردمش میدانند که شقایق چهگلی است... در چنین جامعهای که عشق، ایمان، زیبایی و صداقت حکمفرما است، عدل حتماً وجود دارد. سپهری با تأکید روی واژۀ آبی میخواهد عدل و صداقت و پاکی را مطرح سازد و بگوید عدل؛ یعنی اینکه هر چیزی سر جای خودش باشد: بیگمان آنجا آبی، آبی است. مردم این جامعۀ آرمانی از شکفتن یک غنچه باخبرند و یک لحظه از حال هم غافل نخواهند بود. در بند آخر با جملۀ عاطفی چه دهی باید باشد! بر آرمانی بودن چنین جامعهای بیشتر تأکید میشود» (الهامی، 1377). در واقع در آرمانشهر تنها نیمۀ مطلوب نشان داده میشود و دنیای عینی، اما نامطلوب، رویۀ پنهان آن است. به عبارت دیگر، شرایط ایجابی دنیای آرمانی هرکدام در معنی سلب آن شرایط از وضع موجود بهشمار میرود. اشارۀ سپهری به تمام ویژگیهای مطلوب در این شعر در واقع اعتراض او را از فقدان آن خصوصیات در جامعه و دنیای عینیای که وی در آن بهسر میبرد، نشان میدهد و باعث آگاهی مخاطب از وضعیت جامعهاش میشود. میتوان گفت «اندیشۀ اصلی در این شعر همان جملۀ نخستین است: «آب را گل نکنیم» مظهری از تفکر کسی که جهان را زیبا میخواهد؛ عاری از آلودگیها» (یوسفی، 1377). همچنین با توجه به اینکه «شعر نو مسلط دهۀ چهل، شعر اعتراض بود و این اعتراض دو وجه داشت؛ یکی، اعتراض به سنت و همگام با مدرنیزاسیون اجتماعی- اقتصادی که پس ازکودتا آغاز شده بود و با اصلاحات ارضی و انقلابسفید قرار بود به منصۀ ظهور برسد و دیگری اعتراض به مدرنیزاسیون یا تجددگرایی و همسو با سنتگرایی که مخالفین، آن را شبهمدرنیسمی وارداتی و وابسته میدانستند» (لنگرودی، 1390) میتوان گفت شعر آب با توجه به نزدیکی زمان سرایش آن با وقوع انقلاب سفید محمدرضا شاه پهلوی، فضاسازی آن و توجه ویژۀ سپهری به ده و جستوجوی دنیای آرمانی خود در آن، میتواند بهوجهی محصول اعتراض و انتقاد او به گسترش شهرنشینی و تعارض سنت با مدرنیسم باشد؛ زیرا سپهری باتوجه به جهاننگری عرفانی خود که در آن اعتقاد به نظام احسن خلقت دارد، چندان رضایتی به دستکاری در قوانین طبیعی و حتی اجتماعی ندارد، چون معتقد بود که هم اسب و کبوتر زیبا است و هم کرکس و گل شبدر و نباید کاری کرد که به قانون طبیعت بربخورد. بنابراین، شاید به درستی دریافته بود که با اجرای لایحۀ اصلاحات ارضی روستاییان به شهرها سرازیر خواهند شد و نظام زیستی روستا برهم خواهد خورد. این واقعیت را جلال آلاحمد در داستان «روستاییِ نفرین زمین» و محمود دولتآبادی در «جای
خالی سلوچ» به خوبی نشان دادهاند که با اجرای اصلاحات ارضی انبوهی از روستاییان به حواشی شهرها سرازیر شدهاند. نمونههای دیگر از اشعار سپهری در اعتراض به گسترش شهرنشینی را در این شعرها میبینیم:
«شهر پیدا بود
رویش هندسی سیمان، آهن، سنگ
سقف بیکفتر صدها اتوبوس» (سپهری، 1375)
«در این کوچههایی که تاریک هستند
... من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد» (همان: 396).
از دیگر شعرهای سپهری که نمود انتقاد و اعتراضهای خاموش اوست شعر «پشت دریاها» از مجموعۀ «حجم سبز» است. همانطور که از نام آن برمیآید، پشت دریاها جایی است بسیار دور که شاید دست هیچ بشری بدانجا نرسیده باشد. این امر با بهکارگیری حرف جمعها برای دریا مؤکد شده است. اندیشۀ پیمودن دریاها از سوی سپهری از سویی میتواند الهام گرفته از این حدیث باشد که «عن ابیعبدالله (ع)، قال: ان لِله مدینهٌ خَلفَالبحرِ، سِعَتِها مسیرهاربعین یوماً للشمس، فیها قومٌ لم یعصوا الله قط و لا یعرفون ابلیس (ترجمه: خدا در پشت دریاها شهری دارد که به اندازۀ چهل روز طول میکشد تا خورشید آن را بپیماید و در آن مردمی هستند که هیچگاه گناهی نکردهاند و ابلیس را نمیشناسند) (عابدی، 1389) و از سوی دیگر، از آنجا که «دریا همزمان با نمایش ایدۀ پهناوری و بزرگی، ایدۀ جنبش و شدن را به نمایش میگذارد» (همان: 223) میتواند رمزی باشد برای حرکت و پویایی و رهاکردن جمود و بیتحرکی.
آنچه در این شعرِ سپهری در بدایت امر توجه مخاطب را جلب میکند، اراده و عزم شاعر برای سفر و تصمیمات وی برای ادامۀ مسیر است که با آوردن 9 بار فعل خواستن تأکید شده است؛ البته خواستنی که از نظر او در آیندهای نه چندان دور رخ خواهد داد:
«قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب» (سپهری، 1375).
وی ابتدا اسباب سفر و علت و انگیزۀ پیمودن دریاها را برای رسیدن به آرمانشهر خود مطرح میکند، سپس از غربت، بیگانگی با زمانه و تنهایی خود و همفکرانش سخن میراند و با اشارهای گذرا عزم رفتن به آرمانشهر را مطرح میکند:
«دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن
هیچ کسی نیست که در بیشهی عشق قهرمانان را بیدار کند» (همان: 363)
از نظر سپهری، روشنفکران جامعه حتی در کشور خود نیز غریب و ناشناخته هستند. آنان در سرزمینی زندگی میکنند که جامعهاش در خواب غفلت و خمودگی فرو رفته و نشاط و عشق از آن رخت بربسته و کسی نیست که آنان را از خواب غفلت بیدار سازد و این همان سخنی است که پیشتر نیما از آن سخن گفته است:
«نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفتهی چند خواب در چشم ترم میشکند» (نیما یوشیج، 1368)
و یا نمونهای از آن را در شعر «شهر سنگستان» اخوان میتوان دید که همه مردم دچار جمود و خمودگیاند و انگار به سنگ تبدیل شدهاند و کسی به فکر جامعهی خود نیست (اخوانثالث، 1360).
سپهری نیز همسفرانی عاشق و سرآمد دوران را برای پیمودن مسیر آرمانشهر میخواهد، اما از نظر او همه در خواب فرو رفتهاند و در سرزمین خودش که او آن را بیشۀ عشق میخواند هیچکس و هیچچیز انگیزۀ دلاوری را برای قهرمانان ایجاد نمیکند. شاید او تلویحاً خود را قهرمانی میداند که انگیزه و احساسی برای ماندن در سرزمین خموده و به خوابرفتۀ خود نمیبیند و میخواهد از آنجا برود و به دنیای آرمانی خود برسد و راه ناکجاآباد را برای رسیدن به مراد و مطلوب طیکند.
در ادامه سپهری از انگیزۀ خود برای پیمودن راه سخن میراند:
«قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید» (همان)
سپهری میخواهد بگوید سفر من متفاوت با سفر کسانی است که با نیت دستیابی به ماهی و مروارید به دریا میروند و بهطور ضمنی میخواهد از عظمت سفر خود و هدف والایش از این سفر سخن بگوید و اینکه نه دلخواستههای شخصی و نه هیچ چیز دیگر وی را از امید و آرزوی دستیابی به مروارید آمال بازنخواهد داشت و این امر را اینگونه مؤکد میکند:
«نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا پریانی که سر از آب بدر میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
میفشانند فسون از سر گیسوهاشان» (همان)
سپهری آنگاه با خود تکرار میکند که «همچنان خواهم راند/ همچنان خواهم خواند» و دوباره از علت سفر خود به آرمانشهر سخن میگوید: «مرد آن شهر اساطیر نداشت/ زن آن شهر به سرشاری یک خوشۀ انگور نبود» (همان). اعتراض سپهری به انسان همعصرش این است که او حتی در دنیای خود جایی برای اسطوره متصور نیست. از نظر او اسطوره میتواند انگیزهای برای تحرک، پویایی و خالی شدن از دغدغههای روزمرۀ زندگی باشد. اسطوره پدیدهای است که «از درون آدمی ناشی میشود و زندگی او را کمال میبخشد. هنگامی که آدمی پدیدههای طبیعی و جریان واقعی تاریخ را ناساز و بداندام میبیند و برایش از آنچه هست جز ناکامی و شکست ببار نمیآید، با خود میاندیشد و با بازشکافتن فلک و دستیابی بر عالم بیکرانۀ بالا، طرحی نو میافکند. این طرح ذهنی آنقدر والا است که بر واقعیت سخیف و نابهنجار اعتراض میکند و در پس تمامی ناسازیها به جستوجوی حقیقت دلپذیر برمیخیزد» (یاحقی، 1355)؛ زیرا «دنیای اساطیر، دنیایی است خواستنی و پر از تعالی و بهروزی و حال آنکه دنیای واقع، دنیایی است پر از ناکامی، شکست، تاریکی و انباشته از تجربههای ناگوار» (همان: 784). از نظر سپهری عدم توجه انسان همعصرش به اسطوره او را بیانگیزه و محدود و مقهور جامعه و دنیای پیرامونش کرده است.
سپهری همچنین جامعۀ خویش را از عشق و احساس خالی میبیند. در این شعر مجازاً زن را که نماد واقعی احساس و عشقی ناب و سرشار از حیات و سرزندگی است، مثال میزند تا انگیزۀ دیگر خود را از سفر به سوی آرمانشهر مطرحکند. او همچنین در ادامۀ شعرش از فقدان نشاط در جامعه و نبود کورسوی امید و دلخوشی در آن یاد میکند و یادآور میشود که
«شب سرودش را خواند
نوبت پنجرهها است» (همان: 364)
حال، زمان آن است که جامعه به خود بیاید و به فکر رهایی و آزادی از بند ظلمت و خفقان باشد و این امر را با آوردن دو واژۀ شب و پنجره مؤکد میکند. چه، شب در شعر نو همواره نماد ظلم، بیداد، خفقان و استبداد است و پنجره از سویی نماد آزادی و رهایی و از سوی دیگر، سمبل «عبور به سوی خارج و ماوراء و نیز باز شدن ذهن به سوی فضای وسیعتر است... پنجره، دریچۀ آگاهی و معرفت انسان به روی افقهای تازه است» (شریفیان، 1384) که با هدف سپهری برای رفتن به آرمانشهر تطابق دارد.
در ادامه سپهری باز تکرار میکند که «همچنان خواهمخواند/ همچنان خواهمراند» و بر تداوم حرکتش برای رسیدن به آرمانشهر تأکید میکند. شهری که در آن چندین ویژگی مختص به خود را دارد. ویژگیهایی که به طور ضمنی جامعۀ موجود را فاقد آنها میداند:
«درآن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای کبوترهایی است، که به فوارهی هوش بشری مینگرند.
دست هر کودک ده سالهی شهر، شاخهی معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک موسیقی احساس تو را میشنود.
صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.
وسعت خورشید به اندازهی چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند» (سپهری، 1375)
برخی از این ویژگیها در واقع همانهایی هستند که پیشتر در شعر آرمانشهری دیگر او؛ یعنی شعر «آب» آمده بود:
* نخستین ویژگی خداشناسی است: «در آن پنجرهها رو به تجلی باز است»= «بیگمان پای چپرهاشان جا پای خداست».
* ویژگی دیگر امنیت است: «مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند/ که به یک شعله، به یک خواب لطیف»= «بیگمان در ده بالادست چینهها کوتاه است».
و شاعر میخواهد بگوید که هیچ چیز بین مردم آرمانشهر فاصله ایجاد نمیکند و هیچ چیز، دیوارِ امنیت و اعتماد آنان نمیشود؛ حتی چینهها.
* و دیگر معرفت و شناخت است: «دست هر کودک ده سالۀ شهر، شاخۀ معرفتی است»= «مردمش میدانند که شقایق چه گلی است» ویا «غنچهای میشکفد اهل ده باخبرند» و یا «مردمان سرِ رود آب را میفهمند».
* دیگر آنکه در آن شهر همه چیز دارای شعور و احساس است: خاک موسیقی احساس تو را میشنود و در شعر آب دعا میکند که همواره کوچهباغش پر موسیقی باشد.
* و نیز آنکه وسعت خورشید به اندازۀ چشمان سحرخیزان است؛ یعنی هر کسی به اندازۀ ظرفیت خویش میتواند از نور و روشنی بهره بگیرد.
*و در پایان وی گویی شاعران را بر همۀ مردم آرمانشهر برتری مینهد و آنان را وارثان آب و خرد و روشنی میداند. وی تلویحاً میخواهد این نکته را یادآور شود که حکومت استبداد روزی به پایان خواهد رسید و زمامداریش به کسانی سپرده خواهد شد که اهلیت آن را دارند. انتخاب نام شاعران به عنوان وارثان آب و خرد و روشنی، گواه این مدعا است که کسانی که با روح و احساس مردم سروکار دارند، نمیتوانند مستبد و دیکتاتور باشند. به زعم برخی از طراحان آرمانشهر، رئیس این شهر «نمیتواند هر فردی از افراد باشد، بلکه باید واجد خصائص و صفاتی چند باشد که او را از سایر افراد جدا و ممتاز گرداند و بتواند به منزلۀ قلب باشد در کالبد انسانی» (فارابی، 1361). فارابی همچنین حکمت را شرط اساسی ریاست مدینه فاضله دانسته است (همان) و اشارۀ سپهری به خرد نیز شاید مؤید همین مطلب باشد.
بر اساس اصل «تعرفُ الاشیاءَ بلاضداد» برشمردن ویژگیهای آرمانشهرهای سپهری و تأکید وی در هر دو سرودۀ «آب» و «پشت دریاها» بدان اصول به معنی عدم وجود آنها در دنیای واقعی و نیز ضد آنها در دنیای عینی است. مثلاً وقتی میگوید «در ده بالادست چینهها کوتاه است» (امنیت حاکم است) به معنی این است که در ده پاییندست (دنیای سپهری= وضع موجود) چینهها بلند است (امنیت وجود ندارد) و سایر خصایص نیز به همین ترتیب با این اصل قابل توجیه است.
سپهری در پایان شعر برای سومین بار تأکید میکند «پشت دریاها شهری است» و به مخاطب خویش میگوید «قایقی باید ساخت». مفاهیمی که جلب توجه میکند ابتدا قایق است و بعد دریاها! قطعاً پیمودن دریا با قایق میسر نیست چه رسد به دریاها! و نیازمندِ داشتن تجهیزات پیشرفته است که سپهری از آن بیبهره است. شاعر بهطور غیرمستقیم اشارهمیکند که امکانات او و همۀ روشنفکران همعصرش برای رسیدن به دنیایی مطلوب و مورد انتظار جامعهاش بسیار اندک است و نیز میخواهد بگوید تا رسیدن به وضعیت دلخواه و آرمانی جامعه راه بسیار طولانی در پیش است، اما با وجود همۀ کمیها و کاستیها، آنچه سفر و ادامۀ راه را هموار میکند، عزم و نیت قاطع است و این نکته را برای مخاطب خویش روشن میکند که رسیدن به شرایط مطلوب یا همان آرمانشهر و امکان دستیابی به آن امری محقق و حتمی است به شرط آنکه انسان عزم خویش را جزم کند و زمینههای لازم برای دستیابی بدان را فراهم کند و به قدر وسع تلاش کند و به قول او حتی اگر نتوانست بهترین مرکب را برای رسیدن به کعبۀ آمال فراهم کند، حداقل قایقی بسازد.
بحث و نتیجهگیری
به عقیدۀ بسیاری از منتقدان، سپهری شاعری مرفه و بیدرد بود که فارغ از اجتماع و سیاست حاکم، بدون حس تعهد و مسئولیت شعر میسرود، اما با ژرفکاوی در برخی از سرودههای وی درمییابیم که روحیۀ اعتراض و انتقاد به وضعیت حاکم، بنیان برخی از شعرهای او از جمله سرودههای آرمانشهری او را شکل میداد. اینگونه اشعار بهدلیل آنکه از رمانتیسمی فردی نشأت گرفته بود و فارغ از شعارهای حزبی و هیاهو و همهمههای معمول شاعران اشعار اعتراضی بود و نیز از سمبلها و نمادهای رایج مبارزه و ستیز بهره نداشت، همواره از دید بسیاری از منتقدان به حوزۀ ادبیات متعهد وارد نمیشد. همین عوامل باعث شد که عنوان اعتراضهای خاموش را بدانها اطلاقکنیم که شگردی غیرمستقیم در بیان مسائل سیاسی- اجتماعی بوده است.
آرمانگرایی سپهری از یک تخیل صرف نشأت نمیگرفت، بلکه نوعی کمالگرایی و کمالخواهی بود که تحققپذیر مینمود. بررسی دو شعر آرمانشهری او؛ یعنی شعر «آب» و «پشت دریاها» حکایت از آن دارد که از سویی ریشه و بنیان این شعرها در واقع اعتراض و انتقاد از وضع موجود جامعه و تلاش شاعر برای پیریزی دنیایی مطلوب و آرمانی و ارائۀ راهحلهایی به مخاطب برای رهایی از نابهسامانیهای زمان است و نیز آنکه سپهری به نوعی اعتراضهای خود را متوجه انسان عصر خویش و شیوه زندگی و تفکر او میکند و از او میخواهد توانایی خود را برای ایجاد یک زندگی آرمانی بهکارگیرد و دنیایی بهتر از آنچه در آن گرفتار است برای خود بسازد.
سپهری با نشان دادن وجه مثبت ویژگیهای آرمانشهر در این شعرها درپی آن است که اعتراض خود را از فقدان آن خصوصیات در جامعه و دنیای عینی عصر خویش به مخاطب بفهماند و او را از وضعیت جامعهاش آگاه سازد. وی در این راه شعرهای آرمانشهری خود را چون دارویی برای درمان دردهای جامعه تجویزمیکند. وی بدون هیچگونه حزبگرایی، رسیدن به آرمانها و کمال مطلوب جامعه را در بسیاری از چشماندازهای روشن عرفانی، مذهبی و نیز در سنت زندگی ایرانی- اسلامی جستوجو میکرد و آرمانشهرهای خود را که بازتاب دغدغههای اجتماعی او و محصول آگاهی وی از آشفتگیهای روزگار است براساس آنها پیریزی کرده است.